The Ethical and Cultural Components of Anṣār in the Qur'an and Hadiths
Subject Areas : Quarterly Journal of Research for the Studies of the Ahl al-BaytMandana Azvaji 1 , Mohammad Ali Mir 2 , Mehdi Afchangi 3
1 - PhD student in Theology, Faculty of Humanities, Gorgan Branch, Islamic Azad University, Gorgan, Iran.
2 - Assistant Professor, Department of Theology and Islamic Studies, Faculty of Humanities, Gorgan Branch, Islamic Azad University, Gorgan, Iran.
3 - Assistant Professor, Department of Theology and Islamic Studies, Faculty of Humanities, Gorgan Branch, Islamic Azad University, Gorgan, Iran.
Keywords: Anṣār, Qur’an, Hadiths, Culture, Ethics.,
Abstract :
Anṣār are those followers of Islam who lived in Medina with the names of Ows and Khazraj and were honored with this nickname because of the help of the Prophet (pbuh) and his defense against the enemies of Islam. They were good-mannered and cultured people who sheltered the people who were driven from Mecca and supported them and sacrificed their lives for the progress of Islam. Things like their relationship with Bani Hashim, the generality of love for the family of the Prophet (pbuh) among them, the abundance of the companions of the pure imams among them, the praise of Ahl al-Bayt (as) from them, their serious companionship with Amir al-Mu'minīn Imam Ali (as) during his reign and their open confrontation with his political rivals, it is possible to conclude their tendency towards Shi'ism and the school of Ahl al-Bayt (as). Anṣār were the ones who helped the Meccan immigrants and gave them the opportunity to create a model society and civil government. When the emigrant of Makkah moved from Makkah to the city of Yathrib, they were alone and had no one to accompany them except Allah the Almighty.
1. قرآن کریم، ترجمه آیت الله ناصر مکارم شیرازی دامت برکاته.
2. نهج البلاغه، ترجمه علی نقی فيض الاسلام اصفهانی،
3. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء التراث العربى.
4. ابن اثير، الاصابه فى معرفة الصحابه، تهران، المكتبة الاسلاميه.
5. ابن حجر عسقلانی، قتح الباری، چاپ دوم بیروت،1424.
6. ابن حجر عسقلانى، شهاب الدين بن على، الاصابه فى تمييز الصحابه، بيروت، داراحياء التراث العربى.
7. ابن سعد، الطبقات الكبرى، بيروت، دار بيروت، 1405 ق.
8. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، بيروت، دارالاضواء، 1405 ق.
9. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، تهران، 1410.
10. ابن كثير، السيرة النبويه، تحقيق مصطفى عبدالواحد، بيروت، دار احياء التراث العربى.
11. ابن منظور، محمد بن مکرم بن علی، لسان العرب، بیروت لبنان، 1413.
12. ابنشبه، تاریخ المدینة المنوره، به کوشش فهیم محمد شلتوت، قم، دارالفکر. 13. ابنعبدالبر، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، بهکوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.
14. ابنماجه، سنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۴م.
15. ابنهشام، السیرة النبویه، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
16. ابوالفرج اصفهانى، الأغانى، بيروت، داراحياء التراث العربى.1970 م.
17. احمد بلاذری، انساب الاشراف، بهکوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.
18. احمد بلاذری، فتوح البلدان، بهکوشش دخویه، ۱۸۶۵م.
19. احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
20. تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، ناشر: مرکز نشر کتاب، موسسه نشر اسلامی.
21. دمشقی، عماد الدین، البدایة و النهایة، دارالفکر، بیروت لبنان. 1383.
22. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، نشر: جنگل، تهران، 1409.
23. زبیر بن بکار، ابو عبدالله، الاخبار الموفقیات، ناشر: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1387.
24. سهمی، حمزه بن یوسف، تاریخ جرجان، نشر: بیروت عالم الکتب، 1407
25. سيوطى، تاريخ الخلفاء، قم، انتشارات شريف رضى.
26. صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، نشر: دار الکتب العلمیة بیروت لبنان، 1401
27. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ناشر: اسماعیلیان، دارالکتب الاسلامیه، 1390.
28. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ناشر: دار الکتب الاسلامیه، 1383.
29. ـــــــــــــــــــــــــــــ، مجمع البیان، نشر: دار المعرفة، بیروت، لبنان، 1408.
30. ـــــــــــــــــــــــــــــ، إعلام الورى باعلام الهدى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث.
31. ـــــــــــــــــــــــــــــ، الاحتجاج، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات.
32. طوسى، رجالى كشى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث.
33. عسکری، ابو هلال، فروق اللغویه، نشر دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه، 1390.
34. علامه مجلسى، بحارالانوار، بيروت، دارالرضا.
35. علی مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
36. فراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب العین، نشر: بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1408.
37. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ناشر: موسسه امام مهدی عجل الله تعالی، قم، 1409.
38. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ناشر: اسوه، قم، 1375.
39. كاندهلوى، حياة الصحابه، چاپ دوم: بيروت، دارالمعرفه.
40. مبرد، محمد بن یزید، کامل فی الادب، ناشر: المملکة العربیة السعودیة، 1435.
41. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ناشر دارالکتب الاسلامیه، 1413.
42. محمد بخاری، صحیح، استانبول، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م.
43. محمد بن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، به کوشش زاخاو و دیگران، لیدن، ۱۳۳۰ق.
44. محمد ترمذی، سنن، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، استانبول، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
45. مسعودی، مروج الذهب، ناشر: دار الهجره، 1409 ق.
46. مسلم بن حجاج، صحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، استانبول، ۱۴۰۱ق
47. مفيد، الارشاد، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث.
48. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ناشر دارالکتب الاسلامیة، 1353.
49. مونس، حسین، تاریخ قریش، ناشر: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1395.
50. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ناشر الموسسةالعربیة الحدیثة، 1382.
51. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، نشر: موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1368.
52. واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، ناشر: نشر نی، 1383.
53. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، قم، دار الاعتصام.
مولفههای اخلاقی فرهنگی انصار در قرآن و روایات
مولفههای اخلاقی فرهنگی انصار در قرآن و روایات
ماندانا ازوجی1
محمد علی میر2
مهدی افچنگی3
تاریخ دریافت: 02/07/140۳ تاریخ پذیرش: 20/08/140۳، صفحۀ 26 تا 48 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
انصار آن دسته از مسلمانانی هستند كه پيش از اسلام با نام اوس و خزرج در مدينه زندگی میکردند و به دليل يارى پيامبر و دفاع از آن حضرت در مقابل دشمنان اسلام، به اين لقب مفتخر شدند. آنها مردم خوش اخلاق و با فرهنگی بودند كه به مسلمانان رانده شده از مكه پناه داده و از آنها حمایت کردند و در راه پيشرفت اسلام جان نثارى كردند. مواردى چون رابطه مثبت آنان با بنى هاشم، عمومى بودن محبت به خاندان پيامبر در ميان آنان، فراوان بودن ياران ائمه اطهار (ع) در ميان ايشان، ستايش اهل بيت (ع) از آنان، همراهى جدى آنان با اميرمؤمنان علی (ع) در عصر حكومتش و تقابل آشكارشان با رقباى سياسى آن حضرت، مىتوان گرايش آن ها را به تشيع و مكتب اهل بيت نتيجه گرفت. انصار كساني بودند كه با دادن دست ياري به مهاجران مكه به آنها امكان ايجاد يك جامعه نمونه و دولتي مدني را بخشيدند. مهاجر مكه هنگامي كه از مكه به شهر يثرب كوچ كرد تنها و بيكس بود و جز خداياري و همراهي نداشت. انصار اسم شهر خويش را به مدينه پيامبر تغيير نام دادند تا هم بيانگر علقه خود به سازنده تمدن مدنيت باشند و هم بيان كنند كه يك دولت شهر نمونهاي بودهاند كه ديگر جوامع ميتوانند از آن به عنوان سرمشق ياد كرده و از روش آنان استفاده كنند. بنابراین در این مقاله تحقیق حاضر مشتمل بر چند بخش با این مباحث است: بخش اول، معنای لغوی و اصطلاحی انصار، بیان مفهوم انصار در قرآن، بیان مفهوم انصار در روایات؛ بخش دوم، اهمیت انصار نزد پیامبر(ص) و ائمه اطهار (ع)، دربخش دیگر در رابطه با ویژگیهای اخلاقی و فرهنگی انصار پرداختیم. روش این تحقیق کتابخانهای است.
کلیدواژهها: انصار، قرآن، روایات، فرهنگ، اخلاق.
درآمد
انصار، نامى است که پیامبر آن را براى اوس و خزرج برگزید، آنان یمانىالاصل بودند و نسبشان به قبایل عرب قحطانى مىرسید. آنها بعد از هجرت رسولخدا به مدینه، آن حضرت را در مقابل دشمنانش یارى کردند، و به همین دلیل انصار نام گرفتند. خداوند متعال هم آنان را در قرآن سوره توبه آیه 100 بدین نام خوانده و فرموده است: وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَان رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدَاً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ و پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانى که به نیکوکارى از ایشان پیروى کردهاند، خداوند از آنان خشنود است و آنان نیز از او خشنودند. و براى آنان بوستانهایى آماده کرده است که جویباران از فرودست آن جارى است و همواره جاودانه در آنند؛ این رستگارى بزرگ است.
