تبارشناسی واژهی «حکیم» در زبانهای سامی با بررسی کاربردهای قرآنی – عهدینی
الموضوعات : فصلنامه مطالعات قرآنی
ایوب امرائی
1
,
محمدعلی همتی
2
1 - عضو هیات علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه آیت الله بروجردی
2 - عضو هیات علمی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم
الکلمات المفتاحية: عهدین, زبان های سامی, قرآن, حکیم,
ملخص المقالة :
یکی از جنبههای مطالعات تطبیقی قرآن و عهدین، پژوهش زبانشناسی تاریخی تطبیقی واژگان این متون است. مادهی (ح ک م) در بیشتر شاخههای زبان سامی با ساختار و معنایی نزدیک به هم وجود دارد. یکی از مشتقات این ماده، واژهی حکیم است که در عهدین و قرآن کاربرد متنوعی دارد. پژوهش حاضر با روش کتابخانهای بر اساس زبان شناسی تاریخی تطبیقی به بررسی ریشهی (ح ک م) در شاخههای زبان سامی با تحلیل ساختاری و معنایی و کاربردهای آن در عهدین و قرآن و یافتن وجوه افتراق و اشتراک پرداخته-است. همچنین معناشناسی واژه مذکور بر اساس روابط همنشینی در قرآن و عهدین نیز بخشی از پژوهش است. نتایج پژوهش نشان میدهد که گسترهی معنایی حکیم در فرایند زمان محدود گردیدهاست. مهمترین وجه اشتراک کاربرد حکیم در عهدین و قرآن توصیف خداوند به این صفت است با این تفاوت که در قرآن 92 بار و در عهدین هر کدام یکبار آمده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
تبارشناسی واژهی «حکیم» در زبانهای سامی با بررسی کاربردهای قرآنی – عهدینی
چکیده
مادهی (ح ک م) در بیشتر شاخههای زبان سامی با ساختار و معنایی نزدیک به هم وجود دارد. یکی از مشتقات این ماده، واژهی «حکیم» است که در عهدین و قرآن کاربرد متنوعی دارد. پژوهش حاضر با روش کتابخانهای بر اساس زبان شناسی تاریخی تطبیقی به بررسی ریشهی (ح ک م) در شاخههای زبان سامی با تحلیل ساختاری و معنایی و کاربردهای آن در عهدین و قرآن و یافتن وجوه افتراق و اشتراک پرداختهاست. همچنین معناشناسی واژه مذکور بر اساس روابط همنشینی در قرآن و عهدین نیز بخشی از پژوهش است. نتایج پژوهش نشان میدهد که گسترهی معنایی «حکیم» در فرایند زمان محدود گردیده است. مهمترین وجه اشتراک کاربرد حکیم در عهدین و قرآن توصیف خداوند به این صفت است با این تفاوت که در قرآن 92 بار و در عهدین هر کدام یک بار آمده است.
کلمات کلیدی: حکیم، زبانهای سامی، عهدین، قرآن
مقدمه
یکی از جنبههای مطالعات تطبیقی قرآن و عهدین، پژوهش زبانشناسی تاریخی تطبیقی واژگان این متون است. از آنجایی که خاستگاه قرآن و بسیاری از مفاهیم عهدین، الهی است و زبان قرآن و عهدین هم خانواده است و با توجه به وجود واژگانی با ساختار و معنایی مشابه در این سه کتاب، پژوهش دربارهی خاستگاه، سیر تطور، توسعه و تضیق معنایی واژگان، به منظور فهم بهتر آیات قرآن و عبارات عهدین و یافتن وجوه اشتراک و افتراق آنها ضرورت مییابد.
یکی از واژگانی که در این سه کتاب کاربرد فراوان دارد واژهی «حکیم» است. ریشهی این واژه با ساختار و معنایی تقریباً یکسان در بیشتر شاخههای زبان سامی آمده است. خود واژه نیز با ساختار و معنای نزدیک به هم در برخی شاخهها وجود دارد. بسامد بالای این واژه در عهدین و قرآن زمینهی پژوهش دربارهی آن را ایجاد میکند. لذا پژوهش حاضر در پاسخ به این سؤالات است: از نظر زبانشناسی سیر تطور ساختاری و معنایی مادهی «ح ک م» چگونه است؟ «حکیم» در زبان عبری، سریانی و عربی و قرآن و عهدین به چه معناست؟ وجوه اشتراک و افتراق «حکیم» در قرآن و عهدین کدام است؟ آیا در عهدین میتوان همنشینهای مشابهی مانند قرآن برای این واژه یافت؟ گستره معنایی «حکیم» در کدام یک از این سه کتاب بیشتر است؟
پیشینه پژوهش
با بررسی انجام پذیرفته پژوهشی مشابه حداقل برای نگارندگان مشاهده نگردید. البته پژوهشهای درباره مفهوم «حکمت» در قرآن و عهدین انجام شده است از جمله: «بررسی تطبیقی مفهوم حکمت در قرآن و عهدین» که در قالب پایان نامه از حسن پاشایی آقچه کهل در دانشگاه کاشان دفاع شده است. در این پایان نامه که کاری بیشتر تفسیر تطبیقی است و نه واژه پژوهی به رابطه بین دین و حکمت پرداخته شده است. ایشان معتقد است دین و حکمت لازم و مکمل هم هستند که تحولات آنها در طول تاریخ به موازات هم صورت گرفته است. و نیز مقالهای با عنوان «ویژگیها و کارکرد حکمت در کتاب مقدس عبری و قرآن» از حمیده امیر یزدانی و لیلا هوشنگی که در دو فصلنامه مطالعات تطبیقی قرآن کریم و متون مقدس شماره اول، بهار و تابستان 1397 چاپ شده است. تمایز پژوهش حاضر با کارهای فوق از چند جهت است. یکی این که پژوهش حاضر ساختار شناسی و معناشناسی واژه را در زبانهای سامی انجام داده است. دیگر این که بررسی واژه در عهدین بر متن عبری و سریانی انجام گرفته است و بخش جدید کار این پژوهش بررسی واژه در عهدین بر اساس روابط همنشینی است که سابقه ندارد.
1. (ح ک م) در زبانهای سامی
از نظر زبانشناسی، دو خانوادهی بزرگ زبان از مهمترین شاخههای اصلی زبانهای خاموش، نیمهخاموش و زنده دنیا هستند. یکی، زبان هند و اروپایی است و آن نامی است که به خانوادهی بزرگی از زبانها داده میشود. این خانواده تقریبا شامل تمام زبانهای اروپا و فلات ایران و بخش شمالی شبه قارۀ هند میشود. کوچگری اروپاییان در پانصد سال گذشته دامنه زبانهای هندواروپایی را در سراسر آمریکای شمالی، جنوبی و مرکزی و همچنین در استرالیا گسترش داده است(آریانپور کاشانی، 1384: 5). دیگری، زبان آفروآسیایی است که شامل شاخههایی چون سامی، مصری، بربری، كوشی، و چادی است كه هر يك از اين شاخهها و زبانها به زيرشاخههای مختلفی تقسيم ميشود كه در پهنهی غرب آسيا و نيمۀ شمالی آفريقا بدانها تكلم میشده است. شاخهی سامی تنها شاخهی آسيايی اين خانوادهی زبانی است ( Orel and Stolbova, 1995: X–XIII).
