راهزنان سعادت انسان از نگاه قرآن و مثنوی مولوی
الموضوعات :فاضل عباس زاده 1 , فریبا ایمانزاده 2
1 - گروه زبان و ادبیات فارسی،واحد پارس آباد مغان، دانشگاه آزاد اسلامی، پارس آباد، ایران
2 - دانشجوی دکتری،گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد اردبیل، دانشگاه آزاد اسلامی، اردبیل، ایران.
الکلمات المفتاحية: سعادت, راهزنان سعادت, قرآن, مثنوی مولوی, اشتراکات و افتراقات,
ملخص المقالة :
این پژوهش با هدف شناسایی، تبیین و تحلیل تطبیقی عواملی انجام شده است که مانع رسیدن انسان به سعادت حقیقی از منظر دو منبع اصلی یعنی قرآن کریم و مثنوی معنوی مولوی، میشوند. پرسش محوری تحقیق آن است که این عوامل بازدارنده در هر یک از دو منبع چه ماهیتی دارند و نگاه قرآن و مولوی در این باره چه اشتراکها و تفاوتهایی را نشان میدهد. در آموزههای دینی و عرفانی، سعادت به معنای کمال وجودی و قرب به ذات الهی است. با این حال، مسیر کمال با آفات و موانعی روبهروست که مهمترین آنها، بر اساس یافتههای این مطالعه، شامل وسوسههای شیطان، نفس اماره، دنیاپرستی و دلبستگی افراطی به لذتهای زودگذر، غفلت از یاد خدا، همنشینی با بدکاران و مکر است. این عناصر، هم در قرآن و هم در مثنوی، تحت عنوان نیروهای منفی یا «راهزنان مسیر معنویت» تصویر شدهاند. روش پژوهش، توصیفی–تحلیلی بوده و دادهها با رجوع به تفاسیر معتبر قرآنی و شروح و متون اصیل عرفانی گردآوری و تطبیق شدهاند. یافتهها حاکی از آن است که هرچند مثنوی غالباً شاعرانه و تمثیلی است و قرآن زبانی مستقیم و تعلیمی به کار میبرد، اما هر دو در شناسایی ریشهها و پیامدهای این موانع، نقاط اشتراکی دارند. نتیجه نهایی نشان میدهد که آگاهی و شناخت عمیق از این موانع و بهرهگیری همزمان از آموزههای قرآنی و عرفانی برای مقابله با آنها، ضرورتی در دستیابی به سعادت پایدار است. چنانکه در آثار عرفانی آمده، گذر از کمین «راهزنانِ راه حقیقت» تنها با بیداری دل و استقامت در پیروی از هدایت الهی ممکن است.
کتاب نامه
1. قرآن کریم
2. آقچایی، عباس(۱۳۸۴). سعادت از دیدگاه قرآن. همايش ضرورت گسترش مفاهیم قرآن کریم، دوره ۱.
3. ابن سینا، ابوعلی محمد(۱۳۸۴). اشارات و تنبیهات. قم: بوستان کتاب.
4. ابن فارس، احمد (۱۴۰۴ق). مقاييس اللغة. قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
5. ابن منظور، محمد بن مکرم (۱۴۰۸ق). لسان العرب. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
6. ..........................................(۱۴۱۴ق). لسان العرب. بیروت: دارالفکر – دار صادر.
7. اشرفزاده، رضا؛ حسینپور، فاطمه و مقدم، امیررضا (۱۳۹۶). بررسی تطبیقی شیوه بیان داستانهای قرآنی در مثنوی معنوی و تفسیر کمبریج. فصلنامه مطالعات قرآنی، سال هشتم، شماره ۲۹، صص ۷۴-۴۹.
8. اکبری، روح الله(۱۳۹۶). شیوه های مکر مذموم از منظر قرآن کریم.
9. باوانپوری، مسعود و لرستانی، نرگس (۱۳۹۳). بررسی و تبیین سعادت انسانی و نمودهای آن در قرآن کریم. فصلنامه مطالعات قرآنی، سال پنجم، شماره ۲۰، صص ۱۰۱-۸۱.
10. بهنامفر، محمد (۱۳۹۲). وحی دل، مولانا. مشهد: آستان قدس رضوی.
11. بیگلر، محمد تقی(۱۳۹۵). بررسی تطبیقی گناه در قرآن کریم و مثنوی مولوی. فصلنامه مطالعات قرآنی. سال هفتم. شماره ۲۹. تابستان ۱۳۹۵، صص ۷۵ – ۹۵.
12. جبران، مسعود (۱۳۷۶). فرهنگ الفبایی الرائد. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم.
13. حسنی حمید آبادی، مهناز و یزدان پناه، مهرعلی(۱۳۹۴). فصلنامه علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی. دانشکده ادبیات و زبان های خارجی. سال هفتم. شماره ۲۴. پاییز ۱۳۹۴.
14. حسینی، حسین آقا و زراعتی، سمانه( ۱۳۸۹). بررسی تطبیقی داستان حضرت ابراهیم در متون تفسیری و عرفانی تا قرن هفتم هجری. الهيات تطبیقی (علمی پژوهشی). سال اول. شماره دوم. صص ۶۲-۲۱.
15. خمینی، روح الله(۱۳۶۲). طلب و اراده. قم: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.
16. داوودی مقدم، فریده(۱۳۸۴). قصه چهار مرغ خلیل در متون تفسیری و عرفانی. دو فصلنامه پژوهش زبان و ادبیات فارسی. دوره جدید، شماره چهارم بهار و تابستان ۱۳۸۴، صص ۹۸-۸۱.
17. راغب اصفهانی، حسین بن محمد(۱۳۸۷). مفردات ألفاظ القرآن. قم: نوید اسلام.
