نقد اُسطور های دو رُمان مَلَکوت و یَکُلیا
الموضوعات :فاطمه حیدری 1 , سامان خانی اسفندآباد 2
1 - دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج. ایران، کرج
2 - دانش آموخته ی کارشناسی ارشد زبان وادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج.
الکلمات المفتاحية:
ملخص المقالة :
از نظر علم روانشناسی آرزوهای واپسزدهی نویسنده ورویاهای نافرجام روزانه، میتوانند در آثار هنریِ نویسنده تحقّق بیابند؛ اینگونه آثار سمبلیک و نمادین سخن میگویند و از اُسطورهها بهره می برند. اُسطورهها هنگام بازسازی، به اقتضای زمانه، معانی جدیدی مییابند و تعبیر مضامین مختلف زندگی را عهدهدار میشوند و به طور کلّی رنگ عواطف و آرزوهای حاکم بر محیط روشنفکری را میگیرند. هر نسل، اُسطورهها را بنا به نیازها، باورها و انگیزشهای ایدئولوژیک خود دریافت و تأویل میکند؛ پرداختن نویسندگان پس از کودتای 28 مرداد نیز به عوامل محدود کنندهای چون جنگ، رنج، گناه و مرگ حاکی از آن است که فرد یا اجتماع، یک بحران وجودی بنیادین را تجربه میکند. در داستانهای اُسطورهای همچون "ملکوت" و "یَکُلیا و تنهایی او" یادآوری فکر مرگ که در هرلحظه از زندگی، حضور دارد سعادت و شادی زندگی اشخاص را نابود می کند. بهرام صادقی و تقی مدرسی به شیوهی سورئالیستها در زندگی روزمره و درهرجریان عادی، عامل خرق عادت را جستجو میکنند و اُمور غریب و مافوق طبیعی را آشنا و در دسترس بشرمیگذارند. در دنیای وهم آمیز ایشان، عجیبترین حوادث، عادی و طبیعی مینماید. اختناق حاکم برجامعه و فردگرایی، نویسندگانِ روشنفکرِ این دو رُمان را به بیمسئولیّتی و لذّتجویی فرا میخواند و با دادن جنبهای اُسطورهای به دردهایی که نتیجهی وضعیت اجتماعی- تاریخی خاصی است به آنها کلّیت میبخشند، آنها را در جامهی اُسطوره میپیچند و دردهای ازلی و ابدی بشر میپندارند. یکی از زمینههای متنوع نقد اُسطورهای، بر اساس کاربرد آن، نقد کهن الگویی است؛ در این نوع نقد، اثر ادبی به پیش نمونه یا ژرف ساخت کهن الگویی تأویل میشود. در این مقاله دو رُمان مذکور، با رویکرد نقد کهن الگویی بررسی میگردند.