Evaluation and comparison of the performance of Bramke and Al Sahl
fatemeh parsafar
1
(
Department of History, Literature and Humanities, Central Tehran Branch, Islamic Azad university,Tehran, Iran
)
mohammad sepehri
2
(
history department,centeral tehran branch,,islamic Azad university, tehran ,iran
)
Nemat Ahmadi Nasab
3
(
Department of History, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
)
Keywords: Abbasid caliphate, Iranian bureaucrats, Bramke, Al Sahl,
Abstract :
Both the Barmakis and Al Sahl were among the most prominent ministerial bureaucratic families of the Abbasid caliphate era, which appeared on the stage of the political history of Islam and gave a special glory to this caliphate. One of the suesthistoricalresearchers are facing is the performance of these two families. Iranians and their role in the Abbasid caliphate and their decline and destruction is in this research, which is a historical criptive methodAnd according to the library resources, this issue has enaddressed.TheBarmakis were one of the influential Iranian families, the founder of the power of this family Abbasid dynasty, Khalid bin Barmak, and their children and descendants, Yahya Barmaki, Fazland Jafar, were among the most famous members of this family, who had great power ringthe period of Harun Al-Rashid.They gained a lot of power so that in 178A.H.Yahya becamethe owner of absolute and complete power and the Caliph handed over all the powers to him. All the important jobs were in the hands of Yahya's relatives and superiors, sothative people were always in charge of the most prestigious military and country jobs in the ourt, ndeveryoneWithout them, they would be kept out of work. All these factors and suspicion towards them and the Chinese conspiracy of the people around them ledstandmassacre of this family. The Sahl family was also of Iranian origin and had the desire to estoreIran's independence and renew the blessings of this system, which followed the path of ramke family and ultimately met the same fate.
ارزیابی و مقایسه عملکرد برامکه و آل سهل
فاطمه پارسافر
،دانشجوی دکتری تاریخ اسلام، واحد تهران مرکزی ،دانشگاه آزاد اسلامی،تهران، ایران f.parsafar93@gmail.com
دکتر محمد سپهری (نویسنده مسئول)
عضو هیئت علمی گروه تاریخ ، واحد تهران مرکزی ،دانشگاه آزاد اسلامی،تهران، ایرانsepehran55@gmail.com
دکتر نعمت الله احمدی نسب
عضو هیئت علمی گروه تاریخ ، واحد تهران مرکزی ،دانشگاه آزاد اسلامی،تهران، ایران
چکیده
برمکیان و آل سهل هر دو از برجسته ترین خاندان های وزارت و دیوان سالاری عصر خلافت عباسی بودند که در صحنه تاریخ سیاسی اسلام ظاهر شدند و جلال خاصی به این خلافت بخشیدند یکی از موضوعاتی که پژوهشگران تاریخی با آن رو به رو هستند عملکردهای این دو خاندان ایرانی و نقششان در خلافت عباسی و زوال و نابودیشان است در این پژوهش که به روش تاریخی و توصیفی و با توجه به منابع کتابخانه ای انجام می پذیرد به این مسئله پرداخته شده است. برمکیان از خاندان های با نفوذ ایرانی بودند، بنیان گذار قدرت این خاندان در دستگاه عباسیان خالدبن برمک و فرزند و نوادگانشان يحيی برمکی و فضل و جعفر از معروفترین افراد این خاندان بودند که در دوره هارون الرشید قدرت زیادی کسب کردند به طوری که در سال ۱۷۸ه يحيى صاحب قدرت مطلق و تام و تمام شد و خلیفه تمام اختیارات را به او واگذار کرد. تمام مشاغل مهم در دست خویشاوندان و دست پروردگان یحیی قرار داشت به طوری که همیشه پنج نفربرمکی معتبرترین مشاغل لشکری و کشوری دربار را برعهده داشتند و هرکس از آنان نبود از كار دور میداشتند هدایایی که شاهان برای آنان می فرستادند و احتراماتی بیشتر از خلیفه برای آنان قائل بودند باعث تحقیر هارون و ثروتشان باعث حسادت خلیفه میشد همه این عوامل و سوءظن هارون نسبت به آنان و توطئه چینی اطرافیان منجر به دستگیری و قتل عام این خاندان شد . خاندان سهل نیز ایرانی الاصل و سودای احیای استقلال ایران و تجدید نعمت این سامان را در سر داشتند که در مسیر خاندان برامکه قدم برداشته و نهایت به همان سرنوشت گرفتار شدند.
واژگان کلیدی: دیوانسالاران ایرانی، برامکه، آل سهل، خلافت عباسی
مقدمه:
عصر اول خلافت عباسی با دوره نفوذ پارسیان که با خلافت ابوالعباس سفاح آغاز شد و با خلافت واثق پایان یافت (۲۳۲-۱۳۲ق) از وجوه مختلف در تاریخ سیاسی و فرهنگی و اجتماعی اسلام عصری متمایز به شمار می رود. این تمایز نه فقط درمقایسه با عصر اموی و مشخصات جامعه و فرهنگ و سیاست به روزگار خلیفه گان دمشق جلو مگر می شود، بلکه باید آن را بستر اصلی و واقعی تحولات شگرفي دانست که به دوران بعد، خاصه سده چهارم هجری بارور شد. از دیدگاه سیاسی، انقلاب عباسی و استقرار پایه های آن به وسیله ایرانیان، به رغم بنیادهای اجتماعی و سیاسی که امویان پی افکنده بودند، با آموزه های فکری که به تشویق آنان بنیاد شد و زان پس قیام های پرمخاطره گروه های مذهبی و قومی که به انقراض امویان امیدها بسته و اینک شکست آن آرزوها را با وجود عباسیان می دیدند، وسپس طليعة ظهور نخستین دولت های محلی درقلمرو شرقی و غربی خلافت، و ظهور و حضور ایرانیان و دیوان سالاری ایرانی در دستگاه خلفا سخت قابل تأمل است . از دیدگاه اجتماعی ، تحولاتی که در شئون مختلف زندگی ، به ویژه زندگی شهری ایجاد شد و تأثير انکارناپذیر تمدن اقوام مغلوب خاصه ایرانیان در زندگی مادی و معنوی مسلمانان و تکامل نهادهای اجتماعی، و از بعد فرهنگی ، آغاز مهمترین و گسترده ترین داد و ستدهای مثبت و جدی فرهنگی میان مسلمانان و اقوام دیگر، ایجاد اولین پایگاه های نشر دانش ، شکوفایی بی مانند شعر و ادب، و آغاز عصر ترجمه و تألیف و تصنیف منظم در فنون مختلف ، از خصایص مهم این عصر است و همین طور نقش و تأثیر چشمگیر ایرانیان درتکوین بافت سیاسی و فرهنگی این دوره که بی گمان در همه آن تحولات سهم عمده و در بسیاری از آنها فضل تقدم داشته اند و نقشی که از عصر فتوح با انتقال دیوان ساسانی به دولت اسلامی آغاز شد و به تدریج توسعه يافت ،گرچه در عصر دولت عربگرای اموی که از شرکت و دخالت اقوام غیرعرب ،خاصه ایرانیان را در امور دولتی خوش نمی داشتندو آنان را بندگان خویش می خواند، اندیشه های فرهنگی و تمدنی ایرانیان چندان مجال جلوه گری نیافت، سهل است که مورد تحقیر نیز قرار می گرفت.
