Analogy in the Jurisprudence of World Trade Organization: Its Applicability & Inclusion
Heidar Piri
1
(
Assistant Professor, Law Department, Faculty of Humanities and Social Sciences, University of Kurdistan, Sanandaj, Iran.
)
wrya hafidi
2
(
Department of Shafi Jurisprudence, Faculty of Humanities and Social Sciences, university of kurdistan, sanandaj, iran
)
Keywords: Analogy, , , , , Legal Reasoning, , , , , WTO, , , , , Panel, , , , , Appellate Body,
Abstract :
Despite some differences, analogy accepted as one of the flexible and practical method in inference of religious laws among most Islamic schools and its origin goes back to the origin of jurisprudence itself. Analogy is not limited to Islamic jurisprudential-legal system and has been recognized in other legal systems, including the international law system. Analogical reasoning has been used repeatedly in the World Trade Organization Dispute Settlement Body (the DSB Panels and the Appellate Body) on different occasions. Although the DSB Panels and the Appellate body has been silent, in most cases, about resorting to analogy; it could be argued that analogy plays an important role in the reports of the Panels and the Appellate body, as a means of filling gaps, eliminating the ambiguity and brevity in the WTO agreements, as well as identifying the sources of international law.This paper analyzes the role of analogy in the judicial procedure and agreements of the WTO. The practice of the WTO clearly shows that in determining the meaning of the provisions of treaties, the scope of a right or obligation, clarifying the content of the rules and its effective role in the interpretation process, the Panels and the appellate body resort to analogical reasoning as a rational solution or a criterion. In addition, by analogy, the WTO legal system typically ensures the coherence and predictability of the Panels and the Appellate body reports,which are vital for any judicial mechanism and reinforce an understanding of the legality and fairness of the system
کارکردها و مدخلهای ورود قیاس در رویه قضایی سازمان جهانی تجارت
با وجود اختلاف در جزئیات، قیاس به عنوان یکی از ادله انعطافپذیر و کاربردی در استنباط احکام میان اکثر مذاهب اسلامی پذیرفته شده و تاریخی به قدمت فقه دارد؛ اما استدلال قیاسی محدود به نظام فقهی ـ حقوقی اسلام نبوده و در دیگر نظامهای حقوقی از جمله نظام حقوق بینالملل مورد شناسایی قرار گرفته است. در رویه رکن حل اختلاف و ﻫﻴﺄتهای اﺳﺘﻴﻨﺎف سازمان جهانی تجارت، قیاس به مناسبتهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته است. بهرغم عدم تصریح محاکم فوق در توسل به قیاس، میتوان اظهار داشت قیاس نقش مهمی در تصمیمهای محاکم مذکور به مثابه ابزارِ رفع خلأ، ابهام و اجمال در مقررات موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت و شناسایی منابع حقوق بینالملل بازی مینماید.
مقاله حاضر با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به تحلیل نقش قیاس در اسناد و رویه سازمان جهانی تجارت پرداخته و رویه سازمان جهانی تجارت را تبیین کرده که این سازمان در تعیین معنای مفاد معاهدات، دامنه یک حق یا تعهد، روشن نمودن محتوای قاعده و نقش مؤثر آن در فرایند تفسیر، رکن حل اختلاف و هیأتهای استیناف دست به دامان قیاس به مثابه یک راه حل عقلانی شده و از استدلال قیاسی به عنوان یک راهکار استفاده کردهاند. از آثار مثبت بهکارگیری قیاس در نظام حقوقی سازمان تجارت جهانی، افزایش انسجام رویة قضایی و پیشبینی پذیری تصمیمهای محاکم است که بیانگر سلامت مکانیزم قضایی، تقویتکننده درک قانونمندی و عادلانه بودن سیستم است.
واژگان کلیدی: قیاس، استدلال حقوقی، سازمان جهانی تجارت، رکن حل اختلاف، هیأتهای استیناف.
1. مقدمه
کاربرد قواعد حقوقی بر مجموعهای از وضعیتهای خاص برای دستیابی به نتیجهای که به لحاظ منطقی و معقول معتبر باشد یک فرایند پیچیده و ظریف ذهنی است. این امر منعکس کننده کارکرد قانون به عنوان یک نهاد اجتماعی، همچنین زبان و سبکِ گفتاری است که قوانین بیان شده است. طیف گستردهای از اشکال استدلال، عقلانیت و عدالت، چارچوب هنجاری و فکری را که قوانین مربوطه اعمال میشود را تعیین میکند. در عمل، این اشکال گسترده استدلال با تکنیکهای دقیقتر تصدیق و اعتبار سنجی منطقی نتایج خاص گسترش مییابد. فرایند استنباط قواعد حقوقی، بر اساس اشکال پایه سنتی منطق قالبریزی شدهاند، اما لزوماً از الگوی دقیق منطق ارسطویی پیروی نمیکند، چرا که همه مسائل حقوقی نمیتواند تنها در اشکال استقرائی و استنتاجی به طور کامل و جامع حل و فصل شوند، بویژه زمانی که نظام حقوقی در گردونه پرشتاب و متحول روابط اجتماعی قرار میگیرد. پویایی چنین نظامی و استفاده از روشهای مناسب برای کاهش این فاصله، ضامن موفقیت در جامعیت و کارآمدی نظام حقوقی و برائت از اتهام مهجوریت است. از این رو، استدلال از طریق قیاس حقوقی1، بخش جدایناپذیر استدلال حقوقی، به عنوان یک شیوه جهانی استدلال است.
قیاس یکی از متداولترین و پیچیدهترین اشکال استدلال در فقه و حقوق را تشکیل میدهد که بر مبنای آن زمانی که مسألهای پیش آید که موضوع دعوا قرار بگیرد، قاضی نخست با مقایسه و بررسی آرای پیشن (ماهیت معلوم یا مفروض) با دعوای مطرح نزد دادگاه (ماهیت مجهول)، راههایی را بر مبنای آن تصمیمات شبیه یا متفاوت، شناسایی میکند، سپس اصلی را که بر مبنای آن قضیه مشابه پیشن را حل کرده، به دلیل جهات مشترک بر قضیه جدید حمل میکند (سیدفاطمی و پیری، 1398: 1151).
مسلّم است در نظام حقوق بینالملل که به مثابهِ نظامهای حقوقی داخلی مدرن از تراکم قواعد مشابهی برای رخدادهای حادث و نوظهور برخوردار نیست، و با توجه به مشخصه بارز و منحصر به فرد آن مبنی بر فقدان ساختار مبتنی بر قانون اساسی تا در وضعیتهایی که سکوت، ابهام و خلأ در حقوق بینالملل وجود دارد و نیازمند نظم و قاعده است ما را به واکنش مناسب راهنمایی و هدایت نماید، تأثیر و اهمیت توسل به قیاس بالاتر است.
قیاس در حقوق بینالملل به طور کلی، و حوزههای جدید آن بویژه حقوق سازمان جهانی تجارت به طور خاص، نقش حیاتی در استدلال حقوقی بازی میکند و به مثابه سازوکاری لازم برای استنباط و استخراج گزارههای حقوقی از منابع شناخته شده حقوق بینالملل به شمار میرود. استدلال از طریق قیاس، تشابهات و اختلافات مهم در تفسیر رویه قضایی را به مرکز توجه میآورد و نقش اکتشافی مهمی در حل طیف گستردهای از مسائل بازی میکند چرا که توسط آن زمانیکه در خصوص مسائل جدید استدلال میکنیم از دانش مربوط به مسائل قدیمی استفاده میکنیم. استفاده از استدلال قیاسی در حقوق سازمان جهانی تجارت، ستون اصلی نظام حقوقی را تشکیل میدهد. این روش استدلال نظام حقوق موضوعه سازمان جهانی تجارت را از رکود و جمود به سوی عقلانیت و پویایی رهنمون میسازد و فضای استنباط را برای قضات و مجریان، هماهنگ با روح قانون و اراده قانونگذار میکند و یکی از ابزارهای مفید و کاربردی نه تنها در شکل دادن به قانون، بلکه در جهت اجرای هر چه بهتر قانون و رفع نقصهای آن در سیستمهای مختلف حقوقی مورد استفاده قرار میگیرد.
چرا قیاس؟ قیاس، در رویه قضایی رکن حل اختلاف و ﻫﻴﺄتهای اﺳﺘﻴﻨﺎف سازمان جهانی تجارت، به عنوان محور بسیاری از تجزیه و تحلیلهای حقوقی، نه تنها یک شکل و روش تفکر، بلکه همیشه یک تکنیک اصلی در توسعه حقوق بوده است (Erez, 2009:447). استعمال قیاس در رویه قضایی سازمان جهانی تجارت به جد این سؤال را در ذهن آدمی بوجود میآورد که اساساً مگر دادرسی و استدلال قضایی میتواند از قیاس مستغنی باشد؟ از این رو، سؤالی که مطرح میشود این است نقش رکن حل اختلاف و هیأتهای استیناف سازمان جهانی تجارت در توسعه و تکوین قیاس به چه شکل محقق شده است؟ آیا محاکم فوق از این اختیار برخوردار هستند که در صورت نقص، سکوت یا ابهام در قواعد حقوق بینالملل، با استقراض از قضایا یا قواعد متعلق به سایر حوزههای حقوق بینالملل به قیاس متوسل شود؟ با مثبت فرض نمودن این احتمال سؤال این است که محاکم فوق تا چه میزان در آرای خود از قیاس استفاده کردهاند؟ در نهایت اینکه، آیا استفاده گسترده از قیاس میتواند باعث تضعیف یا تقویت مشروعیت تصمیمات قضایی سازمان جهانی تجارت تجاری شود؟
2. مفهوم قیاس در فقه و حقوق بینالملل اسلامی
مشخص کردن ماهیت و مفهوم قیاس علاوه بر تبیین حوزه این مفهوم، زمینه را برای شناخت ویژگیهای آن فراهم میکند. به گفته فرانسوا ژنی، در عالم حقوق، تعریف، ابزاری اساسی برای شناخت احکامی است که بر یک عمل بار میشود.
