مقایسۀ ادبی عنصر عاطفه در اشعار متنبی و ابوفراس حمدانی دربارۀ دربار سیفالدوله
الموضوعات : جستار نامه: ادبیات تطبیقی (فارسی- انگلیسی)مهستی رایگان 1 , ماجد نجاریان 2 , علی نظری 3
1 - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی،واحد نجف آباد ،دانشگاه آزاد اسلامی،نجف آباد ،ایران
2 - استادیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد فلاورجان، ایران .(نویسندۀ مسئول)
3 - استاد گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه لرستان، خرم آباد، ایران.
الکلمات المفتاحية: شعر, عاطفه, رثا, متنبی, ابوفراس,
ملخص المقالة :
متنبی و ابوفراس از جمله شاعران دربار سیفالدولهاند که در اغراض مختلف شعری بهویژه مرثیه، به خاطر عواملی چند، شعرشان متفاوت شده است؛ متنبی در اغراض مختلف شعری در مدایح خود بهدفعات متعدد، ضمن مدح، سخا و بخشندگی، دلاوری و کاردانی ممدوح، به ستایش خود نیز پرداخته است؛ اما در رثائیات، بهخصوص رثای خوله، خواهر بزرگ سیفالدوله، شاعر، سیفالدوله را در غم از دست دادن خواهرش، شریک شده و از این مصیبت، غمگین گردیده و اشک ریخته است. همچنین تمام صفات و اخلاق نیک او را که دلالت بر منزلت والا و ارزش و علم و ادب او دارد، ذکر نموده است. سپس پادشاه را به بلندهمتی توصیف کرده و از کلیۀ اعمال بیهودهای که دیگران به آن مشغول میشوند، مبّرا نموده است. متنبی در این قصیده، بیشتر به احساس و عاطفه پناه برده تا هنر و عقلش. ابوفراس هم در رومیات خود به اشعاری وجدانی پناه برده و عاطفهای سوزناک را در شعرش نمایان ساخته، بهطوری که شنونده در حین شنیدن آن احساس رخوت و بی میلی نمی کند. نویسنده در این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی، مبتنی بر مطالعۀ کتابخانه ای انجام گرفته، درصدد است تا ضمن بررسی عنصر عاطفه در اشعار متنبی و ابوفراس به این پرسش پاسخ دهد که کدامیک از اغراض شعری این دو شاعر، حاوی عاطفه است؟ و وجه تمایز و تشابه این دو شاعر در بیان عنصر عاطفه در چیست؟
_||_
Literary Comparison of the Element of Affection in the Poems of Mutanabi and Abu Faras Hamadani on Saif al-Dawlah’s Court
Mahasti rayegan1, Majed Najarian2 *, Ali Nazari3
Abstract
Mutanabi and Abu Faras are among the poets of Saif al-Dawlah's court, whose poetry has been different in various poetic purposes, especially in elegies, due to several factors; In his praises for various poetic purposes, Mutanabi has also praised himself many times, while praising Mamduh's generosity, bravery and skill; But in the laments, especially the laments of Khola, Saif al-Dawlah's older sister, the poet shared Saif al-Dawlah's grief over the loss of his sister and became sad and shed tears. He has also mentioned all his good qualities and morals, which indicate his high status, value, knowledge and politeness. Then he described the king as high-minded and absolved him from all the useless actions that others engage in. In this ode, the poet has drawn upon more from his feelings and emotions than his art and intellect. Abu Faras, in his Rumiat, has turned to conscientious poems and showed a painful emotion in his poem so that the listener does not feel weak or reluctant while listening to it. In this research, which was carried out by a descriptive-analytical method, based on a library study, the author tries to answer the question of which of the poetic purposes of these two poets contains emotion while examining the element of emotion in the poems of Mutanabi and Abu Faras? And what is the difference and similarity between these two poets in expressing the element of emotion?
Keywords: Abufras, Mutanabi, Poetry, Ratha, Affection.
Persian resources
1) Hassan Ebrahim, Hassan, (1982), Political History of Islam, Abolqasem Payandeh, 4th edition, Vol. 3, Javidan Publications.
2) Zarinkoub, Abdul Hossein, (1994), literary criticism, second edition, Sokhon publications.
3) Samer, Faisal, (2010), Dolat Hamdanian, translated by Alireza Karagzlou, Qom: Hozwa and University Research Center.
4) Seidi, Seyyed Mohammad, (1991), The Great Islamic Encyclopedia, Iranian and Islamic Research Center.
5) Shafi'i Kodkani, Mohammad Reza, (2006), Literary Criticism, Sokhon Publications.
6) Yar Shater, Ehsan, (1952), Encyclopaedia of Iran and Islam, Book Translation and Publishing Company.
Arabic sources
1) Ibn Khalqan, (2012), The Death of the Nobles and the Prophecies of the Sons of Al-Zaman, Beirut: Dar Sadir.
2) Abu Firas al-Hamdani, Harith bin Abi al-Alaa (2003), Diwan Abu Firas al-Hamdani, Islamic Majlis al-Shura School.
3) Amin, Ahmed, (1967), Al-Samaat al-Adabi, fourth edition, Beirut: Dar al-Kitab al-Arabi.
4) Al-Amin, Seyyed Mohsen, (1948), Aayan al-Shia, Volume 2. Misplaced.
5) Amin, Ahmed, (2012), Zohr al-Islam, Egypt: Hindawi.
6) Al-Badi'i, Youssef, (1963), Al-Sabah al-Munbi on the authority of al-Mutanbi, Cairo: Dar al-Ma'arif.
7) Al-Bustani, Patres, (2014), Al-Arab Literature in the Abbasid Era, Beirut: Hindawi.
8) Blasher, Rezhi, (1985), Abu al-Tayeb al-Mutanabi, a Study in Al-Tarikh al-Adabi, translated by Dr. Ebrahim al-Kilani, second edition, Damascus: Dar al-Fikr.
9) Al-Thalabi, Abu Mansour Abd al-Malik, (1983), Yatima al-Dahr fi Mahasan Ahl al-Asr, Vol. 1, useful research by Hamad Qomiha, Beirut.
10) Hossein, Taha, (2012), Ma al-Mutanabi, Beirut.
11) Khafaji, Muhammad Al-Munaim, (1955), Al-Samat al-Adabi al-Hadith schools, Al-Wahida edition, Cairo: Al-Dar al-Maari al-Nabaniyyah.
12) Zidan, George, (2013), Tarikh al-Adab al-Arabi, Part III, Egypt: Dar al-Hilal.
13) Suleiman, Ehsan (2009). "The poets and the philosophers around Saif Al-Dawlah Al-Hamdani", Al-Muktab Al-Nour.
14) Shaker, Abu Mahmoud Mohammad, (2000), Risalafi al-Tariq to our culture, Cairo, Al-Quds Company for distribution and distribution.
15) Sahib bin Abad, (1965), Al-Kashf on the problems of al-Mutanbi's poetry, the research of Sheikh Muhammad Hasan al-Yasin, Baghdad: Maktaba al-Nahda.
16) Al-Akoob, Ali Isa, (Beta), Al-Atifah and Al-Ibda' Shaari, Dar al-Fikr.
17) Azzam, Abd al-Wahhab, (2014), Zikri Abi Tayyib after Alf Am, Egypt: Hindawi.
18) Farran, Muhammad Youssef, (1978), Abutib al-Mutanbi Nasheed al-Sahara al-Khalid, Beirut: Dar al-Kutb al-Alamiya.
19) Farroukh, Omar, (1981), History of Arabic Literature Al-Asr Al-Abassi, Beirut, Dar al-Alam Lamlayin.
20) Al-Khirwani, Ibn Rasheeq, (1981), Al-Umda fi Mahasan al-Sha'ar and Adaba and Naqdah, Part 1, Beirut: Dar al-Jeel.
21) Mutnabi, Abu Taib, (1983) Diwan Mutnabi, according to Abd al-Rahman al-Buqaqi, Beirut: Dar al-Beirut.
22) Marwa, Mohammad Reza, (1988), Abufras al-Hamdani al-Shaer al-Amir, Beirut: Dar al-Kitab al-Alamiya.
Articles and theses
1) Abdanan, Mahmoud et al. (2014). "Examination of Nostalgia Phenomenon in Abufras Hamdani's Poems", Lasan Mobin, vol. 20, pp. 1-24.
2) Behraman, Forough (2019). "Nostalgia in the poems of Abufras Hamdani", Arabic Literature, Year 9, Number 1, 114-129.
3) Hassan, Khalaf and Jarmad Al-Abadi, Ali (2017), "Study on the Appearance of Al-Hasad in Divan al-Mutanbi", bi-quarterly essays in Arabic language and literature, 3rd year, 5th issue, Spring and Summer, 16-36.
4) Free, Mehsti (2013). "Examination of the element of affection in Monetbi's poems at the court of Saif al-Dawlah", Roshd of Islamic Education Education, vol. 3, p. 36.
5) Sarhadhi, Hossein Ali et al. (1401), "Structural and thematic effectiveness of prominent poets of the Khorasan style in the description of the beloved from the seven appendages", Journal of Comparative Literature, Vol. 21, pp. 25-49.
6) Seyed Sadeghi, Seyed Mahmoud (2018). "Analysis and investigation of the structure of Saqinameh and Mughninameh of Hafez with the approach of epic elements", Journal of Comparative Literature, Vol. 9, pp. 119-137.