زبان سامی خود شاخههایی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: 1. شمالی شرقی که زبان اکدی جزو این شاخه است؛ 2. شمال غربی که مناطق سوریه تا فلسطین را در بر میگیرد و زبانهای عبری قدیم، آرامی، سریانی و مندائی از این شاخهاند؛ 3. شاخهی جنوبی که شامل شبه جزیره و حبشه میباشد. زبانهای عربی، ثمودی، صفایی، سبئی، حبشی و گعزی جزو این شاخهاند (رک: موسکاتی،1414ق:32-17).
اینک به بررسی مادهی (ح-ک-م) در زبانهای سامی میپردازیم تا مشخص شود در کدام شاخههای زبان سامی کاربرد داشته است؟ آیا در شاخههای مختلف، تغییر ساختاری و توسعهی معنایی داشته است؟ و نیز خاستگاه این ماده کجا بوده است؟ بررسی ذیل از مادهی «حکم» در زبانهای سامی و تحلیل تبارشناسی آن به پاسخ این پرسشها کمک میکند.
1-1. مادهی (ح-ک-م) در شاخه های مختلف سامی
در شاخهی شمال شرقی زبان اکدی مادهی khakāmu به معنای دانستن، فهمیدن است.( Miguel,1968,vol6,p32)
در شاخهی شمال غربی در زبان عبری مادهی חָכַם (khākam) در هیئتهای مختلف به معانی عاقل بودن، عاقلانه عمل کردن، حکمت آموزش دادن، خود را عاقل نشان دادن است.( Gesenius,1882, p.313) همچنین در آرامی ترگومی مادهی חָכַם (hākam) در آرامی ترگومی پر بسامد است و در معانی دانستن، درک کردن، عالم شدن و عاقل شدن آمده است. (jastrow, 1903,P462) در زبان سریانی مادهی «ܚܟ݁ܰܡ»(Hkam) به معنای دانستن، شناختن و عاقل بودن آمدهاست.( Costaz, 2000,p104) و نهایتا در زبان مندایی hkm به معنای دانستن، عاقل بودن، درک کردن و تشخیص دادن است. (147macuch,1936, p).از مشتقات این ماده واژهی hakim آمدهاست. (macuch,1936,p147).
در زبانهای سامی جنوبی در زبان سبئی مادهی (khkm) وجود دارد و از این مشتق mkhkm به معنای حل و فصل اختلاف است. (beston, 1982, p67) همچنین در زبان حبشی مادهی ሐከመ hkm)) به معنای دانستن، محکم کردن، مهارکردن، حفظ کردن است. (dillmann,p112). از این ماده مشتق ሐኪመ (hakim) به معنای حکیم، فیلسوف و پزشک است. (dillmann,p112)
1-2. مادهی (ح-ک-م) در زبان عربی
ابن فارس برای آن یک اصل قائل است به معنای منع و بازداری. از این ریشه حُکم به معنای جلوگیری از ظلم است. همچنین به لگام حیوان برای مهار او «حَكَمَةُ الدَّابَّةِ» میگویند. (ابن فارس، 1399ق: 2، 91) راغب اصل آن را به معنای بازداری برای اصلاح میداند. (راغب، 1412: 248) از مشتقات این مادهی در معنای قضاوت کردن، حل و فصل کردن و محکم کردن آمدهاست. (فراهیدی، 1409ق: 2، 68) لغتپژوهان واژهی «حکیم» را به کسی که کارهای محکم و استوار انجام میدهد معنا کردهاند.(جوهری، 1990: 6، 179)
2.تحلیل تبارشناسی واژه در زبانهای سامی
2-1. به طوری که ملاحظه گردید مادهی (ح ک م) در تمامی شاخههای زبان سامی وجود دارد و این حکایت از قدمت این ماده دارد. لام الفعل و عین الفعل در تمامی شاخهها یکسان است؛ اما فاء الفعل در برخی شاخهها با یکدیگر متفاوت است. در اکدی، عبری، و سبئی فاء الفعل حرف «خاء» و در آرامی ترگومی، مندایی، سریانی و حبشی فاءالفعل حرف «حاء» است. از آن جایی که هر دو «خاء» و «حاء» از حروف حلقی و قریب المخرج هستند (O'leary, 1923,p29) و حرف خاء از تلفظ شدید حاء به وجود میآید. (O'leary, 1923,p30) این دو حرف در برخی از زبانها با هم اشتباه میشوند و در برخی دیگر مانند عبری در نوشتن هیچ گونه تفاوتی ندارند مگر در تلفظ متمایز میشوند. (O'leary, 1923,pp43-44) بنابراین به نوعی این دو حرف یکی هستند و دلیل آن علاوه بر سخن اولیری عدم وجود حرف خاء در الفبای عبری، سریانی، مندایی و آرامی است که نمایندهای ندارد و صرفاً در تلفظ وجود خارجی پیدا میکند. از این رو فاءالفعل در این مادهی در تمامی شاخهها یکی است، گرچه تلفظ دو گونه است.
2-2. از نظر معنایی، برخی معانی مانند دانستن و درک کردن در بیشتر شاخهها وجود دارد. در شاخهی حبشی با معنای مهارت کردن و محکم بستن مواجه میشویم که در بقیهی شاخهها شاهد آن نیستیم. احتمالاً بقیه معانی، توسعه یافتهی این معنا هستند. یکی به جهت قدمت زبان حبشی و دیگر این که تمامی معانی به نوعی با حفظ و مهارکردن قرابت معنایی دارد. درک و فهمیدن، نوعی مهارکردن دانش یا حفظ کردن آن است و به نوعی محکم کردن آن در ذهن است. حل و فصل نیز نوعی مهار و حفظ کردن تعادل بین دو متخاصم یا مهار هر دو آن است. عاقلانه عمل کردن نیز با معنای مهارکردن قرابت دارد به طوری که معنای «عقل» نیز مهار کردن است. با این توضیح به نظر، معنای اولیهی این واژه حفظ و مهار بوده و سپس در گذر زمان توسعه معنایی پیدا کرده تا جایی که وقتی به شاخههای شمالی منتقل گردیده معانی ثانوی جای معنای اولیه را گرفتهاست.
3.حکیم
یکی از مشتقات مادهی (ح-ک-م) واژهی «حکیم» است که در برخی از شاخههای فوق مانند زبان عربی وجود دارد. ادامه پژوهش به بررسی این واژه در عهدین و قرآن تمرکز دارد و تلاش میشود تا پاسخ سؤالات ذیل روش شود: آیا «حکیم» در متون مقدس عبری و سریانی (عهدین) کاربرد دارد؟ اگر کاربرد دارد با کاربردهای قرآنی «حکیم» چه شباهتها و چه تفاوتهایی دارد و گستره معنایی آن در کدام کتاب بیشتر است؟ آیا معناشناسی حکیم بر اساس روابط همنشینی آن گونه که در قرآن کاربرد دارد در عهدین نیز این گونه است؟
3-1.حکیم در متون مقدس ابراهیمی
عهد عتیق، عهد جدید و قرآن کتابهای آسمانی، یهویت، مسیحیت و اسلام است که به ادیان ابراهیمی معروفند. صفت «حکیم» از مادهی « ح ک م» در هر سه کتاب فوق آمده است.
3-1-1.حکیم در عهدعتیق
واژهی «חָכָם»(khākam) معادل حکیم در تورات بسیار پر کاربرد است.1 این واژه در تورات به معنای ماهر و متخصص، حکیمِ در ادارهی امور، زیرک و محیل، عاقل و دانا آمدهاست. به صورت صفت برای خداوند، پیامبران و انسان در عهد عتیق، بیشتر در کتابهای ایوب، امثال و جامعه به کار گرفته شدهاست. که در ادامه شواهد آن خواهد آمد.
به معنای مهارت و تخصصِ در حرفه، به صورت مثبت و منفی به کار رفتهاست؛ اما در معنای مثبت بیشتر آمدهاست، به عنوان نمونه در معنای مثبت در کتاب خروج، صنعتگرانی که در ساخت خیمهی مقدسِ خداوند دخیل هستند، را به صفت «חָכָם»(khākam) توصیف میکند. (خروج؛ 36: 4-1)
در معنای مهارت و تخصص ناپسند در چند جای عهد عتیق به کار رفته است. به عنوان نمونه در اشعیا این گونه آمدهاست: «کسی که توانایی خرید بُتهای طلایی و نقرهای را نداشته باشد، بُتهای ساخته شده از چوبی را که نپوسد میگیرد. او صنعتکار ماهری را مییابد تا بُتی بسازد که ثابت باشد و به زمین نیفتد.» (اشعیا؛ 40: 20) ساختن بت نیاز به مهارت دارد که سازندهای آن به حکیم متصف شده است.
به معنای زیرک نیز در چند جای عهد عتیق آمده است؛ البته این زیرکی بر اساس گزارش عهد عتیق در برخی موارد به معنای زیرکیِ همراه با حیلهگری است. نمونهی آن در کتاب دوم سموئیل این گونه است، در آنجا یوناداب که مرد زیرکی بود به امنون توصیه میکند که دست به حیله بزند تا به خواستهاش که خواستهی نامشروعی است، برسد. ( دوم سموئیل؛ 13: 3،4،5)
در معنای جاودگر نیز آمده است مانند: «فرعون دانشمندان و جادوگران مصر را حاضر کرد و آنها هم همان کار را انجام دادند.»(خروج؛ 7: 11)
میتوان گفت در عهد عتیق واژهی«חָכָם»(khākam) در دو مفهوم دینی و غیر دینی به کار بسته شدهاست. در مفهوم غیر دینی صفت برای صنعتگران، جادوگران و حیلهگران است و این نشان میدهد که صاحبان این صفت از استعداد ویژهای برخوردار بوده و آن را در راه غیر صحیح استفاده میکردند، گاهی در امور یومیه برای گذران زندگی، (خروج؛ 36: 4) و گاهی برای اهداف شوم دیگر، که البته در برخی موارد خداوند با آنها برخورد میکرده، به طوری که در کتاب ایوب این گونه برخورد را میبینیم: «حکیمان را در حیله ایشان گرفتار میسازد، و مشورت مکّاران مشوّش میشود.» (ایوب؛5: 13؛ اشعیا؛ 44: 25).
کاربرد این واژه در مفهوم دینی حاکی از آن است که پیروان عهد عتیق درک درستی را از این مفهوم داشتند. به عنوان نمونه میتوان به واکنش پادشاه صور اشاره کرد که پس از دیدن حضرت سلیمان گفت: «سپاس خداوند را که امروز به داوود چنین پسر خردمندی داده است تا جانشین او و پادشاه آن سرزمین بزرگ شود.»( اول پادشاهان؛ 5: 7) شاهد در این عبارت واژهی «חָכָם»(khākam) به معنای خردمند است. این مطلب در دوم تواریخ نیز آمدهاست(دوم تواریخ؛ 2: 12) همچنین در زمان حضرت یوسف، پادشاه وقت به حکیم بودن یوسف اعتراف میکند و میگوید: «چون که خدا کل این امور را بر تو کشف کردهاست، کسی مانند تو بصیر و حکیم نیست.»(پیدایش؛ 41: 39) برترین معنای دینی این واژه در عهد عتیق در وصف خداوند است که میگوید: «زیرا خداوند، حکیم و دانا و توانا است.کسی نمی تواند در برابر او مقاومت کند و موفق شود.» (ایوب؛ 4: 9) وصف خداوند به حکیم در عهد عتیق فقط بار آمده و آن هم در همین عبارت است. پیامبران و برخی افراد دیگر در کنار پیامبران نیز در عهد عتیق به حکیم توصیف شدهاند.
وصف اشخاص به حکیم در تورات در مفهوم دینی، بیانگر آن است که شخص حکیم، صاحب موهبتی بوده که از طرق عادی قابل کسب نبوده؛ تورات حکیم را صیاد جانها میداند (امثال؛ 30:11) و تعلیم مرد حکیم را چشمه حیات، (امثال؛ 13: 14) لبهای حکیمان منتشر کنندهی معرفت (امثال؛ 15: 7) و حکیم یابندهی عزت و جلال (امثال؛ 3: 35) و پذیرننده احکام است (امثال؛ 10: 8) عهد عتیق مجالست با حکیم را توصیه میکند. (امثال؛ 13: 20) در عهد عتیق زنان نیز به این وصف متصف شدهاند. (خروج؛ 35: 25؛ داوران؛ 5: 29؛ دوم سموئیل؛ 14: 2) این شواهد دلالت دارد که این مفهوم در آن دوره، بعد دینی و غیر دینی داشتهاست.
کاربردهای این واژه در عهد عتیق نشان میدهد که در مناطق مختلفی چون مصر، بابل، صور و فلسطین کاربرد داشتهاست.در مصر (پیدایش؛ 41: 8) در بابل (ارمیا؛ 50: 32) و در صور (حزقیال؛ 7: 9).