انصار، بخش عمدهای از جامعه مسلمانان و از ياران مخلص و فداكار پيامبر به شمار مى آمدند و در راه پيشرفت اسلام ایثار و زحمات زيادى را متحمّل شده و در سخت ترين فرصت ها، پيامبر را يارى كرده بودند، بنابراین در آيات قرآن و روايات نبوى از آنان تعريف و تمجيد شده است. در حقيقت کلمه انصار، با توجه به آیات کریمه قرآن براى آنان انتخاب شده است. اينان به هيچ وجه كسانى نبودند كه خاندان پيامبر را از حقشان محروم كنند. اگرچه عموم آنان از نظر اعتقادى، پيروى از على و فرزندانش و اعتقاد به اين كه اميرمؤمنان و فرزندانش جانشين پيامبر هستند، شيعه به شمار نمىآيند، ولى براساس معناى سياسى و ولايى تشيع، يعنى مقدم دانستن خاندان پيامبر بر ديگران در رهبرى جامعه و نيز دوست داشتن آنان، مى توان آن ها را شيعه دانست، چنان كه برخى از رجال نويسان و شرح احوال نويسان اهل سنّت بر اساس همين معنا بسيارى از بزرگان و شخصيت هاى صدر اسلام را شيعه به شمار آورده اند (ابن شبه، 1410ق، 67).
اکثریت انصار به شيعه گرايش داشتند و دوست دار خاندان پيامبر بودند و عده بسيار كمى از آنان به خاندان پيامبر عداوت ورزيدند و نيز آنان از نظر سياسى طرف دار زعامت خاندان پيامبر بودند. اگر چه اعتقاد به جايگاه الهى ائمه و جانشينى همه جانبه امامان از پيامبر نيز در ميان آن ها بيشتر از مهاجران و اهل مكه رواج داشت و بيشتر شيعيان صحابى و ياران اوليه ائمّه، از ميان آنان بودند. انصار دارای ویژگیهای بسیار خوب اخلاقی و فرهنگی بودند که این مطالب در قرآن و روایات نمود پیدا کرده است و در این مقاله به بررسی این مولفهها پرداخته شده است.
طرح مسأله
تفاوت های فرهنگی اقوام، عامل مهمی برای بروز رقابت ها و استمرار آن است . این رقابت ها بر اساس محیط جغرافیایی ،پیوندها و بافت های اجتماعی هر تیره قابل بررسی است و به طور طبیعی ، در نحوه زندگی ، انتخاب شعار و رنگ ها و شکل گیری بینش ها و منش ها تأثیر داشته است ، از این رو ، رنگ پرچم اوس و خزرج در جاهلیت ،سبز و قرمز و رنگ پرچم های قریش ، سفید و سیاه بود و اسلام بدون هیچ گونه تغییری ،آنها را به همان حال قبلی باقی گذارد. سطح سواد و درصد با سوادان هر جامعه نیز بیانگر سطح فرهنگ آن جامعه است . جنگ و خونریزی انصار در جاهلیت سبب شد که نه همچون یهودیان به کار کشاورزی و نه همچون ساکنان مکه به تجارت بپردازند. گرچه در هر دو زمینه هم فعالیت داشتند. تفاوت های فرهنگی اقوام ، عامل مهمی برای بروز رقابت ها و استمرار آن است . این رقابت ها بر اساس محیط جغرافیایی ،پیوندها و بافت های اجتماعی هر تیره قابل بررسی است و به طور طبیعی ، در نحوه زندگی ، انتخاب شعار و رنگ ها و شکل گیری بینش ها و منش ها تأثیر داشته است ، از این رو ، رنگ پرچم اوس و خزرج در جاهلیت ،سبز و قرمز و رنگ پرچم های قریش ، سفید و سیاه بود و اسلام بدون هیچ گونه تغییری ،آنها را به همان حال قبلی باقی گذارد. سطح سواد و درصد با سوادان هر جامعه نیز بیانگر سطح فرهنگ آن جامعه است . جنگ و خونریزی انصار در جاهلیت سبب شد که نه همچون یهودیان به کار کشاورزی و نه همچون ساکنان مکه به تجارت بپردازند. گرچه در هر دو زمینه هم فعالیت داشتند(قانع و همکاران، 1397: 57).
درباره حمایت انصار از پیامبر هم گزارشهاى متعدد و متنوعى وجود دارد؛ ابوایوب انصارى تا ساخته شدن مسجد چند ماه یك طبقه از خانه خود را در اختیار پیامبر نهاد. در این مدت انصاریانى چون سعد بن عباده، سعد بن مُعاذ، عمارة بن حزم و ابوایوب براى پیامبر غذا مىفرستادند.حارثة بن نعمان چند خانه به ایشان داد كه برخى زنان و نیز دخترش فاطمه علیهاالسلام و دامادش على علیهالسلام در آن مستقر بودند(طبابایی، 1372: 78).
زنان انصارىِ همسایه پیامبر، براى ایشان و همسرانش شیر مىفرستادند و برخى از آنان كه زندگى ساده پیامبر را دیدند برایشان رختخواب و لباس بافتنى تهیه كردند .برخى هم فرزندان خود را به خدمتكارى نزد ایشان فرستاده و براى شیردهى به ابراهیم ـ فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله با یكدیگر رقابت مىكردند.از طرف دیگر انصار علاقه خاصى به پیامبر داشتند؛ به عنوان نمونه در جنگ احد زمانى كه جان پیامبر به خطر افتاد و به مدافعان خود وعده بهشت مىداد تنها انصاریان در دفاع از پیامبر به استقبال شهادت رفتند كه مایه گلایه پیامبر از عمده مهاجران شد. در توزیع غنایم قابل توجه حنین نیز، عشق به پیامبر آنان را از توجه به غنایم بازداشت؛ زمانى كه به انصار چیزى داده نشد و پیامبر به آنها گفت: بگذارید تازه مسلمانان قریش مكه با غنایم باز گردند. پیامبر در ادامه همین سخن چون انصار را راضى دید، فرمود: اگر همه مردم به سویى روند و انصار به سوى دیگر همانا من با انصار خواهم بود. این سخن نشان مىدهد ایمان و عمل انصار نزد پیامبر در اواخر حیات ایشان از چه اعتبارى برخوردار بوده است. وى سپس مسلمانان را سفارش كرد تا پس از او به آنان نیكى كنند و دشمنى با آنها را نشانه نفاق دانست. جریر بن عبدالله مىگوید: انصار چنان به پیامبر خدمت مىكردند كه حال هر یك از آنها را ببینم در خدمتش خواهم بود(معیر و همکاران، 1392: 90)
یكى از پیامدهاى روابط تنگاتنگ پیامبر و انصار آن بود كه ایشان بخش گستردهاى از میراث نبوى را در اختیار داشتند. به عنوان نمونه عمده كسانى كه در زمان پیامبر قرآن را جمع كردهاند، انصارى بودند كه خلیفه دوم پس از فتح شام سه تن از ایشان را براى تعلیم قرآن به تازه مسلمانان بدانجا فرستاد .بسیارى از مفتیان برجسته پس از پیامبر انصارى بودند. فرزندان آنها هم فتوا مىدادند. در دوره تابعان همچنان 120 انصارى به سؤالات دینى پاسخ مىدادند. ابن عباس عمده احادیث نبوى را نزد آنان یافته و از ایشان دریافت كرده است فعالیت زنان انصار در این دوره شامل کشاورزی و تجارت نیز میشد و روایات در این زمینه زیاد است. از جمله روایت ام مبشر انصاری مالک نخلستان و حدیث خاله جابر بن عبدالله است که زمانی که در عده بود و میخواست برای رسیدگی به نخلهایش از خانه بیرون برود جابر به او تشر میزد و جلوگیری کرد، اما هنگامی که پیش پیامبر آمد به او اجازه داد و فرمود: «به نخل هایت رسیدگی کن، چرا که امید است این کار باعث شود زکات بدهی یا کار نیکی انجام دهی»(واقدی، 1409ق، 198).
زن محبوس پشت نقاب نبود مگر آنهایی که به عنوان عادت نقاب داشتند و اینان نیز کم بودند و نقاب در نماز و حج و عمره حرام شده است. بلکه زن خود را برای خواستگاران اگر مایل به ازدواج بود میآراست، مانند سبیعه دختر حارث که خود را برای خواستگاران آراست؛ لذا ابوالسنابل از او پرسید: چه میبینم برای خواستگاران خود را آراستهای، میخواهی ازدواج کنی؟ و از او خواستگاری کرد ولی او نپذیرفت که با وی ازدواج کند. پس از آن دو نفر دیگر، یکی جوان و یکی پیر از او خواستگاری کردند و او با جوان ازدواج کرد.از مهمترین نقشهایی که زن در دوره نبوی ایفا کرد، جهاد به همراه رسول خدا بود، در حالی که جهاد بر آنان مانند مردان واجب نبود اما اجازه حضور در جنگها وجود داشت، مگر اینکه جنگ دفاعی باشد که در این صورت جهاد بر او واجب میشود(ابن سعد، 1405: 213)در آن زمان نقش زن در جهاد محدود به رسیدگی به بیماران و مجروحان و آبدهی به مجاهدان تشنه و مانند آن بود. و لکن همانند مرد، اگر لازم میشد به جنگ واقعی نیز میپرداخت و نمونههای آن فراوان است. از مهمترین آنها نسیبه انصاری مازنی «دختر کعب انصاری مازنی» است با کنیه «ام عماره» که در احد و حدیبیه و خیبر و حنین و عمره القضاد و روز جنگ یمامه حضور داشت. و عمربن خطاب از پیامبر روایت کرده که فرمود: «دو نیم روز احد به راست و چپ ننگریستم مگر اینکه نسیبه را میدیدم که در دفاع از من میجنگید.» نسیبه به همراه ام ایمن و ام سلیم بود. وقتی برتری مشرکین را دیدند، آب دادن و معالجه زخمیان را رها کرده و دلوها را انداخته و سلاح را از کشتهها برگرفته و در کنار صحابه قرار گرفته تا از رسول خدا دفاع کنند. «واقدی» آورده است: نسیبه روز احد جنگید و دوازده زخم برداشت، و زخمهایی را در گردنش یک سال مداوا میکرد او زمان خلافت ابی بکر در جنگ با مرتدان حاضر شد، و خودش مستقیم تا کشته شدن مسیلمه به جنگ پرداخت، و در حالی از جنگ برگشت که بر اثر نیزه و شمشیر ده زخم برداشته بود. ابن سهد در طبقات خود نقل کرده است که «ام سلیط» در جنگ خیبر حضور یافت و مسلم در کتاب صحیح خود از انس روایت کرده که «ام سلیم» روز حنین خنجری گرفت و گفت: اگر یکی از مشرکان به من نزدیک شود شکمش را میشکافم(ابن جوزی، 1422: 76) .