18. .................................................. (۱۴۱۲ق). مفردات الفاظ القرآن. بیروت – دمشق: دار القلم.
19. رجب زاده، مهتاب و مدرسی، فاطمه( ۱۴۰۰). سرچشمهٔ رذالتهای نفسانی انسان از دیدگاه مولانا. پژوهش نامه اورمزد. شماره ۵۴.
20. رجبی، امیر و همکاران(۱۴۰۱). بررسی تطبیقی شکر و کفران نعمت در قرآن و مثنوی معنوی(عوامل نتایج و مراتب). فصلنامه تأملات اخلاقی. دوره سوم. شماره اول. بهار ١٤٠١. صص ٧٣-٩٦
21. ریاحی مهر، باقر(1394). بررسی مفهوم سعادت و آثار آن از نظر قرآن. دو فصلنامۀ الهیات( با رویکرد کلامی). سال سوم. شمارۀ4.
22. سلطانیان، سهیلا و یوسف فام، عالیه(1391). نشریۀ مطالعات نقد ادبی. دورۀ7. شمارۀ27.
23. سلیمانی، علی(۱۴۰۱). بررسی شرایط و فواید صحبت و هم نشینی در مثنوی مولوی. نشریه علمی، پژوهشنامه ادبیات تعلیمی. سال چهاردهم. شماره پنجاه و چهارم. صص ۱۲۲-۹۵.
24. صادقی، افلاطون(۱۳۹۵). حوزه معنایی واژه «عقل» در قرآن کریم. دو فصلنامه علمی پژوهشی. کتاب قیم. سال ششم (۱۳۹۵)، شماره چهاردهم.
25. صدر المتألهين، محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی (۱۴۱۹ ق) الحكمة المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه دار احياء التراث العربي، بيروت.
26. طباطبایی، سید محمد حسین، (بی تا)، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بيروت.
27. غلامحسین زاده، غلامحسین و قاسم زاده، سید علی(۱۳۸۹). رفتارشناسی مکر و نیرنگ در جامعه استبدادی از نگاه مولانا (علمی – پژوهشی). نشریه ادب و زبان دانشکده ادبیات و علوم انسانی. دانشگاه شهید باهنر کرمان. دوره جدید. شماره ۲۸. پیاپی ۲۵.
28. فراهیدی، خلیل بن احمد(۱۴۰۹ق). کتاب العین. قم: انتشارات هجرت، چاپ دوم.
29. فولادی، محمد و یوسفی، محمد رضا(۱۳۸۳). جایگاه عقل و مراتب آن در مثنوی معنوی مولوی. پژوهشهای فلسفی کلامی 1383 شماره 22 و 23.
30. قرشی بنابی، علی اکبر(۱۴۱۲ق). قاموسی قرآن. چاپ ششم. تهران: ناشر دارالکتب الاسلامی.
31. محمدی، علی و محمدی، الناز( 1390). مثنوی در آیینۀ مثنوی. نشریۀ عرفانیات در ادب فارسی( ادب و عرفان). شماره.
32. مصطفوی، حسن(۱۴۱۷ق). التحقيق في كلمات القرآن الكريم. تهران: موسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول.
33. معین، محمد(۱۳۶۰). فرهنگ فارسی. تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.
34. مولوی، جلال الدین محمد بن محمد (۱۳۶۶) مثنوی معنوی تصحیح نیکلسون، چ دهم، تهران، امیر کبیر
35. .........................................................(۱۳۷۱ش). مثنوی معنوی. به کوشش و اهتمام رینولد نیکلسون، مقدمه: قدمعلی سرامی. تهران: انتشارات بهزاد.
36. .........................................................( ۱۳۷۲). شرح مثنوی. به شرح محمد استعلامی. چاپ سوم، تهران: نشر سیمرغ.
37.
38. .........................................................(1379). کلیات شمس. به تصحیح فروزانفر، محمدحسن.چاپ دوم. ناشران: سنایی و نشر ثالث.
39. .........................................................(۱۳۸۳) مثنوی معنوی بر اساس نسخه تصحیح شده رینولد نیکلسون، تهران: ققنوس.
40. .....................................................(۱۳۹۳). مثنوی معنوی. شرح کریم زمانی. تهران: اطلاعات.
41. نراقی، محمد مهدی(بی تا) جامع السعادات موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چ اول، قم
42. وزیر نژاد، ابوالفضل(1388). قرآن در مثنوی. منبع: ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد. شمارۀ24.
43. وفایی فرد، زهره و کزازی، میر جلال الدین(۱۳۹۶). تحلیل دنیا مداری در مثنوی مولوی. متن شناسی ادب فارسی (علمی- پژوهشی). دانشکده ادبیات و علوم انسانی - دانشگاه اصفهان. دوره جدید شماره ۳. پیاپی ۳۵. صص ۲۲ ۲۹.
