Individual nostalgia in the poems of Gross Abdolmalekian and Ahmad Matar
Subject Areas : شعر
Ali Abolhassani
1
,
hamid alikordkolaee
2
1 - Assistant Professor of Persian Language and Literature, Payam Noor University, Tehran, Iran.
2 - Assistant Professor of Persian Language and Literature, Payam Noor University, Tehran, Iran.
Keywords: Iran, Iraq, Personal Nostalgia, Gross Abdolmalekian, Ahmad Matar,
Abstract :
Nostalgia is the feeling of sadness when remembering the past, and poems that express a longing for a return to the past are considered nostalgic. Gross Abdul Malekian and Ahmad Matar are contemporary Iranian and Iraqi poets who, due to the specific circumstances of their personal lives and the prevailing times, have a special reflection of nostalgia in their poems, which can be reflected in a clearer understanding of their poems by reflecting on them. They have used nostalgia as a special artistic tool to express their emotions, feelings, regrets, and sorrows. This study, using descriptive and analytical methods, examines and compares individual nostalgia in the poems of Gross Abdul Malekian and Ahmad Matar. The findings show that the poems of Gross and Matar in the field of personal nostalgia include the following themes: nostalgia for childhood memories, nostalgia for losing friends, nostalgia for relatives, nostalgia for the beloved, nostalgia for inner alienation. Examining personal nostalgia in the poems of these two poets plays an important role in understanding their poetry and recognizing their personal spirits and the conditions of their times.
1. آشوري، داريوش، 1381: فرهنگ علوم انساني، تهران: زمستان.
2. انوشه، حسن، 1376: فرهنگ نامه¬ی ادبی فارسی، تهران: انتشارات سازمان چاپ و انتشار.
3. باطنی، محمد رضا و دیگران، 1386: واژه نامه روانشناسی و زمینه های وابسته، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر. 4. پاینده، حسین، 1387: نقد ادبی و دموکراسی، تهران: نیلوفر.
5. حسینی، حسن؛ موسی بیدج، 1380: نگاهی به خویش (گفتگو با شاعران و نویسندگان معاصر عرب)، تهران، انتشارات سروش.
6. سعدون زاده، جواد، 1388: مظاهر أدب المقاومة فی شعر أحمد مطر، مجله ادبیات پایداری، کرمان، شماره 1، پائیز.
7. سلیمان، یحیی عبد الرئوف، 2005: مظاهر التناص الدینی في شعر أحمد مطر، رسالة الماجستير، جامعة النجاح الوطنية – کلية الدراسات العليا.
8. سه یر، رابرت؛ میشل لووی، 1373: رمانتیسم و تفکر اجتماعی، ترجمه یوسف اباذری، فصلنامه فلسفی، ادبی، فرهنگی ارغنون، سال اول، شماره 2.
9. شريفيان، مهدی، 1386: «بررسی فرايند نوستالژی غم غربت در اشعار فريدون مشيری»، فصلنامه¬ی علمی پژوهشی علوم انسانی، دانشگاه الزهراء: شماره¬های 68 و 69.
10. شمیسا، سیروس، 1386: سبکشناسي شعر، تهران، نشر ميترا.
11. عبدالملکیان، گروس، 1393: سطرها در تاریکی جا عوض میکنند، تهران، نشر مروارید.
12. _____، _____، 1394: هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست، تهران، نشر زاوش.
13. _____، _____، 1402: رنگ های رفته دنیا، تهران، نشر چشمه.
14. مطر، احمد، 2011: الأعمال الشعریة الکاملة، القاهرة، دار الحیاة.
15. النابلسی، شاکر، 1986: رغیف النار و الحنطة، بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر.
16. نورایی، الیاس؛ مهدی شریفیان؛ علی اصغر آذرپیرا، 1392: رویکردهای نوستالژیک در شعر م. سرشک، پژوهشنامه ادب غنایی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال یازدهم، شماره بیستم.
https://www.ketabane.org
.17
Individual nostalgia in the poems of Gross Abdolmalekian and Ahmad Matar
Ali abolhasani * 1 ، Hamid alikordkolaee2
Abstract
Nostalgia is the feeling of sadness when remembering the past, and poems that express a longing for a return to the past are considered nostalgic. Gross Abdul Malekian and Ahmad Matar are contemporary Iranian and Iraqi poets who, due to the specific circumstances of their personal lives and the prevailing times, have a special reflection of nostalgia in their poems, which can be reflected in a clearer understanding of their poems by reflecting on them. They have used nostalgia as a special artistic tool to express their emotions, feelings, regrets, and sorrows. This study, using descriptive and analytical methods, examines and compares individual nostalgia in the poems of Gross Abdul Malekian and Ahmad Matar. The findings show that the poems of Gross and Matar in the field of personal nostalgia include the following themes: nostalgia for childhood memories, nostalgia for losing friends, nostalgia for relatives, nostalgia for the beloved, nostalgia for inner alienation. Examining personal nostalgia in the poems of these two poets plays an important role in understanding their poetry and recognizing their personal spirits and the conditions of their times.
Keywords: Iran, Iraq, Personal Nostalgia, Gross Abdolmalekian, Ahmad Matar
نوستالژی فردی در اشعار گروس عبدالملکیان و احمد مطر
علی ابوالحسنی3*، حمید عالی کردکلایی4
چکیده
نوستالژی همان احساس اندوه هنگام یادآوری گذشته است، و اشعاری که به نوعی حسرت بازگشت به دوران گذشته را نمایان می کند، نوستالژیک محسوب می شود. گروس عبدالملکیان و احمد مطر از شاعران معاصر ایران و عراق هستند که به دليل شرايط خاص زندگی شخصي و اوضاع زمانه مسلط بر دوره آنان، نوستالژی در اشعارشان انعکاس ويژهای دارد که با تأمل در آن می توان به شناخت روشنتری از اشعار آنها دست يافت. آنها از نوستالژي به عنوان ابزار هنری خاصي برای بيان عواطف، احساسات، حسرتها و اندوههاي خود استفاده کردهاند. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی، به بررسی و مقایسه نوستالژی فردی در اشعار گروس عبدالملکیان و احمد مطر می پردازد. یافته ها نشان می دهد که اشعار گروس و مطر در حیطه نوستالژی فردی، شامل این مضامین می باشد: نوستالژی برای خاطرات دوران کودکی، نوستالژی برای از دست دادن دوستان، نوستالژی برای نزدیکان، نوستالژی برای معشوق، نوستالژی برای غربت درونی. بررسی نوستالژی فردی در اشعار این دو شاعر، نقش مهمي را در درک ملموس شعر آنها و شناخت روحيات شخصي و اوضاع زمانه شان ایفا می کند.
