Age cannot determine the puberty of a girl and a boy
Subject Areas : devotional jurisprudencesayed mohammad keykavosi 1 , mohammad jafari harandi 2
1 - Department of Jurisprudence and Law, Faculty of Humanities, Islamic Azad University, Imam Khomeini Memorial Branch, Shahreri, Iran
2 - Faculty of Law and Fundamentals of Law, Faculty of Humanities, Imam Khomeini Memorial Branch, Shahreri, Islamic Azad University, Iran
Keywords: case by case, Age of puberty, jurisprudence and jurists, audience studies, hadiths and narrations,
Abstract :
What is always referred to as puberty as the beginning of the responsibilities and limitations of the obligated human being is the reaching of a girl and a boy at a certain age; But regardless of its religious basis, puberty is a natural phenomenon with the actualization of sexual talent and reproductive powers; The same criterion and rule is specified in verse 6 of Surah An-Nisa '. However, in narrations and news, various signs have been set for the interpretation of this stage of sexual ability and several ages have been set for it. Therefore, the lack of unity of basis and criterion in determining the criterion of maturity has caused the plurality of opinions of jurists on this issue; Most of the Imami jurists, citing some hadiths, which of course do not have sufficient and reliable meaning, have placed boys at the age of 15 and girls at the age of nine. The findings of this study show that in the field of understanding the narrations of puberty, what has not been given much attention is the audience at the time of issuing narrations and hadiths. While the Holy Prophet (PBUH) and the infallible Imams (AS) had paid such attention in their tradition and speech and in expressing the rulings, they considered the characteristics of the addressee of the word. Therefore, it can be seen that sexual maturity as the beginning of religious duties is not related to the age specified in the words of the jurists and is different in people affected by climatic conditions and climatic diversity.
_||_
عنوان مقاله :
سنّ نمی تواند معیِّن بلوغ دختر و پسر باشد
چکیده
آن چه از بلوغ همواره به عنوان آغاز مسئولیت و محدودیت های انسان مکلف یاد می شود، رسیدن دختر و پسر به سنّ خاص است؛ اما صرف نظر از مبنای شرعی و قانونی آن، بلوغ پدیده ای است طبیعی با فعلیت رسیدن استعداد جنسی و قوای تولید مثل؛ همین معیار و ضابطه در آیه 6 سوره مبارکه نساء (بلغ النکاح) تصریح شده است. با این حال، در روایات و اخبار، نشانه های گوناگونی برای تفسیر این مرحله از توانایی جنسی بیان و سنین متعددی برای آن تعیین شده است. لذا عدم اتحاد مبنا و معیار در تعیین معیار بلوغ، موجب تعدد آرای فقیهان نسبت به مساله مزبور شده است؛ چنان چه غالب فقیهان امامیه با استناد به برخی احادیث که البته وجه دلالت شان کافی و وافی نیست، بلوغ پسران را در 15 سالگی و دختران را در نه سالگی قرار داده اند. یافته های این پژوهش نشان می دهد که در حوزه فهم روایات بلوغ، آن چه چندان مورد توجه قرار نگرفته، مخاطب شناسی در زمان صدور روایات و احادیث است. در حالی که پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) چنین توجهی را در سنّت و گفتار خود فرموده و در بیان احکام، ویژگی های مخاطب کلام را در نظر می گرفتند. از این رو، می توان دریافت که بلوغ جنسی به عنوان سرآغاز تکلیف های شرعی ملازمه با سنّ تعیین شده در کلام فقها را ندارد و در افراد تحت تاثیر شرایط اقلیمی و تنواع آب و هوایی متفاوت می باشد.
کلید واژه : سنّ بلوغ ، فقه و فقها، مخاطب شناسی، احادیث و روایات، قضیه فی واقعه
1- درآمد
مساله بلوغ بهعنوان یک پدیده همواره میان فقیهان، حقوقدانان، جامعهشناسان، روانشناسان و متخصصین فیزیولوژیک مورد بحث و اختلاف عقیده بوده است . در حوزه شریعت، در لسان و قلم فقیهان امامیه به مناسبتهای مختلف و بهعنوان یکی از شرایط عامه تکلیف مورد بررسی واقع شده است و برداشتهای گوناگونی از بلوغ و معیارهای آن صورت گرفته است. در این بین، دیدگاهی که سنّ را ملاک بلوغ و حد آن را نیز پانزده سالگی در پسران و نه سالگی در دختران دانسته، از هواداران و قائلین بیشتری برخوردار است.
مشهور فقیهان شیعه بر پایه روایات بسیاری که سنّ بلوغ شرعی را بیان میدارند، معتقدند این سنین (9 و 15 سالگی) زمان انجام تکالیف و واجبات شرعی است و شخص در برابر رفتار و اعمال خود مسئول است و مورد عقاب و عتاب قرار خواهد گرفت و در صورت ارتکاب جرم، حدود الهی بر او جاری میشود. اگر در متون فقهی سنّ دیگری با احتمال یا احتیاط بیان شده، کمتر مورد اعتنا قرار گرفته و مورد اعراض واقع شده است.
فقهایی که قائل به این سنّ بوده و آن را به صراحت زمان بلوغ دانستهاند، بیشمارند و بیان رای همه آنها مقدور نیست.1 این مطلب از چنان شهرت و استقبالی برخوردار است که کسانی همچون صاحب جواهر، ابن زهره و ابن ادریس حلّی و بعضی دیگر ادعای اجماع کردهاند.2 بنا به نظر این گروه از فقها، زمانی که دختر به سنّ 9 سالگی رسید، خواه دیگر شرایط بلوغ را داشته باشد و خواه نداشته باشد، بالغ محسوب میشود. آنچه ملاک بلوغ است، صرف رسیدن به سنّ 9 سالگی بوده و سنّ مذکور نه اماره وقوع حیض و بلوغ جنسی است و نه کاشف از بلوغ عقلی یا هر چیز دیگر، بلکه رسیدن به 9 سالگی خود موجب بلوغ است.3
این عقیده در فقه امامیه از شهرت فتوایی برخوردار است و اکثر فقها بر طبق آن عمل کردهاند. صاحب جواهر مینویسد: «بالغ شدن دختر در نه سالگی میان علمای شیعه مشهور است، بلکه بر این قول، مذهب شیعه استقرار یافته است.»4
در مقابل شهرت فتوایی، گروهی رای دیگری دادهاند که قابل اعتنا است. ایشان فقیهان متقدم و متاخری هستند که اساساً نشانههای طبیعی همانند حیض و احتلام را ملاک قرار دادهاند یا سنینی غیر از آنچه بیان شد را مطرح کردهاند.
شیخ طوسی که خود از قائلین به 9 سالگی است و از اجماع فقیهان در این خصوص سخن گفته، در کتاب "المبسوط" و در بحث از روزه، ده سالگی را سنّ بلوغ برای دختران دانسته است.5 چه بسا وی از نظر خود برگشته باشد. البته دیگران این تعارض در رای شیخ را بر مبنایی که میان جمع روایات گذشت، قابل جمع دانسته اند.
