بررسی نقش یهودیان در تثبیت بابیت و بهائیت
سیدعلی حسنی آملی
1
(
عضو هئیت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم
)
الکلمات المفتاحية: انگلستان, تثبیت, بهائیت, بابیت, یهودیان مخفی,
ملخص المقالة :
جنبش بابیت و بهائیت که در حدود دویست سال پیش در ایران شکل گرفته است، بهرغم همه مخالفتهایی که با آنها صورت گرفته است، تثبیت شده و در ادامه گسترش یافته است. سؤال اصلی که در این رابطه مطرح میشود این است که جنبشها و گروههای نوظهور زیادی در طول تاریخ در تشیع در ایران یا دیگر مناطق شیعهنشین شکل گرفتهاند، ولی چون با مخالفتهای گسترده مواجهه شدند، از بین رفتند و خبری از آنها جز در اسناد و کتابها نیست، ولی بابیت و بهائیت به رغم مخالفتهای فراوانی که با آن شد، اما این جریان تثبیت شد و در ادامه گسترش پیدا کرد؟ عوامل این تثبیت چه میتواند باشد؟ آیا عوامل خارجی در این قضیه نقش داشتهاند؟نقش پیروان ادیان دیگر در این رابطه چه می باشد؟این تحقیق با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی تنها درصدد واکاوی نقش یک عامل خارجی و نقشآفرینی یهودیان در این رابطه است. نتیجه حاصله حکایت از آن دارد با توجه به وضعیت ایران در این دوره زمانی، تثبیت و گسترش این جنبش بدون دخالت عوامل خارجی و نقشآفرینی عدهای در داخل ممکن نبوده است. کشور انگلستان برای حفظ اهداف سیاسی و اقتصادی خود جهت ایجاد اخلال در اتحاد و هم بستگی ایرانیان، درصدد تثبیت جنبش بابیت و بهائیت در ایران با همراهی اقلیتی چون یهودیان برآمد.
بررسی نقش یهودیان در تثبیت بابیت و بهائیت
سیدعلی حسنی آملی
دانشیار گروه ادیان و عرفان، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، قم، ایران
چکیده
کلید واژه ها: یهودیان مخفی، بابیت، بهائیت، انگلستان، تثبیت
1. مقدمه
در طول تاریخ فرق و گروهها و جریانات مختلفی در ادیان و مکاتب بشری شکل گرفتهاند که انحراف از مسیر اصلی آنها بهحساب میآمدند. برخی از این گروهها و جریانات توانستند باقی بمانند و ادامه حیات دهند و حتی گسترش یابند و بعضی دیگر ادامه پیدا نکرده و از بین رفتهاند. سؤالی که به طور طبیعی به ذهن میرسد این است که چه عامل یا عواملی موجب تثبیت و گسترش این جریانات و فرقهای باقی مانده شده است و چرا بعضی از این جریانات دوام نیاورده و از بین رفتهاند؟
شکی نیست که بابیت و بهائیت جنبشی انحرافی در اندیشههای شیعی به حساب میآید و کسی از محققین آن را یک حرکت اصیل در شیعه به حساب نیاورده است؛ به همین علت با برخورد جدی علمای شیعه و حاکمان وقت مواجهه شده است.
در رابطه با این جنبش همانند گروههای همسان، سه مسئله وجود دارد که باید آنها را از هم جدا کرد:1. علل و زمینههای پیدایش، 2. علل تثبیت، 3 عوامل گسترش. شاید عاملی در هر سه زمینه نقش داشته باشد، اما این به این معنا نیست که نمیتواند علل یا زمینههای اختصاصی در هر یک از این زمینهها وجود داشته باشد.
در رابطه با چرایی پیدایی جنبش بابیت و بهائیت، نظریههای یازدهگانهای مطرح است(اسماعیلی، 1396، 23-55؛ آدمیت، 1362،456-457) و همچنین درباره گسترش آن نیز مطالب مختلفی مطرح است. اما در این بین نوشتهای که به عوامل تثبیت آن پرداخته باشد یافت نشده است.
مراد از تثبیت این است که که وضعیت گروه، فرقه و ادعای نوظهور به مرحلهایی از پایداری میرسد که دیگر از سویی احتمال از بین رفتن خود به خود آن منتفی است و از سوی دیگر زمینه برای گسترش آن هم فراهم میشود.
یهودیان در طول دو هزار سال گذشته اقلیتی ناچیز در بسیاری از کشورها بودند، بااین حال رد پای آنها را در بسیاری از تغییرات و تحولات جهانی و منطقهای و در بسیاری از فرقه ها و ادعاهای نوظهور میتوان دید.
گروندگان اولیّه به هر ادعا، گروه یا فرقه نوپدیدی، نقش اساسی در تثبیت و در ادامه در گسترش آن ادعا بازی میکنند؛ چون این عده با تحمل سختی و مشقتهایی که هر ادعای نوظهور دینی و اعتقادی بههمراه خواهد داشت، اولا: سدّی در مقابل مخالفتهای ازبین برنده و محوکننده ایجاد میکنند ثانیا: زمینه را برای ادامه حیات و گسترش آن فراهم و هموار میکنند.
بقا، رشد و گسترش جنبش بابیت و بهائیت در ایران مسئلهای بسیار قابل توجه است.؛ چون جریانی که با مسلّمات و ضروریّات باورهای اسلامی و شیعی مخالف است و توسط علما به کلی رد و طرد شده، چگونه در جامعه اسلامی شیعی ایران باقی مانده و در ادامه رشد و توسعه یافته است؟ آیا یهودیان در این امر همانند برخی از جریانات و جنبشهای مشابه نقش داشتهاند؟ براین اساس سؤال اصلی این تحقیق این است که یهودیان در تثبیت جنبش بابیت و بهائیت چه نقشی داشتهاند؟ سؤال فرعی این پژوهش این است که آیا یهودیان در این رابطه خودجوش و بدون هماهنگی عمل کردهاند یا براساس یک طرح و برنامه عمل کردهاند؟
این مقاله با بکارگیری روش توصیفی-تحلیلی درصدد برآمده است به این دو پرسش پاسخ گوید. براین اساس ابتدا به پرسش فرعی پرداخته شده و نقش عامل خارجی یعنی کشور انگلستان در این رابطه، به عنوان عامل هماهنگ کننده و برنامهریزی کننده توجه شده و در ادامه به نقش یهودیان به عنوان مجریان طرح انگلیسیان پرداخته شده است.
تحقیق در این مسئله اولا، به ما کمک میکند که فهم درستی از این جریان و بخشی از علل تثبیت آن پیدا کنیم، ثانیا، آگاهی از چگونگی تثبیت یک جریان نوظهور که زمان زیادی از آن نگذشته است، همه دستاندرکاران را نسبت به جریانهای نوظهوری که در زمانه ما در حال شکلگیری و فعالیت هستند، هوشیارتر میکند تا بتوانند تصمیمات درستی در جهت مقابله با انحرافات اتخاذ کنند.
2. نقش عامل خارجی در تثبیت
تحلیل وقایع و حوادثی که در دوران قاجار اتفاق افتاده است، بدون در نظر گرفتن عوامل و تأثیرگذاران خارجی ناقص و دور از واقعیت خواهد بود. ایران دوران قاجار ناخواسته درگیر«بازی بزرگ» شد که توسط کانونهای قدرت جهانی آن زمان، راه انداخته شده بود.(فرمانفرماییان،1389،13-14). کشور انگلستان به عنوان یکی از محورههای این«بازی بزرگ» نقشی بیبدیل در این ماجرا داشته است. در این«بازی بزرگ» ایران بین دو کشور روس و انگلیس تقسیم شد. در جنوب ایران، کنسول انگلیس در بوشهر کاملا مستقل از سفیرشان در تهران، دولت برتانیا را نمایندگی میکرد. کنسولگری با کادر ادارای و حمایت سخاوتمندانهی دولت انگلیسی هند و کمپانی هند شرقی برای خودش نیروی نظامی هم داشت.(شمیم، 1373،346-347) وظیفهی کنسول انگلیس، مدیریت منافع بریتانیا در خلیخ فارس از طریق گسترش داد و ستد با شیوخ عرب و رؤسای قبایل در هر دو سوی آب و از طریق گسترش داد و ستد و حمل و نقل کالاها در سرتاسر خلیج فارس بود. کنسول انگلیس از دولت هند دستور میگرفت. در شرق کشور نیز با از دست رفتن هرات و استقرار کنسول انگلیس در مشهد و کرمان، عمدهی خدمات تجارتی شرق کشور به دست انگلیسیها افتاد. روسها نیز با تصرف شمال ایران و استقرار کنسولهایش در هر شهر و بندر مهم شمال نفوذ خود را در ایران گسترش داد.(فرمانفرماییان،1389، ص 356-358)
انگلیسیها و روسها قصد داشتند ایران را کشور حائل مطیعی بین امپراتوری در حال توسعه روسیه در آسیای مرکزی و امپراتوری هندِانگلیس نگاه دارند. این امر با تقسیم ایران در سال 1286ش توسط روس و انگلیس به دو حوزهی نفوذ بین خود آشکارتر شد.(ایوری، 1389، 31-32؛ اسکندری قاجار، 1389، 37؛ ریشار، 1394، 40؛نصر، 1363، 294و 324و 338).