از زنان دلیر روز احد «ام ایمن» است که دید یکی از مشرکان تیری را به سوی پیامبر نشانه گرفته است، به سرعت حرکت کرد تا با تن خود از حضرت دفاع کند، تیر به پایین گردن کنار شانهاش اصابت کرد و در غزوه خیبر خانم امیه غفاری دختر قیس بهترین آزمون را در جنگ با یهودیان داد، لذا پیامبر گردنبندی را همانند نشانهای جنگی که بر سینه فرماندهان و قهرمانان آویخته میشود، به گردن او آویخت. زن همچنان پس از دوره مصطفی (ص) با جنگ واقعی سر و کار داشت. این اسماء دختر یزید پسر سکن، دختر عمومی معاذ جبل است که روز جنگ یرموکنه نفر از رومیان را با چوب خیمهاش کشت و «ام موسی لخمی»، همسر نصیر لخمی پدر موسی بن نصیر، در نبرد یرموک حضور داشت، کافری را کشت و لوازم او را به غنیمت برداشت.جریان «ام حرام» نیز که رسول خدا برای او دعا کرد از کسانی باشد که برای جهاد در راه خدا سفر دریایی کند و خداوند دعای حضرت را مستجاب کرد، نمونه دیگر است. او در دوره عثمان بن عفان از طریق دریا (همراه سپاهیان) به قبرس رفت و آنجا شهید شد و قبرش در لارنکا معروف است و نمونههای قهرمانی زن مسلمان در جنگ زیاد است و مجالی برای بازگویی همه آنها نیست. از این زنان کسانی ظهور کردند که در سختی جنگیدن و شمشیرزنی از دلیر مردان کمتر نیستند، کسانی مانند اسماء دختر ابی بکر، و خوله دختر ازور، و ان حکیم همسر عکرمه بن ابی جهل. آن چیزی که خواستم به آن اشاره کنم این است که جنگیدن با اسلحه آن گونه که بر مرد واجب است، اگر بر زن واجب نباشد، اما اگر بخواهد به آن بپردازد جایز است و شرعا مانعی وجود ندارد که امروز زن سرباز در نیروهای مختلف زمینی، دریایی و هوایی باشد، البته اگر آنچه را شرع به عنوان حمایت و احترام به وی واجب کرده رعایت شود و این کاستن از ارزش یا کاهش اهمیت وی نمیباشد(نوری، 1368: 58 ).
زنان صحابی نیز که از رسول خدا (ص) روایت کردهاند زیادند و آنان نیز شناخته شده هستند و نیازی به درازا کشاندن سخن در ذکر نام و موقعیت علمیشان نیست. ذکر شده است که صحابه چگونه برای اخذ نظرات آنان، پیش آنان میرفتند که پیشاپیش آنان همسران پیامبر میباشند.زن مسلمان در دوره پیامبر (ص) در فعالیت سیاسی همانند بیعت و هجرت و مشورت مشارکت جست. برخی از کسانی که ارزش زن را کم میشمارند تلاش میکنند بگویند که بیعت زنان نسبت به عدم دزدی و عدم زنا میباشد و گفته خداوند تعالی را فراموش کردهاند که «ممتحنه/ 12» و ادعا میکنند که هجرت کاری سیاسی نمیباشد، در حالی که بیتردید، هجرت نمونهای سرآمد در کار سیاسی است که تنها مردان و زنان مستضعف از آن استثنا شدهاند و مشورت دادن ام سلمه به پیامبر در صلح حدیبیه بهترین مثالی است که در این زمینه میزنیم، زیرا عمق فهم و درک سیاسی وی را در حل مشکل عدم پذیرش دستور حضرت به درآمدن از احرام توسط برخی صحابه نشان داد(مادلونگ، 1385: 123 ).
انصار جمع نصیر و ناصر از ریشه نَصَر به معنی کمک کردن و یاری نمودن مظلوم مقابل ظالم و یاری رسانیدن و دستگیری کردن است(ابن منظور، 1413: 168). آنچه مفهوم این واژه را از مفهوم اعوان متمایز میسازد آن است که عون برای هر کمکی بهکار میرود(فراهیدی، 1408: 591)؛ امّا نصر کمک به فرد یا گروهی است که در رویارویی یا دشمنی با فرد یا گروهی قرار گرفته است، ازاینرو چنانچه در جنگ گروهی به یکی از طرفین نزاع بپیوندند آنان را نصرت دادهاند(عسگری،1390: 540).
معنای لغوی آن، در وصف مسلمانان مدینه از اوس و خزرج برگرفته شده است و بر ایشان اطلاق گردید. تاریخ تعلق گرفتن این لقب بر مسلمانان متعهد با پیامبر در مدینه به روشنی معلوم نیست، اما طبق روایتی از اَنَس، اصطلاح مهاجران و انصار نخستین بار در قرآن مجید به کار رفته است(بلاذری، 1959: 145).
2. انصار در قرآن و روایات
در روایات متعدد و مختلف در رابطه با مفهوم انصار مطالبی بیان شده که در ذیل به برخی از این روایات و موارد میپردازیم. حمایت اهل یثرب از پیامبر به یک سال پیش از هجرت در پیمان عقبه دوم برمیگردد. میان جمع بیعت کنندگان،دو تن از سران تیرههای اوسی به نامهای بنیعبدالأشهل و خزرجی بنیسلمه حضور داشتند که پیامبر با وعده آنان به یثرب هجرت کرد. بیعت کنندگان عقبه متعهد شدند همچون زنان و فرزندان خود از پیامبر دفاع کنند. واژههای بهکار رفته در این وقایع عبارتند از: منع به معنای مصون داشتن، حفظ کردن و أوی به معنای پناه دادن. در برخی گزارشها هم از نصر استفاده شده؛ امّا با قیدهای گفتاری پس از آن، همان مفهوم گزارشهای فوق به دست میآید(نوری، 1368: 555).
در آیات کریمه قرآن4 نیز از واژگان أوی به معنای مصون کردن و «نصر» به معنای حمایت کردن بدین منظور استفاده شده است:«والَّذینَ ءاوَوا ونَصَرُوا... والَّذینَ ءاووا وَنَصَروا اُولئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقًّا لَهُم مَغفِرَةٌ ورِزقٌ کَریم»5 بهرغم صدور حکم جهاد در سال نخست هجری هیچ یک از اهالی یثرب در اعزامهای نخستین پیامبر برای تعرض بهکاروانهای تجاری قریش حضور نداشتند. با بالا گرفتن نزاع میان قریشیان مکه و قریشیان مهاجر، جنگهای متعددی روی داد و رابطهای نو، میان مسلمانان یثربی و مهاجران شکل گرفت که سرآغاز آن جنگ بدر بود(معیر و همکاران، 1392: 134).
در چندین آیه از قرآن کریم تغییر شیوه و رفتاری روابط اهل یثرب با مهاجرین که همزمان با جنگ بدر در سال دوم هجری نازل شده منعکس گشته و نصرت از پناهندگی تفکیک شده و بر کنش خاصی اطلاق شده است: «...و الَّذینَ ءاوَوا و نَصَرُوا...»6 به همین دلیل شاید نتوان پذیرفت که بیعت کنندگان عقبه دوم از واژه نصرت در سخنان خود با پیامبر استفاده کرده باشند، زیرا همانگونه که گفته شد، نصرت در جنگ بدر آغاز گردید.
در سوره انفال بعد از مطرح شدن وقایع جنگ بدر، در آخرین آیات این سوره برای اشاره به مسلمانان یثربی، از عبارتهایی همانند «... والَّذین... نَصَرُوا...» استفاده شده و نشان میدهد که هنوز واژه انصار به نامی برای آنها تبدیل نشده است؛ ولی نام انصار در آیات سوره توبه«... المُهجِرینَ والاَنصارِ...»7 کنار نام مهاجرین ذکر شده و نشان دهنده این مطلب است که چنین واژهای در سال ششم بهکار میرفته و برای همگان شناخته شده بوده است.
3. مولفههای اخلاقی و فرهنگی انصار
3-1 پیوند اخلاقی انصار و پیامبر
پیرامون پیوند اخلاقی انصار با پیامبر نقلهای متعددی وجود دارد؛ که در این بخش با ذکر چندین نمونه این پیوند عاطفی و اخلاقی و ایمانی را شرح میدهیم:
ابوایوب انصارى در آن زمان قبل ساخته شدن مسجد چند ماه یك طبقه از خانه خود را در اختیار پیامبر قرار داد و در این مدت انصاریانى همانند سعد بن عباده، سعد بن مُعاذ، عمارة بن حزم و ابوایوب براى پیامبر غذا مىفرستادند. حارثة بن نعمان چند خانه به ایشان داد كه برخى زنان و نیز دخترش فاطمه علیهاالسلام و دامادش على علیهالسلام در آن مستقر بودند(ابن سعد، 1405: 89).
