The military structure and practices of the Achaemenid Army during the reign of the Cyrus imperial
Subject Areas : Epistemological and methodological researcher of historical researchAfsane goli 1 , naser jadidi 2 * , Feizollah Boushasb Gousheh 3
1 - Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
2 - Department of History, Faculty of Humanities, Najafabad Branch, Islamic Azad University, Najafabad, Iran
3 - Assistant Professor, Department of History, Faculty of Humanities, Islamic Azad University, Najafabad branch, Iran
Keywords: Achaemenid, Cyrus, army, military tactics, military weapons,
Abstract :
The Achaemenid Empire was undoubtedly the greatest ancient empire and governed 220 years on the whole of the Middle East and beyond it. According to historians and also historical documents ,the Achaemenid Army was also one of the largest and most complex armies of ancient times. Achaemenid in two centuries dominated the vast empire that covered the old civilized world of Asia and Europe. No doubt that coping with strong powers like Babylon and Greece, that had all the military capabilities to build power and protect and maintain the territory required organized and regulated troops and special war and military tactics. Therefore, we intend to address in this paper the way of formation of the Achaemenid army and military tactics and practices at the time of the Cyrus monarchy. The findings of the research show that Cyrus was able to form strong and massive army using defeated Nation's military techniques. Indeed, one of the characteristics of the Achaemenid corps and army, which was considered especially as one of their strength points in the early years of the reign was collection forces of all dominant territories.
_||_
ساختار و شیوههای جنگی ارتش هخامنشیان در زمان شاهنشاهی کوروش
چکیده
امپراتوری هخامنشی بیشک بزرگ ترین امپراتوری باستان بود و 220 سال بر تمام خاورمیانه و ماوراء آن حکومت کرد. این امپراتوری بعد از تصرف دولتهای همجوار خود، وارث سرزمین بزرگی شد که برای فتح و حفظ یکپارچگی آن نیروی نظامی نقش مهمی را ایفا میکرد. بیشک برای چنین گسترشی و مهمتر از آن، پاسداری و نگاهداشت این قلمرو پهناور بدون برخورداری از تاکتیکهای جنگی و افزایش و تقویت توان نظامی ممکن نبود. به گفتهی مورخان و همچنین اسناد تاریخی ارتش هخامنشی یکی از بزرگترین و پیچیدهترین ارتشهای دوران باستان بود. بیشک رویارویی با حکومتهای قدرتمندی همانند بابل و یونان که دارای تمام امکانات نظامی برای ایجاد قدرت و حفظ قلمرو بودند، نیازمند برخورداری از سپاهی منظم و سازماندهیشده و تاکتیکهای جنگی ویژهای بود. از اینرو در صددیم در مقاله حاضر به چگونگی شکلگیری ارتش هخامنشیان و تاکتیک و شیوههای جنگی در زمان شاهنشاهی کوروش بپردازیم. یافتههای تحقیق نشان میدهد که کوروش با بهرهگیری از فنون نظامی ملل مغلوب توانست ارتشی نیرومند و عظیم تشکیل دهد. در واقع یکی از ویژگیهای سپاه هخامنشی که به خصوص در اوایل فرمانروایی از نقاط قوت آنها محسوب میشد، گردآوری نیرو از تمام سرزمینهای تحت تسلط بود. این ارتش شامل نیروهای منظم آموزش دیده پیاده و سواره ایرانی، عمدتا مادی و پارسی بوده که از دستههای مختلف تشکیل میشد و بعدها سربازانی از ملل تابع به آن افزوده شد. ایجاد یک سوارهنظام کارآمد و حرفهای از دیگر اقدامات نظامی کوروش هخامنشی است. علاوه بر این موارد، میتوان به آلات و ادوات نظامی مثل ارابههای داسدار و گردونه یا برجهای چوبی که از ابداعات نظامی کوروش هخامنشی است اشاره کرد.
واژههای کلیدی: هخامنشیان، کوروش، ارتش هخامنشی، تاکتیک جنگی، ادوات جنگی.
مقدمه
در اواسط قرن ششم پیش از میلاد، اتحاد قبایل پارسی به رهبری کوروش دوم(559پ.م-529پ.م) معروف به کبیر در جنوب غرب فلات ایران منجر به شکلگیری حکومت هخامنشی و با تصرف سرزمین ماد عملا به یک شاهنشاهی تبدیل شد. سرزمینی که نصیب پارسیان شده بود، از طرف شمال غربی به رود هالیس واقع در آسیای صغیر و از طرف جنوب غربی به جنوب میان رودان منتهی بود. لذا به طور طبیعی رود دجله بر دو سرزمین قرار میگرفت، از طرف شمال هم در ناحیهی بین دریای سیاه و خزر کوروش وارث سرزمینی شد که با قبایل ساسپیرها یعنی ایبریها1 هم مرز بود. البته ناحیهی کوهستانی جنوب غربی و غرب دریای خزر که محل سکونت کوه نشینان کادوسی و کاسپین بود، در همان آغاز به اطاعت کوروش درنیامد. بنابراین پادشاهی نوپای هخامنشی که هستهی اصلی آن را مردمان نیمه کوچ نشین و یکجانشین تشکیل میدادند، در مرزهای شرقی و غربی با محدودهی گردش اقوام کوچ رو و بیابانگرد مواجه شد، از طرفی مالکیت بر میراث اداری- نظامی مادها، سبب به هم ریختن معادلات آن دوره گردید. در خاورمیانهی آن زمان سه شاهنشاهی بابل، لیدی و مصر وجود داشتند و آن دولتها از قدرتگیری پارسها ناخشنود بودند، در نتیجهی تحرکاتی که در مرزهای شرقی و غربی انجام شد، کوروش و پارسیان برای ثبات و وحدت داخلی با ملل مجاور برخورد نمودند، از طرفی شاهنشاهی نوپای هخامنشی برای دستیابی به موقعیت سیاسی و مادی بهتر درصدد برآمد، تا حکومتهای آن زمان را در درون خویش مستحیل سازد، در راستای این استراتژی ممالک لیدی، بابل، مصر و سرزمینهایی در شرق فلات ایران به تصرف کوروش و فرزندش کمبوجیه درآمدند.
با وجود انجام پژوهش های فراوان دربارۀ ارتش و ساختار نظامی هخامنشیان، درباره نقش کوروش بزرگ در پایهگذاری و انسجام ارتش ایران در آغاز شکلگیری این دولت کمتر سخن گفته شده است. یکی از علتهای مجهور ماندن این موضوع نزد محققان، نقش داریوش هخامنشی و سپاه گارد جاویدان در تثبیت ارتش بزرگ هخامنشان است. با این حال در پژوهشهایی چند درباره ارتش هخامنشان به نقش کوروش بزرگ اشاراتی شده است، من جمله کتاب دو جلدي تاریخ چهار هزارساله ارتش ایران از اسدالله معطوفی که تمدن ايلام تا ۱۳۲۰ خورشيدي و جنگ ايران و عراق را شامل میشود. کتاب «ارتش ایران هخامنشی» نوشته دانکن هد با ترجمه محمد آقاجری نیز مطالب در اینباره دارد.
در این مقاله تلاش خواهد شد تا با استناد به شواهد تاریخی و با رویکرد مطالعهی تحلیلی- توصیفی، جایگاه و نقش کوروش بزرگ در ارتش هخامنشیان تبیین گردد، و درصدد است که به بررسی ساختار و شیوههای نظامی دوره هخامنشان در دوره موسس آن سلسله یعنی کوروش هخامنشی بپردازد. گردآوری اطلاعات در این پژوهش کتابخانه ای و روش توصیفی ـ تحلیلی است.
پیشینه ارتش پیش از ظهور هخامنشیان
شکلگیری شاهنشاهی هخامنشی و توسعه و تکامل نیروهای جنگی آن در جریان فتوحات، ریشه در فعالیتها و تدابیر دفاعی اقوام و ساکنان فلات ایران داشته است که با تمدنهای بسیار کهن میان رودان در تضاد، تقابل و تعامل بودهاند. یافتههای باستانشناسی از مارلیک رودبار، سیلک کاشان، لرستان، خوزستان، تپههای شمال غرب کشور و غیره بیانگر پیشرفتهای اجتماعی، اقتصادی و دستاوردهای فرهنگی ایرانیان پیش از ظهور هخامنشیان هستند. از اوایل هزارهی سوم پیش از میلاد تا سدههای نخستین هزاره اول پیش از میلاد، دولت شهرهای عیلامی در جنوب غرب که گاه در شکل اتحادیه شاهی به نظر میآیند تا واحدهای اداری قبیلهای مانند قبایل لولوبی، هوری، گوتیان، کاسیان در شمال غرب جملگی وابسته به نیروهای دفاعی بودند. گوتیان و کاسیان از اقوام ایرانی هستند که میان رودان را فتح و قرنها بر آنجا حکومت نمودند.) Roux,G.,1964:241-261; Richardson,S.F.C.,2002:374).
