Arrogance and the Ways to Deal with it from the Viewpoint of the Qur'an and Nahj al-Balāghah
Subject Areas : Quarterly Journal of Research for the Studies of the Ahl al-BaytAli Abbas Goodarzi 1 , Hosein Moradi Zanjani 2 , Mohammad Sharifani 3
1 - PhD student in Quranic Sciences and Hadith, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.
2 - Assistant Professor, Department of Quranic Sciences and Hadith, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran (corresponding author).
3 - Associate Professor, Faculty of Theology and Islamic Studies, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran.
Keywords: Arrogance, Arrogant, Confrontation, Qur'an, Nahj al-Balāghah.,
Abstract :
Arrogance is a moral and social vice that is the root of some vices such as oppression, rebellion. This issue has been raised from two individual aspects (as a sensual vice) with the term arrogance in moral books and its social aspect (as a pestilence of authority) with the term arrogance in social and political texts. The findings of this research indicate that the phenomenon of arrogance is as old as the lifespan of humans on earth, and its scope includes all levels and members of society from the top to the bottom. The existence of individual backgrounds and talents is very effective in making people suffer from arrogance, and various social factors also play an important and significant role in intensifying and strengthening it. Teaching moral virtues and vices, introducing the practical forms of humility and explaining the consequences of arrogance can be considered as solutions to deal with the creation and intensification of this spirit in people.
القرآن الکریم، آیتی، عبدالمحمد (1374)، ترجمه قرآن کریم، تهران، انتشارات سروش، چاپ چهارم
نرم افزار جامع التفاسیر3، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی
نرم افزار دانشنامه علوی، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی
ابنعاشور، محمدطاهر(1420ق)، تفسير التحرير و التنوير، بیروت، مؤسسة التاريخ العربي، چاپ اول
آیتی، عبدالمحمد(1379ش)، ترجمه نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دهم
حقیقی، مصطفی(1388ش)، [مقاله روانشناسى¬اجتماعى¬استكبار]، پرتال¬جامع¬علوم و معارف قرآن، ص 2
راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1416ق)، المفردات في غريب القرآن، بیروت، نشر دارالقلم، چاپ دوم
زمخشرى، محمود بن عمر(1407ق)، الكشاف عن¬حقائق¬غوامض¬التنزيل، بیروت، دارالكتاب العربي، چاپ سوم
سیوطی، عبدالرحمن(1404ق)، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، قم، كتابخانه آیتالله مرعشى، چاپ سوم
طباطبايى، محمدحسين(1374ش)، ترجمه تفسيرالميزان، موسوی همدانی. قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهاردهم
طبرسى، فضل بن حسن(1374ش)، ترجمه تفسير مجمع البيان، بیستونی، محمد، تهران، نشر فراهانى، چاپ دوم
طوسى، محمد بن حسن(1209ش)، التبيان في تفسير القرآن، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ اول
فخر رازى، محمد(1420ق)، التفسير الكبير(مفاتيح الغيب)، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ سوم
فراهیدی، خلیل بن احمد(1408.ق)، کتاب العین، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، چاپ اول
قطب، سيد(1425 ق)، فى ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق، چاپ هفدهم
قمى، على بن ابراهيم(1363ش)، تفسير القمي، قم، دار الكتاب، چاپ سوم
كاشانى، فتحالله(1351ش)، منهج الصادقين في إلزام المخالفين، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چاپ سوم
نراقی، محمد مهدی(1388ش)، ترجمه جامع السعادات، فیضی،کریم، قم، نشر قائم آل محمد، جلد دوم
نراقی، ملا احمد(1348ش)، معراج السعادۀ،تهران، حوزه علمیه اسلامی، چاپ دوم
خوی استکباری و راهکارهای مقابله با آن از نگاه قرآن و نهجالبلاغه
خوی استکباری و راهکارهای مقابله با آن
از نگاه قرآن و نهجالبلاغه
علی عباس گودرزی1
حسین مرادی زنجانی2
محمد شریفانی3
تاریخ دریافت: 29/07/140۳ تاریخ پذیرش: ۱۴/08/140۳، صفحۀ 82 تا 101 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
کلیدواژهها: استکبار، مستکبر، خوی استکباری، قرآن، نهجالبلاغه.
درآمد
عبارات استکبار و مستکبر، از عبارات نسبتاً پرتکرار در قرآن کریم و نهجالبلاغه است و با توجه به نقش محوری آنها، میتوان گفت که بسیاری از صفات زشت انسانی و نارساییهای اجتماعی از آن دو نشأت میگیرد. سرآغاز اشاره قرآنی این عبارات به هنگام خلقت آدم، در مورد ابلیس بوده است آنگاه که خداوند پس از آفرینش انسان و دمیدن از روح خود در او، به فرشتگان فرمود تا آدم را سجده کنند: وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ (بقره: 34)
هماو بود که با سرپیچی از فرمان الهی به بیان حضرت امیر(ع) اساس عصبیّت و استکبار را بنا نهاد: الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ. (نهجالبلاغه خطبه192). داستان استکبار ابلیس بسیار عبرتآموز و هشداردهنده است و پیامدهای سوء استکبار در طول تاریخ بشر بهعنوان مانعی بزرگ بر سر راه تعالیم انبیای الهی و مصلحان اجتماعی رخ نموده است. برای مهار آثار ویرانگر این پدیده در جامعه، اولین قدم، تبیین ابعاد منفی این خصیصه و آموزش سجایای اخلاقی متضاد با آن است تا مردم و زمامداران، آن را بهعنوان منکری ضد ارزش بشناسند. اگر این مرحله بهخوبی پیش رود و شناخت نسبی حاصل شود گامهای بعدی آسانتر خواهد بود.
طرح مسأله
این پژوهش به دنبال آن است که به پرسشهای ذیل پاسخ دهد:
- عمق تاریخی و گسترهی فراگیری خوی استکباری نسبت به سایر رذائل اخلاقی به چه میزان است؟
- زمینههای فردی و عوامل اجتماعی، چه نقشی در ایجاد خوی استکباری افراد و تشدید آن دارند؟
- شیوه های پیشگیری و درمان خوی استکباری در افراد و نیز مقابله با منش استکباری در جامعه کدام است؟
در این پژوهش پس از ذکر مقدماتی به پرسشهای فوق در چند بخش پاسخ داده شده است.