|
|
140406081216386:كد مقاله
راهزنان سعادت انسان از نگاه قرآن و مثنوی مولوی
فاضل عباس زاده1
فریبا ایمانزاده2
چکیده
این پژوهش با هدف شناسایی، تبیین و تحلیل تطبیقی عواملی انجام شده است که مانع رسیدن انسان به سعادت حقیقی از منظر دو منبع اصلی یعنی قرآن کریم و مثنوی معنوی مولوی، میشوند. پرسش محوری تحقیق آن است که این عوامل بازدارنده در هر یک از دو منبع چه ماهیتی دارند و نگاه قرآن و مولوی در این باره چه اشتراکها و تفاوتهایی را نشان میدهد. در آموزههای دینی و عرفانی، سعادت به معنای کمال وجودی و قرب به ذات الهی است. با این حال، مسیر کمال با آفات و موانعی روبهروست که مهمترین آنها، بر اساس یافتههای این مطالعه، شامل وسوسههای شیطان، نفس اماره، دنیاپرستی و دلبستگی افراطی به لذتهای زودگذر، غفلت از یاد خدا، همنشینی با بدکاران و مکر است. این عناصر، هم در قرآن و هم در مثنوی، تحت عنوان نیروهای منفی یا «راهزنان مسیر معنویت» تصویر شدهاند. روش پژوهش، توصیفی ـ تحلیلی بوده و دادهها با رجوع به تفاسیر معتبر قرآنی و شروح و متون اصیل عرفانی گردآوری و تطبیق شدهاند. یافتهها حاکی از آن است که هرچند مثنوی غالباً شاعرانه و تمثیلی است و قرآن زبانی مستقیم و تعلیمی به کار میبرد، اما هر دو در شناسایی ریشهها و پیامدهای این موانع، نقاط اشتراکی دارند. نتیجه نهایی نشان میدهد که آگاهی و شناخت عمیق از این موانع و بهرهگیری همزمان از آموزههای قرآنی و عرفانی برای مقابله با آنها، ضرورتی در دستیابی به سعادت پایدار است. چنانکه در آثار عرفانی آمده، گذر از کمین «راهزنانِ راه حقیقت» تنها با بیداری دل و استقامت در پیروی از هدایت الهی ممکن است.
کلید واژهها: سعادت، راهزنان سعادت، قرآن، مثنوی مولوی، اشتراکات و افتراقات.
مقدمه
سعادت و خوشبختی همواره هدفی فطری و آرمانی برای انسانها بوده و در نگرش ادیان ابراهیمی، به ویژه اسلام، این هدف فراتر از لذتهای مادی دانسته شده و در رشد معنوی، نزدیکی به خدا و رضایت الهی معنا مییابد. قرآن کریم علاوه بر ترسیم مسیر سعادت، به عوامل و موانعی اشاره میکند که میتوانند همچون راهزن، انسان را از این مسیر بازدارند و دستیابی به کمال را دشوار سازند. مولانا نیز در مثنوی معنوی با بیانی ژرف و هنرمندانه، به همین موضوع پرداخته و با بهرهگیری از تمثیلها و قصههای بسیار، راهزنان سعادت و موانع رشد انسانی را شرح داده است. مقایسه این دو منبع، فهم عمیقتری از موانع سعادت و راههای مقابله با آنها به دست میدهد و میتواند برای کسانی که خواهان تکامل معنویاند، بسیار راهگشا باشد. شناخت و ریشهیابی این موانع گام نخست برای عبور از آنها و رسیدن به آرامش و خوشبختی حقیقی است. اهمیت این موضوع در آن است که شناخت دقیق این موانع نخستین گام در جهت غلبه بر آنها و پیمودن مسیر سعادت است. بسیاری از افراد در زندگی در حالی که در پی سعادت هستند، از وجود این راهزنان غافل بوده و ناخواسته در دام آنها گرفتار میشوند. بنابراین شناسایی این عوامل و ریشهیابی آنها از منظر دو منبع معتبر و اثرگذار میتواند راهگشای بسیاری از جویندگان حقیقت باشد. از این رو، پژوهش علمی و تحلیلی درباره این موضوع که از منظر قرآن و مثنوی مولوی به موانع سعادت انسان میپردازد، لازم و ارزشمند به نظر میرسد، چرا که تلفیق این دو دیدگاه میتواند خلأ علمی موجود را پر کند و نگاهی جامع و عمیق به مسئله ارائه دهد.
پیشینه پژوهش
در حوزه ادبیات اسلامی و عرفانی، اگرچه تحقیقات بسیاری درباره مفهوم سعادت، موانع آن و آموزههای قرآن و مثنوی انجام شده است، اما پژوهش تطبیقی که به طور ویژه راهزنان سعادت را از هر دو منظر بررسی کنند، به طور مستقل وجود ندارد. این پژوهش با تمرکز بر همین جنبه خاص، به دنبال غنابخشی به دانش موجود در این حوزه است. در زیر به چند نمونه از پژوهشهایی که مرتبط به قرآن و مثنوی پرداخته شده است، اشاره می شود:
رجبی، امیر (۱۴۰۱)، در پژوهشی به بررسی تطبیقی شکر و کفران نعمت در قرآن و مثنوی معنوی پرداخته و بیان داشتهاند که یادآوری نعمتهای الهی و توفیق خداوند، مهمترین عوامل شکرگزاری در قرآن و مثنویاند. علل کفران نعمت، غفلت، ضعف شخصیت و نسبت دادن نعمت به اسباب دنیوی است. شکرگزاری موجب معرفت، تقرب به خدا، فزونی نعمت و آرامش میشود و دارای مراتب زبانی، قلبی و عملی است.
بیگلر، محمد تقی(۱۳۹۵)، در مقالهای با عنوان بررسی تطبیقی گناه در قرآن کریم و مثنوی مولوی، به این نتیجه دستیافته است که مثنوی مولوی بازتابدهنده ارزشها و ضدارزشهای اجتماعی با ریشههای قرآنی است. گناه از دید مولوی، تسلیم شدن در برابر حرص، طمع و شهوات نفسانی معرفی میشود. در هر دو متن، نفس اماره و حرص از مهمترین موانع تعالی انسان شمرده شدهاند.
حسنی حمیدآبادی، مهناز و یزدانپناه، مهرعلی(۱۳۹۴)، در مقالهای به بررسی تطبیقی حرص در قرآن کریم و مثنوی مولانا پرداخته و به این نتیجه رسیده اند که در دیدگاه هر دو منبع حرص دارای دو جنبه ایجابی و سلبی است و مهمترین آثار سلبی آن کور و کر شدن، محروم شدن از معرفت عرفانی، قطع رحمت پروردگار، تولید غم، رمز بیهوده و عدم استجابت دعا و غیره است.
