Women in the Text and on the Margin: A Re-reading of Feminist Discourse in Persian Fiction from the Islamic Revolution to the Third Decade (1979–2009) through the Framework of Laclau and Mouffe Case Studies: Cheragh-ha ra Man Khamoosh Mikonam and Zavāl-e Kolonel
Subject Areas :
minoo fazlinejad
1
,
Maryam Iraji
2
,
علی ربیع
3
1 - Slamic Azad University
2 - Faculty Member of Linguistic Department. Islamic Azad University Central Tehran Branch ,
3 - گروه زبانشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران جنوب
Keywords: Discursive Articulation, Female Subjectivity, Gender Ideology, Representation of Female Identity, Social Construction.,
Abstract :
Since the 1979 Islamic Revolution, Persian fiction has served as a significant platform for exploring and representing female identity and the socio-cultural challenges faced by women in Iran. While existing studies have largely examined the depiction of women in these literary works descriptively, fewer have employed a discourse-theoretical framework to analyze the ideological construction of womanhood critically. This study adopts a descriptive-analytical methodology, grounded in Critical Discourse Analysis (CDA) and the discourse theory of Ernesto Laclau and Chantal Mouffe, to investigate how the discourse of femininity is articulated in two notable post-revolutionary novels: Cheragh-ha ra Man Khamoosh Mikonam by Zoya Pirzad and Zavāl-e Kolonel by Mahmoud Dowlatabadi. To situate the analysis within a broader literary context, a comparative framework including twenty thematically related contemporary novels is also incorporated. Discourse analysis, as an interdisciplinary approach, enables the study of language as a site of power, ideology, and identity construction. The selected novels reflect contrasting modes of female representation: Pirzad's novel portrays women within the domestic and everyday sphere, emphasizing subtle resistance to patriarchal norms, while Dowlatabadi's narrative places women in a politically repressive and ideologically charged environment. These contrasting representations highlight the influence of historical and socio-political contexts on the discursive construction of gender. Female identity in these texts is constructed as a fluid and dynamic entity, shaped through the interplay of discursive forces, hegemonic structures, and diverse linguistic negotiation strategies.
1- آزادی، مریم؛ آذری، غلامرضا؛ ایرجی، مریم (1403). تحلیل گفتمان انتقادی عامل فریبکاری تحصیلی در دانشآموزان دختر دوره متوسطه دوم، فصلنامه مطالعات میانرشتهای در علوم انسانی، 16(4)،171-133.
2- آقانوری، نعیمه؛ فاضلی، مهبود؛ حسینی، شکوه السادات ؛ آقاحسینی، حسین (1403). تحلیل و بررسی غیریت سازی در اشعار فدوی طوقان و سپیده کاشانی از دیدگاه نظریه گفتمان لاکلائو و موفه، پژوهش های بین رشته ای ادبی پاییز و زمستان1403. سال ششم، شماره12، 30-7.
3- پارسا، ندا؛ رحیمی روشن، حسن؛ مکرمی پور، محمدباقر(1403). تحلیل روانشناختی کنشگریِ زنان در انقلاب اسلامی، پژوهشنامه انقلاب اسلامی، دوره 14، شماره53، اسفند 1403، صفحه 21-1.
4- پیرزاد، زویا (۱۳۸۰). چراغها را من خاموش میکنم. تهران: نی.
5- تاجیک، محمدرضا؛ شکورزاده، پریسا (1398). تأملی بر امکان سوژه سیاسی با توجه به نظریهی ارنستو لاکلائو. رهیافتهای سیاسی و بین المللی، 10(3), 52-73.
6- دادخواه تهرانی، مریم ( 1399). تحلیل گفتمان انتقادی در آثار محمود استاد محمد با رویکرد فمینیستی ،پژوهش¬نامه زنان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، فصلنامه علمی (مقاله علمی- پژوهشی)، سال یازدهم، شماره دوم، تابستان 1399، 123-101.
7- دولتآبادی، محمود (۱۳۸۸). زوال کلنل. تهران: چشمه.
8- رحیمیان، محمدپور (1398). تحلیلگفتمان انتقادی شخصیت زنان در داستان«مالیخولیای محبوب من» فصلنامه مطالعات ادبیات تطبیقی، 12(48)،202-224.
9- سعیدی، کیهان و پارسا، سید احمد (1402). تحلیل منطق گفتمانی فرامتنهای پیوستة مؤلّف-راوی در شازده حمام پاپلی یزدی، مطالعات زبانی وبلاغی،دروه 14، شماره 31 ،161-190.
10- شیبلی هایت، جانت (1389)، روان شناسی زنان، ترجمه اکرم خمسه، چاپ سوم، تهران: آگه.
11- صابرپور، زینب (1393). جنس دوم به عنوان مبنایی نظری برای تحلیل فمینیستی انتقادی گفتمان، نشریه جستارهای نوین ادبی، دوره 47، شماره 1(184)، صفحه 50-27.
12- عباسی، ابراهیم (1393). حزب جمهوری اسلامی؛ مهم ترین اجتماع اسلام انقلابی در ایران: تبارها و ریشه¬ها. پژوهش¬نامه علوم سیاسی، دوره 9 ،شماره4، 213 -171.
13- ___، ____ (1394). اجتماع گرایی بهمثابه روش تحلیل: تلاشی برای بومی نگری در علوم اجتماعی، فصلنامه مطالعات میانرشتهای درعلوم انسانی.
14- عباسی، فاطمه (1394). تحلیل انتقادی گفتمان غالب در اشعار فروغ فرخزاد براساس نظریۀ فرکلاف، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی.
15- علی اکبری، نسرین؛ محمدی، فرزانه (1402).تحلیل گفتمان انتقادی شعری از سیمین بهبهانی،تحلیل گفتمان ادبی،دوره 1،ش1, 48-23.
16- غفاری، غلامرضا؛ جعفری مقدم، محسن (1398). علوم انسانی، تحوّلات گفتمانی و برنامهریزی توسعه در ایران 1392-1357، فصلنامه مطالعات میانرشتهای درعلوم انسانی، دوره یازدهم، تابستان1398، دوره 3، شماره 43، ص107-55.
17- فضلینژاد، مینو (1402). اصول علم زبان شناسی. تهران: خزه.
18- قاسمی اصل، زینب (1396). پایان نامه با عنوان مطالعه زبان شناختی بازنمایی اخبار ایران در مطبوعات عرب با تکیه بررویکرد تحلیل گفتمان انتقادی مطالعه موردی روزنامه الشرق الاوسط ، الحیاه، دانشگاه تهران.
19- قنبری عبدالملکی، رضا؛ فیروزیان پوراصفهانی، آیلین (۱۴۰۱). تحلیل انتقادی دال مرکزی و برهمکُنِش دالهای شناور در گفتمان رمان «سالهای ابری» بر اساس رویکرد لاکلائو و مربع ایدئولوژیک وندایک، دوره ۹، شماره16، ۱۴۱-۱۶۸.
20- قهرمان، میثم (1403). چگونگی شکل گیری گفتمان انقلابی در سال های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی (با بهرهگیری از رویکرد گفتمانی لاکلائو و موفه)، پژوهشنامه انقلاب اسلامی تابستان 1403، شماره 51، صفحه 59-39.
21- کوهگرد، علی؛ رهبر، بهزاد (1403). بررسی سوگیری جنسیتی در کتابهای «فارسی ایران امروز» و «گام اوّل»: پژوهشی پیکرهبنیاد، زبان پژوهی،دوره 16 ، شماره 52 ،صفحه 69-39.
22- موسوی، رقیه؛ کوپا، فاطمه (1400). حوزههای گفتمانی در حکایت «عاشق منافق» در حدیقه الحقیقه با تکیه بر نظریه تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه. متن پژوهی ادبی، دوره25، شماره88، تابستان 1400، صفحه 248-265.
23- مولازاده، مریم؛ طالب پور، فریده (1401). تحلیل انتقادی گفتمان مد بر اساس آراء لاکلائو و موفه؛ گذر از مصرف متظاهرانه به مصرف خلاقانه، مجله مبانی نظری هنرهای تجسمی، دوره 7، شماره 1، صفحه 185-171.
24- نیازی، محسن؛ هلالی ستوده، مینا؛ امیدی، زینب (1403). تحلیل گفتمان فیلم میم مثل مادر با رویکرد لاکلائو وموفه، فصل¬نامه كودكان استثنايي. ۱۴۰۳; دوره ۲۴، شماره ۱: صفحه۹۷-۱۰۹.
25- وطنی، روشنک؛ صالحی بهناز (1399). بررسی نظریه گفتمان قدرت و زبان میشل فوکو و هویت زنانه در رمان «سووشون» سیمین دانشور، مطالعات ادبیات تطبیقی، بهار 1399. شماره 53.
26- هدایت، عثمان؛ مرادی، حمید؛ گرجی، مصطفی (1401). تحلیلِ گفتمان انتقادیِ رُمانِ آخرین انار دنیا. پژوهشهای میان رشتهای زبان و ادبیات فارسی،دوره 1، شماره1، صفحه 167-147.
27- یانس، ندا؛ پاشایی فخری، کامران؛ عادلزاده، پروانه (1398). سبکشناسی دیدگاه فمینیستی در کتاب چراغها را من خاموش میکنم بر اساس دیدگاه لوکاچ» مطالعات ادبیات تطبیقی، سال سیزدهم، شماره 51، پاییز 1398؛ صفحه 239-308.
28- Laclau, Ernesto & Mouffe, Chantal. (1985). Hegemony and Socialist Strategy: Towards a Radical Democratic Politics.
29- Saussure, Ferdinand de. (1916). Cours de linguistique Générale. Translated by Roy Harris. London: Duckworth.
مجله ادبیات فارسی، دوره 21، شماره 43، پاييز 1404، صفحه 61-77 |
مطالعه موردی: چراغها را من خاموش میکنم و زوال کلنل
مینو فضلی نژاد1، مریم ایرجی2*، علی ربیع3
1دانشجوی دکتری گروه زبانشناسی، واحدتهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
2*استادیار، گروه زبانشناسی، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران. (نویسنده مسؤول)
3استادیار، گروه زبانشناسی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
Email:miraji180@gmail.com نویسنده مسؤول:
تاریخ دریافت:03/05/1404 / تاریخ پذیرش: 18/06/1404
چکیده
ادبیات داستانی فارسی پس از انقلاب اسلامی۱۳۵۷به بستری برای بازنمایی هویت زنان و چالشهای آنان درجامعه ایران تبدیل شده است. درحالی که پژوهشهای پیشین عمدتاً به توصیف جایگاه زنان در این متون پرداختهاند، تحلیل آنها بر اساس رویکرد تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این مقاله باروش توصیفی ـ تحلیلی و بهرهگیری از تحلیل گفتمان انتقادی، به بررسی نحوه مفصلبندی گفتمان زنان، دالهای مرکزی و شناور، در دو رمان چراغها را من خاموش میکنم اثر زویا پیرزاد و زوال کلنل اثر محمود دولتآبادی میپردازد. این تحلیل در بستر۲۰متن داستانی هم عصر و مرتبط با این دو رمان انجام شده تا جایگاه این آثار در گفتمان ادبی پس از انقلاب به درستی ارزیابی شود. تحلیل گفتمان به عنوان رویکردی میان رشتهای برای واکاوی پیوند میان زبان، قدرت، ایدئولوژی و هویت درساختار متون ادبی به کارگرفته شدهاست. این دو اثر با توجه به میزان تأثیرگذاری، بازنمایی هویت زنانه و پیوند با ساختارهای قدرت و ایدئولوژی برگزیده شدهاند. نتایج نشان میدهد که در چراغها را من خاموش میکنم، زنان در بستر زندگی روزمره و خانوادگی بازنمایی شدهاند و نوعی مقاومت نرم در برابر گفتمان مردسالارانه را بازتاب میدهند؛ درحالی که در زوال کلنل، بازنمایی زنان در فضای سرکوبگر سیاسی و ایدئولوژیک شکل گرفته است. این تمایز بیانگر تأثیر شرایط تاریخی ـ اجتماعی بر نوع بازنمایی زنانه در این آثار است. هویت زنانه در این متون، حاصل برهمکنش نیروهای گفتمانی، هژمونیهای حاکم و استراتژیهای گوناگون چانهزنی زبانی است.