انگلیسیها با تسلط بر شبه قاره هند در صحنه سیاست جهانی عملا به رقابت با روسیه تزاری و فرانسه پرداخته بود. یعنی سلطه کامل انگلیس بر شبه قاره هند و احساس خطر از حمله احتمالی فرانسه و روسیه به هند، انگلیس را به سوی ایران کشاند.(نصر، 1363، 288 رائین،1357 ،25 ؛ شمیم، 1373، 316؛ آوری، 1369، 120؛ محمود، بیتا،1/ 15)
ایران دوره قاجار بهرغم همه ضعفهایی که داشت، کشوری مهم محسوب میشد. ایران با آن وسعت جغرافیایی و ثروت، از چند جهت برای استعمارگران انگلیسی به عنوان خطر محسوب میشد:الف: ایران آن زمان دارای مرز مشترک طولانی با هندوستان بود و از این جهت راه زمینی مناسبی برای دسترسی به هند بهحساب میآمد،ب: سابقه کشورگشایی ایران در هند، کاری که نادرشاه انجام داد، استعمارگران را نگران میکرد که نکند شاه دیگری بخواهد مجددا بر هند حاکم شود(محمود، 1/ 30)،ج: تعلقات فرهنگی و مذهبی با هند؛ به علت حضور فرهنگ ایرانی و اسلامی در هند، تعلقات فرهنگی و مذهبی میان بخشی از جامعه هند و ایران برقرار بود، به همین دلیل استعمارگران انگلیسی متوجه ایران شدند که از سویی درصدد کمک به بومیان هند برنیاید و از سوی دیگر به عنوان دروازه ورود به هندوستان به نفع رقبای اروپائی انگلیس عمل نکند.(همان،1/ 14و27) ازاینرو ایران، خطر بالقوهایی برای انگلیس محسوب میشد. دراین راستا انگلستان درصدد نفوذ در ایران و تضعیف آن برآمد.(نصر، 1363، 325)
نفوذ در حکومت ایران بوسیله مزدوران و کارگزاران ایرانی جامه عمل بهتن کرد که خود موضوع تحقیق مستقلی است و نمیتوان به آن در این مجال محدود پرداخت. تضعیف ایران، احتیاج به آن داشت که پایههای قدرت این کشور تضعیف شود. بدون شک اسلام و پایبندی به آن و حضور علمای بصیر، مجاهد و حاضر در صحنه، یکی از مهمترین مؤلفههای قدرت این کشور در طول سالیان متمادی بود.(بشیر،1388، 119-120) بههمین دلیل ما شاهد تلاش گسترده انگلستان در جهت تضعیف این عامل قدرت در ایران هستیم.( نصر،1363، 325) اسلام و آموزههای شیعی، وحدت و انسجامی در کشور بهوجود آورده بود که بهرغم بیکفایتیهای دولت مردان ایرانی آنعصر، سدی محکم در مقابل فزونطلبیهای استعمارگران ایجاد کرده بود و ملت را وادار به استقامت در مقابل آنها میکرد.(ریشار،1394، 70) ازجمله شواهد روشن این ایستادگی، صدور حکم جهاد توسط علما و بسیج مردم در جنگهای ایران و روس، مقاومت نهضت تنگستان علیه نیروههای انگلیسی و سرانجام نهضت تنباکو به رهبری علماء و با حمایت مردم در مقابل واگذاری امتیاز رویتر است. به همین جهت دولت استعمارگر انگلیس درصدد برآمد این عامل قدرت و اتحاد را به عامل ضعف و تفرقه تبدیل کند. سياست«تفرقه بيانداز و حكومت كن» در طول تاريخ بارها امتحان خود را پس داده و كارآمدياش را به نمايش گذاشته بود. ايجاد اختلاف مذهبي نيز پيشتر در عثماني آزمايش شده و انگلستان را براي سلطه بر آن كشور، به توفيق رسانده بود. اينك، انگلیس با درس گرفتن از اين تجارب درصدد برآمد با ايجاد تفرقهي مذهبي، اقتدار دين و روحانيت و به تبع آن، مقاومت ملت ايران را درهم شكند. به همین دلیل ما در این عصر شاهد پیامبر، امام زمان، نایب امام، درویش، قلندر و غیره هستیم که از سرزمین ایران میجوشد و از آسمان ایران میبارد. ازجمله آنها شیخ احمداحسائی است و سیدکاظم رشتی مجهولالهویه به عنوان واسطه میان امام زمان و بندگانش وارد عراق شدند و عَلَم انحراف بلند کرد، میرزاطاهر اصفهانی معروف به«حکاک» (اصفهانی،1335، 235)، شیخ مهدی قزوینی از شاگردان سیدکاظم رشتی آشوبگر دیگری است که مدتی گوشههایی از ایران را دچار فتنه کرد(همان)، سیدعلی الموسوی از مشعشعیان خوزستان خود را موعود اسلام خواند و در ایران و هند ناامنی ایجاد کرد، غلامعباس قادیانی سر برافراشت و خود را امام برحق خواند و مردم هند را بر لزوم اطاعت از بریتانیا دعوت نمود،(همان) از میان ترکمانان آدمی با نام«صوفی اسلام»لباس پیامبری پوشیده و با پنجاه هزار شمشیرزن روانه تسخیر خراسان شد(محمود،بیتا،1/247)، چون از ترکمن فوق چراغی برای استعمار روشن نشد، خواجه یوسف کاشغری را وارد صحنه کردند و بیش از 20هزاز پیکارگر تحت عنوان ظهور امامزمان برای نجات ایران در رکابش نموده، وارد دشت گرگانش ساختند که مدتی آن خطه را دچار نامنی نمودند(همان، 247-248؛ میرنیا، 1367، 14-15)، بهدنبال وی،«مراد»نامی از میان افغانان در میان مردم استرآباد و گرگان خویشتن را نایب امام زمان خواند.(مصطفوی،1369، 112) ازجمله این جریانهای مدعی پیغمبری، امامت و امامزمان، جریان بابیت و بهائیت است. دولت انگلیس با درسهایی که از شکستهای متعدد که در زمینه ایجاد و حمایت گروههای فتنهگر بهدست آورده بود و با توجه به اقتضائات و استعدادهایی که جنبش بابیت و در ادامه بهائیت داشت، درصدد تثبیت و گسترش این جریان انحرافی برآمد. دراین راستا برنامهریزی دقیقی صورت داد تا این جریان انحرافی از بین نرود و حتی گسترش هم بیابد. یکی از این سیاستها استفاده از اقلیتهای دینی بود.
انگلیسیها با درک این نکته که هسته اولیّه گروندگان به این جریانات، در تثبیت آن نقش بهسزایی دارند و آنها هستند که این پرچم را برافراشته نگه میدارند و به نسلهای بعدی منتقل و زمینه تثبیت و گسترش آن را فراهم میکنند، درصدد برآمدند در جریان بابیت و بهائیت این هسته اولیّه را از اقلیتهای دینی انتخاب کنند. یهودیان به عنوان یکی از این اقلیتها، نقش مهمی در تحقق این سیاست بازی کردهاند.
3. نقش يهوديان در تثبیت
برای روشن شدن نقش یهودیان در تثبیت و گسترش جنبش بابی و بهائی، باید به نقش سه گروه از یهودیان توجه ویژه کرد: یهودیان بغداد و یهودیان مخفی و غیرمخفی ایران.
الف: یهودیان بغداد(ساسونها)
یهودیان بغدادی شبکه گستردهای از یهودیان است که متشکل از خانوادههای بزرگی چون ساسونها(روچیلدهای شرق)، کدوری (خدوری) ازقل، عزراگبای، نسیم، حییم و غیره است که شاخههای گسترده آن در عراق، ایران، هند و جنوب شرقی آسیا از نفوذ فراوانی برخوردار بودند. مهمترین این یهودیان خانواده ساسونها هستند. دايرةالمعارف یهود دودمان یهودی ساسون را منشأ تاثیرات عظیم در هندوستان و سپس انگلیس و چین میداند و مینویسد که آنان به همین دلیل به«روچیلدهای شرق»و سلاطین تجارت مشرق زمین شهرت دارند.( فیشل،1996، 14 /896).
