The Mediatory Role of Sayyids Between Ruling Class and Commoners in Timurid Era
Subject Areas : Epistemological and methodological researcher of historical researchrobabeh sadaat jazbi 1 , Reza Dehghani 2 , mahmood seyyed 3
1 - ph.d student
2 - Associate Professor, Faculty of World Studies, University of Tehran
3 - faculty of Azad university
Keywords: Timurids, ruling class, commoners, Sayyids, mediatory class,
Abstract :
Due to their descent from Prophet Muhammad, Sayyids have been highly respected by the public since the advent of Islam and have enjoyed a special status. The fall of the Abbasid Caliphate and the Mongol rule created an atmosphere of religious free thinking across the Islamic world, allowing sects, Sufi orders and intellectual currents to freely propagate their ideas. Sayyids also benefited from this freedom, and some prominent families got the chance to enter politics and establish small, local governments like Mar'ashis. Apart from the states founded by Sayyids, Timur and his successors had great respect for Sayyids, appointing them to high positions in the administrative structure of the Timurid state. Owing to their social status and noble lineage, Sayyids played a mediatory role between the ruling elite as superordinates and the masses as subordinates. This mediatory function and their mutual respect by superordinates and subordinates allowed them to be socially and politically active, and serve as the sole refuge of the public in times of crisis like wars. Therefore, this study aims to investigate the role of Sayyids in the Timurid era as an intermediary group between the ruling and ruled classes. The research question is how Sayyids functioned as mediators between the ruling class and commoners under Timurid rule,
_||_
بسمه تعالی
سادات و نقش میانجیگرانه آنان بین طبقات فرادست و فرودست در دوره تیموری
چکیده
سادات به جهت انتساب به پیامبر اکرم، از همان بدو طلوع اسلام مورد احترام عموم مردم بوده و از موقعیت ویژه ای برخوردار بودند. فروپاشی خلافت عباسی و حاکمیت مغولان یک فضای آزاداندیشی دینی در سراسر جهان اسلام پدید آورد و مذاهب ، طریقت ها و جریانهای فکری فرصت پیدا کردند که آزادانه به تبلیغ اندیشه های خود بپردازند. سادات هم از این فضای آزاد بی بهره نماندند و برخی خاندان های سرشناس این شانس را یافتند که قدم در راه سیاست و کسب قدرت بگذارند و حکومت هایی هرچند کوچک و محلی مانند مرعشیان تشکیل دهند. سوای حکومت هایی که سادات تشکیل دادند؛ تیمور و جانشینان او ارادت فراوانی نسبت به سادات داشتند و در ساختار اداری دولت خود آنها را به مناصب بالا می گماردند. قاطبه سادات و به طور اخص خاندان های سرشناس آنها به سبب موقعیت اجتماعی و نسب سیادت خود، نقشی میانجی در بین صاحبان قدرت به مثابه فرادستان و توده های مردم به مثابه فرودستان داشتند و همین نقش میانجی و ارتباط و احترام دوسویه از جانب فرادستان و فرودستان باعث می شد در عرصه های سیاسی ـ اجتماعی کنشگری فعالی داشته باشند و در مواقع بحران مانند جنگ ها ملجأ توده های مردم باشند. با این اوصاف مدعای پژوهش حاضر مطالعه نقش سادات در عصر تیموری به مثابه یک طبقه میانجی بین طبقات فرادست و فرودست است و سوالی که مطرح می شود این است که سادات در دوره فرمانروایی تیموریان به عنوان میانجی در بین طبقه فرادست و فرودست چگونه عمل می کردند و عملکرد آنها چه نتایجی در جامعه به دنبال داشت؟ روش پژوهش در این نوشتار روش تحقیق توصیفی ـ تحلیلی است و شیوه گردآوری اطلاعات در آن به صورت کتابخانه ای است.
واژگان کلیدی: تیموریان ، طبقه فرادست ، طبقه فرودست ، طبقه سادات، میانجی
The Mediatory Role of Sayyids Between Ruling Class and Commoners in Timurid Era
Abstract:
The Sayyids, due to their association with the Prophet Muhammad, have been respected by the general populace since the early days of Islam and enjoyed a special status. The collapse of the Abbasid caliphate and the Mongol rule created a space for religious freedom throughout the Islamic world, allowing various religious sects, Sufi orders, and intellectual movements the opportunity to freely propagate their ideas. The Sayyids did not remain unaffected by this newfound freedom, and some prominent families seized the chance to step into politics and gain power, establishing even small local governments like the Marashis. Besides the governments established by the Sayyids, Timur and his successors held great respect for them, often elevating them to high positions in the administrative structure of the Timurid state. The Sayyid community, especially their well-known families, played a mediating role due to their social status and noble lineage, acting as intermediaries between the ruling elite and the common people. This intermediary role and the mutual respect between the elite and the commoners allowed them to actively participate in political and social spheres, serving as a refuge for the masses during crises like wars. In light of these characteristics, the present research examines the role of the Sayyids during the Timurid era as a middle class between the elite and the commoners, raising the question of how the Sayyids acted as intermediaries between these two classes during the Timurid rule and what results their actions had on society. The research methodology employed in this paper is descriptive-analytical research, and data collection is library-based.
Keywords: Timurids, elite class, commoners, Sayyid class, intermediaries
مقدمه
در تاریخ دیرپای جوامع شرقی تعلق یا عدم تعلق به دایره قدرت تعیین کننده انتساب به طبقه حاکمان یا توده مردم بوده است که در تحلیل جامعه شناختی امروز از آن به طبقه فرادست و طبقه فرودست تعبیر می شود. اما در میانه این دو طبقه فرادست و فرودست گروه هایی بوده اند که نمی توان آن را متعلق به یکی از این دو طبقه دانست، ماهیت این گروه های اجتماعی به گونه ای بوده است که عمدتا نفوذ و قدرت خود را نه از اربابان قدرت و مستمسکات دنیوی بلکه از شخصیت کاریزماتیک خود یا انتساب به سلاله های معتبر و مقدس به دست می آوردند ، پیران طریقت، اولیا الله و سادات را از زمره این گروه ها می توان دانست که مرجع نفوذ و اعتبار آنها ورای قدرت دنیایی طبقه فرادست بوده است. این گروهها را که می توان آنها را گروههای میانجی یا راهنما خواند به سبب اعتباری که داشتند در مواقع اضطرار در نزد فرادستان وساطت کرده و به نفع طبقه فرودست وارد عمل می شدند و از بحران و فشارهای سیاسی ـ اجتماعی و حتی اقتصادی بر طبقه فراگیر فرودستان می کاستند و آن را همچون وظیفه ای اجتماعی برای خود می دانستند.( محمدی ؛ محمودی، 1397: 459) از میان گروههای یاد شده طبقه سادات به سبب انتساب به خاندان نبوت و سلاله امامان در نزد هر دو طبقه فرادست و فردوست از اعتبار و وجهه خاصی برخوردار بوده و نفوذ کلام بالایی داشتند. سادات از همان آغاز ظهور اسلام در میان مردم می زیستند و از آنها در برابر ستم و اجحاف زورمندان و فرادستادن حمایت می کردند. پس از هجوم مغول و فروپاشی نهاد خلافت عباسی و مهیا شدن فضای آزاد مذهبی بر تکاپوی سادات در نزد حکام ایلخانی افزوده شد و حتی موفق به تشکیل حکومت های محلی مانند مرعشیان در مازندران شدند.
با تسلط تیمور بر بخش اعظم آسیای غربی و رویه رفق و مداری وی با صاحبان مذاهب و طرائق و سادات، بر وجهه و اعتبار سادات نزد تیمور و دولت تیموریان بسیار افزوده شد، به نحوی که در دستگاه اداری و ساختار سیاسی تیموریان نفوذ کرده و به مقامات بالا رسیدند، ضمن اینکه با برخورداری از پایگاه ویژه اجتماعی خود در بسیاری از امور اجتماعی عصر تیموری منشأ اثر شدند. با این اوصاف آنچه به عنوان مدعای این پژوهش مد نظر است بررسی نقش میانجیگرانه سادات در عرصه های مختلف سیاسی ـ اجتماعی بین حاکمان به عنوان طبقه فرادست با توده مردم به عنوان فرودست در قالب گروه های راهنما یا میانجی است. به تبع چنین مدعایی سوالی که در اینجا مطرح است این است که سادات در دوره حاکمیت تیموریان چگونه به عنوان میانجی بین طبقه فرادست و فرودست عمل می کردند و عملکرد آنها چه نتایجی در جامعه در پی داشت ؟
در خصوص پیشینه پژوهش گفتنی است تاکنون به طور خاص اثری در قالب کتاب، مقاله یا پایان نامه نوشته نشده است، اما چند اثر وجود دارد که به وضعیت سادات در دوران تیموریان پرداخته اند و با تسامح می توان آنها را به عنوان پیشینه پژوهش حاضر تلقی کرد: " نقش سیاسی ـ اجتماعی سادات در دوره تیموری" نویسنده در این مقاله ضمن اشاره به جایگاه سادات در نزد تیمور و دیگر فرمانروایان گورکانی می افزاید در عصر تیموری بسیاری از مناصب دینی مانند صدارت ، قضاوت و نقابت به بزرگان سادات واگذار می شد که خود نشان از موقعیت والای آنها در جامعه داشت. تمرکز این مقاله بیشتر تشریح مناسبات سادات با صاحبان قدرت است و به مناسبات آنها با توده های مردم نمی پردازد "سادات در عصر تیمور" عنوان مقاله دیگری است که در آن نویسندگان از سادات به عنوان یک قشر مهم و تأثیرگذار اجتماعی یاد می کنند. قشری که هم در نزد حاکمان و هم نزد قاطبه مردم صاحب نفوذ و اعتبار بودند. در این مقاله نویسندگان از مشاهیر و خاندان های ساداتی یاد می کنند که در دستگاه پادشاهان تیموری به مناصب و مدارج مهمی دست یافتند و از موقعیت خود جهت خدمت به مردم بهره می جستند اما به رغم اشاره به موقعیت سادات در بین حاکمان و مردم با نگاه توصیفی و تاریخی به این موقعیت می نگرد و به صبغه جامعه شناسی تاریخی این روابط توجه ندارد و در نهایت پایان نامه حسین مقام پور با عنوان " بررسی نقش و جایگاه سادات در ساختار سیاسی ـ اداری تیموریان " این پایان نامه همچو دو اثر پیش گفته بر جایگاه سیاسی ـ اداری سادات تأکید دارد نویسنده در این اثر به سبب ماهیت نوشتار دامنه بحث را گسترانیده است و با توضیح و تفصیل بیشتری در قیاس با مقالات قبلی به نقش و جایگاه سادات در دستگاه اداری تیموریان پرداخته است، این پایان نامه بیشتر مبتنی بر نگاه یک سویه به کارد و نقش سادات دارد و آن را عمدتا در چارچوب روابط با صاحبان قدرت تحلیل و ارزیابی می کند.
