An Analysis of the Relationship between the Teacher and Student of Sheikh Ṣadūq and Sheikh Mofīd
Subject Areas :Seyed Mohsen Mousavi 1 , Seyedeh Farnaz Ettehad 2
1 - Assistant Professor, University of Mazandaran, Iran (corresponding author).
2 - Ph.D. Student in Quranic Sciences and Hadith, University of Mazandaran, Iran.
Keywords: Relationship, Sheikh Ṣadūq, Sheikh Mofīd.,
Abstract :
The differences and intellectual schools of Qom and Baghdad have been significant and controversial issues since the 4th century AH. Sheikh Ṣadūq and Sheikh Mofīd, as two main figures of these two schools, played roles in mutual scientific activities. Numerous disagreements between these two Imami scholars have been reported by experts and researchers. The level of reported disagreements is sometimes minor and sometimes significant and general. Studying the remaining texts of these two Shia scholars raises many questions in the researcher's mind. Among them is why, given Sheikh Mofīd's discipleship under Sheikh Ṣadūq, there is such considerable disagreement and opposition between them. Another point is the literature governing the discussions, which is full of harsh addresses and expressions, sometimes leading to scientific accusations. Indeed, if Sheikh Mofīd was truly a disciple of Sheikh Ṣadūq and the remaining texts were written by him, why is there such conflicting and opposing literature between them? This research, using a descriptive-analytical method, re-examines the meaning of Sheikh Mofīd's discipleship under Sheikh Ṣadūq through the analysis of texts narrated from Sheikh Ṣadūq by Sheikh Mofīd. As a result of the analyses in this article, it is concluded that the issue of Sheikh Mofīd's discipleship under Sheikh Ṣadūq is questionable, and he can be considered one of several narrators who received permission to narrate from Sheikh Ṣadūq.
1.ایزدخواستی، زینب و همکاران(1400ش)، رویکرد شیخ صدوق و شیخ مفید درباره اعتبار اخبار آحاد ضعیف در حوزه اعتقادیات، پژوهشنامۀ قرآن و حدیث، شماره 28.#
2.بهایی العاملی، بهاء الدین محمد(بی¬تا)، مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین، بصیرتی،قم.#
3.بیگ¬محمدی، مصطفی، یاوری سرتختی، محمدجواد(1401ش)، بررسی تطبیقی دیدگاه های شیخ صدوق و شیخ مفید در اخبار شهادت یا وفات امامان (ع)، تاریخ اسلام در آیینه پژوهش، سال 19، شماره2.#
4.ترکمانی، حسینعلی(1377ش)، ابوهریره و نشر اسرائیلیات و احادیث موضوع، علوم حدیث، شماره 10.#
5.حریرچی، فیروز(1345ش)، پارسیان عربی¬نویس، تهران، ارژنگ.#
6.ستّار، حسین، خاتمی، عاطفه(1397ش)، بررسی و مقایسۀ میزان تاثیرگذاری ابن بابویه و ابن ولید بر شیخ صدوق، سال 10، شماره 20، دوفصلنامۀ حدیث¬پژوهی.#
7.سلمانپور، محمّد مهدی(1397ش)، بازنگری در انتساب یک کتاب به شیخ مفید؛ وداع با تصحیح الاعتقاد، آینۀ پژوهش، سال بیست و نهم، شمارۀ پنجم.#
8.شبیری، سیّد محمّد جواد(1370ش)، شیخ مفید و کتاب اختصاص، مجله نور علم، شماره 40 و 41.#
9.شریعتی، فهیمه(1386ش)، تقریب مبانی کلامی شیخ صدوق (ره) و شیخ مفید (ره)، آینه معرفت، شماره 11.#
10.شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه(1417ق) ، الأمالی، قم: موسسه بعثت #
11.--------(1414ق)، اعتقادات الامامیه، قم: کنگره شیخ مفید.#
12.-------- (1404ق)، عیون اخبار الرضا(ع)، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت: مؤسسه اعلمی.#
13.------- (1404ق)، کتاب من لا یحضره الفقیه، تحقیق : علی اکبر غفاری ، قم:مؤسسّه نشر اسلامی.#
14.------- (1405ق)،کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق : علی اکبر غفاری ، قم: دفتر انتشارات اسلامی.#
15.------- (1361ش)، معانی الاخبار، تحقیق : علی اکبر غفاری ، قم: دفتر انتشارات اسلامی.#
16.------(1418ق)، الهدایة فی الاصول والفروع، تحقیق : مؤسسّه امام هادی (ع) ، قم: مؤسسّه امام هادی (ع).#
17.-----(1362ش)، الخصال، قم: جامعه مدرسین.#
18.شیخ مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان(1403ق)، الأمالی، تحقیق:حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری ، قم: مؤسسه نشر اسلامی.#
19.------ (1414ق)(الف)، اوائل المقالات، تحقیق : ابراهیم انصاری ، بیروت: دار المفید.#
20.-------(1414ق)(ب) ، تصحیح اعتقادات الأمامیة ،تحقیق : حسین درگاهی ، بیروت: دارالمفید.#
21.-------(1414ق) (ج)، خلاصة الایجاز، تحقیق: علی¬اكبر زمانی¬نژاد، بیروت: دارالمفید.#
22.------- (1414ق)(د)، ذبائح أهل الكتاب، تحقیق: مهدی نجف ، بیروت: دارالمفید.#
23.-------(1414ق) (ه)، عدم سهو النبی ص، تحقیق: سیدمحمدرضا حسینی جلالی، بیروت: دارالمفید.#
24.-------(1414ق) (و)، المسائل السرویه، تحقیق: صائب عبدالحمید، بیروت: دارالمفید.#
25.طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن(1365ش)، تهذیب الاحکام، تحقیق : سید حسن خرسان، تهران: دارالکتب الاسلامیه.#
26.صافی گلپایگانی، لطف اللّه(1404ق)، بین العلمین الشیخ الصدوق و الشیخ المفید، در ضمن مجموعه الرسائل، قم: موسسه امام صادق(ع) و موسسه بعثت.#
27.صدر، سید حسن(بی¬تا)، نهایه الدرایه، تحقیق: ماجد الغرباوی، قم: مشعر.#
28.غفاری، علی اکبر(1369ش)، دراسات فی علم الدرایه(تلخیص مقباس الهدایه علامه مامقانی)، تهران: دانشگاه امام صادق علیه¬السلام.#
29.فضلی، عبدالهادی(1416ق)، اصول الحدیث، بیروت: ام القری.#
30.مامقانی، عبداللّه(1352ش)، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف، مطبعة مرتضویه.#
31.معارف، مجید(1389ش)، محدث صادق، تهران، همشهری.#
32.موسوی، سیّد محسن(1392ش)، بهره¬های یادکرد آثار در تألیفات شیخ صدوق، حدیث حوزه، سال سوم، شمارۀ ششم، پیاپی6، بهار و تابستان.#
33.موسوی، سیّد محسن، اتّحاد، سیّده فرناز(1402ش)، بررسی احتمال پیامبری حیّ بن یقظان در اندیشۀ شیخ صدوق، پژوهشنامۀ کلام، سال 10، شماره 18.#
34.موسوی جابری، سید فاضل(1430ق)، البیان السدید فی اعتقادات الصدوق والمفید، قم: پرهیزکار.#
35.نجاشی، ابوالعباس احمدبن علی(1416ق)، رجال النجاشی(فهرست اسماء مصنفی الشیعه)، قم: مؤسسه نشر اسلامی.#
36.نوری، میرزا حسین(1408ق)، خاتمة مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسه آل البیت (ع).#
37.نیازی، محمدعلی، محمودی سید احمد(1390ش)، بررسی روش¬شناختی تطبیقی اندیشۀ کلامی صدوق و مفید، الهیات تطبیقی، سال دوم، شمارۀ 6.#
38.هاشمی شاهرودی، محمود(1382ش)، فرهنگ فقه فارسی، قم: موسسه دائرةالمعارف فقه اسلامی.#
<1> مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، شمارۀ 81، سال سیام، زمستان 1403 ش
Historical Approaches to Quran and Hadith Studies, Vol. 81, Year 30, Winter 2025
تحلیلی بر رابطهی استاد و شاگردی شیخ صدوق و شیخ مفید
سید محسن موسوی1
سیده فرناز اتحاد2
تاریخ دریافت: 05/06/1403 تاریخ پذیرش: 29/09/1403، صفحۀ 99 تا 116 (مقالۀ پژوهشی)
چكیده
اختلافات و مكتب فكری قم و بغداد، از مسایل مهم و بحثبرانگیز از قرن چهارم هجری تاكنون است. شیخ صدوق و شیخ مفید به عنوان دو چهرهی اصلی این دو مكتب، در فعالیتهای علمی متقابل، نقشآفرینی میکردند. اختلافنظرهای فراوانی میان این دو عالم امامی از طرف صاحبنظران و محققان، گزارش شده است. سطح اختلافهای گزارششده، گاه جزیی و گاه مهم و کلی است. مطالعهی متون برجایمانده از این دو دانشمند شیعی، پرسشهای فراوانی را در ذهن پژوهشگر ایجاد میكند. از آن جمله اینكه با توجه به شاگردی شیخ مفید برای شیخ صدوق، چرا چنین اختلاف و تقابل قابل توجّهی، بین آندو وجود دارد؟ نکتۀ دیگر ادبیات حاكم بر بحثها است که مملو از درشتی در خطابها و تعبیرها است تا حدّی که گاه به اتهامهای علمی نیز میانجامد. به راستی اگر شیخ مفید –به معنای واقعی- شاگرد شیخ صدوق و متون برجایمانده، نوشتۀ او است، چرا چنین ادبیات اختلافی و تعارضی بین ایشان وجود دارد؟ پژوهش حاضر، با شیوهی توصیفی – تحلیلی، به بازخوانی معنای شاگردی شیخ مفید نزد شیخ صدوق از رهگذر تحلیل متون روایت شده از شیخ صدوق توسط شیخ مفید میپردازد. در نتیجۀ تحلیلهای مقالۀ پیشِرو، چنین دریافت میگردد که مبحث شاگردی شیخ مفید برای شیخ صدوق محل تردید است و میتوان وی را یکی از چندین محدّثی به شمار آورد كه از شیخ صدوق، اجازه روایت دریافت كرده بودند.