در همین زمینه، صاحب جواهر هرچند به بلوغ دختران 9 ساله رای داده و مدعی اجماع شده است، اما بلوغ جنسی مبتنی بر وقوع حیض و یا احتلام را چنین شرح میدهد: «مراد از بلوغ در لغت ادراک و رسیدن است و در اصطلاح، رسیدن به حد نکاح است از راه پیدایش منی در بدن و تحرک و شهوت و میل به انجام جماع و برون آمدن آب جهنده که مبدا خلقت به مقتضای حکمت ربانی در انسان و غیرانسان است تا نوع انسان و حیوان باقی بماند. پس بلوغ در این صورت، کمال طبیعی برای انسان محسوب میشود که نسل آن باقی بماند و عقل قوی و نیرومند شود. بنابراین، بلوغ عبارت است از انتقال اطفال از کودکی به حد کمال رسیدن. در بلوغ نیازی به بیان شارع نیست؛ زیرا بلوغ امری طبیعی است که در عرف شناخته میشود.»6
علاوه بر صاحب جواهر، فقیهان دیگری همانند محقق حلّی و علامه حلّی به رغم اینکه نه سالگی را سنّ بلوغ دانستهاند، ولی عبارتهای آنان در برخی موارد بهگونهای است که بلوغ جنسی را در کنار سنّ، معیار قرار دادهاند.
مع الوصف، با عنایت به این که بلوغ دختران و حدود و ثغور آن که اهمیت بالایی در حوزه زنان و روی کرد خانواده ها به این موضوع دارد و موجب پذیرش مسئولیت های بزرگ خانوادگی و اجتماعی، تولید و تناسل، تکالیف شرعی و سایر امور می شود، آیا تعیین سنّ 9 سالگی برای دختران صحیح خواهد بود؟ پژوهش پیش رو به این پرسش پاسخ خواهد داد.
2- نقد دیدگاه مشهور فقیهان در بلوغ دختران
مشهور فقها برای تعیین سنّ 9 سالگی برای دختران به دو نوع دلیل روایات و اجماع استناد جسته اند که در ادامه به تحلیل و نقد آن پرداخته خواهد شد.
در وجه نخست، از جمله روایاتی که مستند مشهور فقهای امامیه قرار گرفتند، نقل ابن سنان از امام صادق (ع) است که فرمود: « هر گاه دختر نه ساله شود، نیکی هایش نوشته و بدی هایش ثبت می گردد؛ زیرا در نه سالگی خون حیض می بیند.»7
اما دلالت این گونه احادیث مزبور، متقن و تمام نیست؛ زیرا ، نه سالگی با قید قابلیت ازدواج نمودن و اختیار شوهر، ملاک تکلیف دختران قرار گرفته است و به تنهایی موضوع حکم نمی باشد. از این رو، قید "تزوجت" یا "دخلت علی زوجهت" در سخن امام (ع) نشان گر آن است که صرف رسیدن به سنّ مورد نظر نمی تواند نشانه بلوغ تلقی شود، بلکه به واسطه امر دخول و تزویج ( به شرط ازوداج و توانایی برقراری رابطه زناشویی) موجب احراز بلوغ و شمول تکلیف می گردد. به بیان
ساده تر، دختر باید حائز چنان رشد بدنی و جنسی شود که بتواند مسئولیت همسرداری را بر عهده گیرد.
هم چنین دو قید مزبور، گویای آن است که زمانی که دختران از نظر رشد بدنی توانمند شده و در مرتبه زنان قرار می گیرند، سایر نشانه های بلوغ همانند روییدن موی زهار یا حیض را برخوردار خواهند بود.
از طرفی، در حدیث مزبور، تعلیل وجود وصف قاعدگی در حکم بیان شده است. در حقیقت، دختر بچه در نه سالگی از آن جهت که خون حیض مشاهده می کند، بالغ محسوب خواهد شد. اینک، بنا به دلیل یاد شده می توان گفت تا زمانی که دختران مبتلا به حالت و وصف مزبور نشوند، بالغ نخواهند بود. از نظر مبانی علم اصول، علت (ابتلای بلوغ با بروز قاعدگی) در نقش مخصص بوده و حکم در سعه (شمول و گستردگی) و ضیق (محدودیت شمول) دایر مدار سعه و ضیق علت خود خواهد بود.8 این وجه تخصیص به حکم در همه اخبار و روایاتی که رسیدن به سنّ نه سالگی را نشانه بلوغ دانسته وجود دارد و اقتضای آن ها را مخدوش می نماید.
بر فرض پذیرش شمول تکلیف در سنّ نه سالگی به صورت مطلق- موضوع پیش رو با قید و بیانی که در احادیث آمده، مقید خواهد شد. به دیگر سخن، دخترانی که به نه سالگی برسند و قابلیت شوهر اختیار کردن داشته باشند یا مبتلا به حالت قاعدگی شوند، بالغ به شمار می روند و حدود و تکلیف الهی بر عهده آن ها قرار خواهد گرفت.
اما در حدیث دیگر که آمده « مرز و حد بلوغ زن نه سال است.»9 بیش تر از آن که گویای بروز پدیده بلوغ در سنّ نه سالگی برخی از دختران - نه همه آن ها- باشد، دلالتی نخواهد داشت؛ زیرا دانستن مرز و حد بلوغ زن در 9 سالگی، ظهور در حداقل سنّ دارد- یعنی 9 سالگی می تواند پایین ترین سنّ بلوغ باشد- این درحالی است که در پژوهش پیش رو، سنّ به عنوان نشانه و اماره بلوغ مبنای پژوهش و فقاهت است، نه به منزله حد و مرز.
دیگر احادیث مورد استناد مشهور فقها برای سنّ بلوغ دختران 9 ساله، روایاتی است که حکم به جواز آمیزش با آنان در این سنّ داده، از جمله در صحیحه حلبی به نقل از امام صادق (ع) آمده است: « هرگاه مردی با دختری کوچک ازدواج کرد، با وی هم بستری نکند تا نه ساله شود.»10
دلالت این دسته بر رای مشهور به ضمیمه اجماع بر عدم جواز آمیزش پیش از بلوغ است. به تعبیر دیگر، آمیزش پیش از بلوغ حرام بوده و به استناد روایت، این عمل در نه سالگی جایز است. بنابراین، به ضمیمه اجماع فقیهان چنین استنتاج می شود که دختران در نه سالگی به سنّ بلوغ می رسند.
با این حال، این دسته از روایات نیز خالی از اشکال نخواهد بود، زیرا:
نخست، بنابر مفهومی که از صحیحه حلبی برداشت می شود، آمیزش با دختر بچه در سنّ نه سالگی جایز است؛ اما چنان چه صاحب نظران در باب مفاهیم علم اصول تصریح نموده اند، نمی توان از مفهوم حکم جنبه اطلاق را به دست آورد.11
لذا از لسان روایت یاد شده، حکم جواز آمیزش یا همه دختران در سنّ مزبور قابل استدلال و استناد نمی باشد.
دوم، بر فرض که برداشت اطلاق از مفهوم حکم پذیرفته شود (جواز آمیزش با همه دختران نه ساله) این برداشت با اخبار و روایاتی که 9 سالگی را به شرط قابلیت ازدواج (بروز قاعدگی) و رشد دختر، سنّ بلوغ می دانند، تقیید خواهد شد. از این رو، صرف رسیدن دختران به نه سالگی به عنوان بلوغ تلقی نمی گردد.
سوم، عمده نقد و طرح ایراد در این دسته از اخبار، وجود دلیلی است که در صحیحه حمران برای عدم جواز آمیزش و پرداخت دیه نقص دختر آمده12و13 نشان می دهد که به صورت کلی، حرمت آمیزش یا جواز آن- خواه پیش از 9 سالگی یا پس از آن- مبتنی بر وجود یا عدم دلیل افساد تناسلی است. بنابراین، نه سالگی به تنهایی موضوع جواز آمیزش نخواهد بود تا نشانه بلوغ دختران به شمار آید. از سویی، صحیحه حمران به جهت دربرداشتن همین لسان دلیل، اگر حاکم بر سایر روایات نباشد، به صورت حتمی مقید و مخصص آن ها خواهد بود.14 هم چنین فهم عرفی نیز به مناسبت حکم و موضوع، از آن روایات همان وجه فساد و آسیب زنان در حرمت آمیزش را در می یابد.