واژگان کلیدی: ایران، عراق، نوستالژی فردی، گروس عبدالملکیان، احمد مطر
1. مقدمه و بیان مسئله
ادبیات یکی از پدیدههای انسانی هر ملت و سرزمینی است که مانند سایر امور همواره در معرض تغییر و تحولات مثبت و منفی است؛ به این صورت که ممکن است تحت تاثیر شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه دچار پیشرفت و یا افول گردد. ازجمله مسائلی که ردّ پای آن را به خوبی میتوان در ادبیات هر ملّت مشاهده کرد، مسائل تاریخی و جغرافیایی میباشد که شاعر تحت تاثیر آنها ممکن است دچار احساسات نوستاژيک شود و این احساسات را در شعر خود بروز دهد و این امر یک مقولهی جهانی است و نمود آن را در ادبیات شاعران و نویسندگان سرزمینهای شرقی و غربی میتوان دید. مقولهی نوستالژی با انواع مختلف خود، در روزگار معاصر بسیار مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است؛ تا جایی که برخی از آنها به بررسی تطبیقی این مسأله در آثار ادیبان ملّتهای مختلف میپردازند تا قرابت ساختاری و معنایی میان آثار آنها را به خوبی به نمایش بگذارند و از تقارب روحی میان ادیبان پرده بردارند؛ زیرا خاطرات گذشته، بخشی از زندگی هر فردی است. گاهی اين خاطرات چنان در روح و ذهن انسان تأثير می گذارند که فرد در عين زندگی در حال، در گذشته خود نيز سير می کند و به بازگويی اين خاطرات ميپردازد؛ خاطراتی که هويت فردی و اجتماعی فرد به شمار می روند. در اشعار و آثار ادبی، گاهی چنان رنگ اين خاطرات نوستالژيک خودنمايی می کند که می توان از طريق آن به نکات مهمی از تاريخ، فرهنگ، آداب و رسوم، مسائل اجتماعی و سياسی در دوران خاصی پی برد و گام مهمی در شناخت ذهن و زبان شاعر يا نويسنده اين آثار برداشت. مضمون نوستالژی در اشعار گروس عبدالملکیان و احمد مطر، مظاهر و نمودهای مختلفی دارد. نوستالژی این دو شاعر، ناشی از عوامل متعدد فردی و اجتماعی است که هر کدام از آنها در آفرینش و بازتاب عاطفه نوستالژیکی آنها در اشعارشان نقش بسزایی داشته اند. مظاهر نوستالژی در اشعار گروس و مطر، بر اساس موضوع و رویکرد خاص آنها به دو دسته ی فردی و جمعی تقسیم می شود. هر کدام از این دو دسته نیز با توجه به رویکرد احساس دلتنگی دو شاعر نسبت به موضوعات مختلف، خود شامل انواع متنوعی از مظاهر نوستالژی می شود که در اشعارشان تجلی یافته است. این مقاله به بررسی و مقایسه نوستالژی فردی در اشعار این دو شاعر معاصر ایران و عراق می پردازد.
1-1. پیشینه تحقیق
پژوهشهایی که در رابطه با گروس عبدالملکیان و احمد مطر صورت رفته است، عبارتند از:
- مقاله «قرائتی بر مبنای نظریه نقد نو از شعر (دود، فقط نامهای مختلفی دارد) سروده گروس عبدالملکیان»، نویسندگان: سپیده یگانه و مهین پناهی، فصلنامه پژوهش های ادبی، سال 8، شماره 33، پائیز 1390.
- مقاله «خلاقیت ادبی و زبانشناسی شناختی: سنجش زیباییشناسانه شعر «قایق کاغذی» گروس عبدالملکیان بر پایه نظریه همآمیزی مفهومی»، نویسنده: مجتبی پردل، مجله زبانشناسی و گویش های خراسان، شماره 23، پاییز و زمستان 1399.
- مقاله «مهمترین عناصر معنایی شعر احمد مطر»، نویسندگان: حامد صدقی و مرتضی قدیمی، مجله الجمعیة العلمیة الإیرانیة للغة العربیة و آدابها، دوره 1، شماره 3، آبان 1384.
- مقاله «زبان در گفتمان طنز احمد مطر»، از فرامرز میرزایی و ناهید نصیحت، چاپ شده در مجله تخصصی زبان و ادبیات، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، مشهد، دوره 40، شماره 2، تابستان 1386.
جنبه نو و جدید بودن مقاله حاضر در این است که تا کنون پژوهشی در رابطه با موضوع «نوستالژی فردی در اشعار گروس عبدالملکیان و احمد مطر» صورت نگرفته است.
2. نوستالژی
در ابتدا لازم است که نوستالژی به عنوان یک اصطلاح در ادبیات معاصر به خوبی تبیین گردد؛ این پدیده عبارت است از «اندوه ناشی از بیگانگی و غربت، حسرت و دلتنگ شدن برای حوادث و موقعیتهای گذشته در کنار علاقهی فراوان جهت برگشتن به آن موقعیتها، غبطه خوردن و دلتنگ شدن برای وطن، خانواده، روزگار شیرین کودکی، شرایط خوب و بسامان سياسی، اقتصادی و مذهبی گذشته و مواردی از این قبیل» (آشوری؛ 1381، باطنی؛ 1386، ذيل واژهی نوستالژی).
امّا اگر بخواهیم به بررسی پیشینهی نوستالژی بپردازیم باید به این مطلب اشاره کنیم که «اين اصطلاح از روانشناسی وارد ادبيات شده است و در بررسیهای ادبی به شيوهای از نگارش اطلاق میشود که بر اساس آن یک ادیب، در اثر خويش، گذشتهای را که در نظر دارد يا سرزمينی که يادش را در دل دارد، همراه با حسرت و به صورت دردآلود ترسيم میکند». (شريفيان؛ 1386: 65). برخی دیگر در تعریف این پدیده چنین گفتهاند که «یک حس غريب است برای برگشتن به موقعيتی از دست رفته يا حتّی بازگرداندن یک موقعيت ديرآشنا و محبوب که ديگر از دسترفته است؛ به دیگر سخن باید گفت پدیدهی نوستالژی نوعی احساس دوری و جدایی همراه با حسرت نسبت به گذشته میباشد و مواقعی بروز میکند که انسان از یک موقعیت دوست داشتنی، دوره شده باشد؛ از این رو هرچه زمان میگذرد، ارزش چيزی که در گذشته از آن برخوردار بود را بیشتر و بهتر میشناسد و از اینکه آن را از دست داده است، حسرت میخورد» (پاینده؛ 1387: 39). در مجموع میتوان گفت احساسات نوستاژیک کاملاً به صورت ناخودآگاه ایجاد میشوند و هر انسانی ممکن است با قدم نهادن در یک محیط، گوش دادن به یک موسیقی، بو کردن یک رایحه و ... به یاد حادثه، فرد، اتفاق یا هر پدیدهی دیگری در گذشتهی خود بیفتد که البته این امر درمورد ادیبان بیشتر از سایر اقشار جامعه خود را نشان میدهد. با توجه به اینکه به جهانی بودن پدیدهی نوستالژی اشاره شد باید گفت که معادل فارسی این اصطلاح، «غم غربت» است و در زبان عربی، معادل آن «الحنین، الحنین الی الماضی و الإغتراب» می باشد.
