The Idea of Iranshahri in the Ilkhanid Era: The Role of Iranian Ministers and courtiers
Subject Areas : The Journal of Islamic History and Civilisationفهیمه مخبر دزفولی 1 * , fatemehsadat hoseynitabar 2 , Younes Farahmand 3
1 - Associate Professor, Department of History and Archaeology, Islamic Azad University, SR.C., Tehran, Iran.
2 - PhD Student in History and Civilization of Islamic Nations, Islamic Azad University, SR.C., Tehran, Iran
3 - Department of History and Archaeology, SR.C., Islamic Azad University, Tehran, Iran.
Keywords: Iranshahri thought, Ilkhanate period, Iranian identity under the Mongols, Iranian ministers in the Mongol era. ,
Abstract :
This article examines the role of Iranian ministers and in promoting and preserving the idea of Iranshahr during the Ilkhanate period. The establishment of the Mongol Ilkhanate within territories roughly corresponding to those of the Sasanian Empire provided an opportunity for the revival of Iran's name, identity, and culture. With the spread of Iranian bureaucracy in the Mongol court, Iranian viziers and administrators found a valuable chance to revive Iranian cultural traditions. By reviving and emphasizing the use of the name "Iran" and addressing the Ilkhans with titles such as "Shahanshah" (King of Kings) and "Padishah-e Iran (King of Iran), they reconnected with their historical and cultural past, revitalizing the Iranshahri idea. This idea emphasized principles such as territorial unity, the interconnection of religion and politics, the establishment of order and security, and a focus on justice. Iranian ministers in the Ilkhanate court encouraged the rulers to uphold justice, maintain social order, and strive for geographical cohesion, thereby preserving Iranian identity in a new framework. Prominent Iranian viziers such as Khwaja Rashid al-Din Fazlullah and ‘Ata-Malik Juvayni played a crucial role in safeguarding elements of the Iranshahri thought through historical writings, efforts in Iran's reconstruction, and defending the land against external threats
ابن بطوطه (1337). سفرنامه. ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اشرف، احمد (1399). هویت ایرانی از دوران باستان تا پهلوی. ترجمه حمید احمدی، تهران : نی.
اصفهانیان، داوود (1369). خاندان جوینی در دستگاه ایلخانی. نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ش 134، صص 12- 28.
اللهیاری، فریدون (1393). «فرایند تاریخی تشکیل حکومت ایلخانی و ایرانمداری هلاکوخان». تاریخنامه ایران بعد از اسلام. س 5، ش 9، صص 1- 23.
بارتولد، واسیلی (1358). خلیفه و سلطان و مختصری درباره برمکیان، ترجمه ایزدی سیروس، تهران: امیرکبیر.
بایماتاوف، لقمان (1383). «ضدیت دو تمایل سیاسی- اجتماعی در دولت مغول (بررسی موردی عملکرد محمود یلواج)». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا. شمارههای 81 و 82 و 83، صص 148- 151.
بروکلمان، کارل (1346). تاریخ ملل و دول اسلامی. ترجمه جزایری هادی، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
بیانی، شیرین (1389). مغولان و حکومت ایلخانی در ایران.تهران: سمت.
تاریخ شاهی قراختائیان کرمان، (1355)، مجهول المولف، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی،تهران:بنیاد فرهنگ ایران.
ترابی طباطبایی، سید جمال (1351). رسم الخط اویغوری و سیری در سکه شناسی. تبریز: موزه آذربایجان.
جعفری، جعفربن محمد، بی تا. تاریخ یزد،بی جا، بی نا
جوینی، عطاملک محمد (1385). تاریخ جهانگشای جوینی. بهکوشش محمد قزوینی، تهران: دنیای کتاب.
حافظ ابرو (1317). مجمع التواریخ. بهکوشش خانبابا بیانی، تهران: علمی.
دریایی، تورج (1397). «ایرانیت در دوران باستان: نظریه سرزمین مقدس ایرانشهر». بخارا. ش 125، صص 99- 108.
دوستخواه، جلیل (1373). «هویت ایرانی: وهم یا واقعیت». ایران نامه. ش47، صص 509- 520.
رجبزاده، هاشم (1355). آیین کشورداری در وزارت رشیدالدین فضللله همدانی.تهران : توس.
شیبانی، حمید (1397). «ایران نامی کهن ماندگار؛ از ساسانیان تا ایلخانیان». فرانما. تابستان، ش 3، صص 1- 13.
قادری، حاتم و رستم وندی، تقی (1385). «اندیشه ایران شهری(مختصات و مولفه های مفهوم)»، علوم انسانی دانشگاه الزهرا. ش 59، صص 123- 148.
قزوینی محمد (1332). بیست مقاله قزوینی. بهکوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران : کتابفروشی ابن سینا.
کراوولسکی دوروتیا (1378). «احیای نام ایران در عهد ایلخانان مغول»، ترجمه علی بهرامیان. تاریخ روابط خارجی. س اول، ش 1، صص 1- 16.
گروسه، رنه (1365). امپراطوری صحرانوردان. ترجمه میکده عبدالحسین، تهران : علمی و فرهنگی.
متینی، جلال (1371). «ایران در گذشت روزگاران (ایران در دوران اسلامی)». ایرانشناسی. تابستان، ش14، صص 233- 268.
مجتبایی فتحالله (1352). شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان. تهران : انجمن فرهنگ ایران باستان.
مستوفی، حمدلله (1364). تاریخ گزیده، بهکوشش نوایی عبدالحسین، تهران: امیر کبیر.
منشی کرمانی، ناصرالدین (1338). نسائم الاسحار من لطائم الاخبار (تاریخ وزرا)، بهکوشش میرجلالالدین محدث ارموی، تهران: دانشگاه تهران.
نصر،سید حسین (1393).علم وتمدن در اسلام. ترجمه احمد آرام،تهران: علمی و فرهنگی.
نظام الملک، ابوعلی حسن بن علی (1344). سیاستنامه. بهکوشش مرتضی مدرسی چهاردهی، تهران: زوار.
وصاف الحضره (1338). تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار. محمد مهدی ارباب اصفهانی، تهران: ابن سینا.
هروی،سیف بن محمدبن یعقوب(1383).تاریخنامه هرات. به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: اساطیر.
همپتن،جین(1380).فلسفه سیاسی. ترجمه خشایاردیهیمی،تهران:طرح نو
رشیدالدین فضلالله (1373). جامع التواریخ. بهکوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران: البرز.
رشیدالدین فضل الله(1394) جامع التواریخ.به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران:مرکز پژوهشی میراث مکتوب. ج 1.
رشیدالدین فضلالله (1358ش). سوانح الافکار رشیدی. بهکوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران: دانشگاه تهران.