براي به دست آوردن دركي درست از چگونگي شكلگيري شاهنشاهي هخامنشي و تداوم اقتدار آن بايد پیشینهی حضور ارتش و فعالیتهای دفاعی در فلات ایران پیش از ظهور شاهنشاهی هخامنشی با دقت بررسی و شناسانده شود، چرا که همواره انتقال میراث پیشینیان در مطالعات تاریخی امری غیر قابل اجتناب است. در واقع بدون شناخت ساختار و فنون دفاعی ساکنان فلات ایران تا روی کار آمدن هخامنشیان، تبیین و تحلیل ساختار و شیوههای جنگی ارتش در شاهنشاهی هخامنشی امکان پذیر نیست.
به نظر میآید پارسیان پس از رسیدن به سرزمین عیلام سبک لباس، آرایش مو و جنگ افزار این سرزمین را استفاده کردهاند، به گونهای که تأثیر عیلامیان در جامه و رزم افزار پارسیان بسیار محسوس است. در نقوش کاخها و مقبرههای دورهی هخامنشی در تخت جمشید و نقش رستم، عیلامیها و پارسیان مانند هم ریش گرد مرتب، کلاه شق و رق بر سر و ردایی بر تن دارند(پاتس،1385: 526). علاوه بر این پارسیان خنجر عیلامی را اخذ نمودند، این خنجر با نوک تیز و قبه مقعر گرد روی نیامی با تکهی اضافی نامتقارن در یک طرف که تفاوت آشکاری با خنجرهای کوتاه پارسی دارد، در تصویر فرستادگان عیلامی بر نقوش برجستهی آپادانا به روشنی پیداست. بیشک پارسیان تیر و کمان عیلامیها را نیز اقتباس کردهاند، چرا که تیراندازان عیلامی در نبرد با آشوریان کار آزموده و در تیراندازی مهارت بالایی داشتند، بعید نیست که فنون و تجهیزات نظامی عیلامیان اعم از کمان و تیردان تا دورهی هخامنشی کارآیی داشته است، به گونهای که تیراندازان عیلامی تا قرنهای بعدی یعنی زمان پارتها مطرح بودهاند، بنابراین در کمان داری هخامنشیان نباید سهم دستاوردهای نظامی تمدن عیلام را نادیده انگاشت(همان : 530). تمدن عیلام که زمانی با تمدن سومر و بابل در میان رودان برابری مینمود، بیشک در کنار دستاوردهای اداری و فرهنگی از دستاوردهای نظامی و دفاعی بهرهمند بود، چرا که همواره برای حفظ استقلال فرهنگی و اداری ناچار بود در بهینه سازی توان دفاعی بکوشد، در شواهدی که آورده شد وجوه اشتراک بین هخامنشیان و عیلامیان بسیار هست، و در نهایت پارسیان سوارکار جذب فرهنگ و تمدن با سابقهی عیلام شدند و آن را اقتباس نموده و توسعه دادند.
علاوه بر عیلامیها، تاثیر مادها بر ساختار نظامی هخامنشیان قابل توجه است. مادها هرچند از نظر سیاسی و نظامی در زمانی کوتاه مطرح هستند، اما در سطح تاریخ منطقه و حتی فرامنطقه، نقش بسیار موفق و ماندگاری دارند، به گونهای که فرهنگ و تمدن ایرانی وامدار تلاشهای آنها است. میراث مادها از جنبههای اجتماعی، فرهنگی و مذهبی هم قابل توجه میباشد، ولی در این بین ساختار سیاسی و نظامی مادها برجستگی بیشتری دارد. مادها بیشک از زمینه سازان ظهور امپراتوری بزرگ هخامنشی هستند، و در ادارهی آن نقش مهمی داشتهاند. به طور یقین، هرودوت در این گفتار به شباهت میان ساختار اداری مادها و پارسها اشاره میکند، و از آنجایی که مادها جلوتر از پارسها به قدرت و اشتهار رسیدند، لذا تشکیلات اداری- نظامی هخامنشیان برگرفته از سنتهای مادی است، هرچند اثری تاکنون یافت نشده تا نشان دهد که حکومت ماد هم چون شاهنشاهی هخامنشی صاحب تشکیلات دیوانی بود. همچنین او در ادامه به جذب سریع فرهنگ و آداب بیگانه توسط پارسها پرداخته و اذعان دارد پارسها جامهی مادی را پذیرفته و جوشن مصری را بر زره خودشان ترجیح میدهند(هرودوت،1389: 1/165). در مجموع چنین به نظر میرسد که پارسها شگرد فرماندهی نظامی و نظام شهربی را از مادها آموختهاند، چرا که آنان در راستای تبدیل شدن به شاهنشاهی، نخستین بار با مادها جنگیدند.
ساختار ارتش در زمان فتوحات کوروش
هستهی اصلی توان نظامی سپاهیان پارسی در زمان کوروش بر اتحاد و عصبیت قومی و قبیلهای استوار بود، آشفتگیهای سیاسی و اجتماعی در کشورهای همسایه به عصبیت شکل گرفته در میان پارسها فرصت بهرهمندی و اعتماد به نفس بخشید. نیروهای دفاعی پارسها پیش از نبرد با ماد، ساختاری ساده و قبیلهای داشتند، و این ویژگی به ورود تدریجی آنان به فلات ایران باز میگردد. بخش عمدهی اطلاعات مربوط به پارسها، چگونگی مهاجرت آنها به جنوب و جنوب غرب فلات ایران و بعد شکلگیری شاهنشاهی هخامنشی از منابع آشوری، آثار مورخان یونانی و دستاوردهای باستانشناسی فراهم آمده اند. بر اساس منابع آشوری- بابلی و یافتههای باستان شناسی، سه محل متفاوت برای پارسها از وقتی که وارد فلات ایران شدند، تا زمان تبدیل به پادشاهی وجود دارد 1) جنوب و غرب دریاچهی ارومیه 2) به احتمال زیاد در زاگرس و نزدیکی عیلام(انشان) 3) در پرسه که دودمان هخامنشی حکومتش را از آنجا آغاز میکند، و آن سرزمین پارس نامیده می شود(Sumner,W.M.,1994:97).
از سنگ نوشتههای آشوری چنین بر میآید که از زمان سلمانسر سوم (858پ.م-824پ.م) تا زمان پادشاهی آسارحدون(680پ.م-669پ.م) روسای قبایل پارسی تحت فرمان و باج گذار آشور بودند، این امکان وجود دارد آنان از آشفتگیهای زمان آسارحدون تا قدرتگیری آشوربانیپال استفاده و مدتی در استقلال زیستهاند، یا اینکه گفتهی هرودت مبنی بر اطاعت پارسها از ماد در زمان فرورتیش صحت دارد(هرودوت،1389: 147)، به گونهای که مادها در این زمان توانستند با استفاده از مشکلات داخلی و خارجی آشور قبایل پارسی را مطیع نمایند. با فتح عیلام توسط آشور بانیپال در سال 645پ.م، دوباره پارسها نسبت به آشور اعلام اطاعت کردند(هینتس،1388: 55-64)، ولی با از بین رفتن امپراتوری آشور توسط مادها، پارسها در زمان کیاکسار تابعیت مادها را پذیرفتند(همان:65). حتی این احتمال وجود دارد قبایل پارسی در نبرد کیاکسار علیه آشور به مادها خدمات نظامی دادهاند، بدین شکل که سران قبایل پارسی با درک شرایط سیاسی و اطمینان به زوال آشور مصمم شدند تا با پذیرش سیادت مادها با آنان علیه آشور وارد نبرد شوند.
ماهیت اداری- نظامی پارسیان در پیش از ظهور شاهنشاهی هخامنشی، تحت تأثیر چگونگی اوضاع اجتماعی و معیشتی آنان بوده است، دربارهی اوضاع اجتماعی و اقتصادی پارسیان هنگام ورود به جنوب و جنوب غرب فلات ایران ویلیام سامنر دو پیشنهاد را مطرح میکند؛ نخست این که آنان قبایل کوچ رویی بودند، و به صورت عشایری زندگی میکردند، در پیشنهاد دوم احتمال یکجانشینی آنان را در نظر دارد(Sumner, W.M.,1968:7-31).
