An analysis of nature in the common discourse of Lebanese and Persian proverbs
Subject Areas : شعرzohreh ghorbani madavani 1 , masomeh saleh 2 , atosa karami 3
1 - Allameh Tabataba'i
2 - Allameh Tabataba'i
3 - Allameh Tabataba'i
Keywords: culture, nature, proverb, folklore, Iran,
Abstract :
Proverbs are of special importance since they are one of the most important linguistic categories of any nation and a complete view of the culture, customs and beliefs of a nation, and important category in the study of linguistics and literature. Proverbs have a special place in the literature of different nations to the extent that they cover an important part of the literature of any society and their study leads to the discovery of their cultural commonalities and differences and is is a sign of the intellectual concern of the past and has advice. Persian and Arabic languages have always had many influences throughout history, and these influences and cultural exchanges have sometimes led to many similarities between the two languages. This article tries to examine the proverb with a common meaning between these two languages in terms of the place of natural elements in them in a descriptive-analytical method. The results of this article indicate that Persian and Lebanese proverbs have many commonalities in the use of natural terrestrial elements. The reason for this is due to the geographical location, cultural and historical context and the common vision of the two nations. But at the same time, Lebanese proverbs have a greater tendency towards the elements of nature, especially animals and stones, compared to Persian proverbs. Another common point is that both languages, in expressing their proverbs in the use of animals, have paid attention to their endurance, instinct, and body, but in other elements, such as mountains,
واکاوی طبیعت در گفتمان مشترک ضربالمثلهای لبنانی و فارسی
چکیده:
از آنجا که ضربالمثلها یکی از مقولههای زبانی بسیار مهم هر ملت را تشکیل میدهند و علاوه بر این نمای کاملی از فرهنگ و آداب و رسوم و عقاید یک ملت هستند، از اهمیت ویژهای برخوردار هستند و مقوله مهمی در مطالعات زبانشناسی و ادبیات به شمار میروند.ضربالمثلها در ادبیات ملل مختلف از جایگاه ویژهای برخوردارند تا جایی که بخش مهمی از ادبیات هر جامعه را دربرگرفتهاند و بررسی آنها منجربه کشف اشتراکات و اختلافات فرهنگی آنها میشود و نشانه دغدغه فکری گذشتگان و دارای پند و اندرز است. زبانهای فارسی و عربی در طول تاریخ همواره تاثیرات بسیاری بر هم داشتهاند و این تاثیرات و مبادلات فرهنگی گاها باعث ایجاد اشتراکات زیادی بین این دو زبان شده است. این مقاله سعی دارد به روش توصیفی تحلیلی ضربالمثلهای با مفهوم مشترک بین این دو زبان را از نظر جایگاه عناصر طبیعی در آنها مورد بررسی قرار دهد. نتایج این مقاله حاکی از آن است مثلهای فارسی و لبنانی در به کارگیری عناصر طبیعی زمینی دارای مشترکات بسیاری هستند علت این امر به موقعیت جغرافیایی، بافت فرهنگی و تاریخی و بینش مشترک دو ملت باز میگردد. اما در عین حال ضربالمثلهای لبنانی در مقایسه با ضربالمثلهای فارسی گرایش بیشتری به عناصر طبیعت به ویژه حیوان و سنگ داشته است. از دیگر نقاط مشترک آنها، اینکه هر دو زبان در بیان مثلهای خود در بهکارگیری حیوانات به استقامت آنها، غریزه و جثهشان توجه داشتهاند اما در دیگر عناصر همچون کوه، سنگ و آب صرفا خود واژگان مدنظر بودهاند.
واژگان کلیدی: فولکلور، فرهنگ، ضربالمثل، طبیعت، ایران، لبنان
مقدمه
فرهنگ رسمی هر کشوری برگرفته از فرهنگ شفاهی و عامه مردم آن سرزمین است. آنچه امروز به عنوان شاهکارهای ادبی و هنری به ما رسیده است، روزگاری به صورت پراکنده بر زبان نیاکان ما جاری بوده آنها را نسل به نسل به صورت شفاهی از یکدیگر فراگرفته و به آیندگان منتقل کردهاند. در حقیقت بزرگان ادب ایران و دیگر کشورهای جهان مانند فردوسی،سعدی، حافظ، هومر، شکسپیر با تأثیر پذیری از همین فرهنگ مردم توانستهاند آن گنجینه فرهنگ انسان ها را فراهم سازند و با ذوق و اندیشهی تیزبین خود، شاهکارهایی را به بشریت عرضه کنند(خضرایی، 1383:ص 21).
ضربالمثلها بخش مهمی از زبان به شمار میروند. در واقع ضربالمثلها جزئی از ادبیات شفاهی هستند که تقریبا در اکثر زبانها شنیده میشوند. ولی موضوع آن ها منحصر به جامعهای میباشد که از دل آن برخاستهاند.(قاسملو، 1392:ص 28)
به طور کلی بررسی ادبیات شفاهی به ویژه ضربالمثلهای یک جامعه درواقع بررسی باورها، اعتقادات، هنجارها، آداب و سنن آن جامعه می باشد؛ زیرا که ضربالمثلها در جریان زندگی به وجود آمده و برخاسته از تجربههای افراد آن جامعهاند.بنابراین با مطالعه آنها میتوان به ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن جامعه پی برد.(ذوالفقاری، 1392:ص 48)
فرهنگ ایران و لبنان از سابقه دیرینهای برخوردار است و این دو کشور مهد آداب و رسوم و عقاید بسیاری هستند که در زمینه فرهنگ از یکدیگر تاثیر گرفتهاند و این تاثیر از طریق ترجمه کتب و موسیقی و.... نشأت گرفته است. شرایط جغرافیایی نیز در شکلگیری فرهنگ کشورها بیتاثیر نبوده جغرافیای ایران در ایجاد تمدن نقش مهمی داشته و فرهنگهای مختلف را در خود هضم کرده اما نه در حدی که اصالت خود را در زمینههای گوناگون فرهنگی تحت تاثیر قرار دهد. موقعیت جغرافیایی لبنان نیز منجربه شکلگیری تاریخ و فرهنگی غنی در این کشور شده است لبنان دارای فرهنگی غنی میباشد که عقاید و افکار گوناگون در آن ترویج میشود و همچنین تاثیر پذیرفته از فرهنگ غرب و آسیا و آفریقاست.
زبان و فرهنگ عربی و فارسی از گذشته تحت تاثیر یکدیگر قرار گرفتهاند و در مواردی کلمات و اصطلاحات زیادی از زبان عربی وارد زبان فارسی شده و برعکس ضربالمثلها هم از جمله مواردی هستند که در بین کشورهای مختلف مشترکند. در این مقاله ما تعدادی از ضربالمثلهایی مشترک این دو زبان را مورد بررسی قرار دادیم تا به جایگاه عناصر طبیعی زمینی که شامل حیوانات، سنگ، کوه،آب و دریا است بپردازیم و بتوانیم به شباهتهای فرهنگی این دو کشور و جایگاه تاریخ، تمدن، جغرافیا و محیط این دو کشور در شکلگیری ضربالمثلها اشاره کنیم. از آنجا که در بین تحقیقات صورت گرفته تاکنون اشارهای به فلکلور لبنان و به ویژه ضرب المثلهای آن نشده بنابراین بررسی این موضوع از اهمیت ویژهای برخوردار است.
این مقاله درصدد است تا به کارگیری روش توصیفی- تحلیلی به سوالات زیر پاسخ بدهد:
-تاثیرپذیری ضربالمثلهای دو کشور از طبیعت و عناصر آن به چه میزان است؟
-چه تفاوتها و شباهتهایی در نوع عناصر طبیعت در این تأثیرپذیری وجود دارد؟
بنابر پرسشهای مطرح شده فرضیههای زیر قابل بررسی است:
-ضربالمثلهای دو کشور ایران و لبنان دارای پیشینه طولانی و غنی با کاربرد عناصر طبیعی در واژگان آن است.
-ضربالمثلهای دو کشور در ساختار و واژگان و میزان بهکارگیری عناصر طبیعت تفاوت دارند.
پیشینه پژوهش:
در خصوص ضربالمثل ها بخاطر اهمیت آن تحقیقات گستردهای چه به صورت مستقل در یک زبان و چه به صورت تطبیقی صورت گرفته است و در اینجا تنها به آن دسته از پژوهشهایی که مشترک بین زبان فارسی و عربی است اشاره میشود:
-پایاننامه «الامثال المشترکة بین الفرس و العرب»( 1374 ) از هادی صاحبی: نویسنده امثال و حکمی از زبان عربی را بیان کرده و معادل فارسی آن را به همراه مناسبتی که این مثل به کار میرود را ذکر کرده است.
-بررسی تطبیقی یکصد ضربالمثل فارسی و عربی از دکتر محمدرضا صرفی در مجله فرهنگ کرمان به چاپ رسیده است.
- پایاننامه «بررسی ضربالمثلهای برابر در زبان فارسی و عربی» (1390) از آمنه خزاعل: نویسنده در این تحقیق به بررسی چگونگی پیدایش ضربالمثلهای فارسی و عربی و امثال مشابه این دو زبان پرداخته و برای هر ضربالمثل یک نمونه از قرآن و یا داستانهای تاریخی را بیان کرده است.
- پایاننامه «تحلیل ضربالمثلها و کنایههای عامیانه فلسطین و معادلیابی آن در زبان عربی فصیح و زبان فارسی»(1396) از فرید طرفی: این پژوهش به تحلیل ضربالمثلها و کنایات فلسطین پرداخته و معادل آنها را در زبان فارسی و عربی فصیح بیان میکند.
- پایاننامه «تحلیل و بررسی تطبیقی ضربالمثلهای فارسی و عربی مربوط به حیوانات»(1395) از سپیده نورمندیپور: این تحقیق به مقایسهی ضربالمثلهای مربوط به حیوانات در زبان عربی و فارسی پرداخته و همچنین به پیشینه ضربالمثلهای فارسی و عربی اشاره میکند.
و پایاننامه «مقایسه ضرب المثل های عربی و فارسی با موضوع سخن از لحاظ واژگانی، نحوی بلاغی و معنا شناسی»(1393) به قلم عیسی متقی زاده و الهام نیکو بخت
-مقاله «ضربالمثل در ادب فارسی و عربی، پیشینه و مضامین مشترک» (1389) به قلم سیدمحمد امیری: نویسنده در این مقاله به بررسی معانی لغوی و اصطلاحی ضربالمثلها میپردازد و تاريخچه گردآوری امثال عربی و فارسی را بیان میکند و مضامین مشترک بین این دو را بررسی میکند.
-مقاله «پنجاه ضربالمثل مشترک در زبانهای عربی و فارسی و انگلیسی»(1386) نوشته مهدی محقق: این مقاله پنجاه ضربالمثل مشترک در بین این سه زبان مورد بررسی قرار گرفته است.
در همه مواردی که ذکر شد تطبیق بین ضربالمثلهای فارسی و عربی به طور کلی صورت گرفته اما در این تحقیق به صورت جزئی کشور لبنان و جایگاه عناصر طبیعت در ضربالمثلهای بین دو زبان مورد توجه قرار گرفته است.
بخش نظری
فولکلور
فولکلور (=فلکلور=فلکلر) یا فرهنگ عامیانه، اصطلاحی است که موضوعاتی چون اساطیر، افسانهها، حکایات، امثال و حکم...ترانه ها ....و آداب و رسوم رایج یک قوم را دربر میگیرد.
اگر بخواهیم تعریف صحیحی از فولکلور داشته باشیم باید بگوییم که لفظ فولک(folk) یا «مردم» میتواند به دستهای از مردم از هر طبقه و گروهی باشند، اطلاق شود به شرط آن که لااقل در یک چیز با هم مشترک باشند. این وجه اشتراک میتواند شغل مشابه، دین مشترک، زبان واحد و غیره باشد.... آن رشته از علوم و سنن و آداب را که به آن اجتماع، شخصیت، هویت و موجودیت مخصوص خودش را میبخشد فولکلور مینامیم. (خلعتبری لیماکی، 1387: ص11)
ادبیات عامه بزرگترین میراث و سرمایه معنوی و پشتوانه هر ملت برای دوام و بقا و رکنی مهم از فرهنگ آن ملت است. زبان و ادبیات عامه مردم ایران نیز از جمله غنیترین گنجینههای فرهنگی در میان تمدنهای بشری به شمار میرود. دیرینگی و کهنسالی اقوام فارسی، غنای فرهنگی و ادبی، تعدد پاره فرهنگها و پراکندگی جغرافیایی و قومیتها عامل تقویت کننده غنای فرهنگی است؛ چنان که با تحول نسلها و سرعت توسعه فناوریهای نوین نتوانیم میان فرهنگ غنی مادی و معنوی گذشته و امروز پلی استوار ببندیم، در هنگام هجوم فرهنگهای مهاجر و مهاجم، پاسداری از حریم زبان و ادب بومی، مردم و عامه که آبشخور فرهنگ ملی ماست، کاری بس دشوار خواهد بود.(ذوالفقاری، 1394: ص مقدمه)
ضربالمثل
ضربالمثل از دو واژه ضرب و مثل تشکیل شده است.کلمه ضرب درمورد مثل به معنای ایقاع و بیان آن است و این کلمه را برای زدن مثل از آنجا گرفتهاند که تاثیر نفسانی و هیجانی که از آن در خاطر حاصل میشود مثل آن است که در گوش شنوندهای سخن را بکوبند؛ چنانکه اثر آن در قلب وی نفوذ کند و به اعماق روح او درون گردد.(حکمت، 1361: ص84)
و همچنین گفته شده: «سخن منظوم یا منثوری است که حاصل پیامی شخصی است و زمانی اعتبار مثل به دست میآورد که در گفتار مردم تکرار شود و کاربرد یابد»(آریانپور، 1385: ص157)
مثل جملهای است کوتاه، گاه استعاری و آهنگین، مشتمل بر تشبیه با مضمون حکیمانه و برگرفته از تجربیات مردم که به واسطه روانی الفاظ و روشنی معنا و لطافت ترکیب، بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزئی در گفتار خود به کار برند. (ذوالفقاری، 1388: ص2)
بخش تطبیقی و تحلیل دادهها:
از دیرباز انسان به طبیعت و عناصر موجود در آن، همواره توجه داشته است که این نتیجه تعامل همیشگی انسان با طبیعت بوده است.