3. زندگینامه گروس عبدالملکیان
گروس عبدالملکیان شاعر توانمند معاصر ایرانی در 18 مهر 1359 در تهران متولد شد. پدرش، «محمدرضا عبدالملکیان»، از کُردهای ناحیه «بیجار گروس» و از شاعران معاصر ایرانی بود که به یاد سرزمین پدریاش نام او را گروس گذاشت. گروس عبدالملکیان دوران کودکی را در «نهاوند» سپری کرد. از آنجا که استعداد خوبی در نویسندگی و سرودن شعر داشت از 11 سالگی شروع به سرودن شعر کرد. از سال 1377 شروع به مطالعهی نقد و نظریههای ادبی پرداخت. او که به واسطه پدرش با شاعران بزرگی همچون «قیصر امین پور» در ارتباط بود، بهتدریج در این زمینه پیشرفت نمود و در نهایت اولین کتابش با عنوان «پرنده پنهان» را در سال 1381 منتشر ساخت. از دیگر آثار گروس عبدالملکیان میتوان به کتابهای «رنگهای رفته دنیا»، «سطرها در تاریکی جا عوض می کنند»، «حفرهها»، «هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست» اشاره کرد. او از سال 1389 به عنوان دبیر بخش شعر در انتشارات چشمه شروع به فعالیت کرد که این فعالیت تا زمان حال نیز ادامه دارد. گروس عبدالملکیان شاعری برجسته و صاحب سبک است که در میان عموم مردم بهعنوان شاعری سادهنویس و واقعگرا شناخته میشود. او با به کارگیری طرحهای نوین و غافلگیرکننده از تلخی اشعار خود کاسته و با حسی شاعرانه آنها را به جهتی شیرین سوق میدهد. ساختارهای شعری او به دو صورت اشعار بلند و اشعار کوتاه است. اشعار کوتاه او بیشتر فلسفی و اشعار بلندش دارای تصاویر و مفاهیم سادهتری هستند. اشعار او نمونهای بارز از موج نوی شعر ایران است. (https://www.ketabane.org)
4. زندگینامه احمد مطر
احمد مطر شاعر عراقی معاصر است که در سال 1956 میلادی در روستای "تنومه" دیده به جهان گشود و سپس همراه خانوادهی خود به محلهی "الأصمعي" در شط العرب نقل مکان کرد. او همچون دیگر کودکان عراقی زندگی خویش را با فقر پشت سر گذاشت و همین مسأله سبب گشت که وی از تحصیل منظم محروم شود، امّا به هر ترتیبی که بود راه خود را در کسب علم و مهارتهای ادبی پیدا کرد و به سرودن شعر در زمینهی موضوعات مربوط به وقایع زندگی پرداخت و تبدیل به زبان حال مردم عراق شد و به ابری تبدیل شد که رسالت خود را سیراب کردن تشنگان میدانست. از مهمترین مضمونهای شعری در دیوان وی نیز میتوان به مسألهی فلسطین اشاره کرد. (سلیمان؛ 2005: 6).
در تکیمل مطالب فوق باید گفت که «این شاعر به هنگام پرداختن به مضامین واقعی در شعر خود، بیشتر قصاید طولانی میسرود و سعی میکرد که شعر خود را تبدیل به آینهی تمام نمایی از داستانهای زندگی مردمان محرومی کند که حاکمان ظالم وقت، عرصه را بر آنها تنگ و زندگی را برای ایشان مملوء از درد و مصیبت و ناکامی کرده بودند. شایان ذکر است که وی قصایدی را نیز با مضامین تحریک کننده بر علیه حکومت در روزنامهی «الکلمة» منتشر کرد که نتیجهی چنین اقدامی، تحت تعقیب قرار گرفتن این شاعر از سوی رژیم بعث بود که در نتیجهی این مسأله وی مجبور شد که به کویت بگریزد» (حسینی و دیگران؛ 1380: 158).
مطر در کویت با ناجی سلیم حسین العلی کاریکاتوریست شهیر فلسطینی، در مجله «القبس» شروع به همکاری نمود.«در کویت نیز این شاعر از اقدامات سیاسی خود دست نکشید و با لحن تند و نیشدار، مطالب مختلفی را در روزنامه ی کویتی «القبس» بر علیه صدام حسین و نیز برخی از حکومتهای عربی مینوشت و همین امر سبب گشت که دولت کویت نیز او را تبعید کند» (سعدون زاده؛ 1388: 56). شاعری که تمام عمر ادبی خود را صرف سرودن اشعاری پیرامون دردها و محرومیتهای مردم کند، بدون شک نمیتواند پس از تبعید و اخراج نیز از کار خود دست بکشد و این امر در مورد احمد مطر نیز به خوبی صادق است و دیوان اشعار وی و بررسی مضامین شعری او به خوبی گواه این مسأله میباشد.
آثار احمد مطر، شامل هفت دیوان «لافتات» است که در دهه ی هشتاد و نود سروده شده است. «لافتات» اثری است که احمد مطر در آن به بیان و شرح دردهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مردم عراق و سایر سرزمینهای عربی پرداخته است که همواره از ظلم و جور استبداد رنج میبرند. همچنین به نظر میرسد که قصد وی از بیان این مسائل در اثر مذکور آن باشد که قصد دارد مردم را علیه این حکومتهای ظالم و استعمارگر تشویق و تحریک کند تا بتوانند از ظلم آنها رهایی یابند و طعم صلح و آزادی را بچشند. از دیگر آثار احمد مطر میتوان به مجموعههایی با نامهای «إنى المنشوق أعلاه»، «ديوان الساعة»، «ما أصعب الكلام في رثاء ناجي على» و «العشاير الأخير لصاحب الجلالة إبليس الأول» اشاره کرد که ساختار شاعر آنها سنتی است و از جمله سرودههای ماندگار و ارزشمند این شاعر به شمار میروند. (النابلسی؛ 1986: 177)
5. نوستالژی فردی در شعر گروس عبدالملکیان و احمد مطر
زبان رابطهای مستقيم با انديشه و فکر آدمی دارد. «سخن، تظاهر بيرونی و محسوس انديشه است و روند انديشيدن، درونی است و سخن گفتن، معادل بيروني آن است». (شميسا؛ 1386: 48). «در شعر معاصر به دليل اوضاع سياسی و اجتماعی و تغيير زندگی انسانها، حس نوستالژيک و يادآوري گذشتهها نمود خاصي دارد.» (نورایی و دیگران؛ 1392: 297)
مظاهر نوستالژی در اشعار شاعران، بر اساس موضوع و رویکرد خاص آنها به دو دسته ی فردی و جمعی تقسیم می شود. هر کدام از این دو دسته نیز با توجه به رویکرد احساس دلتنگی شاعران نسبت به موضوعات مختلف، خود شامل انواع متنوعی از مظاهر نوستالژی می شود که در اشعارشان تجلی یافته است.
گاه رویکرد دلتنگی و نوستالژی شاعر به سمت موضوعات و چیزهایی است که جنبه ی فردی دارند. احساس شاعر در این گونه موارد، برخاسته از خودآگاه یا ناخودآگاه فردی اوست؛ یعنی ناخودآگاه شاعر به موضوعات و چیزهایی بازگشت دارد که جزء تجربیات حیات فردی او محسوب می شوند. بر پایه نوستالژی فردی، شاعر یا نویسنده به دوره یا لحظاتی از زندگی فردی خویش نظر دارد و دلتنگ آنها می شود، همچون نوستالژی برای خاطرات دوران کودکی، نوستالژی برای از دست دادن دوستان، نوستالژی برای نزدیکان، نوستالژی برای معشوق، نوستالژی برای غربت درونی.