تأثیر ژرف قرآن بر مثنوی
قرآن کریم سرچشمه فیاض عرفان مولوی است و تأثیری که قرآن کریم از جهت لفظ و معنی در مثنوی به جای نهاده تا حدی است که بدون شک فهم درست مثنوی، بدون آشنایی با قرآن حاصل نمیشود؛ چرا که غیر از اخذ قصههای قرآنی و تفسیر تعدادی از آیات آن سراسر مثنوی مملو از الفاظ و تعبیرات قرآنی و مشحون از موارد استشهاد و تمثیل به آیات کلام الهی است (بهنامفر،۱۲:۱۳۹۲). تأثیر پذیری مثنوی از قرآن به حدی است که وقتی حکایتی را بیان میکند، تعبیرات او به حدی است که آیات قرآنی را در ذهن ما تداعی میکند و البته قراین و شواهد خود مثنوی هم حاکی از این است که مولوی به آیات قرآنی نظر داشته است. کثرت و تنوع اخذ و اقتباس الفاظ و مضامین قرآنی در مثنوی و فزونی حرمت آن در میان بسیاری از مسلمانان باعث شده که آن را فرزند کتاب آسمانی و قرآن پارسی بنامند (اشرفزاده و همکاران،۶۰:۱۳۹۵). در پرتو این پیوند ژرف میان مثنوی و قرآنکریم، مولوی با بهرهگیری از آموزههای وحیانی، نهتنها آیات الهی را در قالب داستانها، تماثیل و زبان شعر بازآفرینی میکند، بلکه مفاهیم بنیادین قرآنی را در سرتاسر منظومه خود میپراکند و به زبان تجربه و سلوک معنوی درمیآورد. یکی از مهمترین مضامینی که هم در قرآن کریم و هم در مثنوی انعکاس یافته، بحث راهزنان سعادت و عوامل بازدارنده کمال انسانی است؛ عناصری چون شیطان، نفس اماره، غفلت و جهل، دلبستگی به دنیا، همنشینی با بدان و پیروی از هوای نفس، هر یک به طریقی در جایجای این دو متن نقش مانع و سد راه تعالی انسان را بازی میکنند. واکاوی این موانع از منظر قرآن و بازتاب هنرمندانه آنها در مثنوی، نهتنها ما را به ژرفای معنا و تربیت عرفانی نزد مولوی رهنمون میسازد، بلکه نشانگر آن است که سلوک معنوی و فتح قله سعادت بدون شناخت و گریز از این راهزنان، امکانپذیر نخواهد بود.
سعادت: ریشهشناسی، مفهومشناسی و دیدگاههای فلسفی
واژه«سعادت» از ریشه«سعد» گرفته شده و در لغت به معنای«یُمن»،«مبارک» و «خجستگی» آمده است (ابنمنظور، ۱۴۱۴ق، ج۳: ۱۳۱۳؛ فراهیدی، ۱۴۰۹، ج۱: ۳۲۱). این واژه به معانی دیگری چون«یاری یافتن انسان از سوی اسباب الهی» و «توفیق الهی برای رسیدن به خیر» نیز به کار رفته است(راغباصفهانی، ۱۴۱۲، ج۱: ۴۱۰؛ ابن فارس، ۱۴۰۴، ج۳: ۷۵). در واژهنامههای فارسی، «سعادت» به معنای «خوشی»، «شادمانی»، «بهروزی»، «خوشبختی» و «نیکبختی» تعریف شده است (معین؛ جبران مسعود؛ ذیل واژه «سعد»). برخی معاصران معتقدند که اصل این واژه به حالتی اشاره دارد که مقتضی خیر، فضل و صلاح باشد؛ این حالت یا به صورت تکوینی در ذات انسان نهاده شده یا در عمل، به صورت توفیق انجام کارهای شایسته ظهور مییابد (مصطفوی،۱۴۱۷، ج۵: ۱۲۵). گاهی واژه «سعد» به معنای پیروزی و ظفر نیز بهکار رفته است: «السعد یعنی پیروزی و ظفر» (باوان پوری و لرستانی، ۸۲:۱۳۹۳). برخی از معاجم الفاظ قرآن کریم، واژه «سعد» و «سعادت» را چنین تعریف کردهاند: آن یاری و عنایت الهی است که انسان را در مسیر رسیدن به خیر کمک میکند و در مقابل آن، «شقاوت» به معنای بدبختی است (راغباصفهانی، ۱۳۸۷: ۴۱۰). عجیب است که هیچ یک از فلاسفه حکما، روان شناسان یا اهل تربیت نتوانستهاند. تعریفی جامع و کامل از سعادت ارائه دهند و متعارف است که آن ضد بدبختی و نیز نحوست(شومی) است. لکن فلاسفه اخلاق و علما بر این امر اجماع دارند که سعادت هدف نهایی انسان است و از امور و اشیائی سخن گفتهاند که سعادت دنیوی و نیز سعادت اخروی را محقق میسازد (باوان پوری و لرستانی،۸۲:۱۳۹۳). سقراط، معتقد است؛ سعادت با حرکت در راه فضلیت محقق می شود. افلاطون، شاگرد وی سعادت را سلامت نفس انسانی دانسته و آن را در فضائلی مانند: حکمت، شجاعت، عفت و عدالت محقق دانسته است. ارسطو، معلم اول، سعادت را بخشش خداوند دانسته که انسان با گام نهادن در راه فضلیت و عمل خیر به آن دست مییابد (همان).
با توجه به معنای لغوی در طول تاریخ درباره اصطلاح سعادت تحلیلهای متفاوتی ارائه شده است که برخاسته از جهانبینیهای متفاوت و نحوه نگرش افراد به هستی و انسان بوده است. انسانهایی که از بینش معنوی و الهی برخوردارند و طالب و تابع لذتند، سعادت را نوعی لذت و کامجویی میپندارند و انسانهایی که دارای بینش عمیق معنوی هستند، معنایی فراتر از لذت را مورد نظر دارند؛ اما به رغم همه تفاوت دیدگاهها، همه فیلسوفان و اندیشمندان در یک نکته اتفاق دارند که سعادت عبارت است از: مطلوب نهایی و کمال واقعی انسان است (ابنسینا، ۱۳۸۴: ۹۷۶؛ صدرالمتألهین، ۱۴۱۹: ج 9، ۲۱-۲۲؛ نراقی، بیتا: ج۱، ۱۸؛ امام خمینی، ۱۳۶:۱۳۶۲؛ طباطبایی، بیتا، ج ۱۱: ۲۱).
تعریف سعادت از نگاه قرآن و مثنوی
در قرآن کریم سعادت یا فلاح فوز، مفهومی چندوجهی و عمیق است که فراتر از رضایت و آسایش ظاهری است. سعادت حقیقی عبارت است از: ایمان و عمل صالح کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، برای آنها اجر و پاداش نیکو خواهد بود و در بهشت از نعمات الهی برخوردار میشوند(سوره کهف، آیات ۱۰۷-۱۰۸؛ سورۀ یونس، آیات ۲۵-۲۶). در قرآن کریم، معیارهای سعادت با الفاظی چون «فلاح»، «سعادت»، «نجات» و «طوبی» بیان شده است (آقچایی،۳:۱۳۸۴). واژه «سعادت» در معارف قرآنی از جایگاهی ویژه برخوردار است. اهمیت این مفهوم را میتوان در نقش آن بهعنوان نتیجه نهایی دیگر آموزههای نظری و عملی دین جستوجو کرد. برخی از این عبارات قرآنی عبارتند از: (ریاحی،۱۱۶:۱۳۹۴). «يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ»، «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ» و «وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّةِ خَالِدِينَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» روزی که فرا میرسد، هیچکس جز با اجازه او سخن نمیگوید؛ پس برخی از آنان نگونبخت و برخی نیکبختاند. و اما کسانی که نگونبخت شدند، در آتش خواهند بود و برای ایشان در آنجا فریاد و نالهای است. و اما کسانی که نیکبخت شدند، در بهشت جاودان میمانند تا آسمانها و زمین برقرار است، مگر آنچه پروردگارت بخواهد؛ این بخششی بدون پایان است»(هود/ ۱۰۵-۱۰۸). مثنوی یکی از بزرگترین آثار عرفانی و اندیشگانی و ادبی به زبان فارسی است که در جهان شرق و غرب آوازه یافته است(محمدی،۱:۱۳۹۰). این کتاب از لحاظ فرم کالبدی است که جانی گرامی در آن قرار گرفته است و این جان همان نور است که از خورشید آسمان درخشانتر است. چنان که ملاحظه میشود. مولانا از صفاتی برای مثنوی استفاده میکند که پیش از آن در قرآن برای خدا اطلاق گردیده است (همان،۴).
مثنوی مولوی را به حق و به انصاف تالی صحف انبیاء و کتب آسمانی شمردهاند، به دو جهت یکی از این روی که سرچشمه فیض و منبع عنایتی که مولانا از آن سیراب شده و سرمایهای که از آن در انشای این کتاب مدد و دست گزاری گرفته، همانا وحی الهی و الهام ربانی است، به همان معنی که خود او گفته است: «وحی چه بود گفتن از حس نهان و دیگر از این جهت که گفتههای او مانند گفتههای انبیاء ضامن سعادت و صلاح و فلاح بشر است، مطالب اخلاقی و عرفانی که در منظومه مثنوی مندرج است (وزیرنژاد، ۱۳۸۸: ۷8ـ79).
سعادت در مثنوی معنوی، معنای حقیقی و اصیل دارد و عمدتاً به رستگاری درونی، اتصال به حقیقت، شناخت نفس و وصول به حضرت حق تعبیر میشود؛ نه خوشیهای زودگذر دنیا.
مولانا میگوید:
هر که را جامه ز عشقی چاک شد |
| او ز حرص و عیب کلی پاک شد |
(مولانا،۱۳۷۱: ۱/ 23-24).
سعادت، در نگاه مولوی، بازگشت به «اصل» و تحقق خویشتن معنوی است.
اشترکات راهزنان سعادت در قرآن و مثنوی
موضوع «راهزنان سعادت» به شکل تعبیر لفظی در قرآن نیامده است، اما مفاهیم و مصادیق راهزن سعادت، یعنی موانع راه رشد و کمال انسان، در آیات متعددی با تعابیری دیگر بیان شدهاند؛ مانند شیطان، نفس امّاره، جهل غفلت، حب دنیا و حرص، همنشینی و دوستی با بدان و مکر و فریب، که همینها در عرفان اسلامی به راهزنان سعادت تعبیر میشوند. در ادامه، مهمترین عناصر راهزن سعادت، با آیات قرآنی و ابیات مرتبط مثنوی آورده میشود:
شیطان (ابلیس)
در قرآن، شیطان به عنوان بزرگترین«راهزن سعادت» انسان معرفی شده است: «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِیالْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» جز اين نيست كه شيطان مىخواهد بهوسيلۀ شراب وقمار ميان شما دشمنى و كينه بيندازد و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد، پس آيا دست بردار هستيد؟!»(مائده/ ۹۱).