قیاس در لغت به معنای اندازهگیری (ابنفارس، 1404 ق، ماده قوس)، مساوات، مقایسه و برابرکردن دو یا چند چیز است (زبیدی، 1405 ق، ماده قیس). لغتشناسان فارسی، گاهی قیاس را در معنای حدس و گمان به کار بردهاند (عمید، 1390، واژه قیاس). برخی نیز قیاس را در معانی دیگر، همچون تشبیه، تمثیل، همانندی، مماثله، اصابت، مهارت و زیرکی نیز به کار بستهاند (دهخدا، 1341، واژه قیاس).
قیاس در اصل به معنای مطابقت و مناسبت با عقل و برگرفته از آنالوگوس2 به معنای بر طبق عقل است که در زبان یونانی واژهای مرکب است از پیشوند آنا (Ana) به معنای مطابق، و لوگوس (Logos) به معنای خرد و عقل است (Webster’s Third International Dictionary, 1993: 77). از این رو، قیاس در اصل به معنای تشابه و تناظر منطقی است.
شافعی قیاس را برابر با اجتهاد به رأی دانسته است (شافعی، 1358، 206). برخی از علمای اصول همچون فخر رازی در تبیین ماهیت قیاس گفتهاند: قیاس اثبات حکمی است همانندِ حکم اصل، برای معلوم دیگر به سبب مشابهت آن دو در علتِ حکم، در نظر اثبات کننده (رازی، 1412، 239؛ سبكي، 1403، 2/240). غزالی در تعریف قیاس نوشته است: قیاس، حملکردن و ملحق ساختن امری معلوم بر امر معلومِ دیگر در اثبات حکم یا نفی آن میباشد از جهتِ جامعی که بین آنهاست. به بیانی دیگر قیاس عبارت است از انتساب حکم واحد به دو موضوع متفاوت به خاطر اشتراک آن دو در امر جامعی است، چنانکه میتواند انتقای حکم از آن دو به خاطر عاریبودن هر دو موضوع از امر جامع باشد (غزالی، 1404، 228). در این تعریف قیاس یک کنش اجتهادی است یعنی عملی است که از سوی مجتهد برای اثبات یا سلب حکم مجهول صورت میگیرد. مجتهد با پیدا کردن علت مشابه در حکم منصوص و مسکوت، حکم منصوص را به قضیه مسکوت سرایت میدهد.
شیخ طوسی، قیاس را اثبات حکم مقیسعلیه به علت همانندی آن در حکم مقیس میداند (شیخ طوسی، 1376، 83). ابوزهره در تعریف خود از قیاس میگوید: قیاس عبارت است از الحاق امری که حکم آن منصوص نیست بر امری که، حکم آن به کتاب یا سنت و یا اجماع معلوم است از جهت اشتراک آن در علت حکم (ابوزهره، 1377، 219). صاحب معالم نیز قیاس را در همین معنا، صحیح میداند (العاملی، 1415، 40).
با بررسی تمام تعاریف فوق، میتوان به دو دیدگاه متفاوت نزد اصولیان دست یافت: 1. قیاس، استدلال و استنباط فقیه است که موجب علم یا ظن وی نسبت به حکم شرعی مسکوتالحکم میگردد. 2. قیاس، به عنوان یکی از منابع مستقل شرعی شناخته شده که مجتهد میتواند در فرایند اجتهاد، از آن به استنباط حکم شرعی بپردازد. بنابراین در این دیدگاه قیاس در عرض منابع دیگر قرار گرفته است. به عبارت دیگر، قیاس به عنوان یک منبع مستقل، موضوعیت مییابد (سیدفاطمی و فراهتی، 1386، 26).
فرهنگ حقوقی بلک، قیاس را به عنوان تطابق یا تشابه نسبتها تفسیر مینماید(Bryan, 2009:84). در نظام حقوق بینالملل نزدیکترین واژهای که با قیاس برابری میکند، انالوجی3 است. قیاس، اثبات حکم در یک امر است به سبب ثبوت این حکم در امری دیگر؛ بر این اساس که علت مشترکی میان آن دو وجود دارد (فلسفی، 1390: 566). از این رو، بر مبنای رابطهای که معلوم است رابطهای که علم به آن ضعیفتر و از موضوعات ناشناخته است، روشن میشود. قیاس حکم را از یک رابطه معلوم به رابطه دیگری که از لحاظی بدان شباهت دارد و از لحاظ دیگر با آن متفاوت است منتقل میکند (Juthe, 2005: 5). به بیان سادهتر، قیاس مبتنی بر مشابهت میان اعمال و تعمیم حکم بر اساس همین مشابهت است.
قیاس دارای چهار رکن است: اصل، فرع، جامع یا علیت و حکم. شیء مورد حکم (مسکوت الحکم) را فرع مینامند، و چیزی را که حکم از آن اقتباس شده باشد، اصل یا مورد منصوص الحکم، علت مشترک بین آن دو را علت جامع یا وجه جامع، و در نهایت حکم، چیزی است که در مورد اصل، ثابت و قطعی است و قصد داریم آن را برای فرع نیز اثبات کنیم (سیدفاطمی و پیری، پیشین: 1152).
برای توضیح ارکان استدلال قیاسی، به دعوی مشهور، آدامز علیه شرکت کشتی بخار نیوجرسی4 اشاره میکنیم. آدامز، خواهان دعوا، مسافر یک کشتی بخار، از نیویورک به مقصد آلبانی بود. وی، مقداری وجه نقد در لباس خود قرار داده بود. اما در طول شب، شخصی از طریق یکی از پنجرهها پولهای او را سرقت نمود. لذا، آدامز علیه شرکت بخار نیوجرسی اقامه دعوا مینماید.
در مرحله بدوی، هیأت منصفه و متعاقباً دادگاه با قیاس کشتی به هتل، به نفع آدامز رأی صادر کرد. شرکت مذکور از حکم دادگاه بدوی تجدیدنظرخواهی نمود. در دادگاه تجدیدنظر دو پرسش عمده وجود داشت: آیا دادگاه بدوی به درستی کشتی را به هتل تشبیه کرده و شرکت کشتیرانی را مانند صاحب هتل مسؤول دانسته است. آیا نباید کشتی را مانند قطار بدانیم که در آن شرکت راهآهن هیچ مسؤولیتی در قبال دارایی افراد در کوپهها ندارد؟
دادگاه مزبور در رأی خود، به قاعدهای اشاره کرد که بر اساس آن، متصدیان هتلها و مهمانسراها به عنوان بیمهگر، در برابر هر گونه ضرر و زیانی که متوجه میهمانان شود مسؤول هستند. این قاعده، به نظر دادگاه بر اساس یک مسأله نظم عمومی استوار است. بدین بیان که، مسؤولان یا صاحبان مهمانسراها به دلیل اعتماد زیادی که به آنها میشود و همچنین به دلیل رابطه ویژهای که میان آنها و میهمانان وجود داشته و همین امر وسوسه کلاهبرداری و غارت اموال میهمانان را تشدید میکند، باید درجه بالایی از مسؤولیتپذیری را دارا باشند.
طبق نظر دادگاه، رابطه میان متصدی کشتی با مسافران (فرع) نیز مانند رابطه میان متصدی هتل و مهمانان آن (اصل) است. به بیان دیگر، مسافر به همان دلایل مشابه یک میهمان به تهیه اتاق میپردازد و بابت آن وجه میپردازد و در نتیجه فرصتهای مشابهی برای کلاهبرداری، غارت و سرقت وجود دارد. به نظر دادگاه، کشتی که مسافران را بر روی آب حمل میکند و برای آنان اتاق تدارک میبیند، عملاً یک مهمانسرای معلق و متحرک است، و از آنجا که ملاحظات مشابهی در خصوص نظم عمومی (علت) راجع به آنها وجود دارد (اعتماد ویژه میان متصدی مهمانسرا و میهمان و متصدی کشتی و مسافر و سایر ملاحظات فوقالذکر)، تصمیم اتخاذی در هر دو مورد باید یکسان باشد. دادگاه، دو نوع رابطه بالا را چنین تشریح کرد: کشتی بخار، یکی از وسایل مدرن متحرک محسوب میشود و مسافرت با کشتی منجر به ایجاد یک رابطه حقوقی با شرکت حمل و نقل (متصدی کشتی) میشود که نمیتوان میان این رابطه حقوقی با رابطه موجود میان متصدی مهمانسرا و میهمانان قائل به تفکیک شد.
به همین ترتیب، دادگاه تلاش کرد تا توجیه کند که چرا هیچ قیاس مرتبطی میان مهمانسرا و واگن قطار وجود ندارد. بنابر اظهار نظر دادگاه، مسافران یک کوپه قطار حق ندارند انتظار همان درجه از امنیّت را در برابر سارقان داشته باشند که مسافران یک کابین خصوصی کشتی دارند، قیاس میان کابین خصوص در کشتی و اتاق در مهمانسرا این مطلب را تأیید مینماید.
بدون توسل به هر گونه فرض جهانی. تعریف ما از استدلال قیاسی بدین صورت است: توسعه قلمرو و تسری حکم قانونی از جهاتی چون مفهوم، مصداق آن در مورد ابهام، اجمال و بالأخص سکوت آن، به لحاظ اشتراک و مساوات موضوع مسکوت الحکم (فرع) با موضوع منصوص الحکم (اصل) در علت و حکم شرعی به خاطر اشتراک آن دو در علت، به نحوی که نقض غرض مقنن نباشد. از این رو، استدلال قیاسی یک فرایند شناختی از مورد خاص به خاص را نشان میدهد.
3. زمینههای شکلگیری و پیشینه تاریخی قیاس در نظامهای حقوقی
آشنایی با پیشینه هر مفهوم، نهاد و فرآیند بدون تردید زمینههای لازم را برای درک بهتر آنها فراهم میکند. قیاس به دلیل آمیختگی شدید به اظهارنظرهای کلامی و ایدئولوژیک از مفاهیمی است که بدون واکاوی تاریخی به درستی قابل فهم نیست.
قیاس در جهان اسلام تاریخی به قدمت فقه اسلامی دارد. از آنجا که تمدن اسلامی از همان سده نخستین، تمدنی فقه محور بوده، منطق و استدلال فقهی جایگاهی سترگ در آن داشته است. معضل اساسی این بود که وقایع، متعدد و متنوع بودند و متون محدود. سنتگرایی از یک سو، و نیاز به پاسخگویی به پرسشهای جدید از سوی دیگر، به ناچار فقیهان آن روز جهان اسلام را متوجه روشهای استنباطی دیگر از جمله، استدلال قیاسی نمود.
