واکاوی مؤلفههای کار کودک در داستان بچههای خاک بر اساس نظریه گلدمن
الموضوعات :راضیه قویدست کوهپایه 1 , نزهت نوحی 2 , حیدر حسن لو 3
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
2 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان،دانشگاه ازاد اسلامی، زنجان، ایران.
3 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
الکلمات المفتاحية: بچههای خاک, کودکان کار, نقد جامعهشناختی, هویت, جامعه شناسی ادبیات,
ملخص المقالة :
رمان با توجّه به تأثیر فراوانش بهخوبی میتواند بازگوکنندۀ مسائل و مشکلات اجتماعی باشد. کار کودکان در زمرۀ این مسائل است که از دیرباز در تمام جوامع بشری وجودداشته، وجوه و آسیبهای ناشی از آن توجه بسیاری از نویسندگان معاصر را به خود معطوف داشتهاست. بچههای خاک نوشتۀ محمدرضا یوسفی، رمانی است که با برجستهساختن مسألۀ کودکان کار و خیابان و بازنمایی روزگار سیاه کودکانی که در چنگال کارفرمایان بیرحم و ستمگر اسیر شدهاند، تلنگری است برای جامعه تا نگاه روشنگر و جدّیتری به این مشکل داشتهباشد. در این میان، جامعهشناسی ادبیات رویکرد مناسبی برای پرداختن به معضل فراگیر و روزافزون کودکان کار است. پژوهش حاضر با رویکردی انتقادی و خوانشی توصیفی – تحلیلی به بررسی مؤلفههای جامعهشناختی کودکان کار در این رمان پرداختهاست و بهدنبال شناخت و بررسی دشواریهای اجتماعی و نقد این معضلات براساس نظریه نقد اجتماعی گلدمن (1928-2013) است. نتیجۀ حاصل از این پژوهش حاکی است که مؤلفههای گوناگون موردبحث در جامعهشناسی کار کودک مانند نبود سرپرست مناسب، فقر، آزار و اذیت کودکان، وجوهی در حوزه جامعهشناسی فرهنگی مانند بحران هویت و نابهنجاریهای فرهنگی، جامعهشناسی اقتصادی همانند سرمایهداری با محوریت استثمار کودکان و مشکلات محیط کار کودکان پربسامدترین مؤلفههای جامعهشناختی منعکسشده در رمان بچههای خاک است که نویسنده با کاربست رئالیستی بجا و مکرر این مفاهیم توانسته آنها را برای خواننده برجسته و ملموس سازد.