بررسی مبانی فلسفی و عرفانی نظریّۀ عشق و نقش آن در هستی، در آثار منظوم عرفانی عطّار
الموضوعات : عرفان اسلامیسید محمدهادی حسینیسعادتی 1 , امیر مومنی هزاوه 2 , مهدی محبتی 3 , قربان ولیئی 4
1 - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه زنجان، ایران.
2 - دانشیارگروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه زنجان،ایران.نویسنده مسئول:
Am.hezaveh@znu.ac.ir
3 - استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه زنجان،ایران.
4 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه زنجان،ایران.
الکلمات المفتاحية: عشق, عرفان, فلسفه, عطار نیشابوری, mysticism, love, philosophy, Attar Neyshabouri,
ملخص المقالة :
هستیشناسی عرفانی، وجود را واجد دو رویۀ ظاهری و باطنی میداند، که پوستۀ ظاهری و محسوس آن، هویّتی خیالی بهشمارمیآید، که باید از آن عبورکرد و به باطن و گوهر آن دست یافت. در نظر عطار عشق گوهر وجود است، که در تمامی ذرّات و ارکان هستی ساری و جاری است. فقر ذاتی و نیاز دردمندانه انگیزه، تواناییها و امکانات لازم را برای حرکت موجودات بهسوی کمال فراهم میکند. فلاسفه، غریزۀ حبّ ذات را عامل کمالگرایی موجودات میدانند، امّا عرفان، که بر مبنای نفی خودی استوار است عشق و درد را عامل آن و حیرت، سرگشتگی و فنای در محبوب را غایت آن به شمارمیآورد. فلاسفه از این نحوۀ نگرش به هستی و رویدادهای آن تعبیر به اندیشۀ نظام احسن نمودهاند. بر این مبنا خداوند، در ایصال هر ممکنی به غایت وجودیِ خود، به بهترین و کاملترین شیوه رفتار نموده است. مطالب فوق، از منظر فلسفی و عرفانی اهمیّت شایانی برای پژوهش و واکاوی دارد. در این پژوهش با روش کتابخانهای و تحلیلی – توصیفی، از دریچۀ فلسفۀ عرفان، موضوع بررسی و نتیجه شد، هرچه موجودی، از عشق و نورانیّت بیشتری برخوردار باشد، به وجود حقیقی و جهان یگانگی نزدیکتر و هرچه از عالم عشق دورتر باشد، به دنیای کثرات و تعارضات نزدیکتر و از وجود و نورانیت کمتری برخوردار است.
_||_