بازتاب آموزه های تعلیمی- عرفانی در اشعار کمال الدین حسین خوارزمی
الموضوعات :
1 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد سلماس، دانشگاه آزاد اسلامی، سلماس، ایران
الکلمات المفتاحية: آموزه های تعلیمی- عرفانی, کمال الدین حسین خوارزمی, ایجابی و سلبی, تمثیل ,
ملخص المقالة :
کمال الدین حسین خوارزمی، از شعرا و عرفای توانمند نیمۀ دوم قرن هشتم و نیمۀ اوّل قرن نهم هجری است، که در جای جای دیوان اشعارش، به تأسی از پیشینیان عرفانی و همنوا با شعرای هم عصر خویش، به دو شیوۀ کلّی ایجابی(تشویقی و ترغیبی) و سلبی ( بازدارندگی)، مخاطب را به فراگرفتن آموزه های تعلیمی- عرفانی دعوت می کند. آموزه های تعلیمی- عرفانی در اشعار خوارزمی، به تبعیت از پیشینیان عرفانی و هم اندیشه با شعرای هم عصر شاعر، به 3 صورت: «خطاب مستقیم به انسان»، «خطاب غیر مستقیم شاعر» و «خطاب بدون تعیین مخاطب خاص» انعکاس یافته است. در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و بهره گیری از منابع کتابخانه ای، آموزه های عرفانی در کلّ دیوان اشعار خوارزمی استخراج شده و با ذکر شواهد مثالی از متون نظم و نثر پیشین عرفانی و شعرای هم عصر شاعر، بررسی و تحلیل شده است. منبع آموزه های تعلیمی- عرفانی اشعار خوارزمی، آیات قرآنی، احادیث نبوی و اشعار و اندیشه های شعرا و نویسندگان پیشین عرفانی است. در صد آموزه های تعلیمی- عرفانی از نوع ایجابی در دیوان اشعار خوارزمی حدود سه برابر آموزه های تعلیمی عرفانی از نوع سلبی است. نتیجۀ پژوهش نشان می دهد که در اشعار وی، با تأسی از شعرای پیشین، بخصوص خاقانی، آموزه های عرفانی به دلیل استفاده از عنصر خیال تمثیل از هر دو نوع( تمثیل گسترده و فشرده = اسلوب معادله) از بسامد بسیار بالایی برخوردار است.
1. قرآن کریم.
2. ابوسعید ابوالخیر.(1334). سخنان منظوم، با تصحیح و مقدمه و حواشی و تعلیقات: سعید نفیسی، تهران: انتشارات کتابخانۀ شمس.
3. اسیری لاهیجی، شمس الدین محمد.( 1357). دیوان اشعار و رسائل، به اهتمام: برات زنجانی، تهران: موسسۀ مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، شعبۀ تهران.
4. ----------،---------------.(1365). مثنوی اسرار الشهود، به تصحیح: دکتر برات زنجانی، تهران: موسسه انتشارات امیر کبیر.
5. اوحدی مراغه ای. (1391). کلیّات اشعار، به کوشش: سعید نفیسی، تهران: سنایی.
6. برزی، اصغر.( 1376). دیباچه ای بر مبانی عرفان و تصوّف، بناب: انتشارات اعظم بناب.
7. برومند سعید، جواد. (1383). آیین عشق دفتر نخست، کرمان:دانشگاه شهید باهنر کرمان.
8. بومری، احمد و دیگران.(1400). بازتاب ادب تعلیمی در شعر غنی کشمیری و شاپور تهرانی، دو فصلنامۀ مطالعات شبه قارۀ دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال 13، شمارۀ 40،صص 120-103.
9. پایمرد، منصور.(1385). دیوان منتسب به حلّاج و نظر پیشکسوتان، حاشیه ای بر مقالۀ «حلاج یا خوارزمی؟، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، اردیبهشت و خرداد و تیر 1385، شماره های 105-103، صص: 65-64.
