Representation of popular culture in Khorasan, according to the views of European travelers in the Qajar era
Subject Areas : Epistemological and methodological researcher of historical researchReza Musabadi 1 , Batool fakhreslam 2
1 - city
2 - city
Keywords: Community, Travelogue, Khorasan, folklore,
Abstract :
In the context of historical studies, travel logs are important because of their social and cultural content. Therefore, the present article seeks to explain how and why travel writers and European tourists look at the social and cultural status of Khorasan in the Qajar era. Using librarianship method, this article reviews and criticizes the opinions of these travelers about the reflection of the social and cultural situation of the Khorasan community in the Qajar era by referring to European travelogues and descriptive-analytical methods. The results of this research show that in a general outcome, features such as superficiality, Europeanism, colonial and humiliation, dominated by the majority of Western travel journalists, have led, in some cases, to the social and cultural situation of Khorasan by travelers The west is reversed and away from reality. Also, they sometimes ignored the multiple functions of social and cultural conditions in Khorasan and magnified their weaknesses.
_||_
بازنمایی فرهنگ عامه خراسان با توجه به آراء سیاحان اروپایی در عصر قاجاریه
چکیده
در حوزة مطالعات تاریخی، سفرنامهها به دلیل محتوای اجتماعی و فرهنگی خود از اهمیت بسیاری برخوردار هستند، لذا مقالة حاضر در پی تبیین چگونگی و چرایی نگاه سفرنامهنویسان و سیاحان اروپایی به فرهنگ عامة مردم خراسان و وضعیت اجتماعی آنان در عصر قاجار میباشد. این مقاله با استفاده از شیوة کتابخانهای و با مراجعه به سفرنامههای سیاحان اروپائی و با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی و نقد آراء این سیاحان دربارة انعکاس اوضاع اجتماعی و فرهنگی جامعة خراسان در عصر قاجار پرداخته است. نتایج پژوهش نشان میدهد که در یک برآیند کلی، ویژگیهایی مانند سطحینگری، اروپامحوری، نگاه استعماری و تحقیرآمیز که بر بیشتر آراء سفرنامهنویسان غربی حاکم بوده است، باعث شده در برخی از موارد، وضعیت اجتماعی و فرهنگی خراسان، توسط سیاحان غربی وارونه و دور از واقعیت نشان داده شود. همچنین آنها گاه کارکردهای چندگانة اوضاع اجتماعی و فرهنگی را در خراسان نادیده گرفته و تنها نقاط ضعف آنها را بزرگنمایی کردهاند.
واژگان کلیدی
سفرنامه، فرهنگ عامه، اجتماع، خراسان.
1- مقدمه
خراسان که همواره بخشی از ایران به شمار میرفته، از دیدگاه اجتماعی، فرهنگی، جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و نظامی از جایگاه ویژهای برخوردار بوده و از دیدگاه جهانی نیز در اعصار گوناگون باارزش بوده است. شرقشناسی که زادة تمایل علمی دولتهای استعمارگر اروپایی بود، با هدف شناخت ویژگیهای مختلف سرزمینهایی که آنها را نامتمدن و ابتدایی میخواندند، به تدریج در طی سدة ۱۸ تا ۲۰ میلادی شکل گرفت. آنها براساس اندیشة اروپامحوری که به تصورشان، مبتنی بر سیادت فرهنگی، نظامی و اقتصادی سفیدپوستان اروپا و سایر ملل بود، هر پدیدهای را که میان مردمان دیگر سرزمینها میشناختند، بلافاصله با میراث تاریخی خویش میسنجیدند و با معیارهای خود آن پدیده را ارزیابی میکردند؛ با این وجود، معدود سفرنامهنویسان فرنگی نیز بودند که با علاقهمندی نسبت به فرهنگ ایرانی اما در همان چارچوب اروپامحوری آثار متعددی را در قالب سفرنامه یا مجموعه خاطرات به رشتة تحریر درآوردند. لذا خراسان به عنوان یک مکان دینی و چند کارکردی در فرهنگ ایرانی - اسلامی از پدیدههایی بود که در این دوره مورد توجه خاص سفرنامهنویسان اروپایی قرار گرفت. کیفیت شناخت و چرایی برداشتهای واقعی و گاهی نیز دور از واقعیت از این مکان دینی در ابعاد اجتماعی و فرهنگی مسئلة اصلی این پژوهش میباشد. در این پژوهش تمام آنچه که سفرنامهنویسان غربی به آن پرداختهاند، دستهبندی شده و در بخشهایی که شامل وضعیت اجتماعی و فرهنگی خراسان در دورة قاجار میباشد، مورد بررسی قرار گرفتهاند. از آنجا که در رابطه با شناسایی خراسان، سفرنامههای متعددی به رشتة تحریر درآمده، لذا ضرورت ایجاب مینماید که بتوان از طریق محتوای سفرنامههای اروپایی به اطلاعات اجتماعی و فرهنگی جدیدی در خصوص خراسان عصر قاجاریه دست یافت. براین اساس، این پژوهش با هدف بررسی نظرات سیاحان اروپایی در خصوص وضعیت اجتماعی و فرهنگی خراسان در عصر قاجار، قصد آن دارد تا به این سؤالها پاسخ گوید که: دیدگاههای سفرنامهنویسان اروپایی راجع به وضعیت اجتماعی و فرهنگی خراسان در دورة قاجار چه بود؟ نگاه سیاحان غربی به وضعیت اجتماعی و فرهنگی خراسان تا چه اندازه به واقعیت نزدیک یا دور بوده است؟ چرا؟ این نوشتار با عنایت به پرسشهای مذکور، مبتنی بر این فرضیه است که: « از نظر سیاحان غربی، خراسان در عصر قاجار به دلیل همجواری با هندوستان و روسیه از موقعیت استراتژیکی خاصی برخوردار بوده، تا آنجا که بر ساختار اجتماعی و فرهنگی آن نیز تأثیر بسزایی گذاشته است. همچنین عواملی چون نگاه استعماری، سطحینگری، اروپامحوری بر دیدگاههای این سیاحان حاکم بوده است و همین عوامل سبب شده که برخی از مسائل، وارونه و دور از واقعیت در سفرنامههای غربی نشان داده شود».
این پژوهش از نوع تاریخی و با هدف تحلیل دیدگاههای سیاحان غربی در خصوص وضعیت اجتماعی و فرهنگی خراسان در عصر قاجار از روش توصیفی تحلیلی بهره گرفته شده است. گردآوری اطلاعات نیز به روش کتابخانهای و اسنادی و مراجعه به سفرنامههای اروپائیان بوده است. در مجموع حدود 36 سفرنامه که توسط سیاحان غربی در باب خراسان عصر قاجاریه نگارش و به زبان فارسی ترجمه شده، شناسایی و به نقد و بررسی دیدگاههای آنان در راستای سؤلات تحقیق پرداخته و پاسخهایی مبتنی بر مستندات و تحلیلات تاریخی ذکر شده است.
در خصوص پیشینه تحقیق نیز میتوان با تفحّص و جستجو پیرامون موضوع مقاله اذعان نمود که در باب نقد و بررسی آراء سیاحان اروپایی دربارة وضعیت اجتماعی و فرهنگی خراسان در دورة قاجاریه پژوهشی مبسوط انجام نگرفته است؛ اما محققینی که مباحث مرتبط با خراسان و وضعیت اجتماعی و فرهنگی آن در دورههای مختلف مورد بررسی قرار دادهاند را میتوان بدین شرح نام برد: رحیمپور (1389) در مقالهای با عنوان " تاریخ و فرهنگ خراسان بزرگ " به بررسی اجمالی سابقة تاریخی و فرهنگی خراسان و معرفی شهرها و مناطق تحت قلمرو این سرزمین پرداخته، راهکارهایی را برای احیای فرهنگ و تمدن این ملت واحد به منظور پرهیز از هر گونه جنگ و جدال قومی ارائه نموده است. همچنین افشار (1389) در مقالهای با عنوان " توانمندیهای فرهنگی خراسان بزرگ و تأثیر متقابل آن بر ایران " به صورت اجمالی به جایگاه جغرافیایی، پیشینة تاریخی و توانمندیهای فرهنگی خراسان بزرگ بر پایة کاوشهای باستانشناسی پرداخته است.