کلیدواژه: ایدئولوژی جنسیتی، بازنمایی هویتی زنانه، برساخت اجتماعی، سوژگی زنانه، مفصلبندی گفتمانی.
1- مقدمه
پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، ادبیات داستانی فارسی دستخوش تحولات ژرفی در زمینههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شد. این دگرگونیها، بهویژه در حوزه بازنمایی زنان، انعکاسی از تنش میان گفتمانهای مردسالارانه مسلط و مقاومتهای فمینیستی پنهان در بافت ادبیات معاصر است. بازنمایی زن در این دوره، اغلب در تقابل یا تعامل با ساختارهای اجتماعی و سیاسی شکل میگیرد؛ ساختارهایی که نهتنها زنان را در جایگاه «دیگری» تثبیت میکنند، بلکه از طریق زبان، روایت و ساختار قدرت، نقش آنان را در نظام معنایی گفتمان تثبیت یا تضعیف میکنند .«تلفیقی ازرویکرد گفتمانی لاکلائو و موفه و همچنین نظرات فوکو دربارهی انقلاب اسلامی را به کار میگیرد تا نشان دهد دو عامل در هژمونیک شدن یک گفتمان نقش تعیینکنندهای را ایفا میکنند: ۱) قابلیت حصول و یا در دسترس بودن آن و ۲) مقبولیت و مشروعیت آن» (قهرمان، ۱۴۰۳: ۴۱).
در این میان، گفتمان مردسالارانه، بهمثابه گفتمان غالب، از طریق مفصلبندی معانی و تثبیت دالهای مرکزی نظیر «زن سنتی»، «مادر فداکار» یا «همسر مطیع»، تصویری ایدئولوژیک و معین از زنانگی ارائه میدهد. این گفتمان با در دست گرفتن ابزارهای مشروعیتبخش همچون دین، سنت و نهادهای اجتماعی تلاش میکند بازنمایی زن را در چارچوب خاص خود تثبیت کند .از سوی دیگر، در بطن همین نظام گفتمانی، مقاومتهایی از سوی گفتمانهای فمینیستی نیز مشاهده میشود؛ گفتمانهایی که در تلاشاند مفاهیم مسلط را دچار تنش کرده و دالهایی چون «آزادی زن»، «هویت مستقل» یا «زنانگی انتخابشده» را بهمثابه دالهای شناور وارد زنجیرههای جدیدی از معنا کنند. «در این میان، تحلیل گفتمان فمینیستی1، بهویژه با بهرهگیری از نظریههای لاکلائو و موفه2، رویکردی میانرشتهای و کارآمد برای واکاوی فرآیندهای شکلدهنده به هویت زنانه و برساخت اجتماعی جنسیت فراهم میکند» (عباسی، ۱۳۹۴: ۲۷). این رویکرد با شناسایی نقاط گسست در ساختار معنایی گفتمان مسلط، به بازخوانی موقعیت زنانه و گشودن امکانهای نوین هویتی در ادبیات میپردازد .در نظریه گفتمان لاکلائو و موفه، هویتها اموری سیال و ناپایدار هستند که در دل مناسبات گفتمانی، موقتاً مفصلبندی میشوند. دالهای مرکزی دراین فرایند، نقطه تمرکز معنایی گفتمانها را شکل میدهند و از طریق زنجیرههای همارزی، معنای خود را تثبیت میکنند. با بهرهگیری از این مفاهیم، میتوان تعامل میان گفتمانهای مردسالارانه و فمینیستی را در شکلدهی به هویت زنانه در ادبیات پس از انقلاب تحلیل کرد. بدینترتیب «با استفاده از نظریه لاکلائو و موفه، تحلیل گفتمان انتقادی فمینیستی3 به شناسایی ساختارهای قدرت و بررسی چگونگی بازسازی هویت زنانه در مواجهه با این گفتمانها میپردازد؛ زیر مجموعۀ شاخۀ گستردهای از تحلیل گفتمان انتقادی4 است» (دادخواه تهرانی، ۱۳۹۹: ۱۰۳). ادبیات داستانی بهعنوان بستر روایی-گفتمانی، نه فقط بازتابی از وضعیت موجود، بلکه میدان نبرد میان گفتمانهاست؛ جایی که معناها مفصلبندی میشوند، مقاومتها صورت میگیرند و هویتها بازسازی میشوند. «زنان تنها در شرایطی میتوانستند آثار ادبی خود را منتشر کنند که جایگاه اجتماعی خاص خود را داشته باشند. برای دستیابی به این جایگاه، حرکتی پایهریزی شد که در نهایت به جنبشی تحت عنوان فمینیسم منجرشد» (یانس، پاشایی و عادلزاده، ۱۳۹۸: ۳۱۱). درنتیجه، بازنمایی زن درادبیات پس از انقلاب، بیش از آنکه بازتابی منفعل از نظم موجود باشد، به صحنهای برای چالش با هژمونی5 مردسالارانه بدل شده است. بر این اساس، این پژوهش میکوشد به دو پرسش اصلی پاسخ دهد: نخست، گفتمانهای مردسالارانه چگونه در رمانهای پس از انقلاب اسلامی بازنمایی زنان را شکل میدهند و این بازنماییها چه ارتباطی با ساختارهای اجتماعی و سیاسی دارند؟ دوم، با استفاده از مفاهیم مفصلبندی، دالهای شناور، دالهای مرکزی و هژمونی، چگونه میتوان تعامل میان گفتمانهای غالب مردسالارانه و گفتمانهای فمینیستی را در ساخت هویت زنانه در این آثار تحلیل کرد؟ در پاسخ به این پرسشها، تحلیل گفتمان انتقادی با تمرکز بر نظریه لاکلائو و موفه، چارچوب مناسبی را برای بررسی فرآیندهای قدرت، معنا، و هویت در بستر ادبیات داستانی فراهم میسازد.
1-1- بیان مسأله
پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، ادبیات داستانی فارسی به بستری برای بازنمایی چالشهای هویتی زنان در تقابل با ساختارهای فرهنگی و ایدئولوژیک تبدیل شد. تحلیل گفتمان انتقادی، بهعنوان رویکردی میانرشتهای، ابزار مناسبی برای آشکارسازی روابط پنهان قدرت، سلطه و ایدئولوژی در متون ادبی فراهم میکند. این رویکرد زبان را سازوکار اصلی بازتولید نظم اجتماعی میداند.«تحلیل گفتمان انتقادی نخستین بار توسط زلیگ هریس6 در سال ۱۹۵۲مطرح شد، زبانشناس آمریکایی، در کتاب تحلیلگفتمان بهکاربرد» (علی اکبری، 1402: 27). تحلیل گفتمان انتقادی در آغاز، با نگاهی ساختارگرایانه به جمله و متن در زبانشناسی مطرح شد. در ادامه، پنج نظریهپرداز برجسته، مسیر این حوزه را شکل دادند: نورمن فرکلاف7 با تلفیق زبانشناسی و نظریههای اجتماعی، بر پیوند زبان و قدرت در نهادها تأکید کرد؛ تئون وندایک8 به بررسی گفتمانهای رسانهای و نژادپرستانه و نقش حافظه شناختی در بازتولید نابرابری پرداخت؛ راث وداک9 با رویکرد تاریخی، به تحلیل چندلایه معنای گفتمان در بسترهای اجتماعی-سیاسی پرداخت؛ لاکلائو و موفه، با نظریه پساساختارگرای گفتمان، مفاهیمی چون دال مرکزی، دال شناور، مفصلبندی و سیادتطلبی را وارد تحلیل سیاسی کردند؛ و نهایتاً میشل فوکو با طرح مفهوم «قدرت-دانش»، گفتمان را سازوکاری برای نظمبخشی و مشروعیتبخشی به قدرت دانست. در همین راستا، ارنستو لاکلائو و شانتال موفه با طرح نظریه گفتمان پساساختارگرا، مفاهیمی چون دال مرکزی، دال شناور، مفصلبندی و سیادتطلبی را در تحلیل کنشهای سیاسی به کار گرفتند. نهایتاً، میشل فوکو با مفهوم بنیادین «قدرت-دانش» تأکید کرد که گفتمانها ابزارهایی برای کنترل، نظمبخشی و مشروعیتبخشی به نهادهای قدرت هستند و دانش همواره در خدمت بازتولید سلطه قرار میگیرد. این اندیشهها شالوده اصلی تحلیل گفتمان انتقادی معاصر را شکل دادهاند. «این تحلیل به بررسی ساختارهای اجتماعی و زبانی که برهویتها و روابط اجتماعی تأثیر گذارند، پرداخته و به ویژه در مورد تأثیر ایدئولوژیها برتفکر انسانها تأکید میکند. این رویکرد از اندیشمندانی چون میشل فوکو10، ژاک دریدا11 و ارنست پشو12 تأثیر پذیرفته است» (قجری و نظری، ۱۳۹۲: ۳۷). تحلیل گفتمان انتقادی فراتر از تحلیل زبان ساده میرود و ساختارهای اجتماعی و سیاسی پشت متنها را بررسی میکند تا تأثیر زبان در شکلدهی و حفظ روابط قدرت را نشان دهد. «مجهز به ابزاهایی است که آن را قادر میسازد نه تنها تأثیر ایدئولوژی و قدرت13 را در متن زبانی14 و بافت موقعیتی15 یا گفتمانهای سیاسی بلکه تجزیه و تحلیل ساختارها و فرایندهای سیاسی گفتمانهای مختلف، اشکال گوناگون گفنمانهای سیاسی و اجتماعی، را نیز مورد بررسی قرار دهد. حدوداً در یک دهه اخیر خصوصا در ادبیات اروپا تلاش شده تا چارچوب نظری آنچه به صراحت تحت عنوان تحلیل گفتمان انتقادی نامیده میشود تدوین گردد»(فضلی نژاد،1402: 29). ارنستو لاکلائو و شانتال موفه با تلفیق نظریههای پساساختارگرایی، مارکسیسم و تحلیل گفتمان، چارچوبی نظری برای فهم سیاست و هویت ارائه دادند. آنها معتقدند معنا در گفتمانها تثبیتناپذیر و همواره در حال چالش است. «نظریه تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه از انواع تحلیلهای زبانی گفتمانی است که تحلیل گفتمان را از حوزه زبانشناسی به عالم سیاست و اجتماع کشانده و از آن به مثابه ابزاری نیرومند برای تحلیلهای خود استفاده کرده است»(آقانوری و همکاران،1403: 10). این رویکرد، تحلیل گفتمان را از سطح زبان فراتر میبرد و آن را به ابزاری برای تحلیل ساختارهای قدرت، هویت و سیاست تبدیل میکند. با وجود اهمیت موضوع بازنمایی زنان در این دوره، بسیاری از پژوهشها عمدتاً به تحلیل توصیفی یا تاریخی پرداختهاند و کمتر به تحلیل انتقادی و گفتمانی پرداخته شده است که بتواند فرآیندهای عمیقترشکلدهنده به هویت زنانه و برساخت اجتماعی جنسیت را روشن سازد. «يكي ازنظریهها که در دهههای اخیرمورد اقبال پژوهشگران نقدادبی قرار گرفته است، تحليلِگفتمانانتقادی16 است»(علی اکبری، 1402: 25).
