مطالعۀ مرگاندیشی در اندیشۀ خیام و مولانا
الموضوعات :
1 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید مدنی آذر بایجان
2 - دانش آموخته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان
الکلمات المفتاحية: مرگ, جاودانگی, مولانا, خیام, Death, Mowlavi, Immortality, حیاتِ دوباره, Another life, Khayyâm,
ملخص المقالة :
خیام و مولانا، دو متفکر و اندیشمند بزرگ ادبیات فارسی، نمایندة دو نوع جهان بینیِ متفاوت نسبت به مرگ هستند. خیام، شاعر فیلسوف گونه ای است که شک و تردید اساس تفکرات و اندیشه های اوست. شکِ او نسبت به مسائلِ ماوراء طبیعی باعث شده است که مرگ در جهان بینی او جایگاه خاصی داشته باشد. در مقابل، اندیشة ناب عرفانی مولانا راجع به مرگ سبب شده است که در همه چیز زندگی و حیات ببیند و مرگ و نیستی، مفهومِ خود را از دست بدهد. در این نوشتار، ابتدا موضوع مرگ و مرگ اندیشی در اندیشۀ مولانا با تکیه بر مثنوی و دیوان شمس که دیدگاه های مهّم او راجع به این موضوع در آنها نمود یافته، مورد مطالعه قرار گرفته است. سپس به مفاهیم اساسیِ مرتبط با مرگ در اندیشۀ خیام و نگرش او بدان پرداخته شده است. مهمترین نکات به دست آمده بدین صورت است که با توجّه به اینکه مولانا مرگ را لازمۀ جریانِ تکاملِ هستی انسان می داند، مفهوم مرگ در جهان بینی او تبدیل به حیات شده است. در جهان بینیِ او چون انسان جاودانه است و با مرگ نیست و نابود نمی شود، مرگ تنها به عنوان انتقال به حیات ابدی معرفّی شده است. امّا در اندیشۀ خیام از آنجا که او قائل به اصلِ عدمِ آگاهی انسان از راز و رمز هستی است و مرگ نیز اسرارآمیزترین مسئلۀ هستی به شمار می رود، مفهوم مرگ مبهم و نامشخص است.
_||_