این آثار به رغم اهمیت و ارزشی که در مطالعه جایگاه سادات در دوره تیموریان دارند، اما در هیچیک از آنها از منظر جامعه شناختی به کارکرد اجتماعی سادات به عنوان گروه میانجی نپرداخته اند و عموما بر جایگاه سیاسی ـ اجتماعی و اداری سادات تأکید ورزیده اند.اما در پژوهش حاضر تأکید بر کارکرد دوگانه نقش سادات به عنوان گروه میانجی در نزد طبقه فرودستان و فرادستادن است. روش پژوهش در این مقاله روش توصیفی ـ تحلیلی و شیوه گردآوری اطلاعات در آن شیوه کتابخانه ای است.
1. سادات در عصر تیموری
تيموريان كه پس از وقایع دوره مغول و از هم گسیختگی جامعه ایران بر سر كار آمدند تا مدتها درگير جنگ و دشواری های سیاسی و فرهنگی بودند، هر چند محیط فرهنگی ایران و وجود دانشمندان همواره موجب مي شد تا فاتحان و بیگانگان پس از تسلط بر ایران خود را با محيط فرهنگي و اجتماعي آن وفق داده و در صدد جلب دانشمندان برآیند و حتي در احياء و حفظ مواريث فرهنگي و تشويق علم و دانش بکوشند.
تیمورلنگ موسس سلسله تيموري نيز از اين دسته كشورگشايان بود كه به رغم بی رحمی و خونريزي های فراوان به نوعي جمع اضداد بود، وی در عین حال که خود را غازي و مذهبي جلوه مي داد و جايگاه و مرتبه علما و دانشمندان و اهل تصوف و مهمتر از همه سادات را پاس مي داشت (سمرقندی، 1383: 2/ 739). اساسا نگاه تيمور به دين بيش از آنكه اعتقادي باشد عملگرايانه بود و تقريبا هيچ فرقه و مذهبي را بر ديگري رجحان نمي داد هر چند خود وي ظاهرا مذهب تسنن مي ورزيد. تيمور در موارد بسياري به طرفداری از شیعیان میپرداخت اما اين آمادگي را داشت كه به مجرد احساس خطر از جانب آنان دست به سركوبشان بزند. اما فرزندش شاهرخ رويه اي متفاوت از تيمور داشت شاهرخ با تاجگذاری در هرات خود را در فرهنگ و زبان فارسي غوطه ور ساخت و با تكريم بارگاه امام رضاه ارادات خود را نسبت به ائمه معصومين نشان داد. همسر ايراني وي گوهر شاد خاتون با ساخت مسجدگوهرشاد تمايلات قلبي خود را به امام رضا و مذهب تشيع نشان داد (خواندمیر،1353: -۵۵۵-۵۵۴).
از دوره شاهرخ به بعد ابراز تمايل به آيين تشيع و نمادهاي آن رويه تقريبا ثابت سلاطین تیموری بود ضمن اينكه شيعيان هم فرصت يافتند تا در دستگاه حكومتي نفوذ كرده و به مقامات دولتي نائل آيند. در اواخر عصر تيموري و با روی کار آمدن سلطان حسین بایقرا علاقه و توجه به شيعيان دو چندان شد و در ميان شيعيان، سادات با توجه به اينكه از سلاله امامان شيعه بودند از منزلت والایی بهره مند بودند و از امتيازات خاصي برخورداربودند. در تزوکات تیموری آمده است که همواره گروهی از سادات و علما و فقها همراه تیمور بوده اند. در لشکر کشی به سوی ازبکان ظلم و تعدی آنان نسبت به سادات یکی از دلایل تيمور برای حمله به آنان بود. تیمور چنین میگوید که برای نجات هفتاد سید و سیدزاده که توسط ازبکان اسیر شده بودند دست به حمله زده و آنان را نجات داده است. (حسینی تربتی، ۱۳۴۲: ۲۶)،
گاهی سادات در حکومت داری تیمور نیز دخیل بودند او همواره تعظیم و احترام سادات و علمای اسلام را به جا میآورد و در رواج آیین اسلام سعی و تلاش مینمود (همان : ۱۹۶). در سال ۷۹۴هجری قمری شورشی در استرآباد توسط دو فرد علوی علیه تیمور روی داد که وی به سرکوب آنها پرداخت و همۀ افراد شرکت کننده در شورش را به جز دو فرد علوی که سرکرده شورش بودند، کشت (شامی، 1363: 162).
در ظفرنامه شامی آمده است که تیمور دستور میدهد تا تمامی سادات،علما، قضات و مشایخ را در مسجد جامع دهلی پناه دهند. وی از کشتن و غارت سادات امتناع میکند و این بیانگر حمایت تیمور از سادات است. در همین نبرد شیعیان و سادات نیز در سپاه تیمور حضور داشتند و چنانکه سید شمس الدين در خدمت تیمور بوده است (شامی، ۱۳۶۳ :۱۹۳)، حافظ ابرو «در زبده التواریخ» از معاف شدن سادات در پرداخت مالیاتی که تیمور در هنگام فتح شهرها بر ساکنان آن مقرر میکرد، خبر میدهد. تیمور در سرکوب شهاب الدين مبارک تمیم حاکم مولتان با فتح شهر بر ساکنان آن مالیاتی را مقرر کرد که مجبور به پرداخت آن بودند؛ اما سادات و علما از پرداخت آن معاف شدند. لشکریان تیمور به غارت و اسیر گرفتن مردم شهر پرداختند و خانه های آنان را آتش زدند اما فقط علما و سادات از این بلایا نجات یافتند (حافظ ابرو، ۱۳۸۰: ۲/ ۸۳۷)
سید برکه یکی از شیعیانی بود که در خدمت تیمور از جایگاه بالایی برخوردار بود. تیمور علاقه زیادی به وی داشت و در مسائل سیاسی حکومت و لشکر کشیها با وی مشورت میکرد. معینی در منتخب التواریخ درباره وی اینگونه آورده است که "امیر تیمور دم و قدم سید برکه را مبارک و میمون دانسته تمامت اوقاف حرمین را معاف فرموده و تولیت آن را به او ارزانی داشت. تعظیم و عزت او تا حدی به جای آورد که همه عالم و عالميان تا دامن قیامت از آن باز خواهند گفت."(نطنزی، 1336 :۲۲۰)
تیمور همواره سادات و علما را مورد احترام و تعظیم قرار میداد، در مجالس او همواره سادات که از بازماندگان پیامبر(ص) بودند حضور داشتند. تیمور هیچگاه در اموال اوقاف دخالتی نمیکرد (سمرقندی، ۱۳۸۳: ۱/ ۱۳۹). وی در اکثر لشکر کشیها و فتوحات خود با شیعیان با احترام رفتار میکرد و از کشتن و غارت آنان امتناع کرد. این مورد باعث همکاری شیعیان با وی میشد و هرگاه تيمور نیازی به آنان داشت برای کمک آماده میشدند. به طور مثال در فتح خوارزم سادات، علما، دانشمندان و هنرمندان را به سمرقند انتقال دادند. اگرچه در سمرقند بی احترامی هایی به آنان شد اما جانشان را در امان نگه داشت و از کشتن آنان امتناع کرد. در فتح شیراز و اصفهان سادات به همراه مشایخ و علما به استقبال تیمور آمدند. (خواند میر، 1353: ۳/ ۴۲۹-۳۱۹)
شاهرخ پسر تیمور پیرو جدی علوم و صنایع بود و مسجد گوهرشاد و حرم امام رضا که زیارتگاه شیعیان است از یادگارهای دوران اوست(آرین پور، 1382: 431) از منظر دینی شاهرخ در انجام اعمال مذهبی بر دیگران پیشی می جست، در ماه رمضان روزه دار بود و بارها به زیارت مرقد امام هشتم شتافت وی به آبادانی مشهد پرداخت و در یکی از زیارت های خود قندیلی از طلا به وزن سه هزار مثقال به عنوان نذر به گنبد مرقد امام رضا(ع) آویخت. او همچنین به زیارت مقابر علما و فضلای دیگر هم میرفت. این اقدامات شاهرخ فرصت مناسبی برای شیعیان بود تا بتوانند آزادانه به انجام اعمال مذهبی خود بپردازند. و عقاید خود را نشر بدهند (حافظ ابرو، ۱۳۸۰: ۵۰)
در زمان شاهرخ سادات عهده دار منصب های مهمی در دربار حکومتی شدند. برخی از وزرای شاهرخ از سادات شیعی مذهب بودند و این بیانگر موقعیت رو به رشد سادات نسبت به ادوار پیشین است. چنانکه خواند میر در حبیب السير آورده است که شاهرخ در اوایل سلطنت خود سید فخرالدین محمد را به وزارت خود انتخاب کرد. البته از وی به نیکی در تاریخ یاد برده نشده است. به وزارت رسیدن سید فخرالدین گرچه مورد رضایت برخی نبود؛ اما برای سادات موقعیت خوبی را فراهم کرد. وی همواره برای سادات و علما احترام قائل بود اما فردی متکبر بود. سید فخرالدین همگان را برای ملاقات نمیپذیرفت و این یکی از دلایل نارضایتی درباریان از وی بود. وی نزدیک به ده سال منصب وزارت را بر عهده داشت تا اینکه میرزا بایسنقر باعث ضعیف شدن وی شد و فردی را در وزارت وی شریک گردانید (خواندمیر، 1353: ۳/ ۵۹۸). تا اینکه سرانجام در سال ۸۰۹هجری قمری سید فخرالدین محمد را از وزارت خلع کردند (فصيح خوافی، 1339: ۱۰۳)
نویسنده خلد برین در این مورد می نویسد:" در اين سال سيد فخرالدين كه منصب وزارت خاقان سعيد من حيثالاستقلال به او مفوض بود و از راه نخوت و تكبر قدم بر تارك كيوان مىسود به اهتمام ميرزا بايسنقر از وزارت معزول و هم در آن زودى به امراض مختلفه مبتلا شده بدرود جهان گذران نمود".(واله اصفهانی، 1379:450)
جانشینان شاهرخ رویه او را در جلب حمایت سادات ادامه دادند؛ سلطان حسین باقرا با فراخواندن سادات به هرات آنان را به مدارج بالاي حكومتي گماشت؛ از آن جمله میتوان از سید غیاث الدين افضل بن سید حسن ياد كرد که چندین سال مقام شیخ الاسلامی دولت تيموري را داشت. امیر سید اصيل الدين عبدالله الحسینی از ديگر سادات متقي و ديندار اين دوره بود كه جهت تدريس در مدرسه گوهرشاد به هرات دعوت شد. (خواندمیر، 1353: ۳/ ۲۳۴). سلطان حسین به دلیل زندگی در استرآباد تحت تاثیر باورهای شیعیان دوازده امامی قرار گرفت، به همین دلیل در بدو سلطنت، در هرات وی قصد داشت اسامی دوازده امام را در خطبه بیاورد كه با مخالفت امیر علیشیر نوایی و مولانا عبدالرحمن جامی مواجه شد و به مرحله اجرا در نیامد، زیرا بیم غلیان احساسات مذهبی مردم و نقصان به ارکان حکومت می رفت. در پی این تصمیم سلطان، نزدیکان سلطان حسین سید علی قاینی واعظ که به واحد العين معروف بود را از منبر به زیر کشیدند و مورد اهانت قرار دادند زیرا بر اين گمان بودند سلطان تحت تأثير او چنين تصميمي گرفته است. (جنابدی، ۱۳۷۸: ۶۵).