كلیدواژهها: شیخ مفید، شیخ صدوق، رابطۀ استاد و شاگرد، مكتب قم، مكتب بغداد.
1- درآمد
از مسایل بحثبرانگیز قرن چهارم هجری، تقابل دو مكتب فكری قم و بغداد در فقه ، کلام، تفسیر، حدیث و ... است كه در میان اندیشمندان، به ترتیب به نقلگرایی و عقلگرایی شهرت دارند. شاخصترین چهرههای عهدهدارِ بحث در این دو مكتب، شیخ صدوق (م381ق) و شیخ مفید (م413ق) هستند. صدوق، الاعتقادات فی دین الامامیه را به نگارش درآورده و تصحیح الاعتقاد یا تصحیح اعتقادات الامامیه به شیخ مفید منسوب است. صدوق به جواز سهو النبی یا اسهاء النبی قایل است (شیخ صدوق، 1404ق، 1/359) و مفید به عدم جواز آن روی آورده و در ردّ آن رسالهای نگاشته است(شیخ مفید، 1414ق). مفید از سوی صدوق به تفویض متّهم میشود و صدوق از طرف مقابل به تقصیر(شیخ صدوق، 1404ق، 1/ 360).
بحثهای اعتقادی بهوجود آمده میان این دو عالم بزرگ، گاهی تا نقدهای تند و ناسزاهایی میرسند كه روانِ مخاطبِ كتابهای این دو دانشمند را آزرده میسازد. بهویژه نوشتههای شیخ مفید که خالی از بیمهریها و سخنهای ناروا نسبت به شیخ صدوق نیست(شیخ مفید، 1414ق، 54، 79، 135؛ همو، 1414ق(و)، 71).
تمام این موارد، در حالی است كه بیشترِ افرادی که زندگینامههای شیخ مفید و شیخ صدوق را تنظیم و تدوین کردهاند، شیخ مفید را در شمار شاگردان شیخ صدوق برشمردهاند. مقدّمهی محققان و مصححان، بر آثار بهجایمانده از این دو دانشمند، شاهدی بر این مدّعا است(شیخ مفید، 1414ق(الف)، 249، همو، 1403، 9؛ شیخ صدوق، 1418ق، 107، همو، 1417ق، 26، همو، 1404ق، 1/9).
2- طرح مسأله
یكی از نكتههای مهم در بررسی و تحلیل رابطهی علمی این دو دانشمند شیعی، بررسی معنا و مفهوم واژهی شاگردی است. پرسشی كه فراروی پژوهشگر است این است كه اگر شیخ مفید اجازهی روایت كتابهای شیخ صدوق را به صورت كلی یا در مواردی خاص از ایشان دریافت كرده باشد و بتواند از احادیث موجود در كتابهای صدوق نقل كند، آیااین نقل حدیث ، نشانهی شاگردی مفید برای صدوق است؟ یا اینكه در نهایت میتوان گفت كه مفید اجازهی روایتِ كتابهای صدوق را داشته است و شیخ صدوق، فقط شیخِ اجازهی مفید بوده است نه فراتر از آن. فهم ادبیات حاكم بر گفتگوی شیخ صدوق و شیخ مفید و وجود اختلافات فراوان در دیدگاههای تفسیری، حدیثی و کلامی ایشان، با توجّه به رابطهی شاگرد و استادی آنها، شگفتآور است. این ناسازگاری – رابطهی استاد و شاگردی و تقابل علمی – دو نگاه احتمالی را برمیانگیزد: یكی شک در صحّت این ادبیاتِ ناخوشایند است به این معنا که این نوشتههای ناروا، در اصل نوشتهی این دو دانشمند نیست. دیگری تردید در اصل رابطهی استاد و شاگردی ایندو دانشمند است. اثبات هر یك از این ادّعاها، خود نیازمندِ نوشتهای مستقلّ است. پژوهشِ پیشِرو ادعای نخست را وانهاده و برای تبیین رابطهی مشهور استاد و شاگردی شیخ صدوق و شیخ مفید، به جمع شواهد و قرائن پرداخته و به مقایسهی آن با قواعد حاکم بر استادان و شاگردان خواهد پرداخت. از جمله مواردی كه میتواند به روشن شدن بحث كمك كند، بررسی روایات نقلشده از شیخ صدوق در كتابهای شیخ مفید است.
مقالات پژوهشی و تحقیقات علمی قابل توجهی تاکنون دربارۀ اندیشههای شیخ صدوق و شیخ مفید به سرانجام رسیده است که به طور ویژه و یه صورت تطبیقی آرای این دو اندیشمند شیعه را مورد بررسی و تدقیق قرار دادهاند که برای مثال برخی از این موارد ذکر میشود: تقریب مبانی کلامی شیخ صدوق (ره) و شیخ مفید (ره)(شریعتی، 1386ش)، رویکرد شیخ صدوق و شیخ مفید درباره اعتبار اخبار آحاد ضعیف در حوزه اعتقادیات(ایزدخواستی و همکاران، 1400ش)، بررسی تطبیقی دیدگاه های شیخ صدوق و شیخ مفید در اخبار شهادت یا وفات امامان (ع)(بیگمحمدی، یاوری سرتختی، 1401ش) و ... که در تمام این نمونهها به بررسی اندیشههای شیخ صدوق و شیخ مفید پرداخته شده است و تصور شاگردی شیخ مفید نزد شیخ صدوق با همان مفهوم اصطلاحی که در ادامه خواهد آمد فرض گرفته شده است، در صورتیکه پژوهش حاضر این مقوله را مورد بررسی قرار میدهد و در صدد تحلیلِ نوعِ رابطۀ استاد و شاگردی شیخ صدوق و شیخ مفید است. با تفحص در آثار پژوهشی موردی که تاکنون به صورت اختصاصی به این امر پرداخته باشد و با توجه به بررسی اندیشههای این دو اندیشمند شیعه نگاهی دیگربار جهت روشن شدن نحوۀ رابطۀ استاد و شاگردی شیخ صدوق و شیخ مفید انجام شده باشد احصا نشد. از همین منظر انجام پژوهش کاری نو همراه با گزارشی نوین در خصوص شیخ صدوق و شیخ مفید میباشد. بررسی و تحلیل موضوعات و تعداد روایات منقول، سیر پژوهش را برای رسیدن به یك نگاهِ روشن، دربارهی رابطهی علمی این دو دانشمند، یاری خواهد کرد.