باید گفت همین رفتار از یک سوی موجب ظهور شعوبی گری و مقابله فرهنگی ایرانیان با امویان نژادگرا از راه تأليف آثار متعدد در طعن و هجو عنصر عربی و ذكر فضایل ایرانیان و ترجمه آثار ایرانی پیش از اسلام به عربی برای نمایاندن پيشينه فکری و فرهنگی خود شد و از سویی دیگر به انگیزه ای نیرومند برای پشتیبانی ایرانیان از علویان و عباسیان به عنوان مهمترین رقیبان و دشمنان دولت اموی تبدیل گردید . تا آنجا که پیشوایان عباسی ، ایرانیان را مهمترین تکیه گاه خود در قیام میدانستند و برجسته ترین داعيان وسرداران خویش را از میان آنان برمی گزیدند.
این چنین بود که وقتی دولت عباسی مستقر شد، ایرانیان چنان در ارکان آن جای گرفتند که مورخان و نویسندگان آن را دولتی ایرانی خواندند و فرمانروایانشان را - خليفگان را باخسروان قیاس می گرفتند. در واقع نیز نه فقط سازمان دولت و مهمترین نهادهای دولتی درعصر اول عباسی از سازمان های ایرانیان اقتباس شد و مشهورترین دیوانسالاران دستگاه خلفا و اکثریت وزیرانشان را ایرانی بودند، بلکه حیات اجتماعی و فرهنگی بخش اعظم قلمرو خلافت هم از سنن و مظاهر مادی و معنوی ایرانی متأثر بود. نگاهی به نام و نشان دانشمندان علوم مختلف از دانشهای دینی و فلسفی تا شعر و ادب و هنر با انبوه آثاری که پدید آوردند ،و نیز عناصر مادی حیات مانند خوردنی ها و نوشیدنی ها وزينت ها و سرگرمی ها و بازی ها و جشن ها آشکارا این معنی را اثبات می کند.
در میدان سیاست و نظامی گری در اوایل عصر عباسی ، هم اینان نگاهبان كیان خلافت اسلامی بودند و هرگاه که روی به ضعف و انقراض می نهادند ،سیطره دستگاه خلافت نیز به مخاطره می افتاد. پایمردی های کسانی چون ابوسلمه خلال و خالد بن برمک و يحيى بن خالد و فرزندانش و زان پس فضل بن سهل و حسن بن سهل را در توسعه قدرت دولت وسيطره خلافت بغداد و نگاه داشت آن سيطره انکار نمی توان کرد. در میان این وزیران نامدار برمکیان وزان پس آل سهل از بزرگترین خاندانهای ایرانی و دیوان سالار عصر شکوه خلافت به شمار میروند. نخست آن که عصر آنان ، اوج نفوذ ایرانی گری در دستگاه خلافت با وجود خلقایی چون هارون الرشید و مأمون که خود فرمانروایانی توانا محسوب می شدند .دوم ،شیوه ملکداری این دو خاندان که دولت عباسی را به نیرومندترین دولت تبدیل کرد و قدرتی جهانی پدید آورد . سوم ،دامنه نفوذ این دو خاندان و نظارت آگاهانه و مستمر آنان بر جزئیات امور این قلمرو بی مانند. چهارم ،نقش و تأثیرشان درایجاد نهضت فرهنگی و پشتیبانی از دانشمندان و ادیبان که خود نیز در زمره آنان به شمار میرفتند . پنجم ، تأثیرشان بر شئون مختلف زندگی مادی و معنوی عام و خاص و تصویری که از فضایل انسانی در اذهان خلق پديد آمد. با در نظر گرفتن چنین نگاهی است که پژوهش حاضر به دنبال ارزیابی و مقایسه عملکرد دو خانواده مهم از دیوانسالاران ایرانی در دستگاه خلافت عباسی است.
وزارت و خلافت عباسی
در دوران امویان، چیزی با عنوان وزارت در ساختار حکومت وجود نداشت. اصولا هر خليفه خود بر همه کارها نظارت می کرد و مشاوران و كاتبانی داشت که به نوعی کارهای وزارت را انجام می دادند. نخستین بار در دوران انقلاب عباسیان بر ضد امویان، شخصی با نام ابوسلمه خلال کار اداره انقلاب و داعیان و مبلغان ارسالی به نقاط مختلف را انجام می داد. از همان روزگار، وی به عنوان وزیر آل محمد شهرت یافت. وقتی عباسیان پیروز شدند، عناصر ایرانی فراوانی در دستگاه آنها وجود داشت. این افراد منتقل کننده برخی از آداب و رسوم سیاسی ایران پیش از اسلام بودند. یکی از آنها نیز همین منصب وزارت بود که به تدریج وارد دستگاه اداری - سیاسی عباسیان شد. البته باید توجه داشت که در همین روزگار، هنوز بیشتر والیان شهرها عرب بودند. حتی موالی یعنی ایرانیان ساکن سرزمین های عربی که به نوعی به قبائل عربی پیوند خورده بودند در این روزگار کاملا رنگ عربی به خود گرفته بودند.