نتیجه تلقینپذیری از شیطان و قرار گرفتن تحتتأثیر وسوسههای او، چیزی جز نابودی جوانمردی و سخاوت، از دست دادن آرامش و متانت و سقوط به وادی گمراهی و فحشا و ضلالت نیست. چنانکه در قرآن آمده است: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ»؛ یعنی شیطان شما را به فقر وعده میدهد و به فحشا فرمان میدهد (بقره/ ۲۶۸). شیطان، که خود بیبهره از حق و تهیدست است، وعدهای جز درویشی و محرومیت نمیدهد و به همان چیزی دعوت میکند که خود شایسته آن است؛ «خود خرمن سوخته است، دیگران را خرمن سوخته خواهد»(بهمنی،1382: 72-۸۰). دعوت شیطان چنان است که فرمود: «إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ»؛ او حزب خود را دعوت میکند تا از یاران آتش(دوزخ) باشند (فاطر/ 6). شیطان انسان را به حرص و رغبت در دنیا میکشاند و این در حقیقت تهیدستی است؛ در مقابل، خداوند به قناعت و طلب آخرت میخواند و این خود عین توانگری است(بهمنی، ۷۸:۱۳۸۲). شیطان، ابزار دوری انسان از یاد خدا، دشمنی، فساد و مانع سعادت است:«إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً…» قطعاً شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگیرید» (فاطر، ۶). مولانا آن جا که ضرورت وجود پیر را در سیر و سلوک تبیین مینماید و از مکاید شیطان نفس سالک را بر حذر میدارد؛ با اشاره به آیۀ 71 از سورۀ مبارکۀ انعام، نقش شیطان را در اغوای آدمیان مطرح میسازد (بهمنی،۷۹:۱۳۸۲).
غولت از ره افکند اندر گزند |
| از تو داهتر در این ره بس بدند |
(مولانا،2941:1371).
و در جای دیگر، با استناد به قرآن مجید شیطان را مفلسی میشمارد؛ که حاصل داد و ستد
کردن با او موجب پشیمانی ابدی است (بهمنی،۷۹:۱۳۸۲).
مفلسی ابلیس را یزدان ما |
| هم منادی کرد در قرآن ما |
(مولانا،654:1371).
بنابراین میتوان چنین بیان کرد که، سخن از دشمنی شیطان با نوع بشر است و در راه حق بودن مقابله با شیطان و کیفر دادن همچو ابری گریههای زار کن اوست. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: به درستی که شیطان بر سر هر راهی در کمین انسان نشسته است و امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودهاند: به درستی که دام ابلیس عظیم و حیله و مکرش بزرگ و زهرش بسیار کشنده است (سلطانیان و یوسف فام،۱۹:۱۳۹۱).
الحذر ای گل پرستان از شرش |
| تیغ لاحولی زنید اندر سرش |
(مولوی، ۱۳۴،۳:۱۳۷۹).
مولانا بر اساس آیۀ «إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ» (اعراف، ۲۷)، بر این باور است که شیطان و یارانش از راههایی نامرئی و خارج از حوزۀ ادراکِ حسی انسان، همواره مراقب رفتار و کردار بنیآدماند؛ راههایی که با روند عادی زندگی دنیوی شباهتی ندارند (بهمنی،1382: 79).
از نبی بر خوان که دیو و قوم او |
| مبرند از حال انسی خفیه بو |
(مولانا،1780:1371)
از نبی بشنو که شیطان در وعید |
| میکند تهدیدت از فقر شدید |
(مولانا،421:1371)
ای که در بند ضلالت ماندهای |
| از برای زنر سعادت ماندهای |
(همان، 2942)
مکر شیطان هم درو پیچید شکر |
| دیو هم خود را سیهرو دید شکر |
(مولانا،38:1371)
نفس امّاره
در قرآن، گرچه تعبیر اصطلاحی« نفس اماره» نیامده، اما مضامین آن به روشنی ذکر شده: «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ» و من هرگز نفسم را تبرئه نمیکنم. همانا نفس(انسان) بسیار به بدی امر میکند، مگر آنکه پروردگارم رحم کند. پروردگار من بسیار آمرزنده و مهربان است»(یوسف/۵۳). این نفس، انسان را به سوی بدی میکشاند، یعنی همان راهزن سعادت.
پیروی از هوای نفس، مانع راه سعادت است:«أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده است (جاثیه/ ۲۳). نفس امّاره منافقی است که در دستی قرآن و در دست دیگر تسبیح دارد. او با ظاهری فریبنده پیش میآید؛ اما خنجر و شمشیری برای کشتن تو در آستین دارد و این هشدار مولاناست که نیرنگ و نفاق او را نپذیر و گول ظاهر فریبنده او را مخور، چرا که با یک لحظه غفلت تو را نابود خواهد کرد (بهمنی، ۷۷:۱۳۸۲).
نفس را تسبیح و مصحف در یمین |
| خنجر و شمشیر اندر آستین |
(مولانا، 2554:1371)
نفس دون چون راهزن آتشنهاد |
| میکشد هر سو که خواهد بیمراد |
(مولانا،203:1371)
از نظر مولانا افرادی که هوا را در دل و باطن خود مسلط کردهاند، نمیتوانند ایمان خود را تازه گردانند؛ چرا که این هوا همچون قفلی مانع ورود آنها از دروازه ایمان میشود و تا زمانی که قفل هوا شکسته نشود، کسی توانایی عبور از دروازه ایمان را نخواهد داشت. از طرفی، پیروی از نفس امّاره و دوری از ایمان باعث میشود تا آیات قرآن مطابق افکار و اعتقادات فرد و متناسب با خواهش هوای نفس تأویل گردد و این نیز از دیگر مضرات نفس امّاره است (سلیمانی،۱۰۵:۱۴۰۱).