تحلیل گفتمان انتقادی با رویکرد میانرشتهای و با تکیه بر نظریههای لاکلائو و موفه، امکان بررسی تعامل گفتمانهای مردسالارانه و فمینیستی و نحوه بازنمایی و مقاومت زنان در برابر ساختارهای قدرت را فراهم میسازد؛ بااینحال، در ادبیات معاصر ایران، این نوع تحلیلهای چندلایه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. «ایدئولوژی، یک مفهوم مرکزی در تحلیل گفتمان انتقادی است، برای مثال گفتمان ادبی شکلی از ایدئولوژی یا بازتاب یک ایدئولوژی خاصاست. این ایدئولوژی توسط گروه مسلط با هدف بازتولید و مشروعیت بخشیدن به سلطه خود ساخته میشود» (رحیمیان، محمدپور،1397: 43). در اندیشه ارنستو لاکلائو، ایدئولوژی نه بازتابی از واقعیت، بلکه شکلی بر اساس نظریه گفتمان، معنا، هویت و نظم اجتماعی از طریق گفتمان بهطور موقت تثبیت میشوند. برخلاف دیدگاه مارکسیستی که ایدئولوژی را ابزار فریب یا سلطه طبقاتی میداند، لاکلائو آن را بخشی از فرایند مبارزه برای هژمونی میداند. وی با مفاهیمی مانند «دال تهی»، «زنجیرههای همارزی» و تمایز میان «ما» و «دیگری»، نقش ایدئولوژی را در ساخت هویتهای جمعی و نظمهای سیاسی موقت تبیین میکند. «ایدئولوژی به عنوان یک سیستم عقیدتی بنیادین، علاوه بر این که ارزشهای اساسی جامعه را به هم وصل ساخته و موجبات تقویت پیوند اجتماعی را فراهم میآورد، خود نیز بدل به ارزشی اساسی و والا تبدیل میشود» (پارسا، رحیمی روشن، مکرمی پور، 1403: 8). فرهنگ جنسیتی به مجموعهای از باورها، هنجارها، ارزشها و رفتارهایی اطلاق میشود که یک جامعه درباره نقشها، ویژگیها و انتظارات مرتبط با زن و مرد ایجاد میکند. این فرهنگ مشخص میکند که زنان و مردان چگونه باید رفتار کنند، چه حقوقی دارند، و در چه موقعیتهایی قرار میگیرند و اشاره به این موضوع دارد که «تفاوتهای بیولوژیکی میان زنان و مردان، اساس تفاوتهای اجتماعی آنها نیست، بلکه نظامهای آموزشی و فرهنگی جوامع انسانی هستند که زن و مرد را به مثابه دو برساخته اجتماعی پرورش میدهند» (کوهگرد؛ رهبر،1403: 46). از این منظر، ایدئولوژی نه بازتاب ساختار اقتصادی، نه بازنمایی حقیقت عینی، و نه صرفاً نقاب ایدئالهای طبقه حاکم، بلکه تجلی مبارزه برای تفسیر جهان و ساختن امر اجتماعی است و به بیان دیگر، ایدئولوژی همان گفتمانی است که ادعای «تمامیتبخشی» به امر اجتماعی دارد، بی آنکه بتواند آن را بهطور کامل و قطعی محقق کند. «به طور کلی ایدئولوژی مجموعهای از اندیشههاست که به طور سیستماتیک منظم شده باشد. دراین معنای وسیع و عام می توان اصطلاح ایدئولوژی را به انواع کثیری از اندیشه های زمان و از آن میان ایسم ها17 اطلاق کرد»(پارسا و همکاران، 1403: 8).
1-2- سؤالات تحقیق
پرسشهای اصلی که در این مقاله مطرح است عبارتند از:
1- چگونه گفتمانهای مردسالارانه در رمانهای پس از انقلاب اسلامی، بازنمایی زنان را شکل میدهند و این بازنماییها چه ارتباطی با ساختارهای اجتماعی و سیاسی دارند؟
2- با استفاده ازمفاهیم مفصلبندی، دالهای شناور، دالهای مرکزی و هژمونی، چگونه میتوان تعامل میان گفتمانهای غالب مردسالارانه و گفتمانهای فمینیستی را در ساخت هویت زنانه در این آثار تحلیل کرد؟
1-3- فرضیه تحقیق
1- گفتمانهای مردسالارانه نقش تعیینکنندهای در بازنمایی زنان در رمانهای پس از انقلاب اسلامی دارند و این بازنماییها درقالب ساختارهای اجتماعی و سیاسی شکل میگیرند.
2- مفصلبندی گفتمانها با استفاده از مفاهیمی مانند دالهای شناور، دالهای مرکزی و هژمونی، نحوه برساخت هویت زنانه و تعامل میان گفتمانهای غالب و فمینیستی را در این آثار روشن میسازد.
1-4- پیشینه تحقیق
تاکنون پژوهشهای اندکی با رویکرد گفتمانی لاکلائو و موفه در زمینهی ادبیات داستانی و فمینیسم انجام شدهاند و اغلب از نظریههای گفتمانی دیگر اندیشمندان بهره گرفته شده است. با این حال، در این پژوهش از چارچوب نظری لاکلائو و موفه برای تحلیل دو اثر داستانی با درونمایۀ فمینیستی که مورد توجه منتقدان قرار گرفتهاند، استفاده شده است. بررسیها نشان میدهد که زینب صابرپور (1393) در پژوهشی به عنوان جنس دوم به عنوان مبنایی نظری برای تحلیل فمینیستی انتقادی گفتمان پرداخته و به این نتیجه رسیده که جنس دوم از حیث دید انتقادی، مفهوم سازی از قدرت و ایدئولوژی، نسبت آن با برساخت گرایی اجتماعی و در نتیجه نگاه انتقادی به دانش پذیرفته شده و نظمهای گفتمانی در شکلگیری سوژه بحث و بررسی شده است. زینب قاسمی (1396) در پایان نامه مطالعه زبان شناختی بازنمایی اخبار ایران در مطبوعات عرب با تکیه بررویکرد تحلیل گفتمان انتقادی مطالعه موردی روزنامه الشرق الاوسط، الحیاه با تکیه بر اصول جامعه شناختی- معنایی گفتمان محتوای رسانهای عربی را مورد تحلیل قرار میدهد. وی ارجاع دهی و واگذاری نقش، مؤلفههای متعدد، دخالت ایدئولوژیک نویسندگان روزنامه الشرق الاوسط در ساختهای گفتمانی متن را به صراحت نشان میدهد. تاجیک و شکورزاده (1398) در مقالهای با عنوان تأملی بر امکان سوژه سیاسی با توجه به نظریۀ ارنستو لاکلائو به تعریف سوژه میپردازد که به مواضع سوژه خاصیتهایی چون پیش آمدگی و مشروط بودن را به این مفهوم اعطا میکند در نتیجه سوژههای سیاسی با رویکرد لاکلائو و موفه را مورد واکاوی قرار داده و سوژه را به عنوان وجودی متحد، یکپارچه، همگون و عقلانی را انکار میکند و جای سوژۀ سفت و پُر مدرن را سوژه شکاف، تصمیم ناپذیر و موقت میگیرد. یانس و همکاران (1398) در پژوهشی با عنوان سبک شناسی دیدگاه فمینیستی در کتاب چراغها را من خاموش میکنم، براساس دیدگاه لوکاچ، ضمن تعریف دیدگاه فمینیستی درآثارش به تحلیل رمان «چراغها را من خاموش میکنم» اثر زویا پیرزاد یکی از رمانهای زن محوری میپردازد. درنتیجه، ادبیات داستانی، این جستاربه شیوه تطبیقی مبتنی بر مؤلفههای فمینیستی و واکاوی عناصر سبکی نوشتار زنانه میپردازد. غفاری و جعفری (1398) در پژوهشی با عنوان علوم انسانی، تحوّلات گفتمانی و برنامهریزی توسعه در ایران 1392- 1398براساس این پژوهش توسعه نیافتگی، مسئله اصلی جوامع در حال توسعه از جمله ایران است. این مسئله پس از انقلاب اسلامی همواره دغدغه اندیشمندان و سیاست گذاران بوده که در دورههای مختلف، موجب طرح گفتمانهای چندگانهای شدهاست. دوره اول (1360-1357) گذرا نام گرفت، دوران پس ازپیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم شاهنشاهی مصادف با انقلاب فرهنگی موجب گردید دانشگاهها عملاً از سال1359 تا سال 1362 تعطیل شد و ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل گردید. دوره دوم (1368-1360) جنگ تحمیلی دراین دوره، جنگ تحمیلی و تغییرات گسترده اجتماعی و اقتصادی کشور تأثیرات عمیقی بر گفتمانهای سیاسی و اجتماعی داشت. دوره سوم (1376-1368) سازندگی نام گرفت، این دوره با تأکید بر، برنامههای توسعه اقتصادی و اجتماعی به ریاست جمهوری «آیتالله هاشمی رفسنجانی» آغاز شد. دوره چهارم (1388-1376) اصلاحات نام گرفت، این دوره به ویژه با پیروزی «سید محمد خاتمی» در انتخابات ریاستجمهوری آغازشد. دادخواه تهرانی (1399) در مقاله تحلیل گفتمان انتقادی در آثار محمود استاد محمد با رویکرد فمینیستی اینطور بیان میکند در میان نویسندگان نسل استادمحمد کمتر با نمایشنامه نویسان زنان روبرو هستیم و گفتمانهای رایج توسط نویسندگان مرد رقم خورده است در نتیجه در آثار او به تدریج شاهد حضور بیشتر زنان و سخن گفتن از مسایل و مشکلات آنها هستیم. موسوی وکوپا (1400) در مقاله حوزههای گفتمانی در حکایت عاشق منافق در حدیقهالحقیقه سنایی با تکیه بر نظریه تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه از دید او با بسط و گسترش زبانشناسی در حوزه ادبیات جهان، مبحث گفتمان نیز به همان اندازه رشدکرد. از میان نظریه پردازان لاکلائو و موفه نظریه گفتمانی خود را با رویکردی پساساختارگرایانه و در حوزه سیاسی مطرح کردند و در نتیجه با دال مرکزی عاشق منافق را به دلیل رابطه نزدیک با جریان حاکم زمان خود به حاشیه رانده است تا استیلا و هژمونی قدرت مقابل تضعیف شود. هدایت و همکاران (1401) در پژوهشی میانرشتهای مقالهای با عنوان تحلیل گفتمان انتقادی رمان آخرین انار دنیا، رمان کُردی که همبستۀ تحولات و منازعات سیاسی، اجتماعی بوده است. در نتیجه تحلیل انتقادی این رمان برپایه، نقد خشونت، سیاست و قدرت است که حول تم بنیادین استبداد ستیزی و سیاست ستیزی میچرخد. پارسا و همکاران (1403) در پژوهشی با عنوان تحلیل روانشناختی کنشگری زنان در انقلاب اسلامی به مسئله زنان که از مهم ترین اقشاری بودند و آماج سیاستها و برنامههای غرب گرایانه دولت قرار گرفتند. در دهۀ1350 زنان ایرانی در دو نظام ارزشی متعارض گرفتار بودند. یک نظام سنتی وریشهای که خانوادههای ایرانی و فرهنگ عمومی جامعه آن را ترویج و تقویت میکرد، دیگری مدرن وارداتی که با الگوگیری از غرب وارد کشور شده و از جانب دولت تشویق، ترویج و تقویت میشد. در تعارض و تقابل این دو نظام ارزشی، بسیاری از زنان ایرانی به ریشههای سنتی خود بازگشته و در تقابل با کشف حجاب و سیاستهای غرب گرایانه به مبارزه علیه نظام پهلوی روی آوردند. بسیاری ازصاحبنظران جنبش سیاسی زنان از قرن هجدهم در فرانسه به وجود آمد. انقلاب فرانسه در سال 1789نقطه عطفی در تاریخ مشارکت اعتراض آمیز زنان در فعالیتهای سیاسی محسوب میشود. این مشارکت تمامی زنان را در طبقات مختلف جامعه در برداشت. زنان به همراه جمعیت معترض، خواهان رفع نیازهای اقتصادی و سیاسی خود بودند. در نتیجه، با بهرهگیری از نظریات روانشناختی، به ریشه یابی کنشگری زنان درانقلاب اسلامی و ارائه مدل تحلیل رفتاری آنان پرداخته است. کوهگرد و رهبر (1403) در زبانپژوهی، پژوهشی با عنوان بررسی سوگیری جنسیتی در کتابهای «فارسی ایران امروز» و «گام اوّل»: پژوهشی پیکرهبنیاد پرداخته، به نمایش نادرست و یا نمایش ندادن نقش هر یک از دو جنس زن و مرد درموارد آموزشی زبان، آزفا، نشان از سوگیری جنسیتی دارد و در نتیجه به مقایسه دو منبع آموزشی اشاره میکند. کتاب «فارسی ایران امروز» نسبت به کتاب «گام اوّل» سوگیری جنسیتی متعادلتری دارد و با شرایط جامعه ایران امروز سازگاری بیشتری را نشان می دهد. در پژوهشهای یاد شده به صورت نسبی، سطحی و گذرا به مقوله وصف اشاره شده و از اینرو، تحقیق حاضر به این مهم میپردازد.