پژوهش حاضر با شیوهی توصیفی تحلیلی به دنبال پاسخ به این پرسش است: با توجه به معیارهای استاد و شاگردی، کیفیت این ارتباط میان شیخ صدوق و شیخ مفید، چگونه قابل توضیح است؟
3- مفهوم اصطلاحی استاد و شیخ
در تبیین و تشخیص اساتید شیخ مفید و از آن میان اثبات شاگردی شیخ مفید نزد شیخ صدوق در معنای اصطلاحی آن در علم حدیث مستلزم این امر است که ابتدا معنای شیخ و استاد مشخص بشود. عدم تبیین و تلفیق این دو مفهوم سبب میشود مشایخ یک دانشمند حدیثی به عنوان استاد وی نیز تلقی گردند(ستّار و خاتمی، 1397ش، 312) همانطور که در بررسی و شناخت اساتید شیخ صدوق براساس شناختنامههایی که برای وی موجود است چنین خلط معنایی صورت گرفته بود(معارف، 1389ش، 24). برای نمونه ممکن است هنگامی که از یک دانشمندِ حدیثی تعدادی محدود حدیث روایت شده باشد وی را استادِ مروی عنه محسوب کرده باشند در حالی که؛ ممکن است استاد بر شاگردش نقشی بسیار پررنگ و مهم داشته باشد اما حدیث کمتری توسط شاگرد از او روایت شده باشد. معادل واژۀ استاد برای «شیخ» در علم الحدیث خالی از مسامحه نیست و همین امر موجب شده است در نگارش و کاربرد آن در زبان فارسی؛ این دو واژه یا مفهوم به جای یکدیگر بدون در نظر گرفتن هیچ تفاوت معنایی به کار رفته باشد(ستّار و خاتمی، 1397ش، 312).
دربارۀ کاربرد «شیخ» در معنای اصطلاحی، محدودۀ سِنّی آن شخص که شیخ بر او اطلاق بشود موضوعیت دارد. «شیخ» در اصطلاح، دارای مرحلهای از سن پس از میانسالی است که راوی حدیث نیز هست(هاشمی شاهرودی، 1382ش، 4/770). ممکن است شیخ برای شخصی با سن بالاتر یا همسن خود نیز حدیث روایت کند از همین جهت اصطلاح «روایت الاکابر عن الاصاغر» یا «روایت الاقران» در اصطلاح حدیثی وجود دارد. با این توضیح شیخ حدیث در اصطلاح علم رجال تنها با نقل یک حدیث نیز بر آن شخص اطلاق میشود (ترکمانی، 1377ش، 157).
دربارۀ مفهوم «استاد» و اطلاق این عنوان بر یک شخصیت در علم حدیث و رجال، آنچه که اهمیت دارد مدت طمانی است که یک اندیشمند یا راویِ حدیث در خدمت آن شخصیت بوده است. تعریف اصطلاحیِ «استاد» مانند تعریف «شیخ» نیست که فقط با روایت و انتقال یک حدیث بتوان لفظ استاد را برای شاگرد اطلاق کرد. استاد بودن و شاگرد استاد محسوب شدن، به مدت زمان طولانی نیاز دارد. با این توضیح که در رابطۀ بین استاد و شاگرد در اصلاح خاص؛ رابطۀ استاد و تلمیذ برقرار است در صورتی که دربارۀ «شیخِ حدیث»، رابطۀ راوی و مروی عنه است. تلمیذ در ادبیات عرب مقابل «استاد» است و در رابطۀ راوی و مروی عنه اطلاق نمیشود و همین نکته مهم مینماید که پارسی نویسان عرب زبان در انتخاب مصادیق و معادلها بکوشند و چنین مطالبی را مستقل در آثارشان به درستی و دقت منتقل کنند (ر.ک، حریرچی، 1345ش، 57-58).
"تلمیذ"-شاگرد- در برابر استاد به معنای "متعلّم" یا "خادم خاص معلم" به کار میرود(غفاری ، 1369ش، 166). با مراجعه به تعریف شیخ و مقایسۀ آن با مفهوم استاد مشخص میشود چنین مطلبی دربارۀ شخصی که از شیخ روایت میکند صادق نیست.
مامقانی به این نکته که امکان دارد شیخ و استاد گاهی به جای یکدیگر به کاربرده شود اشاره میکند اما به صراحت اذعان میدارد اصطلاح شیخ به هیچوجه به معنای استاد نیست و مراد از شیخ در علم رجال و درایه کسی است که از او روایت اخذ شده است(مامقانی، 1352ش، 165).
4- بررسی و نقد اطلاق لفظ شاگرد برای مفید نزد صدوق
ضروری است برای تبیین کیفیت و چگونگی رابطهی شاگرد و استادی شیخ مفید و شیخ صدوق شخصیت علمی این دو عالِم بررسی شود و همچنین مشخص گردد بر اساس چه معیارهایی میتوان یک شخصیت حدیثی را در اصطلاح شاگرد شخصیت حدیثی دیگر تلقی کرد؟ اگرچه انگیزههای روا یا ناروای بسیاری برای نویسندگان یا محققان وجود دارد كه فردی را شاگرد یا استاد شخصی دیگر معرفی كنند و این انگیزهها مخصوص دورهای خاص نمیشود و تا روزگار معاصر هم ممکن است همچنان انگیزهها و معیارهایی موجود و در حال تغییر باشد، امّا بدون تردید ملاكها و سنجههایی برای تشخیص درستی یا نادرستی اینگونه ادّعاها، وجود دارد که به صورت عمومی ملاک قرار میگیرند تا شخصیتی را از لحاظ کسب علم و مهارت مخصوصا علوم حدیث شاگرد یک استاد محسوب کنند. برخی از شاخصترین آن معیارها که در فرصت این پژوهش بگنجد عبارتاند از:
1-4- مدت زمان بهرهمندی شاگرد از علم استاد
از جمله ملاكهای مهم در بررسی رابطهی استاد و شاگردی میان دو نفر، مدت زمانی است كه استفادهی شاگرد از استاد را ممكن میسازد. حداكثر زمان در اختیار شیخ مفید برای بهرهمندی از شیخ صدوق فقط در ایامی است كه شیخ صدوق به عنوان مسافر در بغداد حضور داشته است. اگر چه از مدّت دقیق حضور صدوق در بغداد آگاه نیستیم. اما بر اساس شواهد تاریخی و اقتضای سفر ، روشن است كه این سفرها ، خیلی طولانی نبودهاند. پس مدت زمان ممكن برای بهرهگیری شیخ مفید از شیخ صدوق منحصر در همین مدّت اندك است. زیرا هیچ مدرکی که دلالت بر مسافرت شیخ مفید به ایران و حضور در قم یا ری باشد، در دست نیست.همچنین گزارشی مبنی بر دیدار این دو نفر در شهر دیگری غیر از قم و بغداد هم وجود ندارد. محدودهی زمانی، چگونگی و میزانِ استفادهی شیخ مفید از شیخ صدوق با بررسی درونمتنی آثار این دو دانشمند، قابل بازیابی است.
شیخ صدوق در قم، سپس در ری ساكن بوده و به شهرهایی هم مسافرت كرده و شیخ مفید ساكن بغداد بوده است. بنا بر گزارشهای رسیده، شیخ صدوق در فاصلهی میان سالهای 352 تا 355 قمری، سه بار به بغداد مسافرت كرده بود. دو گزارش از اسناد نقل شده توسط ابوجعفر صدوق حضور او در سال352 و 354 قمری را نشان میدهد3و حضورش در سال 355 قمری در گزارش نجاشی – که در پی میآید- آمده است. او در این شهر، جلسات درسی تشکیل داده و شاگردانی را پرورش داد و به برخی اجازهی روایت داد. از جمله علیبن احمد بن العباس، پدر شیخ نجاشی، که گفته است: «اجازنی بجمیع کتبه لما سمعنا منه ببغداد»(نجاشی، 1416ق، 393).