تازه کن ایمان نه از گفت زبان |
| ای هوا را تازه کرده در نهان |
(مولانا، ۱۳۹۳: ۱ /۹۸)
نفس امّاره مهمترین راهزن درون است که آدمی را از مصالح سعادت بازمیدارد و میدان نبرد حقیقی برای سالک راه حق است.
جهل و غفلت
در آیات متعدد، غفلت از خدا و آخرت، از راهزنان اصلی سعادت دانسته شده است:«وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» و نباشید مانند کسانی که فراموش کنند خدا را و خدا آنها را فراموش میکند. و نباشید مانند کسانی که فراموشکارانند و خدا آنها را فراموش کرد» (حشر/ ۱۹).«…لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا…» آنها دلها(عقلها)يى دارند كه با آن [انديشه نمىكنند، و] نمىفهمند؛ و چشمانى كه با آن نمىبينند»(اعراف/ ۱۷۹).
سفاهت و حماقت، یکی دیگر از گونههای جهل و نادانی است که مولانا آن را منشأ شرارتهای اخلاقی دانسته است(رجبزاده و مدرسی،۳۸۹:۱۴۰۰).
چون سفیهان راست این کار و کیا |
| لازم آمد يقتلون الانبياء |
(مولانا،۱۴۰۰: ۱ /۲).
پس مولانا می گوید: مردم نادان و سبک مغز، چون قدرت فهم سخن انبیای حق را ندارند، به آزار و اذیت و دشمنی با آنان برمیخیزند از طرفی سبک مغزی و نقصان عقل، برخلاف نقصان تن موجب دوری از حق میشود، زیرا انسان قادر است، کمبودهای عقلی خود را جبران کند و وقتی این کار را انجام نمیدهد و در اثر نقصان عقل به کفر و طغیانگری و شرارتهای اخلاقی روی میآورد، هیچ گاه در پیشگاه خداوند منان بخشنوده نخواهد شد (رجبزاده و مدرسی،۳۹۰:۱۴۰۰).
نقص عقل است آنکه بد رنجوری است |
| موجب لعنت سزای دوری است |
(مولانا،۱۳۷۹: ۲ /۴۱-۱۵۳۹).
جهل آید پیش او دانش شود |
| جهل شد علمی که در منکر رود |
(مولانا،87:1371).
چشم دزدیدی ز نور ذوالجلال |
| اینت جهل وافر و عین ضلال |
(همان،۴۳)
میتوان اذعان داشت که مولانا عامل اصلی شرارتهای اخلاقی را جهل میداند؛ اما منظور مولانا از جهل ناآگاهی صرف که عامل نفسانی در آن هیچ دخالتی نداشته باشد، نیست. کاربرد واژۀ جهل و مشتقات آن در قرآن نیز نشان میدهد که جاهل کسی است که به آسانی و با کوچکترین انگیزه و تحریکی طغیان کرده و دستخوش طوفان شهوت میگردد و خود را در تفکیک و تمایز میان درست و نادرست کر وکور نشان میدهد (رجبزاده و مدرسی، ۳۹۰:۱۴۰۰).«نَحْنُ نَقُص عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ» ما نيكوترين سرگذشت را بهموجب این قرآن که به تو وحی کردیم بر تو حکایت میکنیم و تو قطعاً پیش از آن از بیخبران بودی»(یوسف/ ۳) همچنین«وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ»، «أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةٌ مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» و ياد كن لوط را که چون به قوم خود گفت آیا دیده و دانسته مرتکب عمل ناشایست الواط میشوید و آیا شما به جای زنان از روی شهوت با مردها در میآمیزید نه بلکه شما مردمی جهالت پیشهاید»(نمل/ ۵۵ ـ ۵۴).
حب دنیا و حرص
دلبستگی افراطی به دنیا از موانع سعادت شمرده شده است:«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ…» براى مردم دوستداشتنىها از زنان و فرزندان و ثروتهاى زياد از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپايان و زراعت در نظر زيبا مىآيد و اينها سرمايههاى زندگى دنياست و سرانجام خوب پيش خداست»(آلعمران/ ۱۴)«إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا» همانا آدمى حريص و كمطاقت آفريده شده است (معارج/۱۹). حرص و طمع به معنی وسوسههای شیطانی است که قرآنکریم مسلمانان را به کنارهگیری از آن بسیارتوصیه کرده است. حرص وسوسهای مذموم است که آدم وحوا را به خوردن میوه ممنوعه کشاند (حسنی و یزدانپناه، ۵۶:۱۳۹۴).
«فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قال يا آدم هل أدلك على شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلک لا يَبْلى» پس شیطان در دل او وسوسه کرد و گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و مُلکی که زوال نمیپذیرد، راهنمایی کنم؟»(طه/۱۲۰).
دلبستگی افراطی به دنیا و حرص و طمع که از وسوسههای شیطانی نشأت میگیرد، از مهمترین موانع سعادت انسان در آموزههای قرآنکریم معرفی شده است. در نظر مولوی کسانی که علایق دنیایی، چشم باطن آنها را از ادراک عالم غیب باز میدارد، تنها به ظواهر قرآن چون لحن، صوت، کتابت و تجوید آن توجه دارند و از معانی باطنی و انسان ساز آن نا آگاهند (بهمنی،۷۷:۱۳۸۲).
که از قرآن گرنبیند غیر قال |
| این عجب نبود ز اصحاب زلال |
(مولانا،4230:1371)
هر که او را زر بُود دنیا بود |
| خاک بر سر وی که او رسوا بود |
(مولانا،۲۷۸۶:1371ـ ۲۷۸۸)
حرص آمد جملگی رهزن راه |
| چون ره از قانع شود، ایمن کلاه |
(همان،4195).
