Comparative analysis of the personality structure of Vronsky, Seyedmiran, Leon and Rudolph based on Freudian psychoanalysis
Subject Areas : شعر
Arya Negintaji
1
,
tahereh hassani
2
1 - Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Payame Noor University, Tehran, Iran
2 - Instructor، Department of Persian Language and Literature، Payame Noor University، Tehran، Iran (Corresponding Author)
Keywords: Novel, Freud, Antihero, Seyedmiran, Vronsky, Leon, Rudolf,
Abstract :
Key The present study, with an analytical-comparative approach based on Freud's psychoanalysis in the section on personality structure, examines the spiritual and psychological conflicts of the abnormal male characters in the novels Mis Ahou's Husband, Anna Karenina, and Madame Bovary. These novels are similar in subject, theme, style of expression, and narrative; therefore, the psychoanalysis of the antihero characters in these novels is the main issue of this research. The findings show that the antihero characters (male and abnormal) in all three novels act in a way that is dominated by the id aspect throughout the linear movement of the story until the end, and in order to satisfy the id aspect, they cause psychosis in themselves and those around them, as well as the collapse of the family center. Seyedmiran is slightly different from the other three characters, namely; Leon and Rudolf in the novel Anna Karenina and Vronsky in the novel Madame Bovary. The reason for this difference is that Seyedmiran is married. The theme and subject of all three novels, although they take place in two different spaces of Eastern and Western society, is betrayal and the collapse of the family. Due to the dominance of the institutional aspect, neurotic anxiety and also moral anxiety are observed in the personality structure of these people. Following these anxieties, defense mechanisms are often shown in all four characters.
1- آزاد، حسين (1384)، آسيب شناسي رواني 1، تهران: بعثت.
2- افغاني، علي محمد (1391)، شوهرآهوخانم، تهران: نگاه.
3- تولستوی، لئو (1387)، آناکارنينا (ترجمه سروش حبيبي)، تهران: نيلوفر.
4- روزنهان، ديويد آل واي. پي. سليگمن (1390)، آسيب شناسي رواني (ترجمه يحيي سيد محمدي)، جلد اول، تهران: ساوالان.
5- شفیع آبادی، عبدالله و غلامرضا ناصری (1389)، نظریههای مشاوره و روان درمانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
6- شولتز، دوان (1381)، نظريههاي شخصيت (ترجمه يوسف کريمي و همکاران) تهران: ارسباران.
7- فلوبر، گوستاو (1389)، مادام بواري (ترجمه محمد مهدي فولادوند)، تهران: جامي.
8- کريمي، يوسف (1389)، روانشناسي شخصيت، تهران: ويرايش.
تحلیل تطبیقی ساختار شخصیت ورونسکی، سیدمیران، لئون و رودلف بر اساس روانکاوی فروید
چکیده
پژوهش پیش رو با رویکرد تحلیلی – تطبیقی بر مبنای روانکاوی فروید در بخش ساختار شخصیت، کشمکش های روحي و رواني شخصیتهای مرد نابهنجار رمان های شوهرآهوخانم، آناکارنینا و مادام بواری را بررسی می نماید، این رمان ها در موضوع، درونمایه، شیوه بیان و روایت شباهت دارند؛ بنابراین روانکاوی شخصیت های ضد قهرمان در این رمان ها مساله ی اصلی این پژوهش است. یافته ها نشان می دهد که شخصیت های ضد قهرمان (مرد و نابهنجار) در هر سه رمان در مسیر حرکت خطی داستان تا انتها به گونه ایی عمل می کنند که تحت سیطره وجه نهاد قرار دارند و در راستای برآورده کردن وجه نهاد باعث روانپریشی خود و اطرافیان و نیز فروپاشی کانون خانواده می شوند. سیدمیران با سه شخصیت دیگر، یعنی؛ لئون و رودلف در رمان آناکارنینا و ورونسکی در رمان مادام بوواری کمی متفاوت است. دلیل این تفاوت متاهل بودن سیدمیران است. موضوع و درونمایه ی هر سه رمان با این که در دو فضای متفاوت جامعه شرقی و غربی رخ می دهد، خیانت و فروپاشی خانواده است. به دلیل غلبه وجه نهاد، اضطراب روان نژندی و همچنین اضطراب اخلاقی در ساختار شخصیت این افراد مشاهده می شود. به دنبال این اضطراب ها اغلب مکانيسمهاي دفاعی در هر چهار شخصیت نشان داده می شود.
کلید واژگان: رمان، فروید، ضدقهرمان، سیدمیران، ورونسکی، لئون، رودلف
مقدمه
گویارد ادبیات تطبیقی را این طور تعریف می کند: «ادبیات تطبیقی سخن از پیوند ادبیات دو یا چند ملت با یکدیگر است. در تعریفی کوتاه، ادبیات تطبیقی عبارت از مطالعه تاریخ روابط ادبی بینالمللی است.» ( گویارد، 1374، ص21)
از دیدگاه اسماعیل آذر تفاوت در زبانها در آثار ادبی باعث میشود در قلمرو ادبیات تطبیقی بگنجند: «مرز میان ادبیات یک کشور با ادبیات دیگر کشورها در قلمرو پژوهشهای تطبیقی، زبانها است. اختلاف زبانها شرط انجام پژوهشهای تطبیقی در حوزهی ادبیات است.» (آذر، 1387، ص25)
این پژوهش از دو زاویه گستره ادبیات تطبیقی را شامل شده است: 1- تطبيق شخصيتهاي مرد و نابهنجار سه رمان از سه مليت مختلف. 2- يکي از گسترههاي ادبيات تطبيقي بررسي تعامل ادبيات با ديگر دانشها است.
«گسترههای ادبیات تطبیقی متنوع و گوناگون که یکی از مهمترین آنها مقایسه انواع ادبی مانند قصه، نمایشنامه، مقاله و... میان ادبیات ملتهاست.» (جمال الدین، 1389، ص9)
به دليل حجم مکتب روانکاوی فروید در حوزه روانشناسي شخصيت، آن چه در این نوشتار مورد استفاده قرار گرفته است بخش ساختار شخصيت را شامل ميشود که تقسیم شده است به سه وجه: نهاد، من و فرامن.
تحليل شخصيتهای که در این مقاله مورد استفاده قرار گرفته است بر اساس زمان و حرکت خطي داستان است، يعني از هنگامی که شخصيت وارد فضاي رمان ميشود تا وقتی که از رمان بیرون می رود. زيرا با تحلیل حرکت خطی داستان، کشمکش های روحی و روانی شخصیتها عالیتر نشان داده می شود.
مکتبهاي گوناگوني در اين حوزه هستند که ميتوان مکتب فرانسه، آمريکايي، اروپاي شرقي و آلماني را نام برد. در اين نوشتار تلفيقي از دو مکتب آمريکايي و آلماني صورت گرفته است. در مکتب آمريکايي، پژوهشگر ادبيات تطبيقي اجازه بررسي آثار ادبي با ديگر دانشها را دارد. و در مکتب آلماني متون ادبي معنايي ذاتي يا ثابت ندارند و لحظه ي دريافت متون ادبي از سوي مخاطب، اين متون معنا پيدا ميکنند. در اين مقاله نيز ادبيات با دانش روانشناسي پيوند خورده است و درک و دريافت شخصيتها و تحليل آنها با تجربه ذهني نويسنده مقاله صورت پذيرفته است.
در علم روانشناسي، شخصيت و دیدگاه های ارائه شده در مورد آن باعث به وجود آمدن مبحث مستقلي به نام روانشناسي شخصيت شده است. اين نظريهها تحت عناوين مکتبهاي روان پويايي، رفتارگرايي، روانکاوي اجتماعي، انسان گرايي و... نام گرفته اند . آن چه در این مقاله آمده مکتب روانکاوي فرويد است.
اين پژوهش شخصيتهاي ضدقهرمان سه رمان به نامهاي شوهرآهوخانم (ايران)، مادام بواري (فرانسه) و آناکارنينا (روسيه) را که در تقابل با شخصیت های اصلی و زن داستان قرار می گیرند بر مبناي نظريه ساختار شخصيت در روانکاوي فرويد تحليل ميکند و سپس آن ها را مورد تطبیق قرار ميدهد.
شوهرآهوخانم داستان هوسهاي مردی است به نام سيدميران، که با داشتن چهار فرزند، با تصاحب زن زيبايي به نام هما به همسرش آهو خيانت ميکند و زندگي خانوادگي خود را در معرض فروپاشی و مصيبت قرار ميدهد. در آناکارنينا زنی به نام آنا، با طرح عشق و دوستي با مردي به نام ورونسکي به شوهرش خيانت ميکند و عاقبت خود را به زير قطار مياندازد. در مادام بواري نيز اما به شوهرش خيانت و در پايان خودکشي می کند. غلبه وجه نهاد در ساختار شخصیت این افراد عامل اصلی کشش داستانی و به وجود آمدن حوادث جالب هر سه رمان است.
