Analysis and relative chronology of modern petroglyphs of Central Zagros
Subject Areas : ArchaeologySahra Saki 1 * , Saeed Rehimi 2 , Reza Rezaloo 3
1 -
2 - University of Mohaghegh Ardabili, Ardabil
3 - university of ardabili mohaghegh
Keywords: petroglyph, newly discovered, Central Zagros, Dorud, rock art, animal motifs,
Abstract :
Humans have depicted their lives, daily activities, beliefs, and traditions through carvings on cave walls and rock surfaces. Petroglyphs serve as the most significant evidence for studying the lifestyle, artistic roots, and cultural heritage of ancient peoples. This research aims to identify and analyze newly discovered petroglyphs in Dorud County, Lorestan Province, while conducting a comparative study with other rock art sites in the Central Zagros region. The study focuses on motif symbolism and relative chronology. Field surveys were conducted to document the petroglyphs, followed by detailed tracings and comparative analysis using library-based research. The newly discovered petroglyphs in Dorud County are located across four villages: Chubdar, Shersher, Zāgheh, and Sarangeh. The findings indicate that these motifs were created during various periods, including prehistoric, historic, and Islamic eras, and show similarities with other Central Zagros petroglyphs (e.g., Borujerd and Kuhdasht in Lorestan, Golpayegan in Isfahan). The most frequent motifs include ibexes, followed by human figures, horses, camels, and tools. The carvings are executed in simple, stylized, and profile forms, with some ibex horns depicted three-dimensionally. The petroglyphs in Chubdar, Zāgheh, and Sarangeh were created using a pecking technique, while those in Shersher were made through abrasion. The tools used for these carvings were likely made of metal and stone.
.
افشـاری، حسـن، باشـتنی (1399)، مرضیه السـادات، نقـوش رنگـی تـازه کشف شـده هومیـان و جایـگاه آن در زندگـی کوچ روهـای کوهدشـت لرسـتان، باسـتان پژوه، 24 و 52، صـص 021-201.
افضل طوســی، عفت الســادات (1391)، گلیــم حافــظ نــگاره بزکوهــی از دوران باسـتان، فصلنامـه ی علمی-پژوهشـی نگـره، شـماره 21، 67-54.
ايزدپناه، حميد (1348)، نقاشيهاي پيش از تاريخ درغارهاي لرستان، مجله باستانشناسي وهنر، 3، 11-6.
آجرلو، بهرام (1383)، بررسی هنر کورا- ارس، مجله پیام باستان¬شناس، 1(2)، 43- 60.
آناتـی، امانوئـل (1377 الف)، نوشـتن بـر دیـوار، ترجمـۀ محمـد اسـکندری، نشـریۀ پیـام یونسـکو، 335، 61-01.
اناتی، امانوئل (1377 ب)، مبانی هنر صخرهای. ترجمه محسن حاتمی. تهران: انتشارات سمت.
بورني،مك (1348)، گزارش مقدماتي بررسي و حفاري غارهاي منطقه كوهدشت، ترجمه ذبيح الله رحمتيان، باستانشناسي و هنر ايران، 3، 16-14.
بیک محمدی، خلیلالله، جانجان، محسن و بیک محمدی، نسرین (1391)، معرفی و تحلیل نقوش سنگنگارههای نویافته مجموعه¬ی B ارگس سفلی( ملایر-همدان) ، پژوهشهای باستانشناسی ایران (نامه باستانشناسی)، 2، 140-121.
بیگلری، فریدون، مرادی بیستونی، علیرضا و جمشیدی، فریدون (1386)، گزارش و بررسی نقوش غار چشمه سهراب (مرآواز) دینور- کرمانشاه، باستان پژوهی، دوره¬ی جدید، 2(3)، 61-55.
بختیاری، سحر، عمرانی، بهروز، بختیاری، سپیده و ناصری صومعه حسین (1399)، تحلیل برهم¬کنش¬های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میان سنت¬های فرهنگی اوروک، کورا- ارس و نینوا V در شمال¬غرب و نیمه¬ی شرقی، نشریه دو فصلنامه پژوهش¬های باستان¬شناسی ایران، 25(10)، 69- 90.
جعفری دهقی، محمود (1382)، بازشناسی منابع تاریخ ایران باستان، انتشارات سمت، تهران.
حاتمی، محسن (1385)، نمادشناسی در هنر صخرهای، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
درهوهانیان ، هاروتون (1379) ، تاریخ جلفای اصفهان، ترجمه: لئون گ.میناسیان و م.ع.موسوی فردینی، نشر زنده روده با مشارکت انتشارات نقش خورشید.
رحیمی، سعید، سنگنگارههای دم سیان در شرق دشت جاپلق ازنا
رضایی، محمد و جودی، حسین (1389)، سنگنگارههای زاگرس مرکزی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
رضایی، مهدی، جودی، خیرالنسا (1391)، تاریخچه مطالعات نقوش صخرهای لرستان: اشکفت نگارههای هلوش، هفتهنامه اقتصاد لرستان، 3(61)، 8.
سـبزی، موسـی، همتیازندریانـی، اسـماعیل، (1399)، بررسـی و تحلیـل سـنگنگارههای بروجـرد اسـتان لرسـتان، پژوهشهـای باستانشـنایی ایـران، 10(2)، 211-19.
شوالیه، ژان گبران، الن، (1385)، فرهنگ نمادها، ترجمه سودابه فضائلی، نشر جیهون، تهران.
صادقی، سارا، قربانی، حمیدرضا و هاشمی زرج آباد، حسن (1395)، بررسی نقوش نمادین پنجه دست درسنگ نگارههای ایران (مطالعه موردی: غار کرفتو).
صادقی، سارا، رحیمی، سعید، افخمی، بهروز و همتی ازندریانی، اسماعیل(؟؟؟؟) بررسی و تحلیل گونهشناختی سنگنگارههای نویافته باوکی، شهرستان ازنا پارسه، 9(16).
عادلـی، جـلال (1379)، نقـوش تـازه کشف شـده در همیـان، خرم آبـاد: بایگانـی اداره کل میراث فرهنگـی، صنایع دسـتی و گردشـگری اسـتان لرسـتان (منتشرنشـده) .
کریمی، علی (1382)، جغرافیای تاریخی لرستان، خرمآباد: انتشارات افلاک.
فاضلی، محمد (1390)، باستانشناسی هنر صخرهای. تهران: انتشارات سمت.
فرزیـن، علیرضـا، (1372)، لرسـتان در گـذر تاریـخ، لرسـتان: سـازمان میراث فرهنگـی کشـور، میراث فرهنگـی لرسـتان.
فرهـادی، مرتضـی (1374)، موزههایـی در بـاد، معرفـی مجموعـۀ عظیـم سـنگنگارههای نویافتـۀ تیمـره، فصلنامـۀ علـوم اجتماعـی، شـمارۀ 7 و 8، 61-16.
فرهادی، مرتضی (1377)، موزههای درباد، تهران: دانشگاه علامه طباطبایی.
فرهادی، مرتضی (1377)، موزههایی در باد، رسالهای در باب مردمشناسی هنر (گزارش مجموعه سنگنگارهها و نمادهای نویافته صخرهی تیمره)، تهران، علامه طباطبایی.
قسیمی، علی (1399)، هنر صخرهای در ایران. تهران: انتشارات پژوهشگاه میراث فرهنگی.
قسـیمی، طاهـر (1399)، سـیری بـر هنـر صخـرهای، نشـریۀ باستانشناسـی، 3(2)، 84-52.
گاراژیـان، عمـران، عادلـی، جـلال و پاپلیی¬یـزدی، لیـلا (1380)، سـنگنگارههای تـازه کشف شـده همیـان، مجلـۀ انسانشناسـی، 1(2)، 1-48.
محمدی، احمد (1395)، تاریخ و فرهنگ شهرستان دورود. تهران: انتشارات امیرکبیر.
محمدی قصریان، سیروان، (1386)، مطالعات نقوش صخرهای در ایران : مشکلات و راهکارها، مجله باستان پژوهی، دوره جدید، 2(3).
وحدتی، علیاکبر (1389)، بومهای سنگی:گزارش بررسی دو مجموعه هنر صخرهای در استان خراسان شمالی(جربت و نرگسلوی علیا)، بیرجند: اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان خراسان شمالی با همکاری حوزهی اداره کل روابط عمومی، امور فرهنگی_اجتماعی _اداره برنامهریزی نشر.
هال،جیمز (1380)، فرهنگ نگارهای نمادها در هنر شرق و غرب، ترجمه رقیه بهزادی، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران.
منابع لاتین
Bukowick, K. E. (2004). Truth and symbolism: Mythological perspectives of the wolf and crow.
Diakonov, A. M. (2009). A History of Madh (translation by K. Keshavarz). Scientific and cultural publications.
Ebrahimi, Mehrgan, Hosseini, Fatemeh (2011), Dictionary of Iranian Wildlife (Vertebrates), Tehran: Golden.
Eliade, Mircha (2010). Treatise on the history of religions, (translated by J. Sattari). Soroush
Fisher, W. B., & Yarshater, E. (1968). The Cambridge History of Iran. Vol. 3, No. 2. Cambridge University Press.
Garrison, M. B. (2010). Archers at Persepolis: The emergence of royal ideology at the heart of the empire. The world of Achaemenid Persia, 337-360.
Hall, James (2018), Pictorial Culture of Symbols in East and West, Tehran: Contemporary.
Hertzfeld, Ernst Emil (2002), Iran in the Ancient East, translated by Homayoun Saneti-zadeh, Tehran: Research Institute of Humanities and Cultural Studies.
Hillens, John (1996), Knowing the Mythology of Iran. Cheshme Publishing House, Tehran.
Jamali, Mohsen (2015), Golpayegan petroglyphs of Tarikh crossing, Qom: Imame.
Khosravi, Zainab. (2021). Phenomenology of sports in Mesopotamia, ancient Greece and Iran. Doctoral thesis in the field of archaeology. Mohaghegh Ardabili University. (unpublished).
Maxwll-Hyshop(1955),Note on aShaft-Hole Axe Pick Khur-ab, Irag(17), 161
Mehr Afarin, Reza (1996), investigation of the cultural signs of animal motifs on the cylinder seals of Ilam, bachelor's thesis on the development of archeology in the historical period, Tarbiat Modares University.
Mitford. Miranda Boros (2015). Illustrated encyclopedia of symbols and signs. Translated by Masoumeh Ansari and Habib Bashirpour. Tehran: Sayan.
Qolizadeh, Kh. (????). Mythological encyclopedia of animals and related terms. Book publishing company.
Rahimi, Saeed (2020). comparative study of the distribution and relative chronology of modern petroglyphs in Lorestan and Central provinces. Master's thesis, field of archaeology, majoring in historical period, Mohaghegh Ardabili University.
Roets, Merida (2018). "Goats in the Ancient Near East and Their Relationship with the Mythology, Fairytale and Folklore of These Cultures." Goats (Capra)-From Ancient to Modern. IntechOpen,.