زمجی اسفزاری در "روضات الجنات" درباره او آورده است "سید علی واحد العين که دیده باطنش چون چشم ظاهر از دیدن راه حق پوشیده بود و میان به تشییع مذهب شیعه بسته، دهان به تشنیع اهل سنت گشاده در شیوه واعظی و سخنان مسجع و نثر و نظم ید طولی داشت." (زمچی اسفزاری، 1339: 2/ 328). اسفزاری معتقد است که شیعیان در شیعه خواندن سلطان حسین بایقرا غلو کردند و این غلو به خاطر تبلیغات سيد على واحدالعین و سید حسن کربلایی بود. سید علی واحدالعین در روز عید قربان در مصلی به منبر رفت و به بدگویی سنیان پرداخت و تشیع را تبلیغ کرد(همان،329). از ديگر چهره هاي شاخص دوره سلطان حسين بايقرا خواجه جمال الدين عطاء الله بن فضل الله دشتکی شیرازی از خاندان سادات دشتکی بود. جمال الدین از وزرای سلطان حسین بایقرا بود که بعد از وزارت سمت دیوان اشراف را عهده دار شد. بعد از سلطان حسین بایقرا او هیچ سمتی را در دربار نپذیرفت اما همواره امرا و وزرا در هرات با وی مشورت میکردند. (قطغان، ۱۳۸۵: ۲۹۵)
مشخصهای که در دوره تیموریان در جامعه رواج زیادی یافته بود تکریم اولاد پیغمبر و در پی آن احترام به آرامگاه حضرت علی (ع) و سایر ائمه اطهار بود. برخی این احترام شاهرخ به شیعیان را به معنای شیعی بودن او دانسته اند(فورینز،1390: ۲۹۳)جانشینان شاهرخ نیز راه وی را ادامه دادند و همواره به شیعیان احترام میگذاشتند.حاکمان تیموری همواره سعی بر این داشتند تا بین شیعیان و سنیان شکاف ایجاد نشود تا بتوانند با خیال آسوده تری بر جامعه حکومت کنند ابوسعید تیموری را میتوان آخرین حاکم تاثیر گذار تیموری دانست. تیموریان مذهب سنی داشتنداما شیعیان همزمان با این دوران با محدودیت چندانی مواجه نبودند. تیمور در برخورد با شیعیان رفتار یکسانی نداشت در جایی در فتح دمشق علت حمله خود به دمشق را بد رفتاری و مخالفت اجدادشان با امام علی (ع) و فرزندانش میداند و به طرفداری از شیعیان به دمشق لشکر کشی میکند و در جای دیگر اظهار مخالفت با شیعیان دارد و سادات را از مازندران بیرون میکند. (شامی، ۱۳۶۳: ۲۳۵)
در زمان شاهرخ تیموری 807-850ه.ق و فرزند با ذوق او بایسنقر میرزا852-861ه.ق با توجهی که این دو امیر به اهل علم و ادب در شهر هرات داشتند هرات به صورت یکی از مراکز مهم علمی و ادبی در شرق اسلام درآمد و شمار زیادی از فضلا و دانشمندان و شعرا و ادبای سایر شهرهای اسلامی را به سوی خود جلب کرد. در زمان سلطان حسین بایقرا 875-911ه.ق و وزیر دانشمند او امیر علیشیر نوایی906ه.ق هرات کانون دانشمندان بزرگ و سخنوران نامی شد که سرآمد آنان مولانا عبدالرحمن جامی شاعر و نویسنده و عارف مشهور قرن نهم بود.(غنیمه، 1364: 21)
در این عصر افراد به طبقه خاصی محدود نبودند و میتوانستند به مراتب بالاتر دست پیدا کنند. در این زمان سادات و علمای مذهبی و نظامیان مهم ترین طبقات اجتماعی به حساب می آمدند.بنا به تزوکات تیموری جامعه به دوازده طبقه به شرح زیر تقسیم شده بود:
1. سادات وعلما و فضلا. برای استفسار مسایل دینی شرعی. 2. عقلا و اصحاب کنکاش برای استفاده از تجربیاتشان 3. ارباب دعا که از آنها برکت مییافت 4. امرا و سرهنگان و سپهسالاران. 5. دلاوران و بهادران و کلانتران و کدخدایان. 6. خردمندان معتمد برای مشورت امور ملک. 7. وزراء ،کُتاب و منشیان برای تقویم وقایع ملک. 8. حکما و اطبا و منجمان و مهندسان 9.محدثین و ارباب اخبار و قصص (تاریخ نگاران) 10. مشایخ و صوفیان و عارفان که کرامت وخوارق عادت دارند. 11. ارباب صِناعت 12. سیاحان و مسافران برای شنیدن اخبار عالم.(ابن عربشاه،1339: 68) همان طور که مشاهده می شود در میان این طبقات اولین و مهمترین طبقه سادات، علما و مشایخ هستند و بقیه مردم در مراتب بعدی قرار داردند.
تیموریان در ابتدای ورود به ایران با مخالفت هایی از طرف شیعیان روبرو شدند، این ظلم ستیزی شیعیان در نهایت تیموریان را بر آن داشت که در برابر رعایای خود با انعطاف و ملایمت برخورد کنند. در این زمان اِبْنِعِنَبه با نوشتن کتاب « عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب» در مورد شیعیان و علویان و اهدای آن به تیمور اولین قدم را در جهت آشنایی تیموریان با مذهب تشیع برداشت، پذیرفته شدن این کتاب از طرف تیمور نشان دهنده پیشرفت سیاسی و مذهبی مسلمانان و آزادی آنها است. در این دوره شیعیان در پیروی از عقاید خود آزادی داشتند، و سلاطین تیموری نیز برای تداوم حاکمیت خود به تشیع تمایل نشان دادند.(راوندی، 1357: 365) تیمور به جنگها و لشگرکشی های خود عنوان جهاد میداد تا به عنوان غازی اسلام شناخته شود و از این عنوان نصیبی بردارد؛ چنان چه حمله به چین را عنوان جهاد با كفار داد.(یزدی، 1336،ج2: 447) به همین دلیل هم به او لقب "مجدد دین" داده اند. در واقع تیمور در پی اهداف سیاسی خود قصد داشت خود را پادشاهی دین مدار و مدافع اسلام در سطح جهانی معرفی کند، و به این صورت برتری خود را نسبت به سایر سلاطین در جهان اسلام ثابت کند.(تاکستن و همکاران،1384 : 26)
او از مذهب برای پیشبرد اهداف سیاسی خود استفاده میکرد، و از اسلام برای توجیه فرمانروایی و فتوحاتش بهره میبرد، لشکرکشی های او به گرجستان و هند نیز ظاهر برای حفظ دین بوده، اما در واقع او برای به چنگ آوردن غنیمت و باج و خراج به این لشکرکشیها میپرداخت. (فورینز،1390 : 23) او در سال ۸۱۵هـ، یاسای چنگیزی را لغو کرد و مقررات اسلامی را برقرار نمود، بعد از آن محاکم شرعی طبق قواعد فقه عمل میکردند اما محاكم عرفی طبق قانون «یاسا» بود.(دستوم،1374 :186).
2. سادات در تعامل با دولت تیموری
دوره تیمور به دلیل گسترش قلمرو سیاسی، لشکر کشی های فراوان او و نیز تخریبها و قتل عام مردم شهرهای مختلف در فلات ایران و نقاط دیگر جهان، یکی از ادوار مهم تاریخ ایران محسوب می شود.
