هدف پژوهش حاضر، بررسی رویکرد برنامه درسی غالب اعضای هیأت علمی (تمرکزی، مصالحه جویانه و تمایزی) دانشگاه شاهد بوده است. روش پژوهش، توصیفی ـ تحلیلی و از نوع پیمایشی و از ابزار، پرسشنامه محقق ساخته متناسب سازی شده، حسب دیدگاه سعد شاور ( (Sad Shawer, 2010استفاده شده است. از أکثر
هدف پژوهش حاضر، بررسی رویکرد برنامه درسی غالب اعضای هیأت علمی (تمرکزی، مصالحه جویانه و تمایزی) دانشگاه شاهد بوده است. روش پژوهش، توصیفی ـ تحلیلی و از نوع پیمایشی و از ابزار، پرسشنامه محقق ساخته متناسب سازی شده، حسب دیدگاه سعد شاور ( (Sad Shawer, 2010استفاده شده است. از جامعه آماری اعضای هیأت علمی دانشکدههای هشت گانه دانشگاه با حجم 279 نفر، نمونهها با روش نمونهگیری طبقهای تصادفی پس از محاسبه حجم جمعیت در زیرگروههای هشت دانشکده و دو گروه جنسی، تعداد 161 نفر نمونه برآورد شدند. روایی صوری و محتوایی ابزار مورد تأیید صاحب نظران و پایایی آن نیز در آلفای کرونباخ 71/. بوده است. تحلیل آماری دادههای به کمک، شاخصهای: میانگین، انحراف معیار و نیز آزمون های استنباطی؛ t تی تک متغیره و دو گروه مستقل، F تحلیل واریانس یک راهه، آزمون تعقیبی توکی و فریدمن، انجام شده است. یافتهها نشان دادکه نوع ماهیت رشتههای علمی، میزان به روز بودن سرفصلهای آموزشی و نوع محتوای برنامه درسی دورههای آموزشی دکتری اجرا شده برای اعضای هیأت علمی در فرایند تحصیلات آنها، بر شکل گیری رویکرد برنامه درسی غالب آنان، مؤثر واقع شده و در طیفی از؛ مراعات کننده دقیق سرفصلهای آموزشی (تمرکزی) تا فعال در عرصه برنامه ریزی درسی کلاسی دانشگاهی (تمایزی) قرار میگیرند.
تفاصيل المقالة
تاریخ فلسفه تعلیم و تربیت با پنج واژه حیاتی و مهم روبهرو بوده و هست و این واژگان پنج موقعیت را در بحث مربوط به فرایند تدریس و یادگیری در دنیای مدرن تعیین نمودهاند. این کلمات عبارتند از: ذهن، دموکراسی،ستمدیدگی، جامعه پذیری, حکایت و قصه. سه واژه اول به ترتیب با نامهای أکثر
تاریخ فلسفه تعلیم و تربیت با پنج واژه حیاتی و مهم روبهرو بوده و هست و این واژگان پنج موقعیت را در بحث مربوط به فرایند تدریس و یادگیری در دنیای مدرن تعیین نمودهاند. این کلمات عبارتند از: ذهن، دموکراسی،ستمدیدگی، جامعه پذیری, حکایت و قصه. سه واژه اول به ترتیب با نامهای فردریک هربارت ـ دیویی و پائولوفریره آمیخته است که در آمریکا و آمریکای لاتین و افریقا مطرح بودند و اجتماعی کردن با استفاده از ابزار دانش مربوط به مارکسیسم است که عمدتاً در برزیل، فرانسه و ایتالیا مورد تفسیر قرار گرفته است. واژه قصه و حکایت نیز به وسیله افراد مختلف در نقاط مختلف دنیا مورد استفاده قرار گرفته است و واژهای است که توسط طرفداران عملگرایی نوین ـ به ویژه گیرالدلی در تبیین تئوری تربیتی ـ مورد توجه واقع شده است. بسیاری از صاحب نظران معتقدند که شاید بتوان معنادارترین رشد در فلسفه آمریکایی در زمانهای اخیر را رنسانس در عملگرایی یعنی عملگرایی نوین تلقی نمود. با توجه به موارد مطرح شده هدف اصلی این مقاله بررسی نظریه تربیتی و رویکرد برنامه درسی از منظر عملگرایی نوین