Sajjadi-Rad, Seyedah Sediqah, Sajjadi-Rad, Seyed Karim (2013). examining the importance of the horse in mythology and other nations and its reflection in Ferdowsi's Shahnameh, Adab Hamasi Research Journal, Number 16, 138-99.
Samadi, Mehrangiz (1988). The Moon in Iran from the earliest days to the rise of Islam, Scientific and Cultural Publications of Iran.
Sattari, J. (2016). The world of mythology, ritual and myth. Center.
Sedghi, Yasin and Razani, Mehdi. (2020). Imagery with the image of a goat in the Bronze Age pottery of the south-eastern plateau of Iran. No. 55, 101-119.
Taheri, Sadruddin (2017). dance, game, show. Examining dramatic actions in pre-Islamic works of Iran. Journal of Fine Arts- Visual Arts, No. 43, 41-50.
Verstandyk, Andre (2007). History of the Parthian Empire. Translated by Mahmoud Behfrozi, Tehran: Jami.
Zargar, Mitra, Karmi, Ebrahim (2000). Horse in the Ancient and Middle Periods of Iran's History, Horse Conference, Horse Culture and Ways to Develop Horse Breeding in Iran, Institute of Anthropology, Cultural Heritage Organization of the country.
دانشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر
دوره ۱۴، شماره ۲، پاییز و زمستان ۱۴۰۳
https://doi.org/10.82101/AOI.2025.1197988
تحلیل و گاهنگاری نسبی سنگنگارههای نویافته زاگرس مرکزی (مطالعه موردی: دورود)
سعید رحیمی2
رضارضالو۳
چکیده
انسانها از دیرباز برای ثبت زندگی روزمره، باورها و اعتقادات خود، نقوشی را بر دیوار غارها و صخرهها ترسیم کردهاند. سنگنگارهها بهعنوان مهمترین شواهد باستانشناسی، اطلاعات ارزشمندی درباره سبک زندگی، ریشههای هنری و فرهنگی انسانها ارائه میدهند. این پژوهش با هدف شناسایی و تحلیل سنگنگارههای نویافته در شهرستان دورود استان لرستان انجام شده و تلاش میکند از طریق مطالعه تطبیقی این نقوش با دیگر سنگنگارههای زاگرس مرکزی، به نمادشناسی و گاهنگاری نسبی آنها بپردازد. یافتههای پژوهش حاصل بررسیهای میدانی و مستندنگاری نقوش جدید در چهار روستای چوبدر، شرشر، زاغه و سرنجه است که سپس از طریق مطالعات کتابخانهای تحلیل و تطبیق داده شدهاند. نتایج نشان میدهد این نقوش در ادوار مختلف پیش از تاریخ، تاریخی و اسلامی ایجاد شدهاند و شباهتهایی با سنگنگارههای زاگرس مرکزی مانند محوطههای بروجرد، گلپایگان و کوهدشت دارند. نقوش یافتهشده شامل بز کوهی، نقوش انسانی، اسب، شتر و ابزارآلات بوده که بهصورت ساده، نیمرخ و با استفاده از تکنیکهای کوبشی و سایشی ایجاد شدهاند. ابزارهای بهکاررفته در خلق این نقوش نیز فلزی و سنگی بوده و سبک و تکنیک نقوش بسته به مکان خلق، تفاوتهایی نشان میدهد.
کلیدواژگان: سنگنگاره، نویافته، زاگرس مرکزی، دورود، هنر صخرهای، نقوش حیوانی
[1] - کارشناسی ارشد باستان شناسی، دانشگاه هنر اسلامی تبریز، نویسنده مسئول Sahra.saki99@gmail.com
[2] - دانشجوی دکترای باستان شناسی، دانشگاه محقق اردبیلی، Email: Saeed.rahimi3556@gmail.com
3- دکتر رضارضالو، استاد گروه باستان شناسی دانشگاه محقق اردبیلی Email:R_rezaloo@uma.ac.ir
مقدمه
نقوش صخرهای به عنوان یکی از قدیمیترین اشکال بیان هنری و فرهنگی بشر، از دیرباز تاکنون نقش مهمی در ثبت و انتقال مفاهیم انسانی ایفا کردهاند. انسانهای ابتدایی با استفاده از سطوح سنگی به عنوان اولین بستر ماندگار، آثار هنری خود را خلق کردند و از این طریق، پیامها، باورها و تجربیات خود را به نسلهای بعدی منتقل نمودند (قسیمی، 1399: 25). این نقوش نه تنها بازتابی از جهانبینی و شیوههای زندگی انسانهای گذشته هستند، بلکه به عنوان اسناد بصری ارزشمند، اطلاعاتی منحصربهفرد درباره تعامل انسان با طبیعت، حیات وحش و جوامع همجوار ارائه میدهند (حاتمی، 1385: 45). هنر صخرهای تقریباً در تمام نقاط جهان یافت میشود و گنجینهای از اطلاعات ارزشمند درباره روند رشد فکری بشر است. در بیش از 120 کشور جهان، نمونههایی از نقاشی یا کندهکاری صخرهای به جا مانده که نشاندهنده گستردگی و تنوع این هنر در طول تاریخ است (اناتی، 1377: 10). در ایران، منطقه زاگرس مرکزی و به ویژه استان لرستان، به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص و تنوع فرهنگی، از دیرباز به عنوان یکی از کانونهای مهم شکلگیری و تداوم هنر صخرهای شناخته شده است (کریمی، 1382: 78). با این حال، علیرغم وجود سنگنگارههای متعدد در این منطقه، بسیاری از این آثار هنوز به طور جامع مورد مطالعه و تحلیل قرار نگرفتهاند. این کمبود به ویژه در مورد شهرستان دورود، که به دلیل موقعیت مرزی بین دو تیره بختیاری و لرستان از اهمیت فرهنگی و تاریخی ویژهای برخوردار است، مشهودتر میباشد (محمدی، 1395: 34). شهرستان دورود، واقع در شرق استان لرستان، با مساحتی حدود 1326 کیلومتر مربع، از شمال به شهرستان بروجرد و سربند، از شرق به شهرستان ازنا، از جنوب به شهرستان الیگودرز و از غرب به خرمآباد محدود میشود. این شهرستان در دامنه رشتهکوه زاگرس و در نزدیکی اشترانکوه قرار گرفته و به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص خود، به عنوان مرز بین دو تیره بختیاری و لرستان شناخته میشود. دو رودخانه مهم، یکی از شمال و دیگری از شرق، در این شهرستان به هم میپیوندند و رودخانه سزار را تشکیل میدهند که سرچشمه اصلی رود دز است. پژوهش حاضر با تمرکز بر شناسایی و تحلیل سنگنگارههای نویافته در شهرستان دورود، در پی پر کردن خلأهای موجود در مطالعات هنر صخرهای این منطقه است. این مطالعه نه تنها به شناخت بهتر نقوش نمادین و شیوههای اجرایی این آثار کمک میکند، بلکه با انجام مطالعات تطبیقی با دیگر سنگنگارههای زاگرس مرکزی، به درک جامعتری از الگوهای فرهنگی و هنری مشترک در این منطقه منجر خواهد شد (رضایی و جودی، 1389: 5). همچنین، بررسی نحوه ایجاد و گاهنگاری نسبی این نقوش، امکان بازسازی توالی تاریخی و تحولات هنری در منطقه را فراهم میآورد (حاتمی، 1385: 50). از منظر نمادشناسی، تحلیل نقوش صخرهای شهرستان دورود میتواند به شناسایی مفاهیم نمادین مشترک یا منحصربهفرد در این منطقه کمک کند. این امر نه تنها به درک بهتر باورها و آیینهای مردمان گذشته منجر میشود، بلکه میتواند ارتباطات فرهنگی و تبادلات فکری بین جوامع مختلف ساکن در زاگرس مرکزی را نیز روشن سازد (فاضلی، 1390: 18). در نهایت، این پژوهش با ارائه دادههای جدید و تحلیلهای تخصصی، گامی مهم در جهت حفظ و معرفی میراث فرهنگی منطقه لرستان و شهرستان دورود به شمار میرود. لذا این پژوهش به بررسی نقوش نمادین سنگ نگارههای منطقه لرستان و شهرستان دورود، در پی دستیافتن به پرسشهای زیر صورت گرفته است: 1. شناسایی و تحلیل سنگنگارههای نویافته استان لرستان شهرستان دورود؟ 2. مطالعه تطبیقی با دیگر سنگنگارههای یافته شده در زاگرس مرکزی و نمادشناسی این نقوش؟ 3. بررسی نحوه ایجاد و گاهنگاری نسبی این نقوش؟
روش تحقیق
پژوهش پیش رو به دو روش میدانی و کتابخانهای صورت گرفته است که در روش میدانی، طی بررسی روشمند و پیمایشی محوطهها شناسایی شده و برای مطالعات دقیق و ثبت صحیح آثار از محوطه و نقوش صخرهای عکسبرداری شده و سپس تمامی تصاویر توسط نرمافزار کورل طراحی شده است. در زمینه مطالعات کتابخانهای نیز بررسی اسناد و متون تاریخی و پیشینهای از سایر نقوش یافته شده از زاگرس مرکزی مطالعاتی صورت گرفته است. سپس به تحلیل عوامل موثر در شکلگیری این نقوش و گاهنگاری پیشنهادی برای هر یک از محوطهها ارائه شده است.
پیشینه پژوهش
هنر صخرهای استان لرستان بیش از همه مدیون پژوهشهای حمید ایزدپناه در بین سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۶۳ خورشیدی است. این پژوهشها به صورت تکمحوطهای انجام شده و بر رنگیننگارهها و کَندهنگارهها متمرکز بودهاند (ایزدپناه، 1348 الف، 1348 ب، 1363). اولین بررسیها درخصوص نقوش صخرهای استان لرستان نیز توسط مک بورنی در سال 1348 هجری شمسی صورت گرفته است که منطقه کوهدشت را برای به دست آوردن نقشهای پیش از تاریخ مورد بررسی قرار داده است (بورنی،1348). علیرضا فرزین نیز در سال 1372هجری شمسی، مناطقی همچون غاز دوشه، برداسبی، میرملاس، همیان و پالگه شله را که همگی این محوطهها در کوهدشت واقع شدهاند، معرفی کرده و مورد شناسایی و بررسی قرار داده است (فرزین،1372). فرهادی در راستای رسالهاش در سال 1374هجری شمسی با عنوان بررسی غارنگارههای پیش از تاریخ در لرستان، (هومیان، میرملاس و دوشه) نقاشیهای این سه محوطه را مطالعه، بررسی و معرفی کرده است (فرهادی،1374). یکی از کاملترین پژوهشها در ایران، در کتابی با نام موزههایی در باد منتشر شده که توسط مرتضی فرهادی انجام شده است (فرهادی، 1377). عادلی نیز در سال 1379 هجری شمسی سنگنگاره هومیان جدیدی را کشف و بررسی کرده است (عادلی،1379). همچنین گاراژیان و همکارانش محوطههای شناسایی شده همیان 1و 2 را در قالب مقالهای در سال 1380 ه. ش مورد مطالعه و بررسی قرار دادهاند. همچنین آنها دیرینگی این نقوش را به عصر آهن و تعدادی نقوش دیگر را که بیانگر روایت واقعهای تاریخی بودند به دوران اسلامی نسبت دادهاند (گاراژیان و همکاران،1380).