اصل خانواده ساسون از یهودیان بغداد است و نخستین چهره سرشناس آنان شیخساسونبنصالح(1750-1830م)، قریب به چهل سال ریاست جامعه یهودی بغداد را بهدست داشت و در دستگاه عثمانی خزنهدار بود. شیخساسون در سال 1244ق/ 1828م به همراه جمعی از یهودیان از بغداد گریخت و در بندر بوشهر اقامت گزید. شیخساسون در اواخر سال 1829م/ حوالی جمادی الثانی 1245ق در بوشهر درگذشت و ریاست این جمع به پسر بزرگ او دیوید ساسون رسید. دیوید ساسون (1792ـ1864م) مدتی در بوشهر ماند و سپس در سال 1248ق/ 1832م به بمبئی رفت و در آنجا تجارتخانههایی تأسیس کرد و پس از چندی به یکی از مهمترین کمپانیهای هند و سراسر آسیا بدل شد. خاندان ساسون قریب به پنج سال در بوشهر، مرکز فعالیت کمپانی هند شرقی بریتانیا در ایران، به وارادات کالاهای تجاری از بمبئی به ایران اشتغال داشتند و سرانجام در سال 1833م بهطور کامل در بمبئی مستقر شدند. در آن زمان بمبئی دومین شهر بزرگ امپراتوری بریتانیا پس از لندن بود.(فیشل، 1996، 14/ 896-897)
پس از مرگ دیوید ساسون، کمپانی ساسونها توسط پسر بزرگش عبدالله(آلبرت)ساسون (1818ـ1896م) و با همکاری هفت پسر دیگر دیوید ساسون اداره میشد. در این زمان بود که آلبرت ساسون به عنوان مهمترین شخصیت مالی بمبئی به صنعت روی آورد و یکی از بزرگترین کارخانههای نساجی هندوستان را در بمبئی بنا کرد و در دهه 1870م در لندن مستقر شد و به همراه لرد ناتانیل مایر روچیلد(لرد روچیلد اول و رئیس بانک آواینگلند)از نزدیکترین دوستان خصوصی پرنس ولر، پسر بزرگ ملکه ویکتوریا که بعدها در سال 1901ـ1910م با نام ادوارد هفتم به سلطنت رسید، بود. آلبرت در سال 1890م به دلیل نقش برجستهاش در صنعت و تجارت مستعمره هندوستان و آسیا به«بارونت» ملقب شد. سایر برادران آلبرت ساسون نیز در دربار ادوارد هفتم مقام شامخ داشتند.کمپانی ساسونها از شرکا و همکاران نزدیک امپراتوری مالی روچیلدها بود و این پیوند از طریق ازدواج پسر آلبرت ساسون با الین کارولین روچیلد تحکیم شد.( فیشل،1996، 14/900)
آنچه که بیان شد گوشهای از قدرت مالی و ارتباط تنگاتنگ ساسونهای یهودی بغداد با دولت انگلیس و امپراتوری مالی روچیلدها بود. حضور و نفوذ این خانواده یهودی در ایران به همان سالهایی حضور شیخساسون در بوشهر برمیگردد. تجارت پنبه هندی، منسوجات انگلیسی و تریاک در انحصار این شرکت بود. ( المسیری، 1382-1383، 3/ 126)
با جستوجو در تاریخ این دوران ایران بهدست میآید که کشت تریاک در ایران و صادرات آن به همین خانواده برمیگردد. مورخان تاکید دارند که بیش از سال 1267ق / 1850م تریاککاری در ایران اهمیت نداشت و از آن سال به بعد در ایران گسترش یافت و بهعنوان یک کالای صادراتی درآمد.(آدمیت،1362، 399-400)، شخصیتی ایرانی که در این میان نقشبازی کرد، میرزاحسینخان سپهسالار بود. او طی سالهای 1266ـ1269ق (1849ـ1852م)کارپرداز اول(سرکنسل)ایران در بمبئی بود و در یکی از گزارشهای خود به منافع زیاد کشت خشخاش در ایران و نیز صادرات آن میپردازد و دولت وقت هم بنابر همین گزارش کشت خشخاش را ترویج نمود و ابتدا در سال 1267ق بنای تریاک در اطراف تهران گذاشته شد.( بامداد، 1378، 1/411)
مأموریت سهساله سپهسالار در بمبئی نقطه عطفی در پیوند او با یهودیان انگلیس و هندوستان و با دولت انگلیس است. سپهسالار در ادامه با حمایت عوامل انگلیس به صدراعظمی ایران دست پیدا میکند. شخصیتی که دنیس رایت درباره رابطه او با انگلیس مینویسد: «صدراعظم جدید یکی از سردمداران انگلیسخواه محسوب میشد و عقیده داشت که دوستی و حمایت انگلیس برای حفظ استقلال ایران در برابر توسعه طلبیهای روسیه ضروری است».(رایت، 1368، 296)
سپهسالار مشوق سفرهای ناصرالدینشاه به انگلستان بود و مقدمات دیدار شاه را با لرد روچیلد را فراهم کرد.(آدمیت، 1351، 263).
ساسونهای یهودی بهوسیله تجارت تریاک که با همکاری بعضی از دولتمردان وقت ایران همراه بود در اقتصاد ایران آن زمان نفوذ پیدا کردند. احمد اشرف در این رابطه چنین یاد میکند:«شرکت دیوید ساسون که به تجارت خارجی و واردات و صادرات میان بریتانیا و ایران و به خصوص صادرات تریاک اشتغال داشت، در شهرهای بوشهر و اصفهان دارای نمایندگی تجارتی بود».(اشرف،1359، 54)
سرشناسترین تجار آن زمان ایران، عامل شرکت ساسون در ایران بودند. حاجی میرزامحمود کازرونی بزرگترین تاجر شیراز و حاجیآقامحمد صدر ملکالتجار اصفهانی ثروتمندترین و متنفذترین تاجر اصفهان شریک و عامل شرکت ساسون بودند. شیراز به عنوان مرکز ایالت فارس و نزدیکترین شهر بزرگ به بوشهر، در این تجارت از جایگاه اصلی برخوردار بود. در همین زمان است که حاج میرزاعلیاکبرخان قوامالملک یهودیتبار، کلانتر شیراز و بیگلر بیگی فارس بود. به همین علت شهر شیراز پر شد از یهودیان مهاجر که به ظاهر مسلمان و بومی شده و در کسوت«تاجران شیراز»درآمدند.(همان، 55)
اینکه ساسونهای یهودی ارتباط تنگاتنگ با بریتانیا داشتهاند و از سوی دیگر یکی از کارهای عمده آنها صادرات تریاک از ایران بود و بهوسیله عوامل داخلی ایران اعم از دولتمردان و تجار به این مهم دست یافته بودند، چه ربطی به بابیّت و بهائیت دارد؟
در پاسخ باید به این نکته توجه کرد که علیمحمد باب در اول محرم سال 1235ق/ 20 اکتبر 1819م در هشتمین سال کلانتری قوامالملک اول در شهر شیراز زاده شد و طبق روایت رسمی بهائیت، باب هشت1ساله بود که پدرش میرزامحمدرضا مرد و او تحت کفالت دو دایی بزرگش، حاج میرزاسیدمحمد شیرازی و حاج میرزاسیدعلی شیرازی قرار گرفت و از ده سالگی در حجره ایشان در سرای گمرگ بازار وکیل شیراز به کار پرداخت. از پانزده سالگی به مدت چهارسال نزد دو داییاش در بوشهر کار کرد و سپس دو سال مستقل به تجارت مشغول شد.(محمدحسینی،1995، 144؛افنان،200، 37-38)طبق این روایت، باب در سالهای1250ـ 1256ق/ 1834ـ1840م در بوشهر بود. تجارتخانه دایی او در باب سرای میمندی، معروف به سرای شیخ، در جوار خیابان ساحلی بوشهر قرار داشت. (محمدحسینی،1995، 150، افنان، 2000، 38)
زمانی که باب در بوشهر بود، سالهای آغازین فعالیت خاندان ساسونها در بندر بوشهر و بمبئی است. هرچند دیوید ساسون در سال 1833 مرکز شبکه تجاری گستردهاش با ایران را از بوشهر به بمبئی منتقل کرد، ولی خویشان و کارگزاران او همچنان نبض تجارت بوشهرـ بمبئی را در دست داشتند. در ضمن باب در سالهایی که در حجره داییاش بود، به کار سخت و دشوار«تریاک مالی» مشغول بود. (کیهان،1378، 17-18) یعنی همان تجارتی که ساسونهای یهودی بر عهده داشتند. ظاهراً باب به همراه داییهای خود به کار در کمپانی ساسونها مشغول بود، چنانکه عمده تجار آنوقت در شیراز و بوشهر به این امر مبادرت میورزیدند.