گزنفون در توصیف زندگی نامهی کوروش، زمانی که او نوجوان و در دربار ماد تحت نظارت پدربزرگش آستیاگ سوارکاری میآموخت، بیان میدارد از آنجایی که در سرزمین پارس به سبب کوهستانی بودن امکان پرورش اسب دشوار بود، تعلیم سوارکاری را فرصتی نایاب برای کوروش نوجوان می داند( Xenophon, 1960,Vol.1:29). با توجه به این که شاهان هخامنشی در کتیبههایشان به کرات از وجود مردان خوب و اسبان خوب در سرزمین پارس سخن گفتهاند، به گونهای که حتی در کتیبههای منسوب به آریارم و ارشام نیا و پدربزرگ داریوش نیز چنین مطلبی دیده می شود(Kent,1950:116)، توصیف گزنفون مبنی بر این که در پارس امکان پرورش اسب وجود نداشت، اغراق آمیز به نظر میآید، اما نشان میدهد که پارسیان تا پیش از قدرتگیری کوروش چندان نمیتوانستند از اسب در نبردها بهره گیرند، و اسب به عنوان نماد برتری و والامقامی توسط سران پارسی استفاده میگردید، ولی در ارتش قبیلهای و ناپایدار آنان بخش مجزایی تحت عنوان سواره نظام وجود نداشت. با توسعهی یکجانشینی وجود نیروهای دفاعی دائمی و تعلیم دیده ضرورت یافت. گزارشهای منابع و دادههای باستان شناسی بیانگر این هستند که علی رغم رواج کوچ نشینی در میان برخی از قبایل پارسی، تعدادی از قبایل قابل توجه آنان یکجانشین بوده اند(Sumner,1968:7-31)، به نظر میآید نیروهای قبایل پارسی در زمانهایی که تحت حاکمیت قدرتهای بزرگ قرار داشتند، در رکاب آنان با سایر ممالک جنگیده بودند، و این روال بر تجربه و توانایی جنگی آنان افزوده بود. گزنفون در کوروش نامه به مشارکت سپاهیان پارسی به رهبری کوروش در سپاه مادها برای مقابله با اتحاد نظامی ممالک آشور، لیدی، کاپادوکیه، فریگیه، پافلاگونیه، کاریه، کلیکیه، هند و سیلیسی سخن میگوید(Xenophon,1960,Vol.1:77-79 ).
بر اساس توصیف گزنفون سپاهیان پارسی که در آن زمان برای مساعدت به مادها به رهبری کوروش حرکت کردند، از طریق سلسله مراتب قبیلهای جمع آوری شدند، و متشکل از پیادگان، فلاخن اندازان و تیراندازان بودند(Ibid:79). به احتمال قریب به یقین ساختار ارتش کوروش پیش از غلبه بر مادها قبیلهای بود، و هر چند بزرگان و سرکردگان پارسی سواره بودند، اما در نیروهای دفاعی آنان بخش مجزا و تعلیم دیدهای به عنوان سواره نظام وجود نداشت. واقعیت دیگر بیانگر وجود ائتلاف و دشمنی سایر ملل با قدرتگیری مادها و پارسها در فلات ایران دارد، و ضعف و سستی داخلی و مشکلات خارجی مادها به کوروش فرصت داد تا به سیادت مادها بر پارسها پایان دهد.
در اواسط قرن ششم پیش از میلاد، قبایل پارسی در جنوب غرب فلات ایران از نظر اجتماعی و نیروی انسانی به توانایی لازم برای تشکیل واحد یکپارچهی اداری- نظامی رسیدند، هرودت آنان را مقارن با شکلگیری شاهنشاهی هخامنشی در شش طایفهی یکجانشین و چهار طایفهی کوچ نشین توصیف میکند، و در این میان طایفهی «پاسارگادی» که خاندان کوروش هم به آن تعلق داشتند را نجیبترین پارسیان میداند(Herodotus,1964,Vol.1:66). گزنفون قبایل ایرانی را به دوازده تیره مشهور تقسیم و جمعیت آنان را در مجموع یکصد و بیست هزار نفر برآورد میکند. (Xenophon,1960:13).
با توجه به ماهیت جامعهی قبیلهای، وجود کوهها و درههای زیاد در جنوب غرب فلات ایران، پیش از قدرتگیری کوروش بسیاری از سران قبایل در فارس جداگانه عمل میکردند، تا اینکه کورش توانست آنها را متحد نماید، در این اتحاد قدرت فائقهی نظامی کوروش بیتأثیر نبوده است. بنا به گفتهی گزنفون کوروش زمانی که در دربار ماد اقامت داشت و در نخستین برخورد با سوارهای لیدی فهمید که نیروهای سوارهی پارس نسبت به سوارهای مادی و سواره نظام معروف لیدی بسیار ضعیفاند، به این خاطر تعداد سوارهای پارسی را از دو هزار نفر به ده هزار نفر رسانید، حتی برای تشویق جوانان به سوارکاری مقرر داشت هر کسی که از دولت اسب میگیرد، باید همیشه سواره حرکت کند، و برای سوارکاران خوب امتیازها و جوایزی در نظر گرفت(Xenophon,1960,Vol.1:357-359).
ادوات جنگی هخامنشیان
با تصرف سرزمین ماد، کوروش میراث همه جانبهی آنان را به ارث برد، چرا که مادها بر روی بازماندههای فرهنگی و اجتماعی اورارتو و آشور قدرتشان را بسط داده بودند، در واقع کوروش بعد از براندازی خاندان حکومتگر ماد با سران و بزرگان مادی نوعی اتحاد و همراهی را در پیش گرفت، به گونهای که هارپاگ و مازه هر دو اهل ماد و از فرماندهان سپاه کوروش در فتوحات بعدی بودند، و هر کدام از آنان به دستور کوروش در آسیای صغیر به مقامهای اداری- نظامی رسیدند(Herodotus,1964,Vol.1 :68 ). بیشک موفقیتهای نظامی کوروش مدیون اصلاحاتی است که او در ساختار و امکانات ارتش انجام داد، آن گونه که از گفتههای گزنفون بر میآید تا زمان کوروش ارابههای جنگی را مطابق مرسوم «ترواییها» میساختند و این نوع ارابهها در بین مادها و آشوریها رواج یافته بود. کوروش در ضمن آزمایش آنها دستور داد، ارابههای جدیدی بسازند که برای جنگ مناسبتر باشند، به گونهای چرخهای آنها را محکمتر و محور آنها را درازتر از ارابههای قدیمی گرفتند، تا از خطر خرد شدن چرخها و واژگون شدن ارابهها جلوگیری شود. در دو انتهای محور چرخها دو داس آهنی به پهنای دو «ارش» رو به پایین و درست در زیر آنها دو داس دیگر رو به بالا نصب شد، این ارابهها در زمان تاخت به هر چیزی که بر میخوردند از هم میشکافتند. از ارابههای داس دار در زمان کوروش سیصد دستگاه ساخته شد و در آرایش جنگی جلو خط اول پیاده نظام قرار دادند، به هدف این که صفوف دشمن را شکافته و مسیر پیاده نظام را هموار کند (Xenophon,1960,Vol.2:135-137). علاوه بر این گردونهها یا برجهای چوبی بلند و چرخ دار به فرمان کوروش ساختند که هر یک دارای هشت مال بند بود و هشت گاومیش به آن بسته میشد، این گردونهها را مانند حصاری در پشت سر پیاده نظام حرکت میدادند تا در صورت عقب نشینی پیاده نظام تیراندازان گردونهها دشمن را تحت فشار قرار داده و برای پیاده نظام فرصت صف آرایی مجدد پیش آید(Ibid,Vol.2:147-149).زمانی که سلطهی سیاسی- نظامی مادها پایان یافته بود، و سران قبایل پارسی در رکاب کوروش میرفتند تا اشرافیت نظامی نوینی را به وجود آوردند، حتی این قشر به تعداد اندک اما با قدرت بسیار بعد از مدتی اغلب مناصب مدیریتی در ارتش و شهربیها را در اختیار گرفتند.