با این اوصاف، تفصیل یافتن میان پیش از نه سالگی و پس از آن در روایات از آن جهت است که پیش از نه سالگی هیچ گونه قابلیت زناشویی در دختران وجود ندارد، اما پس از سنّ مورد نظر، ممکن است این توانایی در برخی دختران پیدا شود.
اما دومین دلیل مشهور فقها، اجماع بیان شده است. صاحب "مفتاح الکرامه" از اقامه هشت اجماع برای بلوغ دختران در سنّ نه سالگی یاد کرده است. وی می نویسد: «بر بلوغ دختر در نه سالگی، صراحت و ظهور اجماع ها دلالت دارد و تعداد این اجماع ها هشت مورد است و با شهرت نیز تایید می گردد.»15 در حالی که استناد به اجماع از چند جهت قابل بررسی و تحلیل است:
نخست؛ می توان به صورت قطعی مستند اجماع ها و شهرت های ادعا شده را مبتنی بر روایاتی دانست که برای آماده بودن بلوغ در نه سالگی استدلال شده و به جهت کثرت و تعدد بر سایر اخباری که حاکی از سنین دیگر هستند، مقدم داشته شده اند. از این رو، اجماع دلیل مستقلی نبوده و خود متوقف بر مدرک دیگری است.16
دوم؛ صرف نظر حجت ندانستن اجماع، تحقق آن نیز مورد اشکال و خدشه است؛ زیرا در پاره ای از کتب قدما، سنّ به عنوان نشانه بلوغ دختران مطرح نشده، بلکه معیار و ضابطه بلوغ را قاعدگی (بلوغ جنسی) قرار داده اند. این عدم بیان سنّ در کتب مزبور - آن جا که نشانه های بلوغ را اشاره می نمایند- خود دلیل فقدان اعتبار سنّ از نظر فقهی است.
بررسی کتب قدما نشان می دهد پیش از شیخ طوسی، بلوغ بر پایه سنّ مطرح نبوده است. از جمله:
شیخ صدوق در "المقنع" نوشته است: «زمانی که پسر بچه نه ساله شود، باید به روزه گرفتن- به اندازه توانش- وادار شود. اگر توانست، تا وقت ظهر یا بعد از ظهر روزه بدارد و هر گاه گرسنگی یا تشنگی بر او غلبه کرد، افطار نماید. و اگر توانست، سه روز پی در پی روزه بگیرد، وادار شود که تمام ماه رمضان را امساک کند . روایت شده است که کودک میان چهارده تا پانزده و شانزده سال به روزه گرفتن وا داشته شود، مگر آن که پیش از آن توانش را داشته باشد. هم چنین از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: پسر بچه هرگاه محتلم شود، روزه بگیرد و دختر هر گاه حیض شد، روزه و حجاب بر او واجب گردد.»17
سید مرتضی نیز در "جمل العلم و العمل" می نویسد: « هر گاه کافری پیش از رویت هلال ماه رمضان مسلمان شود، باید تمام ماه را روزه بگیرد . و اگر در میان ماه رمضان مسلمان شود، باید باقی مانده آن را روزه بدارد و قضای روزهای گذشته بر وی واجب نیست. همین گونه است برای پسر بچه؛ اگر محتلم شود و دختر بچه چنان چه خون حیض ببیند.»18
چنان چه از عبارت این دو فقیه برجسته شیعه دیده می شود، هیچ یک برای وجوب روزه گرفتن دختران از سنّ سخن نگفته اند، بلکه تنها وصف حالت قاعدگی را ملاک بلوغ و تکلیف قلمداد نموده اند.
3- بررسی و تحلیل دیدگاه نوین بر سنّ بلوغ دختران
گروهی از فقیهان به مخالفت با رای مشهور برآمده و نگاشته اند: «دلیل معتبری
بر بلوغ دختران نه ساله که بتوان به آن اعتماد نمود و از اصل معتبر صرف نظر کرد، وجود ندارد. »19
ایشان معتقدند که نمی توان بر خلاف قاعده سهولت در دین، بار سنگین تکالیف و احکام و اجرای حدود کامل را بر دختران نه ساله قرار داد، در حالیکه ضعیف، ناتوان و فاقد رشد بدنی و قابلیت ازدواج هستند. چنین تحمیل تکلیف بر دختران با دین سهل و آسان سازگار نیست و نمی توان از آنان انتظار انجام تکلیف هم چون زنان و مردان دیگر داشت. لذا بلوغ دختران به مراتب در سنین بالاتر رخ می دهد و چه بسا این امر تا پایان سیزده سالگی به طول انجامد، مگر آن که نشانه حیض پیش از سنّ مورد نظر پدیدار شود.20 این دسته از فقیهان برای دیدگاه خود به چندین دلیل روایی، قرآنی و عقلی تمسک جسته اند.
اول؛ موثقه عمار ساباطی که وفق آن، امام صادق (ع) زمان بلوغ پسران را سیزده سالگی یا احتلام اعلام می دارد و بلوغ دختران را همانند پسران با سیزده سالگی یا حیض مقرر می نماید.21
برخی فقها هم چون صاحب جواهر22و شیخ بحرانی23 به این روایت تصریح نموده اند. خوانساری نیز در کتاب "جامع المدارک" پس از نقل موثقه عمار و چند روایت دیگر می نویسد:« این روایت ها، با آن که از حیث سند معتبر هستند و از جهت دلالت صراحت دارند، مورد عمل مشهور قرار نگرفته اند.»24
هر چند مشهور فقیهان برای توجیه دیدگاه خود در برگزیدن سنّ 9 سالگی، نقدهایی بر روایت یاد شده وارد دانسته اند که فقهای معاصر به آن ها پاسخ داده اند.25
دوم؛ استناد به آیاتی است که به معیار بلوغ و رشد توجه نموده اند،26 به ویژه آیه ششم سوره مبارکه نسا که خداوند می فرماید: {یتیمان را بیازمایید تا زمانی که به زناشویی برسند. پس اگر در ایشان رشد یافتید، اموال شان را به آنان بازگردانید.}
این آیه که پیش تر نیز به عنوان مستندات قرآنی بلوغ مورد بررسی قرار گرفت، مورد اتکای دیدگاه نوین در مساله بلوغ قرار دارد. بنا به مفاد آیه، نکاح بر حسب غالب و طبع ازدواج، با اشاره به امکان تولید مثل و قابلیت پرورش جنین در رحم، سرحد بلوغ را نشان می دهد.
مقتضای اطلاق شرطی بودن بلوغ و غایت نکاح بر رفع حجر از کودکان یتیم این است که دفع اموال به آن ها جایز نباشد مگر در صورتی که بلوغ نکاح ثابت و محرز گردد و یا اماره معتبر آن را ثابت نماید. مبرهن است که سنّ بلوغ به منزله نکاح نیست، بلکه سنّ اماره ای بر قابلیت نکاح است.
سوم؛ حدیث رفع قلم27 که مطابق آن پیامبر اکرم (ص) فرمود: «از سه گروه قلم تکلیف برداشته شده است: کودک تا زمانی که محتلم شود، دیوانه تا هنگام بهبودی و شخص خوابیده تا زمانی که بیدار گردد.»28
آن چه مسلم و مبرهن است، پایان کودکی احتلام معرفی شده که این خود دلیلی است بر ردّ دیدگاه مشهور فقیهان در تعیین سنّ 9 سالگی برای بلوغ دختران.