در این مقاله برآنیم که به سوالات اساسی ذیل پاسخ دهیم:
1- بر مبناي ساختار شخصيت در روانکاوي فرويد، شباهت و تفاوت شخصيتهاي ضدقهرمان سه رمان در وجوه نهاد، من و فرامن چگونه است؟
2- عامل اضطراب این شخصیت ها چيست و از کدام مکانيسمهاي دفاعي براي غلبه بر اضطراب استفاده مينمايند؟
پيشينه پژوهش
نمونه هایی از پژوهش ها با رویکرد روانکاوی فروید و تفاوت آنها با مقاله حاضر با توجه به تقدم و تأخر مورد بررسی واقع شده اند:
تحلیل شخصیت در نمایشنامههای تنسی ویلیام3 بر اساس رویکرد روانشناسانه زیگموند فروید (با تاکید بر سه اثر باغ وحش شیشهای، گربه روی شیروانی داغ، اتوبوسی به نام هوس)، پایان نامهای است از مهدی حسین پور. نویسنده در این پایان نامه، از دیدگاه روانکاوی فروید به تأثير زندگی نامه ویلیامز بر آثارش پرداخته است .(حسین پور، 1382)
مهران مرادی نیز تحلیل روانشناسی شخصیت و زندگی فریدون در شاهنامه فردوسی را بر پایه ی مکتب روانکاوی زیگموند فروید انجام داده است که این مقاله از جنبه رشد و تکامل شخصیت در کودکی و نوجوانی و شرایط محیط به تحلیل زندگی فریدون پرداخته است. (مرادی، 1385)
مهدی ممتحن و نسرین دفترچی رمانهای آرمانس4 استاندال5 و تام جونز6 هنری فیلدینگ7 را بر اساس دیدگاه زیگموند فروید مورد تحلیل قرار داده اند که مبنای کار آنها نیز مبحث خودآگاه و ناخودآگاه است. (ممتحن، 1388)
محبوبه اظهری و سهیلا صلاحی مقدم نیز در مقاله «تحلیل روان کاوانه ی شخصیتهای رمان سمفونی مردگان بر اساس آموزههای زیگموند فروید و شاگردانش» بحث عقدههای شخصیتی را مطرح کردهاند. (اظهری، 1391)
در مقاله محمدرضا روزبه و کیانوش دانیاری، با عنوان تحليلي روانشناسانه از داستان سياوش بر مبناي الگوي ساختار ذهن فرويد، که در ادبیات عرفانی و اسطوره شناسی به چاپ رسیده است از همین تحلیل که شخصیتهای اثر به عنوان نماد نهاد، من و فرامن قرار میگیرند استفاده شده است. به عنوان مثال سودابه مظهر نهاد، کاووس نماینده من و سیاوش معرف فرامن به حساب آمده اند. (روزبه، 1393)
ملیحه قاسمی و یدالله جلالی پندری، در مقاله «بررسي تيپ شخصيتي شخصيتهاي رمان شوهرآهوخانم» که در ادبیات پارسی معاصر به چاپ رسیده است، از دیدگاه چهار بُعد شخصيتي انسان که شامل برون گرا ـ درون گرا، حسي ـ شهودي، فكري ـ احساسي، و باساختار ـ منعطف است به این رمان نگریسته اند و نتیجه می گیرد که تيپ شخصيتي سيدميران برون گرا، حسي، فكري، و باساختار، تيپ شخصيتي آهو برون گرا، حسي، فكري/ احساسي، و باساختار، و تيپ شخصيتي هما برون گرا، حسي، فكري، و منعطف است. (قاسمی، 1394)
رساله ی دکتری با عنوان بررسی تحلیلی و تطبیقی شخصیت در رمان های مادام بواری، آناکارنینا و شوهرآهو خانم از دیدگاه روانکاوی فروید را آریا نگین تاجی و دیگران در دانشگاه پیام نور تهران در حوزه ی ادبیات تطبیقی و تحلیل شخصیت های اصلی رمان ها انجام دادهاند. (1395)
مبانی پژوهش: فروید و ساختارشخصیت
«ساختار شخصيت از نظر فرويد داراي سه وجه مشخص است:
1- نهاد (id): نهاد مرکب از غرايز، تمايلات، و خواستههاي شخص است. اصرار نهاد بر ارضاي بدون قيد و شرط اين غرايز و تمايلات است. به عبارت ديگر نهاد تابع اصل لذت است.» (کريمي، 67:1389 )
2- من يا خود (ego): «در حالي که نهاد طبق اصل لذت عمل ميکند، من از اصل واقعيت پيروي ميکند. من تکانههاي نهاد را تا زمان مناسب به تاخير مياندازد و حتي ميتواند اين تکانهها را به سوي هدفهاي مناسب تغيير جهت دهد.» ( روزنهان، 105:1390) بقول حمیدرضا شایگانفر «من همیشه ناچار است بین دو نظام احساسی و بدون منطق، یعنی نهاد و فرامن تعادل برقرار سازد.» (شایگانفر، 1384: 111)
3- من برتر يا فراخود (superego ): «فراخود در حقيقت نقطه مخالف و ضد نهاد است؛ يعني هر اندازه نهاد کوشش به ارضاي بدون چون و چراي غرايز و تمايلات دارد، فراخود سعي در محدود کردن و محروم کردن ما از همه لذتها و ارضاي نيازها دارد.» ( کريمي، 1389: 68-67)
«تعارض بين فرايندهاي گوناگون شخصيت معمولا موجب نوعي عذاب رواني ميشود که فرويد آن را اضطراب ناميد.» (روزنهان،108:1390) «فرويد معتقد است اضطراب بهايي است که بشر کنوني براي تمدن ميپردازد.» (آزاد، 31:1384 ) «خود پيوسته ميان خواستههاي نهاد، فشارهاي واقعيت و دستورات فراخود پادرمياني ميکند. هرگاه خود بيش از حد تحت فشار قرار گيرد اضطراب پديد ميآيد. اضطراب واقعي ترسي است از خطرهاي واقعي در دنياي واقعي. اضطراب روان رنجوري تعارضي است ميان ارضاي غريزي و واقعيت. اضطراب اخلاقي تعارضي است ميان خود و فراخود.» (شولتز، 93:1381) «علاوه بر این شخص براي حفظ انسجام شخصيت خود از يک رشته مکانيسمهاي دفاعي استفاده ميکند که مهمترين آنها عبارت اند از: واپس زني، جابهجايي، والايش، برون افکني، همانندسازي، درون افکني، بازگشت، تثبيت، انکار، دليل تراشي، تبديل و جبران. همه اين مکانيسمها راه حلهايي غير معقول براي سازگاري هستند.» (کريمي،76:1389) «فروید معتقد بود که اختلات روانی آسیب شناسی روانی به دو طریق ممکن است به وجود آیند: الف- زمانی که مکانیسمهای دفاعی با شکست مواجه شوند و خود به وسیله اضطراب آسیب بیند و قادر به هیچگونه فعالیتی نباشد. ب- زمانی که اضطراب بیش از اندازه بسیار ناراحتکننده است. به طوری که یک یا بیش از یک مکانیسم دفاعی در حالت بسیار افراطی مورد استفاده قرار بگیرد.» ( داس، 1386: 87)
بحث و بررسی
در این پژوهش تحلیل تطبیقی بین شخصیتهای ضدقهرمان در شوهر اهو خانم، اناکارنینا و مادام بواری از دیدگاه روانکاوی فروید مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، ضدقهرمان در شوهر اهو خانم سید میران، در اناکارنینا ورونسکی و در مادام بواری رودلف و لئون که بخاطر ارضای وجه نهاد باعث مشکلات خانوادگی و اجتماعی زیادی شدند و توازن زندگی چندین نفر را برهم زدند؛ از دیدگاه روانکاوی فروید مورد تحلیل قرار می گیرند. در این میان شباهت ها و تفاوت های این ضدقهرمان ها با توجه به فضای جامعه ی شرقی و غربی نمایش داده می شود. در اینجا روانکاوی شخصیت ضدقهرمان رمان شوهر اهوخانم براساس نظریه ی فروید مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد.