فتح لیدیه
پیروزی کوروش بر ماد، پارسها را از بندگی مادها رهانید، اما اندکی بعد تحول چشمگیری در وضعیت « ژئوپولیتیک2» منطقه به وجود آورد، از سال 585پ.م عهدنامهای میان کیاکسار شاه ماد با آلیات شاه لیدی بسته شده بود که بر اساس آن رودخانهی هالیس به عنوان خط مرزی میان لیدی و ماد به حساب میآمد (Herodotus,1964,Vol.1: 54). کرزوس پادشاه لیدی به دلیل ثروت عظیم و قدرت نظامیاش در سراسر خاور نزدیک و یونان شهرت و اعتبار زیادی به هم زده بود، او شهرهای ساحلی آسیای صغیر را در تسلط داشت و از آنها خراج میگرفت، و مجموعهی آناتولی به استثنای لیکیه، کیلیکیه و کاپادوکیه همه تحت فرمان کرزوس بودند(هرودوت،1389،ج1: 107-106). موقعیت سیاسی، نظامی و اقتصادی لیدی به کرزوس اجازه میداد تا خودش را از کوروش که تازه به قدرت رسیده بود، بسیار بالاتر بداند، لذا در پی استفاده از موقعیت به دست آمده ناشی از سرنگونی حکومت ماد درصدد گسترش مرزهایش در آن سوی رود هالیس(قزل ارماق) برآمد. اصطکاک بین کوروش و کرزوس حتمی بود، پادشاه لیدی به اتکای خزانهی غنی، سواره نظام نیرومند و به امید اجیر کردن سپاهیان یونانی و اتحاد با شهرها و مستعمرات یونانی آمادهی جنگ با کوروش و ایرانیان شد، او حتی کاپادوکیه را به تصرف در آورد و با دولتهای بابل و مصر علیه ایرانیها اتحاد برقرار نمود(گرشویچ،1384: 25-24؛ پوررضا، 1385: 138). دربارهی زمان دقیق نبرد کوروش با لیدی میان محققان اختلاف نظر وجود دارد، تصرف سارد گاه در سال 546پ.م و گاه در سال 541-542پ.م عنوان شده است، اما آنچه که مربوط به ساختار نیروهای دفاعی کوروش در تصور میگنجد، ارتش هخامنشی پیش از نبرد با لیدی به نهایت متناسب با مختصات نیروهای لیدیایی آماده سازی شده و در این جریان تیمهای فنی و آموزشی دخیل بودند، به گونهای که مجهز به سواره نظام نیرومند و آلات و ادوات دژگیری شده است(گرشویچ،1384: 25). در واقع میتوان گفت لیدیه به عنوان یکی از ساتراپ نشینهای قدرتمند غربی که کوروش بزرگ توانست سلطه سیاسی نظامی خویش را بر آن گسترش دهد، بود. او در برخورد با این ساتراپی متوجه برخی از ضعفهای نظامی خویش نسبت به لودیهایها شد. این نارساییها باعث اصلاحاتی در ارتش هخامنشی گردید که مهمترین آنها عبارت بودند از:
ساده و روان کردن حرکت واحدهای نظامی؛
تغییراتی چند در رزمافزارِ نفرات پیاده برای آمادگی بیشتر برای رزم تن به تن؛
افزایش تعداد سوارهنظام پارسی؛
امر شد 300 ارابه داسدار جدید بسازند که محور آن بسیار دراز بوده و نسبت به نوع قدیمیاش کمتر واژگون میگشت. همچنین دو داس نیز در زیر آن نصب نمودند. صد گردونه چوبی با برجهای متحرک ساختند که هر یک دارای مالبند بوده و با هشت جفت گاومیش به حرکت درمیآمدند. در هر یک از این برجها 20 کماندار موضع میگرفتند. تغییر تاکتیک و آرایش جنگی، بدینشکل که در نبرد تمبره با لودیهایها امر شده بود در هنگام عملیات، نیروهای خودی آرام آرام از دو جناح چپ و راست عقبنشینی کنند تا به این وسیله سپاه دشمن در زمان تعقیب، از هم دور افتاده و مصریها در مقابل قلب سپاه ایران قرار بگیرند. نتیجه چنین تاکتیکی آن شد که پیادهنظام معروف مصری که دارای سلاحهای تدافعی و تعرضی برای جنگهای تنبهتن بودند، از پشتیبانی سلاحهای پرتابی محروم گشتند (معطوفی،1390 :59).
در فتح بابل به سال 539 پ.م از آنجایی که فرمانروای بابل از شرایط بسیار مناسب منطقهای و امکانات دفاعی برخوردار بود، ایرانیان میبایست تجربههای جنگی زیادی اندوخته باشند. با دسترسی بیرون از اندازه به مردان جنگجو، کوروش چنان نیرومند شد که سرانجام میتوانست دست به کار تاخت بردن به بابل شود. (اومستد، 1383: 67)
به طور کلی آرایش جنگی قوای کوروش بر اساس توصیفات گزنفون از این قرار است:1- در جلوی جبهه یکصد ارابه ی داس دار 2-در پشت سر ارابهها پانزده هزار پیاده سنگین اسلحه پارسی با آرایشی به عمق دوازده صف، پهلوهای این خط در هر طرف با چهار هزار سوار پارسی به عمق چهار صف پوشیده شدن بود3-زوبین اندازان در خط دوم برای این که زوبینهای خود را از بالای سر خط اول به مسافت نزدیک پرتاب کنند4-کمانداران در خط سوم قرار گرفته بودند و تیرهای خود را از بالای سر افراد خطوط جلو به مسافت دور میانداختند5-واحدهای احتیاط که عبارت از نصف دیگر پیاده نظام سنگین اسلحه و در خط چهارم قرار داشت6-در پشت سر این خطوط برجهای متحرک یا گردونهها در یک صف قرار داشته و حصار محکم و متینی را تشکیل میدادند. (Xenophon,1960,Vol.2:171-191). توسعهی ارضی در زمان کوروش سبب شد، تا مرزهای شاهنشاهی هخامنشی با اقوام بیابانگرد همجوار شود، به نظر میآید در چنین شرایطی اولین تدبیر برای سیاستمدار کاردانی مانند کوروش این بود که به فکر دفاع استراتژیک از مرزها باشد.
کوروش و فتح شرق
انگيزه لشكركشي كوروش به شمال شرقي ايران متعدد است و محققان علل گوناگونی برای این لشکرکشی عنوان میکنند، آنچه که مشخص است اینکه کوروش هخامنشی در تلاش برای تصرف سرزمین سکاها بوده و میخواسته را هم مطيع شاهنشاهي ايران كند. پیر بریان محقق فرانسوی به نقل از ژوستن ماجرا را بدینگونه بیان میکند: « دولتهایی که تا آن زمان خراج گذار مادها بودند، وقتی ملاحظه کردند که قدرت به دست دیگری افتاده است گمان بردند که اوضاع تغییر کرده و علیه کوروش سر به عصیان برداشتند و این نافرمانی اصل و منشأ جنگهای متعدد کوروش گشت» (بریان،1377، ج1: 142). در واقع با اینکه بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی خودش را جانشین مادها معرفی کرد، باز هم نتوانست بدون جنگ بر شرق فلات ایران مسلط شود، از طرفی بعید نیست که مادها در اواخر حیات سیاسی شان به سبب ضعف و سستی بر شرق فلات ایران کنترل نداشتهاند. بیشک کوروش بعد از فتح لیدی و پیش از فتح بابل یعنی بین سالهای 545پ.م تا 539پ.م برای سر و سامان دادن به ایرانیان شرقی در شرق فلات ایران مشغول اقدامات دفاعی و نظامی بوده و نواحی غربی آسیای مرکزی یعنی مناطقی چون درنگیانا، هرات، مرو، خوارزم، سغد، باختر، قبایل سکاها، ساتاگیدیا، آراخوزیا، گدروزیا و قندهار را به شاهنشاهی هخامنشی ملحق ساخت(Dandamaev,1989: 33).
بی شک کوروش با هدف دفع حملات اقوام بیابانگرد از مناطق آباد و متمدن شرق ایران از رودخانهی سیحون گذشته و بیابانگردان را تعقیب کرده است، اما ارتش ورزیدهی او که در سایر فتوحات با نیروهای منظم و سازمان یافتهی روبرو بودند، در این مورد با نیروهای تیزرو مواجه بودند که فضای بیابانهای وسیع به آنان سرعت عمل بالایی میبخشید. در حوزهی فلات ایران و سایر مناطق غرب آسیا اغلب نیروهای قبیلهای برای دراز مدت توان مقابله با ارتشهای منظم را نداشتند، اما در فضاهای وسیع بیابانی اگر نبرد به درازا میکشید، این لشکریان سازمان یافته بودند که آسیب میدیدند. کوروش و سپاهیان او با انبوهی از فتوحات که در کارنامه داشتند، در نبرد با بیابان گردان آسیای مرکزی در طی نبردهای فرسایشی تلفات زیادی دیدند، چرا که حتی سازوبرگهای یک ارتش منظم کلاسیک در چنین جغرافیایی به حالت بازدارنده و ناکارآمد در میآید. مرگ کوروش به معنای شکست ارتش شاهنشاهی هخامنشی نبود، بلکه فقط تعقیب سکاهای بیابانگرد را عقیم گذاشت، در واقع این اقوام در شرایطی نبودند که بتوانند با حکومت مرکزی مقابله و آن را نابود کنند، بلکه به خاطر نیازهای آنی خویش به مرزها هجوم آورده و سبب ناآرامی میشدند. دفن جسد کوروش در پاسارگاد، به قدرت رسیدن پسرش کمبوجیه و فتح مصر جملگی دال بر استحکام و پایداری ساختار ارتش شاهنشاهی هخامنشی در زمان مورد نظر هستند، و توسعهی ساختار نیروهای زمینی ارتش هخامنشیان به زمان کوروش در طی فتوحات سرزمینهای متمدن قابل تصور است، به گونهای که سواره نظام بسیار تقویت شد، و حتی از شتر، فیل، قاطر و غیره در بخشهای پشتیبانی استفاده میشد.