ناگفته نماند که صاحب جواهر در مورد حدیث یاد شده می نویسد: «شیعه و اهل سنّت این روایت را از پیامبر اکرم (ص) نقل نموده اند.»29 بلکه ابن ادریس بر نقل آن ادعای اجماع نموده است.30
و چهارم؛ در صورتی که روایت های نه سالگی مورد خدشه گیرد - که چنین شد - نمی توان دلیلی متقن برای بلوغ سنّی دختران در آن سنّ اقامه نمود. آن گاه با فقدان اطمینان و یقین برای دیدگاه مشور، تنها شک نسبت به بلوغ دختران در نه سالگی باقی خواهد ماند. از این رو، مساله مجرای استصحاب عدم بلوغ نه سالگی ، بقای ولایت ولیّ و نیز بقای حالت حجر سابق می شود.31 صاحب جواهر این زمینه
می نویسد: « اقتضا دارد که دختر بچه ها را در نه سالگی بالغ ندانیم. حال اگر سنّ دیگری از ادله مستفاد شود - چنان چه به نظر ما موثقه عمار دلالت داشت - این استصحاب تا آن زمان جاری می گردد.»32
با عنایت به ادله که بیان شد، دیدگاه معاصر به دنباله روی رای فقهی صانعی، سنّ بلوغ دختران را سیزده سالگی تلقی می نماید.
با این حال بنا به دلیل دوم دیدگاه اخیر که همان استناد به آیات قرآنی است و معیار بلوغ را به فعلیت رسیدن قوای جنسی و توانایی تولید مثل قرار داده، تعیین سنّ خاص برای بلوغ امر متقن و صحیحی نخواهد بود. در حقیقت، هر چند استدلال دیدگاه نوین در نقد و ردّ رای مشهور گام مثبتی برداشته و نظری درخور توجه ارائه نموده، اما در برآیندی که به دست آورده، به خطا رفته است، بلکه اساسا تعیین سنّ
- چه نه سالگی و چه سیزده سالگی- میان تمام اقشار دختران که مشخصا از نظر معیار قوا و بلوغ جنسی یک سان نیستند، امر ناصوابی است.
4- توجه به اصل مخاطب شناسی و لزوم بازنگری در تعیین سنّ به عنوان معیار بلوغ
اخبار حاکی از سنّت زمانی که متضمن و دربرگیرنده بیان حکم باشند، نزد فقیهان دلیل حکم محسوب شده و در اصطلاح فقهی از چنین سنّتی تشریع برداشت می شود. ولی گاه سنّت از پیاده نمودن حکم در حوزه قضا، اجرا و تعیین مصداق به وسیله معصوم (ع) حکایت دارد و لذا فقها چنین اخباری را بدون آن که در صدورشان تردید نمایند، مستند حکم قرار نداده و آن ها را به عنوان "قضیه فی واقعه" (داوری در مورد خاص) تلقی نموده و حکم مستفاد را مخصوص روی داد مربوطه دانسته و قابل سرایت به موارد مشابه - ولو از مصادیق همان موضوع باشد- نمی دانند.
به عنوان نمونه، محقق حلّی در مساله اختلاف در دعاوی کتاب "المختصر النافع" آورده است: « اگر چهار شخص با یک دیگر شراب بنوشند و آن گاه دو تن از ایشان کشته و دو دیگری را مجروح یابند، روایت است که امیرالمومنین (ع) در این خصوص حکم نموده که هر دو مجروح پس از آن که دیه جراحت را کسر کنند، دیه دو مقتول را بپردازند. هم چنین سکونی روایت نموده که امام صادق (ع) فرمود: دیه دو کشته بر ذمه قبیله آن چهار شخص است و دیه مجروحان را از دیه مقتول ها بازپس ستانند. وجه آن است که قضیه مزبور در واقعه ای خاص می باشد و حضرت عالم تر بوده که چنین حکمی از ایشان صادر شده است. »33
مشابه برخورد و نگاه فقیهانه به روایاتی که با رای مشهور در تعارض است، کم و بیش در سایر ابواب هم یافت می شود که لزومی به برشمردن همه آن ها نیست. سخن عمده این است: زمانی که می توان در روایات دربردارنده حکم شرعی، نمونه هایی یافت که به مورد خاصی مربوط است و فقیهان حکم مندرج در این گونه روایات را به مصادیق مشابه تسری نداده اند، آیا می بایست به همین موارد بیان شده در انگاره فقها اکتفا نمود و یا با تامل بیش تر در روایات متضمن احکام، امکان وجود موارد دیگر نیز متصور است؟
چنین احتمال و امکانی، زمانی بیش تر ذهن پوینده را به خود وا می دارد که در برخی از روایات حکم به صورت کلی وارده شده و در شرایط کنونی عمل به آن حکم به صورت عام و فراگیر در همه آحاد زمان و مکان و افراد مخاطب غیر قابل تصور است. از جمله، روایات و اخباری که کلام معصوم (ع)، درصدد مدح یا نکوهش گروهی از مردمان یا پیروان امت اسلامی صادر شده است.34
از این رو، چون در بعضی احادیث، معصوم (ع) به داوری، بیان کارشناسانه یا معرفی مصادیق در واقعه خاص پرداخته است، شاید بتوان رویه یا قاعده ای را یافت که چنین احادیث و روایاتی با آن معیار سنجیده شده و آن ها را از سایر اخبار متضمن حکم متمایز ساخت؛ از سویی، حدود جریان و شمول اخبار متضمن یک واقعه به سایر موارد و مصادیق را بررسی و تبیین نمود. این نگرش نو مبتنی بر توجه به آیات و روایاتی است که ناظر به موضوع های خاص و اشخاص می باشند.
در قرآن مجید و روایات، می توان مواردی را یافت که بدون تردید ناظر بر موضوع های خاص یا اشخاص می باشند و از این نظر، می توان گفت برخی از روایات - اگرچه نه به طور مسلم و قطعی، بلکه در حد فرضیه قابل اثبات- متوجه موضوع های خاص بوده و غیر قابل تعمیم به موارد و مصادیق دیگر است.
به عنوان، آیات مربوط به زنان پیامبر اکرم (ص) و احکامی که برای ایشان مقرر شده، اکنون فاقد موضوع است و قابل اجرا نیست. هم چنین آیاتی که در نکوهش ابولهب و همسر او نازل شده است.
در برخی آیات قرآنی نیز اوصاف یا احکامی برای عناوین ذکر شده که در حال حاضر هیچ گونه مصادیقی برای آن عناوین یافت نمی شود یا معیار آن احکام و اوصاف منتفی است.
در آیه 97 سوره مبارکه توبه آمده است: »{ بادیه نشینان عرب در کفر و نفاق [از دیگران] سخت ترند و سزاوار به این که حدود آن چه را خدا بر فرستاده اش نازل نموده، ندانند.}
آیا می توان کفر و نفاق را که موضوع احکام الهی قرار گرفته و در این آیه به اعراب بادیه نشین نسبت داده شده است، مشمول اعراب مسلمان عصر حاضر قرار داد؟ هم چنین آیا آن چه در فراز نخست آیه 14 سوره مبارکه حجرات35 دایر بر عدم باور و ایمان راسخ اعراب آمده است به اعراب سایر امصار و اعصار نسبت داد.
شیخ طوسی در تفسیر چنین آیاتی نوشته است: «ملاک و علت کفر و نفاق بادیه نشینان که خدای باری تعالی از آن خیر می دهد، دوری از شهر بوده است که محل نزول وحی و حضور اهل علم می باشد.»36
بدین ترتیب، می توان پاره ای از احکام قرآنی را که بر عناوین عام و مطلق مترتب شده، درصورتی که ملاک احکام در آن عناوین از بین رود- ولو هم چنان عنوان مزبور باقی باشد- منتفی دانست. با این لحاظ، به طریق اولی، در روایات نیز وضع چنین است.