تحليل ساختار شخصيت سيدميران
سيدميران زن و بچه دارد. صاحب خانواده خوشبختی است و این خوشبختی را با تلاش و رنج به دست آورده است. خانواده دوستی این مرد نشان می دهد که وجه نهاد در این مرد كنترل شده است و طبق اصول و موازين اخلاقي، شرعي و عرفي و در چهارچوب تشكيل خانواده از این وجه استفاده كرده است. اما حضور زن چادر سفيد در ابتداي رمان كه بعداً مشخص ميشود هما زني است با رفتار نجيب، شرمگين و ظريف خود زنگ خطري را براي وجه من و وجه فرامن سيدميران به صدا درميآورد. هنگام نماز در مسجد وجه نهاد سيدميران مقابل وجه فرامن او كسيعرض اندام ميكند و زن چادر سفيد را به خاطرش ميآورد. خيال زن چادر سفيد، که نويسنده نيز آن را معصيت بار ميداند تحريك و وسوسه وجه نهاد است.«زن چادر سفيد بعدازظهر روز بعد نيز به نانوايي ميآيد. بچهاي در بغل دارد. سيدميران گوشه چادر سفيدي را ميبيند كه باد تكانش ميدهد. دل سيدميران نيز تكان ميخورد و ميتپد. وجه نهاد دستبردار نيست. «وقتي بيرون آمد و ديد كه اوست آشكارا دلش تپيد.» (افغانی،1391: 36)
سيدميران با عنوان افتخارآميز كلمه سيد مردي خوشاخلاق و پرهيزكار است. دو بار سفر او به خراسان كه مشهدي ميران نيز به او ميگفتند گوياي ايمان مذهبي و وجه فرامن او است. او رئيس صنف نانوايان و مورد احترام است. این احترام و اعتبار از وجه من سیدمیران است.
«سيدميران سرابي كه مشهدي ميرانش نيز ميگفتند، علاوه برايمان مذهبي و خوشقلبي ذاتي، اخلاقاً مردي متين و بانزاكت، آرام و ملاحظهكار بود» (همان: 34)
در روایت خطی رمان با به پايان رسیدن فصل اول وجه فرامن ضربه كاري را از دست وجه نهاد دريافت ميكند. او با این كه روزهدار است نماز ظهر و عصرش را از ياد ميبرد. «سيدميران سرابي با این افكار راه خانه و گوشه راحت خود را در پيش گرفته بود. آفتاب بكلي غروب كرده بود. ساعتش را بيرون آورد، ده دقيقه به افطار مانده بود. وقتي به صرافت افتاد كه نماز ظهر و عصر آن روزش را به كلي از ياد برده است با خود گفت: - بر فراموشي ايرادي نيست، در منزل قضاي آن را به جاي خواهم آورد.» (همان: 58)
وجه نهاد به صورت كودكي بازيگوش در ساختار شخصيت ميران دوست ندارد كه در مقابل هشدار وجه فرامن دست از بازياش بردارد. بالاخره سيدميران براي توجيه علاقه و از خود بيخود شدنش كه او را مضطرب كرده است از مكانيسم دفاعي دليلتراشي استفاده ميكند. اضطراب میران روان نژندی است. او كشش ديدن دوباره زن را ناشي از خيرخواهياش براي کمک به زن به حساب ميآورد.
در فصل دوم با گذشته سيدميران و زندگي زناشويي چهارده ساله او با آهو آشنا ميشويم و از زبان مشهدي ميران ميشنويم كه در گذشته نيز وجه نهاد تحت كنترل وجه من در ساختار شخصيت او قرار داشته است و آدم خطاكاري نبوده است. «شوخي ميكنم ضعيفه، ميخواهم ببينم تو چه ميگويي، به علاوه تو بايد شوهرت را بهتر از كف دستت شناخته باشي. من آن وقتها كه جوان بودم، دندان در دهانم بود و موهاي سرم از سياهي مثل شبق برق ميزد اهل اين شيطنتها نبودم؛ حالا كه به قول معروف پاتيلم دررفته است چطور ممكن است باشم؟» (همان: 89)
در فصل سوم شبي كه سيدميران از خانه شهردار برميگردد ناگهان هما را در ده قدمي پيشاپيش خود ميبيند. اكنون يك هفته از آخرين ديدار او با این زن چادرسفيد در دكان نانوايي گذشته است. او كشمكش روحي غريبي را در ساختار شخصيت خود تجربه ميكند. از طرفي هواي تملك او را در سر پرورانده است و از طرف ديگر ميخواهد خيرخواهانه به او كمك كند. كشمكش بين وجه نهاد و وجه فرامن او در حال رخدادن است. «بر خود با بيزاري لعنت ميفرستاد كه تسليم سوداهاي پست و ناپسند شده است؛ به جاي آنكه زن جوان و بيموجب را به چشم خواهر- برادري بنگرد، هواي تملك و تصرفش را در سر پرورانده است. از این كه ميديد فرصت يك نيكوكاري بهجا و خداپسندانه را از دست داده است مثل آنكه گناهي كرده باشد، ناراحت و پشيمان بود.» (همان: 93) در این كشمكش باز وجه نهاد حرف خود را به كرسي مينشاند. «اما سيدميران براي مدّت چند دقيقه در چنان گردابي از ترس و دوگانگي اراده گير كرده بود كه همه پندهاي نيكوي جهان را از ياد برده بود. پايي در پس و پايي در پيش داشت. و فقط موقعي بر حالت ضعف و ترديد خود كه تا مرحله تبآلودي برايش آزاردهنده شد فائق آمد كه ديد بازو به بازوي او در كوچه خلوت و تاريك مشغول راه رفتن و گفتگو كردن است. در زندگي اولين بار بود كه از جسارت و قدرت خود در تصميم گرفتن لذت ميبرد.» (همان: 94) اين احساس لذت از برتری وجه نهاد بر دو وجه دیگر است.
در کشمکش های روحی و روانی سیدمیران رفتار متناقض هما كه با دست پس ميزد و با پا پيش ميكشيد، سرگردانش ميكند. اضطراب روان نژندی سراپاي وجودش را فرامی گیرد. نميداند آتشي را كه در آن گرفتار شده است، چگونه خاموش نمايد؟ سعي ميكند از مكانيسم دفاعي سركوبي استفاده نمايد. «شرح داستان پس از آن روز كذايي كه سيدميران با خشم و رنجش از خانه حسينخان بيرون زد، چنين بود كه تا سه روز بعدش اصلاً نخواست به هما و كار او بينديشد؛ اما اين كوشش كار بيفايده و دشواري بود. هر چه زمان ميگذشت اين احساس كه ممكن است از فرط تعصب يا غيرت مردي دستخوش انگيزههاي نابهجا شده باشد بيشتر بر او چيره ميگرديد.» (همان، 142-141)
مكانيسم دفاعي سركوبي كارساز نيست، عطش نهاد سيدميران را فقط ليوان آب هما فرو مينشاند. وجه من در استفاده از مكانيسم دفاعي سركوبي براي كم كردن اضطراب با شكست روبرو ميشود.
«من بین دو قطب اهریمنی و فرشتگی وجود آدمی تعادل و توازن برقرار میکند.» (روزبه و دانیاری، 93: 3)
سيدميران سه روز را در انتظار به سر ميبرد. وجه من در ساختار شخصيت ميران قادر نيست، نقش خود را به درستي انجام دهد؛ چرا كه ميران بايد در فكر خوشبختي خانوادهاش باشد و در راستاي كسب و كار حلالش تلاش نمايد. از فكر زن بيرون بيايد و اين همه خود را درمانده نكند. وجه فرامن و ايمان مذهبي او نيز کم تأثير شده است. روزهداري او نيز فقط تكليفي است كه بايد انجام شود. از این رو وجه نهاد دوباره او را به سمت خانه زن در كوچه صنعتي كه از محلههاي بدنام شهر است ميكشاند. او توان مقاومت با وجه نهاد را از دست داده است. «مردي مؤمن در قلمرو پرهيجان دنيايي كه از دو هفته پيش با آن آشنا شده بود احساس ميكرد نيرويي مقاومت ناپذير، مانند كرم كوچكي كه ماهيگير به نوك قلابش ميزند، او را كه در حكم يك ماهي گرسنه بود به سوي خود وسوسه ميكند.» (همان: 147)
نيروي مقاومت ناپذيري كه افغاني از آن سخن ميگويد همان وجه نهاد است. اين نيرو شب هنگام او را به كوچه بدنام صنعتي ميكشاند. اما در آن جا وجوه ساختار شخصيتش مقابل هم صفآرايي ميكنند. «ميخواست قدم پيش بگذارد و چكش در را به صدا درآورد از گمان بد ميترسيد، از خود هما شرم داشت، از موهاي سپيد خود خجالت ميكشيد؛ بيموقع بود و بهانهاي در دست نداشت. در وجودش دو نيروي جنگنده در مقابل هم صفبندي كرده بودند: عشق كه او را به سوي ماجرا پيش ميخواند؛ پرهيز كه به وي نهيب ميزد: حوصله، سيدميران، حوصله! اين زن از تو تصور ديگري دارد؛ در این وقت شب كجا ميروي؟!» (همان: 149-148)
افغاني استادانه كشمكش مرد مؤمن، خانوادهدار و عاشق را تصوير ميكند. دو نيروي جنگنده در وجود ميران يكي عشق و هوس است كه از وجه نهاد برميخيزد و ديگري پرهيز كه هم ميتواند از وجه من باشد و هم از وجه فرامن. اما بيشك شرم و خجالت از موهای سپیدش از وجه فرامن است. این وجه او را بيشتر مورد شماتت و سرزنش قرار ميدهد. « اصلاً ترا بگو مرد، كه بعد از باد پنجاه تازه بيد چلچليات گل كرده، يكي نيست از تو بپرسد آخر آدم عاقل مگر دعاي سرت را گم كردهاي؛ ترا كه اگر زودتر زن گرفته بودي الان نوههايت دور و برت جمع بودند چه به این غلطها! » (همان:150)
رفتهرفته وجه نهاد سركش يا ديو مهيب نفس بر وجه فرامن سیدمیران غالب ميآيد. « به هر اسم و بهانهاي كه ميخواهد باشد و مردم هر چه دلشان ميخواهد بگويند، من اين زن را به خانه خود خواهم آورد. عشق هما كار خود را كرده بود.» (همان: 181)
افغاني ناخودآگاه از بی رنگ شدن وجه فرامن در ساختار شخصيت سيدميران نمادسازي ميكند. ابتداي داستان از ماه رمضان شروع ميشود. سيدميران مرد مؤمن و روزهداري است. با آمدن هما به صحنه زندگياش گاهي روزهبودنش را فراموش ميكند و ميخواهد پكي به سيگارش بزند. نماز ظهر و عصرش را از ياد ميبرد و براي خواندن قضايش دچار شك ميشود. او هر كاري ميكند در ماه رمضان موفق به آوردن هما نميشود. پس به وجه فرامن در ساختار شخصيت ميران اميدي هست. حال كه رمضان پايان يافته است، او هما را همراه خودش به خانه ميآورد. با همان چادر سفيدي كه روز اول ديده بود. و در تمام هفت سالي كه نويسنده به ترتيب زماني از کام یافتن میران روايت ميكند ديگر خبري از روزهگرفتن این مرد باخدا نيست.