1. مفهوم شناسی واژههای استکبار و مستکبر
فراهیدی در کتاب العین میگوید: واژه «استکبار» از باب استفعال و از ریشه «ک.ب.ر» به معنای «عظمت و بزرگی قدر» است.(فراهیدی، 1408.ق، جلد5 ص361) راغب در مفردات میگوید: «استکبار» از مادهی «کبر» به معنای اظهار بزرگی و برتریجویی است و در اصطلاح، حالتی ناشی از «اعجاب نفس و احساس خودبرتر بینی» است. (راغب اصفهانی،1416.ق، ص697)
2. پیشینه و سیر تاریخی استکبارورزی
پدیدهی استکبار، قدمتی فراتر از عمر بشر دارد و به قبل از خلقت انسان بازمیگردد. نقل مستقیم تاریخی داستان استکبار ابلیس از حیطهی دانش بشری خارج است، بعلاوه؛ فرمان خدا به ابلیس برای سجده بر آدم و سرپیچی او از این فرمان، قبل از خلقت انسان بوده و موضوع اغوای آدم و حوّا نیز قبل از هبوط آنان به زمین بوده است. بنابراین هیچ راهی برای درک این اتفاقات جز وحی الهی و اشارات کتب آسمانی در دست نیست. قرآن کریم در آیات متعددی بهتفصیل به این موضوع پرداخته است. در سوره ص از آیه 71 به بعد آمده است: إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِينٍ. فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ. فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. إِلَّا ِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ. «پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری از گل مىآفرينم. چون تمامش كردم و درآن از روح خود دميدم، همه سجدهاش كنيد. همه فرشتگان سجده كردند. مگر ابليس كه بزرگى فروخت و از كافران شد». (سوره ص: 71)
در این آیات از نافرمانی ابلیس در برابر فرمان خدا مبنی بر سجده بر آدم سخن رفته و حکایت از این موضوع دارد که دشمنی او علیه فرزندان آدم از همان ابتدای خلقت و بلکه قبل از آن، آغاز شده و با ورود آدم به باغ بهشت و فریب و اغوای شیطان و هبوط او و همسرش بر زمین به فعلیت رسید. در اینکه ماهیت این سجده چیست و آیا بهمعنای پرستش آدم است؟ طباطبایی در المیزان در مورد سجده برای غیر خدا(آدم) میگوید: «ازعبارت(اُسْجُدُوا لِآدَمَ) اجمالاً استفاده میشود كه سجده براى غير خدا جایز است، درصورتیکه منظور ازآن احترام و تكريم و درعینحال خضوع و اطاعت امرخدا نیز باشد. نظیر این امر، سجده برادران یوسف به اوست که جنبه تکریم دارد نه عبادت و پرستش یوسف.» (طباطبایی،1374، جلد1ص188)
امیرمؤمنان(ع) فرمان خدا برای سجده برآدم را آزمودن ملائک میداند تا متواضعان را از مستکبران جدا کند، پساز این فرمان، ملائک همه سجده کردند جز ابلیس که نسبت به اصل خلقت خود تعصب ورزید. آن حضرت ابلیس را دشمن خدا، پیشوای متعصبان و جلودار مستکبران میداند که عصبیّت را بنا نهاد. فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ (نهجالبلاغه خطبه192) به فاصلهی اندکی، داستان فرزندان بلافصل حضرت آدم(ع) هابیل و قابیل پیش آمد و در جریان رقابتی بین آندو، قابیل از سر کِبر و حسادت، برادرش را کشت. امیرمؤمنان(ع) این قتل را حاصل تکبّر، خودبزرگبینی و حسادت قابیل نسبت به برادرش میداند که با اغوای شیطان به وقوع پیوست: وَ لَا تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِيهِ، سِوَى مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ وَ قَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ وَ نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْكِبْرِ (نهجالبلاغه خطبه192) «و مانند آنکس که بدون هیچ فضیلتی که خدا به اوداده باشد، تنها با کبر و خودبینی حاصل از حسد و حمیتی که در دلش آتش غضب را افروخت و شیطان در بینی او باد کبر دمید بر برادر خود کبر ورزید نباشید ».
ازآنجاکه خوی استکباری ریشه در جان انسانها دارد؛ هیچگاه بشریت از این بلا چه در بعد شخصی و چه در بعد اجتماعی در امان نبوده و همواره نیش زهرآگین آن را نوش کرده است. مروری بر تاریخ پرفرازونشیب جوامع، گواه صادقی بر این مدعاست که صرفنظر از بُعد شخصی، سایه سنگین این بلای بزرگ همواره بر سر مردمان در هر دورهای، آثار نامطلوب و بعضاً فاجعه باری را بر مناسبات اجتماعی آنان داشته است و این رویه همچنان ادامه دارد.
3. گسترهی ابتلای آحاد جامعه به خوی استکباری
کبر رذیلهای اخلاقی و موضوعی نفسانی است که دامنه شمول آن با شدّت و ضعف در افراد میتواند بسیار گسترده باشد. امیرمؤمنان(ع) کبر به همراه سرکشی و ستم را اینگونه توضیح میدهد:
[الْبَغْیِ- الظُّلْمِ- الْکِبْرِ] فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ الْعُظْمَى وَ مَكِيدَتُهُ الْكُبْرَى الَّتِي تُسَاوِرُ قُلُوبَ الرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ فَمَا تُكْدِي أَبَداً وَ لَا تُشْوِي أَحَداً لَا عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لَا مُقِلًّا فِي طِمْرِهِ. (نهجالبلاغه خطبه192) «[سرکشی و ظلم و کبر] دام بزرگ ابليس و مکر و حیلهی اوست که مانند زهری کشنده بر دلها چنگ میافکند. او در كار خود ناتوان نگردد و شمشیرش در كشتن، خطا نكند و هیچكس را از فريب خود مجال رهايى ندهد، خواه عالم باشد، با علمش يا بينوا باشد، در جامه کهنهاش».
ابلیس سردمدار عصیان و استکبارورزی در برابر فرمان خدا، به تعبیر حضرت امیر(ع) در بین همهی امتها یاران و لشکریان پیادهنظام و سوارهنظام دارد: فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً وَ رَجِلًا وَ فُرْسَاناً. حضرت همچنین میفرماید که قلوب مردمان گذشته و حال در این فریب خوردن شبیه بههم بوده و نسلها نیز از یکدیگر پیروی میکنند: أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيْهِ. (نهجالبلاغه خطبه192) با توجه به بیانات امیرالمؤمنین(ع) و ماهیت خوی استکباری میتوان گفت که رگههایی از این خصلت در وجود همهی انسانها و در تمام طبقات و اقشار اجتماعی با شدت و ضعف وجود دارد و بر اساس نوع مواجهۀ افراد با این خصلت درونی، برخی آن را مهار کرده و یا از وجود خویش ریشهکن میکنند و برخی دیگر نهتنها در پی درمان آن نیستند بلکه در فوران آتش آن میدمند و سوار بر این مرکب سرکش به هر سو میتازند تا عنان اختیار از کف آنان ربوده و به وادی طغیان و استکبار ورزی نسبت به افراد و جامعه بکشاند. امیرمؤمنان(ع) در افشای چهره ابلیس میفرماید: فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ. (نهجالبلاغه خطبه192) «پس اى بندگان خدا از اینکه دشمن خدا شمارا به بيمارى خود دچار کند و به نداى خود شمارا تحریک کند و سواران و پيادگان خود را به سر شما آورد بترسید».
اگر از ابلیس که آموزگار بزرگ استکبار ورزی است بگذریم، در گسترهی جامعه بشری مصادیق فراوانی از مستکبران را در سطوح مختلف میتوانیم برشماریم که چگونه جامعه را به استضعاف کشانده، زندگی آنان را تباه کرده و خود را نیز به هلاکت و عذاب ابدی گرفتار کردند. در سطح حاکمیت، فراعنه در مصر، قیصرها در روم، کسریها و پادشاهان در ایران و حکومتهای مستبد و مستکبر در سایر نقاط جهان از دیرباز بر جوامع بشری حکمرانی میکردند. در سطحی پایینتر، عاملان حکومتها در مناطق تحت امر خود، حاکمیت جائرانه بر مردم داشتهاند و در مرتبهای نازلتر، اربابان و خانها و خانزادهها همین رفتار را در قوم و قبیلهی خود اِعمال میکردند.
در سطوح و ردههای پایینتر جامعه و تعاملات بخشهای حاکمیت با مردم نیز منش استکباری در بسیاری از مدیران و کارگزاران قابلمشاهده است. منش استکباری در بین همکاران یک نهاد یا اداره و حتی مجموعههای کاری در بخش خصوصی نیز جایگاه ویژهای دارد. خوی استکباری در مجامع علمیِ دانشگاهی و حوزوی نیز کموبیش وجود دارد و استکبار علمی و خودبرتربینی نسبت به دیگر افراد همتراز و دانشجویان و طلاب علوم دینی نمایان است. این خصلت ناپسند موجب ایجاد نوعی رقابت مذموم و حسادت در بین اساتید و علما میشود که با وجود اندک بودن این موارد، اندک آن نیز پسندیده نیست و برای این قشر فرهیخته و اسوه، تواضع علمی بسیار زیبنده و برازنده است.