3-1-2.حکیم در عهدجدید
قبل از بررسی واژه در عهد جدید باید به این نکته اشاره کرد که حضرت عیسی (ع) به زبان آرامی یا سریانی تکلم میکرده در حالی که عهد جدید در ابتدا به زبان یونانی که جزو زبانهای هند و اروپایی است مکتوب گردیده و علت آن تسلط رومیان بر بیت المقدس بود. از ترجمههای آغازین یونانی عهد جدید، ترجمه به زبان سریانی است که به پشیتا (pashitta) معروف است. با توجه به این که سریانی از شاخههای زبان سامی و زبان حضرت عیسی (ع) است و مترجمان سریانی به عصر کتابت عهد جدید و حضرت عیسی (ع) نزدیک بودند از این جهت بررسی واژهی «حکیم» در عهد جدید بر اساس متن پشیتا (pashitta) صورت میپذیرد.
در زبان سریانی واژهی ܚܰܟ݁ܺܝܡ(ḥakkīm)، به معنای حکیم، ماهر، عالم و ساحر است.( Costaz, 2000,p104) منَّا برای این واژه سه معنا آورده است.1) حکیم، ماهر، فیلسوف 2) محتال 3) ساحر.(منَّا، 1975، ص253). از این معانی، ساحر و محتال در عهد جدید بر خلاف عهد عتیق به کار نرفتهاست.
شواهد عهد جدید نشان میدهد، کسانی که به این صفت متصفند، یا واقعا ویژگیهای خاصی دارند، یا نداشته و مدعی آن هستند، شاهد برای نوع دوم یعنی مدعیان حکمت در اول قرنتیان چنین آمدهاست: «هیچکس خود را فریب ندهد. آیا کسی در میان شما هست که تصوّر میکند با معیارهای این جهان خردمند است؟ او باید ابله شود تا واقعاً خردمند گردد.» (اول قرنتیان؛ 3: 18) در این عبارت کسانی که خود را به ظاهر خردمند معرفی میکنند فریبکار و ابله دانستهاست. همچنین در انجیل لوقا وقتی حضرت عیسی برای شاگردانش حکایت ارباب و مباشرش را مثل میزند، میگوید این مباشر، آدم زیرکی بود و مال ارباب را حیف و میل میکرد، مردم موضوع را به گوش ارباب رساندند، ارباب قصد اخراج وی را کرد، مباشر هم با زیرکی بدهکاران را خواست و بدهی آنان را کمتر مکتوب کرد تا اگر اخراج شود جایی بین مردم داشته باشد.(لوقا؛ 16: 8-1) در این عبارت واژهی «ܚܰܟ݁ܺܝܡ»(ḥakkīm) به معنای فردی زیرک است که زیرکی خود را در راه غیر صحیح به کار بردهاست.
حکیم در معنای دوم یعنی خردمند واقعی در انجیل به وفور آمدهاست. به عنوان مثال در انجیل متی ملکوت آسمان را به ده باکره تشبیه کرده، پنج نفر از آنان دانا و پنچ نفر نادان، در نهایت دانایان به خاطر رفتار حکیمانه موفق میشوند(متی؛ 25: 13-1)، (متی؛7: 24)، اعمال رسولان(13: 7)، اول قرنیتان؛ 3: 10) در این عبارت حکیم به معنای فهیم و دانای حقیقی در تضاد با نادان همنشین شدهاست.
در عهد جدید لازمه برخی کارهای خطیر داشتن حکمت است. یکی از این امور مهم داوری بین مردم است که شخص حکیم باید به این امر مبادرت بورزد: «من این را میگویم تا شما شرمنده شوید! آیا در میان شما یک نفر عاقل که بتواند اختلاف بین دو ایماندار را رفع کند وجود ندارد. (اول قرنتیان؛6: 5) در این عبارت عقل و عاقلانه عمل کردن که لازمه داوری است با واژهی «ܚܰܟ݁ܺܝܡ»(ḥakkīm) بیان شدهاست.
خداوند نیز به وصف حکیم فقط یک بار در عهد جدید آمده است،«به آن خدایی که دانای یکتاست، به وساطت عیسی مسیح پیوسته تا ابد جلال باد! آمین»(رومیان؛ 16: 26) در انجیل حکما در کنار انبیا قرار گرفته و برخی در راه خدا کشته شدند،«به این جهت من انبیا و حکما و علما را برای شما میفرستم، امّا شما بعضی را میکشید و مصلوب میکنید و بعضی را هم در کنیسههایتان تازیانه میزنید و شهر به شهر میرانید». (متی؛ 23: 34) پیشتر در تورات آمد که کسانی هستند دارای قوای عقلی بالا و در صدد نقشههای شموم، اما خداوند نقشههای آنها را باطل میکند. انجیل نیز به همان عبارت تورات اشاره میکند و یاد آور میشود که خداوند ترفندهایشان را باطل میکند.(اول قرنتیان؛ 1: 21-19) بنابراین پیروان عهد عتیق و عهد جدید مفهوم حکیم واقعی و حکیم نماها را میشناختند. عهد جدید انسان را از این که بی جهت خود را دانا فرض کند یا توهم دانایی داشته باشد منع میکند.( رومیان؛ 11: 25؛ 12: 16) این واژه در عهد جدید بر خلاف عهد عتیق صفت برای مشاغل مقبول نیز آمدهاست: «من با استفاده از قدرت فیض بخش خدا، مانند یک بنّای ماهر بنیادی گذاشتم و اکنون کسی دیگر بر روی آن میسازد. هرکس باید مواظب باشد که روی آن چگونه بنا میکند.»(اول قرنتیان؛ 3: 10) در عهد جدید یک بار مار، به صفت حکیم آمده، «خوب توجّه کنید، من شما را مانند گوسفندان به میان گرگها میفرستم. شما باید مثل مار هوشیار و مانند کبوتر، بیآزار باشید» (متی؛ 10: 16) شبیه این نیز در تورات آمدهاست که چهار حیوان با وجود جثه ضعیف، حکیم توصیف شدهبودند. توضیحات فوق نشان میدهد که واژهی حکیم در عهدین از حوزهی معنایی گستردهای برخوردار است. آیا این گستردگی در قرآن نیز وجود دارد؟ پاسخ این سؤال با قرائت مبحث ذیل روشن میشود.
3-1-3.حکیم در قرآن
در هیئت صفت واژۀ حکیم در قرآن 97 مرتبه ذکر شده است. 92 بار صفت برای خداوند، چهار مورد وصف قرآن، مانند: ﴿ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكيم﴾ (آل عمران/58)« اينهاست كه ما آن را از آيات و قرآن حكمت آميز بر تو مى خوانيم» و (یونس/1؛ لقمان/2؛ یس/2) و یک هم مورد وصف «امر» آمده است،﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم﴾ (دخان/4)« در آن [شب] هر [گونه] كارى [به نحوى] استوار فيصله مى يابد».
