معرّفی و بررسی نسخة خطّی میامن التّرجمان و مونس الانسان
الموضوعات :فرزانه خلیل پور 1 , علیرضا حاجیان نژاد 2
1 - دانشجوی پردیس البرز تهران
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
الکلمات المفتاحية: «, قاضی اعرج», , «, لؤلؤئیّات», , «, مکحول نسفی», , «, مونس الانسان», , نثر صوفیانة قرن هشتم.,
ملخص المقالة :
ابومطیع مکحول بن فضل نسفی (م 318 ه..ق) کتابی با نام لؤلؤئیّات به زبان عربی در موضوع زهد و عرفان و تصوّف دارد که تاکنون به چاپ نرسیده است. محمود بن حسن قاضی اعرج لؤلؤئیّات را در قرن هشتم به فارسی برگردانده و آن را میامن التّرجمان و مونس الانسان نام نهاده است. در این اثر حدود 3436 گفتار از بزرگان صدر اسلام و عارفان نخستین قرون اسلامی با طبقهبندی موضوعی در 127 باب گردآمده و به نام بیش از 800 سالک، عارف و زاهد اشاره شده است. علاوه بر آن قاضی اعرج آیات متعددی از قرآن کریم، ابیات عربی، فارسی و احادیث نبوی را برای تبیین موضوعهای مختلف به عنوان شاهد، آورده است. میامن التّرجمان و مونس الانسان از زمان مترجم تاکنون ناشناخته مانده و در کتابهای فهرست نسخ خطّی، هیچیک از نسخههای مختلف این کتاب معرّفی نشده است. این کتاب بیشک جزو منابع دست اوّل زهد و اخلاق اسلامی - ایرانی است. از ترجمة محمود بن حسن قاضی اعرج سه نسخه در دست است که هر سه در کتابخانة ملی تاجیکستان موجودند و نیز دو نسخه یکی در لاهور و دیگری در ماوراءالنهر دیده شده که هیچکدام در دست نیست. در این مقاله پس از معرّفی اجمالی قاضی اعرج و نسخههای میامن التّرجمان، برخی از ویژگیهای رسمالخط نسخة اساس و مشخّصات فکری، زبانی و ادبی آن با ذکر نمونههایی ارائه میشود. روش پژوهش حاضر به شیوۀ اسنادی و کتابخانهای و برپایۀ مقابله نسخ بدل با نسخه اساس و ثبت اختلاف نسخ است.
معرّفی و بررسی نسخة خطّی میامن التّرجمان و مونس الانسان
چکیده
«ابومطیع مکحول بن فضل نسفی» (م 318 ه..ق) کتابی با نام «لؤلؤئیّات» به زبان عربی در موضوع زهد و عرفان و تصوّف دارد که تاکنون به چاپ نرسیده است. «محمود بن حسن قاضی اعرج» «لؤلؤئیّات» را در قرن هشتم به فارسی برگردانده و آن را «میامن التّرجمان و مونس الانسان» نام نهاده است. در این اثر حدود 3436 گفتار از بزرگان صدر اسلام و عارفان نخستین قرون اسلامی با طبقهبندی موضوعی در 127 باب گردآمده و به نام بیش از 800 سالک، عارف و زاهد اشاره شده است. علاوه بر آن قاضی اعرج آیات متعددی از «قرآن کریم»، ابیات عربی، فارسی و احادیث نبوی را برای تبیین موضوعهای مختلف به عنوان شاهد، آورده است. «میامن التّرجمان و مونس الانسان» از زمان مترجم تاکنون ناشناخته مانده و در کتابهای فهرست نسخ خطّی، هیچیک از نسخههای مختلف این کتاب معرّفی نشده است. این کتاب بیشک جزو منابع دست اوّل زهد و اخلاق اسلامی - ایرانی است. از ترجمة «محمود بن حسن قاضی اعرج» سه نسخه در دست است که هر سه در «کتابخانة ملی تاجیکستان» موجودند و نیز دو نسخه یکی در «لاهور» و دیگری در «ماوراءالنهر» دیده شده که هیچکدام در دست نیست. در این مقاله پس از معرّفی اجمالی «قاضی اعرج» و نسخههای «میامن التّرجمان»، برخی از ویژگیهای رسمالخط نسخة اساس و مشخّصات فکری، زبانی و ادبی آن با ذکر نمونههایی ارائه میشود. روش پژوهش حاضر به شیوۀ اسنادی و کتابخانهای و برپایۀ مقابله نسخ بدل با نسخه اساس و ثبت اختلاف نسخ است.
واژههای کلیدی: «قاضی اعرج»، «لؤلؤئیّات»، «مکحول نسفی»، «مونس الانسان»، نثر صوفیانة قرن هشتم.
مقدّمه
از مهمترین مباحث در باب حفظ فرهنگ و تمدّن ایران اسلامی، تصحیح علمی و انتقادی میراث مکتوب اندیشمندان مسلمان به دور از تحریف و تصرّف و حفظ و انتقال آن برای نسلهای آینده است. نسخة خطّی «میامن التّرجمان و مونس الانسان» از «محمود بن حسن قاضی اعرج» ترجمة نسخة عربی «لؤلؤئیّات» تألیف «ابومطیع مکحول بن فضل نسفی» است. این ترجمه به زبانی ساده و مرسل به سبک «ماوراءالنهر(خراسانی)» از اوایل قرن هشتم هجری برجای مانده است که هم از نظر محتوا به عنوان ترجمهای از نخستین آثار زهد و تصوّف اسلامی و هم به لحاظ نثر ساده و روانش که گاه به زیباییهای لفظی و معنوی نیز آراسته شده است، ارزش بسیار زیادی دارد؛ لیکن به دلیل ناشناخته ماندن به آن پرداخته نشده است؛ حال آنکه بررسی آن در راستای حفظ تمدّن غنیّ ایرانی- اسلامی ضروری به نظر میرسد. کتاب «لؤلؤئیّات» در دورهای تألیف شده است که بیشتر نویسندگان مسلمان ایرانی آثار خود را به زبان عربی مینوشتند. مترجم به شیوة متن عربی هر باب را با سخنی از پیامبر به زبان عربی آغاز میکند و پس از بیان روایتها و سخنان بزرگان در هر موضوع خاص، باب را با بیتی چند به زبان عربی، که به گفتة مترجم سرودة نویسندة «لؤلؤئیّات» هستند، به اتمام میرساند. آیات قرآنی هم، به تناسب سخن، در لابهلای متن آمده است. این کتاب در مورد تجربههای زاهدان قرون نخستین اسلام است و بیشک اشخاصی چون «ابوعبدالرّحمان سلمی»، «امام قشیری» و «خواجه علی بن حسن سیرجانی» بدان توجّه داشتهاند. زبان مترجم بسیار ساده و قابل فهم است و گرفتار پیچیدگی و رمز و رازگویی نثر رایج قرن هفت و هشت نشده است.
پیشینه پژوهش
دربارۀ این اثر و مؤلف آن هیچ پژوهشی تاکنون ارائه نشده است و حتّی نامی از آن در فهارس عمدة نسخ خطّی نیامده است. تنها یک مقاله از «د.سید باغجوان» دربارۀ شخصیت علمی «ابومطیع مکحول بن فضل نسفی» نوشته شده است.
روش پژوهش
روش پژوهش این اثر، به شیوة اسنادی و کتابخانهای و برپایۀ مقابله و ثبت اختلاف نسخههای بدل است.