10. توحیدیان، رجب.( 1387). اندیشۀ وحدت وجودی در تمثیلات صائب تبریزی، فصلنامۀ علمی پژوهشی عرفان، دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان، سال پنجم، شمارۀ 17، صص: 115-87.
11. ------، ----.(1388). تأثیرپذیری کمال الدین حسین خوارزمی ازخاقانی و خصایص سبکی وی، فصلنامۀ تخصصی زبان و ادبیات فارسی (بهار ادب)، سال دوم، شمارۀ چهارم، شمارۀ پی در پی: 6، صص: 75-57.
12. -----،------.(1389الف). تأثیرپذیری کمال الدین حسین خوارزمی از پیشینیان عرفانی، فصلنامۀ زبان و ادب فارسی (گرایش عرفان)، دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان، سال اوّل، شمارۀ دوم، صص: 102- 75.
13. -----،------.(1389ب). تأثیرپذیری کمال الدین حسین خوارزمی از حافظ شیرازی، ماهنامۀ حافظ، شمارۀ 68، فروردین 1389، صص: 61-56.
14. -----،------.(1384). تمثیل در قصاید خاقانی، ماهنامۀ حافظ، شمارۀ 23، صص: 66-63.
15. -----، -----.(1386).دل محوری و سیر و سلوک درونی در دیوان شاه نعمت الله ولی و دیگر عرفا، فصلنامه علمی – پژوهشی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی، شمارۀ دهم، صص: 140-109.
16. حافظ، شمس الدین محمد.(1374). دیوان، با مجموعۀ تعلیقات و حواشی علّامه محمد قزوینی، به اهتمام: عبد الکریم جربزه دار، تهران: اساطیر.
17. خاتمی، احمد.( 1373). شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی، بر اساس نسخۀ علّامه محمد قزوینی، تهران: موسسۀ فرهنگی و انتشاراتی پایا.
18. خاقانی شروانی. (1374). دیوان، به کوشش: ضیاء الدین سجادی، تهران: زوّار.
19. خوارزمی، کمال الدین حسین.( 1384). جواهر الاسرار و زواهر الانوار(شرح سه دفتر مثنوی معنوی مولوی)، ج اول، مقدمه و تصحیح و تحشیه: محمد جواد شریعت، تهران: اساطیر.
20. خوارزمی، تاج الدین حسین. (1385). شرح فصوص الحکم شیخ اکبر محی الدین ابن عربی، ج اوّل، به اهتمام: نجیب مایل هروی، تهران: مولی.
21. خیراندیش،سیّد مهدی.(1384). حلاج یا خوارزمی؟ ،کتاب ماه ادبیات وفلسفه، شمارۀ 99-98، صص: 54-53.
22. رازی، نجم الدین. (1384). مرصاد العباد، به اهتمام: محمد امین ریاحی، تهران: علمی و فرهنگی.
23. راستگو، سیّد محمّد.(1383). عرفان در غزل فارسی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
24. زمانی، کریم.(1385). میناگر عشق، شرح موضوعی مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی، تهران: نشر نی.
25. سجادی، سیّد ضیاء الدین.(1384). مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوّف، تهران: سمت.
26. سجّادی، سیّد جعفر. (1389). فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران: انتشارات طهوری.
27. سعدی.( 1374). متن کامل کلیّات،مطابق نسخۀ تصحیح شده محمد علی فروغی( ذکاء الملک)، مقدمه و شرح حال: استاد جلال الدین همایی، حواشی: محمود علمی (درویش)، تهران: انتشارات جاویدان.
28. ----.(1375). بوستان سعدی (سعدی نامه)، تصحیح و توضیح:غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی.
29. سعیدی، گل بابا.(1387). فرهنگ جامع اصطلاحات عرفانی ابن عربی، تهران: انتشارات زوّار.
30. سلمان ساوجی.(1367). دیوان، با مقدمۀ: تقی تفضّلی، به اهتمام: منصور مشفق، تهران: صفیعلیشاه.
