Psychological Study of Selfishness and Narcissism Based on Rumi's Spiritual Masnavi
sedigheh farmani
1
(
PhD student ,Department of persian language and literature, Faculty of Humanities, Dezful Branch, Islamic Azad University, Dezful, Iran.
)
Farzaneh Yousef Ghanbari
2
(
Assistant Professor, Department of persian language and literature, Faculty of Humanities, Dezful Branch, Islamic Azad University, Dezful, Iran.
)
Maryam Esfahani Asl
3
(
Assistant Professor.Department of Psychology, Faculty of Humanities, Andimeshk Branch, Islamic Azad University, Andimeshk, Iran.
)
Masoud Kheradmandpour
4
(
Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Dezful Branch, Islamic Azad University, Dezful, Iran
)
Keywords: Narcissism, solipsism, Masnavi, Selfishness, ME, Rumi,
Abstract :
In this paper, the issue of selfishness and narcissism, which is one of the important causes of human suffering and social injustice, is examined from Rumi's point of view and psychology, in that it is presented as a personality disorder called narcissistic. Appropriate recommendations and strategies for treatment and quitting the disease have been suggested.Moreover, "true self" and "false self", which are deceptive shadows of the real me, as well as selfishness from a different perspective, have been considered as positive selfishness, which is necessary for the preservation and protection of self-esteem. It can be stated that,for centuries, according to the holistic view and knowledge of human nature, as well as the theorists of modern psychology, each with its own expression,Rumi, has identifiednarcissism and conceit as a disease and behavioral disorder that is caused by false illusions and suspicions that are in turn due to factors such as wealth, position, beauty,scientific degrees, inappropriate flattery and praise of those around, etcthis feeling is strengthened in the person. This research is an attempt to better understand the harms and consequences of this disease, by changing the mindset and vain beliefs and by knowing the real self to be the basis of good thoughts and deeds, as Rumi has emphasized in his valuable teachings by expressing many anecdotes and moral points in the form of allegory.
بررسی روان شناختی خودخواهی و خودبزرگ بینی با تکیه بر مثنوی معنوی مولوی
چکیده:
در این مقاله موضوع خودخواهی و خودبزرگ بینی که از عوامل مهم ایجاد رنجها و بی عدالتیهای اجتماعی انسان میباشد، از دیدگاه مولوی و روانشناسی که به عنوان نوعی اختلال شخصیت به نام خودشیفتهNarcisistic مطرح میشود، مورد بررسی قرار گرفته و توصیهها و راهکارهایی مناسب جهت درمان و ترک این بیماری پیشنهاد شده است. همچنین "من واقعی" و "من کاذب و دروغین" که سایهای فریبنده از من واقعی است و نیز خودخواهی از دیدگاهی متفاوت با عنوان خودخواهی مثبت که لازمه حفظ و صیانت و عزّت نفس است مورد توجه قرار گرفته است. میتوان گفت مولانا از قرنها پیش با توجه به نگرش کل گرایانه و شناختِ فطرتِ انسان و نیز نظریه پردازان روانشناسی نوین هر کدام با بیان خاصِ خود، تکبّر و خودبزرگ بینی را نوعی بیماری و اختلال رفتاری میدانند که ناشی از توهّم و ظنّ کاذبی است که بر اثر عواملی چون مال و ثروت، مقام و منصب، زیبایی، مدارج علمی، تملق و تمجید نابجای اطرافیان و ... این احساس در فرد تقویت میشود. این پژوهش تلاشی است در جهت شناخت بیشتر مضرات و عواقب این بیماری، باشد که با تغییر ذهنیت و باورهای بیهوده و با شناخت خودِ واقعی، زمینه ساز افکار و اعمال نیک شود همان که مولانا در آموزههای ارزشمند خود با بیان حکایات و نکات اخلاقی فراوان در قالب تمثیل بر آن تأکید نموده است.
واژه های کلیدی: مولوی، مثنوی، خودخواهی، من، فرامن، خودشیفتگی
مقدمه:
در دیدگاه مولوی خودخواهی و خودبزرگ بینی و تکبر یکی از مهمترین عوامل ایجاد رنجهای بشر میباشد که حجاب و مانع خدابینی و حقایق هستی، بی عدالتی و دور شدنِ انسان از معنویت و کمال اخلاقی است. خودخواهی عبارت از «ظنِّ کاذبی است به نفس در استحقاق مرتبهای که مستحق آن نباشد. (ابن مسکویه، 1381: 237).
منیّت نیز همان خودخواهی به معنای خودپسندی، خودبینی و خودپرستی است که فرد گرفتار من دروغینِ ساختة ذهن خود شده و خود را برتر از دیگران تصوّر مینماید. در متون اسلامی از صفت ناپسند خودخواهی بیشتر با عباراتی مانند کبر، تکبّر، غرور و عُجب یاد شده است. اگرچه تفاوت های ظریفی بین آنها وجود دارد ولی ریشة همه آنها حُبّ ذات یا حبّ نفس است. خودخواهی و علاقه زیاد به خود باعث میشود که وقتی انسان در خود صفت و کمالی دید حالت خودپسندی و رضایت و شادی به او دست دهد و آن صفت را به خود نسبت دهد و از خالق غافل شود و سپاسگزار نباشد به این حالت "عُجب" میگویند. وقتی در اثر همین خودپسندی و حبّ نفس دیگران را فاقد آن کمال بداند حالت دیگری به او دست میدهد که "کبر" گویند و هنگامی که اثر آن در ظاهر فرد و عمل و گفتار او نمایان شود "تکبّر" است. (مجلسی،1063 ،ج69: 316)
در عُجب انسان در نفس خود به خاطر علم یا ثروت یا قدرت و یا حتی عبادت، خود را بزرگ میبیند و با فردی دیگر مقایسه نمیشود ولی در تکبر خود را با دیگران مقایسه میکند و خود را برتر از آنها میبیند. تکبّر گاه نفسانی است و گاه به عمل یا حرکتی که ناشی از آن است به گونه ای که فرد چنان بنشیند یا راه رود یا سخن بگوید که نشان دهد خود را برتر از همه اطرافیانش میبیند این اعمال و حرکات را نیز تکبّر و خودبینی مینامند. (نراقی،1364،ج1: 381)
افراد خودخواه در روانشناسی به عنوان بیمار در گروه اختلال شخصیت "خودشیفته" Narcissistic رده بندی میشوند. مهم ترین ویژگی این افراد احساس خودبزرگ بینی توأم با تکبّر و مهم بودن است که در مقاله با توجه به دیدگاه مولوی مورد بررسی قرار گرفته است.