تاکتیکهای جنگی کوروش
در بدو امر ارتش ایران فاقد تشکیلات و سازمان منظمی بود. سران طوایف و ایلهای مختلف هر یک به منظور دفاع از قبیلههای خود مجبور به تجهیز و نگهداری عدهای سرباز، که از بین طوایف و ایلهای مختلف هر یک به منظور دفاع از قبیلههای خود مجبور به تجهیز و نگهداری عدهای سرباز، که از بین عایای خود انتخاب میکردند، بودند؛ و اینان نیروهای پراکدهای بودند که در نقاط مختلف به گلهداری و چوپانی یا به کشت و زرع میپرداختند. اولین اقدام کوروش جمع آوری سران قبایل و گردکردن نیروهای پراکنده بود که بدین ترتیب ضمن ایجاد تأمین دسته جمعی و زندگی راحت و فارغ از تشویق هجوم بیگانگان به کسب افتخارات و امتیازاتی نائل میگردیدند که قبلا از آن برخوردار نبودند. ( احتشام، 2535: 71) کوروش بنیانگذار شاهنشاهی در کودکی تعلیمات جسمی، روحی و فکری زیادی دیده و در امور رزم و سوارکاری بسیار ورزیده بود، بر اساس توصیف گزنفون هنگامی که به رهبری سپاهیان پارسی انتخاب شد تا مادها را در برابر ائتلاف نظامی لیدی و بابل مساعدت نماید، پدرش کمبوجیه او را پندهایی داد که خلاصهی پندهای جنگی پدر کوروش از این قرار هستند:« ادارهی امور رزمی موقوف به اصولی است که توجه به سلامتی افراد، توسل به نیرنگ های جنگی و اطمینان به اطاعت سربازان از اصول مهم آن است. فن لشکرکشی جزئی است از فن ادارهی امور جنگی کوروش: برای تأمین غذای افراد و لوازم قشون کوشیدم و برای تأمین صحت و سلامتی سربازان، از پزشکان حاذق در سپاه خود استفاده نمودهام. کمبوجیه: پزشکان مانند رفوگران هستند که به وصله کردن و مرمت پارهها می پردازند، پزشکان برای معالجهی بیمارانند. اما تو تکلیف شریفتری بر عهدهداری و آن این است که از بیمار شدن سپاهیان پیشگیری کنی. بنابراین قبل از توقف در جستجوی نقطهای باش که سلامت سپاهیانت را تأمین کنی و در انتخاب محل، رنگ و قیافه ساکنین آن بتو گواهی میدهد. پس از آن باید روشی را بکار بندی که برای سلامتی خود بکار میبندی. دادن غذا به مقدار لازم و ایجاد تحرک و تمرینهای بدنی برای هضم آن. کوروش: برای تشجیع سربازان و افزودن تهور و شجاعت آنان باید پیوسته امیدوارشان نگاهداشت. کمبوجیه: بلی، ولی باید تشویق سربازان در مواقع خطرهای بزرگ دارای اعتبار باشد، و نشان دهی که بیشتر از آنان درصدد تأمین منابع و رساندن خیر به آنان هستی. در این صورت خود بخود، اطاعت را بر خود واجب میشمارند. در فصل تابستان، رئیس یا فرمانده باید بیشتر از دیگران در آفتاب بماند و در زمستان، کمتر از دیگران از سرما بهراسد. همچنین در صحنهی کار، بیش از دیگران متحمل رنج و زحمت شود. کوروش: چگونه میتوان بر خصم غلبه یافت؟ کمبوجیه: برای به دست آوردن چنین موفقیتی باید شخص مکار، حیلهگر و در تهاجم و غارت بر حریف چیره دست باشد. تو را دلالت به کاری میکنم که شایستهی مردان بزرگ و واقع بین است. باید تمام آنچه را که در شکار آموختی، از تیراندازی و نیزه پرانی گرفته تا توسل به انواع حیل در بدام انداختن شکار؛ در مورد آدمیان و خصم، در هنگام جنگ نیز به کارگیری. سرانجام کمبوجیه تمام آنچه را که باید فرزندش در فنون نظامی و جنگی آموخته باشد به وی تعلیم و یادآوری میکند:1-سعی کن حتی المقدور با صفوف منظم بر دشمن قبل از اینکه آرایش رزمی یافته باشد، بتازی و غافلگیرش سازی (غافلگیری)2-با افراد مسلح خود به کسانیکه هنوز اسلحه ندارند حمله کن، سربازانت را هوشیار و بیدار نگه دار تا به سهولت بر سربازان خمار و خواب آلود حریف چیره شوند(شبیخون)3-سعی کن خود را از انظار دیگران پنهان سازی ولی به خوبی دیگران را ببینی(کمین)4-موقعیت خوب زمین را تصرف کن و حریف را در زمینی که دارای موقعیت نامناسبی است بران، آنگاه بر او حمله ور شو و صفوف او را پراکنده کن(توجه به موقعیت های استراتژیک)5-باید به نقاط ضعف خویش واقف شوی و پیوسته مترصد باشی که آن را از نظر دیگران بپوشانی، و دریابی که نقاط ضعف حریف در چیست و بر آن حمله بری6-ای فرزند، اگر می خواهی کلیهی فنون رزمی و حیله های جنگی را بیاموزی، نباید به آنچه آموختهای اکتفا نمایی، بلکه فرماندهی لایق کسی هست که به هنگام ضرورت این قبیل تدابیر را از خود ابداع نماید و در برابر دشمن صاحب ابتکار باشد. در جنگها ابداعات جدید دارای ارزش بیشتری است، زیرا بهتر دشمن را فریب میدهد. در صحنهی نبرد، از این که آنی در کار خویش غافل شوی بپرهیز، زیرا زیردستان تو انتظار دارند که عاقبت اندیشی تو شامل حال آنان گردد»(Xenophon,1960,Vol.1:87-128). هرچند گفتگو میان کمبوجیه حاکم پارس با پسرش کوروش در قالب داستان و آرمان گونه توصیف شده است، اما جنبههایی از تدابیر جنگی کوروش و پادشاهان بعدی هخامنشی را بازگو می کند، در واقع رسیدگی به وضعیت جسمی و روحی سپاهیان، بهداشت جسمی و روانی، تغذیهی مناسب، شناخت نقاط ضعف دشمن و حضور فعال شاهنشاه در جبهههای نبرد از عوامل موثر در تقویت کارکرد ارتش بودند، از آنجایی که گزنفون افسر نظامی بوده و در اواخر قرن پنجم میلادی در لشکرکشی کوروش کوچک علیه برادرش اردشیر دوم حضور داشته است، بدون شک از نزدیک بسیاری از تدابیر جنگی ایرانیها را رصد نموده و آنها را در داستان زندگی کوروش انعکاس داده است.
همزمان با ترقی اجتماعی و نظامی قبایل پارسی و وجود رهبر توانایی مانند کوروش، مادها که بعد از فروپاشی به اوج توسعهی ارضی و نظامی رسیده بودند، نتوانستند از پیروزی ارزشمند در برابر آشور بهره برداری اداری-نظامی ببرند، چرا که آنان هرگز نتوانستند تفکرات قبیلهای را کنار بگذارند، و وحدت قبایل ماد به زودی در اثر رقابت سران قبایل، مغان و اشراف نظامی فروپاشید. هرودت اشاره میکند که پارسها از مدتها پیش از سلطهی مادها بر خویش ناراضی بودند، کوروش از فرصت استفاده نموده آنان را برای مقابله با مادها آماده کرد. بدین گونه یک روز آنها را با کار بسیار اندک و سبک و با روحیهی شاد و سخنان گرم در کنارش نگه داشت و به آنان خوراکهای خوب و خوشمزه خورانید، روزی با کارهای سخت، اعمال خشونت و تحمیل گرسنگی و سختی بر آنها، به نحوی که مادها با پارسیان زیردست میکردند، سپس از آنان پرسید کدام شیوه را میپسندید و آنان خوراک خوب و آسایش و شادی را برگزیدند، کوروش در پاسخ پارسیان جواب داد برای رسیدن به رفاه و آسایش باید حکومت ماد سرنگون شود تا شما از بندگی آنها رسته و آنان را زیردست خود کنید(Herodotus,1964,Vol.1: 66-67).
