Interaction and confrontation with Sunnis and Shiites in the era of Aurangzeb
Subject Areas : Journal of History (Tarikh)mohammad mehraien 1 , amirteymour rafiei 2 , mohammad nabi salim 3
1 - phd student depatment of history mahallat branch islamic azad univer sity of mahallat iran
2 - associate professor history department mahallat branch islammic azad universite mahallat iran
3 - associate professor history depaetment shahroud branch islamic azad university shahroud iran
Keywords: religious policy, Minorities, KeyWords:Aurangzeb, Mughal of India, 11th cen. AH,
Abstract :
Assessing the religious policy of Muslim states in history is one of the most controversial points that some scholars have taken a critical look at. The Gurkhanid rule in India is one of the states that has attracted the attention of scholars and they have spoken about it in particular, considering the two different types of religious tolerance or religious confrontation during the reigns of Akber & Aurangzeb. Meanwhile, the transformation of religious politics over a period of one hundred years and its impact on the ruling process of the imperial dynasty is important because it is considered a criterion for the decline of the Gurkhans of India. Relying on a descriptive-analytical method and based on theoretical and library studies, this study examines the practice of the Aurangzeb government with the two main sections of the Indian Muslim community, namely Sunnis and Shiites. Although critics argue that Aurangzeb abandoned the multifaceted religious heritage of his predecessors, inciting the majority of Indian society against the Islamic system and destroying his dynasty by imposing taxes on non-Muslims and destroying Indian temples, it should not be forgotten. The shift in the balance in favor of the Muslims, through interaction with the Sunnis and confrontation with the Shiites, all ended to the detriment of India's Muslim minority. It made alliance between Shiites and Sunnis in India impossible and involved the majority of Indo-religions with Muslims. He incited Hindus and Sikhs against the Gurkhani government and rendered Shiites and Sunnis incapable of
_||_
تعامل و تقابل با سنی و شیعه در عصر اورنگ زیب
گروه تاریخ ، واحد محلات، دانشگاه آزاداسلامی، محلات ، ایران
محمد مهرآئین(نویسنده مسئول)
گروه تاریخ، واحدمحلات، دانشگاه آزاداسلامی، محلات ، ایران
محمدنبی سلیم
گروه تاریخ ، واحد شاهرود، دانشگاه آزاداسلامی، شاهرود ، ایران
تاریخ دریافت :11/1/99 تاریخ پذیرش 1/3/99
چکیده
ارزیابی سیاست مذهبی دولتهای مسلمان در تاریخ، یکی از نکات بحث برانگیزی است که برخی محققان، با نگاه انتقادی به آن پرداخته اند. حکومت گورکانیان در هند ، یکی از دولتهایی است که نظر پژوهندگان را به خود جلب کرده و به ویژه با توجه به دو نوع متفاوت از رویه مدارای دینی یا تقابل مذهبی در دوران سلطنت اکبرشاه و اورنگ زیب ، درباره آن داد سخن داده اند. در این بین، دگرگونی سیاست مذهبی در یک دوره زمانی صدساله و تاثیر آن بر روند حاکمیت دودمان شاهی از آن جهت اهمیت دارد که معیار زوال گورکانیان هند تلقی شده است
این پژوهش با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی و متکی بر مطالعات نظری و کتابخانه ای، به بررسی رویه دولت اورنگ زیب با دو بخش اصلی جامعه مسلمانان هند یعنی اهل سنت و شیعیان می پردازد. گرچه منتقدان استدلال میکنند که اورنگ زیب میراث متکثر مذهبی پیشینیان خود را رها کرد و با اقداماتی نظیر: تحمیل جزیه بر اتباع غیرمسلمان و تخریب معابد هند ، اکثریت جامعه هند را بر علیه نظام اسلامی برانگیخت و باعث زوال دودمان خویش شد، اما ضمنا نباید فراموش کرد که تغییر موازنه به نفع مسلمانان، از طریق تعامل با سنیان و تقابل با شیعیان، در مجموع، به زیان اقلیت مسلمان هند تمام شد. اتحاد بین شیعه و سنی در هند را ناممکن ساخت و اکثریت هندمذهب را با مسلمانان درگیر نمود. هندوان و سیکها را برضد دولت گورکانی برانگیخت و شیعیان و اهل سنت را از حمایت دولت اسلامی ناتوان ساخت.
واژگان کلیدی: اورنگ زیب، سیاست مذهبی، اقلیتها، گورکانیان هند ، قرن11 ق
مقدمه
سرزمین هند چنان از گوناگونی و تنوع در مذاهب و ادیان و نحله ها برخوردار است که می تواند هم زمان با یکتا پرستی، چند خدائی و کفر مماشات کند. امپراتوران دودمان گورکانی، تا پیش از برآمدن اورنگ زیب، از این ویژگی سرزمینی برای برقراری وحدت ملی و مذهبی در جامعه متکثر هندوستان بهره برداری نمودند. آنها تلاش داشتند نقاط اشتراک اسلام و مذاهب مختلف را پررنگ جلوه دهند و با این کار به ایجاد فضایی که اختلافات مذهبی در آن کمتر به چشم بخورد، کمک شایانی کردند. کاسته شدن از اختلافات مذهبی ، سبب تقویت وحدت ملی در هند شده و همین اتحاد ملی فضایی توأم با آرامش در اکثر مناطق شبه جزیره به وجود آورده بود.
در واقع، عامل تاثیر گذار در اتخاذ سیاست مذهبی گورکانیان هند ، از اکبرشاه تا شاه جهان، بر مبنای حفظ یکپارچگی قلمروی وسیع گورکانی ، تکیه بر سیاست مذهبی متسامح و فراجناحی بود. زیرا جز اتخاذ این سیاست بر قلمروئی که جغرافیایی پرتکثر از اقوام و ادیان داشت، یکپارچگی حکومت میسر نبود. اکبر شاه توانست سراسر شبه قاره هند را تصرف کند، اما دریافت که حفظ این قلمروی وسیع بدون اتخاذ سیاست مذهبی پویا و کارآمد ممکن نیست. به ویژه در شرائطی که بخش مرکزی جهان اسلام آن روزگار، درگیر منازعات خونین شیعه و سنی و ترک و تاجیک بود. اما اورنگ زیب، به دلائلی از سیاست اکبر و رویه رواداری فاصله گرفت و با دو گروه مذهبی متنفذ یعنی سنی ها و شیعیان و نیز اکثریت اتباع هندومسلک خود رفتاری دگرگون در پیش گرفت.
رویکرد تقیدمابانه اورنگ زیب در اجرای احکام و قوانین اسلام ، ضرورتاً با تضییق حقوق هندوان و جماعات دیگر مثل پیروان آئنیهای جین، سیک، برهمائی، یهودی و .مقارن گشت و به نوبه خود موجب گسستن اتحاد سیاسی و مذهبی در هند شد. تغییر رویه سیاست مذهبی گورکانی ها از تساهل بعضاً ولنگارانه اکبرشاه به رویه سرسختانه مذهبی اورنگ زیب در مدت تنها صدسال ، چنان رفتار حاکمیت مسلمان هند را دوگانه نشان داد که جمعیتهای مذهبی هند نتوانستند با هیچیک از این دو نوع سیاست تطابق پیدا کنند. در این بین، اهل سنت از رویه اصولگرایانه اورنگ زیب به نفع خود و برای تصرف کانونهای قدرت و ثروت بهره گرفتند و شیعیان نیز ، به جانب ایران صفوی و فرهنگ ایرانی گرایش یافتند تا بدین وسیله از حمایت خارجی و پشتوانه معنوی برخوردار شوند. با این همه، رویه غیرتسامحی اورنگ زیب ، نه به سود سنی ها تمام شد و نه به نفع شیعیان. بلکه هندوان و سیکها را برانگیخت تا از طریق شورشهای موسوم به ماراتا و راجپوتا ، بر علیه دولت گورکانی و در حقیقت ضدیت با مسلمانان وارد عمل شوند. تا آن که با آمدن استعمار انگلیس ، بر آتش اختلافات فرقه ای و مذهبی دمیده شد و مسلمانان هند را به اقلیتی تحت فشار مبدل نمود. اقلیتی که در 1967 م به سکونتگاه ویژه خود(پاکستان و بنگلادش) انتقال داده شدند تا ماهیت هندوی کشور هندوستان شکل رسمی به خود گیرد.