از فصل پنجم تا پایان رمان وجه من در ساختار شخصيت سيدميران قادر به کنترل وجه نهاد نيست، تا اين که جسارت آهو در گاراژ ميران را به خودش آشنا و وجه من را در او فعال ميكند. «من براي او بودم، او براي كي بود؟! برود به امان خدا!» (همان: 800) گاراژ مكان رفتن و آمدن است. افغاني ناخودآگاه از گاراژ نمادي براي ساختار شخصيت سيدميران ميسازد. هما كه نماد هوس و وجه نهاد سيدميران است ميرود و او به سمت آهو و بچههايش كه نهاد وجه من در ساختار شخصيت او به حساب ميآيند برميگردد. ديگر گريزگاه او از هما، خود هما نيست، گريزگاه او از هما، آهو و بچههايش است. افسوس سيدميران از گذشته در این گفتهاش نمايان است.
تحليل ساختار شخصيت ورونسكي
ورونسكي مردي جذاب، جنتلمن و ثروتمند است. ماجراهاي عاشقانه زيادي را در خارج از عالم اعيان تجربه كرده است. او آدم چشم و گوش بستهاي نيست و اين از سيطره وجه نهاد در ساختار شخصيت اين مرد است. او از لاقيدي وجه نهادش راضي است و از این كه اين وجه را در راستاي واقعيت و كانون خانواده كنترل نمايد، بي علاقه است و حتي آن را مضحك ميشمارد. «ازدواج هرگز در نظر او كاري ممكن جلوه نكرده بود. نه فقط زندگي خانوادگي را دوست نميداشت، بلكه بنا به عقيدهاي كلي كه در محيط زندگي او، ميان افسران مجرد رواج داشت زندگي خانوادگي و خاصه نقش شوهر را با خود ناسازگار ميپنداشت و در آن چيزي با خود دشمن مييافت و از همه مهمتر آن را مضحك ميشمرد.» ( تولستوی،1387: 95) اين تفكر و ميدان داري وجه نهاد در ساختار شخصيت ورونسكي علاوه بر زندگي ميان افسران مجرد، به دليل تربيت خانوادگي اوست. مادرش در جواني در مجلس اعيان درخشيده و در دوران شوهرداري و خاصه بعد از آن ماجراهاي عاشقانه بسيار داشته بود كه بر كسي پوشيده نبود. برادرش نيز خطاكار است. او با داشتن زن و بچه، معشوقه دارد. دختر عموي او بتسي نيز در هوس بازي بالادست ندارد. او كجروترين و فاسدترين زني است كه در پترزبورگ ميشود پيدا كرد. هدف دلربايي ورونسكي از كيتي نيز ازدواج نيست اما كيتي از خصايل اين مرد ناآگاه است، فقط پدر كيتي او را خواستگار و شوهري شايسته نميداند و به حق او نيز اين گونه است.
ورونسكي به دليل غلبه وجه نهاد در ساختار شخصيتش، وقتي چهره زيباي آنا را ميبيند به راحتي دل از مهر كيتي برمیدارد و درست در شبي كه كيتي از او انتظار خواستگاري دارد با آنا ميرقصد و اين يعني عشقي ديگر. وجه نهاد ورونسکي را ترغيب ميكند كه سوار قطاري باشد كه آنا نيز در آن رهسپار پترزبورگ است. وجه من در ساختار شخصيت این مرد بر وجه نهاد كنترل ندارد. عدم كنترل وجه نهاد از طرف وجه من پيوند عاقلانه اين مرد را با واقعيت بيرون و جامعه ميبرد. از رها كردن كيتي كه بگذريم، وجه نهاد او براي عشق و رابطه با آناكارنينا راه غيرمتعارفي را انتخاب كرده است. آنا شوهر و يك بچه هشت ساله دارد. وجه من او براي درك اين موضوع در برابر وجه نهاد به شدت ناتوان است. «اين كار به كجا ميانجاميد، نميدانست و حتي به آن فكر هم نميكرد.» ( همان: 152)
ورونسکي اين كار را بديع ميشمارد و جسارت در این كار را بزرگي ميداند. نگاه او به این رابطه، ويژگي خاص جرگه اعيان است. دنياي ضيافتها، مجلسهاي رقص و به طور كلي عياشان بلندپايه. «گرچه خوب ميدانست كه نه در نظر بتسي اسباب سخره ميشد و نه در چشم ديگر افراد جرگه اعيان. او به خوبي ميدانست كه در نظر اين اشخاص عاشق دوشيزه يا به طور كلي زني آزاد شدن و ناكام ماندن ممكن است اسباب سخره باشد، اما هرگاه مردي زني شوهردار را با سماجت دنبال كند و زندگي خود را بر سر آن گذارد كه او را بفريبد و به لغزش بكشاند كارش بديع شمرده ميشود و جسارتش از بزرگي دانسته ميشود.» (همان: 183)
به دليل همين نگاه خاص جرگه اعيان، حتي مادر ورونسكي وقتي از این رابطه خبردار ميشود، خوشحال است. نگاه جرگه اعيان نسبت به رابطه با زني شوهردار و بلند پايه و افتخار به این عمل. اولين ضربهاي كه به خاطر غلبه وجه نهاد به شخصيت اجتماعي ورونسكي وادار ميشود زماني است كه به خاطر ماندن در هنگ و ديدار با آنا، سمتي را كه به او پيشنهاد ميشود رد ميكند.