نخستین داده تاریخی که از تعامل سادات و تیموریان حکایت دارد مربوط به زمانی است که تیمور در سطح یکی از مدعیان قدرت در ماوراء النهر تکاپو میکرد و حمله دوم مغولان به ماوراء النهر در جریان بود. در کتاب منسوب به تیمور ، حمله دوم مغولان به نوعی به سادات مرتبط بود. به گزارش این منبع در جریان این حمله به سال ۷۶۲ في. تغلق تیمور، خان مغول وی را سپهسالار و پسرش الیاس خواجه را حاکم ماوراء النهر نمود، همین زمان ازبکان ماوراء النهر را مورد تاخت و تاز قرار دادند از جمله هفتاد نفر از سادات را اسیر کردند، که تیمور آنان را آزاد ساخت و همین موضوع دلیل مخالفت امرای الیاس خواجه و ازبکان گردید و آنان به تغلق تیمور چنین وانمود کردند که تیمور علم طغبان برافراشته است( حسیني تربتی، 1342، ۲۵).
مدتی بعد و در جریان آخرین جنگ تيمور و امیر حسین قرا اوناس، یکی از معروفترین و از برجسته ترین شخصیت های مذهبی دورۀ تیمور که نقش مهمی، دست کم به لحاظ روانی و تبلیغی، ایفا کرد به خدمت وی در آمد. وی سید برکه از سادات مکه بود که این زمان در ماوراء النهر بسر میبرد. عمدۀ منابع فارسی وی را از سادات حسینی مکه خواندهاند (کیا گیلانی، 1409ق. 56)
در منابع عربی، بویژه ابن عربشاه که کتابش منبع دیگر مورخان عرب بوده سیادت او مورد تردید است و وی را متهم به شیادی نمودهاند. این عربشاه مینویسد که برخی معتقدند برکه از مردم مغرب بوده که در مصر بكار حجامت مشغول گشته و چون گذارش به سمرقند افتاده خود را علوی خوانده است. وی در ادامه اشاره کرده که برخی نیز او را از مردم مکه و برخی اهل مدینه دانسته اند (ابن عربشاه. 1339: ۱۹).
مشخص است که ابن عربشاه سیادت او را به رسمیت نمیشناخته و کوشیده نسب او را مجهول بنمایاند. علت رفتن برکه به ماوراء النهر دریافت موقوفات حرمین شریفین ذکر شده است. ورود سید به ماوراء النهر با اختلاف تیمور و امیر حسین همزمان گشته است و جالب این که سید برکه ابتدا به نزد امیر حسین رفت و درآمد موقوفات را طلب نمود اما چون میزان این درآمد مبلغ هنگفتی میشد امیر حاضر به پرداخت آن نشد و احترامی که در شان سادات بود به وی روا نداشت. برکت که از امیر حسین رنجیده شد به نزد تیمور آمد و به وی طبل و علم که نماد سلطنت و پادشاهی بود، پیشکش کرد و "... از روح حضرت رسالت و مرتضی علی - عليهما السلام - استمداد آن نموده نفس های نیکو راند. حضرت امیر صاحب قران دم و قدم او را عبارت و میمون دانست." (شامی، 1363: 57) منابع متفق القولند که این کار در تیمور تاثیر زیادی داشته و تیمور توانست امیر حسین را شکست بدهد و از سر راه خود بردارد. وی اوقاف حرمین را به سید برکه داد و او را بسیار عزیز کرد
طبعا تیمور نیز به دلیل ارادت عموم جامعه نسبت به سادات، به آنها توجه خاصی داشت. از این رو، پس از فتح مناطق مختلف به هنگام برپایی بار عام و در تشریفات دربار سادات را جایگاهی خاص می داد. در این مواقع، سادات، معمولا در طرف راست تخت تيمور میایستادند (حسینی تربتی، ۱۳۴۲: ۳۲۸)، تیمور در تزوکات به این نکته اشاره کرده و چنین میگوید: "طایفه سادات، علما، مشایخ و فضلا را به خود راه دادم و همیشه به بارگاه من آمد و شد نمودند و مجلس مرا به زیب و زینت نگاه میداشتند. مسائل علوم دینی، حکمی و عقلی مذکور میساختند و مسائل حلال و حرام از ایشان استفسار مینمودم" (همان:۲۰۴).
توجه ویژه تیمور به سادات به عنوان یکی از اقشار جامعه ایران آن روز، از دلایل کامیابی او در برنامه هایش میباشند. البته سادات به دلیل انتسابشان به پیامبر اکرم پیوسته مورد اعتنا و اعتبار مردم بودهاند. اما اعتبار این قشر در جامعه ایران از زمان ایلخانان رو به فزونی گذاشت و در زمان تیمور این اعتبار بیش از گذشته گردید. توجه ویژه تیمور به این قشر از جامعه نیز عمدتا در همین زمینه قابل توضیح است. او از همان آغاز تلاش برای تحصیل قدرت، احترام خاصی را برای خاندان های سادات قایل بود.
سادات نیز در مسیر تقویت و اعتبار بیشتر تیمور کمک های فراوانی به او نمودند. آنها اخبار بسیاری از سرزمین های مختلف را برای تیمور ارسال میکردند که این اخبار تیمور را در موفقیت آمیز بودن لشکر کشی هایش یاری میداد. از آن رو که سادات مورد اقبال عموم بودند، (حافظ ابرو، 1372/ 2: 740). در مواردی از جانب تیمور به سوی بزرگان شهرها و فرماندهان استحکامات گسیل میشدند تا مدافعان به اعتبار و احترام آنها از دفاع در مقابل تیمور منصرف شوند. تیمور از سادات برای مجاب کردن مردم و علمای آنها نهایت استفاده را میبرد. چنانچه تیمور عزم تسخیر شهرهایی را مینمود و مردم آن شهرها از تسلیم شدن خودداری میکردند، به استثنای سادات اکثر آنها را قتل عام میکرد. البته مردم نیز در برخی موارد سادات را وسیله مصالحه با تیمور و ممانعت از طغیان غضب او قرار میدادند (مرعشی، 1333: 224)
در مناطقی که حمایت از سادات برای وی منفعتی داشت از آنها پشتیبانی میکرد. وی در خراسان که علاقه به خاندان پیامبر از قدیم الایام حتی پیش از ابومسلم خراسانی در آنجا وجود داشت، به منظور جلب حمایت مردم خود را حامی سادات نشان می داد در هنگام عزیمت تیمور به سبزوار و پس از آنکه سبزوار را فتح نمود، به دیدار پیر فرزانهای به نام سید محمد رفت و از او برای تسلط بر خراسان راهنمایی خواست (ابن عربشاه ۱۳۳۹: ۲۸-۲۹). تیمور خود در تزوکات در باب احترام نسبت به سادات اشاره دارد. او در تزوک یازدهم میگوید: "تزوک طوایفی که از ترک و تاجیک و عرب و عجم به درگاه من التجا آوردند، چنین کردم؛ اول امر نمودم که هر طایفه و هر طبقه را که سادات و علما باشند اعزاز و احترام نمایند" (حسینی تربتی، ۱۳۴۲: ۲۱۶)
او در فتح بسیاری از شهرها و ولایات سادات را از قتل عام معاف می کرد هنگام فتح عراق عرب همین سیاست را اجرا نمود، به گونهای که "غیر از سادات و علما کسی از آن بليه نجات نیافت" (خواند میر، ۱۳۳۳، ج ۳: ۳۲۱). در ماجرای فتح شهر تلمبی در هندوستان نیز به دستور تیمور، سادات از غارت و کشتار جان به در بردند (یزدی، 1336، ج ۲: 46)، او در جریان فتح شام نیز از قتل سادات بسیاری خودداری کرد، اما دستور داد آنها را به ماوراء النهر انتقال دهند (ابن عربشاه ۱۳۳۹: ۱۶۶). در مواردی، هنگام فتح شهرها، اهالی شهر سادات را به عنوان شفيع خود به نزد تیمور میفرستادند تا از غضب تیمور مصون گردند. هنگامی که شهر حلب در محاصره سپاه تیمور قرار داشت، حاکم آنجا به مردم گفت: " اگر مصلحت دانید در انقباد و اطاعت او در آییم و سادات و علما را که پیش او حرمتی تمام دارند وسیله سازیم و پیشکش های لایق و تبرکات مناسب مصحوب ایشان فرستیم، شاید که عنان توجه از این صوب بگرداند و خانمان و ناموس ما به سلامت بماند" (یزدی 1336، ج ۲: ۲۲۱).
همان گونه که در حمله هولاکو به بغداد علمای شیعه برای جلوگیری از کشتار بیشتر، روایتی از امام علی نقل کردند و او را نسبت به خود نرم نمودند، علمای این دوره نیز تیمور را از مجددان دین اسلام دانستند، مجددانی که در طول هر صد سال ظهور کرده بودند؛ این مجددان به ادعای ایشان عبارت بودند از: عمر بن عبد العزيز، مأمون، المقتدر بالله، عضدالدوله دیلمی، سلطان سنجر. غازان خان، الجایتو و تیمور (میر جعفری، ۱۳۸۱: ۶۹)میر سید شریف جرجانی که از فحول علمای زمان بود، در نامهای به تیمور نوشت: از پیامبر اکرم روایت است که خداوند در سر هر صد سال از برای رواج دین محمد تا مجددی بر میانگیزد و چون در این سر صد هشتم امیر صاحبقران دین مبین را رواج دادند و در افکار و انصار عالم دین و اسلام رواج یافته به تحقیق رسید که مروج دین امیر صاحبقران است» (حسینی تربتی، ۱۳۴۲: ۱۸۱ - ۱۹۴)
تیمور برای دو گروه از سادات، یعنی علمای دینی سادات و دیگر شیوخ متصوفه سادات احترام و اعتبار ویژه ای قایل بود. از میان سه روحانی شمس الدین گلال مشاور روحانی پدرش، زین الدین ابوبکر تایبادی خوانی و سید برکه که در تکوین شخصیتش تأثیر بزرگی داشتند، سید برکه نقش و جایگاه ویژهای داشت (رويمر، ۱۳۸۵: ۱۳۸).