در ادامه، به بررسی هر یک از موارد فوق در اشعار دو شاعر می پردازیم.
5-1. نوستالژی برای خاطرات دوران کودکی
یکی از انواع نوستالژی مربوط به دوران کودکی و خاطرات آن است؛ در این زمینه چنین گفته شده است که «از نظر "فردريش ویلهلم هگل" فیلسوف آلمانی، دورهی کودکی، دورهای است که شاعر رمانتیک، به آن توجّه ويژه داشته و با حسرت از آن ياد میکند؛ از این رو میتوان گفت غم غربت با «خاطره» رابطهی تنگاتنگی دارد و وقتي يادآوری خاطرات برای شخص به حدی برسد که او را نسبت به واقعيت موجود اندوهگين سازد، شخص احساس غربت میکند. (انوشه؛ 1376: 143)
نوستالژی، با بیداری خاطره آغاز می شود و با تکرار یادآوری ادامه می یابد. داشتن تجربه ای دلپذیر در گذشته و نداشتن آن در زمان حال، باعث ایجاد احساس نوستالژی در فرد می شود. گروس عبدالملکیان و احمد مطر، در خلال برخی از اشعارشان، با بازگشت به خاطرات کودکی، دلتنگی شان برای آن روزها را نشان می دهند. بیان این دو شاعر در یادآوری خاطرات کودکی و به تصویر کشیدن حس نوستالژی شان برای آن دوران، حسرت آمیز است.
عبدالملکیان در ابیات ذیل، حسرت بازگشت به کودکی را دارد:
کودک بلند شد/ و قایق کاغذیاش را بر آب انداخت/ او جفت را نمیفهمید/ تنها سوار شد/ آبها به آینده میرفتند/ .../ من/ .../ تو/ کودکی/ قایق کاغذی/ نوح/ آینده. (عبدالملکیان؛ 1393: 96)
شاعر با بيان خاطرات کودکی، نارضايتی، دلواپسی و سرخوردگی های خود را بازگو می کند. برای شاعر که گرفتار مشکلات و درد و اندوه است و از زندگي لذت نمی برد، خاطره روزگار کودکی لذتبخش است. از نظر لوکاچ، «عصر طلايي رمانتيکها نه فقط به گذشته متعلق است، بلکه هدف نيز هست و وظيفه هر فرد رسيدن به آن است» (سه ير و دیگران؛ 1373: 133) و عصر طلايي شاعران، دوران کودکی آنها است.
عبدالملکیان به عنوان يک شاعر نااميد و مأيوس، رؤیای خود را بيشتر در گذشتهها جستجو ميکند و ميخواهد زمان به عقب باز گردد، لذا در یکی از قطعات شعری خود، از جنگل سبز کودکی سخن ميگويد:
رفتن به سوی صبح تولد/ رفتن به سوی جنگل سرسبز کودکي/ آنجا که قارچهای سبکبال/ در زير چتر کاج کهنسال/ از شادی ولادت خود طبل می زدند/ آويزههای ياس/ با خوشههای تازه انگور/ در نازکي مقابله می کردند/ زاغ سياهپوش/ تصوير باژگونه غاز سپيد بود/ در دوربين آب/ آنجا، گل انار/ شيپور سرخ می زد در گوش آفتاب/ آه، ای درختها!/ ای کاش هم نژاد شما بودم/ تا با شما به جنگل می رفتم. (عبدالملکیان؛ 1393: 43)
عبدالملکیان در بازگشت نوستالژيک خود به گذشته، اغلب به گذشته شخصی خود باز می گردد و با حسرت از دوران کودکي، زادگاه، و ارزشهاي انساني گذشته ياد می کند:
باد که میآید/ خاک نشسته بر صندلی بلند می شود/ می چرخد در اتاق/ دراز می کشد کنار زن/ فکر می کند/ به روزهایی که لب داشت. (همان: 16)
احمد مطر نیز در مورد حسرت دوران کودکی می گوید:
في صِغَرِي/ فَتَحْتُ صُندوقَ اللُّعَب/ أخرَجتُ كُرسيّاً موشّى بالذَّهَب/ قامَت عليه دُميَةٌ مِنَ الخَشَب. (مطر؛ 2011: 28)
«به هنگام خردسالیام/ صندوق اسباب بازی را باز کردم/ صندلی زرّین را خارج کردم/ یکعروسک چوبی روی آن قرار داشت»
پس از بررسی این عبارتها به خوبی میتوان درک کرد که شاعر چگونه به یاد دوران پر از خاطرات شیرین کودکی افتاده است و با این توصیفات قصد دارد خوانندگان را نیز به آن حال و هوا ببرد و روح آنها را به پرواز در عالم خوش کودکی درآورد؛ تعبیر «عروسکی چوبی» به خوبی به انتقال این معنا و مفهوم کمک کرده است و تبحّر این شاعر در بیان مقصود مورد نظر خویش را نشان میهد. ناگفته نماند که در شعر احمد مطر این «عروسک» دستاویزی برای بیان نوعی طنز تلخ است؛ همانطور که در نمونهی ذیل دیده میشود:
أدرَكتُ السَّبَب/ أدرَكتُ أنّ لُعبَتِي/ قَد جسّدَت/ كُلَّ سلاطينِ العَرَب! (همان)
«راز را یافتم/ دریافتم که عروسک من/ نماد همه ی سلاطین عرب بود!»
5-2. نوستالژی برای از دست دادن دوستان
دوستان گروس عبدالملکیان و احمد مطر، بخشی از زندگی، گذشته و خاطرات آنها بوده اند؛ دوستانی که هرگز یادشان را فراموش نمی کنند. این دو شاعر، شاهد از دست دادن برخی از دوستانشان بوده و این مسأله، دلیل بزرگی برای خلق بخشی از نوستالژی آنها شده اند.