پس از ابو سلمه، باز برای مدتی نام وزارت در کار نبود منصور فردی مستبد بود و از آنجا که خود در همه امور مداخله میکرد، جایی برای حضور وزیر باقی نمی گذاشت. از زمان مهدی عباسی، وزارت شكل صريح و روشنی به خود گرفت. معاوية بن يسار كاتب و وزیر مهدی عباسی، موقعیت بالایی به دست آورد و از این زمان عنوان وزارت به صورت رسمی مطرح شد. تا روزگاری که برامکه قدرت وزارت را در اختیار گرفته و با حضور قاطع خود در اداره امور مداخله کردند، سمت وزارت اهمیت واقعی خود را به دست نیاورده بود از آن پس، وزارت سمتی شد که به هیچ روی امکان حذف آن از نظام سیاسی عباسی و نظام های دیگر، چه معاصر و چه پس از آن نبود.البته وزیر در مراحل نخست، بیشتر مجرى اوامر خليفه بود که عنوانش وزارت تنفيذ بود، اما به تدریج وزارت تفويض مطرح شد که اختیار اداره امور را به وزیر وامی گذاشت(جعفریان، 1377: 334)
مشروحا وزارت در ممالک اسلامی دو قسم بود وزرات تفویض و وزارت تنفيذ. وزیر تفويضی ، همه کارها را با فکر و نظر خويش تسویه می کرد و جزء سه موضوع زیرین که مخصوص خلیفه بود ،در همه کارها از خود اختيار تام داشت و آن سه موضوع چنین بود:
۱- حق تعیین ولیعهد که وزیر در آن مداخله نداشت و مخصوص خلیفه بود. ۲- خليفه می توانست هرکس را که وزیر به کار گماشته ،برکنار سازد ولی وزیر آن حق را نداشت. ٣- خليفه می توانست پیشخود از امامت استعفا دهد ، اما وزير آن حق را نداشت. خلفای عباسی در پاره ای موارد مهر خلافت را به وزیران (تفویضی ) می دادند و خود از هر جهت برکنار می نشستند موضوع مهر گرقتن هارون از جعفر و سپردن او به برادرش فضل نمونه ای از نفوذ و اقتدار وزیران تفويضی می باشد. وزیر تنفيذی ، از خود اختیاری نداشت و فقط أوامر خلیفه را اجرا می کرد و در واقع رابط میان مردم وخليفه محسوب می شد و عرایض اهالی را به خلیفه رسانیده ، جواب می گرفت و یا عزل ونصب مامورین عالی را ابلاغ می کرد در صورتی که وزیر تقويضی هر کس را می خواست به هر کاری می گماشت یا از آن مقام برمی داشت(زیدان،بی تا: 118). خلیفه می توانست دو وزیر تنفيذ داشته باشد یکی در امور مالی و دیگری در امور نظامی رابط می باشد اما وزیر تقويضی در هر حال یکی بود. درموردخاندان برامکه که در زمان هارون الرشید به قدرت رسیدند و در این دوره از خلیفه چیزی به جز نام باقی نمانده بود و در تمام سرزمین های پهناور اسلامی نام برمکیان را میدانستند و هارون نیز آنان را بسیار احترام می کرد و به یحیی گفت: پدر جان تو مرا تا به اینجا رساندی همه از برکت اقدامات تواست و اکنون این مهر در دست تو باشد هرچه میخواهی بکن من اختيار مملکت را به تو واگذار کردم. هرکه را خواهی عزل کن و هرکه را می خواهی به مقامی نصب کنی انجام بده در مورد خاندان سهل نیز همین طور، آنان به قدری بر خلیفه مسلمانان تفود و سیطره داشتند که مأمون تمام امور را به فضل واگذار کرده بود و از کار حکومت فارغ ماند تا جایی که در بغداد شایع شده بود که فضل برمأمون غلبه کرده و خود زمام تمامی کارها را در دست دارد نفوذ و اهميت فضل بن سهل تا بدان حد بود که مأمون نامه ای با خط خود برای فضل بن سهل نوشت و در آن اظهار داشته بود:
«تو با همکاری خود با من بر اطاعت خدا افزودی و سلطنت مرا استوار نمودی، از این پس تو را به مقام کسی برگزیدم، که هر چه بگوید اطاعت شود، هیچ کس از حیث مقام بر تو تقدم نخواهد داشت، من خدا را با تمام این مطالب گواه گرفتم.»(جهشیاری،1364: 385)
نسب و تبار برامکه و آل سهل بیشتر وزرای عباسیان، در دوره اول عباسی، یعنی تا زمان مامون و معتصم، یا ایرانی بودند یا به نوعی غیر عرب ، اما از نظر ریشه و تبار به نژاد غیرعرب، به ويژه نژاد ایرانی مربوط می بودند . بنابر قدیمی ترین روايات عربی، برمکیان ایرانی بوده اند و کهانت و سدانت «نوبهار» را که سالیانی در از قبل از اسلام بت خانه ی معروفی در بلخ بوده است، برعهده داشتند(ابن طقطقی، 1373: 307).
مؤلف ناشناس کتاب اخبار برامکه درباره ی «نوبهار» می نویسد: نوبهار در شهر بلخ و متعلق به برمکیان بود. برامکه قبل از ملوك الطوائف، از بزرگان و اشراف جهان بودند و نسب به سلاطین ایرانی می رسانیدند و آيين و کیش ایشان پرستش اصنام بود.(زرین کوب، 1383: 442)در مورد نسب و تبار خاندان سهل نيز منابع اطلاعات چندانی ارائه نمی دهند تنها چیزی که همگان بر آن تأکید کرده اند این است که نسب به سهل بن دانفروخ ایرانی می رسانند که برخی نسل آنها را از اكاسره(خواندمیر، 1353: 2/233) و برخی نیز آنها را از اولاد ملوک فارس دانسته اند بنابراین هردو خاندان ایرانی الاصل بودندکه وارد دستگاه خلافت شدند و با خدمات شایانی که به انجام رساندند نام ایرانیان را در دستگاه های حکومت عربی مطرح نموده و قدرت ایرانیان را به نمایش گذاشتند و تاحدودی باعث اشاعه فرهنگ ایرانی شدند . این دو خاندان که به نام ایرانی برخاستند و باردیگر نقود و قدرت ایرانی را پس از سالها بدست آوردند.(نخجوانی، 1365: 103)
ورود برامکه و آل سهل به دستگاه خلافت
در دوره عباسیان نظام خلافت بدین گونه بود که به صورت ارثی و ولایت عهدی به نفر بعد میرسید. برخی از خلفا دو فرزند یا سه فرزند خود را به عنوان خلیفه بعد از خود تعیین می کردند. هر وليعهدي نوعا پیشکاری داشت(جعفریان،همان:334) که پس از به خلافت رسیدن آن وليعهد، پیشکار مزبور انتظار وزارت را داشت. در زمان هارون و مأمون نيز يحيی برمکی و فضل بن سهل در به تخت نشاندن نشاندن آنان کمک فراوانی نمودند و در واقع پیشکار این دو خلیفه محسوب می شدند چنانکه گفته اند: روزی در زمان هارون الرشيد معلم مأمون به فضل بن سهل گفت : مأمون بسیار به تو خوشبین است، و من دور نمی بینم که از ناحيه او يك ميليون درهم به تو برسد، فضل از این سخن به خشم آمد و بدو گفت: آیا تو کینه ای از من در دل داری؟ آیا من درباره تو بدی کرده ام؟ معلم مأمون گفت نه به خدا سوگند من این سخن را جز از راه به تو نگفتم، فضل گفت: تو میگویی که من از ناحيه مأمون يك ميليون درهم به دست خواهم آورد؟ به خدا سوگند من همدمی و صحبت مأمون را برای تحصیل مال چه کم و چه زیاد انتخاب نکرده ام، بلكه خدمتش را برگزیده ام که روزی فرمان خط و مهرم در شرق و غرب نفاذ يابد.
سپس طولی نکشید که فضل بن سهل به آرزوی خودرسید. نحوه ورود برمکیان به دستگاه خلافت به این صورت بوده که برمک پدر خالد برمکی در زمان خلیفه سوم، عثمان (۲۶-۳۰ ق) و به قولی در روزگار عبدالملک اموی (۹۰-۸۹ ق) اسلام آورد بود و اسلام آوردن وی تا حدودی سبب انتشار آیین مسلمانی در بلخ و نواحی اطراف آن گشت. شاید به همین دلیل و نیز به سبب ثروت و معروفیت و وقوف او بر طب و دارو بود که فرزندان وی خیلی زود نزد خلفا راه یافته، صاحب نفوذ و مقام شدند. (زرین کوب، همان:442)
خواندمير، برمک را اولین فرد از برمکیان می دانست که بر مسند وزارت نشست ولی خالدبن برمک اولین فرد از خاندان برمکیان بود که بر مسند وزارت نشست. و در موردش آگاهیهای مستند تاریخی وجود دارد(خواندمیر، 1353: 2/233).خالدبن برمک درنهضت عباسی نقش مهمی داشت و این امر نفوذ خاندان برمک در دولت عباسی بود و با قدرت يافتن عباسیان کارش بالا گرفت و سفاح اولین خلیفه عباسی خالد را به نیابت وزیرخود ابوالجهم در دیوان خراج و ديوان جيش منصوب کرد(نخجوانی، همان: 103) پسرش یحیی نیز که از طرف خليفة المهدی به سرپرستی پسرش هارون گماشته شد و مانع استعفای او از ولایت عهدی شد و اورا در به خلافت رسیدن یاری نمود و هنگامی که هارون به خلافت رسید تمامی کارهای مملکت را به او و پسرانش واگذار نمود ولی نحوه ورود خاندان آل سهل به درون دستگاه خلافت از طریق خاندان برمکیان صورت گرفته و درواقع آنان دست پرورده برامکه بودند به این ترتیب که : فضل پسر سهل بن ذائفروخ در روزگار برمکیان به دست سلام غلام يحيى بن خالد اسلام آورد و بعدها دو فرزندش حسن و فضل به خدمت برمکیان درآمدند.