دربارهی مورد اول یعنی صفت برای خداوند باید گفت که این وصف در قرآن برای خداوند به تنهایی نیامده است؛ بلکه با عزیز، علیم، خبیر، تواب، واسع، حمید و علیّ همنشین شده است. از این موارد 47 بار با عزیز، 36 بار با علیم و 4 بار با خیبر و با بقیه موارد کمتر از سه بار همنشین شدهاست. از میان همنشنینها دو واژهی «عزیز و علیم» بسامد بیشتری دارند که به آن میپردازیم. مادهی «عزّ» که واژهی عزیز از آن مشتق شده است به معنای شدت و قوت است. ابن فارس برای آن یک اصل به معنای شدت و قوت قایل گردیدهاست. (ابن فارس، 1399ق: 4، 38) وقتی میگویند: عزّ الرجل عزّا یعنی مرد قوی گردید. (فیومی، 1414ق: 2، 408) راغب عزّه را حالتی برای انسان میداند که مانع مغلوب شدن او شود و عزیز را به کسی که پیروز میشود و شکست نمیخورد معنا کرده است.(راغب، 1412ق: 563) برخی هم معنای مادهی «عزّ» را تفوق و برتری معنا کرده و قدرت، شدت، غلبه و قهر را از آثار آن دانستهاند. (مصطفوی ذیل واژه) واژهپژوهان عزیز را صفت برای خداوند و به معنای کسی که چیزی بر او غلبه نمییابد دانستهاند. (ازهری، 2001م: 1، 64) بنابراین «عزیزٌحکیمٌ» به این معناست که خداوند عزیز است از این جهت که هیچ چیزی بر اراده او غالب نمیشود و حکیم است از آن جهت که هیچ سستی و خللی در تدبیرش راهی ندارد. (طبری، 1412ق: 1، 436) به عبارت دیگر عزیز بودن خداوند است که مانع نفوذ خلل در تدبیرش میشود.
همنشین پر بسامد دیگر حکیم واژهی علیم است. طبری علیم را به معنای عالم دانسته و از ابن عباس نقل می کند علیم کسی است که در علم خود به کمال رسیده باشد. (طبری، 1412ق: 1، 153) علم و مشتقات آن هر گاه برای خداوند به کار رود به معنای شهود و حضور و احاطه خداوند بر هر چیزی است. (مصطفوی، 1360ش: 8، 209) به طوری که میفرماید: ﴿وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْما﴾ (طلاق/12) «و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است» و همچنین ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم﴾ (حدید/ 3)« اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى داناست» از آن جایی که علم از لوازم حیات است و حیات صفت ذاتی و اولیه خداوند است. (مصطفوی، 1368ش: 8، 209) پس خداوند به تمامی معلومات به علم قدیم ازلی، عالم است. (قرطبی، 1364 ش: 1، 261) بنابراین «حکیمٌ علیمٌ» به این معناست که خداوند کسی است که خللی در تدبیرش راه ندارد (حکیم) از این جهت که به همه امور احاطه دارد (علیم).
خبیر هم در 4 آیه همنشین حکیم شده است. واژهی خبیر 45 بار در قرآن به صورت معرفه و نکره به کار رفته که به جز یک مورد (فاطر:14) بقیه موارد صفت برای خداوند است. مادهی (خ ب ر) که خبیر از آن مشتق شده به معنای اطلاع عمیق و علم با تحقیق و احاطه و دقت است.( مصطفوی، 1368ش: 3، 10) ابن فارس میگوید خداوند خبیر است به این معناست که به هر چیز آگاه و عالم است. (ابن فارس، 1399ق: 2، 239) بنابراین الحکیم الخبیر به این معناست که خداوند سستی در تدبیرش وجود ندارد (الحکیم) و علت آن این است که او آگاهی عمیقِ همراه با احاطه بر هر چیزی دارد (الخبیر) همچنین واژگان واسعاً، توّاب، علیّ و حمید هر کدام یک بار همنشین حکیم شدهاند.
از جنبهی تحلیل کمی محتوا این همنشینیها قابل توجهاند. کلمه عزیز 95 بار در قرآن آمده که 47 بار همجوار حکیم و واژهی علیم نیز قریب 160 بار در قرآن آمده که 36 بار همنشین حکیم واقع گردیدهاند. این فراوانی همنشینی در قرآن دلیلی بر توجه ویژه خداوند بر واژه و مفهوم حکیم است. لذا میبینیم از 97 بار حکیم در قرآن 92 بار صفت برای خداوند است که 83 بار با «عزیز و علیم» که دو صفت دیگر خداوند است آمدهاست.
دربارهی مورد دوم یعنی در مواردی که حکیم صفت قرآن آمده، برخی معتقدند بدان جهت است که حکمت در قرآن جا دارد و حکمت را عبارت از معارف حقیقی و فروعات آن از شرایع و عبرتها و مواعظ میداند.(طباطبایی، 1374: 17، 90)
دربارهی مورد سوم فقط یک بار در آیه﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم﴾ (دخان/4) حکیم، صفت برای «امر» آمده که طبق سیاق آیات قبل، مفسران این آیه را دربارهی شب قدر که قرآن در آن نازل شده است میدانند. (زمخشری، 1407 ق:4، 270؛ ابن کثیر، 1419ق: 7، 226) تعبیر «یفرق» اشاره به این دارد که همه امور و مسائل سرنوشت ساز در آن شب مقدر میشود؛ به عبارت دیگر تعبیر به حکیم بودن بیانگر این تقدیر الهی و تغییر ناپذیری و حکیمانه بودن آن است. منتها این صفت در قرآن معمولاً برای خدا ذکر میشود ولی توصیف امور دیگر به آن از باب تأکید است. (مکارم، 1374: 21، 152) برخی هم امر حکیم را محکم معنا کردهاند. (رازی، 1408: 17، 206) علامه طباطبایی میگوید: ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم﴾ دخان/4) نیز اشاره به شب قدر است. بر اساس سخن علامه طباطبایی واژهی حکیم میتواند در این آیه به قرآن اشاره داشته باشد؛ ایشان میگوید: «شب قدر» هم به طورى كه از آيه ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم﴾ برمىآيد، شبى است كه امور از مرحله احكام و ابهام به مرحله فرق و تفصيل بيرون مىآيند. و از جمله امور يكى هم قرآن كريم است، كه در شب قدر از مرحله احكام درآمده، و نازل مىشود.(طباطبایی، 1374: 18، 200)
شواهد فوق نشان میدهد که حوزهی معنایی واژهی حکیم در قرآن نسبت به عهدین، محدودتر است و در امور معنوی و دینی به کار گرفته شده است.
4.شباهت همنشینهای حکیم در قرآن و عهدین
در مطلب قبل بحث همنشینهای حکیم در قرآن مطرح گردید. با توجه به بسامد بالای این واژه در عهدین آیا می توان چنین همنشین های در عهدین برای حکیم یافت؟ در ادامه به این موضوع پرداخته میشود.