پیشنیه تحقیق
-اختر (1357) در مقاله«اورنگ زیب و عصر او » بیشتر به مسائل سیاسی و اقدامات نظامی عصر اورنگ زیب توجه داشته و می کوشد تا به مساله مواجهه راجپوتها با این پادشاه و درگیری های نظامی در مناطقی مثل جادپور و اجمیر بپردازد. لذا نوشتار فوق الذکر، اطلاعاتی درباره علل سیاست مذهبی اورنگ زیب به دست نداده و حتی در مورد چگونگی نقار بین هندوها و حکومت اورنگ زیب نیز، تحلیلی عرضه نمی دارد. از این رو، تنها دیدگاه نویسنده هندی مقاله را باید در نظر داشت.
-رضوی(1376) در کتاب «شیعه در هند» با بررسى تاريخ تشيع در هند، به نقش این مذهب در ساختن تمدن اسلامی در هندوستان پرداخته و بسيارى از عالمان ناشناخته شيعی را مىشناساند. كتاب، مشتمل بر يك مقدمه و هفده فصل است كه در آن وقايع تاريخى از دوران صدر اسلام تا سال 1019 هـ.ق یعنی زمان شهادت قاضی نورالله شوشتری عالم شیعی ، به زبانى ساده و روان بيان شده است. در فصول دهم تا پانزدهم، اوضاع و احوال تشيع در زمان سلطنت اكبر و جانشینان وی با تکیه بر اقدامات علما و جماعات شیعه گفته شده است.
-ضابط (1384) در مقاله«تقش علمای مهاجر در ترویج تشیع در لکهنوی هند» به مساله مهاجرت عالمان شیعه به نواحی غربی هند و به ویزه دکن و لکهنو اشارعه کرده و بر اساس منابع سرگذشتنامه ای به احوال شماری از این عالمان و متفکران پرداخته است. نکته شایان توجه این که تمرکز نویسنده بر پویشهای شیعی در منطقه اوده و لکهنو بوده و عمدتا نیز به مواردی اشاره دارد که مربوط به سده 13 هـ.ق است و در باره سیاست دولت گورکانی نسبت به شیعیان اطلاعات چندانی نمی دهد.
- علیزاده مقدم(1388) در «تاثیر حضور و نفوذ صوفیان نقشبندی در دستگاه حاکمه بابری» به کنشگری مشایخ فرقه صوفیه نقشبندیه در طی سالهای 932 تا 1118 هـ.ق یعنی از بابر تا پایان سلطنت اورنگ زیب توجه داشته است. این مقاله هر چند به نقش آفرینی صوفیان در سیاست مذهبی و فرهنگی دوران عظمت مغول کبیر می پردازد، اما از آن جا که دو دوره اصلاحات اکبر و سیاست اورنگ زیب را نیز مدنظر قرار داده، شایان توجه است. هر چند نویسنده مقاله، در خصوص اورنگ زیب، تمرکزش را بر مساله نفوذ شیخ احمدسرهندی و تاثیر وی بر چرخش سیاست مذهبی بابریان قرار داده است.
-نجفی نژاد(1394) در مقاله سیاست مذهبی اورنگ زیب، بر تلاش خستگی ناپذیر این پادشاه در احیای اسلام بر پایه تسنن، تاکید کرده و معتقد است که برخلاف تصور برخی افراد، اعمال تعصبات مذهبی از سوی اورنگ زیب برگرفته از عقاید متعصبانه او بوده و وی با توجیهات غیرمنطقی، اساس یک حکومت دینی انحصارگرا را بنا کرد. نویسنده مدعی است که اقدامات اورنگ زیب تنها به مذاق بخشی از فقیهان سنی مسلک خوش آمده بود، اما چهره پادشاه را نزد مردم منفور نشان داد. در نتیجه، سیاست مذهبی او در انحطاط حکومت مغول هند اثر مستقیم داشت. هرچند نوشتار فوق، ابعاد سیاست اورنگ زیب را گفته، اما فاقد تحلیل های جامع و همه سویه می باشد
-تروچکه Truschke(2017) در کتابی با عنوان اورنگ زیب، به شرح زندگی امپراتور گورکانی هند پرداخته و در فصلهای کتابش، سالهای اولیه زندگی، دوره شاهزادگی، روش مدیریتی و سلوک اخلاقی او و نیز، روابطش با هندوان و اقلیتهای هند را مورد بحث قرار داده و در انتهای اثر، میراث اورنگ زیب برای هند و هندیان را گنجانده است. در واقع، نویسنده تلاش داشته تا تصویری از شخصیت و ابعاد فعالیتهای سیاسی اورنگ زیب و به ویژه مناسبات دولت او با هندوها ارائه کند. وی برآن است که حکومت اورنگ زیب به مثابه یک نظام تئوکراتیک و به دلیل ناتوانی در مدیریت صحیح جامعه چند ملیتی هند، به روند زوال دودمان گورکانی سرعت بخشید
تحولات دوران پادشاهی اورنگ زیب
ابوالمظفر محییالدین محمد عالمگیر غازی (1068 تا 1118 هـ.ق/۱۶۵۷-۱۷۰۶ م)، مشهور به اورنگ زیب ، فرزند ذکور سوم از شاهجهان پادشاه گوركانی هند در ذیقعده 1027 هـ.ق/ اکتبر 1618 م به دنیا آمد. او در زمان پدر، نایبالسلطنۀ دكن بود و به دلیل شایستگی بارها ، به مأموریتهای گوناگون فرستاده شد، تا آن که با بیماری شاهجهان و پریشانی اوضاع مملكت ، میان او و برادرانش داراشكوه، شجاع و مرادبخش بر سر جانشینی پدر، درگیری سختی پدید آمد و هر یك در ناحیۀ حكمرانی خویش داعیۀ پادشاهی برداشتند. نبرد قدرت ، با پیروزی اورنگزیب، خاتمه یافت و او در ۱۰۶۸ ق در باغ شالیمار دهلی تاج بر سر نهاد.(بخت آور، 1979: 1/ 71) سپس، دست به كار گسترش قلمرو حكومت خویش شد. وی توانست در مدت ۵۰ سال پادشاهی خود سرزمینهای قلمرو گوركانیان را تا دورترین مرزهای جنوبی گسترش دهد.
اصولاً ، دوره فرمانروایی اورنگ زیب به دو بخش تقریبا برابر با یکدیگر تقسیم می شود نخستین بیست و پنج سال حکومت او عمدتا ادامه روش های شاه جهان است. او به ماراتاها؛ جات ها و دیگر قبایل شمال غربی اجازه سرکشی نمیداد. یا با دبدبه و شکوه در دهلی به تخت می نشست و یا با کوکبه و جلال به کشمیر سفر می کرد. اما بیست و پنج سال مابقی حکومتش را صرف جنگ با ماراتاها در دکن کرد و از سال1092هـ.ق/ ۱6۸۱ م عملا پایتخت را به دکن منتقل ساخت و بقیه عمر را در اردو گذرانید. بدین روی ، پادشاهی مدیر و مدبر تبدیل شد به پیرمردی مردد و درگیر و همراه با این تغییر هویت، سرشت و اخلاقش نیز گویی دگرگون شد. از صورت سیاستمداری زیرک و مصمم به سیمای عابدی ریاضت کش مبدل شد که بیشتر اوقات را به نماز و روزه و نسخه نویسی از قرآن می گذراند و شاید از همین رو باشد که در نامه های اورنگ زیب در ایام پیری، یک احساس شکست و ناامیدی نمایان است (اختر،1354 : ۵۵۸).