مبانی تحقیق
نثر صوفیانة قرن هشتم: قدرت و سیطرة مغولان و ترکان در قرن هشتم همچنان در ایران باقی است. سادگی و روانی که ویژگی مهم و ثابت اغلب متون صوفیانه است، در نثر این دوره هم دیده میشود. با اینکه نثر فنّی در این دوره رواج دارد، بسیاری از کتب صوفیانه به نثر مرسل نوشته میشود؛ لیکن با بکارگیری بیش از پیش اصطلاحات فلسفی و کلامی نثر برخی از کتب صوفیانه در این دوره میل به نثر فنّی میکند. استفاده از آیات قرآن و اشعار عربی در لابهلای نثر به منظور تفهیم بهتر مفهوم، مانند دورههای پیش، رواج دارد. آرایههای ادبی هم برای آراستگی و آهنگین کردن متون همچنان رایج است. همة این عوامل باعث شده است تا نثر این دوره مرسل عالی بشود. (ر.ک: شمیسا، 1380: 189- 193)
ابومطیع مکحول بن فضل نسفی (نویسندة متن عربی): دربارۀ زندگی و احوال و آثار «مکحول نسفی» مقالهای با عنوان «ابومطیع مکحول بن الفضل النسفی و شخصیته العلمیه» تألیف «د. سید باغجوان»، استاد جامعه نجم الدین اربکان، دانشکده الهیات، گروه تاریخ مذاهب اسلامی در مجلۀ e-makᾱlᾱt Mezhep Arastirmalari، جلد2، سال 2012، صص 59 -30 چاپ شده است ولی متأسفانه اصل کتاب «لؤلؤئیّات» تاکنون چاپ نشده است که بتوان نحوۀ ترجمه و میزان دخل و تصرف مترجم در متن اصلی و نحوۀ ترجمۀ او را داوری کرد. احتمالاً «جعفر بن محمّد مستغفری» (م432ه.ق) نویسندة «تاریخ نسف یا نخشب»، نخستین فردی است که از «ابومطیع» یاد کرده است. او نام این شخص را «محمّد بن فضل» و لقبش را «مکحول» و تاریخ وفات او را ماه صفر سال (308 ه.ق) ضبط کرده است. (به نقل از الذّهبی، 1413: جلد 15 ،33)
محمود بن حسن (حسین) قاضی اعرج (مترجم): مترجم «لؤلؤئیّات»، خود را «محمود بن حسن قاضی اعرج»، معرفی میکند امّا از فردی با این عنوان در هیچکدام از کتب تذکره و اعلام یاد نشده است. اشخاص بسیاری به صفت اعرج و اعرجی (پای کج) معروف بودهاند. امّا هم زمان با دوران ترجمة این کتاب یعنی حدود سال هفتصد که مترجم در پایان نسخه نوشته است، شخصی به این نام نمیشناسیم. عالمی به نام «حسن بن محمّد بن حسین قمی نیشابوری» مشهور به «نظام اعرج» تا حدود سال ( 728ه. ق ) در «نیشابور» میزیسته است. او عالمی فاضل، عارف و مفسّر قرآن و از شاگردان «قطبالدّین شیرازی» بوده است. آثار او عبارتاند از: «اوقاف القرآن»، «البصائر فی مختصر»، «تنقیح المناظر»، «تفسیرالتّحریر»، «غرائب القرآن» و «رغائب الفرقان»، «توضیح التّذکره»، رسالهای در حساب، «شرح شافیة ابن حاجب» (شرح نظام) و «لبّ التأویل». (مدرّس تبریزی،1374: جلد ششم،197) امّا نام این اثر در فهرست آثار او نیست.
لؤلؤئیات: نام کتابی است که حدود سال (300، ه. ق) «ابومطیع مکحول بن فضل نسفی» به زبان عربی نوشته است. این کتاب در موضوع زهد، اخلاق و عرفان است.
میامن الترجمان و مونس الانسان: نام تنها ترجمة کتاب «لؤلؤئیات» به فارسی است. «محمود بن حسن (حسین) قاضی اعرج» این کتاب را اوایل قرن هشتم به فارسی ترجمه کرده است.
بحث
نسخه شناسی «میامن التّرجمان و مونس الانسان»
از این اثر سه نسخه در دست است که هر سه نسخه در «کتابخانة ملّی تاجیکستان» موجود است. دو نسخه هم از آن یکی در «لاهور» و دیگری در «ماوراءالنهر» دیده شده که هیچکدام موجود نیست، مشخصات نسخ موجود عبارتند از:
1. نسخة الف به شمارۀ 1265 در «کتابخانۀ ملّی تاجیکستان»: این نسخه در قطع رحلی 357 برگ به خط نستعلیق کهن کتابت شده است. آغاز هر باب و نام برخی بزرگان با شنگرف نوشته شده است. هر صفحه بالغ بر 19سطر است و همة صفحات نسخه حاشیهای قرمز رنگ دارد. این نسخه در مقایسه با دو نسخة دیگر قدیمیتر و کتابت آن سال (1286 ه.ش) است. برخی لغات و عبارات در متن افتادگی دارد. نسخه تحشیه و رکابه هم دارد. حدود سه باب یعنی بخشی از اواخر باب سوّم تا پایان باب ششم در این نسخه نیست. این افتادگی در دو نسخة دیگر وجود دارد. کاتب یا مترجم پیوستگی شمارة بابها را رعایت کرده است؛ به نظر میرسد این سه باب بعدها به کتاب اضافه شدهاند.
2. نسخة ب به شمارۀ 1230 محفوظ در «کتابخانۀ ملی تاجیکستان»: این نسخه هم به خط نستعلیق نسبتاً خوانایی است و 491 برگ دارد. در تمام متن از مرکّب سیاه استفاده شده است. هر صفحه بالغ بر 17 سطر است. نسخه افتادگی کمی دارد و به ندرت در حواشی مطالبی نوشته است. تاریخ کتابت این نسخه (1265 ه. ش) و نام کاتب آن «محمد بن ملانوروزعلی» است.
3. نسخة ج به شمارۀ 1229 محفوظ در «کتابخانۀ ملی تاجیکستان»: این نسخه با خط نستعلیق امّا ناخوانا و نگارش کلمات بسیار فشرده و نزدیک به هم است. نسخه 369 برگ دارد. در تمام متن از مرکّب سیاه استفاده شده است. هر صفحه 22 سطر دارد. تاریخ کتابت آن (1235 ه. ش) است. این نسخه اضافاتی نسبت به آن دو نسخة دیگر دارد. نقطهگذاری دقیق نیست و کاتب در نگارش کلمات دقّت کافی نکرده و غلطهای آن بیشمار است. در نگارش حروف از جمله «و» و «که» غالباً اهمال کرده است. فعل « اندخسیدن » در این نسخه به شکل جدیدتر یعنی «پناه بردن» کتابت شده است، «اینک» را «اینکه» و در جملات دعایی «بادا» را «باد» مینویسد و «سپس» را در بیشتر جاها «پس» نوشته است .