به دلیل امکان دسترسی به احکام از طریق پرسش از پیامبر اکرم(ص) و حصول یقین، استفاده از قیاس در زمان حیات ایشان معمول نبوده است. پس از رحلت پیامبر (ص)، مسلمانان برای یافتن احکام مسائل مبتلا به، به دو منبع قرآن و سنت مراجعه میکردند اما، مشکلات و حوادثی نوظهور رخ میداد که حکم آنها در این دو منبع یافت نمیشد و لازم بود که پاسخ آنها در چارچوب فقه اسلامی ارائه شود. بنابراین، «قیاس» یا «قیاس جزئی» از نخستین راهکارهای استنباط احکام مستحدث بود تا خللی به زندگی امتِ مسلمانان وارد نشود (عاملی، بیتا، 1/288؛ زیدان، 1427، 233).
در نیمه نخست سده دوم در بین فقیهان اهل سنت، اندک اندک سخن از قیاس به عنوان منبع و مأخذ حکم شرعی به میان آمد و در سدههای سوم و چهارم شاخ و برگ یافته و به انواع منصوصالعله و مستنبطالعله تقسیم پذیرفت. هر چند برخی از مذاهب فقهی اهلسنت همچون ظاهریه، از پذیرش قیاس به عنوان یکی از ادله استنباط احکام امتناع ورزیده یا با نگاهی مضیق بدان نگریستهاند (ابنحزم، 1413، 7/54)، با این وصف، قیاس در عمل، به عنوان یکی از قالبهای استدلالی متداول در جمهور اهلسنت بوده است (صدری، 1393، 163). خلیفه دوم برای حل مشکلات برای صدور احکام به قیاس، استحسان، استصلاح و رأی پرداختند (آمدی، 1411، 4/9؛ مظفر، بیتا، 203). قیاس در دوره تابعان نیز به کار رفته است. هر یک از ائمه اربعه دیدگاههای خاصی نسبت به قیاس برگزیدهاند. گویا ابوحنیفه اولین کسی است که از قیاس به عنوان یکی از ادله سخن گفته است. ابوحنیفه در این جهت تا آنجا پیش رفت که به رأس القیاسیین مشهور است. ابوحنیفه موقعی که نصی در کتاب، سنت و فتوای صحابی نمییافت، دست به قیاس میزد (ابوزهره، 1369، 116).
شافعی با تدوین «الرساله» انضباط بیشتری به قیاس بخشید. از نظر شافعی قیاس تنها منبع عقلی به شمار میرفت. در مذهب او کتاب، سنت، اجماع و قیاس منابع اجتهاد بودند. وی با منطق قرآنی ثابت میکند که با وجود کتاب و سنت مجالی برای اجتهاد نیست و تنها درصورت فقدان نصی از کتاب یا سنت میتوان اجماع و سپس به قیاس روی آورد. به این ترتیب، اجماع و قیاس در نگاه شافعی که معنایی برابر دارند، منابع ثانویاند. او قیاس را به عنوان منبع چهارم به رسمیت شناخت (شافعي، 1358، 476- 480؛ سیماییصراف، 1395، 60).
قیاس در مذهب حنبلی، آخرین اصل اجتهادی و روش دستیابی به احکام شمرده میشود، به طوری که میتوان گفت هرگاه امکان استنباط از منابع اصلی حتّی احادیث مرسل و ضعیف هم یافت نمیشد، احمد ابن حنبل از باب ضرورت به قیاس فتوی میداد. در واقع وی جز در موارد ضرورت، مخالف قیاس بود (ابنقدامه، 1423،2/175).
شیعیان نیز پس از رحلت رسول خدا (ص) با مراجعه به جانشینان واقعی پیامبر خلأهای موجود را پر کردند و زیر بار استناد به قیاس نرفتند (فهیمی، 1394، 129). در ادوار متأخر فقهی، مخالفت با قیاس یکی از ضروریات مذهب شیعه بوده است و از وجوه تمایز اجتهاد شیعی از سنی محسوب میشود. به دلیل روایات فراوانی که در نکوهش قیاس وجود دارد، علیالقاعده در فقه شیعی فتوای مبتنی بر قیاس، فتوای معتبر یا مستند به منبع معتبر نیست. امام موسی بن جعفر (ع) میفرمایند: قیاس ظنی عامل هلاکت انسان است و برخی از پیشینیان نیز به همین جهت هلاک شدهاند (الحرالعاملی، 1409، 38).
تئوری قیاس به مرور زمان توسعه و تکامل یافت. تکامل این تئوری را حداقل در سده پنجم به وضوح میتوان مشاهده کرد. بر خلاف نظام فقهی مسلمانان که مسأله قیاس جایگاه مهم، مستقل و گستردهای را به خود اختصاص داده است، در نظام حقوقی کامنلا هیچ بابی بدین نام گشوده نشده و از آن همه مباحث تئوریک مسلمانان پیرامون مفهوم، ارکان، حجیت و اعتبار قیاس اثری دیده نشده و صرفاً در حاشیه موضوعاتی چون رویه قضایی5 و سابقه قضایی6 به کوتاهی از آن سخن رانده شده است. این در حالی است که نظام حقوقی کامنلا ظاهراً بر پایه قیاس بنیاد نهاده شده است.
سیستم حقوقی کامنلا یک سیستم حقوقی باز است که در آن همیشه قواعد ماهوی لازمالاجرا وجود ندارد، بلکه این اعتقاد وجود دارد که برای یک وضعیّت جدید، قاعدهی جدید وجود دارد و باید وجود داشته باشد، و قاضی بایستی با توسل به تفسیر قواعد و استفاده از تکینیک «تمایز» در صورت خلأ حقوقی، بر پایهی قواعد حقوقی قبلی قاعدهی جدید کشف و در حل و فصل قضایا آن را اعمال کند (داوید، 1364، 356).
در نظام حقوقی کامنلا، قیاس در دامان رویه قضایی شکل گرفته است. لازمه منطقی استناد به سابقه، به کارگیری قیاس است (Hunter, 2001, 33). بر همین اساس برخی صاحبنظران تصریح کردهاند که استدلال قیاسی محصول ویژه اصل پیروی از رویه سابق7 و دکترین سابقه است. قاعده پیروی از رویه سابق، قضات را وادار میکند که به وسیلۀ قیاس استدلال نمایند، زیرا این اصل که در دعاوی مشابه، تصمیمات مشابه باید اتخاذ شود، متضمن تعمیم قیاسی تصمیم اتخاذی در دعوای سابق به دعوای لاحق است (Cross, 1968, 196).
قیاس در هر نظام حقوقی صبغه همان نظام را دارد. مثلاً مقیسعلیه8 یا اصل که در برخی تئوریها منبع9 نیز نامیده میشود در نظام حقوقی کامنلا، سابقه قضایی است در حالی که در فقه اسلامی، یک گزاره مسلم شرعی است. مقیس که از آن به هدف10 نیز یاد میشود دعوای جدیدی است که تحت شمول هیچ قانون یا قاعده حقوقی از پیش آمادهای قرار ندارد. از این رو، در نظام حقوقی همچون انگلستان و ایالات متّحده که بر اعتبار آراء قضائی گذشته تأکید میشود، استدلال قیاسی در قضاء به گونهای مشخص بدین شکل صورت میگیرد که:
الف. شناسایی وجوه شباهت مرتبط میان دعوای سابق و لاحق؛ ب. احراز علتِ حکم صادره در دعوای پیشین؛ ج. در نهایت، تصمیمگیری نسبت به اعمال علت در دعوای جدید.
سیستم حقوقی رومی- ژرمنی یک نظام حقوقی بسته است که هر اختلاف حقوقی بایستی با استناد به قاعدهی حقوقی موجود و حداکثر استفاده از مکانیسم تفسیر حل و فصل شود (داوید، 1364، 356). کاربرد قیاس در این نظام هنجاری محدود است به رفع خلأ در قوانین11 (Langenbucher, 1998, 481). مفهوم اولیه استدلال قیاسی در این نظام حقوقی از این اعتقاد ناشی میشود که قانونگذار هر اندازه حکیم باشد و فهیم، بدون شک از پیشبینی تمام مسائل آینده عاجز است و ناتوان. از این رو نظام حقوقی همواره خلأهای صوری خواهد داشت. از آنجا که در این نظام حقوقی قضات اختیار و صلاحیت وضع قاعده ندارند تا خلأها را رفع نمایند با توسل به استدلال قیاسی بر مبنای مقررات موجود برای رفع چنین خلأهایی اقدام مینمایند. در نظام حقوقی ایتالیا در ماده 12 قانونی مدنی توسل قیاس برای رفع خلأهای هنجاری مجاز شناخته شده است (Tiscornia, 1994, 107). بر مبنای ماده 4 قانون مدنی فرانسه در صورتی که قاضی هنگام مواجه شدن با سکوت، ابهام یا نقص قانونی، از قضاوت خودداری نماید، به دلیل استنکاف از قضاوت مورد تعیقب قضایی قرار میگیرد و ممکن است گناهکار شناخته شود. قانون مدنی سوئیس نیز به قاضی فرمان میدهد در وضعیّتهای خلأ حقوقی به گونهای عمل کند گویی که قانونگذار است.
4. قیاس در عمل: مستندات قیاس در رویه قضایی سازمان جهانی تجارت
علیرغم محدودیت ضمنی توسل به قیاس حقوقی در ماده 3 (2) تفاهمنامه راجع به قواعد و رویههای حاکم بر حل اختلافات سازمان جهانی تجارت12 مبنی بر اینکه توصیهها و تصمیمات رکن حل اختلاف نمیتواند چیزی به حقوق و تعهدات مقرر در موافقتنامههای تحت پوشش بیفزاید یا از آنها بکاهد، رکن حل اختلاف و ﻫﻴﺄتهای اﺳﺘﻴﻨﺎف سازمان جهانی تجارت به کرات به استدلال از طریق قیاس متوسل شده است.
نظام حقوقی سازمان جهانی تجارت به مانند سایر نظامهای حقوقی قادر نیست برای تمامی موضوعات و اختلافاتی که در حوزه حاکمیت آن قرار میگیرد، پاسخهای روشنی در مقررات خود فراهم نماید. بدیهی است که قانونگذار هر چقدر هم که حکیم باشد و فهیم، از پیشبینی آینده عاجز است و ناتوان. وضع قواعد نوعی و برخوردار از وصف کلیت و عمومیت، خود گویای چنین واقعیتی است. از این رو، قاضی و حقوقدان در تلاش خود برای تشخیص قاعده حقوقی قابل اعمال در موافقتنامههای مختلف سازمان جهانی تجارت گاه با نقص یا ابهام در مقررات مواجه و گاه بواسطه عدم حصول توافق میان واضعان، با سکوت قانون روبرو میشود. در چنین وضعی که همواره بر سیستم حقوقی سازمان جهانی تجارت حاکم بوده، نمیتوان به آسانی راهحل چنین اختلافاتی را در مقررات سازمان پیدا و اعمال نمود، بدیهی است که در این راه ناگزیر از استخراج اصول کلی حقوقی با توسل به قیاس است. شاهد بر این ادعا قسمت نخست بند 2 ماده 3 تفاهمنامه راجع به قواعد و رویههای حاکم بر حل اختلافات سازمان جهانی تجارت است که مقرر می دارد: نظام حل و فصل اختلافات سازمان در خدمت حفظ حقوق و تعهدات اعضا مطابق موافقتنامههای تحت پوشش سازمان و روشن ساختن مقررات موجود در موافقتنامههای مزبور طبق قواعد عرفی تفسیر حقوق بینالملل عمومی است. این عبارات به روشنی بیان میدارد که اصول کلی حقوقی خارج از حوزه حقوقی سازمان جهانی تجارت هم میتوانند در تفسیر مقررات سازمان جهانی تجارت اعمال شوند. از این رو، در سیستم تجارت جهانی هیچ مقررهای وجود ندارد که حقوق قابل اعمال را در اختلافات نهایتاً محدود یا تبیین سازد.
رکن استیناف در ﻗﻀﻴﻪ اﻳﺎﻻت ﻣﺘﺤﺪه-ﮔﺎزوﻻﻳﻦ و قضیه اقدامات کره مؤثر بر تدارک دولتی بیان میدارد در پرتو ماده 3 (2) تفاهمنامه حل و فصل اختلافات، موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت نباید به نحوی غیر منطقی در انزوای کامل از قواعد حقوق بینالملل عام خوانده و تفسیر شوند (United States-Standards for Reformulated and Conventional Gasoline, 1996:17; Korea- Measures Affecting Government Procurement, 2000: paras7-9-) و پیشنهاد مینماید که قضات محاکم سازمان جهانی تجارت به نحو سودمندی از رویه قضایی بینالمللی در چارچوب دیگر رژیمهای معاهداتی زمانی که درصدد حل و فصل اختلافات مربوط به امور تجارتی هستند، مشورت و کمک بخواهند (United States- Measures Affecting Imports of Woven Wool Shirts and Blouses from India, 1997; Japan- Alcoholic Beverages, 1996).
حقوق بینالملل عام، به وضوح به قواعد عرفی عام، اصول کلی حقوقی مقبول ملل متمدن در چارچوب ماده 38 اساسنامه دیوان بینالمللی دادگستری، اصول مناسب حقوق بینالملل و قیاسهای منتج از حقوق داخلی بویژه اصول مربوط به آیین دادرسی از جمله استاپل، البینه علیالمدعی و در نهایت اصول تفسیری و تکنیکهای استدلال حقوقی یعنی اصل حقوق خاص13، قاعده برتر14 و قاعده لاحق1516 اشاره دارد (Quincy, 1917: 579) که خلأهای موجود در رژیم خاص سازمان جهانی تجارت را رفع مینماید و راهنمای تفسیری برای عمل فراهم میکند.
در رویه رکن استیناف سازمان جهانی تجارت به طور مکرر از دستورالعملهای تفسیری و انواع مختلف اصول کلی حقوقی که در بسیاری از مواقع از قوانین داخلی یا رویه بینالمللی منتج شدهاند استفاده شده است (United States - Import Prohibition of Certain Shrimp and Shrimp Products, 1998: para151). در میان این قواعد عرفی تفسیر ماده 31 (3) کنوانسیون حقوق معاهدات، دامنه قابل توجهی برای استدلال قیاسی و اجرای قواعد حقوق بینالملل عام در حقوق خاص پیشبینی میکند. ماده مزبور مقرر میدارد که در تفسیر یک معاهده، همراه با سیاق عبارت، هر گونه توافق آتی و رویه بعدی بین طرفهای معاهده در خصوص تفسیر معاهده، همراه با هر قاعده مرتبط حقوق بینالملل که در میان طرفین لازم الاجرا باشد، بایستی مطمح نظر قرار گیرد. این مقرره ، ادغام سیستمیک را تشویق مینماید به این معنا که طرفین معاهده به منظور حل و فصل مسائل، حقوق بینالملل عرفی و اصول کلی حقوق را برای تمام سؤلاتی که معاهده راه حلی نمیتواند مقرر کند را در هم میآمیزند.
در این راستا، رکن ﺣﻞ و ﻓﺼﻞ اﺧﺘﻼف و ﻫﻴﺄتهای اﺳﺘﻴﻨﺎف به هنگام وجود خلأ، به رویه نهادهای قضایی بینالمللی همچون دیوان بینالمللی دادگستری و سلف آن (دیوان دائمی بینالمللی دادگستری) استناد کرده و قواعدی را اﻋﻤﺎل میکنند ﻛﻪ در ﻣﻮاﻓﻘﺘﻨﺎﻣﻪﻫﺎي ﻣﺸﻤﻮل ﺳﺎزﻣﺎن درج ﻧﺸﺪه و در ﺣﻮزه ﻗﻮاﻋﺪ ﺣﻘﻮق ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻞ ﻋﺎم ﻫﺴﺘﻨﺪ (Lindroos & Mehling, , 2005:871). اﻟﺒﺘﻪ در ﻛﻨﺎر ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﺎﻫﻮي، اصول کلی شکلی ﻧﻴﺰ نقش مؤثری ایفا میکنند. موافقتنامه مؤسس سازمان جهانی تجارت، فاقد مقرراتی با ماهیت شکلی از قبیل بار اثبات دعوا، حق حضور نزد هیأت فیصله اختلافات و غیره است (خلأ معاهداتی) اما اصول مکمل شکلی توانستهاند این نقص را پوشش دهند. تاکنون، رکن حل و فصل اختلافات و ﻫﻴﺄتهای اﺳﺘﻴﻨﺎف سازمان جهانی تجارت از اصول شکلی همچون حق دفاع، استاپل، منع سوءاستفاده از حق، عطف بماسبق نشدن معاهدات (Pauwelyn, 2003: 532)، امنیت حقوقی، قابلیت پیشبینی، نحوه اﺑﺮاز رﺿﺎﻳﺖ و ﺳﻜﻮت ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ رﺿﺎ از ﺣﻘﻮق ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻞ ﻋﺎم، اﺧﺬ و استفاده کرده است (Cameron & Gray, 2001:248). به عنوان مثال، رکن حل و فصل اختلاف با استفاده از استدلال قیاسی تناسب را وارد نظام سازمان جهانی تجارت کرده و از این طریق تا حد ممکن، تعادل را میان ارزشهای اقتصادی و غیراقتصادی برقرار کرده است.17
در واﻗﻊ رویه ﺳﺎزﻣﺎن ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺗﺠﺎرت ﻧﺸﺎن ﻣﻲدﻫﺪ که هیچ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻤﻨﻮﻋﻴﺘﻲ در اﺟﺮاي اﺻﻮل ﻋﺎم ﺣﻘﻮق ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻞ در داﺧﻞ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﺣﻞ و ﻓﺼﻞ اﺧﺘﻼف آن ﺳﺎزﻣﺎن وﺟﻮد ﻧﺪارد. ﻋﻼوه ﺑﺮ آن، ﻓﻘﺪان ﻣﻘﺮرهاي ﺻﺮﻳﺢ در ﻣﻮاﻓﻘﺘﻨﺎﻣﻪ ﺣﻞ و ﻓﺼﻞ اختلافات در ﺧﺼﻮص ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺣﻘﻮﻗﻲ ﻗﺎﺑﻞ اعمال، ﭘﺬﻳﺮش ﺿﻤﻨﻲ اﻋﻤﺎل ﻗﻮاﻋﺪ ﺣﻘﻮق ﺑﻴﻦاﻟﻤﻠﻞ ﻋﺎم در فرایند ﺣﻞ و ﻓﺼﻞ اﺧﺘﻼف سازمان ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺗﺠﺎرت ﻗﻠﻤﺪاد ﻣﻲ شود (Korotana, 2009:205-206).
1-4. کاربرد قضایی قیاس به عنوان ابزار تفسیر موافقتنامههای سازمان جهانی؛ قضیه وضع و تحمیل عوارض جبرانی بر برخی از محصولات سرب و بیسموت فولادی نشأت گرفته از بریتانیا، فرانسه و آلمان18
در فوریه و مارس 1993، جامعه اروپا بر اساس ماده 3 موافقت نامه راجع به تفسیر و اعمال مواد 6، 16 و 23 موافقت نامه عمومی تعرفه و تجارت، رایزنیهای دوجانبهای با ایالات متحده در خصوص مالیات و عوارض جبرانی و همچنین تعیین میزان آسیب بر برخی از محصولات سرب و بیسموت فولادی که از فرانسه، آلمان و انگلستان وارده شده بود، صورت دادند. این رایزنیها به راه حل مورد توافق طرفین منتهی نشد، لذا در آوریل 1993 جامعه اروپا درخواست رجوع به سازش بر اساس ماده 17 موافقتنامه فوق نمود. که بر اساس آن در صورت عدم حصول توافق بعد از یک ماه، مطابق ماده 18درخواست تشکیل هیئت رسیدگی19 توسط کمیته نمایند، در نتیجه حل اختلاف توسط کمیته یارانهها و اقدامات جبرانی صورت گرفت (Ibid: 5).