در همین زمینه، امیرالمومنین (ع) میفرماید: «مبدا طینت و سرشت مردمان میان آنها جدایی انداخته، چرا که آنان قطعه و تکهای از زمین شور و شیرین و خاک درشت و نرم بودند. پس آنها به اندازه نزدیکی زمینشان با هم سازگار و به مقدار اختلاف آن زمین با هم متفاوت هستند.»37
ایشان آشنایی با ساختار شخصیت و ویژگیهای مخاطب را از اصول مهم مخاطبشناسی بهشمار میآورد و بر این باور است که سرشت بشر یا حتی سرزمینی که بر روی آن میزیند، به شکلدهی و رشد جسمی و عقلی آنان اثر میگذارد. از اینرو، نمیتوان با مردم نژاد و ملیتهای گوناگون به یک زبان سخن راند و به یک شیوه استدلال کرد. (مسعودی، 1384ش، 127)
تطور احادیث و روایات موضوعی، مساله را نیکوتر روشن می سازد و نمونه های روایی بسیاری در این باره به چشم می خورد تا جایی که گروهی مورد نکوهش یا مدح معصوم (ع) قرار گرفته و موضوع امر و نهی واقع شدهاند. در یکی از این نمونهها به نقل از امام صادق (ع) آمده است: «قلب اهالی سند (هند) و زنجان و خوزستان و کرد شیرینی اعمال را نمیچشد.» (صدوق، 1401ق، 2، 352)
در روایتی دیگر، ابی ربیع شامی به امام صادق عرض میکند: گروهی از کُردها در منطقه ما زندگی میکنند و همواره برای خرید و فروش میآیند و ما با آنها همنشین شده و معامله میکنیم. تکلیف چیست؟ ایشان فرمود: «ای اباربیع! با کردها همنشین مشو.» ( طوسی، 1407ق، 7، 11؛ صدوق، 1405ق، 3، 164؛ کلینی، 1407ق، 5، 158) آن حضرت در حدیثی دیگر، مردم را از معاشرت و ازدواج با طایفه خزر38 نهی مینماید. ( حرّ عاملی، 1409ق، 7،108) همچنین در روایات مشابه، از اهل سجستان (سیستان) و کرمان برحذر شده است. ( حاکم نیشابوری، 1422ق، 4، 476؛ سپهروی، 1380ش، 14، 75)
هم چنین در برخی احادیث، بنی امیه را ملعون شمرده اند، در حالی که گروهی از ایشان مومن به حق و مذهب شیعه گردیده و خالص شده اند که بدیهی است از شمول حکم لعن مستثنی خواهند بود.39
به هر سو، اینگونه اخبار و احادیث که به نکوهش و ذمّ گروه یا فرقهای پرداخته، مصداق و نشانهای از عنایت معصومین(ع) به مخاطبان کلام شان میباشد. البته بسیاری که اخبار یاد شده را با آموزههای قرآنی40 و کلام پیراسته معصوم (ع) در تضاد دیده اند، با رویکرد ضعف اسنادی سلسله راویان حدیث را کاوش نموده و در صدد خدشه و ردّ آنها برآمده اند.(نجاشی، 1406ق، 455؛ نعیم اصفهانی، 1408ق، 8، 228) یا با تبیین شرح حال مردمان مخاطب در مقام توجیه برخاسته اند؛ ( به عنوان نمونه، ر.ک: مسعودی، 1409ق،2، 99؛ همو، ترجمه، 1381ش، 78 و 79؛ دینوری، ترجمه، 1396ش، 54؛ فرازی قلقشندی، 1407ق، 423 و 424؛ نویری، 2004م، 307؛ بزاز، 1409ق، 340؛ بدلیسی، 1377ش، 13) اما آنچه امر را آسان مینماید، توجه به زمان صدور روایت است که- بدون نیاز به هرگونه توجیه و
تفسیر - شمول موضوع را منحصر در مخاطبان آن برهه نموده و سایر مردمان در اعصار بعدی را مبرا میسازد. بهراستی، محتوای کلام با زمینههای فرهنگی، فکری، اجتماعی، سیاسی و تاریخی حاکم به زمان ایجاد و صدور آن در ارتباط است. از اینرو، در برخورد با اخبار و روایات، "مقتضای حال کلام" اهمیت دوچندان دارد. ( محسنیان راد، 1369ش، 8 و 9؛ رفیع پور، 1377ش، 44) نکتهای که جامعهشناسان از آن به "فضای صدور متن" یاد میکنند.( مک کوئین، ترجمه، 1380ش، 85؛ سورین، ترجمه، 1381ش، 38) عوامل گوناگونی چون شرایط جغرافیایی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، علمی، زمان ایراد کلام، شخصیت و ویژگی مخاطب مصداقهای فضای صدور متن بهشمار میروند؛ متغیرهایی که معیارهای ثابت را تحت تاثیر قرار میدهند. (فرهنگی، 1388ش، 48)
با الهام از گفتههای اخیر، چهبسا بتوان گفت روایات و احادیثی که در بردارنده تعیین سنّ بلوغ دختران به 9 سالگی و پسران به 15 سالگی هستند، مقتضای حال مخاطب زمان صدور کلام بودهاند؛ اما اکنون که گستره شریعت به دیگر سرزمینها با اقلیمهای متفاوت راهیافته، معیار اندازهگیری بلوغ نیز تحت تاثیر اقتضای کنونی تغییر یافته است.
البته صرفنظر از روایاتی که مشهور فقیهان به تمسک جسته و قانونگذار موافق آن وضع قانون کرده - همان گونه که اشاره رفت- چه بسیار اخبار و روایاتی که معیار اندازهگیری بلوغ را سررسید سنین بالاتر- بهویژه در مورددختران- قرار دادهاند. بنابراین از فقه پویا انتظار میرود با بازنگری در مبانی برگزیده، به موازای اقتضای کنونی گام بردارد. همچنین قانونگذار با نگاهی نوین به موضوع تساهل و نرمش نشان داده و قوانینی در خور و متناسب با زمان حال وضع نماید.
5- برآیند
بلوغ به عنوان آغاز مسئولیت ها و محدودیت های انسان مکلف همواره مورد توجه صاحب نظران حوزه های گوناگون بوده است . فقهیان به پیروی از مستندات اقامه نموده و برگرفته از روایات و احادیث، این مرحله از رشد را با رسیدن دختران و پسران به سنّ شرعی نه و 15 سالگی می دانند، در حالی که بر اساس صراحت آیه ششم سوره مبارکه نسا، بعد طبیعی بلوغ مورد توجه قرار گرفته و برای معرفی معیار آن، به توانایی هر فرد در حصول استعداد و قوه جنسی و توانایی فرزندآوری اشاره شده است.
2- صاحب نظران دیگر حوزه ها حصول توانایی جنسی را مورد عنایت قرار داده و مجموعه تغییرات رشد جسمانی را که امکان تولید مثل را فراهم آورد ملاک قرار می دهند. اما این نگاه از دیدگاه فقیهانه به دور مانده و ایشان در تعیین موعد بلوغ به سنین یاد شده در روایات و احادیث بسنده کرده اند. هر چند دیگر علائم و نشانه های ظاهری در خصوص پیدایش بلوغ را که در برخی دیگر از روایات متذکر شده، تایید می نمایند.
3- در این راستا، استدلال به سنین شرعی مقرر شده برای آغاز سنّ تکالیف دختران و پسران، چندان موجه نبوده و قابل خدشه است؛ زیرا روایات و احادیثی که متعرض سنین مربوطه شده اند، آن را در کنار نشانه های جنسی چون بروز احتلام و وصف حالت زنانگی قرار داده اند. صرف نظر از این، سایر روایات و احادیث به عنوان مستند شرعی و دینی، سنین دیگری را به عنوان سرآغاز بلوغ معرفی نموده اند.