گزارش هرودت پیرامون چگونگی پیروزی کوروش بر مادها و تصرف هگمتانه بسیار مختصر است، اما کتزیاس جنگ با ایشتوویگو را با تفصیل بیشتری شرح میدهد، بدین گونه که ابتدا پارسها شکست خورده عقب نشینی کردند و کوه پاسارگاد توسط سپاهیان مادی محاصره شد، اما زنان پارسی شروع به ترغیب مردان جنگی شان نموده و به دنبال این پارسیان بازگشته و مادها را عقب نشاندند، سپس بسیاری از سران ماد به کوروش متمایل شده و به بارگاه او نماینده فرستادند(Nichols,2008: 88-89).به نظر میآید در این برهه نارضایتیهای داخلی و اختلافات سران مادی بسیار به کمک کورش آمدهاند. دربارهی نبرد کوروش با آستیاگ، پادشاه ماد، دو متن بابلی وجود دارد، یکی وقایع نامهی نبونید که گزارشی مربوط به همان دوره میباشد، دربارهی این جنگ چنین میگوید: « ایشتوویگو سپاه خود را گرد آورد و به سوی کوروش شاه انشان حرکت کرد تا او را سرکوب کند و سپاه ایشتوویگو سرکشی کرد و او اسیر شد و او را نزد کوروش بردند. در آگامتانو(اکباتان) کوروش هر چه سیم و زر و دارایی و ثروت در سرزمین آگامتانو بود به چنگ آورد و با خود به انشان برد. »(بریان،1377،ج1: 102). اما متن دیگر «استوانه ابوحبه3» در آن مردوک خدای بابلیها در خواب به نبونید اطمینان میدهد که ماد دیگر وجود ندارد:« در سال سوم خداوند کوروش، شاه انشان خدمتگزار جوان خود را برانگیخت تا با سپاه کوچکش به پیشروی بپردازد. ایشتوویگو را سرنگون و او را اسیر کند و به سرزمین خود بیاورد» (همان،ج1: 102). در این گزارشها برخلاف منابع یونانی از کوروش به عنوان شاه انشان یاد شده است و اسمی از پارس در میان نیست، از طرفی این ایشتوویگو (آستیاگ) است که برای سرکوبی کوروش حرکت میکند، چرا که کوروش به عنوان تابع حکومت ماد علیه او شوریده است، علاوه بر این محتوای منابع بابلی نیز از وجود نارضایتی رعایا و سپاهیان ماد از آستیاگ پرده بر میدارند.
پیروزیهای کوروش تنها با غلبه بر مادها به پایان نرسید، بلکه او با تدابیر اداری و نظامی توانست از بینظمیهای سیاسی و اجتماعی آسیای غربی در اواسط هزارهی اول پیش از میلاد بهره برداری کند، به گونهای که ساکنان آن مناطق با دلخوشی حاکمیت ایرانیها را پذیرفتند. به نظر میآید ساکنان ماد، لیدی و بابل از آشفتگیها و سوء مدیریت حکومتهای شان آسیبهای زیادی دیده بودند، و چندان انگیزهای برای حمایت از آنها نداشتند. گزنفون کوروش را یک جهانگشای جوانمرد میداند که اقوام گوناگون با میل و رغبت سر به اطاعت او گذاشتند(Xenophon,1960,Vol.1: 3). داندامایف گروههای تجاری اعم از بازرگانان بابلی و آسیای میانه را در تأسیس یک حکومت بزرگ و مجهز به راه ها و جادههای امن و بی خطر ذی نفع میداند، زیرا چنین واحد نظامی- اداری میتوانست سبب تمرکز تجارت بین شرق و غرب باشد (داندامایف،1386: 147). کوروش اهدافی در پیشروی به سوی غرب داشت، مهمترین آن تصرف سواحل دریای مدیترانه بود که جادههای بزرگ مرکز ایران به بنادر آن منتهی میشدند، همچنین در آسیای صغیر یونانیان مهاجر در جوار دولت ثروتمند لیدی پایگاههای بزرگ تجاری داشتند، تصرف آن مناطق علاوه بر نظام اداری-نظامی واحد سبب ایجاد شبکهی تجاری بدون مرز میشد. کوروش با دوراندیشی و درایت لازم به دنبال ایجاد مرز دریایی امن در دورترین نقاط غرب آسیا، جنوب دریای سیاه و حفظ امنیت در جنوب آسیای صغیر بود، که در این شرایط باید دولت شهرهای تجاری آسیای صغیر نیز به اطاعت ایرانیان در میآمدند. بنابراین بعد از تصرف ماد، لیدی نخستین جایی بود که نظر کوروش را جلب کرد، در مقابل کرزوس شاه لیدی در این اندیشه بود که دولت ماد منقرض شده و کوروش قادر به احیای قدرت نیست، لذا از رودخانهی هالیس عبور کرد تا برخی از اراضی مادها را تصرف کند. کوروش وقتی از حرکت نیروهای لیدیایی باخبر شد، به سرعت نیروهای ایرانی را حرکت داد و در پتریا4واقع در کاپادوکیه با کرزوس روبرو گردید، پیش از این نبرد برای امنیت پشت جبهه با نبونید شاه بابل صلح نمود. به گفتهی دیودور سیسیلی کوروش پس از ورود به کاپادوکیه قاصدانی به سوی کرزوس فرستاد و به آنها مأموریت داد تا به پادشاه لیدیه تفهیم کنند که از این پس او فقط می تواند به عنوان یک ساتراپ در سرزمینش باقی بماند (Sicily,1935-1953,Vol.4: 43)، اما به نظر میآید شاه لیدی به قدرتش فوق العاده اعتماد داشته است. سرنوشت جنگ در نبرد پتریا مشخص نشد، با فرا رسیدن زمستان سال 546پ.م کرزوس به شهر سارد مقر حکومتش بازگشت، چرا که میاندیشید در سرمای زمستان ادامهی نبرد برای ایرانیان امکان ندارد، در مقابل کوروش با آگاهی از تلاش کرزوس برای برقراری ائتلاف با مصر، بابل و اسپارت سرعت عمل به خرج داد و در عمل ائتلاف نظامی آنان را عقیم گذاشت.
ایرانیها در دل زمستان به حمله پرداختند، و ارتش لیدی را درست در زمان پراکندگی غافلگیر کردند، در نزدیکی شهر سارد نبرد بین ایرانیها و لیدیاییها آغاز شد، هرودت دربارهی ساختار سپاه و امکانات جنگی سپاهیان لیدی میگوید:« در آن زمان آسیا قومی دلاورتر و نیرومندتر از لودیایی ها نداشت، آنان سواره می جنگیدند، نیزههایی سنگین داشتند و چابک سوارانی بینظیر بودند» (هرودوت،1389،ج1: 134)، از گزارش هردوت میتوان پیبرد که کوروش از سواره نظام لیدی نگران بوده است، بدین خاطر با مشورت هارپاگ مادی تدبیری اندیشیده تا سواره نظام سپاه لیدی را بی اثر نماید، از قلم هرودت تدبیر و چاره اندیشی کوروش بدین شکل اجرا شد:« تمام شترانی که در پشت سپاه، خدمه و بار و بنه را حمل میکردند گرد آورد و دستور داد بارهای آنها را خالی کنند و سپس سربازانی با تجهیزات سواره نظام را بر آنها سوار کرد و به خط مقدم در برابر سواران لودیایی فرستاد. به پیادهها فرمان داد پشت سر شتران حرکت کنند و سواران را به پشت پیادگان فرستاد. آن گاه که همه چیز مرتب شد به سربازان فرمان داد به هیچ کس رحم نکنند و هر لودیایی را که مقاومت کرد بکشند مگر خود کرزوس را که نباید آسیبی ببیند حتی اگر به مقاومت بپردازد. چنین بود فرمانهای او؛ و کوروش از آن رو شتران را در برابر سواران لودیایی قرار داد که اسب از شتر میترسد: نه هیبت و ظاهر او را میتواند تحمل کند نه بوی او را هدف از این ترفند جنگی آن بود که سواره نظام لودیا را که کرزوس برای کسب یک پیروزی درخشان رویش حساب میکرد بی اثر سازد. نبرد در گرفت اما به محض آنکه اسبها بوی شتران را حس کردند و چشمشان به آنها افتاد رو گرداندند و گریختند»(همان،ج1: 135-134 ). آنچه هرودت پیرامون نگرانی کوروش از سواره نظام لیدیایی عنوان کرده به نظر اغراق آمیز است، چرا که اگر کوروش در دل اضطراب و نگرانی داشت در دل زمستان سپاه لیدی را تعقیب نمیکرد، اما بیشک لیدیاییها به سبب پیشرفتی که در صنایع داشتند از سواره نظامی مجهز و تعلیم دیده برخوردار بودند، و بعید نیست کوروش چنین تدبیری را برای در هم کوبیدن و خسته نمودن سواره نظام لیدی اندیشیده باشد تا سواره نظام ایرانی به راحتی بتواند کار آنان را یکسره نماید. در نهایت کرزوس از کوروش شکست خورد و به قلعهی شهر سارد پناه برد، در نهایت با اسیر شدن کرزوس تمام شهر به دست ایرانیان افتاد. کوروش و ایرانیها بعد از هر پیروزی به منابع مالی و مناطق استراتژیک سرزمینهای متمدن دست می یافتند، و برای رویاروییهای بعدی آماده میشدند، لازم بود تا سپاهیان هخامنشی با توجه به تجهیزات و تواناییهای نظامی طرف مقابل تعلیم و آموزش ببینند، و در کنار تدابیر نظامی اشراف بر شرایط سیاسی و اجتماعی دول متخاصم ضروری بود.