باب به خاندانی ثروتمند تعلق داشت. خانواده مادر(فاطمه بیگم)و همسر باب(خدیجه بیگم)از تجار بزرگ شیراز و بوشهر بودند. این خاندان در دوره ناصرالدینشاه به دلیل نقش مهمشان در تجارت تریاک با بمبئی و بنادر چین به «تجار تریاکی» معروف بودند. فاطمه بیگم مادر باب دختر فردی است به نام حاج میرزاسیدمحمدحسین تاجر شیرازی که از تجار فارس بود. او سه فرزند پسر داشت به نام حاج میرزاسیدمحمد تاجر شیرازی(در میان بهائیان به خال اکبر معروف است)، حاج میرزاسیدعلی تاجر(معروف به خال اعظم)و حاج میرزاسیدحسنعلی تاجر شیرازی(معروف به خال اصغر).(فیضی،127، 24)
حاج میرزامحمد تاجر شیرازی، سه پسر داشت به نامهای حاج میرزامحمدعلی تاجر شیرازی، حاج میرزامحمدتقی وکیلالدوله و حاج میرزامحمدحسین معروف به حاج میرزابزرگ. حاج میرزامحمدتقی وکیلالدوله از سران فرقه بهائی بود. او و دو برادرش در شیراز و بوشهر به تجارت تریاک با چین میپرداختند. فیضی نویسنده بهائی درباره حاجمیرزامحمدعلی مینویسد: «در ایمان و عرفان به امر مبارک به کمالات عالیه رسیدهاند و در شغل تجارت که ابتدا در شیراز و سپس در کشور چین اشتغال داشتهاند، همیشه مورد اعتماد و اعتبار وافر تجار بودهاند».(همان، 81)
پسر حاج میرزامحمدعلی تاجر شیرازی، به نام میرزاسیدعلی معروف به میرزاآقا در شیراز به شغل تجارت مشغول بوده و چون بیشتر کار تجارتی ایشان خرید تریاک و حمل آن به چین بوده به این جهت معروف به تریاکی گردید.(همان، 95)
یکی از دختران حاج میرزامحمد تاجر شیرازی، با فردی به نام آقا میرزاابراهیم تاجر خراسانی ازدواج کرد. حاصل این وصلت پسری است که از تجار معروف بزرگ تریاک شد و به حاج میرزاعلی تریاکی شهرت یافت. او نیز با میرزاحسینعلی ارتباط نزدیک داشت.(همان، 46-47)
در فارسنامة ناصری، ذیل اعیان و تجار محله بازار مرغ، فرزندان حاج میرزامحمد تاجر شیرازی (دایی بزرگ باب) چنین توصیف شدهاند: «از اشراف و اعیان این محله است: فخر الاماثل، سلاله سادات، حاجی میرزامحمدعلی و حاجی میرزابزرگ تاجر، خلفان صدق مرحوم حاجی میرزاسیدمحمد تاجر شیرازی، که پدر بر پدر مشغول تجارت بوده... و ولدالصدق حاجی میرزامحمدعلی است: سلاله سادات میرزاآقا تاجر، در این چند ساله تجارت کاسر و بازار معاملات فاسد گشته، از سرمایه خود ضیاع و عقاری در بلوکات فارس خریدهاند و حصه دیگر را در معامله تجارت تریاک که نزدیک به ده سال است که رواج گرفته، انداختهاند و به این جهت این جماعت را تاجر تریاکی گویند و حاجمیرزامحمدعلی ساکن بندر هنگان چین گشته، تجار ایرانی، عموم تریاک اصفهان و یزد و فارس را به حواله او روانه چین نمایند».(حسینی فسایی،1367، 2/ 956)
دو دایی دیگر باب، حاج میرزاعلی تاجر شیرازی و حاج میرزاحسنعلی تاجر شیرازی چون برادر ارشد، در کار تجارت بوشهر بودند. این سه برادر به عنوان یک واحد تجاری شناخته میشدند و بخشی از شبکه منسجمی بودند که در دهه 1830م در بوشهر بهطور عمده به واردات کالا و قماش انگلیسی از بمبئی اشتغال داشتند و از زمان صدارت میرزاحسینخان سپهسالار و آغاز کشت تریاک (1288ق / 1871م) به عنوان کارگزاران کمپانیهای ساسون و جیجی بهای پارسی به صادرکنندگان تریاک ایران بدل شدند.
میرزاابوالقاسم تاجر شیرازی برادر زن باب، معروف به سقاخانهای، نیز از تجار تریاک بود. فسایی ذیل عنوان «اعیان محله میدان شاه شیراز درباره او مینویسد: «و (از) اعیان و اشراف این محله است... عمل تجارت اجدادی (را) اختیار نمود... او را چهار نفر پسر است... با آنکه در عنفوان جوانیاند به درستکاری و درستگویی مشهور گشته مایه رواج تجارت تریاک ایران به جانب ممالک چین شدهاند».(همان، 1132) دو برادر دیگر میرزاابوالقاسم سقاخانهای در بمبئی مستقر بوده و به تجارت مشغول بودند و تجارتخانه آنها در پیوند با تجارتخانه سه دایی باب و سایر خویشان«شیرازی»ایشان مانند نیاکان خاندان خلیلی، نمازی و بوشهری از سال 1288ق، صادرکنندگان اصلی تریاک ایران به بنادر چین از طریق بمبئی و کارگزار کمپانیهای یهودی ـ پارسی به رهبری دو خاندان ساسون و جیجی بهای بودند.
نکته قابل توجهی که در منابع بهائی به آن اشاره شده این است که «با وجود اضطرابات سیاسی در بوشهر در آن اوقات کار تجارت داییهای حضرت باب رونق کافی داشت... دامنه تجارت آنان از اقصی نقاط هند تا فرنگستان گسترده بود». (محمدحسینی،1995، 150) با توجه به سلطه ساسونها در تجارت این مناطق، این امر به خوبی حکایت از ارتباط آنان با ساسونها دارد؛ چون در غیر این صورت امکان تجارت این چنینی برای آنها فراهم نبود.
با توجه به ارتباط این چنینی باب و خاندان وی با یهودیان ساسون و با توجه به رفتارهای عجیب و غریب باب در پرداختن به اذکار و اوراد در نوجوانی که به اعتراف خود بابیها توجه اطرافیان را به خود جلب میکرد،(اشراق خاوری،123، 66-67) میتوان حدس زد که مورد شناسایی عوامل استعمارگر انگلیس(یعنی ساسونها)قرار گرفته باشد و به همین دلیل وقتی باب اندکی پس از اقامت پنچساله در بوشهر در سال 1260ق / 1844م دعوی خود را اعلام میکند، مورد حمایت همین کانونهای منتفذ و مرموز قرار میگیرد تا اهداف آنان برآورده شود.
ب: یهودیان مخفی
نقش یهودیان در تثبیت و گسترش جریان بابیّت و بهائیت به کمپانی ساسونها محدود نمیشود، بلکه یهودیان نقش دیگری نیز در این زمینه ایفاء کردند و آن توسط«یهودیان مخفی»در ایران بود. یهودیان مخفی(آنوسیها)آن دسته از یهودیان جهان هستند که به ظاهر به اسلام یا دین دیگری ایمان آورده ولی در باطن یهودی بوده و بر ایمان قبلی خود باقی هستند. به آنها «جدیدالاسلام» نیز گفته میشود.
یهودیت مخفی(Crypto-Jdaism)در منابع یهودی از جمله در دانشنامههایی چون جوداییکا و دایرۀالمعارف یهود، کاربرد رسمی گسترده دارد و در مدخلهایی چون یهودیان مخفی(Crypto-Jews)، مارانو(Marrano)، آنوسیم(Anusim)(هیلل،1996، 3/170)و جدیدالاسلامهای مشهد (پرلمان،1996، 3/ 211) بدان پرداخته شده است. این دسته از یهودیان با آن گروهی از یهودیان که به راستی از باور خود دست کشیده و این باور خود را علنی کردهاند و از جامعه یهودی جدا یا طرد شدهاند، متفاوتند. به این گروه مرتدین گویند و در دایرةالمعارف جوداییکا ذیل عنوان ارتداد (Apostasy) به آنان میپردازد.(هیلل،1996، ج3، ص 201) این دایرةالمعارف، یهودیان مخفی را چنین معرفی میکند: «افرادی که به صورت مخفی بر ایمان خود به یهودیت باقی هستند، اما طبق دین دیگری که آنها یا اجدادشان مجبور به پذیرش آن شدند، عمل میکنند».(داویس،1996، 5 /1145).