به نظر میرسد شیخ مفید و دیگر شاگردان بغدادی ابن بابویه، در این سفرها از او بهره برده و اجازهی روایت دریافت کردند. گزارش ابوالعباس نجاشی حاکی است که شیخ در سال 355ق در بغداد بوده است. این حضور به قدری مهم بوده که تنها گزارشِ رجالیان و فهرستنویسان از سفرهای صدوق به این شهر میباشد. نجاشی گفته است که مشایخ بزرگ در این سفر از محضر درسی صدوق، بهره بردهاند(همان، ص 389) ذکر این نکته جالب توجه است که حجم بالایی از کتابهایی که شیخ طوسی در کتاب الفهرست خود، اجازهی روایتش را بیان میکند، از طریق شیخ مفید و دیگر اساتیدش از شیخ صدوق میباشد. این مهم به بیش از هفتاد مورد میرسد. بنابراین اجازهی نقل بسیاری از کتابهای حدیثی و روایات نقل شده از افراد، حاصل سفری است که شیخ صدوق به بغداد داشته است4.
شیخ صدوق در عین حالی که دارای کرسی تدریس بود و حضورش در بغداد، بزرگانی از اهل علم را بر آن داشت که در جلسات درس او شرکت جویند (نجاشی، 1416ق، 389) خود نیز در مقام شاگردی در مجلس درس بزرگان حاضر میشد و از علم و معرفت بسیاری از بزرگان علم و دین بهرهمند شد. از جمله از ابراهیم بن هارون هیثمی در ابواب توحید(شیخ صدوق، 1361ش، 17) ابوالحسن احمد بن ثابت دوالینی دربارهی امامت امام مهدی علیهالسلام (شیخ صدوق، 1405ق، باب 24، ح 11) و ابومحمد حسن بن یحیی علوی دربارهی فضایل اهلبیت علیهمالسلام(شیخ صدوق، 1404ق، باب 40، ح 6) استفادهی علمی کرده است.
با توضیحاتی که مطرح شد؛ این امر ضروری مینماید که زمان شاگردی شیخ مفید نزد شیخ صدوق مشخص گردد. سال تولّد شیخ مفید را در 338 قمری ذکر کردهاند(برخی 336 یا حتی 333هم گفتهاند). بنابر شواهدی، آموزش حدیثی وی باید پیش از سن ده سالگی وی، آغاز شده باشد. در حدیث دوم کتاب الامالی مفید، حدیث از ابوالحسن علی بن محمد بن الزبیر الکوفی به صورت اجازه نقل شده است. سال درگذشت ایشان را هم 348ق دانستهاند. اگر اطلاعات سال تولد و وفات صحیح باشد، شیخ مفید پیش از ده سالگی از شیخ خود اجازه نقل حدیث دریافت کرده و به آموزش حدیث و علوم حدیث پرداخته است. گفتنی است شیخ مفید اجازه روایت از شیخ صدوق را هم در سالهای بین 352ق تا 355ق دریافت کرد زیرا سفرهای شیخ صدوق به بغداد در این بازه زمانی بوده است. بنابراین در نخستین سفر شیخ صدوق به بغداد، شیخ مفید تقریبا بین 14 یا 17سال داشت و فقط تا سال 355 قمری(سومین سفر شیخ صدوق به بغداد) یعنی در شانزده یا هفده سالگی میتوانست به صورت مستقیم از وی حدیث شنیده باشد و به اصطلاح شاگردی ایشان را كرده باشد یا از ایشان حدیث شنیده باشد.
لازم به بیان است که در سماع و اجازهی شیخ مفید از شیخ صدوق هم تردید شده است؛ برای مثال، میرزا حسین نوری در بیان دیدگاه خود دربارهی مشایخ اجازهی شیخ مفید، در صحّت شهرت برخی از انتسابها تردید کرده است. همچنین قرائت و اجازهی روایت برخی از کتابهای مورد روایت از سوی شیخ مفید از مشایخ مورد ادعا را، بعید میشمارد.
وی در ادامه درباره شیخ اجازه بودن شیخ صدوق برای شیخ مفید میگوید:«و امّا شیخ چهارم او محمد بن علی بن بابویه، هیچ تردیدی نیست که شیخ مفید بر او قرائت نکرده و چیزی را از طریق سماع از او دریافت نکرده است. مگر اینکه اینگونه بگوییم که روزی که شیخ مفید از شیخ صدوق درخواست اجازه کرده بود، از ابتدا و وسط و انتهای هر کتابی که اجازهی روایتش را از شیخ صدوق دریافت کرده بود، حدیثی را بر وی قرائت کرده باشد»(نوری، 1408ق، 2/24).
2-4-سن «شاگرد» در دورهی «شاگردی»
در اصطلاح علمی، یكی از موارد قابل توجّه در رابطهی استادی و شاگردی، سنّ استاد و شاگرد و امكان افاده و استفاده در آن دوران است. برخی صاحبنظران به علت سن کم مفید در زمان حضور صدوق در بغداد، در اصلِ استفادهی شیخ مفید از شیخ صدوق تردید میكنند. با این توضیح كه شیخ مفید در سنّ چهارده تا هفده سالگی، نمیتوانست از شیخ صدوق بهرهی علمی برگیرد. این شبهه با دو نكته برطرف میشود: یكی اینكه بسیاری از دانشمندان علم رجال، تحمّل حدیث در كودكی و نوجوانی را جایز میشمرند(بهایی، بیتا، 273، صدر، بیتا، 439، فضلی، 1416ق، 224، غفاری، 1369ش، 167) و این در حالی است كه شیخ مفید در بازهی زمانی مورد نظر، در انتهای سنین نوجوانی و ابتدای جوانی بوده است. دیگر اینكه شواهدی در دست است كه شیخ مفید در این دوره از مشایخ دیگری نیز استماع حدیث كرده است. برای نمونه وی از ابوعلی احمد بن محمد الصولی در سال 352 قمری در مسجد براثای بغداد (شیخ مفید، 1403ق، 165) و نیز از ابوبكر محمد بن عمر الجعابی در ماه شعبان سال 353 قمری (همان، ص110) حدیث شنیده است. حتی یك گزارش از استماع حدیث او، از ابوالطیب الحسین بن محمد التمّار در جامع منصور بغداد، در دست است كه در صورت صحّت متن و گزارش، وی در سال 347 قمری در ده سالگی حدیث شنیده است. غفاری، مصحّح كتاب الامالی مفید، در حاشیهی كتاب، ابتدا در صحّت سند تردید كرده و سند را معلّق خوانده و تحمّل حدیث در این سنّ را بعید دانسته است، سپس رفع استبعاد میکند و میگوید: «البته تحمل حدیث در این سنّ از مانند شیخ مفید بعید نیست»(همان، ص96).
پس با توجه به این مطالب و بازهی زمانی ممکن برای استفادهی شیخ مفید از شیخ صدوق، امکان استفادۀ شیخ مفید از شیخ صدوق و استماع حدیث از وی وجود دارد. امّا با این همه باز هم نمیتوان ادّعای شاگردی شیخ مفید نزد شیخ صدوق را به سادگی و تنها با همین یک معیار و یک گزارش احتمالی پذیرفت. معیارهای دیگر برای ملاک قرار دادن رابطۀ شاگردی و استادی وجود دارد که در ادامۀ بحث به ترتیب تبیین و مورد بررسی قرار میگیرند.
3-4-میزان نقل از استاد
هنگامی كه از رابطهی استادی و شاگردی دو شخصیت علمی، در مباحث علوم حدیث و نقلی سخن میرود، انتظار میرود كه شاگرد از نظرات و اندیشههای استادش – حداقل مهمترین آنها- سخن گفته باشد یا اگر استادش محدّث است، شمارِ قابل توجهی از احادیث را از او نقل نماید. ولی – آنگونه كه در قسمت دوم این نوشتار خواهد آمد – مطالب و روایاتی كه شیخ مفید از شیخ صدوق نقل كرده است، بسیار اندك است. بیشترین حجم طرح آرای صدوق، مربوط به کتاب تصحیح الاعتقاد است که شیخ مفید، ابتدا نظرات صدوق را مطرح کرده، آنگاه به نقد یا ردّ آن میپردازد(شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، 1414). همچنین شیخ مفید در مواردی اندک، نظری از شیخ صدوق را به بحث و نقد میگذارد. مانند آنچه در کتاب المسائل السرویه در پاسخ به پرسشی آورده (شیخ مفید، 1414ق(و)، ص71) یا در کتاب اوائل المقالات، قول سی و هفتم در نقد نظریهی سهو النبی آمده است(شیخ مفید، 1414ق(الف)، ص171).