2- جایگاه خراسان در دوره قاجاریه
خراسان بزرگ به عنوان جایگاه فرهنگ و تمدن ایران و بازماندة نهادهای دیرینة آن، از دورانهای کهن، کانون فرهنگها و از نخستین جایگاههای زیست انسان بوده است و بر پایة کاوشهای باستانشناسی، انسانهای نخستین از دورة پارینهسنگی در خراسان بزرگ نمودار شدند(بلنیتسکی، 1364: 37). در لغتنامة دهخدا آمده است که کلمة خراسان واژهای پهلوی است که در متون قدیمی به معنی مشرق (خاور) در مقابل مغرب (باختر) به کار رفته است. یاقوت حموی، جغرافیدان بزرگ ایرانی، در مورد واژة خراسان چنین نوشته است: «"خور" به فارسی دری، نام خورشید و "آسان" گویا اصل و جای شیء است» (حموی، 1979: 181). همچنین در خصوص وجه تسمیة خراسان اینگونه گفتهاند: «خورسان یعنی آفتابمانند و منسوب بدان را خُرسی و خراسانی گفتهاند» (امام،1368: 16). زبان و گویش مردم خراسان نیز در عهد قاجار و قبل از آن فارسی دری بوده و زبانهای دیگری از جمله: ترکی خراسانی، ترکمنی،کرمانجی، گویش بخارایی، گویش نیشابوری، لهجة هراتی وگویش هزارگی نیز در این سرزمین پهناور رایج بوده است.
سیاح فرانسوی(ژان اوتر) دربارة ایالت خراسان در دوره قاجار مینویسد: «از شرق به سجستان و قسمتی از هند و سیستان، از شمال بر ماوراءالنهر و ترکستان، از مغرب به ریگزارهای گستردهای که به عراق عجم و مازندران منتهی میشود و از جنوب به فارس و کرمان میرسید. طول آن از دامغان تا آب آمودریا و عرض آن از زرنج(نزدیک زابل) تا جرجان است» (اوتر،1363: 93). بر این اساس میتوان گفت اروپائیان اعم از انگلیسیها، فرانسویها و روسها در ایران و خراسان اهداف سیاسی خاصی را دنبال میکردند. مسئلة حفظ هندوستان برای انگلیسیها و تلاش رقبای اروپایی آنها برای نزدیک شدن به این مستعمرة بزرگ انگلیس باعث گردید، انگلیسیها نسبت به نواحی شرقی ایران و خراسان حساس گردند. لذا خراسان در عهد قاجار به دلیل داشتن موقعیت جغرافیایی و قرارگرفتن بر سر راه آسیای مرکزی و هند از اهمیت ویژهای برخوردار گردید و باعث شد مأموران سیاسی به این ناحیة مهم مسافرت نمایند. چنانکه از گفتههای بسیاری از سیاحان اروپایی مستفاد میشود به خاطر این که خراسان بر سر راه هندوستان در آسیای میانه قرار داشت و به خاطر رقابت شدیدی که بین دو دولت قدرتمند روسیه و انگلیس بر سر تسلط بر این مناطق وجود داشت، دخالت در امور خراسان و زیرنظرگرفتن این ایالت، اجتنابناپذیر شد، به طوری که دخالتهای دولتهای قدرتمند استعماری و دو معاهدة سیاسی یعنی معاهدة پاریس و عهدنامة آخال که بر سر هرات منعقد گردید، باعث تجزیة خراسان و جداشدن هرات از آن در دورة قاجار شد. از دست رفتن شهر هرات که همیشه پایتخت دوم ایران محسوب میشد، اقدام سادهای نبود، بلکه ازدسترفتن هرات راه بازرگانی ایران و خراسان را با هندوستان قطع نمود و ضربة سنگینی را از نظر اقتصادی بر خراسان وارد ساخت.
2-1- وضعیت اجتماعی و فرهنگی خراسان از دیدگاه سیاحان اروپایی در دورة قاجار
اوضاع اجتماعی و فرهنگی هر مملکتی پیوسته در حال تغییر و تحول است و عوامل داخلی و خارجی در شدت و ضعف آن تأثیر بهسزایی دارند. اوضاع اجتماعی و فرهنگی ایران نیز به نوبة خود، تابع متغیرهایی بوده است. اما به هر صورت، تحولات آن تا اندازهای آرام و با کندی صورت میگرفته است (بهرامی،1344: 40). با این وجود، سخن گفتن از تاریخ اجتماعی ایران مخصوصاً خراسان در هر دوره و عصری بدون داشتن منابع علمی معتبر بسیار دشوار مینماید. اما از آنجا که در خصوص عصر قاجاریه، وجود سفرنامههای سیاحان غربی که حاوی ذکر حوادث سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی ایران خصوصاً خراسان بزرگ میباشد و خاطرات شخصی این سیاحان را نیز شامل میگردد، باعث شده که با بررسی دقیق این سفرنامهها بتوان گوشههایی از تاریخ اجتماعی و فرهنگی دورة قاجاریه در خراسان را آشکار ساخت. ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که این ناحیه در عصر قاجار از لحاظ ساختار اجتماعی و فرهنگی دارای تنوع نژادی، قومیتی و اقلیتهای مذهبی بوده و جامعه از لحاظ سلسله مراتب اجتماعی دارای تقسیمبندیهای طبقاتی محسوسی نیز بوده است. گاسپار دروویل، سیاح فرانسوی که در زمان سلطنت فتحعلیشاه قاجار در ایران اقامت داشته است، در این باره مینویسد: «افراد جامعه به دو طبقة ثروتمند و مالک و مردمان میانحال تقسیم میشوند، البته پیشهوران و دهقانان جزو هیچ یک از این دو طبقه به حساب نیامده است، زیرا وضع آنان به حدی فلاکتبار است که حتی غالباً آنها را جزو افراد ملت نیز محسوب نمیکردند» (دروویل،1348: 85-82).