مولوی در این ابیات، دلبستگی به زر و مال دنیا را عامل اسارت و بندگی نفس میداند و وابستگان دنیا را «رسوا» و دورمانده از حرّیت معنوی میخواند؛ این نگاه نمادین در سراسر مثنوی انعکاس یافته است. مولانا دنیا و وابستگیهای آن را به زنی جادوگر تشبیه میکند که با سحر خود، در کار انسان گرهها و مشکلاتی پدید میآورد که گشودن آنها بهسادگی ممکن نیست و راه حق را بر انسان میبندد. او میگوید: (سلطانیان و یوسف فام،۱۵:۱۳۹۱).
ساحرۀ دنیا قویدانا زنی است |
| در او به پای عامه نیست |
(مولانا، ۱۵۶:1371)
وجود مادی و علایق دنیایی نمیگذارد که نور حقیقت در دل انسان بتابد (سلطانیان و یوسف فام،۱۵:۱۳۹۱).
همنشینی با بدان
دوستی با انسانهای گمراه، یکی از عوامل اصلی منحرف شدن است:«وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا…»،«لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ…» و روزی که ستمکار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان] میگزد و می گوید: ای کاش همراه این پیامبر راهی به سوی حق بر میگرفتم(فرقان/ ۲۷ ـ ۲۹).
مولانا در ابیات زیر همنشینی با افراد بد (یار بد) را خطرناکتر از گزند مارِ بد میداند. او معتقد است که مارِ بد تنها جانِ انسان را میگیرد، اما همنشین بد میتواند انسان را به «نار مقیم»(دوزخ جاودان) بکشاند و باعث تباهی معنوی و ابدی شود. همچنین، مولانا تأکید میکند که حتی بدون گفتگو و تعامل مستقیم، صرفِ همنشینی با افراد بد، اخلاق و دلِ انسان را ناپاک میکند و بهتدریج او را از راه راست منحرف میسازد.
حقِ ذاتِ پاكِ االله الصَّمَد |
| که بود بِهْ مارِ بَد از یارِ بَد |
(مولانا،۱۳۷۱: 2634)
مارِ بَد جانی ستاند از سلیم |
| یارِ بَد آرد سويِ نارِ مقیم |
(همان، 2635)
از قرین بی قول و گفت وگويِ او |
| خو بدزدد دل نهان از خويِ او |
(همان، 2636)
مکر و فریب
ماده «مکر» در قرآنکریم ۴۳ بار بهکار رفته است که بیشتر موارد درباره خداوند متعال مطرح شده است با توجه به معانی ذکر شده برای مکر میتوان دریافت، که واژه مکر در قرآن میتواند دو نوع معنی داشته باشد، که یکی مکر به معنی افعال خیر است و دیگری مکر به معنی افعال شر (اکبری،۷۵:۱۳۹۶). چنانکه در قرآن کریم چنین آمده است: «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ» و (يهود و دشمنان مسيح، براي نابودي او و آيينش،) نقشه كشيدند، و خداوند (بر حفظ او و آيينش) چاره جويي كرد، و خداوند، بهترين چاره جويان است» (آلعمران/۵۴).
ویا در جای دیگر در مکر و حیله را در مفهوم دیگری چنین بیان میکند:«اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا» انگيزه اين كارشان فقط گردنكشى در [روى] زمين و نيرنگ زشت بود و نيرنگ زشت جز[دامن] صاحبش را نگيرد پس آيا جز سنت[و سرنوشت شوم] پيشينيان را انتظار مىبرند و هرگز براى سنت خدا دگرگونى نخواهى يافت (فاطر/ ۴۳).
در جهانبینی مولانا ظهور مکر و نیرنگ از آبشخورهای مختلفی مایه میگیرد؛ گاه با صورتی مذموم از حربه های شیطانی یا تسویلهای نفس آدمی شمرده میشود و گاه با برخورداری از وجه ممدوح متأثر از عقل کلی و یا ناشی از استدراج الهی دانسته شده است. مولانا تبلور کامل این ویژگی را ـ در شکلهای ممدوح یا مذمومش در افکار و اعمال حاکم و محکوم در جامعه استبدادی میداند. بنابراین یکی از دغدغههای فکری مولانا در حوزه اجتماعی رنج حضور حاکمان مستبد و فضای سرشار از دسیسه و نیرنگ آن است (غلامحسینزاده و قاسمزاده،۱۷۷:۱۳۸۹).
مکر کن در راه نیکو خدمتی |
| تا نبوت یابی اندر امتی |
(مولانا،۱۳۷۱: ۴۷۱-۵/۴۶۹)
یا در جایی دیگر چنین میگوید:
مکر شیطان است تعجیل و شتاب |
| لطف رحمان است صبر واحتساب |
(همان، ۵/۲۵۷۳)
مولانا نزدیکی و اظهار دوستی ابلیس را مکر و فن میداند (غلامحسینزاده و قاسمزاده، ۱۶۱:۱۳۸۹).
مشتری نبود کسی را راهزن |
| ور نماید مشتری مکر است و فن |
(مولانا،۱۳۷۱: ۲/۲۷۰۳)
از دیدگاه او یکی از قویترین عوامل مکراندیشی و نیرنگ بازی مستبدان و یا سلاطین جبار فریفتگی در برابر شیطان است؛ چنانکه در مناظره معاویه و ابلیس به این موضوع تصریح شده است(غلامحسینزاده و قاسمزاده،۱۶۲:۱۳۸۹).
[1] .گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد پارس آباد مغان، دانشگاه آزاد اسلامی، پارس آباد، ایران
fazil.abbaszade@iaupmogan.ac.ir
[2] . گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد اردبیل، دانشگاه آزاد اسلامی، اردبیل، ایران.
Frybaaymanzadh4@gmail.com.
تاريخ دريافت: 08/06/1404 تاريخ پذيرش: 27/ 06/1404