4. نسخۀ د که «عارف نوشاهی» مصحّح کتاب «ارشاد» در حاشیة صفحة 68 کتاب مذکور به اختصار آن را معرّفی کرده
است. «عارف نوشاهی» این نسخه را نزد مرحوم «خلیلالرّحمن داودی» در «لاهور» دیده و تاریخ کتابت آن را (1226 ه. ش) ذکر کرده است. مصحّح «ارشاد» یادآور میشود که این نسخه در «لاهور» نیست. (قلانسی نسفی، مقدمه، 1385: 68)
5. نسخۀ هـ که در خلال مقالة « دُرّ پارسی، گزارشی از چگونگی فرآیند شناسایی مجموعه تصویر هزاران نسخه خطی ماوراءالنهر» به آن اشاره شده است. نگارندگان این مقاله به خط نسخ نفیس خطّة «ماوراءالنهر» اشاره نموده ولی هیچ اشارهای به نسخه نکردهاند. در ذیل معرفی هجدهمین نسخة این مقاله به اختصار آمده است: « میامن التّرجمان و مونس الانسان» به پارسی، نسخهای است درخور و در موضوع تصوّف. این کتاب ترجمهای است از «لؤلؤئیّات» به تازی اثر «ابومطیع مکحول بن فضل نسفی». (نسخه شماره 0042) (موجانی و جعفری شیاده، 1392: 318)
موضوع کتاب مونس الانسان
موضوع اصلی این کتاب نقطة آغازین عرفان اسلامی، زهد و اخلاقیّات اسلامی و مخالفت با نفس است. «مونسالانسان» حاوی سخنان حکمتآمیز بسیاری است. این سخنان بسیار موجز و در عین ایجاز بسیار پرمعنی هستند. مفاهیمی که بیشتر در این کتاب مورد توجّه قرار گرفته است، عبارتاند از: دنیا و آخرت: گریز از دنیا و توجّه به آخرت همانند تمام کتب زهد، پرتکرارترین موضوع این کتاب است و نویسنده با بیانهای مختلف دنیاگریزی و آخرتخواهی را توصیه میکند. « اسماعیل بن عباس گفت: - رحمهالله - یاران ما دنیا را خوک نامیده بودند و میگفتند: ای خبیث پلید! دور باش از ما که ما را طاقت دیدار تو نیست که اگر از این زشتتر نام یافتندی دنیا را به آن نام خواندندی». (میان التّرجمان و مونس الانسان: 13/15) پند و اندرز: در کتاب «میامن التّرجمان» به سه دسته تقسیم میشود: نصیحت بزرگان و عرفا به مردم (عامّه)، نصیحت عرفا به پادشاهان و خلفا و نصیحت پدر به فرزند. این پندها اغلب با اوّل، دوّم، سوّم و... متمایز شدهاند. « هرکه با این شش خصلت از دوزخ گریخت، امان یافت: اوّل: آنکه خدای – عزّوجلّ- را شناسد، فرمانبرداری کندش؛ دوّم: آنکه شیطان را شناسد، هرچه شیطان فرماید فرمانبرداری نکند؛ سیّوم: سخن حق و کار حق را شناسد، متابعت کارِ حق کند و حق گوید و حق شنود؛ چهارم: ... ». (همان،7/ 13) زهد و پارسایی: از دیگر مضامین پرکاربرد «میامن التّرجمان» پرهیزگاری و پارسایی است و فصل اوّل کتاب با همین موضوع آغاز میشود و کمتر صفحهای از کتاب است که به این مقوله نپرداخته باشد. « از خلیل بن احمد – رحمهالله- پرسیدند که پارسایی در دنیا چیست؟ گفت: پارسایی آن است که سخن بیحاجت نگویی و در مال کسان طمع نکنی». (همان، 20/ 8) نکوهش بازرگانی: از نگاه عرفا ناپسندترین شغل بازرگانی است و همة مشاغل دیگر بر آن برتری دارد. « سلمان فارسی را گفتند - رضی الله عنه - : ما را پندی بده! سلمان گفت: هرکه از شما تواند که حج گزارد و یا عمارت مسجد کند و یا با کافران غزات کند، بر این کارها بمیرد، به از آن باشد که بازرگانی کند و خیانت کند و بر خیانت بمیرد». (همان،7/ 253) ریاضت: رایجترین تمرین صوفیانه ریاضت است. نمونههای بسیـاری از ریاضتهای زهّاد در این متن آمـده است. «عبدالواحد گفت - رحمه الله علیه-: در چلّۀ زمستان دیدم یکی را که در زیر یخ و برف توده خفته. گفتم: سرما نمییابی؟ گفت: هرکه را دوستی خدای تعالی مشغول کند، سرما نیابد». (همان،14/ 275) کرامت: در کتاب «مونسالانسان» نمونههای بسیاری از کرامتهای اولیاء آورده شده است. «تصوّری که قدمای اصحاب زهد و تصوّف از کرامت داشتهاند، تصوّری ساده بوده است در حدّ اموری که میتواند در میزان عقل هم قابل توضیح باشد، بهویژه با در نظرگرفتن فضای حاکم بر نقل کرامت». (شفیعی کدکنی،1392: 316) از انواع کرامت که در «مونسالانسان» آمده است: 1. استجابت سریع دعا. مثلاً دعا برای بارش باران یا در کشتی برای حفظ کشتی از طوفان. (میامن التّرجمان و مونس الانسان،6/ 679) 2. خواندن اذهان و اشراف به ضمایر(انار و «حبیب مغربی») (همان،16/ 712) 3. حربهای برای مقابلة عارف با ظالمان( نابیناشدن کمپیرزنی که در حقّ «عطاء سلمی» استاخی کرد) (همان،14/ 709) تعداد کرامتهای دور از ذهن در این متن کم و انگشتشمار است. نکوهش خنده و ستایش غم: در نظر نویسنده و مترجم کتاب «لؤلؤئیّات» غمگین بودن زهّاد دلایل مختلفی دارد و مهمترین دلیل آن یاد مرگ و قیامت است. « بکر عابد گفت: هر اندوه که بود، کنانه بود و پاره بود؛ مگر اندوه آخرت که هر زمان نو و تازه شود». (همان،17/ 305) دوری از مال حرام و شبههناک: زهّاد نه تنها از مال حرام دوری میکردند بلکه وسواسگونه از مال شبههناک نیز پرهیز میکردند. « حسن بصری گفت: مردی به نزد من آمد و گفت مرا یک لقمة حِلال میباید که از دست تو بخورم. گفتم: من حکم نتوانم کردن که لقمة من حِلال بود ... ». (همان،19/ 94) دیدار و گفتگوی پیامبران و زهّاد با ابلیس و «عزرائیل»: در کتاب «مونس الانسان» همانند دیگر متون عرفانی از دیدار ابلیس با زهّاد حکایتهایی آمده است. ملاقات «یحیی پیغمبر(ص)» با ابلیس. «روزی یحیی پیغمبر - علیه السّلام - ابلیس را دید معلاقها در خود آویخته، یحیی پرسید: که این مِعْلاقها چیست؟ گفت: آرزوهاست که به این آروزها فرزندان آدم را به دام اندرکشم و بیراه کنم... ». (همان،15/ 80) و یا سخن گفتن «حضرت ابراهیم(ص)» با «عزرائیل» (همان،7/276) و... .
برخی از ویژگیهای رسم الخطّ نسخۀ الف کتاب «میامن التّرجمان و مونس الانسان»
رعایت قاعدة دال و ذال در بسیاری از مواضع: «گفت: آن جامه را که مرا خذمت (خدمت) کند، یعنی کوتاه بود و گفتند: کدام جامه را دشمن داری؟ گفت: آن جامه را که مرا خذمت (خدمت) وی باید کردن یعنی دراز بود». (همان، 16/87) کاتب نقطههای حرف «پ»، «چ»، «ژ» و سرکش«گ» را در برخی لغات نیاورده، به جای آن «ب»، «ج»، «ز یا ج»، «ک»، آورده است: « هر که تو را گرامی کند از بهر آن کند که جان در تن توست چون جان از تن تو جدا شود، همهکس از تو و از خانهای که تو در وی خفته باشی، گریزان شوند، بس(= پس) زندگانی عزیز دار به طاعت حق». (همان،3/ 104) « راضی آن کس را گویند که هر چه رسد، و هر جند (= چند) رسد، زیادت از آن نطلبد». (همان،12/ 351) « حسن بصری گفت - رحمهالله علیه- : هر که را عقل بازدارنده نیست از گفتن کزاف (=گزاف)، اسناد سخنانش نیست جز از لاف». (همان،20/ 378) معمولاً حرف اضافة «به» به اسم بعدی یا متمّم، متّصل نوشته شده است: «یک تاره موی خواجه میباید و لیکن از این حلقومش باُسترة تیز به دست خود بردارید». (همان،17/ 431) کاتب گاهی «کسره» را در حرف پایانی به جای «ی» آورده است: «لقمان حکیم گفت: -رحمهالله - مر پسر خود را که ای فرزند! طاعت خدای تعالی را به جای بازرگانِ (= بازرگانی) دار، بیآنکه بازرگانی[کنی] سودهای عالم به تو آید». (همان،9/ 29) در نسخة الف آنگاه که سخنی از پیامبران میآید، کاتب به منظور احترام فعل را جمع آورده است امّا در دو نسخة دیگر بدون نشانة جمع آمده است: « رسول – صلّی الله علیه و سلّم- فرمودند». (همان،11/92)
ویژگیهای زبانی
مقدّمة کتاب «مونس الانسان» چون اغلب کتابهای منثور در قرن هفتم، نثری است مسجّع و آهنگین؛ آوردن لغات و اصطلاحات عربی، لغات دشوار و کاربرد مترادفات، به این نثر رنگ و بوی نثر فنّی داده است امّا متن نسخه بیشتر نثری مرسل و به شیوة نثر سادة صوفیانة قرن ششم و هفتم است. کتابهای عرفانی اغلب در متن تابع نثر ادبی رایج زمان خود نیستند؛ برای نمونه، کتاب «تذکره الاولیاء» که در قرن هفتم تألیف شده است جز در مقدّمه و اوایل شرح احوال عرفا، همان نثر مرسل قرنهای گذشته را دارد. «کتب عرفانی همیشه به نثر مرسل بود و اوّلین کتاب عرفانی که تا حدّی مصنوع است، «مرصادالعباد» است. امّا بعد از آن دوباره کتب عرفانی ساده هستند. (شمیسا،189:1380) در متن کتاب البته گاه قرینهسازی، موازنه و سجعهای پیدرپی به چشم میآید که یادآور نثر «خواجه عبدالله انصاری» است. کهن کاربردها (واژگان مهجور): تعداد لغات مهجور و متروک در این متن زیاد نیست. همانند «اندخسیدن» یا «اندوخسیدن» در معنای «پناه بردن». «از علم بیمنفعت به خدای تعالی اندخسید یعنی علمی که سبب گرفتاری شما بود...». (میامن التّرجمان و مونس الانسان، 7/ 153) «کراشیدن یا کراشیدهکردن» در معنای «تباهکردن، پریشانکردن» (لغتنامه دهخدا: کراشیدن). «...نشاید خواب بر مسکین کراشیدهکردن». (میامن التّرجمان و مونس الانسان، 9/ 567) شکل متعدّی فعل «تفسیدن» و کاربرد مجهول آن به معنی«گرمشدن» (لغتنامه دهخدا: تفسیدن). «من بیفرمانان را در دوزخ درآرم که سههزار سال تفسانیده شده است». (میامن التّرجمان و مونس الانسان، 10/754) برجوشیدن» در معنای «گردآوردن، جمعکردن» (لغتنامه دهخدا: برجوشیدن). «... به دست خود گوسفندان برجوشیدی». (همان،3/ 171) «اشکوخیدن» در معنی «لغزیدن و زّلت» (لغتنامه دهخدا: اشکوخیدن). «منافق، مغفرت طمع دارد و معصیت کند. اوّل عمرش غفلت و اشکوخیدن بود و آخر عمرش سستی و کاهلی بود». (میامن التّرجمان و مونس الانسان، 5/ 328) اصطلاحات: اصطلاحات خاصّ تصوّف چون سکر، سماع، سلوک، فنا، فتوت، فقر، قبض و بسط و... در این متن به کار نرفتهاند. اصطلاحاتی چون خانقاه و خرقه در متن آمدهاند ولی فاقد معانی مصطلح خانقاهاند. برای نمونه خرقه که بعدها لباس خاصّ صوفیه است، در این کتاب در مفهوم عامّ لباس آمده است و هنوز معنای رمزی و اصطلاحی عرفانی از آن دریافت نمیشود. واژگان تازه (ترکیبات مورد علاقة نویسنده): به نظر میرسد مترجم کتاب به برخی اصطلاحات و واژگان علاقة بیشتری دارد و این واژگان با توجّه به متون دیگر فارسی بسیار تازگی دارند و در متن بسیار بهکار رفته اند؛ از آن جمله است «جانداری» در معنی «رمق داشتن». «از دنیایِ دنی روزه دار و به جانداری و عورتپوشی قناعت کن». (همان،7/ 821)، «با دَربَه» در معنی «وصلهشده» (صفت جامه و گاهی نعلین). « رسول گفتند- صلّی الله علیه و سلّم- : هرکه پشمینه پوشد و نعلینِ با دَربَه پوشد و خر برنشیند و... ». (همان،6/ 560) این کلمه در بیشتر فرهنگها به شکل «در بی» یا « درپی» آمده است. «آرزوانه» در معنی «هوسانه» یا «موضوع آرزو» آمده است. «ابن مسعود گفت - رضی الله -: بدرستی و راستی که مؤمن اگر آرزوانه خورد به طفیل فرزندان و اهل خانه خورد و باز فرزندان و اهل منافق آرزوانه به طفیل منافق خورند». (همان، 18/ 53).
ساختار نحوی جملات
سادگی، کوتاهی و اختصار جملات: بیشتر جملههای متن، ساده و عاری از کلمات مهجور هستند. سؤال و جوابهای کوتاه و عبارات کوتاه حکیمانه ویژگی غالب کتاب است. «از احنف بن قیس سؤال کردند که بهترین چیزی که به بنده داده شود چیست؟ گفت: عقلی که همیشه با وی بود. گفتند: اگر این نبود؟ گفت: ادبی که به کار نیکو کشد. گفتند: اگر این نبود؟ گفت: یار نیکو. گفتند: اگر این نبود؟ گفت: دل پندپذیر». (همان،4/ 379) ایجاز و جملات کوتاه: جملات کوتاه و پشت سر هم، که از ویژگی نثر تعلیمی و وعظگونه است، قرارگرفتن افعال و سؤال و جوابهای پیدرپی و همچنین حذف بخشهای مختلف جمله همه حاکی از پیروی این کتاب از سبک قدیم نثرفارسی است.« عمّارة بن عمیر را دویست دینار وام افتاد و غریمانش حبس کردند». (همان،6/ 472) جملات معترضه: در تمام متن در بیشتر موارد پس از نام افراد جملة معترضهای به کار رفته است امّا گاه این جملههای معترضة دعایی درست بعد از نام اشخاص نیامده و بین آن دو با آوردن فعل فاصله افتاده است. « ابوسلیمان دارانی گفت - رحمةالله - ... ». (همان،14/4) بههمریختگی واژگان در جمله و تبعیّت از نحو عربی: «شناسندهترِ عیب دنیا، مرگ را بسیار یادکنندهترِ ایشان است». (همان، 15/ 627) اطناب: اطناب و درازگویی که شیوة نثر فنی است، در این کتاب چندان زیاد نیست. مترجم تنها در مقدمّة کوتاهی که نوشته است، به نثر فنّی و درازگویی افتاده است. « خواستم که در ذکور فواید آن [خوضی کنم و به دست] بیان گرد سرپای آن برانم و ترجمۀ آن را چنانکه دانم، چندانکه توانم، به طریق ادای تعلیم در رقم آرم تا حقایق و دقایق و لطایف و غرایب هر بابی از ابواب این نسخه، مر خوانندگان را روشن و معلوم و مفهوم گردد». (همان،5/ 2) تقلید از زبان عربی: کتاب «لؤلؤئیّات» به زبان عربی است و تأثیر آن در ترجمة مترجم آشکار است: الف-کاربرد لغات، عبارات عربی و بخشی از آیات قرآنی در متن نسخه. « اکنون که زندهای، کار بعد از مرگ را ساخته کن تا بعد از مرگ « یا لَیتنی نگویی». (همان، 15/ 98). ب- کاربرد لغات و عبارات متأثّر از عربی. آوردن جمـع مکسّر «زکوات» به جای «زکاتها». « ضحّاک بن مزاحم گفت – رحمهالله علیه-: اگر مال تو پاک است، زکواتش بده و جزا گیر، و اگر نی خود را و مرا رنجه مکن». ( همان،6/ 515) ج- ترکیب افعال فارسی با مصادر عربی. برای نمونه «حرب کردن» بهجای «جنگیدن» آمده است. «عبدالرّحمن یزید گفت: با عطای خراسانی به غزات میرفتم و همه روز با کافران حرب کرده بودیمی». (همان،19/ 122) د- تأثیر زبان عربی در نحو جمله. مترجم در ترجمة مفعول مطلق عربی به زبان فارسی میکوشد ترجمهای متناسب با روح زبان فارسی ارائه کند. « فردای قیامت حسرت سه کس سخت بود بیشمار. (همان،13/663) تقلید ساختار استثناء در زبان عربی. «جزای نیکی نیست مگر نیکی». (همان،7/ 14) استعمال افعال قدیمی: «ماندن» در معنی «رهاکردن». « اوّل آنکه دنیا را بماند پیش از آنکه دنیا ورا بماند». (همان، 14/ 22) الف- استفاده از «باء تاکید»پیش از فعل. «بکر بن عبدالله مزنی جمعی پارسا مرد را به خانه آورد، مهمان کرد. ... پیش ایشان اِستاد تا بخوردند و به وقت بیرون آمدن، هر کسی را صدقه دینار بداد». (همان،20/ 496) ب- کاربرد ساختهای مختلف فعل «بود». مترجم تمام صیغههای فعل «بودن» را بهکار برده است و گاه به ندرت به جای آن «هست» یا «باشد» آورده است. « گفتهاند که در محِلّتی که عالم بود، اهل آن محلّت زندگان بوند و در هر محِلّه که عالم نبود، اهل آن محِلّت مردگان بوند». (همان،15/ 132) ج- استفاده از «ی» مجهول در فعلهای شرطی، تمنّایی، استمراری و بیان رؤیا بجای «می» و نیز«ب » وجه التزامی. آوردن «ی» شرط و جزای شرط. «اگر به سال از من خرد بودی، با خود گفتمی: از نادانی و خردسالی میکند، به بخشایش از وی درگذاشتمی و اگر مثل من بودی به کرم از وی درگذاشتمی». (همان،8/ 235) آوردن «ی» در آخر فعل به جای« می» استمراری. «یاران رسول طعام از جهت فربهکردن نفس نخوردندی بلکه جاندار خوردندی تا توانستندی طاعت کردن، و جامه از بهر تجمّل نپوشیدندی بلکه ستر عورت کردندی». (همان،16/ 79) پسوند «ی» پس از فعل رؤیا در برخی موارد آمده و در برخی موارد نیامده است. «مردی از شام آمد به نزد فضیل بن عیاض - رضی الله عنه- گفت: من تو را در خواب دیدم گویا که تو از ابدالانی، خطر و دشواریهای آخرت بر تو آسان شدستی». (همان،13/ 262). «ی» در فعلهای تمنایی. « آرزوی من آن است که کاشکی که من گیاه بیابان بودمی تا ستوران مرا خوردندی و مرا بیم عذاب نبودی». (همان،6/299) (نیز ر.ک به نیازکار و جعفری، 1399: 93) کاربرد وجه وصفی فعل: کاربرد افعال وصفی که در نثر فارسی قرن هشتم هجری به بعد متداول شده است، (ر.ک شمیسا، 1380: 38) در این متن هم به چشم میخورد. «مثل کسی است که روز باد، آتشی افروخته است در خرمن خود و وی سردرکشیده و خوابرفته، بیدار شود، بیند خرمن سوخته و ناچیز گشته. خواجه نیز طاعتها کرده، و نمازها گزارده و پلها ساخته ولی ثوابها را خصمان برده، و وی به شومی غیبت کردن برادر مسلمان، از ثواب طاعت خود محروم گشته». (میامن التّرجمان و مونس الانسان، 2/ 126)کاربرد وجه مصدری به جای فعل: «داود پیغمبر را - علیهالسّلام- که چندین بایست عذرخواستن و گریستن». (همان،12/ 58) حذف فعل ربط بدون قرینه: «حاصل ناکردن تو مال دنیا را، تو را بهتر و به سلامت نزدیکتر». (همان،9/ 14) تقدّم فعل: نویسنده برای اعتراض بلاغی و تأکید، فعل را در ابتدا و پیش از سایر ارکان جمله آورده است. « هر که گور را بسیار یاد کند، یابدش روضهای از روضههای بهشت و هر که از یاد کردن گور غافل شود، یابدش کندهای از کندههای دوزخ». (همان،17/ 639) ضمایر: الف- جمعبستن ضمایر شما و ایشان. «دزدان چون این سخن شنیدند و حال معلوم کردند، در ایشانان حالتی پدید آمد». (همان،16/997) ب-آوردن ضمایر متّصل مفعولی به جای منفصل مفعولی. «هرچگاه بینید که مرد در غلام اَمرد تیز مینگرد، متّهم داریدشان و خالی ممانیدشان». (همان،13/61) ج- ضمیر « او» برای غیر ذیروح. «مؤمنِ مخلص را با جمع و به دوستی گرفتن او(= دنیا) چه کار است؛ شهد او با زهر است». (همان،1/ 13) د-آوردن ضمایر متصل متمّمی به جای منفصل متمّمی. « هرچگاه زحمتی پیشآید، تحمّلکند و اگر چیزی بودش از دنیایی، در راه آخرت خرجکند، بتواند». (همان،14/ 162) قیود و حروف: الف-استعمال حرف اضافة مضاعف. « از ... را » : ...خدای تعالی بهشت پرنعمت را حرام گردانیده است بر هر تنی که به حرام پرورده شده باشد. از این بیم را بیرون انداختم». (همان،8/ 94) کاربرد حرف اضافة « از جهت... را». « مؤمن کارهای نیکو کند و ازجهت قبول را بگرید». (همان،15/ 204) ب- کاربرد بسیار زیاد « مر» پیش از مفعول. « حسن بصری گفت – رحمهالله - مر فرقد سبخی را – رحمهالله - که یا فرقد!» (همان،15/ 176) ج- کاربرد «اندر» پیش از فعل. «هر که به آتش اندرآید، خویشتن را سوخته بیند. سوختن فرزند روا مدارید گفت و به سرای پادشاه نرفت». (همان،4/ 183) هـ-کاربرد بسیار زیاد قید «هرچگاه» در آغاز جمله. «هرچگاه زحمتی پیش آید، تحمّل کند و اگر چیزی بودش از دنیایی در راه آخرت خرج کند، بتواند». (همان،14/ 162) و-آوردن قید در پایان جمله به تبعیّت از عربی. «غم قیامت خورید که در آن روز ایستانیده شوید به پیش رحمان، تنها تنها! و پرسیده شوید از کردههاتان، حرفاً حرفاً». (همان،17/ 667) ز- آوردن قید حالت کهن«رواناروان ». «حذیفه را به طعام خوردن طلبیدند. دید که بعضی مردمان نشسته بودند با لباس بیگانگان، شد از رفتن پشیمان، بازگشت رواناروان». (همان،18/ 504) اسم: الف- کاربرد کهن اسامی. واژة «دلیافتگی» به جای «علاقهمندی و دوستی ... . «گفت: سلف را چنان یافتم که به خانة ایشان مهمان آمدی، دیگ همسایه را با آش گرفتندی و به مهمان خود خورانیدی بی آنکه دستور خواستندی، از غایت دلیافتگی را...». (همان،6/ 487) واژگانی چون «شتر، شکم، ستانده، ستون، شکاف» با آوردن یک همزه در آغاز آنها آمدهاند. اشتر(همان،10/ 745)، اشکم(همان،11/ 970)، استانده (همان،12/ 581)، استون (همان،10/ 115)، اشکاف (همان،8/ 909) «این واژهها بازمانده از زبان پهلوی است و به مرور زمان همزة آنها حذفشده است». (بهار،1349: جلد اوّل، 301) ب- جمعبستن اسم معنی . آوردن «رویها» در معنی «از هر جهت». «مرد پارسا آن است که هر یکی از مؤمنان را بر خود فضل نهد و گوید وی بهتر از من است به همه رویها». ( میامن التّرجمان و مونس الانسان،1/7) نمونههای دیگر: غمان(همان،8/ 618)، اندوهان(همان،11/ 306) و... . ج- استعمال «یکی» پیش از اسم و «ی» نکره بعد از اسم نکره. «یکی مردی» به جای «یک مرد». « ابراهیم ادهم گفت: در آرزوی آنم که یکی مردی یابم که در وی سه خصلت بود». (همان،12/ 38)
د- واژگان ممال. واژة «عقیب» ممال «عقاب». «گفت: کردم آنچه فرموده شده بودم و روان شد. مرغی پیش آمدش و در عقیب مرغ، بازی تا بگیردش». (همان،8/ 424) صفت: الف- آوردن صفت «پُر» به جای «زیاد». « گفت: من مردی بودم که جامههای پُر داشتمی و به جامة نو پوشیدن مرا رغبت تمام بودی». (همان،14/ 85) ب- مطابقت صفت و موصوف در جمع به شیوۀ عربی. در مقدّمة نسخه به تقلید از نثر فنّی و تحت تأثیر نحو عربی مطابقت صفت و موصوف آمده است. « رسول – صلّی الله علیه و سّلم – گفتند: بیشتر منافق امّت من عابدان ریاکنندگاناند». (همان،5/ 173)
ویژگیهای بلاغی
نویسندة کتاب «میامن التّرجمان و مونس الانسان» از صنایع ادبی بسیار متعادل و دلنشین استفاده میکند. بدین معنی که معنی را قربانی لفّاظیها و صنعتسازیهای ادبی نمیکند و از صنایع بدیعی و بیانی به شیوة کاملاً ساده و قابل فهم استفاده میکند. مترجم به بدیع لفظی بیش از بدیع معنوی توجّه دارد. او از میان زیباییهای بدیع لفظی بیشتر به تکرار، جناس و سجع توجّه دارد و از میان صنایع بدیع معنوی، از تضاد بیشتر استفاده میکند. نویسنده از دیدگاه بیانی بیشتر به تشبیه توجّه دارد و پس از آن تمثیل و کنایه هم کاربرد بالایی در متن دارند. نمونههای بلاغی در ذیل آمده است: الف- تکرار: انواع مختلف تکرار در متن وجود دارد: تکرار واج، تکرار حرف، تکرار فعل، تکرار عبارت، تکرار یک سخن یا روایت و .... برای نمونه تکرار فعل «خواه» در عبارت «یا داود! تو میخواهی و من میخواهم، ولی آن شود که من خواهم. اگر تو گردن دهی به آنچه من خواهم، آنچه تو خواهی من کفایت کنم، و اگر گردن ندهی به آنچه من خواهم، برنجانم تو را در آنچه تو خواهی. نشود مگر آن شود که من خواهم». (همان،10/ 348) ب – جناس: در این متن همۀ انواع جناس به وفور دیده میشود. تقریباً میتوان گفت که در هر صفحه از این نسخه جناس وجود دارد. برای نمونه جناس لاحق در «رای» و «روی» در این عبارت : « ایاس بن معاویه گفت: از سه کس رای و مشورت طلبیدن روی ندارد». (همان،6/ 880) ج- انواع سجع: نثر صوفیه غالباً نثری موسیقیایی است. « لحن گفتار نویسندگان این نثرها لحنی است که در آن نوعی خوشنوایی احساس میشود». (شفیعی کدکنی، 1392: 400) پرکاربردترین آرایة بدیع لفظی در این متن را باید سجع دانست. «اکنون راست گفتی که تو خلقی از خلقانی، ولی مأمور فرمانی. بکوش تا خویشتن برهانی، نه آنکه چون بیفرمانان درمانی». (میامن التّرجمان و مونس الانسان،2/ 10) نمونهای از سجع متوازی است. د- تناسب (مراعاتنظیر): در عبارت «ای موسی در دل هر که تکبّر بود، و زبانش درشت بود، و چشمش ناگرینده بود، و دستش نادهنده بود، و بدخو بود». (همان،5/ 558) واژگان «دل، زبان، چشم، دست» به تناسب هم آمدهاند. هـ- تضاد: تضاد پرکاربردترین آرایة بدیع معنوی در این نسخه است و معمولاً به صورت پشت سر هم در متن قرار میگیرد. « هرچگاه که جان از ناخن پای کندهشود، هر چهار برخلاف شوند. شادی غم شود. راحت رنج شود. لذّت تلخ شود. حِلاوت در چشم خیرگی شود، پهن و فراخ باز ماند». (همان،3/ 20) و- تلمیح: بیشتر تلمیحات این متن اشاره به پیامبران است. همانند تلمیح به صبر و تحمّل «موسی» در برابر «بنی اسرائیل». « ابن مسعود گفت: -رضی الله عنه- : رسول - صلّی الله علیه و سّلم- در میان یاران غنیمت را قسمت کرد براستی. یکی از یاران گفت: به حقِّ خدای که رسول این قسمت از بهر رضای خدای نکرد. من این خبر به رسول رسانیدم، روی مبارک رسول متغیّر گشت، گفت: «خدای بر موسی رحم کرد که در حقِّ وی جفا و ناسزا ازین زیادتکردن که با من میکنند، وی صبر کرد؛ من نیز صبر کنم». (همان،1/ 245) ز- اغراق: اغراقهای این کتاب متناسب با مفهوم آن هستند، یعنی اغلب همزمان با نقل کرامات و تخیّلات عارفانه، اغراقهای عارفانه شکل میگیرند. « از نیک مردان سلف یکی به طلب لقمة حلال، سفر اختیار کرد، به زمین شام رسید، جز گیاه بیابان نمیخورد. چندگاهی باشید، گیاه میخورد تا چندانی که جملة اعضای وی سبز گشت». (همان،5/ 90) ح- تضمین: در لابهلای متن تضمین از آیات قرآن کریم، سخنان پیامبر، اشعار فارسی و عربی به چشم میخورد. «ابوحازم - رحمه الله - از در باغی گذشت، دید الوان میوهها، نفسش آرزو کرد از آن میوهها. گفت: ای تن! تو را وعدة میوه در بهشت است «وَ فاکهه کثیره» [زخرف( 43)/ 73]«فاکِهینَ بِما آتاهُم ربَّهم...»