در بین متدیّنین نیز میتوان مواردی از بروز خوی استکباری را مشاهده کرد. از نوع فعالیت و سبک تبلیغ برخی از گردانندگان هیئتهای مذهبی در مساجد و حسینیهها، میتوان دریافت که نوعی برتریطلبیهای مذموم و رقابت ناسالم، خلوص مناسک آنان را نیز تحت تأثیر قرار داده است. خانوادههای جامعه اسلامی نیز در مواردی دچار این بیماری میشوند. در بین اعضای خانواده و بهویژه پدران و در مواردی مادران، متأثر از منش استکباری، روابط حسنه و محیط مقدس خانواده را دستخوش اِعِمال قدرت و اثبات برتری خود میکنند و ضربات مخرّبی بر تربیت فرزندان و آرامش روحی و روانی آنان وارد میکنند.
منش استکباری در سطوح پایین فرهنگی جامعه و در بین مجموعههای کارگری، خدماتی و حتی فقرا نیز رواج دارد و افرادی از آنها نسبت به بقیه برخورد مستکبرانه و برتریطلبانه دارند. اینجا کلام نورانی حضرت امیر(ع) که در بالا به آن اشاره شد مصداق پیدا میکند که «هیچکس جان سالم از زهر کبر و نخوت به در نخواهد برد، نه دانشمند با همه دانش و مهارتش و نه فقیر در لباس ژندهاش»:
فَمَا تُكْدِي أَبَداً وَ لَا تُشْوِي أَحَداً لَا عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لَا مُقِلًّا فِي طِمْرِهِ (نهج البلاغه خطبه192)
با این وصف واضح است که گسترهی تکبّر ورزی و خوی استکباری هیچ محدودیتی نداشته و مرزهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و نژادی را درنوردیده و بهعنوان بلیّهای عام، جامعه بشری را مبتلا کرده و در معرض تهدید قرار داده است و از اینجهت این صفت رذیله را «اُمّ الرّذائل» نامیدهاند.
4. زمینهها و عوامل ابتلا به منش استکباری
زمینهها و استعدادهای موجود در نهاد انسانها نقش مهمی در تخلق فرد به فضائل یا رذائل اخلاقی دارد. از سوی دیگر، عوامل خارج از وجود فرد نیز میتواند در شکوفایی این صفات مؤثر باشد. در این فصل به هر دو بخش(زمینههای فردی و عوامل اجتماعی) پرداخته خواهد شد.
دانشمندان علم اخلاق در توصیف کبر گفتهاند: «حالتی که انسان خود را بالاتر از دیگری ببیند و بر این باور باشد که از دیگران برتر است. این خصیصه از بزرگترین صفات رذیله در انسان است.» (نراقی محمدمهدی، 1209ق، جلد1، ص:721). ملا احمد نراقی نیز همین تعریف را در کتاب معراج السعاده صفحه 211 آورده است.
1.1.4. زمینههای روانی و نفسانی
ازجمله عوامل ابتلای افراد به کبر و خوی استکباری آمادگیهای روانی و نفسانی آنان است. كبر صفتي از صفات مذموم اخلاقي انسان است كه از خودخواهی و خودمحوری او ناشی میشود و در نفس فرد حالتی به وجود میآید که خود را از دیگران برتر و بهتر میداند. این خصیصه اگر فعال شود منجر به اظهار کبر و تکبّر میشود.مقالهی «روانشناسىاجتماعى استكبار» دراینباره گفتهاست:
«کبر صفتي از صفات اخلاقي است كه برخاسته از خودپرستي است. انسان هرگاه خود را بیشازحد باور داشته باشد، صفتي در وي بهصورت يك ساخت ذهني پديدار ميشود كه از آن به كبر ياد میشود. بنا براین تكبر ظهور حالت نفساني است كه در ذهن انسان ايجاد شده است. اين حالت تا زماني كه به شكل يك صفت اخلاقي خود را نشان ندهد امري باطني است اما همینکه خود را نشان داد به شكل تكبر درمیآید.» (حقیقی، مصطفی، 1388، درگاه جامع علوم و معارف قرآن) بروز خوی استکباری در افراد، نتیجهی فرایندی درونی و روانی است که از خودشیفتگی و حبّ ذات آغاز شده و به مدد توهمات و تمایلات نفسانی پسازآن که خود را از دیگران برتر دید در اعمال او ظاهر میشود و نسبت به دیگران اظهار استکبار و علوّ میکند. ایشان در ادامه میگوید: «انسان چون خودبين و خودخواه است، اين محبت مفرط به نفس، سبب میشود بدیهای خود را نبيند؛ بلكه گاهي بدیهایش در نظر او خوبي جلوه میكند و به همين نسبت، ديگران در نظرش كوچك و بدیهای آنان را دوچندان می یابد. پس چون كمال خود و نقص ديگران را ديد در نفس او حالت اعجابي پيدا شود و در باطن، خود را بر ديگران ترفيع دهد و حالت سربلندي و بزرگي براي او دست دهد. اين حالت كبر است و چون اين حالتِ قلبي در ملك بدن ظاهر شود، بر دیگران سركشي كند و در ظاهر نيز بزرگي فروشد و اين تكبر است» (حقیقی، مصطفی، 1388، درگاه جامع علوم و معارف قرآن)
2.1.4. ضعف اعتقادی
باور نداشتن حیات پس از مرگ و قیامت از دیگر زمینههای ابتلا به خوی استکباری است. مستکبران با اصالت دادن به زندگی دنیوی و فراموشی آخرت، خود را در چنبرهی الزامات زندگی مادی گرفتار میکنند. بر اساس این دیدگاه، آنان هر گزارهای را که با بهرهمندی از لذائذ زندگی مادیشان در تضاد باشد بهشدت ردّ و به عدم اعتقاد و پای بندی به آن اذعان کرده و بهاصطلاح، کفر میورزند. آیات متعددی بر این موضوع دلالت دارد: وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُمْ مَا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ (جاثیه: 32 و33) چون گفته شود كه وعده خدا حق است و در قيامت ترديدى نيست، مىگفتيد: ما نمىدانيم قيامت چيست؟ جز گمانى نمىبريم و به يقين نرسيدهايم.
در این آیه شریفه که ماقبل آن در مورد مستکبران است، آنان به گزارۀ وعدههای الهی و وقوع قیامت واکنش منفی نشان داده و ضمن بیتوجهی به آن و اظهار «ما نمیدانیم قیامت چیست!» به عدم اعتقاد و یقین خود به قیامت اذعان میکنند و میگویند که ما وعدهی قیامت را گمانی بیش نمیدانیم. عدم یقین به قیامت و گمان ضعیف به وقوع آن، یکی از نشانههای مستکبران و مجرمان است. به همین دلیل مخاطبان این آیه، در مواجهه با تلاوت آیات الهی استکبار ورزیده و بهتصریح آیه قبل، در زمره کافران و مجرمان قرار میگیرند. المیزان مینویسد: «در اينكه مستکبران دنبال آياتى كه بر آنان تلاوت مىشد مىگفتهاند:"مَا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ" منتهادرجه و زشتترين لجبازى را در برابر حق كردهاند. (طباطبایی،1374ش، ج18 ص: 274)
در آیه دیگری میفرماید: وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا «كسانى كه به ديدار ما اميد ندارند، گفتند: چرا ملائک بر ما نازل نمىشوند؟ يا، چرا پروردگار خود را نمىبينيم؟ بهراستی كه خود را بزرگ شمردند و طغيانی بزرگ كردند».(فرقان: 21) این آیه که وصف حال مستکبران است به موضوع عدم اعتقاد آنان به ملاقات پروردگار اشاره کرده و اصولاً آنان را به صفت «الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا» توصیف میکند. در این آیه، مستکبران خواستار نزول ملائکه و دیدار پروردگار هستند. این خواستهی نامعقول موجب کبر درونی و سرکشی و استکبار بیشازحد آنان شد. تفسیر کشاف در مورد(فِي أَنْفُسِهِمْ) مینویسد: «آنان استکبار ورزیدن نسبت بهحق را که همان کفر و عناد است در درون خود پنهان داشتند.» (زمخشرى،1407.ق، ج3، ص: 273) بر اساس مفاهیم آیات پیش، نتیجه میگیریم که عدم اعتقاد و کفر به خدا و قیامت، از عوامل مهم و تأثیرگذار در ابتلای افراد به خوی استکباری و رفتار مستکبرانه آنان است.