کمیسیون تجارت بینالملل ایالات متحده اقدامات وزارت بازرگانی این کشور برای حمایت از صنعت ایالات متحده که توسط واردات محصولات فوق آسیب دیده بود را توجیه نمود (Ibid: para6). جامعه اروپا اقدامات ایالات متحده در اختصاص سوبسید صرفاً به محصولات داخلی، اعطای وام توسط دولت به شرکتهایی داخلی که نوعی یارانه قلمداد میشود، تزریق سهام ناعادلانه دولت به شرکتها را ناقض مواد 1 و 4 (2) موافقتنامه میداند (Ibid: para23). به زعم جامعه اروپا، عوارض جبرانی تحمیلی توسط ایالات متحده توسط طرفهای خصوصی صورت گرفته است20 و از آنجا که مطابق گات و موافقتنامه اعمال طرفهای خصوصی نمیتواند منجر به عوارض جبرانی شود، در نتیجه چنین عوارض جبرانی دیده نمیشود (Ibid: para109).
در این قضیه هیئت رسیدگی به حل اختلاف به طور صریح به قیاس به عنوان راهحلی برای تفسیر موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت متوسل میشود. به زعم هیئت رسیدگی کننده به اختلاف، ناکافی بودن توضیحات و توجیهات وزارت بازرگانی ایالات متحده در ارزیابی چشم انداز آینده شرکت فولاد انگلستان را نمیتوان ناقض تعهدات ایالات متحده که به طور خاص از بند 2 ماده 4 موافقتنامه21 در خصوص وضع عوارض جبرانی ناشی میشود، قلمداد نمود. هیئت رسیدگی در این رابطه خاطرنشان مینماید که ماده 4 (2) موافقتنامه را بایستی مطابق با معنای عادی و طبیعی آن و همچنین در چارچوب نقش خاص آن در موافقتنامه تفسیر نمود. علاوه بر این هیئت رسیدگی کننده برای روشن شدن امر به تعهد مراجع تحقیق برای بررسی شایسته حقایق مربوطه و ارائه استدلال مناسب برای اثبات یافتههای خود اشاره مینماید. هیئت رسیدگی اظهار داشت اصل اساسی تفسیر معاهدات این است که هر یک از مواد و مقررات معاهده بایستی در پرتو کارکرد خاص آن در چارچوب معاهده به عنوان یک کل تفسیر شود. بنابراین، اگر استدلال کافی در حمایت از یافتههای واقعی ارائه نشود، این امر مستلزم نقض تعهدات موافقت نامه خواهد بود (Ibid: paras354-478).
هیئت در نتیجه برای اثبات ناکافی بودن توجیهات وزارت بازرگانی ایالات متحده اظهار داشت که این توجیهات را بایستی در پرتو معیار (ضابطه) بررسی عینی واقعه مربوطه بررسی نماید، معیاری که هیئت رسیدگی آن را با قیاس با بند 1 ماده 6 موافقتنامه22 در خصوص تعیین میزان خسارت استنتاج مینماید (Ibid: para478). در نهایت، نظر به عوامل فوق، هیئت ایالات متحده را ناقض ماده 1 و ماده 4 (2) موافقتنامه قلمداد مینماید. همچنین اختصاص یارانه به محصولات داخلی، و سوبسید قلمداد نمودن بخشش بدهی توسط بانکهای خصوصی را ناقض تعهدات ایالات متحده میشناسد (Ibid, para678).
2-4. کارکرد قیاسی اصول و مفاهیم حقوق داخلی برای تفسیر موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت؛ قضیه اقدامات جبرانی ایالات متحده در ارتباط با برخی محصولات جوامع اروپایی23
دولتهای درگیر در فرایندهای حل و فصل اختلافات سازمان جهانی تجارت هر از گاهی، به منظور تفسیر برخی مقررات موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت، به گونهای قیاسی به اصول و مفاهیم مختلف حقوق داخلی استناد مینمایند. در برخی از قضایا، پانلها و رکن استیناف، ارتباط حقوق داخلی در تفسیر چنین مقرراتی را مورد بحث قرار داده اند، معانی که به طور بالقوه با توسل به استدلال قیاسی با مفاهیم و اصول حقوق داخلی روشن مینمایند. حل و فصل اختلافات در سازمان جهانی تجارت به طور چشمگیری مورد حمایت و پشتیبانی قرار میگیرد اگر رکن استیناف و پانلها، از تجارب و بصیرت احکام دیگر نظامهای بینالمللی استفاده نمایند. علاوه بر این، وامگیری از اصول و مفاهیم دیگر حوزههای حقوق با توسل به قیاس در تفسیر موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت انسجام و یکپارچگی حقوق بینالملل را به دنبال خواهد داشت. در واقع، جوهر و اساس وامگیری قضایی استدلال قیاسی است: مسائل مشابه، قضات و داوران را ترغیب مینماید تا راهحلهای مشابه اتخاذ نمایند. وام گیری قضایی به طور خاص زمانی مفید مینماید که قضات و داوران با خلأ حقوقی، مقررات مبهم و همچنین با قضایای دشواری که نتایج آن به علت تفاسیر واگرا نامعلوم میباشد، روبرو شوند.
در قضیه اقدامات جبرانی ایالات متحده در ارتباط با برخی محصولات جوامع اروپایی، ایالات متحده به دنبال این بود که تا «منفعت» و «دریافت کننده» که در موافقتنامه مربوط به یارانهها و اقدمات جبرانی مورد اشاره قرار گرفته بود را تفسیر نمایند تا دریافت کننده منفعت در صورت تغییر در مالکیت را تعیین نماید. ایالات متحده برای این مهم، به تمایز سنتی در حقوق داخلی بین یک شرکت به عنوان شخص حقوقی مجزا و سهامدارانش متوسل میشود (Ibid, para4-49).
پانل از استدلال مطرح شده توسط ایالات متحده پیروی نکرد. در عوض، تمایز بین شرکت و سهامدارانش آنگونه که بوسیله ایالات متحده مورد استفاده قرار گرفته بود، در چارچوب موافقت یارانه ها و اقدامات جبرانی را مناسب قلمداد نمی نماید. پانل موافقت می نماید که به ملاحظه (برای) قوانین ملی ایالات متحده و بسیاری از اعضای سازمان جهانی تجارت حاکم بر مؤسسات و شرکتها ، تمایز بین سهامداران و شرکت ممکن است وجود داشته باشد. با این وجود، موافقت نامه یارانه ها و اقدامات جبرانی، هیچگونه اشاره ای یا تمایزی بین سهامداران و شرکت قائل نیست زمانی که در خصوص مزایا و ضرورت تثبیت آن بحث می نماید. ماده 1، 10 و 14 موافقتنامه یارانه های و اقدامات جبرانی تنها به دریافت کننده (گیرنده) (یا منفعت دریافت کننده) و تولید کننده اشاره می نماید. مفهوم منفعت از ساختار تجارت (دادوستد) حقوقی که متعاقب قوانین ملی راجع به شرکتها ایجاد شده است، مستقل است (Ibid: paras7-50).
هر چند که پانل استدلال ایالات متحده در ارتباط با موضوع را نپذیرفت، اما جالب اینکه ذاتاً ارتباط بالقوه (نهفته) اصول و مفاهیم حقوق داخلی به منظورِ تفسیر مقررات موافقت نامه یارانه ها و اقدامات جبرانی را رد نمینماید.
3-4. قیاس و کاربرد رفع ابهام و اجمال قواعد مقرر در موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت؛ قضیه وضع مالیات بر فروش شرکتهای خارجی (دعوای ایالات متحده علیه اتحادیه اروپا)24
ابهام مفاهیم، استانداردها و واژگان حقوقی انعطافپذیر یا قیود کلی و مبهمی که مقررات موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت در قالب آنها ترسیم شدهاند و از آنجا که متدهای تفسیر معاهدات که در کنوانسیون 1969 حقوق معاهدات مورد تصدیق قرار گرفته است راهنمای کمی در ارتباط با معنای دقیق این اصل و مفاهیم فراهم مینمایند، رکن حل اختلاف و هیأتهای استیناف را اغلب وادار میکند برای روشن نمودن دامنه و محتوای قواعد به قیاس متوسل شوند.
شاید مرتبطترین استفاده از مفاهیم و اصول حقوق داخلی با توسل به قیاس برای تفسیر موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت را به طور خاص میتوان در قضیه وضع مالیات بر فروش شرکتهای خارجی دید. در این قضیه، رکن استیناف مجبور بود معنای اصطلاح منبع درآمد خارجی25 که در موافقتنامه یارانهها و اقدامات جبرانی مقرر شده بود را تفسیر نمایند. هرچند رکن استیناف تفسیر را در بادیِ امر (در وهله اول) با توسل به رویه دولت آنچنان که از معاهدات مالیاتی بینالمللی یا معاهدات مالیاتی نمونه سرچشمه گرفتهاند انجام داد، رکن استیناف همچنین به قوانین ملی اتکا نمود که استاندارد متفاوتی به منظور شناسایی کمترین مخرج مشترک از رویه دولت را اعمال میکنند. در نهایت، اصول مالیات به طور گسترده ای مورد شناسایی قرار گرفته است. گزیده زیر به بهترین نحو استدلال رکن استیناف را بیان میکند:
هر چند که توافق جهانی در خصوص معنای اصطلاح «منبع درآمد خارجی» در حقوق مالیات بینالمللی وجود ندارد، ما دیدیم که بسیاری از کشورها، معاهدات دو یا چند جانبهای را پذیرفتهاند تا به اخذ مالیات مضاعف بذلِ توجه نمایند. ایالات متحده، به عنوان مثال، بیش از پنجاه معاهده مالیاتی دو جانبه دارد که به مالیات مضاعف پرداخته است (Ibid: para141).
هر چند این اسناد «منبع درآمد خارجی» را به شیوهای یکسان تعریف نمیکند، به نظر میرسد که برخی اصول مالیاتی که به طور گسترده ای مورد شناسایی قرار گرفته اند از آنها به وجود آمده است.26 در جستجو برای دادن معنی به اصطلاح «منبع درآمد خارجی» در موافقتنامه یارانهها و اقدامات جبرانی، که مقرره مربوط به مالیات در یک معاهده تجاری بینالمللی است، ما معتقدیم که برای ما مناسب است که از این اصولی که به طور گستردهای مورد شناسایی قرار گرفته است و به طور کلی بسیاری از کشورها آنها را در حوزه مالیات اعمال میکنند، کمک بگیریم. در شناسایی این اصول، بایستی در نظر داشته باشیم که تدبیر (اقدام) مورد بحث درصدد است تا به منبع درآمد خارجی شهروندان و ساکنان ایالات متحده بپردازد، یعنی درآمد حاصل از مالیات دهندگان در کشورهای خارجی، که در آن مالیات دهندگان مقیم نیستند (Ibid: para142).
