مطالعه تطبیقی رویکردهای فضایی به عدالت در نظریههای سیاسی
مراد کاویانی راد
1
(
دانشگاه خوارزمی
)
مصطفی قادری حاجت
2
(
دانشگاه تربیت مدرس
)
افشین متقی
3
(
دانشیار جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران
)
بهمن نعمت زاده
4
(
دانشگاه خوارزمی
)
الکلمات المفتاحية: عدالت, عدالت فضایی, مارکسیسم, نوفایدهگرایی و جان راولز,
ملخص المقالة :
عدالت فضایی، نقش مهمی در توزیع متوازن امکانات در مقیاسهای مختلف جغرافیایی دارد. این مفهوم، از چنان اهمیتی برخوردار است که نادیدهانگاشتن آن، باعث گسترش تبعیض و نابهسامانی در سطوح مختلف ناحیهای و ملی میشود. با توجه به اهمیت نظری و کاربردی عدالت فضایی، پژوهش حاضر که ماهیت بنیادی دارد با روششناسی توصیفی-تحلیلی، مصادیق و رویکردهای فضایی به عدالت در نظریههای مارکسیسم، نوفایدهگرایی و نیز نظریههای جان راولز را بررسی کرده است. نتایج نشان داد که مارکس، مفهوم عدالت فردی را در تقابل با هدف غایی طبقه پرولتاریا میداند. هدفها و مبانی سرمایهداری با عدالت فضایی-اجتماعی سازگار نیست و عناصری چون محرومیت و استثمار از بایستههای بازار هستند و اساساً امکان تحقق عدالت فضایی را منتفی میسازند. نوفایدهگرایی، با اتکا بر مفاهیم حس و تعلق مکانی، مفهوم عدالت را به رویکردهای فضایی نزدیکتر کرده است. نوفایدهگرایان با تاکید بر اینکه مردمی که در یک مکان زندگی میکنند و از نظر تاریخی و فرهنگی، رابطه طبیعی با مکان زندگی خود برقرار کردهاند، فضا را به عنوان مفهومی راهبردی برای مصادیق عدالت به رسمیت میشناسند. همچنین، جان راولز با پیوند مفهوم عدالت به انصاف، نوعی رویکرد فضایی به عدالت دارد. این دیدگاه، نشان داد که هدف غایی عدالت، بسترسازی برای نهادهای سرزمینی در اداره واحدهای فضایی-سیاسی به شیوه دموکراتیک است.