تیمور در جنگهای خود از برکت انفاس سید بهره میگرفت و او را همراه خود میبرد: " چون هردو لشكر در برابر صف كشيدند، در هرطرف سپاه دشمن به چند قشون افزون بود. حضرت صاحبقران اميد به عنايت پروردگار استوار داشته از اسب فرود آمد و دو ركعت نماز به اخلاص گزارده روى تضرّع بر خاك نياز نهاد و از پادشاه پادشاهان فتح و ظفر طلبيد. ...در اين حال سادات عظام و مشايخ كرام چون مرتضى اعظم امير سيد بركه و شيخ الأسلام خواجه ضياء الدين يوسف و شيخ اسمعيل از فرزندان شيخ الأسلام احمد جام قدّس سرّه سرها برهنه كردند و دستها به دعا برآورده فتح و ظفر خواستند و امير سيد بركه صاحبقران مؤيّد را مخاطب ساخته بر زبان راند كه توجّه حيث شئت فانّك منصور و در هر حال دليران هردو سپاه آتش حرب و قتال التهاب و اشتعال دادند". (سمرقندی، 1383: ج1: 643)
"از جمله وقايع زمان قشلاق قراباغ [يكى آن] بود كه امير سيّد بركه مريض گشت؛ و هرچند اطبا در معالجۀ آن يد بيضا نمودند فايدهاى بر آن مترتب نشد؛ و صحيفۀ حيات آن سيّد بزرگوار مطوى گشته مرغ روحش از قفس كالبد به جانب كنگرۀ عرش پرواز نمود. و حضرت صاحبقران از وقوع اين حادثه به غايت مضطرب و متألم شده آخر الامر مضمون كلمه كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ را نصب العين ضمير ساخته، دست در عروۀ وثقاى تحمل و اصطبار زده؛ و اشارت عليه صدور يافت كه نعش او را به اندخود برده به رسم امانت در خاك نهند". (خواندمیر، 1353: 142) تیمور نیز به موجب وصیتی که کرده بود، در کنار وی دفن گردید. تیمور به علمای سادات صرف نظر از مذهبشان، اعتنای ویژهای داشت و آنها را تشویق به تشکیل مجلس بحث و مناظره کرده و خود نیز بعضا در آن مجالس حضور مییافت. این مباحث گاه به غلبه یکی بر دیگری میانجامید بدون آنکه موجب برانگیخته شدن تعصبات مذهبی تیمور به نفع یکی گردد. چنان که در حبیب السیر آمده، میان مشاجرات و مناظراتی که میان شیعه و حنفی بر پا می شد، در بیشتر مباحث سید شریف جرجانی - عالم شیعه - بر رقیب حنفی خود - مولانا سعدالدین تفتازانی - غالب میآمد (خواند میر، ۱۳۳۳. ج ۳: ۵۴۷)
تیمور از این عالمان دین برای تقویت روحیه نظامیان خود بهره میبرد، چنان که گفته شده: در نبرد تیمور با توقتمش در ابتدا به دلیل قدرت بالای لشکر رقیب سپاه تیمور روحیه کافی برای جنگ نداشت تا آنکه سید بر که دست به دعا برداشت و آیه کریمه «یا ایها الذين آمنوا ذكروا نعمت الله عليكم...» را قرائت کرد و همانند پیامبر "شاهت الوجوه گویان " خاک بر جانب دشمنان پاشید (یزدی، 1336، ج ۱: ۳۸۶)
جانشینان تیمور کماکان رویه او را در تکریم و استمداد از سادات ادامه دادند اما در میان آنها سلطان حسین بایقرا روابط خاصی با سادات داشت و موقوفات بسیاری برای آنها در نظر گرفته و اداره آن را به آنان داده بود.(میرخواند، 1339،ج7: 250) وی مانند جدش تیمور، سادات را از مناطق مختلف به سمرقند دعوت میکرد، مانند امیر سید اصیل الدین عبدالله حسینی که از سادات شیراز بود و برای تدریس در مدرسه گوهرشاد به هرات دعوت شد(خواندمیر،1333: ج4: 334) معروفترین سید دوره وی میر سید شریف جرجانی، نبیره میر سید شریف بزرگ بود که منصب صدارت را عهده دار شد.(شامی ،1363: 464)
قاضى نور اللّه شوشترى، سيّد شريف را نيز مثل اغلب مشاهير اهل سنّت از شيعه شمرده و استشهاد مىنمايد به اينكه شاگرد او سيّد محمّد نوربخش و شيخ محمّد ابن ابى جمهور احسائى از فقهاى اماميّه به تشيّع وى تصريح كردهاند، همچنین قاضى شوشتری می گويد كه جميع ارباب فضل و كمال از زمان خود سيّد شريف تا اين زمان طفيلى و عيال كمالات و مصنّفات وى مىباشند. سيّد شريف در اواخر از آن همه علوم ظاهرى رسمى كه داشته منصرف شد و قدم به دايرۀ سير و سلوك گذاشت.(شوشتری، 1376، 1: 207)
پس از مرگ جهانشاه قراقویونلو به سال ۸۷۲ق. ابوسعید تیموری آخرین فرمانروای گورکانی عازم نواحی غربی ایران گردید. یادگار محمد که خود یکی از مدعیان کسب قدرت بود به نزد اوزون حسن رفته و اوزون حسن نیز از وی به عنوان اهرمی برای فشار به دولت تیموری بهره میبرد. اوزون حسن به مقابله پرداخت و سپاه تیموری به واسطه فرا رسیدن سرمای زمستان و کمبود تدارکات و حملات پی در پی ترکمانان در وضعیت سختی قرار گرفت. ابوسعید پس از مشورت با امرایش، خواستار پایان جنگ گردید بدین منظور یکی از سادات به نام سید امیر غیاث الدین از فرزندزادگان سید قوام الدین مرعشی را به نزد اوزون حسن فرستاد. اوزون حسن" شرایط استقبال به جای آورده از خرگاه بیرون آمد و جناب سید را در آغوش عاطفت گرفت و فرمود که هرچند مرا داعیه مصالحه نبود اما با وجود سیادت مآبی از فرموده تجاوز نخواهد فرمود ". بدنبال آن سید صدرالدین ابراهیم قمی و سید عبدالحی مشهدی به همراه مادر ابو سعید برای درخواست صلح به نزد اوزون حسن آمدند. اما با وجود موافقت اولیۀ اوزون حسن برای صلح، یکی از سادات به نام سید اردبیلی که پیشتر از سوی اوزون حسن به سفارت نزد ابوسعید رفته بود، بازگشت و مانع صلح گشت. وی اوضاع آشفتۀ سپاه ابوسعید تیموری را گزارش نمود و از شکل گیری قرارداد صلح جلوگیری نمود. با پیوستن برخی امیران سپاه تیموری به اوزون حسن، ابوسعید شکست خورده و دستگیر شد. (سمرقندی، ۱۳۸۳: ۹۸۸ - ۹۹۰)
ابوسعید به دست یادگار محمد نوۀ شاهرخ به قتل رسید. وی ابوسعید را به انتقام قتل گوهرشاد، همسر شاهرخ و مادربزرگش که یک دهه پیش توسط ابوسعید به قتل رسیده بود، کشت. پس از قتل ابوسعید، یادگار محمد با سپاه خود و نیروی کمکی که اوزون حسن در اختیارش نهاده بود به خراسان لشکر کشید و با سلطان حسین بایقرا مدعی جدید جانشینی ابوسعید به رقابت پرداخت. یادگار محمد در سبزوار بود که خبر رسیدن بایقرا به رادکان مشهد را شنيد. وی عازم دامغان و سمنان شد و شهر سبزوار را به قاضی بیک سپرد. در این میان برخی نخبگان محلی از جمله سيد نصر الله کسکنی به حمایت از حسین بایقرا پرداختند و به زودی با تسلط بایقرا بر شهر سبزوار، قاضی بیک با هفتاد نفر از همراهانش اسیر و زنده به گور شد و سید نصرالله مورد لطف بایقرا قرار گرفت (میرخواند، ۱۳۸۰، ج۷، ۵۷۰۰)
3. سادات و میانجیگری بین مردم و حکومت
نخستین حملات مغولان از چنان شدت و حدتی برخوردار بود که بهترین سرنوشت ممکن برای یک فرد یا گروه، اسارت یا آوارگی بود. رفتار چنگیز بر این اصل کلی مبتنی بود که مردم شهرهای ایران یا باید از در اطاعت محض درآیند و یا همگی طعمه شمشیر شوند. منابع تاریخی پر از آمار و ارقام عجیب از تعداد کشتگان است که اگر همه آنها را نپذیریم، در این که حکایت از نابودی بیشتر ساکنان شهرهایی چون بخارا، مرو، سمرقند، هرات و نیشابور دارد، نمیتوان تردید کرد. علی رغم این وضع، چنگیزخان از زمان شروع فتوحات در مرزهای ایران، تحت تأثير مسلمانان که با آنها حشر و نشر داشت و نیز مصلحت سیاسی، به رعایت جانب سادات سفارش هایی کرده بود، گرچه ممکن بود در عمل امرا و سربازان مغول از این قاعده و موارد مشابه آن تخطی کرده باشند. نمونهای از نخستین توجهات چنگیزخان و مغولان به سادات را در جریان فتح بخارا میتوان دید. پس از فتح شهر در سال ۶۹۷ قمری سادات به همراه ائمه و مشایخ، علما و مجتهدان از مرگ نجات یافتند هر چند که مقام آنان تا حد ستورداری تنزل پیدا کرد، اما به هر حال جان سالم به در بردند(عباسی، 1381: 78)
از دیگر نقش هایی که سادات در این زمان ایفا میکردند وساطت میان حاکمان گوناگون عمدتا به منظور جلوگیری از چپاول و خونریزی بیشتر بود. تیمور در طی فتوحاتش حکومت آل كرت را برانداخت و شهر هرات را تخریب نمود و در ادامه با دولت سربداران مواجهه شد اما برخوردش با سربداران متفاوت با آل کرت بود. وی بر خلاف آل کرت، بی آنکه سربداران را از بین ببرد آنان را به قدرتی زیر دست خود تبدیل کرد. در این جا نیز یکی از سادات به نام سید محمد که از سربداران بود، نقشی اساسی داشت. تیمور در ملاقات با سید محمد دربارۀ چگونگی تسلط بر خراسان نظر خواهی کرد. سید محمد توصیه کرد که تیمور، خواجه علی موید را که مردی شیعی و دوستدار اهل بیت است با خود همراه سازد تا بتواند بر خراسان مسلط گردد. همچنین به على موید نیز پیغام داد تا از تیمور اطاعت کند و به خدمت وی در آید. سید محمد به رئیس سربداران اطمینان داد که " از سطوت و هیبت وی دل نگران مدار و اندیشه آغاز و انجام امور مکن که من خود همه کارها بدلخواه تو پرداخته و بسود تو آماده ساخته ام " نیز توصیه کرد سکه بنام تیمور کنند و نام وی در خطبه بیاورند (ابن عربشاه، 1339: ۱۹). بدین ترتیب سربداران که خود دولتی مستقل بودند به صورت دولتی تابع تیمور در آمدند اما از کشتار مردمان و غارت و چپاول مناطقی که زیر سلطه آنان بود، جلوگیری شد.