اگر بخواهیم نقش یهودیان مخفی در بابیت و بهائیت را پی بگیریم به زمان شیخاحمد احسائی و ارتباط او با ملاعبدالخالق یزدی میرسیم.
ملاعبدالخالق یزدی(1200ـ1268ق)از علمای دین یهود بود که به ظاهر مسلمان شد و حتی وارد سلک روحانیت شیعه شد و در شهرهای مختلف از جمله یزد سکونت داشت و سپس به مشهد مهاجرت کرد و از مدرسین مشهور مشهد شد و در«توحید خانه»حرم رضوی تدریس میکرد و در صحن حضرت رضا نماز جماعت و بساط منبر و وعظ برقرار نمود و مورخانی چون مهدی بامداد او را از علمای «طراز اول مشهد» شمردهاند.(بامداد،1378، 1/ 382)
مشهور است که شیخاحمد در سفری که به ایران داشت، به هر شهری که وارد میشد علمای شهر به او نهایت احترام میکردند و حتی به او اقتداء میکردند(تنکابنی،1364، 42) و از او استقبال گرم به جای میآوردند و خواهان این بودند که در منزل آنها سکنی گزیند برهمین اساس وقتی شیخاحمد وارد شهر یزد شد، علمای یزد به استقبال او رفته و هریک خواهان این بودند که شیخ در منزل او سکنی گزیند، اما او منزل ملاعبدالخالق یزدی یهودی را انتخاب کرد و مدت هفت سال در آن اقامت میگزیند(بامداد،1378، 1/ 382) و در آنجا بساط درس و بحث پهن میکند. این امر جای بسیار تعجب دارد که چطور ایشان منزل ملاعبدالخالق یزدی را انتخاب میکند، شخصی که به ظاهر تازه مسلمان شده است؟ آیا ارتباطی بین آنها از قبل بوده است؟
بههرحال ملاعبدالخالق یزدی بعدها به مشهد مقدس نقل مکان کرد و چنانکه بیان شد از علمای طراز اول مشهد شد. اما ملاعبدالخالق یزدی در فتنه باب، طرفدار باب شد(کاشانی،1910 ،64-65) و پسرش نیز در زمره بابیان قرار گرفت و در درگیری«قلعه طبرسی»شهر بابل بابیان با حکومتیها کشته شد و ملاعبدالخالق بعد از این قضایا از اسلام و بابیّت دست شست و دوباره به یهودیت بازگشت. میرزاجانی کاشانی نویسنده بابی در این زمینه چنین مینویسد: «ای بسا اشخاصی که در اول ظهور مصدّق بودند و در آخر برگشتند یعنی اظهار عناد نیز نمودند و بعضی نکردند و چه بسیار که در اول منکر بودند و در آخر مصدّق شدند... در جایی که آخوند ملاعبدالخالق یزدی که پدر او یهودی بود بیاید و اسلام بیاورد و مقامات معارف اسلام را طینماید تا آنکه به مرتبه اعلای آن که طریقه مرحوم شیخ بود برسد و آن همه اذیت در راه محبت ایشان از جهّال عصر بکشد و بعد مصدّق حضرت ذکر شود و رواج کلمات ایشان را بدهد و عریضه تصدیق حضرت ذکر شود و رواج کلمات ایشان را بدهد و عریضه تصدیقنامه در نهایت شکرگزاری خدمت حضرت عارض گردد مع هذا پسر ایشان که جناب شیخعلی بود و جوانی بود بیستساله از نقبا شود و شربت شهادت نوشد و سرکار آخوند به جهت قتل فرزند برگردد و مرتد شود و به قول جناب آقا سیدیحیی، یهودی گردد و مصداق آمنوا ثم کفروا باشد».(همان، 129)
نکته جالب توجه دیگر در زمینه رابطة ملاعبدالخالق یزدی با جریان بابیت، حضور علیمحمد باب در درس وی است. بنابر منابع بهائی سیدعلیمحمد باب در دوران نوجوانی به دستور دایی شیخیاش به منظور آشنایی با مقدمات زبان عربی در مجلس درس ملاعبدالخالق یزدی شرکت کرد.( (محمدحسینی،1995، 144) این ارتباط فراتر از این هم رفت و علیمحمد باب کارهایش را به ملاعبدالخالق یزدی گزارش میدهد. مثلاً باب علل انصرافش از عزیمت به عراق را ضمن لوحی خطاب به ملاعبدالخالق چنین بیان میکند «...تو ای خدای من تو بر امر من و به اسرار ضمیر من واقفی... و تو از فرمان من به علماء (حروف حی) آگاهی که از آنها خواستم به ارض مقدس (نجف) بروند تا در مراجعتم از مکه عهد مستور تو را علنا ظاهر نمایم و تو به آنچه در امالقری (مکه نقل قول) از اهالی ارض اقدس (کربلا و نجف) شنیدم واقفی. به دلیل انکار و بخل بندگانی که از تو دورند از قصدی که داشتم منصرف شدم...».( افنان، 2000، 158) در مورد دیگر نویسنده بهائی آورده که باب مرگ معتمدالدوله حاکم اصفهان را به ملاعبدالخالق یزدی اطلاع میدهد.(همان، 23) در ضمن آثار باقی مانده از باب، مکتوبات ملاعبدالخالق یزدی وجود دارد مثلاً صحیفة جعفریه (شرح دعای غیبت) باب متضمن دو مکتوب از ملاعبدالخالق یزدی است.( همان، 453)
تمام این شواهد حکایت از آن دارد که علیمحمد باب ارتباط تنگاتنگی با ملاعبدالخالق یزدی یهودی داشته است و ملاعبدالخالق در راستای گسترش بابیّت تلاشها کرده و اذیتها تحمل کرده(کاشانی،1910، 64-65) و حتی پسرش را نیز در این راه از دست داد.