2-1-1- نژاد و جمعیت خراسان بزرگ از دیدگاه سیاحان غربی
پیش از آنکه بخشی از قوم داهه آریایی به نام پرنیها یا پارتها وارد خراسان شوند، بومیان خراسان که از نژادهای ساکن در آسیای مرکزی و خراسان بودند، در نواحی شرقی ایران زندگی میکردند. مقارن با ظهور هخامنشیان نیز سکاهای آریایی در خراسان ساکن بودند و هنگامی که یونانیان و سلوکیها بر ایران فرمان میراندند، پارتها به تدریج با برافتادن سلوکیان، دیگر برای همیشه ساکن ایران شدند. ورود اعراب به خراسان و سپس ترکان و متعاقب آن مغولان، ترکیب جمعیتی خراسان را تا حدی دگرگون ساخت. اگرچه ترکیب جمعیتی نژادی خراسان از دیگر نقاط ایران بیشتر بوده است، اما با این همه، این ناحیه به عنوان یکی از مراکز آریایینشین باقی ماند. گاسپار دروویل، سیاح فرانسوی، در این باره مینویسد: «ایرانیان در طی قرون و اعصار مختلف با خون عرب، هندی، تاتار و ترک درهم آمیخته اما با اینهمه، زیبایی و اصالتشان محفوظ مانده است» (همان: 42-39). بسیاری از سیاحان اروپایی دربارة اختلاط نژادی و قومی خراسان بزرگ در سفرنامهها و خاطراتشان سخنهای بسیار گفتهاند. به عنوان مثال، ادوارد پولاک، نژاد مردم خراسان شمالی را بیشتر ترکمن میداند و میگوید: «آنها بیست و دو هزار و پانصد خانوار ترکمن میباشند. این ترکمانان از قبایل یموت، گوکلان و تکه میباشند. آنها در دشتهای گرگان و درههای رود اترک که به دریای خزر میریزند، سکنی گرفتهاند» (پولاک،1361: 32). کرزن، یکی دیگر از سیاحان غربی، دربارة نژاد مردم خراسان معتقد است «بیشترشان در اصل ترک و ترکمن بودند و به ازبکها و تاتارها بیشتر شباهت دارند تا ایرانیان» (کرزن،1349: 1/206)، اما ادوارد پیت در سفرنامة خود، نگاهی ویژه به نژاد ساکنان کلات در خراسان بزرگ داشته، میگوید: «ساکنان کلات را ترکهای جلایر و کردهای اردلان تشکیل میدهد و جلایرها توسط امیرتیمور به خراسان آورده شدند که شمار آنها به 400 خانوار میرسید» (پیت،1365: 145). همچنین وی معتقد بود که «چناران متعلق به کردهای زعفرانلو است که زمانی از اهمیت خاصی برخوردار بوده است (همان:271).
لرد کرزن از دیگر سیاحان غربی در کتاب خود به یک تقسیمبندی نژادی نیز پرداختهاست؛ در باور او « نژادهای متعدد خراسان بزرگ در دورة قاجاریه عبارت بود از:
1- ایرانیها شامل: تاجیکها 400 هزار نفر، کردها 250 هزار نفر، بلوچها 1000 نفر
2- مغولها شامل: تیموریها 250 هزار نفر، هزارهها 50 هزار نفر
3- تاتارها شامل: افشارها و قاجاریهها 100 هزار نفر
4- عربها: 100 هزار نفر = جمع کل 1.160.000 نفر(کرزن،1349: 1/247).
ولی استنباط کرزن این بود که «عدة مذکور دستکم دوبرابر جمعیتی است که قابل سرشماری است و میتوان گفت که جمعیت خراسان جمعاً بین 500 تا 600 هزار نفر است. همچنین قحطی مهیب سال 1872میلادی نیز چنان لطمة بزرگی به جمعیت این ایالت وارد کرده است که هیچوقت جبرانپذیر نخواهد بود» (همان: 248).
در رابطه با جمعیت شهر مشهد بهعنوان پایتخت خراسان در دورة قاجار نیز سیاحان اروپایی نظریات متفاوتی را بیان کردهاند. بارنر در سفرنامة خود در این باره مینویسد «جمعیت مشهد حدود چهل هزار نفر میباشد» (بارنر،1366: 59)، ولی شیندلر جمعیت مشهد را شصت هزار نفر و حتی بیشتر میداند؛ البته این نکته نیز حائز اهمیت است که او زائرانی را که هر ساله به مشهد میآمدند، در آمار خود به حساب نمیآورد (شیندلر،1336: 201). لرد کرزن یکی دیگر از سیاحان اروپایی، آمار دقیقتری از جمعیت مشهد را اینگونه ارائه میدهد: «جمعیت ثابت مشهد، چهل و پنج هزار نفر میباشد که سالانه یکصد هزار نفر زائر نیز به آنجا میآیند و همیشه از پنج تا هشت هزار نفر زائر در آنجا مقیم هستند» (کرزن،1350: 2/38).
2-1-2- اقشار اجتماعی در خراسان بزرگ از دیدگاه سیاحان غربی
دربارة اقشار و طبقات اجتماعی در خراسان دورة قاجاریه از نظر سیاحان به طور مشخص و بارز در سفرنامهها پرداخته نشده است، اما از خلال مطالب مندرج در سفرنامهها و با مطالعة بسیار دقیق میتوان پی برد که اقشار و طبقات اجتماعی خراسان در عصر قاجار عبارت بوده از طبقات مرفه جامعه شامل: شاه، شاهزادگان و درباریان (فرماندهان نظامی، ردههای بالای دیوانسالاری)، طبقات متوسط جامعه شامل روحانیون، تجار و کسبه، طبقات پایین جامعه که مردم عادی و نیروی کار بودند. بین طبقات بالا و پایین جامعه، تفاوت فرهنگی و اقتصادی فراوانی بوده است. مثلاً میتوان به نوع لباس پوشیدن آنان اشاره نمود که ژنرال پاتینجر یکی دیگر از سیاحان اروپایی و از مأموران نظامی و سیاسی انگلیس در سفرنامة خود به درستی به این امر اشاره نموده است. او مینویسد: «در خراسان طبقات بالای جامعه، دستار بلند و جورابهای پشمی و رنگارنگی میپوشند و لباسهای آنان قیمتی (ابریشمی) میباشد، در حالی که لباس طبقات پایین جامعه بسیار ساده (نخی و پارچهای) میباشد (پاتینجر،1348: 45). ادوارد پولاک نیز دربارة اقشار و طبقات اجتماعی و روابط آنان با یکدیگر در سفرنامة خود مینویسد: «بازیگران اصلی قدرت سیاسی در عهد قاجار، حاکم و شاهزادگان بودند که در رأس این شاهزادگان نیز ولیعهد قرار داشت. سپس درباریان، عناصر دیوانی، سران ایالات و خانها در تحکیم سلطنت پادشاه و حکومت قاجاریه نقش عمدهای داشتند. بنابراین عناصر و عوامل دربار، حکام ولایات و بزرگان لشکری و کشوری که بخش کوچکی از جامعه بودند، با مد نظر قراردادن قدرت مطلقة شاه، سبب ایجاد یک نظام استبدادی بسته در کشور میشدند و در نتیجه شرایط را برای رشد طبقات جدید نابود میساختند. بدین ترتیب در عصر قاجار، درباریان چندان با طبقات اجتماعی چون بازرگانان، اصناف و پزشکان اختلاط نمییافتند، لذا به طور موازی و در کنار یکدیگر زندگی میکردند. اما حدفاصل این طبقات با طبقة مطلقة درباریان، طبقة روحانیون و بزرگان دینی بود که میتوانستند در مواقع ضروری، طبقة