به زعم برخی محققان غربی، اورنگ زیب یک مسلمان خشک و دارای تعصب مذهبی بود، جفا پیشه، تندخو و بدگمان نیز بود و حتی به نزدیک ترین دوستان خود اعتماد نمی کرد. ( دولافوز، 1316 : 100-101) بر خلاف اجداد خود، به عیش و نوش رغبتی نداشت و در زندگی روزانه امساک می کرد.. مورخ روزگار وی با این عبارات شاه را توصیف کرده: « بذکر کلمه طیبه و دیگر اذکار و ادعیه ماثوره رطب اللسان می باشند و..در هفته، پنجشنبه و جمعه، ایام بیض صائم بود و..»( بخت آور، 1979: 1/ 384) جالب آن که او در دهه1070 هـ.ق/ 1660م، مراسم آئینی نیاکان خود مثل رسم درشن یا وزن کشی شاه به طلا و..را ممنوع اعلام کرد و موسیقیدانان درباری را نیز به شغل دیگری وادار ساخت(Truschke, 2017 : 21)
در بُعد فردی، اورنگ زیب به جای خرج های گزاف برای هنرپروری و تجمل گرائی، طریقه محدود و سختی در اقتصاد پیش گرفت و برای زندگی خود و خانواده اش منتهی درجة قناعت و صرفه جوئی را در پیش گرفت. (نهرو، 1383 : 3/615 ) گفته شده، برای کسب معاش خود قرآن کتابت میکرد و کلاه میدوخت و هیچگاه از خزانة دولتی پول پرای مصارف شخصیاش برنمی داشت. او ، علاوه بر تبحر در نگارش به زبان فارسی ، در هنر خوشنویسی مهارت بسیار داشت و نسخههایی از قرآن كریم به خط وی در موزههای گوناگون موجود است (اصغر ،1364 : ۴۰۰-۴۰۱)
در زمینه تحولات علمی و فرهنگی عهد اورنگ زیب، در نظر اول، چنین می نماید که کارنامه درخشانی مشاهده نمی شود گر چه در زمینه هایی چون فقه و تاریخ نگاری پیشرفت هایی دیده می شود. به دستور این پادشاه، تعداد زیادی مدرسه و مراکز علمی و فرهنگی تأسیس گردید و در کل، روند توسعه تعلیم و تربیت در حال شکوفایی بود. از جمله، در اواخر حکومت اورنگ زیب، در دهلی مدرسهای توسط عبدالرحیم؛ پدر شاه ولیالله صوفی افتتاح شد که بعدها به صورت مرکز آموزش مذهبی بزرگ اهل سنت درآمد. در این دوران، به همه طلاب علوم دینی در یک مقطع مشخص، مواجب داده میشد. همچنین تلاشهایی برای انتشار حدیث و کلام درمیان جوامع تحت نفوذ هندوان نظیر اسماعیلیه صورت گرفت. تا این که با شروع زوال دولت گورکانی ، ساخت و توسعه موسسات آموزشی تا حدی متوقف شد و نهاد تعلیم و تربیت آسیب جدی دید.
اما در زمینه ادبیات، هیچ گونه حمایتی رسمی از شعرا به عمل نیامد و نه تنها مقام ملک الشعرا، که شعر فارسی رو به انحطاط رفت. فضای سرد و محدود دربار اورنگ زیب، باعث شد تا شاعران در دهلی نمانند و به نقاط مختلف روند. آن هم در زمانی که امثال خوشحال خان ختک شاعر ادبیات پشتو ، به دلیل مخالفت با شاه، روانه زندان می شدند. (احمد، 1367 : 165.)
حتی تاریخ نویسی در عصر فرمانروایی اورنگ زیب، با مشکلاتی همراه بود. کتاب تاریخی « عالمگیرنامه» از محمد کاظم، منشی شاه، به امر خود او تدوین شد ، اما به دلیل مضیقة مالی یا به دلیل خواست شخص اورنگ زیب ادامه تالیف نیافت. با وجود این که اورنگ زیب ، مورخان را تشویق و حمایت نمی کرد، اما مورخان زمان او بر اثر ذوق و علاقه شخصی و حمایت شاهزادگان و امرای متنفذ، تاریخ نویسی فارسی را ادامه داده و آثار ارزشمندی تألیف نمودند(اصغر، 1364 : 414 ) گرچه که تولیدات فرهنگی و ادبی هیچگاه، به حد زمان سلاطین نخست گورکانی و به ویژه دوران طلائی نگارش و سرایش آثار فاخر و ماندگار فارسی و هندی نرسید.
در زمینه سیاست خارجی، اورنگ زیب، که تمایلی به ایجاد رابطۀ سیاسی با همسایگان خود نداشت، جز تبادل سفیر با صفویان و مکاتبه سلطان عثمانی با او ، بر سر اتحادی بر ضدمسیحیان اروپایی ، نکته قابل ذکری وجود ندارد، زیرا مشكلات داخلی اورنگزیب بیشتر از آن بود كه درگیر جنگهای خارجی شود. در پی ناآرامیهای دكن و اشتغال اورنگزیب به این موضوع، انگلیسیها بر آن شدند تا با استفاده از فرصت، جای پای خود را در هند محكم كنند.(دورانت، 1356: 32) نفوذ دولتهای اروپائی به هند ، با مجوز گرفتن مبلغین مسیحی از شاهانی چون: اکبر شاه و جهانگير شروع شد و با توسعه مناسبات بازرگانی و تجارت دریایی اروپا و هند، فزونی یافت . تا زمانی که اورنگ زيب در قيد حيات بود، دول اروپايی فقط به تاسیس مراکز بازرگانی و استفاده از عواید تجارت با شبه قاره اکتفا می کردند، اما پس از روی کار آمدن جانشینان ضعیف و ناکارآمد اورنگ زیب، غربیها رویه دخالت مستقیم در امور سیاسی و داخلی و حتی اشغال اراضی هند را هم در پیش گرفتند.
سرانجام پس از پنجاه سال سلطنت، اورنگ زیب در روز پنج شنبه 28 ذی قعده 1118 هـ.ق/ 3 مارس 1707 م در شهر احمدنگر در منطقه دکن، جان به جان آفرین تسلیم نمود. پس از آن، پسرش محمدمعظم با لقب عالم بهادرشاه به تخت سلطنت تکیه زد. اما دیگر دوران عظمت گورکانیان هند به پایان رسیده بود و تاریخ هند از آن زمان تا اواسط قرن 19 میلادی ، شاهد تنزل روزافزون اقتدار نوادگان بابر تیموری بود. بی جهت نیست که محققان، اورنگ زیب را آخرین پادشاه دودمان گورکانی یا مغول کبیر برمی شمارند (ریاض الاسلام،1373 : 239)
تعامل با اهل سنت
این گونه نظر می رسد که آرمان اورنگ زیب استقرار کامل آیین تسنن در سرزمین هند بود. در زمان او هند این گونه به نظر می رسد که آرمان اورنگ زیب استقرار کامل آیین تسنن در سرزمین هند بود. در زمان او هند به بزرگترین حد وسعت امپراتوری خود رسید. (شیخ عطار ، 1381 : 205) اما این گسترش قلمرو همراه با اتحاد ملی نبود و عامل اصلی عدم وحدت ملی، سیاست های مذهبی یکسونگرایانه اورنگ زیب بود. در حالی که برای تثبیت حاکمیت ملی در چنین قلمرو گسترده ای ، شرط اول برقراری رواداری مذهبی و تسامح فرهنگی بود. اما اساس سیاست مذهبی اورنگ زیب در ارتباط با ادیان غیرمسلمان بر پایه سختگیری مذهبی استوار بود و او به نوعی سعی می کرد دین اسلام و خاصه مذهب تسنن را بر پیروان سایر ادیان در هند تحمیل کند و چون در این راه موفق نبود، دشمنان زیادی هم برای خود و هم برای دولت گورکانی پدید آورد.