فضل بن سهل در خدمت فضل بن جعفر گماشته شد و اداره کارهای او را برعهده گرفت و حسن بن سهل به خدمت عباس بن فضل پیوست . آن دو همچنان درخدمت ایشان بودند تا این که یحیی برمکی آنان را شناخت و زیر چتر حمایت خود قرار داد، يحيي به تأمین آسایش خدمتگزاران توجه بسیار داشت. فضل بن سهل کتابی از فارسی به عربی برای یحیی بن برمکی ترجمه کرد یحیی از هوش و ذکاوت فضل و عبارات سلیس و روان او خوشش آمد و به او گفت : هوش و استعداد تو فوق العاده است و آینده خوبی داری اسلام بیاور تا تو را در امور کارهایمان مشارکت دهم و به تو نیکی کنم. فضل پذيرفت يحيی وی را به جعفر سپرد که پیش مأمون ببرد تا اسلام بیاورد. تا زمان سقوط برمکیان در خدمت آنها بود و بعد از برمکیان به مأمون پیوست (جهشیاری، همان:147-148).
چگونگی قدرت یافتن برامکه و آل سهل
هوش و كاردانی وزیران ایرانی هارون الرشيد و مأمون ، چون خاندان برمکی وآل سهل موجب به حکومت رسیدن آنان گردید به این صورت که چون خليفه خواست هارون را از ولایت عهدی خلع کند و پسرش جعفر را ولیعهد گرداند یحیی سخت مقاومت کرد و هارون را نیز برانگیخت و چنان شد که به خواست هادی در اطراف هارون کسی جز یحیی نماند و مردم حتی بر او سلام نیز نمی کردند كوشش های هادی نزدیک بود به نتیجه رسد که يحيی مداخله کرد تا آنجا که او را به زندان انداختند و قصد قتلش کردند(سجادی، 1385: 58) اما در این میان هادی درگذشت و يحيی از زندان آزاد شد و از سوي هارون ،خلیفه جدید نامه به عاملان و حاکمان شهرها فرستاد در مورد خاندان سهل نيز آنان همچون برامکه در به قدرت رسیدن مأمون نقش اصلی را ایفاء نمودند. فضل مأمون را برانگیخت تا در بغداد بماند و همراههارون به خراسان برود و استدلال او این بود که رشید بیمار است و بیم آن می رود که حادثه ای برای او رخ دهد و برادرت برضد تو توطئه چینی کرده و تو را خلع نماید.
و وقتی اختلاف بین دو برادر آشکار شد فضل بن سهل اختیارات نبرد برضد امین را به عهده گرفت و با تدبيرات وی بود که طاهر بن حسین به عنوان سردار سپاه انتخاب شد و به جنگ علی بن عيسی فرستاده شد فضل بن سهل وارد بر مأمون شد و کشته شدن ابن ماهان فرمانده نیروهای امین را به او تبریک گفت و مردم وارد شدند و به او تبریک گفتند(طبری، 1373: 8/473)
به این صورت این دو خاندان توانستند قدرت را به دست گیرند و به خليفه نزدیک شوند و امنیت فکری و آسودگی ذهنی که يحيى بن برمکی و فضل بن سهل برای هارون و مأمون تأمين كردند باعث شد تا آنان خلافت را به دست گیرند.
صفات اخلاقی و رفتاری برامکه و آل سهل
درباره فضایل اخلاقی برمکیان داستان ها گفته اند و خاصه سخاوت و دادگری و مردم داری ایشان بیشتر موضوع و مضمون اشعاری است که درمدح این خاندان سروده شده يحيي از کبر و نخوت بیزار بود ومتکبران را شماتت میکرد غزالی که از جوانمردی و پاكدلى او سخن ها رانده يادآور شده که میان خویش و دیگران هیچ فرقی نمی نهاد او در گرفتاری ها بزرگترین پناهگاه مردم بود و از این کار هیچ گاه رویگردان نمیشد فضل بن يحيی نیز به رغم تندخویی که داشت از جمله نخبگان بود و جوانمردان به شمار می آمد حتی کسانی را که هجوش میگفتند از سخا و عطای خوش بی بهره نمی گذاشت(سجادی، همان: 122) . جعفر را نیز به نیکخویی و سخا ستوده اند و جود و داد اورا همه جا منشاء خیر و برکت دانسته اند . این مایه سخا و بزرگی خميرة جان و خصلت ذاتی آنان بود فضل بن سهل مردی سخی و کریم بود، چنانکه در جود و کرم با برمكيان برابری می کرد، وی مردی بردبار و بلیغ و به آداب پادشاهان دانا، و در چاره اندیشی بصير و بينا دارای حدسی نيكو، و در تحصيل أموال زبردست، و در عقوبت و مجازات بسیار سخت گیر بود. مردم فضل بن سهل را « الوزير الأمير» می نامیدند.(ابن طقطی، همان: 306)
مورخان خوش خلقی، خرد و به ویژه گشاده دستی فراوان حسن را ستودهاند. البته سخاوت او به سبب ثروت سرشارش نیز بود که تشریفات عروسی دخترش با مأمون گویاترین سند آن است. جعفر را هارون به مصاحبت خود برگزیده بود جعفر«مردی فصیح و خردمند و زیرک و کریم و بردبار بود هارون الرشید به جعفر بیشتر انس داشت زيرا جعفر اخلاقی ترم ، ولی فضل تندخو بود به گفته فخري هرگاه حسن نزد مأمون می رفت مأمون سخن را طولانی می کرد و هروقت حسن می خواست برود مانع رفتن او می شد.(نخجوانی، همان: 161؛ ابن طقطقی، همان: 281)
از دیگر خصوصیات آنان توجه به آداب و رسوم ایرانی بود فضل سعی داشت که آداب و رسوم ایرانی را در میان عربها گسترش دهد و راه و رسم زندگی را به دانش آموختگان یاد دهد تا جایی که فرزندان و اقوام و خدمتکاران خود را نزد پیر پارس در خراسان فرستاد تا حکمت را از او بیاموزند خاندان برمکی نیز با روی کار آمدن به احياء سنن آداب ایرانیان در دستگاه خلافت کمک فراوان کردند(نخجوانی، همان: 144).