رشیدالدین فضلالله (1364ق). مکاتبات رشیدی، بهکوشش محمد شفیع، لاهور: سلسله نشریات کلیه پنجاب.
رشیدالدین فضلالله (1358ق). تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان. بهکوشش کارل یان، هارتفورد: استفن اوستين.
رشیدالدین فضل الله (1362). جامع التواریخ. به کوشش احمد آتش،تهران: دنیای کتاب
یزدانی، سهراب و شمس، اسماعیل (1384). «بررسی مفهوم ایران زمین و نقش آن در علت وجودی دولت - ملت ایران»، فصلنامه مدرس علوم انسانی (برنامهریزی و آمایش فضا)، بهار، دوره نهم، شماره 1، صص 77- 96.
Mackenzie, D. N. (1998). ĒRĀN, ĒRĀNŠAHR. Encyclopædia Iranica. Vol. VIII, Fasc. 5.
تاريخ و تمدّن اسلامى Islamic History and Civilization
سال 21، شماره 50، بهار 1404 Vol.21, No.50, Spring 2025
صص 3-20 (مقاله پژوهشی)
اندیشۀ ایرانشهری در عصر ایلخانی: نقش وزرا و کارگزاران ایرانی 1
فاطمه سادات حسینیتبار
دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
فهیمه مخبر دزفولی2
دانشیار بخش تاریخ و باستانشناسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
یونس فرهمند
دانشیار بخش تاریخ و باستانشناسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
چکیده
این مقاله، نقش وزرا و درباریان ایرانی در رواج و پاسداشت اندیشهٔ ایرانشهری در دورهٔ ایلخانان را بررسی میکند. تثبیت و تحدید قلمرو سیاسی ایلخان مغولان در قلمرویی که حدوداً همان قلمرو ایران ساسانی بود، زمینه را برای احیای بیشتر نام، هویت و فرهنگ ایرانی ایجاد کرد. با رواج دیوانسالاری ایرانی در دربار مغولان، وزرا و کارگزاران ایرانی هم فرصتی مغتنم برای احیای فرهنگ ایرانی یافتند. آنها با احیا و کاربرد بیشتر نام «ایران» و نامیدن ایلخانان مغول با عناوینی چون «شاهنشاه» و «پادشاه ایران» راهی بهسوی گذشتهٔ تاریخی و فرهنگی خویش و احیای اندیشهٔ ایرانشهری گشودند. این اندیشه بر اصولی چون انسجام جغرافیایی، پیوند دین و سیاست، ایجاد نظم و امنیت، و عدالتمحوری تأکید داشت. وزرا و کارگزاران ایرانی در دربار ایلخانان، با تشویق آنها به اجرای عدالت، برقراری نظم و امنیت اجتماعی و تلاش برای ایجاد انسجام جغرافیایی توانستند هویت ایرانی را در قالبی نو حفظ کنند. وزرای بزرگ ایرانی چون خواجه رشیدالدین فضلالله و عطاملک جوینی با تألیف آثار تاریخی، فعالیت مستمر در عمران و آبادی ایران و کوشش برای حفظ این سرزمین از گزند دشمنان، نقش مهمی در حفظ عناصر اندیشهٔ ایرانشهری ایفا نمودند.
کلیدواژهها: اندیشۀ ایرانشهری، دورۀ ایلخانان، هویت ایرانی در دوره مغول، وزرای ایرانی در دوره مغول.
مقدمه
ایران در طول تاریخ کهن خویش شاهد تحولات سیاسی، دینی و نظامی بسیار بوده که در تعیین هویت ایرانی و تحول آن نقشی اساسی را ایفا کردهاند. اندیشهٔ ایرانشهری بهعنوان یکی از بنیادهای فکری و سیاسی تاریخ ایران، در طول سدهها تحولات گوناگونی را از سر گذرانده است. از دورهٔ ساسانی تا عصر اسلامی، مفاهیمی چون تمرکز قدرت، پیوند دین و سیاست، عدالت شهریار، و انسجام جغرافیای سیاسی، عناصر محوری این اندیشه را شکل دادهاند. پرسش اصلی این پژوهش آن است که چگونه وزرا و کارگزاران ایرانی در دوره مغول توانستهاند عناصر اندیشهٔ ایرانشهری را حفظ و بازتولید کنند. این مقاله با بهرهگیری از منابع اصیل تاریخی، نقش وزرای ایرانی را در حفظ مؤلفههای کلیدی ایرانشهری، شامل نظم و امنیت، انسجام جغرافیایی، دادگری، و پیوند دین و سیاست بررسی میکند.
پژوهشهای مرتبط با موضوع این مقاله را میتوان به سه دستهٔ کلی تقسیم کرد: پژوهشهایی با محوریت اندیشهٔ ایرانشهری چون مقالهٔ «اندیشهٔ ایرانشهری (مختصات و مؤلفههای مفهومی)» از حاتم قادری و تقی رستم وندی؛ «ایرانیت در دوران باستان» از تورج دریایی، کتاب جستاری چند در فرهنگ ایران از مهرداد بهار، کتاب شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان در این دسته جای دارند. دسته دوم پژوهشهایی هستند که در مورد احیای نام «ایران» در دورهٔ ایلخانان انجام شده است و عبارتاند از: مقاله «احیای نام ایران در عهد ایلخانان مغول» از دوروتیا کراوولسکی؛ مقاله «فرایند تاریخی تشکیل حکومت ایلخانی و ایرانمداری هلاکوخان» از فریدون اللهیاری. دستهٔ سوم پژوهشهایی هستند که مربوط به دیوانسالاری دورهٔ ایلخانی و برای این پژوهش مفیدند، عبارتاند از: کتاب آئین کشورداری در وزارت رشیدالدین فضلالله همدانی نوشته هاشم رجبزاده؛ کتاب تاریخ مغولان و حکومت ایلخانی در ایران از شیرین بیانی؛ و مقاله «خاندان جوینی در دستگاه ایلخانی» از داوود اصفهانیان.
اندیشۀ ایرانشهری و وزرای دربار ایلخانی
پس از حمله اعراب به ایران، نام ایران تا حدودی به فراموشی سپرده شد و این منطقه بیشتر با عنوان «فارس» شناخته میشد (شیبانی،1397: 8). واژه ایران ریشه در زبانهای کهن ایرانی دارد و از واژه Airyanam به معنای «سرزمین آریاییها» گرفته شده است (کروولسکی، 1378). در بخش کهن تاریخ سیستان نیز به شهر ایران اشاره شده است. جلال خالقی بیان میکند که هخامنشیان و مادها از پیشوند «ایر» یا «آریا» برای توصیف قومیت خود بهره میبردند. این پیشوند بعدها در دوره پارتیان به اصطلاحی سیاسی و معرف قلمرو پادشاهی تبدیل شد. استرابو نیز قلمرو پارتیان را «آریانا» مینامد (متینی، 1371: 237).
مفهوم «ایرانشهر» ابداعی ساسانی است (اشرف، 1399: 69؛2015: 53 MacKenzie,) که ایرانیان بهمنظور تفکیک قلمرو خود از بیگانگان به کار میبردند. ایرانشهر تنها مفهومی جغرافیایی نبود، بلکه بار نژادی، سیاسی، و مذهبی نیز داشت (یزدانی و شمس، 1384: 84). دوستخواه، با استناد به مفاهیمی چون "فرّ ایرانی" در زامیاد یشت و قلمرو آریایی داریوش اول در کتیبههای تخت جمشید، به پیشینه هویت ایرانی در تاریخ و اساطیر کهن ایران اشاره میکند (دوستخواه، 1373: 512).
اندیشهٔ ایرانشهری که ریشه در سنتهای فکری و فرهنگی ایران باستان داشت، در دوران حکومت مغولان نیز تأثیر خود را حفظ کرد. بهعنوان نمونه، در این دوره، مفاهیم مرتبط با شاهنشاهی ایرانی، عدالت، مشروعیت پادشاهی، و پیوند میان حاکمیت و دین، بهگونهای بازتعریف شدند که مغولان را نیز تحتتأثیر قرار دادند. نظامالملک در سیاستنامه دربارهٔ پادشاهی چنین مینویسد: «چون پادشاه را فرِّ الهی باشد، مملکت باشد و علم با آن یار باشد، سعادت دو جهان بیابد؛ از بهر آن که هیچ کاری بیعلم نکند» (نظامالملک، 1344: 76). این تفکر در دورۀ ایلخانان نیز وجود داشت. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی در آثار خود، ایلخان را پادشاه اسلام و حافظ ثغور دین میدانست که حکومت دنیا را نیز در اختیار داشت (رجبزاده،1355: 101). به نظر وی مهمترین وظیفۀ پادشاه رعیتداری و دادگستری بود (همان،105).
رسالهٔ آداب السلطنة3از دوره صفوی، به دلیل نزدیکی زمانی، تعاریف جامعی از نقش شاه و وزیر در حکومتداری ایران ارائه داده است. 4 اشپولر نیز اشاره میکند که در ابتدای دولت ایلخانی در ایران، میان اختیارات فرمانروا و وزیر حدود روشنی وضع نشده بود و در هر مورد خاص، نفوذ ایلخان یا وزیر، بسته به شخصیت آنان متفاوت بود. به گفته اشپولر در دوران زمامداری ارغون، گیخاتو و دوران جوانی ابوسعید بیش از دیگر ایلخانان اوضاع مملکت به دست وزیران بود (اشپولر، 1351: 286). ایلخانان برای ادارهٔ ایران از وزرای ایرانی و دیوانسالاری ایرانی بهره گرفتند. هاشم رجبزاده در کتاب آیین کشورداری در عهد وزارت رشیدالدین فضلالله همدانی اینگونه بیان میکند که: «میان اعراب و مغولان که هریک در مرحلهای از تاریخ ایران به این کشور تاختند و حکومت و نعمت آن را دستاورد خود ساختند، این تشابه را میتوان دید که هر دوی اینان چون برای متمادی ساختن غلبه خود در پی ایجاد یک نظام اداری و حکومتی برآمدند، خود را از استفاده از قابلیت اداری عنصر مغلوب یعنی ایرانیان و بهکاربستن آیین مملکتداری دیرین آنها ناگزیر دیدند؛ زیرا که خود فاقد مدنیت و فرهنگی در خور بودند» (رجبزاده، 1355: 11). بر اساس رسمی کهن و نانوشته وزیر باید شطرنج، نرد، شعرشناسی، شعرسرایی و لطیفهپردازی میدانست که در دوران ایلخانی تسلط بر چهار زبان فارسی، عربی ترکی و مغولی نیز به آن افزون گردید (بیانی، 1389: 187).
مؤلفههای اندیشهٔ ایرانشهری
مؤلفههای اندیشهٔ ایرانشهری را میتوان در آثار شخصیتهای برجسته این دوره پی گرفت. خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری اصول اخلاقی و سیاسی را با تأکید بر هماهنگی میان فضیلتهای فردی و اجتماعی مطرح میکند. وی در این کتاب به موضوعاتی مانند عدالت، حکمرانی و وظایف حاکم میپردازد که میشود آن را بازتابی از تفکر ایرانشهری نیز دانست. همچنین در رسالهٔ تدبیر المملکت، وی به مباحث مربوط به تدبیر در ادارهٔ امور کشور و به نقش کلیدی حاکم در برقراری عدالت و نظم اجتماعی توجه نموده است.
در آثار رشیدالدین فضلالله همدانی مانند جامعالتواریخ که یکی از مهمترین آثار تاریخی دوران ایلخانی است، به تاریخ ایران و تلاش برای حفظ هویت ایرانی در دوران حکومت مغولان توجه شده است و نگاه خواجه رشید در این اثر تلفیقی از دیدگاههای ایرانشهری و اسلامی است. همچنین کتابنامه رشیدی خواجه رشید که گزارشی از ادارهٔ کشور و تجربیات او در مقام وزارت است، به مسائل مختلف حکومتی، اصلاحات اداری و شیوههای مدیریت امور دولتی پرداخته است. این آثار نشاندهندهٔ توجه وزرای ایرانی برای حفظ و ترویج مفاهیم ایرانشهری و ارائه راهکارهای حکومتی بر پایه عدالت، تدبیر و حکمرانی صحیح در دوران حکومت ایلخانی است.
اندیشه ایرانشهری دارای اصولی است که در مجموع، ساختار مطلوب حکمرانی ایرانی را ترسیم میکند. این اصول که در منابع کهن و آثار نظریهپردازان ایرانی قابل شناساییاند، عبارتاند از: ثبات و امنیت اجتماعی، انسجام جغرافیایی، دادگری شهریار و پیوند دین و سیاست. هر یک از این مؤلفهها نهتنها در نظم نظری ایرانشهری نقش بنیادی دارند، بلکه در عمل نیز معیاری برای ارزیابی مشروعیت و کارآمدی نظام سیاسی به شمار میرفتند.
1. ثبات و امنیت
یکی از مهمترین مؤلفههای ایرانشهری که از وظایف اصلی پادشاه است، ایجاد ثبات و امنیت در کشور است. آنچه میان اندیشه ایرانشهری و ایجاد ثبات و امنیت پیوند ایجاد میکند؛ اعتقاد بهنوعی حاکمیت نظم مقدس کیهانی است که در نظام فکری ایرانیان جایگاه ویژهای داشته است. این باور در میان ایرانیان و هندیان با واژه اشه5 شناخته میشد. اشه به مفهوم قانون، عدالت و راستی بیانگر نظامی ثابت و فراگیر در سراسر هستی است (قادری و رستموندی، 1385، 133). ثبات و امنیت در هر جامعه از قانونمداری و عدالتمحوری برمیخیزد. در دوران ایلخانی وزرا در راستای امنیت و ثبات قلمرو اقدامات فراوانی انجام دادند. بهنحویکه نظم سیاسی این دوره را بیش از دورههای پیشین دانستهاند (بارتولد، 1358: 40). ایرانیان از ابتدای حملهٔ مغول در پی جلوگیری از ویرانی بودند. در آن زمان حضور محمود یلواچ6 (د. 652 ق) و پسرش بسیار مؤثر واقع گشت. بهعنوانمثال در پی قیام مردمی علیه مغولان در بخارا (636ق) (گروسه، 1365: 538) به رهبری محمود تارابی، جنگی میان سپاهیان مغول و بخارائیان درگرفت که مغولان به صرافت انتقامجویی برآمدند. امّا اوگتای قاآن با وساطت محمود یلواچ از انتقامگیری منصرف شد (جوینی، 1385: 1/ 890) و بخارا را از تاراج و قتل عامی دیگر نجات داد. خواجه نصیرالدین طوسی (د.672ق) اگرچه رسماً قبای وزارت را به تن نکرد، لکن در عمل و اختیارات از وزرا کم نداشت. او به سبب نفوذی که بر هلاکوخان داشت، توانست لشکر مغول را از ویرانی کتابخانه بزرگ حسن صباح در الموت باز دارد (نصر،1393: 58) و علمای بزرگی همچون عطاملک جوینی (د. 681ق) را نجات دهد. همچنین پسر محمود یلواچ، مسعود بیگ که پس از پدر جانشین او شد، به سبب همدوره بودن با براق خانِ طماع، سعی بسیار برای جلوگیری از ویرانی ها نمود. او با مشورت امرای مغولی در قوریلتای سال 776ق تصمیم گرفت به خراسان بزرگ حمله کند و آنجا را تحت تصرف خود قرار دهد. اگر اصرار بسیار مسعود بیگ نبود، قطعاً سمرقند و بخارا بار دیگر به غارت رفته بود (وصاف الحضره، 1338: 1/70). در زمان اباقاخان (663-680ق) عدهای از امرا به سلطان گفتند: از مال هرات چیزی به خزانۀ معمور پادشاه نمیرسد و ما بندگان نفعی از آن نمییابیم. مصلحت در آن است که مردم این شهر را به خراسان بفرستیم و آنجا را خراب کنیم تا من بعد هیچ آفریده ای از ملوک نامدار و رئوس روزگار آن را مسکن خود نسازد(هروی،1383: 330). پادشاه پسرش ارغون را به همراه سپاهی به آنجا گسیل داشت و فرمان داد تا در عرض سه روزشهر را تخلیه کنند. دست بر قضا ارغون در میانه راه از اسب افتاد و درگذشت همین مساله را شمس الدین جوینی (وزارت: 661-683ق) بهانهای برای به مصلحت نبودن این تصمیم عنوان نمود، و شاه را از این کار منصرف کرد.
علاوه بر این وزرای ایرانی در دوره مغول ناصح سلاطین در گزیدن خیر و دوری از شر گردیدند و بر کارها مسلط شدند (بیانی،1389: 187). در نظام اندیشه اخلاقی ارزشی ایرانی شناخت نیک و بد، استوار کننده نظم کیهانی است و شعار اوستا اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک است.(قادری و رستم وندی، 1385، 133) همچنین برگزیدن لقب "خواجه" یا "نظام الملک" از جمله اقداماتی است که وزرا برای نگهداری سنت دیرین وزارت ایرانی آن به کار بستند (منشی کرمانی، 1338: 2/29). آنها در راستای احیای هویت گذشته ایرانی، سکه هایی با نشان شیر و خورشید و با خط و زبان فارسی به همراه شعار لا اله الا لله و محمداً رسول الله ضرب نمودند (ترابی طباطبایی، 1351: 7). تنظیم دفاتر قانون یا به تعبیر وصاف قانوننامه هم ازجمله تدابیرابداعی رشید الدین برای دریافت مالیاتها و تنظیم دقیق آنها برای هر منطقه بود (وصاف الحضره، 1338: 435).
2. انسجام جغرافیای سیاسی: بازشناسی مرزهای ایرانزمین در عصر ایلخانی
انطباق قلمرو حکمرانی هلاکو با ایران پیش از اسلام اهمیت فراوانی دارد. این مفهوم باتوجهبه اهمیت وحدت سیاسی ایران در پهنه جغرافیایی، زمینههای احیای هویت سیاسی و فرهنگی ایرانی را هم به وجود آورد. احتمالاً شکست عین جالوت و ناکامی مغولان در شامات، قدرت آنها را در قلمرو ایران محدود کرد. ازاینروی پس از توقف جهانگشایی، نگرش ایرانمداری هلاکو مطرح میشود و طرح توسعه قلمرو به پایداری قلمرو تبدیل میگردد (نک: اللهیاری: 1393). در تاریخ اساطیری ایرانی تیر آرش از آمودریا تا فرات را از آن ایران کرده بود و «ایرانشهر از رود آمودریاست تا فرات (یا رود مصر) و این کشورهای دیگر پیرامون اویند و از این هفتکشور ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری» (قزوینی، 1332: 2/ 49). این واحد جغرافیایی جایی است که ساسانیان از قرن سوم تا هفتم میلادی آن را ایرانشهر به معنای امپراطوری ایرانیان میخواندند (دریایی،1397، 100). رواج نام ایران بهعنوان یک واحد جغرافیایی مستقل با مرزهای مشخص در دوران ایلخانی ایجاد میشود. نام ایران در آثار باقیمانده از این دوره بهکرات دیده میشود، بهویژه توسط وزیر ادیب دربار ایلخانی خواجه رشیدالدین همدانی که در جامعالتواریخ بیش از 60 بار از «ایران» نام برده است. باید گفت که کاربرد واژه «عجم» در منابع قرون میانه، بهویژه در متون عربی در اشاره به حکومتهای پیش از ایلخانان، رواج داشت. اما از زمان رشیدالدین فضلالله همدانی، واژهٔ «ایران» هم به طور مشخص و مکرر وارد متون دیوانی و تاریخی شد و کمکم جایگزین اصطلاحاتی همچون «عجم» یا «ممالک اسلام» گردید که این تغییر خود نشانهای از تقویت هویت سرزمینی ایرانی در عصر ایلخانی است. به طور مثال رشیدالدین در آثارش بهصراحت و مکرر از واژه «ایران» بهعنوان یک واحد جغرافیایی و سیاسی استفاده میکند. اما همزمان، وقتی از حکومتهای قبل از ایلخانان (مثل سامانیان یا آل بویه) صحبت میکند، معمولاً از عنوان «ممالک اسلام» یا «عجم» استفاده میکند (رشیدالدین فضلالله، 1373: 2/ 974). کراوولسکی با بررسی متون رشیدالدین و دیگر نویسندگان این دوره، نشان میدهد که از اواخر قرن هفتم هجری، واژه «ایران» جای «عجم» را در متون دیوانی و تاریخی گرفته است (کراوولسکی، 1378: 5). اما وقتی ابن بطوطه در قرن هشتم هجری به ایران سفر میکند، همچنان از عنوان «بلاد العجم» برای اشاره به سرزمینهای ایرانی استفاده میکند. درواقع، در متون عربی، «عجم» همچنان بهعنوان اصطلاح عمومی برای غیرعربها (بهویژه ایرانیان) رایج بود، امّا در متون فارسی و دیوانی، «ایران» جایگزین آن میشود (ابن بطوطه، 1337: 1/ 196). حمدالله مستوفی (مؤلف سده هشتم هجری)، واژه «ایران» را با وضوح کامل بهعنوان قلمرو فرهنگی و جغرافیایی واحد معرفی میکند و میگوید: «ایران را از آمویه تا فرات دانستهاند و آن را بزرگتر از دیگر ممالک شمردهاند» (مستوفی، 1364: 590).