ورونسكي در نوع رابطه اش با آنا هوس باز نيست. واقعاً عاشق است. تنها ايراد قضيه در این است كه او در این عشق انحراف دارد. او عاشق يك زن شوهردار است و اين به دليل عدم درك صحيح وجه من از واقعيات است. اين عدم درك از غلبه وجه نهاد است. وجه نهادي كه ورونسکي را از عشق كيتي مجرد غافل و او را به سمت آناي شوهردار روانه ميكند. «آنا زني محترم و شريف بود و دل به او داده بود و او دوستش ميداشت و به این سبب در چشم او سزاوار همان اندازه حرمت، و حتي بيش تر از آني بود كه او شايستگی همسر قانوني ميدانست.» ( همان:401-400)
انحراف ورونسكي و غلبه وجه نهاد او به اندازهاي است كه آناي شوهردار باردار ميشود و اولين فكري كه به مغز اين آدم عاقل ميآيد فرار است. آنا هم بي ميل نيست اما علاقه به پسرش او را از این كار بر حذر ميدارد. با این حال در کنار این نهاد افسارگریخته، وجه فرامن در شخصیت ورونسکی منفعل نیست. «و اول بار در عمرش احساس کرد كه ميخواهد گريه كند. نميدانست كه به راستي چه چيز او را اين طور متاثر كرده است. دلش به حال آنا ميسوخت و احساس ميكرد كه نميتواند به او كمك كند و در عين حال ميدانست كه گناه تلخ کامی آنا به گردن اوست. ميدانست كه به او بد كرده است.» ( همان: 315)
احساس گناه در ورونسکی از اضطراب اخلاقی و از طرف وجه فرامن است. عشق ورونسکي به آنا به دلسوزي تبديل ميشود. او كه پيشترها به این رابطه افتخار ميكرد اكنون آن را به خاطر تلخ كامي آنا گناه ميداند. عشق ورونسکي كه به دلسوزي تبديل ميشود جايگاه والاي خود را از دست ميدهد. از این جهت در ادامه به دلیل کمرنگ شدن وجه فرامن در حد كامروايي و هوس تنزل مييابد. از این رو آنا نيز زيبايي گذشته را در چشم اين مرد از دست ميدهد. «امروز احساس ميكرد كه كامرواييش را پشت سر گذاشته است. آنا به هيچ روي زني نبود كه اول بار ديده بود. صورت ظاهر و احوال باطنش هر دو عوض شده و در قياس با گذشته نازيبا و فربه شده بود.»( همان: 467)
با وجود تنزل عشق، ورونسکي احساس ميكند كه نميتواند پيوند ببرد. بيماري تب، زايمان و وضع رو به مرگ آنا به كمك اين احساس ميآيد و او دوباره به آنا نزديك ميشود. بزرگواري و بخشش شوهر آنا ورونسكي را منقلب ميكند. شرمسار ميشود و دوباره احساس گناه ميكند. «ورونسكي بعد از گفتگو با الكسي الكساندرويچ چون از خانه كارنين بيرون آمد و سر پلهها ايستاد به زحمت به ياد ميآورد كه كجاست و به كجا بايد برود. شرمسار بود و خفت كشيده و احساس گناه در دل داشت و هيچ راهي نميديد كه خفت خود را بشويد و باز بتواند سر خود را بالا بگيرد.» (همان: 536)
با این وصف، احوال ورونسكي با آن شخصيتي كه به وجه نهادش افتخار ميكرد به كل متفاوت است. شرمساري و احساس گناه، اعتراف به بزرگواري شوهر آنا، بلندي او و پستي خود همه از واكنشهاي وجه فرامن است. ورونسکی مضطرب است؛ اضطراب اخلاقی. او از هجوماين احساسها با تپانچه به خودش شليك ميكند. تيرش خطا ميرود و زخمي ميشود. بعد از بهبود دوباره به همان شخصيت قبلي باز ميگردد و نهاد وجه غالب ورونسکي ميشود. از نامجويي و پيشرفت اجتماعي كناره ميگيرد و با این كه ماموريت تاشكند را به او پيشنهاد كرده اند نميپذيرد و از خدمت ارتش انصراف ميدهد و با آنا كه او هم از تب زايمان و بحران مرگ بهبود يافته است به همراه نورسيده اش راهي خارج ميشود. بيش از سه ماه نميگذرد كه احساس ميكند نيكبختي اش بي غش نيست. احساس ميكند تحقق آرزوي او از آن كوه سعادتي كه انتظارش را داشت، بيش از كاهي به او ارزاني نداشته است. نسبت به آنا سرد ميشود. از این رو به هر هوس زودگذري درميآويزد و بالاخره در پاسخ به این اضطراب روان نژندی از مكانيسم دفاعي تصعيد استفاده ميكند و خودش را به نقاشي سرگرم ميكند. بعد از بازگشت از خارج از آنا ميخواهد كه طلاق بگيرد. با دالي صحبت ميكند كه آنا را راضي كند. زيرا بدون طلاق، دخترش و بچههاي ديگرش از نظر قانوني مال او نخواهند بود بلكه متعلق به الكسي الساندرويچ هستند. اين تصميم و درد دل كردن با دالي مبني بر طلاق آنا و ازدواج با او نشانگر كمك گرفتن از وجه من در جهت اصلاح غلبه وجه نهاد است. زود رنجي و حسادت آنا همراه با سردي عشق ورونسكي كار آن دو را مرتب به مشاجره ميكشاند. ورونسكي و آنا هر دو با بهره گيري از مكانيسم دفاعي برون افكني ديگري را مقصر ميپندارند. «هيچ يك از آنها علت رنجش خود را بر زبان نميآورد اما هر يك ديگري را مقصر ميشمرد و در هر فرصتي ميكوشيد كه تقصيرش را به او ثابت كند.» ( همان: 934)
خودكشي آنا دعواي هر دو را پايان ميبخشد اما رنج گناهي را كه اين مرد مرتكب شده است افزون ميكند. آنا خودكشي اش را مجازات ورونسكي اعلام كرده بود. از این رو مرگ آنا ضربه روحي شگفتي براي ورونسكي است. اولين واكنش او به این مرگ مكانيسم دفاعي تبديل يا هيستري است. در واقع این مکانیسم دفاعی پاسخ به اضطراب اخلاقی است. تولستوي از زبان مادر ورونسكي حال او را اين گونه توصيف ميكند: «شش هفته تمام يك كلمه با هيچ كس حرف نزد... دكتر تشخيص منگي كامل داد. بعد داشت ديوانه ميشد.» (همان: 985-984)
بالاخره جنگ صربها نعمتي است كه خدا براي او ميفرستد. ورونسکي در این اقدام يعني رفتن به جنگ از مكانيسم دفاعي واكنش سازي بهره ميگيرد. وجه فرامن در ورونسکي به شدت تحت تأثير مرگ آنا قرار ميگيرد. او ميرود تا خود را فدا كند. بكشد يا كشته شود. او در پاسخ به اضطراب اخلاقی راه شستن گناهانش را اين گونه در نظر ميگيرد. «نه فقط خودش به جبهه ميرود بلكه مخارج يك سواران را هم از جيب خودش ميپردازد.» ( همان:981 – 980)
تحليل ساختار شخصيت لئون
لئون اولين مردي است که در يونويل اما بواري را شيفته ميکند. علایق اما بواري در لئون وجود دارد. «از این گذشته هنرهايي هم داشت: نقاشي با آب و رنگ ميکرد، خواندن نتهاي موسيقي را ميدانست و اگر بعد از شام بازي ورق به ميان نميآمد به طيب خاطر به ادبيات ميپرداخت.» (فلوبر،1389: 105) گرايش به اینها بيانگر مکانیسم دفاعي تصعيد در پاسخ به اضطراب روان نژندی در ساختار شخصيتي لئون است. «گرايش به ادبيات و هنر ممکن است تصعيد حالت کمرويي باشد، که در آن افراد حالات دروني خويش را در قالب آثارشان بيان ميکنند.» (شفيع آبادي و ناصري، 56:1389) لئون نیز تا قبل از سفر به پارس خجالتی و کمرو است. او توانایی این که احساسات قلبی خود را به اما بواری بگوید، ندارد. به ناچار عشق به اما بواری را سرکوب می کند.
شب ورود اما بواري، لئون در دو صحنه ناخودآگاه به دنياي شخصي و خصوصي اما بواري کشيده ميشود. اين کشش ناخودآگاه از حضور پررنگ وجه نهاد در ساختار شخصيت این مرد حکايت ميکند: 1- اما بواري حين ورود به مهمانخانه شير طلايي به آشپزخانه ميرود. به بخاري نزديک ميشود. با نوک انگشتان پيراهن خود را از سر زانو ميگيرد و تا قوزک پا کميبالا ميزند. لئون نظاره گر اما بواري است. 2- لئون بي آن که متوجه شده باشد، ضمن صحبت، پاي خود را روي يکي از ميلههاي صندلي که خانم بواري بر روي آن نشسته بود گذاشته بود. (فلوبر، 103:1389) گويي وجه نهاد او دارد پا از گليمش درازتر ميکند. و در صحنه سوم «بامداد روز بعد هنگاميکه اما بواري از خواب برخاست، منشي را در ميدان ديد. زن جوان لباس خواب به تن داشت. لئون سربالا گرفت و به او سلام داد. اما در جواب به سرعت سري فرود آورد و پنجره را بست.» (همان: 105)
رفتهرفته وجه نهاد تحريک ميشود. لئون شهرستاني است و کم رو. اعتماد به نفس ندارد. در ساختار شخصيت او کشمکش بين وجه نهاد و وجه من است. وجه فرامن کم تأثير است و سرانجام غلبه با وجه نهاد است. وجه نهاد او خواهان اما بواري متاهل است. علاوه بر کم رويي و عدم اعتماد به نفس، تنها چيزي که راه وجه نهاد لئون را مسدود ميکند، مکانيسم دفاعي سرکوبي از طرف اما بواري است. اما بواري عشق لئون را سرکوب ميکند. لئون وقتي اما بواري را دست نیافتنی ميبيند از دوست داشتن بي نتيجه خسته ميشود و اين کار را ديوانگي ميداند. «با خود ميگفت: اين چه ديوانگي است.آیا ممکن است بر او دست يافت.» (همان: 12)
ديوانگي پنداشتن اين کار از وجه من است. در سطر بالا هم ميخوانيم با خود ميگفت. خود همان وجه من است. از این رو وجه نهاد عقب نشيني ميکند، زیرا که وجه فرامن به دلیل دست نیافتنی بودن اما بواری به او قداست می بخشد. «از این رو اما در نظرش به قدري پاکدامن و دست نايافتني جلوه کرد که هر گونه اميدي، هر چند مبهم، از دلش رخت بر بست.» (همان: 129)
وجه من که از اصل واقعيت پيروي ميکند، براي تعديل هر دو، چه شهوت از طرف وجه نهاد و چه قداست و الوهيت اما بواري از طرف وجه فرامن، از مکانيسم دفاعي سرکوبي بهره ميگيرد تا از فشار اضطراب روان نژندی رهایی یابد. راه حل لئون براي سرکوبي شهوت و عشقش به اما بواري ترک يونويل است.