مقایسۀ ادبی عنصر عاطفه در اشعار متنبي و ابوفراس حمدانی دربارۀ دربار سیفالدوله
مهستی رایگان4
ماجد نجاریان5
نظری6
چکیده
متنبی و ابوفراس از جمله شاعران دربار سیفالدولهاند که در اغراض مختلف شعری بهویژه مرثیه، بهخاطر عواملی چند، شعرشان متفاوت شده است؛ متنبی در اغراض مختلف شعری در مدايح خود بهدفعات متعدد، ضمن مدح، سخا و بخشندگی، دلاوری و کاردانی ممدوح، به ستايش خود نیز پرداخته است؛ اما در رثائیات، بهخصوص رثای خوله، خواهر بزرگ سیفالدوله، شاعر، سیفالدوله را در غم از دست دادن خواهرش، شریک شده و از اين مصيبت، غمگین گردیده و اشك ریخته است. همچنین تمام صفات و اخلاق نيك او را كه دلالت بر منزلت والا و ارزش و علم و ادب او دارد، ذكر نموده است. سپس پادشاه را به بلندهمتي توصيف كرده و از كليۀ اعمال بیهودهای كه ديگران به آن مشغول میشوند، مبّرا نموده است. متنبی در این قصیده، بیشتر به احساس و عاطفه پناه برده تا هنر و عقلش. ابوفراس هم در رومیات خود به اشعاری وجدانی پناه برده و عاطفهای سوزناک را در شعرش نمایان ساخته، بهطوری که شنونده در حین شنیدن آن احساس رخوت و بیمیلی نمیکند. نویسنده در اين پژوهش که به روش توصیفی-تحلیلی، مبتنی بر مطالعۀ کتابخانهای انجام گرفته، درصدد است تا ضمن بررسی عنصر عاطفه در اشعار متنبي و ابوفراس به این پرسش پاسخ دهد که کدامیک از اغراض شعری این دو شاعر، حاوی عاطفه است؟ و وجه تمایز و تشابه این دو شاعر در بیان عنصر عاطفه در چیست؟
کلیدواژهها: ابوفراس، متنبی، شعر، رثا، عاطفه.
1-مقدمه
مدح يکی از موضوعات و مضامین معمول و رايج در ادبیات هر سرزمین، بهویژه ادبیات فارسی است. بدون شک، اغراض متفاوتی در بازنمايی چنین موضوعی در حوزۀ شعر و ادبیات وجود داشته است. «هر ملّتی دارای ادبیاتی است که نمایانگر نوع اندیشه عقاید و باورهای آن ملت است، درحقیقت این اندیشه و عقاید ممکن است در قالب شعر و یا نثر ریخته شده و شاعر و یا نویسنده با بهرهگیری از قوّة اندیشه و خیال خود و با استفاده از موضوعات متفاوت، با متأثر از محیطی که در آن زندگی میکند، یک اثر مهمی را بهعرصۀ ظهور برساند و بیتردید ادبیات عرب از جمله تأثیرگذارترین و پرمحتواترین ادبیاتهای جهان است» (سرحدی، 1401: 33).
|
ابوفراس حمدانی هم از جمله شاعرانی است که در دربار سیفالدوله حمدانی بهعنوان شاعر بزرگ، حضور داشت. او نیز مانند متنبی در اغراض مختلف، شعر سرود؛ اما در رومیات وی، اشعاری با درونمایۀ احساسی دیده میشود که این اشعار، حاکی از عاطفهای سوزناک است؛ «یعنی همان قدرتی است که عواطف و مشاعر درونی آدمی از طریق آن در جان و روان سایر افراد جای میگیرد و بهنوعی میتوان گفت که اصل اساسی آثار ادبی و عامل ماندگاری آنها محسوب میشود و عوامل متعددی از جمله کامیابیها، ناکامیها و بهطور خلاصه، محیط و شرایط محیطی، میتواند عاطفۀ فرد را تحت تأثیر قرار دهد» (امین،144:1967). عنصر ادبی که از دیرباز مرکز اهتمام و اعتنای ادیبان و ناقدان و پژوهشگران عرصۀ ادبیات بوده است تا جایی که برخی از ادبیان و زبانشناسان مانند ابن رشیق قیروانی، صاحب کتاب «العمدة» عقیده دارند آن دسته از عواملی که موجب میشود، آثار ادبی از عنصر عاطفه بهرهمند شوند، اصلیترین مؤلّفههایی هستند که آن آثار را تشکیل میدهند.
وی در اثر مشهور خویش که در سطور پیشین به آن اشاره شد به این مطلب اشاره میکند که «عنصر عاطفه چون شامل چندین عنصر کوچکتر است که عبارتاند از رغبت، رهبت یا همان ترس، طرب یا همان خوشی و در نهایت غضب. البته وی این نکته را نیز خاطر نشان میکند که هرکدام از عناصر مذکور بهنوبۀ خود دارای جزئیاتی هستند و انواع مختلفی دارند؛ بهعنوان نمونه، عنصر رغبت خود شامل مدح و شکر است و رهبت یا همان ترس دربردارندۀ اعتذار و استعطاف است. طرب نیز شامل شوق و رقت النسیب، همانطور که پدیدههایی همچون: هجو، وعید و عتاب بهدنبال غضب میآیند» (القیروانی، 1981: 20).
1 -1-بیان مسئله
متنبی علاوه بر مدح و وصف و فخر، در دربار سیفالدوله، شش قصیده در فنّ رثا، سروده است. در پنج قصیده، اشعار نیکو و نغزی دارد؛ ولی این پنج قصیده، از بهترین قصایدی نیست که وی سروده است؛ زیرا این قصاید برای ادای وظیفه است، نه پاسخ به احساس و نه ابراز وجدان؛ اما در این میان، قصیدۀ وی در رثای خوله، خواهر بزرگ سیفالدوله از این قاعده، مستثنی است؛ زیرا در این قصیده، متنبی علاوهبر اینکه به عقل فلسفیاش پناه برده، قصیدهای را سروده که سرشار از عاطفه و برخاسته از سوز درون شاعر است. در مقابل ابوفراس حمدانی نیز بالطبع در برههای از حیات خود، اشعاری سروده که این اشعار برآمده از احساسی سوزناک و عاطفهای رقیق است. نقطۀ وصل این دو شاعر، حضورشان در دربار سیفالدوله حمدانی بود، متنبی بهعنوان شاعر بزرگ سیفالدوله و ابوفراس نیز بهعنوان عموزاده و شاعر دربار است. با وجود بعضی تشابهات، این دو شاعر در بسیاری از زمینهها، تفاوتهایی با هم دارند. لذا، پژوهش حاضر با شیوۀ توصیفی –تحلیلی و با مراجعه به دیوان این دو شاعر و بررسی اشعار آنان در دورانی که در خدمت سیفالدوله حمدانی بودند، درصدد مشخص نمودن صدق عاطفه موجود در شعر آنان و تعیین نوع آن بر اساس نظر بزرگان است. همچنین این پژوهش حاضر درصدد است تا به این پرسشها پاسخ دهد که جایگاه عاطفه بهعنوان یک عنصر درونی در شعر متنبی و فرزدق کدام است؟ و کدامیک از اغراض شعری این دو شاعر حاوی عاطفه است؟
2-1-پیشینۀ پژوهش
دربارۀ متنبی و اشعار او پژوهشهای بسیاری انجام شده است که پژوهشگران در آن، به معرفی متنبی و بررسی قصائد او پرداختهاند و بعضی از آنان به بررسی وجود عاطفه در شعر وی توجه داشتند که مهمترین آنها:
-رضا رضایی (1394) در مقالۀ خود تحت عنوان «صدق و کذب عاطفه در مرثیههای متنبی» بیان داشته که قصاید متنبی بهویژه آنهایی که در غم از دست دادن عزیزان و دوستانش سروده است، یک ويژگی بارز دارند و آنهم احساسات راستین است؛ ولی در مواقعی که سوگ سرودهها، رنگ و بوی تکلّف به خود بگیرند و غرض از آنها خشنود کردن ممدوح و یا دریافت صله و خلعت باشد، عاطفه کمرنگ میشود و آن سروده، رنگ و بوی تصنّعی به خود میگیرد.
-محمود آبدانان، مهدی زاده و معصومه تنگستانی (1394) در پژوهش خود با عنوان «بررسی پدیدۀ نوستالژی در اشعار ابوفراس حمدانی»، به بررسی نوستالژی فردی در شعر ابوفراس در وصف از وطن خویش و غم دوری از آن اشاره نموده و این معانی را با صدق عاطفه در شعر خود به تصویر کشیده است.
-مهستی رایگان (1393) در مقالهای با عنوان «بررسی عنصر عاطفه در اشعار متنبی در دربار سیفالدوله»، به این نکته اشارهکرده است که برخلاف نظر شارحان دربارۀ متنبی که مدایح وی را خالی از عاطفه میدانند، با توجه به اشعار وی در این زمینه، عنصر عاطفه، آنهم از نوع عاطفۀ الحب نمایان است.
1 -3-روش پژوهش
اين پژوهش بهشيوة توصيفي - تحليلي و با تجزيه و تحليل محتوايي و فكري اثر، انجام شده است و از ديدگاه هدف، اين پژوهش، بنيادي است و در جمعآوري دادهها و تحليل آنها از روش اسنادي يا كتابخانهاي و از راه برگهنويسي، بهره برده شده است.
4-1- اهمّیت و ضرورت پژوهش
متنبی و ابوفراس حمدانی از جمله شاعران نامی بودند که هر دو در دربار سیفالدوله بر ادبیات عرب تأثیرگذار بودند. ازاینرو، در این نوشتار سعی بر آن است تا با بررسی پارهای از اغراض شعری این دو شاعر بزرگ به عاطفۀ موجود در اشعار آنان پرداخته و برای خوانندگان مشخص شود چه نوع عاطفهای در شعرشان هویدا است.
5-1- مبانی نظری تحقیق
1-5-1- عاطفه و معیار آن
عاطفه یکی از عناصر زیباشناختی سخن است که از جایگاه مهمی در اثر برخوردار است. «عاطفه، نوآوری شعری و جنبش درونی است که بر شاعر چیره میشود و طبع او را به حرکت درمیآورد. نیروهای فطری او را مشغول میکند و در شکل و شمایلی به جوش و خروش وادار میکند و شعلهور میسازد، سپس شاعر آن آفریدههای احساسیاش را ابزار و اظهار کرده و بر زبان میراند.» (العاکوب، بیتا: 10). درواقع، عاطفه یک واقعیت یا یک امر طبیعی است که شاعر آن را به شکل اندوه، غرور، اعجاب، شوق و حُب، بروز میدهد. شفیعی کدکنی در مورد عاطفه میگوید: «منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویداد حادثهای در خویش احساس میکند و از خواننده و شنونده میخواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد. نمیتوان بهیقین پذیرفت که امکان آن باشد که هنرمندی حالتی عاطفی را به خوانندۀ خویش منتقل کند، بیآنکه خود آن حالت را در جان خویش احساس کرده باشد» (شفیعی کدکنی،1384: 24). در خصوص اهمیّت عنصر عاطفه، زرّینکوب میگوید: «تأثیر عنصر عاطفه در شعر تا حدّی است که نویسندگان تاریخ ادبیات اگر شاعر و هنرمندی را که از او سخن میگوید، بپسندند و دوست بدارند، زندگی و احوال او را تحت تأثیر عواطف و افکاری که آثار او به آنها القاء کرده است، شریف و نجیب و عالی معرفی میکنند و اگر از او نفرت داشته باشند، حیات او را در ارتباط با آثارش چنان وصف میکنند که پست و خوار و بیرونق جلوه کند.» (زرّینکوب،1372: 98). از آنجا که معیار و ملاک عاطفه و اهتمام به آن، کمک شایانی به خلق آثار ادبی ارزشمند میکند، عبدالمنعم خفاجی، چندین معیار برای این عنصر ذکر کرده است که در زیر به آنها پرداخته شده است:
1 ـ صادقانه بودن عاطفه: مراد از این معیار آن است که اثر ادبی، نباید برگرفته از احساسات کاذب باشد. زمانی که در سرودن یک شعر مدحی، ترس بر شاعر غالب شود، عاطفۀ راستین از آن رخت برمیبندد و مجال بروز نمییابد و به همین دلیل، اغلب منتقدان و پژوهشگران ادبی، آن را قبول نمیکنند و در معرض نقد کوبنده، قرارش میدهند و شاید تنها افرادی که دیدگاه بسیار زیباشناسانهای دارند، نگاهی متفاوت به آن بیندازند.
2 ـ قدرت عاطفه: مراد از این معیار، شدّت و حدّت عاطفه، نزد ادیبان نیست؛ زیرا در پارهای موارد یک عاطفۀ آرام، اثرات بسیار عمیقی در روح و روان خوانندگان آثار ادبی بر جای میگذارد. همچنین نباید فراموش کرد که گاه، منشأ برخی از عواطف، چیزی جز قوّۀ تعقّل و تفکّر نیست و از آنجا که تفکّرات افراد با یکدیگر تفاوت دارد، پیداست که عواطف آنها نیز متنوّع است؛ ازاینرو میتوان گفت، نخستین منبع و سرچشمۀ عاطفه، همان طبع و سرشت ادیب است. در نتیجه فرقی ندارد که یک ادیب، تفکّراتش ضعیف یا قوی باشد؛ اما آنچه مهم است، این است که ضرورت دارد که احساسات و درک عمیق و ریشهداری داشته باشد.
3 ـ ثبات عاطفه: مراد از این معیار آن است که یک ادیب از ابتدا تا انتهای آفرینش اثر ادبی خویش از میزان عاطفۀ واحد برخوردار باشد؛ به این صورت که عاطفهای مستمر داشته باشد و آن را در سرتاسر اثر ادبی خویش بهصورت یکسان پراکنده سازد.
4 ـ تنوّع عاطفه: در این زمینه باید گفت، توانمندترین شاعران افرادی هستند که میتوانند عواطف گوناگون مانند شادی، غم، عشق، ترحّم، تعجب، امیدواری، يأس و ... را در روح و روان خوانندگان برانگیزند.
5 ـ والا بودن عاطفه: به عقیدۀ برخی از منتقدان ادبی، عواطفی که از درجهبندیهای گوناگونی برخوردار باشند، این قابلیت را دارند که در عرصۀ ادبیات به منصّۀ ظهور نهاده شوند. معانی و مفاهیم والا ارزش بیشتری نسبت به اسالیب زیبا دارند. همچنین احساسات و عواطفی که از طریق القا و اشاره منتقل گردد، قدرتمندتر از احساسات و عواطفی است که از رهگذر اندامهای مربوط به حواس بیرونی مانند چشم و گوش منتقل میشود» (خفاجی، 1995: 48)؛ ازاینرو میتوان گفت اگر ادیبان ملاک عاطفه را مدّ نظر قرار دهند، میتوانند یک اثر ادبی جاودان از خود بر جای نهند و از این رهگذر یک ادیب این قدرت را پیدا میکند که خوانندگان را به وادی هنری و معنوی اثر خویش وارد کند.
2-بحث و بررسی
2- 1- متنبی
احمد بن حسین بن حسن بن عبدالصمد در سال 303 هجری در کوفه زاده شد. در کودکی شعر سرود و پس از سلطۀ قرمطیان بر کوفه در سال 313 هـ. همراه با خویشاوندانش به سماوه گریخت. سپس با اعراب در بادیه، همنشین شد. در مورد نامگذاری وی به متنبی، اختلاف نظر وجود دارد، ابن خلّکان گوید: «متنبی در بادی سماوه، ادعای نبوّت کرد و خلق بسیاری از بنی کعب و دیگران از او پیروی کردند. پس لؤلؤ، امیر حمص، نمایندۀ اخشید بر او خروج کرد و او را اسیر نمود و یارانش را متفرق ساخت و او را به مدّت طولانی، حبس کرد. سپس او از این کار نادم شد و توبه کرد و او را از زندان آزاد کردند، به همین سبب او را متنبی نامیدند. نامی که تا ابد با او همراه شد» (ابن خلکان، 1900: 20). بلاشر گوید: «کراچکوفسکی1 در کتاب «المتنبی و ابوالعلاء» دربارۀ معنای متنبی چنین آورده است که: ابوطیب شخصی است که منکر ادّعای نبوّت بود، ادعایی که دربارۀ آن ابن جنی، دوست شاعر، گفت: به متنبی نامیده شد؛ زیرا خود را با دو بیت از شعری به مسیح بین یهود و صالح و ثمود مقایسه کرد. یا اینکه این عنوان ریشۀ ادبی دارد و بهسادگی از آن جایگاه والایی که در عالم شعر داشت، استخراج میشود و نیز در رسالۀ الغفران از ابوالعلاء دربارۀ متنبی پرسیدند، وی گفت: «متنبی از النَّبوه است؛ یعنی مکان بلندتر از سطح زمین»؛ و خود متنبی در خصوص این لقب گفته است: من اوّلین کسی هستم که با شعر، پیشگویی کرد و این پاسخها فریبدهنده و ضد نقیض است تا جایی که کشف حقیقت را سخت میکند» (بلاشر، 1981: 102 - 101).
اگر بخواهیم به زندگی متنبی اشاره کنیم، باید گفت که درخشانترین دورۀ زندگی شعری وی، دوران دوم آن است. در این دوره، یعنی در فاصلۀ سالهای 337 تا 346 هـ. ق، متنبی در حلب در خدمت سیفالدوله حمدانی بود. متنبی در سال 336 ق، مصمم شد که به ابوالعشائر حمدانی بپیوندد. رابطۀ بین متنبی و ابوالعشائر، ارتباطی بر اساس احترام و ستایش و دوستی بود تا جایی که متنبی او را در مناسبتهای مختلف با قصاید بسیاری مدح کرد. از خوشاقبالی متنبی بود که سیفالدوله به انطاکیه قدم نهاد و ابوالعشائر بعد از ستایش متنبی او را به سیفالدوله معرفی نمود و آن آغاز ارتباط سیفالدوله و متنبی شد. بدون شک آنچه که از سرودههای این دوره برداشت میشود؛ آن است که «متنبی، ولع بسیار زیادی داشت که همواره امیر را از خود خشنود سازد و رضایت کامل وی را کسب کند و در نهایت بهعنوان دوست و مصاحب و ملازم امیر انتخاب شود و سرانجام نیز در این اقدام، موفّق شد و سیفالدوله، وی را بهعنوان شاعر رسمی دربار خویش برگزید. شایان ذکر است که متنبی تا حدّی به امیر نزدیک شد که امیر خودش همواره اصرار داشت که متنبی همراه وی باشد و هر زمان که قصد سفر داشت، از متنبی دعوت میکرد که با او به سفر برود» (طه حسین، 2012: 187).