زنان همسایگان پیامبر، براى حضرت و همسرانش شیر مىفرستادند و حتی برخى از آنان كه زندگى ساده پیامبر اکرم را دیدند، برایشان رختخواب و لباس بافتنى تهیه میکردند. بعضی دیگر فرزندان خود را به خدمتكارى نزد حضرت میفرستادند و براى شیردهى به فرزند پیامبر، ابراهیم از یکدیگر پیشی میگرفتند. انصار علاقه ویژه و زیادی به پیامبر اکرم داشتند؛ به عنوان مثال در جنگ احد، هنگامی كه جان پیامبر در خطر بود و به مدافعان خود وعده بهشت مىداد، تنها انصاریان در دفاع از پیامبر به استقبال شهادت رفتند كه مایه گلایه پیامبر از عمده مهاجران شد. در توزیع غنایم قابل توجه حنین نیز، عشق به پیامبر آنان را از توجه به غنایم بازداشت؛ زمانى كه به انصار چیزى داده نشد و پیامبر به آنها گفت: بگذارید تازه مسلمانان قریش مكه با غنایم باز گردند. رسول الله چون انصار را راضى دیدند، فرمود: اگر همه مردم در یک سو باشند و انصار در طرف دیگر، همانا من با انصار خواهم بود.(ابن شهر آشوب، 1405: 148). این مطلب نشان دهنده آن است که ایمان و عمل انصار نزد پیامبر از چه اعتبارى برخوردار بوده است. وى سپس مسلمانان را سفارش كرد تا پس از او به آنان نیكى كنند و دشمنى با آنها را نشانه نفاق دانست. جریر بن عبدالله مىگوید: انصار چنان به پیامبر خدمت مىكردند كه حال هر یك از آنها را ببینم در خدمتش خواهم بود(ابن هشام، 1391: 167).
بهترین دلیل قرب و اهمیت انصار نزد پیامبر اسلام اینکه در جنگ حنین در پس از پیروزی مسلمانان ، پیامبر همه غنایم را به قریش و دیگران بخشید و انصار سهمی نیافتند. برخی از انصار از این کار اظهار شگفتی کردند و پیامبر به صراحت یادآور شد که وجود خود او در میان ایشان ارجمندتر و پربهاتر است؛ آنگاه انصار خشنود شدند و پیامبر آنان را دعا فرمود. این روایت نیز که پیامبر 9 بنی هاشم و انصار را در یک گروه هم پیمان، قرار داد، حاکی از دوستی عمیق آن حضرت نسبت به انصار است. سخنانی نیز از پیامبر نقل شده، حاکی از آنکه انصار را پس از خود به شکیبایی در برابر حوادث خوانده است(ابن ماجه، 1954: 70).
در روایات نقل شده است پیامبر این مطلب را پیشبینی کرده بود که انصار بعد از رحلت ایشان مورد بیمحبتی و ستم واقع میشوند. در دوره خلفاى راشدین، سهم خاصی از اداره امور حکومتی به انصار تعلق نگرفت و سعد بن عباده كه با خلیفه بیعت نكرده بود، به طرز مشكوكى در زمان خلافت عمر در حوران شام به قتل رسید. تعداد کثیری از انصار هم در جنگهاى بین سالهاى 11 ـ 12 هجرى كشته شدند(سهمی، 1407: 58).
3-2 رفتار انصار نسبت به مهاجران
پیامبر اکرم 9 با هجرتشان به یثربت سبب مبدل شدن آن شهر به پایگاه امن اسلامى در منطقه شدند که در پی آن سیر مهاجرت به این شهر آغاز شد؛ اما روند آن پس از جنگ خندق، افزایش یافت، لذا در دوره نخست مدنى شمار مهاجران اندك بود كه بخشى از آنها مكى و بخشى صحرانشین بودند. در این بین سجایای اخلاقی، برخورد و رفتار انصار نسبت به مهاجران بسیار مشهود بود که میتوان حتی به عنوان الگوی ممتاز و برتر برای مومنین عصر حاضر در نظر گرفت. در ادامه به برخی از مهمترین این موارد میپردازیم:
3-2-1 حمایت مالی و جانی
انصار، مهاجران را همانند اعضای خانواده و نزدیکان خود پذیرفتند و کمبودهای اقتصادی و عاطفی و اجتماعی را جبران كردند و زمینه ادامه حیات آنها را در یثرب فراهم كردند. پیش از آن كه پیامبر در هجرت خود به یثرب برسد بسیارى از مهاجران مجرد در منطقه قبا و در خانه كلثوم بن هَدم كه به بیت العزاب (خانه مجردان) مشهور شد، مستقر شده بودند؛ اما با ساخته شدن مسجد و بناى صفه، آنجا مهمانسراى مهاجران مجرد گردید و انصاریان كمكهاى غذایى خود را به آنجا مىفرستادند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَلاَ تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بِآخِذِيهِ إِلاَّ أَن تُغْمِضُواْ فِيهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ». در این آیه از مؤمنان خواسته شده از محصولات مرغوب خود انفاق كنند و بدانها گوشزد شده كه خداوند از شما بىنیاز است به روایت سدى این آیه درباره انصار و كمكهاى آنها نازل شده است(طبرسی، 1383: 134).
بعضی از مهاجران علی الخصوص اهل قریش میان قبایل و تیرههای مختلف انصار پخش شدند و انصاریان در پیشی گرفتن از یکدیگر بر اساس قرعه حمایت از خانوادههاى مهاجر را بر عهده مىگرفتند. برخى خانوادههاى مهاجر نیز كه پیش از هجرت با مردم یثرب ارتباط داشتند نزد آشنایان خود رفتند و در خانه و كاشانه آنان مستقر شدند. همچنین انصار، مال و اموالشان را در اختیار مهاجران قرار مىدادند و همینطور در محصولات كشاورزى نیز آنها را شریك میکردند و در همین راستا حتی بعضی از انصار زمینهاى پیرامون منازل مسكونى خود را به پیامبر بخشیدند. روابط میان انصار و مهاجران با پیمان برادرى تقویت گردید(عسگری، 1390: 89). آیه ذیل در ارتباط با انصار چنین میفرماید: «وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَـئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (انفال، 75)؛ كسانى كه پس از آن ایمان آورده و هجرت كرده و همراه شما جهاد كردهاند، از شما هستند. در كتاب خدا خویشاوندان به یكدیگر (در ارث) سزاوارترند. خداوند به همه چیز آگاه است.
کمکهای مالى و اقتصادی انصار نسبت به مهاجران تا چهارم هجرى ادامه یافت. بنی نضیر در آن سال از مدینه خارج شدند و زمینهای مرغوب و قابل کشت و آبهاى آنها به حكم قرآن به مالكیت پیامبر درآمد و حضرت از انصار خواست که یكى از دو راه پیشرو را انتخاب كنند: اولین گزینه اینکه روابط مهاجران و انصار همچنان به روال سابق پایبند بماند و بخشى از زمینهاى بنىنضیر در میان مهاجران و انصار تقسیم گردد. و دومین راه اینکه بخشى از این زمینها در میان مهاجران توزیع شود و در ازای آن، مهاجران هر آنچه از انصار دریافت كردهاند یا از منافع آن استفاده میکردند، بدانها پس دهند؛ ولی انصار از پیامبر درخواست کردند که آن اراضى را در میان مهاجران توزیع كنند و مهاجران نیز همچنان در اموال آنها شریك باقی بمانند(ابن عبدالبر، 1386:167).
با توجه به آیات مبارکه قرآن کریم در این بیان و جایگاه انصار به هیچ وجه احساس و تمایلى نسبت به اموالى كه به مهاجران داده شد نداشتند و حتی علاقه و محبت به مهاجران داشتند و آنان را بر خود ترجیح مىدادند. كسانى كه از آزمندى نفس خویش در اماناند رستگار خواهند بود: «وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». (حشر، 59)
3-2-2 ابراز علاقه و محبت
پیامبر در بیانی، رفتار انصار را نسبت به مهاجران تشبه به محبت والدین به فرزندشان كرده است(نوری، 1368: 84 ). همانند عباس عموى پیامبر از جنگ حنین که. بر اساس این گزارش زمانى كه همه در حال فرار بودند همان که به خواست پیامبر انصار احضار شدند، همانند توجه مادر به صدای فرزندى كه در خطر قرار دارد، به ایشان توجه كردند(نهج البلاغه، بی تا، 178) در اقوال دیگرى هم آمده كه مهاجران با مشاهده رفتار انصار از آن بابت نگران شده بودند كه آنان همه اجر الهى را به خود اختصاص دهند(ابن شبه، 1410: 125). با توجه به حمایتهای بیدریغ انصار نسبت به مهاجران، گاهی اوقات هم مشکلات و تنشهایى میان بعضی از مهاجران و انصار روى مىداد. به عنوان نمونه: در نبرد بنىمصطلق در سال ششم هجرى برخوردهایى میان برخى مهاجران و انصار دیده شد كه به تدبیر پیامبر برطرف شد. در آن كارزار كه فردى از مهاجران با یكى از انصار برخورد تندى كرد، عبدالله بن اُبىّ انصارى با ضربالمثل «سگت را چاق كن تا تو را بخورد» انصار را بر اثر حمایتهایشان از پیامبر و مهاجران سرزنش و تهدید كرد كه اقدامات لازم پس از بازگشت به مدینه انجام خواهد شد. در پى این حادثه آیاتى از سوره منافقون نازل گردید(طبرسی، 1383: 90) آیات 7 تا 10 این سوره نشان مىدهد كه چگونه بعضی از انصار نسبت به پیشتیبانی دیگر انصاریان از مهاجران سخن به اعتراض مىگشایند و از انصار میخواستند تا از حمایت مهاجران دست بکشند تا از اطراف پیامبر پراكنده شوند، ضمن آن كه مهاجران را تهدید كردند که بعد از رفتن به مدینه، آنان را از شهر بیرون خواهند كرد.