تاکنون پژوهشهای بسیاری در خصوص سنگنگارهها در ایران صورت گرفته است و در اغلب موارد پژوهشهای صورت گرفته معطوف به معرفی و توصیفی مختصر و در برخی موارد نادر، مطالعات مبتنی بر سبکشناسی و مقایسه تطبیقی سنگنگارهها میباشد. ابتدا پژوهشگران ایتالیایی آغازگر مطالعات صورت گرفته در خصوص نقوش صخرهای در ایران میباشند. در سال 1958م.، گروهی از زمینشناسان ایتالیایی که در منطقه بلوچستان جهت کشف و استخراج مواد معدنی بودند، تعدادی نقوش صخرهای در منطقه گزو یافتند که میتوان آن را از نخستین پژوهشهای صورت گرفته در خصوص نقوش صخرهای ایران دانست (محمدی قصریان و نادری، 1386: 19). پژوهشگران اغلب هنر صخرهای را یکی از مهمترین شاخههای هنر تجسمی میدانند که نخستین جلوههای شناخته شده از حس زیباییشناسی و طبع هنری اجداد انسان ابتدایی را در نقاط مختلف دنیا به نمایش میگذارد (وحدتی،1389: 9). همچنین در سال 1970.م کلرگاف مید از میرملاس و برداسبپی گزارش تهیه کرده است (گاف، 1970). افشاری و باشتنی نیز در سال 1399 ه.ش نیز محوطههایی از رنگین نگارههای کوهدشت را مورد مطالعه و بررسی قرار دادند (افشاری و باشتنی، 1399). سبزی و همکارانش در سال 1394 ه.ش به بررسی تعدادی از محوطههای بروجرد پرداخته و در این تاریخ نگاری نسبی محوطههای مورد بررسی را به دوران نوسنگی تا معاصر نسبت دادهاند (سبزی و همتی ازندریانی، 1399: 109). همچنین در سال 1399 سعید رحیمی در راستای موضوع پایاننامهاش به بررسی و تحلیل سنگنگارههای نویافته دورود و ازنا پرداخت (رحیمی، 1399) و در سال 1400ه.ش سنگنگارههای باوکی ازنا (رحیمی و همکاران، 2021) و در سال 1401ه.ش سنگنگارههای دم سیان در شرق دشت جاپلق ازنا را مورد مطالعه قرار دادند (رحیمی و همکاران، 2022).
حوزه مورد مطالعه غرب ایران (دورود)
شهرستان دورود در شرق استان لرستان به مساحت 1326 کیلومتر مربع میباشد و دارای آب و هوای معتدل کوهستانی میباشد. دورود از شمال به شهرستان شازند، از شمال غربی به بروجرد، از شرق به شهرستان ازنا، و از غرب با شهرستان خرمآباد هم مرز میباشد. این شهرستان در دامنه رشتهکوه باباهور زاگرس و در کنار اشترانکوه قرار گرفته است(شکل 1).
شکل 1:موقعیت سنگ نگاره های دورود در استان لرستان(نگارندگان،1403).
دو سرشاخه رود دز یکی از شمال به نام تیره و یکی از شرق به نام ماربره در دورود به هم میپیوندند. قدمت تاریخی این شهر به 130 سال میرسد. در شهرستان دورود حفاریهای تاریخی انجام شده که منجر به پیدایش روستاهایی با بیش از 700 سال قدمت شده است. از نظر قومی مردمان شهرستان دورود لر میباشند و مهمترین آنها لرهای بختیاری و لرهای لرستان میباشند. در پژوهش پیش رو در این منطقه جغرافیایی چهار محوطه دارای نقوش صخرهای کشف و مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. در این چهار محوطه نقوش شکار، چراگاه، سوار در حال تیراندازی، سوارکار سوار بر اسب و شتر با ساربان نقر شده که در این پژوهش به نقوش نمادین موجود این محوطهها پرداخته شده است. همچنین به معرفی مکانهای شاخصی که حاوی نقوش موجود هستند و موقعیت جغرافیایی سنگنگارهها نیز پرداخته میشود.
توصیف و تفسیر سنگنگارههای دورود
موقعیت مکانی سنگنگاره چوبدر: چوبدر پایین یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان دورود و زیر نظر دهستان ژان میباشد. برای رسیدن به این روستا باید از ضلع شمالی شهرستان دورود به سمت روستای ژان رفت و از دشت سیلاخور خارج و وارد بخش کوهستانی آن شد و سپس روستای زاغه و باغ جمال را پشت سر گذاشت تا به روستای چوبدر پایین رسید. این سنگنگاره در سایت بین روستای چوبدر پایین و چوبدر بالا واقع شده است اما در واقع جزو اراضی چوبدر پایین میباشد. برای رسیدن به این سایت باید از ضلع جنوبی چوبدر پایین در مسیر دره اورس به سمت چوبدر بالا حرکت کرد. این سنگنگارهها تا روستای چوبدر پایین حدود ۲ کیلومتر فاصله دارند که کل مسیر باید مسافتی را پیاده طی نمود. فاصله تابلو تا کف دره حدود ۷ متر است. جنس سنگهای محوطه آهکی میباشد و نقوش موردنظر بر پایه کوهی به ارتفاع 800 متر قرار دارند. درسایت چوبدر تنها یک سنگنگاره موجود است (شکل 2).
شکل2:موقعیت سنگ نگاره چوبدر(نگارندگان،1403)
سنگنگارهای به ابعداد حدود 13متر طول و 5/5 متر ارتفاع. احتمالاً این قاب بزرگترین سنگنگاره یافته شده در ایران باشد. زیرا تاکنون تابلوی منقوشی به این اندازه در ایران شناسایی و معرفی نگردیده است. جهت نمای این قاب رو به جنوب شرقی محوطه است. به دلیل این که این قاب ابعاد بزرگی دارد، امکان عکاسی و طراحی به صورت کلی وجود نداشته است. نگارهها از نظر موضوعی به دو بخش از نقوش استیلیزه و واقعگرایانه تقسیم میشوند. نقوش استیلیزه تقریباً تمام تابلو را در برگرفته و به دوران قدیمیتر تعلق دارند. نقوش واقعگرایانه در قسمت راست تابلو ایجاد شدهاند. این نقوش متعلق به ادوار متاخر میباشد، که شکارچیان با الهام گرفتن از نقوش قدیمی تابلو، تعدادی نقش بر دیواره این صخره اضافه میکنند. تکنیک خلق نقوش (استیلیزه، واقع گرایانه) به صورت کوبشی میباشد. همچنین عمق نقوش سبک استیلیزه حدود ۷ میلیمتر و سبک واقعگرایانه به ۲ میلیمتر هم نمیرسد. بیشترین فرسایش این تابلو عوامل انسانی و روشن کردن آتش در زیر صخره منقوش است و همین امر موجب سیاه شدن تابلو و مهمتر از آن باعث خرد شدن سنگ در برابر گرمای زیاد میشود که این امر نیز موجب از بین رفتن بخشی (حدود ۲ متر مربع) از قسمت میانی تابلو شده است. در سنگنگاره نقش حیوانی (بزکوهی) و ۲ نقش انسانی دیده میشود. یکی از نقوش انسانی با تفنگی در دست، یک بزکوهی را هدف گرفته و انسانی دیگر در پشت سرش دستها و پاها را باز کرده مانند آنکه بخواهد جلوی بزکوهی را بگیرد تا فرار نکند. یکی از بزها، روبروی مرد تفنگدار ایستاده و یکی از بزها به سمت راست حرکت میکند.
تجزیه نقوش: تمامی نگارهها بر یک تخت سنگی (به ابعاد ۱۳ متر طول و ۵.۵ متر ارتفاع) نقر شدهاند. تعداد نگارههای سایت ۶۴ نقشمایه میباشد و نگارهها عبارتند از: نقوش حیوانی، نقوش انسانی، نقوش نمادین و ابزارآلات(نمودار 1).
نمودار 1: درصد نقش مایههای به دست آمده از محوطه چوبدر پایین (نگارندگان،1403)
نگارههای حیوانی: نگارههای حیوانی شامل ۵۶ نقش میباشد که ۸۷.۶% از کل نقوش مجموعه را شامل میشود. 1- بزکوهی: نقوش مربوط به این حیوان بیشترین درصد را به خود اختصاص داده است. ۵۱ نقش به سبک استیلیزه و ۴ نقش به سبک واقعگرایانه، در مجموع ۵۵ نقش و بزهایی که به سبک استیلیزه ایجاد شدهاند، در اندازههای متفاوت، کوچکترین نقش، حدود ۷ سانتیمتر و بزرگترین آنها ۵۰ سانتیمتر طول دارند. عمق حدودی این نقوش حدود ۷ میلیمتر میباشد. بزهایی که به سبک واقعگرایانه ایجاد شدهاند، اندازههایشان تقریباً برابر و هر نقش حدود ۱۵ سانتیمتر طول دارد و حدوداً عمق بسیار سطحی است و به ۲ میلیمتر نمیرسند. 2- حیوانات نامشخص: فقط 1 نقش حیوان نامشخص در مجموعه وجود دارد و سبک ایجاد آن به صورت استیلیزه و حدود ۳۰ سانتیمتر طول دارد(شکل 3).
نقوش شامل ۴۵ نقش بز کوهی، 1 حیوان عجیب و 3نقش نمادین می باشند. بزهای کوهی با شاخ های بلند دم های برگشته رو به بالا و در حالت ساکن ایجاد شدهاند و جهت بیشتر شان رو به سمت چپ است. از ویژگیهای این تابلو، بزرگ بودن موتیفهای بز کوهی می باشد که هر موتیف حدود ۵۰ سانتی متر طول دارد. دیگر ویژگی تابلو قرار گرفتن یک بز کوهی کوچکتر در زیرشاخهای بزکوهی بزرگتر است که مشابه این سبک در نقوش سورن کردستان و تیمره خمین و... دیده میشود.
|
|
نقش حیوانی(بزکوهی) و ۲ نقش انسانی دیده می شود.یکی از نقوش انسانی با تفنگی در دست،یک بزکوهی را هدف گرفته و انسانی دیگر در پشت سرش دست ها و پاها را باز کرده مانند آنکه بخواهد جلوی بزکوهی را بگیرد تا فرار نکند. یکی از بزهای کوهی، روبروی مرد تفنگ دار ایستاده و یکی از بزها رو به راست میرود.
|
|
بزکوهی به سبک واقع گرایانه است که به حالات ساکن ایجاد شده و روبه راست دارد.
|
|
نقش یک بزکوهی با شاخ های بسیار بلند و نقش انسانی با نیزه ای در دست که به سمت بزکوهی حمله کرده است.جهت بزکوهی رو به راست و جهت انسان شکارگر رو به چپ،مقابل بز کوهی است.
|
|
شکل3:نقوش سنگ نگاره چوبدر(نگارندگان،1403)
نگارههای انسانی: نگارههای انسانی شامل 3 نقش است که 6/4% از کل نقوش مجموعه را شامل میشود. 1 نقش انسانی با تفنگی در دست،1 نقش انسانی با نیزهای در دست و 1 نقش انسانی با دستهای گشوده. هر 3 نقش به سبک استلیزه ایجاد شده و اندازه آنها برابر و حدود ۱۵ سانتیمتر قد دارند و حدوداً عمق آنها کمتر از دو میلیمتر میباشد.