31. سلیمی خراشاد، سودابه و کیخای فرزانه، حمید رضا.(1398). بررسی مضامین عرفانی درشعر احمد عزیزی، فصلنامۀ عرفان اسلامی دانشگاه آزاد زنجان، سال پانزدهم،شمارۀ 59،صص: 146-123.
32. سنایی غزنوی، حکیم ابو المجد مجدود بن آدم.(1377). حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، تصحیح و تحشیه: مدرس رضوی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
33. --------، --------------------- (1388).دیوان سنایی غزنوی، به سعی و اهتمام: محمد تقی مدرس رضوی، تهران: انتشارات سنایی.
34. شاه نعمت الله ولی، سیّد نور الدین.(1385). دیوان، تهران: انتشارات طلایه.
35. شبستری، شیخ محمود. (1382). گلشن راز، به اهتمام: دکتر کاظم ذزفولیان، تهران: انتشارات طلایه.
36. طهماسبی، فریدون و دیگران.(1397). انواع و مراتب صبر در متون منثور عرفانی، فصلنامۀ عرفان اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان، سال پانزدهم، شمارۀ 57، صص: 352-329.
37. عراقی، فخرالدین.(1386). کلیّات، به تصحیح و توضیح: نسرین محتشم، تهران: انتشارات زوّار.
38. عطار نیشابوری، شیخ فرید الدین محمد.(1386). دیوان، به اهتمام و تصحیح: محمد تقی تفضلی، تهران: علمی و فرهنگی.
39. غزّالی، ابوحامد محمّد.(1361). کیمیای سعادت، ج2، به کوشش: حسین خدیوجم، تهران: علمی فرهنگی.
40. فروزانفر، بدیع الزمان.(1376). احادیث و قصص مثنوی، ترجمۀ کامل و تنظیم مجدد: حسین داوودی، تهران: امیر کبیر.
41. قاسمی، رضا و مبینی دهکردی، شهلا.(1389). بازتاب مضامین اخلاقی کلام علی (ع) در شعر سعدی شیرازی، فصلنامۀ اخلاق بهار، شمارۀ 19، صص: 125-92.
42. کاشانی، عزّالدّین محمود بن علی.(1381). مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، با تصحیح و مقدمه و تعلیقات: جلال الدین همایی، تهران: موسسۀ نشر هما.
43. کرمانی، اوحد الدین.( 1366). دیوان رباعیّات، به کوشش: احمد ابو محبوب، با مقدمه از دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: سروش انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
44. لویی ماسینیون.(1386). دیوان حلّاج و گذری بر اندیشه و تعبیرات عرفانی، ترجمه و تدوین: قاسم میر آخوری- حیدر شجاعی، تهران: قصیده.
45. محسنی نیا، ناصر و دیگران.( 1390). پژوهشی دربارۀ جایگاه ادبیات تعلیمی درقصاید پارسی، پژوهشنامه ادبیات تعلیمی،سال سوم،شمارۀ دهم، صص: 122-103.
46. محمدی،محمد حسین. (1374). بیگانه مثل معنی(نقد وتحلیل شعرصائب و سبک هندی)،تهران: میترا ،چ اول
47. منصور حلّاج.( 1375). دیوان(به انضمام شرح مبسوطی دربارۀ عشق الهی)، تهران: سنایی.
48. مولانا، جلال الدین محمد بلخی.( 1376). کلیّات دیوان شمس تبریزی، با مقدمه و تصحیح: محمد عباسی، تهران: انتشارات طلوع.
49. ---، -----------------. (1384). مثنوی معنوی، از نسخۀ نیکلسون، فرهنگ لغات و اعراب از عزیز الله کاسب، تهران: انتشارات گلی.
50. نظامی گنجوی.(1374). خسرو و شیرین، به تصحیح: بهروز ثروتیان، تهران: امیر کبیر.