3.1.4. دچار شدن به حجاب قلب و درک وارونه
متکبران و مستکبران هرقدر که در ورطه کفر و طغیان بیشتر فرو میروند به همان میزان خدا هم قلوب آنان را تیره کرده و از درک حقایق بازمیدارد. مجادله و کشمکش بدون برهان و دلیل عقلی مستکبران با آیات و براهین واضح الهی که برای هدایت آنان از سوی خدای مهربان عرضهشده، عواقب ناگواری را برای آنان به ارمغان میآورد: الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ ۖ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (غافر: 35) «آنان که بدون هیچ دلیل و برهانی در آیات الهی مجادله میکنند ازنظر خدا و مؤمنان کار زشت و نفرتآوری را مرتکب میشوند، اینگونه خدا بر قلب متکبران ستمگر مُهر میزند»
قلب انسان مرکز درک معارف است و اگر معارف الهی که متضمن هدایت و رستگاری او از جانب خدای حکیم است بر آن عرضه شود و صاحب این قلب آن را به دلیل تکبّر و خوی استکباری نهتنها نپذیرد بلکه با آن به جدال و ستیز بپردازد، نتیجهای جز مُهر زدن بر اینچنین قلبی را در پی نخواهد داشت. ابن عاشور در تفسیرش «طَبعُ قلب» را به معنای «خَلقُ الضَّلالَةِ في القَلبِ، أي النَّفسِ»: «ایجاد گمراهی در قلب و نفس انسان متکبر» آورده است. (ابنعاشور،1420ق، ج1 ص: 182)
چنین شخصی البته در زمرهی جباران متکبر خواهد بود و طبیعی است که قلب او دیگر قابلیت دریافت سخن حق را از دست خواهد داد، همچنان که استفاده نکردن بهموقع از دیگر مجاری ادراکی مانند چشم و گوش برای دریافت معارف الهی، گویا آنها از حیّز انتفاع خارجشده و دیگر قلب، مُدرک و چشم، بینا و گوش، شنوا نخواهند بود: لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا «ايشان را دلهایی است كه با آن نمىفهمند و چشمهایی است كه با آن نمىبينند و گوشهایی است كه با آن نمىشنوند. (اعراف: 179)در آیه بعد نیز که ماقبل آن در مورد مستکبران است به موضوع حجاب قلب میپردازد: وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَا يُؤْمِنُونَ (بقره: 88) «گفتند: دلهای ما در حجاب است. نه، خدا آنان را به سبب كفرى كه میورزند مطرود ساخته و چه اندك ايمان مىآورند.» مجمعالبیان در این مورد مینویسد: «آنان گفتند كه دلهای ما پذیرا و قابل نيست و سودی در انذار تو وجود ندارد زيرا ما آنچه را كه تو مىگويى درك نمىكنيم چون قابلفهم و درک نیست» (طبرسی، 374.ش، ج1 ص: 252)
آیه بعد، فراتر از مباحث پیش را مطرح میکند و آن صَرفه و منعالهی متکبران از درک حقایق است: سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ (اعراف: 146) «کسانی را كه بهناحق در زمين سركشى مىكنند، بهزودی از آيات خويش رویگردان سازم، چنانکه هر آيتى را كه ببينند ايمان نياورند و اگر طريق هدايت ببينند از آن نروند و اگر طريق گمراهى ببينند از آن بروند. زيرا اينان آيات را دروغ انگاشتند و از آن غفلت ورزيدند.»
خداوند حکیم برای مجازات متکبران و مستکبران، آنان را از درک حقایق آیات الهی بازمیدارد. علت آن را هم در ذیل آیه اینگونه بیان فرموده که آنان، آیات ما را تکذیب کرده و به فراموشی سپردند. ممانعت و صرفهی خدا برای مکذّبین آیات الهی، آنان را دچار درک وارونه از حقایق میکند، بهگونهای که در مواجهه با آیات روشن و راه هدایت و رشد، آن را رها کرده و در مقابل، اگر با کجراهههای فساد و عصیان مواجه شوند آن را برگزیده و راهیِ طریق ضلالت میشوند. این وارونگی در شناخت است که خدا طغیانگران را به آن دچار میکند. در تفسیر فی ظلال القرآن آمده است: «خدا در این آیه، اراده خود در باره متکبران و مکذّبان را بدینصورت اعلام میکند که آنان را از درک آیات خود منع میکنم بهطوری که سودی به حالشان نداشته و آنان این آیات را اجابت نمیکنند، عبارت «آیات»، شامل معجزات پیامبران و نیز آیات نازلشده در کتب آسمانی میباشد.» (سیدقطب، 1425ق، ج3 ص:1371) منهجالصادقین مینویسد: «مراد آن است كه بر وجه خذلان و فرط عناد و انكار ايشان، معجزات يا آيات آفاق و انفس را كه نشانهی قدرت ماست از ايشان باز دارم» (كاشانى،1351، ج4، ص:110)
2.4. عوامل اجتماعی
در کنار زمینه های فردی پیشگفته، عوامل دیگری خارج از وجود فرد می تواند در ایجاد یا تقویت منش استکباری در افراد ایفای نقش کند که به بررسی محورهایی از این عوامل میپردازیم.
1.2.4. اطرافیان، کارگزاران و لشکریان
ازجمله عوامل تأثیرگذار در ایجاد یا تشدید روحیهی استکباری افراد، اطرافیان شامل مشاوران، بزرگان و خاندان آنان است. این اطرافیان با انگیزههای مختلف و گاه منفعتطلبانه و چاپلوسانه در همیان کبر و نخوت فرد میدمند و او را بزرگ جلوه میدهند بهطوریکه توهّم خودبزرگبینی و استکبار، در وجودش نهادینه شده و با القای اطرافیان، پس از مدتی خود را واقعاً بزرگ میداند. فردی که در خانوادهای اشرافی به دنیا آمده و در فضایی رشد کرده که اطرافیان مدام در خدمت او بوده و به او القا کردهاند که «تو از دیگران برتر و بالاتری» طبیعتاً به فردی متکبر تبدیل خواهد شد و وقتی وارد جامعه میشود اگر با روشهای مناسب، خلقوخوی متکبرانه او اصلاح نشود رفتهرفته به انسانی مستکبر تبدیل خواهد شد، بهویژه اگر با افراد متکبر و خودخواه نیز حشرونشر داشته و یا چاپلوسانی فرصتطلب او را احاطه کرده باشند.