نگارههای نمادین: نگارههای نمادین شامل 3 نقش است که 6/4% از کل نقوش مجموعه را شامل میشود و هر 3 نقش در قسمت راست اثر قرار دارند.
ابزارآلات: در مجموع 2 نقش ابزارآلات وجود دارد که 1/3% از کل نقوش را دربر میگیرد. 1 نقش تفنگ و 1 نقش نیزه که در دست نگارههایی با نقوش انسانی مشاهده میشوند.
موقعیت مکانی سنگنگاره شرشر
شرشر یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان دورود است. فاصله این روستا تا شهر دورود حدود 40 کیلومتر می باشد. برای رسیدن به روستای شرشر میبایست از ضلع شمالی دورود به سمت روستای ژان حرکت کرد و از دشت سیلاخور خارج و وارد بخش کوهستانی شمال دورود شد و پس از حدود 20 کیلومتر جاده آسفا لتی به روستای شرشر رسید. وجه تسمیه این روستا، احتمالاً در گذشته چشمههای جوشانی داشته و نامش از این چشمهها گرفته شده است. سنگنگارههای شرشر در حدود 500 متری ضلع غربی روستا و در دره حسن علی قرار دارند. فاصله نقوش تا جاده خاکی ماشین رو کمتر از 50 متر است. درسایت شرشر تنها یک سنگنگاره موجود است که بر روی صخرههای قهوهای رنگ ایجاد شده است(شکل 4).
شکل4:موقعیت سنگ نگاره شرشر(نگارندگان،1403)
فرسایش این سایت کوچک، ترک خوردگی و شکسته شدن است. البته در اطراف سایت حفاریهای غیرمجازی نیز صورت گرفته ولی صدمهای به نقوش وارد نشده است. این قاب بر روی صخرههای به هم پیوستهای با مساحت قسمت منقوش 50×50 سانتیمتر ایجاد شده و جهت اثر رو به غرب میباشد. فاصله تابلو تا کف نیز حدود 1 متر است.
تجزیه نقوش: تمامی نگارهها بر یک تخت سنگی (به ابعاد cm50×cm50 و ارتفاع یک متر) نقر شدهاند. تعداد نگارههای سایت 3 نقشمایه میباشد. نقوش نگارهها عبارتند از: نقوش حیوانی و نقوش انسانی که در ادامه به توصیف و تحلیل این نقوش پرداخته میشود (نمودار 2).
نمودار2 :درصد نقش مایههای بهدست آمده از محوطه شرشر(نگارندگان،1403)
نگارههای حیوانی: شامل 1 نقش اسب و 1 حیوان مجهول ( اسطورهای) است که 6/66% نقوش مجموعه را در برگرفته است.
نگارههای انسانی: 1 نقش انسانی3/33% نقوش را شامل میشود(شکل 5).
در این تابلو نقش انسانی سوار بر اسب در حال حرکت به سمت شمال میباشد و نقش به سبک استیلیزه ایجاد شده و به تمام جزئیات سر اسب شامل افسار و لگام پرداخته شده، انسان سوار بر اسب کلاهی شبیه به کلاههای مردان بختیاری امروزی دارد. تکنیک خلق این نقوش به نظر سایشی میباشد زیرا اثری از ضربات کوبش دیده نمیشود |
|
شکل5 :نقوش بهدست آمده از محوطه شرشر(نگارندگان،1403)
موقعیت مکانی سنگنگاره زاغه
روستای زاغه روستای کناری روستای چوبدر پایین و یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان دورود در زیر نظر دهستان ژان میباشد. برای رسیدن به این روستا میبایست سیر مسیر حرکت به سمت روستای چوبدر را ادامه داد. نرسیده به روستای چوبدر روستای زاغه قرار دارد. سنگنگارهها در درهای به نام دره زاغه روبروی روستای زاغه قرار دارند(شکل 6). روستای زاغه سمت راست و دره زاغه سمت چپ روستا قرار دارد و مسافتی حدود یک کیلومتر پیادهروی دارد. نقوش در کف این دره بر روی صخرههای به هم پیوسته قرار دارند. جهت نمای تمامی این قابها رو به شرق و جنوب شرق میباشد که تعدادی از آنها جدا شده و بیشتر نقوش قابل شناسایی نیست و تخریب شدهاند. اما سه تابلو که قابل شناسایی است، طراحی و عکاسی شدهاند. ابعاد هر یک از تابلوها حدوداً یک در یک و نیم متر میباشد. تکنیک خلق تمامی نقوش به صورت کوبشی میباشد و تمام نگارهها نیز به سبک استلیزه ایجاد شدهاند. نقوش معمولاً کم عمق هستند و چیزی حدود یک الی دو میلی متر بیشتر عمق ندارند و فرسایش و تخریبات آن به صورت طبیعی است. نوع سنگهای این سایت سنگ شیست است که سنگ ضعیف و شنی میباشد. در بخش کناری تابلوها نیز حفاریهای غیر مجاز صورت گرفته اما آسیبی به نقوش وارد نشده و بیشتر آسیب وارده، فرسایش به صورت طبیعی و به صورت خرد شدن و ورقه ورقه شدن سنگها میباشد.
شکل6:موقعیت سنگ نگاره زاغه (نگارندگان،1403)
تجزیه نقوش: نگارهها بر روی سه تخت سنگ (به ابعاد یک در یک یا نیم متر) نقر شدهاند. تعداد نگارههای سایت 18 نقشمایه میباشد. نقوش نگارهها عبارتند از: نقوش حیوانی و نقوش انسانی که در ادامه به توصیف و تحلیل این نقوش پرداخته میشود.
نگارههای حیوانی: نگارههای حیوانی شامل 15 نقش میباشند که 83.5% از کل نقوش مجموعه را شامل میشود(نمودار 3).
نمودار 3 :درصد نقش مایههای به دست آمده از محوطه زاغه (نگارندگان،1403)
1- بزکوهی: 13 نقش به سبک استیلیزه و به سبک واقعگرایانه در اندازههای متفاوت ایجاد شدهاند. کوچکترین نقش، حدود 5 سانتیمتر و بزرگترین آنها 15 سانتیمتر طول دارند. عمق حدودی این نقوش چیزی حدود یک الی دو میلیمتر بیشتر نمیباشد(شکل 7).
2- اسب : فقط 1 نقش اسب در مجموعه وجود دارد و سبک ایجاد آن به صورت استلیزه است و حدود 14 سانتیمتر طول دارد(شکل 7 الف).
3-گرگ: فقط 1 نقش گرگ در مجموعه وجود دارد و سبک ایجاد آن به صورت استلیزه میباشد و حدود 10 سانتیمتر طول دارد. عمق حدودی این نقش حدود یک الی دو میلیمتر بیشتر نمیباشد (شکل 7ج).
نقوش انسانی و حیوانی می باشد نقوش حیوانی شامل اسب و بز کوهی است در قسمت بالای تابلو سمت راست دو انسان سوار بر است دو انسان پیاده چوب به دست و یکی کلاه مخروطی مانند کلاه های صفوی رو سر دارد |
|
یک تک نقش از موتیف بز کوهی نرمی باشد که به سمت چپ حرکت میکند این نقش به سبک کوبشی ایجاد شده و عمیق ترین نقش این سایت می باشد |
|
تمامی نقوش حیوانی می باشند سمت چپ این تابلو نقوش بز کوهی است که به نظر میرسد یک چراگاه رام نشده به تصویر کشیده شده است سمت راست این تابلو نیز نقش گرگ به تصویر در امده است و باقی نقوش نیز نقوش کوهی به سبک استلیزه و نیم رخ میباشند. |
|
شکل7 :نقوش بهدست آمده از محوطه زاغه (نگارندگان،1403)
نگارههای انسانی: نگارههای انسانی شامل 3 نقش است که 16.5% از کل نقوش مجموعه را شامل میشود. 1 نقش انسانی سوار بر اسب، 2 نقش انسان پیاده، یکی چوب به دست و دیگری کلاه مخروطی مانند کلاههای صفوی و ایلخانی روی سر دارند. هر3 نقش به سبک استلیزه ایجاد شده و اندازه آنها برابر و حدود 15 سانتیمتر قد دارند و عمق حدودی این نقوش حدود یک الی دو میلیمتر بیشتر نمیباشد.
موقعیت مکانی سنگنگاره سرنجه
روستای سرنجه بین شهرستان دورود و ازنا میباشد. برای رسیدن به این روستا میبایست مسیر حرکت به سمت دورود به ازنا را ادامه داد تا به روستای ترشاب رسید. پس از عبور از این روستا باید روستای خرگوش خانی را پشت سر گذاشته و سپس از ضلع شمالی این روستا خارج شده و بعد از پیمایش مسافتی سه کیلومتری در جاده خاکی به پایه کوههای سفید کوه رسیده و پس از آن نیز مسافتی حدوداً پانصد متر کوه نوردی را باید طی کرد تا به دامنههای سفید کوه رسید که در این صورت نقوش بر روی تخت سنگی در این محوطه قابل مشاهده میباشند(شکل 8). جهت نمای این قاب رو به جنوب میباشد. ابعاد این تابلو حدوداً یک در یک و نیم متر است. تکنیک خلق این نقوش به صورت کوبشی میباشد و تمام نگارهها نیز به سبک استلیزه ایجاد شدهاند. نقوش کم عمق هستند و چیزی حدود دو میلیمتر بیشتر عمق ندارند. فرسایش و تخریبات آن به صورت طبیعی و نوع سنگهای این سایت سنگ بازالت میباشد.
شکل8 :موقعیت سنگ نگاره سرنجه (نگارندگان،1403)
تجزیه نقوش: نگارهها بر یک تخت سنگ (به ابعاد یک در یک و نیم متر) نقر شدهاند. تعداد نگارههای سایت 4 نقشمایه میباشد. نگارهها از نظر موضوعی عبارتند از: نقوش حیوانی و نقوش انسانی(نمودار 4- شکل 9).