یک نمونه مصداقی، تعامل اورنگ زیب و خلفای عثمانی بود. در واقع، مناسبات هند با عثمانیان، که مدعی زعامت اهل سنت بودند، چندان پربار نبود. در این دوره، تنها یک بار و در سال1102/ 1690 ، سفیری از عثمانی به دربار دهلی رفت. (شهبازی، 1377 : 1/ 118) ظاهراً ، از آن جا که به علت ضعف و گرفتاری دولتهای ایران و عثمانی و نیز نابودی حکومت دکن، خطری مرزهای هند را تهدید نمی کرد، لذا اورنگ زیب مانند پدرش نیازی به توسعه روابط با عثمانی نمی دید. (ریاض الاسلام، 1373: 204). به زعم نگارنده، گرچه، عامل اشتراک مذهبی، در کنار دشمن مشترکی به نام صفویه می توانست به اتحاد سیاسی دو دولت گورکانی و عثمانی منجر شود، اما شاید اورنگ زیب نسبت به همکاری با سلاطین عثمانی که خود را خلیفگان جهان اسلام می دانستند، تردید داشت و از نفوذ آنها در میان نخبگان ترک و سنی دربارش می هراسید.
از طرفی، اورنگ زیب در مقابل کسانی که در عقاید مذهبی مخالف او بودند اعم از هند و یا شیعه ابداً تحمل و بردباری به خرج نمی داد و هیچ وقت با آنها با سهل انگاری رفتار نمی کرد، بلکه مثل یک مسلمان قشری راهی که خیال می کرد وظیفه مذهبی وی پیمودن آن راه است، را بدون هیچ پروائی می پیمود و به هیچ وجه خط سیرش را تغییر نمی داد. (دولافوز ، 1316 :191). این پادشاه اعتقاد داشت که تنها راه درست زندگی کردن پیروی از اسلام است و سعی می کرد حکومتش را بر طبق شریعت اسلامی قرار دهد و در این راه سختی ها را به جان می خرید ( دولافوز، 1316 : 178) وی تمایلات شدید سنتگرا داشت و می خواست سرمشقی باشد برای دیگر مسلمانان. به تعبیر یکی از محققان:
« می خواست سرزمین او مهد اسلام ارتدکس سنی باشد و بر اساس قوانین خلفای اولیه اسلام اداره شود.... او در طول حیاتش کوشید تا به آرمان های زاهدانه و سخت گیرانه مکتب حنفی اسلام دست یابد. او می کوشید تا در جزئی ترین رفتارها و عادات شخصی اش از کتاب و سنت پیروی کند.... او می خواست تمامی احکام قضایی مو به مو طبق قانون اسلامی اجرا شود.» (شهبازی ، 1377: 1/ 111)
اورنگ زیب با تقویت و ترویج مذهب حنفی، مذهب تشیع را که در عصر اکبر و جهانگیر و شاه جهان به وسیله علما و رجال ایرانی در سراسر هند رونق یافته بود، ضعیف نمود و علمای حنفی و مذهب تسنن را تقویت کرد و به این سبب از سوی علمای اهل سنت محی الدین لقب یافت. ( احمد ، 1367 : 7) او به علما و مشایخ بیش از حد احترام میگذاشت: به زیارت مقابر بزرگان میرفت؛ هنگامی که در دهلی بود نماز جمعه را در مسجد جامع برگزار میکرد. به همین خاطر، در بین اهل تسنن چهره ای محبوب و قابل احترام به شمار آمد.تا جائی که حرارت مذهبی او سبب شد تا قسمت اعظم اشراف مسلمان هند به حمایت از او برخیزند. (دولافوز ، 1316 : 162). بر خلاف تصویری که برخی پژوهندگان غربی از او ارائه کرده اند، دیگر محققان معتقدند :
« اورنگزیب پادشاهی شجاع، هوشمند و دوراندیش بود و علاقة فراوانی به اسلام داشت. وی میکوشيد در اجرای کارهای حکومتی از موازین شریعت اسلام پیروی کند و شیوهای چون پیامبر اکرم (ص) و خلفای راشدین در پیش بگیرد. ظاهر!ً همه کوششهایش بر آن بود که پوشاندن به نهضت فکری مجدد الف ثانی که پیش از آن رواج داشت را تحقق بخشد.» (انوشه، 1375: 4/1: 368)
اما به راستی، علت مقبولیت اورنگ زیب در بین مسلمانان با وجود اعمال خشونت آمیز او چه بود؟ شاید این امر بدان خاطر باشد که در دوران اکبرشاه، مسلمانان و خاصه علمای متشرع از تساهل مذهبی حکومت گورکانی ناراضی بودند. این مسلمانان متعصب که زندگی ریاضت کشانه ای داشتند، ترجیح می دادند که فردی مثل اورنگ زیب حاکم جامعه باشد تا آدم آزاد فکری مثل داراشکوه و یا شاه هوسرانی مثل شاه شجاع یا دائم الخمری مثل مرابخش . پس زهد و پارسائی اورنگ زیب و تعصب او در امور مذهبی نظر آنها را به خود جلب کرده بود. ( احمد ، 1367 : 169 ـ 168)
از آن سو، اورنگ زیب هم کوشید نه فقط به ظواهر دیانت توجه نشان دهد. در سال 1080/ 1669 تقویم قمری را جایگزین تقویم شمسی کرد و منجمان را از دربار راند(Sharma, 1940: 119) جزیه را مجددا بر غیر مسلمانان تحمیل نمود. در این راه، حتی شماری از عرفای آزاداندیش را پس از گرفتن فتوای ارتداد، به جرم بدعت زندانی و اعدام کرد (Khaund, 2017: 8). هم چنین، کوشید نظام حقوقی یکسانی، مبتنی برفقه حنفی ایجاد نماید . کتاب« فتاوی عالمگیر» که یک کتاب فقهی است، در دوران اورنگ زیب نوشته شد. وی عده ای از علمای اسلام را برای نوشتن این کتاب در دهلی جمع کرد و از آنها خواست که چکیدة مجموع کتب فقهی را که از صدر اسلام تا آن روز نوشته شده بود، را در یک کتاب به زبان فارسی گرد آورند. (Truschke, 2017 : 21) تا آن دورة ، در علم فقه کتابی نوشته نشده بود که مانند فتاوی عالمگیری جامع و مفصل باشد و دربارة همه مسائل فقه بحث نکرده باشد. اورنگزیب در امر قضا بسیار سختگیر و دقیق بود و برای برقراری قوانین اسلامی و جلوگیری از منکرات و مقابله با متخلفان مجازاتهای سنگین تعیین كرد. تقید وی به قواعد شریعت، باعث شده بود تا علمای اهل تسنن بدو لقب محییالدین بدهند. افزون بر این، در دورۀ او، علوم فقهی، فلسفه، اخلاق و حدیث از جایگاه ویژهای برخوردار بود و مدارس مذهبی بسیاری تأسیس شد
نقش اورنگ زیب در ایجاد مرکز آموزشی با عنوان « فرنگی محل» در لکنهو که به یکی از مهمترین مراکز تربیت اسلامی تبدیل شد قابل تامل است. (شیمل، 1386: 55-54 و احمد ، 1367 : 8.) در این مرکز، علمای برجسته ای حضور داشتند. علمائی که موکداً بر اجتناب از آمیزش اجتماعی با کافران حکم می داد. بی جهت نبود که بعد از اورنگ زیب، برای نخستین بار رهبری مذهبی و معنوی مسلمانان هند به دست یک متکلم افتاد. یعنی شاه نعمت الله(د:1176 ق) که می کوشید علمای مسلمان هند را با جهان اسلام پیوند دهد و بین مکاتب فقهی تلفیق و هماهنگی ایجاد کند(احمد، 1367: 15) و به زعم نگارنده، شاید بتوان ریشه غالیگری طریقتهای فعال سده های 13 و 14 هـ.ق در هندوستان را هم، پیامد چنین سیاستی دانست.