51. ---------. (1362). دیوان قصاید و غزلیات، با مقدمه و تصحیح: سعید نفیسی، تهران: انتشارات فروغی.
52. همدانی، عین القضات. (1377). رسالۀ لوایح، به تصحیح و تحشیه: رحیم فرمنش، تهران: منوچهری.
نشریه علمی پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال هفدهم، شمارۀ شصتوپنجم، بهار 1404، ص 62-25
|
بازتاب آموزههای تعلیمی- عرفانی در اشعار کمال الدین حسین خوارزمی
رجب توحیدیان1
چکیده
کمالالدین حسین خوارزمی، از شعرا و عرفای توانمند نیمۀ دوم قرن هشتم و نیمۀ اول قرن نهم هجری است، که در جایجای دیوان اشعارش، به تأسی از پیشینیان عارف و همنوا با شعرای عارف همعصر خویش، به دو شیوۀ کلّی ایجابی (تشویقی و ترغیبی) و سلبی (بازدارندگی)، مخاطب را به فراگرفتن آموزههای تعلیمی- عرفانی دعوت میکند. آموزههای تعلیمی- عرفانی در اشعار خوارزمی، به سه صورتِ «خطاب مستقیم به انسان»، «خطاب غیرمستقیم شاعر» و «خطاب بدون تعیین مخاطب خاص» انعکاس یافته است. در این پژوهش با روش توصیفیتحلیلی و بهرهگیری از منابع کتابخانهای، آموزههای عرفانی در کلّ دیوان اشعار خوارزمی استخراج شده و با ذکر شواهد مثالی از متون نظم و نثر پیشین عرفانی و شعرای همعصر شاعر، بررسی و تحلیل شده است. منبع آموزههای تعلیمی- عرفانی اشعار خوارزمی، آیات قرآنی، احادیث نبوی و اشعار و اندیشههای عرفای پیشین عرفانی است. آموزههای تعلیمی- عرفانی از نوع ایجابی در دیوان اشعار خوارزمی حدود سه برابر آموزههای تعلیمی عرفانی از نوع سلبی است. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد که در اشعار وی، با تأسی از شعرای پیشین، بهخصوص خاقانی، آموزههای عرفانی بهدلیل استفاده از عنصر خیال تمثیل از هر دو نوع (تمثیل گسترده و فشرده= اسلوب معادله) از بسامد بسیار بالایی برخوردار است.
کلیدواژهها: آموزههای تعلیمی- عرفانی، کمالالدین حسین خوارزمی، آموزههای ایجابی و سلبی، تمثیل.
1. مقدمه
مولانا کمالالدین حسین خوارزمی، شاگرد خواجه ابوالوفای خوارزمی بود. آنچه دربارۀ او میدانیم از کتابهای مجالس النفائس و مجالس المؤمنین است و منابع دیگر همه از این دو منبع سرچشمه گرفته است. اما آنچه در مجالس المؤمنین دربارۀ کمالالدین حسین خوارزمی آمده است، خلاصهاش چنین است که او از متأخران سلسلۀ علیّۀ همدانیه بوده و ظاهراً بعد از او کسی از این طایفه به مقام عالیترقی ننموده است. پدر او شیخ شهابالدین حسین از اولاد بزرگوار برهانالدین قلیج است که در اَندَرجان (از ولایت فرغانه) مدفون است و پدر شیخ در زمان جُوکی میرزا (پسر شاهرخ تیموری) به خوارزم رفته و در آنجا متأهل شده و شیخ در آنجا متولد شده است (خوارزمی، 1384، مقدمه: 11). کمالالدین حسینخوارزمی در دربار شاهرخ، جزو بزرگانی همچون سلطانالعلما و المحققین شمسالملّة والدین محمد الحافظ النجاری المعروف به خواجه پارسا و خواجه صائنالدین تُرکه اصفهانی و شرفالدین علی یزدی و شاعرانی چون شیخ آذری و بابا سودایی و مولانا علی شهاب و امیر شاهی سبزواری و کاتبی تُرشیزی و مولانا نسیمی بوده است (همان، مقدمه: 12). کمالالدین حسین خوارزمی ـ که اشعارش برای اولینبار در ایران، توسط انتشارات کتابخانۀ سنایی در سال 1343 خورشیدی و سالهای بعد، بهخاطر تخلص «حسین» بهاشتباه به نام دیوان حسین منصور حلاج چاپ شده ـ از شعرا و عرفای توانمند نیمۀ دوم قرن هشتم و نیمۀ اول قرن نهم هجری است که به تبعیت از پیشینیان عارف و همنوا با شعرای عارف همعصر خویش، به دو شیوۀ کلّی ایجابی (تشویقی و ترغیبی) و سلبی (بازدارندگی)، مخاطب را به فراگرفتن آموزههای تعلیمی- عرفانی دعوت میکند. آموزههای تعلیمی- عرفانی در اشعار خوارزمی، به سه صورتِ «خطاب مستقیم به انسان»، «خطاب غیرمستقیم شاعر» و «خطاب بدون تعیین مخاطب خاص» انعکاس یافته است.