1-5- روش تحقیق
پژوهش حاضر با عنایت به ماهیت موضوع، از نوع پژوهش نظری است و به صورت کتابخانهای و توصیفی- تحلیلی بوده است. ازآنجا که هدف اصلی این مطالعه، تحلیل گفتمان فمینیستی18در دو «رمان چراغها رامن خاموش میکنم». «اثر زویا پیرزاد (1380) یکی از معروف ترین رمانهای زنانه پس از انقلاب، از نظر چگونگی روابط سلطه آمیز میان شخصیتها و وضعیت گروه خاموش19 در آن مورد تحلیل قرار گرفته است» (دهقان نیری، 1397: 64). «زوال کلنل» اثر محمود دولت آبادی (1388)، این تحقیق از روش تحلیل گفتمان انتقادی بهره میبرد که به بررسی ساختارهای قدرت20 و هژمونی21 درمتون ادبی (1388 -1358) میپردازد. بازه زمانی مورد مطالعه از ابتدای انقلاب اسلامی سال 1357 تا سال 1388 در چهار دوره تقسیم شده که هر دوره با تغییر دولتها و تحولات سیاسی گره خورده است. دادهها از منابع کتابخانهای و میدانی جمعآوری شده و تحلیل آنها با استفاده از نظریه تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه انجام گرفته است. در این روش، پاراگرافهایی که بازنمایی فمینیستی و نقشهای اجتماعی زنان را نشان میدهند، هدفمند انتخاب شدهاند تا تصویر دقیقی از نحوه بازنمایی زنان ارائه دهند. در این پژوهش، جامعه آماری شامل کلیه آثار ادبیات داستانی فارسی پس از انقلاب اسلامی است که به بازنمایی هویت زنانه پرداختهاند. با اینحال، به دلیل محدودیتهای زمانی، منابعی و اجرایی، دو اثر شاخص یعنی چراغها را من خاموش میکنم اثر زویا پیرزاد و زوال کلنل اثر محمود دولتآبادی به عنوان نمونههای موردی انتخاب شدهاند. انتخاب این دو اثر با توجه به جایگاه برجسته در ادبیات معاصر و نیز تأثیرگذاری اجتماعی و گفتمانی آنها در زمینه بازنمایی زنان، صورت گرفته است. این دو نمونه، بهعنوان نمایندگان دو رویکرد متفاوت به مقوله جنسیت و هویت زنانه در بافت اجتماعی و سیاسی پس از انقلاب اسلامی، زمینه مناسبی برای تحلیل گفتمانی فراهم میآورند و برای گردآوری و تحلیل دادهها، از نظریه تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه استفاده میشود. با استفاده از این رویکرد، دادهها طبقهبندی شده ومفاهیم مرکزی درگفتمانهای مرتبط با زنان و جنسیت شناسایی میشوند. دو اثر«چراغها را من خاموش میکنم» و «زوال کلنل» به طور کامل خوانده شده و ده پاراگراف از هر اثر که درونمایه فمینیستی و مرتبط با بازنمایی زنان و نقشهای اجتماعی آنها را شامل میشود، انتخاب و تحلیل شده است. این پاراگرافها به صورت هدفمند انتخاب شدهاند تا تصویر دقیقی از نحوه بازنمایی زنان در این آثارارائه دهند.
1-6- اهداف و ضرورت تحقيق
در این پژوهش، بررسی و تحلیل نحوه مفصلبندی گفتمان در دو رمان منتخب، «چراغها را من خاموش میکنم» اثر زویا پیرزاد و «زوال کلنل» اثر محمود دولتآبادی، براساس چارچوب نظری لاکلائو و موفه انجام گرفته است و در پی آن است که با شناسایی دالهای مرکزی و شناور دراین آثار، چگونگی بازنمایی سوژگی زنانه در مواجهه با ساختارهای سلطه را بررسی کرده و ساز و کارهای مقاومت یا پذیرش را در بستر گفتمان فمینیستی ادبی آشکار سازد. همچنین، این مطالعه با بهرهگیری از تحلیل گفتمان انتقادی، به بررسی تأثیر گفتمانهای مردسالارانه وایدئولوژیک بر بازتعریف هویت زنانه در ادبیات داستانی معاصر ایران میپردازد. «با وجود رشد چشمگیر مطالعات ادبی در حوزه جنسیت، تحلیل گفتمان جنسیتی در متون داستانی فارسی، از منظر نظریه گفتمان لاکلائو و موفه، همچنان با خلأ قابل توجهی مواجه است. آنان در کتاب هژمونی و استراتژی سوسیالیستی، نظریه گفتمان را که در زبانشناسی متولد شد، به خوبی در حوزه فرهنگ، اجتماع و سیاست رشد دادند و برگفتمانی بودن تمام حوزه های اجتماعی تاکید میکنند» (مولازاده و طالب پور، 1400: 172). بیشتر پژوهشهای پیشین به توصیف کلی جایگاه زنان پرداختهاند و کمتر به لایههای گفتمانی، مفصلبندیهای معنایی و سازوکارهای قدرت و ایدئولوژی در برساخت هویت زنانه توجه داشتهاند. این پژوهش با رویکردی میانرشتهای، در پی پر کردن این شکاف نظری و تحلیلی است و فهم عمیقتری از تعامل گفتمانهای غالب و مقاوم و نقش زبان در برساخت اجتماعی جنسیت فراهم میآورد. «این نظریه بر این اساس است که هیچ چیزی به خودی خود دارای هویت نیست، بلکه هویت هر چیز از طریق شبکهای از گفتمانهای متضاد و در تعارض با یکدیگر ساخته میشود و معنا در این تقابلها تثبیت میگردد. مسئله اصلی، تبیین مفاهیم و فرآیند هویتیابی گفتمان آرمانگرایانه نویسنده و نسبت آن با گفتمان حاکم است» (سعیدی و پارسا، 1400: 177).
2- مبانی نظری
2-1- دال مرکزی22
در نظریه گفتمان لاکلائو و موفه، دال مرکزی مفهومی است که نقش محوری در سازماندهی معنا در یک گفتمان دارد. این دال بهتنهایی معنای ثابتی ندارد، اما گفتمانهای مختلف تلاش میکنند با نسبت دادن مفاهیم دیگر به آن، معنایی خاص و مسلط برایش ایجاد کنند. دال مرکزی نوعی نقطه تمرکز معنایی است که سایر عناصر گفتمان را بهصورت زنجیرهای به خود پیوند میدهد و به گفتمان انسجام میبخشد. دال مرکزی را مفهومی میدانند که در گفتمانهای مختلف بهعنوان هسته اصلی بهشمار میرود. در تحلیل گفتمان انتقادی، این دالها بهعنوان مفاهیم کلیدی درون یک گفتمان عمل کرده و بهوسیله مفصلبندی23 با دیگر مفاهیم ارتباط برقرار میکنند. «دال مرکزی، سایر مفاهیم و نشانهها را پیرامون خود سازماندهی میکند و معناهای دیگررا در چارچوب خاص تثبیت میسازد. برای مثال، در گفتمانهای سیاسی، مفاهیمی چون «آزادی» یا «عدالت» میتوانند بهعنوان دال مرکزی مطرح شده و تعاریف متفاوتی از آنها بسته به نوع گفتمان ارائه گردد» (شیفری، 2018: 128-125).
2-2- دال و مدلول
براساس نظریه سوسور، نشانه زبانی ازدوجزء تشکیل شده است: دال ومدلول. لاکلائو و موفه، به تقلید از سوسور24 که برای نظام نشانهشناختی یک رابطه سلبی برای ارتباط مفهومی دال25 با مدلول26 بیان میکرد، دال بخشی از نشانه است که صورت ظاهری یا بیانگر آن را شامل میشود، مانند صدا یا شکل نوشته شده؛ و مدلول بخش معنایی یا مفهوم ذهنی آن نشانه است. این دو با هم تشکیل یک واحد معنایی میدهند، اما رابطهشان قراردادی و مبتنی بر توافق اجتماعی است، نه طبیعی یا ثابت .بهعنوان مثال، مفهوم درخت (مدلول) به بازنمایی روانی صوتی کلمه «درخت» (دال) اشاره دارد. دال میتواند شامل اشخاص، مفاهیم، عبارات و نمادهای انتزاعی یا حقیقی باشد که درچارچوبهای گفتمانی خاص، برمعانی خاص (مدلول) دلالت میکنند. این نظریه در کتاب «دوره زبانشناسی عمومی» سوسور، که پس از مرگش در سال 1916 منتشر شد، معرفی شده است. «دال»، اشخاص، مفاهیم، عبارات و نمادهای انتزاعی یا حقیقی هستند که درچارچوب گفتماتی خاص به معنایی خاص دلالت میکنند. معنا و مصداقی که یک دال برآن دلالت میکند، «مدلول»نامیده میشود» (آقانوری، فاضلی، حسینی و آقاحسینی، 1403: 14). ارتباط بین دال و مدلول قراردادی و حاصل تفاهم اجتماعی و فرهنگی است. سوسوراین دو جزء را مانند دو روی یک برگ کاغذ میداند که ازهم جداییناپذیرند.
2-3- دال شناور27
دالهای شناور مفاهیمی هستند که معنای ثابتی ندارند و در گفتمانهای مختلف میتوانند معانی گوناگونی به خود بگیرند. این دالها محل رقابت میان گفتمانها هستند؛ هر گفتمان تلاش میکند تا معنای مورد نظر خود را به آنها نسبت دهد و آن را در چارچوب معناییاش مفصلبندی کند. «دالهای شناوردر گفتمان، عناصری هستند که به روی انتساب معانی بازند، این عناصر، نشانههایی است که معنای آنها هنوزتثبیت نشدهاند و گفتمانهای مختلف در تلاش برای معنادهی به آنها هستند» (قنبری عبدالملکی و فیروزیان پوراصفهانی، 1401: 148). گفتمانها براساس نظام معنایی خود سعی دارند مدلول خویش را به دال های شناورالحاق کرده و مدلولهای دیگر (رقیب) را به حاشیه برانند. دالهای شناور، به دلیل ابهام معنایی، بستری برای رقابت گفتمانهای مختلف فراهم میکنند. این ویژگی دالهای شناور، بستری برای رقابت گفتمانهای مختلف فراهم میکند. برای مثال، مفهوم «دموکراسی» در گفتمانهای لیبرال مارکسیستی یا اسلامی معانی کاملاً متفاوتی دارد و هر گفتمان تلاش میکند معنای موردنظر خود را به آن نسبت دهد. این مفهوم توسط نظریهپردازان پسا ساختارگرا28، بهویژه ژاک دریدا (1976) و اریک ساندی29 معرفی شده است به دالهایی اشاره دارد که بار معنایی ثابت یا مشخصی ندارند و بسته به زمینه و موقعیت، معانی مختلفی به خود میگیرند. دالهای شناور بهطورعمده در گفتمانهای فرهنگی، سیاسی واجتماعی مشاهده میشوند. این ویژگی، انعطافپذیری زبان و توان آن برای ساخت و بازسازی معانی مختلف را نشان میدهد.