اَشراف و اطرافیان فرعون که از آنان به «مَلَأْ» تعبیر شده نقش برجستهای در پذیرش استکبار فرعون و اِعمال حاکمیت مستکبرانه او داشتند. فرعون ابتدا اُلوهیت خود را بر «ملأ» و اشراف قوم تحمیل کرد و به آنان گفت که من معبودی برای شما جز خودم نمیشناسم: وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي (قصص: 38) آنان نیز این موضوع را پذیرفتند و مطیع او بودند. لذا در موارد متعددی از قرآن که سخن از رفتار مستکبران به میان آمده از «ملأ» و اشراف و اطرافیان آنان نیز سخن رفته است. ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ .إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ (مؤمنون: 45 و46)
«سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و دلايل روشن نزد فرعون و مهتران قومش فرستاديم، پس گردنكشى كردند زیرا كه مردمى برتریجو بودند» بهتصریح این آیه، فرعون و دستیارانش مستکبرانه در برابر موسی و هارون که با معجزات و براهین واضح از طرف خدا بهسوی آنان آمدهبودند ایستادند. تفسیر تبیان در باره ملأ و اطرافیان فرعون مینویسد: «ملأ جماعتی هستند که هیبت آنان سینهها را پر میکند، آنان اشراف و رؤسای قوم هستند و افراد قوم در پذیرش یا رد حق از آنان تبعیت میکنند.» (طوسى، 1209.ق، ج7 ص: 371)
این آیات بیانگر تأثیر انکارناپذیر اطرافیان در استکبار ورزی مستکبران است آنچنانکه لشکریان و قوای نظامی نیز در حمایت و تشجیع مستکبران در سرکوب مستضعفان و مخالفان نقش مهمی را به عهده داشته و دارند. لشکریانی که خوی استکباری فرعون و اطرافیانش در وجود آنان نیز سرایت کرده و به ابزاری کارآمد در دست فرعون و سایر مستکبران در طول تاریخ مبدل شدهاند تا با قوهی قهریه، علاوه بر حفاظت و حمایت از رأس هرم استکبار، صدای مخالفان و مظلومان را در گلو خفه کرده و پایههای حاکمیت استکبار را هرچه مستحکمتر نمایند.
2.2.4. قدرت و شوکت ظاهری و سیطره بر مردم
از دیگر عوامل شکلگیری یا تقویت روحیه استکباری در افراد و بخصوص حاکمان و فرمانروایان، افزایش قدرت تسلط بر سرنوشت ملل و اقوام تحت سلطه آنان است. شاید این افراد برای استحکام پایههای حکومت خود در ابتدای امر کمتر این خصیصه را از خود بروز دهند و با عوامفریبی، خود را خدمتگزار مردم و حافظ منافع آنان جلوه دهند، اما با گذشت زمان و تقویت سیطره، ذات نهفته درونشان را بروز داده و قدرت خود را به رخ مردم میکشند و آنان را با ارعاب و تهدید وادار به تسلیم در برابر خواستههای مستکبرانهی خود میکنند. قرآن کریم به این موضوع اشاراتی دارد:
وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ (زخرف: 51) «فرعون در بین مردمش ندا داد كه: اى قوم من، آيا پادشاهى مصر و اين جويباران كه از زير پاى من جارى هستند از آنمن نيستند؟ آيا نمىبينيد؟»
در این آیه شریفه که به واکنش فرعون در برابر دعوت موسی(ع) اشاره دارد؛ فرعون قوم خود را مخاطب قرار داده و اعلام میکند که: مگر نمیبینید که پادشاهی مصر از آنمن است و این رودها از زیر کاخ من میگذرد. او با این اعلام، قدرت و حاکمیت خود را به رخ مردم کشیده و از سیطره بر ملک مصر به خود بالیده، باد غرور و نخوت در دماغ انداخته و تسلط بر بخشی از زمین را وجههای برای توجیه خوی استکباری خود قرار میدهد.
فرمانروایان قوم عاد نیز سیطره خود را به رخ کشیده و خود را قدرت بلامنازع میدانستند و این موضوع را دستاویزی برای اِعمال حاکمیت استکباریشان اعلام کردند: فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً (فصلت: 15) «اما قوم عاد، بهناحق در روى زمين گردنكشى كردند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است؟» آنان با انکار و مقابله با آیات الهی به این امر توجه نداشتند که خدایی که خالق آنان است قدرتش بیشتر و شدیدتر از آنان است. تعبیر آیه از استکبار «بِغَيْرِالْحَقِّ » حکایت از تأکید بر مذمت این صفت رذیله است زیرا که استکبار به معنای «خود را بزرگ دیدن» فینفسه امری ناحق و نارواست است و قید مذکور بار منفی این صفت را مضاعف میکند.
در پایان آیه 46 سوره مؤمنون که قبلاً گذشت «فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ» نیز به این موضوع اشاره دارد که اطرافیان فرعون دارای جاه و مقام بودند و همین شکوه و جلال و حاکمیت بر سرنوشت مردم موجب توّهم برتری و تشدید خوی استکباری آنان میشد، بهگونهای که بنیاسرائیل را به بردگی کشیده و نهایت سوءاستفاده را از آنان میکردند. تفسیر الدّرالمنثور در توضیح عالین مینویسد:
«آنان قومی بلندمرتبه بودند که نسبت به پیامبران احساس برتری داشته و از دعوت آنان سرپیچی میکردند.» (سیوطی، 1404.ق، ج5، ص 9)
قدرت و شوکت ظاهری و حاکمیت جائرانه بر مردم، اگر با سازوکارهای متقن مهار نشود موجب شکلگیری دو قطب استکبار و استضعاف در جامعه شده و گسترش فساد و تباهی را در همهی زمینهها در پی خواهد داشت.
3.2.4. تمکن مالی و فرزند فراوان
ازجمله عوامل رشد و تقویت روحیهی استکباری و تفاخر در مقاطعی از تاریخ، داشتن مال فراوان و فرزندان پرتعداد بوده است. تمکن مالی بهگونهای که از سطح متوسط جامعه بسیار بالاتر بوده باشد و نگاه آحاد جامعه را به خود معطوف کرده و حسرت آنان را برانگیزد؛ میتواند در تقویت منش استکباری افراد متمکن ایفای نقش کند. در چنین مواردی افراد کمتوان جامعه نسبت به شخص متمکن احساس حقارت کرده و او نیز در وجودش نسبت به سایر افراد جامعه احساس برتری و علوّ خواهد کرد. قرآن کریم در مورد حسرت دنیاطلبان جامعه به قارون و ثروتش میفرماید: فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (قصص: 79) «قارون آراسته به زيورهاى خود به ميان مردم آمد. آنان كه خواستار زندگى دنيوى بودند گفتند: ایکاش آنچه به قارون دادهشده ما را نيز مىبود، كه او سخت برخوردار است.»