لئون براي خداحافظي به خانه اما بواري ميآيد. هر دو از احساسي که به هم دارند باخبرند. حين بدرود يک مکانيسم دفاعي از لئون ديده ميشود. مکانيسم دفاعي جابهجايي. انتقال احساس رواني و حالت عاطفي از يک شخص به شخص ديگر. پاسخی به اضطراب روان نژندی. لئون احساس وجه نهادش به اما بواري را با بوسيدن دخترش برت به نمايش ميگذارد. او به صورت نمادين حس عاطفي و رواني به اما بواري را به دخترک اما بواري انتقال ميدهد. «لئون چندين بار گردن طفل را بوسيد. خداحافظ طفلک من! خداحافظ کوچولوي عزيز، خداحافظ!» (همان: 144)
علاوه بر بوسه، انتقال احساس عاطفي لئون به لحن خداحافظي اش با برت نيز قابل دريافت است. لئون برت را طفلک من! و کوچولوی عزیز صدا می زند.
رفتن لئون مکانيسم دفاعي سرکوبي است، اما درمان نيست. از این رو وقتي لئون بعد از سه سال اما بواري و شوهرش را در روان ميبيند، مثل خباثت رودلف براي به چنگ آوردن اما بواري نقشه ميکشد و حساب و کتاب ميکند. «لئون شب قبل، موقعي که از آقا و خانم بواري جدا شده بود آن دو را در خيابان دنبال کرده و سپس چون ديده بود که آنها در مقابل مهمانخانه صليب سرخ توقف کرده بودند از همان راه بازگشته و تمام شب را به نقشه ريزي گذرانده بود.» (همان:275)
در پاريس حجب لئون بر اثر معاشرت با زنان نقصان يافته بود و نهاد وجه غالب ساختار شخصيت او شده بود. وجه نهاد لئون علي رغم مقاومت وجوه من و فرامن اما بواري به اصرار به هدف خود ميرسد.
لئون پس از ارضاي هوسش به دلايل سرزنش و شوخي رفقايش، باخبر شدن مادرش که پسرش وقت خود را در پاي زن شوهرداري تلف ميکند و همچنين نصيحت استادش، تصميم ميگيرد که از اما بواري دوري کند. اين تصميم از جانب وجه من در ساختار شخصيت لئون براي کاهش غلبه وجه نهاد است. لئون برای این تصميم سوگند ميخورد. گويي با اين سوگند وجه فرامن را نيز به ياري ميطلبد. «سرانجام لئون قسم خورد که ديگر اما را نبيند، و اکنون که ميديد این زن چه ناراحتيها و چه حرفها که ممکن است براي او پيش بياورد، گذشته از شوخيهاي رفقايش که صبحها پيرامون بخاري به او ميگفتند، خود را سرزنش ميکرد که چرا به قولش وفا نکرده است. وانگهي او ميخواست دفتريار رتبه يکم بشود، و لذا اکنون وقت آن رسيده بود که جدي باشد. از این رو، ناچار بود از هرزگي و احساسات هوس انگيز و تخيلات هيجان آور چشم بپوشد، چون هر سرمايه دارزادهاي در عنفوان جواني، هر چند براي يک روز يا يک دقيقه هم باشد خود را قادر به هوسهاي عظيم و کارهاي بزرگ دانسته است. حقيرترين عياشها خواب شاهزاده خانمها را ديده اند و هر سردفتري در خود مختصر ذوق شاعرانهاي احساس کرده است. بنابراين لئون ديگر از اما بيزار شده بود. و اما هم همان قدر از لئون نفرت پيدا کرده بود که لئون از او.» (همان: 343)
با این همه نفرت و بيزاري، اما بواري و لئون از دست هم رهایی نمييابند تا اين که مرگ اما بواري حکم جدايي آن دو را صادر ميکند.
رودلف دومين مردي است که بعد از لئون به اما بواري سوءنظر دارد ولي اولين مردي است که اما بواري را به دست ميآورد. به دليلاين که وجه نهاد هميشه و در همه حال وجه غالب ساختار شخصيت این مرد است. رودلف هوس باز است نه عاشق. از همان لحظه ديدار اما بواري به خودش ميگويد، او را به دست خواهم آورد! حتي فلوبر هم وجه غالب ساختار شخصيت رودلف را براي خواننده رمانش تشريح ميکند. «آقاي بولانژه سي و چهار سال داشت؛ ذاتاً خشن و تيزهوش بود و به علاوه با زنان مشهوري رابطه پيدا کرده بود و در این مورد سر رشته داشت. اين يکي به نظرش خوشگل آمده بود: و لذا اغلب در فکر او و شوهرش بود.» (همان: 157)
رودلف رذل است. او وقتي اشتياق اما بواري را درمييابد و تنفر از شوهرش را از زبان او ميشنود، حداکثر سوءاستفاده را از این زن نگون بخت ميکند. از این رو در ساختار شخصيت اين مرد وجه فرامن بی تأثير است. «رودلف متوجه شد که ميتواند از این عشق تمتعهاي ديگر برگيرد. او هر گونه خودداري را ناراحت کننده تشخيص داد. در رفتار با او بي تکلف شد. از اما زني انعطاف پذير و فاسد ساخت.» (همان: 227)
با اين که وجه نهاد در رأس ساختار شخصيت اين مرد قرار دارد، ولي وقتي پاي هزينه کردن براي وجه نهاد به ميان ميآيد، حاضر به هر کاري نيست. اما بواري از رودلف ميخواهد که از يونويل فرار کنند و در جايي دور به زندگي ادامه دهند. «رودلف از اما پرسيد: حالا چه بايد کرد؟ چه ميخواهي؟
اما فرياد زد: مرا همراه خودت ببر. مرا بربا. آه. از تو در خواست ميکنم.
رودلف گفت: ولي...
ولي چه؟
ولي دخترت...؟
اما چند دقيقه فکر کرد و سپس جواب داد: خوب، او را هم با خودمان ميبريم. حيف!
و رودلف وقتي به دور شدن اما نگاه ميکرد با خود گفت: اين ديگر چه جور زني است؟» (همان،230)
رودلف در صحنهاي ديگر نيز براي اما بواري هزينه نميکند. جايي که مساله مرگ و زندگي اما بواري است. و آن زماني است که اما بواري قبل از خودکشي اش از رودلف درخواست پول ميکند. درخواست فرار از طرف اما بواري، رودلف را مضطرب ميکند. اضطراب روان نژندی. رودلف با استفاده از مکانيسم دفاعي دليل تراشي از اقدام فرار با اما بواري امتناع ميورزد. دلايل او بچه اما بواري ، دردسرها و هزينهاين کار است. « در نهايت من نميتوانم با قبول و پذيرش مسئوليت يک بچه ترک وطن بکنم... اين حرفها را با خود ميگفت تا در عقيده خويش راسخ تر گردد. به علاوه دردسرها و هزينهاين کار... آه! نه، نه، هزار بار نه! اين کار نهايت ديوانگي است.» (همان: 238-237)
او همچنين براي کاهش اضطرابش به اما بواري نامه مينويسد و در آن با استفاده از مکانيسم دفاعي دليل تراشي رفتارش را توجيه ميکند. رودلف در سطر به سطر اين نامه از دليل تراشي بهره گرفته است. «اما، شجاع باش! شجاع باش! من نميخواهم موجب بدبختي شما بشوم... رودلف در این جا با خود انديشيد:
بعد از همهاين حرفها، واقعاين است که من مرد با شرفي هستم و صلاح او را ميخواهم. دوباره نوشت: تصميم خود را عاقلانه سنجيدهايد؟ فرشته بينوا! هيچ ميدانيد که من شما را به چه گردابي ميکشاندم؟ اين طور نيست؟ و شما هم به تصور خوشبختي آينده، ديوانه وار و با اعتماد کامل در آن قدم ميگذاشتيد. آه! چقدر ما بدبختيم! چقدر بي مغزيم!
رودلف در این جا مکث کرد تا عذر جدّي پيدا کند. چطور است بنويسم که تمام ثروتم را از دست داده ام؟ ولي نه،اين مانع کار نخواهد بود. بعدها ميتوان از سر شروع به کار کرد... مگر ممکن است حرف حسابي به این جور زنها فهماند؟» (همان: 240-239)
نيازي به نوشتن تمام نامه نيست. همين چند سطر گوياي دليل تراشي اين مرد خبيث است. خبيث از آن جهت که گريه هم بلد نيست. «لازم بود چند قطره اشکي هم روي نامه بريزم. ولي من که نميتوانم گريه کنم. اين تقصير من نيست. سپس قدري آب در ليوان ريخت، انگشتش را در آن فرو برد و روي نامه نگاه داشت. از بالا يک قطره درشت چکيد که لکه بي رنگي روي کاغذ گذاشت.» (همان:241)
ساختار شخصیت رودلف همراه با خباثت درون، در جای جای رمان در جهت غلبه وجه نهاد است. از این رو توصیفی از وجه من و فرامن این مرد نیست.