[طور(52)/ 18] «و فاکِهۀ مِمّا یَتَخَیَّرون»[واقعه( 56)/ 20] این وعده بگیر و آرزوی میوه بمان». (همان،3/ 79) علاوه بر سخن پیامبر که در آغاز هر باب میآید، در لابهلای متن هم تضمین برخی از احادیث پیامبر یافت میشود. ط- تنسیقالصّفات: «روز یازدهم ماه ذیالحجّه بود که رسول - صلّی الله علیه و سلّم- بر اشتر بغراء سُرخموی تیزرو ]ی[ خوب صورت نشسته بودند، چنانکه عادت پادشاهان بود». (همان،6/ 567) ی-تشبیه: تشبیهات این اثر از نگاه سبکشناسانه بسیار ساده و قابل فهم هستند و با تشبیهات دور از فهم متون نثر فنی و متکلّف بسیار فاصله دارد. گاه این تشبیهات، بسیار ساده و تکراری هستند و به تشبیهات مبتذل نزدیک شدهاند. « مثل عابدان ما، چون مثل درم قلب روی اندوده است، دو رویش سفید چون نقره، و میانهاش را چون بمالی به زمین، پیدا شود مس». (همان،11/ 174) در این متن همچنین اغلب تشبیهات از نوع عقلی به حسی است، یعنی مشبه، عقلی و مشبهٌبه حسّی است و این به واسطة موضوع متن است. برای نمونه میتوان به عبارتی اشاره کرد که در آن «صبر» و «شکر» که مفاهیمی عقلی هستند را به «استر» که مفهومی حسی است، تشبیه شده است و وجه شبه «سختی و دشواری» است. همانطوری که سواری استر به خاطر سک سک راه رفتن آزاردهنده است. « اگر صبر و شکر دو استر من بودندی، هیچ باک نداشتم از برنشستن هر دو». (همان،13/ 333) شاید به واسطة تفکر زاهدانة موجود در متن و بیزاریی که از واژة دنیا در متن به چشم میخورد، این واژة عقلی به مشبهبههای مختلف حسی مانند شده است. «اسماعیل بن عیاش گفت – رحمهالله- : یاران ما دنیا را خوک نامیده بودند». (همان،15/ 15) نمونههای دیگر که دنیا به آن تشبیه شده است، عبارتند از: خواب (همان،2/ 14)، مرکب مومن (همان،1/ 18)، سایه (همان،14/ 18)، زن بلایهکار (به معنی ناحفاظ و بدکار) (همان،19/ 14)، خمر شیطان (همان،12/ 19)، تیم (به معنی کاروانسرا) (همان،16/ 19)، پل (همان،6/ 20)، کلوخ (همان،8/ 20)، زن (همان،8/ 25) و... . نویسنده در این متن برای سخنان خود به سبک سخنان تعلیمی و اندرزی مثالهای فراوان آورده است و این مثالها گاه فاقد جنبة زیبایی و ادبی است، بنابراین در شمار شاهد مثالهای تشبیه قرار نمیگیرد و بیشتر برای تفهیم سخنان زاهدانه است. «از سفیان ثوری سؤال کردند که خمرخوار را آمرزش خواهیم از خدای تعالی؟ گفت: ای عجب از سؤال شما! بدرستی و راستی که خمرخوار به آمرزیده شدن گناه از بیگناه محتاجتر است. گناهکار را آمرزش گناه نکنید، پس که را خواهید کرد. جامه، برهنه را دهند، طعام گرسنه را». (همان،11/ 322) ک-استعاره: از انواع استعاره، استعاره مکنیّه تخییلیّه(استعارة انسانمدارانه) بیشترین کاربرد را در این متن دارد. کاربرد این نوع از استعاره برای سخن گفتن از زبان موجودات غیرجاندار و یا جاندار انگاشتن موجودات غیرجاندار است. «ای خبیث پلید! دور باش از ما که ما را طاقت دیدار تو نیست». (همان،14/ 15) ل-تمثیل: تمثیل در آثار عرفانی بسیار کاربرد دارد. «مثنوی معنوی»، «منطقالطّیر»، آثار «سهروردی» و اغلب نثرهای عارفانه برای بیان مفاهیم مورد نظر خود از تمثیل استفاده میکنند. « بشیر گفت: ای یاران من! چه بینید و چه گویید در مرد صیّادی که در پی آهو تیرکشیده بود و آهو را بیند ولی آهو تیرکشنده را نبیند، بیشک آهو را زند یا نی؟ همه گفتند: زند. گفت: کار ما با شیطان همین است وی و اتباع وی ما را بیند و ما نمیبینیم. پس از وی پرحذر باشید». (همان،8/ 195) م-کنایه: کاربرد کنایه در این کتاب بسیار است. کنایات این کتاب بیشتر از نوع کنایات قریب و قابل فهم هستند و از نوع کنایة بعید نیستند. «جان از ناخن پای کنده شدن کنایه از مردن است». (همان،4/ 20) ن- انواع مجاز: به عنوان مثال «مرد» در تمام متن مجاز به علاقة «ذکر جز و ارادة کل» از «همة انسانها(مرد و زن)» است. « ای آدمیان! بدانید که دنیا عرضی است حاضر، یعنی خورش و پوشش است؛ درمش بخورد و بپوشد از وی هر نیکمرد و بدمرد، ولی به عاقبت نیستشونده، و آخرت وعدۀ خدای است حق و راست و درست و پاینده نیابند آخرت را مگر نیکمردان». (همان،1/ 15)
روش تصحیح
پنج نسخه از کتاب «میامن التّرجمان و مونس الانسان» کتابت شده است که تنها سه نسخه از آن در دسترس است. برای تصحیح کتاب، سه نسخة (1265)، (1230) و (1229) مورد بررسی قرار گرفته است. این سه نسخه در سازوارة انتقادی ذیل هر صفحه - محل ارائه نسخه بدلها - به ترتیب با علائم اختصاری « اس »، « تا » و « تب » مشخص شدهاند. با توجه به برتری دستنویس نسخۀ (1265) این نسخه به عنوان نسخة اساس مبنای تصحیح قرار گرفت. در بخشهایی که نسخة اساس افتادگی دارد، نسخة «تا» (1230) به دلیل همخوانی بیشتر با «اس» (1265) اساس نسبی قرار گرفت. بخشی از اواخر باب «3» تا پایان باب «6» در نسخة اساس نیست امّا در دو نسخة دیگر آمده است. این بخشها در تعلیقات افزوده شد. کاتب نسخه «تب» (1229) نیز اقوال و روایاتی را بر متن اساس افزوده است که این اقوال هم در بخش تعلیقات آمده است. اختلاف نسخ در زیرنویس، پایین هر صفحه آمده است. در تصحیح این متن، از کتابهای «راهنمای تصحیح متون» نوشته «جویا جهانبخش» که انتشارات میراث مکتوب آن را به چاپ رسانده است و کتاب « تاریخ نسخهپردازی و تصحیح انتقادی نسخههای خطی» نوشتة «نجیب مایل هروی» انتشارت «کتابخانة موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی»، بهره برده شده است.
نتیجه
این مقاله به معرّفی نسخه های کتاب "میامن التّرجمان و مونس الانسان" اثر "محمود بن حسن قاضی اعرج" در قرن هشتم و برخی ویژگی های فکری ، زبانی ، ادبی و نیز رسم الخط آن می پردازد که خود ترجمه ای از کتاب "لؤلؤئیّات " اثر "ابومطیع مکحول بن فضل نسفی" در قرن سوم است. این کتاب گذشته از آن که نشاندهندة افکار و اندیشههای دینی و زاهدانة مؤلّف است، تا حدّ زیادی نمایانگر آگاهی و آشنایی او نسبت به احادیث و روایتهای پیشین صحابه و زاهدان اولیه هم هست و بسیاری از روایتها در این کتاب تازه و جدید است که بر اهمیّت کتاب میافزاید. پنج کتابت از نسخة «میامن التّرجمان» وجود داشته است که در حال حاضر سه نسخه از آن در دست است و هر سه در «کتابخانة ملّی تاجیکستان» نگهداری میشود. از میان سه دستنوشتة کتاب «میامن التّرجمان و مونس الانسان» نسخة شمارۀ (1265) «کتابخانۀ ملّی تاجیکستان» از نظر ویژگیهای زبانی و خطّی از صحّت بیشتری برخوردار است؛ اگرچه تاریخ کتابتی که در پایان آن آمده از دو نسخة دیگر قدمت کمتری را نشان میدهد، گمان میرود این تاریخ نادرست باشد و آن دو نسخة دیگر افزدههایی دارند که ممکن است ناشی از دستبرد کاتبان بوده باشد. در کتاب «میامن التّرجمان و مونس الانسان» ویژگیهای رسم الخطّی، کاربردهای دستوری و سبکی خاصّی دیده میشود. حذف همزه از ابتدا یا پایان کلمات، جدا و سرهم نوشتن پیشوندها و حروف اضافه، استفاده از واژههای خاص، برخی غلطهای املایی، نوشتن به شیوة گفتاری و ... برخی از ویژگیهای این کتاب است.