گروس عبدالملکیان در مورد دوست از دست رفته اش می گوید و از او می خواهد در کنارش باشد تا وجودش تسلای خاطر شاعر باشد:
حالا که رفتهای، بیا/ بیا برویم/ بعد مرگت قدمی بزنیم/ ماه را بیاوریم/ و پاهامان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم. (عبدالملکیان؛ 1393: 42)
عبدالملکیان قطعه زیر را در مرگ فروغ سروده است:
خاک/ نرم کندن بود و/ مرگ/ گرم تو/ سبک شدی:/ بادبادکی در دستهای یک کودک (عبدالملکیان؛ 1394: 57)
مطر در شعر «أمیر المخبرین» از مفهوم خانه دوست استفاده کرده و چنین می گوید:
تهتُ عنْ بيتِ صديقي/ فسألتُ العابرين/ قيلَ لي: امشِ يَساراً/ سترى خلفَكَ بعضَ المخبرين/ حُدْ لدى أوّلهم/ سوفَ تُلاقي مُخبراً/ يَعملُ في نصبِ كمين/ اتَّجِهْ للمخبرِ البادي أمامَ المخبرِ الكامنِ/ و احسبْ سبعةً، ثمّ توقفْ/ تجدِ البيتَ وراءَ المخبرِ الثامنِ/ في أقصى اليمين/ حَفِظَ اللهُ أميرَ المخبرين/ فلقدْ أتخمَ بالأمنِ بلادَ المسلمين/ أيها النّاسُ اطمئنوا/ هذه أبوابُكم محروسةً في كلِّ حين/ فادخلُوها بسلامٍ آمنين. (مطر؛ 2011: 66)
«در [یافتن] منزل رفیقم سرگردان شدم/ پس، از رهگذران [نشانی] را جویا شدم/ به من [چنین] گفته شد: پیاده به چپ برو/ خواهی دید که در پشتت جاسوسانی هستند/ نزد اولینشان توقف کن/ سپس [جاسوس] دیگری را ملاقات خواهی کرد/ که دارد تله میگذارد/ به سوی آن جاسوسی که آشکارا در مقابل جاسوس دیگر، در کمین ایستاده، رهسپار شو/ هفت گام شمارش کن... آنگاه توقف کن/ میبینی که در قفای هشتمین جاسوس، منزل رفیقت قرار دارد/ در آن نقطهی سمت راست که از همه دورتر است/ خدا مصون بدارد فرمانروای جاسوسان را/ چرا که مملکت مسلمین را ایمن داشته است/ ای مردمان اطمینان داشته باشید/ تحت در هر شرایطی، منزل شما در مصونیت است/ پس با صلح و امنیت به آن ورود پیدا کنید.»
در این ابیات، متوجه میشویم که شاعر خانهی دوست که بیانگر امنیت و آرامش برای هر انسانی است را در خلال یک جامعهی مماوء از خفقان به تصویر کشیده است تا این مطلب را بیان کند که در چنین جامعهای احساسات نوستالژیک و آنچه که میتواند برای کسی یادآور خوشی و آرامش و امنیت باشد، رخت برمیبندد و شرایط سیاسی جامعه حتّی احساسات شخصی افراد را تحت الشعاع خود قرار میدهند. این شاعر در قصیده «الطب يضر بصحتک»، با جسد دوستش مواجه می شود که در اثر شکنجه از دنیا رفته و همین مسأله سبب فوران کردن احساسات نوستالژیک وی گردیده و او را وادار کرده است که چنین مقولهای را در شعر خویش منعکس سازد و بگوید:
أخبَرَني/ أنّ وفاةَ صاحبِي قد حَدَثَت/ بالسّكتةِ القلبيّه. (همان: ۷۲)
«به من خبر داد/ که مرگ دوستت/ سکته قلبی بوده است.»
یکی دیگر از نمونههای شعر مربوط به نوستالژی دوست در اشعار احمد مطر آنجا است که این شاعر در قصیدهی «شيطان الأثير» چنین میسراید:
لى صديقٌ بَتَرَ الوالي ذراعَه. (همان: 87)
«دوستی دارم که حاکم، دستش را قطع کرد.»
این شعر در مورد یکی از دوستان شاعر به نام «حسن» میباشد که وقتی نسبت به پیشنهاد رئیس جمهور در مورد طرح انتقادات اظهار نظر میکند، معلوم نمیشود که چه بلایی بر سرش آوردهاند؛ زیرا از آن پس دیگر کسی وی را ندید و نشانی از وی نیافت؛ احمد مطر در خلال نمونهی شعری زیر به این داستان اشاره کرده است:
زارَ الرّئيسُ المؤتمن/ بعضَ ولاياتِ الوطن/ و حينَ زارَ حَيَّنا/ قال لنا:/ هاتوا شكاواكم بِصِدقٍ في العَلَن/ و لا تخافوا أحداً/ فقَد مَضَى ذاك الزّمن/ فقال صاحبي (حَسَنُ):/ يا سَيِّدي/ أينَ الرّغيفُ و اللّبَن؟/ و أينَ تأمينُ السَّكَن؟/ و أينَ توفيرُ المِهَن؟/ و أينَ مَن يُوفِّرُ الدّواءَ للفقير دونَما ثَمَن؟/ يا سَيِّدي لَم نَرَ مِن ذلك شيئاً أبداً/ قال الرئيسُ في حَزَن:/ أحرَقَ ربِّي جَسَدِي/ أ كُلُّ هذا حاصِلٌ في بلدي؟!/ شُكراً على صِدقِك في تنبيهِنا يا ولدي/ سوفَ تَرى الخيرَ غداً/ بَعدَ عامٍ زارَنا و مرّةً ثانیةً قالَ لنا:/ هاتوا شكاواكم بِصِدقٍ في العَلَن/ و لا تخافوا أحداً/ فقَد مَضَى ذاك الزّمن/ .../ مَعذرةً يا سيِّدي/ أين صاحبي (حَسَنُ)؟! (مطر؛ 2011: 104)
«رئیس جمهور مورد اعتماد بازدید کرد/ از بعضی نواحی سرزمین/ و آنگاه که به سرزمینمان ورود پیدا کرد / ما را [چنین] گفت:/ گلایههای خویش را با صداقت و به وضوح مطرح کنید/ و هراس از هیچ کس نداشته باشید/ زمان دلهره سپری شد/ دوستم (حسن) گفت:/ ای سرورم/ چه شد نان و شیر؟/ و چه شد تأمین مسکن؟/ و چه شد ایجاد شغلها؟/ و چه شد کسی که داروی رایگان به فقرا میدهد؟/ ای سرورم، ما چیزی از تمام اینها مشاهده نکردهایم/ رییس جمهور با ناراحتی لب به سخن گشود:/ خدا من را بیفکند در آتش/ آیا تمام این فاجعهها در سرزمین من وجود دارد؟/ فرزندم، از صداقتی که برای آگاه کردن من داری، ممنونم/ آتیهی خوبی در انتظار تو است/ بعد از یکسال به دین ما آمد و برای بار دوم به ما گفت:/ شکایت هایتان را صادقانه و آشکارا بیان دارید/ و از کسی نترسید/ زمان دلهره سپری شد/ .../ ای سرورم، معذرت می خواهم/ دوستم (حسن) کجاست؟»
مطر در ابیات فوق، علاوه بر ذکر بد عهدی حاکمان و دغل بازی آنان، به مشکلات و رنجهای مردمش که فقر، بارزترین و اولین آنهاست، اشاره می کند. او از از زبان حاکمی سخن می گوید که به ظاهر برای رفع مشکلات مردم از بخشهای محروم دیدن می کند و هر کس را که دم از مشکلات بزند، از سر راهش بر می دارد. او چنین می گوید: شکایت هایتان را بگویید و از کسی نترسید. شاعر از این طریق قصد دارد به مخاطبش بگوید یکی از علت های فقر، سکوت و ترس مردم از حاکمان مستبد و ظالم است. در ادامه، رئیس مورد اعتماد پس از یکسال بار دیگر به همان محله مراجعه میکند و همان سؤال را از اهالی آنجا می پرسد، اما این بار مردم دیگر علاوه بر غذا، مسکن، دارو و شغل، سراغ حسن- دوست شاعر- را می گیرند که به خود جرأت داده و خواستار تأمین نداشته ها و نیازهایشان شده بود. اما به جرم خواستار حقوق خود بودن، مفقود گشته است.