تطبیق سيدميران، ورونسكي، رودلف و لئون از منظر ساختار شخصیت در روانکاوی فروید
از زماني كه سيدميران هما را سه طلاقه ميكند و از نظر شرعي و قانوني بر هم حرام ميشوند، او ديگر قابل مقايسه با ورونسكي، رودلف و لئون است.
سيدميران در روند غلبه وجه نهاد، بيش از لئون و رودلف به ورونسكي شبيه است. ورونسكي نيز بدون اين كه آنا زن قانوني و شرعي اش باشد با هم در يك خانه زندگي ميكنند، شبيه زندگي سيدميران و هما.
ورونسكي و سيدميران از جهت زندگي با معشوقه خود تقريبا مشابه هستند و با رودلف و لئون تفاوت دارند. با این حال هر چهار نفر در غلبه وجه نهاد با هم مشترك هستند. ورونسكي و سيدميران هر دو عاشق اند، ولي لئون و رودلف هوس بازند. البته آشنايي لئون و اما بواري تا قبل از ديدار آنها در روان مستثني است. رودلف عياش و دغل باز است. در ساختار شخصيت این مرد وجه فرامن بی تأثير است.
لئون نيز در جريان ديدار دوباره با اما بواري در شهر روان دست كمياز رودلف ندارد. او كه قبل از رفتن به پاريس از ته دل عاشق اما بواري بود و خجالت ميكشيد حتي راز قلب خود را به اما بواري فاش كند و سرانجام از مكانيسم دفاعي سركوبي بهره گرفت و به پاريس رفت؛ در آن جا بر اثر معاشرت با زنان پاريسي، خجالت را از ياد برد و در عوض جسارت را ياد گرفت.از این جای رمان لئون نيز مثل رودلف است. اما بواري با كمك گرفتن از وجه من و وجه فرامن او را پس ميزند ولي لئون به اجبار او را سوار درشكه ميكند. رابطه با لئون سبب مقروض شدن اما بواري ميشود. لئون نيز مثل رودلف كمكي به اما بواري نميكند. رودلف و لئون حتي براي مرگ اما بواري احساس دلسوزي ندارند و شب بعد از خاكسپاري اما بواري به راحتي در خانههاي خود در خواب هستند.
ورونسكي مثل رودلف آدم چشم و گوش بستهاي نيست. او از جرگه اعيان است. مثل رودلف ثروتمند است و املاك دارد. افسري جوان، زيبا و مجرد. او نيز شبيه رودلف ماجراهاي عاشقانه داشته است. او نيز مثل رودلف كه در باغ پشت خانه اما بواري را ميبيند، از حياط پشتي خانه وارد منزل آنا ميشود. تفاوت ورونسكي و رودلف در عشق و هوس است. رودلف پس از کامروايي، اما بواري را از ياد ميبرد. او حتي به اما بواري کمک مالي نميکند، در حالي که ورونسکي به دلیل عشق آنا شغل و اعتبارش را از دست ميدهد. او از علاقه اش که ترقي در شغل نظامياست ميگذرد. به خاطر آنا هر مأموريتي را كه به او ميدهند نميپذيرد و از شغلش استعفا ميدهد. زماني هم که به دليل حساسيت و حسادت آنا با هم مشاجره ميکنند مهر او به جاي عشق، از دلسوزي چاشني ميگيرد. اين مهر دلسوزانه براي اولين بار او را به گريه وادار ميكند. ورونسكي احساس گناه ميكند ولي رودلف و لئون از این احساس بي بهرهاند. چون وجه فرامن كه مترادف با وجدان و ايمان مذهبي است در ساختار شخصيت آنها بی تأثير است. عشق ورونسكي اگر چه از وجه نهاد سرچشمه ميگيرد با این حال وجه فرامن را در ساختار شخصيتش به واكنش وادار ميكند. عشق او از این جهت غلبه وجه نهاد است كه انحراف دارد. او عاشق يك زن متاهل شده است. احساس گناه در ورونسکی از وجه فرامن است. همين احساس و كنش وجه فرامن در يك موقعيت آن قدر نيرومند ميشود كه ورونسكي را وادار ميكند كه خود را به خاطر اين گناه و حقارت كه از غلبه وجه نهادش سرچشمه گرفته است بكشد. اين موقعيت زماني است كه الكسي كارنين شوهر آنا با بزرگواري و لطف او و آنا را ميبخشد. اين بخشش و بزرگواري از طرف الکسي آن قدر تأثيرگزار است كه چهره و شخصيت این مرد كه آنا براي ورونسكي ساخته بود در ذهن ورونسکي عوض ميشود. آن گونه كه ورونسکي خود را حقير مييابد. خودكشي ناموفق ورونسكي كشمكش و تعارض وجه نهاد و وجه فرامن است.
در تفاوت با بي خيالي رودلف و لئون نسبت به مرگ اما بواري، واكنش ورونسكي به مرگ آنا مكانيسم دفاعي تبديل يا هيستري است. او لب به غذا نميزند. شش هفته تمام با هيچ كس حرف نميزند. وقتي هم كه جنگ شروع ميشود، ورونسكي آن را نعمتي ميداند. به جنگ ميرود تا بكشد يا كشته شود.
سيدميران در جريان غلبه وجه نهادش، از ورونسكي نيز بهتر است. بدي ميران بدي به معشوقه و همسر دومش هما نيست، بدي ميران بدي در حق آهو و بچههايش است. اين مرد تمام خواستههاي هما را برآورده ميكند. در موقع بيماري تنهايش نميگذارد. زندگي هما را از يك وضعيت فقيرانه و بد به يك وضعيت عالی و خوب تغيير ميدهد. سیدمیران آنقدر هما را دوست دارد که به خاطرش قاچاق ميكند. دارايي و ملك و خانه اش را بر باد ميدهد. يك روز هم اگر از ميران سيلي ميخورد و سه طلاقه ميشود، مقصر اصلي خود هما است كه برخلاف هشدار ميران نيمه برهنه به خيابان ميرود. حتي سيدميران پس از این ماجرا نيز هما را ميبخشد و از این به بعد زندگي اش با هما شبيه زندگي ورونسكي و آنا است. سیدمیران نیز مثل ورونسکی در روند رابطه اش با هما شغل و اعتبار خود را از دست می دهد و حتی دکان نانوایی اش بسته می شود.
سيدميران، ورونسكي و رودلف هر سه در موقعيت فرار قرار ميگيرند. سيدميران و هما هر دو براي فرار اشتياق دارند. سيدميران تمام ملك و املاك خود را ميفروشد. سمساري ميآورد و وسايل خانه را حراج ميكند. همراه با هما به گاراژ ميرود ولي جسارت زنانه آهو نقشه آن دو را باطل ميكند. سيدميران قبل از فرار نامهاي به زن اولش آهو مينويسد و براي توجيه اقدام خود كمي از پول فروش خانه را به همراه نامه براي آهو ميگذارد. سيدميران در نامهاش از مكانيسم دفاعي دليلتراشي استفاده ميكند. او با مكانيسم دفاعي برونفكني دربهدري هما و خودش را به گردن آهو مياندازد.
رودلف و اما بواري نيز تصميم به فرار ميگيرند. اما بواري به تنهایی مقدمات سفر را می چیند. تفاوت برنامه فرار رودلف و اما بواري با فرار سيدميران و هما اين است كه اما بواري مشتاق است ولي رودلف اشتياق ندارد. در صورتي كه سيدميران و هما هر دو مشتاق هستند. رودلف نيز مثل سيدميران نامه مينويسد و در آن از مکانيسم دفاعي دليل تراشي استفاده ميکند. رودلف پس از فرستادن نامه به تنهايي فرار ميكند. سیدمیران بازمی گردد و هما نيز به تنهايي ميگريزد.
ورونسكي نيز به آنا پيشنهاد فرار ميدهد. آنا به خاطر بچه اش سريوژا به ورونسكي التماس ميكند كه ديگر هرگز در این خصوص با او حرفي نزند. با این حال بعد از زايمان آنا، به اتفاق به خارج از كشور ميروند.
نتیجه گیری
پيروي بي چون و چرا از وجه نهاد ويژگي مشترک و بارز ساختار شخصيت لئون، رودلف، ورونسکي و سيدميران است. سيدميران در این ويژگي مشترک با لئون، رودلف و ورونسکي تفاوت نيز دارد. اين تفاوت در این نکته است که سيدميران در جامعه اسلامي زندگي ميکند و هما تا قبل از سه طلاقه شدن دومين همسر شرعي و قانوني او به حساب ميآيد.
