Special Task, Function and Characteristics of Intellect from Imam Ali’s (as) Point of View
Subject Areas : Quarterly Journal of Research for the Studies of the Ahl al-BaytBibi Ezzat Hoseini Barkouie 1 , Mohammad Safehian 2
1 - Master's student in Theology and Islamic Studies, South Tehran Branch, Islamic Azad University, Iran.
2 - Assistant Professor, South Tehran Branch, Islamic Azad University, Iran (corresponding author).
Keywords: Imam Ali (as), Wisdom, Hadiths, Intellect.,
Abstract :
Reason and rationality have always had a special value and credibility in the context of human history, and it is one of the most important human characteristics and the distinguishing feature of humans from other creatures in the world. What the meaning of reason is and what functions are envisioned for it, has been discussed as one of the important topics among scholars, and many people have written and presented works on this issue. To answer this question, we can refer to the teachings of the Ahl al-Bayt (as) which are connected to the eternal divine source. This article, which is a development article in line with the production of Native-Islamic knowledge, tries to use a library method and with note taking tool, by focusing and paying attention to what has reached us from Imam Amir al-Mu'minin Ali (as) in narrative sources, and analyzed the concept of reason to identify some of its features such as special tasks and functions, weakening factors and enemies of reason. The results of this research show that reason, as the best tool and internal proof in the possession of man, can guide a person to worship Allah the Almighty and provide a humane and honorable life in the shadow of revelation and divine messengers as external proofs. Let it be done on the condition that man uses this precious jewel in all matters, improves it and takes care and protects it against the devil as an external enemy and some internal destructive factors.
1. قرآن کریم.
2. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، ۱۳۷۵، شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید (ترجمه شده با عنوان «جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید») ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی.
3. ابنبابویه، محمد بن على، 1377، معاني الأخبار / ترجمه محمدى شاهرودى، عبدالعلی، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم.
4. ابن شعبه حرانی، 1404، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم.
5. ابن طاووس، علی ابن موسی، 1375، كشف المحجة لثمرة المهجة، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم.
6. ابن فارس، 1404 ه.ق، معجم مقاییس اللغة، قم – ایران، نشر مکتب الإعلام الإسلامي. مرکز النشر، چاپ یکم.
7. ابن منظور، محمد ابن مکرم، 1414 ه.ق، لسان العرب، بیروت، لبنان، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، نوبت چاپ سوم.
8. ازهری، محمد بن احمد، ۱۴۲۱ ه.ق. تهذیب اللغة، بیروت – لبنان، دار إحياء التراث العربي، چاپ اول.
9. الجوهری، أبو نصر إسماعيل بن حماد، 1407 ه.ق، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، بیروت، دار العلم للملايين، چاپ چهارم.
10. آمدی، عبد الواحد بن محمد، 1410 قمری، غرر الحكم و درر الكلم محقق / مصحح: رجائى، سيد مهدى، دار الكتاب الإسلامي، قم، ، چاپ دوم.
11. آهنچی، امید، 1397، واکای معنای عقل سلیم از منظر علامه طباطبایی، فصلنامه معرفت، سال بیست و هفتم، شماره اول، پیاپی 2، صص 57-69.
12. برنجکار، رضا، 1380، عقل و تعقل، فصلنامه علمی قبسات، دوره 6، شماره 19 - شماره پیاپی 19، صص 34-44
13. جلالوند، مهدی؛ جلالوند، بهزاد، 1397، روشهای شیطان برای تأثیر در قوای ادراکی، پژوهشنامه معارف قرآنی، دوره 9، شماره 34 صفحه 81-108.
14. خوانساری، آقا جمال، محمد ابن حسن، 1366، شرح غررالحکم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم.
15. دلشاد تهرانی، مصطفی، 1391، تفسیر موضوعی نهجالبلاغه، قم. دفتر نشر معارف، ویراست دوم.
16. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412 ه.ق، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت – لبنان، نشر دار الشامیة.
17. رشاد علیاکبر، 1385، گستره کارکرد و کاربرد عقل در تفهم و تحقق دین، فصلنامه علمی پژوهشی فقه و حقوق، شماره 8.
18. رضی، محمد بن حسین، 1378، نهجالبلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهاردهم.
19. رضی، محمد بن حسین، 1379، نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، نشر مشهور، چاپ اول.
20. رضی، محمد بن حسین، 1404، خصائص الأئمة علیهمالسلام (خصائص امیرالمؤمنین علیهالسلام)، مشهد، آستان قدس رضوى.
21. رضی، محمد بن حسین،1414، نهج البلاغة (صبحی صالح) قم – ایران، مؤسسه دار الهجرة.
22. رودگر، محمدجواد، 1382، تحجر و تجدد از منظر استاد شهید مطهری، کتاب نقد شماره 26 و 27، صص 46-67.
23. شفیعی، احمد و دیگران، 1390، صورت پردازی مفهوم انسان و چگونگی تأثیر آن بر اندیشه سیاسی؛ هابز و جوادی آملی، فصلنامه انسان پژوهی دینی، دوره 8، شماره 26، ص 141 – 119.
24. طریحی، فخرالدین بن محمد، 1375، مجمع البحرین، تهران، انتشارات مرتضوی، نوبت چاپ سوم.
25. طوسى، محمد بن الحسن، 1414 ه.ق، الأمالي (للطوسي)، محقق / مصحح: مؤسسه البعثة
26. فراهیدی (خلیل ابن احمد)، 1409 ه.ق، العین، قم، ایران، موسسه دارالهجره، چاپ دوم.
27. فخاری، علیرضا؛ بشارتی، زهرا؛ 1395، رویکرد «درزمانی» به تعبیر «نظم أمرکم» در عبارتِ «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ» دو فصلنامه پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی، سال ششم، بهار و تابستان، شماره 14
28. فیض الاسلام اصفهانی، علی نقی، 1379، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، تهران، مؤسسه چاپ و نشر تأليفات فيض الإسلام، چاپ پنجم.
29. قمى، عباس، 1414 ه.ق، سفينة البحار، قم، نشر اسوه.
30. كراجكى، محمد بن على، 1410 ق، كنز الفوائد، قم، نشر دارالذخائر.
31. کرمی، سعید، 1384، تحجر نمرده است، مجله امید انقلاب، شماره 359.
32. کلینی، محمد بن يعقوب، 1429 ه.ق، الکافی، قم، انتشارات دارالحدیث.
33. لیثی واسطی، علی بن محمد، ۱۳۷۶. عیون الحکم و المواعظ. قم – ایران، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر.
34. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقى؛ 1403 ه.ق، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهمالسلام)، لبنان، بیروت، دار إحياء التراث العربي.
35. محمدی ریشهری، محمد، مسعودی، عبدالهادی، و برنجکار، رضا. ۱۳۸۲. علم و حکمت در قرآن و حدیث. قم ایران: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر.
36. محمدی ریشهری، محمد و دیگران. ۱۳۸۶. دانشنامه عقاید اسلامی. قم ایران، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر.
37. مغنیه، محمدجواد، 1387، در سایهسار نهجالبلاغه (ترجمه في ظلال نهج البلاغة) گروه مترجمان، قم، دارالکتاب الاسلامی
38. مؤدب، سید رضا؛ سالمی، حسین، 1399، چگونگی نفوذ شیطان در قوای ادراکی آدمی و اقسام کنشهای آن از منظر قرآن با تأکید بر دیدگاه امام خمینی (رحمهالله علیه) دو فصلنامه علمی انسان پژوهی دینی سال هفدهم، شماره 43، 1399 صفحات 221 – 205.
39. مهدی زاده، حسین. (1382) درآمدی بر معناشناسی عقل در تعبیر دینی. ماهنامه معرفت، 12(11)، 28-
40. نجف زاده، علیرضا، 1390، نظریه فلاسفه درباره چیستی و کارکرد عقل عملی، فصلنامه مطالعات اسلامی، سال 43، شماره پیاپی 2/87 ص 164 -141
41. نورى، حسين بن محمدتقی، 1408، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البيت علیهمالسلام، چاپ اول.