5-3. نوستالژی برای اعضای خانواده و خویشان
از آنجا که احساسات نوستالژیک برخاسته از روح و روان افراد بسیار حساس به خصوص شاعران هستند و همچنین رابطهی روحی انسان با اعضای خوانده و نزدیکان خودش بسیار عمیق است، بدیهی میباشد که بتوان نمود این نوع نوستالژی را در اشعار شاعرانی که از نزدکیان خود به دور افتادهاند به خوبی مشاهده کرد. در ادامه به بررسی این مقوله در شعر گروس عبدالملکیان پرداخته شده که در مورد پدر و مادر خویش چنین میسراید:
برمیگردم/ به رنگهای رفته دنیا/ به موهای مادرم/ پیش از آن که پدر ببافدش/ به خاک/ پیش از آن که خواب روی/ و آن کتاب کوچک غمگین/ پیامبر شدن در جزیره متروک. (عبدالملکیان؛ 1393: 106)
عبدالملکیان در بخش ديگري از نوستالژی نزدیکان، از قصه شنگول و منگول استفاده می کند که والدینش برای او می خواندند. وی در قطعه شعری «بلند شو پسرم» می گوید:
گرگ/ شنگول را خورده است/ گرگ/ منگول را تکه تکه میکند/ بلند شو پسرم!/ این قصه برای نخوابیدن است. (همان: 82)
کلمات کلیدی (گرگ، شنگول، منگول، قصه) و البته پسری در حال خواب، به ما یک تصویر قوی از پیش ساخته شده هدیه می دهد، و وقتی این تصویر خلاقانه می شود که در پایان، شاعر از واژه ی (نخوابیدن) استفاده می کند؛ یعنی در واقع از یک تصویر که همه از آن اطلاع قبلی دارند، به یک نتیجه خود ساخته می رسد. این تکنیک نوعی پردازش غافلگیر کننده در خود جای می دهد.
گروس عبدالملکیان در غم از دست دادن برادرش چنین می گوید:
برادرم!/ چگونه پیدایت کنم؟/ وقتی به یاد نمیآورم/ چگونه گُمت کردهام. (همان: 40)
احمد مطر نیز در راستای این نوع نوستالژی، پیرامون مادر بزرگ خویش اینگونه سروده است:
كُلَّما حَلَّ الظّلام/ جَدَّتِي تَروِي الأساطيرَ لنا/ حتّى نَنام. (مطر؛ 2011: 92)
«آن زمانی که شب میشد/ مادربزرگ من برای ما قصّه میگفت/ تا بخوابیم.»
در اینجا تاریکی (الظلام)، به آرامی با پدیدههایی همچون داستان گویی، روایتگری، خیال پردازی و رویا سازی همراه میشود تا به شاعر کمک کند که از یک سو نوستالژی مادر بزرگ را رقم بزند و یاد و خاطره این عزیز را برای وی و همهی افرادی که خاطرات شیرینی با مادر بزرگ خویش دارند، زنده سازد و از سوی دیگر، آرامش خاطری را برای خودش به ارمغان آورد. سپس در ادامه با زبان طنز می گوید:
جَدَّتي مُتَعَجّبَةٌ جِدّاً/ بأسلوب النظام!. (همان)
«مادر بزرگم علاقه ی شدیدی دارد/ به شیوه ی نظام.»
پس از بررسی اشعار احمد مطر متوجه میشویم که شرایط سیاسی خفقانآور و مملوء از استبدادی که احمد مطر در آن میزیست، احساسات نوستالژیک این شاعر را نیز تحت تاثیر خود قرار میدهد و نمود خود را در این احساسات به خوبی آشکار میسازد و سبب می شود که شاعر، بین نوستالژی مادربزرگ و اوضاع وخیم عصرش با شیوه طنز، تلفیق ایجاد نماید.
5-4. نوستالژی برای معشوق
عبدالملکیان از خاطرات معشوق در هنگام دوری و جدایی از وی چنین یاد میکند:
وقتی تو نیستی/ تا میز را در انتهای کافه نشانت دهم/ وقتی پرنده تنها پنج حرف الفباست/ و پنجره/ از دیوار پاسیو دورتر نمیرود/ میتوانم بنشینم/ و آرام آرام/ انگشت اشارهام را ببرم. (عبدالملکیان؛ 1393: 27)
آنچه که عبدالملکیان از معشوق در برخی از اشعارش ميسرايد، بيشتر ناظر به فراق و بیوفایی اوست که ياد معشوق، شاعر را به خيال و تنهايي خود ميبرد:
بوی خونم/ چرا تو را برنمیگرداند/ کوسه آبهای گرم. (همان: 103)
در جای دیگر می گوید:
من که با ماه/ از پنجرهات میآمدم/ روزهاست/ پشت پیغامگیر/ گیر کردهام. (عبدالملکیان؛ 1394: 29)
در ابیات رمانتيک عاشقانه ذیل، درد و دريغ و آه و رنج و اندوه شاعر را به وضوح در می یابیم:
من، ماهی خسته از آبم/ تن میدهم به تو/ تور عروسی غمگین/ تن میدهم به علامت سئوالی بزرگ/ که در دهانم گیر کرده است. (عبدالملکیان؛ 1393: 58)
احمد مطر، عشق به محبوب را با عشق به وطن پیوند می زند:
أنا يا حَبيبةُ/ ريشةٌ في عاصِفِ المِحَن/ أهفو إلى وطنِى/ و تَرُدَّنِي عيناك يا وطنِی/ فَأَحارُ بَيْنَكُما/ أ أرحال مِن حِمَى عَدَن إِلى عَدَنِ؟/ كَم أشتَهي حينَ الرّحيلِ غداةً تحمِلُني/ ريحُ البُكورِ إلى هناك/ فأرتَدِي بَدني/ أن تُصبِحى وطناً لِقلبي/ داخل الوطن! (مطر؛ 2011: 122)
«ای معشوقهی من/ من در طوفان رنجها، یک پَر هستم/ که مشتاق وطن خویش میباشم/ و ای وطنم! چشمهای تو به سوی من بازمیگردد/ به همین دلیل بین شما (یعنی وطن و معشوقه) دچار سرگشتگی می شوم/ آیا میشود از پناه یک بهشت جاودان به بهشت جاودان دیگری سفر کنم؟/ چه اندازه مشتاقم که فردا به وقت سفر، من را هم با خود همراه کند/ باد صبحگاهان به سوی آنجا [رهسپار است]/ پس من را [همچون لباسی] بر تن کن/ تا از بهر قلب من، به سان یک وطن بشوی/ در داخل وطن!»
احمد مطر در ابیات مذکور هر آنچه از عواطف و احساسات قلبی دارد در قالب کلمات بیان میکند و حتّی خودش هم از میزان و شدّت عشقی که به وطن و محبوب خویش دارد، در حیرت و شگفتی است؛ به این صورت که معشوق خود را به مثابه وطن میداند و از وی طلب میکند که اختیار قلب او را به دست بگیرد و در نقش وطن برای وی باشد.
5-5. نوستالژی برای غربت درونی
در هر دوره، شاعراني که با شرايط ناخوشايند زندگی و زمانه روبرو بودهاند و در عين حال نيز توان تغيير شرايط را نداشتهاند؛ گونهای آثار با مايههای نوميدی، تلخی و اندوه آفريده و در آن، غربت خاطر خود را بازگو کردهاند.