ملاعبدالخالق یزدی تنها یهودی مخفی نبود که در جریان شیخیه و ادامه بابیّت و بهائیت نقش بازی کرد؛ بلکه عده زیادی از گروندگان اولیه به بابیّت از یهودیان مخفی(جدیدالاسلامها)بودند. مثلاً یهودیان مشهد در سال 1839م حدود 2400 نفر یهودی در 400 خانواده بود(پیرنظر، 1384، 122) که در 26 مارس 1839م، اندکی پس از استقرار کمپانی ساسون در بوشهر و بمبئی و پنچ سال پیش از آغاز دعوت علیمحمد باب، بهطور دسته جمعی مسلمان شدند. این تبدیل دین، برخلاف نوشتههای یهودیان، تحت فشار صورت نگرفت، بلکه بیآنکه هیچ فشاری برایشان باشد این تغییر دین صورت گرفت. بنابر اعتراف خود یهودیان، این گروه تغییر دین داده حتی تا قرن بعد (یعنی 110 سال بعد) (1839ـ1949م) بهرغم تغییر دین خود، در خفاء به یهودیت وفادار بودند. به همین دلیل هم در یهودیت به آنها «آنوسی» گفته میشود. یعنی یهودیانی که به ظاهر تغییر دین دادند ولی در باطن یهودی هستند.(همان، ص117-122؛ پیام بهائی،2012،ص 44) گروهی از این جدیدالاسلامها با ظهور باب به بابیّت پیوستند و بعدها نقش فعالی در گسترش بهائیگری بهدست گرفتند.(فاضل مازندرانی،132، 8/ 251-252)
رد پای دولت انگلیس در این تغییر دین نیز مشاهده میشود. مثلاً از این یهودیان مشهد فردی به نام ملاابراهیم ناتان مطرح است که رهبری یک شبکه فعال اطلاعاتی انگلیس را در منطقه بهدست داشت و در سال 1844م (سال آغازین دعوی باب) به بمبئی مهاجرت کرد.(شهبازی،1387، ص15) دایرةالمعارف یهودی تصریح میکند که ملاابراهیم ناتان رهبری یهودیان بخارایی، افغانی و ایرانی مقیم بمبئی را برعهد داشت و نقش مهمی در جنگ اول انگلیس و افغان ایفا نمود.( فیشل، 1996، 8/ 1357) این منبع در جای دیگر از ملاابراهیم ناتان به صراحت به عنوان مأمور اطلاعاتی بریتانیا یاد کرده است و اضافه میکند که او در انجمن یهودیان بغداد هم دخالت داشته است.(همان، 12/ 854-855)
در همدان، کاشان و بعضی نقاط دیگر نیز ما شاهد گروش برخی از جدیدالاسلامها (یهودیان مخفی) به بابیّت و در ادامه به بهائیت هستیم. مثلاً خاندان حکیم در همدان از این دستهاند(مهتدی،1386، 225-226)
حبیب لوی صهیونیست درباره خاندان حکیم گوید، خاندان حکیم که از خاندانهای متنفذ دوران قاجار و پهلوی است، از نسل یک یهودی مهاجر به نام حکیم سلیمان که در زمان فتحعلیشاه قاجار به ایران کوچید، است. اعقاب او به نام حکیم حق نظر و حکیم موشه (مشه) پزشک خصوصی ناصرالدینشاه قاجار شدند و شبکه گسترده خود را در ایران تنیدند.(لوی،1339، 3/ 743-753)
ج:یهودیان غیرمخفی
علاوه بر یهودیان مخفی، نقش یهودیان علنی در تثبیت و گسترش بهائیت چشمگیر است. همدان یکی از کانونهای اصلی تثبیت و گسترش بهائیت در سراسر ایران است. بابیگری و بهائیگری در همدان به وسیله جامعه متنفذ و منسجم یهودی این شهر اشاعه داده شد. فضلالله مهتدی معروف به صبحی در این رابطه مینویسد «همدان اکثر بهائیانش یهودیاند».(مهتدی،1386، 182) حسن نیکو مینویسد: «مثلاً همدان، که نسبتاً مرکز مهم بهائیان است، به استثناء سه چهار نفر مسلمان تماماً بهايی کلیمی هستند و همان کلیمیها که بهايی شدهاند زمام امور را بهدست گرفته هر اقدامی که مخالف روح اسلامیت است میکنند و همیشه به آن سه چهار نفری که بهاصطلاح خودشان بهايی فرقانی هستند طعن میزنند و آنان را در هیچ محفل رسمی عضویت نمیدهند».(نیکو،بیتا،1/ 89)
یهودیان بهائی همدان نقش مهمی در اشاعه بهائیگری در سایر مناطق داشتهاند. مثلاً نقشی که میرزا ابراهیم اسراییلی همدانی(اتحادیه)،صاحب داروخانه اتحادیه رشت و عضو محفل روحانی رشت،( فاضل مازندرانی،132، 8/ 776) در گسترش بهائیت در گیلان داشته و یا به نقش حاجی موسی همدانی در گسترش بهائیت در اراک میتوان اشاره کرد.(همان، 273)
سوزان استایلز منک نیز در این رابطه مینویسد:
«گرایش یهودیان به دیانت بهائی در حدود سال 1877م در همدان آغاز شد... از آنجا دیانت بهائی در جوامع دیگر شهرهای ایران مثل کاشان، تهران، بخارا و گلپایگان گسترش پیدا کرد.»(استایزمنک، بیتا، 468)
به نوشته اسدالله فاضل مازندرانی بهائی: «شهر کاشان و توابعش در هنگام غروب شمس جمال ابهی مراکز پرجمعیتی از بهائیان بود... بهعلاوه بهائیان سابقین و اخلافشان متدرجا ایمان آورده دایره جمعیت اتساع یافت و گروهی از آل اسراییل فائز به ایمان گشته.»( فاضل مازندرانی،132، 8/ 663)
این نویسنده بهائی در ادامه به بابیان و بهائیان یهودی معروف کاشان و بهائیان کاشی که در دیگر نقاط حضور پیدا کردهاند، میپردازد. ازجمله یهودیان مشهور کاشان که به آیین بابی درآمدند آقایهودا بزرگ خاندان میثاقیه بهائی،(همان، 700) ملاربیع عالم دین یهود،(همان،702) حکیم یعقوب،(همان،703)،میرزاعاشور،(همان،704)،آقاحکیمفرجالله(همان،705)، میرزاریحان،(همان،707-708) ملاسلیمان، میرزاموسی و میرزااسحاقخان متحده پسران ملاریحان شیرازی از اعاظم و اغنیای ملاهای یهودی و میرزایوسفبن آقا ابراهیم(همان، 715) بودند.
وضعیت مشابه با همدان و کاشان را میتوان در شیراز، اراک،( همان،1/ 273) تربتحیدریه،(همان، 272) رشت(همان، 765) و سیاهکل و مناطق دیگر مشاهده کرد.
گروش یهودیان به بابیّت و بهائیت آنقدر علنی و چشمگیر بوده که خیلی از کسانی که در زمینه بهائیت قلم زدهاند به این مطلب اشاره کردهاند. مثلاً اسماعیل رائین در این رابطه می نویسد: «یهودیان ممالک مسلمان که عده کثیری از آنان دشمن مسلمانان هستند و همهجا در پی آزار رسانیدن و دشمنی با مسلمین میباشند، خیلی زودتر به بهائیت گرویدهاند».(رائین،1357،171)
حسن نیکو، مبلغ پیشین بهائی در این رابطه مینویسد:
«طبقه دیگر یهودی هستند که با چه بغض و عناد به اسلام معروفند...در چنین صورتی اگر کسی علمی بلند کند که باعث تفریق و تشتیت جمعیت اسلام شود و سبب تفریق مسلمین گردد، البته دشمن ضعیف دلشاد گردیده وی را استقبال میکند...در دخول در مجامع و محافل بهائیان سه فایده مسلم برای خود تصور داشته، یکی آن که لااقل سیاهی لشکر دشمنی میشود که بر ضد اسلام قیام کرده و رایت تشتیت و تفریق را بلند نمود است؛ دوم آنکه از مسئله اجتناب و دوری که در مسلمین شیعه نسبت به یهود بود، مستخلص میشوند و با آنها معاشرت میکنند بلکه وصلت مینمایند؛ سوم آنکه اگر غلبه و قدرت با بهائیان گردد عجالتاً خودی در حزب آنها وارده کردهاند. و معهذا همان جماعت یهود که بهقول بهائیان سی سال است بهايی شدهاند و بهقول خودشان بهايی نشدهاند، بلکه برای تقویت دشمن اسلام رفتهاند، هنوز ذبیحه اسلام را نمیخورند یا وقتی که بهزیارت قدس میروند چند شبی هم در حیفا میروند و مهمان میشوند وقتی برگشتند بههمین بهائیها میگویند رفتیم مشرف شدیم.»(نیکو،بیتا،1/ 81-82)
4. انگیزه یهودیان در گروش به بابیت و بهائیت
انگیزه یهودیان در این حجم از گروش به جریان بابیت و بهائیت چه میتوانست باشد؟ دراین رابطه برخی احتمالات مطرح است که قابلیت پذیرش ندارد؛ از جمله1. جذابیّت آموزههای بابیت و بهائیت. شاید به نظر آید که معمولا یکی از علتهای تغییر اعتقاد و باور از دینی به آئینی دیگر، جذابیّت باورهای آئین جدید است. اما این امر در مورد جریان انحرافی بهائیت نمیتواند درست باشد؛ چون بر اهل فن پوشیده نیست که آموزههای این جریان برآمده از مکاتب و اندیشههای بشری است، نویسندگان متعدد نیز به این امر اشاره دارند. بههمین دلیل بعضی از نویسندگان غربی بهائیت را در زمره سنکرتیسم(Sincretisms)قرار میدهند. سنکرتیسم دینی است که اصول یا کاربست آن، آمیزهای از عناصری است که از دین و باورهای گوناگون گرفته شده است. سنکرتیسم در تئوری فریبنده مینماید و از هر دینی آنچه دلپذیر میانگارد، بر میگزیند و آنچه کهنه است را به کنار مینهد.( مالرب،1390،217-218)به همین دلیل آموزههای این جریان دارای اصالت نیست چه رسد به اینکه جذّاب باشد تا بتواند یهودیان با آن سابقه دینی و تاریخی و قومی و نژادی را به خود جلب کند و موجب تغییر در باورها و اعتقادات و دست کشیدن از قوم و نژاد شود.