متنبی در جمادیالاولی سال 337 ق، سیفالدوله را مدح کرد. «سیفالدوله، متنبی را بعد از یک سال کامل که در خدمت ابوالعشائر بود، به حلب برد» (فرّان، 1978: 43). شاعر در این دوره، در کنار سیفالدوله، بهترین شعری را که از ذوقش نشأت یافته بود، سرود. «وصف نبرد امیر برعلیه روم و همراهیاش با وی در تعدادی از جنگها، توانست او را به اوج شهرت و شکوه رساند» (البستانی، 2014: 43). این دوره برای متنبی، دورۀ بزرگی است. «دورهای که در آن عظمت خود و عظمت عرب و اسلام را به تصویر میکشد» (فروخ، 1981: 462).
2- 1- 1- عاطفه در شعر متنبی
از جمله اغراض شعری که متنبی در آن طبعآزمایی نموده است، رثا است؛ اما وی به علّت حوادث زندگی، شیوۀ نوحهسرایی را از یاد برده است. «رثاء او گونهای از مدح است و در آن هیچ احساسی از دردمندی و غم و اندوه یافت نمیشود. متنبی هنگامی که مرثیه میسراید، خوبیهای شخص فقید را در زندگی بیان میدارد و به مدح خانوادهاش میپردازد؛ و اگر آن شخص فقید به او نزدیک باشد، در رثائش به خود فخر میورزد و خود را میستاید. در هر دو حالت، متنبی به زندگی واقعبینانه و فلسفی مینگرد و در رثائش حکمتها و ضربالمثل جاری میسازد» (فروخ، 1981: 471). حوادثی برای سیفالدوله پیش آمد که او گروهی از بستگان و دوستان خود را با آن آزمود و این امر باعث شد تا متنبی بهعنوان شاعر سیفالدوله، نوحهسرایی و محبّت و برادری را در حق سیفالدوله بهجا آورد.
متنبی در دربار سیفالدوله، شش مرثیه در مرگ مادر، پسر، دو خواهر و پسرش، پسرعمو و خادم ترکیاش سرود. «در سال 352 هـ. خواهر بزرگ سیفالدوله، خوله مشهور به ستالناس (بانوی مردم) در میافارقین از دنیا رفت. در آن زمان، متنبی از مصر برگشته بود و در کوفه اقامت داشت. وی با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد و با سرودن مرثیهای بلند در رثای خوله بر او صادقانه گریست» (طه حسین، 2012، 175) بهگونهای که «رثای او برای خواهر بزرگ سیفالدوله، تنها رثائی است که از نظر بیان احساس، صادقانه است. رثائی بین درد و رنج؛ که نشاندهندۀ صداقت محبّت نسبت به اوست. در این رثاء است که اشکهایش جاری شد» (البستانی، 2014: 285).
آنچنان که از این قصیده برمیآید، خوله از دور، متنبی را مشمول احساس و توجهات خود قرار داده بود؛ لذا وی شایستۀ چنین ابراز احساساتی از طرف متنبی بود و قصیدهای در 144 بیت سرود که سی و یک بیت آن، در ذکر خوله است، شش بیت در سخن از دنیا و مصیبتهایش و فقط هفت بیت دربارۀ سیفالدوله است. این در حالی است که در رثای خواهر کوچکتر، فقط در دو بیت از خود خواهر بهتنهایی سخن گفته است که باز هم در این سروده از خواهر بزرگتر یاد کرده است و بقیۀ شعر که 42 بیت است همه در مدح سیفالدوله میباشد، مگر ابیات اندکی که در حکمت و زندگی است.
تفاوت دو قصیده روشن و آشکار است شعر دوم در رثای خوله، احساس نابی دارد بهگونهای که با حزنی که دارد، اشک بر شعر غلبه نموده است. «ابوطیب این شعر را با خطاب خوله آغاز کرده است. اگر در این قصیده احساسی را درک میکنید که باعث میشود تا دلتان برای کسی که رثایش را گفته بسوزد و آتشی را میبینید که در قلب شاعر برافروخته است، اشتباه نمیکنید» (شاکر، 2000: 338-337). شاید این قصیده تنها قصیدۀ متنبی باشد که در رثای آل حمدان گفته و از عاطفه برخوردار است.
شاکر بهصورت خلاصه، چنین استدلال میکند که: «با نگاهی به مرثیۀ او برای خواهر کوچکتر سیفالدوله، درمییابیم که خوله یعنی خواهر بزرگتر، جایگاه برجستهای نزد متنبی دارد و به سیفالدوله برای دلداری میگوید: گرچه خواهر کوچکتر مرده، اما خوشحال باش که خواهر بزرگتر را داری. که همین ابیات خود میتواند از نشانههای احساسات پنهان در ورای شعر باشد» (همان: 336).
مرثیههایی که متنبی سروده، چندان حس غم و اندوه را به مخاطب شعرش منتقل نمیکند. مرثیههای او بیشتر از نگاهی کسی است که دورتر ایستاده و ضمن بیان حکمتهای عمیق و مسائل فلسفی، شخصی را میستاید که برای او، احترام قائل است و در عین حال، قصد دارد که خود را اندوهگین نشان دهد و بگوید که در درون خود، اندوه عمیقی دارد؛ مسئلهای که با نگاهی گذار از مرثیۀ بسیار مشهورش برای مادر سیفالدوله به آشکارا دیده میشود و بسیاری بر آن هستند که برای رفع تکلیف و برای ادای احترام به بازماندگان، مرثیه میسروده است. برای مثال طه حسین، همین نظر را دربارۀ رثای متنبی دارد: «مرثیه سرودن در زندگی واقعی، به سود متنبی بود. او امیر را وقتی به شعر مرثیهاش گوش فرا میداد، راضی و از او دلجویی میکرد، اما این کار در واقع کاملاً رثاء شاعر را تخریب میکرد. نشان از کوتاهی، عجز و ضعف ذوق و قریحۀ او در صنعت مرثیهسرایی دارد. رثای او در حقیقت همان ادامۀ مدح است که این بار با ابراز مرثیه قصد مدح گفتن را دارد و به همین خاطر به ذهن متبادر میشود که شاعر اندوه و حزنی هنگام سرودن آن نداشته و در رثایش لهجۀ صادقانهای دیده نمیشود و بیشتر برای انجام وظیفه بوده است» (طه حسین، 2012: 176).
«بیشک زیباترین مرثیهای که متنبی برای تسلیت به سیفالدوله سروده، قصیدهای است که در فقدان خواهرش خوله میسراید و علت آن، همانطور که اشاره شد، عشق صادقانهای است که به تصویر کشیده، عشقی که در طول روزگار، آزمون خود را پس داده و از آن سربلند بیرون آمده است و از دلتنگی، پیوستۀ میان دو دوست میآید»(طه حسین، 2012: 182). اگر به دو بیت زیر بنگریم، خواهیم دید که خبر مرگ خوله، متنبی را مضطرب نموده و عواطفش را به جوش آورده است؛ در این دو بیت اثر قلب مصیبتزده و مضطرب و سوز و گداز شاعر را میتوان مشاهده نمود:
طَوَی الجَزیرَةَ حَتّیجاءَنی خَبَرٌ |
| فَزِعتُ فیهِ بِآمالِی إلَیَ الکَذِبِ |
ترجمه: این خبر، کل جزیره (ما بین دجله و فرات) را گشت تا به من رسید؛ خبری که در آرزوهایم رؤیای دروغ بودنش را داشتم.
حَتَّی ِذَا لَمْ یَدْعُ لِی صدقهُأملاً |
| شَرَقَت بِالدُّموعِ حَتّی کادَ یَشرِقُ بِی |
ترجمه: اگر این خبر صحیح باشد و امیدی بهدروغ بودن آن نداشته باشم، اشکها، راه نفسم را چنان میگیرد و زیاد است که گویی من گلوی اشک را گرفته بودم و غصهاش شوم.
«در این دو بیت، زبان متنبی برای بیان عشق به خوله، بر او غلبه کرده و زوایای پنهان، آشکار کرده است... مثالهایی از عشق متنبی در شعرش در سالهایی که در کنار سیفالدوله بوده و همچنین در مراحل بعد از آن دیده میشود» (شاکر، 200: 340-356). لذا با توجه به محتوای ابیات، میتوان دریافت با اینکه طه حسین، معتقد بود که سرودن مرثیه در دربار سیفالدوله نشانی از کسب صله بود و او میخواست، وقتی امیر به شعر مرثیهاش گوش فرا میدهد، از شعر خوشش بیاید، اما این کار در واقع، کاملاً رثاء شاعر را تخریب نمود و خود نشان از کوتاهی، عجز و ضعف ذوق و قریحۀ او در صنعت مرثیهسرایی است. رثای او در حقیقت همان ادامۀ مدح است و به همین خاطر، شاعر هنگام سرودن آن، اندوه و حزنی نداشته و در رثایش لهجۀ صادقانهای دیده نمیشود و بیشتر برای انجام وظیفه بوده است» (طه حسین، 2012: 176)؛ اما با وجود این، باید گفت، شعری که در اندوه از دست دادن خوله سروده است، مستثنی از این قاعده است و شعری تأثیرگذار است که در آن حس اندوه بهخوبی به مخاطب منتقل شده و میتوان گفت که اهمّیتش از خود مرثیه، بیشتر است تا بازماندگان و بیان مسائل فلسفی و پوچی دنیا و...؛ طه حسین گرچه مانند شاکر اینگونه اعتقاد ندارد که میتوان این شعر را نشانۀ وجود رابطهای عاشقانه دانست؛ اما اذعان دارد که این مرثیه با دیگر مرثیههای متنبی تفاوت دارد و سرتاسر قصیده، حاکی از احساس و عاطفۀ درون شاعر است.