اگر شیخ مفید شاگرد شیخ صدوق باشد، مخاطب علمی ایشان، انتظار بیشتری از انعکاس آثار استاد در نوشتههای شاگرد را در نظر دارد. البته پیدا است که اختلاف مکتب قم و بغداد در مبانی و روشهای حدیثی و کلامی و نیز اختلاف این دو دانشمند در میزان بکارگیری عقل و نقل، در تنوّعبخشی به مطالب منقول از استاد در نوشته های شاگرد موثر بوده است.
نکتۀ دیگر اینکه، آنچه که از تعداد اندک نقل احادیث یا روایات از آثار صدوق در آثار شیخ مفید آشکار است؛ ممکن است از ناحیۀ هر اندیشمند، صاحبنظر و حتی محققان معاصر در حوزۀ حدیث نیز صورت پذیرد. با این تعداد روایتی که از آثار صدوق در نگارشهای مفید ظهور و بروز پیدا کرده است نمیتوان وی را بر اساس آنچه نقل کرده است شاگرد صدوق محسوب کرد. با این توضیح که اگر با این معیار مفید را شاگرد شیخ صدوق تلقی کنیم در نتیجه تمام افرادی که به همین مقدار از وی نقل روایت کردند یا حتی بیش از این تعداد را در آثارشان نقل و بررسی کردهاند را باید شاگرد صدوق به حساب بیاوریم در حالی که این چنین نیست.
در این مورد معیار دوم مفید نمیتوانسته شاگرد صدوق در معنای اصطلاحی باشد. شاید دورهای کوتاه او را درک کرده و برخی از احادیث یا یکی دو نمونه آثار او را به بررسی و نقد گذاشته است اما نمیتواند حاکی از آن باشد که وی شاگرد شیخ صدوق بوده است.
4-4-میزان تأثیرپذیری از استاد
یكی از مهمترین ملاكها در بررسی رابطهی استاد و شاگردی، میزان تأثیرپذیری شاگرد از استاد است. این تأثیر بیشتر در اندیشههای وی و نظرات منحصر بهفردش خودنمایی میكند. در رابطهی میان شیخ مفید و شیخ صدوق، هیچ اثری از تأثیرپذیری در یكی از موضوعات مختلف علمی چون فقه، حدیث ، كلام و .... و نیز هیچ متابعت و پیروی در نظرات خاص و منحصر به فرد مشاهده نمیشود. اگرچه این نکته خطابی و یا برگرفته از تلقّیهای غیر دقیق علمی به نظر میآید، ولی در بررسی و داوری دربارهی حادثه یا حقیقتی که قرنها پیش روی داده، ملاکهای بهتری در دست نیست. عموم دانشیان از یک شاگرد انتظار دارند که استادش تأثیر پذیرفته باشد و این تأثیر در آثار برجایمانده از شیخ مفید مشاهده نمیگردد.
برای مثال دربارۀ عقل، شیخ صدوق به هیچوجه در آثارش به صورت مستقل بابی نگشوده است یا در مواردی که استفاده از مناظره به معنای جدل را ناروا و به ضرر دین و معرفت میداند مستقیم اشاره و اذعان داشته است(شیخ صدوق، 1414ق، 10و 74). با این وجود با بررسی آثار و خوانش متون به جای مانده از صدوق میتوان به این نکته پی برد که برای عقل نیز به عنوان منبع معرفت توجه داشته است برای مثال در اشاره به احتمال پیامبری شخصی با مشخصات حی بن یقظان، چنین بیان میکند که اگر چنین شرایطی پیش آید و شخصی با فطرت و آنچه که خود درک میکند به وجود خداوند برسد این شخص حجّت خدا بر خودش و پیامبر ظاهری است(موسوی، اتحاد، 1402ش، 253). وی معتقد است در اعتقادات باید سراغ عقل رفت همانطور که اثبات وحی از طریق عقل ضرورت دارد(نیازی، محمودی، 1390ش، 83). روایاتی از صدوق در متن آثارش مشاهده میشود که نشان میدهد وی مخالف عقل و خردورزی نمیباشد بلکه به طور کلی از روایاتی که عقل و نقل را توام و همراه با یکدیگر دارد بیشتر بهره میبرد(شیخ صدوق، 1361ش، ص149).
اما مفید معتقد است انسانها همواره به رسول نیاز دارند و تنها با قوۀ عقل نمیتوانند دارای تکلیف باشند. وی معتقد است اگر میان قوم و قبیلهای پیامبری مبعوث نشود آنها هیچ تکلیفی نخاوهند داشت و عقل انسانی هم آنان را الزام به تکلیف نمیکند و چون پیامبر نداشتهاند در قیامت عذاب هم نمیشوند(شیخ مفید، 1414ق(الف)، 4/ 45). اتفاقا همین تعارض فکری مفید با صدوق موجب شده است که در تصحیح الاعتقاد به نقد شیخ صدوق بپردازد(شیخ مفید، 1414ق(ب)، 72). همین امر میتواند شاگردیِ مفید نزد صدوق را زیر سوال برود. از میان معدود مواردی که از صدوق نقل کرده است بخش قابل توجه آن نقد آرا و تعارض با آرای صدوق است.
با توجه به اینکه رسالت این پژوهش بررسی موشکافانۀ این مبحث یا مباحثی از این قبیل در اندیشۀ دو اندیشمند از دو مکتب متفاوت قم و بغداد نیست، نمونۀ ارایه شده در فرصت این پژوهش به عنوان شاهد مثالی از بسیار مواردی که در این خصوص شاهد هستیم و مشخص مینماید معیار تاثیرپذیری شاگرد از استاد در مفید بروز نداشته است. در نتیجه براساس این معیار نیز احتمال شاگردی مفید نزد صدوق نیز ضعیف میگردد.
5-4-تصریح به رابطه استاد و شاگردی
در میان دانشیان مسلمان مرسوم است كه هرگاه شاگردان، از استادان خود نام میبرند یا وقتی كه چیزی را از ایشان نقل میكنند، از ایشان به احترام و عظمت یاد كرده و ایشان را به عنوان استاد، به مخاطب خود میشناسانند. در این معرفی از الفاظی مانند شیخی، شیخنا، مشایخنا و ..... استفاده میشود. برای نمونه شیخ صدوق ، هنگام نام بردن از استادش ابن الولید ، تعبیری اینچنین میآورد: سمعت شیخنا محمد بن الحسن بن الولید رضیالله عنه .... (شیخ صدوق، 1361ش، 150و شیخ صدوق، 1362ش، 157).
همچنین شیخ طوسی از استاد خود، شیخ مفید با عبارت شیخنا، تعبیر میکند.(طوسی، 1365ش، 1/3) اما در میان متونی كه شیخ مفید در ارتباط با شیخ صدوق آورده است، هیچ لفظی مبنی بر اقرار به استادی شیخ صدوق، وجود ندارد. اسناد روایاتی كه شیخ مفید از شیخ صدوق نقل كرده است، همچنین اسناد و اجازاتی كه در كتابها و نوشتههای نویسندگان دیگر به نقل و اجازهی شیخ مفید از شیخ صدوق حكایت دارد ، شاهدی است بر اینكه شیخ مفید از شیخ صدوق بهرهمند شده است. امّا هیچ تصریحی و یا هیچ مباهات و افتخاری بر این بهرهمندی وجود ندارد. به دیگر سخن شیخ مفید – چنان كه مرسوم است - هیچگاه ابراز نكرده كه شاگرد شیخ صدوق بوده و به این شاگردی خرسند بوده و افتخاركند. البته شایستهی بیان است که شیخ صدوق هم در هیچیک از آثار خود نامی از شیخ مفید به میان نیاورده و او را شاگرد خود معرفی نکرده است.