2. تبلیغات بهائیان هم نمیتوانست دلیل این گروش باشد؛ چون اگر چنین بود، قاعدتا باید گرایش گروههای خاص به آیین جدید، تابع میزان تعاملات تبلیغی بهائیان با آنها میبود. اما به نظر ميرسد كه در عمل اينگونه نبوده است. بهاءالله مسيحيان را بيشتر و پیشتر از ديگر اقليتهاي مذهبي مورد خطاب قرار داد. اما پاسخ مسيحيان به اين فعاليتهاي تبليغي ناچيز و جزئي بود. برعکس، اقبال یهوديان زیاد بود. در حالی که در ابتداي امر، بهائیان بهظاهر تلاش متمركزي براي تبليغ اين افراد نداشتند. یهودیان از طريق ارتباط با بهائیها به ديانت بهائي روي آوردند نه از طريق فعاليتهاي تبليغي جامعه بهائي. يهوديان اوليه كه به مسلک بهايي گرويدند، مسئوليت تبليغ در جوامع خود را به عهده گرفتند(فاضل مازندرانی، 132، 8/ 776و 663 و 373؛ رائین،1357، 171؛ حسن نیکو، بیتا،1/ 81-82) براین اساس تلاشهاي بهائیان نميتوانند به طور كامل اقبال يهوديان و به مسلک بهائي و كم توجهي مسيحيان را در اين خصوص توضيح دهد.( استایلر منک،بیتا، 468)
3. برخلاف پندار بعضی از نویسندگان(لوی،1339، 3/ 781-782) فشارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دوران قاجار هم نمیتوانست دلیل پیوستن و گروش یهودیان به این جریان انحرافی باشد، چون اولا: بر فرض صحت وضعیت ناگوار اجتماعی سیاسی و اقتصادی جامعه ایران در زمان ظهور این جریان انحرافی، دلیل براین نمیتواند باشد که عدهایی از باورها و اعتقادات درست خود دست کشیده و به باورهها و آموزهها و مدعیان دورغین روی آورند، مخصوصا یهودیان که در طول تاریخ طولانی خود از این دست فشارها کم ندیدند و دست از اعتقادات و باورهای خود نکشیدند ثانیا: این جریان درصدد اصلاح امور نابسامان اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نبود؛ بلکه برعکس موجب اغتشاشات و کشتارهای فجیع و مختلف در نقاط مختلف کشور چون حوادث تلخ قلعه طبرسی در بابل و کشتار مردم بی گناه در ابرقو و دیگر نقاط شده است. ثالثا: یکی از آموزههایی که بهائیان بر آن خیلی تاکید دارند ترک«تعصبات سیاسی و تعصبات وطنی»است.(عبدالبهاء، 1340، 32) یعنی آنها مدعی هستند که درصدد دخالت در امر سیاسی کشور و اصلاح آن نیستند تا بتوان فرض کرد که آنها درصدد ازبین بردن فشارها و مشکلات سیاسی کشور بودند، مشکلات سیاسیای که عمده علت در بهوجود آمدن وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی در آن عصر به حساب میآیند، رابعا: اگر فشارهای اقتصادی و اجتماعی موجب پذیرش بهائیت از سوی یهودیان بود، میبایست روی آورندگان به بهائیت از خانودههای کم بضاعت و یا از محلههای فقیرنشین باشند در حالی که روی آورندگان یهودی به بهائیت عموما از اقشار مردم تحصیل کرده بودند و یهودیان کم بضاعت دیرتر به دیانت بهائی روی آوردند.( لوی،1339، 3/ 743-753).
مثلا در سال 1877م در همدان زماني كه يهوديان شروع به اقبال به ديانت بهايي نمودند، وضعيت اقتصادي ايشان بهطور محسوسي پيشرفت نموده بود و آن نيز به دليل تغيير راههاي تجاري بود. در سال 1862 بريتانياييها تجارت دريايي بين بصره و بغداد را آغاز نمودند و این کار شهر همدان را به پل ارتباطي بين اروپا و بغداد از یکسو و تهران از سوی دیگر تبديل كرد. يهوديان در تجارت پارچههاي نخي كه از انگلستان از طريق همين مسیر وارد ميشد متبحر بودند، بطوریکه در پایان قرن نوزدهم 80% تجارت این محصول در دست ایشان بود. برعکس، يهوديان يزد بر تجارت رو به زوال ابريشم تكيه داشتند و در طول اين دوران فقر اقتصادي عظيمي را متحمل شدند. با این وجود، شهر يزد شاهد اقبال تعداد زيادي از يهوديان به ديانت بهايي نبود. (استایلر منک،بیتا، 468)
4. برخی از نویسندگان چون حبیب لوی صهیونیست، ایذاء و اذیت یهودیان توسط مسلمانان را یکی از علل گرایش یهودیان به این جریان انحرافی میدانند و معتقدند كه در بعضي مواقع يهوديان به ديانت بهايي اقبال مينمودند تا از ايذاء و اذيت رهايي يابند(لوی،1339، 3/ 626-632). ولي شواهد تأييد كننده اين نظر نميباشد. زيرا در جامعه اسلامي، بهائیان نسبت به اقليتهاي ديگر حتي از موقعيت اجتماعي درجه دوم "اهل کتاب"هم برخوردار نبودند. حملات بر عليه بهائیان عموما مهلكتر بود و آنها به سختي ميتوانستند پناهگاه ديگر اقليتها باشند. تا زمانی که جامعه دینی پدری نودینان حضور ایشان را تحمل میکرد، بهائیان در میان همان جامعه به سر میبردند و به این ترتیب از آزار و تعقیب در امان میماندند. اما اگر جامعه پدری حضور آنها را تحمل نمیکرد، آنها از آن جامعه اخراج میشدند و دیگر متعلق به هیچ جامعه دینی رسمی نبودند و این امر بسیار پرمخاطره بود. به همین علت برخی از بهائیان درصدد برآمدند تا متمایل به گروهای رسمی گردند تا امنیت بیشتری داشته باشند، مثلا در همدان، تعداد زيادي از بهائیان وانمود نمودند كه تمايل به گرويدن به آيين پروتستان دارند تا از اين طريق حمايت مبشران کلیسای مشایخی را جذب نمايند و امنیت داشته باشند(مهرانجانی، 131،129-130). در يزد بهائیان زرتشتينژاد موقعيت خویش را در جامعه زرتشتي کم و بیش حفظ نمودند و از اینرو نسبت به بهائیان مسلماننژاد از امنيت بيشتري برخوردار بوده و كمتر مبتلا به ايذاء و اذيت گشتند(استایلر منک،بیتا، 468).
باتوجه به توضیحاتی که بیان شد نمیتوان انگیزه و علت گروش یهودیان ایران به این جریان انحرافی را در اموری که بیان شد، دانست. بلکه مسئله فراتر از این است. به نظر میرسد که این گروش محصول یک برنامهریزی از سوی رهبران و سیاستمداران و رهبران فرامنطقهای یهود بوده باشد. برای تأیید این ادعا لازم است به کلان روایتی از وضعیت منطقه و مطالبی که در رابطه به نقش عوامل خارجی اشاره شد، توجه دوباره شود.یعنی الف: به موقعیت کشور انگلستان در شبهقارههند، ب: و سیاستهایی کشور انگلستان در قبال ایران و دین و اعتقاد ایرانیان،ج: تسلط روچیلیدهای یهودی بر انگلستان و سیاستهای آن،د: و ارتباط آنان با ساسونهای بغداد، ه: و ارتباط ساسونها با ایران و منطقه، و: و نقشی که یهودیان مخفی داشتهاند، توجه شود. همه این امور حکایت از یک برنامهریزی دارد. باکنار هم قرار دادن مجموعه این امور به این نتیجه میرسیم که این هجم از گروش یهودیان به بابیّت و بهائیت حکایت از یک نوع حرکتی حساب شده دارد. یهودیان با این عمل خود بر شمار بابیان و بهائیان اولیّه افزوده و از ازهم پاشیدن و از بین رفتن آنها جلوگیری کردند. تاریخ نشان داده است که نقش گروندگان اولیّه به یک دین و آیین نوظهور، نقش بسیار مهم در تثبیت و بقای و در ادامه گسترش آن دارد. اگر گروندگان اولیّه کم باشند و یا در مقابل مشکلات و فشارهای جامعه پایداری نکنند، این دین و آیین پا نخواهد گرفت و از بین خواهد رفت، چنانکه قرآن برای سابقین در ایمان به اسلام اهمیت زیادی قائل است «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» ( واقعه، 10 و 11).یا «وَالسَّابِقُونَ الاوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالانصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الانْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».( توبه، 100)
به همین دلیل نقش گروش یهودیان به بابیّت و بهائیت، نقشی بسیار حیاتی در جهت تثبیت و گسترش جریان بهائیت بهحساب میآید.