از دیدگاهی دیگر میتوان گفت حبِّ ذات و گرایش به خویشتن جزو فطریات آدمی است که با هویّت او سرشته شده و مصلحتی را برای زیستن یا حتی نیک زیستن به همراه دارد. از این جهت حبّ ذات نه تنها نکوهیده نیست بلکه از جهاتی میتواند ممدوح نیز باشد. اما همین امر فطری در صورتی که به افراط گراییده شود به مرحله عُجب و خودشیفتگی رسیده و در مراحلی شدیدتر مرزهای نکوهیده ادلال (ناز کردن بر خداوند و منت گذاشتن بر اولیا) و کبر و برتربینی خود نسبت به دیگران را درنوردیده و زیانهای دنیوی و اخروی فراوانی را به همراه میآورد.
علامه مجلسی با توجه به آیه 146 سوره اعراف که به تکبّر ورزیدن ناحقِ متکبران اشاره دارد، دو نوع تکبّر
مثبت و منفی را مطرح نموده و میگوید چون تکبر، نوع ممدوح نیز دارد مانند تکبر در مقابل اهل گناه و
فساد به این جهت خدای متعال تکبر به ناحق را نکوهش میکند نه تکبر حق را. تکبر پسندیده در صورتی است که نیت خیری در کار باشد از جمله در برابر افراد سرکش و شیطان صفت، در میدان جنگ در مقابل دشمن و تکبّر زن مسلمان در مقابل نامحرم (مجلسی، 1063،ج 5: 192)
خودپرستی بالاترین مرتبه خودخواهی است که اگر با این صفت زشت مبارزه نشود بتدریج شدت مییابد و به حدی میرسد که انسان نفس اماره خود را معبود خود قرار میدهد و مطیع خواستههایش میگردد. قرآن به این بیماری روحی که سر منشاء همه مفاسد و موانع رشد است اشاره نموده و میفرماید: «آیا ندیدی کسی را که خدایش را هوای نفس خویش قرار داده است. (فرقان/43) کسی که هوی و هوس خود را بر همه ابعاد وجودی خویش حاکم نماید خودپرست است و این نوعی بت پرستی است که از همه انواع بت پرستیها کاملتر و خطرناکتر است زیرا بتها موجوداتی بی خاصیتاند ولی بت هوی و هوس اغواء کننده و سوق دهنده به سوی گناه و انحراف است و موثرترین راه نفوذ شیطان هوی پرستی است چرا که شیطان تا پایگاهی در درون انسان نداشته باشد نمیتواند وسوسه گری کند. (مکارم ،1397، ج 21: 264)
مولوی که پرورش یافته مکتب قرآنی و اسلامی است با بهرهگیری از آموزههای قرآنی ابلیس را پیشآهنگ متکبران و خودبینان معرفی میکند و عقیده دارد که رئیس المتکبرین یعنی شیطان در طریق حق، خارهای وساوس و اوصاف ذمیمه فراوان گسترده است. شیطان سنت بدی را برای آدمیان نهاد، او سنت تکبر و خودبینی را وضع کرد و زان پس اکثر آدمیان بر آن نهج، رفتار کردند و فرجام بدی یافتند.(زمانی1390،ج5: 538)
چو برین ره خار بنهاد آن رئیس یعنی این غم بر من از غَدر وی است بعد از و قرن بر قرن آمدند ا | هر که خَست او، گفت لعنت بر بلیس غدر را آن مقتدا سابق پی است جملگان بر سنتِ او پا زدند ا |
(مولوی،مثنوی، دفتر 5، ابیات 1955-1953)
در این جستار موضوع خودخواهی و منیّت از دیدگاه خاص و عرفانی مولوی و همچنین از دیدگاه روانشناسی مورد بررسی قرار گرفته است و تلاشی است در جهت شناخت بیشتر اختلال رفتاری خودخواهی و راهکارهای مبارزه با آن و در نهایت رسیدن به این نتیجه افتخارآمیز که هر آنچه را نظریهپردازان علم روانشناسی به صورت جزئی و مقطعی ارائه دادهاند و مولانا از قرنها پیش با توجه به شناخت فطرت انسان و با نگرش کل گرایانه مطرح نموده است. همچنین این تحقیق در پی یافتن پاسخ این پرسشها میباشد که:
1-راهکارهای روانشناختی مولانا جهت رهایی از بیماری خودخواهی چیست؟
2-آیا این راهکارها میتوانند با روانشناختی نوین مطابقت داشته باشند؟
پیشینه تحقیق:
کوروس کریم پسندی (1396) در مقاله ای کوتاه با عنوان " درد خود بینی از دیدگاه مولوی" ، به این نتیجه میرسد که درد خودبینی مانع خدابینی است و حجاب شهود حقیقت و منشاء تباهیهای روحی و اخلاقی است. امیرحسین ماحوزی (1389) در مقالهای با عنوان " مولانا و مفهوم من" برخی تفاوتهای من حقیقی و من دروغین را مورد بررسی قرار داده است. شعرای بزرگ و علمای علم اخلاق نیز در آثار خود به صورت پراکنده، خودبینی و تکبّر را مورد توجه قرار داده و همواره تلاش نمودهاند انسان را به نحوی از این بیماری اخلاقی برحذر دارند.
اهمیت و ضرورت تحقیق:
با توجه به بررسیهای انجام شده، نگارندگانِ این پژوهش پیش رو، به این نتیجه رسیدهاند که تحلیل روانشناختی خودخواهی از دیدگاه مولوی با توجه به شش دفتر مثنوی، به صورت جامع و تطبیقی مورد توجه قرار نگرفته و یا نگارندگان به آن دسترسی نداشتهاند و این پژوهش میتواند در جهتِ شناخت بیشتر این اختلال رفتاری و راههای مبارزه با آن ضروری و تأثیرگذار باشد.
روش تحقیق:
این پژوهش بر اساس شیوه تحلیلی-توصیفی و فیش برداری از منابع روانشناسی و شش دفتر مثنوی معنوی مولوی انجام شده است.
مباحث اصلی:
از نظر مولانا یکی از بدترین بیماریها و از مهمترین عوامل ایجاد رنجهای بشر این است که انسان خود را کاملتر و برتر از دیگران بداند و گرفتار خودبینی و تکبّر و "من دروغین" و خیالی شود. این تفکر شیطانی که بیماری ابلیس میباشد، در درون آدمی وجود دارد مگر آن که این خصلتِ ناپسند را با تهذیب نفس از خود دور نماید.
علّتِ ابلیس اَنَاخیری بُدَست ا | وین مرض در نفسِ هر مخلوق هست ا |
(مولوی، مثنوی، دفتر 2، بیت 1376)
در مثنوی تکبّر و من گفتن و خودبزرگ بینی در بیان تمثیل، همچون نردبانی است که مردم نادان از آن بالا میروند و سرانجام سقوط خواهند کرد و هر کس بالاتر رود نادان تر است و بیشتر زیان خواهد دید.
نردبانِ خلق این ما و منی ست هر که بالاتر رود، ابلهتر ست ا | عاقبت زین نردبان افتادنی ست کاستخوان او بتر خواهد شکست ا |
(همان، دفتر 4، ابیات 2764-2763)
خودخواهی از بزرگترین بیماریهاست که در روح مردمان جای دارد و اینکه همه به دیده اغماض به آن مینگرند و درصدد علاج آن بر نمیآیند این است که معتقدند هر فرد به حکم طبیعت، خود را دوست دارد و بنابر این دلبستگی، در خور سرزنش نیست. ولی همین افراط در دوست داشتنِ خود، سرچشمه همه خطاهاست از این رو فردی که در دام خودخواهی گرفتار است درباره دوستی و خوبی و زیبایی داوری نادرست دارد و همواره در این گمان است که باید خود را برتر از حقیقت بداند.» (افلاطون 1367: 2166)
1- عوامل ایجاد خودخواهی و توصیههای مولوی
مولانا پیروی از شهوات و مال و ثروت و مقام و مَنصَب را از عوامل مهم در ایجاد حسِّ تکبّر و خودبزرگ بینی و سرمستیِ انسان میداند که اگر بدست نیاورد و یا از دست بدهد موجب خماری و اندوه او میشود و این خماری و اندوه نشانِ این است که آنچه را از دست داده است او را دچار مستی و تکبّر نموده است. هر اندازه از وصال چیزی سرخوش و شادمان شوی، از فراق آن نیز غمگین و رنجور خواهی شد. (زمانی، 1398، ج 3: 58)
همچنین هر شهوتی اندر جهان هر یکی زینهار تو را مست میکند این خمار غم، دلیل آن شده ست ا | خواه مال و خواه جاه و خواه نان چون نیابی آن، خمارت میکند که بدان مفقود، مستی ات بُدَست ا |
(مولوی، مثنوی، دفتر 3، ابیات 2259-2257)
توصیه مولوی این است که از لذات زندگی و مادیات به اندازه و در حدِّ کفاف بهرهمند گردیم تا گرفتار بیماری خود بزرگ بینی نشویم و از سیر به سوی معالی روحی و معنوی بی بهره نمانیم.
جز به ضرورت زین مگیر ا | تا نگردد غالب و بر تو امیر ا |
(همان، دفتر 3، بیت 2260)
کسب علم و مدارج علمی از دیگر عوامل زمینه ساز خودبزرگ بینی میباشد. مولانا در حکایت نحوی و کشتیبان (دفتر اول مثنوی) به شیوه تمثیل و با بهرهگیری از طنز متکبری را که به دلیل آموختن علم صرف و نحو عربی و اِعراب خود را برتر از دیگران نشان میداد، مورد انتقاد قرار داده و خودپرست میخواند که در نهایت در گرداب بلا فنا میشود.
مولانا دانشمندانی را که هدفشان سعادت انسان است، اهل دل مینامد عالمانی که بر علم و نفس خویش مسلطاند و این علم آنان را به منزلِ حق میرساند. و دانشمندانی را که از کسب علم در جهت برآورده شدن نیازهای مادی و نفسانی خود بهره میگیرند اهل تن مینامد و میگوید علم آنها بار گرانی بر دوش آنهاست زیرا رنج تحصیل علم را میبرند اما بهرهای از آن علم نصیب آنها نمیشود.