6-4-ترویج آرا و اندیشههای استاد
از نشانههای شاگردی یك دانشجو برای یك استاد – در بسیاری از موارد- این است كه او را به استادی و آرا و اندیشههای وی را به درستی، پذیرفته باشد و در مسیر نشر و ترویج آنها بكوشد. در میان آثار موجود شیخ مفید، کمتر نشانهای از این مهم، وجود دارد. یعنی شیخ مفید تقریباً در هیچ یك از نوشتههایش، نظر و رأیی از شیخ صدوق را برای ترویج و نشر یا تأیید و اثبات، نقل نكرده است. بلكه به طور معمول هرگاه نظری یا مطلبی را از وی نقل میكند، به انگیزهی نقد آن است. البته نباید از نظر دور داشت كه شیخ مفید همیشه با شیخ صدوق مخالفت نمیكند، بلكه در برخی از موارد خاص، اگر سخن و نظر شیخ صدوق را مطابق نظر خود دانست، آن را تایید كرده و از او تعریف میكند. این نمونههای اندک فقط در مواردی از کتاب تصحیح الاعتقاد وجود دارد. شیخ مفید در این مقام نمیتواند همهی آنچه شیخ صدوق تحت عنوان اعتقادات شیعه آورده است، ردّ کند. به ناچار برخی از آنها را تایید کرده یا از کنار آنها بدون اظهار نظر میگذرد. برای نمونه در بحث معنی فطرة الله میگوید: «والذی أورده أبوجعفر فی بیان ..... الخلق و هدایتهم الی الرشد علی ما ذكر و قد أصاب فی ذلك و سلك الطریقة المثلی فیه و قال ما یقتضیه العدل و یدلّ علیه العقل و هو خلاف مذهب المجبّرة الرّادّین علی الله فیما قال و المخالفین فی أقوالهم دلائل العقول؛ آنچه ابوجعفر در بیان ... خلق و هدایت آنها به سوی رشد ذکر کرده است، درست است و او در این مورد راه درست را پیموده و آنچه را که عدالت اقتضا میکند و عقل بر آن دلالت دارد، گفته است. این برخلاف مذهب جبرگرایانی است که در گفتههای خود به خداوند اعتراض میکنند و با دلایل عقلی مخالفت میورزند»(شیخ مفید، 1414ق(ب)، 62).
شایستهی بیان است که شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد فقط به بیست و پنج فقره از فقرات کتاب الاعتقادات فی دین الامامیه پرداخته است. در حالی که شیخ صدوق اعتقادات خود را در چهل و پنج باب سامان داده است. همچنین باید گفت که شیخ مفید در این بیست و پنج مورد اختلاف نظر با شیخ صدوق یکسان عمل نکرده است. بلکه اشکالات او متنوع بوده است. برخی از آنها اختلاف در معنای لغوی است مانند معنای کشف الساق(شیخ مفید، 1414ق(ب)، 28) و قضا و قدر(همان، 54) و مانند آن. برخی از اختلافات تفسیری است. مانند معنای فطرت(همان، 63) و نفخ روح(همان، 31). دستهای از اختلافات نظیر اختلاف در معنای بداء (همان، 65) و اراده و مشیت (همان، 48) و ... نیز اعتقادی است.
در کتاب بین العلمین، در مقام قضاوت دربارۀ اختلافات این دو عالم شیعی، مولف در بیشتر موارد حق را به شیخ صدوق داده و در مواردی اندک، نظر شیخ مفید را درستتر میداند(صافی گلپایگانی، 1404ق، 290، 319) وی در مواردی تصریح کرده است که شیخ مفید در این مورد اشتباه کرده است(رک: همان، 288، 302، 305، 311، 321 و ....).
یکی از مواردی که ایشان به دفاع از شیخ صدوق برمیآید، در جایی است که شیخ مفید بنا بر دأب خود در این کتاب، احادیث مورد اعتماد صدوق را از احادیث شاذّ میخواند. برای نمونه صافی در این مقام گفته است: «بر چه اساس و معیاری این احادیث از شواذّ برشمرده شده است؟ در حالی که شیخ صدوق در کتاب التوحید خود، سی و شش حدیث در این باره نقل کرده است؟»(صافی گلپایگانی، 1404ق، 303).
در نتیجه با این پژوهشها و نتایجی که مبنی بر عدم انتساب تصحیح الاعتقاد به شیخ مفید ارایه و تبیین شده است همین تعداد نقل روایت هم از طریق شیخ مفید از شیخ صدوق محل اشکال است و از حیّز انتفاع ساقط میشود. همین امر خودش دلیل دیگری است که این رابطۀ موجود گزارش شده بین شیخ مفید و شیخ صدوق را تنها رابطهای در حد مروی عنه و راوی در نظر بگیریم نه رابطهای که تلمیذ با استاد خود طی سالیان متمادی و با ویژگیهای خاص خود داراست.
7-4-احترام شاگرد به استاد
در پرتو آموزههای اسلامی، فرهنگ تعلیم و تربیت اسلامی، در رابطهی استاد و شاگرد حاكم است. استاد با رعایت اخلاق الهی در ضمن آموزش ، جان تشنگان علم و معرفت را سیراب میسازد. شاگرد نیز با آموختن ادب و اخلاق در كنار دانش، كمال احترام و بزرگداشت را نسبت به استادش مراعات مینماید. ناقدان اندیشهها و اقوال نیز در نقد علمی ادب و انصاف را قرین حقجوییهای علمی خود قرار داده و به نقد نظرها و سخنها میپردازند نه نقد شخصیتها. به دیگر سخن، درستی یا نادرستی دیدگاهی را با دلایل علمی، بیان میدارند، نه اینکه گویندهی سخن را ارزیابی کرده و ناروایی را به شخصیت او نسبت دهند.
امّا در رابطهی میان شیخ مفید و شیخ صدوق -كه استاد و شاگردشان میدانند- ، چنین رابطهی را به صورت خیلی كمرنگ مشاهده میشود. برخلاف انتظار، جز مواردی اندک، شیخ مفید رعایت احترام لازم را نسبت به شیخ صدوق ندارد. برای روشنتر شدن مطلب به چند نمونه از موارد بیاحترامی علمی و اخلاقی شیخ مفید نسبت به شیخ صدوق اشاره میشود.
ایشان در کتاب تصحیح الاعتقاد در فصل اراده و مشیت میگوید: «آنچه را شیخ ابو جعفر ره در این باب ذكر نموده است، درست نبوده و معانى آن مختلف و متناقص مىباشد و علتش آن است كه او بر ظواهر احادیث مختلفه، عمل نموده است. شیخ ابو جعفر (ره) به نظر و تأمّل اعتقاد نداشت که بتواند میان حق و باطل تمییز بدهد و بر مقتضاى حجت و برهان عمل كند و كسى كه در مذهب خود بر اقاویل مختلفه و تقلید راویان اعتماد نماید، وضعش در ضعف آن است که ما بیان نمودیم ....»(شیخ مفید، 1414ق(ب)، ص52) همچنین درتفسیر آیات القضاء والقدر گفته است: «شیخ ابو جعفر در این باب بر چند حدیث شاذ اعتماد کرده است كه از براى آنها توجیهاتى است كه هر گاه صحیح بوده باشد و سندهاى آنها ثابت باشد، علما آنها را مىشناسند. او در این باب سخن محصل و درستى نگفته است و به تحقیق كه براى او سزاوار بود كه وقتی براى قضا، معنایى (این معنى را) را نمیشناسد، آن را برای اهلش وانهد...»(همان،52) و نیز در باب مشهور به فی النفوس والارواح چنین گفته است: «كلام ابى جعفر ابن بابویه در باب نفس و روح بر طریقه حدس و گمان است، نه بر اساس تحقیق و اگر ابو جعفر بر همان روایت احادیث اختصار مینمود و از ذكر معانى آنها خودداری مینمود، براى او از داخل شدن به بابی که راه رفتن در آن برای او ضیق و تنگ است، بهتر میبود...»(همان، 79).
شیخ مفید در همین باب پای را فراتر نهاده و شیخ صدوق را حتی همسان با اهل تناسخ و حشویه دانسته است. سخن وی چنین است: «اما آنچه را که ابوجعفر دربارهی خلقت ارواح پیش از بدن ...از احادیث آحاد و بر طریق افراد است ...این حدیث توجیهی غیر از آن دارد که اهل تناسخ گمان کردهاند و امر بر حشویّهی شیعه مشتبه شده و توهّم کردند که ذوات فعاله كه مامور و منهى میباشند در عالم ذرّ مخلوق بودهاند و یك دیگر را تعقل مینمودهاند و ادراك میکردند ...»(همان، 81-82).