عبدالملکیان، زندگي خود را تصويري خاموش توصيف ميکند:
گرد من زندگي محو و خاموش/ پشت کرده به هر جلوۀ پاک/ خفته در هر گوشه چون سگ پير/ پردهها، فرشها، بی تکان، مات/ گرد من زندگي جمله تصوير. (عبدالملکیان؛ 1393: 59)
ناخشنودي از اوضاع، عبدالملکیان را دچار غم و اندوه و مرگ تدريجي کرده است:
مردی در کورهراهها میسوزد/ مردی بر پیشانیاش چند لب دارد/ مردی شبیه لنگه جورابی بر بند جا مانده است/ مردی در جای خالی دندانش میپوسد. (همان: 14)
در جای دیگر می گوید:
میخواستم بمانم/ رفتم/ میخواستم بروم/ ماندم/ نه رفتن مهم بود و نه ماندن/ مهم/ من بودم/ که نبودم. (همان: 18)
در جای دیگر می گوید:
مگر چند بار به دنیا آمدهایم/ که این همه میمیریم؟ (همان: 54)
شاعر بارها بیپروا به روشن کردن تکلیف ذهنی خود با مقولهی مرگ میپردازد. مرگ ناگهانی که همراه شاعر در ذهنش و زیست بوماش راه میرود. او در کنار همین مرگ که گویی همزاد اوست، به انسان و عشق و تولد و جنگ و خیابان و میز و پنجره نگاه می کند. در شعری از دفتر رنگهای رفتهی دنیا از او میخوانیم:
«فرصتی نمانده است/ بیا همدیگر را بغل کنیم/ فردا یا من تو را میکشم/ یا تو چاقو را در آب خواهی شست/ همین چند سطر/ دنیا به همین چند سطر رسیده است/ به این که انسان/ کوچک بماند بهتر است/ به دنیا نیاید بهتر است/ اصلاً / این فیلم را به عقب برگردان!/ آنقدر که پالتو پوست پشت ویترین/ پلنگی شود/ که میدود در دشتهای دور/ آنقدر که عصاها/ پیاده به جنگل برگردند/ و پرندگان/ دوباره به زمین…/ زمین…؟ / نه ! / به عقبتر برگرد/ بگذار خدا/ دوباره دستهایش را بشوید/ در آینه بنگرد/ شاید / تصمیم دیگری گرفت.» (عبدالملکیان؛ 1402: 65)
انسان در شعرهای گروس عبدالملکیان در سایهی مرگ امکان یا فرصت بالیدن ندارد. محال است بتواند کنشگر باشد. او از قبل در بازی طراحی شدهای بازیگر است. بازیها و نقشها برای او نوشته شده است. در بهترین حالت میتواند بازی خود را به شکل درستی اجرا کند. او مورد مرگ، هجوم، عشق، جدایی و تنهایی واقع میشود. هر چند این انسان قادر به نشان دادن موقعیت خود در جهان هست، ولی قدرت تغییر در مناسبات در عرصهی واقعی را ندارد. او خود را در هر جنگی از قبل بازنده میداند. هیچ کورسوی امیدی در سطری روشن نمیشود.
نمود مظاهر ناکامي و يأس و نااميدي در هنر و ادبيات از ويژگيهاي بارز جوامع بحرانزده است و ادبيات معاصر سهم قابل توجهي از اين گونه اشعار را به خود اختصاص داده است.بيشترين سهم از هنر و استعداد شاعري عبدالملکیان معطوف به حس نوميدي و يأس و مرگانديشي است و هر حرکت شعري او ناخودآگاه به سمت نوميدي و خلق فضاهاي مأيوسانه و بدبينانه جريان مييابد:
در من صدای تبر میآید!/ آه، انارهای سیاه نخوردنی بر شاخههای کاج/ وقتی که چار فصل به دورم میرقصیدند/ رفتارتان چقدر شبیهم بود/ در من/ فریادهای درختیست/ خسته از میوههای تکراری! (عبدالملکیان؛ 1393: 11)
در بيشتر اشعار گروس، حاکميت يأس، غم و اندوه، تصوير فضاي تيره و مبهم و وحشت زا، و نااميدي موج ميزند. اين درد و رنج بر زبان، و نحوه گزينش واژگان توسط شاعر به شدت تأثير گذاشته است تا جایی که واژگاني چون شب، تاريکي، ظلمت، و موارد دیگر از واژگان کليدي شعر او به شمار ميروند و در این میان، «شب» پر بسامدترين واژه شعر اوست.
شبنم تاريک شد، تاريکتر شد/ نميتابد ز روزن آفتابي/ نميتابد درين بيغوله مرگ/ شبانگاهان فروغ ماهتابي/ خدايانند و اخترها و شبها/ گواه گريههاي شامگاهم/ نميدانند اين بيگانه مردم/ که در خود، اشکها دارد نگاهم. (عبدالملکیان؛ 1394: 13)
وی در مورد غم تنهایی می گوید:
آه، بیابان بیپایان!/ وقتی که دست/ در گردن این تنهایی غریب میاندازم/ حتی دلم برای دشمنان تنگ میشود. (همان: 26)
عبدالملکیان از وحشت پيري و گذر عمر به مرگ خود ميانديشد و منتظر مرگ است، نگاهي بدبينانه و توأم با يأس دارد:
غروب را قدم زدهام/ صبح زود را گذاشتهام برای مردن/ و باد/ که فکر میکردیم/ تنها از دو سویمان میگذرد/ عقربه را تکان داد و/ ما پیر شدیم/ باد/ رفتن بود/ زندگی/ رفتن بود/ آمدن/ رفتن بود/ انسان و ابر/ در هزاران شکل میگذرند. (همان: 47)
عبدالملکیان زندگي را زنداني پر از درد ميبيند که در آن تنهاست و هيچ کس او را نميفهمد؛ پس مرگ را تنها منجي خود ميداند و او را ميخواند:
اي مرگ، اي سپيدهدم دور!/ بر اين شب سياه فرو تاب/ تنها در انتظار تو هستم/ بشتاب، اي نيامده، بشتاب! (همان: 48)
غم و اندوه در اشعار احمد مطر، با اندیشه ی آزادیخواهی وی عجین شده است تا به مبارزه با خودکامگان و مستبدان برخیزد. او بخاطر فقدان عدالت و آزادی می سراید و انتظار انقلاب را می کشد؛ اما چون خیزش و انقلاب را دور و بعید می بیند با غم و اندوه و حسرت و آه از آن یاد می کند. شاعر از واژه «آه» برای ایجاد تأثر و انتقال اندوه و حسرت بیشتر بر مخاطب استفاده می کند. این واژه، کامل کننده و تقویت بخش مفاهیم حسرت در لابه لای کلمات و واژگان است و عمق درد را بیشتر از واژگان نشان می دهد:
آهٍ يا ليلُ و يا عيني/ متى الثورةُ تُشعَلُ/ آهٍ يا ليلُ، كما تَهوي تجمَّل/ بضياءِ البدرِ و النجم/ و عيني ليسَ تَجهلُ/ أنّ وجهَ الصُّبحِ مِن وجهِك أجمَلُ/ آهٍ يا ليلُ، لقَد أطفأتَ عيني. (مطر؛ 2011: ۱۴۹)
«آه، ای شب، و ای چشم من/ چه موقع انقلاب شعلهور میگردد/ آه، ای شب، هر طور مایل هستی، خود را بیارای/ با نورِ ماه و ستاره/ چشم من آگاه است/ که رخسار صبح، از رخسار تو زیباتر است/ آه، ای شب، چشمم خاموش کردی.»