<96> پژوهشنامه معارف اهل بیت (ع)، سال سوم، شمارۀ هشتم، تابستان ۱۴۰۳ ش
Research for the Studies of the Ahl al-Bayt (as), Year 3, Issue 8, Summer 2024
کارویژه، کارکرد و مختصات عقل از دیدگاه حضرت علی علیهالسلام
بی بی عزت حسینی برکویی1
محمد صافحیان2
تاریخ دریافت: 15/06/140۳ تاریخ پذیرش: 25/06/140۳، صفحۀ 95 تا 115 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
برای پاسخ به این سؤال که عقل به چه معنا است و چه کارکردهایی برای آن متصور است میتوان به آموزههای اهلبیت علیهمالسلام که متصل به منبع لایزال الهی هستند مراجعه نمود. این مقاله که یک مقاله توسعهای است در راستای تولید دانش بومی – اسلامی، به روش کتابخانهای و با ابزار فیشبرداری تلاش دارد با تمرکز و توجه به آنچه از حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در مصادر روایی به ما رسیده است، مفهوم عقل را مورد واکاوی قرار داده و برخی ویژگیهای آن از قبیل کارویژه و کارکردها، عوامل تضعیفگر و دشمنان عقل را مورد شناسایی قرار دهد. نتایج حاصل از این مقاله بیانگر آن است که عقل بهعنوان برترین ابزار و حجت درونی در اختیار انسان میتواند در سایهسار وحی و رسولان الهی به عنوان حجتهای بیرونی، آدمی را به عبودیت و بندگی خداوند رهنمون ساخته و یک زندگی انسانی و شرافتمندانه را برای او فراهم سازد بهشرط آنکه انسان در تمام امور از این گوهر گرانبها استفاده کرده، آن را ارتقا داده و از آن در مقابل شیطان بهعنوان دشمن بیرونی و برخی عوامل تخریبگر درونی مراقبت و محافظت نماید.
کلیدواژهها: امام علی (علیهالسلام)، خرد، روایات، عقل.
1. درآمد
خداوند متعال در قران مجید آدمی را احسن مخلوقات ذکر کرده و برای خلق این موجود بر خود تبریک و درود میفرستد. (مؤمنون، 14) این موجود که اولین خلق خدا نبوده و آخرین خلق نیز نخواهد بود، چه ویژگیهایی دارد که خداوند خود را اینگونه تحسین میکند؟ وجه تمایز این موجود با دیگر موجودات چیست؟ حکما و فلاسفه، عقل و قوه عاقله را وجه تمایز انسان و حیوان برمیشمارند؛ فارغ از اینکه عقل را چگونه تعریف کرده و یا چه دستهبندیهایی برای آن قائل هستند. (نجف زاده، 1390 1:)
مفهوم عقل و تعقل به مانند سایر واژگان و مفاهیم، از سوی محققان، صاحبنظران و خبرگان مورد واکاوی قرارگرفته و تعاریف و ویژگیهای متعددی برای آن ارائه شده است که بعضاً با یکدیگر در تضاد و تعارض میباشند. برخی از مکاتب غربی با توجه به بُعد طبیعی انسان، به رویکردهای طبیعتگرایانه انسان توجه کرده و برای انسان ساحتی همانند دیگر مخلوقات قائل شدهاند. در این رویکرد، رفتار عاقلانه، رفتاری است که به کسب قدرت و استیلای بر دیگران نائل شود و عقل، آن قوهای است که به این مسیر فرمان دهد. (نک. شفیعی و دیگران، 1390)
حکما و فلاسفه اسلامی نیز به موضوع عقل توجه کرده و در این باب تألیفات متعددی خلق و ارائه نمودهاند. اتکاء این متکلمین، حکما و فلاسفه در تبیین واژه عقل، بیشتر معطوف به آیات قرآن و البته روایات اسلامی بوده است اما قطعاً این مسیر، مسیری نیست که متوقف شده باشد و میتوان با مراجعه به این منابع، فهم جدیدی ارائه نموده یا در تکمیل موارد قبلی، مواردی را اضافه کرد. در این مقاله، محقق بیش از آن که تأکید و توجه را به آیات قران کریم معطوف سازد، تلاش نموده که با مراجعه به احادیث و روایات اسلامی که توسط معصومین علیهمالسلام به عنوان یکی از دو ثقل و به عبارت دقیقتر، قران ناطق، بیان شدهاند به بازشناسی این مفهوم بپردازد و البته در این فرآیند پژوهشی، تمرکز را بر روایاتی قرار داده که از ناحیه «باب علم نبی» حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیهالسلام وارد شده است. این مقاله با روش تحلیل محتوا، ابزار فیشبرداری از منابع کتابخانهای و با رویکرد معناشناسی و ارتباط دادن روایات مستقل در موضوع عقل که میتواند شارح و مکمل یکدیگر باشند، به تبیین موضوع خواهد پرداخت.
2. معناشناسی واژهی «عقل»
در کتاب مفردات، عقل به «امساک» و «خودداری» تعریف شده است. (راغب اصفهانی، 1412: 578) بعضی دیگر از کتب لغت مانند «صحاح» عقل را به معنی «حجر» و «منع» تفسیر کردهاند. (الجوهری، 1407، ج 5: 1769) در کتاب «لسان العرب» نیز عقل در معنای حجر و نهی و متضاد حُمق آمده است. ابن منظور بیان میدارد: عقل در اصل از «عقال» گرفته شده که به معنای طنابی است که بر پای شتر میبندند تا حرکت نکند. (ابن منظور، 1414، ج 11: 459). فراهیدی صاحب کتاب العین، «عقل» را نقیض جهل و به معنای حصن [پناهگاه] معرفی میکند. (فراهیدی، 1409، ج 1: 160) در کتاب تهذیب اللغه نیز واژه عقل به معنای حصن و پناهگاه آمده است. (ازهری، 1421، ج 1:161) برابر نظر «ابن فارس» در اکثر موارد کاربرد عقل بر «بازداشتن» یا معنایی نزدیک به آن درباره اشیا دلالت میکند. (ابن فارس، 1404، ج 4: 69) «مجمع البحرین» در تفسیر عاقل میگوید: «او کسی است که میتواند نفس خویش را کنترل کند و از هوی و هوس بازدارد.» (طریحی، 1375، ج 5: 425) در آیات و روایات واژههاى لبّ، نهیه، حجر، حجى، قلب، حلم، فهم، مُسکة و کیاست، الفاظ مترادف یا حداقل متقارب و نزدیک با واژه عقل مىباشند و همه در اشاره به گوهر واحدى به نام عقل، به عنوان نیروى فهم و ادراک حقایق هستى از طریق علم نافع و هدایتگر به سوى عمل صالح و عبودیت خداوند مشترک مىباشند. (مهدی زاده، 1382: 28)
3. عقل در کلام حضرت امیر علیهالسلام
در پارهای از سخنان حضرت، عقل قوه ادراک و معرفت است. در حکمت 421 نهجالبلاغه تصریح میفرماید که: «عقل تو را كفايت كند كه راه گمراهى را از رستگارى نشانت دهد.» (رضی،1379: 731) همچنین در توصیف عاقل میفرمایند: عاقل آن نيست كه خوب را از بد تشخيص دهد. عاقل، كسى است كه از ميان دو بد، آن را كه ضررش كمتر است، بشناسد (مجلسی، 1403، ج 75: 6) و میفرمایند: «عقلها پیشوایان افکارند، و افکار پیشوایان قلبها، و قلبها پیشوایان حواس، و حواس پیشوایان اعضا و جوارح.»3 (کراجکی، 1410، ج 1: 200) بر اساس این سخن، از عقل، فکر تولید میشود و فکر در نهایت به عمل میانجامد؛ بنابراین عقل نقشی معرفتی نسبت به عمل دارد. اما در برخی دیگر احادیث وارده از حضرت، عقل، قوهای است که امر و نهی میکند و آدمی را از اعمال زشت بازمیدارد. حضرت فرمودهاند: «قلوب را خیالاتی ناپسند و زشت است که عقلها از آنها بازمیدارند.»4 (لیثی واسطی، 1376: 157) و در عبارت دیگری از حضرت روایت شده است که «نفوس آزاد و رها هستند، ولى دستهای عقل و خردهاست كه مهارشان را از بدبختیها و نحوستها نگه میدارد.»5 (آمدی، 1410: 115) از این احادیث برمیآید که عقل نه تنها خوب و بد اعمال را به انسان نشان میدهد، بلکه به آنها امر و نهی نیز میکند. در اینجا عقل دلالت بر قوه محرکه دارد. با این وصف مهمترین ثمره عقل را میتوان شناخت حقیقت و هدایت انسان به طریق هدایت و سعادت و دور کردن ضرر و زیان از آدمی دانست.