تقابل با شیعیان
در دوران حکومت اکبر شاه و با توجه به فضای آزاد مذهبی و اجتماعی که در آن زمان برای مذاهب و فرقه های مختلف به وجود آمده بود، شیعیان فرصت ابراز وجود پیدا کردند و سازماندهی نسبتاً خوبی را انجام دادند. خطوط کلی روش سیاسی و اجتماعی اکبر شاه، هر چند با شدت و جسارت کمتر، توسط جانشینان او یعنی جهانگیر و شاه جهان پی گرفته شد.(مجتبائی ،1377 :137) در حقیقت، گرچه جهانگیر و شاه جهان سنیانی ثابت قدم بودند، اما به علت تأثیر ملکه نور جهان و خانوادة نیرومند او و جناح ایرانی دربار، تشیع کلاً خود را به مثابة تنوعی معنوی، فرهنگی در میان نخبگان مسلمان شمال هند تثبیت کرد. (احمد، 1367 :29) در آن زمان، نفوذ شیعیان نسبت به تعدادشان خیلی بیشتر بود و منجر به رشد مداوم شیعه در هند شد. شیعیانی که در قرون 10 و11 ق/ 16 و 17 م، در هند ساکن شدند، کوشش های فراوانی در جهت ایجاد تفاهم میان دو فرقه شیعه و سنی انجام دادند وحتی در پیشبرد مذهب اهل بیت (ع) در میان سنی ها موفق بودند.(رضوی، 1376 : 610 ) شاید بتوان دلیل مهم آزادي نسبی تشیع در هند را همین در روابط صمیمانه پادشاهان صفوي و سلسله تیموري جستجو کرد چنان. که در میان کتب تاریخی آن عصر، کمتر منبعی است که به رفت و آمد ایلچیان دو دربار و روابط فعال اشاره نکرده باشد (نجاتی حسینی، 1389: 10)
تا پیش از اورنگ زیب، روابط نسبتاً خوبی بین صفویان با تیموریان هند برقرار بود، اما تعصب مذهبی این شاه و نیز، مساله اختلاف دولتین بر سر قندهار، موجب سردی روابط شد. به دلائلی چون: اعتقاد راسخ اورنگ زیب به آیین سنت، اقتدار حکومتش و خصومتش با پادشاهی شیعه دکن ، پادشاه ایران، عباس دوم(1052-1077 هـ.ق) نسبت به برقراری مناسبات دوستانه با هند مردد بود، هرچند، در آغاز حکومت اورنگ زیب، سفیرانی بین دو دولت رد و بدل شد و اورنگ زیب که « طالب تجدید مراسم دوستی بوده»(وحید قزوینی، 1329: 290) از سفیر دولت صفوی استقبال خوبی کرد و متقابلاً رفتار و برخورد خوش آیندی از طرف شاه ایران صورت گرفت. اما با وجود نامه نگاری طرفین، روابط فیمابین به کدورت انجامید تا آن جا که برادرکشی اورنگ زیب و لقب عالمگیر او موضوع تمسخر دربار صفوی قرار گرفت. (نوائی ، 1387 : 70.) مدتی بعد ، پسر اورنگ زیب بر ضد پدر شورش نمود و به ایران گریخت و شاه سلیمان(1077-1105 هـ.ق) او را پذیرفت.
یکی دیگر از مشکلات اورنگ زیب با دولت صفوی ، مساله پشتیبانی صفویان از شیعیان هند بود، حمایتی که هر چند برای گورکانیان مخاطره برانگیز نبود، اما به دلیل چشمداشت اورنگ زیب به نابودی قطبشاهیان گلکنده(918-1098/ 1512-1687) می باید تعیین تکلیف می شد. در سال 1068 ق/ 1657م که اورنگ زیب، گلکنده را محاصره کرده بود، حاکم قطبشاهی ، از شاه ایران درخواست حمایت کرد . با این عنوان که :
« من معتقدم كه احساسات مذهبى و دينى شما آزادمنش و اعتبار آن جناب، اجازه نمىدهد كه سيره ائمه (ع) از كشورى كه پذيراى برادران خارجى و پناهگاه مردم پاكدامن است محو شود. شما اجازه نخواهيد داد كه گوشهاى ساكنان اين مركز مذهب از شنيدن نداى «على ولى الله» كه در 170 سال اخير با حمايت و يارى آن خاندان جليله (صفويه) طنينانداز بوده است، محروم شود. شما اجازه نخواهيد داد كه در اين منطقه آداب و رسوم بدعتگذاران و مخالفان اهل البيت (ص) ترويج شود و دروغ بر حقيقت غلبه كند»( رضوی، 1376: 521)
واقعیت این بود که اورنگ زیب تا زمانی که ایران قدرتمند بود، نمی توانست بساط حکومتهای شیعه در هند را برافکند. پس در 1098 / 1687 و مقارن ضعف دولت صفوی، به گلکنده یورش برد و این خطه را به قلمروی امپراتوری خود افزود .
یکی از نمادهای قدرت شیعه در دوره گورکانی، پویش گروه سادات باره، در دستگاه سیاسی و نظامی گورکانیان بود. افرادی شیعی مذهب که از دورۀ اکبرشاه نفوذ و قدرت فزاینده ای پیدا کردند و به اقطاعدارانی بزرگ تبدیل شدند و مناصب مهم نظامی یافتند . اوج اقتدار و نفوذ سادات باره، بعد از مرگ اورنگ زیب بود ، زمانی که به دلیل مداخله در امر جانشین سلطان، به دولتمردانی تبدیل شدند که امپراتوران هند را عزل و نصب میکردند و لذا ، آنها را «پادشاهگر» میخواندند (هالیستر،1373 : 138-137) تا آن که در عهد سلطنت محمدشاه (۱۱۳۱-۱۱۶۱ق/ ۱۷۱۹-۱۷۴۸م) خشم دربار را برانگیختند و در یک قتلعام ، به کلی منقرض گردیدند. نویسندگانی که علل انقراض این خاندان را بررسی کردهاند، برآنند که تمایل بارهسادات به هندوان و کوشش برای قطع جزیۀ راجپوتها و تفویض مشاغل مهم به آنان که موجب اختلال در نظام اداری شد، و سرانجام انتسابشان به تشیع، موجب برانگیختن دربار گورکانیان و امرای آنان برضد ایشان گردید (هالیستر، 1373 : 157 و رضوی،1376 : 154)
در هر صورت، با آغاز فرمانروایی اورنگ زیب، آزادی شیعیان در سرزمین هند از بین رفت و فضای اختناق سیاسی و مذهبی شدیدی برای شیعیان به وجود آورد. اورنگ زیب تا حد تنفر در ضدیت با تشیع، تعصب می ورزید. نکته قابل تامل در مورد این تنفر و تعصب، این است که هر چند او با هندوها نظر اعتدال ومسالمت نداشت، ولی تنفرش نسبت به شیعه ها بیشتر بود. فلذا، تصرف نواحی شیعی گلکنده و بیجاپور و الحاق آنها به امپراتوری گورکانی، هر چند رسماً یک جهاد معرفی نشد، اما از جانب او عملی پسندیده تلقی می شد (احمد، 1367 : 29)
ناگفته نماند که در همین سالها، دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی هم، موجب بروز نزاع سختی بین شیعیان و سنی ها شد. (هالیستر، 1373 :170) گرچه مشخص نیست پشت پرده این اختلاف افکنی، چه گروه یا نهادی نهفته بود. البته، جدال اورنگ زیب با پادشاهان گلکنده، جنگ خانگی را در میان اقلیت مسلمان هند نشان می داد و این اقدام، شماری از نخبگان هندو مسلمان را از دستگاه دولت تاراند. از جمله، شاهزاده شاه عالم، پسر اورنگ زیب ، سربازان شیعه امپراتوری و حتی بسیاری از سنی ها در مساله تخریب گلکنده با پادشاه مخالفت کردند و شیخ الاسلام که با کراهت منصب قاضی القضات را پذیرفته بود، فتوایی صادر کرد مبنی بر این که جنگ علیه بیجاپور و گلکنده حرام است. ولی او از مقام خود عزل شد و به مکه تبعید شد. جانشین او قاضی عبدالله نیز درخواست کرد تا از گلکنده صرف نظر شود، ولی اورنگ زیب اعتنایی نکرد. (رضوی ، 1376 : 527 ـ 526) بلکه ، در سال1097 / 1686، دولت عادلشاهی در بیجاپور و در سال بعد حکومت قطبشاهی در گلکنده را برانداخت ( Truschke, 2017 : 39) با وجود آن که ویژگی حکومت شیعی قطبشاهی، دوستی نزدیک با همه قومیتها بود و مراسم مذهبی شیعیان به ویژه بزرگداشت محرم، روح همزیستی و دوستی را تقویت می کرد، اما زوال خاندان قطبشاهی موجب تنزل شدید تشیع شد و نفوذ سیاسی آن را به حداقل رساند ( رضوی ، 1376 : 530 )
اورنگ زیب، مراسم تعزیه شیعیان را ممنوع کرد( Khaund, 2017: 8) نیز به امر او، مراسم عزاداری امام حسین(ع) در ماه محرم تعطیل شد و مراسم عادی عبادی برخی فرق شیعه، می بایست زیر نظر مأموران سنی که مساجد فرقه را نیز در اختیار گرفته بودند، انجام می شد.