2-4- مفصلبندی
مفصلبندی در نظریه گفتمان به فرایندی اطلاق میشود که طی آن مجموعهای از دالهای شناور و متغیر در یک چارچوب ساختاری مشخص کنار هم قرار میگیرند و از طریق ارتباطات معنادار، معنایی موقتی و نسبی را شکل میدهند. این فرایند امکان انسجام گفتمان و تثبیت هویتها را فراهم میکند، اما همزمان با ناپایداری معنا و امکان بازتفسیر و تغییر آن همراه است. بنابراین، هویت یک گفتمان از طریق رابطهای که در اثر عمل مفصلبندی میان عناصر مختلف ایجاد میشود (که به آن هویت ارتباطی گفته میشود)، شکل میگیرد. «به طورکلی، مفصلبندی روشی است که از طریق آن، عناصر پراکنده در یک گفتمان به یک ساختار معنایی خاص پیوند میخورند و معنای موقتی و نسبی پیدا میکنند» (قنبری وهمکاران،1401: 148). ویژگیهای مفصلبندی شامل معنای غیرثابت و سیال بودن آن است؛ به این معنا که هیچ دالی معنای ذاتی و ثابت ندارد و معنای آن تنها از طریق گفتمان و مفصلبندی شکل میگیرد. همچنین، ابزاری برای ایجاد هژمونی است، چرا که نیروی سیاسی میتواند با استفاده از آن نشانههای مختلف را به معنای مطلوب خود پیوند دهد و موقعیت هژمونیک خود را تثبیت کند. درنهایت، هر گفتمان در تلاش است که دالهای شناور را به خود متصل کرده و آنها را در چارچوب مفصلبندی خود تثبیت کند، که در واقع مبارزهای برای شکلدهی به معنا و تسلط برآن است. «انسجام گفتمانها به ثبات رابطه میان دال و مدلول و همچنین ثبات رابطه دال ها با دال مرکزی دریک مفصل بندی وابسته است»(نیازی، هلالی ستوده و امیدی،1403: 101). نظریه تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه برمبنای چندین مؤلفه کلیدی شکل گرفته است که دراین پژوهش به تفصیل بررسی خواهند شد. یکی ازمفاهیم مهم دراین نظریه، «گفتمانگونگی30» است که به دلالتهای معنایی بین دال و مدلول در نظامهای گفتمانی اشاره دارد. با این حال، لاکلائو و موفه هیچ راهحل روششناختی برای خلأ موجود دراین زمینه ارائه نمیدهند. به همین دلیل، بلومارت (2010) اصطلاح «نظم گفتمانی31» رامعرفیکرده است. این مفهوم بهطور انتقادی به گفتمانگونگی لاکلائو و موفه پرداخته و نشان میدهد که نظم گفتمانی به اجزاء و مؤلفههای هر ساختار کلی توجه دارد، درحالیکه گفتمانگونگی تنها به کلیت فضای اجتماعی متمرکز است.
3- بحث و بررسی
1-3- چراغها را من خاموش میکنم: مفصلبندی مقاومت در گفتمان روزمره
اولین رمان بلند زویا پیرزاد، با نام چراغها را من خاموش میکنم در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسید. داستان این رمان که با نثر ساده و روانی نوشته شده است، در شهر آبادان دههٔ چهل خورشیدی میگذرد و «از سوی نویسندگان به عنوان تأثیر گذارترین رمان بعد از سالهای جنگ تا سال 1382 انتخاب شده است» (جوادی یگانه و ارحامی، 1388: 36). شخصیتهای داستان از خانوادههای کارمندان و مهندسان شرکت نفت هستند که در محلهٔ بوارده جدا از بومیان آبادان زندگی میکنند. «درمیان زنان داستاننویس که دغدغه بازنگری در زبان جنسیت جامعه را از خود نشان دادهاند، میتوان از زویا پیر زاد نام برد در رمان چراغها را من خاموش میکنم از جمله رمانهای در خور تأمل اوست، که بنا برهمین رویکرد در جهت اصالت دادن به نوشتار زنانه در جامعه نگاشته شده است» (یانس و همکاران، 1398: 311). بازنمایی زنانه در بستر زندگی روزمره، خانواده و روابط عاطفی شکل میگیرد. شخصیت اصلی داستان زنی ارمنی به نام کلاریس آیوازیان است او یک زن خانهدار ۳۸ ساله است که در آبادان زندگی میکند. داستان زندگی او در دهه ۱۳۴۰ روایت میشود. شخصیت «کلاریس» به عنوان مادری وفادار، زنی خانهدار و همسری وظیفهشناس معرفی میشود که با گفتمانهای درونی ـ انتقادی به چالش کشیده میشود. دالهاییمانند «سکوت»،«خلوت»،«آشپزخانه» و «یادداشتنویسی» به عنوان دالهای شناور وارد گفتمان فمینیستی شده و مفصلبندی جدیدی از سوژگی زنانه ارائه میدهند. دال مرکزی این اثر«خودآگاهی زنانه» است که در دل گفتمان مسلط مردسالار، با مقاومتهای خاموش و غیرمستقیم مفصلبندی شده است. گفتمان فمینیستی دراین اثربا مقاومت نرم و بازتعریف سکوت وحضور بازنمایی میشود. «هژمونی مردسالارانه از طریق نرمالسازی نقشهای جنسیتی بازتولید میشود، اما شخصیت اصلی ازطریق کنشهای فردی، بازتعریفی تدریجی از هویت زنانه ارائه میدهد. این رمان دردسته رمانهای"مونث" قرار می گیرد» (دهقان نیری، 1397: 65). داستان این رمان در جنوب ایران میگذرد و مشکلات یک زن خانه دار ایرانی-ارمنی در برآورده کردن توقعات خانواده اش را روایت میکند.«این اثر را اگر نتوان کاملاً به یک سنت مؤنث تمام عیار نسبت داد،حداقل میتوان اظهار داشت که نزدیکترین رمان به این مرحله از سنت نوشتاری زنانه را باید رمان "چراغ ها را من خاموش می کنم" دانست»(پاک نهاد و جانفدا،1393: 57).
۲-3- زوال کلنل: بازنمایی سوژه زن در سایه قدرت و سرکوب ایدئولوژیک
زوالِ کُلُنِل رمانی از محمود دولتآبادی است که در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۸۰ میلادی به زبان فارسی نوشته شد، اما نخستینبار در سال ۲۰۰۹ میلادی توسط ناشری سوئیسی به زبان آلمانی منتشر شد. «زوال کلنل، رمان سیاسی است که به روایت زندگی یک افسر سابق ارتش شاهنشاهی ملقب به «کلنل» می پردازد» (ادهمی و همکاران،1403: 31). بازنمایی زن با فضای سیاسی، خشونت ایدئولوژیک و تاریخ معاصر ایران درآمیخته است. زنان، ازجمله «فرزانه»، در ساختار گفتمانیای بازنمایی میشوند که تحت سیطره ایدئولوژی انقلابی، سرکوب و فقدان اختیاراست. دالهایی چون«مرگ»، «بدن»، «خیانت» و «پدرسالاری سیاسی» حامل معنایی هستند که زن را به سوژهای قربانی و مطرود بدل میکند. دال مرکزی این اثر«فقدان/انقیاد» است؛ فقدان حق انتخاب و صدا در برابر دستگاههای سرکوب سیاسی میباشد. گفتمان مردسالار دیگر صرفاً خانگی یا فرهنگی نیست، بلکه با اقتدار سیاسی و خشونت ایدئولوژیک عجین شده و امکان مفصلبندی مقاومت فردی بسیار محدود است. «رمان مذکور در زمینه رئالیسم اجتماعی است که فضای تیره و تار و راز آمیز دارد و داستان به شیوه جریان سیّال ذهن، از ذهن و زبان شخصیت اصلی کلنل، روایت میشود» (ادهمی،1403: 32). داستان رمان تنها در یک شبانهروز میگذرد، اما در بازگشت به گذشته مرور و تأملی عمیق در حوادث تاریخ سده اخیر ایران و تلاش مردم در رسیدن به راه جامعهای مدرن و پیشرفته را منعکس میکند. شخصیت کلنل، بر اساس یک شخصیت تاریخی، «محمدتقی خان پسیان32» قهرمانی حتی برای ملیگرایان ایرانی امروز، ساخته شده است. «در این رمان به روشنی فضای خفقانآوری از نظام سلطه را می بینیم و قدرتمندترین ابزار این سلطه، در قالب خشونت نمادین جلوه میکند. این نوع خشونت در فضای رمان چنان پررنگ است که کُنش شخصیتهای داستان را تحت تأثیر قرار میدهد وآنها را به افرادی سرخورده و ناگزیر تبدیل میکند» (همان: 34).
3-3- مقایسه گفتمانی و ارزیابی نهایی
گفتمان جنسیت، بسته به فضای تاریخی و گفتمانی، بهگونهای متفاوت مفصلبندی میشود. در رمان پیرزاد، هویت زنانه در بستر زندگی روزمره با هژمونی نرم و مقاومت پنهان مواجه است، در حالی که در رمان دولتآبادی، هژمونی خشن سیاسی، زنان را به حاشیه میراند. سوژگی زنانه در هر دو اثر، حاصل چانهزنی معنایی و رویارویی با گفتمانهای متناقض است. تحلیل گفتمان انتقادی، در چارچوب نظری لاکلائو و موفه، توان آن را دارد که لایههای پنهان قدرت، ایدئولوژی و زبان را در متون ادبی آشکار ساخته و روندهای بازنمایی زنان را در پیوند با ساختارهای اجتماعی و تاریخی تبیین کند.
4-3- تجزیه و تحلیل داده ها
تحلیل دادهها در این پژوهش در دو سطح توصیفی و تحلیلی صورت گرفته است. در سطح نخست، با تمرکز بر دو رمان چراغها را من خاموش میکنم و زوال کلنل، گزارههایی انتخاب شدند که بیشترین بار معنایی در بازنمایی زنان و موقعیتهای جنسیتی را دارا هستند. گزینش این دادهها بهصورت هدفمند و با تمرکز بر پاراگرافهایی انجام شد که بر نقشهای اجتماعی، روانی و فرهنگی زنان در بستر پس از انقلاب اسلامی تأکید دارند. مفاهیمی چون انزوا، اطاعت، غریبی، ترس، و ناتوانی درون این گزارهها بازتاب یافتهاند و با مفاهیم بنیادین گفتمان مردسالار پیوند یافتهاند. در سطح تحلیلی، دادهها بر اساس مفاهیم محوری نظریه گفتمان نظیر دال مرکزی، دال شناور، هژمونی و مفصلبندی تحلیل شدند. گفتمان مردسالارانه از طریق تثبیت برخی مفاهیم چون «قدرت پدر»، «مرجعیت مردانه» و «نظم خانوادگی» تلاش دارد هویت زنانه را در قالبهای سنتی بازتولید کند. در مقابل، نشانههایی از مقاومت در روایتهای زنانه و تجربههای زیستۀ شخصیتهای اصلی قابل مشاهده است که تلاش دارند معنا و جایگاه خود را در برابر نظم مسلط بازتعریف کنند. تحلیل گفتمان این متون نشان میدهد که بازنمایی زنان در این آثار صرفاً بازتاب ساختار اجتماعی نیست، بلکه نوعی میدان نبرد معنایی میان گفتمان سلطه و گفتمان مقاومت است. هویت زنانه در این متون امری ایستا و از پیش تعیینشده نیست، بلکه در دل تقابلهای گفتمانی شکل میگیرد و بازتعریف میشود. ساختار متون به گونهایست که شخصیتهای زن هم در موقعیت فرودستی قرار دارند و هم امکان کنشگری، اعتراض، یا حتی شکستن چارچوبهای گفتمانی مسلط را تجربه میکنند. در بخش تکمیلی تحلیل، از روشهای پایه کمی برای طبقهبندی دادهها بهره گرفته شده است. مفاهیم و واژگان کلیدی استخراج شده در دو حوزهی مردسالارانه و فمینیستی دستهبندی و شمارش شدند. نتایج این طبقهبندی آماری به شناسایی بسامد مفاهیم کلیدی کمک کرده و نشان داده است که ساختار معنایی متون، بیشتر حول دالهای مرتبط با گفتمان سلطه سازمان یافته است؛ با این حال، عناصر مقاومت نیز بهعنوان خردهگفتمانهایی در دل متن به حیات خود ادامه میدهند. در نهایت، این تحلیل نشان میدهد که متون ادبی مورد بررسی، صرفاً بازتابدهندۀ ایدئولوژی رسمی یا فضای اجتماعی نیستند، بلکه خود بهعنوان بخشی از فضای گفتمانی جامعه عمل میکنند. روایتهای موجود دراین آثار، از یک سو در بازتولید ساختارهای قدرت نقش دارند و ازسوی دیگر امکان شکلگیری روایتهای بدیل و برساخت هویتهای متکثر را نیز فراهم میسازند.
تحلیل متن برگزیده از کتاب «چراغها را من خاموش می کنم»، اثر زویا پیرزاد1380
مادرم می گفت:«چرا مثل همهی زن ها حلقه ات را دست چپ نمی کنی؟»(پیرزاد، 1380: 14).
دال مرکزی: «حلقه» نماد ازدواج و پذیرش هنجار اجتماعی است.
دال شناور: «مثل همۀ زنها» تبعیت ازسنت یا مقاومت دربرابرآن میباشد.
مفصلبندی: مادرهنجار سنتی را تثبیت میکند، اما کلاریس با نپوشیدن حلقه در دست چپ، آن را به چالش میکشد.
تنش میان گفتمان سنتی و فردگرایی؛ پذیرش یا مقاومت در برابر نقشهای تثبیتشدۀ زنان است.
قبرپدر، ازدهانم پرید که« بد نیست عیب و ایراد خودمان را هم ببینیم. توقعانگشتربرلیان سه قیراطی داشتن» آلیس مجالنداد حرفم را تمام کنم. «مثلا من چه عیب و ایرادی دارم که انگشتر برلیان نداشته باشم؟ از خانواده حسابی نیستم که هستیم» (همان: 34).
دال مرکزی: «انگشتر برلیان» نماد جایگاه اجتماعی است.
دالهای شناور: «عیب و ایراد» نقد فردی یا ضعف، «خانواده حسابی» مشروعیت اجتماعی.
مفصلبندی: کلاریس فردگرایی انتقادی را مطرح میکند، اما آلیس گفتمان طبقاتی را تثبیت میکند.
تقابل فردگرایی و طبقاتی؛ ارزش اجتماعی هنوز براساس خانواده نه شایستگی فردی تعیین میشود.
همسایۀ قد کوتاهم داشت دور و بر را نگاه میکرد. «چه آشپزخانهی قشنگی. چقدر اوریژینال!» (همان:38).
دال مرکزی «آشپزخانه» نماد جایگاه اجتماعی و سبک زندگی مدرن است و دال شناور «اوریژینال» میتواند اصالت یا تجملگرایی را بازنمایی کند.
مفصلبندی: همسایه با تأکید بر «اوریژینال» بودن، ارزش را به مصرفگرایی و تمایز طبقاتی پیوند میزند.
بازتولید گفتمان مصرفگرایی که منزلت اجتماعی را به داراییهای مادی گره میزند.
«به دستهایم نگاه کردم. به ناخنهای از ته گرفتۀ بی لاک. خانم سیمونیان هم وقت دست دادن متوجه خشکی دستم شده بود؟» (همان: 57).
دال مرکزی: «دستها» نماد خودآگاهی و قضاوت اجتماعی است.
دالهای شناور: «ناخنهای از ته گرفته، بیلاک، خشکی دست» سادگی یا بیتوجهی به هنجارهای زنانه است.
مفصلبندی: کلاریس خود را از منظر دیگران ارزیابی میکند و با گفتمان زیبایی زنانه درگیر است.
درونیسازی هنجارهای اجتماعی؛ احساس نظارت بیرونی بر بدن و ظاهر زنان میباشد.
«هِلو خاله!» مادر آرمینه را بغل کرد. «باز گفتید هِلو؟ ما، که انگلیسی نیستیم. هستیم؟ بگو باروِ» (همان:71).
دال مرکزی: «واژههای انگلیسی» نماد نفوذ فرهنگ بیگانه است.
دال شناور: «هِلو» دربرابر«باروِ» مدرنیته دربرابرسنت زبانی است.
مفصلبندی: مادرآرمینه بر اصالت زبانی تأکید میکند و در برابر ورود واژههای بیگانه مقاومت نشان میدهد.
نتیجه: کشمکش سنت و مدرنیته؛ زبان بهعنوان بسترهویت و مقاومت فرهنگی توجیه می کند.
«گمانم جزو معدود مردهایی هستم که آشپزی دوست دارند، درعوض متنفرم از سیاست» (همان: 111).
دال مرکزی: «آشپزی» نماد شکستن کلیشههای جنسیتی است.
دال شناور: «متنفرم ازسیاست» گریزازگفتمان قدرت و درگیری اجتماعی میباشد.
مفصلبندی: راوی با علاقه به آشپزی ازنقشهای سنتی مردانه فاصله میگیرد اما با بیتفاوتی به سیاست، مسئولیت اجتماعی را پس میزند.
چالش کلیشههای جنسیتی در برابر انفعال اجتماعی؛ پذیرش تغییرات فردی اما گریزازتغییرات کلان است.
« اول فکر میکرد پرستار معمولیام. بعد که فهمید سرپرستار اتاق عمل هستم، گمانم خیلی ایمپرسد شد» (همان: 154).
دال مرکزی: «سرپرستار» نماد قدرت و توانمندی زنان در محیط حرفهای است.
دال شناور: «ایمپرسد شد» شگفتی ناشی از نابرابری انتظارات جنسیتی می باشد.
مفصلبندی: ابتدا راوی با پیشفرضی سنتی ارزیابی میشود، اما موقعیت حرفهای اوگفتمان مردسالار را به چالش میکشد.
مواجهه با شکاف بین کلیشههای جنسیتی و واقعیت توانمندی زنان در محیط کاراست.
خانم نوراللهی گفت: «شما خانمهای ارمنی خیلی ازما جلوترید. ما تازه باید برای داشتن چیزهایی بجنگیم که شما مدتهاست دارید. ما هنوز اول راهیم» (همان: 193).
دال مرکزی: «حقوق زنان» بهعنوان شاخص پیشرفت اجتماعی نشان داده می شود.
دال شناور: «جلوتر بودن» دسترسی به حقوق و آزادیهای بیشترزنان است.
مفصلبندی: خانم نوراللهی نابرابری را اذعان میکند و ازمبارزه برای حقوق زنان درجامعه خود سخن میگوید.
بازنمایی تفاوتهای اجتماعی-فرهنگی درموقعیت زنان و ضرورت مبارزه برای برابری است.
کیسه و بسته به دست هن وهن کنان راه باریکه را رفت تا در فلزی، با خودم گفتم: «زن بیچاره. اززندگی چی دیده غیراززحمت کشیدن»(همان:227).
دال مرکزی: «زحمت کشیدن» نماد زندگی دشوارو فرودستی زنان میباشد.
دال شناور: «زن بیچاره» همدردی یا پذیرش سرنوشت تحمیلشده است.
مفصلبندی: راوی رنج زنان طبقه فرودست را میبیند اما آن را امری محتوم تلقی میکند.
بازتولید گفتمان قربانیسازی زنان بدون ارائه امکان رهایی یا تغییر وضعیت است.
صدای مادر از راهرو آمد. «باز با کفش گِلی زدید توی خانه؟»(همان: 293).
دال مرکزی: «کفش گِلی» نماد بینظمی و تخطی از قواعد خانه می باشد.
دال شناور: «باز» تکرار سرزنش و کنترل رفتاری است.
مفصلبندی: مادر با تذکر مداوم بر نظافت و انضباط تأکید دارد که میتواند نمایانگر کنترل سنتی بر فضای خانه باشد.
بازتاب گفتمان نظم و انضباط درمحیط خانگی که اغلب ازسوی مادران بازتولید میشود.
تحلیل متن برگزیده ازکتاب «زوال کلنل»، اثر محموددولت آبادی1388.
«انقلاب پسران مرا ازمن دور کرد و من نمیدانم آنها دقیقا درچه نقطهای سوختند و یا هنوز به این دلیل میسوزند» (دولت آبادی، 1388: 8).
دال مرکزی: «انقلاب» نماد تحول سیاسی-اجتماعی و پیامدهای آن بر خانواده میباشد.
دال شناور:«سوختن» رنج، فداکاری یا نابودی است.
مفصلبندی: مادر از تأثیر انقلاب برسرنوشت فرزندانش بیخبر است، کهنشان دهنده فاصلهای عاطفی وعدم قطعیت تاریخی است. بحران هویتی و گسست خانوادگی در بستر تحولات سیاسی میباشد.
«خواب زنانی که رحمهاشان را میشکافند تا اینکه دیگر هیچ تخمی را پرورش ندهند و این تنها کاری است که آنها میتوانند انجام دهند، دیگر هیچ و صدای جیغ، جیغهای بیصدا افسردگی و نا امیدی خفه میشدند» (همان: 15).
دال مرکزی: «شکافتن رحم» نماد طغیان زنان علیه چرخه زایش و تداوم سلطه میباشد.
دالهای شناور:«هیچ تخمی را پرورش ندهند» انکار نقش مادری بهعنوان مقاومت یا، یأس است.
مفصلبندی: زنان با انکار زایش، به نفی کامل نظامی که آنها را محدود کرده، دست میزنند، اما جیغهای بیصدا نشان از سرکوب و ناامیدی عمیق دارد.
بحران زنانگی و مقاومت در برابر گفتمان مادری در بستری از افسردگی و استیصال میباشد.
«قبلا شنیده بود که پرندگان کوچک و کم سن هرازچندگاهی درباد و باران وبه ویژه درهوای گرگ و میش گم میشوند و باد آنها را به سرزمین غریب میبرد. او تمام آمد و رفت پروانه را دراین نور میدید وهنگامی که ناپدید شد، تصورکرد که باد اورا دورکرده و اوگم شده است» (همان: 28).
دال مرکزی: «پرندگان کوچک» و «پروانه» نماد معصومیت، سرگردانی و ناپایداری میباشد.
دالهای شناور: «باد»، «هوای گرگ و میش»، «گم شدن» بیپناهی، تقدیر نامعلوم، و بیثباتی است.
مفصلبندی: پرنده و پروانه بازتاب انسانهایی هستند که درمواجهه با شرایط نامساعد، ناخواسته به سرزمینهای بیگانه پرتاب میشوند.
تصویری از سرگردانی و تبعید ناخواسته؛ گم شدن در باد بهعنوان تمثیلی از بیثباتی سرنوشت است.
«شبی که پروانه نتوانست به منزل بیاید، به دل کلنل برات شده بود که باد پروانه را بردهاست و او داشت فکرمیکرد که در طول این سالها چند تا کبوتر با بال زخمی و خونی دیده است. صبورانه منتظر ماند و این تنها کاری بود که میتوانست انجام دهد» (همان: 28).
دال مرکزی: «پروانه» نماد زنِ معصوم و آسیبپذیر که در معرض سرنوشتهای ناخوشایند قرار دارد.
دالهای شناور:«باد» نیروهای بیرونی و بیرحم،«کبوتر با بال زخمی و خونی»نماد رنج و آسیب دیدگی،«انتظار صبورانه» نقش سنتی زنانۀ تسلیم و صبر.
مفصلبندی: کلنل به پروانه بهعنوان یک موجود آسیبپذیر نگاه میکند، که در دنیای بیرحم آسیب دیده و نیازمند مراقبت است. زن در این وضعیت مجبور به تحمل رنجهای مداوم است و تنها انتخاب او انتظار و صبر است.
این جمله نشاندهنده چالشهای زنان در مواجهه با شرایط سخت و ناخواسته است، جایی که صبر و تحمل تنها گزینه پیش روی آنهاست.
«با فراموش کردن این نکته که مرگ، یک فداستان است، شخص میتواند بار جهان را بردوشش بکشد و اندکی زندگی کند» (همان: 41).
دال مرکزی: مرگ و فداکاری.
دال شناور:«بارجهان» نقش زنان در تحمل سختیها و سرکوب است.
مفصلبندی: گفتمان سنتی فداکاری زنانه را ستایش میکند و آن را بخشی ازسرنوشت زن میداند، اما این روایت میتواند به چالش کشیده شود.
نقد نقش زنان در فداکاری اجباری و بازتعریف مفهوم زیست زنانه میباشد.
«هرقدرهم باران زیادی میبارید، کفشهای شیطانیاش هرگز به زمین خیس نمیرسید» (همان: 54).
دال مرکزی: «کفشهای شیطانی» نماد استقلال و سرکشی زن میباشد.
دالهای شناور:«باران» موانع اجتماعی، «زمین خیس» سرکوب، «نمیرسید» مصونیت.
مفصلبندی: زن در برابر سلطه مقاومت میکند، اما جامعه این سرکشی را خطرناک و ناپسند میداند.
ایستادگی زن در برابر محدودیتها، حتی اگر برچسب «شیطانی» بخورد.
امیر«من درخانهخودم، غریبهام. تراژدی کل کشورما یکسان است. ماهم بیگانهایم، غریبههایی دردستان خودمان. این غمانگیزاست. عجیب اینکه ما هنوز به آن عادت نکرده ایم. وای برما اگر عادت کنیم» (همان: 89).