3.1. کارویژههای عقل (در بخش عقل نظری و عقل عملی)
عقل در مقام تحقیق «در دین» و «در بارة دین» [عقل نظری] و نیز در امر دینداری و مقام تحقق دین [عقل عملی]، کارویژه و دستاوردهای بسیاری دارد. عقل و فطرت نقش معرفت زایی دارند و خود رأساً بخشهایی از معرفت دینی را تولید میکنند. (رشاد،1385: 8) حضرت امیر علیهالسلام به دفعات دستور و امر به تعقل فرموده و جامعه و افراد را به خاطر در پیش گرفتن روشهای دوران جاهلیت و عدم تفقه در دین، سرزنش میکند (رضی،1379: 319) دو مورد از کارویژه های عقل و عقلگرایی را که از سخنان حضرت امیر علیهالسلام استنباط میشود میتوان به صورت ذیل دستهبندی کرد:
3،1،1. معرفت زایی (شناخت الوهیت خداوند متعال)
معرفتزایی عقل در فهم دین ـ که نخستین و مهمترین نقش آن است ـ به این معناست که عقل، پارهای از معارف دینی را تولید میکند و در اختیار ما قرار میدهد. «خدا موجود است»، یک گزارة معرفتی است که از حقیقتی نفس الامری حکایت میکند. پیش از اثبات مبدأ دین و نبوت عامه و خاصه و قبل از احراز حجیت کتاب مُنزَل و کلام و کردار معصوم، تمسک به نقل، مستلزم دور است. نخست باید وجود خدایی که نبی از ناحیه او مبعوث گشته و کتاب از جناب او آورده است ثابت گردد، سپس برای تبیین اثبات گزارههای دینی به نقل تمسک شود. (رشاد، 1385: 8) در دیدگاه توحیدی امام علی (علیهالسلام) عالم جلوه خدا است و همه مخلوقات و موجودات، جلوهگر عظمت و قدرت خداوند هستند. اگر انسان خود را به درستی باور کند و حضور او را در همهجا بپذیرد و گستره نعمت او را ببیند در مقابل او سر فرو خواهد آورد. (دلشاد تهرانی،1391: 59) حضرت علی علیهالسلام در این باره میفرماید: و [خداوند متعال] شواهد و نمونههایی از لطافت صنعت گرى و قدرت عظيم خويش به پا داشته، چندانکه تمام اندیشهها را به اعتراف واداشته و سر به فرمان او نهادهاند. (رضی،1379: 315) و میفرماید: «...و در شگفتم از كسى كه در [وجود] خدا شك میکند در حالی که آفريدگان خدا را میبیند.» (رضی، 1379:655)
3،1،2. معناگرایی و معنا سنجی
کارویژه دیگر عقل، دینپژوهی و معناگری معارف دینی و نقد دلالی و متنی متون دینی است. احکام دینی هماهنگی و سازگاری با فطرت و عقل انسان داشته و تفکر عقلی با تفکر نقلی، عینیت کامل دارد. آموزههای وحیانی و باورهای دینی قابل ارزیابی با معیارهای عقلانی است. علت جاودانگی و بقا دین اسلام نیز همین هماهنگی است. لذا آیات و روایات در پذیرش مبانی دین، کشف و بازشناسی آموزههای دینی از منابع آن، سفارش به تعقل کردهاند به گونهای که حتی خداوند متعال در سوره فرقان میفرماید: «وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا» و آنان [عباد الرحمن] كسانى هستند كه چون به آيات پروردگارشان تذكّر داده شوند، كر و كور (چشم وگوش بسته) به سجده نمىافتند (بلكه عمل آنان آگاهانه است) (فرقان،73) یعنی پذیرش آیات نیز باید بر اساس تعقل صورت گیرد. حضرت امیر میفرماید: در مورد خبری که میشنوید، تعقل کنید، تعقلی شایسته چرا که روایت کنندگان خبر بسیارند و عملکنندگان به آن اندک. (آمدی، 1410: 156) ابن ابی الحدید در شرح این بخش از کلام حضرت امیر مینویسد: «على علیهالسلام آنان را از اينكه اگر لطايف علمى و حكمت را از او و ديگران مىشنوند و بدون تأمل و درك كردن آن را روايت كنند، منع فرموده است و اين كارى است كه امروز محدثان انجام مىدهند. بيشتر مردم هم قرآن مىخوانند ولى از معانى آن جز اندكى نمىفهمند، و به آنان فرمان داده است آنچه را مىشنوند دربارهاش تعقل كنند و با فهم و معرفت دريابند» (ابن ابی الحدید، 1375، ج 7: 311). از امام صادق علیهالسلام روایت شده كه فرمود: (پدرم) امام باقر علیهالسلام به من فرمودند: فرزندم، حدّ دانش و درك پيروان مكتب علی علیهالسلام را از اينكه آنان چه مقدار سخنان معصومين را آموخته و درك نمودهاند و به ديگران مىآموزند به دست بياور. زيرا، شناخت آنان از گفتار پيشوايان دين و آگاهى ايشان بهوسیله درك فرمايشات معصومين باعث مىشود كه مؤمن، خود را به بلندترين قلّههاى ايمان برساند، من كتابى از حضرت على علیهالسلام مطالعه مىكردم كه اين عبارت را در آن مشاهده نمودم: معيار ارزش و مقام هر كس، اندازه آگاهى و شناخت وى است، زيرا خداوند تبارك و تعالى هنگام سنجش اعمال انسان، به اندازه خردى كه در دنيا به او داده است كردارش را حساب مىكشد. (ابنبابویه،1377، ج 4:1) با توجه به آنچه بیان شد «عقل مقدم بر نقل است» و عقل است که ما را به دینداری رهنمود میسازد.
3،2. کارکرد و ثمرات عقل در کلام حضرت امیر علیهالسلام
در اکثر سخنان حضرت درباره عقل عملی، اعمال نیکو و فضایل اخلاقی از آثار عقل برشمرده شده، و بیان گردیده است که آدمی به واسطه عقلش به کمال و ادب و حیا و سخاوت و حلم و عدل میرسد. مفاد برخی از احادیثی که در بخش کارکرد عملی عقل نقل شده، از این قبیل است:
3،2،1. نظم
امام (علیهالسلام) در حکمت 235 در معرفی عاقل فرمود: عاقل كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار میدهد. گفته شد: جاهل را توصيف بفرما. فرمود: توصيف كردم6. مرحوم سيد رضى در ذيل اين كلام میگوید: «منظور امام (علیهالسلام) اين است كه جاهل كسى است كه هر چیزی را در جاى خود قرار نمیدهد، بنابراين ترك وصف جاهل خود صفت او محسوب میشود، زيرا برخلاف وصف عاقل است»(رضی،1379: 679) باید توجه داشت غالب لغتشناسان دوره اوّل، «نَظْم» را «به رشته کشیدن خَرز (دانههایی همچون دانههای مروارید) یکی پس از دیگری در قالب یک نظام (ریسمانی مانند گردنبند) دانستهاند و در کلام ائمه نیز واژه نظم بیشتر معنای وحدت و یکپارچگی در اجتماع را مدنظر داشته است اما امروزه و در کلام متأخرین، واژه نظم بیشتر معنای «انضباط، ترتیب و قرارگیری اشیاء در جایگاه خود» داشته که غالباً مفهومی فردی است. (فخاری و بشارتی،1395: 149) در حدیث و روایتی که از حضرت امیر ذکر گردید، به نظر میرسد قرار دادن هر چیزی در جای خود، با مفهوم واژه نظم در معنای امروزی تطابق دارد. در واقع عاقل مىانديشد و اندازهگيرى مىكند و تدبير مىنمايد و در هر كار نظم را رعايت مىكند.