زورگوی حاکمه را به تمکین وادارند. روحانیون دارای قدرت سیاسی و معنوی زیادی بودند و اینان به مقامات سیاسی کشور در درجات مختلف نیز دسترسی داشتند و اغلب به نفع مردم دست به کار میشدند و در اختلافات و تناقضات میان مردم در طبقات مختلف میانجیگری میکردند (پولاک،1361: 85). ادوارد پیت همچنین در سفرنامة خود در خصوص قدرت روحانیت در دورة قاجاریه در خراسان مینویسد: «در مشهد در دورة قاجار، هر مجتهدی برای خودش یک قاضی محل نیز هست و در صورتی که حکومت مرکزی ضعیف باشد، او و طرفدارانش میتوانند قدرت بیشتری کسب نماید. روحانیون تنها مراجع قضایی مردم در مسائل و مشکلات مختلف هستند و اینان در اختلافات به دعاوی رسیدگی میکنند. بیشتر جمعیت مشهد را روحانیون تشکیل میدهند. در همه جا به وفور اشخاصی به چشم میخورد که عمامة سفیدی دارند که اینان را ملا یا طلبه میخوانند (پیت،1365: 307-306). از دیگر طبقات اجتماعی در خراسان طبقة تجار بودند که ادوارد پیت در خصوص این اقشار میگوید: «طبقة تجار که طبقة متوسط جامعه بودند، در قوچان درآمدشان بستگی به مسافرینی داشت که از راهها میگذشتند. بهطور کلی تاجرها وضع خوبی نداشتند و بازارشان کساد بود. زیرا روس ها ورود کالاهای انگلیسی را قدغن کرده بودند و فقط اجازه می دادند چیت و چای به خراسان وارد شود، آنهم با آنچنان حقوق گمرکی بالایی که هیچ سودی عایدشان نمیساخت (همان: 273). از دیگر طبقات جامعه، خدمتکاران بودند که از حقوق و مزایای زیادی برخوردار نبودند و زندگی ساده و فقیرانهای داشتند. در نظر ادوارد پیت «طبقة خدمتکاران یکی از بیدقتترین طبقات جامعهاند» (همان: 270). همچنین سلسله مراتب کشوری در دورة قاجاریه به ترتیب اهمیت عبارت بود از: «بیگلربیگی، کلانتر، کدخداباشی و کدخدا. این سلسله مراتب فقط در شهرهای بزرگ بود، اما در شهرهای کوچک و شهرکها، کلانتر بالاترین مقام محسوب میشد» (اوبن،1391: 108). در سدة نوزدهم کلانتر، مهمترین مقام رسمی شهری بود که در برخی از شهرها نظیر مشهد، شیراز و تبریز این مقام به عهدة بیگلربیگی بود؛ بیگلربیگی عنوانی از کلانترهای شهرهای بزرگ بود (فلور،1366: 1/12). برقراری نظم در شهر بر عهدة بیگلربیگی است که باید بدین منظور 60 نفر در خدمت خود داشته باشد (پیت،1365: 304). کدخدا نیز یکی دیگر از صاحبمنصبان اجتماعی ایران و از زیرمجموعههای تشکیلات محلی و اداری تا پایان عصر قاجاردر خراسان و بسیاری از شهرهای ایران، حضور مؤثر و پررنگی در زندگی اجتماعی مردم داشته است (صالحنژاد و دیگران،1391: 138). علاوه بر این عناوین، عنوان قلعهبیگی (یا فرماندة قلعه یا همان کوتوال) نیز میباشد که فقط در مشهد و تبریز این عنوان را میتوانیم در عهد قاجار بیابیم (پیت،1365: 40).
2-1-3- آداب ازدواج در خراسان از دیدگاه سیاحان غربی در دورة قاجاریه
ازدواج در ایران امری شرعی و عرفی است. در ایران، نوزاد که بهدنیا میآمد از همان ابتدا او را به اسم همسر آیندهاش میگذاشتند. در تمامی شهرهای ایران از جمله خراسان، این امری طبیعی بود؛ ازدواج در این زمان همچون گذشته از سنین پایین صورت میگرفت (پولاک،1361: 141). صرفنظر از پسران و دخترانی که والدینشان به مناسبت خویشی و روابط دوستانه برای آنها نامزدی انتخاب مینمودند، بسیاری از ازدواجها توسط زنان پیری که آنها را دلاله میگفتند و در شغل خود مهارت داشتند، صورت میگرفت (دالمانی،1335: 255). مکگرگر از دیگر سیاحان غربی، نسبت به سنت چندهمسری در ایران انتقاد کرده و ضمن مقایسة فرهنگ غرب با ایران در این خصوص میگوید «تقدس تکهمسری که در اروپا نه تنها قانون است، بلکه آرزو و خواستة همة اقوام اروپایی است. اما تکهمسری در نظر این مردم، هیچگونه مفهومی ندارد و هرگز مردی را به خاطر داشتن سه یا چهار زن دائمی و دو یا سه همسر موقتی بدترین مرد نمیشناسند» (گرگر،1366: 261). جرج کرزن یکی دیگر از سیاحان اروپایی نیز در سفرنامة خود درخصوص ازدواج و آداب آن در خراسان بزرگ در دورة قاجاریه مینویسد «به پاس سفر طولانی که زوار از راه دور آمدهاند و رنج بسیاری که در رسیدن به مشهد تحمل کردهاند و همچنین به واسطة فاصله و مدت زمان زیادی که از خانه و خانوادة خویش دور هستند، با اغماض مقامات روحانی و بلکه همکاری ایشان، بازار عقد و ازدواج موقت در حین توقف آنها رایج است و عدة کثیری زن نیز پیوسته برای تأمین منظور فراهماند. ملایی حاضر میشود و با تضمین او قبالهای تنظیم و از طرف زن و مرد رسماً مهر میشود و خرج این کار پرداخت میگردد و به این ترتیب ازدواج شرعاً تحقق می یابد. شوهر موقت نزد عیال و اولاد خود که در شهرهای دور اقامت دارند بازمیگردد و زن بعد از چهارده روز تجردِ الزامی، کار و اشتغال زوجیت خویش را دنبال میکند؛ به عبارت دیگر این یک نوع زناشویی است که زیر نظر ملایان در مشهد رایج است که شاید از این لحاظ ممتازترین بلاد است (کرزن،1349: 231-230). کلنلپیت نیز میگوید: «ازدواج موقت و صیغه در مشهد بسیار شایع و معمول است. هر مردی که به قصد زیارت به مشهد میآید، میتواند بلافاصله زنی را برای یک هفته و یا یک ماه و یا یکسال بهطور موقت به عقد خود درآورد؛ البته انجام چنین کاری هم قانونی است و هم شرعی و هیچگونه منعی نیز ندارد، با اینحال ازدواجهای دائم نیز صورت میگیرد» (پیت،1365: 313-310 ). مادام دیولافوا نیز در سفرنامة خود در این باره با صراحت مینویسد «صیغه شدن زنان، مختص قشر پایین و فقیر جامعه است» (دیولافوا،1355: 214). اما بروگشن دربارة ازدواج طبقات مرفه و بالای جامعه در خراسان بر این باور است که «ازدواج در طبقات اجتماعی قشر مرفه در خراسان، امری مصلحتی بود و مردان مجبور میشدند با زنانی ازدواج کنند که علاقهای به زندگی با آنان نمیتوانستند داشته باشند؛ همچنین وضعیت مهریة زنان و قبالههای ازدواج آنان با توجه به موقعیتشان متفاوت بود» (بروگشن،1367: 201).