2- 2-ابوفراس حمدانی
از جمله شعرایی که در دربار سیفالدولۀ حمدانی با شمشیر و قلمش، هنرنمایی کرد، ابوفراس حمدانی است.«نام او حارث بن ابی العلاء سعید بن حمدون الحمدانی، پسرعموی سیفالدوله است. نسب ابوفراس از جهت پدر به عرب و از جهت مادرش به روم میرسد. ابوفراس در سال 320 هـ. / 932 م. در موصل زاده شد. پدرش در سال 322 هـ. به دست ناصر الدوله، برادر زادهاش کشته شد» (مروه، 1988: 30). او شاعری امیر و سوارکاری چابک بود و شعرش بین حسن و نیکویی و سهولت و فصاحت و شیوایی در جریان بود و نیز سرشار از خوی انسانی و تیزهوشی و بزرگی و پادشاهی. «ابن معتز ابوفراس را شاعرترین شعراء نزد اهل صناعت شعری و ناقدین سخن دانسته است و نیز صاحب بن عباد دربارۀ ابوفراس گفته: شعر با امیری آغاز و با امیری خاتمه یافت؛ یعنی امروالقیس و ابوفراس» (زیدان، 2013: ج 1، 251). ثعالبی در وصف او میگوید: «در سرودههای وی، طبع شاعرانه، مقام والا و نیز شرافت و عظمت پادشاهی پنهان است و این ويژگیها را تنها در شاعری مانند عبدالله بن معتز و ابوفراس، میتوان یافت، هرچند که سخنوران و منتقدان، کلام ابوفراس را برتر از ابن معتز خواندهاند» (ثعالبی، 1982: ج 1، 57).
2- 2- 1- عاطفه در شعر ابوفراس
ابوفراس از جمله شعرایی بود که در دو حالت اسارت و آزادگی، اشعار بینظیری در شعر عربی سروده است. ابوفراس ارزش شعرش و سختی اسارتش را میداند و به آن افتخار میکند و آنچه را به نظم درآورد، پژواک عاطفهاش بود. هرگز به شعر بهعنوان یک حرفه و هنر نگاه نکرد و این کار سبب منع همراهی با شعرا و کنایه به آنها شد. همانگونه که میگوید؛ من در خصوص شعر، متعرض به شعرا هستم» (مروه، 1988: 46). «ابوفراس، شاعری حساس و جوانی غیر قابل نفوذ و بزرگمنش بود، لذا در اسارت غم و اندوهها بر او هجوم میآورد و اشعار غمناک و دردگین موسوم به «رومیات» را سرود که سرشار از اشتیاق و حسرت دیدار مادر و خانواده و دوستان است» (سامر، 1388: 385).
از جمله اشعاری که ابوفراس در دیار غربت و با دلی سرشار از حسرت و قلبی شکسته سرود، رومیات است. رومیات، تجلّی اسارت، بیماری، طلب فدیه از سیفالدوله و اظهار دلتنگی به خانواده و برادران و دوستان و آزردگی ابوفراس است. «شاعر مدّتی از عمر خود را در دیار غربت و زندان رومیان به سر برد و درد و رنج اسارت در تکوین روحیّۀ شاعر، تأثیر بسزایی داشته و در شعر او اثری شگرف بهجای نهاده است. به همین جهت، رومیات وی صادقترین تجلّی تعبیر از این درد و رنج است که در بسیاری از موارد، رنگ و بوی دوری از وطن گرفته است. این بخش از اشعار ابوفراس بهویژه بر اساس سنت کهن شعر عرب که با مویه بر اطلال و دمن، شکل گرفته است، همخوانی دارد. ابوفراس به پیروی از این سنت، زادگاهش و مکانهایی را که ایام خردسالی و جوانی خود را در آن گذرانده است، یاد میکند و از مخاطبش میخواهد که لحظهای در آنجا توقّف کند.
قِفْ فِی رُسُومِ المُستجا |
| بّ و حَیّ أکنافِ المُصلّی |
ترجمه: در جایگاه استجابت دعا بایست. اطراف مصلی را بانگ بزن.
منبج، حلب، سقیا، مستجاب و مصلی، اماکنی است که شاعر، روزگاری را در آنها سپری نموده و از آنها خاطراتی دارد.
در دوران اسارت، غم و حزن بر او مستولی شد و اشعار غمناک و دردآگین سرود که سرشار از اشتیاق و حسرت دیدار مادر و خانواده و دوستان است. خطاب به سیفالدوله میگوید: اگر به اسیر و کشته رحم نمیکنید؛ آیا بر بیمار هم دلتان نمیسوزد (ثعالبی،90:1982) و در مورد مادرش گوید:
لَو لا عجوزٌ بِمَنبَج |
| مَا خِفتُ مِن أسبابِالمَنایا |
ترجمه: اگر این پیرزن (مادرم) در منبج نبود، از اسباب مرگ نمیترسیدم.
«اسارت ابوفراس باعث شد که تأثیر شگرفی در درون او بر جای گذارد و موجب شد غم غربت، حسرت و دلتنگی ناشی از آن بهصورت مختلف در اشعارش پدیدار گردد و به دیگر سخن، دوری از سرزمین مادری و اسارت در زندان از بنمایههای مطرح در اشعار ابوفراس است. بهگونهای که شاعر برای تحمل دوران دشوار اسارت و برای غلبه بر وحشت زندان تنهایی، به گذشته پناه میبرد و از آن دوران رؤیایی شیرین با حسرت یاد میکند» (بهرامن، 1396: 119). در خرشنه، زیباترین قصائد درونی را سرود که در آن جراحتش را بیان نمود و در مقابل حوادث با نرمی رفتار کرد و تسلیم قدر و حوادث نشد. «شاید بهترین قصائد وجدانیاش، آن قصیدهای است که در آن کبوتری آزاد را مخاطب قرار داد» (مروّه، 1988: 98). «گفتگو با کبوتر و اشتیاق و اندوهش، درواقع گفتگوی درونی شاعر است و رنج و نوحهای که کبوتر سر میدهد، در واقع درد و اندوه درونی شاعر و عاطفه اوست.
أقولُ و قَد ناحَتْ بِقُربِی حَمامةٌ: |
| أَیَا جَارَتا، هَل باتَ حالُکیحالِی؟ |
ترجمه: به کبوتری که نزدیک من نشسته و نوحهسرایی میکند، میگویم: ای همسایۀ من، آیا حال تو هم مانند حال من شده است؟
مَعاذ الهَوی، ما ذُقتِ طارقةَ النّوی |
| و لا خَطرتْ مِنکیَ الهُمومُ بِبالِ |
ترجمه: به عشق پناه میبرم، تو درد رنج و فراق را نچشیدهای و هیچ غصهای بر دلت ننشسته است.
«ابوفراس در این ابیات، غم دل را برای کبوتری میگوید که درد دوری از وطن را نکشیده و هرگاه اراده کند، به مکان مطلوب پرواز میکند و اندوه را دل میبرد، اما اسیر درمانده را شهپری نیست که او را بر شاخههای بلند بنشاند، از این رو، آرزو میکند کاش میتوانست اندوهش را با وی تقسیم کند و شرح دردش را با او بگوید» (بهرامن، 1396: 120). در این ابیات، صدق عاطفه و رقّت به حدّی است که خواننده را متأثّر میکند و او را به گریه وامیدارد. «در رومیات وی بیانگر بیماری و اندوه و طلب فدیه از سیفالدوله و اظهار دلتنگی برای خانواده و دوستانش است. اشعار وی برخاسته از دلی تنگ و قلبی شکسته است که رقّت و لطافت این اشعار به حدّی است که شنونده را به گریه وامیدارد. بعد از این انفعالات شعلهور، ابوفراس به صحبت با مادر غمگین و صبورش میپردازد و او را به صبر دعوت میکند؛ زیرا صبر، کلید گشایش است و تنها سلاح فرزندش است که آن را داراست. از او میخواهد که مانند زنان دوران گذشته، صبر بورزد و بعد از آن بر او لازم میداند که کارش را به خدا واگذارد؛ چرا که ایمان و تقوی راه خلاصی است» (مروه، 1988: 95).
2- 3-اغراض شعری ابوفراس
شعر ابوفراس ويژگیهای مثبت و منحصر به فردی دارد و علاوه بر شخصیت والا و نیکوی این شاعر، وی اشعاری در دوران اسارت سروده است که به «الرّوميات» معروف است. همچنین سرودههایی در ذکر فضایل اهل بیت دارد که روی هم رفته، سبب شهرت و محبوبیت این شاعر در میان مسلمانان جهان شده است. در شعر او، صبغهای از وجدان انسانی و عاطفۀ صادق موج میزند. او امیر و فرزند امیر است. هرگز شعر را به خاطر کسب رزق و روزی نسرود. شعرش متأثر از عناصر جاهلی است. بهطوری که در برخی قصاید، میتوان گفت او شاعر تمام نمای عصر جاهلی است. این قصاید بهویژه بر اساس سنّت کهن شعر عرب که با مویه بر اطلال و دمن شکل گرفته است همخوانی دارد. ابوفراس به پیروی از این سنت، زادگاهش و مکانهایی را که ایام خردسالی و جوانی خود را در آنجا گذرانده است؛ یادکرده و از مخاطبش میخواهد که لحظهای در آنجا توقّف کند:
قِفْ فِی رُسُومِ المُستَجاب |
| و حیِّ أکناف المصلّی |
ترجمه: در جایگاه استجابت دعا بایست. اطراف مصلی را بانگ بزن./ در محل جوسق مبارک و آنگاه سقیا در نهر مصلی بایست./ که در جاهایی که در دوران کودکی و جوانی وطن گرفتم و منبج را محل خود قرار دادم.