ردههای مدیریتی ارتش در زمان کوروش
کوروش بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی انس و همدلی زیادی با سپاهیان داشت، در واقع او علاوه بر اینکه شاهنشاه بود، مقام فرماندهی کل نیروهای دفاعی و امنیتی را نیز داشت، و این قاعده در سراسر حیات سیاسی شاهنشاهی هخامنشی برقرار بود، به گونهای که شاهنشاه علاوه بر مقام سیاسی و اداری در ارتش نیز بالاتر از همه قرار میگرفت. ارتش در زمان کوروش همان گونه که در گفتارهای پیشین بررسی شد، نسبت به ارتشهای تمدنهای پیشین به اوج توسعه و پیشرفت رسید، به گونهای که به عنوان نیروی زمینی تا آن روزگار در آسیا چنین نیروی کارآمدی پدید نیامده بود. سپاهیان ارتش هخامنشی بر دو گونه بودند ؛1- سپاهیان همیشگی. 2- سپاهیان چندگانه (موقتی). سپاهیان چند گانه، هنگام جنگ از مردمان گوناگون کشورها و شهرها گردآوری میشدند و پس از جنگ سر کار خود می-رفتند. سپاهیان همیشگی شامل نیروی زمینی و نیروی دریایی بود. (ذکاء، 1350: 8)
پیاده نظام، سواره نظام، ارابه رانان، تیراندازان، فلاخن اندازان، گردونه رانان هر کدام فرماندهی جداگانه داشتند، و در زمان کوروش چون هنوز خاندان سلطنتی از حیث دایرهی شمول نفرات رشد نکرده بود، اغلب روسای خاندانها و اشراف نظامی قبیلهای فرماندهان اصلی ارتش را تشکیل میدادند. در مجموع ارتش هخامنشی از همان زمان کوروش به شکل یک نظام ده دهی اداره میشد، که این نظام ده دهی اغلب در پیاده نظام معنا داشت. از گروههای ده نفری، صدنفری و هزار نفری در ارتش کوروش سخن گفتهاند، فرماندهی ده نفر را ده پتیش5، فرماندهی صد نفر را صته پتیش6 و فرماندهی هزار نفر را هزاره پتیش7 میگفتند. ترتیب احترام نظامی بدین گونه بود که فرماندهی ده نفری باید از فرماندهی صد نفری و فرماندهی صد نفری باید از فرماندهی هزار نفری اطاعت میکرد. گروههای ده هزار نفری نیز فراتر از این تقسیم بندی وجود داشتند، که فرماندهان آنها به بیوره پاتیش8 معروف بودند، فرماندهی ده هزار نفر در دستگاه نظامی کوروش و هخامنشیان در فوق فرمانده ی هزار نفر به پایین قرار داشت(Xenophon,1960,Vol.1:79). قابل تصور است که بیوره پاتیش ها/ فرماندهان ده هزار نفر به طور مستقیم با پادشاه در ارتباط بودند، در نهایت این سلسله مراتب نظامی به شخص کوروش در رأس همه منتهی میشد.
گسترش فتوحات جلوهی بارز دورهی زمامداری کوروش میباشد، ارتش و نیروهای دفاعی به رهبری کوروش در شکلگیری یک واحد سیاسی بینظیر و بزرگ در تاریخ نقش مهمی داشتند. لیدی و بابل از مهمترین مراکز تمدنی شرق باستان به حساب میآیند، مردمان ساکن در آنجا آداب و رسوم، فرهنگ و زبان خاص خودشان را داشتند، علاوه بر این سلطه بر این سرزمینها به معنای دسترسی به نقاط حساس و استراتژیک دنیای آن روز بود. ادارهی این سرزمینهای وسیع نیازمند راه کارهای جدید مدیریتی و اداری بود، به گونهای که اهمیت جهانداری بر جهانگیری در پژوهشهای مدیریت تاریخی غیرقابل انکار است. در سراسر زمامداری کوروش وضعیت جنگی برقرار بود، بعد از فتح هر سرزمین او یکی از سرداران نظامی وفادار به خویش را به عنوان نمایندهی اداری- نظامی در آنجا انتخاب میکرد، تا در غیاب او فتوحات را ادامه و اوضاع را کنترل کنند. همانطور که در مباحث پیشین بیان شد مازارس و هارپاگ از اشراف نظامی ماد به ترتیب از طرف کوروش برای ادارهی آسیای صغیر و ادامهی فتوحات انتخاب شدند، کوروش در سال 535پ.م میان رودان و سرزمینهای آن سوی فرات(سوریه) را در یک ایالت ادغام و گوباروی پارسی را به عنوان حاکم آن تعیین کرد(داندامایف،1391: 15). بنا به شرح گزنفون دربارهی زندگی کوروش، او به شهرب هایش گفت تا در پایگاه اداری شان دربارهای شهربی تأسیس کنند، همینطور شهربها کسانی بودند که زمین و کاخ دریافت میکردند، در مقابل حکومت مرکزی از آنها انتظار داشت تا پسرانشان را خوب تربیت کنند، و از پارسیان همراهشان سواران و گردونه رانانی ایجاد کنند(Xenophon,1960,Vol. 2:413-415-451). تشکیلات اداری شهربی یا ساتراپی در زمان داریوش به وجود آمد، اما در زمان کوروش به سبب جریان داشتن فتوحات در واقع کسانی که به عنوان نمایندهی او انتخاب میشدند، نوعی حاکم نظامی بودند، آنان از کاخ ها و پادگان های باقی مانده از حکومتهای پیشین استفاده میکردند، ولی آغاز شکلگیری دربارهای محلی و انتقال جمعیتی از پارسیان به دلایل اداری و فرهنگی بدان مناطق قابل تصور است.