خداوند در جواب به این عده، مؤمنین را به پایدارى فرامىخواند و از ایشان مىخواهد به انفاق و حمایت خود ادامه دهند تا در جمع صالحان قرار گیرند: «هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ × يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ × يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ × وَأَنفِقُوا مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ». (منافقون، 10-7)
آنان كسانى اند كه مى گويند به كسانى كه نزد پيامبر خدايند انفاق مكنيد تا پراكنده شوند و حال آنكه گنجينه هاى آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان درنمى يابند. مى گويند اگر به مدينه برگرديم قطعا آنكه عزتمندتر است آن زبونتر را از آنجا بيرون خواهد كرد ولى عزت از آن خدا و از آن پيامبر او و از آن مؤمنان است ليكن اين دورويان نمى دانند. و از آنچه روزى شما گردانيده ايم انفاق كنيد پيش از آنكه يكى از شما را مرگ فرا رسد و بگويد پروردگارا چرا تا مدتى بيشتر اجل مرا به تاخير نينداختى تا صدقه دهم و از نيكوكاران باشم. ولى هر كس اجلش فرا رسد هرگز خدا آن را به تاخير نمى افكند و خدا به آنچه مى كنيد آگاه است(طوسی، بی تا، 189).
3-2-3 اجتناب از حرص و طمع
انصار به اموال عطا شده به مهاجران، از «فیء» طمع نداشتند.(مکارم شیرازی، 1353: 689) «والذین تبوءو الدار والایمـن من قبلهم یحبون من هاجر الیهم ولا یجدون فی صدورهم حاجة مما اوتوا ویؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة ومن یوق شح نفسه فاولـئک هم المفلحون» (حشر، 9)؛ و برای کسانی است که در این سرا (سرزمین مدینه) و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست میدارند، و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمیکنند و آنها را بر خود مقدّم میدارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شدهاند رستگارانند(ترمذی، 1401: 179)
3-2-4 ایثار انصار
قرآن کریم با بیان مطالب، شواهد و نمونههای زیادی در آیات متعدد، ایثار و ایثارگران را ستوده است، به عنوان نمونه در آیهای ایثار مالی خاندان پیامبر 9 را چنین میستاید: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا» «غذای خود را با این که به آن علاقه و نیاز دارند به مسکین و یتیم و اسیر میدهند». (انسان، 8)
قرآن کریم پیرامون ایثار و گذشت حضرت علی 7 میفرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» «بعضی از مردم باایمان و فداکار، همچون علی علیه السلام در لیلة المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر9 جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است» (بقره، 207).
قرآن کریم از ایثار انصار که در حال فقر از برادران مهاجر خود با تقسیم اموال و خانههای خویش پذیرایی کردند و آنان را بر خود مقدّم داشتند چنین تمجید میکند: «آنها را بر خود مقدم ميدارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند کسانی که از بخل و حرص نفس خویش بازداشته شدهاند و رستگارانند».
3-3 ترویج دین و کثرت شیعیان صحابی از میان انصار
افراد بسيارى از انصار به جايگاه معنوى اميرمؤمنان اعتقاد داشتند و شناخت خیلی خوبی نسبت امامان معصوم: داشتند. اين گونه افراد را مى توان از ميان معترضان به رخ داد سقيفه شناسايى كرد، از جمله فروة بن عمرو انصارى كه كارگردانان سقيفه را مورد خطاب قرار داده، به آن ها گفت: راه و روش پيامبر را كنار گذاشتيد و طريقه جاهليت را پيش گرفتيد، ولى اگر خلافت را در خاندان پيامبر قرار مى داديد از آسمان و زمين رحمت خدا بر شما مى باريد(مبرد، 1435: 245 ).
شش تن از دوازده نفرى كه ابوبكر را در مسجد استيضاح كرده و خواستار كناره گيرى او شدند، از انصار بودند. هم چنين هنگامى كه على در مسجد كوفه از كسانى كه در غدير خم بودند خواست كه برخيزند و در مورد آن، گواهى دهند، دوازده تن از انصار برخاستند و شهادت دادند كه پيامبر در غدير خم، درباره او چه فرموده است.
براء بن عازب كه از بزرگان انصار بود، خطاب به اميرمؤمنان على مى گويد: ما پيش از آن كه به حوزه ولايت و پيروى از شما وارد شويم، مانند يهود بوديم كه اثر عبادت خود را احساس نمى كرديم، ولى اكنون كه افتخار پيروى از شما نصيب ما گشته و نور ايمان بر شبستان دل هاى ما تابيده اثر عبادت را در روح و روان خود احساس مى كنيم.
در ميان انصار، شيعيانى چون جابر بن عبدالله انصارى وجود داشتند كه مبلّغ آل محمد: به شمار مى آمدند. جابر، مناقب على و ساير امامان: را بيان مى كرد و در كوچه ها و مجالس انصار مى گشت و مى گفت: على بهترين انسان هاست و هر كس اين را نپذيرد، كفر ورزيده است. اى گروه انصار! فرزندانتان را با محبت على امتحان كنيد، هر كس نتوانست آن را قبول كند، درباره نطفه خود از مادرش سؤال كند(نوری، 1368: 345)
جابر به خاندان پيامبر عشق و علاقه وافری داشت. وى از بزرگان اصحاب پيامبر به شمار مى آمد و تا زمانی که پیر و سالخورده شده بود، همواره خدمت امام باقر شرفیاب میشد و به امام عرض میکرد كه پيامبر به من امر فرمودند تا سلام ایشان را به شما ابلاغ كنم. ابوايوب كه ميزبان پيامبر در مدينه و از بزرگان انصار و ياران مخلص اميرمؤمنان به شمار مى آمد، مى گفت: رسول خدا9 به من دستور داده همراه على با ناكثين، قاسطين و مارقين بجنگم. برخی از انصار، روایات مناقب اهل بيت: را نقل كردهاند، از جمله حديث لوح كه جابر آن را در دست فاطمه زهرا(س)ديده بود و از آن نسخه برداشته و براى امام باقر نقل كرد. پيامبر حديث لوح را هنگام ولادت امام حسين به عنوان هديه به دخترش داده بود و در آن بر امامت ائمه معصومين: و نام هاى مبارك آنان تصريح فرموده است. بيشترين راويان حديث غدير، انصار بودند، همچنین نقل سخن گفتن سر بريده امام حسين را زيد بن ارقم بیان كرده است(واحدی، 1383: 167).
بسيارى از بزرگان انصار در شمار سابقين اصحاب حضرت علی بودند. مرحوم كشى در شرح حال رجال شيعه و اصحاب على بعد از شرح حال رجال درجه اول شيعه، مانند سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد و عمار ياسر، به شرح حال رجال شيعه از انصار مى پردازد و از اشخاصى چون ابوالهيثم بن التيهان، ابوايوب انصارى، خزيمة بن ثابت و جابربن عبدالله، زيد بن ارقم، ابوسعيد خدرى، سهل بن حنيف، براء بن مالك، عثمان بن حنيف، عبادة بن صامت و قيس بن سعد نام مى برد. بعضى از اين بزرگان، مانند خزيمة بن ثابت و ابوالهيثم بن التيهان در ركاب اميرمؤمنان در صفين شهيد شدند. در جنگ نهروان نيز ابوايوب انصارى، فرمانده ميمنه سپاه على بود. به گفته مسعودى در كربلا نيز آن دسته از اصحاب پيامبر كه در ركاب امام حسين(ع) حضور داشتند، چهار تن از انصار بودند(ابن کثیر، 1386: 190).
بایستی این مطلب را نیز مدنظر داشت كه رتبه ايمانی تمام شيعيان انصار به يك اندازه نبود و شايد برخی از آنها نتوانسته باشند از عهده آزمایش خوب برآيند و در مقابل از تعدادی دیگر لغزش هايى در مقاطع تاريخى مشاهده شده است، ولى اين با شيعه بودن آن ها منافات ندارد، هم چنان كه ساير شيعيان نيز اين گونه بودند.
3-4 حمایت انصار از حق و ولایت
3-4-1 تقابل انصار با دشمنان حضرت علی(ع)
یکی از ویژگیهای اخلاقی و فرهنگی انصار که بسیار مورد بحث راویان و مفسرین نیز قرار گرفته است، حمایت انصار از حق و ولایته که در تقابل انصار با رقبای امیرالمؤمنین علیه السلام و همراهی با آن حضرت نمود پیدا کرده است.
در واقعه سقيفه اگرچه اکثریت انصار با ابوبكر دست بيعت دادند، اما به استثناى چند نفر، از این بیعت اظهار پشيمانی کردند و در موضع مخالفت با ابوبكر قرار گرفتند. در اين هنگام، قريش عقده و کینههای خود را آشكار کردند و با انصار به دشمنى پرداخته و علیه انصار مطالب تند و آتشينى ايراد نمودند و آنان را به نقض بيعت متهم ساختند. ابوسفيان، سهيل بن عمرو، عكرمه بن ابى جهل، حارث بن هشام، وليد بن عقبه و عمرو عاص از جمله كسانى بودند كه مردم را عليه انصار تحريك مى كردند. ابو سفیان با اين كه ابتدا با خلافت ابوبكر مخالف بود و سرورى تيم و عدى را نمى پذيرفت، ولى از اين فرصت طلايى استفاده كرده، دشمنى خود را با انصار آشكار ساخت(ذهبی، 1409: 89).
اهل قريش، با صله و هدیه و اجبار به شاعران خود این مطلب را میرساندند كه عليه انصار اشعار مختلفی را بسرایند، در مقابل هم خطبا و شعراى انصار همانند حسّان بن ثابت، نعمان بن عجمان و ثابت بن قيس شماس، از انصار به دفاع برمیخواستند و پاسخ آن ها را مى دادند، اما عداوت اين عده تا حدی بالا گرفت كه خود مهاجران از فتنه آنان ترسيدند و جلويشان را گرفتند. به امر حضرت علی(ع) ، فضل بن عباس در مدح انصار، شعر سرود و از آن ها دفاع كرد، حتى عمروعاص به سبب برخورد تند مهاجران، از مدينه بيرون رفت(زییر بن بکار، 1387: 134).