علم های اهل دل، حمّالشان علم چون بر دل زَنَد یار می شود ا | علم های اهل تن، اَحمالشان علم چون بر تن زَنَد بار می شود ا |
(همان، دفتر1، ابیات 3447-3446)
همچنین ستایشها و تملّقات نابجای اطرافیان نیز میتواند عامل ایجاد خودبزرگ بینی کاذب شود زیرا ستایش و مدح، خودپسندی را پرورش میدهد و این صفت در آغاز ضعیف است اما بتدریج و با تکرار و استمرار و تکبّر و عُجب نفسانی قوّت میگیرد و گاه تا دعوی الوهیّت و شرک نیز میرسد همانگونه که فرعون بر اثر تلقین دچار توهّم و اختلال شخصیت شد. ( فروزان فر، 1381، ج2: 741)
سجدة خلق از زن و از طفل و مرد که به دعویِ الهی شد دلیر ا | زد دلِ فرعون را رنجور کرد اژدها گشت و نمیشد هیچ سیر ا |
(مثنوی، دفتر 3، ابیات 1557و 1555)
در اندیشه مولانا تن و کالبد جسمانی مانند قفسی است که طوطی جان در آن زندانی است این کالبد خاکی مانند خاری است که بر پای جان خلیده و او را از رفتن باز میدارد و به سبب فریب متملّقان، مغرور و فریفته میشود و از شدت خودبزرگ بینی خویش را گم میکند و نمیداند که هزاران نفر مانند او را شیطان در جوی فساد و خودبینی افکنده و خوار نموده است.
او چو بیند خلق را سرمستِ خویش او نداند که هزاران را چو او ا | از تکبّر میرود از دست خویش دیو افکندهست اندر آبِ جو ا |
(همان، دفتر 1، ابیات 1854- 1853)
مردم هر کسی را که تعظیم و کرنش کنند روح و جان او را لبریز از زهر میکنند. این زهر همانا غرور و تکبّر است که شخصیت آدمی را تباه میسازد. (زمانی، ج 4، 775)
هر که را مردم سجودی میکنند ا | زهر اندرجان او میآکنند ا |
(مثنوی، دفتر 4، بیت 2744)
مولانا زیان اصلی خودبزرگ بینی را شریک شدن در قدرت مالک هستی میداند و میگوید اگر از وجود موهوم و من کاذب خود فانی نشوی و به بقای حق زنده و باقی نگردی، عصیانگری هستی که شریک سلطنت حضرت حق شدهای.
این فروع ست و اصولش آن بُوَد چون نمردیّ و نگشتی زنده زو ا | که تَرَفُّع، شرکتِ یزدان بُوَد یاغیای باشی به شرکت مُلکجو ا |
(همان، دفتر 4، ابیات 2766- 2765)
توصیه مولانا بی توجهی به ستایشهای اطرافیان، تواضع و در پی سیادت و سروری نرفتن است.
تا توانی بنده شو، سلطان مباش ا | زخم کَش، چون گوی شو، چوگان مباش ا |
(همان، دفتر 1، بیت 1868)
و هشدار میدهد که هر گاه مقام و منصب و زیبایی و دارایی خود را از دست بدهی متملّقانِ فریبکار تو را
مانند دیو میدانند و از تو دور میشوند و سخنان تحقیرآمیز به تو میگویند.
آن جماعت کِت همیدادند ریو ا | چون ببینندت بگویندت که: دیو ا |
(همان، دفتر1، بیت 1870)
آنگه اندر دامنت آویختند ا | چون چنین گشتی، همه بگریختند ا |
(همان، دفتر 1، بیت 1877)
یکی از بهترین و مناسبترین روشهای مبارزه با رفتارها و سخنان تملق آمیز، اعتنا نکردن و پاسخ مثبت ندادن به رفتار چاپلوسان است که در حیطة روانشناسی " خاموش" نامیده میشود. بدین ترتیب این گونه افراد، روشِ به ظاهر کارآمدِ خود را غیرمؤثر و تحقیرآمیز مییابند و به اجبار، با تجدیدنظر در شخصیت خود سعی خواهند کرد رفتارهایی مناسب را جایگزین رفتارهای پیشین خود کنند. در مقابل، توجه و نیز پاسخ دهی مثبت به رفتارهای مناسب و اصلاح شدة این گونه افراد، روش مکمل برای تکنیک خاموش است و این تکنیک در اصطلاح روانشناسی " تقویت مثبت" نام دارد. بدون تردید، رشد و ترویج فرهنگ چاپلوس در هر سازمان و محیطی، سبب آلودگی فرهنگی و اخلاقی محیط کاری میشود و به مرور، افراد غیرکارآمد سرپرستی امور را بدست میگیرند که کاهش ارتباط افراد سالم و کاردان و نیز پایین آمدن بهرهوری و در نتیجه فروپاشی سازمان را منجر خواهد شد. هیچ فرد چاپلوسی جرأت تملق گویی و دگرفریبی به خود راه نخواهد داد مگر آنکه اطرافیان ضعیف النفس برای ارضای حقارتهای ذاتی خود، او را حمایت کنند. (پورفلاحتی، 1386: 99)
مولانا ضمن توصیّه به بی توجهی به ستایشهای نابجای اطرافیان، ریشه خودخواهی و تکبّر انسان را جهل و ناآگاهی از خلقت خود در جهان هستی میداند زیرا اگر به این نکته توجه شود که انسان چه بوده و پس از مرگ چه خواهد شد هرگز گرفتار خود بزرگ بینی و تکبّر نخواهد شد لذا نخستین گام در درمانِ این بیماری، شناختِ خویش و عظمت و جلال پروردگار است.
خویشتن نشناخت مسکین آدمی ا | از فزونی آمد و شد در کمی ا |
(مثنوی، دفتر 3، بیت 1000)
مولانا عشق و محبت را دوای خودبینی و خودخواهی و طبیب روحانی و جسمانی میداند که خودبینانِ حریص را ا ز بیماری خودخواهی نجات میدهد.