2-1-4- غذا و آداب آن در خراسان از دیدگاه سیاحان اروپایی
آداب و فرهنگ غذایی مردم خراسان بخشی از فرهنگ مادی، معنوی و تاریخ اجتماعی آنان را در اعصار مختلف در برگرفته و نیز یکی از اقوام متمدن و کهن ایرانی است که از فرهنگ خوراک غنی و پیچیدهای برخوردار میباشد. لذا سیاحان غربی که به خراسان سفر کردهاند، فرهنگ مردم این دیار و جنبههای مادی و معنوی آن را در سفرنامههای خود ارزیابی نمودهاند. یکی از این جنبهها، توجه به فرهنگ حاکم بر سفرة مردم خراسان، نوع خوراک، طرز تهیة غذاها و کیفیت آنهاست. از نظر این سفرنامهنویسان، برخی از خوراکها جنبة ملی داشت و برخی نیز مربوط به طبقات اجتماعی خاصی بود. کنتدو گوبینو که در دورة قاجار سمت دبیر اول فرانسه را داشت دربارة پذیرایی گرم مردم خراسان میگوید «مردم خراسان موقع غذا خوردن آداب خاصی دارند؛ آنان به وقت غذاخوردن سفره پهن میکنند و به صورت چهارزانو گرد آن مینشینند. آنان حتماً قبل از غذا خوردن باید دستان خود را شسته و حین غذا خوردن ساکت میمانند و از قاشق و چنگال استفاده نمیکنند، بلکه با دست غذا میخورند و بعد از غذا هم دهان خود را میشستند و برای شستشوی دست و دهان از آفتابه استفاده میکردند. غذای اصلی ومورد علاقة آنان آش و برنج بود. در ماه رمضان خوردن و آشامیدن حتی قلیان و سیگارکشیدن از طلوع آفتاب تا غروب آن ممنوع بود. بهخصوص در شهر مذهبی مشهد که در مجاورت حرم مطهر امام رضا (ع) بود، ماه رمضان همراه با مراسم خاصی برگزار میشد. در این ماه، مردم خراسان، سنتی به نام نذر کردن و نذری دادن داشتند. آنان غذاهایی مانند آش و شلهزرد را به عنوان نذری به دیگران میدادند» (گوبینو و توکویل،1353: 41). اما پرنس سولتیکف با اشاره به غذاهای رنگارنگ و پذیرایی گرم مردم خراسان، یکی از این ضیافتهای غیر منتظره را چنین توصیف میکند: «شام بسیار مفصلی بود، انواع و اقسام پلوهای رنگارنگ، راگوی ماهی، مرغ بریان و ماست. شربتهای متنوع، مرباها و کمپوتهای مختلف، انار و خربزه شیرین و ... . خلاصه همه چیز به فراوانی بر سفره دیده میشد. پس از صرف شام، روی قالیهای نرم و لطیف خراسان خفتیم، در حالیکه صدای فوران آب فواره و زمزمة باد از لای پنجرة اتاق به گوش میرسید» (دانشپژوه،1380: 575). مکگرگر، یکی دیگر از سیاحان اروپایی، در خصوص پذیرایی از مهمان در مشهد میگوید: «در مشهد که توقف کردم و مهمان یکی از دوستانم بودم، عموماً غذا خوردن در مهمانیها در اتاق بالا انجام میگرفت. سفره که بهندرت تمیز بود و هرگز سفید نبود، روی زمین پهن میشد و همه گرد آن به صورت چهارزانو مینشستند. همچنین غذاهای متنوعی بر سر سفره میگذاشتند و در غذا روغن زیادی نیز میریزند» (گرگر،1366: 1/270). اما هانری دالمانی در سفرنامة خود از زاویهای دیگر به این موضوع پرداخته، مینویسد « بر سر سفرة مردم خراسان، قاشق و چنگال در کار نیست. وقتی صاحبخانه گفت "بسمالله" همه یک دفعه به خوردن غذا با دست مشغول میشوند. در میان غذاخوردن، هیچکس حرف نمیزند و آن را خارج از نزاکت میدانند» (دالمانی،1335: 232-226). برخی از سیاحان به نوع غذا و مقدار غذاخوردن مردم خراسان نیز اشاره نمودهاند. بهعنوان مثال، کرزن بر این باور است که «برنج از غذاهای اصلی روستائیان در خراسان شمالی میباشد» (کرزن،1349: 1/206). جالب این است که گرگر یکی دیگر از سیاحان غربی، معترف است که تا قبل از سفر به خراسان با برنج و طرز پخت آن هیچ آشنایی نداشته است. او میگوید «یکی از ویژگیهای مهمانیهای خراسانیها، مقدار برنجی است که خورده میشود. من قبل از اینکه به ایران بیایم هیچ اطلاعی از شیوة پختن برنج نداشتم» (گرگر،1366: 1/270). هانریرنه دالمانی نیز برنج را یکی از غذاهای اساسی ایرانیان معرفی میکند و میگوید «برنج یکی از غذاهای اساسی ایرانیان است که فقیران کمتر به آن دسترسی دارند. در سفرة اعیان غذاهای گوناگون دیده میشود؛ مخصوصاً پلو که با انواع مختلف سبزی، زعفران، آلبالو، زرشک و انواع ادویة معطر فراهم میکنند و در قابهای بزرگ میریزند» (دالمانی،1335: 226). کلنل پیت نیز در سفرنامة خراسان و سیستان راجع به پذیرایی و مهمانی در خراسان بزرگ مینویسد «در تابستان که وارد مشهد شدم از ما با چایی و قلیان و شربت خنک پذیرایی شد و در کلات نادری هم با سینیای از انگور و ظرفی از آتش که اسپند را در آن ریخته بودند به استقبال ما آمدند. اسپند دود کردن در تمامی شهرهای خراسان انجام میشد و اینکار به منظور چشمزخم صورت میپذیرفت» (پیت،1365: 149 و130).
2-1-5- پوشاک و آداب آن در خراسان از دیدگاه سیاحان غربی در دورة قاجار
در طول دوران حکومت قاجار بر ایران، یکی از امور بسیار مهم در نزد اقشار مختلف جامعه، نوع پوشش و متعلقات آن بوده است، به نحوی که کلاه، کفش، جوراب، شلوار، شال، کمربند، جبه، قبا، عبا، عمامه و پوستین از جمله عناصر اصلی پوشاک مردان این دوره محسوب میشده است. در این دوره، فرهنگ ایران به دلیل ارتباط زیاد ایرانیان با اروپا، تا حدی متأثر از فرهنگ اروپایی شد و خواسته یا ناخواسته با هدف پیشرفت فرهنگی و اجتماعی، اروپائیان را به عنوان الگوی خود قرار دادند. لباس پوشیدن مردم در خراسان نیز همانند دیگر شهرهای ایران، شبیه اروپائیان شد. فرد ریچاردز در سفرنامة خود در این باره مینویسد: «زمانی تنوع البسه و رنگها و وجود ملیتهای مختلف به خیابانهای مشهد، مناظر جالبی میدادند؛ ولی اکنون که ایرانیان، لباس خود را تبدیل به لباس اروپائیان کرده و کلاه پهلوی بر سر نهادهاند، این مناظر را دیگر نمیتوان دید. مشهد شهر بسیار باروحی است و قسمت تازهساز و جدید آن به سرعت پوششی از تمدن مغربزمین را به خود میگیرد. مشهد دارای چندین خیابان جدید است که دکانداران آن، کالاهای ساخت چکسلواکی و روسیه را در جعبه آیینههای خود به معرض نمایش گذاشتهاند» (ریچاردز،1343: 200). اسکات وارینگ نیز بر این باور است که ایرانیها، لباس خود را بنا به شرایطی که در آن زندگی میکنند، تهیه مینمایند. لباس مردان ایرانی عبارت است از یک زیرجامه و پیراهن. زیرجامه نوعی شلوار فراخ است که معمولاً از جنس پارچة ابریشمی تهیه میشود ولی در فصل تابستان از پارچة کتانی استفاده میکنند. قبا یا خرقه نیز تنپوشی است که از نوعی پارچة زیبا و نفیس و گرانبها دوخته و آن را روی لباس میپوشند. پوشش خانمهای ایرانی هم به صورت پیراهن سفید و یک زیرجامه است که لباس اصلی آنان را تشکیل میدهد و معمولاً شلوار از یک نوع مخمل ضخیم آمیخته با پارچة ابریشمی به صورت کیسهای دوخته میشود، چنانکه ساقهای آنان درون کیسه قرار گرفته است و همچنین آنان از زیرورآلات استفاده میکنند. استعمال لباسهای ابریشمی به وسیلة مسلمانان تحریم شده و آنها نیز از پوشیدن تنپوشهایی که با ابریشم و کتان مخلوط شده نیز تا اندازهای احتراز مینمایند (امیری،1369: 191-190). جرجکرزن نیز در خصوص نوع پوشش مردم خراسان بر این باور بود که «مردم در قوچان، کلاهپوستی بر سر میگذارند که شبیه کلاه ترکمنی است، ولی نوکش به آن اندازه باریک نیست. همچنین تسمهای از پارچة کرباسی بر دور پا (مچپیچ) با کفشهای دهانهگشاد از پوست خام گاو و زنها در همه جا بنا به رسم عادت، صورت خود را نشان نمیدهند» (کرزن،1349: 1/206)، و نیز «در قوچان زنان چارقدهای سفید و دامنهای بلند قرمز گلدار میپوشیدند» (پیت،1365: 163). ژنرال پاتینجر از دیگر سیاحان اروپایی که به کلات نادری سفر کرده بود، در سفرنامة خود دربارة نوع پوشش مردم کلاتِ خراسان اینگونه مینویسد: «در کلات قبیلهای افغانی به نام بائویی1 بودند که در شهر کلات، امور حمل و نقل و عبور و مرور را اداره میکردند. بائوییها در فصل زمستان لباسشان عبارت بود از پیراهنی بسیار بلند و گشاد از جنس پارچة ابریشمی رنگین، ارخالقی از پارچة گلدار و یا قبائی که با پنبه لایهدوزی شده بود. طبقات مرفه و پولدار، جورابهای پشمی کوتاه و رنگارنگ میپوشیدند. دستار آنها نیز نسبتاً بزرگ و از جنس پارچة ابریشمی یا لنگی2معمولی ساخته شده بود و در زیر آن کلاهی به نام عرقچین که تمام سر را میپوشانید، بر سر میگذاشتند. وقتی از ساختمان بیرون میرفتند، پوستین یا جبه یا قبایی از پوست گوسفند بر روی تمام این لباسها در بر میکردند که قسمت پشمینة آن در سمت داخل قرار میگرفت و لباسی بود که گرمای زایدالوصفی را تأمین میکرد. (پاتینجر، ۱۳۴۸ : ۴۵).