4-1.همنشینی با عزیز
مادهی (ع ز ز) و مشتقاتش از جمله «عزیز» هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید به کار رفته است. «عزیز» در عهد عتیق به معنای زورمند، مستحکم، غالب و مستولی آمده است. به عنوان نمونه در عهد عتیق در پیدایش (49: 3) حضرت یعقوب وقتی فرزندانش را می خواند تا از ایام آخر برایشان بگوید، ابتدا رو به روبین می کند و میگوید: «ای روبین، تو نخستزادۀ منی! توانایی من و نوبر نیروی من! برتر در شرافت و برتر در قدرت!» در این عبارت واژهی עָז (zʿ) به معنای قدرت است. واژهی עָזַז ((āzazʿ) به معنای مستحکم و جوانب امر را سنجیدن در چند جای عهد عتیق آمده است. مانند: «مرد شریر پا از گلیم خویش فراتر میگذارد، اما صالحان راههای خود را میسنجند.) (امثال، 21: 19) به معنای غالب و مستولی شدن در (مزامیر، 9: 19) همچنین در معنای زورمند در (اعداد، 13: 28) و در معنای مستحکم در (اعداد، 21: 24) ذکر شده است.
در عهد عتیق فقط یک بار مادهی «عزّ» آن هم در هیئت فعلی همنشین حکیم شده است. این مورد در کتاب جامعه است که میگوید: «حکمت، مرد حکیم را توانایی میبخشد، بیشتر از ده حاکم که در یک شهر باشند.» (جامعه، 7: 19) در این عبارت واژهی תָּעֹז (taʿzo) در هیئت فعلی به معنای «قدرت میدهد» در کنار واژهی חָכָם (khākām) حکیم آمده است.
عزیز یک بار هم صفت برای دست خداوند در مزامیر آمده است «بازوی تو نیرومند است، دست تو تواناست، و دست راستت برافراشته.) (مزامیر، 89: 13) در این عبارت واژهی תָּעֹז (taʿzo) توانایی دادن را به دست خداوند نسبت داده است.
عزیز در عهد عتیق معنای گستردهتری نسبت به کاربردش در عهد جدید و قرآن دارد. معنای قدرت و زورمندی که لازمه غلبه و استیلا است در عهد عتیق و قرآن آمده، با این تفاوت که این ویژگی در قرآن به جز چند مورد بقیه برای خداوند است در حالی که در عهد جدید فقط به معنای شدت آمده است. در عهد عتیق همنشینی هیئت فعلی عزیز با حکیم گرچه یک بار اتفاق افتاده آن هم برای انسان، اما نشان از قدمت قرابت این دو مفهوم دارد. از آن جایی که در عهد عتیق یک بار خداوند به حکیم متصف گردیده و یک بار هم دست خداوند به عزیز توصیف گردیده، بر اساس قاعدهی روابط جانشینی، با جانشین کردن حکیم به جای دست خداوند، میتوان نتیجه گرفت که در عهد عتیق هم خداوند متصف به «حکیم عزیز» است. در عهد جدید شاهد چنین همنشینی برای عزیز وجود ندارد.
4-2.همنشینی با بصیر
یکی از همنشینهای حکیم در عهد عتیق واژهی נָבוֹן (nābon) است. این واژه صفت از ریشهی בִּין (biyn) به معنای بصیر است. (Gesenius, 1882, p125) این ریشهی معادل (ب- ی-ن) عربی است که واژگان «بیان» «مبین» جزء مشتقات آن است. به عنوان نمونه در پیدایش در داستان خواب فرعون این همنشینی دو بار رخ داده است، یکی وقتی که یوسف خواب فرعون را تعبیر کرد، فرعون گفت شخصی حکیم و بصیر را باید پیدا کند تا بر مصر بگمارد (پیدایش، 41: 33) و در ادامه فرعون به یوسف میگوید چون خداوند این امور را بر تو مکشوف کرده است کسی مانند تو بصیر و حکیم نیست.(پیدایش، 41: 39) ترجمههای انگلیسی متن عهد عتیق این واژه را در این دو عبارت discreet ترجمه کردهاند که به معنای دارای بصیرت و با احتیاط معنا میدهد. (American Standard Version; Original King James Version)
4-3.همنشینی با علم (سفر)
حکیم کسی است که حقیقتاً دارای حکمت باشد. رابطهی حکمت و حکیم رابطهی مفهوم و مصداق است. به این معنا که حکیم، مصداقِ مفهوم حکمت است. این توضیح از این جهت آورده شد که همنشین مورد بحث برای حکمت آمده نه برای حکیم.
در عهد عتیق یکی از همنشینهای حکمت واژهی (סֵפֶר) (sepher) به معنای علم است. این موضوع در فصل یک کتاب دانیال به این گونه آمده که وقتی بنوکدنصر بر اورشلیم تسلط یافت و بنی اسرائیل را به بابل برد به زیر دستان خود دستور میدهد تا از بین بنیاسرئیل از خانوادهی نجیبزادگان جوانانی باهوش و دانا انتخاب کند و به مدت سه سال به آنها خواندن و نوشتن یاد دهند. از طایفه یهودا چهار جوان انتخاب که یکی از آنها دانیال بود تا در دربار خدمت کنند. تورات بیان میکند که این چهار جوان را خداوند درک و معرفت هرگونه علم و حکمتی عطا کرد. در این عبارت واژهی (סֵפֶר) (sepher) به معنای علم همنشن واژهی חָכְמָה (khākmāh) به معنای حکمت شدهاست. این همنشینی نشان میدهد که داشتن حکمت نیاز به معرفتی خاص دارد.
از مشتقات (סֵפֶר) (sepher) واژهی «اسفار» به معنای کتابها در آیهی 5 سورهی جمعه و واژهی «سَفَرَة» به معنای فرشتگان نویسنده در آیهی 15 سورهی عبس آمده است. در قرآن نیز حکمه و کتاب قریب ده بار در کنار هم قرار گرفتهاند. محور اصلی این آیات تعلیم کتاب و حکمت است که تعلیم کتاب منتج به علم میشود.
4-4. همنشینی با نبيّ و عالِم
یکی از همنشینهای «حکیم» در عهدجدید واژهی «نبی» است. در انجیل لوقا وقتی عیسی (ع) فریسیان و علمای آنان را به ریا کاری محکوم میکند آنان را ادامه دهنده و تصدیق کنندهی راه پدرانشان معرفی می کند که پیامبرانشان را به قتل میرسانند، سپس میگوید: «من انبیا و حکما و علما را برای شما میفرستم، امّا شما بعضی را میکشید و مصلوب میکنید و بعضی را هم در کنیسههایتان تازیانه میزنید و شهر به شهر میرانید.» (متی، 23: 34) در این عبارت واژهی جمع ܢܒ݂ܺܝܶܐ (nbiei) (نبيئی) از ریشهی (ܢ ܒ ܝ / ن-ب-ی) که هم در ساختار و هم معنا دقیقاً معادل «نبیّ» عربی به معنای پیامبران است و واژهی جمع ܣܳܦ݂ܪܶܐ (sāphre) به معنای علما همنشین حکیم شده است. واژهی سریانی ܣܳܦ݂ܪܶܐ (sāphre) با واژهی (סֵפֶר) (sepher) عبری که پیشتر دربارهاش سخن گفتیم از نظر ساختار و معنا شبیه به هم است.