هرکه را جامه ز عشقی چاک شد ظ | او ز حرص و جمله عیبی، پاک شد ا |
( همان، دفتر 1، بیت 22)
عامل نیرومندی که آدمی را برمیانگیزد تا بدان حد از فداکاری و از خودگذشتگی برسد که خواست خویش
را که از ذات و مَنِش او برخاسته، در خواستِ محبوب فدا کند فقط عشق است عشق اکسیری است که
احساسات منفی، خودخواهی، ناتوانیهای احساسی و اختلافها را به نگرشِ سالم تبدیل میکند.» (آراسته، 1380: 122)
برتری عشق از دیدگاه مولانا در این نکته است که انسان را تزکیه نموده و به او میآموزد که لذت و آسایشِ غیر و محبوب را بر خود ترجیح دهد، وقتی عشق به مرحله کمال میرسد و فضیلت ایثار هم در وجودِ عاشق به کمال میرسد، خودخواهی در وجودش محدود میشود.» (زرین کوب، 1364: 126)
توصیه دیگر مولانا مُصاحبت با افراد نیک و شایسته است که میتواند امکانِ اصلاح و درمان خودبینی را در افراد فراهم نماید. مولانا معتقد است اگر ریاکاران و دنیاطلبانِ خودخواه ، در طلب خیر و نیکی برآیند، اوصافِ ناپسند آنها به نیکی گراید و بدیهایشان محو میشود. «همانا نیکیها، بدیها را از میان میبرد.» (هود/14)
این همه اوصافشان نیکو شود ا | بد نماند، چون که نیکو جو شود ا |
(مثنوی، دفتر 6، بیت 124)
2- مفهوم "من" در اندیشه مولانا
مولانا "من" را از دو دیدگاه مورد توجه قرار داده است یکی "من حقیقی" و دیگری "من کاذب" و دروغین که سایهای از منِ واقعی است. منِ کاذب در ظاهر شباهت بسیار با منِ حقیقی دارد. شاید دلیل، این باشد که ذهن هوشیار، تصویر دروغین بزرگ نمایی شده خویش را از منِ حقیقی بدست میآورد. تصویری که در تمثیلهای مولوی عکس یا سایهای از حقیقت است. (ماحوزی، 1388: 244)
اندرون توست آن طوطی نهان میبَرَد شادیت را، تو شاد از او ا | عکس او دیده تو بر این و آن میپذیری ظلم را، چون داد از او اهمالکاری |
(مثنوی، دفتر 1، ابیات 1719-1718)
رها شدن از خود دروغین و سایه وار در حکایت پیرچنگی و حکایت طوطی و بازرگان (مثنوی، دفتر اول) به وضوح دیده میشود. مفهوم مرگ پیش از مرگ که در غالب داستانهای مثنوی و حکایت طوطی و بازرگان دیده میشود، همان کشتنِ خود وهم آلود برای رسیدن به خود والا و روح متعالی است. طوطی یعنی جانِ قدسی که در درون ما پنهان است و ما عکس و جلوه آن را در جهان و در این و آن میبینیم و عاشق آن میشویم. جلوههای طوطیِ جان و سایه و عکس حقیقت، شادی و سرور را از تو میستاند. با این حال باز از او شادمان و خرسندی و نیز ستم او را عین عدل تلقّی میکنی و از آن ظلم خشنودی. طوطیِ جان که در زیبایی و ملاحت بی نظیر است، عکس آن را در عالم محسوسات در مظاهر تجلّی میکند و انسان بدان مظاهر مایل میشود و به آنها عشق میورزد حال آنکه معشوقها همه مجازی هستند و همان معشوقهای مجازی، تو را دچار سختی و رنج و هجران میکنند و بر تو جفا روا میدارند، شادمانی تو را ضایع میکنند و در عین حال تو از آنها راضی و خرسند هستی. در اندیشة مولانا سرچشمة خوشیها جان است. آدمی نخست منفعت و مطلوبیت چیزی را مطابق سوابق ذهنی خود تصوّر میکند و آنگاه با علائمی که در اشیاء میبیند، آن تصویر را بر آنها میافکند، از انعکاس این تصویر، مطلوبیت ایجاد میشود. براستی هر کسی هر چیزی را دوست دارد بدان سبب است که تصویر خود را در آن میبیند. پس میتوان گفت که انسان خود را دوست دارد و عاشق خود است و نباید بر معشوق منّت بگذارد که طالب اوست دشمنی نیز بر این قیاس است. (فروزان فر،1381 : 1684)
مولوی منِ حقیقی و من واقعی را در گرو فنای جسمانی و به هیچ انگاری وجود خاکی خویشتن بدست آورده است و سپس خمیرمایهی بقای بالله بدان افزوده است و مراد ایشان از " من و ما" در حکایت طوطی و بازرگان نفی خویشتن و اثبات ذات باری تعالی و فنا شدن در اوست. (زمانی، 1398: 549)
ما چه باشد در لغت اثبات و نفی ا | من نه اثباتم، منم بی ذات و نفی اهمالکاری |
(مثنوی، دفتر 1، بیت 1734)
اگر موجودات را به اعتبار وجود مجازی نگاه کنیم البته که وجود دارند اما اگر آنها را به اعتبار وجود حقیقی در نظر بگیریم وجودی ندارند بلکه معدوماند و موهوم و تنها وجود حق تعالی وجود حقیقی است و مابقی، سایهای از حقیقت را نشان میدهند. (زمانی، 1398: 549)
در عرفان اسلامی فنا دارای مفهومی مثبت است یعنی هر فنایی بقای کاملتری را به دنبال دارد و به عبارت دیگر فنا به معنی نابودی سالک نیست بلکه به این معناست که او از مرز یک هوّیت و یقین عبور کرده، یه یقین و هوّیت برتری دست یافته است.» (یثربی، 1379: 67)