3،2،2. اعتدال و میانهروی
حضرت علی علیهالسلام در حکمت 70 نهجالبلاغه میفرماید: جاهل را نمیبینی، مگر این که یا افراط میکند و یا تفریط (رضی،1379: 639). در واقع شأن عقل، اعتدال است و شأن جهل، عدم اعتدال، یعنی انسان عاقل انسانی متعادل است و انسان جاهل غیر متعادل. در ادامه همین نوع نگاه حضرت چپ و راست را گمراهى و راه ميانه را به عنوان جاده مستقيم الهى عنوان کرده (رضی،1379: 61). در اطراف راه مستقيم خطوط انحرافى فراوانى هست كه پيدا كردن راه مستقيم از ميان آن خطوط نياز به دقت و علم و دانش دارد. به همين دليل، جاهل غالباً گرفتار خطوط انحرافى يا در جانب زیادهروی مىگردد و يا در سوى كوتاهى و كندروى. اين مسئله در تمام شئون زندگى اعم از فردى و اجتماعى و سياسى و غير آن ديده مىشود و اگر آدمی عاقلانه رفتار نکند مسیر درست را گم خواهد کرد؛ بنابراین حضرت در ستایش میانهروی بیان داشتهاند: «… آنکه راه ميانه را پيش گيرد، بستايندش و به نجات مژده دهندش و آنان که راه راست يا چپ را پيش گيرند، روش وى را زشت شمارند و از تباهىاش بر حذر دارند» (رضی،1378: 256) در این کلام نورانی، ایشان خروج از مسیر اعتدال را مایه هلاکت و نابودی و عدم نجات معرفی فرمودهاند.
3،2،3. مردمداری
دوستی و مردمداری بهعنوان یکی از نشانههای عقل و خردورزی معرفی شده است. برخورد حسابشده، بامحبت، منطبق با عقل میتواند نقش سازنده برای فرد و جامعه داشته باشد. حضرت، دوست داشتن را اول و ابتدای عقل مداری7 (آمدی،1410: 189)، دوستى كردن را نيمى از خردمندى (رضی،1379: 659) و پذیرش عذر دیگران را از ثمرات عقل میدانند که باعث جلب قلوب میگردد8. (خوانساری، 1366، ج 1: 133) محبت به عنوان یک محرک درونی، زمینهساز تحقق فعالیتهای مادی و معنوی است و یکی از ثمرات آن در زندگی فرد، بهبود کیفیت زندگی و نیرویی مضاعف برای رهایی از ترس، کاهش اضطراب و تنشهای روانی و ایجاد یک زندگی آرام و بانشاط است.
3،2،4. سکوت و کوتاهی کلام
حضرت میفرمایند: چون عقل و خرد به مرتبه كمال رسد گفتار كم گردد (زيرا كمال عقل مستلزم تسلّط بر ضبط و نگاهدارى قواى بدنيّه است، پس در هر چه و هرکجا بيجا سخن نمىگويد).9 (فیض الاسلام،1379، ج 6: 1116) زبان عاقل در پشت قلب اوست و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.10 سید رضی در شرح این فراز میفرماید: «اين از سخنان ارزشمند و شگفتیآور است، كه عاقل زبانش را بدون مشورت و فكر و سنجش رها نمىسازد امّا احمق هر چه بر زبانش آيد بدون فكر و دقّت مىگويد» (رضی، 1379: 633) انسان عاقل و دوراندیش مراقب گفتار خویش است زیرا به فرموده حضرت «سخن در بند توست تا آن را نگفته باشى و چون گفتى، تو در بند آنى.»11 (رضی، 1379: 723) همچنین فرمودهاند: «بسيار خاموشى برگزين تا فكرت زياد شود و عقلت نورانى گردد و مردم از دست [و زبان] تو سالم بمانند.» (آمدی، 1410: 257)
3،2،5. عاقبتاندیشی و تدبیر
سنجیدن جوانب مختلف امور، برنامهریزی، آیندهنگری و عاقبتاندیشی که همان تدبیراست. در اندیشه امیر مؤمنان از چنان اعتباری برخوردار است که زندگی، کار و حرکت بدون آن را فاقد هر خیری معرفی نمودهاند. آن حضرت بر منبر کوفه چنین فرمود: «ای مردم ...در دنیایی که در آن تدبیر نباشد خیری نیست. زندگی و مشی بدون بررسی همهجانبه موجب اتلاف استعدادها و امکانات و فرورفتن در مهلکههاست و عاقل کسی است که تدبیر کند. حضرت میفرمایند: بهترین دلیل بر زیادی عقل، حسن تدبیر است.» (دلشاد تهرانی، 1391: 129) و میفرمایند: «خدا عقل را به انسانى نداد جز آنکه روزى او را با كمك عقل نجات بخشيد.» (رضی، 1379: 727) همچنین میفرماید: «فكر كن پيش از اين كه عزم كنى و مشورت كن پيش از اين كه اقدام كنى و تدبر كن پيش از اين كه داخل شوى»12 (لیثی واسطی، 1376: 202) مراد به تفکر اوّل تفكر در اصل كار و خوبى و بدى آن و تدبر دوّم، تدبر در طريق كردن آن و كيفيت به عمل آوردن آن باشد (خوانساری، 1366، ج 3: 305)
3،3. عوامل تقویت عقل (در کلام حضرت امیر علیهالسلام)
هرچه انسان از لحاظ داشتن عقل و استفاده از این موهبت الهی در مرتبه بالاتری قرار داشته باشد، به هدف خلقت که همان هدایت و سعادت است نزدیکتر خواهد بود. بر همین اساس بر همگان فرض است که تلاش نمایند از مرتبه کنونی، به مراتب بالاتر عقل حرکت نمایند. حضرت برای این موضوع، تدابیر و رهنمودهایی اراده فرمودهاند. ازجمله:
3،3،1. یاد خدا
در نگاه حضرت امیر علیهالسلام «ذکر و یاد خدا، روشنایی عقل است» (آمدی، 1410: 111) و «هر که خداوند سبحان را یاد کند، خداوند دلش را زنده و عقل و خردش را نورانی میگرداند» و «یاد خدا عقلها را راهنمایی و هدایت میکند.» (برنجکار، 1380: 42) حضرت در خطبه 222 نهجالبلاغه میفرماید: خدای متعال ياد خود را مايه صفا و جلای دلها قرار داده است، با ياد خدا دلها پس از سنگينی شنوا و پس از كوری بينا و پس از سركشی نرم و ملايم میگردد. همواره چنين بوده كه در فاصلهها خداوند بندگانی داشته كه در اندیشههایشان با آنان نجوا میکند و در عقلهایشان با آنان سخن میگوید. (رضی، 1414: 342)
3،3،2. علمآموزی
از نظر حضرت علی علیهالسلام فراگیری علم، مؤید، یاری گر، رشد دهنده، روشنیبخش عقل، میراننده جهل و احیاگر جان آدمی است (خوانساری، 1366، ج 2: 36) و هیچ چیز برای انسان نیکوتر از همراهی علم و دانش با عقل نیست.13 (محمدی ریشهری و دیگران، 1382، ج 2: 560) در دیدگاه حضرت، هر انسانی یا عالم ربانی است یا دانشجو و جستجوگر راه رستگارى و یا همچون مگسی ضعيف و ناتوان که نه از نور دانش چیزی جسته و نه بر پايۀ استوارى پناهنده گرديده؛ به دنبال هر صدا و بادى روان است.14 (لیثی، 1376: 64) ابن ابى الحديد مینویسد: اين گفتار آن حضرت كه فرمود مردم سه گونهاند، صحيح است زيرا بشر به اعتبار امور الهى يا عالم به حقيقت است و خداى متعال را مىشناسد، يا در آن راه گام برمیدارد و در زمره كسانى است كه به سوى خدا سفر مىكند و با آموزش ديدن و استفاده از علم و عالم به جستجوى خداوند است، يا آنكه نه آن است و نه اين و عامى فرومایهای است كه خداوند به او توجه و اعتنايى نمىفرمايد و على علیهالسلام درست فرموده است كه اين گروه همچون پشهاند و از پى هر بانگى مىروند، مگر نمىبينى كه ايشان با گمانى سست و پندارى نادرست از تقليد از شخصى به تقليد از ديگرى مىپردازند. (ابن ابی الحدید، 1375، ج 7: 362) علامه طباطبایی معتقد است: براي اینکه انسان بتوانـد در حوزه نظر و عمل به کشف حقایق نائل شود، باید از تبعیت از ظـن و گمان اجتناب ورزد و در این صورت است کـه فـرد بـه عقـل سـلیم دست یافته است. (آهنچی، 1397: 5)
3،3،3. تفکر
حضرت علی میفرماید: فكر، جلا دهندۀ عقلهاست15 (آمدی، 1410، ج 2: 291) آیینهای که زنگار بسته است از نمایش تصویر آنچه در مقابل او است عاجز است. رابطه فکر و عقل نیز اینگونه است. اگر انسان از تفکر بهره نگیرد، آیینه عقل او زنگار خواهد بست و از کارکرد مطلوب به دور خواهد بود. حضرت در جای دیگر در خصوص تأثیر تفکر بر عقل و خرد آدمی میفرماید: «فكر و انديشه است که باعث نورانی شدن خرد و عقل میشود»16 (خوانساری، 1366، ج 1: 100) هر جا از تفکر و اندیشه سخن به میان میآید بهصورت طبیعی، پرسش و پرسش گری نیز به میان خواهد آمد. پرسشگری و تفکر در یکدیگر تأثیر متقابل و دوسویه دارند؛ تفکر در یک موضوع موجب پیدایش پرسش شده و پرسش و پرسشگری موجب برانگیختن قدرت تفکر و اندیشه و خرد انسانهاست. در روایات معصومین علیهمالسلام نیز تأکید شده که هر علمی، قفلی دارد و کلید گشایش آن، طرح سؤال و پرسش گری است. (کلینی، 1429، ج 1: 97) بنابراین پرسش و تفکر عامل تقویت عقل آدمی است.
3،3،4. همنشینی و مصاحبت با صاحبان خرد
حضرت علی علیهالسلام یکی از راهکارهای افزایش عقل را همنشینی با صاحبان خرد دانسته و ضمن سفارش به همنشینی با حكما که موجب حيات عقلها و شفاى نفسهاست17. (آمدی،1410: 712) به پرهیز از همنشینی با کسی که عقل ندارد دستور داده. (آمدی،1410: 743) و همنشینی با نادانان را نشان بیخردی فرد میداند.18 (لیثی، 1376: 472) در تبیین این سخن حضرت میتوان از روایات دیگری که به ما رسیده است، بهره گرفت. در کلامی از حضرت سلیمان آمده است: درباره هيچ كس قضاوتى نكنيد تا آن كه ببينيد با كه همنشینی میکند؛ زيرا آدمى از طريق همگنان و همتايانش شناخته میشود (قمی،1414، ج 5: 94) پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نیز فرمودهاند: آدمى بر دين (روش) دوست خود است. پس هر يك از شما بايد بنگرد كه چه كسى را به دوستى برمیگزیند. (طوسی، 1414: 518) مجموع این چند گفتار بیانگر این است که به واقع همنشینی با خردمندان، آدمی را از خرد و عقل ایشان، بهرهمند میسازد و صدالبته این از بیخردی افراد است که با افراد بیخرد، مصاحبت داشته باشند. این دو موضوع دارای رابطه معنادار و دوطرفه با هم هستند.
3،3،5. مشورت
حضرت در حکمت 161 نهجالبلاغه میفرمایند: «انسان خودرأی، به هلاكت مىرسد و هر آنكس با ديگران مشورت كند، در عقل آنان شريك مىگردد.» خودرأيى آن است كه با وجود ناآگاهى از پيامد كارى و بدون تجربه و يا مشورت با فردى خيرخواه و كارآزموده، به انجام آن اقدام كنى. حضرت میفرماید: «مشورت با صاحبان عقل و خرد، ترا از پشیمانی و سرزنش بازمیدارد.» (لیثی،1376: 298) و فرمود: «هر كه تنها به رأى و تدبير خويش بسنده كند، به كام خطرها مىافتد.» (رضی، ۱۴۱۴: 506) مشورت با انسانهاى امين و با تجربه، دانش جديدى به تو خواهد داد كه از آن براى رسيدن به مقصود بهرهمند مىشوى. در مستدرك نهجالبلاغه آمده است: «مردى از امام علیهالسلام درباره دانشمندترين مردم پرسيد. حضرت فرمود: كسى كه دانش ديگران را به دانش خود بیفزاید».19 (مغنیه،1387، ج 6: 251) این نگاه حضرت در ادامه مسیر توجه دین مبین اسلام به موضوع مشورت و بیانگر اهمیت موضوع مشورت است. همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم، مشورت را از نشانههای ایمان برشمرده وبه مومنان فرمان داده در اموری که مربوط به مسایل اجتماعی با هم مشورت نمایید. (شوری، 38) و به پیامبر خود که متصل به منبع لایزال علم و قدرت الهی و وحی است دستور به مشورت میدهد (آلعمران، 159)
3،3،6. تجربه و عبرتآموزی
در نگاه حضرت امیر علیهالسلام خردمند با تعلیم و تربیتهای سازنده پند میگیرد20. (ابن طاووس، 1375: 233). ایشان میفرماید: عقل حفظ تجربههاست و بهترین تجربهها چیزی است که به تو پند بدهد21 (رضی، 1404: 117) حضرت نگهداشتن و حفظ تجربهها را سر و بالاترین درجه عقل دانسته.22 (ابن شعبه حرانی،1404: 80) و اعتقاد دارند تجربهها از بین نمیرود، در حالی که عاقل از سرچشمه آن به طور مستمر بالنده میشود23 (خوانساری،1366، ج 1: 397) و میفرمایند: عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربهها فزونی مییابد.24 (محمدی ریشهری و دیگران، 1386، ج 1: 306) یعنی انسان به دو طریق علمآموزی و تجربه کردن میتواند عقل خود را تقویت نماید. خداوند میفرماید: «قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین» «قطعاً پیش از شما سنتهایی [بوده و] سپری شده است. پس در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟» (آلعمران، 137) از اینرو عبرتآموزی از تجارب شخصی و تجارب دیگران موجب شکوفایی و بالندگی عقل انسان میشود.
3،4. موانع بهرهمندی، رشد و شکوفایی عقل
آنچه تاکنون ذکر شد معطوف به کارویژه و کارکردهای عقل در زندگی آدمی بوده لیکن باید توجه داشت این امر به سادگی، سهولت و بدون مانع نبوده و نخواهد بود. با تعمق در کلام حضرت امیر علیهالسلام میتوان متغیرها و مؤلفههای متعددی را به عنوان موانع یا مشکلات در مسیر بهرهمندی از عقل مورد احصا و شناسایی قرار داد. برخی از این موانع عبارتاند از:
3،4،1. شیطان
یکی از موانعی که در مسیر تعقل - بهعنوان یکی از ابزار وصول انسان به هدف غایی خلقت- وجود دارد عبارت است از: شیطان و جنود او (شیاطین جن و انس) شیطان، دشمنی مصمم است که تصمیم جدیاش بر اغوای آدمی را در قالب سوگند بر زبان جاری کرده و اعلام داشته قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ «خدایا، چنانکه مرا به گمراهی و هلاکت کشاندی من نیز در زمین (هر باطلی را) در نظر فرزندان آدم جلوه میدهم (تا از یاد تو غافل شوند) و همه آنها را به گمراهی و هلاکت خواهم کشاند» (حجر،39) عمده کنش گری شیطان ایجاد جنگ شناختی و منازعه با قوه تعقل است. در خصوص تعقل و بهرهمندی صحیح از این قوه، با دو موضوع مواجه هستیم. صورت اول سامانه و سیستم تعقل است که بیشتر معطوف به دستگاه محاسباتی و تعقلی انسان است و موضوع دومی که باید مورد توجه قرار گیرد، دادهها و ورودیهای این سامانه محاسباتی است. شیطان و شیاطین در بعد سلبی تلاش میکنند مانع استفاده انسان از این دستگاه محاسباتی شوند و در بعد ایجابی بیشتر در نقش تحریفکننده دادهها و متصدی تزریق داده نادرست به سامانه تعقلی انسان، ایفای نقش میکنند. شیطان با استفاده از دستگاه ادراکی (خیال و وهم) وسوسه میکند و با ایجاد علاقه، انسان را میفریبد (تلبیس) در این مرحله، انسان نخست با هراس، به گناه تن میدهد؛ اما بهتدریج به گناه عادت میکند و برای او ملکه میشود و نفس مسوله نیز «اماره به سوء» را «اماره به حسن» معرفی میکند (تسویل و تدلیس) بر این اساس تا عقل به اسارت نفس درنیاید (اغواء و اضلال) انسان به گناه رو نمیکند. (نک. مؤدب و سالمی، 1399 و جلالوند، 1397) شیطان فرآیند تصرف در خیال را با استفاده از شیوههایی از قبیل دروغ، مغالطه، بزرگنمایی، کوچک نمایی، تلقین، تکرار، فراموشی و... پیش میبرد. حضرت امیر علیهالسلام در یک خطبه طولانی به فرآیند نفوذ و تسلط شیطان بر آدمی پرداخته و میفرمایند: شیطان و اعوان او مترصد انسان هستند و اگر حواس آدمی به ذهن و دلش نبود وارد دل میشود، در آنجا لانه کرده و خطورات شیطانی را به او القا میکنند تا جایی که آدمی وقتی نتوانست خطورات شیطانی را از الهامات الهی تشخیص دهد به او وحی و القاء میکند با چشم او میبیند با زبان او صحبت میکند و بعد این فرد یکی از جنود شیطان میشود. (رضی، 1388: 12) واز مسیر تعقل و بندگی باز میماند.
3،4،2. صفات رذیله مانع تعقل
در کنار آنچه در خصوص فرآیند و نحوه کنش گری شیطان در تقابل با تعقل با استفاده از وسوسه و خیال ذکر شد، برخی صفات و روحیات افراد را نیز میتوان بهعنوان موانع تعقل مورد شناسایی قرار داد. از جمله این عوامل میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
3،4،2،1. توجّه به خواهشهاي نفساني (هوس)
یکی از موانع فهم صحیح عقلانی و دستیابی به عقـل سلیم، دنبال دنیا رفتن بدون در نظر داشتن آخرت و تبعیت از هواهای نفسانی و دنیاپرستی است. چنانکه در قول شاعر عرب آمده: «نورانیت عقل و خرد بهواسطه اطاعت از هوى نفس پوشيده شده و عقل كسي كه از هواى نفسش سرپيچى نمايد به نورانیتش افزوده مىگردد.»25 (مغنیه،1378، ج 1: 395) هنگامی که خورشید عقل با سایه هوا و هواپرستی تیره و پوشیده شود؛ دیگر عقل، انسان را به خوبیها امر و از بدیها نهی نمیکند و هر چه از انسان صادر میشود ضلالت و گمراهی خواهد بود. خداوند میفرماید: «أفَرَأیْتَ مَنِ اتّخَذَ إِلههُ هَواهُ وَ أضَلّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أفَلا تَذَکّرُونَ» آیا دیدهای آن کس را که هوس خود را خدای خود گرفته و خداوند، او را با اینکه میداند، گمراه کرده، برگوش و دلش مهر نهاده و بر دیدهاش پردهای افکنده است. (جاثیه، 23) بر اين اساس امام علي علیهالسلام در حکمت 424 نهجالبلاغه فرموده است: هواي نفس خود را با شمشير عقل بكش.26 (رضی،1379: 731) و در جای دیگر در نقطه مقابل همین عبارت میفرماید: «و چه بسا عقل كه اسير فرمانروايى هوس است27» (رضی،1379: 675) خواهش و هوای نفس، دشمن عقل است. (آمدی،1410: 27)
3،4،2،2. تعصب، جمود، تحجر و لجاجت
«تعصب و تحجر به معنای ایستایی، تحولناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزشهای حق و متعالی است که هم در ساحت بینش و دانش (تحجر) و هم در حوزه گرایش و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهای معرفتیاب و منابع شناختزا را نیز شامل میشود.» (رودگر،1382: 48) تحجر یعنی رفتن به سوی ویژگی و خاصیت سنگ که همان «جمود و سکون و انعطافناپذیری» است. «تحجر» که از آن به مقدسمآبی، خشکمقدسی، واپسگرایی و قشری گری نیز تعبیر میشود، عبارت است از جمود و انعطافناپذیری متعصبانه و جاهلانه بر یک اعتقاد و استنباط و برداشت خاص از مکتب (دین) که به موجب آن هر فکر و اندیشه نو و حرکت و پدیده جدید، نوعی «بدعت» به شمار آمده، در مقابل آن جبههگیری میشود. (نک. کرمی: 1384) متحجر، هر «بدیعی» را «بدعت» به حساب آورده و با آن مبارزه میکند. متحجر در حقیقت «واپسگرا» است و متجدد به ظاهر «ترقیخواه». این مفرِط است و آن مفرَط. هم این جاهل است و هم آن بر همین اساس است که حضرت امیر میفرمایند: جاهل و نادان یا در حال تندروی است و یا کندروی28 (رضی، 1379: 639) در حالی که خداوند در آیه 73 سوره مبارکه فرقان در توصیف بندگان خود میفرماید: «و كسانى اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند كر و كور روى آن نمیافتند.» یعنی هر چیزی را با تحقیق و بررسی میپذیرند یا رد میکنند حتی اگر آیات الهی باشد. امیر مؤمنان (علیهالسلام) در خطبه قاصعه، شیطان را امامالمتعصبین لقب میدهد (فیض الاسلام،1379، ج 4: 778) زیرا در برابر فرمان خدا به سجود در برابر آدم، تکبر و تعصب ورزید و بر آدم (علیهالسلام) – به خاطر خلقت خویش- افتخار کرد و گفت او از خاک و من از آتشم و از جهت اصل و ریشه خود، نسبت به او تعصب ورزید و اولین کسی بود که بیدلیل از فرمان خداوند سر باز زد. امام علي (علیهالسلام) در بخشی از نامه 31 نهجالبلاغه میفرماید: از سوارشدن بر مركب سركش لجاجت بر حذر باش كه تو را بيچاره میکند29؛ (رضی، 1379: 535) زیرا ستیز و لجاجت تدبير را سست و باطل مىكند.30 (رضی، 1378: 392) در واقع لجاجت مانعی در برابر رشد عقل انسان خواهد بود.