است. روش پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است. نتایج بررسیها نشان داد که مبانی عملگرایی نوین را باید در اندیشههای افرادی چون رورتی، کواین، پاتنام، برنشتاین، وست، دیوید سون، شوستر من و براندون جستجو نمود. عملگرایی نوین بر اصولی چون طرد معرفت شناسی بنیادین، تأکید بر زبان، یگانگی دانش، همبستگی اجتماعی به جای عینیت محض، پرورش شهروند دمکراتیک فکور تأکید دارد. از منظر عملگرایی نوین یک تئوری تربیتی باید دارای سه ویژگی توصیفی ـ تشریحی، خاص و عملی باشد. آنها برای تعلیم و تربیت پنج مرحله شامل تعیین حکایت، مرتبط ساختن حکایت با مسائل زندگی، خلق حکایت جدید، نقد حکایت و مقایسه آن با قصههای ملی و جمعی مطرح کرده، رویکرد مناسب برنامه درسی برای دوران پیش از دانشگاه را رویکرد تلفیقی و برای دوران پس از دانشگاه رویکرد پروژه محور معرفی میکنند.
تفاصيل المقالة
پژوهش حاضر با هدف بررسی رویکردهای برنامه درسی دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشته برنامه درسی صورت گرفت. روش از حیث هدف، کاربردی و از جهت روش، توصیفی ـ پیمایشی بود. جامعه آماری پژوهش، شامل همه دانشجویان رشته برنامه ریزی درسی دانشگاه فردوسی مشهد در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری أکثر
پژوهش حاضر با هدف بررسی رویکردهای برنامه درسی دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشته برنامه درسی صورت گرفت. روش از حیث هدف، کاربردی و از جهت روش، توصیفی ـ پیمایشی بود. جامعه آماری پژوهش، شامل همه دانشجویان رشته برنامه ریزی درسی دانشگاه فردوسی مشهد در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 88 ـ 89 بود (51 نفر). کلیه دانشجویان به روش سرشماری انتخاب شدند و پرسشنامه محقق ساخته رویکردها را تکمیل نمودند. این پرسشنامه بر اساس رویکردهای برنامه درسی ارنشتاین (رفتاری، سیستمی، مدیریتی، علمی، انسان گرایی و نو مفهوم گرایی) در قالب 30 گویه با یک مقیاس چهار گزینهای بر اساس طیف لیکرت بود. دادههای حاصل با استفاده از آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و آمار استنباطی (تحلیل واریانس یک راهه و چند راهه) تجزیه و تحلیل شد. یافتهها نشان داد: 1 ـ غالبترین رویکرد دانشجویان، رویکرد انسان گرایی و کمترین میانگین مربوط به رویکرد رفتاری بود و به طور کلی، دانشجویان مورد بررسی به رویکرد غیر فنی، گرایش بیشتری داشتند. 2 ـ بین دانشجویان در رویکرد فنی و غیر فنی بر حسب جنسیت تفاوت معناداری وجود نداشت 05/0p>. 3- بین دو مقطع تحصیلی در دو رویکرد فنی و غیر فنی تفاوت معنادار نبود 05/0p>. 4- بین سال ورود و گرایش به رویکرد غیر فنی دانشجویان تفاوت معناداری وجود نداشت(05/0>p). با توجه به این که دانشجویان مورد بررسی به رویکرد غیر فنی، گرایش بیشتری داشتند؛ اینگونه استنباط میگردد که غالب دانشجویان تحصیلات تکمیلی رشته برنامه درسی، با شیوههای آموزش و برنامههای درسی سنتی در چالش بوده، بیشتر با خط مشیهای تعلیم و تربیت جدید، هماهنگ و همسو هستند.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications