خدایِ جهان و جهانِ خدا (بررسی سیمای انسان در گنجروان و چهلصباح شاهداعی شیرازی)
الموضوعات : عرفان اسلامیمسروره مختاری 1 , مهسا کاظم پور 2
1 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه محققاردبیلی، اردبیل، ایران.
*نویسنده مسئولmmokhtari@uma.ac.ir
2 - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه محققاردبیلی، اردبیل،ایران.
الکلمات المفتاحية: عرفان اسلامی, Islamic Mysticism, شاهداعی شیرازی, سیمای انسان, گنجروان, چهلصباح, Shah Daei Shirazi, man’s nature, Ganj-e Ravan, Chehel Sabah,
ملخص المقالة :
شاه داعی شیرازی، یکی از شاعران عارف قرن نهم هجری، از مبلّغان اندیشه های عرفانی ابن عربی و از شاگردان شاه نعمت اله ولی است. مثنوی های گنج روان و چهل صباح، به ترتیب دومین و سومین مثنوی از مثنوی های شش گانۀ وی به شمارمی رود. این منظومه ها، با بهره گیری از نبوغ شاعر و اندیشه های پیشینیان از جمله تفکرات عارفانه ابن عربی و شیوۀ مثنوی پردازی مولانا، به درجه ای از ساختار ادبی و هنری ابداعی رسیده است، که در شمار آثار جاودانه ادبی- عرفانی جای گرفته است. با توجه به این که دربارۀ آثار یادشده تاکنون پژوهش خاصی صورت نگرفته است، جستار حاضر با روش تحلیلی- توصیفی و استفاده از منابع کتابخانه ای، علاوه بر معرّفی این دو مثنوی، سیمای انسان را در دو مثنوی یاد شده مطالعه کرده است، تا طرز تلقی این شاعر عارف را از انسان و مراتب آن با رویکرد هستی شناسانه تبیین کند. حاصل پژوهش نشان می دهد شاه داعی، انسان را جدا از هستی نمی داند، منتها به اعتقاد وی انسان در والاترین مرتبۀ هستی قراردارد و سیر تکاملی انسان از میان هستی می گذرد. وی به تأسی از ابن عربی انسان کامل را عالم کبیر و مجلای اسماء و صفات الهی و آینۀ تمام نمای هستی و عامل فیض بخشی به مراتب پایین تر وجود می داند.
_||_