این اختلاف طبقاتی و نگاه حسرتبار مردم دنیاطلب از یکسو و نمایش ثروت و مکنت قارونی از سوی دیگر موجب تشدید خوی استکباری در ثروتمندان و حس استضعاف در کمتوانان و ناتوانان جامعه خواهد شد. داشتن فرزندان پرتعداد پسر از گذشته تا دوران معاصر یکی از عوامل تفاخر خاندانها به یکدیگر بوده است. ازآنجاکه فرزندان پسر، دارای توان جسمی برای کار در مزرعه و شکار حیوانات و دفاع از موجودیت جامعه و قوم در برابر حملات دشمنان، نقش ویژهای را بازی میکردند؛ داشتن پرتعداد آنان موجب تفاخر و حس برتری نسبت به دیگران میشد. قرآن کریم در این مورد میفرماید: ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا .وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا .وَبَنِينَ شُهُودًا .وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا (مدثر: 11تا14) «مرا با آنکس که تنهايش آفريدهام واگذار. او را مالى بسيار دادم. و پسرانى همه در نزد او حاضر. و کارهای او را به نيكوتر وجهى برساختم.» تفسیر قمی در این مورد مینویسد: «این آیات در مورد ولید بن مغیره نازل شده است. او یکی از بزرگان عرب معاصر پیامبر(ص) و از کسانی بود که با شنیدن آیاتی از قرآن از شدت تأثر مو بر بدنش سیخ شد و علیرغم علم به حقانیت پیامبر، مستکبرانه روی برتافت و کلام خدا را سحر نامید: ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ .فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ (قمى،1363.ش، ج2 ص: 393)
خداوند در این آیات به مال فراوان و 10 پسری که به وی عطا کرده اشاره میکند. مال و فرزندانی که به آنها بالیده و طمع بیشتر شدن آنها را دارد، با این وصف، مستکبرانه روی از قرآن برتافته و آن را سحر مینامد. غافل از اینکه مال و فرزندان وسیلهی امتحان او هستند و در مورد استفادهی صحیح از نعمتهایی که خدا به وی ارزانی داشته باید در پیشگاه خدا پاسخگو باشد. نظیر این تفاخرها و بالیدن به مالومنال خود، درگذشته و حال فراوان است و یکی از عوامل تثبیت خوی استکباری در افراد همین موضوع بوده است. اگرچه در عصر حاضر به دلیل تغییرات فرهنگی، ازدیاد فرزند مدخلیّت چندانی در این بحث ندارد لیکن موضوع تفاخر به مال و مکنت همچنان یکی از عوامل مؤثر در ابتلای افراد به خوی استکباری است و با توجه به وضعیّت ویژه این عصر و گسترش فرهنگ مالاندوزی، این موضوع بیش از گذشته چه در سطح جهانی و چه در بین جوامع، حکومتها و مردم، جامعه انسانی را مبتلا کرده است.
4.2.4. انحطاط جامعه و زوال عزّت اجتماعی
یکی دیگر از عوامل حاکمیت استکبار و رواج منش استکباری، پذیرش این پدیده شوم از سوی مردم و تسلیم آنان در برابر خواستههای مستکبران است. اگر در جامعهای روحیهی ضد استکباری حاکم باشد مستکبران نخواهند توانست بهراحتی آنان را به زیر سلطه درآورده و به استضعاف بکشند و اگر بههرتقدیر مستکبری بر چنین جامعهای حاکم شود نمیتواند به همه اهداف خود برسد. مستکبران و ظالمان این نکته را دریافته و برای زمینهسازی سلطه، روشهایی را به کار بستهاند تا بتوانند حاکمیت خود را بر سرنوشت مردم تثبیت کرده و تداوم دهند. یکی از این موارد، کاهش عزت اجتماعی و افول شخصیت و اعتمادبهنفس مردم است. آنان با فرو کاستن عزت اجتماعی و تحقیر مردم، خود را بالا کشیده و در اوج قرار میدهند و فاصلهای عمیق بین خود و مردم ایجاد میکنند. قرآن کریم در مورد فرعون و قومش میفرماید: فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ «پس قوم خود را خفیف کرد تا از او اطاعت كردند، آنان مردمى تبهكار بودند.» (زخرف: 54)
فرعون با استخفاف و تحقیر قومش توانست آنان را مطیع خود کند. ادامهی آیه میفرماید که آنان قومی فاسق و نابکار بودند. گویا گسترش فسق و فجور در جامعه، رابطهی معناداری با افول شخصیت و عزت جامعه دارد. فخر رازی در تفسیر کبیر میگوید: «فرعون برای اینکه قوم به فرمانش عملکنند آنان را خوار میکرد و آنان نیز که به فرمان جاهل و فاسقی چون فرعون تن میدادند، فاسق و نابکار بودند.» (فخر رازى،1420.ق، ج 27، ص: 638)
ذلت اجتماعی و احساس حقارت و بیهویتی مردم موجب میشود تا مستکبران بهراحتی بتوانند برآنان حاکمیت خودکامه داشته باشند و آنان را همچون بردگانی چشم و گوش بسته در خدمت تأمین منافع و رسیدن به مطامع خود درآورند. در سطوح پایینتر و در تعاملات اجتماعی امروزی نیز کموبیش این روابط ناسالم دیده میشود. برخی مدیران و مسئولان، تمایل بالایی در تحقیر زیردستان خود دارند و بههیچوجه حاضر نیستند آنان را ازنظر شخصیت، آگاهی و توان مدیریتی درسطح خود ببینند. این نوع مناسبات حاکی از وجود خوی استکباری در افراد است.
5. مقابله با منش استکباری
بعد از شناخت عوامل فردیِ ایجاد و تقویت روحیهی استکباری، موضوع مهم دیگر، چگونگی جلوگیری از نشأت و رشد این پدیدهی شوم در افراد و جامعه است. اگر این دو مقوله موردتوجه متولیان امور فرهنگی و تربیتی و تأثیرگذار جامعه و آحاد مردم قرار گیرد، امید میرود آسیبهای ناشی از این بلای فردی و اجتماعی به حدّاقل ممکن برسد و زمینهی رشد و شکوفایی فضایل اخلاقی در افراد و حاکمیت صالحان و عاقلان بر مراکز قدرت سیاسی و اجتماعی فراهم گردد. روشهای پیشگیری و مقابله با منش استکباری در دو بُعد نظری و عملی کاربرد دارد، بُعد نظری از طریق آموزش و شناخت فضائل و رذائل اخلاقی است و بُعد عملی معرفی اسوههای تواضع و فروتنی به مردم و زمامداران خواهد بود.
1.5. آموزش فضائل و رذائل اخلاقی
همانگونه که قبلاً گذشت خوی استکباری یکی از بارزترین رذائل اخلاقی است که افراد بسیاری در طبقات مختلف جامعه به آن مبتلا شده و میشوند. از طرفی اولین قدم برای زدودن رذائل اخلاقی از نفوس انسانها، آموزش این رذائل است چرا که تا شناخت منکرات و رذائل حاصل نشود اجتناب از آنها امری بیمعنی و دستنیافتنی خواهد بود. در آموزههای اسلامی و متون اخلاقی، مباحث گستردهای به این موضوع اختصاصیافته و دانشمندان علم اخلاق با الهام از کلام خدا و بیانات معصومین(علیهم السّلام) به تشریح جزئیات آن برای پویندگان طریق هدایت پرداختهاند. یکی از مهمترین وظایف نهادهای تربیتی و فرهنگی فراهم کردن زمینههای آموزش مباحث اخلاقی به افراد جامعه است.