مطر آنگاه که شدت نارضایتی و خشم و اندوه خود را نسبت به شرایط دشوار سرزمینش حکایت می کند، بی وقفه واژه «آه» را بر زبان می آورد. این واژه، به زیبایی، احساس غم و اندوه و حسرت و انزجار شاعر را از حاکمان نشان میدهد:
آهٍ لَو يُدرك حُكّامُ بلادي/ مَن أكُونُ/ آهٍ لَو هُم يُدركون. (همان: 97)
«آه، اگر حاکمان سرزمینم میدانستند/ من که هستم؟!/ آه، اگر آنها میدانستند.»
همچنان که در ابیات زیر، غم و حسرت خویش را از بی فایده بودن سخن با واژه «آه» بیان می کند: آهٍ لَو يُجدِي الكلامُ/ آهٍ لَو يُجدِي الكلامُ/ آهٍ لَو يُجدِي الكلامُ/ هذه الأمّةُ ماتَت/ و السلام. (همان)
«آه، ای کاش سخن فایده داشت/ آه، ای کاش سخن فایده داشت/ آه، ای کاش سخن فایده داشت/ (ولی حسرتا) این امت، مرده است/ تمام.»
حسرت و یأس شاعر از وضع موجود، با آه سردی که از اعماق وجودش بر می آید، به مهارت تمام قابل انتقال به مخاطب است. شاعر با استفاده از تکرار این واژه، هم بر ارزش موسیقایی شعر می افزاید و هم محتوای نومیدی را به مخاطب القا می کند.
نتیجه گیری
گروس عبدالملکیان و احمد مطر، از نوستالژی به عنوان ابزار هنري خاصي برای بيان عواطف، احساسات، حسرتها و اندوههای خود استفاده کردهاند. عواطف شخصی هر دو شاعر سبب ايجاد بنمايههای اندوهناکی در شعر آنها در رابطه با زندگی فرديشان شده است که نوستالژی هایی در زمینه از دست دادن دوستان، خاطرات دوران کودکی، نزدیکان، معشوق، غربت درونی، نمودهای انعکاس اين عواطف و جهت دهنده به احساسات این دو شاعر و تاثيرگذاریشان بر محتوای شعری آنها می باشد. هر دو شاعر به شايستگي از نوستالژی در شکلگيری اشعار خود و بيان احساسی و صميمانه عواطف و تجربيات خود بهره بردهاند. گروس و مطر در حسرت دوران کودکی و دوستان از دست رفته و نزدیکانشان به گذشته سفر می کنند و از این طریق، دلتنگی خود را ابراز می دارند. دلتنگی برای معشوق در شعر دو شاعر، متفاوت است؛ گروس از درد فراق و جدایی معشوق می نالد، در حالیکه مطر عشق به معشوق را با عشق به وطن پیوند می زند. غربت درونی در اشعار گروس آمیخته با یأس و ناامیدی و فلسفه رنج زندگی است، اما در شعر مطر با فقدان عدالت و آزادی ممزوج شده است که از حسرت و اندوه شاعر نسبت به شرایط دشوار سرزمینش حکایت می کند. بارزترین مشخصه کاربرد نوستالژی فردی در اشعار احمد مطر این است که وی نوستالژی ها را با شیوه طنز برای رسیدن به اهدافی تراژدیک به کار می برد. در یک کلام میتوان گفت که احمد مطر در نتیجهی شرایط بسیار سخت و بحرانی کشورش که همهی اقشار به ويژه شاعران و روشنفکران را به ستوه آورده بود، دل به پدیدهی نوستالژی سپرد و تلاش کرد که با یادآوری خاطرات گذشته و رویدادهایی که در کنار نزدیکان و خویشان سپری کرده بود، سفری خیالی به دنیای گذشته داشته باشد و از دنیای کنونی که جز رنج و سختی برای وی و هموطنانش چیزی نداشت، بگریزد و به این شیوه، خاطر خود را تسلّی دهد.
فهرست منابع
1. آشوري، داريوش، 1381: فرهنگ علوم انساني، تهران: زمستان.
2. انوشه، حسن، 1376: فرهنگ نامهی ادبی فارسی، تهران: انتشارات سازمان چاپ و انتشار.
3. باطنی، محمد رضا و دیگران، 1386: واژه نامه روانشناسی و زمینه های وابسته، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر.
4. پاینده، حسین، 1387: نقد ادبی و دموکراسی، تهران: نیلوفر.
5. حسینی، حسن؛ موسی بیدج، 1380: نگاهی به خویش (گفتگو با شاعران و نویسندگان معاصر عرب)، تهران، انتشارات سروش.
6. سعدون زاده، جواد، 1388: مظاهر أدب المقاومة فی شعر أحمد مطر، مجله ادبیات پایداری، کرمان، شماره 1، پائیز.
7. سلیمان، یحیی عبد الرئوف، 2005: مظاهر التناص الدینی في شعر أحمد مطر، رسالة الماجستير، جامعة النجاح الوطنية – کلية الدراسات العليا.
8. سه یر، رابرت؛ میشل لووی، 1373: رمانتیسم و تفکر اجتماعی، ترجمه یوسف اباذری، فصلنامه فلسفی، ادبی، فرهنگی ارغنون، سال اول، شماره 2.
9. شريفيان، مهدی، 1386: «بررسی فرايند نوستالژی غم غربت در اشعار فريدون مشيری»، فصلنامهی علمی پژوهشی علوم انسانی، دانشگاه الزهراء: شمارههای 68 و 69.
10. شمیسا، سیروس، 1386: سبکشناسي شعر، تهران، نشر ميترا.
11. عبدالملکیان، گروس، 1393: سطرها در تاریکی جا عوض میکنند، تهران، نشر مروارید.
12. _____، _____، 1394: هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست، تهران، نشر زاوش.
13. _____، _____، 1402: رنگ های رفته دنیا، تهران، نشر چشمه.
14. مطر، احمد، 2011: الأعمال الشعریة الکاملة، القاهرة، دار الحیاة.
15. النابلسی، شاکر، 1986: رغیف النار و الحنطة، بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر.
16. نورایی، الیاس؛ مهدی شریفیان؛ علی اصغر آذرپیرا، 1392: رویکردهای نوستالژیک در شعر م. سرشک، پژوهشنامه ادب غنایی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال یازدهم، شماره بیستم.
[1] . Assistant Professor of Persian Language and Literature, Payam Noor University, Tehran, Iran. )Correspondence Author) Ali.abolhasani@pnu.ac.ir
[2] .Assistant Professor of Persian Language and Literature, Payam Noor University, Tehran, Iran. hamidali@pnu.ac.ir
[3] . استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.(نویسنده مسئول)
[4] . استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.