در تحلیل علل مصون ماندن نسبی سادات در جریان هجوم تیمور، توجه به دو عامل ضروری است: نخست آن که مغولان قصد در افتادن با باورهای مردم مغلوب را، که اکرام و بزرگداشت سادات هم جزئی از آن بود، نداشتند و حتی بنا به خصلتهای فکری و مصالح سیاسی به این معتقدات به دیده احترام مینگریستند،دیگر آن که توجه ایرانیان و مسلمانان به سادات به عنوان نسل پیامبر(ص) و خاندان او با اندیشه های تیمور درباره پاسداشت نسل و قداست خاندان های بزرگ همخوانی داشت چرا که تیمور خود را منتسب و مفتخر به خاندان چنگیز خان می دانست
این اهتمام برای حفظ نسب و قداست خانوادگی که در بین خاندان های بزرگ و فرمانروایان مغول و تیموری با شدت بیشتری وجود داشت، شباهت به تلاش سادات در حفظ شجره اشان داشت. گذشته از این سنت فراگیر، در میان تیموریان و در پرتو شرایط سیاسی هر عصر، بعضی خاندانها تا مقام الوهیت بالا برده میشدند. چنان که در عصر تیمور و خاندان او هر کس که با اجداد یا اولاد او پیوند داشته بلند مرتبه و مقدس تلقی میشد. این موضوع را حتی میتوان در سرگذشت نامهای که ابن عربشاه در مورد تیمور نگاشته ملاحظه کرد.(عباسی، 1381: 77)
تیمور به علت علاقه به امور فرهنگی، معمولا به برپایی مجالس علمی و فرهنگی که سادات نقش عمدهای در آنها داشتند، میپرداخت. (حافظ ابرو،1372:ج2: 742)گاه تصاویر این مجالس بر در و دیوار کاخها به منظور جاودانه نگه داشتن آنها نقش میشد.(ابن عربشاه،1339: 308) علاوه بر مجالس علمی، در هنگام بار دادن و جشنها هم سادات همراه سایر بزرگان شرکت میکردند که بر حسب موقعیت خود در مجلس جلوس میکردند. فرزندان و نبیرگان موافق مراتب خود هاله وار بر دور سریر سلطنت صف میزدند و سادات در طرف راست مینشستند،(حسینی تربتی،1342:308)
در حالی که امیرالامراها و بیگلربیگیان در طرف چپ مینشستند، این مجالس همیشه برپا میشدند. در سال ۸۰۶ پس از یورش هفت ساله در قراباغ ، یکی از این مجالس تشكيل شد که سادات از سراسر نقاط امپراطوری، از جمله سید برکه در آن مجلس حضور یافتند.(واله اصفهانی،1379: 341) گذشته از مجالس و محافل رسمی، سادات در تفریحات و سرگرمی های تیمور هم شرکت میکردند، مثل بازی شطرنج که بسیار مورد علاقه تیمور بود(کلاویخو،1366: 236)
در سال 782 تيمور به منظور فتح سیستان ابتدا سید محمد از سادات آن محال را نزد حاکم آنجا فرستاد. او نیز در پی این واسطه گری، تسليم امیر تیمور شد.(سیستانی، 1344: 103-104) سادات مرعشی مازندران نیز با واسطه گری سید برکه، از سادات شهیر این عصر، تسليم امیر تیمور شدند(مرعشی، 1361: 224) در دوران حکومت شاهرخ تیموری نیز، واسطه گری یکی از سادات باعث تسلیم و اطاعت پذیری خاندان گیایی گیلان شد.(حافظ ابرو، 1380: 136-137) بنا بر نوشته کلاویخو، در دوره تیموری ساداتی که در دربار تيمور بودند، تنها در جهت پیشبرد اهداف تیمور کار نمیکردند، بلکه گاهی به عنوان پایگاه مردم در مقابل آن فاتح خونریز بودند. در زمان حضور کلاویخو در سمرقند، تیمور به منظور گسترش تجارت شهر دستور داد در وسط شهر خیابانی بسازند و در دو طرف آن دکان هایی بنا نهند که در آن کالاها به فروش برسد و چون بسیاری از خانه های مردم در اثر آن خراب شدند، آنها به سادات متوسل شدند و یکی از آنها را واسطه قرار دادند تا شکایت آنها را به عرض تيمور برساند.(کلاویخو،1366 : 276-277)
همه سادات وابسته به دربار تیمور نبودند بلکه بسیاری از بزرگان آنها در این زمان، بدون هیچ گونه وابستگی به حکومت، یاور مظلومان در مقابل جور زمانه بودند(مستوفی بافقی، 1385، ج ۳: ۲۲-۲۳). پس هرگاه برای خود طریقتی برپا میکردند، یا در میان مردم آن قدر صاحب نفوذ میشدند که موقعیت تیمور را به خطر میانداختند، با آنها مخالفت میشد، مانند سید نعمت الله ولی کرمانی که در ابتدا تیمور از او استقبال کرد، ولی چون تعداد زیادی از مغولان و سایر مردم پیرو او شدند، تیمور احساس خطر کرد و او را ناگزیر کرد تا سمرقند را ترک کند. رابطه تیمور با سادات صاحب طریقت مانند رابطه او با ساداتی بود که یا در زمره خاندان های حاکم محسوب میشدند و یا مدعی حکومت بردند، زیرا سادات به خاطر انتساب به پیامبر اسلام (ع)، حکومت بر جهان اسلام را حق خویشتن میدانستند، به عنوان نمونه سید ابوالمعالی خانزاده ترمذی که هر چند در ابتدا در تحکیم موقعیت تیمور نقش زیادی داشت، ولی خود وی نیز بعد از مدتی مدعی حکومت شد و در سال ۷۷۳ به طمع آنکه ظهور امام مهدی نزدیک است و حکومت به او میرسد، آوازه در انداخت که در خواب پیامبر (ص) و امام علی (ع) را دیده است و به فرمان ایشان به تقویت دین اسلام میپردازد. پس بر عموم مردم واجب است از او اطاعت کنند، آنگاه با زنده حشم فرمانروای سمر قند متحد شد و طغیان کرد. تیمور سپاهی به جنگ آنها فرستاد که منجر به شکست و سرکوبی آن دو شد. تیمور هر دوی آنها را عفو کرد و دوباره در زمره اطرافیان خود قرار داد،( نطنزي: 1336: 294-۲۹۶) ولی در سال بعد آنها دوباره بر ضد وی دست به توطئهای زدند که ناموفق ماند و دستگیر شدند و تیمور سید را تنها به علت سید بودن عفو و به تبعيد او اكتفا کرد.(خواندمیر، 1333: ج3: 420-421)
در سال 788 هجری قمری، زمانی که تیمور طی یک یورش سه ساله عزم تسخیر تبریز کرد، سلطان احمد جلایری با درک عظمت لشکر او پا به فرار گذاشت. در این میان مردم شهر سید محمد کججی را برای طلب امان نزد تیمور فرستادند که مورد موافقت او نیز قرار گرفت.( یزدی،1336: 290) در سال 819 ه ق نیز زمانی که شاهرخ به جهت تمرد حاکم کرمان قصد تنبیه او را کرد و به آنجا لشکر کشید، مردم و حاکم، سید شمس الدین را برای وساطت نزد وی فرستادند (حافظ ابرو، 1380: ج3: 136-137)
این طبقه اجازه داشتند هر وقت بخواهند به دربار آمد و شد کنند و از این رو، ضمن مطلع شدن از اخبار داخلی دربار، در بسیاری از جریان های سیاسی ایفای نقش میکردند. تیمور آنها را به حضور میپذیرفت و با آنان دمساز میگشت (کلاویخو، ۱۳۶۶: ۲۳۶) و بسیاری از شفاعت های سادات را میپذیرفت. هنگامی که تیمور در صدد برآمد برای تعریض یک خیابان در سمرقند برخی از خانهها را ویران سازد، گماشتگانش بدون جلب نظر صاحبان منازل در معرض تخریب، این تصمیم را عملی کردند، اما آنها تنها راه جلب نظر تیمور را در شفیع قرار دادن سادات دیدند. از این رو، جمعی از مردم ناراضی تصمیم گرفتند شکایت خود را از طریق سادات به سمع تيمور برسانند. یکی ازسادات موضوع را با تیمور در میان نهاد. تیمور در ابتدا به دلیل این که تمام سمرقند را مال خود میدانست از این موضوع خشمگین شد ولی پس از مدتی وساطت سادات را پذیرفت و قول داد موضوع را بررسی کند.(همان: 149)
مهمترین خاندان های سید حاکم در این زمان، مرعشیان مازندران و سادات آل کیا در گیلان بودند که هر چند روابط تيمور با آنها را باید از منظر روابط دو قدرت رقیب سیاسی بررسی کرد، ولی مسلم است که سید بودن آنها در بستر این روابط، نقش تعیین کنندهای داشت و تیمور با آنان که برای حکومت خود مشروعیت دینی قائل بودند، نمیتوانست مانند سایر رقبا برخورد کند و در واقع برای آنها احترام ویژه ای قائل بود. در سال ۸۰۶ تیمور فرمانروایان عاصی مازندران - سید کمال الدین و سید رضی الدین - را با زحمت زياد و پس از محاصره طولانی در قلعه ماهانه به تسلیم واداشت. هر چند انتظار میرفت تیمور به آنها به علت نافرمانی و مقاومت زیاد سخت بگیرد، ولی به علت سید بودن، آنان را مورد شفقت قرار داد و به تبعید آنها به سمرقند اکتفا کرد.(شامی، 1363: 127-128)
چنین سیاست مدارا آمیزی را نیز تیمور در قبال خاندان آل کیا نیز در پیش گرفت و آنها را بر دیگر خاندان های حاکم برتری داد و در سال ۸۰۶ در قراباغ که تمام امرای گیلان به خدمت وی آمدند سید مجدالحق امیر رضا کیا را بر سایرین رجحان داد و امر کرد از مالیاتی که به سایر امرا مقرر بود، ثلثي را یک دفعه به عنوان انعام به او دهند.(حافظ ابرو،1372، ج2: 101) تیمور با احترام و اشفاق در حق یک سید که در نگاه اطرافیان او به عنوان یک اقدام شرعی قابل تقدیر بود، وی را طرفدار منافع خود در گیلان کرد. در کل در دوره تیمور، سادات از جایگاه بسیار بالایی برخوردار بودند که قبل و بعد از آن فاقد آن بودند.