این بقاها از فناها یافتی ز آن فناها چه زیان بودت؟ که تا چون دوم از اولینت بهتر است ا | از فنااش رُو چرا برتافتی؟ بر بقا چفسیدهیی ای نافِقا پس فنا جُو و مُبّدل را پرست اهمالکاری |
(مثنوی، دفتر 5، ابیات 798-796)
3- سایه در اندیشة مولانا
یکی از اعتقادات اصلی و مهم مولانا در آثارش اشاره به دو بُعدی بودنِ روح انسان است. وی در "فیه ما فیه" به دو بعدی بودن روح انسان و بخش حیوانی و الهی آن اشاره میکند او در این باره میگوید: « آدمی مسکین که مرکّب است از عقل و شهوت، نیمش فرشته است و نیمش حیوان» (مولوی،1370: 86) و در بخش دیگری از این کتاب: «حق تعالی حیوانیت و انسانیت را مرکّب کرد تا هردو ظاهر گردند.» (همان:88) در غزلیات نیز بارها به این که انسان دو بُعدی است اشاره میکند و معتقد است نیمی از جانش با نیم دیگر در حال جنگ است یک نیمة خود را به موسی که در حقیقت همان بخش الهی و آسمانی اوست و نیمه حیوانی خود را به
فرعون تشبیه میکند و معتقد است که نیمه الهی را باید از دستِ فرعونانِ اهل دغا دور نگه داشت:
یک گوشة جان، مانده ست پیچان جنگ است نیمم با نیم دیگر در آب افکن، چون مهد موسی تا کش نیاید، فرعون ملعون ا | و آن پیچش از تو، یابد رهایی هین صلحشان ده، تا چند پایی این جان ما را، چون جان مایی نی آن عوانان، اندر دغایی ا |
(مولوی، 1363،غزلیات شمس 1343 )
کارل گوستاو یونگ از نظریه پردازان مطرح مکتب روان شناختی تحلیلی میگوید: انسان در ضمیر ناخودآگاه جمعی خود دارای کهن الگویی منحوس و پلید است که آن را سایه shadow میخواند. سایه مجموعهای از غرایز حیوانی است که در ناخودآگاه جمعی جای دارد. افکار، احساسات نامناسب و ناپسند ناشی از سایه، گرایش دارند به اینکه در خودآگاه و در رفتار آدمی بروز نمایند ولی آدمی آنها را بوسیلة ماسک (نقاب شخصیتی) از انظار دیگران پنهان میدارد یا واپس میزند و به ناخودآگاه شخص میسپارد. (سیاسی 1386: 61)
از دیدگاه یونگ سایه مسئول پیدایش و تظاهر رفتارهای ناخوشایند، افکار، خواسته ها و احساسات ناپسند اجتماعی است این تمایلات ممکن است بوسیلة "پرسونا" (نقاب) از دیگران مخفی بماند و یا سرکوب گردد و به ناخودآگاه شخصی فرستاده شود. (شاملو، 1388: 52)
سایه دارای ساختاری است که زمینه ساز ابعاد احساس نفس است همان نفسی که آگاهانه یا ناآگاهانه اجتماع پذیر نیست، از روی ناآگاهی طراحی و برنامه ریزی میکند و از روی آگاهی دلسوزی و ترحّم میکند. انسان از مکانیزم های دفاعی چون "سرکوبی"، "فرافکنی"، "پرخاشگری" و "واکنش وارونه" در مقابله با سایه تهدید کننده بهره میبرد. در طول زندگی و دوران کودکی، موضوعات سایه توسط عوامل متعددی شکل میگیرند برخی از این عوامل عبارتند از ارتباطات کلامییا غیرکلامی، حوادث آسیب زا، شناسایی نیاکان، تصورات والدین، دوستان و توقعات اجتماعی ... (young ,1991,28)
در اندیشه مولانا منِ حقیقی آسیبناپذیر است، حضور کامل در همه زمانها و مکانها دارد. دارای توانایی، زیبایی و دانشِ مطلق است در مثنوی این حالات را در چهره "پیر" میبینیم و در غزلیات شمس در "فرامن". مولانا به چنین عرصة خداگونهای راه مییابد. سخنانی که از سوی فرامن یا کمال مطلوب "من" با ضمیر من بیان میشود سبب ابهام در برخی غزلهای مولانا میگردد زیرا ادعاهایی به "من" نسبت داده میشود که در خور خداوند است. این نوع سخن گفتنِ فرامن از من یا فرامن ویژگی خاص سبکی مولاناست. (پورنامداریان، 1380: 173) من چون خاموش شود فرامن به سخن آید و برعکس.
عقل گوید مرا خموش کن بس من خموش کردم ای خدا، لیکن ا | که خداوندِ غیبدان آمد بی من از جانِ من فغان آید ا |
(مولوی، 1363، غزل 984، ابیات 16-15)
در حقیقت فرامن کسی است که منِ انسانی او بر جهان مادی و تجربی غلبه یافته و فراتر از جهان مادی قرار گرفته است بطوری که مجذوب حضرت حق گردیده و در او فانی شده است. فرامن در اصطلاح منِ ملکوتی یا بُعد ملکوتی و روحانی هر انسانی در عالم روحانی و فرشتگان است. (پورنامداریان، 1380: 130)
از مورد احترامترین تعبیرات مولانا از فرامن تعبیر "پیر" است. پیر در مثنوی آیینة کلّیِ جان و نمایانگر منِ حقیقی است که بعد از او در دیوان حافظ نیز حرمت او بر باده نوشانِ میخانة عشق و حقیقت واجب شده است.
به میسجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید ا | که سالک بی خبر نَبوَد ز راه و رسم منزل ها ا |
(حافظ، 1374، غزل 97)
پیر خردمندی که چشم او با نور خدا میبیند و دانا و هدایتگر صادق است.