رفتار اورنگ زیب با شیعیان اسماعیلی مذهب هم خصمانه بود. در این دوران جامعه اسماعیلیان هند موسوم به « بُهره»1 تحت فشار شدیدی از سوی دولت قرار داشت. تا پیش از سلطنت اورنگ زیب، جماعت بهره های داودی تحت رهبری داعیان خود و با بهره مندی از آزادی مذهبی اعطا شده، در گجرات زندگی کرده و شرائط خوبی داشتند. لیکن، اورنگ زیب ناقض سیاست های مذهبی اسلاف خود شد، و چه در زمانی که حکمران گجرات بود و چه پس از جلوس بر تخت سلطنت ، موج عظیمی از آزار و صدمه علیه اسماعیلیه به راه انداخت. (Truschke, 2017 : 75) گفته شده که وی قصد داشت تمام شیعیان اسماعیلی احمدآباد را به کیش تسنن درآورد. عوامل او، مردان برجستة بهره ها را دستگیر و به اتهام رفض و بدعت به زندان افکندند. نیز، به دستور شاه، پیشوای روحانی بهره ها کشته شد و پیروان این فرقه به ناچار آداب و مناسک دینی خود را مخفیانه به جای می آورند. (هالیستر ، 1373 : 310)
اورنگ زیب تحت نفوذ مشاور نزدیک خود، که سخت با شیعیان مخالف بود، قرار داشت. پس تبلیغات عظیمی علیه اسماعیلیان به راه انداخت بهره های اسماعیلی به الحاد متهم شدند و زیر فشار مجبور به قبول مذهب اهل سنت شدند و مسجدهای آنها در دست گردانندگان سنی مذهب قرار گرفت و بسیاری از داعیان به مذهب اهل سنت درآمدند. این اقدامات متعصبانه با محاکمه داعی بزرگ بهره ها در یک محکمه سنی و قتل او در 1056 /1646 به فرمان اورنگ زیب به اوج خود رسید. (دفتری، 1375 : 348)
بهره های اسماعیلی مجبور به پرداخت مالیات های کیفری و تحمیلات مالی دیگر نیز شدند. در همان حال معلمان و مربیان سنی مذهب مأموریت یافتند تا به اسماعیلیان، معتقدات اهل سنت را تعلیم دهند. گزارش های منظم این برنامه تعلیماتی رسمی می بایست به اورنگ زیب داده می شد. (دفتری، 1375: 349-350) به سبب آزار و تعقیب طولانی و پیوسته داعیان، مقر سکونت ایشان دائماً تغییر می یافت. لذا، تلاش های جسورانه برای جلب مردم به مذهب بهره ها ، جای خود را به کوشش برای بقای آن فرقه داد (هالیستر، 1373 : 311)
پیامدهای سیاست مذهبی اورنگ زیب
اعمال سیاست های مذهبی سختگیرانه علیه فرقه ها و مذاهب دیگر ، غیر از تسنن، در سرزمین پهناور و چند ملیتی هند، آثار سوئی برای حکومت قدرتمند گورکانیان بر جای گذاشت. هر چند در این دوران بر اجرای احکام و قوانین اسلام تأکید شد، اما این تأکید همراه با تحت فشار قرار دادن هندوان و شیعیان بود که به نوبه خود موجب گسستن اتحاد سیاسی و مذهبی در هند شد. تضاد آشکار رفتارهای مذهبی اورنگ زیب با پادشاهان پیش از خود در مورد غیر مسلمانان ، موجب سرخوردگی اجتماعی شده و گروههای اجتماعی را در تقابل با حکومت قرار داد و این همان چیزی بود که اکبر شاه و شاهان تسامح گرای تیموری تا آن زمان مانع بروز چنین وضعیتی در قلمرو خود شده بودند. اما اورنگ زیب بدون اندیشیدن به تبعات سیاست مذهبی یکسونگرایانه خویش، در صدد تحمیل عقائد مذهبی بر غیرمسلمانان هند بود. روشی که نه تنها موفقیتی در پی نداشت، بلکه موجب شعله ور شدن اختلافات مذهبی و حتی قومیتی در هندوستان گردید.
دستور اورنگ زیب بر اجرای مجدد کلیه قوانین و مقررات اسلامی، گرچه به لحاظ فرهنگی-مذهبی، حرکتی مثبت بود، ولی با توجه به اینکه بسیاری از کارگزاران فاقد صلاحیت های لازم برای اجرای قوانین اسلامی بودند و اکثریت مردم پیاده شدن قوانین اسلامی را مغایر مذهب خود می دانستند، به اختلافات کمک می کرد. به رغم این ها، با توجه به بافت سیاسی کشور و تداوم و زمینه های نفوذ و اقتدار سلسلة ، عوارض حرکت مذکور ده ها سال بعد جلوه گر شد. (جمشیدی بروجردی، 1372 :73) قیام غیرارادی و خودجوش هندوان به جریان طبیعی سقوط گورکانیان کمک فراوانی کرد. گرچه که به تعبیر یک سیاستمدار هندی، این قیام :« یک نوع ناسیونالیسم مذهبی هندو بود.. حتی پیش از سلطنت اورنگ زیب به راه افتاده بود و شاید هم تا اندازه ای به همین علت اورنگ زیب آن قدر خشن و متعصب شد». ( نهرو، 1366 : 1/ 616 ) البته، در نقد این داوری، باید گفت که با توجه به تاخیر جنبش ملی در هندوستان، تا نیمه قرن 20م و ظهور گاندی، تکوین یک ایدئولوژی کارآمد و طرح برنامه هدفمند برای قیام عمومی قاطبه هندوان، در آن سالها غیرمحتمل به نظر می رسید و لذا اورنگ زیب، از جانب عوام هند تهدیدی جدی احساس نمی کرد، بلکه نگران خیزش راجپوتها بود.