از فردی که با زمینهی ژنتیکی و ارثی مستعد خوی استکباری به دنیا آمده و در خانواده و جامعهای رشد کرده که در مورد فضائل و رذائل اخلاقی آموزش کافی ندیده، چگونه میتوان انتظار داشت که در تعاملات خود با افراد و جامعه بر اساس ضوابط و اصول اخلاقی عمل کند؟ امیر مؤمنان(ع) نکاتی کلیدی و مهم در تبیین و آموزش موضوع تواضع و پرهیز از تکبّر فرمودهاند: اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِكُمْ وَ إِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ (نهجالبلاغه خطبه192)
حضرت تواضع را به تاجی تشبیه میکند که باید آن را روی سر گذاشت و یوق تکبّر را از گردن باز کرده به زیر پا انداخت. آنحضرت تواضع را مانند خاکریزی میداند که باید آن را بین خود و دشمن کینهتوز یعنی ابلیس و لشگریانش قرار دهیم. آنحضرت در نامه به محمدبن ابیبکر فرمانروای مصر، او را به تواضع با مردم و رعایت مساوات فرامیخواند و میفرماید: بال تواضع را بر مردم بگستران و با نرمخویی و گشادهرویی به عدالت حتی در نگاه کردن با آنان رفتار کن بهگونهای که بزرگان و گردنکشان از رفتار ظالمانهی تو با مردم به طمع نیفتند و ضعیفان و مستضعفان از عدل و داد تو نومید نشوند: فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ (نهجالبلاغه نامه 27)
این صفات و رفتاری که حضرت امیر(ع) از محمدبن ابی بکر در تعامل با مردم انتظار دارد؛ ویژگیها و صفاتی است که با استکبار ورزی در تضاد و تقابل است. زیرا که حاکم مستکبر در تعامل با مردم از تواضع و خوشخلقی و عدالت به دور است. او خود را قیّم و صاحباختیار آنان میداند و هر طور که مایل باشد با آنان رفتار میکند. خداوند در سورههای شعرا و حجر به پیامبر دستور میدهد تا با مؤمنان رفتار متواضعانه داشته باشد: وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (شعرا: 215) «برای مؤمنانی كه از تو پيروى مىكند بال فروتنى فرود آر» وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ (حجر: 88)
در این آیات مخاطب شخص پیامبر(ص) است و او مأمور مىشود تا با مؤمنان، تواضع آميخته با مهر و محبت داشته باشد. همچنین خداوند در سوره آلعمران به پیامبر(ص) میفرماید که نرمخویی تو با مردم رحمتی از جانب خداوند است و اگر تندخو و سنگدل بودی از اطرافت پراکنده میشدند: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ (آلعمران: 159) اصولاً انبیا و اولیای الهی، حُسن معاشرتی آمیخته با نرمخویی، تواضع و محبت با مردم داشتند و بهشدت از سلوک مستکبرانه مانند پادشاهان و فرمانروایان جابر مبرّا و پیراسته بودند. حضرت امیر(ع) در فرمان خود به مالک اشتر برای حکمرانی بر مصر میفرماید که از صمیم قلب با مردم و زیردستان مهربان و با ملاطفت باش و مبادا مانند درندگان، خوردن آنان را غنیمت شماری: وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ، وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ (نهجالبلاغه: نامه53)
بیان این سفارشها در قرآن و نهجالبلاغه، برای یادآوری این نکته است که خطر ابتلا به خوی استکباری در زمامداران بیشتر و آثار اجتماعی آن زیانبارتر است. همهی انسانها در تمام طبقات، نیازمند آموزش فضائل و رذائل اخلاقی هستند و با تذکر آنها به یکدیگر، این شناخت در افراد مستعد به ثمر نشسته و بهتدریج به ملکات نفسانی تبدیل خواهد شد.
2.5. معرفی نمونههای عینی تواضع
یکی از روشهای اثرگذار تربیتی، معرفی نمونههای موفق برای تأسی و اقتدا به آنان است. انسان فطرتاً نیازمند الگوهای رفتاری است و در هیچ دورهای از عمر خود، از الگوی رفتاری بینیاز نیست و در سیر تکاملی بعد از طی هر منزل و مرتبه، برای رسیدن به مرتبهی بعد نیازمند شناخت و اقتدا به سلوک رفتاری مقتدای خود در آن منزل است. قرآن کریم به مؤمنان توصیه میکند که از رسول خدا بهعنوان اسوه و نمونهای نیکو پیروی کنند: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (احزاب: 22)
الگوها و نمونههای سلوکی باید شناختهشده و مورد اعتماد باشند. خداوند در قرآن کریم وقتی پیامبر(ص) را بهعنوان نمونهی عملی و نیکو معرفی میکند به گذشتهی درخشان او نیز نظر دارد و در برابر مستکبرانی که سعی داشتند جلوههای زیبای شخصیت او را بپوشانند تا بتوانند اعتبار او را نزد مردم تنزّل دهند موضع گرفته و گذشتهی شفاف و بینقص او را به رخ آنان میکشد: أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ «مگر پيامبرشان را نشناختهاند كه انكارش مىكنند؟» (مؤمنون: 69)
با وجودی که پیامبران در بین امتهای خود از خوشنامی و سابقهای روشن برخوردار بودند؛ اما مستکبران آنان را طوری معرفی میکردند که گویا تازه وارد جامعه شدهاند، تا بتوانند انواع تهمتها مانند سحر و جنون را به پیامبران نسبت داده و مردم را نسبت به آنان بیاعتماد نمایند. ازجمله صفات برجستهی انبیا و اولیای الهی فروتنی و سلوک متواضعانه با مردم و اجتناب از تکبر است. امیرمؤمنان(ع) در فرازی از خطبهی قاصعه میفرماید که اگر خدا کبر را برای کسی از بندگانش مُجاز میدانست حتماً آن را برای انبیا و اولیای خاص خودش برمیگزید درحالیکه خدای متعال تکبر را برای آنان ناپسند داشت و تواضع را برای آنان پسندید: فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِي الْكِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِيهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِيَائِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ، وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَيْهِمُ التَّكَابُرَ وَ رَضِيَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ (نهج البلاغه خطبه192)
در سیرهی عملی رسول خدا(ص) به نقل از امیر مؤمنان(ع) آمده است: وَ لَقَدْ كَانَ (ص) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ (نهجالبلاغه خطبه160) «رسول خدا(ص) بر روى زمين غذا مىخورد و مانند بندگان مینشست، كفش پارهاش را خود مىدوخت و جامهاش را به دست خود وصله میزد. بر خر بىپالان سوار مىشد و كسى را هم بر ترك خود مینشاند» چقدر انسان باید خودساخته باشد؛ شخصیتی با مقام و منزلت رفیع همچون پیامبر(ص) که مصداق انسان کامل و حاکم بلامنازع امت اسلامی است اینگونه خاضعانه و خاکسار با اطرافیان نشست و برخاست کند. به همین جهت تنها آن بزرگوار و اهلبیت گرامی و پیروان صادق مکتب او که اسوهها و نمونههای عینی برای زدودن خوی استکباری از وجود انسان هستند سزاوار تبعیّت میباشند.
3.5. تبیین آثار منفی خوی استکباری
از دیگر راههای درمان منش استکباری، تبیین و تشریح آثار و پیامدهای این خوی پلید است. انسان اگر بداند که برخی صفات و افعال تا چه حد در هلاکت او مؤثر است بههیچوجه به این صفات متّصف نمیشود و از آنها دوری خواهد جست. وجود رگههایی هرچند ضعیف از تکبر در انسان موجب خواهد شد تا آثار آن روزی ظاهر شود و او را به ورطهی هلاکت افکند. امیرالمؤمنین(ع) در مورد عبرتگیری از نحوهی برخورد خدا با ابلیس میفرماید: خداوند بهخاطر تنها یکلحظه تکبّر او در سجده نکردن بر آدم(ع)، تمام تلاش و عبادات طولانیمدت ششهزارسالهی او را باطل کرد: فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ (نهجالبلاغه خطبه192)
آن حضرت همچنین هشدار میدهد که ببینید خدا چگونه ابلیس را به خاطر تکبر و برتریطلبیاش خوار و ذلیل کرد و او را در دنیا مطرود و در آخرت آتش سوزان را برایش مهیا کرد: أَلَا تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيراً (نهجالبلاغه خطبه192) تبیین آثار دنیوی و اخروی خوی استکباری میتواند افراد غافل مستعد را بیدار کرده و از ادامهی مسیر باز دارد. همچنین آگاه شدن مردم از شیوههای فریب مستکبران از افتادن آنان در دام فریبکاران جلوگیری میکند.