بنابراین برمکیان به آیین های ایرانی ارج می نهادند و فضل دست پرورده آنها بود فرمانروایی عرب و فخرفروشی آنها بر ایرانیان ،روح بلندپرواز او را آزرده میکرد و از میان رفتن آداب و رسوم ایرانی برای او بسی ناگوار بود هرچند بارهای از آیین های ایرانی چون نوروز به وسيله کسانی چون خالد برمکی و پس از آن به وسيله يحيی برمکی و فرزندانش از نو،پا گرفته بود اما اندیشه فضل در فضایی برتر پرواز می کرد او آرزو داشت بار دیگر ایرانی آباد به چشم خود ببیند و شکوه دیرینه زمان ساسانیان را از نو زنده کند(یغمایی، 1356، 74).
ثروت برمکیان و خاندان سهل
قصر الطين: خالد برمکی در زمان خلافت منصور به دستگاه حکومت راه یافت و در آن تاریخ اسم و رسمی از فرزندان و نواده های او در میان نبود . خصوصیات کاخ او در این بود که از خشت خام ساخته شده بود و از حیث زیبایی و آراستگی با قصر خليفه برابری می کرد . ثروت و شوکت برمکیان را در حدی دانسته اند که حتی نزدیکترین خویشاوندان آنان چون بني قحطبه را که دائی های جعفر برمکی بودند بر ضد ایشان به کار واداشت و محبت و خوشاوندی را از میان برداشت ،چه گفته اند تمام درآمد قلمرو خلافت به خزانه برمکیان وارد می شد و از آنجا برای مخارج گوناگون حواله می گردید و خلیفه را بر آن دست نبود .
از اسماعیل بن يحيی هاشمی نقل کرده اند که هارون در شکارگاه از مرکب پرشکوه و بزرگ جعفر و نیز روستاهای آباد و ثروتمندی که در راه می دید و چون از صاحبان آنان می پرسیدند می گفتند از آن جعفر برمکی است ،حيرت و خشم خویش پنهان نتوانست کرد و نزد اسماعيل شکوه ها کرد که برمکیان بر همه چیز دست انداخته اند و هاشمیان را بنده خویش گردانیده اند و فرزندان ما را از این املاک و ثروت ها بی نصیب گذاشته اند .
نویسندگان نیز از اموال هنگفتی یاد کرده اند که برمکیان برای خود و یارانشان صرف می کردند يا صلات گرانی که به شاعران و دانشمندان و ستایشگران خویش می دادند و خلیفه و حرم و یاران او را بدان اموال دسترسی نبود به طوری که وقتی یحیی در زندان بود هارون خودداری او را از پرداخت مالی که زبیده همسر خلیفه درخواست کرده بود به يادش آورد در حالی که همان موقع بیش از یک میلیون درهم میان کارگزارانش تقسیم کرده بود .
كثرت اموال و مال آنان باعث شده بود که هارون معتقد باشد که برمکیان اموال و خزائن دولت را غارت می کنند زیرا وقتی به دستور او در واقعه نکبت جز آن سال ها که از برمکیان گرفتند فضل را به گناه أختفای بقیه اموال خویش به تازیانه بست و سپس دانستند که چیز دیگری در بساط ندارند،خلیفه که انتظار داشت ثروت بی مانندی از ایشان درآورد اظهار شگفتی کرد که با وجود غارت خزانه بیش از این ندارند.
حشمت و نفوذ برمکیان و کثرت خدم و حشم ایشان و اقبالی که خاص و عام به آنها نشان می دادند و نیز تقسیم منصبهای بلند پایه میان اعضاء خاندان و اتباع ایشان ، هم از اسباب خشم و حسد هر فرمانروایی تواند بود. بیست و پنج تن از فرمانروایان و نوادگان يحيي مناصب مهم لشکری و کشوری را در اختیار داشتند و جویندگان جاه و مقام تحقق آمال خویش را نزد ایشان می جستند. بیست و پنج تن از فرمانروایان و نوادگان يحيي مناصب مهم لشکری و کشوری را در اختيار داشتند و جویندگان جاه و مقام تحقق آمال خویش را نزد ایشان می جستند. فضل و جعفر را چنان غرور و تکبری فرا گرفته بود که فرمانروایان نیز آن مایه تکبر نداشتند . اتباع و کارگزارانشان نیز به پشتگرمی آنها جسور و گستاخ شده و بزرگی ها می فروختند.(رحیمی، 1364: 43)
کاخ جعفر: در قسمت خاوری بغداد (شماسيه) کاخ ها و عمارات برمکیان که تمامی از مرمر ساخته شده به نظر می رسید ولی كاخ مسکونی جعفر که به اسلوب معماری ایرانی ساخته شده بود از همه زیباتر و از حيث بزرگی و عظمت با بهترین کاخ های خلیفه برابری می کرد و جهانگردانی که به بغداد می آمدند به تماشای آن می رفتند و به طوری که می گفتند بیست میلیون درهم يعنی معادل هزینه ساختمان شهر بغداد برای ساخت آن به مصرف رسیده بود و شاید یکی از علل دشمنی خلیفه نسبت به جعفر بر سر همان کاخ بی نظیر بود . از این جهت جعفر بیشتر اوقات در بیم و هراس بسر می برد و پیشامد بدی را چشم به راه بود چنانکه روزی ابونواس ضمن خواندن یک قصیده ، مدحیه این دو بيت از زبانش جاری گشت : ای خانه که آثار شکستگی بر تو پدیدار شده بدان که من در پیمان دوستی با تو خیانتی نکرده ام ، ای آیندگان و روندگان ، پس از خاندان برمک دنیا را یکسره وداع گوييد(همان:87)
زوال و نابودی برامکه و آل سهل
بسیاری از وزرا پس از به قدرت رسیدن بر اثر رشک و حسادت اطرافيان و درباریان مورد اتهامات مختلف قرار می گرفتند و در نهایت سوءظن خليفه ،باعث نابودیشان می شد . خاندان برامکه و آل سهل نیز از این استثناء بیرون نیستند به این صورت که هر دو خاندان از طرف خلفای عباسی از بین رفتند.
سقوط برمكيان، يكي از حوادث شگفتانگيز و قابل توجه تاريخ اسلام ميباشد كه توجه بسياري از مورخان و نويسندگان را به خود جلب كرده است؛ زيرا برمكيان در اوج اقتدار، شهرت و محبوبيت بودند كه هارون، خليفة عباسي، بر آنها خشم گرفت و يكباره راه اضمحلال و سقوط را طي كردند. مورخان دربارة علل خشم گرفتن هارون بر برمكيان و سقوط آنها اختلاف نظر دارند؛ برخي از اين آرا مشترك و برخي ديگر متفاوتاند. بيشك، اگر يك علت خاص را عامل سقوط برمكيان بدانيم، به خطا رفتهايم؛ زيرا هيچ رويداد تاريخي تكعلتي نيست و سقوط برمكيان نيز از اين نوع است. پس نميتوان يك علت خاص را در مورد سقوط برمكيان پذيرفت، بلكه زمينهها و عوامل مختلفي زمينة سقوط برمكيان را فراهم ساختند.
درباره علل سقوط برمکیان چندین دلیل آوردهاند، تاریخ طبری از قول احمد بن زهیر میگوید: سبب هلاکت جعفر، اطلاع یافتن هارون از رابطه نهانی جعفر و خواهرش عباسه بود، این دو را هارون به عقد هم در آورده بود تا به گفتۀ خودش تنها نگاه آنها به یکدیگر حلال باشد.(طبری،همان:12/8)
«او را به زنی تو میدهم که وقتی در مجلس من حضور دارد دیدنش بر تو حلال باشد.» اما آنها بعدها دارای فرزند شده و او را از هارون مخفی میکردند و این خبر به هارون میرسد و موجب خشم بسیار هارون میشود.