سبک کتاب جز در مقدّمه که به شیوة سبک رایج زمانه در نوشتن مقدّمات مصنوع و متکلّف است، سبک مرسل «ماوراءالنهر» است؛ جملات کوتاه، تکرار انواع کلمه و جمله از ویژگیهای مهمّ این کتاب است. مترجم در ترجمة کتاب «لؤلؤئیات» بیشتر کوشیده است پایبند به متن باشد و معنی را تا حدّ ممکن به دقّت بازگو نماید. صنایع لفظی ساده مانند انواع سجع و جناس از ویژگیهای نثر این کتاب است. تشبیههای کتاب اغلب ساده و محدوداند، استعاره و صنایع معنوی بهندرت به چشم میآید، تمثیل به دلیل ویژگی نثر تعلیمی رایجترین شگرد ادبی کتاب است. « مونس الانسان» به جهت بررسی پیشینة تصوّف ایرانی - اسلامی بسیار حائز اهمیّت است. علاوه بر آن ارزشهای زبانی و ادبی این کتاب باعث شده است، در زمرة بخشی از میراث مکتوب تمدن ایرانی - اسلامی قرار گیرد.
منابع و مآخذ
کتابها:
- قرآن کریم (1390)، ترجمۀ ناصر مکارم شیرازی، قم، اسوه.
- بهار، محمّدتقی (1349)، سبک شناسی ( تاریخ تطور نثر فارسی)،چاپ سوم، تهران: سپهر.
- دهخدا، علی اکبر (1377)، لغت نامه. زیرنظر دکتر محمّد معین و دکتر جعفر شهیدی، چاپ دوم، تهران: مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
- الذّهبی، شمسالدّین(1413ه.ق)، سیرالاعلام النّبلاء، بیروت: دارالکتب العلمیة.
- شمیسا، سیروس (1380)، سبک شناسی نثر، چاپ هفتم، تهران: میترا.
- قلانسی نسفی، عبدالله بن محمد بن ابیبکر (1385)، ارشاد در معرفت و وعظ و اخلاق، تصحیح عارف نوشاهی، چاپ اوّل، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب.
- کاتب چلبی، مصطفی بن عبدالله (حاجی خلیفه)، کشف الظنّون، چاپ محمّد شرف الدّین یالتفایا، رفعت بیگله ا اکللیسی، دار احیاء التراث العربی: بیروت.
- کحّاله، عمررضا (1376 ه.ق)، معجم المؤلّفین، دار احیاء التراث العربی: بیروت.
- مدرّس تبریزی، محمّد علی (1374)، ریحانة الادب، چاپ چهارم، تهران: کتابفروشی خیام.
- نسفی، ابو مطیع مکحول بن فضل، میامن التّرجمان و مونس الانسان (ترجمه لؤلؤئیات)، ترجمه محمود بن حسن (حسین) قاضی اعرج، نسخه های شماره( 1229-1230-1265)، نسخة خطّی تاجیکستان.
مقالات:
- موجانی، سید علی و جعفری شیاده، سید محمد مهدی (1392)، « درّ پارسی، گزارشی از چگونگی فرآیند شناسایی مجموعه تصویر هزاران نسخه خطی ماوراءالنهر»، میراث شهاب (1392)، ش 72 و 73، صص311-335.
- نیازکار، فرح و جعفری، مرتضی (1399)، تحلیل و تفسیر ساختار زبانی- ادبی تاریخ بیهقی و حلاج الاسرار بیژن الهی، فصلنامه علمی تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)، دورۀ 12، شمارۀ 45، صص 102-79.
References:
Books:
- Holy Quran (1390), translated by Naser Makarem Shirazi, Qum, Osveh.
- Bahar, Mohammad Taghi (1349 [1971]). Sabk Shenasi (Stylistics) (History of Persian prose evolution), 3rd Edition. Tehran: Sepehr.
- Dehkhoda Ali Akbar (1377 [1999]). Dictionary. Published by Dr. Mohammad Moin and Dr. Jaafar Shahidi. 2nd Edition. Tehran: University of Tehran Publishers.
- Al-Thahabi, Shams Al-Din (1407 [1987]). The History of Islam. Beirut: Dar Al-Kotob Al-Elmiah.
- Shamisa, Sirus (1380 [2002]). Sabk shenasie nasr (Stylistics of prose), 7th Edition, Tehran: Mitra.
- Ghalansi Nasfi, Abd Allah Bin Mohammad Bin Abi-Bakr (1385 [2007]), Ershad dar marrefat va va’z va akhlagh (Guidance in knowledge, preaching and ethics), Published by Aref Noshahi, 1st Edition, Tehran: Written Heritage Research Center.
- Katib Chalabi, Mostafa Bin Abdollah (Haji Khaliffah), Kashf Al-Dhunun (Uncovered suspicions), Published by Mohhamad Sharraf Al-Din Yaltafayah, Raf’at Bigleh Aklisi, Dar Ahya Al-Torath Al-Arabi: Beirut.
- Kahhaleh, Omar Reza, (1376 [1957]), Mojjam Al-Muminin (Dictionary of the Authors), Dar Ahya Al-Torath Al-Arabi: Beirut.
- Moddarres Tabrizi, Mohhamad Ali (1374 [ ] ), Rehyanat Al-Adab (Smell of Literature), fourth edition, Tehran: Khayyam Publishers.
- Nasaffi, Abu Motih Bin Fazl, Mayamin Al-Tarjimanwa Munis Al-Insan. (Lu’Lu’iat Translation), Translated by Mahmoud Bin Hassan (Hossein) Ghazzi A’araj, scriptures no. 1229-1230-1265, Manuscript in Tajikestan.
Articles:
- Mujjani, Seyyed Ali, and Jaffari Shayyadeh, Seyyed Mohammad Mehdi (1392 [ ]), “dorre parsi, A report from the process of recognizing the collection of thousands of Mesopotamian manuscripts”, Mirase Shahan (1392), V. 72, no. 73, pp. 311-335.
- Niazkar, Farrah and Jaffari, Morteza (1399 [ ] ) Tahlil va tafsire sakhtare zabani adabi tarikhe Beihaghi va Hallaj Al-asrar Bijjan Elahi (Analysis and Interpretation of the linguistic-literary structure of the history of Bihaqi and Hallaj of the secrets of God, Annual Interpretation and analysis of Persian language and literary texts (Dehkhoda), Issue 12, no. 45, pp. 79-102.
.
The Introduction and Investigation of the Manuscript Mayamin Al-Tarjoman wa Munis Al-Insan
Abu Motie Mahkul bin Fazl Nasafi (318 A.H.) [930 AD] had written a book called Luluniat in Arabic on subjects such as piousness and mysticism, which is not published yet. Mahmoud bin Hassan Ghazi Araj had translated Luluniat into Persian under a new title called Mayamin Al-Tarjoman Va Munis Al-Insan. Categorized into 127 subjects, this manuscript includes about 3,436 quotations and narrations by more than 800 companions and mystic figures from the beginning centuries of Islam. In addition to chapters from Quran, Ghazi Araj has shown so many Arabic and Persian verses as well as prophet’s Hadiths to explain different subjects.
Mayamin Al-Tarjoman wa Munis Al-Insan has remained unknown from its translation time up to now. The name of this manuscript is not mentioned in any list books. This manuscript is undoubtedly one of the firsthand books on subjects such as piousness and Islamic-Iranian ethics.
Three manuscripts of the translation by Mahmoud bin Hassan Ghazi Araj are available at International Library of Tajikestan. After brief introduction of Ghazi Araj and manuscripts of Mayamin Al-Tarjoman, this paper attempts to present some of the calligraphical features of the manuscript and its intellectual, linguistic and literary characteristics through exemplification. In this research, a documentary and library approach is being used based on the original work and pieces of evidence being extracted from it as well as the books by famous authors.
Keywords: Luluniat, Munis Al-Insan, Mahkul Nasafi, Ghazi Araj, mystic prose, eighth century AH