البته، رکن استیناف تصدیق میکند که قواعد دقیق مالیات بر اشخاص غیرمقیم به طور قابل توجهی از یک دولت به دولت دیگر متفاوت است. با این حال، به رغم تفاوتها، به نظر میرسد که عناصر مشترکی از این قواعد به طور گستردهای مورد پذیرش قرار گرفته باشد. عنصر مشترک این است که یک کشور خارجی بر درآمد اشخاص غیر مقیمی مالیات وضع میکند که بوسیله فعالیتهای اشخاص غیرمقیم ایجاد شود و با کشور نیز برخی پیوندها و ارتباط داشته باشد. در نتیجه این پیوند (ارتباط)، دولت خارجی درآمد مورد نظر را به عنوان منبع داخلی قلمداد مینماید و در چارچوب قواعد داخلی بر آن مالیات وضع مینماید. برعکس، در صورتی که درآمد اشخاص غیر مقیم هیچ ارتباط و پیوندی با یک دولت خارجی نداشته باشد، به طور گسترده ای پذیرفته شده است که درآمد تنها در سرزمین محل اقامت مالیات دهنده، مشمول مالیات خواهد بود و این درآمد مشمول مالیات در دولت خارجی نخواهد بود (Ibid: para143).
این قضایا استحقاق این را داشتند که به طور جداگانه مورد بررسی قرار گیرند زیرا آنها به اصول کلی حقوقی که قبلاً بوسیله دیگر محاکم بینالمللی، استفاده یا مورد شناسایی قرار گرفته باشند، مرتبط نیستند. در عوض، با استفاده از قیاسهای حقوق داخلی در چارچوب سیستم حل و فصل اختلافات سازمان جهانی تجارت، آنها روش دیگری را، فراتر از آن چیزی که به معنای دقیق کلمه به وسیله کنوانسیون حقوق معاهدات تجویز شده است را پیاده میکنند تا اصطلاحات مبهم در موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت را تفسیر نمایند. بدیهی است که مهاجرت ایدههای نظامهای مختلف حقوقی به نظام حقوقی سازمان جهانی تجارت، و مسلماً از یک حوزه حقوق بینالملل به حوزه دیگر، علاوه بر روشننمودن تفسیر مقررات موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت، موجب ایجاد هویت مجزای محاکم تجاری به عنوان مکانیسمهای حل و فصل اختلافات بینالمللی میشود مشابه سایر محاکم بینالمللی.
4-4. قیاس وسیله پویایی و توسعه تدریجی حقوق بینالملل؛ قضیه اقدامات مؤثر ایالات متحده بر واردات پیراهنها و لباسهای پشمی از هندوستان (دعوی هند علیه آمریکا)27
تعیین بار اثبات دعوی یکی از فرایندهای آیین دادرسی در مرحله رسیدگی ماهوی است که واجد بنیانهای حقوقی مشابهی در نظام های داخلی و بینالمللی میباشد. در حقوق بینالملل برای تعیین بار اثبات دعوی معیارهای اساسی وجود دارد که تقریباً بدون تغییرات اساسی در ماهیت، اغلب با توسل به استدلال قیاسی برگرفته از نظامهای حقوقی داخلی است28 و رویه نظام حل اختلاف سازمان جهانی تجارت29 نه تنها حاکی از تبعیت از قواعد عام موجود است، بلکه با تفسیر قواعد موجود به توسعه تدریجی حقوق بینالملل یاری رسانده است. بر اساس قاعده بنیادین در اغلب نظامهای حقوقی داخلی، هر کس ادعایی را مطرح کند، باید نسبت به اثبات آن نیز اقدام نماید.30
در قضیه اقدامات مؤثر ایالات متحده بر واردات پیراهنها و لباسهای پشمی از هندوستان، رکن استیناف، به مسأله سهم بار اثبات دعوا بین طرفین اختلاف پرداخت.31 رکن استیناف به اصل البینه علی المدعی (بار دلیل بر عهده مدعی است)32اشاره نمود33 زمانی که اظهار داشت: مسأله در این قضیه این است که طرفین اختلاف در ابتدا باید نشان دهند که آیا نقض و تخلفی صورت گرفته است یا نه. به طور خاص، مسأله این است که طرفین اختلاف بایستی نشان دهند که آیا تعهدات نقض شده است یا نه ... . در پاسخ به این مسأله، در واقع نشان دادن اینکه چگونه یک سیستم حل و فصل اختلافات قضایی میتواند مؤثر عمل کند اگر این گزاره را در برداشته باشد که هر گونه تأکید صرف بر یک ادعا بایستی منجر به اثبات شود، دشوار است. به این ترتیب، جای تعجب نیست که محاکم بین المللی مختلف، از جمله دیوان بین المللی دادگستری، به طور کلی و پیوسته این قاعده را مبنی بر اینکه هر کدام از طرفین اختلاف ادعای مطرح کند، چه خوانده و چه خواهان، بار اثبات آن ادعا نیز بر عهده اوست، را پذیرفته و اعمال کردهاند (United States- Measures Affecting Imports of Woven Wool Shirts and Blouses from India, 1997:14).
رکن استیناف در خصوص مسأله تعیین بار اثبات دعوی اعلام داشت: ... بسیار جالب است که محاکم بینالمللی مختلف، از جمله دیوان بینالمللی دادگستری به اتفاق و به طور یکنواخت این قاعده را پذیرفتهاند که طرف مدعی موجود یک حق، مسئول تأمین مدارک برای اثبات ادعایش میباشد. این یک قاعده کلی است که بار اثبات دعوی بر عهده طرفی است، چه خواهان و چه خوانده، که ادعای بخصوص یا دفاعیهای را مطرح میسازد و در نظام حقوقی مدون، کامنلا و بسیاری از نظامهای حقوقی پذیرفته شده است.
رکن استیناف مفهوم بار اثبات دعوی را در مفهوم اثبات اولیه دعوی34 یا ارائه دلیل اولیه قلمداد کرد. این تلقی به طور ضمنی حاکی از آن است که مستندات ارائه شده باید فرض نقض یک قاعده را اثبات نماید. رکن استیناف بر این باور بود که ماهیت مستندات و قدرت اثباتی آن در نقض قاعده، نسبی بوده و بسته به هر قضیه، قواعد ذیربط و اقدامات انجام شده متفاوت خواهد بود (Ibid: Section 4). لذا اگر طرفی که بار اثبات اولیه دعوی را بر عهده دارد، مستندات کافی برای اثبات ادعای خویش (مبنی بر نقض مقررات) ارائه نماید، بار اثبات دعوی منتقل میشود به مدعی علیه و او است که باید مستندات کافی در رد ادعای مطروحه ارائه نماید (McGovern, 2002: 2-23-50). به عبارت دیگر قبل از احراز نقض صورت گرفته، طرف استناد کننده یا معترض باید با ارائه دلیل و مستندات ادعای خود را ثابت کند.
بدون تردید رکن استیناف در این قضایا به اصل البینه علیالمدعی اشاره مینماید. در واقع، بررسی رویه محاکم بینالمللی نشان میدهد که به راحتی میتوان نتیجه گرفت، علیرغم رویکردهای متنوع و نظرات متفاوت در ارتباط با درجه حقوقی کاربرد قواعد در وضعیتهای مختلف، مفهوم حقوقی و منطقی (بار اثبات دلیل بر عهده مدعی است) به طور کلی با توسل به استدلال قیاسی بوسیله رویه قضایی سازمان جهانی تجارت پذیرفته و مورد استفاده قرار گرفته است.
5-4. قیاس و ظرفیت قاعدهسازی آن برای رفع خلأ؛ قضیه اقدامات ضد دامپینگ بر برخی محصولات فولادی ژاپن35
طبیعتاً به هر میزان که حوزهای جوان و جدیدتر باشد، مثلاً نظام حقوقی سازمان جهانی تجارت، بسیاری از مسائل آن هنور حل نشده باقی مانده است و خلأهای حقوقیاش نیز بیشتر است و در نتیجه، قیاس میتواند نقش پررنگتر و مؤثرتری داشته باشد. امکان مواجه شدن با خلاً یا نبودِ قواعد قابل اعمال برای یک مسأله و موضوع خاص، در چارچوب مقررات سازمان جهانی تجارت در گزارش رکن استیناف در قضیه اقدامات ضد دامپینگ بر برخی محصولات فولادی نشأت گرفته از ژاپن (ایالات متحده/ ژاپن) مورد اشاره قرار گرفته است. در این قضیه، رکن استیناف اظهار داشت که آنچه در موافقت نامه ضد دامپینگ36 بویژه بند 4 ماده 9 آن در خصوص وضع و تحمیل عوارض ضددامپینگ، خلأ37 نامیده میشود، به این دلیل است که هر چند ماده 9 (4) استفاده از برخی حاشیهها در محاسبه سقف (حداکثر) برای «همه انواع دیگر»38 نرخها را ممنوع مینماید اما صراحتاً به این مسأله که چگونه آن سقف بایستی محاسبه شود، در جایی که همه حاشیهها بایستی در چارچوب ممنوعیتها از محاسبه مستثنی شوند، نمیپردازد (Ibid: para126).
رکن استیناف از پرداختن به مسأله خلأ به دلایل زیر خودداری نمود: این تجدیدنظرخواهی مسأله مربوط به اینکه خلأ فوق چگونه ممکن است بر اساس متن فعلی موافقت نامه ضد دامپینگ رفع شود را مطرح نمیکند. بر این اساس، ضروری نیست که سؤال فوق را مورد توجه قرار دهیم (Ibid: para126). در این مثال، همانگونه که رکن استیناف به طور ضمنی اشاره نموده است، خلأ حقوقی بوسیله قضات با ارجاع به دیگر مقررات مرتبط در موافقت نامه ضد دامپینگ رفع خواهد شد. ملاحظه میگردد که چنین استدلالی ضرورت توسل به قیاس را اجتناب ناپذیر مینماید.