شعرش رقیق و از ناخودآگاه جوشیده و از طبیعت فطرت سرچشمه گرفته است. از صنعت و تکلّف به دور است. تشبیهاتی با الفاظ زیبا در آن یافت میشود و این سبکی نو و جدید است که در آن زیبایی و نوآوری و نیکویی در آن آمده است. ابوفراس، ارزش شعرش و سختی اسارتش را میداند به همین خاطر به آن افتخار میکند. در دیوان متنبی، گوشه کنایههای بسیاری به شعرای حمدانی آمده است که ابوفراس سهم وافری در آن دارد.
وحَمدانُ حَمدونٌ وَ حَمدونُ حارثٍ |
| وحارثُ لُقمانٍ و لُقمانُ راشدُ |
ترجمه: حمدان حمدون و حمدون حارث و حارث لقمان و لقمان راشد.
ابوفراس خودش را از صفت شاعری دور میدانست. بهطوری که گفت: «ما أنا مدّاحٌ ولا أنا شاعرٌ؛ و آنچه را به نظم درآورد پژواک عاطفهاش بود. هرگز شعر را بهعنوان حرفه و هنر، پیشۀ خود نساخت و این کار سبب مانع همراهی با شعرا و کنایه به آنها شد. همانگونه که میگوید؛ من در خصوص شعر، متعرض به شعرا هستم.» (مروّه، 1988: 46).
2- 3- 1-مدح و فخر
در رابطه با کاربرد مدح در شعر آمده است: «مدح و ستایش از جمله مضامینی است که بیشتر شاعران در قالب قصیده به آن پرداخته اند؛ هرچند که در برخی از غزلها، قطعات و مثنویها هم، آن را میتوان مشاهده کرد» (سیدصادقی، 1398: 125).
شعر مدح در جاهلیت، بیانگر چهار فضیلت: عقل، عفّت، عدالت و شجاعت بود. این فضایل، بدون شک در عصرهای مختلف در شعر مدیح عربی، استمرار داشت؛ اما در آن شاخههای بسیار زیاد و متنوّعی است که از زمان ظهور اسلام در آن داخل شده است.
«ابوفراس در شخصیت خود، بسیار سنّتگرا بود. نیازی به سرودن مدیحه برای گذران زندگی خویش نداشت و شاید شأن خود را بالاتر از آن میدید که به سرودن شعر بپردازد؛ زیرا گمان میکرد که هنر و مهارت واقعیاش در شمشیرزنی است و به نظر میرسد که به همین دلیل از انتشار اشعار خود اجتناب میکرد. با این همه به شیوۀ سنتی به ستایش سیفالدوله و برخی دیگر از افراد خاندان خویش میپرداخت، اگرچه، بهجز چند تن، هیچکس را برتر از خویش نمیشمرد تا به ستایش وی بپردازد» (سیدی، 1399: 122). فخر نیز تا حد بسیاری، شبیه مدح است که در آن شاعر فضائل خود و احترام قوم و قوّت و توانائی آنها را بروز میدهد و در آن لذّت فردی را با «الأنا» گروهی میآمیزد. تا جائیکه فخر و مدح یک موضوع واحد بهنظر میرسد. فخر، نزد ابوفراس تجسّمکنندۀ معانی جمعی از قبیله یا عشیره از نظر قوّت و عزّت و بزرگواری صاحبان آن است.
2- 3- 2-اخوانیات
از دیگر اشعار ابوفراس اخوانیات است که بیانگر نوعی غم و دلتنگی در دوران اسارت اوست. «این اشعار در لطافت و ذوق بینظیر میباشد و طبع رقیق، عاطفه شدید، روح بزرگ و همت والای وی را آشکار میکند؛ و در آنها دو مقولۀ حماسه و عشق با یکدیگر ممزوج شده است و از این طریق یک تصویر واقعی و بسیار واضح از دردهایی که در دوران اسارت تجربه کرده بود، ترسیم کرده است» (بهرامن، 1396: 122). اخوانیات، دارای موضوع واحدی نبود؛ بلکه اغراض بسیاری داشت. «مهمترین اغراض آن:
1-مطلع غزلی: که شاعر در آن دردهایش را میپراکند. دردهایی که سبب آن دوستش بود که خواب را از چشمان او ربوده بود و او را دائماً بیدار و در اضطرابی مستمر نگه میداشت.
2- حسرت و درد: و آن در فریادی متجلی است که به خاطر برادر متوفیاش سر داده است؛ اما گریهاش مانند گریه دیگران نیست. این گریۀ درونی و در قلب و ضمیراست. به خاطر شماتت دشمنانش از ریزش اشکهایش میترسد. پس میبینیم که غم را پنهان میکند و صبر و شکیبایی پیشه میکند» (مروّه، 1988: 46).
2- 3- 3-غزل
اغلب قصیدههای ابوفراس با مقدمۀ غزلی آغاز میشود و همین مقدمات، بخش مهمی از غزلیات دیوان اوست که مانند غزل کهن عربی با گریه بر اطلال و دمن آغاز میگردد. «حدود 100 غزل محض در دیوان این شاعر به چشم میخورد. ويژگی بارز این غزلها آن است که ابوفراس در هیچیک از آنها به تقلید از دیگران نپرداخته و تنها تجارب حقیقی و صادقانۀ خود از مقولۀ عشق را که در لحظات خاصی از زندگی برای وی پیشآمده بود، در قالب غزل سروده است» (سیدی، 1399: 122). ابوفراس در غزل، دارای مقام والایی است بهطوری که در این مجال بر دیگر شاعران برتری دارد. «غزلش غزل عفیف است که از درونی پاک و احساسی که حزن آن را در برگرفته جوشیده و غم و اندوه در آن نهفته است» (مروّه، 1988: 71).
3- 3- 4-رومیات
شهرت ابوفراس بیش از هر چیز دیگری به خاطر همان قصایدی است که در دوران اسارت خود در دیار روم سرود و به «رومیات» مشهور هستند. «وی در رومیات به شرح و تفصیل آمال و آرزوهای یک جسم اسیر و دربند میپردازد که در آرزوی دیدار محبوب و سرزمین خویش است. بیان وی در این سرودهها، بسیار تأثیرگذار و واضح و فصیح است. از دیگر مضامینی که در این اشعار وجود دارد، میتوان به فخر، کنایه زدن به سیفالدوله به خاطر تعلّل در پرداخت هزینۀ آزادی وی و همچنین گلایه از دیگران به خاطر غفلت و بیخبریهایشان اشاره کرد» (یار شاطر، 1952: 1085).
2- 4- متنبی و ابوفراس در دربار سیفالدوله
سیفالدوله صفات بسیاری داشت که عامل مهمی در جذب شعرا و ادبا بود. شجاعت و جنگهای متعدد او برای آنها زمینۀ مدح را فراهم کرده بود و نیز سخاوت او شعرا را در همراهی با او پشتیبانی میکرد. میل او به عظمت و استبداد رأی و عشقش به ادب و شناختش از شعر برای آنها شیوههای فخر و تکریم را آسان مینمود و روحیۀ رقابت را بین آنها تقویت میکرد» (خلف و العبادی، 1397: 26). همچنین «کرم و بخشش سیفالدوله از جمله اسباب مهمی در جذب شعرا و ادبا در اقصی نقاط کشور بود تا جایی که آنها به خاطردوستی سیفالدوله و هدایای او، مراقب اعمال خود بودند. رقابت بین شعرا در دربار سیفالدوله، روحیۀ رقابت را ایجاد نمود. تا جائیکه آنها را تحریک به گرفتن عطا میکرد به گرفتن صله تشویق میکرد» (سلیمان، 2009: 19).
از مهمترین عواملی که دربار سیفالدوله را انجمنی برای شعرا و ادبا قرار داد؛ شخصیت سیفالدوله بود. سیفالدوله به خانوادهای صاحب تاریخ و بزرگواری تعلّق داشت. او دیگران را به پیشبرد شعر و ادب تشویق میکرد. او یک فرد عربی است که بهخاطر تعصبی که دارد به نسب و بزرگواری خود میبالد. وی دارای شخصیت عربی است که مشتاق مدح است. از این رو برایش مهم بود که بزرگترین شاعران در پیشگاهش باشند و در سرودههایشان او را مدح و ستایش کنند» (امین، 2012: 151)؛ و همچنین شهر حلب بهخاطر طبیعت سحرانگیزش، شاعران را در وصف مظاهر طبیعی آن به رقابت واداشته بود. هنگامی که امیر، قصر حلب را بنا نهاد، قصری که مورخان بر زیبایی و عظمتش اجماع دارند، زمینهای را برای هنرنمایی شاعران در وصف آن فراهم کرد. در کنار این عوامل، کرم و بخشش سیفالدوله از جمله اسباب مهمی در جذب شعرا و ادبا در اقصی نقاط کشور بود تا جایی که آنها به خاطردوستی سیفالدوله و هدایای او، مراقب اعمال خود بودند. رقابت بین شعرا در دربار سیفالدوله، روحیۀ رقابت را ایجاد نمود. تا جایی که آنها را تحریک به گرفتن عطا میکرد» (سلیمان، 2009: 19 - 18)؛ لذا سیفالدوله در حلب، درباری بنا نهاد که در آن مردان بزرگی جمع شدند؛ بنابراین متنبی تلاش کرد به دربار سیفالدوله راه یابد. متنبی، قبل از ملاقات با سیفالدوله، او را میشناخت.