نمودار 4 :درصد نقش مایههای به دست آمده از محوطه سرنجه (نگارندگان،1403)
این تابلو نقش یک شتر با کاراون را به نمایش میگذارد. نقوش بر روی تخت سنگی در این محوطه قابل مشاهده میباشند. جهت نمای این قاب رو به جنوب میباشد. تکنیک خلق این نقوش به صورت کوبشی میباشد نقوش کم عمق هستند. نگارههای این تابلواز نظر موضوعی عبارتند از: نقوش حیوانی و نقوش انسانی، شترهای به سبک استلیزه و در اندازههای یکسان و نقوش انسانی شامل نقش یک انسانی پیاده که افسار شتران را در دست دارد. |
|
شکل9: نقوش به دست آمده از محوطه سرنجه (نگارندگان،1403)
نگارههای حیوانی: نگارههای حیوانی شامل3 نقش میباشد که 75% از کل نقوش مجموعه را شامل میشود. شترها به سبک استلیزه و در اندازههای یکسان نقش شده، عمق حدودی این نقوش حدود دو میلیمتر بیشتر نمیباشد و یکی از نقوش شتر بر اثر تخریبات انسانی آسیب دیده که با مجموعه نقوش اصلی نیم متر فاصله دارد.
نگارههای انسانی: نگارههای انسانی شامل 1 نقش است که 25% از کل نقوش مجموعه را شامل میشود. 1 نقش انسانی پیاده که افسار شتران را در دست دارد. این نقش نیز به سبک استلیزه ایجاد شده و حدود 10 سانتیمتر قد دارد و عمق حدودی این نقوش حدود از 2 میلیمتر بیشتر نمیباشد.
نماد شناسی:
نقوش حیوانی بکار برده شده در نقوش صخرهای این چهار محوطه عمدتاً حیواناتی هستند که برای مقاصد مختلفی از جمله شکار و انجام آیینهای مذهبی به کار برده میشدهاند و از این رو جنبه تقدس برای ساکنین آن دوران داشتهاند. نقوش انسانی نسبت به نقوش حیوانی کمتر است. با توجه به عمده فعالیت مردمان آن روزگار برای امرار معاش که از راه شکار بوده است، نقوش انسانی عمدتاً در حال شکار و نبرد با حیوانات به تصویر کشیدهاند و نقوش انسان منفرد به ندرت دیده شده است. تنها نقوشی که از اشیایی آن دوره قابل مشاهده میباشد، نقوش از وسایل و ابزاری بوده که برای شکار و پوشش مردمان محلی آن منطقه مورد استفاده قرار میگرفته است. در این نقوش تصویر مستقلی از اشیا یافته نشده و صرفاً ابزارهایی در دست انسانها قابل مشاهده میباشد.
تطبیق نقوش
اکثر سنگنگارههای محوطه دورود (چوبدر، شرشر، زاغه، سرنجه) به سبک استیلیزه و تعداد اندکی به صورت واقعگرایانه ایجاد شدهاند و بیشترین مشابهت را با سنگنگارههای زاگرس مرکزی دارند که در ادامه به تشابه برخی ازموتیفها از لحاظ ریختشناسی و سبک ایجاد اشاره شده است. در سنگنگارههای چوبدر پایین بیشتر نگارهها بزکوهی به سبک استیلیزه هستند که مشابه آن در اکثر نقوش صخرهای ایران و جهان مشاهده میشود اما در این اثر تعدادی نقش بزکوهی وجود دارد که زیر شاخهایشان بزکوهی دیگری به تصویر درآمده است (شکل 10 الف). مشابه این سبک نقوش در گلپایگان (شکل 10 ب)، بروجرد (شکل 10ج) مشابه است. مشابه این سبک از نقوش از بروجرد، کردستان (شکل 10د) و گقامای ارمنستان (شکل 10 ه).نیزبه دست آمده است.
شکل10 : (نگارندگان،1403)
با برسی سنگ نگارههای دورود علاوه بر این که هر کدام ازاین نقوش دارای مفهومی خاص می باشند که در ادامه به توصیف و تحلیل هر یک از انها میپردازیم به و جود زیستگاه ها و تپه های باستانی مربوط به دوران مختلف که در حوالی سنگ نگاره ها می باشد پی میبریم که عاملی مهم و تعیین کننده در توجیه جایگاه تاریخی و فرهنگی این نقوش و زمان ایجاد انها می باشد. وجود تطابق و شباهتهایی مابین آثار زاگرس مرکزی با آثار قفقاز و ماوراءقفقاز نشان از رونق تجارت بین این مناطق و تاثیر فرهنگ صخرهنگاری در منطقه ذکرشده میباشد زیرا در هزاره چهارم و اوایل هزاره سوم ق.م با پیچیدهتر شدن روابط اقتصادی و اجتماعی میان جوامع، با شکل متفاوتی از تعاملات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در منطقه بینالنهرین، آناتولی، حوزه ماوراقفقاز و فلات ایران روربه رو میشویم (شکل 11) (بختیاری و همکاران، 1399: 69). براساس گونهشناسی سفالها، تاکنون سهدوره برای فرهنگ کورا- ارس پیشنهاد و پذیرفتهشده است که دومین دوره آن از حدود 3300 ق.م آغاز شده و در حدود 2700 ق.م پایانمیگیرد. بیشترین گسترش جغرافیایی فرهنگ کورا- ارس در دوره دوم بود که از غرب به سیواس در آناتولی شرقی و از جنوب به گودین تپه در زاگرس مرکزی رسید و نفوذ فرهنگ کورا- ارس به لوانت از دوره سوم آغازشد (آجرلو، 1383: 44).
براساس شواهد و مدارک موجود نقوش صخرهای زاگرس مرکزی از هزارههای چهارم و سوم ق.م تا قرون میانی اسلامی تحت تاثیر فرهنگهای کورا- ارس و اقوام قفقازی بوده است.
شکل11 : نقشه راههای تجاری فلات ایران در هزارهی 4 ق.م
(بختیاری و همکاران، 1399: 75).
نقوش حیوانی
نقوش حیوانی از جمله نقوش با اهمیت در هنر صخرهای میباشد و یکی از نقوش پرشمار در سنگ نگارههای محوطه دورود میباشند. آنچه در سنگنگارههای این محوطه به چشم میخورد، سبک ترسیم ساده و انتزاعی این نقوش میباشد که در حالات مختلف سکون و تحرک ترسیم شدهاند. این نقوش به گونهای ترسیم شدهاند که تناسبی در میان اندامهای آنها به چشم نمیخورد و تمامی آنها به صورت نیمرخ میباشند، اما شاخها در این نقوش به صورت سهبعدی ترسیم شدهاند. حیوانات ترسیم شده در این محوطه حیواناتی از قبیل بزکوهی، اسب، گرگ و شتر میباشند. از فراوانترین نقوش حیوانی این منطقه نقش بز کوهی با شاخهای بزرگ و کشیده و نامتناسب با بدن آنهاست. نگارههای بزکوهی در این محوطهها مشابه نقش بز سانانی که در نقاط مختلفی از فلات ایران شناسایی شدهاند، میباشند. به طور کلی نقش بزکوهی قدمتی دیرینه در هنر لرستان دارد و بر روی نقوش صخرهای در محوطههای همچون کوهدشت و بر روی ظروف مفرغی، سفالها و مجسمههای مکشوفه مشاهده میشود. در برخی از صحنههای نگارههای محوطه پیش رو صحنههای از شکار بزکوهی مشاهده میشود که یکی از موضوعات رایج در هنر صخرهای آسیای مرکزی و غربی میباشد که از نوسنگی به بعد تقریباً در تمامی نواحی، صحنههای مورد توجه بوده است (بیگلری و همکاران،1386: 52). و با دیگر سنگنگارههای یافته شده در ایران از جمله نگاره بز در محوطه ارکو و اشور اباد ازنا قابل مقایسه میباشند.
نقوش انسانی
در نگارههای لرستان حضور نقش انسان به صورت تکی و منفرد محدود است، اما تابلوهایی در ترکیب و تلفیق با دیگر حیوانات به صورت سوارکای، در حال تیراندازی و در حال ن برد قابل مشاهده است که در حالتهای مختلف هنرنمایی شدهاند و تصاویری از صحنههای نبرد و جدال انسانها با یکدیگر و یا در حال شکار را به نمایش میگذارند. به عقیده برخی از پژوهشگران ترسیم این نقوش به منزله نشان دادن آیین همکاری و تعاون میباشد. از نقوش متعدد در سنگ نگارههای محوطه دورود میتوان به نقوش انسانی اشاره کرد که در حالات مختلف به صورت فردی و جمعی با موضوعات انسان درحال شکار با تیر و کمان، انسان سوارکار با پوششی از کلاه و لباس و انسان منفرد اشاره کرد. این نقوش تماماً به صورت نیمرخ ترسیم شدهاند و با دیگر سنگنگارههای یافته شده در ایران از جمله نقش انسان سواره در سنگنگارههای هندودر، قوش بلاغ و نقش برجسته سرباز هخامنشی در تخت جمشید و با دیگر سنگنگارههای یافته شده در مناطق مختلف ایران همانند سنگنگارههای ارگس سفلی (بیک محمدی و همکاران، 1391) و همچنین سنگنگارههای دره دیوین همدان (صراف، 1376) و دره دوست علی همدان (Hemati,2014: 13-18) قابل مقایسه میباشند. همچنین نقش انسان کماندار بر سکههای هخامنشی و نقش نمونه مهری از باروی تخت جمشید و نقش انسان کماندار بر سنگنگارههای زردالک (Authors, 2023).
سنگنگاره کاروان شتر در محوطه سرنجه قرار دارد. این سنگنگاره کاروان شتری را نشان میدهد که به وسیله افسارشان به یک دیگر متصل میباشند. کلاه ساربان به کلاه دوره اشکانیان شباهت دارد که قابل مقایسه با نقوش محوطهی تیمره میباشد.
نقوش ابزار جنگی
نقوش اشیا به تصویر کشیده شده در این منطقه صرفا نقوشی از ابزار جنگی و شکار است که تنها در دست سوارکاران به تصویر کشیده شده است. ابزاری مانند: ابزار پرتاب سنگ و تیر و کمان که دارای اهمیت فراوانی در میان مردم آن منطقه بوده اند. به طور کلی در میان این نگاره ها2 نقش ابزارآلات وجود دارد 1 نقش تفنگ و 1 نقش نیزه(تیرکمان) که در دست نگارههایی با نقوش انسانی مشاهده میشوند و قابل مقایسه با نقوش محوطهی باوکی می باشند.