2-1-6- آیین دفن مردگان در جوار مرقد امام رضا(ع) از دیدگاه سیاحان اروپایی
مردم ایران مخصوصاً خراسانیها از روزگاران قدیم مخصوصاً از عهد قاجار به بعد، به جهت احترامی که برای حرم مطهر حضرت رضا(ع) قائل بودند، اموات خود را در این مکان مقدس به خاک میسپردند. آلکس بارنر یکی از سیاحان غربی که در دورة قاجار به خراسان سفر کرده بود، ضمن ترسیم موقعیت جغرافیایی حرم مطهر، در این باره در سفرنامة خود مینویسد «مشهد سه خیابان در جهات مختلف از مقبرة امام رضا(ع) منشعب میشود که دوتای آنها وسیع، عریض و مشجر است؛ جوی آبی نیز که از وسط این دو خیابان میگذرد، طراوت خاصی به دو خیابان غربی و شرقی حرم داده است. بخش اعظم فضای محصور حرم را گورستان قرار دادهاند، زیرا مردم معتقدند که درگذشتگانشان در جوار یک امام در آرامش به سر میبرند» (بارنر،1366: 59). جیمز فریزر نیز در خصوص پرداخت مبالغ گزاف جهت خرید قبر در حرم میگوید «متمولین ایران مبلغ گزافی برای اموات خود در صحنها و رواقهای حرم میدهند، یعنی از بیست الی دویست تومان برای دفن یک نفر داده میشود و این درآمد متعلق به متولی و برای اداره کردن امور و اعمال متعلق به حضرت است و از این جهت علاوه بر اقتدار مالی و سیاسی، اقتدار مذهبی نیز دارد» (فریزر،1364: 47). ادوارد پولاک نیز از دیگر سیاحان اروپایی در خصوص دفن مردگان در اماکن مقدس بر این باور است که «اجساد مردم ثروتمند و متعین بلافاصله پس از مرگ یا پس از نبش قبر به یکی از اماکن متبرکة کربلا، مشهد، قم یا شاهزاده عبدالعظیم حمل میگردد. قیمت هر مکان بستگی دارد به تقدس آنجا و دیگر دوری و نزدیکی به بقعة امام یا امامزاده. از نظر حمل و نقل نیز جنازهها را در نمدی میپیچند و به دو میله از پهلو محکم میکنند و آنگاه به صورت افقی بر قاطر میگذارند. در سفرها اغلب با کاروان حمل جنازه مصادف میشویم و از بویی که از فاصلة دور از این اجساد متصاعد میشود، میتوان دریافت که کاروان نزدیک میشود. هر چند که زیانهای حمل اجساد برای سلامت زندگان بدین صورت کاملاً آشکار است، اما به نظر میرسد که نتوان بر سبق ذهن مردم که سخت ریشهدار است، غلبه کرد و این رسم را برانداخت» (پولاک،1361: 250). هانری بایندر نیز دربارة دفن مردگان در کنار این مکان مقدس میگوید: «ایرانیان خیال میکنند که برای دخول در بهشت کافی است که نزدیک قبر یکی از امامان به خاک سپرده شوند و بدکارترین مردم، چنانچه بتواند پس از مرگش خرج مسافرتش را فراهم کند، مانند شریفترین انسانی که در سرزمین خود به خاک سپرده شده، با اطمینان وارد بهشت میگردد (بایندر،1370: 383). این سیاح اروپایی در ادامه، به عنوان شاهد مثال بر آنچه گفته است، به دو نمونه از افراد فاسدی که در حرم امام رضا(ع) مدفون میباشند اشاره کرده، میگوید «مثلاً دو نمونه از افرادی که قبرشان در کنار بقاع متبرکه و در زیر گنبد بزرگ امام رضا(ع) مدفون شدهاند، خلیفة عباسی هارونالرشید و عباس میرزا پسر فتحعلیشاه قاجار که در سال 1834 میلادی در مشهد وفات یافته، را میتوان نام برد. علاوه بر این افراد، نیز بسیاری دیگر از علما را میتوان یافت که در کنار مضجع شریف دفن شدهاند» (همان). ژوانس فووریه یکی دیگر از سیاحان فرانسوی است که به عنوان پزشک مخصوص ناصرالدینشاه به ایران سفر کرده و خاطراتش را در قالب سفرنامهای گرانبها به رشتة تحریر درآورده است. وی در سفرنامة خود، اطلاعات شایان توجهی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران در عصر قاجار در اختیار پژوهشگران قرار داده است. او در این سفرنامه از اهمیت دفن مردگان در جوار اماکن مقدس اینگونه مینویسد: «مؤمنینی که استطاعت فرستادن جنازة کسان خود را به کربلا یا مشهد ندارند، دفن آنها را در نزدیکی مزار شاهزاده حسین، موجب جلب ثواب اخروی میدانند. به همین دلیل از جمیع جهات، اجساد را برای دفن به آنجا روانه میدارند» (فووریه،1326: 166).
2-1-7- مراسم محرم در خراسان از دیدگاه سیاحان غربی در دورة قاجار
محرم به عنوان یک نماد دینی و چندکارکردی در فرهنگ ایرانی – اسلامی، از پدیدههایی بود که در دوره قاجار مورد توجه خاص سفرنامهنویسان اروپایی قرار گرفت. سیاحان اروپایی مراسم سوگواری ماه محرم را به جهت اهمیت آن در بین شیعیان، بیش از سایر مراسم مذهبی در سفرنامههای خود انعکاس دادهاند.کیفیت شناخت و چرایی برداشتهای واقعی و یا دور از واقعیت، از مراسم محرم در دورة قاجار و از دیدگاه سیاحان اروپایی یکی از نکات قابل تأمل در این سفرنامهها میباشد. اورسل، سیاح بلژیکی، آغاز سال قمری را مصادف با مقدسترین روزهای شیعیان در کتاب خود ذکر کرده است (اورسل،1353: 262). لیدی سیل، سیاح و همسر وزیرمختار انگلیس در اوایل سلطنت ناصرالدینشاه، دربارة مراسم محرم مینویسد: «با اینکه این ماه، ماه ندبه و گریه و زاری است، اما با وجود محنتانگیز بودن، برای تمام طبقات مردم ایران ماه استراحت و سرگرمی محسوب میشد. این واقعه به قدری ایرانیها را تحت تأثیر درآورده که جریان آن را به صورت نمایش درآوردهاند و شبیه انجام شعائر مذهبی دوران گذشتة انگلستان و سایر جاها در صحنه اجرا میکنند و گریه و زاری ایرانیها همراه با صداهای غیرعادی و عجیب غریب است» (شیل،1368: 70-66). ادوراد پیت نیز به تشریح مراسم محرم در مشهد پرداخته، میگوید: «در مشهد هم در روز دهم محرم، مردم لباس سیاه روزهای قبل را از تن درآورده و کفن سفیدی میپوشند. ابتدا دو صف از مردان که به دست، قمه و شمشیر داشتند، در دو سر خیابان با آهنگ ملایمی به حرکت درآمدند. سپس چهرة اصلی مراسم در وسط و بین دو صف هویدا شد. مردی که تا کمر لخت بود و بدنش در زیر قمهها، نعل اسبها و خرت و پرتهای دیگری که به آن متصل شده بود، پیدا نبود. برای مثال، یک جفت خنجر در قسمت جلوی سینه و پشت کمر وی فرو رفته بود و مقدار زیادی نعل اسب به قسمت شانههای او متصل شده و تعداد زیادی قفل نیز از پوست بدن وی داخل رفته و چفت شده بود. بلافاصله در پشت این مرد، تعدادی از مردها که سرها را تراشیده و کفن سفید به تن کرده بودند، با قمههایی که در دست داشتند، پیشانی و سر خود را تیغ زدند، به نحوی که خون به بیرون فوران کرده و روی لباس سفیدشان ریخته شد» (پیت،1365: 134). یکی از ویژگیهای جریان شرقشناسی تحت تأثیر ذهنیتهای اروپامحور، خاستگاهیابی اروپایی و غربی برای پدیدههای شرقی و غیراروپایی بوده است. به همین دلیل، یافتن خاستگاهی برای تعزیه به عنوان یکی از دغدغههای اصلی سیاحان اروپایی، در بیشتر گزارشات آنها انعکاس پیدا کرده است. بنجامین در مورد خاستگاه تعزیه میآورد: «من حدس دیگری هم، در این باب زدهام و آن این است که رسم تعزیه از زمان بسیار قدیم معمول بوده است. تعزیه برای اسمردیس مجوس -که به حکم ارتداد کشته شد – میگرفتند و یونانیها این تعزیه سالیانه را ماکوفیا مینامیدند» (بنجامین،1363: 433). فریزر نیز از دیگر سیاحان غربی در مورد مراسمی شبیه به این نمایش در بین مسیحیان مینویسد: «شک نیست که این تعزیهها شبیه است به دستههای نمایشی کاتولیکهای روم قدیم که به وسیلة آنها وقایع کتاب مقدس را به صورت ناشیانه و غالباً مضحک نمایش میدادند» (فریزر،1364: 243). شاخصة اصلی این گزارشها، دید اروپامحور سیاحان میباشد، که تحت تأثیر جایگاه غرب آن عصر، خاستگاه تعزیه را یونان قدیم میدانستهاند. اما جعفرشهیدی در مقابل چنین تفکری، ریشة تعزیه را به ایران باستان میرساند و بر این باور است که «بعد از اسلام این مراسم توسط شیعیان ایران متناسب با اعتقادات مذهبی آنها بازبینی شده است» (شهیدی،1380: 70-61). البته خدوم جلیلی، مورخ عراقی، هم خاستگاه تعزیه را بینالنهرین دانسته، آن را شبیه به نمایشهای آیینی میداند که برای مردوک، خدای بابل، انجام میگرفته است (خدوم جمیلی،1385: 10). بررسی این گزارشات نشان میدهد که هر یک از این افراد، تحت تأثیر جغرافیای زندگی خودشان، خاستگاه تعزیه را به آن مربوط دانستهاند، که البته این یک قضاوت غیرعلمی میباشد. به عنوان مثال، کلنل چارلز ادوارد پیت – که از سوی انگلستان در عصر ناصرالدینشاه قاجار به سمت کنسول بریتانیا در مشهد منصوب شده بود – دربارة مراسم محرم و تعزیهخوانی که در این شهر دیده، نوشته است: «بعدازظهر، مردم در مراسم شرکت جستند. هر روز صحنههای مربوط به همان روز واقعة کربلا را اجرا میکردند و امروز اوج این نمایش یعنی شهادت حضرت امام حسین(ع) بود. کسی که نقش امام حسین(ع) را برعهده دارد، سرانجام از اسب بر زمین افتاد و در حالی که با پارچهای روی او را میپوشانند، صحنههای مربوط به جداکردن سر آن حضرت اجرا میگردد. در آخر یک سر مجسمه را به عنوان سمبل بر سر نیزه حمل میکنند...». (پیت،1365: 135).
3- نتیجه
سرزمین خراسان به علت قدمت تاریخی و موقعیت جغرافیایی همواره مورد توجه سیاحان اروپایی بوده است. از مهمترین نکات حاصل از بررسی سفرنامههای سیاحان غربی، جذابیت بیحد و حصر خراسان در نگاه آنان بوده است، تا جایی که میتوان گفت سیاحانی که به خراسان پا گذاشتهاند، همگی مطالب فراوانی از مشاهدات عینی خود در وصف حرم مطهر رضوی و دیگر اماکن مذهبی و فرهنگی آن ارائه نمودهاند. اما با نقد و بررسی دیدگاههای سیاحان غربی در خصوص وضعیت اجتماعی و فرهنگی خراسان در دورة قاجار، معایب و محاسنی را میتوان برشمرد.
- یکی از این معایب، سطحینگری برخی از سیاحان غربی در بیان بسیاری از مسائل اجتماعی و فرهنگی خراسان میباشد. لذا سطحینگری این سیاحان که نقش دوگانة علت و معلول را نیز دارد، در مقام معلول به دلایلی مثل اقامت کوتاه، اطلاعات ناکافی، آشنا نبودن با فرهنگ، سنت و زبان فارسی رخ داده است و در مقام علت، سطحینگری باعث شده، سیاحان هرگز علت وجودی بسیاری از آداب و رسوم مذهبی و فرهنگی و اهداف آنها را در خراسان درک نکنند.
- نگاه اروپامحوری سیاحان غربی نیز باعث شده است که آنها برای برخی از مراسم مذهبی همچون تعزیهخوانی در مشهد به عنوان یکی از عناصر محرم، به دنبال خاستگاه غربی باشند و بدین منظور، با توسل به نوعی تشابهگرایی، نتیجه گرفتهاند که تعزیه، نمایشی خیالی و ادامة همان نمایشهای قدیم در اروپا بوده است.
- نگاه از بالا به پایین و داشتن حس خودبرتربینی و اغراض استعماری آنان نیز به عنوان ویژگی دیگر سفرنامههای این دوره، باعث شده است که برخورد حقارتآمیز با فرهنگ مردم شرق را به دنبال داشته باشد، تا جایی که برخی از سفرنامهنویسان، به گونهای مغرضانه اقدام به بزرگنمایی در ترسیم برخی از ویژگیهای ایرانیان نمودهاند تا تصویری نامطلوب از مردم ایران به نمایش بگذارند.
- البته نباید از این نکته نیز غافل شد که بسیاری از سفرنامههای اروپائیان از جمله منابع مهم در بازسازی تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران محسوب شده و سرشار از جزئیاتی دقیق دربارة وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران در هر یک از دورههای پیشین و بازتاب دهندة آداب و رسوم فرهنگی و نیز خصایص رفتاری و ویژگیهای شخصیتی مردم در دورههای گوناگون تاریخ ایران مخصوصاً عصر قاجار میباشند، از اینرو نگارش تاریخ اجتماعی ایران بدون بهرهگیری از سفرنامههای سیاحان غربی بسیار دشوار و کمحاصل است؛ زیرا این سیاحان تمام وقایع اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را در حد درک و فهم و استنباط خود در سفرنامههایشان منعکس میکردند.
منابع
- امام، سیدمحمدکاظم (1368)، مشهد توس، تهران: کتابخانه ملک.
- امیری، مهراب (1369)، ده سفرنامه یا سیری در سفرنامههای جهانگردان خارجی راجع به ایران، تهران: انتشارات وحید.
- اوبن، اوژن(1391)، ایران امروز، سفرنامه و خاطرات اوژن اوبن سفیر فرانسه در آستانة مشروطیت، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران: نشر علم.
- اوتر، ژان (1363)، سفرنامه ژان اوتر، ترجمه علی اقبالی، تهران: سازمان انتشارات جاویدان.
- اورسل، ارنست (1353)، سفرنامة بایندر، ترجمة علیاصغر سعیدی، تهران: انتشارات زوار.
- بارنر، آلکس (1366)، سفرنامه بارنر به ایران در عهد فتحعلیشاه قاجار، ترجمة حسن سلطانیفر، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
- بایندر، هانری (1370)، سفرنامة بایندر، ترجمه کرامتالله افسر، تهران: انتشارات فرهنگسرا.
- بروگش، هاینریش کارل (1367)، در سرزمین آفتاب، ترجمة مجید جلیلوند،تهران: نشر مرکز.
- بلنیتسکی، آ (1364)، خراسان و ماوراءالنهر، ترجمه پرویز ورجاوند، تهران: نشر گفتار.
- بنجامین، ساموئل گرین ویلر (1363)، ایران و ایرانیان، به اهتمام رحیم رضازادهملک، بیجا، بینا.
- بهرامی، عبدالله (1344)، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران از زمان ناصرالدینشاه تا آخر سلسله قاجاریه، تهران: انتشارات کتابخانه سنائی.
- پاتینجر، ژنرال هنری (1348)، مسافرت سند و بلوچستان، ترجمة شاهپور گودرزی، تهران: دهخدا.
- پولاک، یاکوب ادوارد (1361)، سفرنامة پولاک "ایران و ایرانیان"، ترجمة کیکاووس جهانداری، تهران: انتشارات خوارزمی.
- پیت، کلنل چارلز ادوارد (1365)، سفرنامه خراسان و سیستان، ترجمة قدرتالله روشنی زعفرانلو، مشهد: میراث فرهنگی خراسان رضوی.
- حموی، یاقوتبن عبدالله (1979)، معجمالبلدان، بیروت: انتشارات دار احیاء التراثالعربی.
- خدومجمیلی، عباس (1385)، تعزیه در عراق و چند کشور اسلامی، ترجمة مجید سرسنگی، تهران: فرهنگستان هنر.
- دالمانی، هانریرنه (1335)، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه همایون فرهوشی، تهران: چاپ گیلان.
- دانشپژوه، منوچهر (1380)، سفرنامة تا پخته شود خامی، تهران: نشر ثالث.
- دروویل، گاسپار (1348)، سفرنامه در ایران، ترجمه منوچهر اعتمادمقدم، تهران: انتشارات شباویز.
- دیولافوا، مادام (1355)، سفرنامة مادام دیولافوا، ترجمة ایرج فرهوشی،تهران: انتشارات دانشگاه، تهران.
- ریچاردز، فرد (1343)، سفرنامه فرد ریچاردز، ترجمة مهیندخت صبا، تهران: انتشارات بگاه ترجمه و نشر.
- شهیدی، عنایتالله (1380)، پژوهشی در تعزیه و تعزیهخوانی،تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
- شیل، لیدی (1368)، خاطرات لیدی شیل، ترجمة حسین ابوترابیان، چاپ دوم، تهران: نشر نو.
- شیندلر، آلبرت (1336)، سه سفرنامه هرات، مرو و مشهد، ترجمه قدرتالله زعفرانلو، چاپ دوم، تهران: انتشارات دانشگاه.
- فریزر، جیمز بیلی (1364)، سفرنامة فریزر (سفر زمستانی)، ترجمة منوچهر امیری،تهران: انتشارات توس.
- فلور، ویلم (1366)، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمة ابوالقاسم سری، جلد اول،تهران: انتشارات سحر.
- فووریه، ژوانس (1326)، سفرنامة فووریه، ترجمة عباس اقبال، تهران: انتشارات کتابخانة علیاکبر علمی و شرکاء.
- کرزن، جرج ناتانیل (1349)، ایران و قضیة ایران، ترجمه وحید مازندرانی، جلد اول، تهران: بنگاه نشر و ترجمة کتاب.
- کرزن، جرج ناتانیل (1350)، ایران و قضیة ایران، ترجمه وحید مازندرانی، جلددوم، تهران: بنگاه نشر و ترجمة کتاب.
- گرگر، سیام مک (1366)، شرح سفری به ایالت خراسان و شمالغربی افغانستان، ترجمه مجید مهدیزاده.، جلد اول،مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
- گرگر، سیام مک (1368)، شرح سفری به ایالت خراسان و شمالغربی افغانستان، ترجمه اسدالله توکلی طبسی، جلد دوم، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
- گوبینو و توکویل، کنتدو و الکسی (1353)، نامههای کنتدوگوبینو و الکسی دوتوکویل، ترجمة رحمتالله مقدم مراغهای،تهران: انتشارات ابنسینا.
مقالات:
- افشار، ایرج (1389)، «توانمندیهای فرهنگی خراسان بزرگ و تأثیر متقابل آن بر ایران»، پژوهشنامه خراسان بزرگ، شماره 1، زمستان 1389، صص 21-1.
- رحیمپور، علی (1389)، «تاریخ و فرهنگ خراسان بزرگ»، پژوهشنامه خراسان بزرگ، شماره1، زمستان 1389، صص74-35.
- صالحنژاد، نرگس، یحیایی، علی و ابوالبشری، پیمان (1391)، «کدخدا در دورة قاجاریه»، مجله تاریخ و فرهنگ، دوره 44، شماره پیاپی 88، بهار و تابستان، صص156-137.
Representation of popular culture in Khorasan, according to the views of European travelers in the Qajar era
Abstract
In the context of historical studies, travel logs are important because of their social and cultural content. Therefore, the present article seeks to explain how and why travel writers and European tourists look at the social and cultural status of Khorasan in the Qajar era. Using librarianship method, this article reviews and criticizes the opinions of these travelers about the reflection of the social and cultural situation of the Khorasan community in the Qajar era by referring to European travelogues and descriptive-analytical methods. The results of this research show that in a general outcome, features such as superficiality, Europeanism, colonial and humiliation, dominated by the majority of Western travel journalists, have led, in some cases, to the social and cultural situation of Khorasan by travelers The west is reversed and away from reality. Also, they sometimes ignored the multiple functions of social and cultural conditions in Khorasan and magnified their weaknesses.
Keywords: Travelogue, Folklore, Community, Khorasan.
[1] . Bauee
[2] . Longee