از جمله اتهامات شیخ مفید که بر شیخ صدوق وارد میسازد عقلگرا نبودن وی است. وی در یكی از متونش دربارهی شیخ صدوق و نظرش بیان داشته است: «...این نکتهای است که هیچ عاقلی به سوی آن نمیرود. همچنین برای هر کسی که شناختی نسبت به حقایق امور ندارد، شایسته نیست که در آن سخن به اشتباه گوید. آنچه که أبوجعفر رحمهالله در معنای روح و نفس بدان تصریح کرده است، عین قول معتقدان به تناسخ میباشد؛ بدون اینکه بداند این قول ایشان است. پس جرم او بر علیه خودش و دیگران بزرگ است. همچنین سخن او که گفته است: أن الانفس باقیة، عبارتی مذموم بوده و لفظ آن مخالف الفاظ قرآن است»(همان، ص87).
شیخ مفید در کتاب المسائل السرویة در پاسخ به پرسش فردی دربارهی جواز عمل به نظرات فقهی شیخ صدوق نیز گفته است: «آنچه را که ابوجعفررحمه الله نقل کرده است، اگر از راههایی که بوسیله آن سخن ائمه علیهمالسلام، ثابت میشود، ثابت نشده،عمل کردن به همهی آن واجب نیست. زیرا اینها اخبار آحاد است که نه موجب افزایش علم است و نه سبب وجوب عمل..... و اصحاب حدیث هر چه که به دستشان برسد، نقل میکنند و بر شیوهی معلومی عمل نمیکنند. ایشان اهل اندیشه و تحقیق نیستند و در آنچه که روایت میکنند، فکرنمیکنند. روایات نقل شده از ایشان درهمآمیخته است و نمیتوان درست را از نادرستِ آن تمییز و تشخیص داد. ابوجعفر هرچه را که شنید، روایت کرد و هرچه در حافظه داشت ، نقل نمود و مسئولیت آن را نیز نپذیرفت»(همو، 1414ق(و)، 72-73).
موسوی جابری در کتاب البیان السدید پس از نقل مواردی از درشتیهای شیخ مفید در نقدهایش بر نظرات شیخ صدوق، پس از نقل جملهی فوق، مینویسد:«مشاهده میکنید که این سخن شیخ مفید در حق شیخ صدوق در غایت قساوت و اتهام است. آنجا که روش صدوق را به صورت کامل بر اساسهای غیرصحیح قائم دانسته و آن را شبیه به روش اهل حدیث از اهل سنت میداند که بدون فکر و نظر فقط به ظاهر احادیث اکتفا میکنند»(موسوی جابری، 1430ق، 351).
5- بررسی و تحلیل مرویات مفید از صدوق
گذشته از آن كه رابطهی علمی میان دو نفر چگونه بوده و در چه مدّت در جریان بوده است، بررسی كمّی و كیفی آنچه كه راوی و محدّث از مرویّ عنه نقل كرده، پژوهشگر را در رسیدن به یك نگاه روشنتر یاری میرساند. شاید برای عدهی زیادی از دانشیان مایهی شگفتی باشد كه بداند – با اینهمه شهرتی كه از وجودِ رابطهی شاگرد و استادی بین مفید و صدوق به گوش رسیده است – فقط در یك كتاب از كتابهای روایی مفید- مانند الامالی، المزار و الارشاد- از شیخ صدوق حدیث نقل شده و آن كتاب الامالی است.
در كتاب الامالی ، اگرچه شیخ مفید از مشایخ متعدّد قمی مانند احمد بن محمد بن الحسن بن الولید، فرزند ابن الولید معروف(شیخ مفید، 1403ق، 1، 11، 12، 60، 67، 84 و ...) همچنین از حسن بن حمزه علوی طبری از ابن الولید(همان، 8، 33، 253، 317 و ...) و نیز از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه (همان، 9، 11، 12، 42، 45، 68، 85 و ...) و ... استفاده كرده است ولی در این میان فقط بیست و دو حدیث ، از شیخ صدوق نقل كرده است(همان، 9، 43، 44، 51، 52، 53، 67، 75، 130، 157، 213، 217، 218، 219 و ...). در كتابهای دیگر شیخ مفید هم - كه كتابهایی فقهیاند - فقط چند روایت از صدوق نقل شده است(شیخ مفید، 1414ق(ج)، 25و 54 ؛ شیخ مفید، 1414ق(د)، 27).
بنابراین در كتابها و رسالههای شیخ مفید كه اكنون در اختیار ما است و تعداد آنها هم كم نیست، كمتر از سی حدیث و مطلب از شیخ صدوق نقل شده است. بر هر ناقدی روشن است كه نقل روایت شیخ مفید از شیخ صدوق، در مقابل ادّعای شاگردیاش به غایت اندك است. علاوه بر تعداد روایات منقول از صدوق، نكتهی با اهمیت دیگری نیز پیش دید ما است و آن بررسی موضوعاتِ احادیث نقل شده است. پاسخگویی به پرسشهایی چند فراروی مدّعیان شاگردی شیخ مفید نزد شیخ صدوق وجود دارد. از جمله آن که : آیا شیخ مفید احادیثی را در ابواب اعتقادی از شیخ، نقل كرده است؟ یا اینكه در كتابهای اعتقادیاش حدیثی از صدوق نقل كرده است؟ و یا پرسش دقیقتر اینكه آیا صدوق در بغداد احادیث اعتقادی مورد قبول مكتب قم را نشر داده است یا خیر؟ از مقولهی اعتقادات كه بگذریم، آیا شیخ مفید، در مسایل مهم و اختلافی فقهی، تفسیری و مانند آن هم، حدیثی از صدوق روایت كرده است؟ اكنون با بررسی موضوعات نقل شدهی در احادیث مروی از شیخ صدوق، به پاسخگویی به این پرسشها خواهیم پرداخت.
در مجموعهی احادیث نقلشده در کتاب الامالی، شیخ مفید ده حدیث را در فضایل و مناقب اهلبیت علیهمالسلام نقل كرده است. همچنین ده حدیث در باب مسایل اخلاقی، دو حدیث دربارهی بطلان قیاس و چهار حدیث فقهی هم از شیخ صدوق روایت كرده است. در كتاب خلاصة الإیجاز نوشتهی شیخ مفید، حدیثی از صدوق نقل شده كه دربارهی جواز متعه است. مفید اینگونه گفته است: « و روی ابن بابویه باسناده أن علیاً علیهالسلام ...»(مفید، 1414ج، ص25). همچنین در این كتاب پس از نقل نظر شیخ صدوق دربارهی جایز نبودن متعه برای فرد غیرمعتقد به آن ، به نقل روایتی از امام صادق علیه السلام اشاره میكند:« ذهب الشیخ ابوجعفر محمد بن علی بن الموسی القمی نزیل الری الی تحریم المتعة علی غیر المعتقد لتحلیلها و علی غیر العارف بشرائطها من الرجل والمرأة. و روی ذلك أیضاً عن الصادق علیهالسلام»(همان، 54).
در كتاب ذبائح اهل الكتاب هم، روایتی را از شیخ صدوق نقل كرده كه مضمون آن جایز نبودن گوشت حیوان ذبح شده، توسط فرد ذمّی است(شیخ مفید، 1414ق(د)، 27) ملاحظه میگردد كه احادیثی كه مفید از شیخ صدوق نقل كرده است، بیشتر در موضوعاتی است كه هیچ اختلاف مهمی در آن نیست و ابواب و موضوعات مهم اعتقادی و فقهی را هدف قرار نداده است. حوزهی اخلاق (شیخ مفید، 1403ق، 283 ،236 ،157 ،68 ،67 ،51 ،44 ،43) و فضایل و مناقب اهلبیت علیهمالسلام (همان، 335 ،281 ،280 ،219 ،218 ،217 ،213 ،130 ،53 ،9) از حوزههایی است كه شیخ صدوق با همهی اختلاف و مخالفتش با صدوق در نقل آنها از صدوق ، اشكالی نمیبیند. لازم به بیان است كه از مجموع روایاتی كه شیخ مفید از شیخ صدوق نقل كرده است، نیمی از آنها در كتابهای صدوق – كتابهایی كه اكنون در دست است - موجود نیست(رک: شیخ مفید، 1403ق، 52، 130، 157 و ...). در روایاتِ موجود هم، بیشتر آنها با تفاوتهایی در سند و الفاظِ متن نقل شده است(رک: همان، 9، 43، 44، 51 و ...).