رشیدالدین در گزارش حمله هلاکو به غرب مینویسد: «... هلاکو را جهت ولایات غربی ایرانزمین و شام و مصر و روم و ارمن معین گردانید» (رشیدالدین فضلالله، 1373: 2/ 974). او بستر حکمرانی هلاکو را از ابتدا ایران مینامد. به عقیدهٔ احمد اشرف، رشیدالدین که تحتتأثیر مفهوم جدید جهان بود، همانند بسیاری از مورخان و جغرافیدانان دیگر از ایران، توران، فرنگ، مصر و مغرب، روم، مراکش، هندوستان و چین که پادشاهیهای آن زمان بودند، نام میبرد و بدین ترتیب هویت مشخصی برای ایران در میان کشورهای بزرگ جهان قائل میشود (اشرف، 1399: 129).
3. دادگری و آبادانی
عدلوداد شهریار از خصایص برجسته اندیشهٔ ایرانشهری است. وزرای ایرانی مشوق ایلخانان در رعیتپروری و عدالتمحوری بودند. رسیدگی به اوضاع مردم و عمران و آبادانی از جمله اقداماتی بود که در ابتدای استیلای مغولان بر ایران توسط محمود یلواچ (د.652ق) و پسرش مسعود بیگ انجام گردید (منشی کرمانی، 1338: 101). با به حکومت رسیدن سلطان احمد جایگاه خاندان جوینی در دربار ایلخانی مستحکم شد. شمسالدین جوینی، صاحبدیوان با قدرتی که داشت، همواره میکوشید که از فشار مالی و اجتماعی مغولان بر ایرانیان بکاهد (اصفهانیان، 1369). او به عمران و آبادانی پس از آن همه ویرانی اهتمام خاصی ورزید. شمسالدین محمد جوینی که خود از خانوادهای فرهیخته و ادیب برخاسته بود برای بنای مراکز علمی و فرهنگی بسیار کوشید. تجدید بنای مدرسه کمنظیر بخارا همچنین سیاست او در تعقیب مرمت و احیای ساختمانهای فرهنگی مانند مدارس، خانقاهها و مساجد از اقدامات او بود. به لطف او بخارا دوباره رونق یافت (بیانی،1381: 391). عطاملک جوینی در جهانگشا از آبادانی نسبی بخارا در زمان منکوقاآن میگوید: بخارا اندکی روی به عمارت نهاد تا قاآن کار بخارا را به عدل و رافت جمع کرد و کار عمارت به حسن عنایت او روی به بالا نهاد، بلکه درجه اعلی پذیرفت (جوینی، 1385: 79). در زمان شمسالدین، کرمان که تا حد زیادی از گزند حملات مغول در امان مانده بود، به دست قتلغ ترکان 7 (د.682ق) اداره میشد که بسیار اهل آبادانی و فرهنگدوست بود. شمسالدین با حمایت همهجانبه از قتلغ ترکان، فرمانروای کرمان، زمینهساز ساخت مدرسه و دارالشفای کرمان و نیز وقف مزارع به خانقاهها شد. (همان، 391) مؤلف تاریخ یزد نیز بنای دارالشفای یزد را به دستور صاحبدیوان و با همت او میداند (جعفری، بیتا: 151). از اقدامات مهم دیگر خاندان جوینی، خرید دهات و اعزام کارگزاران خصوصی و ایرانی به این مناطق بود؛ اقدامی که هم این نواحی را از سلطه و گزند مغولان دور میداشت و هم به احیای سنن کشاورزی یاری میرساند. در نتیجه، نهتنها بسیاری از شهرها و روستاها از دست مغولان خارج شد، بلکه نفوذ خاندان جوینی نیز بهتدریج گسترش یافت (رشیدالدین فضلالله، 1338: 3/158). تجدید برخی از آیینهای درباری ایران نیز از دیگر تلاشهای خاندان جوینی در ساختار حکومت ایلخانی به شمار میرود. (بیانی، 1389: 189). ابنفوطی (د.723ق) از ویرانی مسجد قمریه به سبب سیل و طغیان دجله و فرات یاد میکند و مینویسد که ضیاءالدین، دایی علاءالدین و شمسالدین جوینی، در سال 664 هجری تعمیر آن را آغاز کردند و شمسالدین کار را به پایان رساند (ابنفوطی، 1381: 174) همچنین شخصیتهای دیگری چون سعدالدوله ابهری (وزیر تا 690ق) که ابتدا بهعنوان پزشک وارد دربار ایلخانان شد و بعداً به مقام وزارت رسید، با استفاده از نفوذ خود، زمینه رعیتپروری و اجرای امور خیریه را فراهم کرد (آیتی، 1383: 132). به باور وصاف، اگرچه ظاهر و باطن سعدالدوله یکی نبود، امّا احترام و تکریم علما را در اولویت کار خود قرار داده بود (همان، 135).