چشم او یَنظُر بنورالله شده ا | پردههای جهل را خارق بُده ا |
(مثنوی، دفتر 2، بیت 1580)
پیر را بگزین که بی پیر این سفر ا | هست بس پر آفت و خوف و خطر ا |
(همان، دفتر 1، بیت 4329)
فرامن در روانشناسی جدید به عنوان معادلی برای واژه super ego (منِ برتر) بکار رفته است. فرامن سومین ساختار شخصیتی فروید بعد از نهاد و من را تشکیل میدهد که بخش اخلاقی-اجتماعی و قضایی شخصیت و بیشتر نشان دهنده شخصیت آرمانی است.» (ساعتچی، 1383: 9)
در ساختار شخصیتی یونگ نیز صحبت از من و سپس ناهشیار فردی و سرانجام از ناهشیار جمعی یا همان فرامن سخن رفته است که ناهشیار جمعی که نوعی حافظه ی مربوط به گونه ی انسان و ناهشیاری غیرقابل دسترس است که نمایندهی تجربیات نوع بشر و حتی موجودات پایین تر از بشر است. (کریمی، 1374: 87)
4- تحلیل روان شناختی خودخواهی
در روانشناختی واژه Ego برای اشاره به چندین ساختار و فرآیند متمایز مورد استفاده قرار میگیرد و شامل مفاهیمیاست که از یک یا چند جهت شامل "خود" میشوند مانند خودخواهی، دفاع از نفس، خودپرستی و سوپرایگو، کلمه "ego" معادل (I ،من) است و استفاده از آن در روانشناسی از طریق افکار زیگموند فروید شروع شد. در نظریه فروید منیّت، بخشی از شخصیت است که بین خواستههای حیوانی "id" و معیارهای اخلاقی و اجتماعی "super ego" داوری میکند و به آن قسمتِ آگاهانه و تصمیم گیرندة ما اشاره دارد که آن را "من"میدانیم بنابراین اکثر عبارات دربرگیرنده ایگو شامل اعمال و عکس العملهایی میشوند که "من، خود یا مال من" در آن برجسته است و تنها نفع شخص را در بر میگیرند. خودخواهی یعنی خود را مطلوبتر از آنچه هستیم ارزیابی کنیم. در ایگو، افکار، انگیزهها، احساسات و رفتارهایی مطرح هستند که در آنها "من وخود" در محوریّت قرار دارد و هر واکنشی برای رسیدن به اهداف خود است.(فلاح 1399: 18)
5- اختلال شخصّیت خودشیفته (Narcissistic)
افراد خودخواه در روانشناسی به عنوان بیمار در گروه اختلال شخصّیت"خودشیفته"ردهبندی میشوند. مهمترین ویژگی این افراد احساس خودبزرگ بینی افراطی توأم با تکبّر و مهم بودن است. آنها انتظار دارند بدون موفقیّت یا داشتن استعداد، فردی خاص و برتر شناخته شوند همیشه خود را محّق میدانند و نیازمند تمجید و تحسین افراطی هستند و انتظار دارند برخوردی اختصاصی با آنها صورت گیرد و دیگران تسلیم خواستههای آنها شوند هنگام شنیدن انتقاد بیتفاوت برخورد میکنند و یا واکنشهای شدید از نوع خشم و انتقام بروز میدهند. این خشم به"خشم خودشیفتگی"معروف است و عواقب منفی آن تمام افرادِ درگیر را دربر میگیرد. این افراد اغلب به دیگران حسادت میورزند و تمایلی به درک احساسات و نیازهای دیگران ندارند و در روابط بین فردی به منافع خود میاندیشند و از امتیازات دیگران برای رسیدن به مقاصد شخصی خود استفاده میکنند. این افراد چون مزایای جوانی و زیبایی و اقتدار برایشان بسیار مهم است در برابر بحرانهای پیری آسیب پذیرتر از دیگران هستند و مستعد ابتلاء به افسردگی میباشند.(کاپلان و سادوک،1382: 458)
عشق افراد خودشیفته در واقع به خود است و تلاش آنها بر جلب توجه و تأثیرگذاری بر دیگران است. نیرویی که هر دم آنها را سرزنش میکند و بی ارزش میخواند سبب میگردد تا آنها به تصویری دروغین، آسیبناپذیر و دوست داشتنی از خویش پناه ببرند و همواره در اندیشه فرافکنی این تصویر خود باشند چرا که از طریق این تصویر و باز دیدن اثر آن بر دیگری است که عشق را درک میکنند. بارزترین ویژگی این تصویر، دوست داشتنی بودنِ آن است. فرد خودشیفته بدنبال ساختن این تصویر کاذب از نفس خویش، از واقعیت و منِ حقیقی خود دور میشود. او در حقیقت به این تصویر برساختة خویش باوری ندارد. تصویر خیالی او از خویشتن بطور معمول آسیب پذیر است. قدرت، دانایی، حضور، زیبایی، دارایی و عشقِ بی نهایت دارد، خیره کننده و ایده آل است او البته در باور خویش، خود را چنین میپندارد اما حسّ حقارتی عمیق این باور را از او میستاند، تنها نگاهها و رفتارهای تأیید کنندة بیرونی است که او را بر این باور استوار میسازد تا هنگامی که این تأیید از بیرون گرفته میشود، این تصویر کاذب پابرجا باقی میماند و منِ واقعی روز به روز تحلیل میرود و فرسوده میشود. (vaknin,2003: 28)