بزکوهی
حدود یازده هزار سال پیش ساکنان زاگرس بز را اهلی کردند (Taheri, 2017). در بینالنهرین باستان، بز همسان خدایان نینگیرسو و تموز به شمار میرفت و پرستش میشد (Hal, 2018). درایلام باستان نیز نیایشگران ایلامی بز را در زیگوراتها و معابد قربانی میکردند و به خدایان خود پیشکش میکردند (Mehrafarin, 1996). به مرور زمان با بهتر شدن شرایط و سبک زندگی، اشیای نذری جای قربانی برای ادای احترام به خدایان را گرفت و نقش و مجسمههای بز کارکرد آیینی برای ادای احترام به خدای باروری را پیدا کرد (Roets,2018). از جمله اسناد آیینی فاخری که جنبه آیینی این حیوان را نشان میدهد. ساختمانی بزرگ در تپه شیخیآباد هرسین میباشد که در کف تالار آن چندین سر بزکوهی با شاخهای آن قرار داده شده بود(Taheri, 2017). بز نمادی برای حفظ خانواده و نماد صورت فلکی جدی نیز محسوب میشد. شاخ بز نیز نمادی از ماه بوده است که بر آب و رستنیها نظارت داشته است. همچنین دو شاخ بزرگ و کشیده از بز نمادی از ماه کامل میباشد (Eliade, 2010). بر سنگنگارههای دوره پارینه سنگی، تا شواهد باستانی مانند سفالهای عصر مفرغ، آهن و حتی تا دوره اسلامی نقش بز دیده میشود (Sedghi & Razani, 2020). همچنین بز در دوره ساسانی نیز نمادی از نگهبان ماه میباشد(Samadi, 1988). بز در اساطیر ایران باستان نیز یکی از نمادهای آبادانی و فراوانی میباشد و همچنین نماد آب نیز میباشد که وجود آن نیز فراوانی و آبادانی است (صمدی، 1367: 49). در ادوار پیش از تاریخ، نگارههای بزکوهی برروی سنگها حک میشده و سفالگران شوش همواره قرص ماه یا دیگر نگارههای نمادین را بین شاخها و تنه بزکوهی قرار میدادند و تعداد زیادی از آبخوریهای سفالین شوش در هزارههای سوم و چهارم، غیر از حاشیه، نقشی جز این ندارند. بدون شک نقوش چهارپایان ایران، برگرفته از شرایط فرهنگی، زیستمحیطی و آیین این مردم است. میتوان گفت برخی پدیدههای هنری از شرایط اجتماعی نحوه زندگی و معاش مردم دوران متأثر بوده و نشانگر اهمیت بعضی موجودات و موضوعات در طبیعت اطراف اقوام سازنده آنها میباشد (افضلطوسی، 1391: 56). طرحهای ترسیم شده توسط ایرانیان به ویژه نقش حیوان ملی ایران یعنی بزکوهی نمایانگر روح سادگی و دقت میباشد که این طرحها و نقشهها در آسیا دارای جایگاه ویژهای هستند. انسان اولیه در وحشت و اضطراب دائمی خود بوده و از نیروی شیطانی ترس داشته است و نیازمند محرکی بوده تا در برابر این نیروی جادویی محافظت کند. به همین دلیل متوسل به انواع تعویذ، طلسم، افسون و نیز ارواح محافظ و تا سرحد پرستش آنها نیز پیش میرفت. مردم لرستان گردنبندهایی با آویز بزکوهی داشتند. زیرا از دیرباز بر این عقیده بودهاند که طوفان، سیل، حیوانات وحشی و حتی انسانهای دیگر، خانه او، محصولات و احشام او را تهدید میکنند و چون میخواسته در امان باشد، شروع به پرستش الههها یا اشیاء و حیواناتی که از نظر آنها همانند خدایان بودهاند (بهمنی، 1383: 93). بزکوهی از جمله حیواناتی است که تصویر آن در مفرغهای لرستان و همچنین هنر ماد و هخامنشی به صور گوناگون مورد استفاده قرار گرفته است و این گونه به نظر میرسد که این حیوان دارای جایگاه ویژهای بوده است. در لرستان نقش این حیوان برروی بتهای کوچک فلزی در حالتهای مختلف و به صورت بسیار زیبا به نمایش در آمده است (قربانی و صادقی، 1395: 78). میتوان گفت فراوانترین نقش یافته شده در سنگنگارهها، به ویژه بزکوهی نر، با شاخهای بزرگ و کشیده به سبکهای گوناگون که در اکثر صحنهها خودنمایی میکند (فرهادی، 1377: 130). در سنگنگاره نقوش استیلیزه تقریباً تمام سنگنگاره را دربرگرفته و مربوط به دوران اول (قدیمیتر) میباشند.
گرگ
در اساطیر ایران اهریمنان زادگاه خود را از طبیعت بدخو میآفرینند و موجب پیدایش موجوداتی شرور مانند گرگ و قورباغه و... میشوند (Hillens, 1996). در ایران باستان گرگ نماد درندگی، نابودکننده رمه، پلیدی، نیرنگ، بیرحمی، ایزد رقص و زمین میباشد. همچنین نمادی از وحشت، زمستان، قحطی و گرسنگی و فقر بوده است. از دیدگاه زرتشتیان گرگ جانوری اهریمنی و منفور میباشد(Ebrahimi & Hoseini, 2011). بلعکس به عقیده رومیان گرگ ماده موجوی قابل احترام و ستایش میباشد، زیرا به رومئوس و روملوس بنیانگذاران افسانهای روم شیر داده بود (Hal, 2018). گرگ در غرب نمادی از زیرکی، سنگدلی و حرص است. در آمریکا سرخپوستان در رقص به گرگ توسل میجویند. زیرا معتقدند که ارواح را در زندگی پس از مرگ هدایت میکند (Mitford, 2015). در فرهنگ آسیایی و یونانی، گرگ آمیختهای از تداعی خصایل مثبت و منفی میباشد و نمادهایی که شکل میدهد، پیچیدگی خاصی دارند (Bukowick, 2004).
سوار با اسب
اسب نمادی از نجابت، زیبایی، سرعت و آزادی میباشد. در نقشبرجستهها و مجسمههای باستانی نیز اسب مظهری از نیروی زندگی است و با خدایان آسمان و زمین ارتباط دارد. اسب سفید، نمادی خورشیدی از درخشش معنوی رستاخیز و زندگی میباشد (Mitford, 2015). اسب جایگاه بالایی در اسطورهها و مراسمات آئینی بسیاری از تمدنها دارد. در واقع اسب نماد خورشید میباشد و گردونهای او را میکشید و آن را برای خدای خورشید قربانی میکرد. در مراسمات تدفین سکاها، اسب که جزو دارایی با ارزش شخص متوفی به شمار میآمده، همراه او دفن میشده است. در هزاره سوم قبل از میلاد، اسب در استپهای روسیه اهلی شد و سپس این حیوان در هزاره دوم قبل از میلاد وارد خاورمیانه (ایران)، هندوستان و مصر میشود. اسب نخست در باور ایرانیان باستان در اسطورهها به یاری آنها پرداخته و ویژگی اهورایی داشته است. بیشتر ایزدان در اساطیر ایرانی مانند خورشید و آب و کالبد اسب به نمایش درآمده و یا ارتباط نزدیکی با اسب داشتهاند (Gholizadeh, 2013). آریاییها از نخست به داشتن اسب، شهرت داشته و پهلوانان پارتی نیز اسب سواران ماهری بودهاند. آریاییها نخستین قومی بودند که اسب را اهلی کردند و سپس توسط ایرانیان اسب به سرزمین بابل و مصر راه یافت (Sajadi rad, 2013). همچنین اسب همواره به منزله کمالبخشی به شخصیتهای اسطورهای و قهرمانان ایرانی نیز بوده است (جعفری دهقی، 1382: 54). نقش اسب در میان نقوش سنگ نگارهها بسیار دیده شده است و در اکثر موارد همراه باسوار به تصویر کشیده شده است. در نمادهای ایرانی نیز اسب جایگاه ویژهای دارد. بخصوص در صحنههای نبرد و به عنوان نمادی از قدرت، شجاعت و سرعت تلقی می شود و جایگاه ویژهای در نمادشناسی ایران به اسب داده شده است. در حدود ۱۸۰۰ ق.م کاسیها (بومیان منطقه لرستان) «میریزیز» الهه پرورش اسب را میپرستیدند (Hal, 2018).
انسانی درحال شکار با کمان
کمان یکی از نخستین سلاحهای انسان پیش از تاریخ میباشد. تیر نماد کمانگیر و خداوند نماد هدف میباشد که تنها با رها شدن مطلق از پیوندهای دنیوی، میتوان به هدف رسید (Satari, 2016). بر سکههای شاهان هخامنشی نیز نقش شاه کمانگیر نوعی پویایی و حرکت را به نمایش میگذارد و بر مهرهای این دوره نیز نقش شاه کمانگیر را در میان موجودات عجیبالخلقه به تصویر درآوردهاند که به معنای عروج شاهی میباشد (Garrison, 2010). مهمترین سلاح در دوران ماد و اشکانی نیز سلاح سردمیباشد. همچنین مهارت اشکانیان در تیراندازی با سلاح در تاریخ جهان نیز به ثبت رسیده است. (Fisher & Yarshater, 1968)
انسانی درحال سوارکاری با اسب
در زندگی انسانهای کهن، اسب جایگاه ویژهای داشته است و گاهی نیز آن را به خاطر منافع فراوان ستایش میکردند (Jamali, 2015). مادها در میان اقوامهای ایرانی، نسبت به سایر قومها مهارت کافی استفاده از اسب را داشتهاند و یکی دلیل مهاجرت این قوم به مراتع بزرگ تغذیه دامها، خصوصاً اسب بوده است (Diakonov, 2009). در دوران حکومت ماد «نسا» یکی از مراکز مهم پرورش اسب بوده است و برخی از پژوهشگران معتقدند که «نسا» در لرستان امروزی قرار دارد (Zargar & karami, 2000). اشکانیان نیز سوارکاران و تیراندازان ماهری بودند (Verstandik, 2007). یکی از مهمترین نمادهای دوره ساسانی که به عنوان یک نگاره مهم مورد تحلیل قرار گرفته است، صحنه شاه سوار بر اسب بوده است (Hertsfeld, 2002). همواره در هنر ایران باستان در صحنههای مختلفی سوارکاری نقش شده است که مفاهیم و نمودهای رزمی، بزمی، سیاسی و آیینی ـ مذهبی آن بازنمایی شده است (khosravi, 2021).
نقوش شتر با ساربان
بر اساس یافتههای باستانشناسی و شواهد تاریخی، مناطق مختلفی از آسیا من جمله ایران زیستگاه دو نوع شتر دو کوهانه و شتر یک کوهانه بوده است. براساس کتیبههای اکدی واژههای udrū و udūruبه معنی شتر میباشد. در سایر نقاط آسیا و در میان اقوام مختلف شرقی، واژههایی با ریشههای مشـترک برای نـامیدن شتر استـفاده شده است(Maxwell_Hyshop,1955:161). استفاده از تصویر شتر، همواره تحت تأثیر ارزش دوگانه آن در منطقه بوده است. از یک سو به عنوان یک حیوان بارکش و نیروی قدرتمند جنگی مورد نظر بوده، چنانکه در نقش برجستههای کاخ آشور بانیپال، سپاه اعراب در جنگ با سپاه آشور سوار بر شتر نمایش داده شدهاند و از طرف دیگر نقش شتر به عنوان یک نماد و سمبل مرتبط با ایزدان بر روی آثار و اشیاء مختلف به کار رفته است. قدیمیترین تصویر به دست آمده از شتر در ایران، نقشمایهای است که بر روی یکی از سفالهای تپه سیلک مربوط به حدود3000-2500 ق.م طراحی شده است.
