تحلیل اوصاف ذاتی نفس انسان در دو نظام فلسفی مشّاء و سانکهیا
الموضوعات :محمد کریمی 1 , جبار امینی 2 , جمشید جلالی شیجانی 3
1 -
2 -
3 -
الکلمات المفتاحية: کمال اوّل, نفس ناطقه, قوای نفس, پوروشا, پراکریتی, تجرّد نفس, تعدّد نفوس,
ملخص المقالة :
در فلسفه ی یونان، متفکّران متأخّر از سقراط بیش از پیشینیان خود، به مبحث انسان شناسی توجه کردند و بهویژه در آثار ارسطو، مسائل مربوط بدان مبحث با روشمندی خاصّی ارائه شد. به موازات ایشان در شرق نیز، از همان ابتدا وجودشناسی در خدمت انسان شناسی قرار گرفت و از جمله در مکتب سانکهیا، توجه شایانی بدان شد. طبعاً در هر دو سنت فکری، شناخت نفس آدمی نسبت به جسم او از اهمیت و پیچیدگی بیشتری برخوردار بوده است. پژوهش پیش رو عهده دار تبیین اوصاف ذاتی نفس انسان از منظر پایه گذاران مکاتب یادشده به نحو تطبیقی است. ارسطو با آنکه نفس را مجرّد از هیولا و غیر جسمانی می دانست، آن را کمال اوّل جسم طبیعی آلی می پنداشت. در نظر او، نفس ناطقه ی انسان جامع قوای نفس نباتی و حیوانی نیز است. اما در نظر حکیم کاپی لا، نفس یا پوروشا واجد هویتی بسیار متعالی، فرامادّی و ازلی است که نه علت و صانع چیزی بود و نه معلول و مصنوع چیزی. پوروشا به تمامه مجرّد از مادّه یا پراکریتی، ولی محرّک آن برای پیدایش موجودات است. همچنین باور به تعدّد نفوس، لازمِ قهری تعریف نفس در تفکّر مشّائی است، ولی با توجه به اوصاف نفس در تفکّر سانکهیه، چنین ایده ای نادرست بهنظر می رسد، از این رو متفکّران سانکهیه دلایل متقنی به سود آن ارائه نکرده اند.
_||_