زمانی که فضایل و محسنات او را که در خارج از حلب، گسترش یافته بود؛ شنید. با کمک ابوالعشائر (پسرعموی سیفالدوله والی انطاکیه) با او آشنا شد. هنگامی که متنبی بر او وارد شد، سیفالدوله را با شعرش مدح نمود. پس سیفالدوله با آغوش باز او را پذیرفت و در دربارش او را جای داد. بنابراین او از جمله شاعرانی بود که در دربار سیفالدوله، جایگاهی خاص داشت. درحالی که شاعران دیگری در دربار سیفالدوله حضور داشتند و با ورود متنبی، بازار شعر و شاعری آنها بیرونق شد. پس آنها به متنبی حسادت ورزیدند و متنبی آنها را سرزنش نمیکرد و به حرفهایشان اعتنا نمیکرد. غرور متنبی و فخرکردن به اشعارش و جایگاه بلندی که داشت و صله و انعام امیر به او، بر حسادت شعرا میافزود. آنها نسبت بهجایگاه بلند شاعر و رفتعش نسبت به خود، حسادت میورزیدند و به خاطر تکبّر و جایگاه والایش، درصدد انتقام از وی برآمدند» (عزام، 2014: 104).
در این میان از جمله بزرگانی که در دربار سیفالدوله، جایگاه ویژهای از نظر شعر و حماسه داشت؛ ابوفراس عموزاده امیر بود. «زمانی که سیفالدوله، زمام امور را به دست گرفت، ابوفراس را نزد افرادی همچون ابوذر شاعر و ابن خالویه فرستاد تا شیوۀ خلق آثار ادبی را به وی بیاموزند. همچنین در جنگها وی را با خود همراه میکرد تا در برخی از مواقع بهجای خودش، او بعضی از کارها را انجام دهد و اینگونه بود که ابوفراس تمام آداب مربوط به شمشیر زدن، قلمفرسایی، اخلاقمداری نزد سیفالدوله آموخت و البته این ويژگیها، جدا از هنر وی در خطاطی و نگارش نیکو، سرودن عالی شعر بود که وی از آنها بهرهمند بود» (سامر، 1388: 383). او از جمله کسانی است که در مجلس شعر سیفالدوله بر متنبی خرده میگرفت. با این همه ابوفراس، در دربار سیفالدوله، با متنبی اختلاف پیدا کرد و این اختلاف روز به روز با توجه بهجایگاه بلندی که داشت، بالا گرفت؛ و بهناچار به تحریک حاسدان همچون ابن خالویه و ابوفراس، بعد از 9 سال مصاحبت، بین متنبی و سیفالدوله جدایی افتاد.
2- 4- 1-اشتراک در عاطفه
از جمله رثائیات متنبی که سرشار از عنصر عاطفه است؛ رثاء خوله خواهر بزرگ سیفالدوله است. ابوفراس بااینکه مرثیههای اندکی فقط برای مادر و چند تن از بستگان و دوستان نزديکش سروده، اما عواطف و احساسات حقیقی در آن موج ميزند و همین عامل تأثير عميقی در روح و روان خواننده میگذارد. رومیات پژواکی از درون مضطرب و آشفته ابوفراس است که حاوی احساسات و عواطف بسیاری است که بهدلیل صداقت و حفظ امانت در آن در دیگر شاعران، کمتر یافت میشود. در اینجا میتوان بیان نمود در هر دو شاعر، درد فراق، زمینهساز بروز اشعاری سوزناک، سرشار از عاطفه و احساسی دلپذیر شده است. در شعر متنبی، عاطفه در فراق عزیز از دسترفته و در شعر ابوفراس عاطفه در فراق دوری از وطن و خاندان است.
2- 4- 2-اختلاف در عاطفه
متنبی بهعلّت حوادث زندگی، شیوۀ نوحهسرایی را از یاد برده است. ازاینرو، در مرثیههای خود بهویژه رثای خوله، برای پوشاندن ناتوانی خود، به بیان امثال و حکم پناه برده است؛ و قبل از پرداختن به اندوه بر خواهر سیفالدوله، ابتدا با بیان بزرگواریهای سیفالدوله، قصیده را آغاز نموده است بهطوری که میگوید:
یا أخت خیرِ أخٍ یا بنتَ خیرِ أبٍ |
| کِنایَةً بِهِما عَن أَشرَفِ النَّسَبِ |
ترجمه: ای خواهر بهترین برادر و ای دختر بهترین پدر، ای کسی که بهترین خاندان را داری.
در ابیات زیر نیز به مدح سیفالدوله پرداخته و چنین میسراید:
أُجِلُّ قَدرَکَ أَن تُسمَی مَؤَبَّنَةً |
| وَ مَن یَصِفکِ فَقَد سَماکِ لِلعَرَب |
ترجمه: شأن و مقام تو را والا میدانم که مورد ستایش واقع شوی؛ زیرا هر کس به توصیف تو بپردازد، بدون تردید تو را برای عرب نام برده است.
غَدَرتَ یَا مَوتُ کَم أَفنیتَ مِن عَدَدٍ |
| بِمَن أَصَبتَ وَ کَم أَسکَتَّ مِن لَجَبِ |
ترجمه: ای مرگ تو بر سیفالدوله حیلهگری کردی. زمانی که خواهرش را ربودی درحالی که تو به کمک او تعداد زیادی را نابود کرده و لشکریان را به هلاکت رساندی.
سپس به فخر خود نیز اشارهای نموده است و بعد از آن در قالب اشعاری جانسوز خوله را سروده است. در شعر متنبی برخلاف ابوفراس، ثبات عاطفه کمتر است؛ زیرا که در تمام بخشهای قصیدۀ وی، عاطفه بهصورت مستمر وجود ندارد. ابتدای قصیده با فخر و مدح است؛ پس به مرثیه پرداخته است؛ اما شعر ابوفراس برخلاف متنبی از قدرت عاطفۀ بالایی برخوردار است؛ زیرا احساسات درون خود را با آرامش، اما قوی و تأثیرگذار بر خواننده بیان کرده است و از طرفی برخلاف متنبی، عاطفۀ موجود در شعرش مستمر است؛ چرا که از ابتدای قصیده تا پایان آن، عاطفه منتشر شده است. در رثای خواهر سیفالدوله، بهجای بيان تسليت طولاني و نصيحتگریهای رايج که مصيبت ديده را به صبر و شکیبایی و خودداری فرامیخواند. بهشيوههای معمول خلاف این را بیان میکند؛ بهنحوی که هيچ تسليتي را يارای آرامش دادن به مصيبت ديده نيست، به همين جهت بهجای آنکه از او بخواهد که گریه و زاری نکند، او را به سوگواری و اندوه فرامیخواند.
أُصیکَ بالحزن و لا أُوصیکَ بالجَلَدِ |
| جلَّ المُصابُ عن التَّعنیفِ و الفَنَدِ |
ترجمه: تو را به اندوه سفارش ميکنم نه به صبر؛ زيرا اين مصيبت بزرگتر از آن است که بتوان مصيبتزده را (برای از خود بیخود شدن) سرکوفت زد و سرزنش کرد.
3- نتیجهگیری
با بررسی عنصر عاطفه در اشعار متنبی و ابوفراس، نتايج زير حاصل گردیده است:
- متنبی در دوران دوم زندگی، بیشتر در اغراض شعری خصوصاً وصف، مدح و فخر هنرنمایی کرده است. او اشخاص زیادی را مدح نمود؛ ولی چون مقاصد وی را برآورده نساختند، به هجو آنان بهجز سیفالدوله پرداخت؛ زیرا تمام خصوصیات رفتاری خود را در ممدوح خود یافت و بارها مورد عنایت سیفالدوله قرار گرفت؛ بنابراین میتوان گفت یکی از علل شیفتگی به دربار سیفالدوله، کسب شهرت از طریق ممدوح خود و برخورداری از توجهات او بود. از طرفی برخلاف نظر شارحان دیوان متنبی که میگویند، اشعار وی در دوران دوم زندگی شعریش چون بهمنظور کسب صله و پاداش بوده، خالی از عاطفه است.
-با توجه به مرثیههایی که متنبی در دربار سیفالدوله سروده است، خصوصاً مرثیۀ وی در فقدان خواهر بزرگ سیفالدوله این نتیجه حاصل شده است که در این قصیده، ردپای احساس و عاطفهای جانسوز دیده میشود؛ زیرا بدون وجود این عنصر، ترسیم چهرۀ ممدوح، بیان مفاخرات وی امکانپذیر نیست و از طرفی، تأثیر این اشعار بر احساسات و درون خواننده، حاکی از وجود عاطفه در اشعار رثائیه او در درباره سیفالدوله است و وجود حالت حماسی یا اعجابی که متنبی در کنار سیفالدوله و خاندان او در درون خود احساس میکند، این حالات را نیز به خواننده و شنونده منتقل میکند و آنها را در این احساس خود شریک میگرداند. این حالات ذکر شده چیزی جز عاطفه نیست که جلوهنمایی میکند. در این میان، ابوفراس نیز با توجه به غم غربت و دوری از وطن در قالب اشعاری در رومیات خود، حالتی روانی را بیان میکند که حاکی از جنبۀ عاطفی و احساسی اوست. بسیاری از تصویرگریهای وی در قالب تکرار واژگان و جملههای پرسشی، بیانگر هیجانهای عاطفی وی و حضور عاطفهای سوزناک است. عامل اصلی برای انگیزش عاطفه در شعری وی که در رومیات تجلییافته است، دوری از سرزمين، خانواده و دوستان ديرينه است. جنبۀ عاطفی این قصیدۀ قوی، چنان است که ابوفراس در سوگ خود، قبل از مرگ نیز مرثیه سروده است؛ لذا میتوان گفت، عاطفۀ موجود در اینگونه اشعار، عاطفه الفراق است. عاطفهای که فراتر از اندوه و ماتم و حسرت است.