هینز کوهات نوعی نظریه تحلیلی-روانی به نام "روانشناسی خود" را پایه گذاری کرد، او میگوید: شخص خودشیفته در ظاهر، خودوالابینی چشمگیر و خیالات مربوط به موقعیت نامحدود را نمایش میدهد اما این ویژگی ها عزت نفسِ بسیار شکننده او را پنهان میکند. شکست در کسب عزت نفسِ سالم زمانی روی میدهد که والدین با تأیید پذیرش، به نمایش های کودک در خصوص قابلیت و شایستگی اش واکنش نشان نمیدهند، یعنی به کودک به عنوان ابزاری برای پرورشِ عزت نفس پدر و مادر بها میدهند، نه به خاطر ارزشمندی خود او، این کودکان در پذیرش کمبودها و معایب شان مشکل خواهند داشت و در بزرگسالی میکوشند تا از طریق جستجوی پایان ناپذیر و تأیید از جانب دیگران به حسّ خود ارزشمندی شان کمک کنند. اختلال شخصیت نارسیستیک نتیجه نقص در ساختار "خود" است یعنی خود انعکاس نایافته که در جستجوی موضوعی آرمانی است. نقص در ساختار "خود" از نقصان و کمبودهای دوران کودکی ناشی میشود و برای جبران یا پوشش نهادن بر این نقایص، ساختارهای ثانوی ایجاد میشود. (کرینک، آ.ام و همکاران، 2007: 499)
اختلال شخصیت خودشیفته اختلالی مزمن و صعب العلاج است و درمان آن بسیار دشوار است چون اگر قرار است پیشرفتی در کار حاصل شود. بیمار باید از خودشیفتگی دست بردارد. اینگونه بیماران پیوسته متحمل ضربه هایی میشوند که در نتیجه رفتار خودشان با وقایع زندگی بر اثر خودشیفتگی وارد میشود. (کاپلان و سادوک، 1382: 459)
مولانا نیز ترک عُجب و خودخواهی را بسیار دشوار و نیازمند تلاش فراوان از جانب فرد خودخواه دانسته است:
از دل و از دیده ات بس خون رَوَد ا | تا ز تو این مُعجبی بیرون رَوَد ا |
(مثنوی، دفتر 1، بیت 3215)
نکته مهم و قابل توجه این است که خودشیفته با کسی که ارزش های واقعی خویش را میشناسد و به خود احترام میگذارد تفاوت دارد فردی که عزت نفس خود را دریابد و آن را گرامیبدارد، خودشیفته نیست در واقع بنیاد خودشیفتگی و خودخواهی بر تخیّلات پوچ و بیهوده و باطل است که فرد خود را آنگونه تصوّر نماید که واقعاً نیست.» (نریمانی،1390: 98)
6- خودخواهی مثبت
موضوع خودخواهی را میتوان از یک دیدگاه با عنوان خودخواهی سالم و مثبت نیز مورد توجه قرار داد. خودخواهی سالم یعنی احترام گذاشتن به احساس و نیازهایمان بویژه زمانی که دیگران این توجه را ندارند و این همان تعهد ساده ای است که باید به خودتان بدهید تا کمک کند در شرایط متغیِّر و دشوار زندگی، همچنان پابرجا و استوار بمانید تا بتوانید تحت هر شرایطی روی نیازهایتان تمرکز کنید در این صورت است
که میتوانید زندگی را مطابق میل تان بسازید و از آن لذت ببرید. (سالاری 1393: 126)
در این دیدگاه اگر خودخواهی در حال اعتدال باقی بماند، نه تنها ناپسند نیست بلکه برای حفظ حیاتِ انسانی ضروری و لازم است و ریشه در غرایز انسان دارد و اگر بگوییم که چکیده و هدف نهایی تمام امیالِ غریزی در انسان چیزی جز خودخواهی نیست، سخنی نادرست نگفته ایم، اما نکته قابل توجه این است که پس از دوران بلوغ، خودخواهی در حد لازم و منطقی باقی نمیماند بلکه به تدریج تمام عرصه های فکر و روح انسان را در برمیگیرد به طوری که با تقویتِ خودخواهی، انسان جز به خودِ طبیعی و منافع آن نمیاندیشد در این صورت است که اسیر خودخواهی و تعصبات میشود و سایر استعدادهای خود را از قبیل نیروی اندیشه و تدبیر و حافظه و غیره را در استخدام امیال و غرایز خود در میآورد، در این حالت خودخواهی تبدیل به یک صفتِ خطرناک میشود که انسان را از تکامل باز میدارد و موجب رنجهای فراوان خواهد شد. بنابراین هرجا از خودخواهی به عنوان صفتِ مذموم یاد میشود، مرحله ای از خودخواهی است که از حدِّ ضروری و تعادل بگذرد این نوع خودخواهی "خودپرستی" نیز نامیده میشود.» (هلر، راشل 1390: 98)
7- پارادوکس خودخواهی در اندیشه مولوی
از نظر مولوی خودخواهیِ راستین، مشروط به نوعی خودستیزی یا "علیه خود بودن" است. این نوع خودستیزیِ عالمانه و عامدانه را میتوان "خودستیزی مفید" خواند. از سوی دیگر عکسِ این قضیه هم صادق است. خودپسندی، نه خودخواهیِ بیشتر، بلکه خودستیزی فزون تر است، البته خودخواه، نوعاً از این دشمنی با خویش بی خبر میماند، زیرا خودپسندی، غالباً با خودفریبی همراه است. این خودخواهیِ جاهلانه و غافلانه را میتوان " خودخواهی مهلک" نامید زیرا نهایتاً به خود ویرانگری میانجامد. بنابراین، میتوان گفت برای خودخواه بودن باید خودخواه نبود بلکه باید "دیگرخواه (عاشق)" بود. دیگری (یار) را خواست و طلب کرد. درکِ خود، پیوسته نتیجه ترکِ خود است و خود را تنها در بی خودی میتوان جُست. مولانا همه نامرادی ها را به خاطر طلبِ مراد و همه بی قراری ها را به دلیل طلبِ قرار میداند و در غزل "بی خودی" به صراحت میگوید. اگر آدمی بتواند دست از طلب بردارد و طالبِ بی قرار شود همه مطلوبها به پای خود پیش او آیند و به قرار حقیقی میرسد، بارزترین ویژگی این غزلِ نغز و با محتوا، نقیضه گویی آن است که ما را با پارادوکس های توأمان، اندیشه سوز و اندیشه ساز مواجه میکند.( زنجانی، 1394: 2)