دال مرکزی: «غریبه» نماد بیخانمانی، بیهویتی و احساس عدم تعلق می باشد.
دالهایشناور:«خانهخودم»فضای شخصی که تبدیل به بیگانگی میشود «تراژدی کل کشور»بیعدالتی اجتماعی و فردی، «عادت کردن» پذیرش سرنوشت تحمیلی است.
مفصلبندی: شخصیت احساس بیگانگی از خانه و سرزمین خود را دارد، که میتواند استعارهای از فقدان حقوق و خودمختاری زنان در جامعهای مردسالار باشد.
دراینجمله، درست مانند زنان که درمعرض سلطه و تبعیضاند، کل جامعه نیز دروضعیت غریبی از بیهویتی قرار دارد. پذیرش این وضعیت به معنای تسلیم در برابر سرنوشت است و هیچکس نباید به این سرنوشت عادت کند و به چالش بیهویتی و بیگانگی اجتماعی اشاره دارد و نشاندهنده سرکوب و تسلیم در برابر شرایط سخت است، که میتواند به وضعیت زنان در جامعهای مردسالار مرتبط باشد.
آن که سبیل دارد به سازمان برود «او برگشت به زنی که روی مبل بود نگاهی انداخت تو، پیرزن شاشو، امشب راجع بهش فکرکن. فردا یا حرف میزنی یا میفرستمت پیش دوتا پسرت بهشت زهرا، ببریدش به سلولش، سرباز» (همان: 134).
دال مرکزی: «سبیل دارد» نماد قدرت، اقتدار، سلطه و اشاره به شخصیتهایی است که در موقعیتهای مردانه و سلطهجو قرار دارند.
دالهای شناور:«سازمان»مؤسسههای قدرتمند و سرکوبگر،«زنی روی مبل» زن در موقعیت ضعیف و تابع،«بهشت زهرا»مکان مرگ و سرکوب است.
مفصلبندی: تفاوت در قدرت و موقعیتها میان زن و مرد را در این جمله مشاهده میکنیم. مردی که به عنوان نماینده قدرت و سلطه در برابر زن قرار دارد. زن در موقعیتی است که باید تحت فشار، تصمیمات سخت بگیرد یا از سوی مردانِ قدرتمند تهدید به مرگ میشود. این جمله تصویری ازسرکوب و تهدید دردنیای مردسالارانه است که زنان را در موقعیتهای درمانده و تحت سلطه قرار میدهد، جایی که هیچ اختیاری برای تصمیمگیری ندارند.
«خستگی مثل لایه چربی به انسان می چسبد» (همان:156).
دال مرکزی: «خستگی» نمادبار روانی وجسمی که بردوش زنان گذاشته میشود.
دالهای شناور: «لایه چربی» مقاومت ناپذیری و سنگینی، «چسبیدن»عدم توانایی رهایی از وضعیت میباشد.
مفصلبندی: خستگی بهعنوان یک تجربه زنانه، استعارهای از فشارهای اجتماعی، خانوادگی و شخصی است که زنان برای تحقق خواستهها و نقشهای مختلف خود متحمل میشوند. این جمله نشاندهنده فشارهای مداوم و سختیهایی است که بردوش زنان سنگینی میکند، وآنها قادر به رهایی از این بار نیستند.
«انسان بدون امید چیزی جزیک حشره نیست، موجودی بیفکر و بدون آینده ومرد بدون آینده فقط میتواند به عقب بازگردد»(همان: 175).
دال مرکزی: «انسان بدون امید» نماد بیجهتی، بیپناهی و فقدان آزادی است.
دالهای شناور:«حشره» موجودی بیاراده و فاقداختیار«بدون آینده» فقدان چشمانداز و آزادی «بازگشت به عقب» ناتوانی درپیشرفت و رهایی است.
مفصلبندی: این جمله به وضعیت سرکوب و بیامیدی اشاره دارد که به ویژه زنان درجوامع مردسالار تجربه میکنند. زنانی که فاقد آینده و آزادی هستند، در شرایطی زندگی میکنند که به عقب بازگشتن و تسلیم شدن به وضعیتهای گذشته اجتنابناپذیر، نه تنها جامعه بلکه خانواده پدری هم آنها را نمی پذیرند. نشانگر استعارهای اززنان درجوامع سرکوبگراست که بدون امید و چشمانداز به آینده، تنها قادر به بازگشت به وضعیتهای گذشته و تسلیم در برابرمحدودیتهای خانوادگی و اجتماعیاند. درجملات مورد بررسی، میتوان به تصویرسازیهای اجتماعی و روانی از زنان در جوامع مردسالار اشاره کرد. زنان دراین جملات دروضعیتهای سخت و سرکوبشدهای قرار دارند که مجبوربه تحمل رنجهای مداوم هستند وامکان رهایی ازاین فشارها برای آنها وجود ندارد. «قدرت» دراین جملات عمدتاً در دست مردان است که از موقعیتهای سلطهگر خود برای تهدید و سرکوب زنان استفاده میکنند. زن دراین روایتها یا بهطور فیزیکی و یا روانی تحت فشاراست و به انتخابهایی محدود و غیرآزاد دچار میشود.
ازمنظرفمینیستی، این جملات نمایانگرسرکوب، محدودیت و بیاختیاری زنان است که دربرابرساختارهای مردسالارانه مجبور به تسلیم و تحمل هستند. زنان به عنوان موجوداتی آسیبپذیر و وابسته به تصویر کشیده شدهاند که تحت تهدید، تهکّم و فشارهای اجتماعی به حاشیه رانده میشوند. دربیشتراین جملات، زنان درموقعیتهایی قرار دارند کهخودرا بیپناه و فاقد اختیاراحساس میکنند. «در رویکرد لاکلائو وموفه، دال مرکزی، مفاهیم «امید»، «قدرت»، «غریبی» و «سرکوب» است که بر هویتهای زنان تأثیر میگذارند. در مقابل، دالهای شناور مانند «زن»، «مرد»، «کفشهای شیطانی»، «خستگی» و «بیگانگی» در این جملات بیثبات و معانی مختلفی پیدا میکنند که نشاندهنده تنوع و پیچیدگی گفتمانها و هویتهای اجتماعی است. این دالها نشاندهنده قدرت هژمونی مردانه در شکلدهی به هویت زنان و محدود کردن آزادیهای آنها بعنوان «جنسدوم» است. «دوبوا»، در کتاب مشهورش، «جنس دوم»، مفاهیم خاص فمینیسم اگزیستانسیالیستی33 را برای اولین بار ارائهمیدهد» (غیاثیان و شاپوری، 1398: 551). این تحلیل نشان میدهد که زنان در این جملات بهعنوان موجوداتی منفعل و تحت سلطهای که باید در برابر فشارهای اجتماعی نه تنها تسلیم بلکه سکوتکنند، تصویرمیشوند. کتاب «جنس دوم34» یکی از متنهای مهم فمینیستی جهان معرفی میشود. جمله مشهور کتاب: زن، زن زاده نمیشود، بلکه زن میشود35. دوبووار با این جمله، زنبودن را نه نتیجهای طبیعی و بیولوژیک، بلکه برساختهای اجتماعی و تاریخی میداند. او استدلال میکند که در تاریخ، فلسفه، ادبیات و مذهب، مرد همواره بهعنوان «سوژه» و زن بهعنوان «دیگری36» تعریف شده است. مرد، معیار نرمال انسانی است و زن بهمثابه موجودی ناقص، تبعی و ثانویه در نظر گرفته شده است. «دراین کتاب، به تجزیه و تحلیل زنها هنگامیکه نقش های مختلفی را برعهده میگیرند، میپردازد؛ مثل زن شوهردار، زن روسپی، مادر، زن عارف، زن نارسیست و زن عاشق در پایان به این نتیجه رسید که سرخوردگیها نتیجه عملکرد خود زن نیست، بلکه نتیجه مواردی استکه از طرف جامعه مردسالار به زن تحمیل میشود» (همان: 553). رویکرد لاکلائو و موفه بهویژه در بررسی «مفصلبندی» قدرت و هژمونی در روابط جنسیتی کمک میکند تا فهم عمیقتری از نحوه ساخت هویت زنان و مواجهه آنها با سرکوب اجتماعی و جنسیتی بهدست آوریم.
نتیجهگیری
این پژوهش با بهرهگیری از چارچوب نظری لاکلائو و موفه، نشان میدهد که دو رمان چراغها را من خاموش میکنم و زوال کلنل در بستر گفتمان فمینیستی به بازنمایی هویت زنانه در جامعه پس از انقلاب اسلامی میپردازند و بهطور مؤثر، پیچیدگیها و تقابلهای میان گفتمانهای مردسالارانه و فمینیستی را آشکار میسازند. این آثار نه تنها گفتمان مسلط جنسیتی را به چالش میکشند، بلکه از طریق زنجیرههای دلالتی، فرآیند مقاومت و بازسازی هویت زنانه را به تصویر میکشند. نتیجه این پژوهش همسو است با (عباسی، ۱۳۹۴: ۲۷) «دراین زمینه، این تحقیق بر بازسازی ساختارهای گفتمانی تأکید دارد و نشان میدهد که چگونه هریک از این آثار بهطور خاص، گفتمانهای جنسیتی را به چالش کشیده و نحوه مقاومت زنان در برابر ساختارهای اجتماعی مردسالار را بهدقت بازتاب میدهد. این پژوهش با رویکردی میانرشتهای و کارآمد برای واکاوی فرآیندهای شکلدهنده به هویت زنانه و برساخت اجتماعی جنسیت فراهم میکند». یافتههای این تحلیل نشان میدهد که گفتمان مردسالار در این متون از طریق مفصلبندی دالهایی چون «قدرت»، «سرکوب»، «طاعت» و «غریبی»، زنان را در چارچوبهایی وابسته، بیاختیار و حاشیهنشین بازنمایی میکند. این بازنماییها در بستر ساختارهای اجتماعی و سیاسی پس از انقلاب اسلامی، شکل گرفتهاند و در پی بازتولید نقشهای جنسیتی سنتیاند. جملاتی مانند «زن بیچاره» یا «غریبه بودن در خانه خود» دلالت بر حذف یا تضعیف جایگاه زنان در مناسبات قدرت و اجتماع دارند، در حالیکه نشانههایی مانند «شخصی که سبیل دارد» بر سلطه گفتمان مردانه تأکید میکنند. بهطور خاص، «نظریه معنایی تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه، شامل مفاهیمی مانند دال مرکزی، دال شناور و مفصلبندی، در دو اثر ادبی واکاوی میشود تا چگونگی بازنمایی زنان در این متون و دلالتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی متفاوت آنها تحلیل شوند» (سعیدی، ۱۴۰۰: ۱۸۸) .از سوی دیگر، این آثار تنها بازتابنده سلطه نیستند، بلکه با برجستهسازی دالهایی چون «مساوات»، «آزادی» و «نفی استبداد» که در حول دال مرکزی «نابرابری اجتماعی» مفصلبندی شدهاند امکان شکلگیری گفتمانهای بدیل و مقاوم را نیز فراهم میکنند. در همین راستا، «تثبیت یا چالش گفتمان مردسالارانه با استفاده از صداهای مختلف و نشان دادن زنان بهعنوان کنشگران فعال، رمان به چالش کشیدن هژمونی مردسالارانه و ارائه هویت مستقل برای زنان را نشان میدهد» (وطنی و صالحی، ۱۳۹۹: ۳۸۸-۳۷۷). نتیجه برگرفته از این پژوهش همسو با سعیدی1400، وطنی و صالحی 1399و عباسی1394 می باشد.این پژوهش با بهرهگیری از چارچوب میانرشتهای، به تحلیل تقابل گفتمانهای مردسالار و فمینیستی در ادبیات معاصر فارسی پس از انقلاب اسلامی میپردازد. یافتهها نشان میدهند که هویت زنانه در بستری پویا و متقابل شکل میگیرد و زنان از موقعیت ابژه به فاعلی کنشگر بدل میشوند. رویکرد فمینیستی در پیوند با نظریه لاکلائو و موفه، امکان شناسایی سازوکارهای سلطه، مقاومت و بازتولید هژمونی در متن را فراهم میسازد. نوآوری اصلی پژوهش، تلفیق مفاهیم فمینیستی، زبانشناسی گفتمان و علوم سیاسی و نیز توجه به نقش رسانههای دیجیتال در بازنمایی هویت زنانه است. پیشنهاد میشود پژوهشهای آینده بر تحلیل گفتمانهای جنسیتی در فضای مجازی متمرکز شوند تا ابعاد نوین تحولات هویتی زنان در عصر دیجیتال، پلتفرمهایی مانند اینستاگرام و توییتر بهعنوان صحنههای جدید گفتمانسازی، قابلیت بررسی چگونگی بازنمایی هویت زنانه و چالشهای فمینیستی در عصر رسانه را دارند، آشکار شود.