در سنت ایرانی، دادگری8 از وظایف ذاتی شاه به شمار میرفت و استفاده از اصطلاحاتی چون «شاهنشاه» و «پادشاه» توسط وزرا و درباریان در دوره ایلخانان تداومبخش تصویر"پادشاه ایرانی" بود. عطاملک جوینی، منکوقاآن را «انوشیروان زمان» مینامید و عدل او را برتر از عدل انوشیروان و خرد او را برتر از خرد فریدون میدانست (جوینی، 1385: 191). همچنین از «اگتای» با عنوان انوشیروان عادل یاد میکند (همان، 177). رشیدالدین نیز در جامعالتواریخ، هلاکو را «شاهنشاه ایرانزمین» مینامد(رشیدالدین فضلالله ، 1394: 18/1) و به تبع او، حمدالله مستوفی، اباقاخان و ارغون را «پادشاه» خطاب میکند (مستوفی، 1364: 590–592). خواجه رشیدالدین نیز، آگاه به اهمیت عدالت و رسیدگی به وضعیت رعایا، اصلاحاتی در حوزه مالیات انجام داد. او معافیتهای جدید مالیاتی وضع کرد و آنها را طی نامهای به فرزندش، امیر شهابالدین، حاکم خوزستان، فرستاد تا به مرحله اجرا درآید. (رشیدالدین فضلالله، 1358ش: 113–114) در یکی از فرمانهایش از قول غازانخان، وی را «طرفدار رعایای ایرانی» و «مشتاق رعایت حال ایشان» معرفی کرده و اجرای عدالت و شریعت را ضروری خوانده است (رشیدالدین فضلالله، 1362: 2/1006).
ثبات و امنیت اجتماعی، بهعنوان زیرساخت پیشرفت علمی و فرهنگی، در عصر ایلخانان باعث شکوفایی مراکز علمی شد. مهمترین حوزههای علمی این دوره در شهرهای تبریز، سلطانیه و مراغه قرار داشت. مرکز علمی مراغه توسط خواجه نصیرالدین طوسی تأسیس شد و رونق گرفت. مرکز علمی تبریز نیز که به «ربع رشیدی» شهرت داشت، توسط خواجه رشیدالدین بنیان نهاده شد. او در یکی از مکتوباتش درباره نحوه اداره این مجتمع توضیح داده که علما، دانشمندان و طلاب در محلات خاصی اسکان داده میشدند و روند علمی آنان بهدقت نظارت میشد (رشیدالدین فضلالله، 1364: 315). تمایل اولجایتو به علم و پذیرش طرحهای نوی خواجه رشید، منجر به تأسیس «مدارس سیاره» شد که در واقع، خیمههایی آموزشی بودند که همراه با اردوهای سپاهیان جابهجا میشدند (حافظ ابرو، 1317: 53). در پی اصلاحات ارضی و کشاورزی در دورهٔ غازان خان که با وزارت خواجه رشیدالدین همراه بود، کشاورزی و دامداری رونقی دوباره گرفت. این روند در دورهٔ ابوسعید و با مدیریت وزیر وقت، غیاثالدین، فرزند رشیدالدین، ادامه یافت. اهدای بذر و تقسیم زمین میان کشاورزان از اقدامات او بود تا هرجومرج موجود کاهش یابد؛ هرچند این اقدامات در عمل نتیجهٔ چشمگیری در پی نداشت (اشپولر، 1351: 320).
4. پیوند دین و سیاست
نظریهٔ فرمانروایی الهی که برآمده از اصل پیوند سیاست با دین است از مهمترین ارکان اندیشهٔ ایرانشهری است. این ایده مبتنی بر این است که حاکمی دارای مشروعیت است که فرمانرواییاش از حکومت الهی سرچشمه بگیرد (همپتن، 1380: 27). با این تعریف مفاهیم اصیل ایرانی همچون فرّ ایزدی9، مایا و شهریور در این دسته قرار میگیرند. در واقع نظام اعتقادی یا الهیات ایرانی ایجاب میکند سیاست سرشتی قدسی داشته باشد یا به عبارتی شهریار ایرانی، فرمانروای الهی و نماینده خدا بر روی زمین و سبب تحقق قدرت خدا بر روی زمین است (قادری و رستموندی، 1385). اینکه سلاطین مغول از ابتدای کار مشتاق آشنایی با شاهان و پادشاهی ایرانی بودند را میتوان از رساله خواجهنصیر که به دستور هلاکو نگاشته شده بود، پی برد(تاریخ شاهی، 1355، 47). این رساله سیاستنامه ایست که در آن سلطان، ظلالله فیالارض و نایب نوامیس الهی و ارباب اوامر و نواهی خوانده شده است (همان، 47 و 2). پس از این اطلاق مفهوم پادشاه ایرانی بر سلاطین مغول به دیگر آثار تاریخی نیز وارد شد. به طور مثال جوینی دولت چنگیزی را صاحب فر میداند و مینویسد: «به فر دولت روزافزون و سایه حشمت همایون چنگیزخان و اروغ او کار مغول از آن چنان مضایق و تنگی با مثال چنین وسعت و نیکی رسیده است» (جوینی، 1391: 1/16). رشیدالدین ایران را خلاصه معموره جهان10 و مردم ایران را ودائع الوهیت 11میخواند (رشیدالدین فضلالله، 1373: 2/ 1304) که به باور مجتبایی این تعابیر همان فرّ ایرانی و فرهمندی همهٔ ایرانیان در فرهنگ ایران باستان است (مجتبایی،1352: 92 -93). اساساً مغولان بهرسم رواداری و مسالمت دینی، اهمیت چندانی به دین افراد نمیدادند؛ آنچنان که در زمان هلاکو روی کار آمدن خاندان یلواچ و خواجه نصیر مسلمان به معنای حمایت از مسلمانان نبود، همین طور نفوذ برخی دیوانیان یهودی، بودایی و مسیحی نشان از حمایت ایلخانان از کیش آنها نبود. اما وزرای ایرانی همچون امیر نوروز (د. 676ق) و صدرالدین زنجانی برای از بین بردن تعارض دینی و مذهبی در دربار تلاش فراوانی کردند تا غازان و درباریان مغول را به سوی مسلمان شدن هدایت کنند (رجبزاده، 1355: 70). تلاش آنها به ثمر نشست و مسلمان شدن ایلخانان تعارضهای دینی و سیاستهای مرکز گریز و تجزیهطلبیهای فئودالی مغولان را تا حد زیادی تعدیل نمود. حکومت جانشینان هلاکو زمانی بیش از گذشته رنگ ایرانی به خود گرفت که مکاتبات بینالمللی آنها به زبان رسمی ایرانی-فارسی تبدیل شد (بروکلمان، 1346: 357). تلاش وزیر شیعۀ اولجایتو، سعد الدین ساوجی(وزات تا 711ق) در تغییر مذهب سلطان به تشیع با موفقیت همراه بود و اولجایتو مقام «اشراف ممالک ایران» را به تاج الدین آوجی(د. 711ق) یار سعدالدین داد و بار دیگر تاثیر دین و مذهب در نظام دیوانی ایرانی را نمایان شد (رجب زاده، 1355: 71). البته سیاست امیر طرمطاز12 در تبیین تفاوت تشیع و تسنن بر اولجایتو که به موجب آن اختلاف ایلخانان با مصریها بیشتر مشخص میشد، بیتاثیر نبود (همو،همان). چراکه طرمطاز تشیع را همسو با موروثی بودن حکومت ایلخانان و تسنن را متعارض با آن تبیین نمود (ابن بطوطه،1337: 1/196 ). در نگاه خواجه رشید ایلخان "پادشاه اسلام" و "حافظ ثغور دین" است و این پیوند دینی غازان خان با قضات و علما را در تاریخ مبارک غازانی چنین بیان میکند که غازان اصل و اساس رفتار با رعیت را شرع میدانست و دین را راهنمای قضاوت میان مردم قرار داده بود (رشیدالدین فضلالله، 1358 ش: 198). این تعابیر بیشباهت به نظریه فرمانروایی الهی ایرانیان نیست و همنشینی واژگان پادشاه و اسلام در کنار هم نیز همان پیوند دین و سیاست را رسمیت میبخشد.