طبیعت در لغت دارای معانی مختلفی است؛ چنانکه در علوم مختلف نیز اصطلاحات گوناگون از ماده طبع به معنای نهاد، سرشت،خوی،غریزه...و جهان مادی آمده است. قدما آب، باد، خاک و آتش را (طبایع اربعه) میگفتهاند.( دهخدا، 1377: ص15381)
طبیعت مقولهای است گسترده که میتوان آن را به قسمتهای گوناگون تقسیم کرد از جمله طبیعت زمینی بیجان (آب، کوه و ...) و جاندار(حیوانات و پرندگان و...) (فتوحی، 1398:ص 39)
1.حیوان:
حضور حیوان در ادبیات شعری و نثری قدیم عربها بسیار پررنگ است؛ زیرا از یک سو در شبه جزیره عرب حیوانات فراوانی همچون پلنگ، گرگ، روباه، سوسمار، شتر، سگ، و پرندگانی همچون عقاب، شاهین، کبوتر، شترمرغ و به ویژه کلاغ وجود داشته است(حتی، 1344: ص28) و از سوی دیگر عربهای بادیهنشین با همین حیوانات همزیستی داشته و در بسیاری از امور زندگی خود از برخی حیوانات بهره میگرفتند و همین موضوع باعث میشد که آنان به خوبی با ویژگیها و طبع حیوانات واقف باشند و از رهگذر کاربرد آنها در ادبیات و به ویژه در ضربالمثلها مفاهیم مورد نظر خود را بازتاب دهند. در واقع آنها در ضربالمثلهای خود به بارزترین صفات این حیوانات تکیه میکردند، و با استفاده از آنها صفات انسانی را در قالب ضربالمثل تبیین میکردند. (الاصفهانی، بیتا:ص 60)
حیوانات از دیرباز با بشر در تعامل و ارتباط بوده و در امور مختلفی مانند کشاورزی، جنگ، حمل و نقل و... از آنها استفاده شده است.پس به واسطهی همین تعامل همواره منبع الهام در ادبیات و به ویژه در ضربالمثلها بودند.حیوانان در ضربالمثلها گاه برای نمایاندن ویژگیهای مثبت و منفی انسان به کار میروند، گاه رفتارهای طبیعی و مثبت و منفی انسانها را مطرح میکنند، گاهی مفاهیم انتزاعی را به صورت ملموس برای ما به تصویر میکشند و گاهی نیز مفاهیم پندآموز را انتقال میدهند.
مفهوم: جان سالم به در بردن از موقعیت سخت:
مثل القطط بسبع ارواح(درویش، 2005: ص28) یا زی البسّ بسبع أرواح(ابی راشد،1954:ص218)
ترجمه فارسی: مانند گربههای هفت جان
معادل فارسی: مثل گربه هفت تا جون داره
کاربرد: کسی که از هر سختی سالم بیرون می آید از بیماری سخت یا اتفاقی بد و...مانند گربههایی است که گمان میشود هفت جان دارند.
در هر دو ضربالمثل از گربه استفاده شده است و هفت جان داشتن را برای گربه به کار بردهاند؛ نسبت دادن این عدد در مورد جان گربهها برگرفته از توانایی آنها زمان پریدن بر چهار دست و پا از مکانهای مرتفع است. آنها از توانایی استقامت انعکاسی نیز برخوردار هستند،به نحوی که وقتی در هوا معلق هستند و از مکانی مرتفع در حال سقوط باشند به سرعت میتوانند حالات خود را تغییر دهند؛ هم چنین از ستون فقرات انعطافپذیری برخوردارند که تعداد مهرههای فقرات آنها از انسان بیشتر است. در نتیجه ستونفقرات انعطافپذیر و توانمندی بالا در تغییر حالات بدن هنگام سقوط از ارتفاع باعث شده تا به خوبی بر زمین فرود بیایند.
مفهوم :محتاط بودن
اللی تقرصه الحیّة بیخاف من الرسن(ادرویش، 2005:ص 7)
ترجمه فارسی: کسی که مار او را نیش زده از ریسمان می ترسد
معادل فارسی: مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد(دهخدا، 1363: ص1386)
کاربرد : کسی که یکبار بدی به او میرسد محتاط میشود و به دیگران میگوید که یک بار فریب خورد و تلاش میکند که بار دوم فریب نخورد. پیامبر در این مورد میفرمایند: «مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود». (حسین، 1943: ص124)
کسی که بلایی بر سرش آمده و تجربه تلخی از چیزی دارد، در آن مورد بدگمان و محتاطتر میشود.
شاید استفاده از مار در بیان مفهوم احتیاط برگرفته از این موضوع باشد که مار در فرهنگ عرب به حیلهگری و کینهتوزی نیز شهرت دارد ( فرهنگ لغت الغنی) بنابراین مار در این مثل نماد فردی است کینهتوز که به دیگران ضرر میرساند و آنها را میترساند. کسی که مار او را گزیده از ریسمان میترسد و گمان میکند که مار است. آنگونه که در بیت زیر نیز به این موضوع اشاره شده است:
أنَّ اللسیع لحاذر متوجسٌ یخشی و یرهَبُ حبلًا أبلق (میدانی، 2010:ص 376)
ترجمه: به راستی که گزیده شده ترسناک و گریزان است و میترسد و فرار میکند از هر رسن سیاه و سفیدی.
مفهوم خوشزبانی:
الکلام اللین بیخرج الحیّة من وکرها(زیادنة،2014:ص385)
ترجمه فارسی: سخن نرم، مار را از لانهاش بیرون میآورد
معادل فارسی: زبان خوش مار را از سوراخ بیرون میآورد. (ذوالفقاری، 1388:ص 111)
کاربرد: یعنی خوشزبانی و بکار بردن لفظ نیکو و پسندیده تاثیرات منحصر به فردی دارد و این تاثیر میتواند کارهای غیرممکن را ممکن کند.
در این مفهوم نیز از مار کمک گرفته شده است تا به نقش خوشزبانی در رام کردن طرف مقابل اشاره کند. در زمین چیزی نیست که جسمش مانند مار باشد. مار قویترین بدن را دارد از قوت او این است که اگر سرش را در سوراخ یا شکافی به سینهاش بگذارد، قویترین مردم نمیتوانند او را با دو دست از آنجا خارج کنند.(جاحظ،1943: ص111 ) علاوه بر آن در عربی واژه«الحباب» واژه مشترک بین شیطان و مار است. (لسان العرب، 1992:ص 295)
حیواناتی مانند مار که در اعتقادات عربهای جاهلی با جنیان در ارتباط بودند در آن واحد هم مورد احترام و تکریم بودند و هم به سبب داستان بیرون رانده شدن آدم و حوا از بهشت دشمن بشر نیز تلقی میشدند (عجینه، 2009:ص 365)
بنابراین مشخص میشود که آمدن نام مار در این مثلها به این علت بوده است که مارها داری ویژگی حیلهگری، شیطان صفتی و دشمنی هستند و بهترین عنصر از عناصر طبیعی هستند که انسان بتواند از آن برای بیان مفهوم نقش خوشزبانی در فریب دادن و رام کردن خود مار با وجود حیلهگر بودنش کمک بگیرند.
مفهوم: صدمه زدن و آسیب رساندن پنهانی
مثل الحیّة، تحت التبن ( درویش، 2005:ص 18)
ترجمه فارسی: مانند مار زیرکاه
معادل فارسی: آب زیر کاه( ذوالفقاری، 1388:ص 177)
کاربرد: به کسانی اطلاق میشود که زندگی و حشر و نشر اجتماعی خود را بر پایۀ مکر و غدر و حیله بنا نهند و با صورت حق به جانب ولی سیرتی نامحمود، در مقام انجام مقاصد شوم خودبرآیند. اینگونه افراد را به اصطلاح دیگر، مکار و دغلباز گویند و ضرر و خطر آنها از دشمن بیشتر است؛ زیرا دشمن با چهره و حربۀ دشمنی به میدان میآید؛ در حالی که این طبقه در لباس دوستی و خیرخواهی خیانت میکنند.(پرتوی آملی، 1365:ص 12)
در اینجا نقطه مشترک هر دو ضربالمثل قرار گرفتن در زیر کاه است. اما در ضربالمثل عربی قرار گرفتن مار زیر کاه را برای انسان موذی و حیلهگر استفاده میکنند درحالی که در ضربالمثل فارسی از آب استفاده شده است. با توجه به ریشه ضربالمثل گفته شده که «آب زیر کاه« از ابتکارات قبایل و جوامعی بود که به علّت ضعف و ناتوانی، جز از طریق مکر و حیله، یاراي مبارزه و مقابله با دشمن را نداشتهاند. به همین جهت،براي آن که بتوانند حریف قوي پنجه را مغلوب و منکوب کنند،درمسیر او باتلاقی پر از آب حفر می کردند و روي آب را با کاه و کلَش طوري میپوشانیدند که هیچ عابري تصور نمیکرد آب زیرکاهی ممکن است در آن مسیرو معبر وجود داشته باشد. باید دانست که ایجاد این گونه باتلاقهاي آب زیرکاه، صرفاً در حول و حوش قریه ها و قصبههاي مناطق زراعی امکان پذیر بود تا براي عابران، وجود کاه و کلش، موجب توهم و سوءظن نشود. دشمن با خیال راحت و بدون دغدغۀ خاطر وسرمست از باده غرور و قدرت، درآن گذرگاه مستور از کاه و کلَش گام برمیداشت و در درون «آب زیر کاه» غرق میشد. (همان: همانجا) از همین روست که آب زیرکاه بودن کنایه از افرادی است که با خدعه و اعمال ریاکارانه آسیب وضرر بزرگی را به دیگران میرسانند.
از آنجا که مار برای شکار مکانی را برای پنهان شدن پیدا میکند میتواند یکی از این مکانها قرار گرفتن زیر کاه باشد و منتظر میماند تادر موقعیت مناسب شکار را به دست آورد پس مار همان انسان ریاکار و کاه اعمال ریاکرانه است که زیر آن پنهان شده تا در موقعیت مناسب به مقصود خود که همان آسیب و گزند رساندن است، برسد.
مفهوم: تأسف نخوردن بر نابودی چیزی یا کسی
میتة الحمیر من بخت الکلاب (زیادنة،2014:ص473)
ترجمه فارسی: مرگ خر از بخت و اقبال سگ هاست
معادل فارسی: مرگ خر عروسی سگ( ذوالفقاری، 1388:ص 1675)
کاربرد: چیزی که از بین برود کسی بر آن تأسف نمیخورد و در نابودی آن سود و منفعت است برای هم نوعانش.
این دو ضربالمثل عینا تکرار شدهاند. علت آنکه مرگ خر را عروسی سگ میدانستند چون سگ میتوانست از مردار این حیوان استفاده کند.
مفهوم: گول ظاهر را نخوردن
کلب أبیض و کلب أسود و الاثنین أولاد کلب(درویش، 2005:ص 32)
ترجمه فارسی : سگ سفید و سگ سیاه هردو فرزندان سگ هستند
معادل فارسی: سگ زرد برادر شغال است.(ذوالفقاری، 1388:ص 1201)
کاربرد: در مواردی به کار میبرند که میخواهند دو انسان بد را با هم قیاس کنند و میگویند یکی از دیگری بهتر است ولی هر دو یک رفتار را در زندگی انجام میدهند.
هر دو مثل از نظر معنایی مشابه هم هستند. در فرهنگ عربی سگ سفید از بهترین سگ هاست و سگ سیاه هم سگی است که بدنی قوی دارد اما نزد مردم پسندیده نیست (جاحظ، 1965:ص 2/78). بنابراین هدف ضربالمثل بیان این نکته است که سگ چه سفید باشد و چه سیاه یعنی چه خوب باشد و چه بد؛ در نهایت هر دو آنها بچه سگ است و هر دو ذاتا صفات سگ را دارند پس فریب ظاهر آنها را نباید خورد. در ضربالمثل فارسی هم هدف از بیان این مثل بیان آگاهی به مخاطب برای اینکه فریب نخورد اما در مثل فارسی سگ زرد را آورده؛ زیرا سگ زرد همان سگ بیارزش است و با شغال در صفات بد مشترک است.
مفهوم: مستجاب نشدن دعا یا نفرین انسان بدخواه
لو هللا بیستجیب دعاوي الکلاب کانت الدنیا مطرت عظام (درویش، 2005:ص 17)
ترجمه فارسی: اگر خدا جواب گریههای سگ ها را میداد، دنیا استخوان میبارید
معادل فارسی: به دعای گربه سیاه بارون نمیبارد( نمیآید) (ذوالفقاری، 1388:ص 569)
کاربرد: دعا یا نفرین آدم بدخواه مستجاب نمیگردد.
هر دو ضربالمثل از نظر معنا مشترک هستند اما در مثل عربی سگ را عنوان کرده؛ زیرا در ادبیات عرب و امثال عرب در بیان صفات بد سگ همیشه منظور خود سگ نیست بلکه هدف شخصی است که مورد هجو واقع شده است (جاحظ، 1965:ص 1/383) و سگ وسیلهای است تا به کمک آن هرآنچه ناسزا میخواهد بگوید در اینجا سگ نماد افراد پست و بیارزش است که هر قدر هم دعا کنند اجابت نمیشود و دعای آنها بیتاثیر است.
در مثل فارسی هم گربه سیاه نماد انسانهای پست و بیارزش است که دیگران را از نفرین خود میترساند و میخواهند همیشه حق را به خود بدهند و این ضربالمثل برای بیارزش کردن دعای این افراد است گربه سیاه کنایه از انسان سیاهدل و کینهای است و در ادبیات عامه فارسی نماد بدشگونی و نحسی است.
مفهوم: دخالت نکردن
لاناقة لي فیها، و لاجمل(أبیراشد، 1954:ص 117) یا لا ناقة له و لا جمل (زیادنة، 2014:ص398)
ترجمه فارسی: نه این شتر برای منم است نه آن شتر
معادل فارسی: سر پیازی؟ ته پیازی؟ (ذوالفقاری، 1388:ص 1171)
کاربرد: این ضربالمثل را به کسی میگویند که سعی دارد در زندگی دیگران سرک کشیده و فضولی کند درحالیکه هیچ چیز به او مربوط نیست. اینجاست که به آدم فضول میگویند: سر پیازی یا ته پیاز. گاهی کسی برای دفاع از خودش در دعوای بین چند نفر که دنبال مقصر میگردند زبان میگشاید تا بیطرفی خود را نشان دهد. میگوید: من نه سر پیازم نه ته پیاز، با من کاری نداشته باشید.
از نظر معنایی این دو ضربالمثل کاملاً مطابقت دارند و تنها واژگان آنها متفاوت است در هر دو ضربالمثل هدف بیان بیطرف بودن شخص است و زمانی که او را برای مداخله میخواهند کنارهگیری میکند؛ زیرا برای او سود و منفعتی ندارد. در ضربالمثل عربی شتر را به کار برده؛ زیرا شتر موجودی ارزشمند در بین عربهاست؛ چراکه شتر نزد عربها «به عنوان مهریه به عروس هدیه میشده و در زمان جنگ به عنوان دیه برای حل درگیری و اختلاف لحاظ میگردیده» (علی، 1969:ص 197) و همچنین مَثَل عربی بر اساس یک واقعه شکل گرفته است و ریشهای تاریخی دارد، امّا در زبان فارسی از به کار بردن ساختمان پیاز برای بیان مقصود استفاده شده است پس ریشه گیاهی دارد. پیاز از سه قسمت سر و ساقه و ریشه که همان ته پیاز است تشکیل شده است. سر پیاز همان گل و تخم پیاز است که از آن برای کاشتن استفاده میکنند تا پیاز به دست آید. ته پیاز همان پیاز اصلی موردنظر است که به مصرف خوردن میرسد اما ساقه پیاز چیز بیمصرفی است. گاهی کسی برای آنکه خود را در نزاع و دعوای بین چند نفر دخالت ندهد از این ضربالمثل استفاده میکند که مفهوم آنکه من هیچ کارم و یا برای آنکه خود را در وقوع امری بیگناه نشان دهد.
مفهوم انجام دادن همزمان دو کار:
ضرب عصفورین بحجر یا اصطاد عصفورین بحجر (ابی راشد،1954:ص33)
ترجمه فارسی: دوتا پرنده را با یک سنگ زدن
معادل فارسی: با یک تیر دو نشان زدن(ذوالفقاری، 1388:ص 480)
کاربرد: دوتا کار را در یک زمان انجام دادن، او با انجام دو کار در زمان اختصاص داده شده برای انجام یک کار درآمد کسب میکند و بنابراین در وقت خود صرفهجویی میکند در مورد افرادی است كه با كمترین امكانات بهترین كارها را انجام میدهند.
هر دو ضربالمثل از لحاظ مفهوم مطابقت دارند و تنها از لحاظ واژگان متفاوتاند. مشاهده میشود که اعراب از دو واژه «عصفورین» و «حجر» استفاده کردهاند؛ اعراب در گذشه بااستخوان و سنگ و چوب و عاج ابزار شکار میساختند و از آن برای شکار حیوانات استفاده میکردند.در ضربالمثل فارسی هم از واژه «تیر» که آن هم یکی از ابزار شکار است استفاده شده اما با این تفاوت که در ضربالمثل عربی نوع شکار که همان پرنده است، مشخص شده ولی در زبان فارسی از واژهی کلی نشان استفاده شده است.
ارزش و اهمیت سنگ در نزد لبنانیها بر کسی پوشیده نیست. سنگ آهک برای ساخت آهک ضروری خاک رس است و از طریق سوزاندنش در کورهها به دست میآید که در اطراف کوههای پراز چوب دیده میشود. از زمانهای قدیم لبنانیها از این دو منبع یعنی سنگهای ساختمانی و آهکسازی(سنگ آهک) استفاده میکردند. امروزه نیز با ورود ماشینآلات به دلیل افزایش ساخت و ساز و پیشرفت معماری شروع به بهرهداری تجاری از معادن سنگ در سطح بالایی کرده است(حتی، لاتا: ص49).
اما جایگاه تیر در نزد فارسیان: تير از «تيگر» پارسی باستان بوده كه دراوستا «تيغر» است و نبايد با نام چهارمين ماه از سال و با نام سيزدهمين روز از ماه كه تير خوانده شود، اشتباه گرفت .اين تير از «تيشتريه» نام فرشته باران آمده است.(پورداوود،1346: ص 32) تير، برای جنگيدن با دشمن است و از نظر آيينی، برای مبارزه با حيوان تمثيلی بوده؛ بنابراين، نماد دانش و آگاهی است.(شوالیه و گربران، 1388: ص600-604)
مفهوم بسنده کردن به اندک در دسترس در مقابل زیاد غیر قابل دسترس:
عصفور فی الید و لا عشرة علی الشجرة(درویش، 2005:ص 21) یا زرزور فی الید، و لاعشرة علی الشجرة (ابی راشد،1954:ص86)
ترجمه فارسی: یک گنجشک در دست نه ده تا روی درخت
معادل فارسی: سرکه نقد به از حلوای نسیه(ذوالفقاری، 1388:ص 1182)
کاربرد: این ضربالمثل بدان معناست که شاید در نگاه اول این نقدی که به دست میآید ارزشش به اندازه آن نسیه نباشد، اما همین که آدمی از بودنش اطمینان حاصل میکند خود دلیل بر برتری نسبی آن هست. چرا که شما در لحظه این نقد کم ارزش را داری اما هیچ جای اطمینانی وجود ندارد که آن نسیه با ارزش را در آینده داشته باشی. هر چیزی که نقد به دست ما برسد، هرچند ناچیز بهتر از چیزی است که با وعده و وعید زیاد به دست ما برسد، هرچه قدر با ارزش باشد. ما باید واقعبین باشیم ونسبت به آنچه در اختیار و در دسترس ماست، راضی و خشنود باشیم و آنچه را که قادر به بدست آوردن آن نیستیم را آرزو نکنیم.
هر دو ضربالمثل برای نشان دادن مفهوم موردنظر خود از ابزار مقایسه استفاده کردند و با در مقایسه قرار دادن یک مفهوم مطلوب و یک مفهوم نامطلوب سعی در رساندن مفهوم مورد نظر خود بودند.در ضربالمثل عربی یک گنجشک را در مقابل ده گنجشک قرار دادهاند؛ اگرچه ده گنجشک مطلوبتر به نظر میرسد اما از آنجا که یک گنجشک در دستان فرد قرار دارد یعنی در اختیار اوست،مطلوبتر است چون اطمینانی برای به دست آوردن آن ده پرنده وجود ندارد. در ضربالمثل فارسی هم سرکه و حلوا را در تقابل با یکدیگر قرار دادهاند. سرکه با اینکه ترش است و مطلوب نیست اما به واسطه اینکه نقد و در دسترس است بهتر از حلوای شیرین و دلپذیر است که وعده داده شده است. میبینیم که تنها عرب زبان از عنصر طبیعی استفاده کرده است که تعلق خاطر آنها به حیوانات و پرندگان باز میگردد و خوگرفتن عرب با حیوانات زبانزد عام و خاص است.
2.سنگ
بشر از ابتدای آفرینش با طبیعت و عناصر آن انس و الفتی دیرینه داشته و مطالعه آن از دیرباز مورد توجه او واقع شده است. یکی از جلوههای طبیعت، سنگها و فلزات هستند که بشر برای زیستن و ساختن ملزومات زندگی و بهبود شرایط زندگی خود از سنگ ها و فلزات استفاده کرده و یا در درمان امراض خود از آنها نفع برده است. (صالح نساج، 1397:ص مقدمه)
مفهوم ناشکر و ناسپاس بودن:
لاتشرب من بیر، و ترمي فیه حجر(ابیراشد، 1954:ص 192) یا اللي بیشرب من بیر ما بیرمي فیه حجر (زیادنة، 2014:ص 55)
ترجمه فارسی: از چاه آب مینوشی همزمان که در آن سنگ پرت میکنی.
معادل فارسی: نمک خوردن نمکدان شکستن(ذوالفقاری، 1388:ص 1790؛ دهخدا، 1377:ص 1853)
کاربرد: در موقعیتی که بخواهیم به کسی که ناشکر، ناسپاس، و یا قدرناشناس باشد اشاره کنیم
تنها در مثل عربی از عنصر طبیعی سنگ استفاده شده است. از هر دو مثل یک مفهوم اراده شده و آن هم بیان قدرنشناسی و ناسپاسی میباشد در مثل عربی چاه و سنگ را به کاربرده؛ زیرا که زندگی عربها با چاه عجین بوده و منظور از مثل عربی این است که وقتی از جایی به تو سود میرسد به آن چیز ضربه نزن و به آن خیانت نکن و در مثل فارسی هم نمک برای متعهد و ملزم بودن به حفظ ارتباط افراد به کار میرود و اصطلاح نمکگیر شدن از گذشته تاکنون نزد فارسیان کاربرد داشته است مفهوم آن این است که وقتی کسی به تو لطفی کرد لطف او را نادیده نگیر و به او خیانت نکن بنابراین هر دو مثل اشاره به قدردانی از زحمات دیگران و خیانت نکردن به آنهاست در اینجا هدف از نینداختن سنگ همان ضربه نزدن و خیانت نکردن است؛ زیرا سنگ انداختن در چاه آب را گلآلود میکند ونمک خوردن و نمکدان شکستن هم حکایت ناسپاسی و قدر نشناسی را دارد مانند اینکه مهمان کسی باشی و از غذاهایی که آماده کرده است استفاده کنی و در نهایت نمکدان او را شکسته و به او ضرر بزنی.
به طور کل با بررسی ادبیات ایران میتوان دریافت که نمک در نزد فارسیان نمادی براي عهد و پيمان و حقشناسي به کار میرود همانگونه که ما در ضربالمثلهایی مانند نمک خوردن و نمکدان شکستن، نمک به حرامی کردن، نمک به حلال، نمک نشناس و نمک تازه کردن و...میبینیم. هم چنین در اشعار شاعرانی هم چون حافظ که میفرمایند «ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک» و هم چنین نمک نماد ملاحت و زيبايي، خوشبرخوردي حتي شيرينزباني است همچنان که در اشعار سعدی که میفرمایند«شوخی، نمکینی، چو نمک شور جهانی» و «ماها همه شیرینی و لطف و نمکی» و«تا نقش میبندد فلک کس را نبودهست این نمک» و هم چنین اشعار مولوی«نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است» و «در هر جمال از تو نمک ای دیده و دیدار من» میبینیم.
در مثلی دیگر نیز به همین مفهوم اشاره شده است
المجنون بیرمی حجر فی بیر، و الف عاقل ما بیشیلو(ابیراشد، 1954:ص 166) یا جاهل رمی حجر فی بیر، میت عاقل ما بیطلعه (زیادنة،2014:ص129)
ترجمه فارسی: یک دیوانه سنگی در چاه میاندازد و صد تا عاقل نمیتوانند آن را بیرون آورند
معادل فارسی: دیوانهای به چاهی سنگی انداخت هزار دانا نتوانست آن را بیرون آورد(ذوالفقاری، 1388:ص 1066)
کاربرد: اشاره به خراب شدن و گره خوردن امور به دست افراد نادان و بیفکر که باعث دردسر سایرین شده و حتی افراد مجرب هم از اصلاح آن ناتوانند.
3.کوه:
کوهها در نزد عرب ها دو ویژگی بارز دارند: انبوه و سنگین بودن و پایداری و تغییر ناپذیری. اعراب کوههایشان را با این دو ویژگی مثال میزدند. به نظر میرسد که هر گروهی نام کوهی که در نزدیکیشان بود را در مثل ذکر میکردند. (قطامش، 1988:ص 446-447)
کوهها در نزد فارسیان باستان فواید بسیاری داشتهاند. در مینوی خرد، دانا سبب ساخته شدن کوهها را میپرسد و پاسخ میشنود که: «این کوهها در جهان برخی انگیزنده باد و برخی بازدارنده آن، برخی جای ابر بارنده و برخی زننده اهریمن و نگاهدارنده و زندگی بخش آفریدگان اورمزد خدایند(عفیفی، 1374:ص 592).
مفهوم صبر:
طول البال یهدم الجبال (شقیر،1894:ص90)
ترجمه فارسی: صبر کوهها را نابود میکند
معادل فارسی: گرصبر کنی ز غوره حلوا سازی
مثلها در رابطه با صبر و تحمل است هر دو در مفهوم مشترک و در لفظ متفاوت است که در مثل عربی وجود صبر را در حدی میداند که میتواند حتی کوه هم که داری عظمت و پایداری است را نابود کند هرچند که این امر محالی است و در مثل فارسی ساختن حلوا که شیرین است از غوره که ترش است کار ناممکنی است اما این مثل میگوید که با صبر میتوان به آن دست یافت در هر حال انسان با صبر و تحمل میتواند به همه چی دست یابد. کوه به عنوان یک عنصر طبیعی در نزد عربها و به خصوص مردم لبنان است چراکه لبنان واقعی یا اصیل، همان رشته کوههای غربی است. این قطعه از زمان رومیان به لبنان معروف بوده است در حالی که زنجیره شرق آن انتیلیبانوس یا «لبنان مقابل» نامیده میشد و این دو زنجیره در گذشته و در اعصار زمینشناسی یک رشته کوه بوده است. در واقع لبنان بخش میانی یک رشته کوه بلند است که از جبل الکلام در شمال سوریه شروع میشود و به کوههای مرتفع سینا در جنوب ختم میشود و این قسمت میانی لبنان بلندترین و زیباترین و ناهموارترین قسمت این زنجیره است(حتی، لاتا:ص 14).
مفهوم ادعا داشتن زیاد:
تمخض الجبل فولد فَأراً (مختار، 1429:ص 342) یا تمخض الجبل، قال له: فولد فأراً (ابی راشد،1954:ص138)
ترجمه فارسی: کوه زایید و موش به دنیا آمد
معادل فارسی: کوه موش زاییده/ کوه غرید و لرزید بعد از یک هفته یک بچه موش زایید(ذوالفقاری، 1389:ص 1469-1470)
کاربرد: هرگاه بخواهند بگویند که فردی با کلّی ادّعا، هیاهو و تبلیغات، کاری مناسب با ادّعای خود انجام نداده است، میگویند: «کوه، موش زاییده است». بعضی اوقات هم با تأکید بیشتر میگویند: «کوه لرزید و غرّید و یک موش زایید»؛ یعنی با آن همه بزرگی، ادّعا و غوغا، کار او بسیار ناچیز و کماهمّیت است.( شکورزاده، 1369:ص 806)
در هر دو زبان، به عنوان مَثَل به کار رفته از نوع «مَثَلنما» یا مَثَلگونه است و در هر دو زبان از دو عنصر کوه و موش استفاده شده است.
مفهوم استقامت در برابر مشکلات:
یا جبل، ما یهزک ریح (درویش، 2005:ص 6)
ترجمه فارسی: ای کوه باد هم تو را نمیلرزاند
معادل فارسی: بیدی نیست که با این بادا بلرزه
هر دو مثل در رابطه با بیان محکم بودن در برابر سختیها و مشکلات است که از نظر مفهومی مشابه و از نظر لفظی متفاوت است در مثل عربی کوه نماد استقامت و پایداری است که هیچ چیزی نمیتواند در آن تغییر ایجاد کند یا آن را جا به جا کند این ضربالمثل در زبان فارسی در بیان وجه حماسی فارسیان به کاربرده میشود. یعنی اینکه ما در برابر حملات، ناملایمات، خطرات و چیزهای دیگر از این دست، هراسی به دل راه نمیدهیم و کوتاه نمیآییم. میبینیم که در مثل عربی از عنصر طبیعی کوه استفاده شده است اما در فارسی مفهوم مورد نظر با کاربرد بید تجلی یافته است اینکه فارس زبان چرا بید به کار برده است به این علت است که شاخ و برگ بید با بادی مختصر یا حتى نسیمی ملایم میلرزد ( گرامی، 1386:ص 55). همچنین جایگاه ویژهای در ادبیات فارسی دارد معروفترین و زیباترین نوع بید، بید مجنون با شاخههای بلند و باریک، و آویخته است. گاهی بید مجنون را بید «مُوَلّه» به معنی شیفته و واله، و گاهی نیز بید معلق و بید ناز نامیدهاند. برخلاف دیگر درختان همچون سرو که قد و قامت یار را به آنها تشبیه کردهاند، بید با شاخ و برگ آویخته، فروافتاده و نازک و ظریف به زلف و موی پریشان تشبیه شده است. از آنجا که بید نیز همچون سرو، صنوبر، چنار و نارون بیثمر است، سر به زیری وی را بهسبب خجل بودن و شرمساری از این بیحاصلی دانستهاند.(همان:ص 56-57)
4. آب
آب، مایع حیاتبخش و یکی از تاثیرگذارترین عناصر حیاتی در فرهنگ و فولکلور مردم ایران به شمار میرود.جلوههای گستردهای از فرهنگ، تمدن و هنر فارسیان تحت تاثیر باورها و اسطورههایی بوده است که درباره آب پدید آمدهاند. بر پایه باورهای فارسیان باستان، آب نقش چشمگیری در پیدایش هستی و پیشبرد مبارزه میان نیکی و بدی در عرصه تاریخ اساطیری ایران داشته است.(موسوی، 1391:ص 1)
آب برای عرب عنصری بوده که زندگی بدون آن معنی نداشت و در کتاب قرآن هم بارها روی اهمیت آب و حیات بخشاش تاکید شده است.چنانچه خداوند در قرآن میفرماید: و هو الذی خلق من الماء البشر؛ او خدایی ست که ازآب بشر را آفرید(خدایاری، 1386:ص 157)
مفهوم: سوء استفاده از موقعیت نابسامان
بينشرب مع الماء العکر
ترجمه فارسی: نوشیدن ازآب گلآلود
معادل فارسی: از آب گلآلود میخواهد ماهی بگیرد (ذوالفقاری، 1388: ص 266)
کاربرد: برای افرادی به کار میرود که از موقعیتهای نابسامان و آشفته، کاملا سوء استفاده میکنند.
با وجود آنکه هر دو ضربالمثل در کاربرد و مفهوم تطابق کامل دارند ولی از واژگان متفاوتی برای بیان مقصود خود استفاده کردند. واژههای آب و گلآلود واژههای مشترکی هستند که در هر دو ضربالمثل به کار رفتهاند؛ حال آنکه در ضربالمثل عربی نوشیدن آب گلآلود را برای مفهوم سوء استفاده از موقعیت نابسامان به کار بردهاند ولی در ضربالمثل فارسی ماهیگری در آب گل آلود را برای این مفهوم به کار بردند.
مفهوم رفاه و خوشی:
اللي أصبعه فی المیة، مش مثل اللي أصبعه فی النار (ابیراشد، 1954:ص 38) یا اللي أیده فی النار، مش زي اللي أیده فی المیّه(زیادنة، 2014:ص42)
ترجمه فارسی:کسی که انگشتش در آب است مثل کسی نیست که انگشتش در آتش است
معادل فارسی: سیر از گرسنه خبر نداره، سواره از پیاده (ذوالفقاری، 1388:ص1226)
کاربرد: اشاره به انسانهایی دارد که در رفاه و خوشی هستند و درکی از شرایط انسانهای تهی دست ندارند و تنها زمانی قادر به درک شرایط افراد تهی دست جامعه خواهد بود که در شرایط مشابه قرار بگیرد و خود نیز نیاز به کمک داشته باشد.
همانگونه که مشاهده میشود، در هر دو ضربالمثل مطابقت معنایی کامل وجود دارد و در هر دو سخن از فردی است که درکی از سختیهای زندگی انسانهای تهی دست ندارد و تا خود در آن شرایط قرار نگیرد، درکی از آن نخواهد داشت. در ضربالمثل عربی با در تقابل قرار دادن دو عنصر متضاد آب و آتش و اینکه آن کس که دستش در آتش است با آنکه دستش در آب است متفاوت است و در ضربالمثل فارسی هم با قرار دادن دو مفهوم متضاد یعنی سیر و گرسنه و سواره و پیاده این مفهوم را به ما می رساند. منزلت آب و آتش برای عرب به این علت است که آب و مراتع ارتباط تنگاتنگی با زندگی اعراب در دوران جاهلیت دارد؛ زیرا آب مایه حیات انسان و حیوان و گیاه است و اثر بیشتر و حیاتیتری برای ملتی مانند اعراب دارد. اعراب به دلیل کمبود باران و کمبود آب اغلب در معرض دورههای خشکسالی بوده است. در مراتع نیز احشام آنها زندگی میکردند و به ویژه شترها که در آن زمان گرانبهاترین دارایی آنها بود و طبیعی است که شبه جزیره عربستان چشمهها و حوضها و چاههای فراوانی دارد که نیاز مردمش را به آب کفایت میکند (قطامش، 1408:ص 452).
آتش در میان عقاید اعراب عصر جاهلی جایگاه برجستهای دارد. آنها به قدرت جادویی آن اعتماد داشتند و این افراد مجالس و شب های خود را در اطراف آتش برگزار می کردند و بر آتش با هم متحد می شدند و مهمانان خود را با آتش پذیرایی می کردند، بیماران خود را با آتش مداوا می کردند(زمانی، 1395:ص 40)
اعراب آتش را به عنوان استعارهای از سوزاندن، ویرانی، اشتیاق، عشق، مصیبت و در نتیجه درد جسمی و روانی بیان کردهاند و گفتند: آتش عشق، آتش شور، آتش مهجوریت، آتش فروزان، آتش قلب، آتش محبت، آتش نفاق، آتش مذمت، آتش دلبستگی. همه این ساختارها و گفتهها حاکی از اهمیت وجود آتش در زندگی انسانها به صورت منفی یا مثبت است. آتش به دلیل قداست و قدرت جادویی خود، اغلب نمادی از پاکی و عصمت است (زمانی، 1395:ص 40).
مفهوم تمسک به اصل یک چیز به جای فرع آن:
إذا حضر الماء بطل التیمم (ابیراشد، 1954:ص 27)
ترجمه فارسی: هرگاه آب باشد، تیمم باطل است
معادل فارسی: تیمم باطل است آنجا که آب است (ذوالفقاری، 1388:ص 732)
کاربرد: اصل کار آمد و فرع بیمورد است؛جایی که اصل یک چیز یا یک کار وجود دارد ، دیگر توسل به فرع جایی ندارد و باید اصل را انجام داد.
این دو مثل هم از لحاظ معنایی و هم واژگانی کاملا مطابقت دارند. هر دو مثل یکی از مسائل و احکام دینی را مطرح میکنند.پس یکی از دلایل مشترک بودن این ضربالمثل هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی مشترک بودن در دین اسلام است که یکی از نقاط مشترک فرهنگی بین دو کشور محسوب می شود.
نتایج:
پس از بررسیهای انجام شده در مفاهیم مشترک بین ضربالمثلهای لبنانی و فارسی نتایج زیر به دست آمد:
زبان فارسی و عربی به دلیل آنکه طیّ قرون متمادی با هم حشر و نشر داشتهاند، به لحاظ مضمون، اثری متقابل بر یکدیگر داشتهاند و ارتباط متقابل ایران و لبنان نیز از این امر مستثنی نمیباشد. به واسطه همین موضوع ما در زبان لبنانی و فارسی ضربالمثلهایی میبینیم که از نظر ساختار یا با هم مطابقت کامل دارند؛ و یا مفهومی مشترک با دو بیان متفاوت هستند. در کنار این موضوع عناصر طبیعی زمینی در ضربالمثلهای دو زبان مورد عنایت ویژه بوده است. به گونهای که در هر دو زبان انواع حیوانات چون گربه، مار، خر، اسب، و سگ و دیگر عناصر چون سنگ، کوه و آب مشاهده میشود. این موضوع نیز به موقعیت جغرافیایی و محیطی دو کشور باز میگردد که هم دارای کوه و دریا هستند و هم انواع حیوانات در آنها دیده میشود. همچنین این عناصر طبیعی جایگاه و کاربرد یکسانی در هر دو زبان داشته که این موضوع نیز برخاسته از بینش مشترک این دو ملت نسبت به این عناصر و شباهت فرهنگی بین آنهاست.
از وجوه تمایز بین آنها اینکه زبان لبنانی از عناصر طبیعی بهره بیشتری برده است تا زبان فارسی. به گونهای که مفاهیم مشترکی چون صدمه زدن پنهانی، انجام دادن همزمان دو کار، ناسپاسی، صبر، استقامت، رفاه و خوشی در مثلهای فارسی در مقایسه با ضربالمثل لبنانی از هیچ یک از عناصر طبیعی استفاده نشده است. همچنین عنصر سنگ حیوان در زبان فارسی در بیان مفاهیم مشترک جایگاه کمرنگتری دارند. این موضوع نشأت گرفته از این مسأله است که سنگ در لبنان از جایگاه ویژهای برخوردار است و حیوان نیز عنصر جداییناپذیر اعراب در صحرا و زندگی آنان بوده است.
مصادر و منابع
ابراهیم، پورداوود؛ «كمان و تير»؛ مجله بررسیهای تاريخی، سال اول، 1346؛ صص 29-45.
ابن منظور، جمال الدین محمدبن مکرم؛ لسان العرب؛ المجلد الأول و السادس و الرابع عشر، بیروت: دارصادر، 1414.
ابیراشد، حنا؛ معجم الامثال دائرة المعارف؛ شعبیة توجیهیة، عربیة عامیة، بیروت: مطبعة النمر، 1954.
آریان پور، منوچهر؛ فرهنگ پیشرو آریان پور؛ تهران: جهان رایانه امین، 1385.
الاصفهانی، حمزة بن حسن؛ الدرة الفاخرة فی الامثال السائرة؛ تحقیق: عبدالمجید قطامش، مصر: دار المعارف، بیتا.
پرتوي آملی، مهدی؛ ریشههاي تاریخی امثال و حکم؛ بیجا: کتابخانۀ سنائی، 1365.
جاحظ، ابیعثمان عمربن بحر؛ الحیوان؛ الطبعة الثانیة، الجزء الأول و الثانی، مصر: مکتبة و مطبعة مصطفی الحلبی و أولاده، 1965.
جاحظ، ابیعثمان عمربن بحر؛ الحیوان؛ الطبعة الثانیة، الجزء السابع، مصر: مکتبة و مطبعة مصطفی الحلبی و أولاده، 1968.
حتی، فلیپ؛ لبنان فی التاریخ منذ أقدم العصور التاریخیة الی عصرننا الحاضر؛ ترجمه انیس فریحه، دارالثقافه للطباعة و النشر و التوزیع، لاتا.
حتی، فیلیپ؛ تاریخ عرب؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده، تبریز: کتاب فروشی حاج محمدباقر کتابچی حقیقت، 1344.
حسین، فائقه؛ حدائق الأمثال العامية؛ القاهرة: مطبعة امین عبدالرحمن، 1943.
حکمت، علیاصغر؛ امثال قرآن؛ تهران:پرسش، 1361.
خدایاری،زهرا؛ کهن الگوی دریا و ماهی در اندیشهی مولانا؛ پایان نامه کارشناسی ارشد ادبیات فارسی. دانشکدهی ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبائی تهران، 1386.
خضرایی، امین؛ امثال فارسی؛ شیراز: انتشارات نوید، 1383.
خلعت بری لیماکی ، مصطفی؛ فرهنگ مردم تنکابن؛ تهران: نشر پازینه، 1387.
دانشنامه فرهنگ مردم ایران؛ زیرنظر کاظم موسوی بروجردی، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1391.
درویش، بسام؛ امثال شعبیة لبنانیة و سوریة؛ 2005.
دهخدا، علی اکبر؛ امثال و حکم؛ تهران: سپهر، 1363.
دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه؛ انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
ذبیح الله، صفا؛ تاریخ ادبیات ایران؛ تهران: نشر ققنوس، 1368.
ذوالفقاری، حسن؛ فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی؛ تهران: معین، 1388.
ذوالفقاری،حسن؛ داستانهای امثال؛ تهران: مازیار، 1392.
رستمی،یونس، محمدتقی؛ فارسی عمومی؛ رشت: راوان، 1392.
زرینکوب، منصوره؛ امینی، فرهاد؛ «تحليل مقابلهاي امثال در فارسي و عربي از نظر معنا، واژگان و سبک (بررسي موردي بيست و يک مثل»؛ پژوهشهای ترجمه در زبان و ادبیات عربی، سال چهارم، شماره 10، 1393، صص119-139.
زمانی، هاجر؛ «رمزیة مفردة النار و دلالتها فی دیوان أغانی مهیار الدمشقی لأدونیس»؛ مجلة دراسات فی اللغة العربیة و آدابها، العدد الثالث و العشرون، 1395، صص39-54.
زیادنة، صالح؛موسوعة الأمثال الشعبیة؛دارالمهدی م.ض عبدزحالقة، الطبعة الأولی، 2014.
ژان، شوالیه؛ آلن،گربران؛ فرهنگ نمادها؛ ترجمه سودابه فضائلی، تهران: جیحون، 1388.
سعدی،مصلح الدین؛کلیات سعدی؛ تصحیح محمدعلی فروغی، تهران: هرمس، 1385.
شکورزاده، ابراهیم؛ ده هزار مثل فارسی و بیست و پنج هزار معادل آنها؛ مشهد: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1372.
شقیر،نعوم؛امثال العوام فی مصر و السودان و الشام؛طبع بمطبعة المعارف فی اول شارع الفجالة بمصر،لنجیب متری،1894.
صالح نساج، سیما؛ بررسی سنگها و فلزات در دیوان خاقانی؛ سومین همایش ملی زبان، ادبیات و بازشناسی مشاهیر و مفاخر،تربت حیدریه،1397.https://civilica.com/doc/894846.
صینی،محمود اسماعیل؛ معجم الامثال العربیة؛ الطبعة الأولی، مکتبة لبنان، 1992.
عجینه، محمد؛ موسوعة أساطیر العرب عن الجاهلیة و دلالتها؛ مجلات متنوعة، المجلد الأول، 2009.
عفيفــي، رحیم؛ اســاطير و فرهنــگ ايرانــي در نوشــتههــاي پهلــوی؛ تهــران: توس، 1374.
غنیمی هلال، محمد؛ الأدب المقارن؛ القاهره: دارالنهضة مصر للطبع و النشر، 1995.
فتوحی رود معجنی، محمود؛ بلاغت تصویر؛ تهران: سخن، 1389.
فرزاد، عبدالحسین؛ رویا و کابوس؛ چاپ سوم، تهران: مروارید، 1392.
قاسملو، مجتبی؛ آسیبشناسی ضربالمثلهای فارسی؛ تهران: زوار، 1392.
قطامش، عبدالمجید؛ الامثال العربیة دراسة تاریخیة تحلیلیة؛ الطبعة الاولی، دمشق: دارالفکر للطباعة و التوزیع و النشر، 1988.
گرامی، بهرام؛گل و گیاه در هزارسال شعر فارسی؛ تهران، 1386.
مختار، احمد؛ معجم اللّغةالعربیّة المعاصرة؛ الطبعة الأولی، القاهرة: عالم الکتب، 1429.
میدانی، احمدبن محمد؛ مجمع الأمثال؛ الجلد الثانی، المعاونیة الثقافة لآستانة الرضویة المقدسة، 1366.
An analysis of nature in the common discourse of Lebanese and Persian proverbs
Abstract
Proverbs are of special importance since they are one of the most important linguistic categories of any nation and a complete view of the culture, customs and beliefs of a nation, and important category in the study of linguistics and literature. Proverbs have a special place in the literature of different nations to the extent that they cover an important part of the literature of any society and their study leads to the discovery of their cultural commonalities and differences and is is a sign of the intellectual concern of the past and has advice. Persian and Arabic languages have always had many influences throughout history, and these influences and cultural exchanges have sometimes led to many similarities between the two languages. This article tries to examine the proverb with a common meaning between these two languages in terms of the place of natural elements in them in a descriptive-analytical method. The results of this article indicate that Persian and Lebanese proverbs have many commonalities in the use of natural terrestrial elements. The reason for this is due to the geographical location, cultural and historical context and the common vision of the two nations. But at the same time, Lebanese proverbs have a greater tendency towards the elements of nature, especially animals and stones, compared to Persian proverbs. Another common point is that both languages, in expressing their proverbs in the use of animals, have paid attention to their endurance, instinct, and body, but in other elements, such as mountains, rocks, and water, have been considered only the words themselves.
Keywords: Folklore, Culture, Proverb, Nature, Iran, Lebanon