نتیجه
نتیجهی بحث اینکه برخلاف آنچه که شهرت فراوان دارد، شیخ مفید شاگرد شیخ صدوق نبوده و نهایت چیزی که میتوان دربارهی رابطهی علمی میان این دو شخصیت علمی قرن چهارم گفت این است که شیخ مفید در زمان حضور شیخ صدوق در بغداد در فاصلهی سالهای 352 تا 355 قمری ، از او اجازهی روایت دریافت کرده و برخی از کتابهای پیشینیان را از طریق ایشان روایت میکند. همچنین علاوه بر کتابهای گذشتگان، برخی از کتابها و روایتها را از شیخ صدوق نقل میکند. با توجه به معیارهایی که در این پژوهش در خصوص بررسی احتمال ارتباط شاگرد و استادی شیخ مفید و شیخ صدوق ارایه و تبیین شد؛ فرضیۀ شاگردی مفید برای صدوق بسیار ضعیف گزارش میشود. مدت زمان شاگردی مفید نزد صدوق دورهای بسیار کوتاه و در زمان نوجوانی و جوانی شیخ مفید محسوب میگردد، میزان نقل روایات از صدوق در آثار مفید بسیار کمرنگ و آن هم در قالب نقد مطالب صدوق است نه صحت بر آن گذاشت یا دنبالهروی از عقاید و اندیشههای صدوق. تصریح به رابطۀ استاد و شاگردی که دیگر معیار مشخص شده در این پژوهش است در خصوص این دو شخصیت در آثارشان اشارهای حاصل نشد. همچنین ترویج آرای استاد و احترام به استاد از سوی شیخ مفید آنچنان که در تعریف رابطۀ شاگرد و استادی مرسوم است از بررسی متون برجای مانده و بررسی گفتمان این دو اندیشمند احصا نشد.
منابع
1. ایزدخواستی، زینب و همکاران (1400ش)، «رویکرد شیخ صدوق و شیخ مفید درباره اعتبار اخبار آحاد ضعیف در حوزه اعتقادیات»، پژوهشنامۀ قرآن و حدیث، شماره 28.
2. بهایی العاملی، بهاء الدین محمد (بیتا)، مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین، بصیرتی،قم.
3. بیگمحمدی، مصطفی، یاوری سرتختی، محمدجواد(1401ش)، «بررسی تطبیقی دیدگاه های شیخ صدوق و شیخ مفید در اخبار شهادت یا وفات امامان (ع)»، تاریخ اسلام در آیینه پژوهش، سال 19، شماره2.
4. ترکمانی، حسینعلی (1377ش)، «ابوهریره و نشر اسرائیلیات و احادیث موضوع»، علوم حدیث، شماره 10.
5. حریرچی، فیروز (1345ش)، پارسیان عربینویس، تهران، ارژنگ.
6. ستّار، حسین، خاتمی، عاطفه (1397ش)، «بررسی و مقایسۀ میزان تاثیرگذاری ابن بابویه و ابن ولید بر شیخ صدوق»، سال 10، شماره 20، دوفصلنامۀ حدیثپژوهی.
7. شریعتی، فهیمه (1386ش)، «تقریب مبانی کلامی شیخ صدوق (ره) و شیخ مفید (ره)»، آینه معرفت، شماره 11.
8. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1417ق) ، الأمالی، قم: موسسه بعثت
9. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1414ق)، اعتقادات الامامیه، قم: کنگره شیخ مفید.
10. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1404ق)، عیون اخبار الرضا(ع)، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت: مؤسسه اعلمی.
11. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1404ق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق : علی اکبر غفاری ، قم:مؤسسّه نشر اسلامی.
12. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1405ق)، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق : علی اکبر غفاری ، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
13. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1361ش)، معانی الاخبار، تحقیق : علی اکبر غفاری ، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
14. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1418ق)، الهدایة فی الاصول والفروع، تحقیق : مؤسسّه امام هادی (ع) ، قم: مؤسسّه امام هادی (ع).
15. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1362ش)، الخصال، قم: جامعه مدرسین.
16. شیخ مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (1403ق)، الأمالی، تحقیق:حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری ، قم: مؤسسه نشر اسلامی.
17. شیخ مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (1414ق)، اوائل المقالات، تحقیق : ابراهیم انصاری ، بیروت: دار المفید.
18. شیخ مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (1414)، تصحیح اعتقادات الأمامیة ، تحقیق : حسین درگاهی ، بیروت: دارالمفید.
19. شیخ مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (1414ق)، خلاصة الایجاز، تحقیق: علیاكبر زمانینژاد، بیروت: دارالمفید.
20. شیخ مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (1414ق)، ذبائح أهل الكتاب، تحقیق: مهدی نجف ، بیروت: دارالمفید.
21. شیخ مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (1414ق)، عدم سهو النبی ص، تحقیق: سیدمحمدرضا حسینی جلالی، بیروت: دارالمفید.
22. شیخ مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (1414ق)، المسائل السرویه، تحقیق: صائب عبدالحمید، بیروت: دارالمفید.
23. طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (1365ش)، تهذیب الاحکام، تحقیق : سید حسن خرسان، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
24. صافی گلپایگانی، لطف اللّه (1404ق)، بین العلمین الشیخ الصدوق و الشیخ المفید، در ضمن مجموعه الرسائل، قم: موسسه امام صادق(ع) و موسسه بعثت.
25. صدر، سید حسن (بیتا)، نهایه الدرایه، تحقیق: ماجد الغرباوی، قم: مشعر.
26. غفاری، علی اکبر (1369ش)، دراسات فی علم الدرایه(تلخیص مقباس الهدایه علامه مامقانی)، تهران: دانشگاه امام صادق علیهالسلام.
27. فضلی، عبدالهادی (1416ق)، اصول الحدیث، بیروت: ام القری.
28. مامقانی، عبداللّه (1352ش)، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف، مطبعة مرتضویه.
29. معارف، مجید (1389ش)، محدث صادق، تهران، همشهری.
30. موسوی، سیّد محسن، اتّحاد، سیّده فرناز(1402ش)، «بررسی احتمال پیامبری حیّ بن یقظان در اندیشۀ شیخ صدوق»، پژوهشنامۀ کلام، سال 10، شماره 18.
31. موسوی جابری، سید فاضل (1430ق)، البیان السدید فی اعتقادات الصدوق والمفید، قم: پرهیزکار.
32. نجاشی، ابوالعباس احمدبن علی (1416ق)، رجال النجاشی(فهرست اسماء مصنفی الشیعه)، قم: مؤسسه نشر اسلامی.
33. نوری، میرزا حسین (1408ق)، خاتمة مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسه آل البیت (ع).
34. نیازی، محمدعلی، محمودی سید احمد (1390ش)، «بررسی روششناختی تطبیقی اندیشۀ کلامی صدوق و مفید»، الهیات تطبیقی، سال دوم، شمارۀ 6.
35. هاشمی شاهرودی، محمود (1382ش)، فرهنگ فقه فارسی، قم: موسسه دائرةالمعارف فقه اسلامی.
[1] . استادیار دانشگاه مازندران، ایران (نویسنده مسئول): m.musavi@umz.ac.ir
[2] . دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه مازندران، ایران: s.ettehad08@umail.umz.ac.ir
[3] . صدوق در ابتدای سند برخی احادیث به حضور خود در سالهای مختلف در شهرهای عراق، اشاره کرده است که بخشی از آنها در پی میآید: حدّثنا آبوالحسن علی بن ثابت الدوالینی بمدینه السلام(بغداد) سنه اثنتین و خمسین و ثلاثمأه(صدوق، عیون أخبارالرضا ع ،ج1،ص59). حدّثنا محمدبن بکران النقّاش بالکوفه سنه اربع و خمسین و ثلاثمأه(همان،ص129)
[4] . با مراجعهای به الفهرست شیخ طوسی یا جستوجوی نرمافزاری میتوان به این نکته پی برد. برای نمونه نگاه کنید به طوسی، الفهرست، صص 40، 56، 81، 97، 129 و ......