بنابراین با وساطت مؤمنین و بزرگان مهاجران، اختلاف ميان انصار و قريش به ظاهر، خاتمه يافت، اما قريش بر عكس زمان پيامبر، قدرت گرفتند و انصار ضعيف و از صحنه سياست كنار گذاشته شدند، به گونه اى كه ابوبكر، يازده فرمانده براى جنگ هاى «ردّه» فرستاد كه در ميان آن ها يك نفر هم از انصار نبود. و نيز چهار سپاه براى فتح شهرها فرستاد و از انصار هيچ فرماندهى تعيين نكرد(مجلسی، 1413: 321).
ابتدا انصار به اين رفتار دستگاه خلافت اعتراض كردند كه چرا شخصى از آن ها به فرماندهى جنگ هاى ردّه برگزيده نشده و حسّان بن ثابت گفت:اى مردم بيائيد اختلاف رفتار را ببينيد و آنچه آنها عليه انصار مىخوداستند، حتى يك رئيس از ما وارد كار نكردند نه در بر هم زدن و نه در استوار كردن اى دوست من! ولى بعدها ديگر به اين موضوع عادت كردند و پيوسته مى گفتند: «ما به وصيّت رسول خدا(ص) عمل كرده و صبر مى كنيم» (دمشقی، 1383: 167).
چون بعضى از جنگ هاى ردّه و شورش هاى اعراب، اساس اسلام را تهديد مى كرد، انصار در بعضى از آن ها شركت فعالى داشتند. عباد بن بشر كه از فرماندهان پيامبر(ص) بود، هنگامى كه كار بر مسلمانان در جنگ يمامه دشوار شد و نتوانستند به مواضع دشمن نفوذ كنند، به انصار بانگ زد و گفت: غلاف شمشيرها را بشكنيد و از مردم جدا شويد و به سوى من بياييد. چهار صد تن از انصار كه در جلوى آن ها عباد بن بشر، ابودجانه و براء بن مالك بودند به سپاه مسلمانان پيوستند و پيشروى كردند تا به درِ باغى كه دشمن در آن موضع گرفته بود، رسيدند و به سختى جنگيدند و عباد بن بشر در آن جا به شهادت رسيد.
خلفا منصبهای سطح پايين را به انصار پيشنهاد میکردند، برخی از انصار آن مسئولیتها را قبول میکردند و بعضى نيز نمیپذیرفتند، چنان كه ابوبكر از ابوالهيثم بن التّيهان خواست همان طور كه در زمان پيامبر (ص) خراج خيبر را جمع مى كرد، باز همان كار را ادامه دهد، ولى ابوالهيثم نپذيرفت. حتى گاهى اوقات عطاى ابوبكر را نيز بر مى گرداندند، چنان كه وقتى ابوبكر توسط زيد بن ثابت تقسيمى را براى يكى از زنان بنى نجار فرستاد، زن انصارى نپذيرفت و آن را رشوه قلمداد كرد. انصار از نظر تقسيم بيت المال هم مورد تبعيض قرار گرفتند. تنها بنى هاشم بودند كه به انصار توجه مى كردند و گاهى واسطه ميان آن ها و خلفا شده و نيازهايشان را برآورده مى ساختند، چنان كه ابن عباس ميان آنان و عمر واسطه مى شد و با اصرار، عمر را وادار مى كرد تا به آن ها احسان و نيكى كند(مونس، 1395: 180)
در زمان حکومت عثمان نيز اختلافات ميان قريش و انصار بالا گرفت، قدرت قريش افزایش یافت و عثمان بنى اميّه را روى كار آورد و مال و ثروت مسلمانان را به آن ها بخشيد و در شهرها آن ها را حاكم گردانيد، به حدى كه سعيد بن عاص، عامل عثمان در كوفه، مى گفت: عراق بستان قريش است. اما انصار ساكت ننشستند و نخستين كسانى بودند كه به اعمال و خلاف كارى هاى عثمان اعتراض كردند. اولين بار جَبَلة بن عمر ساعدى انصارى عليه عثمان انتقاد كرد و او را تهديد نمود كه بايد مروان را رها كند. هم چنين هنگامى كه عثمان محاصره شد، انصار جزو مخالفان او بودند و محاصره كنندگان را يارى مى دادند و قاتلان عثمان از خانه هاى انصار بالاى ديوار رفتند و عثمان را كشتند. حسّان بن ثابت عثمانى بود و انصار را مذمت كرد و گفت: آن گاه كه مرگ عثمان فرا رسيد و قدرت در اختيار انصار بود آن ها عثمان را يارى نكردند(طباطبایی، 1372: 134).
انصار، دشمنان معاويه به شمار مى آمدند، چون متهم به دست داشتن در قتل عثمان بودند و همراه على در جنگ ها عليه معاويه شركت جسته بودند. معاويه تمامى حقوق و مزاياى انصار را قطع کرد و آن ها را فقير ساخت، در مقابل آن دسته از بنى اميه كه در مدينه سكونت داشتند، ثروت مند بودند. البته اين محروميت انصار كه بعد از رحلت پيامبر شروع شده بود، در زمان عثمان بيشتر شد به حدى كه على دو نقطه به نام هاى ابونيزر و بُغيبغه را بر فقراى انصار وقف كرد. در زمان معاويه فقر و تنگ دستى در انصار شدت يافت و معاويه ديگر به آن ها حقوقى نمى داد. و آن ها مجبور مى شدند زمين هاى خود را با كمترين قيمت به بنى اميه بفروشند(صنعانی، 1401: 278).
مسعودى در روایتی بیان کرده است، یکی از انصار در پاسخ معاويه گفت چرا به پيشواز من نيامديد، گفت: مركب نداشتيم و فقير هستيم، هر چند بعضی از انصار رفتند و خواستار عطاى حقوق شدند، اما معاويه به آنها توجهای نشان نداد و آن ها را دست خالى برگرداند. معاويه به فقر و تنگ دستى انصار بسنده نکرد و حاضر هم نشد كه ببیند آن ها به چيزى افتخار مىكنند، لذا خواست لقب انصار را كه مايه افتخار و مباهات آنان بود، حذف كند و آن ها را با نام و نسب پيش از اسلام بخواند، ولى به سبب مقاومت و اعتراض آنان، از تصميم خود منصرف شد(ذهبی، 1409: 167).
3-4-2 وفاداری، همراهى و ابراز علاقه انصار نسبت به حضرت علی
زمانی که حضرت علی(ع)به خلافت رسيد، انصار با اشتياق بسیار زیاد از آن استقبال كردند و خطباى انصار، خطابه هاى شورانگيز و دل نشينى به طرفدارى از اميرمؤمنان ايراد كردند. ثابت بن قيس بن شماس، خطيب انصار، نخستين خطيبى بود كه برخاست و سخنرانى كرد و سخنان كه حاكى از رضايت و اشتياق آنها به خلافت اميرالمؤمنين(ع) بود، ايراد كرد. او طى سخنانى گفت: به خدا سوگند اى اميرمؤمنان! اگرچه آنها در زمام دارى از تو پيش افتادند، ولى در دين نتوانستند از تو جلو بيفتند. اگر ديروز از تو سبقت جستند، امروز به آن ها رسيدى و آنان در آن چه نمى دانستند به تو محتاج بودند، ولى تو با علمى كه دارى به هيچ كس نيازى ندارى. خزيمة بن ثابت گفت: يااميرالمؤمنين! ما براى اين كار، جز تو را شايسته خلافت نمیدانیم. اگر قلبمان به ما راست گفته باشد، اين كار تنها از آن تو است و تو نخستين ايمان آورنده و داناترين مردم به خدا و سزاوارترين آن ها به پيامبر هستى و چيزى را كه آن ها دارند تو نيز دارى، ولى آن چه را تو دارى آن ها ندارند(بلاذری، 1865: 59)
انصار از خلافت حضرت علی(ع) در مقابل قريش و بنى اميه دفاع مىكردند. پس از بيعت با حضرت، عده اى از قريش به خونخواهى عثمان برخاستند و كشتن قاتلين عثمان را خواستار شدند و در مقابل حضرت علی(ع) جبهه گرفتند. ابوالهيثم، عمار، ابوايوب و سهل بن حنيف با جمعى از انصار، خدمت على(ع) رسيدند و گفتند: يااميرالمؤمنين! اين ها نقض پيمان نموده و خلف وعده كردند و ما را در نهان به ترك شما فرا مىخوانند، آن ها را به سزاى عملشان برسان(کلینی، 1375: 189)
همچنین انصار در جنگهاى متعددی همراه اميرمؤمنان على(ع) حضوری فعال داشتند، از جمله اینکه انصار در صفّين حضورى فعال داشتند و ضربات سنگينى را بر پيكره سپاه شام وارد ساختند و عدهاى از آن ها نیز در جنگ به شهادت رسيدند. ابوايوب انصارى، يار وفادار پيامبر(ص) در هر سه جنگ جمل، صفّين و نهروان شركت داشت و در نهروان فرمانده جناح راست سپاه اميرالمؤمنين(ع) بود.(مبرد، 1435، 195).
معاويه بعد از جنگ صفين، نامهاى به انصار نوشت و آن ها را برای همراهی با خود و خون خواهى عثمان فراخواند و این مطلب را به وضوح بیان کرد كه پس از پيروزى، همانند عمر كار خلافت را به شوراى مسلمانان واگذار میکند، اما در مقابل انصار پاسخ دندان شكنى به او و وزيرش عمرو عاص دادند و گفتند: شما كجا و مكاتبه كجا؟ شما كجا، مشورت كجا؟ شما كجا و شورا و خلافت كجا؟ برخلاف سپاه معاويه، تعدادى از انصار، در سپاه على(ع) و همراه آن حضرت بودند و فرمانده مستقل داشتند. ابتدا عمار ياسر فرمانده انصار و اهل مدينه بود و بعد از اين كه عمار شهيد شد، اميرمؤمنان(ع) قيس بن سعد را به فرماندهى انصار برگزيد(مونس، 1395: 159)
در جنگ صفين از اهل بيعت شجره، 700 نفر و ساير مهاجر و انصار، 400 نفر جزو لشكر على(ع) بودند و ضربات و حملات انصار بر سپاه معاويه شكننده بود به حدى كه معاويه به طوری عصبانی شد و نعمان بن بشير و مسلمة بن مخلد را فراخواند و به آن ها گفت: آن چه از اوس و خزرج به من مى رسد مرا غمگين ساخته است، شمشيرهایشان را بر دوش مىگذارند و هماورد مىطلبند و ياران شجاع مرا مى ترسانند، به خدا سوگند از هر كس سراغ مى گيرم، مى گويند انصار او را كشتند. در عبارتی آوردهاند که قيس بن سعد یکی از خطبای بزرگ انصار سخنرانى مىكرد و مردم را ضد معاويه تحريك مىنمود و بیان میداشت که چرا شما زير بيرقى قرار گرفتید كه در سمت راست آن جبرئيل و در سمت چپ آن ميكائيل مىجنگند و سپاه معاویه زير پرچم ابوجهل هستند. قيس، هم چنان با اشعار حماسى، مجاهدان را روحیه میداد تا حدی که سخنرانی او آن قدر معاويه را به خشمگین کرد كه گفت: هر روز قيس بن سعد سخنرانى مى كند تا ما را فردا نابود کند. معاويه، عمرو عاص را احضار کرد و از او خواست تا برای این مشکل، راه حلی پیدا کند، عمروعاص در پی این صحبت بر این شد تا اینكه فردی از انصار را به نام نعمان بن بشیر نزد قيس بفرستد تا او را مورد ملامت و سرزنش قرار بدهد. معاويه از همراهى انصار با اميرمؤمنان على(ع) بيشتر ناراحت بود و خشم و ناراحتى او از نامه اى كه به ابوايوب نوشته آشكار مى شود. هنگام جنگ صفين ابوايوب نامه اى از طرف معاويه دريافت كرد كه فقط يك سطر بود، معاويه نوشته بود: «لا تنسى شيباءُ اباعذرتها و لاقاتل بكرها». ولى ابوايوب چيزى از آن نفهميد و آن را نزد اميرمؤمنان(ع) آورد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! اين معاويه، پسر هند جگرخوار و پناه منافقان، نامه اى به من نوشته كه از آن سر در نمى آورم و متوجه مقصودش نمى شوم، آن گاه نامه را به حضرت داد. على(ع) فرمود: اين جمله، مثلى است كه گفته است، يعنى زن با كره شبى را كه بكارت او از بين رفته و آن مردى را كه اين كار را كرده و قاتل اولين فرزندى كه از او تولد يافته را هرگز فراموش نمى كند، معاويه هم همانند آن زن هستم كه قتل عثمان را فراموش نمى كنم(واقدی، 1409: )
پس از جنگ صفين هم معاويه نتوانست جلوی عقده و كينهای که نسبت به انصار داشت را بگیرد از این رو بُسر بن ارطاة را با يك سپاه 3000 نفرى به سوى مدينه راهی کرد و دستور داد که برو تا به مدينه برسى و اهل آن را خوار و ذليل كن و همه آنها را آنچنان بترسان و مال كسانى را كه به طاعت ما درنيامده اند، غارت كن و اين گونه وانمود كن كه قصد جان آنان را دارى و ايشان را از دست تو رهايى و خلاصى نيست تا هیچ امنیت و آرامشی نداشته باشند. هنگامى كه بُسر به مدينه رسيد، به منبر رفت و گفت: شما همانند شهرى هستید كه افراد زیادی در آن امن و آسوده به سر مى برند و روزىِ آن، از هر سو به خوشى و فراوانى مىرسد، آن گاه به نعمتهاى الهى كفران میورزند و خداوند كيفر كردارشان، بلاى فراگير گرسنگى و ناامنى را به جان آنان میچشاند و همواره به آن ها ناسزا مى گفت، آنگاه خانه هايى را در مدينه ويران ساخت و سپس از مدينه به جانب مكه رفت. قيس بن سعد آخرين نفر از انصار بود كه از حقّ خاندان پيامبر(ص) در برابر معاويه دفاع كرد. هنگامى كه معاويه به كوفه رسید و از مردم خواست که با او بیعت کنند، قيس بلند شد و گفت: اى مردم! شرّ را بر خير ترجيح داديد و عزّت را بر ذلت، و ايمان را به كفر تبديل كرديد، پس از ولايت اميرمؤمنان(ع) و سرور مسلمانان و پسر عموى پيامبر(ص) ولايت را قبول كرديد، آيا خدا بر قلبهايتان مهر زده و شما نمى فهميد(دمشقی، 1383: 90).
انصار در واپسین روزهاى زندگى پيامبر(ص) حركات و فعاليت هاى قريش را از جمله تخلّف آنان از جيش اسامه و قضيه قرطاس و دوات زیر نظر داشتند و به يقين دريافتند كه قريشيان نخواهند گذاشت، اميرمؤمنان زمام رهبرى جامعه مسلمین را در دست بگيرد؛ چنان كه براء بن عازب مى گويد: بعد از رحلت پيامبر(ص) مواظب بزرگان مهاجر بودم كه چه كار مى كنند، مى ترسيدم كه كار را از دست بنى هاشم به دركنند كه ناگهان آن ها را گم كردم، به فاصله كمى شنيدم كه جريان سقيفه پيش آمد، و ابوبكر را به خلافت برگزيدهاند. لذا، آنان درصدد بودند که با اين كار از به قدرت رسيدن قريش جلوگیری کنند و به گونهاى پيش دستى كرده باشند. حضرت اميرمؤمنان(ع) در زمان حكومتش در كوفه، نامهاى را نوشت و دستور داد كه براى مردم خوانده شود. ضمن آن در شرح وقايع سقيفه آمده است: وقتى كه سعد بن عباده كانديداى انصار براى خلافت ديد مردم با ابوبكربيعت مى كنند با صداى بلند اعلام كرد: اى مردم! به خدا سوگند من خلافت را نمى خواستم مگر زمانى كه ديدم شما آن را از دست على به در خواهيد كرد واكنون بيعت نخواهم كرد تا زمانى كه على بيعت كند و شايد در آن صورت نيزبيعت نكردم.بعد از شكست در سقيفه نيز طبق مفاد برخى نصوص و نقل هاى تاريخى، آنان نام اميرمؤمنان را به عنوان كسى كه بايد خليفه و جانشين پيامبر شود مطرح مى كردند. چنان كه بعد از بيعت مردم با ابوبكر، فروة بن عمرو انصارى كه از بزرگان اصحاب پيامبر بود قريش را مخاطب قرار داده و با صداى بلند گفت: اى گروه قريش! آيا در ميان شما كسى هست كه خلافت بر او حلال باشد و در او فضائل على باشد(مجلسی، 1413: 89).
پیرامون وضعیت انصار زمان رحلت پيامبر(ص) بايد گفت كه شبيه وضع شيعيان كوفه در هنگامى كه با مسلم، فرستاده امام حسين(ع) بيعت كرده بودند و ابن زياد به آن شهر آمد و يك باره انسجام آنان به هم ريخت و در نهايت، مسلم غريبانه به شهادت رسيد. سرّ مطلب در اين بود كه رقباى اميرمؤمنان7 سياست مدارانى قوى پنجه بودند و از پشتوانه حمايت اشراف و بزرگان قريش كه بعد از فتح مكه مسلمان شده بودند، برخوردار بودند، و برخى از رؤساى قبايل و صاحب نفوذان انصار را از قبل با خود همراه كرده بودند، و نيز از اختلاف ها و رقابت هاى داخلى انصار بهره مى بردند و نمى گذاشتند آنان كارى از پيش ببرند و با تهديد به جنگ و در خطر قرار دادن اسلام، آنان را از خواسته شان منصرف مى كردند(سهمی، 1407: 145).
نتیجه
قرآن و روایات برای انصار خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی و فرهنگی برتر و نمونهای را بیان کرده است ا زجمله خصوصیاتی که قرآن برای انصار بیان فرموده یاری و کمک به مهاجرانی است که به این شهر وارد شده تا در کنار رسول خدا9 یک جامعه الگو برای کل بشریت بسازند. قرآن در سوره حشر آیه 9 به این مطلب اشاره دارد که مهاجران در کمک و یاری انصار از هیچ کوشش و تلاشی کوتاهی نمیکنند. از رفتار شگفت ایشان آنکه با تمام نیازی که داشتند به نیاز مهاجران پاسخ میدادند و آنان را بر خود مقدم داشته و ایثار میکردند. لذا ایثار و از خودگذشتگی، مولفه اخلاقی که بایستی به عنوان فرهنگی غنی در جوامع اسلامی امروزی به عنوان مهمترین مولفه در جامعه نمود پیدا کند. جامعهای که افراد آن پیش از رسیدگی به امور خود در اندیشه کمک و یاری دیگران هستند از چنان وسعت قلب و سعه صدری برخوردار میشوند كه نمي توان آنان را به چيزي از مجازات ها و تنگناهاي اقتصادي مجازات كرد و دشمن اين امكان را نخواهد يافت تا از طريق تحريم و محاصره اقتصادي به اهداف خود دست يابد. همچنین محبت و عشق به همشهريان از مهم ترين جوانب عاطفي انصار است. قرآن بيان مي كند كه انصار نسبت به همشهريان خود محبت مي ورزيدند اين گونه است كه همدردي و همدلي به عنوان عوامل اصلي جامعه برتر مطرح مي شود، زيرا قرآن بيان مي دارد كه چگونه انصار در حق همشهريان عشق و محبت مي ورزيدند. و همینطور بیان شد که بخل و حرص و خساست از ايشان دور بود و به هيچ وجه اهل بخل و خساست نبودند. پس هم از نظر ايماني از چنان جايگاه والايي برخوردار بوده اند و هم از نظر عاطفي و احساسي اهل محبت و عشق به همشهريان خود بوده و هم در مسايل اقتصادي دست ياري و مساعدت به سوي آنان دراز مي كردند و در حق همشهريان از هيچ چيزي دريغ نمي ورزيدند. قرآن در سوره توبه آیه 100 بيان مي دارد كه ريشه اين الفت و عشق، محبت و ايثار را مي بايست در ايمان و پيشتازي انصار در اين حوزه جست و جو کرد. این خصیصه اخلاقی در انسان هاي باايمان اين گونه هست كه اهل عشق و محبت و همدلي و همدردي هستند اين گونه است كه مناعت طبعي بلند مي يابند و چون خدا را مالك هستي و قادر و توانا و همه هستي را ميراث خدا مي دانند و مشيت او را در فقر و ثروت مي بينند نه خوفي از فقر و بي نوايي دارند و نه انگيزه اي براي جمع مال و ثروت در ايشان پديد مي آيد. و این خصیصه اخلاقی در جامعه امروزی باید گسترش پیدا کند آنگونه که بتوان فقر و مشکلات اقتصادی را با این مولفه اخلاقی در پرتو فرهنگ صحیح در حاشیه قرار داد و از آسیبهای جدی به جوامع اسلامی جلوگیری کرد.
انصار اطاعت از پيامبر و رهبر را چنان در خود پرورانده بودند كه خداوند در سوره توبه آیه 100 از آنان به نام اسوه و الگو ياد مي كند. بلكه آنان در همه صفات و فضيلت هاي الگو بودند زيرا جز رضايت خدا و پيامبر را نمي جستند. از اين رو مشمول رافت و رحمت خدا قرار گرفتند ايمان آنان ايماني حقيقي بود كه در همه جا و همه چيز خود را نشان مي داد. در ايمان انصار همين بس كه آنان در آغاز مهاجرت مهاجران همه دارايي خود از خانه و خوراك را دراختيار مهاجران گذاشتند و آنان را در محصولات كشاورزي خود شريك مي كردند. حتي برخي از ايشان زمين هاي پيرامون منازل مسكوني خود را به پيامبر9 بخشيدند تا هرگونه كه خواست عمل كند. اين نمونه هايي از رفتارهای پسندیده و شایسته یک مومن بشمار میرود که يك جامعه اسلامی نمونه به آن نیازمند است و مي بايست به عنوان الگوي عيني و ملموس امروز نيز بدان ها عمل شود و از آنان پيروي گردد. پيامبر با امتي كه در مدينه با هسته اوليه انصار و همراهي و مهاجران تشكيل مي دهد، امت و دولت شهري را بنياد نهاد كه سرمشق همه جوامع است. براي رسيدن به اين مطلب كه چگونه اين امت شكل گرفته است لازم نيست تا با تغيير در روش چينش آيات و بهره گيري از روش ترتيب نزولي به روش مطلوب دست يابيم تا در برنامه ريزي ها از آن بهره بريم بلكه آن چه نياز بدان ضروري است بهره گيري از مولفههای اخلاقی و فرهنگی انصار است كه اين جامعه نمونه را تشكيل دادند.
منابع
قرآن کریم، ترجمه آیت الله ناصر مکارم شیرازی دامت برکاته.
نهج البلاغه، ترجمه علی نقی فيض الاسلام اصفهانی،
1. ابن ابى الحديد (بی تا)، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء التراث العربى.
2. ابن اثير، علی بن محمد (1385ق)، الاصابه فى معرفة الصحابه، تهران، المكتبة الاسلاميه.
3. ابن حجر عسقلانى، شهاب الدين بن على (1424)، الاصابه فى تمييز الصحابه، بيروت، داراحياء التراث العربى.
4. ابن جوزی (1422ق)، زادالمسیر، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی.
5. ابن سعد، محمد (1405ق)، الطبقات الكبرى، بيروت، دار بيروت.
6. ابن شهر آشوب،محمد بن علی(1405ق)، مناقب آل ابى طالب، بيروت، دارالاضواء.
7. ابن قتیبه دینوری(1420)، الامامة و السیاسه، تهران.
8. ابن كثير، عماد الدین ابو الفدا (1386ق)، السيرة النبويه، تحقيق مصطفى عبدالواحد، بيروت، دار احياء التراث العربى.
9. ابن منظور، محمد بن مکرم بن علی (1413)، لسان العرب، بیروت لبنان.
10. ابنشبه، عمر (1410)، تاریخ المدینة المنوره، به کوشش فهیم محمد شلتوت، قم، دارالفکر.
11. ابنعبدالبر، محمد (1386ق)، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، بهکوشش شوقی ضیف، قاهره.
12. ابنماجه (1954)، سنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره.
13. ابنهشام، ابو محمدعبدالملک (1391ق)، السیرة النبویه، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره.
14. ابوالفرج اصفهانى (1970م)، الأغانى، بيروت، داراحياء التراث العربى.
15. بلاذری، احمد بن یحیی (1959)، انساب الاشراف، بهکوشش محمد حمیدالله، قاهره.
16. بلاذری، احمد بن یحیی (1865)، فتوح البلدان، بهکوشش دخویه.
17. تستری، محمد تقی( بی تا)، قاموس الرجال، ناشر: مرکز نشر کتاب، موسسه نشر اسلامی.
18. دمشقی، عماد الدین (1383)، البدایة و النهایة، دارالفکر، بیروت لبنان. 1383.
19. ذهبی، شمس الدین (1409)، تاریخ الاسلام، نشر: جنگل، تهران.
20. زبیر بن بکار، ابو عبدالله (1387)، الاخبار الموفقیات، ناشر: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1387.
21. سهمی، حمزه بن یوسف (1407)، تاریخ جرجان، نشر: بیروت عالم الکتب.
22. صنعانی، عبدالرزاق (1401)، المصنف، نشر: دار الکتب العلمیة بیروت لبنان.
23. طباطبایی، محمد حسین (1390)، المیزان فی تفسیر القرآن، ناشر: اسماعیلیان، دارالکتب الاسلامیه.
24. طباطبايي اردكاني، محمود (1372)، تاریخ تحقیقی اسلام، جلد1، انتشارات اساطیر.
25. طبرسی، فضل بن حسن (1383)، اعلام الوری، ناشر: دار الکتب الاسلامیه، 1383.
26. طبرسی، فضل بن حسن (1408)، مجمع البیان، نشر: دار المعرفة، بیروت، لبنان، 1408.
27. طوسى، محمد بن حسن ( بی تا)، رجال كشى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث.
28. عسکری، ابو هلال (1390)، فروق اللغویه، نشر دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه، 1390.
29. قانع، احمد؛ جهاندوست دالنجان، مسعود و آهنگر، احسان (1397ش)، «مبانی فقهی حمایت حکومت اسلامی از کشورهای اسلامی»، دوفصلنامه دانش سیاسی، دوره 14، شماره 1.
30. فراهیدی، خلیل بن احمد (1408)، ترتیب العین، نشر: بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات.
31. قطب الدین راوندی (1409)، الخرائج و الجرائح، ناشر: موسسه امام مهدی عجل الله تعالی، قم.
32. کلینی، محمد بن یعقوب (1375)، اصول کافی، ناشر: اسوه، قم.
33. مادلونگ، ويلفرد (1385.ش)، جانشيني حضرت محمد، ترجمة احمد نمايي، جواد قاسمي، محمد جواد مهدوي، حيـدر رضا ضابط، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي
34. مبرد، محمد بن یزید (1435)، کامل فی الادب، ناشر: المملکة العربیة السعودیة.
35. مجلسی، محمد باقر (1413)، بحارالانوار، ناشر دارالکتب الاسلامیه.
36. محمد بن سعد (1330ق)، کتاب الطبقات الکبیر، به کوشش زاخاو و دیگران، لیدن.
37. محمد ترمذی (1401ق)، سنن، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، استانبول.
38. مسلم بن حجاج (1401ق)، صحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، استانبول.
39. معیر، زیبا؛ مفتخری، حسین، آیینهوند، صادق؛ رجبلو، علی (1392.ش)، «بررسي تأثيراعزام لشكر اسامه بر چگونگي مشاركت سياسي نخبگان مهاجر و انصار درسقيفه و تثبيت خلافت»، مطالعات تاریخ اسلام، سال پنجم، شماره 17، تابستان
40. مکارم شیرازی، ناصر(1353)، تفسیر نمونه، ناشر دارالکتب الاسلامیة.
41. مونس، حسین (1395)، تاریخ قریش، ناشر: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی،
42. نصر بن مزاحم (1382)، وقعة صفین، ناشر الموسسةالعربیة الحدیثة، 1382.
43. نوری، میرزا حسین (1368)، مستدرک الوسائل، نشر: موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث،
44. واحدی، علی بن احمد (1383)، اسباب النزول، ناشر: نشر نی.
45. واقدی (1409ق)، المغازی، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی.
[1] . دانشجوی دکتری الهیات، دانشکده علوم انسانی، واحد گرگان، دانشگاه آزاد اسلامی، گرگان، ایران: mandana.ezoji@gmail.com
[2] . استادیار گروه الهیات و معارف اسلامی، دانشکده علوم انسانی، واحد گرگان، دانشگاه آزاد اسلامی، گرگان، ایران (نویسنده مسئول): mohammadalimir.60@gmail.com
[3] . استادیار گروه الهیات و معارف اسلامی، دانشکده علوم انسانی، واحد گرگان، دانشگاه آزاد اسلامی، گرگان، ایران: mehdiafchengi5@yahoo.com
[4] . انفال: 72 و 74.
[5] . انفال: 73 و 74.
[6] . انفال: 72 و 74.
[7] . توبه: 100 و 117.