4-5. همنشینی با امین
یکی از همنشین های «حکیم» در عهد جدید واژهی «امین» است. در انجیل دربارهی انتظار بازگشت مسیح مردم را فرا میخواند که آماده باشند و سپس کسانی که آمادهاند را به غلام امین و حکیم مثل زدهاست و مغفولان را به غلام شریر و میگوید «پس آن غلام امین و دانا کیست که اربابش او را به سرپرستی خانواده خودگماشته باشد تا خوراک آنان را بهموقع بدهد؟» (متی، 24: 45) در این عبارت واژهی ܡܗܰܝܡܢܳܐ (mhaymnā) از ریشهی (ܗ ܝ ܡ ܢ/ ه ی م ن) به معنای امین است. این واژه از نظر ساختار و معنا شبیه «مهیمن» در زبان عربی است که یکی از صفات خداوند در قرآن (حشر:23) است. ابن منظور مهیمن را در اصل مُؤَأْمِن از أَأْمَنَ میداند که همزهی دوم به خاطر کنار هم قرار گرفتن نامناسب به یاء و همزه اول به هاء تبدیل شدهاست، مانند هراق و أراق، و میگوید این قیاس در زبان عربی صحیح است و در تفسیر به معنای «امین» آمده است و بعد از این پنج قول در معنای مهیمن میآورد میگوید گفته شده که مهیمن در اصل مؤیمن بر وزن مُفَیعِل از أمانت است، سپس برای تأیید این سخن اسناد به این حدیث میکند «إذا وقع العَبْدُ في أُلْهانِيَّةِ الرَّبِّ و مُهَيْمِنِيَّةِ الصِّدِّيقين لم يَجِدْ أَحَداً يأْخذُ بقَلْبه» و ُهَيْمِنِيَّةِ را منسوب به مهیمن به معنای امانت صدیقین معنا کردهاست.(ابن منظور، 1412: 13، 437). این شواهد نشان میدهد این واژه یک واژهی سامی است که در شاخههای مختلف با حفظ معنای مشترک، تغییر ساختاری داشته است وکاربرد آن در معنای «امین» در عهد جدید و در قرآن (قرطبی، 1364ش: 6، 210؛ طبری، 1412: 6، 172؛ مکارم، 1374ش: 23، 553) مؤید این موضوع است.
5.اختلاف در وصف خداوند به حکیم در قرآن و عهدین
در قرآن واژه«حکیم»، بالغ بر 90 بار صفت برای خداوند ذکر شده است در حالی که در عهدین در هر کدام فقط یک بار این واژه در وصف خداوند ذکر شده است و این از مهمترین اختلاف کاربردی این واژه بین قرآن و عهدین است. در عهد عتیق افراد مختلفی متصف به حکیم میشوند، مخصوصاً پیامبران در حالی در قرآن این گونه نیست. شواهد متنی نشان میدهد که در عصر عهدینی قبل از نزول قرآن و ظهور اسلام این واژه در ادبیات و فرهنگ اهل کتاب با معنای مورد نظر متدوال بوده و مردم درک درستی از آن داشتهاند و آشنایی کافی مردم مناطق سامی نشین این زمینه را فراهم کرده بود تا در ادبیات قرآن معنای اختصاصیتر و کاربردی والاتر به خود بگیرد. به عبارت دیگر وقتی پیامبری چون سلیمان(ع) به حکیم معروف میشود و اعمال و رفتار او نیز بسیار هوشمندانه و عاقلانه است تا این که مردم به توانایی و درایت او پی میبرند و یا وقتی یوسف(ع) با کارهایش فرعون و مردم را متعجب میسازد به طوری که فرعون او را حکیم خطاب میکند مردم به این پی میبرند که کارهای حکیم بر اساس برنامه و با پشتوانه عقل انجام میشود و این آمادگی پیدا میشود که خداوند نیز حکیم نامیده شود و این انتقال معنایی به خوبی و با فرآیند زمان اتفاق میافتد به طوری که اعراب عصر پیامبر(ص) فهم درستی از حکیم در توصیف خداوند داشتند.
6.استواری قرآن نسبت به عهدین با معنای عهدینی حکیم
حکیم در چهار آیه وصف قرآن آمده است.﴿ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكيم﴾ (آل عمران/58) و(یونس/ 1؛ لقمان/2؛ یس/2) وصف قرآن به حکیم در این آیات دلالت بر استحکام قرآن و برهان قاطع بودن آن دارد و همچنین به خاطر این که حکمت آن در حد کمال است.(طبری، 1412: 3، 207). یا از این حيث که آيات و بياناتش محكم است، يعنى به هيچ وجه باطل در آن رخنه نمىكند و شوخى با جِدش آميخته نمىگردد. (طباطبایی، 1374: 3، 332). حال باید پرسید به چه دلیل در این آیه قرآن به حکیم توصیف شدهاست. حکیم خواندن قرآن در این آیه ناظر به دو جنبه است. یکی مفهوم مخالف آن است که کتب پیشین از این وصف عاری هستند و دوم ناظر بر جامعهای است که این معنا در آن رواج داشته و مردم فهم صحیحی از آن داشتهاند. توضیح بیشتر این که آیهی 58 آل عمران در سیاق جریان بشارت تولد حضرت عیسی (ع) به حضرت مریم است و معجزاتی که خداوند به ایشان عطا کرد و همچنین آموزش حکمت و تورات و انجیل به ایشان است سپس به موضوع حواریون اشاره میشود و عروج ایشان به آسمان سپس خداوند می فرماید کسانی که به عیسی کفر ورزیدند هم در دنیا و هم در آخرت عذاب داده میشوند. و کسانی که به ایشان ایمان آوردند پاداش عطا میشود در ادامه خداوند میفرماید:﴿ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكيم﴾. یعنی ای اهل کتاب این مطالبی که درباره حضرت عیسی گفته شد که برخی از آنها در تورات و انجیل موجود در دست شما وجود ندارد حقیقت دارد؛ زیرا از قرآن که حکیم است بر شما میخوانیم؛ از این جهت که شما معنای حکیم را میدانید. بعد از این آیه به خلقت عیسی اشاره میکند که مانند خلقت آدم است و در ادامه همین سیاق قرآن به موضوع مهمتری وارد میشود و آن آیهی مباهله است و سپس این مطالب را قصص حق مینامد. به عبارت دیگر آغاز داستان با بشارت تولد عیسی(ع) است، در وسط داستان به منبع این داستان که ذکر حکیم است اشاره میشود و در پایان به حق بودن داستان اشاره دارد که از طرف عزیز حکیم است.(آل عمران: 63) و این نشان میدهد که چرا خداوند قرآن را متصف به حکیم کرد.
نتایج
مادهی (ح ک م) یک ریشهی سامی است که در بیشتر شاخههای این زبان با شباهتهای ساختاری و معنایی کاربرد دارد. و از مشتقات (ح ک م) واژهی حکیم در متون دینی ابراهیمی به کار رفته است.