3،4،2،3. خودپسندي
حضرت اعتقاد دارند که خودبینی و خودپسندی، عقل را فاسد میکند.31 (خوانساری، 1366، ج 1: 189) انسان خودپسندي كه به عقل و هوش و علم و اندیشه خود ببالد و تصوّر كند كه آنچه او ميداند درست و خطاناپذير و حقيقت است، به دنبالِ سؤال و پژوهش و مشورت و يادگيري نيست و هرگز درصدد تكميل و تعالي بخشيدن به دامنه استعداد و هوشمندي خود نخواهد بود؛ و موجب ركود و خمودي عقل و هوش خود ميشود. امام علي ـ علیهالسلام در حکمت 212 نهجالبلاغه فرمودند: خودبینی شخص يكى از رشكبران خرد او است زيرا مقتضى عقل زياده كردن خوهاى نيكو است و خودبینی جلوگير آن مىباشد.32 (فیض الاسلام،1379، ج 6: 1183) و نيز فرمودند: هر كس به خود مغرور شود، حقيقت عقل خود را ضايع كرده است33. (لیثی،1376: 448) ایشان در خطبه 31 نهجالبلاغه ضمن سفارش به امام حسن (علیهالسلام) میفرماید: «ای پسرم آگاه باش و بدان خودبزرگبینی و بزرگ دیدن کارها و صفات خود، منافات با حق و حقیقت دارد و آفت عقل و آسیب رساننده به آن است.».34 (رضی، 1379: 527)
3،4،3،4. تكبّر
تفاوت تكبّر با خودپسندي آن است كه تكبّر در مقابله با ديگران، مفهوم پيدا ميكند و شخص خود را در بين ديگران برتر ميبيند. امّا خودپسندي چه بسا در ميان ديگران نباشد. حضرت امیر میفرمایند «بزرگترین آفت عقل، تکبر است»35. (نوری، 1408، ج 12: 29) و در جایی دیگر فرمودهاند: فروتنى سر عقل است و تكبّر سر جهل و نادانى36 (آمدی، 1410: 124) زيرا كه فروتنى مؤونت و فرجى نخواهد و باعث رضا و خشنودى خدا و خلق گردد، و تكبّر نفعى ندارد و سبب سخط خدا و دشمنى و عداوت خلق گردد، پس عاقل البتّه فروتنى كند و تا كسى جاهل نباشد تكبّر نكند. (خوانساری، 1366، ج 2: 151)
5،4،3،3. طمع
حقيقت طمع، علاقه شديد به امور مادى است كه در دست ديگران است و شخص طماع براى رسيدن به آن هرگونه خضوع و ذلت را میپذیرد و همچون بردهای است در برابر كسى كه طمع از او دارد37. (رضی، 1414: 508) فرد طماع غالباً اين صفت رذيله را با خود حفظ میکند از همين رو امام (علیهالسلام) طمع را بردگى ابدى شمرده (رضی، 1414: 501) که عقول جاهلان را گرفتار و عقل مردان بزرگ را در آزمون قرار داده است38. (آمدی، 1410: 455). ایشان بيشتر هلاکت و زمین خوردنهای عقل را مربوط به افزونطلبی و زیادهخواهی دانسته و طمع را قربانگاه عقل معرفی میکند.39 (رضی، 1414: 507)
6،4،3،3. دنیاپرستی
دنياپرستى مسلماً به انسان اجازه تفكّر سالم و قضاوت صحيح را نمیدهد. در احاديث اسلامى تعبيرات جالبى در اين زمينه ديده میشود؛ از جمله در حديثى امام باقر (علیهالسلام) میفرماید: حريص بر دنيا همچون كرم ابريشم است، هر قدر بيشتر ابريشم برگرد خود میتند زندانیتر میشود و راه خروج بر او مسدودتر میگردد تا از غم و اندوه بميرد.40 (مجلسی، 1403، ج 70: 23) حضرت امیر علیهالسلام دنيا را طلاق داده شدهی صاحبان عقل و کیاست (خوانساری، 1366، ج 1: 120) و فریبنده زیانبار و گذرا معرفی کرده41 (رضی، 1379: 729) و در نامهای به يكى از ياران، او را نصيحت میکند که: دنيا را رها كن كه حب دنيا، چشم را كور و گوش را كر و زبان را لال و گردنها را به زير میآورد.42 (مجلسی، 1403، ج 70: 75) از منظر ایشان، «دنیا جاى افتادن و لغزيدن عقلهاست» و به اندك غفلتى عقلها در آن بلغزند و فريب آن خورند پس كمال حذر را از آن بايد داشت كه عقل به فريب شهوات و لذّتهای آن، نيفتد و مغلوب نگردد. (خوانساری، 1366، ج 1:230)
4- نتیجه
خداوند متعال آدمی را خلق کرد و اختیار و علم و آگاهى و عقل به او عطا فرمود، رسولان الهی را فرستاد تا انسان براى وصول بهغایت نهایی خلقت در سایه استفاده از عقل، در منازعه بین خیر و شر، راه درستتر را انتخاب کند و خویش را رشد دهد. بررسی روایات و احادیثی که از حضرت علی علیهالسلام به ما رسیده است بیانگر این مطلب است که در کلام آن حضرت، عقل بهعنوان برترین ابزار درونی انسان برای شناخت خداوند متعال، بندگی، وصول به قرب الهی و دستیابی به مدارج بالای انسانی تعریف شده است؛ به شرطی که انسان با فهم دقیق کارکردهای عقل و نحوه استفاده از این ابزار، بهرهبرداری مناسبی از آن به عمل آورده و آن را در مسیری که حقتعالی تعریف کرده است به کار گیرد و البته از عواملی که میتواند باعث انحراف این ابزار و ناتوانی انسان در استفاده از عقل خود شود، غفلت نکند. چنانچه انسان عقل را واگذاشته و مسیر مخالف را در پیش گیرد، آدمی تا آنجا پیش میرود که نه تنها در استفاده صحیح از قوه تعقل و رسیدن به خلیفهاللهی ناکام و عاجز میشود بلکه در نقطه مقابل، تبدیل به یکی از جنود شیطان و به عبارت مناسبتر، یک شیطان انسی میشود.
منابع
علاوه بر قرآن کریم،
۱- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله (ش1375) ، شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید (ترجمه شده با عنوان «جلوه تاریخ در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید»)، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی.
۲. ابنبابویه، محمد بن على (1377ش)، معاني الأخبار / ترجمه محمدى شاهرودى، عبدالعلی، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم.
۳. ابن شعبه حرانی (1404ق)، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم.
۴. ابن طاووس، علی ابن موسی (1375ش)، كشف المحجة لثمرة المهجة، قم، بوستان کتاب.
۵. ابن فارس (1404ق)، معجم مقاییس اللغة، قم – ایران، نشر مکتب الإعلام الإسلامي. مرکز النشر، چاپ یکم.
۶. ابن منظور، محمد ابن مکرم (1414ق)، لسان العرب، بیروت، لبنان، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، نوبت چاپ سوم.
۷. ازهری، محمد بن احمد، (1421ق). تهذیب اللغة، بیروت – لبنان، دار إحياء التراث العربي، چاپ اول.
۸. الجوهری، أبو نصر إسماعيل بن حماد (1407ق)، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، بیروت، دار العلم للملايين، چاپ چهارم.
۹. آمدی، عبد الواحد بن محمد (1410ق)، غرر الحكم و درر الكلم، محقق / مصحح: رجائى، سيد مهدى، دار الكتاب الإسلامي، قم، ، چاپ دوم.
۱۰. آهنچی، امید (1397ش)، «واکای معنای عقل سلیم از منظر علامه طباطبایی»، فصلنامه معرفت، سال بیست و هفتم، شماره اول، پیاپی 2، صص 57-69.
۱۱. برنجکار، رضا (1380ش)، «عقل و تعقل»، فصلنامه علمی قبسات، دوره 6، شماره 19 - شماره پیاپی 19، صص 34-44
۱۲. جلالوند، مهدی؛ جلالوند، بهزاد (1397ش)، «روشهای شیطان برای تأثیر در قوای ادراکی»، پژوهشنامه معارف قرآنی، دوره 9، شماره 34 صفحه 81-108.
۱۳. خوانساری، آقا جمال، محمد ابن حسن (1366ش)، شرح غررالحکم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم.
۱۴. دلشاد تهرانی، مصطفی (1391ش)، تفسیر موضوعی نهجالبلاغه، قم. دفتر نشر معارف، ویراست دوم.
۱۵. راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق)، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت – لبنان، نشر دار الشامیة.
۱۶. رشاد علیاکبر (1385ش)، «گستره کارکرد و کاربرد عقل در تفهم و تحقق دین»، فصلنامه علمی پژوهشی فقه و حقوق، شماره 8.
۱۷. رضی، محمد بن حسین (1378ش)، نهجالبلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهاردهم.
۱۸. رضی، محمد بن حسین (1379ش)، نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، نشر مشهور، چاپ اول.