شایان توجه است که برخلاف مطالبی که اکثر منابع از سیاست مذهبی اورنگ زیب نقل کرده و از این جهت، انتقادات فراوانی به او داشته اند؛ لیکن شماری از مورخان و نویسندگان هم، اورنگ زیب را ستوده اند و در زمینه سیاست مذهبی از او طرفداری کرده اند، از جمله یک مورخ معاصر می نویسد:
« زندگانی... اورنگ زیب را بیش از واقع خشن و سخت به نمایش گذاشته اند... به طور کلی از او تصویری ساخته اند متضاد با نبوغ اکبر. تصویری که هنوز در همه جا به استثنای پاکستان از اورنگ زیب می شناسد، فقط در پاکستان است که از او به عنوان بزرگترین فرمانروای مسلمان هند یاد می کنند... اگر اورنگ زیب در رسیدن به قدرت هم توفیق یافت نه به آن علت بود که از دیگران خشن تر و خونریزتر بود، آنچه موجب کامیابی او شد، کفایت بیشتر و چیره دستی و مهارت زیادتر او در بازی های سیاسی آن روزگار بود.... آنچه دربارة ناسازگاری او با هندوان شهرت دارد، افسانه های بی پایه است» (تاپار، 1387: 2/ 68-67)
پژوهنده دیگری هم از بین محققان معاصر ایران، با تاکید بر این که در تاریخ نگاری رسمی غرب، منش دینی اورنگ زیب در بعد اجتماعی و سیاسی به شکلی اغراق آمیز مورد تاکید قرار گرفته و چهرة او به عنوان یک حکمران خشن ترسیم شده است، برآن است که طبق الگوی القائی تاریخنویسی جهتدار غربی، دو قطب مطلق گرایانه، مثبت و منفی سراسر تاریخ دولت گورکانی هند را تحت الشعاع خود قرار می دهد. در یک سو اکبر ملحد و در سوی دیگر اورنگ زیب متعصب . تمامی دستاوردهای غیر قابل انکار تاریخ این دوران هند مرهون آزاد اندیشی اکبر است و دوری او از اسلام و در مقابل فروپاشی پسین سرزمین هند، از تعصب و اسلام گرایی اورنگ زیب ریشه می گیرد. در حالی که:
« بی تردید اورنگ زیب مسلمانی متشرع بود و صادقانه در تکاپوی اجرای قوانین اسلام ارتدکس اهل تسنن و سلوک حکومتی بر طبق سیره خلفای راشدین، چنان که آموزگاران حنفی اش در کودکی به او آموخته بودند ولی با تعمق در تحولات زمانه او در می یابیم که تاریخ نگاری غرب در این زمینه راه اغراق می پوید و چنان فضایی تیره و مطلق از دوران اورنگ زیب به دست می دهد که با واقعیت های تاریخی همخوان نیست.» (شهبازی، 1377: 1/ 112-113)
این پژوهشگر بر اساس روحیه متواضعانه مذهبی اورنگ زیب و فرامین او در منع میخوارگی و تاسیس نهادی برای مبارزه با منکرات، مدعی است که: « سياستهاي ديني كه جعل آن به اورنگ زيب نسبت داده ميشود هيچ يك مختص او نبود و در گذشته نيز، كم و بيش، دنبال ميشد» ( شهبازی، 1377: 1/ 113)
هم چنین نباید از اصلاحات ویژه اورنگ زیب غافل بود:. از جمله آن که نوشتن کلمه طیبه را بر سکهها ، به دلیل آن که به دست هر شخص میرسد. ممنوع کرد. در 1069 هـ.ق تقویم قمری را به جای تقویم شمسی رایج کرد . از برگزاری جشن نوروز در دربار گورکانی جلوگیری کرد و رسم پیشکش دادن امرا به پادشاه را در آن جشن بینداخت. جلوی کاشت حشیش را گرفت. دستور داد تا جشنهای ولادت و تاجگذاری در نهایت سادگی برگزارکنند. رسم وزن کردن پادشاه با طلا و نقره را برچید. پوشیدن لباسهای ابریشمی و استفاده از زیورآلات را برای امیران ممنوع کرد. رسم سوتی (سوزاندن زنان هند پس از درگذشت شوهرانشان) را برانداخت. گرفتن هشتاد نوع مالیات غیررسمی: مانند مالیات راهداری ، شستشو در گنگ و جمنا را ملغی کرد و در سال 1078ق، به جای آن مسلمانان را به پرداخت زکات و هندوان را به پرداخت جزیه واداشت . به امر این پادشاه در تمام شهرها و روستاها محتسبانی گماشته شدند که مردم را به ادای فرایض دینی تشویق میکردند و از باده نوشی و قماربازی بازمیداشتند. (انوشه، 1375: 4/1 : 368)
نظر نگارنده آن است که با وجود نگرش منفی و انتقادی نویسندگان معاصر به اورنگ زیب، اما نمی توان اقتدار این پادشاه را نادیده گرفت. اقتداری که مانع از مداخله استعمار در هند شده بود و فقدان آن در زمان جانشینان ناکارآمد او ، موجب تشدید نفوذ استعمارگران در هند گردید.
نتیجه
نباید فراموش کرد که اسلام در هند همواره دو چهره داشته است که یکی را می توان اسلام عارفان هندی مشرب و دیگری را اسلام اهل تسنن نامید. دو گرایش که در برخورد میان افکار آرماني اكبر و آرای نقشبندیان در اوایل قرن 11م آشكار شد و در مناقشات میان دو مدعی سلطنت، داراشکوه و اورنگ زیب در نیمه دوم همان قرن به اوج خود رسید. داراشکوه کوشید اسلام عارفانه و برگرفته از آرای ابن عربی را در هند رواج دهد، اما اورنگ زیب ، تسنن یا راست کیشی را اشاعه داد و سبب آزردگی صوفیان، شیعیان و نیز هندوان شد.
اصولاً ، سیاست مذهبی از زمان سلطنت جهانگیر ، به دلیل افزایش تنش بین گورکانیان با دول محلی و افزایش روند زوال داخلی حاکمیت تا حد زیادی دچار تغییر و دگردیسی شده بود. از یک طرف با ورود راجه های هندو به ساختار دیوانی و سیاسی امپراتوری، سهم خواهی آنها از قدرت شروع شد و از طرف دیگر، فقیهان متشرع و کارگزاران راست کیش نیز به دنبال برگرداندن اوضاع به دوره قبل از اکبر برآمدند. در این شرائط، جانشینان اکبر که بر خلاف او ، نه با تسامح و آزاداندیشی آشنا بودند و نه از اقتدار فرهمند اکبر برخوردار ، در دفع مدعیان قدرت ناکام ماندند و تلاش ضعیفشان در فرونشاندن جاه طلبی مهاراجه های هندو و نخبگان اسلامجو و متعصب به جائی نرسید . برعکس، در قبال زیاده خواهی عمال ولایات و عناصر داخلی حکومت، به اتخاذ سیاست سرسختانه مذهبی و اجتماعی رغبت یافتند.
از سوی دیگر، از قرن 11 هـ.ق ، به تدریج میان جماعات سنی و شیعه برخوردهایی پدید آمد که دلیل آن ظاهرا جریان مداوم مهاجرت اشراف شیعی ایرانی به هند و در نتیجه، ازدياد نفوذ آنان در ساختار دیوان، سپاه و دربار بود. در شرائطی که فقيهان سنی مسلک و صوفیان نقشبندیه به طور گسترده با تفکرات شیعی مبارزه می کردند، حمایت ایران صفوی از شیعیان در دکن و مناطق همجوار، باعث تهدید امنیت فرهنگی و اجتماعی هند شد. بدینسان در اواخر دور بابریان، وضع مسلمانان، به سبب اختلافهای فرقه ای، رو به وخامت نهاد. رقابت میان سنی ها و شیعه ها در دربار مثل قدرت سایر گروههای مذهبی به فروپاشی حکومت و ظهور حکومتهای منطقه ای منتهی گردید. اما بیشترین آسیب به کیان حکومت مغول کبیر وارد شد.