نتیجه
دورهٔ حکومت ایلخانان با قدرتیابی عناصر ایرانی از طریق مناصب دیوانی همراه بود. مهمترین این افراد وزرای دربار بودند که اقدامات آنها بیشترین تأثیر را در روند احیای نام ایران و فرهنگ ایرانی با مشخصات اندیشهٔ ایرانشهری داشت. توقف جهانگشایی هلاکو و تصمیم بر تشکیل حکومت در ایرانی که قلمرو آن با قلمرو ایران دوران ساسانی هماهنگ بود، موجب بیدارشدن روح ایرانیان و خاطرهٔ جمعی آنها از هویت ملیشان گردید. مؤلفههایی همچون انسجام جغرافیای سیاسی با رواج مفهوم ایرانزمین از تأثیرات ویژهٔ مورخان و درباریان بهویژه خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی وزیر غازان خان، اولْجایْتو و ابوسعید بود. اقدامات بزرگان ایرانی چون خواجهنصیر، خاندان یلواچ، جوینی و رشیدی در ایجاد نظم و قانونمداری موجب شد تا شورشها و نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی برطرف گردید و این امنیت و ثبات رونق اقتصادی و کشاورزی را به همراه داشت. دیگر مؤلفهٔ مهم اندیشهٔ ایرانشهری برقراری عدل یا به تعبیر ایرانی «دادگری شهریار» است. رعیتپروری و اقداماتی در راستای بهبود احوال روستائیان و کشاورزان به دستور ایلخانان و توصیه وزرای ایرانی انجام شد. تعدیل قوانین مالیاتی، آزادکردن دهات و شهرها با خرید آنها توسط وزرا و همچنین اهدای زمین و بذر برای رواج کشاورزی از جمله اقداماتی بود که در راستای دادگری و رعیتپروری انجام شد. همچنین دین و سیاست در دورهٔ ایلخانی پیوند داشت و ریشهٔ آن در نظریهٔ فرمانروایی الهی ایرانی بود. نظریهای که بر اساس آن شاهان ایلخانی همچون شاهان ایرانی داری فر بودند و حکومت آنها حکومتی الهی بود. در واقع تاثیر تدریجی عناصر دیوانی ایرانی موجب شد تا هویت ایرانی پس از حملۀ ویرانگر مغول احیا شود.
کتابنامه
ابن بطوطه (1337). سفرنامه. ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اشرف، احمد (1399). هویت ایرانی از دوران باستان تا پهلوی. ترجمه حمید احمدی، تهران : نی.
اصفهانیان، داوود (1369). خاندان جوینی در دستگاه ایلخانی. نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ش 134، صص 12- 28.
اللهیاری، فریدون (1393). «فرایند تاریخی تشکیل حکومت ایلخانی و ایرانمداری هلاکوخان». تاریخنامه ایران بعد از اسلام. س 5، ش 9، صص 1- 23.
بارتولد، واسیلی (1358). خلیفه و سلطان و مختصری درباره برمکیان، ترجمه ایزدی سیروس، تهران: امیرکبیر.
بایماتاوف، لقمان (1383). «ضدیت دو تمایل سیاسی- اجتماعی در دولت مغول (بررسی موردی عملکرد محمود یلواج)». کتاب ماه تاریخ و جغرافیا. شمارههای 81 و 82 و 83، صص 148- 151.
بروکلمان، کارل (1346). تاریخ ملل و دول اسلامی. ترجمه جزایری هادی، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
بیانی، شیرین (1389). مغولان و حکومت ایلخانی در ایران.تهران: سمت.
تاریخ شاهی قراختائیان کرمان، (1355)، مجهول المولف، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی،تهران:بنیاد فرهنگ ایران.
ترابی طباطبایی، سید جمال (1351). رسم الخط اویغوری و سیری در سکه شناسی. تبریز: موزه آذربایجان.
جعفری، جعفربن محمد، بی تا. تاریخ یزد،بی جا، بی نا
جوینی، عطاملک محمد (1385). تاریخ جهانگشای جوینی. بهکوشش محمد قزوینی، تهران: دنیای کتاب.
حافظ ابرو (1317). مجمع التواریخ. بهکوشش خانبابا بیانی، تهران: علمی.
دریایی، تورج (1397). «ایرانیت در دوران باستان: نظریه سرزمین مقدس ایرانشهر». بخارا. ش 125، صص 99- 108.
دوستخواه، جلیل (1373). «هویت ایرانی: وهم یا واقعیت». ایران نامه. ش47، صص 509- 520.
رجبزاده، هاشم (1355). آیین کشورداری در وزارت رشیدالدین فضللله همدانی.تهران : توس.
شیبانی، حمید (1397). «ایران نامی کهن ماندگار؛ از ساسانیان تا ایلخانیان». فرانما. تابستان، ش 3، صص 1- 13.
قادری، حاتم و رستم وندی، تقی (1385). «اندیشه ایران شهری(مختصات و مولفه های مفهوم)»، علوم انسانی دانشگاه الزهرا. ش 59، صص 123- 148.
قزوینی محمد (1332). بیست مقاله قزوینی. بهکوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران : کتابفروشی ابن سینا.
کراوولسکی دوروتیا (1378). «احیای نام ایران در عهد ایلخانان مغول»، ترجمه علی بهرامیان. تاریخ روابط خارجی. س اول، ش 1، صص 1- 16.
گروسه، رنه (1365). امپراطوری صحرانوردان. ترجمه میکده عبدالحسین، تهران : علمی و فرهنگی.
متینی، جلال (1371). «ایران در گذشت روزگاران (ایران در دوران اسلامی)». ایرانشناسی. تابستان، ش14، صص 233- 268.