منابع
1- آزادی، مریم؛ آذری، غلامرضا؛ ایرجی، مریم (1403). تحلیل گفتمان انتقادی عامل فریبکاری تحصیلی در دانشآموزان دختر دوره متوسطه دوم، فصلنامه مطالعات میانرشتهای در علوم انسانی، 16(4)،171-133.
2- آقانوری، نعیمه؛ فاضلی، مهبود؛ حسینی، شکوه السادات ؛ آقاحسینی، حسین (1403). تحلیل و بررسی غیریت سازی در اشعار فدوی طوقان و سپیده کاشانی از دیدگاه نظریه گفتمان لاکلائو و موفه، پژوهش های بین رشته ای ادبی پاییز و زمستان1403. سال ششم، شماره12، 30-7.
3- پارسا، ندا؛ رحیمی روشن، حسن؛ مکرمی پور، محمدباقر(1403). تحلیل روانشناختی کنشگریِ زنان در انقلاب اسلامی، پژوهشنامه انقلاب اسلامی، دوره 14، شماره53، اسفند 1403، صفحه 21-1.
4- پیرزاد، زویا (۱۳۸۰). چراغها را من خاموش میکنم. تهران: نی.
5- تاجیک، محمدرضا؛ شکورزاده، پریسا (1398). تأملی بر امکان سوژه سیاسی با توجه به نظریهی ارنستو لاکلائو. رهیافتهای سیاسی و بین المللی، 10(3), 52-73.
6- دادخواه تهرانی، مریم ( 1399). تحلیل گفتمان انتقادی در آثار محمود استاد محمد با رویکرد فمینیستی ،پژوهشنامه زنان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، فصلنامه علمی (مقاله علمی- پژوهشی)، سال یازدهم، شماره دوم، تابستان 1399، 123-101.
7- دولتآبادی، محمود (۱۳۸۸). زوال کلنل. تهران: چشمه.
8- رحیمیان، محمدپور (1398). تحلیلگفتمان انتقادی شخصیت زنان در داستان«مالیخولیای محبوب من» فصلنامه مطالعات ادبیات تطبیقی، 12(48)،202-224.
9- سعیدی، کیهان و پارسا، سید احمد (1402). تحلیل منطق گفتمانی فرامتنهای پیوستة مؤلّف-راوی در شازده حمام پاپلی یزدی، مطالعات زبانی وبلاغی،دروه 14، شماره 31 ،161-190.
10- شیبلی هایت، جانت (1389)، روان شناسی زنان، ترجمه اکرم خمسه، چاپ سوم، تهران: آگه.
11- صابرپور، زینب (1393). جنس دوم به عنوان مبنایی نظری برای تحلیل فمینیستی انتقادی گفتمان، نشریه جستارهای نوین ادبی، دوره 47، شماره 1(184)، صفحه 50-27.
12- عباسی، ابراهیم (1393). حزب جمهوری اسلامی؛ مهم ترین اجتماع اسلام انقلابی در ایران: تبارها و ریشهها. پژوهشنامه علوم سیاسی، دوره 9 ،شماره4، 213 -171.
13- ___، ____ (1394). اجتماع گرایی بهمثابه روش تحلیل: تلاشی برای بومی نگری در علوم اجتماعی، فصلنامه مطالعات میانرشتهای درعلوم انسانی.
14- عباسی، فاطمه (1394). تحلیل انتقادی گفتمان غالب در اشعار فروغ فرخزاد براساس نظریۀ فرکلاف، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی.
15- علی اکبری، نسرین؛ محمدی، فرزانه (1402).تحلیل گفتمان انتقادی شعری از سیمین بهبهانی،تحلیل گفتمان ادبی،دوره 1،ش1, 48-23.
16- غفاری، غلامرضا؛ جعفری مقدم، محسن (1398). علوم انسانی، تحوّلات گفتمانی و برنامهریزی توسعه در ایران 1392-1357، فصلنامه مطالعات میانرشتهای درعلوم انسانی، دوره یازدهم، تابستان1398، دوره 3، شماره 43، ص107-55.
17- فضلینژاد، مینو (1402). اصول علم زبان شناسی. تهران: خزه.
18- قاسمی اصل، زینب (1396). پایان نامه با عنوان مطالعه زبان شناختی بازنمایی اخبار ایران در مطبوعات عرب با تکیه بررویکرد تحلیل گفتمان انتقادی مطالعه موردی روزنامه الشرق الاوسط ، الحیاه، دانشگاه تهران.
19- قنبری عبدالملکی، رضا؛ فیروزیان پوراصفهانی، آیلین (۱۴۰۱). تحلیل انتقادی دال مرکزی و برهمکُنِش دالهای شناور در گفتمان رمان «سالهای ابری» بر اساس رویکرد لاکلائو و مربع ایدئولوژیک وندایک، دوره ۹، شماره16، ۱۴۱-۱۶۸.
20- قهرمان، میثم (1403). چگونگی شکل گیری گفتمان انقلابی در سال های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی (با بهرهگیری از رویکرد گفتمانی لاکلائو و موفه)، پژوهشنامه انقلاب اسلامی تابستان 1403، شماره 51، صفحه 59-39.
21- کوهگرد، علی؛ رهبر، بهزاد (1403). بررسی سوگیری جنسیتی در کتابهای «فارسی ایران امروز» و «گام اوّل»: پژوهشی پیکرهبنیاد، زبان پژوهی،دوره 16 ، شماره 52 ،صفحه 69-39.
22- موسوی، رقیه؛ کوپا، فاطمه (1400). حوزههای گفتمانی در حکایت «عاشق منافق» در حدیقه الحقیقه با تکیه بر نظریه تحلیل گفتمان لاکلائو و موفه. متن پژوهی ادبی، دوره25، شماره88، تابستان 1400، صفحه 248-265.
23- مولازاده، مریم؛ طالب پور، فریده (1401). تحلیل انتقادی گفتمان مد بر اساس آراء لاکلائو و موفه؛ گذر از مصرف متظاهرانه به مصرف خلاقانه، مجله مبانی نظری هنرهای تجسمی، دوره 7، شماره 1، صفحه 185-171.
24- نیازی، محسن؛ هلالی ستوده، مینا؛ امیدی، زینب (1403). تحلیل گفتمان فیلم میم مثل مادر با رویکرد لاکلائو وموفه، فصلنامه كودكان استثنايي. ۱۴۰۳; دوره ۲۴، شماره ۱: صفحه۹۷-۱۰۹.
26- هدایت، عثمان؛ مرادی، حمید؛ گرجی، مصطفی (1401). تحلیلِ گفتمان انتقادیِ رُمانِ آخرین انار دنیا. پژوهشهای میان رشتهای زبان و ادبیات فارسی،دوره 1، شماره1، صفحه 167-147.
27- یانس، ندا؛ پاشایی فخری، کامران؛ عادلزاده، پروانه (1398). سبکشناسی دیدگاه فمینیستی در کتاب چراغها را من خاموش میکنم بر اساس دیدگاه لوکاچ» مطالعات ادبیات تطبیقی، سال سیزدهم، شماره 51، پاییز 1398؛ صفحه 239-308.
28- Laclau, Ernesto & Mouffe, Chantal. (1985). Hegemony and Socialist Strategy: Towards a Radical Democratic Politics.
29- Saussure, Ferdinand de. (1916). Cours de linguistique Générale. Translated by Roy Harris. London: Duckworth.
Women in the Text and on the Margin: A Re-reading of Feminist Discourse in Persian Fiction from the Islamic Revolution to the Third Decade (1979–2009) through the Framework of Laclau and Mouffe
Case Studies: Cheragh-ha ra Man Khamoosh Mikonam and Zavāl-e Kolonel
Minoo Fazlinejad37, Maryam Iraji38, Ali Rabi'39
1PhD Student, Department of Linguistics, South Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.
2Assistant Professor, Department of Linguistics, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.
3Assistant Professor, Department of Linguistics, South Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.
Email: miraji180@gmail.com (Corresponding author)
Abstract
Since the 1979 Islamic Revolution, Persian fiction has served as a significant platform for exploring and representing female identity and the socio-cultural challenges faced by women in Iran. While existing studies have largely examined the depiction of women in these literary works descriptively, fewer have employed a discourse-theoretical framework to analyze the ideological construction of womanhood critically. This study adopts a descriptive-analytical methodology, grounded in Critical Discourse Analysis (CDA) and the discourse theory of Ernesto Laclau and Chantal Mouffe, to investigate how the discourse of femininity is articulated in two notable post-revolutionary novels: Cheragh-ha ra Man Khamoosh Mikonam by Zoya Pirzad and Zavāl-e Kolonel by Mahmoud Dowlatabadi. To situate the analysis within a broader literary context, a comparative framework including twenty thematically related contemporary novels is also incorporated. Discourse analysis, as an interdisciplinary approach, enables the study of language as a site of power, ideology, and identity construction. The selected novels reflect contrasting modes of female representation: Pirzad's novel portrays women within the domestic and everyday sphere, emphasizing subtle resistance to patriarchal norms, while Dowlatabadi's narrative places women in a politically repressive and ideologically charged environment. These contrasting representations highlight the influence of historical and socio-political contexts on the discursive construction of gender. Female identity in these texts is constructed as a fluid and dynamic entity, shaped through the interplay of discursive forces, hegemonic structures, and diverse linguistic negotiation strategies.
Keywords: Discursive Articulation, Female Subjectivity, Gender Ideology, Representation of Female Identity, Social Construction.
[1] -Feminist Discourse Analysis
[2] -Laclau & Mouffe`
[3] - Feminist Critical Discourse Analysis
[4] -Critical Discourse Analysis (CDA)
[5] -Hegemonic
[6] -Zellig Harris
[7] -Norman Fairclough
[8] 1-Teun van Dijk
[9] -Ruth Wodak
[10] - Michel Foucault
[11] - Jacques Derrida
[12] -Ernst Pöschl
[13] - Power
[14] - linguistic text
[15] - context
[16] 9- critical discourse analysis
[17] -ناسیونالیسم، کمونیسم و دموکراسی.
[18] -Feminist Discourse Analysis
[19] -بر اساس گروه خاموش، ساختار مرد ساخته زبان، زنان را به گروه خاموش تبدیل کرده است.
[20] - Power
[21] - Hegemony
[22] -Nodal Point
[23] - Articulation
[24] -Saussure
[25] -Signifier
[26] - Signified
[27] - Floating Signifier
[28] - Poststructuralist
[29] - Éric Sande
[30] 1-Discursivity
[31] -Discourse order
[32] -(محمدتقی پسیان (۱۲۷۰ – ۱۱ مهر ۱۳۰۰ در تبریز) معروف به کلنل محمدتقیخان پسیان از نظامیان اواخر دورهٔ قاجار بود. او در سال ۱۳۰۰ پس از شورش علیه دولت مرکزی به نخستوزیری احمد قوامالسلطنه، در جریان درگیری با عشایر کرد کرمانج در قوچان کشته شد.
[33] 1 -فمینیسم اگزیستانسیالیستی رویکردی است که بر آزادی، مسئولیت فردی و ساخت اجتماعی هویت زن تأکید دارد «زاده نمیشود بلکه زن میشود»، این جمله مشهور از سیمون دوبوار است که بیان میکند هویت زنانه ذاتاً بیولوژیکی نیست بلکه محصول فرآیندهای اجتماعی و فرهنگی است.
[34] 2- Second Sex
[35] -On ne naît pas femme : on le devient
[36] -The Other