4- تعدد روایات حاکی از نشانه های بلوغ، بر نقد دیدگاه مشهور اهمیت شایانی داشته و این نکته را روش می سازد که امامان معصوم (ع) در بیان سنّ خاص به عنوان یک نشانه جهت راهنمایی طریق به حصول اطمینان از پیدایش بلوغ، به محور مخاطب شناسی توجه ویژه داشته و چه بسا احوال مخاطب کلام خود یا اشخاصی را که در خصوص نشانه های بلوغ پرسش گر بوده اند، در نظر گرفته و سنین خاصی را به عنوان راهنما و راه گشای مساله در مقام کارشناس دینی مطرح و تقریر نموده اند.
5- حق آن است که نه ملاک مشهور سنّ نه سالگی که چه بسا بیم مخالفت با سخن معصوم (ع) در روایات مربوطه، یکی از وجوه احتیاطی رای ایشان باشد و نه سیزده سالگی - بر اساس دیدگاه نوین - نمی تواند حقیقت بلوغ را تبیین کند . آسوده ترین و متقن ترین معیار، همان است که خداوند در قرآن کریم به آن اشاره نموده و حدیث نبوی مرفوعه به آن تصریح نموده است.
6- بلوغ جنسی و توانایی باروری به عنوان پایان دوره کودکی میان مخاطبان و افراد مکلّف در شرایط گوناگون اقلیمی متفاوت است . بدیهی است در مناطقی با خصوصیات آب و هوایی گرم¬سیری، دختران در همان سنّ نه یا 10 سالگی بالغ گردند؛ کما این که نقطه مقابل آن، در شرایط سردسیری با تاخیر از سنّ 13 سالگی، این پدیده در دختران رخ دهد.
7- دیدگاه علمی روز نیز مبنا و معیار فوق را تایید می کند . دانشمندان
می گویند: «در بسیاری موارد، نمودار نخستین آثار بلوغ دختران میان سنین 11 و 12 سالگی نمایان می گردد و در پاره ای موارد، دختران میان سنین12 و یا پس از 13 سالگی، اولین نشانه های بلوغ را دریافت می کنند. تنها تعداد اندکی از دختران در پایان 11 سالگی و حتی زودتر دچار قاعدگی می گردند.» (اودلوم، 1382ش، 14)
6- پی نوشت:
1- نفیسی، علیاکبر (ناظمالاطباء)، فرهنگ (فرنودسار)، انتشارات خیام، تهران، چاپ اول، 1343ش
2- صفیپوری شیرازی، منتهی الارب فی لغه العرب، موسسه چاپ و اتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1388ش
3- رامپوری، محمد بن جلالالدین (غیاثالدین)، غیاثاللغه، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ پنجم، 1393ش
4- واتسون، دونالد و لبز، کنت، اطلس شناسی اقلیم جهان، ترجمه وحید قبادیان، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ یازدهم، 1388ش
5- باور، عبدالمجید، بلوغ از باور تا واقعیت، انتشارات موسسه فرهنگی آیات، اهواز، چاپ اول، 1393ش
6- قرایی مقدم، امانالله، ناآگاهی بلوغ طبیعی و بحرانهای اجتماعی ناشی از آن، نشر آدینه، تهران، چاپ دوم، 1394ش
7- دهدار، مجتبی، نقش رشد اجتماعی بر سیر جامعه، نشر نی، تهران، چاپ اول، 1393ش
8- خوشکنش، ابوالقاسم، روانشناسی بلوغ، انتشارات رشد، اهواز، چاپ اول، 1396ش
9- Barush, Fred, Propotions maturity of health, Journal of Tomson institute of genetic engineering and biotechnology research, 2014,51(3(
10- حسنخانی، ملیحه و موسوی، سیدجواد و دیگران، بلوغ و تغییرات شخصیتی عمیق و ماندگار، انتشارات تجربه نو، زاهدان، چاپ اول، 1395ش
11- محفوظ، عقیل سعید، آسیبهای روانی و اجتماعی جنگ، دار العودی، دمشق، چاپ دوم، 1436ق
12- بهرامیخو، نگار، شبکههای اجتماعی بستری برای ایجاد بلوغ زودرس در کودکان و نونهالان، انتشارات موسسه آموزش عالی شاندیز، مشهد، چاپ اول، 1392ش
13- حسینی، مرضیه، پرنوگرافی و تاثیر مخرب آن بر مغز، نشر دیدار، تهران، چاپ اول، 1386ش
14- پلیتر، دیمن، سیاست تغذیه، ترجمه مسعود عبداللهی، انتشارات دادمان مهر، تهران، چاپ اول، 1393ش
15- صدری نائینی، شراره، تغییرات چندوجهی بلوغ در دختران نوجوان، نشر ایراندخت، تهران، 1393ش، چاپ اول
16- قاسمی، حسین، غذا و امنیت تغذیه در ایران و جهان، انتشارات گوهر، تهران، چاپ اول، 1389ش
17- مسعودی، عبدالهادی، روش فهم حدیث، انتشارات سمت، تهران، چاپ اول، 1384ش
18- بابویه قمی، محمد بن علی (شیخ صدوق)، الخصال، مرکز انتشارات دفتر تبلیات اسلامی حوزه علمیه، قم، چاپ چهارم،
19- طوسی، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه لشیخ المفید، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق
20- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، قم، چاپ اول، 1405ق
21- کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1407ق
22- حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان فی معرفه المدن و القری و الخراب و الحمار و السهل و الواعر من کل مکان، دار الصادر للطباعه و النشر، بیروت، چاپ دوم، 1405ق
23- حرّ عاملی، هدایه الامه الی احکام الائمه (ع)، مجمع البحوث الاسلامیه، مشهد، چاپ اول، 1362ش
24- نیشابوری، محمد بن عبدالله (حاکم نیشابوری، ابن البیع) مستدرک علی الصحیحین، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، بیروت، 1422ق
25- سپهروی، محمدتقی (لسان الملک)، ناسخ التواریخ، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ اول، 1380ش، ج 14
26- نجاشی، احمد بن علی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه (رجال نجاشی)، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، قم، چاپ ششم، 1406ق
27- اصفهانی، احمد بن عبدالله (ابونعیم اصفهانی)، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، دار الکتب العربی، بیروت، چاپ اول، 1408ق
28- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، موسسه دار الهجره، قم، چاپ اول، 1409ق
29- ـــــــــــــــــــــ ، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1381ش
30- دینوری، احمد بن داود، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، چاپ دهم، 1396ش
31- فزاری قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، دمشق، چاپ اول، 1407ق
32- نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایه الارب فی فنون الادب، موسسه المصریه العامه، قاهره، چاپ اول، 2004م
33- بزاز، احمد بن عمرو، المسند، مکتبه العلوم و الحکم، بیروت، چاپ اول، 1409ق
34- بدلیسی، شرف الدین بن شمس الدین، شرفنامه تاریخ مفصل کردستان، انتشارات اساطیر، تهران، چاپ اول، 1377ش
35- محسنیان راد، مهدی، ارتباطشناسی کلام، انتشارات سروش، تهران، چاپ اول، 1369ش
36- رفیعپور، فرامرز، آناتومی جامعه مخاطب، شرکت سهامی انتشار، تهران، چاپ اول، 1377ش
37- مککوئین، دنیس، مخاطبشناسی، ترجمه مهدی منتظر قائم، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، تهران، چاپ اول، 1380ش
38- سورین، ورنر و جیمز، تانکارد، نظریههای ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1381ش
39- فرهنگی، علیاکبر، مبانی ارتباطات مخاطب، نشر خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ پانزدهم، 1388ش
40- گهل، جان، اقلیمشناسی، ترجمه شهرزاد مهدوی، انتشارات موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی نوین، تهران، چاپ سوم، 1388ش، ص 17
41- کسمایی، مرتضی، پهنهبندی اقلیمی ایران، انتشارات مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن، تهران، چاپ اول، 1371ش