مجتبایی فتحالله (1352). شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان. تهران : انجمن فرهنگ ایران باستان.
مستوفی، حمدلله (1364). تاریخ گزیده، بهکوشش نوایی عبدالحسین، تهران: امیر کبیر.
منشی کرمانی، ناصرالدین (1338). نسائم الاسحار من لطائم الاخبار (تاریخ وزرا)، بهکوشش میرجلالالدین محدث ارموی، تهران: دانشگاه تهران.
نصر،سید حسین (1393).علم وتمدن در اسلام. ترجمه احمد آرام،تهران: علمی و فرهنگی.
نظام الملک، ابوعلی حسن بن علی (1344). سیاستنامه. بهکوشش مرتضی مدرسی چهاردهی، تهران: زوار.
وصاف الحضره (1338). تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار. محمد مهدی ارباب اصفهانی، تهران: ابن سینا.
هروی،سیف بن محمدبن یعقوب(1383).تاریخنامه هرات. به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: اساطیر.
همپتن،جین(1380).فلسفه سیاسی. ترجمه خشایاردیهیمی،تهران:طرح نو
رشیدالدین فضلالله (1373). جامع التواریخ. بهکوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران: البرز.
رشیدالدین فضل الله(1394) جامع التواریخ.به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران:مرکز پژوهشی میراث مکتوب. ج 1.
رشیدالدین فضلالله (1358ش). سوانح الافکار رشیدی. بهکوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران: دانشگاه تهران.
رشیدالدین فضلالله (1364ق). مکاتبات رشیدی، بهکوشش محمد شفیع، لاهور: سلسله نشریات کلیه پنجاب.
رشیدالدین فضلالله (1358ق). تاریخ مبارک غازانی: داستان غازان خان. بهکوشش کارل یان، هارتفورد: استفن اوستين.
رشیدالدین فضل الله (1362). جامع التواریخ. به کوشش احمد آتش،تهران: دنیای کتاب
یزدانی، سهراب و شمس، اسماعیل (1384). «بررسی مفهوم ایران زمین و نقش آن در علت وجودی دولت - ملت ایران»، فصلنامه مدرس علوم انسانی (برنامهریزی و آمایش فضا)، بهار، دوره نهم، شماره 1، صص 77- 96.
Mackenzie, D. N. (1998). ĒRĀN, ĒRĀNŠAHR. Encyclopædia Iranica. Vol. VIII, Fasc. 5.
[1] . تاریخ دریافت: 15/07/1403 ؛ تاریخ پذیرش: 19/03/1404
[2] . رایانامه نویسنده مسئول: f.mokhber@srbiau.ac.ir
[3] . سعید نفیسی، مؤلف کتاب را تقیالدین ابوالخیر محمد بن محمّد فارسی، منجم فیلسوف و ادیب قرن دهم هجری میداند.
[4] . در این رساله جایگاه وزیر اینگونه تعریف میشود: وزیر، دوم پادشاه است؛ کار او دشوارتر بود به جهت آنکه پادشاه را حشمت حجاب است و کسی بر وی گستاخی نتوان کرد و وزیر حجاب ندارد و نظام مملکت به پادشاه منسوب گردد و خلل آن به وزیر. پس باید که وزیر فیلسوف باشد به حکمت و دهقان به عمارت و بازرگان به تصرف و لشکری به تهور و مملکت به همت و رعیت به تواضع...
[5] . واژهای اوستایی به معنای راستی، نظم کیهانی، عدالت و قانون طبیعی. در نظام فکری ایران باستان، اشه نیرویی مقدس و بنیادین است که هستی بر اساس آن شکل گرفته و شهریار دادگر حافظ آن در زمین است.
[6] . یلواچ کلمهای مغولی است که معنای سفیر از آن استنباط میگردد. محمود بن محمد خوارزمی معروف به محمود یلواچ در عهد سلطان محمد خوارزمشاه از جمله متمولین و ثروتمندان شهر خوارزم بود که قبل از استیلای مغول و تصرف این نواحی، او در کسوت تاجر به یورت چنگیزخان رفته بود. پس از تصرف ماوراءالنهر، چنگیزخان ادارهٔ آنجا را بر عهده یامیر محمود یلواچ نهاد (بایماتاف، 1383).
[7] . چهارمین حاکم قراختائیان کرمان بود که سلطنت وی از سال 655 تا 682 هجری به طول انجامید.
[8] . یکی از ارکان اندیشهٔ ایرانشهری که شاه را مسئول برقراری عدالت اجتماعی و نظم اخلاقی در جامعه میداند. شهریار دادگر کسی است که در مقام نمایندهٔ خدا، عدالت را بر زمین جاری میسازد.
[9] . مفهومی کلیدی در اندیشهٔ سیاسی ایران باستان که بیانگر مشروعیت الهی پادشاه است. فرّه ایزدی نیرویی معنوی و غیرمادی است که شاه را شایستهٔ فرمانروایی میکند؛ از او سلب شود، حکومت نیز از مشروعیت میافتد.
[10] اصطلاحی رایج در جغرافیای سنتی اسلامی برای اشاره به بخش آباد و قابلسکونت کرهٔ زمین، در برابر نواحی غیرمسکونی یا بایر. این تعبیر در آثار جغرافیدانان و مورخان مسلمان همچون مسعودی، اصطخری و رشیدالدین فضلالله نیز بهکار رفته است.
[11] این تعبیر در آثار رشیدالدین همدانی بهکار رفته و به انسانهایی اشاره دارد که نمایندهٔ ارادهٔ خداوند در زمیناند و حامل قدرت و هدایت الهی تلقی میشوند. این مفهوم پیوند نزدیکی با نظریهٔ فرّه ایزدی و فرمانروایی الهی در سنت ایرانشهری دارد.
[12] . امیر طُرْمُطاز یکی از امیران بانفوذ و نزدیک به اولْجایْتو بود که در دربار ایلخانی نقش مشورتی داشت، بهویژه در مسائل عقیدتی و مذهبی. برخی منابع تاریخی، از جمله سفرنامه ابن بطوطه، او را از مشاورانی میدانند که در تغییر مذهب اولْجایْتو از تسنن به تشیع نقش مؤثر داشتند. او نماد نوعی «اسلام سیاسی» در دربار ایلخانی است که سعی داشت الگوهای مشروعیت مذهبی را به نفع تثبیت قدرت ایلخانان بازخوانی کند. با اینکه اطلاعات دقیقی دربارهٔ زادگاه، نسب یا فرجام او در دست نیست، حضورش در روایتهای تحولات مذهبی اولجایتو، نشان از جایگاه فکری و استراتژیک او دارد (ابن بطوطه، 1337: 1/ 196؛ بیانی، 1389: 305).