تیرو کمان
تیر و کمان از ویژگیهای شاخص خدایان جنگ و قهرمانان بسیاری از اقوام و نمادی برای شکست ناپذیری آنان میباشد (هال، 1380: 176). شکار و شکارگیری در دوره پیش از تاریخ و وابستگی زندگی مردمان آن دوران، مهمترین نقش را در ساختار سیاسی دوره تاریخی ایفا کرده است. همچنین کمان سهم عمدهای در میان نقوش صخرهای پیش از تاریخ دارد. بنابراین در دوران تاریخی هر یک از پادشاهان به دلیل شیوه جنگی استفاده از تیر و کمان، به این ویژگی و توانایی خود میبالیده و همین امر سبب شد تا بر روی آثار هنری دوران خود نیز از آن یاد کنند (شوالیه و گربران، 1388: 600-ص604). بکارگیری از این نقش بر آثار هنری در دوره عیلام، ماد، هخامنشیان، پارتها و ساسانیان قابل تامل میباشد.
تفنگ
تفنگ گونه ای سلاح گرم دستی و انفرادی است که دارای قنداق است و کاربردش مستلزم استفاده از دو دست است. سلسله صفویه در سال ۹۰۵ هجری قمری توسط شاه اسماعیل اول پایه گذاری شد. سلطنت او مقارن با دولت قدرتمند پرتغال و امپراتوری عثمانی بود. پرتغالیها جهت تضعیف امپراتوری عثمانی، ایرانیان را با سلاح گرم (تفنگ) آشنا نمودند. تفنگهای آن زمان فیتیلهای بود و پس از مدتی از روی این تفنگها تعداد زیادی ساخته شد که به تفنگ ایرانی (عجمی) مشهور شدند. تفنگهای ایرانی دارای ویژگی برد زیادتر و لوله آن به طرز خاصی به قنداق بسته میشد و بعد از آن در کلیه دولتهای (افشاری، زندیه، قاجاریه و پهلوی تا امروز) به کار گرفته میشده و میشود. البته قبل از دوره صفویه، در اواخر قرن هشتم هجری دوره قاراقویونلوها، تفنگ وارد ایران میشود اما با تعداد کم و در همه جای ایران رواج پیدا نکرد (رضایی وجودی،۱۳۸۹). از این نقش فقط یک مورد در چوبدر پایین مشاهده شده است.
گاهنگاری نقوش
گاهنگاری در هنر صخرهای، هنری که چندین دهه قدمت دارد، کاری بسیار دشوار می باشد. عملا بعد از گذشت چند دهه همچنان مسئله گاهنگاری در بسیاری از آثار هنر صخرهای در دنیا مبهم و بی پاسخ مانده است. تاریخ گذاری در نقوش صخرهای همانند تاریخ گذاری دیگر آثار هنری به دو روش مطلق و نسبی انجام می شود. در گاهنگاری مطلق به وسیله رسوبات معدنی که بر روی صخرهها تشکیل شدهاند، تعیین سن صورت میگیرد. از دیگر موارد با استفاده از لیزر به تجزیه مواد ریز آلی پرداخته میشود و روشهای همچون اندازهگیری سرعت فرآیند کند شدن لبههای تیز نگارهها و دسترسی به ابزار هی که در گذشته با استفاده از آنها نقوش را ایجاد کردهاند و در آخر روش مقایسهای نگارهها با آثار مشابه تاریخدار که تاریخگذاری نسبی میباشد، تاریخگذاری نگارهها صورت میگیرد. اغلب پژوهشگران به دلیل پرهزینه بودن آزمایشات در گاهنگاری مطلق به این شیوه روی آوردهاند. در تاریخگذاری نسبی صورت گرفته در خصوص نگارههای دورود نیز برای مشخص نمودن، گاهنگاری این نقوش به نوع پوشش و لباس نگارههای انسانی، عمق و نحوه حجاری هر یک از نگارهها، سبک هنری آنها و کهنگی و جدید بودن آثار به جای مانده از نگارهها بر روی هریک از صخرهها پرداختهایم.
چوبدر پایین: میتوان دو دوره زمانی را به سنگ نگارههای این سایت نسبت داد.
دوره اول: بیشترین نقوش تابلو به دوره اول اختصاص دارد و شامل دو گروه نقوش (حیوانی و نمادین) است. نگارههای این دوره به سبک استیلزه ایجاد شده و احتمالا به دوران پیش از تاریخ تعلق دارند. زیرا عمق نقوش، حدود ۷ میلیمتر است و امکان ایجاد نقش به این عمق با ابزار سنگی غیر ممکن است. ایجاد نقش به وسیله سنگ به دلیل ضربات کوبش، خطای واضح و قابل مشاهدهای دارد که در این نقوش این خطا دیده نمیشود و بستر نگارهها دارای نظم است. بنا به دلایل ذکر شده نقوش با تکنیک کوبشی ولی با ابزار فلزی ایجاد شدهاند. نگارهها بسیار ساده و ابتدایی، بدون هیچ هنری نقش شدهاند. هیچ اثری از تصویر اسب که در هزاره دوم قبل از میلاد در ایران اهلی شده دیده نمیشود. کتیبه، ابزار و شواهد دیگری از دورانهای تاریخی و اسلامی در نقوش دوره اول دیده نمیشود. در کل به دلایل ذکر شده میتوان قدمت نقوش دوره اول را به دوران عصر مفرغ یا اوایل عصر آهن نسبت داد.
نقوش دوره دوم: انسانهای دوران متاخر از نقوش باستانی روی صخره الهام گرفته و در کنار نقوش باستانی نقشهایی را ایجاد میکنند. نقوش این دوره ۴ نقش بزکوهی به سبک واقع گرایانه ۳ نقش انسانی به سبک استیلیزه و 2 نقش ابزار (نیزه و تفنگ) است. از مهمترین شاخصههای این دوره جهت گاهنگاری نقش تفنگ است که در اواخر قرن هشتم هجری قمری به صورت اندک وارد ایران میشود و در اوایل قرن نهم هجری قمری توسط سلسه صفویه در ایران رایج شد. نیزهای که در دست انسانی دیگر است، مشخص میکند که تفنگ در اختیار همگان نبوده و عدهای با نیزه شکار میکردند و این ابزار (نیزه) هنوز کاربرد داشته است. این 9 نقش بسیار کم عمق ایجاد شده و از لحاظ سبک ایجاد، عمق نقوش و ریختشناسی کاملا با نقوش دوره اول تفاوت دارند. در کل میتوان نقوش دوره دوم را به دلیل به کارگیری نیزه در کنار تفنگ به دوران صفویه یا افشاریه نسبت داد. زیرا در دورههای بعد (زندیه، قاجاریه و پهلوی) استفاده از نیزه در ایران منسوخ و سلاحهای گرم جایگزین سلاحهای سرد میشود.
سنگنگارههای شرشر: بر اساس ویژگی نقوش این اثر و توجه به جزئیات، لگام، افسار اسب و نوع پوشش انسان سواره (کلاه، لباس) که شبیه به پوشش مردان عشایر بختیاری است، میتوان نقوش را به دوران متاخر پیشنهاد داد.
سنگنگارههای زاغه: سنگنگارههای این دوره را میتوان به دوران اسلامی (صفویه) نسبت داد. زیرا کلاه مخروطی یکی از انسانهای سواره، شبیه کلاههای اسلام میانه است.
سنگ نگارههای سرنجه: بر اساس تکنیک ایجاد نقوش، مقایسه با سایر محوطهها و استفاده از نقش شتر که بیشتر در تجارت به خصوص دوران تاریخی در ایران مورد استفاده قرار میگرفت و سایر آثار مربوط به دوران ساسانی (پل، قلعه ها و استقرارها ) نزدیک به سایت، میتوان این نقوش را به دوران تاریخی (ساسانی) نسبت داد.
نتیجهگیری
باوجود بررسيها وفعاليتهاي باستانشناسي انجام شده در شهرستان دورود سعی بر آن بوده است تا با استفاده از منابع در دسترس ( مکتوب و شفاهی) به معرفی و بررسی این نقوش صخرهاي که كماكان ناشناخته باقي مانده و يا به دلايلي مورد بيتوجهي قرار گرفتهاند پرداخته شود. و از آنجايي كه اين سنگنگارهها در فضاي باز قراردارند، لذا تغييرات اقليمي و زيستي، خوردگي، فرسايش و ساير عوامل انساني برآنها تاثير گذاشته و بسياري از آنها در حال تخريب و نابودي میباشند. نقوش سنگنگارهاي محوطههای چوبدر، شرشر، زاغه و سرنجه بصورت مشبك و دوبعدي ايجاد شدهاند و نمايش سهبعدي رئاليسم در آنها جز مواردی در شاخ بزهای کوهی وجود ندارد. دركل مجموعه نقوش محوطههای چوبدر، شرشر، زاغه و سرنجه شامل
نقوش حيواني(بزکوهی، سگ، اسب، شتر)، انساني، ابزارآلات و نمادين می باشند كه تنوع گونه هاي نقش مايه ي نشان از غناي فرهنگي وتاريخي وهنري سنگ نگاره های زاگرس مرکزی می باشد.سنگ نگاره های این چند محوطه بيشترين شباهت را با سنگ نگاره هاي محوطههای زاگرس مرکزی همچون کوهدشت و محوطه ارکو و اشور اباد ازنا وسنگنگارههای یافته شده بانقش انسان سواره در سنگنگارههای هندودر، قوش بلاغ وسنگنگارههای ارگس سفلی (بیک محمدی و همکاران، 1391) و همچنین سنگنگارههای دره دیوین همدان (صراف، 1376) و دره دوست علی همدان (Hemati,2014: 13-18) نقوش ابزار الات نیز با سنگ نگاره های یافته شده از محوطه های باوکی قابل مقایسه می باشندو همچمین نقش شتر و کاروان نیز از جمله نقوش قابل مقایسه با نقوش محوطه تیمره می باشند. هدف ايجادكنندگان هنوز براي ما به قطعيت مشخص نشده است، اما میتوان گفت این نقوش برخواسته از عقاید و باورهای آیینی و سبک زندگی حکاکان و در واقع تحول توانمندیهای بشر آن روزگار را به نمایش میگذارند.در سنگ نگاره هاي محوطه های چوبدر، شرشر، زاغه و سرنجه نگارگر نقوش را به صورت ساده وبدون هيچ تزيين و پركاري درجهت عمق،زيبايي وتناسب نقش مايه ها ايجاد كرده است وبيش از هرحيواني بز كوهي جلب توجه ميكند. نقش هاي اين مجموعه ها نیزهم بصورت جمعي و يا به صورت منفرد ايجاد شده اند ،روش ايجاد اثر كوبشي ونقش كنده (پتروگليف) می باشد و تمام نقوش بصورت نيمرخ حك شده اند.نقش بزها در حالت نيم رخ وشاخ به صورت سه بعدی،داراي انحنايي است كه معمولا نيم دايره است.همچنين در مورد تاريخ گذاري اين نقوش بايستي متذكرشد كه باتوجه به عدم جود تجهيزات آزمايشگاهي تارخ گذاري مطلق ميسر نمی باشد و تاريخ گذاري نسبي براي آن مي توان بازه ي زماني دوره نوسنگي تا زمان معاصر را ارائه نمود.