4.5. ابتلائات الهی برای رهایی افراد از کبر و استکبار
خدای متعال برای جلوگیری از افتادن بندگان در گرداب تکبّر و نجات کسانی که به این بیماری مبتلا شدهاند عوامل و اسبابی را فراهم میکند تا بندگان، خواسته یا ناخواسته با استفاده از آنها بتوانند خود را از این گرداب مخوف بیرون کشیده و راه سعادت و رستگاری را در پیش گیرند. حضرت امیر(ع) در بخش دیگری از خطبهی قاصعه، به فلسفهی برخی شدائد و ابتلائات بندگان اشاره میکند و میفرماید که خدا بندگان خود را به انواع رنجها و گرفتاریها مبتلا میکند تا دلهای آنان را از تکبّر پیراسته و خضوع و تواضع را جایگزین آن گرداند: وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ (نهجالبلاغه خطبه192)
با این بیان روشن میشود که ظاهر برخی بلاها و گرفتاریها اگرچه ناگوار است؛ لیکن خدای مهربان در درون آنها دارویی شفابخش برای درمان بیماری کبر قرار داده است تا انسان متکبر جاهل، از راه هلاکت بازایستد و قدم در راه سعادت دنیا و آخرت گذارد. در همین راستا خداوند حکیم برای پیراستن وجود بندگان از تکبّر و خودبرتربینی و تزکیه نفوس آنان، آداب و مناسک ویژهای را تشریع نموده تا با انجام بهموقع و درست آنها، تا حد زیادی افراد را از افتادن در دام ابلیس و ارتکاب رذائل اخلاقی ازجمله تکبّر و استکبار بازمیدارد. حضرت امیر(ع) در این مورد میفرماید: وَ عَنْ ذَلِكَ مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ وَ الزَّكَوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ الصِّيَامِ فِي الْأَيَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ تَسْكِيناً لِأَطْرَافِهِمْ وَتَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ وَتَذْلِيلًا لِنُفُوسِهِمْ وَتَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ وَإِذْهَاباً لِلْخُيَلَاءِ عَنْهُمْ (نهجالبلاغه خطبه192) «خداوند بندگان مؤمن خود را با نمازها و زکاتها و مجاهدت روزهداری در روزهايى كه واجب است حراست میکند. تا جسمشان آرامش يافته و در ديدگانشان خشوع آشكار شود و در جانهایشان فروتنى پديد آيد. و آتش شهوت در دلهایشان فروكش كند و كبر و نخوت از آنان دور شود.»حضرت(ع) وجوب ایمان از جانب خدا را عامل پاک شدن افراد از شرک و نماز را برای پیراستن آنان از کِبر برمیشمارد: فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ (نهجالبلاغه حکمت252) بنا بر آنچه گذشت، ابتلائات و تکالیف شاقّی که از جانب خدا برای بندگان مقرر میشود؛ عمدتاً موجب بیداری، رشد و تصفیه وجود آنان از رذائل اخلاقی همچون کبر و عجب و استکبار میشود و آنان را در مسیر هدایت و صراط مستقیم قرار میدهد. اگر فرد یا جامعهای از این فرصتها برای برطرف کردن آسیبهای خود بهره نگیرد و همچنان بر طبل استکبار و گردنکشی بکوبد هلاکت قطعی دنیا و آخرت در انتظار آنان خواهد بود.
نتیجه
ابتلا به خوی استکباری در حاکمان و متولیان امور و نیز آحاد مردم، از بدترین بیماریهای اخلاقی است که آثار ویرانگر و جبران ناپذیری را بر مناسبات اجتماعی در همهی سطوح بهجا میگذارد. پیشینهی تاریخی این بیماری، از بدو خلقت انسان آغاز شده و در امتداد تاریخ پرفراز و نشیب زندگی بشر همراه او بوده و هنوز هم ادامه دارد. علاوه بر عمق تاریخی، گستره و فراگیری این بیماری در اقشار مختلف، از فرمانروایان و زمامداران بزرگ و کوچک گرفته تا اقشار میانی و گروههای کوچک اجتماعی و حتی آحاد افراد جامعه فارغ از هر عنوان و قشری را در بر گرفته و هیچکس از شمول آن خارج نیست. برای کاستن از آسیبهای این پدیدهی شوم بر افراد و جامعه و محدود کردن دامنه و عمق اثرگذاری آن، اولین قدم آموزش فضائل و رذائل اخلاقی به افراد جامعه و زمامداران امور است. دومین قدم، معرفی الگوها و اسوههای عملی تواضع به مردم برای تأسی به آنان است و سومین قدم، تبیین آثار مخرب خوی استکباری و حاکمیت مستکبران بر افراد و جامعه می باشد. امید می رود با تلاشهای متولیان امور آموزشی و فرهنگی جوامع و همّت همه دست اندرکاران و همراهی عامه مردم، با استمداد از فضل و عنایت الهی بتوان بر این معضل اجتماعی فایق آمد و جامعهای عاری از مناسبات مستکبرانه برای مردم فراهم شود.
منابع
1. القرآن الکریم، آیتی، عبدالمحمد (1374)، ترجمه قرآن کریم، تهران، انتشارات سروش، چاپ چهارم.
2. نرم افزار جامع التفاسیر3، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
3. نرم افزار دانشنامه علوی، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
4. ابنعاشور، محمدطاهر(1420ق)، تفسير التحرير و التنوير، بیروت، مؤسسة التاريخ العربي، چاپ اول.
5. آیتی، عبدالمحمد(1379ش)، ترجمه نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دهم.6. حقیقی، مصطفی(1388ش)، [مقاله روانشناسىاجتماعىاستكبار]، پرتالجامععلوم و معارف قرآن، ص 2.
7. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1416ق)، المفردات في غريب القرآن، بیروت، نشر دارالقلم، چاپ دوم.
8. زمخشرى، محمود بن عمر(1407ق)، الكشاف عنحقائقغوامضالتنزيل، بیروت، دارالكتاب العربي، چاپ سوم.
9. سیوطی، عبدالرحمن(1404ق)، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، قم، كتابخانه آیتالله مرعشى، چاپ سوم.
10. طباطبايى، محمدحسين(1374ش)، ترجمه تفسيرالميزان، موسوی همدانی. قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهاردهم.
11. طبرسى، فضل بن حسن(1374ش)، ترجمه تفسير مجمع البيان، بیستونی، محمد، تهران، نشر فراهانى، چاپ دوم.
12. طوسى، محمد بن حسن(1209ش)، التبيان في تفسير القرآن، بیروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ اول.
13. فخر رازى، محمد(1420ق)، التفسير الكبير(مفاتيح الغيب)، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
14. فراهیدی، خلیل بن احمد(1408.ق)، کتاب العین، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
15. قطب، سيد(1425 ق)، فى ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق، چاپ هفدهم.
16. قمى، على بن ابراهيم(1363ش)، تفسير القمي، قم، دار الكتاب، چاپ سوم.
17. كاشانى، فتحالله(1351ش)، منهج الصادقين في إلزام المخالفين، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چاپ سوم.
18. نراقی، محمد مهدی(1388ش)، ترجمه جامع السعادات، فیضی، کریم، قم، نشر قائم آل محمد، جلد دوم.
19. نراقی، ملا احمد(1348ش)، معراج السعادۀ، تهران، حوزه علمیه اسلامی، چاپ دوم.
[1] . دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران: goodarzia462@gmail.com
[2] . استادیار گروه علوم قرآن و حدیث، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران (نویسنده مسئول): hmoradiz@yahoo.co
[3] . دانشیار دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران: sharifani4@yahoo.com