تا قبل از آشنایی با هما وجه من در ساختار شخصيت سيدميران به درستي وظیفه خود را انجام داده است. او زندگي خوبي دارد و صاحب زن و چهار فرزند است اما این وجه پس از آشنايي با هما در مقابل وجه نهاد رنگ ميبازد و کم تأثير ميشود. وجه من در ساختار شخصيت ورونسکي در مقابل وجه نهاد کم تأثير است. ورونسکي زماني كه ميتوانست با بهره گيري از وجه من با كيتي ازدواج نمايد و آينده خوشبختي را براي خود تضمين نمايد، با پيروي از وجه نهاد واقعيت را كنار ميگذارد و غيرمتعارف و انحرافي، برخلاف عرف به آناي شوهردار دل ميبندد و به دست آوردن او را براي خود افتخار محسوب ميكند. لئون و رودلف نيز بی توجه به وجه من در جهت ارضاي وجه نهاد برخلاف عرف و واقعيت جامعه با اما بواري که زن متاهلي است ارتباط برقرار ميکنند.
وجه فرامن در ساختار شخصيت لئون و رودلف بی تأثير است. وجه فرامن در ساختار شخصيت ورونسکي نشان داده ميشود. يک بار تلخ کامی آنا در این رابطه و در پي آن بخشش و بزرگواري شوهر آنا وجه فرامن را در ساختار شخصيت ورونسکي برميانگيزد و او به گناه، شرمساري و پستي خود معترف ميشود و تحت تأثير عذاب وجدان و اضطراب اخلاقی اقدام به خودکشي ميکند که ناموفق است. بار دوم پس از خودكشي آنا براي پر كردن عمق رنجي كه در آن گرفتار است به جنگ ميرود تا با فدا كردن جان خود گناهانش را بشويد. ورونسکی این تصميم را تحت تأثير وجه فرامن ميگيرد. سيدميران در تفاوت با شخصيتهاي هم طراز خود از وجه فرامن فعال برخودار است. او سيد، متقی و اهل نماز و روزه است. البته اين وجه در گذشته سيدميران روايت ميشود زيرا پس از آشنايي با هما وجه فرامن كمكم در او کم رنگ ميشود و به جاي آن وجه نهاد پررنگ ميشود تا جايي که وجه فرامن به طور مطلق تأثير خود را از دست می دهد.
سيدميران به دلیل اضطراب روان نژندی از مكانيسمهاي دفاعي دليلتراشي، سركوبي، جابهجايي و برونافكني استفاده ميكند.
مکانيسمهاي دفاعي لئون تحت تأثير اضطراب روان نژندی سرکوبي، تصعيد و جابهجايي ميباشد.
رودلف در نامهاي که به اما بواري مينويسد در پاسخ به اضطراب روان نژندی، سطر به سطر از مکانيسم دفاعي دليل تراشي استفاده ميکند.
ورونسكي در روند رابطه با آناکارنينا به خاطر سردي عشق و همچنين مشاجرههايي كه با آنا دارد زیر فشار اضطراب روان نژندی از مكانيسم دفاعي تصعيد و برون فكني بهره ميگيرد. بعد از خودكشي آنا نيز با احساس گناه و شرمساری که از اضطراب اخلاقی سرچشمه می گیرد، اولين واكنش او مكانيسم دفاعي تبديل يا هيستري است و سپس براي پر كردن عمق رنجي كه در آن گرفتار است به مكانيسم دفاعي واكنش سازي روي ميآورد.
آزاد، حسين، (1384)، آسيب شناسي رواني 1، تهران: بعثت.
آذر، امیر اسماعیل، (1387)، ادبیات ایران در ادبیات جهان، تهران: سخن
افغاني، علي محمد، (1391)، شوهرآهوخانم، تهران: نگاه.
تولستوی، لئو، (1387)، آناکارنينا (ترجمه سروش حبيبي)، تهران: نيلوفر.
جمال الدین، محمد سعید، (1389)، ادبیات تطبیقی، ترجمه سعید حسام پور و حسن کیانی، دانشگاه شیراز: شیراز
داس، آلن ا، (1386)، نظریههای شخصیت، نظریهها و فرایندها(ترجمه سیاوش جمالفر)، تهران: روان.
روزبه، محمدرضا، (بهار1393)، تحلیلی روانشناسانه از داستان سیاوش بر مبنای الگوی ساختار ذهن فروید، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطورهشناسی، س 10، ش 34، صص107-129.
روزنهان، ديويد آل واي. پي. سليگمن، (1390)، آسيب شناسي رواني (ترجمه يحيي سيد محمدي)، جلد اول، تهران: ساوالان.
شایگانفر، حمیدرضا، (1384)، نقدادبی، تهران: دستان.
شفیع آبادی، عبدالله، غلامرضا ناصری، (1389)، نظریههای مشاوره و روان درمانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
شولتز، دوان، (1381)، نظريههاي شخصيت (ترجمه يوسف کريمي و همکاران) تهران: ارسباران.
فلوبر، گوستاو، (1389)، مادام بواري (ترجمه محمد مهدي فولادوند)، تهران: جامي.
کريمي، يوسف، (1389)، روانشناسي شخصيت، تهران: ويرايش.
گویارد، ام اف،(1374) ادبیات تطبیقی، ترجمه علی اکبر خان محمدی، پاژنگ: تهران
Sources and References
Azad, Hossein, (2005), Psychopathology 1, Tehran: Besat.
Azar, Amir Esmaeil, (2008), Iranian Literature in World Literature, Tehran: Sokhan.
Afghani, Ali Mohammad, (2012), My Husband, Tehran: Negah.
Tolstoy, Leo, (2008), Anna Karenina (translated by Soroush Habibi), Tehran: Niloufar.
Jamal-eddin, Mohammad Saeed, (2010), Comparative Literature, translated by Saeed Hesampour and Hassan Kiani, Shiraz University: Shiraz.
Das, Alan A., (2007), Personality Theories, Theories and Processes (translated by Siavash Jamalfar), Tehran: Rawan.
Roozbeh, Mohammad Reza, (Spring 2014), A Psychological Analysis of Siavash's Story Based on Freud's Mind Structure Model, Mystical Literature and Mythology Quarterly, Vol. 10, No. 34, pp. 107-129.
Rosenhan, David A. and E. P. Seligman, (2011), Psychopathology (translated by Yahya Seyed Mohammadi), Volume 1, Tehran: Savalan.
Shayganfar, Hamid Reza, (2005), Literary Criticism, Tehran: Dastan.
Shafiabadi, Abdollah, Gholam Reza Naseri, (2009), Theories of Counseling and Psychotherapy, Tehran: University Press.
Schultz, Duane, (2002), Theories of Personality (translated by Yousef Karimi et al.), Tehran: Arasbaran.
Flaubert, Gustave, (2009), Madame Bovary (translated by Mohammad Mehdi Foladvand), Tehran: Jami.
Karimi, Yousef, (2009), Psychology of Personality, Tehran: virayesh.
Goyard, M. F., (1995), Comparative Literature, translated by Ali Akbar Khan Mohammadi, Pazhang: Tehran.
Comparative analysis of the personality structure of Vronsky, Seyedmiran, Leon and Rudolph based on Freudian psychoanalysis
Arya Negintaji8 ,Tahereh Hassani9
Abstract
Key The present study, with an analytical-comparative approach based on Freud's psychoanalysis in the section on personality structure, examines the spiritual and psychological conflicts of the abnormal male characters in the novels Mis Ahou's Husband, Anna Karenina, and Madame Bovary. These novels are similar in subject, theme, style of expression, and narrative; therefore, the psychoanalysis of the antihero characters in these novels is the main issue of this research. The findings show that the antihero characters (male and abnormal) in all three novels act in a way that is dominated by the id aspect throughout the linear movement of the story until the end, and in order to satisfy the id aspect, they cause psychosis in themselves and those around them, as well as the collapse of the family center. Seyedmiran is slightly different from the other three characters, namely; Leon and Rudolf in the novel Anna Karenina and Vronsky in the novel Madame Bovary. The reason for this difference is that Seyedmiran is married. The theme and subject of all three novels, although they take place in two different spaces of Eastern and Western society, is betrayal and the collapse of the family. Due to the dominance of the institutional aspect, neurotic anxiety and also moral anxiety are observed in the personality structure of these people. Following these anxieties, defense mechanisms are often shown in all four characters.
words: Novel, Freud, Antihero, Seyedmiran, Vronsky, Leon, Rudolf
[1] - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران(نویسنده مسئول) arya.negintaji@pnu.ac.ir
[2] - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران hassani1401@pnu.ac.ir
[3] - Tenesi Vilyams
[4] - Armans
[5] - Stendhal
[6] - Tom Jones
[7] - Henry Feilding
[8] - Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Payame Noor University, Tehran, Iran(Corresponding Author) Arya.negintaji@pnu.ac.ir
[9] - Assistant Professor ,Department of Persian Language and Literature, Payame Noor University, Tehran, Iran hassani1401@pnu.ac.ir