حوزهی معنایی حکیم در گذار از عصر عهد عتیق به عصر جدید و سپس قرآن مضیّق گردیده است، به طوری که در قرآن منحصراً معنای دینی به خود گرفته است.
وصف خداوند به حکیم از مشترکات عهدین و قرآن است با این تفاوت که در عهد عتیق و جدید هر کدام یک بار ولی در قرآن 92 بار آمدهاست.
از میان عهدین و قرآن تنها قرآن خود را به حکیم در 4 آیه توصیف کرده است. این وصف دلالت ضمنی بر استواری قرآن نسبت به عهدین دارد.
معناشناسی حکیم بر اساس روابط همنشینی در قرآن و عهدین از نتایج جدید این تحقیق است با این تفاوت که همنشینان حکیم در قرآن نسبت به عهدین بیشترند.
منابع
قرآن کریم، ترجمه محمد مهدی فولادوند
ابن فارس، احمد، 1399ق، معجم مقاييس اللغة، تحقیق: عبد السلام محمد هارون ،بیروت، دار الفكر.
ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، تحقيق: محمد حسين شمس الدين، بیروت، دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون.
ازهری، محمد بن أحمد، 2001م، تهذيب اللغة، تحقیق: محمد عوض مرعب، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
آریانپور کاشانی، منوچهر، 1384ش، فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی، جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان.
راغب أصفهانى، حسين بن محمد، 1412ق، مفردات ألفاظ القرآن، بيروت- دمشق، دار القلم- الدار الشامية.
زمخشرى، محمود، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بیروت، دار الكتاب العربي.
سباتینو موسکاتی و دیگران، 1414ق، مدخل الی اللغات السامیه المقارن، ترجمه مهدی المحزونی و عبد الجبار المطبی، بیروت، عالم الکتب.
طباطبایی، محمد حسین، 1374ش، المیزان فی تتفسیر القرآن، ترجمه: سيد محمد باقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم.
طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه.
عهد جدید بر اساس کتاب مقدس اورشلیم، 1387 ش، ترجمه: پیروز سیار، تهران، نشر نی.
عهد عتیق، 1393ش، جلد اول، کتاب های شریعت، یا تورات براساس کتاب مقدس اورشلیم، ترجمه: پیروز سیار، تهران، هرمس.
عهد عتیق، 1397ش، جلد دوم: کتاب های تاریخ براساس کتاب مقدس اورشلیم، ترجمه: پیروز سیار، تهران، نشر نی.
فيومى، أحمد بن محمد، 1414ق، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، قم، موسسه دار الهجرة.
قرطبى، محمد بن احمد، 1364ش، الجامع لأحكام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو.
یعقوب اوجین منَّا، المطران، 1975م، قاموس کلدانی عربی. بیروت، منشورات مرکز بابل.
Beeston, A.F.L., & Ghul, M. A. (1982). Sabaic Dictionary/ Dictionanaire
costaz, louis,s.j, dictionnaire syriaqus- francais, syriac-english dictionary,قاموس سریانی عربی , Third Edition, Beyrouth, dar el-machreq(دارالمشرق) 2002.
Dillmann, Augusti: Lexicon linguae aethiopicae, ----, weigel, ----
Jastrow,Marcus(1903)A dictionary of the Targumin,London/New York:Pardes Publishing House
Macuch, R. (1963), A mandaic dictionary. London, Oxford university press.
Miguel. Civil & Ignace J. Gelb. The Assyrian Dictionary of the Oriental Institute of the University of Chicago,Chicago, 1968
Orel,V. E. & O. V. Stolbova. Hamito-Semitic Etymological Dictionary: Materials for a Reconstruction. Leiden: E.J. Brill. 1995.
The bible: Original King James Version
The bible: American Standard Version;
William Gesenius, a Hebrew and English Lexicon of the Old Testament, Boston, Houghton Mifflin Harcourt, 1882.
سایت ها
http://www.dukhrana.com/peshitta/
References
Ahed Atiq, (1393, Volume 1). Books of the Sharia, or Torah Based on the Holy Bible of Jerusalem, Translated by Pirouz Siyar, Tehran, Hermes.
Ahed Atiq, (1397, Second Volume). History Books Based on the Holy Bible of Jerusalem, Translated by Pirouz Siyar, Tehran, Nei publication.
Arianpour Kashani, Manouchehr, (1384). Culture of Indo-European Roots of Persian, Academic Jihad of Isfahan University.
Azhari, Mohammad bin Ahmed, (2001). Tahdeeb al-Laghe, Research: Mohammad Awad Marab, Beirut, Dar Ihiya al-Tarath al-Arabi.
Fayoumi, Ahmed bin Muhammad, (1414 A.H.). Al-Masbah al-Munir in Gharib al-Sharh al-Kabeer, Qom, Dar al-Hijra Institute.
Ibn Faris, Ahmad, (1399 A.H.). The Dictionary of Linguistic Scales, Research: Abd al-Salam Mohammad Haroun, Beirut, Dar al-Fakr.
Ibn Kathir Damascus, Ismail Ibn Amr, (1419 AH). Tafsir al-Qur'an al-Azeem, Research: Muhammad Hossein Shams al-Din, Beirut, Dar al-Kutub Al-Elamiya, The pamphlets of Muhammad Ali Beyzoon.
Qortobi, Muhammad bin Ahmad, (1364). Al-Jamee Lahakma al-Qur'an, Tehran, Nasser Khosrow Press.
Ragheb Esfahani, Hossein bin Muhammad, (1412, A.H.). Al-Qur'an Vocabulary, Beirut-Damascus, Dar al-Qalam-Al-Dar al-Shamia.
Sabatino Muscati and Others, (1414 A.H.). Madkhal al-Lawaq al-Samiyyah al-Maqarn, Translated by Mahdi al-Mahzouni and Abd al-Jabbar al-Mutabi, Beirut, Alam al-Katb.
Tabari, Abu Ja'far Muhammad bin Jarir, (1412 A.H.), Jame al-Bayan fi Tafsir al-Qur'an, Beirut, Dar al-Marafa.
Tabatabaei, Muhammad Hossein, (1374). Al-Mizan fi Tatfsir al-Qur'an, Translated by Seyyed Mohammad Baqir Mousavi Hamedani, Qom, Islamic Publications Office of the Qom Seminary Society of Teachers.
The Holy Quran, Translated by Mohammad Mehdi Fouladvand
The New Testament Based on the Holy Bible of Jerusalem, (1387) Translated by Pirouz Siyar, Tehran, Nei Publication.
Yaqub Ojin Manna, al-Matran, (1975 A.D.), Chaldean Arabic Dictionary. Beirut, Babylon Center Charters.
Zamakhshari, Mahmoud, (1407 A.H.). Al-Kashf on the Facts of Ghwamaz al-Tanzir, Beirut, Dar al-Kitab al-Arabi.
[1] منبع استخراج واژهی حکیم در عهد عتیق سایت qBible. Com است.