42- ـــــــــــــــــــــ ، اقلیم و معماری، نشر خاک، تهران، چاپ اول، 1378ش
43- سهیلی آزاد، علیاکبر، رژیم غذایی مناسب، نشر بهکام، تهران، چاپ اول، 1391ش
44- Williams, Petty, Monitoring the affordability of healthy eating in climate: a case study of 10 years of the illawarra healthy, Nutrients journal, 2010, 2 (11(
45- Gibson ,Matthew, Change in food patterns of Moscow adults and its association with changes in their foods, Journal of nutrition sciences & food technology, 2008, 2 (4(
46- Zinzl M & Santamourls M & Kimiagar S, The role of geographical climate on human growth, Journal of national academ of sciences (NAS), 2004, 14(7(
47- Barosh L & Friel S & Engelhardt K, The cost of a sex growth and healthy and sustainable diet - who can afford it? ,Australian journal of public health, 2014, 38(1(
48- نیومن دورلند، ویلیام الکساندر، فرهنگ لغت پزشکی، ترجمه محمد هوشمند، انتشارات توتیا، تهران، چاپ اول، 1391ش
49- Sperroff, Lora, Clinical gunecologic endocrinology and infertility, Journal of eur endocrinol, 1996, 10(5(
50- Soll, Yatindra , Menarcheal age in russian and icelandic girls, Morfhol anthyopoz journal, 1999, 29(1(
51- Anderson S.e & Dallai G & Must A, Relative weight and race influence average age at menarche in different areas: Results from two nationally representative surveys of OS girls studied 25 years apart, Pediatrics journal, 2013, 111(4(
52- Thomas F & Renaud F, International variability of ages at menarche and menopause: Paterns and main determinants, Hum boil journal, 2001, 73(2(
53- زراعتی، حجت و کاظم، محمد و کریملو، مسعود و مجدزاده، رضا، بررسی روند تغییر میانگین سنّ منارک در دختران ایرانی [مقاله]، فصلنامه باروری و ناباروری، سال هفتم، 1384ش، شماره 4
54- Wasniewska M & Deluca F & Bergamaschi R, Early treatment with GH alone in turner syndrome: prepubertal catch up economic growth and waning other effect, Eur journal endocrinol, 2000, 151(5)
55- امینی، پروانه و راحمی، شمسی، سنّ اولین قاعدگی و برخی عوامل موثر بر آن در دانشآموزان دوره راهنمایی شهر یاسوج [مقاله]، مجله علوم پزشکی دانشگاه اصفهان، سال چهارم، 1378ش، شماره 9
56- قرقرهچی، ربابه و شعاری، ندا، سنّ بلوغ و ارتباط آن با شاخص توده بدن در دختران شهر تبریز [مقاله]، مجله دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تبریز، سال یازدهم، 1390ش، شماره 2
57- ویسکرمی، حسنعلی و مرادی زاده، سیروس، سنّ بلوغ جنسی و مقایسه آن با بلوغ عاطفی، اجتماعی و هیجانی پسران نوجوان شهر خرمآباد [مقاله]، مجله رویش روانشناسی، سال هشتم، 1398ش، شماره 24
58- پورنجف، عبدالحسین و حسینی راد، منیژه و دیرکوند مقدم، اشرف و نیسی، نرگس، بررسی آگاهی، نگرش و عملکرد دختران مقطع سوم راهنمایی شهر ایلام در زمینه سلامت بلوغ- سال تحصیلی 93-1392 [مقاله]، مجله علوم پزشکی دانشگاه ایلام، سال بیست و چهارم، 1395ش، شماره اول
59- باقاچاریا، گوری و جانسون، ریچارد، مفاهیم و روشهای آماری، ترجمه فتاح میکاییلی، انتشارات ارکان دانش، تهران، چاپ دوم، 1391ش
60- Gomeswde A & Sobrinho Cl, Adolescents knowledge about adolescence puberty and sexuality, Pediatric journal, 2002, 78(5), 301-308; Sharma M & Gupta S, Menstrual pattern and abnormalities in the high school girls of Dharan, Nepal med coll journal, 2003, 5(2)
61- Tiwari H& Oza Un, Knowledge attitudes and belifs about menarche of adolescent girls in Anand district Gujarat, East med health journal, 2006, 12(6(
62- Moodi, Michelle, Assessment of 3rd grade junior school girl students, knowledge and attitude toward puberty age sanitation, Journal of med Beijing, 2011, 21(3(
63- علوی، مجید، نظرسنجی درباره دانش، نگرش و عملکرد دختران نوجوان، نشریه پژوهشکده علوم بهداشتی جهاد دانشگاهی (پایش)، سال هشتم، 1387ش، شماره 4
[1] . بهعنوان نمونه ر.ک: شیخ صدوق، المقنع، موسسه امام هادی (ع)، قم، چاپ اول، 1415 ق، ص 102؛ عکبری بغدادی، محمد بن محمد نعمان (شیخ مفید) المقنعه، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، قم، چاپ دوم، 1410 ق، ص 533 و 747؛ شیخ طوسی، المبسوط، ج 1، ص 266؛ همان، ج 4، ص 318
[2] . نجفی، جواهر الکلام، ج 26، ص 38؛ ابن زهره، الغنیه النزوع، ص 251؛ ابن ادریس، السرائر، ج 1، ص 367
[3] . شیخ انصاری، کتاب الصوم، ص 112؛ حلّی سیوری، مقداد بن عبدالله (فاضل مقداد)، کنز العرفان فی فقه القرآن، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، قم، چاپ اول، 1422 ق، ج 2، ص 102؛ میرزای قمی، غنائم الایام، ج 1، ص 437
[4] . نجفی، جواهر الکلام، ج 26، ص 38 و 39
[5] . شیخ طوسی، المبسوط، ج1، ص 266
[6] . نجفی، جواهر الکلام، ج 26، ص 4
[7] . حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج1، باب مقدمه العبادات، ص 43، ح2
[8] . تخصیص دلیلی است که دایره عام را تضییق نموده و گستره نفوذ و تاثیر آن را محدود می نماید، به گونه ای که افرادی را از تحت حکم عام خارج می سازد. دلیل تخصیص زننده و محدود کننده دلیل دیگر را مخصص می گویند. مشکینی، اصطلاحات الاصول، ص 234؛ مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ترجمه عباس زراعت و حمید مسجد سرایی، نشر دار العلم، قم، چاپ دوم، 1381ش، ص 207
[9] . همان ماخذ، ج 20، باب مقدمات النکاح و آدابه، ص 104، ح 10
[10] . حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج20، باب مقدمات النکاح و آدابه، ص 101، ح1
[11] . در این باره اصول پردازان نگاشته اند که از مفاهیم به دست آمده از منطوق حکم - که در دو حدیث مزبور، منطوق کلام "عدم جواز آمیزش با دختر بچه پیش از نه سالگی" است- نمی توان اخذ به اطلاق نمود، مگر آن که احراز شود گوینده کلام در مقام بیان بوده و این مقام به وجود قرینه و شاهد خاص اثبات می گردد. ایشان معتقدند: آن چه در باب مفاهیم می توان پذیرفت، اصل مفهوم داشتن سخن، در مقابل عدم قبول مفهوم است. لکن در مقام بیان مفهوم بودن - که بتوان از آن اطلاق استفاده نمود - دلیلی وجود ندارد. به دیگر سخن، عرف از وجود شرط یا وصف در کلام، استفاده می کند که
آن ها در حکم بیان شده و حکم منطوق به آن وصف یا شرط مقید است و با فقدان آن قیود، حکم منطوق نیز از میان خواهد رفت. بنابراین چنین فقدانی که بتوان از مفهوم آن اطلاق گرفت، از اصل ادای سخن به دست نمی آید و دلیل خاص می طلبد . یعنی احراز در مقام بیان بودن مفهوم. به هر سو، درک و فهم نیکوتر از مبانی استدلالی فوق، نیازمند تطور و تامل در یافته های دانش اصول خواهد بود.