در نیمه دوم قرن هشتم، سادات در مواردی مسئولیت ابلاغ شکایتها و درخواست های مردم به حاکم را به عهده میگرفتند. برای مثال، هنگامی که در سال ۷۷۹ق شاه شجاع بن مظفر در قصر زرد در شیراز اقامت داشت، امیر سید شریف جرجانی درخواست ملاقات با شاه را نمود. چون شاه وی را به حضور طلبيد، وی به فوریت نامه ای مشتمل بر عريضهها و شکایات مردم را از بغل بیرون آورد و به دست شاه شجاع داد و چون شاه او را شناخت، رسم تکریم را به جا آورد و او را همراه خود به شیراز برد و منصب تدریس دار الشفاء را بدو تفویض نمود (سمرقندی، 1383، ج ۲: ۱۶۹).
چون سادات از احترام زیادی در سراسر دوره تیموری برخوردار بودند، لقب امیر که بالاترین لقب در این دوره بود، در مورد آنان به کار میرفت. علاوه بر آن لقب مرتضی اعظم هم برای سادات به کار برده میشد. هر چند به مذهب تمام سادات در این دوره اشاره نشده، ولی شواهد حاکی از آن است که سادات وابسته به حکومت غالبأ گرایش سنی داشتند هرچند تیمور به ائمه معصومین و مذهب تشیع بسیار ارادت می ورزید.(میرخواند،1339، ج6: 218)
امیر تیمور در سال ۸۰۷ وفات یافت و شاهزادگان بر سر مسأله جانشینی به نزاع برخاستند، سادات در این منازعات نقش چندانی نداشتند، زیرا با مرگ سید برکه که در سال ۸۰۶ در قراباغ رخ داد و در مقبره تیمور به خاک سپرده شد (حافظ ابرو، 1372: ج2: 1018)و با مراجعت سید شریف جرجانی به شیراز که بلافاصله بعد از مرگ تیمور رخ داد.(شوشتری،1376، ج2: 217-218) سادات نفوذ خود را در مرکز تصمیم گیری قدرت به میزان زیادی از دست دادند و اصولا به هیچ جهت گیری خاصی دست نزدند و تنها میتوانستند بین شاهزادگان درگیر به وساطت بپردازند.
پس از تيمور و آغاز درگیری های فرزندان و فرزند زادگانش نقش سادات در میانجی گری میان آنان افزایش چشمگیری یافت. سادات بواسطه احترام و منزلت اجتماعی میان تمام رقبا جایگاه والایی داشتند از این رو آنان با وساطت میان رقبا از بروز کشتارهای گسترده و تاراج ساکنان مناطق مسکونی جلوگیری میکردند. چنانکه در همان سال درگذشت تيمور (۸۰۷ ق.) نوادگانش پیر محمد از شیراز و اسکندر از يزد به قصد تصرف کرمان عازم این شهر شدند. حاکم کرمان ایدکو از سرداران برجسته تيمور بود که در حیات وی به حکومت این شهر منصوب گشته بود و این زمان سودای کسب قدرت داشت. در جریان این منازعه شهر کرمان در محاصره درآمد. ایدکو و سید (شاه نعمت الله ولی) را به وساطت فرستاد. سرانجام با وساطت شاه نعمت الله میان دو طرف صلح گردید. اگر چه خطر کشتار و چپاول شهر منتفی شد اما تا مذاکرات به نتیجه برسد سپاه پیر محمد اطراف کرمان را ویران ساخت (حافظ ابرو، ۱۳۸۰، ج ۳، ۵۲ ؛فصيح خوافی، 1339، ج ۳، ۱۰۱۷)
مدتی بعد اسكندر که بر خلاف برادرش پیر محمد، سروری شاهرخ را به رسمیت نمیشناخت فارس را مسخر کرد و به سال ۸۱۲ ق. دعوی استقلال کرد. وی بدین منظور به نواحی اطراف لشکر کشید از جمله کرمان را، که این زمان در دست اویس بن ایدکو بود، محاصره کرد. مردم شهر به ناچار، علاوه بر قبول پرداخت مال و خراج، یکی از سادات بنام سید شمس الدين بمی را، برای وساطت و شفاعت فرستادند. وی که شدیدا مورد احترام و عنایت میرزا اسکندر بود توانست اسکندر را از تصرف شهر منصرف سازد (حافظ ابرو، ۱۳۸۰، ج۲، 444).
چند سال بعد در سال ۸۱۸ ق. اویس بن ایدکو از فرمان شاهرخ سر پیچید، شاهرخ کوشید با نامه نگاری و یاد آوری سابقه خدمات ایدکو پدر او پس به تیموریان و لزوم فرمانبرداری اویس از او به عنوان اولی الامر، موضوع را فیصله دهد اما اویس حاضر به اطاعت نگردید و فرستاده شاهرخ وی را از این موضوع آگاه ساخت. شاهرخ که پیشتر به هنگام تصرف اصفهان، درخواست همراهی اش از سوی اویس رد شده بود خشمگینانه عزم حمله به کرمان را نمود اما شیخ شمس الدین بمی از کرمان رسید و توانست وساطت کرده و لشگر را از خرابی کرمان منع کند. شاهرخ به احترام سید به هرات باز گشت.(همان، ج3: 622-618)
بعد از مدتی نزاع شاهرخ که به عنوان قدرتمندترین مدعی قدرت قد علم کرده بود بر سایر رقبا غلبه کرد و در سال ۸۱۱ سمرقند را نیز فتح کرد و مورد استقبال سادات قرار گرفت.(واله اصفهانی،1379: 420-421)
سادات موقعیت گذشته را بازیافتند شاهرخ مانند تيمور و بیشتر از وی به علم و فرهنگ دلبسته بود و به همان نسبت حامی سادات بود و هرگاه برای زیارت مشهد می رفت، سادات آنجا را که تعداد زیادی بودند، مورد مرحمت قرار میداد(میرخواند، ج6: 606) و برای رفاه آنها در اطراف مقبره امام رضا (ع) دارالسیاده بنا نهاد. غیر از شخص وی، شاهزاده الغ بیک هم که از سوی شاهرخ حاکم سمرقند بود، برای سادات احترام زیادی قائل بود.(میرخواند،1380:ج6: 688) سادات در دوره شاهرخ به همان کارکرد زمان تيمور ادامه دادند. شاهرخ از آنها به منظور پیشبرد اهداف خود و به اطاعت واداشتن رقبا استفاده میکرد. در سال ۸۰۹ سید ناصر الدين، از سادات محترم دربار خود را نزد امیر علی گیا، حاکم ساری و سید عزالدين، حاکم هزار جریب فرستاد و آنها را مطيع خود کرد.(حافط ابرو،1380،ج3: 136-137) در دوره شاهرخ، سادات علاوه بر منصب صدر و سایر مناصب دینی که اکثر به آنها واگذار شد، گاه به مناصب بالای دیوانی هم دست مییافتند، مانند سید فخرالدین که منصب وزارت یافت(فصیح خوافی، 1339: 189) و در دوران وزارت خود بسیار به سادات کمک میکرد.(خواندمیر، 1333: ج3: 598)
شاهرخ هم مانند امیر تیمور با بزرگان سادات که از لحاظ سیاسی و ایدئولوژی رقیب وی بودند، به ناسازگاری میپرداخت که معروف ترین آنها سید قاسم انوار تبریزی بود. او از مریدان شیخ صفی الدین اردبیلی بود و لقب انوار را از او گرفت.(پیرزاده نائینی،1342 :41) و در سراسر خراسان جمعیت زیادی به او گرایش یافتند و همیشه جمع زیادی از مظلومان به دادخواهی از ظالمان نزد وی میآمدند(واعظ کاشفی،1356: 419)شاهرخ که از نفوذ او در میان مردم میترسید، همیشه در پی آن بود که وی را از هرات بیرون راند.(شامی،1363: 595) از قضا در سال ۸۳۰ شخصی به نام احمد لر، از مریدان فضل الله استرابادی، در مسجد جامع هرات شاهرخ را مورد سوء قصد قرار داد. شاهرخ که به دنبال فرصتی برای بیرون راندن سید قاسم بود، وی را در این قضیه متهم دانست و تکلیف کرد از شهر بیرون برود. (زمجی اسفزاری،1398، ج2: 86) ولى نفوذ کلام و محبوبیت سید در میان مردم آن چنان بود که شاهرخ نمیتوانست او را به راحتی از شهر بیرون راند، پس شاهزاده بایسنقر میرزا را نزد او فرستاد و توانست با لطایف الحیل سید را راضی کند که از هرات به سمرقند برود. (دولتشاه سمرقندی،1366 : 261)
نتیجه