۱۹. رضی، محمد بن حسین (1404ق)، خصائص الأئمة علیهمالسلام (خصائص امیرالمؤمنین علیهالسلام)، مشهد، آستان قدس رضوى.
۲۰. رضی، محمد بن حسین (1414ق)، نهج البلاغة (صبحی صالح) قم – ایران، مؤسسه دار الهجرة.
۲۱. رودگر، محمدجواد (1382ش)، تحجر و تجدد از منظر استاد شهید مطهری، کتاب نقد شماره 26 و 27، صص 46-67.
۲۲. شفیعی، احمد و دیگران (1390ش)، «صورت پردازی مفهوم انسان و چگونگی تأثیر آن بر اندیشه سیاسی؛ هابز و جوادی آملی»، فصلنامه انسان پژوهی دینی، دوره 8، شماره 26، ص 141 – 119.
۲۳. طریحی، فخرالدین بن محمد (1375ش)، مجمع البحرین، تهران، انتشارات مرتضوی، نوبت چاپ سوم.
۲۴. طوسى، محمد بن الحسن (1414ق)، الأمالي (للطوسي)، محقق / مصحح: مؤسسه البعثة
۲۵. فراهیدی (خلیل ابن احمد) (1409ق)، العین، قم، ایران، موسسه دارالهجره.
۲۶. فخاری، علیرضا؛ بشارتی، زهرا (1395ش)، «رویکرد «درزمانی» به تعبیر «نظم أمرکم» در عبارتِ «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ» دو فصلنامه پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی، سال ششم، بهار و تابستان، شماره 14
۲۷. فیض الاسلام اصفهانی، علی نقی (1379ش)، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، تهران، مؤسسه چاپ و نشر تأليفات فيض الإسلام، چاپ پنجم.
۲۸. قمى، عباس، 1414 ه.ق، سفينة البحار، قم، نشر اسوه.
۲۹. كراجكى، محمد بن على (1410ق)، كنز الفوائد، قم، نشر دارالذخائر.
۳۰. کرمی، سعید، 1384، «تحجر نمرده است»، مجله امید انقلاب، شماره 359.
۳۱. کلینی، محمد بن يعقوب (1429ق)، الکافی، قم، انتشارات دارالحدیث.
۳۲. لیثی واسطی، علی بن محمد (1376ش)، عیون الحکم و المواعظ. قم – ایران، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر.
۳۳. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقى (1403ق)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهمالسلام)، لبنان، بیروت، دار إحياء التراث العربي.
۳۴. محمدی ریشهری، محمد، مسعودی، عبدالهادی، و برنجکار، رضا (1382ش)، علم و حکمت در قرآن و حدیث. قم ایران: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر.
۳۵. محمدی ریشهری، محمد و دیگران (1386ش)، دانشنامه عقاید اسلامی. قم ایران، مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر.
۳۶. مغنیه، محمدجواد (1387ش)، در سایهسار نهجالبلاغه (ترجمه في ظلال نهج البلاغة)، گروه مترجمان، قم، دارالکتاب الاسلامی
۳۷. مؤدب، سید رضا؛ سالمی، حسین (1399ش)، «چگونگی نفوذ شیطان در قوای ادراکی آدمی و اقسام کنشهای آن از منظر قرآن با تأکید بر دیدگاه امام خمینی (رحمهالله علیه)»، دو فصلنامه علمی انسان پژوهی دینی، سال هفدهم، شماره 43، ۱۳۹۹.
۳۸. مهدی زاده، حسین (1382ش)، «درآمدی بر معناشناسی عقل در تعبیر دینی»، ماهنامه معرفت.
۳۹. نجف زاده، علیرضا (1390ش)، «نظریه فلاسفه درباره چیستی و کارکرد عقل عملی»، فصلنامه مطالعات اسلامی، سال 43، شماره پیاپی 2/87 ص 164 -141
۴۰. نورى، حسين بن محمدتقی (1408ق)، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البيت علیهمالسلام، چاپ اول.
[1] . دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران: b.hoseiny01@gmail.com
[2] . استادیار، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران (نویسنده مسئول): mohammadsafehian@gmail.com
[3] الْعُقُولُ أَئِمَّةُ الْأَفْكَارِ وَ الْأَفْكَارُ أَئِمَّةُ الْقُلُوبِ وَ الْقُلُوبُ أَئِمَّةُ الْحَوَاسِّ وَ الْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ الْأَعْضَاءِ.
[4] . إِنَّ لِلْقُلُوبِ خَوَاطِرَ سَوْءٍ وَ الْعُقُولُ تَزْجُرُ مِنْهَا
[5] . اَلنُّفُوسُ طَلِقَةٌ لَكِنَّ أَيْدِيَ اَلْعُقُولِ تُمْسِكُ أَعِنَّتَهَا عَنِ اَلنُّحُوسِ
[6] وَ قِيلَ لَهُ صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقال (عليه السلام): هُوَ الَّذِي يَضَعُ الشَّيْءَ مَوَاضِعَهُ فَقِيلَ: فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ، فَقَالَ: قَدْ فَعَلْتُ
[7] . أوّل العقل التّودّد
[8] . المعذرة برهان العقل
[9] ۲. اذَا تَمَّ اَلْعَقْلُ نَقَصَ اَلْكَلاَمُ
[10] . لِسَانُ اَلْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ اَلْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ
[11] . اَلْكَلاَمُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وَثَاقِهِ
[12] . تفکر قبل أن تعزم وشاور قبل أن تقدم وتدبر قبل أن تهجم
[13] . لا شيء أحسن من عقل مع علم
[14] . اَلنَّاسُ ثَلاَثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ اَلْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ
[15] . الفكر جلاء العقول
[16] . الفكر ينير اللّب
[17] . مجالسة الحكمآء حياة العقول و شفآء النّفوس.
[18] . مِن عَدَمِ العَقلِ مُصاحَبَةُ ذَوي الجَهلِ
[19] . مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ، وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا
[20] . فإن العاقل یتعظ بالآداب
[21] . العقل حفظ التجارب وخیر ما جربت ما وعظک
[22] . حفظ التجارب رأس القعل
[23] . التجارب لاتنقضی والعاقل منها فی زیادة
[24] . العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب؛
[25] . انارة العقل مكسوف بطوع هوى و عقل عاصى الهوى يزداد تنويرا
[26] . قَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِكَ
[27] . كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ
[28] . لایکون الجاهل الا مفرطاً او مفرّطاً
[29] . «وَ إِيَّاكَ أَنْ تَجْمَحَ بِكَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ».
[30] . «اَللَّجَاجَةُ تَسُلُّ اَلرَّأْيَ»
[31] . العجب يفسد العقل
[32] . عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ
[33] . «من اعجب بفعله اصيب بعقله»
[34] . وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ
[35] . شرّ آفات العقل الكبر
[36] . التّواضع رأس العقل و التّكبّر رأس الجهل.
[37] . الطَّامِعُ فِي وِثَاقِ الذُّل
[38] . عِنْدَ غُرُورِ الاِطْماعِ وَ الآمالِ تَنْخَدِعُ عُقُولُ الْجُهّالِ وَ تَخْتَبِرُ أَلْبابُ الرِّجَالِ
[39] . أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ
[40] . مَثَلُ الْحَريص عَلَى الدُّنْيا كَمَثَلِ دُوْدَةِ القَزّ كُلَّمَا ازْدادَتْ مِنَ القَزِّ عَلى نَفْسِها لَفّاً كانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّى تَمُوتَ غمّا
[41] . اَلدُّنيا تَقُرُّ وَ تَضُرُّ و تَمُرُّ
[42] . فَارْفُضِ الدُّنْيا فَاِنَّ حُبَّ الدُّنْيا يُعْمِى، وَ يُصِّمٌ وَيُبْكِمٌ وَ يُذِلُّ الرِّقابٌ فَتَدارَكْ مابِقَىَ مِنْ عُمُرِكَ وَلا تَقُلْ غَداً أَوْ بَعْدَ غَد، فَانَّما هَلَكَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ بِاِقامَتِهِمْ عَلى الأَمانِىِّ وَالتَّسْوِيْفِ