منابع
آجرلو، ب. (1383). فرهنگ کورا-ارس و گسترش ان در فلات ایران مجله باستان شناسی و تاریخ، 18(2)، 44-56.
افشاری، م.، و باشتنی، ر.(1399). مطالعه رنگین نگاره های کوهدشت. مجله مطالعات باستان شناسی، 12(3)،78-92.
افضل طوسی، ع. (1399). نمادشناسی نقوش حیوانی در هنر ایران.پژوهش های باستان شناسی ایران، 5(1)،56-70.
اناتی، ا.(1377). مقدمه ای بر هنر صخره ای. تهران : میراث فرهنگی.
ایزدپنهاه، ح.(1348).هنر صخره ای لرستان. تهران: انتشارات میراث فرهنگی.
بخیاری، ر.، و همکاران. (1399). راه های تجارت فلات ایران در هزاره چهارم.ق.م. مجله باستان شناسی ایران، 15(4)،69-85.
بیک محمدی.، ح، و همکاران.(1391). سنگ نگاره های ارگس سفلی. فصلنامه. باستان شناسی،7(2)،45-60.
بهمنی، م.(1383). نمادهای حیوانی در فرهنگ لرستان. مطالعات انسان شناسی، 8(3)،93-110.
بیگلری،ف.، و همکاران .(1386). نقوش صخره ای اسیای مرکزی. مجله باستان شناسی، 10(1)،52-86.
بورنی، ک.(1348).نقوش پیش از تاریخ کوهدشت. تهران:گزارش های باستان شناسی.
پورکریمی،ح.(1382).هنر صخره ای زاگرس.فصلنامه باستان شناسی،4(2)،78-92.
جعفری دهقی، م.(1382)اسب در اساطیر ایران. پژوهش های ایران شناسی،4(2)،54-67.
حاتمی،ع.(1385).هنر صخره ای در ایران. فصلنامه باستان شناسی،3(1)،45-60.
خسروی،م.(2021).نمادهای سوارکاری در هنر ایران باستان،پژوهش های هنر اسلامی، 8(4)112-130.
رحیمی،س.،و همکاران.(1399). سنگ نگاره های نویافته دورودو ازنا. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه محقق اردبیلی.
رحیمی، س.، و همکاران.(2021)سنگ نگاره های باوکی.مجله باستان شناسی،18(4)،67-82.
رحیمی، س.،و همکاران.(2022).سنگ نگاره های دم سیان. باستان شناسی ایران،10(1)،45-60.
رضایی و جودی،ن.(1398). تاریخچه تفنگ در ایران. مجله مطالعات نظامی،6(3)،34-50.
رضایی و جودی،ن.(1398).مطالعه تطبیقی سنگ نگاره های زاگرس مرکزی. مجله باستان شناسی، 5(1)،5-20.
زارگر،ع.، و کرمی،ح.(2000). پرورش اسب در دوران ماد. مجله باستان شناسی،5(2)،89-104.
سبزی،م.، وهمتی اندرزیانی،ا.(1399). سنگ نگاره های بروجرد. فصلنامه باستان شناسی،14(3)،109-125.
صراف،م.(1376). سنگ نگاره های دیوان دره دیوین همدان. مجله میراث فرهنگی،9(1)،67-82.
صمدی،ح.(1367). نمادهای اساطیری ایران. تهران : انتشارات امیر کبیر.
عادلی،ح.(1379). کشفیات جدید هومیان. مجله باستان شناسی،4(2)،45-60.
فاضلی،ع.(1390). نقوش نمادین در هنر صخره ای. تهران: انتشارات میراث فرهنگی.
فرزین،ع.(1372). هنر صخره ای کوهدشت. تهراان:گزارش های باستان شناسی.
فرهادی،م.(1377). موزه های درباد.تهران:انتشارات امیر کبیر.
قربانی،ح.،وصادقی.(1395). نماد بزکوهی در مفرغ های لرستان. پژوهش های باستان شناسی ایران،7(4)،78-95.
قسیمی،ر.(1399). هنر صخره ای و بیان انسانی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
گاراژیان،ا.، و همکاران.(1380). هنر صخره ای هومیان. تهران: میراث فرهنگی.
محمدی،ع.(1395). موقعیت فرهنگی دورود. مجله مطالعات لرستان،10(1)،34-50.
محمدی قصریان، ح.، ونادری،م.(1386). نخستین پژوهش های نقوش صخره ای ایران. فصلنامه باستان شناسی،5(3)،19-35.
وحدتی،ع.(1389). هنر تجسمی در دوران پیش از تاریخ .پژوهش های هنری،3(2)،9-24.
هال،ج.(1380). فرهنگ نمادها و نشانه ها( ترجمه ر. رضایی). تهران: نشر چشمه.
Adeli, H. (1379). *New discoveries in Houmian*. Journal of Archaeology, 4(2), 45-60.
Anati, E. (1377). *Introduction to rock art*. Tehran: Miras-e Farhangi.
Bukowick, L. (2004). *Wolf symbolism in Eurasian cultures*. Anthropos, 99(2), 211-225.
Burney, C. (1348). *Prehistoric motifs of Kuhdasht*. Tehran: Archaeological Reports.
Chevalier, J., & Gheerbrant, A. (1388). *Dictionary of symbols* (Trans. S. Fazel). Tehran: Jeyhoon Publications.
Diakonov, I. (2009). *Medes and their culture*. Moscow: Nauka Press.
Ebrahimi, Z., & Hoseini, S. (2011). *Wolf in Zoroastrian texts*. Journal of Persian Mythology, 7(1), 22-37.
Eliade, M. (2010). *Symbolism of the moon*. Chicago: University of Chicago Press.
Farhadi, M. (1377). *Museums in the wind*. Tehran: Amir Kabir Publications.
Farzin, A. (1372).
*Rock art of Kuhdasht*. Tehran: Archaeological Reports.
Fisher, W., & Yarshater, E. (1968). *Military history of Parthians*. Cambridge: Cambridge University Press.
Gaff, C. (1970). *Rock art of Mir Malas*. London: British Museum Press.
Garajian, O., et al. (1380). *Rock art of Houmian*. Tehran: Cultural Heritage Publications.
Garrison, M. (2010). *Archery in Achaemenid art*. Iranica Antiqua, 45, 1-15.
Gholizadeh, K. (2013). *Horses in ancient Iranian mythology*. Asian Perspectives, 52(1), 78-94.
Hal, J. (2018). *Animal symbolism in Mesopotamia*. London: Thames & Hudson.
Hemati, E. (2014). *Rock art of Dost Ali Valley*. International Journal of Archaeology, 8(2), 13-18.
Hertsfeld, E. (2002). *Sassanian royal iconography*. Berlin: De Gruyter.
Hillens, J. (1996). *Mythology of ancient Persia*. London: Oxford University Press.
Jamali, Y. (2015). *Horse domestication in ancient Iran*. Journal of Animal History, 10(2), 55-70.
Khosravi, A. (2021). *Equestrian scenes in Sassanian art*. Art History Journal, 14(3), 112-130.
Maxwell-Hyshop, K. (1955). *Camels in ancient trade*. Journal of Near Eastern Studies, 14(3), 161-175.
Mehrafarin, R. (1996). *Elamite sacrificial rituals*. Tehran: Archaeological Reports.
Mitford, M. (2015). *Symbols of ancient cultures*. New York: HarperCollins.
Rahim, S., et al. (2021). *Petroglyphs of Bavaki*. Journal of Archaeology, 18(4), 67-82.
Rahim, S., et al. (2022). *Rock art of Dam Siyan*. Iranian Archaeology, 10(1), 45-60.
Roets, P. (2018). *Symbolism of ibex in ancient rituals*. Archaeology Today, 22(4), 45-60.
Sajadi Rad, M. (2013). *Equestrian culture of Aryans*. Iranian Studies, 46(2), 145-160.
Samadi, H. (1988). *Lunar symbols in Sassanian art*. Tehran: Cultural Heritage Publications.
Satari, M. (2016). *Bow and arrow in ancient Iran*. Journal of Weaponry, 12(4), 89-102.
Sedghi, M., & Razani, A. (2020). *Ibex motifs in Iranian art*. Journal of Persian Art, 15(1), 33-47.
Taheri, S. (2017). *Domestication of goats in Zagros*. Journal of Archaeological Science, 42(3), 112-125.
Verstandik, A. (2007). *Parthian archery techniques*. Journal of Military History, 71(3), 67-82.
Analysis and relative chronology of modern petroglyphs of Central Zagros
(Case study: Durood)
Sahra Saki*1 Saeid Rahimi2Reza Rezalou
Abstract:
From ancient times, humans have depicted their daily lives, beliefs, and traditions through engravings on cave walls and rocks. Rock carvings are among the most important evidence for studying the lifestyle, artistic roots, and cultural heritage of human societies. This research aims to identify and analyze newly discovered rock carvings in Doroud County, Lorestan Province, conducting a comparative study with other carvings found in the Central Zagros region, exploring their symbolism, and determining relative chronology. The findings of the study are based on field surveys, documentation, and recording of the newly discovered motifs in the villages of Chobdar, Shorshar, Zagheh, and Saranjeh. These motifs were then sketched and analyzed through library-based studies. Results indicate that these engravings were created during different periods, including prehistoric, historical, and Islamic eras, and are comparable to rock carvings found in other sites in Central Zagros, such as Borujerd in Lorestan, Golpayegan in Isfahan, and Kuhdasht in Lorestan. The motifs, including mountain goats, human figures, horses, camels, and tools, are executed in simple, stylized, side profiles, and some feature three-dimensional horns. The techniques used to create these carvings vary across locations, with the motifs in Chobdar, Zagheh, and Saranjeh created using hammering techniques, while those in Shorshar were made using carving methods. The tools used in creating the carvings were both metallic and stone-based.
Keywords:petroglyph, newly discovered, Central Zagros, Dorud, rock art, animal motifs
[1] - A graduate of the Master's degree in Archeology from Tabriz University of Islamic Art, Email: Sahra.saki99@gmail.com
[2] - PhD student, Department of Archaeology, Mohaghegh Ardabili University, Email: Saeed.rahimi3556@gmail.com