از آنجایی که اعتبار و جایگاه سادات به سبب انتساب به خاندان نبوت و سلاله علوی بود و وابستگی های دنیوی مانند قدرت و ثروت در آن مدخلیت نداشت لذا سادات موقعیتی ورای طبقات اجتماعی و قشر بندی های جامعه داشتند. در یک تقسیم بندی کلی، ساختار جوامع شرقی از جمله ایران از منظر مناسبات قدرت به دو طبقه تقسیم می شد: طبقه حاکم که سلطان و شاهزادگان و وزرا و امثال آن را در برمی گرفت و طبقه عامه یا توده مردم که رعایا هم خوانده می شدند؛ این طبقه که طیف وسیعی و پرتعدادی از جمعیت جامعه را در برمی گرفت شامل هر آن کسی می شد که مادون طبقه حاکم به شمار می رفت. از منظر جامعه شناختیِ قدرت، طبقه حاکم را فرادست و طبقه عامه را فرودست می دانند. هرچند این ساختار مانند نظام کاستی هند کاملا صلب و بسته نبود و تحرک بین طبقات وجود داشت، اما استقرار و پایایی افراد در طبقات مذکور به خاطر فقدان نظام حقوقی ناایمن و شکننده بود. طبقه بندی اجتماعی حاکم و رعیت یا فرادست و فرودست عمدتا ناظر بر جایگاه سیاسی و اقتصادی افراد جامعه بود اما در جوامع شرقی و اسلامی مانند ایران عنصر قدرتمند ر دیگری ه نام مشروعیت معنوی وجود داشت که ورای معادلات قدرت دنیوی بود و منتسبان به این قدرت در هیچ یک از طبقات فرادست و فرودست نمی گنجیدند. صاحبان شریعت ، پیران طریقت و سادات مهمترین منتسبان به این طبقه بودند که ورای معادلات قدرت، طبقه ای را تشکیل می دادند که می توان از آن به طبقه میانجی تعبیر کرد. این طبقه در سخت ترین شرایط مانند مواقع بحران و جنگ با ایفای نقش میانجی بین طبقه فرادست و فرودست عمل می کردند. به همین خاطر در طول تاریخ، خاندان سادات همواره مورد احترام هم حاکمان و هم مردم بوده اند. در دوره تیموریان به خاطر تکریم شخصی تیمور و اغلب جانشینانش نسبت به طبقه سادات بیشترین شانس و فرصت را برای کنشگری یافتند.احترام و تکریم سادات در دوره تیموریان مناصب و امکانات مادی فراوانی هم برای آنها به دنبال داشت. سادات در این دوره موفق شدند تا عالی ترین مناصب دیوانی از وزارت تا امارت را به دست آورند و از مواهب و امکانات این موقعیت ها بهره مند ضمن اینکه برخلاف طبقات حاکم یا فرادست هیچ گاه ارتباط با مردم یا توده های فرودست را منقطع یا کمرنگ نکردند و با مشارکت در اموری مانند اعطای موقوفات یا ساخت اماکن عام المنفعه یا میانجیگری در منازعات مردمی پیوند خود را با طبقه فرودست مستحکم نگه داشتند. تحکیم و ارتقاء جایگاه معنوی و مادی خاندان های سادات در دوره تیمور باعث شد که بعضی از این خاندان ها از همین دوره پایه های قدرت مادی خویش را پی افکندند و توانستند در ادوار بعد دولت هایی مانند آل کیا، مشعشعیان و سرانجام صفویه تأسیس کنند.
منابع
ـ آرین پور، یحیی. 1382. از صبا تا نیما، تهران: زوار
ـ ابن عربشاه، احمد(1339)زندگی شگفت آور تیمور، ترجمه محمد علی نجاتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب .
ـ پیر زادۀ نائینی،حاج محمدعلی(1342)سفرنامه حاجی پیرزاده،تصحیح حافظ فرمانفرمائیان،تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ـ تاکستن و همکاران(1384)تیموریان، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، تهران: مولی.
ـ جنابدی ، میرزا حسن حسینی(1378) روضه الصفویه، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.
ـ جوینی، عطا ملک(1329ق)تاریخ جهانگشای جوینی، به اهتمام محمد قزوینی، لیدن: مطبعه بریل.
ـ حافظ ابرو، عبدالله بن لطف الله(1372) زبده التواریخ،تصحیح سید کمال حاج سید جوادی، تهران: نی.
ـ حافظ ابرو، عبدالله بن لطف الله (1380) زبده التواریخ،تصحیح سید کمال حاج سید جوادی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
ـ حسینی تربتی، ابوطالب(1342)تزوکات تیموری،تهران: نشر اسدی.
ـ خواندمیر، (1353)تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، تصحیح محمد دبیر سیاقی، تهران: خیام.
ـ خواندمیر (1333) حبیب السیر، تهران: کتابفروشی خیام.
ـ دولتشاه سمرقندی(1366)تذکره الشعرا به اهتمام محمد رمضانی، تهران: کلاله خاور.
ـ دستوم، حسین(1374)تاریخ جهانگشای تیمور، تهران: پونه.
ـ راوندی، مرتضی(1357)تاریخ اجتماعی ایران، تهران: امیر کبیر.
ـ رویمر، هانس روبرت(1385) ایران در راه عصر جدید، ترجمه آذر آهنچی،تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
ـ زمانپور، سعیده(1396)اوضاع اجتماعی تیموریان، فصل نامه جندی شاپور، سال سوم، ش12، 36-56.
ـ زمجی اسفزاری، معین الدین محمد(1339)روضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات، به اهتمام سید محمد کاظم امام، تهران: دانشگاه تهران.
ـ سمرقندی، کمال الدین عبدالرزاق (1383)مطلع السعدین و مجمع البحرین، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ـ سیستانی، ملک شاه حسین (1344) احیاء الملوک: شامل تاریخ سیستان از ادوار باستانی تا سال 1028 قمری،تصحیح منوچهر ستوده، تهران:بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ـ شامی، نظام الدین(1363)ظفرنامه ،به اهتمام پناهی سمنانی،تهران : بامداد.
ـ شوشتری، سید نورالله(1376)مجالس المومنین، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
ـ عباسی، جواد(1381)سادات در دوره مغول، نشریه تاریخ اسلام، ش12: 88-75.
ـ غنیمه، محمد عبدالرحیم1364تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه نورالله کسایی، تهران: یزدان.
ـ فصیح خوافی، احمدبن جلال الدین محمد(1339)مجمل فصیحی، به اهتمام محمود فرخ، مشهد: کتابفروشی باستان.
ـ فوربز منز،بئاتریس(1390)قدرت، سیاست و مذهب در ایران عهد تیموری، ترجمه جواد عباسی،مشهد: دانشگاه فردوسی.
ـ قطغان، محمدیار بن عرب(1385) مسخر البلاد «تاریخ شیبانیان»، تصحیح نادره جلالی، تهران: مرکز نشر میراث مکتوب.
ـ طهماسبی،ساسان(1383) نقش سیاسی ـ اجتماعی سادات در دوره تیموری ، نامه انجمن پاییز ، شماره 15، 101-116
ـ کریمی، علی رضا و فتحی سلامت، ابراهیم(1390)سادات در عصر تیمور، شیعه شناسی، ش36،150-119.
ـ کلاویخو، روی گنزالس(1366)سفرنامه، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران: علمی و فرهنگی.
ـ کیاگیلانی، سید احمد(1409.ق) سراج الانساب، تحقیق مهدی رجایی، قم: كتابخانه عمومي حضرت آيه الله العظمي نجفي مرعشي.
محمدی، جمال ؛ محمودی، جهانگیر( 1397) روایت تاریخ در مطالعات فرودستان، مطالعات جامعه شناختی،دوره 25، شماره 2، 457-479.
ـ مرعشی، ظهیرالدین(1361)تاریخ طبرستان و رویان و مازندران،تهران: موسسه مطبوعاتی شرق.
ـ مستوفی بافقی، محمد مفید بن محمود(1385)جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران: نشر اساطیر.
ـ مقام پور، حسین(1394) بررسی نقش و جایگاه سادات در ساختار سیاسی - اداری تیموریان، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلم - سبزوار - دانشکده الهیات و معارف اسلامی.
ـ میرجعفری، حسین(1381) تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان،دانشگاه اصفهان ، سمت
ـ میر خواند، محمدبن خاوندشاه(1380)روضه الصفا، تصحیح جمشید کیانفر، تهران: اساطیر
ـ میرخواند، محمدبن سید برهان الدین خاوندشاه(1339)تاریخ روضه الصفا ، تهران: خیام.
ـ نطنزی، معین الدین(1336)منتخب التواریخ، به تصحیح ژان اوبن، تهران: کتابفروشی خیام.
ـ واعظ کاشفی، مولانا فخرالدین علی بن حسین(1356)رشحات عین الحیات، به تصحیح علی اصغر معینیان،تهران: بنیاد نیکوکاری نوریانی
ـ واله اصفهانی، محمد یوسف(1379)خلد برین، به کوشش میر هاشم محدث، تهران: مرکز نشر میراث مکتوب.
ـ یزدی، شرف الدین علی(1336)ظفرنامه، به تصحیح و اهتمام محمد عباسی، تهران: امیرکبیر.