دلیل دیگر، سعایت و بدخواهی و بدگویی نزدیکان و حتی دست پروردگان خود آنهاست، اما آنچه سبب اصلی خشم گرفتن هارون بر آنها شد، قدرت، مکنت و اعتبار و نفوذ آنها در دستگاه خلافت و نیز در میان مردم بود، یحیی و فرزندانش فضل و جعفر در زمان هارون رئیس واقعی دولت بودند تا جائی که هارون میگوید: «عباسیان غلام برمکیان شدهاند و با اینکه به صحت این حرف اعتراض میکنند ولی این فکر در ضمیر آنها رخنه کرده است».
او که در ظاهر با آنها بسیار مهربان و با احترام رفتار میکرد اما در پی براندازی این خاندان نیز بود چنانکه خود به یکی از نزدیکانش میگوید: «تصمیم دارم خاندان برمک را چنان عقوبت کنم که احدی را عقوبت نکردهام و داستان آنها تا پایان روزگار، عبرت دیگران شود»(یعقوبی، 1413، 432)
سرانجام غلام خود، مسرور خادم را برای آوردن سر جعفر به خانه او فرستاد و یحیی و دیگر فرزندانش را نیز به زندان افکند، یحیی نامهای به رشید نوشت تا حرمت و حق تربیت خود را در آن یا دآوری کنند؛(طبری،همان، 12/52). اما رشید هرگز از تصمیم خود بازنگشت این رویداد در سال 187 هـ.ق رخ داد. پس از قتل جعفر و دستگیری یحیی و فرزندانش ، مجموعة اقدامات هارون الرشید در براندازی برمکیان و وابستگانشان ، ایقاع (ابن اثیر، همان:5/ 114ـ115) و نکبت (ابن طقطقی ، همان: 251) خوانده شد که شامل زندان ، مصادرة اموال (جهشیاری ، همان: 187) و قتل نزدیک به هزار تن وابستگان برمکیان و ویرانی سراهای آنان می شده است (طبری همان، 8/296). برخی منابع (جهشیاری ، همان:192) از امان نامه ای مبنی بر حفظ جان یحیی و فرزندانش ، سخن گفته اند. با اینهمه ، سخن اسماعیل بن صبیح کاتب یحیی ، صراحت دارد که تصمیم خلیفه از سه سال پیش از ایقاع گرفته شده بود (یعقوبی، همان:2/ 430).
از قرار معلوم، یحیی نیز نشانه هایی از افول قدرت خود را در رفتار هارون می دیده است ، از جمله ، گرفتن ولایات از فضل ، خشم گرفتن هارون بر او در سال(183ق) و فرستادنش به رقه که با شفاعت زبیده (بنت منیر) منتفی شد و خلیفه فضل را به سرپرستی امین برگماشت ولی حکومتی به او نداد (جهشیاری ، همان: 179). علاوه بر یحیی و پسرانش ، ابوالمهدی ، داماد برمکیان نیز دستگیر شد، تنها محمدبن خالد از تعرّض مصون ماند . گرچه بیشتر کودکان برمکی آزاد گردیدند، اما پناه دهندگان برمکیان به مجازاتهای سخت تهدید شدند. زندانیان برمکی را زنانی چون زبیده بنت منیر، مادر فضل ، و دنانیر کنیز یحیی و تنی چند از خادمان همراهی می کردند (طبری همان، 8/ 297).
دوران اسارت بتناوب با سختی و آسانی همراه بود، اما پس از خشم گرفتن هارون بر عبدالملک بن صالح هاشمی (متوفی 196) و گمان بر همداستانی او و برمکیان در توطئه ای بر ضد هارون ، خلیفه بر برمکیان بیش از پیش سخت گرفت و حتی فضل را تهدید به مرگ کرد . برمکیان در برابر این اتهام از خود دفاع کردند. حتی گزارش هایی از مخالفت یحیی با عبدالملک در دست است (مسعودی ،همان:4/ 204). برمکیانی نیز که کشته یا اسیر نشده بودند سرنوشت بهتری نداشتند و روایات بسیار از روزگار شدت بعد از فرج آنان موجود است .
تاکنون راز این تغییر رفتار هارون الرشید بتمامی گشوده نشده و گویا تنها خود او از آن با خبر بوده است؛
از هارون نقل است : «اگر پیراهن من از این راز آگاه شود، آن را خواهم سوزاند.» (ابن کثیر، 1412: 10/ 189). به این ترتیب ، برمکیان پس از سالها حکومت و طی سه نسل احراز مهمترین مقامات دیوانی و حفظ و اجرای روش و منش اداری و نظامی ایران عهد ساسانی همراه با تجدید اشرافیت عرب، از میان رفتند. از خلال گزارش های تاریخی ، انگیزة این تغییررفتار برگرد محورهایی چون داستان عباسه و جعفر، گسترش نفوذ و اقتدار سیاسی و ثروت و مکنت برمکیان که برانگیزندة بیم و حسد خلیفه شد، سخن چینی مخالفان و سرانجام انواع گرایش های دگراندیشانه از شعوبیگری تا مماشات با علویان و بالاخره اتهام کفر و زندقه می گردد. با این همه با دقت در احوال برمکیان ، می توان دریافت که قدرت و نفوذ سیاسی و اقتصادی آنان ، عامل اصلی ایقاع بوده است. ازدواج جعفر و عباسه ، خواهر هارون ، به پیشنهاد خود خلیفه به شرط آنکه پیوندی صوری باشد، انجام یافت، اما ظاهراً ثمرة آن فرزند یا فرزندانی بود که هارون به محض آگاهی از وجود آنان ، دستور نابودی جعفر را داد. این داستان با تغییراتی اندک ، از قبیل ذکر نام میمونه به جای عباسه و نقش زبیده ، همسر هارون (متوفی در216)، به جای کنیزی بی نام به عنوان فاش کنندة راز (ابن خلکان ، 1969 :1/ 333ـ334)، در بسیاری از منابع تاریخی گزارش شده است (ابن اثیر، همان: 5/ 114).
در این میان، نقش مخالفان برمکیان که اطرافیان پرنفوذ هارون بودند چون دَرارة بن محمد العَری ، فضل بن ربیع ، علی بن عیسی بن ماهان و زبیده را نمی توان انکار کرد ( مجمل التواریخ و القصص ، همان: 345)، بخصوص زبیده که دشمنی جعفر را، به سبب پافشاری او در حمایت از مأمون ، در دل داشت. مماشات و مدارای برمکیان با علویان نیز از جمله اتهاماتی است که مخالفان بر ایشان وارد می کردند، چنانکه در برخی گزارش ها علت ایقاع ، تنها اقدام برمکیان به آزاد کردن یحیی بن عبدالله دانسته شده است (طبری،همان:8/289ـ290).