- ابوفراس حمدانی در رومیات خود به اشعاری وجدانی پناه برد و عاطفهای سوزناک را در شعرش نمایان ساخته بهطوری که شنونده در حین شنیدن آن احساس رخوت و بیمیلی نمیکند؛ ولی متنبی بهخاطر همّت بلند و مناعت طبع بالایی که دارد هرکسی را شايستۀ مدح نمیداند و به اندک بخشش ممدوح هم قانع و راضی نیست.
- متنبی برای ستايش ممدوح خود به ذکر يک صفت يا ويژگی شاخص اکتفا نکرده و درصدد آن است تا از طریق صناعات ادبی، چندين صفت او را بستايد؛ صفاتی مانند بخشندگی، دلاوری و کاردانی او را در يک بیت به کار برده است و بهنظر میرسد در مقایسه با ابوفراس، متنبی بیشتر بر روی دو صفت بخشندگی و دلاوری تأکید داشته است و اين دو ويژگی بیشترین بسامد را در شعر این دو شاعر دارد؛ زیرا اعراب به اين دو ويژگی مشهور است.
- در شعر متنبی برخلاف ابوفراس ثبات عاطفه کمتر است؛ زیرا که در تمام بخشهای قصیدۀ وی عاطفه بهصورت مستمر وجود ندارد. ابتدای قصیده با فخر و مدح است؛ پس به مرثیه پرداخته است؛ اما شعر ابوفراس برخلاف متنبی از قدرت عاطفۀ بالایی برخوردار است؛ زیرا احساسات درون خود را با آرامش، اما قوی و تأثیرگذار بر خواننده بیان کرده است و از طرفی برخلاف متنبی، عاطفۀ موجود در شعرش مستمر است؛ چرا که از ابتدای قصیده تا پایان آن، عاطفه منتشر شده است.
- در شعر هر دو شاعر، درد فراق، زمینهساز بروز اشعاری سوزناک، سرشار از عاطفه و احساسی دلپذیر شده است. در شعر متنبی، عاطفه در فراق عزیز از دست رفته و در شعر ابوفراس عاطفه در فراق دوری از وطن و خاندان است.
-متنبی قبل از پیوستن به دربار سیفالدوله، شعرش پیشرفت نموده بود بهنحوی که شخصیت محوری مدايح متنبی، سیفالدوله حمدانی است، بهگونهای که اکثر اشعار مدحی متنبی در خصوص این پادشاه سروده شده است. ولی زمانی که سیفالدوله، زمام امور را به دست گرفت، ابوفراس را نزد افرادی همچون ابوذر شاعر و ابن خالویه فرستاد تا شعر و شاعری و شیوۀ خلق آثار ادبی را به وی بیاموزند.
پینوشت
1- یولیانوویچ کِراچْکوفْسْکی (۱۸۸۳ – ۱۹۵۱م)، اسلامشناس، عربشناس، خاورشناس، مترجم، از بنیادگذاران مکتب اسلامشناسى و عربشناسى در روسیه.
فهرست منابع
کتابها
فارسی:
1-حسن ابراهیم، حسن، (1360)، تاریخ سیاسی اسلام، ابوالقاسم پاینده، چاپ چهارم، جلد 3، تهران: جاویدان.
2-زرینکوب، عبدالحسین، (1372)، نقد ادبی، چاپ دوم، تهران: سخن.
3-سامر، فیصل، (1388)، دولت حمدانیان، مترجم علیرضا قراگزلو، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
4-سیدی، سید محمّد، (1369)، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی.
5-شفیعی کدکنی، محمّدرضا، (1384)، نقد ادبی، تهران: سخن.
6-یار شاطر، احسان، (1952)، دانشنامه ایران و اسلام، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
عربی:
1-ابن خلکان، (1900)، وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان، بیروت: دار صادر.
2-ابوفراس الحمدانی، حارث بن ابی العلاء، (1381)، دیوان ابوفراس الحمدانی، مكتبة مجلس الشورى الإسلامي.
3-أمین، أحمد، (1967)، النقد الادبی، الطبعه الرابعه، بیروت: دارالکتاب العربی.
4-الأمین، سید محسن، (1948)، أعیان الشیعة، جلد 2. بیجا.
5-أمین، أحمد، (2012)، ظهر الإسلام، مصر: هنداوی.
6-البدیعی، یوسف، (1963)، الصبح المتنبی عن حیثیة المتنبی، قاهره: دارالمعارف.
7-البستانی، پطرس، (2014)، أدباء العرب فی الأعصر العباسیة، بیروت: هنداوی.
8-بلاشر، رژی، (1985)، ابوالطیب المتنبی دراسة فی التاریخ الأدبی، ترجمۀ الدکتور ابراهیم الکیلانی، الطبعه الثانیه، دمشق: دارالفکر.
9-الثعالبی، ابومنصورعبدالملک، (1983)، یتیمة الدهر فی محاسن أهل العصر، جلد 1، تحقیق مفید حمد قمیحه، بیروت.
10-حسین، طه، (2012)، مع المتنبی، بیروت.
11-خفاجی، محمّد المنعم، (1955)، مدارس النقد الادبی الحدیث، الطبعه الواحده، القاهره: الدار المعری النبانیه.
12-زیدان، جرجی، (2013)، تاریخ الادب العربی، الجزء الثالث، مصر: دارالهلال.
13-سلیمان، احسان، (2009). «الشعراء و المفکرون حول سیف الدولة الحمدانی»، المکتبه النور.
14-شاکر، ابومحمودمحمّد، (2000)، رسالةفی الطریق إلی ثقافتنا، القاهره، شرکه القدس للتوزیع و النشر.
15-صاحببنعباد، (1965)، الکشف عن مساوی شعر المتنبی، تحقیق الشیخ محمّد حسن آلیاسین، بغداد: مکتبه النهضه.
16-العاکوب، علی عیسی، (بیتا)، العاطفه و الابداع الشعری، دارالفکر.
17-عزام، عبدالوهاب، (2014)، ذکری أبی طیب بعد ألف عام، مصر: هنداوی.
18-فرّان، محمّد یوسف، (1978)، أبوطیب المتنبی نشید الصحراء الخالد، بیروت: دارالکتب العلمیه.
19-فروخ، عمر، (1981)، تاریخ الأدب العربی الأعصر العباسی، بیروت، دارالعلم للملایین.
20-القیروانی، ابنرشیق، (1981)، العمده فی محاسن الشعر و آدابه و نقده، الجزء الاوّل، بیروت: دارالجیل.
21-متنبی، أبوطیب، (1983)، دیوان متنبی، به شرح عبدالرحمن الربقوقی، بیروت: دارالبیروت.
22-مرّوه، محمّدرضا، (1988)، أبوفراس الحمدانی الشاعر الأمیر، بیروت: دارالکتب العلمیه.
مقالات و پایان نامهها
1-آبدانان، محمود و همکاران، (1394)، «بررسی پدیده نوستالژی در اشعار ابوفراس حمدانی»، لسان مبین، شمارۀ 20: 24-1.
2-بهرامن، فروغ، (1399)، «نوستالژی در اشعار ابوفراس حمدانی»، ادب عربی، سال 9، شمارۀ 1: 129-114.
3-حسن، خلف و جرمد العبادی، علی، (1397)، «دراسة فی ظاهرة الحسد فی دیوان المتنبی»، دو فصلنامۀ جستارهایی در زبان و ادبیات عربی، سال سوم، شمارۀ5: 36-16.
4-رایگان، مهستی، (1393)، «بررسی عنصر عاطفه در اشعار متنبی در دربار سیفالدوله»، رشد آموزش معارف اسلامی، شمارۀ 3: 36.
5-سرحدی، حسینعلی و همکاران، (1401)،« اثرپذیری ساختاری و مضمونی شاعران برجستتۀ سبک خراسانی در وصف معشوق از معلّقات سبع»، جستارنامۀ ادبیات تطبیقی، شمارۀ21: 49-25.
6-سیدصادقی، سیدمحمود، (1398)، « تحلیل و بررسی ساختار ساقینامه و مغنینامة حافظ با رویکرد عناصر حماسی»، جستارنامه ادبیات تطبیقی، شمارۀ9: 137-119.
[1] - Ph.D. student, Department of Arabic Language and Literature, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran - Email: mahsti.raygan20@gmail.com
[2] - Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Islamic Azad University, Flavarjan Branch, Iran. - Email: majednajarian@gmail.com
[3] - Professor of Arabic language and literature, Lorestan University, Lorestan, Email: Nazari.a@lu.ac.ir
[4] - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات عربی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران. پست الکترونیک:mahsti.raygan20@gmail.com
[5] - استادیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد فلاورجان، ایران. (نویسندۀ مسئول) پست الکترونیک: majednajarian@gmail.com
[6] - استاد زبان و ادبیات عربی، دانشگاه لرستان، لرستان، ایران . پست الکترونیک: Nazari.a@lu.ac.ir