نتیجهگیری
دولت و ملت ایران به علت برخورداری از ویژگی های جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی و دینی در قرن هجری شمسی 13، دولت انگلستان را بر آن داشت برای حفظ موقعیت و منافع سیاسی و اقتصادی خود در شبه قاره هند و جلوگیری از هرگونه تعدّی به این منافع توسط ایرانیان و از مسیر ایرانیان متوجه ایران بشود و درصدد ناتوانسازی آن برآید. در این راستا دست به تضعیف عوامل قدرت ایران یعنی دولت و دین(اسلام) بزند. در جهت تضعیف اسلام، درصدد بدیل سازی از آن برآمد و جنبش بابیت و بهائیت را برآورده کننده این سیاست یافت و به همین جهت درصدد تثبیت آن برآمد. در این راستا از سیاستها و گروههای مختلفی برای تثبیت این گروه استفاده کرد که از جمله آنها یهودیان بودند. یهودیان بغداد (ساسونها) به عنوان حلق رابطه دولت انگلستان با جنبش بابیان و بهائیان عمل کردند و یهودیان ایران(اعم از مخفی و غیر مخفی) به عنوان تشکیل دهنده پیروان و حلقههای اولیّه بابیت و بهائیت، موجبات تثبیت و بقاء این جنبش را فراهم آوردند. در نتیجه یهودیان در راستای محققکردن اهداف استعماری انگلستان در ایران با اهداف از قبل تعیینشده جهت ایجاد شقاق و اختلاف در جامعه اسلامی ایران، به جریان انحرافی بابیت و بهائیت پیوستند تا با تثبیت و تقویت این جریان انحرافی، جامعه اسلامی و شیعی ایران را از درون دچار چند دستگی، اختلاف، مشغول شدن به خود و به جان هم افتادن کنند که نتیجه آن تضعیف اسلام و تشیع در ایران و عدم مقاومت در مقابل استعمارگران انگلیسی بود.
منابع
قرآن
آدمیت، فریدون،(1362)،امیرکبیر و ایران،تهران، خوارزمی.
----------،(1351)، اندیشه شرقی و حکومت قانون، عصر سپهسالار، تهران، خوارزمی.
آوری، پیتر، 1369، تاریخ معاصر ایران از تأسیس تا انقراض سلسله قاجاریه، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، حیدری.
اسکندری قاجار، منوچهر،1389، نه راه پیش و نه راه پس، جنگ و صلح در ایران دورهی قاجار و پیامدهای آن در گذشته و اکنون، گروه نویسندگان، ترجمه حسن افشار، تهران، مرکز.
اشراق خاوری، عبدالحمید،(123بدیع)، مطالع الانوار تلخیص تاریخ نبیل زرندی، تهران، نشر آثار امری.
اشرف، احمد،(1359)، موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران، دورة قاجاریه، تهران، زمینه.
اصفهانی، عمادالدین حسین(1335)، زندگانی ولی عصرصاحب الزمان، تهران،شرکت سهامی طبع کتاب.
افنان، ابوالقاسم،(2000)، عهد اعلی، بیتا،One world oxford.
افندی، عباس(عبدالبهاء)،(1340)، خطابات عبدالبهاء فی اوربا و امریکا،مصر،بینا.
ایوری، پیتر،1389، سرآغاز: رؤیای شاهنشاهی، در: جنگ و صلح در ایران دورهی قاجار و پیامدهای آن در گذشته و اکنون، گروه نویسندگان، ترجمه حسن افشار، تهران، مرکز.
تنکابنی، میرزامحمد،(1364)، قصص العلماء، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
بامداد، مهدی،(1378)، شرح حال رجال ایران در قرن 12،13و14، تهران، زوّار.
بشیر، حسن، 1388، نقش مطبوعات در فرآیند نوسازی سیاسی و اجتماعی ایران در دوره قاجاریه، تهران، دانشگاه امام صادق(ع).
پیرنظر، ژاله(1384)، آنوسیهای مشهد، در: فرزندان استر، بهکوشش هومن سرشار، ترجمة مهرناز نصریه، تهران، کارنگ.
محمد حسینی ، نصرتالله،(1995)، حضرت باب، کانادا، موسسه معارف بهایی.
حسینیفسایی، میرزاحسن،(1367)، فارسنامة ناصری، تصحیح و تحشیه منصور رستگار فسایی، تهران، امیر کبیر.
رایت، دنیس،( 1368)، ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریمامامی، تهران، زمینه.
رائین، اسماعیل،(1357)،انشعاب در بهاییت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، موسسه رائین.
ریشار، یان، 1394، ایران، پیدایش جمهوری اسلامی، ترجمه سید اسفندیار سعیدی، تهران، نشر مؤلف.
سوزان استایلز منک، «گروش اقلیتهای مذهبی به آیین بهایی ـ مشاهدات مقدماتی»، ترجمة سپیده زمانی Htt://lab.noghtenazar2.info/node/468.
سرشار، هومن،(1384)، فرزندان استر: مجموعه مقالاتی دربارة تاریخ و زندگی یهودیان در ایران، ترجمة مهرناز نصریه، تهران، کارنگ.
شهبازی، عبدالله(1387)، «یهودیان و گسترش بابیگری و بهاییگری»، مجلة موعود، شمارة 93، ص12-15.
----------،(2009)، میراث ساسونها،
https://www.shahbazi.org/pages/Freemasonry_Sassoons8.htm
شمیم، علی اصغر، 1373، از نادر تا کودتای رضاخان میرپنج،تهران، مدّبر.
فاضل مازندرانی، اسدالله،(132بدیع)، تاریخ ظهور الحق، بیجا، نوسسه ملی مطبوعات امری.
فرمانفرماییان، رکسانا،1389، پیشگفتار در: جنگ و صلح در ایران دورهی قاجار و پیامدهای آن در گذشته و اکنون، گروه نویسندگان، ترجمه حسن افشار، تهران، مرکز.
فرمانفرماییان، رکسانا،1389،سیاست امتیاز دهی در: جنگ و صلح در ایران دورهی قاجار و پیامدهای آن در گذشته و اکنون، گروه نویسندگان، ترجمه حسن افشار، تهران، مرکز.
فیضی، محمدعلی، (127بدیع)خاندان افنان سدره رحمان، بیجا، موسسه ملی مطبوعات امری.
کاشانی، میرزاجانی(1910)، نقطة الکاف، با مقدمه فارسی ادوارد بروان، لیدن هلند، بریل.
کیهان، دفتر پژوهشهای مؤسسة، (1378)، سایه روشن بهاییت در ایران، تهران، کیهان.
لوی، حبیب(1339)، تاریخ یهود ایران، تهران، بروخیم.
مهتدی، فضلالله(1386) خاطرات صبحی و تاریخ بابیگری و بهاییگری، قم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
مهرانجانی، روحالله(131بدیع)، شرح احوال جناب میرزا گلپایگانی، بیجا، موسسه ملی مطبوعات امری.
محمود، محمود(بیتا)، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم، تهران، اقبال.
المسیری، عبدالوهاب،(1382-1383) دايرة المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، تهران، کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین.
مصطفوی،علیاصغر،(1369)،ایرانیان یهودی، تهران، بامداد.
مجلة پیام بهایی(2012)، شمارة 392، مجلة پیام بهایی، شمارة 392، 169 بدیع (2012).
میرنیا،سیدعلی،1367، وقایع خاور ایران در دوره قاجار، مشهد، پارسا.
نصر، سیدتقی،1363، ایران در برخورد با استعمارگران از آغاز قاجاریه تا مشروطیت، تهران، شرکت مؤولفان و مترجمان ایران.
نیکو، حسن،(بیتا)، فلسفة نیکو، تهران، فراهانی.
1. Davis, Eli,(1996), Crypto- Jew in: Encyclopedia Judaica, , Israel، Keter Publishing House Jerusalem LTD, v.5.
2. Hillel Ben-Sasson, Haim (1996), Apostasy, in: Encyclopedia Judaica, , Israel، Keter Publishing House Jerusalem LTD, V.3.
3. Joseph Fischel, Walter,(1996), India, in: Encyclopedia Judaica, , Israel ,Keter Publishing House Jerusalem LTD, v,8.
4. Joseph Fischel, Walter, (1996),Nathan, Mulla Ibrahim, in: Encyclopedia Judaica, , Israel، Keter Publishing House Jerusalem LTD, v.12.
5. Joseph Fischel, Walter,( 1996), Sasson, in: Encyclopedia Judaica, Israel، Keter Publishing House Jerusalem LTD, V. 14.
6. Ben-Sasson, Haim Hillel,(1996),Anusim, in: Encyclopedia Judaica, , Israel، Keter Publishing House Jerusalem LTD, v.3.
7. Perlmann, Mishe,(1996), Apostasy to Islam, in: Encyclopedia Judaica, , Israel، Keter Publishing House Jerusalem LTD, v. 3,
[1] . البته بعضی سن او را در زمان مرگ پدرش کمتر بیان کردند (نصرتالله محمد حسینی، حضرت باب، ص136-137).