در نظام حل و فصل اختلافات سازمان جهانی تجارت، مسأله خلأ حقوقی تا حدودی ساده به نظر میرسد به علت محدودیتهای صلاحیتی اساسی پانلها و رکن استیناف (Pauwelyn, 2002: 63). این صلاحیت محدود است به تصمیمگیری در مورد اینکه آیا در چارچوب موافقتنامههای تحت پوشش سازمان جهانی تجارت نقضی صورت گرفته است یا نه.39 اگر هیچ مقررهای از سازمان جهانی تجارت در مسأله وجود نداشته باشد، در نتیجه هیچ ادعایی در چارچوب سازمان جهانی تجارت وجود ندارد، حتی صلاحیت و مجوزی برای اعلام خلأ حقوقی وجود ندارد. در صورتی که یک پانل سازمان جهانی تجارت دریابد که مقرره مورد استنادِ دولت خواهان، رفتار یا اعمال دولت خوانده را ممنوع ننموده باشد، خوانده در دعوا پیروز میشود و پانل نمیتواند نقض حقوق و تعهدات در خارج از سازمان جهانی تجارت را پیدا نماید. از این رو، تنها رفتار دولتی که میتواند در سازمان جهانی تجارت محکوم شود بایستی ضرورتاً در چارچوب مقررات موافقتنامههای سازمان جهانی تجارت ممنوع شده باشد.
5. نتیجه گیری
مقررات و قواعد حاکم بر سازمان جهانی تجارت به دلیل عدم حصول توافق و عدم پیشبینی برخی موضوعات از سوی تنظیمکنندگان موافقتنامهها و وضع قواعد نوعی و برخوردار از وصف کلیت، سرشار از ابهام، اجمال و خلأ است. مراجع حل اختلاف سازمان جهانی تجارت در مقام اجرای وظیفه قضایی خود ملزم به رفع ابهام و اجمال موجود در مقررات، ارائه تفاسیر روشن و منسجم و در نهایت حل و فصل اختلافات است. در این راستا رکن حل اختلاف و هیأتهای استیناف با استناد به بند 2 ماده 3 تفاهمنامه قواعد و رویههای حاکم بر حل اختلافات به اصول کلی حقوقی و در رأس آن به قیاس به عنوان راهحلی برای رفع خلأها، ابهام و اجمال در قواعد و تفسیر معاهدات و مقررات گوناگون متوسل میشوند.
تجزیه و تحلیل رویه قضایی سازمان جهانی تجارت نشان میدهد که به نحو گستردهای از قیاس و رویکردهای مشابه استدلالهای تفسیری استفاده نمودهاند. توجه رکن حل اختلاف و هیأتهای استیناف به قیاس به عنوان روش استدلال اجتنابناپذیر در تفسیر مقررات سازمان جهانی تجارت علاوه بر اینکه اقتدار و اختیارات محاکم فوق در تصمیمگیریها را افزون ساخته و بر پویایی و قانونمندنی تصمیمات محاکم میافزاید؛ انسجام و یکپارچگی مقررات سازمان با سایر مقرررات بینالمللی را از طریق اصل رفتار مشابه با وضعیتهای مشابه را افزایش میدهد. از این رو با توسل به استدلال قیاسی، فرایند دائم توسعه حقوق مرتب با سازمان جهانی تجارت به وسیله محاکم فوق به تصویر کشیده میشود، فرایندی که عنصر قابل توجهی از نوآوری را در پی دارد. در نهایت، رویه قضایی سازمان جهانی تجارت نشان میدهد استدلال قیاسی ابزاری قانونی برای شناسایی و کشف قواعد حقوقی در وضعیتهای سکوت و خلأ، ابزاری قضایی در فرایند تفسیر و روشن نمودن محتوای مفاهیم، اصول و قواعد مبهم حاکم بر سازمان جهانی تجارت، ابزاری تئوریک برای انسجام و یکدستشدن قواعد حقوقی که بر مبنای آن قضایای مشابه بایستی به گونهای مشابه حل و فصل شوند، به شمار میرود. از این رو، بکارگیری عملی قیاس در این حوزه از حقوق بینالملل، حکایت از کارگشایی تفسیری آن در ساحت توسعه قلمرو هنجاری در پاسخگویی به سؤالات غیرمنصوص و روزآمدکردن این نظام حقوقی دارد. با ارتباط حوزههای مختلف حقوق بینالملل، استفاده از قیاس در نظام حقوقی سازمان جهانی تجارت میتواند ابزار مفیدی برای انسانی نمودن این حوزهها سازگار با حقوق بینالملل فراهم نماید. به عنوان مثال، ماده 31(3)(ج) کنوانسیون حقوق معاهدات، محاکم فوق را قادر میسازد نه تنها تعهدات معاهدهای حقوق بشری که دولت میزبان عضو آن میباشد را اعمال نماید، بلکه قواعد حقوق بشری که به طور کلی در میان دولتها قابل اعمال است نیز بکار ببرد.
5. فهرست منابع
الف) فارسی
[1]دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور، 1341، ج 11.
[2] صدری، سیّد محمد، «تحلیل رابطه علّیت و آثار آن در ماهیّت اعتباری افعال حقوقی»، مطالعات فقه و حقوق اسلامی، شماره 11، 1393.
[3] داوید، رنه، نظامهای بزرگ حقوقی معاصر، ترجمه حسن صفایی و محمد آشوری و عزتالله عراقی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1364.
[4]عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، (ج 3)، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1390.
[5]فلسفی، هدایت الله، صلح جاویدان و حکومت قانون؛ دیالکتیک همانندی و تفاوت، تهران، فرهنگ نشر نو، 1390.
[6] سیدفاطمی، سیدمحمد قاری؛ پیری، حیدر، «کشف قاعده حقوقی از طریق قیاس توسط دیوان بینالمللی دادگستری»، فصلنامه مطالعات حقوق عمومی، دوره 50، شماره 3، 1398.
[8] سیّدفاطمی، سیّدمحمد قاری؛ فراهتی، عباسعلی، 1386، «قیاس فقهی از دیدگاه مذهب حنبلی»، مجله فقه و مبانی حقوق، سال سوم.
[9] قنبری جهرمی، محمد جعفر؛ مهرانی، فرزاد، «معیارهای تعین بار اثبات دعوی در نظام حل اختلاف سازمان جهانی تجارت»، مجله تحقیقات حقوقی، شماره 59، 1391.
[10] سیمایی صراف، حسین، قیاس در استدلال حقوقی: مطالعه تطبیقی فقه، نظام حقوقی ایران و کامنلا، تهران: شهردانش، 1395.
ب) عربی
[11] شافعی، محمدبنادریس، الرساله، تحقیق: احمد محمد شاکر، مصر: مکتبالحلبی، 1358 ق.
[12] شیخ طوسی، محمد بن حسن، 1376، العده فی اصولالفقه، تحقیق: محمد رضا انصاری، قم، چاپخانه ستاره.
[13] غزالی، محمد، المستصفی من علم الاصول، ج 2، قاهره: دارالفکر، 1404 ق.
[14] ابوزهره، محمد، اصولالفقه، قاهره: دارالفکر العربی، 1377ق.
[15] زیدان، عبدالکریم (1427). الوجیز فی اصولالفقه، نشرأحسان، تهران، ایران.
[16] ابنفارس، ابیالحسن احمد، معجم مقاییس اللغه، ج 11، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1404.
[17] زبیدی، مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 8، اصفهان: موسسه تحقیقات و نشر معارف.
[18] العاملی، حسنبنزیدالدین، معالمالدین و ملاذ المجتهدین، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1415ق.
[19] ابوزهره، محمد، ابوحنیفه، حیاته و عصره، قاهره: دارالفکرعربی، 1369 ق.
[20] الحرالعاملی، شیخ ابو جعفر، وسائل الشیعه، ج 18، قم، مؤسسه آل بیت، 1409 ق.
[21] رازی، فخرالدینمحمد، المحصول فی علم الاصول، ج.2، تحقیق: طه العلوانی، بیروت: موسسهالرساله، 1412 ق.
[22] فهیمی، عزیزاله، اصول فقه، تهران، انتشارات خرسندی، 1394.
[23] مظفر، محمدرضا، اصولالفقه، ج 3، قم، بی تا.
[24] عاملی، شمسالدین محمد بن مکی (شهید اول)، القواعد و الفوائد فیالفقه و الأصول و العربیه، تحقیق: عبدالهای سید محسن حکیم، قم، ایران، المکتبة المفید، اول. بیتا.
[25] ابنحزم، ابومحمد علی بن احمد، الإحکام فی أصول الأحکام، تحقیق: شیح احمد محمد شاکر، دارالآفاق الجدیدة، بیروت، لبنان، 1413ق.
[26] آمدی، ابوالحسن علی بن احمد ي، الإحکام فی اصول الأحکام، تحقیق: عبدالرزاق عفیفی، بیروت ـ دمشق، لبنان ـ سوریه، المکتب الإسلامی، 1413ق.
[27] ابنقدامه، ابومحمد عبدالله بن احمد، روضة الناظر فی اصول الفقه علی مذهب الإمام أحمد بن حنبل، مدینه، مؤسسة الریان، دوم، 1423ق.
[28] سبکی، تاج الدین عبدالوهاب بن عبدالکافی، جمع الجوامع فی اصول الفقه، لبنان، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1408ق.
ج) لاتین
[29] Bryan A. Garner, Black’s Law Dictionary, West Publishing Co, 2009.
[30] Cameron, J. and Gray, D., “Principles of International Law in the WTO Dispute Settlement System”, International and Comparative Law Quarterly, Vol. 50. 2001.
[31] Cross, Rupert, 1968, Precedent in English Law, Oxford, 1968.
[32] Czaplinski, V, & Danilenko, G, “Conflict of Norms in International Law”, Netherlands Yearbook of International Law, Vol. XXI, 1990.
[33] D. Barak-Erez, “The Institutional Aspects of Comparative Law”, Columbia Journal European Law, Vol.15, 2009.
[34] Hunter, Dan, “Reason is too Large: Analogy and Precedent in Law”, Emory Law Journal, Vol.50, 2001.
[35] Kolb, Robert, General Principles of Procedural Law, in The statute of the International Court of Justice: A Commentary, Andreas Zimmerman, et al. (ed.),2006.
[36] Langenbucher, Katja, “Argument by Analogy in European Law”, Cambridge Law Journal, Vol.57(3), 1998.
[37] Lindroos, Anja; Mehling, Michael, “Dispelling the Chimera of ‘Self-Contained Regimes’ International Law and the WTO”, European Journal of International Law, Vol.16, No.5, November 2005.
[38] M.S. Korotana, “Collective Retaliation and the WTO Dispute Settlement System”, The Estey Centre Journal of International Law and Trade Policy, Vol.10, No.1, 2009.
[39] Pauwelyn, Joost, “Cross-agreement Complaints before the Appellate Body: A Case Study of the EC- Asbestos Dispute”, World Trade Review, Vol.1, 2002.
[40] Pauwelyn, Joost, Conflict of Norms in Public International Law, Cambridge University Press, 2003.
[41] Quincy Wright, “Conflict between International Law and Treaties”, AJIL, Vol.11, No.3, 1917.
[42] Tiscornia, Daniela, “Three Meanings of Analogical Reasoning in Law”, Information & Communications Technology Law, Vol.3, No.2-3, 1994.
[43] Webster’s Third International Dictionary of the English Language Unabridged, Chicago, Encyclopedia Britannica, 1993.
د) اسناد و رویه قضایی
[44] Appellate Body Report, United States- Measures Affecting Imports of Woven Wool Shirts and Blouses from India, 25 April 1997, WT/DS33/AB/R.
[45] Appellate Body Report, United States- Tax Treatment for “Foreign Sales Corporations” (Recourse to Article 21.5 of the DSU by the European Communities), 14 January 2002, WT/DS108/AB/RW.
[46] Appellate Body Report, US- Anti-Dumping Measures on Certain Hot-Rolled Steel Products from Japan, 24 July 2001.
[47] India – Patent Protection for Pharmaceutical and Agricultural Chemical Products (India-Patent, adopted on 16 January 1998, WT/DS50/R).
[48] Japan- Alcoholic Beverages, 1996, AB-1996-2, D.
[49] Japan- Taxes on Alcoholic Beverages adopted on 20 May 1996, WT/DS8/ 11,10/ 11 and 11/8.
[50] Korea- Measures Affecting Government Procurement, 1 May 2000, WT/DS163/R.
[51] Koskenniemi, M. (Rapporteur), ‘Report of the Study Group of the ILC: Fragmentation of International Law’, A/CN.4/L.682, 2006.
[52] McGovern, International Trade Regulation, Globe field Press, Globe field, Exeter EX3 0NA, England.2002.
[53] Panel Report, United States – Countervailing Measures Concerning Certain Products from the European Communities, 21 July 2002, WT/DS212/R.
[54] Understanding on Rules and Procedures Governing the Settlement of Disputes, Annex 2 of the WTO Agreement.
[55] United States - Import Prohibition of Certain Shrimp and Shrimp Products (6 November 1998) WT/DS58/AB/R, DSR, 1998.
[56] United States- Imposition of Countervailing Duties on Certain Hot-Rolled Lead and Bismuth Carbon Steel Products Originating in the United Kingdom, Report of the Panel, SCM/185, 15 November 1994.
[57] United States-Standards for Reformulated and Conventional Gasoline, 29 April 1996, WT/DS2/AB/R.
[1] Reasoning by Analogy
[2] Analogous
[3] Analogy
[4] Adams v. New Jersy Steamboat Co, 151 N. Y. 163-170, 1986.
[5] Case law
[6] Precedent
[7] Stare decisis
[8] Prior analogs
[9] Source
[10] Target
[11] در نظام حقوقی ایران نیز هیچ موضعی به طور رسمی درباره حجیت یا عدم حجیت قیاس اتخاذ نکرده است، چنانکه در خصوص دیگر روشهای استدلال حقوقی نیز نشانی از رد یا پذیرش دیده نمیشود.
[12] Understanding on Rules and Procedures Governing the Settlement of Disputes, Annex 2 of the WTO Agreement.
[13] lex specialis
[14] lex posterior
[15] lex superior derogat lege priori
[16] اصل قاعده لاحق بر قاعده سابق مقدم است ریشه در حقوق رُم دارد و اغلب به عنوان یک اصل کلی حقوقی، و گاهی هم به عنوان یک اصل تفسیری حقوق عرفی و یک تکنیک در نظر گرفته میشود که ذهن حقوقی در جستجوی قیاسهای داخلی در فرایند دادرسی حقوقی به کار میگیرد (Czaplinski & Danilenko, 1990:21; Koskenniemi, 2006:117).
[17] در قضیه پنبه نسوز، رکن استیناف سازمان جهانی تجارت، با استفاده از اصل تناسب، بند (ب) ماده 20 موافقت نامه گات (موسوم به نظام کلی استثنائات از جمله استثنائات زیست محیطی) را اینگونه تفسیر مینماید: ... از انجایی که ارزش حیات و سلامت انسانها، اساساً مهم است، وضع ممنوعیتهای وارداتی نسبت به محصول پنبه نسوز، امری متناسب است. در قضیه ممنوعیتهای وارداتی بر میگو، رکن استیناف با استفاده از اصل تناسب، قید تبعیض خودسرانه مقرر در مقدمه ماده 20 گات را تفسیر کرده است. از نظر رکن استیناف، اینگونه استنباط می شود که قیود مندرج در مقدمه از جمله قید تبعیض خودسرانه بیانگر لزوم برقرای تعادل و تناسب میان حق یک دولت برای استناد به استثنائات زیست محیطی ماده 20 گات از یک سو و حقوق ماهوی دولتهای دیگر است.
[18] United States- Imposition of Countervailing Duties on Certain Hot-Rolled Lead and Bismuth Carbon Steel Products Originating in the United Kingdom, Report of the Panel, SCM/185, 15 November 1994.
[19] Panel
[20] تضمین برای بانکهای خصوصی برای بخشش بدهی ها، کمکهای مالی به بانکهای خصوصی و ... .
[21] هیچ گونه حقوق و عوارض جبرانی بر محصولات وارداتی بیش از میزان معادل جوایز یا سوبسید (که برای ساخت یا تولید یا صادرات کالای مزبور در کشور اصلی یا صادرکننده) در نظر گرفته شده وضع نخواهد شد، محاسبه بر حسبِ سوبسید در هر واحد از کالای وارداتی و یارانه ای صورت می گیرد.
[22] تعیین میزان خسارت برای اهداف مقرر در ماده 6 موافقت نامه عمومی مستلزم بررسی عینی (الف) میزان و حجم یارانه مربوط به واردات]سیاست دولت برای تشویق صادارات کالا[ و اثرات آنها بر قیمت های بازار داخلی محصولات مشابه (ب) تأثیر تبعی این واردات بر تولید کنندگان داخلی چنین محصولاتی می باشد.
[23] Panel Report, United States – Countervailing Measures Concerning Certain Products from the European Communities, 21 July 2002, WT/DS212/R.
[24] Appellate Body Report, United States – Tax Treatment for “Foreign Sales Corporations” (Recourse to Article 21.5 of the DSU by the European Communities), 14 January 2002, WT/DS108/AB/RW.
[25] foreign-source income
[26] ایالات متحده مثالهایی از کشورهای برزیل، کانادا، شیلی، مالزی، پاناما، عربستان سعودی، تایوان، انگلستان و ایالات متحده را بیان میکند که در این کشورها اصول مالیاتی مورد شناسایی قرار گرفته و به نظر میرسد که در قواعد داخلی مالیات منعکس شده است.
[27] Appellate Body Report, United States- Measures Affecting Imports of Woven Wool Shirts and Blouses from India, 25 April 1997, WT/DS33/AB/R.
[28] اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری در خصوص تعیین بار اثبات دعوی ساکت است، اما رویه دیوان حاکی از آن است که نمیتوان یک قاعده کلی را که در تمامی اختلافات جاری باشد، استخراج نمود و در هر قضیه همه چیز بستگی به اوضاع و احوال و قواعدی دارد که مورد چالش هستند (Kolb, 2006:793).
[29] پاراگراف هشتم ماده 3 تفاهمنامه حل اختلاف در ارتباط با قاعده بار اولیه اثبات دعوی مقرر میدارد: هر زمان که نقض تعهدات بر اساس موافقتنامههای تحت پوشش مطرح شود، و (ثابت شود) این عمل ایجاد یک وضعیت ابطال (حق دیگران) یا ایجاد ضرر را به وجود آورده باشد. منظور این است که نقض قواعد، اثر سوئی بر دیگر طرفهای عضو آن موافقتنامه تحت پوشش برجا میگذارد و در این وضعیت، طرفی که شکایت علیه او تنظیم شده است باید اتهام صورت گرفته را رد نماید.
[30] قنبری جهرمی، محمد جعفر؛ مهرانی، فرزاد، معیارهای تعین بار اثبات دعوی در نظام حل اختلاف سازمان جهانی تجارت، مجله تحقیقات حقوقی، شماره 59، 1391، ص 249.
[31] رکن استیناف در قضیه اقدامات موثر بر واردات پیراهن ها و لباس های ابریشمی با استناد به رویه قضایی دیوان بین المللی دادگستری در تأیید این قاعده که هر کس مدعای امری باشد باید آن را ثابت نماید (WT/DS33/AB/R, 1997, Sec.IV) اعلام می دارد که این یک قاعده پذیرفته شده است که بار اثبات دعوی بر عهده طرفی است که چه در مقام خواهان یا خوانده، دعوا یا دفاعیه ای را مطرح می نماید.
[32] onus probandi actori incumbit
[33] , هیأت رسیدگی در گزارشات خود در قضایای ژاپن- الکل و هندوستان- حق اختراع صراحتاً این قاعده را تأیید نمودهاند (Japan- Taxes on Alcoholic Beverages 1996, 61; India – Patent Protection for Pharmaceutical and Agricultural Chemical Products 1998).
[34] prima facia
[35] Appellate Body Report, US- Anti-Dumping Measures on Certain Hot-Rolled Steel Products from Japan, 24 July 2001.
[36] نام اصلی این موافقتنامه، موافقتنامه سازمان جهانی تجارت در خصوص اجرای ماده 6 گات (عوارض ضد دامپینگ و جبرانی) یا است اما از آنجا که در میان متخصصات به موافقت نامه ضددامپینگ معروف است ما هم برای رعایت اختصار از همین نام استفاده می کنیم.
[37] Lacuna
[38] all others
[39] DSU Art. 1.1.