که آزاد کردن یحیی بن عبدالله علوی را به جعفر نسبت می دهند: بویژه آنکه هارون با زیر پا نهادن امان نامة خود در خصوص یحیی بن عبدالله ، بر اعمال سیاست سختگیرانه دربارة علویان پافشاری کرده بود(
مجمل التواریخ والقصص ، همان: 347).
دیرپایی اقتدار برمکیان و نفوذ گستردة سیاسی و بویژه مکنت بسیار آنان نیز از جمله عوامل نکبت ایشان شمرده شده است (ابن خلکان ، همان:1/ 336)، زیرا که با آن امکانات ، بیم انتقال حکومت به ایرانیان می رفت (ابن اثیر، همان:5/ 114). اسماعیل بن یحیی هاشمی روایت کرده است که دیدن موکب پرشکوه جعفر و املاک و قصرهای برمکیان تا چه حد خشم هارون را برانگیخته بود (اتلیدی ،1310 : 121) تا جایی که به یحیی توصیه شد با بخشش بخشی از این اموال به خلیفه و کسانش ، خود و خانواده اش را از خشم مصون دارد (جهشیاری ،همان: 179) و فضل بن ربیع با انگشت نهادن بر اتکای مالی خلیفه به برمکیان و رفتار آمرانة یحیی در موارد زیاده روی هارون الرشید در آزمندی و صرف مال ، در تضعیف قدرت آنان کوشید (همان: 201).
از آنجا که یحیی و همراهانش در زندان مخصوص زنادقه زندانی شدند (ابن خلکان ،همان:1/ 337)، می توان احتمال داد که نوعی بددینی و کفر و زندقه نیز به آنان نسبت داده بوده اند. نکاتی چند این گمان را تقویت می کند: در بیت الحکمه جناح نیرومندی از متفکران دگراندیش ، شعوبی یا متعلق به نحله های فکری گوناگون رفت وآمد می کردند. ابوالربیع محمدبن لیث ، دشمن یحیی ، در گفتگو با هارون الرشید بر افکار الحادی وی انگشت می نهد (طبری ،همان: 8/ 288). اصمعی برمکیان را متهم می کند که هر گاه در حضور ایشان سخنان شرک آمیز گفته می شود، شادمان می شوند و در برابر تلاوت آیات قرآن از گفته های مزدک سخن می گویند (جهشیاری ، همان:161). همچنین آنان متهم شده اند به این که مجوسانی در لباس اسلام اند که آیینهای شرک آمیز را پنهانی به اسلام وارد می کنند . گویا این تهمت در میان مردم پراکنده شده بود، چنانکه یکی از مردمان عادی ، فضل را به سبب زندقه ، ناسزا می گوید (همان: 208).وقوع ایقاع ، به هر علت ، برای حکومت هارون نتیجة نیکویی نداشت ؛هارون الرشید دریافتت دولتمردانی که در غیاب ایشان امور را اداره کنند و از آنان یا پروردة آنان نباشند، با دشواری روبرو شد (همان: 204). با وجود ممنوعیت سوگواری برای آنان و سخن گفتن از ایشان، پروردگان برمکیان سپاس خود را نسبت به آنان ادا می کردند (همان: 179؛ ابن ندیم ،همان: 11) و به اندازة اشعار ستایش آمیز، در رثای آنان شعر سرودند (ابن خلکان ،همان:340ـ341)؛ از آن جمله است اشعار عتابی که ارتجالاً سروده است (ابن ندیم همان، 135).
همچنین کسانی چون ابراهیم بن عثمان بن نُهَیک ، به سبب بیتابی در مرگ جعفر، به فرمان رشید، کشته شد و ابوبشرثمامة بن اشرس گرفتار آمد (ابن ندیم ، همان: 207) و ابونواس ناگزیر به مصر گریخت. از بازماندگان برمکیان تنی چند مشهورند: محمدبن خالد، برادر یحیی که سال(172ق) حاجب هارون شد، او به بخل شهرت داشت (جهشیاری ، همان: 143، 193) محمدبن خالد تنها برمکیی بود که از خشم هارون مصون ماند و با فرزندانش امان یافت . گرچه در سال(179ق) از حاجبی خلع شد (طبری ، همان:8/261، 296).اما نام او در میان همراهان خلیفه در حج قبل از ایقاع آمده است .علی الخصوص که در منابع بر درستی اعتقاد وی و دور بودنش از افکار زندقه تأکید شده است (ابن ندیم ، همان: 401). گویا در طب دستی داشته ، زیرا رازی از آثار او بهره برده است . محمدبن خالد ظاهراً در اواخر قرن دوم در گذشته است. از پسران یحیی دو تن ، محمد و موسی ، در فرجام شوم باپدر و برادران سهیم بودند اما در پایان ایقاع زنده ماندند و آزاد شدند.
نابودی خاندان آل سهل نیز بدین صورت بود که حرکت مأمون عباسی از مرو به سوی بغداد با مخالفت فضل بن سهل مواجه شد، خلیفه عباسی بنا به توصيه ارشادی امام رضا(ع) و اخباری که از فرماندهان وفادار به او رسیده بود، تصمیم قاطع بر خروج از خراسان گرفت، در این زمان محبوبیت فضل به دو دلیل نزد مأمون رو به کاهش گذاشت؛ نخست پنهان کاری های او در امور عراق و کتمان اخبار درست این سرزمین از خلیفه گرفت، دیگری اعتراض عباسیان به حکومت برادرش بر عراق بود، که اخبار آن را از چشم خلیفه پنهان نمود. بدین سبب مخالفت فضل با خروج خلیفه شان از خراسان به جایی نرسید.تا این که مأمون در سرخس در راه بازگشت به عراق و دیدار خویشاوندان و تسکین دادنشان، نقشه قتل فضل بن سهل را پیریزی کرد، چرا که وجود فضل را مانع دست یافتن خود به بغداد می دانست، خليفه نه تنها ارزشی به درخواست فضل نداد، بلکه در پی فرصتی بود تا فضل بن سهل را به عنوان مانعی در راه آشتی با بغداد از میان بردارد.خليفه این اقدام را به دایی اش غالب سپرد، دایی اش چهار تن را به نام های مسعود، سياه قسطنطینی رومی، فرخ دیلمی و موفق صقلابی مأمور این کار شدند.(طبری، همان: 13/5672)
مامون پس از کشتن برادرش احتیاج به وجاهت مردمی و شرعی در نزد مردم داشته، شورش های پراکنده ی علویان آزار دهنده میبود و بدین وسیله میخواست، نزد علویان تقرب جسته وكنترلی بر آنها داشته و تائید خراسانیان و ایرانیان شیعه و عباسیان را با هم داشته باشد با توجه به نحوه از بین بردن این دو خاندان از طرف هارون و مأمون میتوان به این نکته پی برد که هارون به یکباره به اضمحلال و نابودی تمامی برمکیان کمر بست و این خشم تنها شامل جعفر نشد بلکه بقيه آنان نیز به نوعی گرفتار شدند ولی مأمون بعداز قتل فضل بن سهل بنا به شرایط سیاسی موجود به دلجویی از برادرش پرداخت و مقام وزارت را بدو واگذار نمود و او را مورد توجه قرار داد و با پوران دختر حسن ازدواج نمود. (بغدادی،1998: 7/320)
آنچه در قتل فضل بن سهل زيركانه و سیاسی است قتل أونيست بلکه قتل او در زمان مناسب است شیوه کشتن او جاهلانه است و زود دست مأمون رو می شود اما ترفندها و حیله های بعدی در خور تأمل است که چگونه از قتل خادم ترين فردی که در رساندن او به خلافت اعجاز کرد با مانورهای محيلانه جهت مجذوب ساختن و فریب دادن حسن بن سهل استفاده می شود .(رادمنش، 1382: 1/63)
در منابع آمده که فضل بن سهل به اركان دولت خود میگفت :سعی من در این دولت بیشتر از ابومسلم است . ایشان گفتند: ابومسلم دولت از قبیله ای به قبیلهای رساند و تو از برادری به برادری فضل بن سهل گفت: اگر عمر باشد خلافت را از خاندانی به خاندانی میرسانم (مستوفی، 1364: 312)به هرحال فضل بن سهل که خود را کم از ابومسلم و جعفر نمیشمرد می خواست تا نامش در ردیف نوابغ قرنها بر صفحه ی تاريخ جا بگیرد. شاید هدف نهایی او تشکیل یک شاهنشاهی بود .بزرگان عرب عقيده داشتند فضل میخواهد فرمانروایی را به خاندان ساسانی بازگرداند(یغمایی، همان: 176) . اگر جز این نبود به بهانه اینکه خلافت را به خاندان على انتقال دهد لباس سبز که ويژه زرتشتیان است نمی پوشید چرا که لباس اولاد علی سپید است نه سبز ولی در منابع ای که مطالعه نمودم به چنین چیزی در رابطه با برمکیان برخورد نکردم یعنی سخن و گفته ای از آنان که بتوان چنین هدفی را در رابطه با آنان حدس زد.
نتیجه گیری
با برقراری دولت عباسیان اوضاع اجتماعی ایرانیان بسیار بهتر شد، اولین خلفا که از نقش ایرانیان در تأسیس این دولت به خوبی اطلاع داشتند، در محکم ساختن شالوده حکومت عباسی از ایشان بهره بردند. بویژه اینکه ایرانیان دارای پیشینه ای درخشان بودند و گذشته ای روشن بودند. ایرانیان مشاغل و مناصب حساس حکومتی را در اختیار گرفتند و تشکیلات دیوانی جامعه اسلامی، از تشکیلات ساسانیان تقلید شد. وزرا از میان بزرگان ایرانی انتخاب شدند و در پی آن پست های کلیدی جامعه را به هم نژادان خویش واگذار می کردند. کم کم خلفا ایرانیان را بر سایر اقوام برتری دادند و اعراب به کناری رانده شده، ایرانیان صاحب جایگاه آنان شدند. با افزایش قدرت روز افزون ایرانیان، اعراب سعی می کردند با انواع حیله ها و تدبیرها ایرانیان را از کار برکنار نمایند و خود جانشین آنها شوند. با همین هدف بود که خون برخی از وزیران ایرانی ریخته شد و جان و مال آنان به هدر رفت. هارون الرشید خاندان برمکی را برانداخت و مأمون فضل بن سهل را از میان برداشت. از سوی دیگر، با سعی و تلاش ایرانی نژادان، آداب و رسوم ایران در دربار خلفای عباسی چنان رواج یافت که دربار عباسیان شباهت فراوانی به دربار ساسانیان پیدا کرد. هنرمندان ایرانی در موسیقی و شعر به دربار راه یافتند و زینت بخش مجالس خلفا شدند. هنرهای ایرانی سرمشقی برای هنرمندان اسلامی شد و هنرمندان در رشته های مختلف از منابع کهن ایرانی الهام گرفتند. دانشمندان و علمای ایرانی مورد توجه خلفا واقع شدند و به گسترش و پیشرفت علوم در جامعه اسلامی کمک کردند، خدمات فراوان علمای ایرانی سبب رواج علوم در تمدن اسلامی شد. منجمان و طبیبان ایرانی مورد توجه قرار گرفته و از مقربان درگاه شدند، و این امر سبب شد که فکر ایرانی و اسلوب بیان و کتابت و صنایع ادبی ایشان در میان مسلمان نشر یابد و علوم ایرانی زیربنای مطالعات و تحقیقات دنیای اسلامی گردد. اینکه در جدال میان امین و مأمون، ایرانیان به حمایت از مأمون برخاستند و کمک کردند تا خلافت به او منتقل شود، پیامدی مهم داشت: پیامد این همراهی، افزایش فراوان نفوذ و قدرت ایرانیان در این روزگار شد تا جایی که برخلاف گذشته، عربان نسب خویش را به ایرانیان می رساندند و مدعی انتساب با خاندان کسری بودند. در نتیجه این رخدادهای ایرانیان به یاری خاندان های متنفذ ایرانی چون نوبختی و برمکیان، با حفظ فرهنگ و اخلاق و خردورزی شان، اعراب را مقهور خو ش کردند. با این حال در نهایت دیوانسالاران بزرگ ایرانی چون برامکه و آل سهل سرنوشت مشابهی پیدا کردند.
منابع و ماخذ:
1. ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری، قم، منشورات الشریف، 1373
2. ابن اثير، عزالدين ابوالحسن علي بن ابي الكرم؛ الكامل في التاريخ؛ تحقيق عليشيري؛ بيروت :دار احياء التراث العربي، 1413
3. ابن خلکان، وفیان الاعیان، بتحقیق الدکتر احسان عباس، بیروت، درالثقافه، 1969
4. ابن کثیر، ابوالفدا اسماعیل، البدایه و النهایه، تحقیق مکتب التراث، بیروت، دراالاحیاء العربی، 1412
5. ابن نديم، محمد بن اسحاق؛ الفهرست؛ ترجمه م. رضا تجدد؛ تهران:چاپخانه بانك بازرگاني ايران، 1354
6. الالیدی، محمود، اعلام الناس بما وقع للبرامکه مع بنی عباس، بیروتف دار صادر، 1410
7. جهشیاری ، محمدبن عبدوس، کتاب الوزراء و الکتاب ، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی ، قاهره ،1364
مستوفی ، حمدالله بن ابی بکر حمدالله، تاریخ گزیده ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران، 1364
خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران ، 1353
مجمل التواریخ و القصص ، چاپ بهار، تهران ، بی تا
نرشخی ، محمد جعفر، تاریخ بخارا ، ترجمة ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی ، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی ، تهران ، 1363
نخجوانی، هندوشاه ، تجارب السلف ، چاپ عباس اقبال ، تهران ،1365
زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیرکبیر، 1383
8. رحیمی، محمد، فرهنگ ایران پیش از اسلام، تهران، توس، 1364
9. زیدان، جرجی، تاریخ التمدن الاسلامی، بیروت، دار مکتبه الحیاه، بی تا
10. سجادی، صادق، برمیکان از فراز تا فرود، نشریه اطلاعات، ش3، 1383
11. طبری،محمد بن جریر، تاریخ طبری،ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، دانشگاه تهران،1373
12. مسعودی، علی بن حسین،مروج الذهب و معادن الجوهر، تصحیح محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، مکتبه الاسلامیه، 1384
13. یغمایی، عبدالکریم، ذوالریاستین، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1356
14. يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب؛ تاريخ اليعقوبي؛ بيروت: دار صادر، 1413