هم چنین، سیاست تعصب آمیز و مستبدانه اورنگ زیب، در طول پنجاه سال سلطنت، هندوستان را به انحطاط سوق داد. به نوعی که در زمان سلطنت او شاهزادگان و امراء هر کدام در یک گوشه هند کوس استقلال نواخته و اصول ملوک الطوایفی را برقرار نمودند. در دوران اورنگ زیب، ارکان استوار امپراتوری که اکبر با دقت فراوان بنا نهاده بود، به تدریج متزلزل شد و اقتدار امپراتوری را تضعیف نمود. تا جائی که منطقه حاصلخیز و استراتژیک بنگال تنها پس از پنجاه سال از مرگ او به تصرف استعمارگران اروپائی درآمد.
نکته پایانی آن که هرچند، عصر اورنگ زیب را باید دوره اتخاذ سیاست اصولگرایانه مذهبی دانست، اما نباید یکجانبه داوری نمود. زیرا اولاً شاید درباره تعصب مذهبی دوران سلطنت او کمی اغراق شده باشد و رفتار وی را با مقایسه با منش و بینش مذهبی اکبر، قضاوت کرده باشند. دوم آن که نمی توان تاثیر سیاست سلاطین قبلی هند در برابر فزون طلبی سران جامعه اکثریت یعنی هندوان را نایده انگاشت. این احتمال وجود دارد که اورنگ زیب درصدد بوده تا مانع از افزایش نفوذ هندوها در ساختار حکومت اسلامی و نظارت آنها بر اکثریت توده های هندوستان شود. گواه ان که در دوران مبارزات جانشینی شاه جهان، داراشکوه از طرف هندوها و اورنگ زیب از طرف اهل سنت حمایت می شد و درحقیقت، کشاکش دو برادر مصداق تلاش اشراف هندو و مسلمان برای سیطره بر ساختار نظام حاکم بوده است.
فهرست منابع و مآخذ
1) احمد، عزیز ، (1367) ، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه نقی لطفی و محمد جعفر یاحقی، تهران: کیهان با همکاری نشر علمی و فرهنگی.
2) اختر، نسرین،(1354)، نامه های اورنگ زیب و سبک او، در: یغما ، ش327، آذر، صص554-559
3) اصغر ،آفتاب، (1364) ، تاریخ نویسی در هند و پاکستان، ج 1، لاهور: خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران.
4) انوشه، حسن،(1375)، دانشنامه ادب فارسی، ج4، بخش 1، ادبیات فارسی در شبه قاره هند، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
5) بخت آور، محمدخان، (1967) ، مراه العالم ، ج1، تصحیح ساجده علوی، لاهور: اداره تحقیقات دانشگاه پنجاب
6) تاپار، رومیلا ، (1387) ، تاریخ هند، 2 جلد در یک مجلد. ترجمه همایون صنعتی زاده، قم : ادیان
7) جمشیدی بروجردی، محمدتقی، (1372) ، علل ریشه ای درگیری مسلمانان و هندوها، تهران: وزارت امور خارجه.
8) دفتری، فرهاد، (1375) ، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، تهران: فرزان.
9) دورانت، ویل ، (1356) ، اختناق هندوستان، ترجمه رحیم. نامور، تهران: گام.
10) دولافوز، ث.ف ، (1316) ، تاریخ هند، ترجمه سیدمحمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران: کمیسیون معارف.
11) رضوی، سید عباس اطهر(1376) ، شیعه در هند، ج1 ، قم: دفتر تبلیغات اسلامی .
12) ریاض الاسلام ، (1373) ، تاریخ روابط ایران و هند (دوره صفویه و افشاریه)، ترجمه محمدباقر آرام و عباسقلی غفاری فرد، تهران: امیرکبیر.
13) شهبازی، عبدالله، (1377) ، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج1 ،تهران: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی.
14) شیخ عطار، علیرضا ، (1381) ، دین و سیاست مورد هند، تهران: وزارت امور خارجه.
15) شیمل، آن ماری، (1386)، در قلمروی خانان مغول، ترجمه فرامرز نجد سمیعی، تهران: امیرکبیر.
16) مجتبائی، فتح الله(1377)، پیوندهای فرهنگی ایران و هند، ترجمه ابوالفضل محمودی، تهران: موسسه حکمت و فلسفة ایران.
17) نجاتی حسینی، فرشته،(1389)، عوامل گسترش اسلام و تشیع درشبه قاره هند در قرون وسطی ، در: مجموعه مقالات چهارمین کنگره بین المللی جغرافیدانان جهان اسلام، زاهدان: دانشگاه سیستان.
18) نوائی، عبدالحسین، (1387)، روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دورة صفویه، تهران، سمت.
19) نهرو، جواهر لعل ، (1361)، کشف هند، ترجمه محمود تفضلی، ج1، تهران: امیرکبیر. چاپ دوم
20) ـــــــــــــــ ، (1377) ، نگاهی به تاریخ جهان ، ترجمه محمود تفضلی ، تهران : امیرکبیر، 3 ج.
21) وحید قزوینی، محمدطاهر، (1329)، عباسنامه، اراک: کتابفروشی داودی
22) هالیستر، جان نورمن، (1373)، تشیع در هند، ترجمه آزرمیدخت مشایخی فریدنی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
23) Khaund ,Amuraag ,(2017), Akbar And Aurangzeb- The “Saint” And The “Villain? , in: Journal Of Humanities And Social Science, Vol 22, Iss .3, March, pp. 1-10
24) Sharma , Rama, (1940), The Religious Policy of The Mughal Emperors, Oxford : Humpherey Mileford & Oxford Univ. Press
25) Trushke ,Audrey,(2017), Aurangzeb: The Life and Legacy of India’s Most Controversial King, California: Stanford University Press
******
Interaction and confrontation with Sunnis and Shiites in the era of Aurangzeb
Abstract:
Assessing the religious policy of Muslim states in history is one of the most controversial points that some scholars have taken a critical look at. The Gurkhanid rule in India is one of the states that has attracted the attention of scholars and they have spoken about it in particular, considering the two different types of religious tolerance or religious confrontation during the reigns of Akber & Aurangzeb. Meanwhile, the transformation of religious politics over a period of one hundred years and its impact on the ruling process of the imperial dynasty is important because it is considered a criterion for the decline of the Gurkhans of India.
Relying on a descriptive-analytical method and based on theoretical and library studies, this study examines the practice of the Aurangzeb government with the two main sections of the Indian Muslim community, namely Sunnis and Shiites. Although critics argue that Aurangzeb abandoned the multifaceted religious heritage of his predecessors, inciting the majority of Indian society against the Islamic system and destroying his dynasty by imposing taxes on non-Muslims and destroying Indian temples, it should not be forgotten. The shift in the balance in favor of the Muslims, through interaction with the Sunnis and confrontation with the Shiites, all ended to the detriment of India's Muslim minority. It made alliance between Shiites and Sunnis in India impossible and involved the majority of Indo-religions with Muslims. He incited Hindus and Sikhs against the Gurkhani government and rendered Shiites and Sunnis incapable of supporting the Islamic State.
KeyWords:Aurangzeb, Religious Policy, Minorities, Mughal of India, 11th cen. AH
[1] 1برگفته از واژه «وهره» به معنی سوداگری، گروهی متعلق به شاخه طیبی مستعلوی فرقه اسماعیلیه که اصل و نسبی هندو دارند و در گجرات، بمبئی و هند مرکزی و نیز پاکستان ساکناند و حدود نیم میلیون نفر تخمین زده میشوند(دفتری، 1375: 344)