به عنوان نمونه، ر.ک: خویی، محاضرات فی اصول الفقه، موسسه انصاریان للطباعه و السنّه، قم، چاپ سوم، 1417ق، ج5، ص 57 و 58؛ مظفر، اصول الفقه، ترجمه، ص 162
[12] . صحیحه حمران به بیان مساله ای اختصاص یافته که طبق آن مردی با دختری باکره که هنوز خون حیض ندیده ازدواج کرده و پس از هم بستری با او، دختر آسیب دیده است؛ امام صادق (ع) فرمود: «اگر دختر هنگام هم بستری نه ساله بود، غرامتی بر مرد نیست . و اگر نه ساله نبوده و پس از هم بستری با مرد دچار آسیب شده و بدین ترتیب از توانایی معاشرت جنسی با شوهران محروم گردیده است، حاکم باید غرامت دیه او را بر عهده گیرد.»
ر.ک : حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج20، باب مقدمات النکاح و آدابه، ص 102، ح 9
[13] . زیرا به دلیل آسیب و نقص ناشی از آمیزش در سنین پایین که به سیستم تناسلی دختر وارد شده، او توانایی معاشرت جنسی با همسر خود را از دست می دهد.
ر.ک: نجفی دولت آباد، شهلا، علایم فیزیولوژی ناشی از رابطه جنسی با دختران کم سنّ و سال و خشونت جنسی علیه آنان در مراجعه کنندگان به مرکز پزشکی قانونی تهران در سال ۱۳83 ]مقاله[، مجله علمی پزشکی قانونی، سال سیزدهم، 1386ش، شماره 1، ص 13؛ فروزش، مهدی و شعبانی ، مینا، گزارش یک مورد کودک آزادی منجر به اختلال و رشد ]مقاله[، مجله علمی پزشکی قانونی، سال شانزدهم، 1389ش، شماره 1، ص 25 و 26
[14] . حکومت یکی از راه های رفع تزاحم و تناقض است که در علم اصول، به توسعه یا تضییق تعبدی دلیل محکوم توسط دلیل حاکم تعریف می شود. ر.ک: مظفر، اصول الفقه، ترجمه، ص 407
مساله حکومت در باب قوانین حقوقی نیز دیده می شود، چنان چه ماده 202 قانون مدنی اکراه را تعریف نموده و در معرفی اکراه کننده فرقی میان حاکم یا اشخاص عادی قائل نمی شود، ولی در ماده 207 همان قانون می گوید: «ملزم شدن شخص به انشای معامله به حکم مقامات صالح قانونی اکراه محسوب نمی شود.» به این ترتیب، دایره اکراه مستفاد از ماده 202 محدود گردیده است. تفاوت حکومت و تخصیص در نتیجه آن دو است. تخصیص همواره محدود و تضییق می نماید، اما نتیجه حکومت گاهی توسعه است. لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، ص 248 و 249
[15] . حسینی شقرائی عاملی، سید محمدجواد، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، ج 12، ص 424
[16] . هر چند در مرام برخی از فقیهان، اجماع چندان پذیرفته نیست؛ زیرا اگر کاشف از رای معصوم (ع) باشد، در شمار دلایل نقلی می آید و در غیر این صورت، قابل طرح و استناد نخواهد بود. خویی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، مرکز نشر الثقافه الاسلامی، قم، چاپ پنجم، 1413ق ، ج1، ص 20
[17] . شیخ صدوق، المقنع، ص 195
[18] . سید مرتضی، جمل العلم و العمل، مطبعه الآداب، قم ، چاپ اول، 1387ق، ص 89
[19] . صانعی ؛ بلوغ دختران، ص 35
[20] . صانعی، همان
[21] . حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج1، باب مقدمات العبدات، ص 32، ح 12
[22] . نجفی، جواهر الکلام، ج 26، ص 34
[23] . بحرانی، حدائق الناضره، ج 13، ص 184
[24] . خوانساری، جامع المدارک، ج3، ص 366
[25] . جهت ملاحظه نقد مشهور فقیهان ر.ک: صانعی، بلوغ دختران، ص 35 الی 40
[26] . این آیات عبارت است از: 6 سوره مبارکه نسا، 59 سوره مبارکه نور و 34 سوره مبارکه اسرا
[27] . حدیث رفع، عنوان دو حدیث نبوی است که یکی دربردارنده رفع تکلیف یا رفع آثار وضعی یا تکلیفی برخی از افراد مکلّف بوده و دیگری ناظر به نفی تکلیف یا نفی برخی احکام از افرادی معین است. این روایت در کتب علم اصول مورد استناد حاحب نظران قرار گرفته و از آن برای اثبات برائت شرعی بهره جسته اند. در بسیاری از نقل ها، حدیث مرفوعه از نه مورد نفی تکلیف نموده است: اشتباه،؛ فرموشی؛ آن چه به آن اکراه شوند؛ آن چه را که توانایی انجام دادنش را ندارند؛ آن چه به آن مضطر گردند؛ حسد؛ فال بد زدن و اندیشه های وسوسه انگیز درباره خلقت و آفرینش تا زمانی که بر زبان جاری نشود.
و در برخی دیگر از نقلها، سه گروه فاقد تکلیف معرفی شده اند: شخص خوابیده، دیوانه و کودک.
هاشمی، سیدمحمود و دیگران، فرهنگ فقه مطابق با مذهب اهل بیت (ع)، موسسه دایره المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (ع)، قم، چاپ اول، 1426ق،، ج3، ص 261
[28] . شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص 93
[29] . نجفی، جواهر الکلام، ج 26، ص 10
[30] . ابن ادریس، السرائر، ج3، ص 324
[31] . صانعی، بلوغ دختران، ص 51
[32] . نجفی، همان
[33] . محقق حلّی، مختصر النافع، ج1، ص 304
[34] . در همین راستا و برای توضیح افزون تر، ر.ک: گفتار نخست فصل چهارم همین پژوهش
[35] . خداوند می فرماید :{عرب های بادیه نشین گفتند که ما ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردید. ولی بگویید: اسلام آوردیم (به زبان تسلیم شدیم)، زیرا هنوز ایمان در دل های تان واده نشده است ... .}
[36] . شیخ طوسی، التبیان، ج5، ص 284و 328
[37] . نهجالبلاغه، خطبه 225
[38] . گروهی که در نواحی دریای خزر سکونت داشته و به دزدی و غارت اموال مردم شهره بودند. ( حموی، 1405ق، 2، 367.)
[39] . خراسانی هروی، محمدکاظم بن حسین (آخوند خراسانی)، کفایه الاصول، موسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، قم، چاپ اول، 1402 ق، ص 223
[40] . خداوند در قرآن مجید میفرماید: {ما شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا هم دیگر را بشناسید. [هیچیک بر دیگری برتری ندارید] و بیگمان گرامیترینتان نزد خدا پرهیزگارترین شما است.} ایه 13سوه مبارکه حجرات