توسعه ارضي قلمرو در زمان كوروش سبب شد، تا مرزهاي شاهنشاهي هخامنشي با اقوام بيابانگرد همجوار شود. به نظر ميآيد زماني كه كورش سرگرم فتح ليدي بود، شرق شاهنشاهي هخامنشي از طرف بيابانگردان تهديد ميشد، چرا كه اين ناحيه به آسياي مركزي ختم و محل زندگي و گذر اقوام بيابانگرد كه اغلب براي معيشتشان به مناطق آباد و متمول هجوم ميآوردند. اين اقوام در قرنهاي نهم و هشتم قبل از ميلاد حتي از شمال خزر گذشته و با نامهاي كيمريان و بعد سكاها به حوزه درياي سياه و آسياي صغير وارد شدند. در زمان نبرد مادها با آشور اين بيابانگردان مشكلاتي براي مادها ايجاد كردند. هر چند كياكسار پادشاه ماد با ترفندي به فتنه آنان در شمال غرب فلات ايران پايان داد. اما به نظر ميآيد كه آنها منقرض نشده و در شكل قبايل پراكنده بيابانگرد در مراحل بعدي نقش آفريني كردند. بنابراين يكي از دستاوردهاي سياسي فتوحات اين بود كه كوروش را به فكر دفاع استراتژيك از مرزها انداخت. مطالعه منابع و تحقيقات انجام شده نشان ميدهد كه كورش دوبار به شرق ايران لشكركشي كرده است، بار اول بعد از فتح آسياي صغير به طرف سرحدهاي شرقي رفت، در نتيجه گرگان و پارت به اطاعت كوروش درآمدند و ويشتاسب پدر داريوش والي آنجا شد (گیرشمن،1377: 140).هرودت در اين باب ميگويد:«مقارن روزگاري كه هارپاگ كشورهاي آسياي سفلي را تاراج ميكرد و به انقياد در ميآورد كوروش شخصاً سرزمينهاي آسياي عليا را به تاراج ميگشود و تمام اقوام اين پهنه را بدون استثنا مطيع ميكرد» (Herodotus,1964,Vol.1:90). ممكن است واگذاري ادامه فتوحات در آسياي صغير از طرف كوروش به هارپاگ و بازگشت او به علل فتنه و تهاجم بيابانگردان آسياي مركزي به شرق فلات ايران باشد. در راستاي تحقق امنيت در مرزهاي شرقي و شمال شرقي كوروش از پارت به طرف مشرق یعنی شهرهاي زرنگ، رخج، مرو و بلخ را تصرف نمود. از جيحون عبور و به سيحون رسيد، در آنجا شهرهاي مستحكم به منظور دفاع از اين مناطق در برابر حملات قبايل آسياي مركزي تأسيس كرد(گیرشمن،1377: 140). مردمان شرق فلات ايران به احتمال قريب به يقين بلافاصله بعد از تصرف اكباتان و پيروزي كوروش بر مادها اطاعت پارسيان را نپذيرفتهاند. بریان به نقل از ژوستن اين مسأله را اينگونه تأييد ميكند: «دولتهايي كه تا آن زمان خراجگذار مادها بودند، وقتي ملاحظه كردند كه قدرت به دست ديگري افتاده است گمان بردند كه اوضاع تغيير كرده و عليه كوروش سر به عصيان برداشتند و اين نافرماني اصل و منشأ جنگهاي متعدد كوروش گشت»(بریان،1377،ج1: 142). تنها صفتی که میتوان برای دستاوردهایی کوروش آورد، کلمه خارق العاده است. او در کمتر از سی سال سرزمینهای گستردهای را زیر سلطه شاهنشاهی خود برد که در آغاز سلطنت او قلمرویی بسیار کوچک بود. او رزمآرا و تاکتیکدان و استراتژیست نابهای بود که میتوانست فاصلههای بسیار بعید را به سرعت بپیماید و دشمنان خویش را افلگیر کند. (کورت، 1378: 46)
نتیجه
شاهنشاهی هخامنشی پس از فتح سرتاسرخاک ایران و مطیع کردن دولتهای دیگر، سرزمینی یکپارچه با ارتشی بزرگ را تحت فرمان گرفتند. مطالعه و بررسي منابع نشان ميدهد در شكلگيري اين نظام شاهنشاهي كه بعدها به بزرگترين نهاد سياسي در منطقه تبديل شد، علاوه بر عوامل و زمينههاي اجتماعي و اقتصادي دور و نزديك، ارتش و فرماندهی نظامی سهم به سزایی داشتهاند. ماهیت کلی ارتش هخامنشی، چند ملیتی بودن و تنوع در سربازان آنان بود. این مساله ناشی از ساختار نظامی وگستردگی قلمرو هخامنشیان بود. و این مهم مرهون خدمات کوروش بزرک است. اگر چه هستهی اصلی توان نظامی سپاهیان پارسی در زمان کوروش بر اتحاد و عصبیت قومی و قبیلهای استوار بود، ولی در نهایت بعد از تصرف دیگر سرزمینها، ارتش هخامنشیان برگرفته از ارتشهای حکومتهای پیش از خود مثل عیلامیها، مادها، لیدی و آشوریان بوده و کوروش هخامنشی با فتح این سرزمینها، الگوهای نظامی آنان را نیز اقتباس کرد و توانست یکی از بزرگترین ارتشهای جهان باستان را سازماندهی کند. از اینرو میتوان گفت ارتش آنان به لحاظ ساختار، ابزارهای جنگی و استفاده از تاکتیکها، در ارتشهای دولتهای مقتدر و ملل تابعهشان ریشه داشت. هخامنشیان از تاکتیکها و نیروی نظامی ساتراپنشینهای خویش و امپراتوریهای پیشین استفاده بسیاری نمودند. آنگونه که از منابع یونانی و نیز کتیبه ها و الواح هخامنشی بر میآید، ارتش هخامنشی بسیار سازمان یافته بوده است. این ارتش شامل نیروهای منظم آموزش دیده پیاده و سواره ایرانی، عمدتا مادی و پارسی بوده که از دستههای مختلف تشکیل میشد و بعدها سربازانی از ملل تابع به آن افزوده شد. ایجاد یک سوارهنظام کارآمد و حرفهای از دیگر اقدامات نظامی کوروش هخامنشی است. علاوه بر این موارد، میتوان به آلات و ادوات نظامی مثل ارابههای داسدار و گردونه یا برجهای چوبی که از ابداعات نظامی کوروش هخامنشی است اشاره کرد.
با توجه به اینکه شاهنشاهی هخامنشی، بزرگترین امپراتوریای بود که جهان باستان تا آن روزگار به خود دیده بود، بدون شیوههای کارآمد نظامی نمیتوانست درست عمل کند؛ بنابراین، هخامنشیان از تاکتیکها و نیروی نظامی ساتراپنشینهای خویش و امپراتوریهای پیشین استفاده بسیاری نمودند. ارتش آنان به لحاظ ساختار، زین ابزارهای جنگی و استفاده از تاکتیکها، در ارتشهای دولتهای مقتدر و ملل تابعهشان ریشه داشت و خود بر ارتش حکومتهای بعدی در ایران باستان تأثیر گذاشت. گفتنی است که این تنوع، ارتش هخامنشیان را به ارتشی فراملیتی و فرامنطقهای تبدیل میکرد که آنان را در سازماندهی و مدیریت قلمروشان یاری مینمود.
منابع
احتشام، مرتضی(2535)، ایران در زمان هخامنشیان، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی.
اومستد، آلبرت تن آیک(1383)، تایخ شاهنشاهی هخامنشی، محمد مقدم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی
بختورتاش، نصرت الله(1351)، بنیاد استراتژی در شاهنشاهی هخامنشی،تهران، مطبوعاتی عطایی.
بريان، پيير(1377)، تاريخ امپراطوري هخامنشيان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زرياب.
پاتس، دنیل تی(1385)، باستان شناسی عیلام، ترجمه زهرا باستی، تهران، انتشارات سمت.
داندامایف،محمد ا(1389)، تاریخ سیاسی هخامنشیان، ترجمه فرید جواهر کلام، تهران، نشر پژوهش فروزان روز.
ذکاء، یحیی(1350)، ارتش شاهنشاهی ایران از کوروش تا پهلوی، تهران انتشارات شورای بررسیهای باستانی شورای ارتشی جشن دو هزار و پانصدمین سالگرد بنیان گذاری شاهنشاهی ایران
کورت، آملی( 13788)، هخامنشیان، مرتضی ثاقب فر، تهران، ققنوس.
گرشویچ،ا.(1384)،تاریخ ایران دوره هخامنشی(از مجموعه تاریخ کمبریج)، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی.
گيرشمن، رمان(1377)، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معين، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
معطوفی، اسدالله( 1390)، تاریخ چهار هزار ساله ارتش ایران؛ جنگ و جنگآوری بر فلات ایران از تمدن ایلام تا 1320 خرشیدی (به انضمام جنگ ایران و عراق)، تهران، انتشارات ایمان
هرودوت(1389)، تاریخ هرودوت، ترجمه ی مرتضی ثاقب فر،2جلد، تهران، انتشارات اساطیر.
Xenophon,1960,Cyropaedia,Translated by Walter Miler,in The Loeb
Herodotus,1964,The Histories of Herodotus,translated by George Rawlinson,
London:NewYork,Dent.
Sicily,Diodorus,1935-1953,The Library of History,Translated by Charles
Nichols,Andrew,2008,The complete fragments of Ctesias of Cnidus,USA, University of Florida.
Dandamaev, M.A,1989,A Political History of The Achaemenid Empire,Translat
ed by W.J.Vogelang,Leiden:NewYork:KØbenhavn:Köln, E.J. Brill.
Sumner, W.M.,1968,«Achaemenid settlement in the Persepolis plain», American Journal of Archaeology, vol. 90. No. 1, Jan.
Kent, Roland,G.,1950,Old Persians,New Haven, American Oriental Society.
Richardson,S.F.C.,2002, The collapse of a complex state: A Reappraisal of The End of The First Dynasty of Babylon, 1683-1597 B.C.ph.D.Diss.Columbia University Press.
Roux,G.,1964, Ancient Iraq,London:Gorg Allen& Unwin Ltd.
[1] -گرجیهای امروزی
[2] 37-Geopolitics
[3] -نام کنونی شهر باستانی سیپار در عراق
[4] 39-Patria
[5] 44-Datapatiš
[6] 45-Satapatiš
[7] 46-Hazarapatiš
[8] 47-Bivarapatiš