1-1. اهداف و سؤالات پژوهش
هدف نگارنده در این پژوهش، بررسی و تحلیل آموزههای تعلیمی- عرفانی در کلّ دیوان اشعار کمالالدین حسین خوارزمی بوده و به سؤالات زیر پاسخ داده شده است:
1. خوارزمی به تبعیت از پیشینیان عارف و همنوا با شعرای عارف همعصر خویش، آموزههای تعلیمی- عرفانی را در اشعار خویش به چند صورت بیان کرده است؟
2. منابع آموزههای تعلیمی- عرفانی اشعار خوارزمی کداماند؟
3. آموزههای تعلیمی- عرفانی در اشعار خوارزمی، به تأسی از خاقانی شروانی و بهدلیل استفاده از کدام پدیدۀ خیال شعری از بسامد بسیار بالایی برخوردار است؟
1-2. ضرورت پژوهش
با عنایت به اینکه درخصوص آموزههای تعلیمی- عرفانی در اشعار خوارزمی، تابهحال هیچ پژوهشی صورت نگرفته است، نگارنده درصدد برآمد که این موضوع مهم عرفانی را در کلّ دیوان اشعار وی، بهطور کامل و دقیق بررسی و تحلیل کند.
1-3. پیشینۀ پژوهش
درخصوص تأثیرپذیری کمالالدین حسین خوارزمی از پیشینیان عرفانی، برای اولینبار، چندین کار پژوهشی صورت گرفته است:
1. «تأثیرپذیری کمالالدین حسین خوارزمی از پیشینیان عرفانی» (توحیدیان، 1389الف). نویسنده در این مقاله، تأثیرپذیری کمالالدین حسین خوارزمی از پیشینیان عرفانی را در چهار زمینۀ تأثیرپذیری از مضمون، تأثیرپذیری در وزن و قافیه و ردیف، تأثیرپذیری بهصورتِ تضمین یک بیت و یا مصراعی از شعرای پیشین و تأثیرپذیری از ترکیبات و عبارات و اصطلاحات شعرای پیشین، تحلیل کرده است.
2. «تأثیرپذیری کمالالدین حسین خوارزمی از حافظ» (همو، 1389ب). نویسنده در این مقاله، تأثیرپذیری خوارزمی از حافظ شیرازی را در سه جنبۀ مضمون و محتوای عارفانه- عاشقانه در شکل الفاظ و عبارات متشابه، استقبال از اشعار حافظ در همان وزن و قافیه و ردیف و آوردن مصرع و ابیاتی از حافظ، مورد بررسی قرار داده است.
3. «تأثیرپذیری کمالالدین حسین خوارزمی از خاقانی و خصایص سبکی وی» (همو، 1388). نویسنده در این مقاله، تأثیرپذیری خوارزمی از خاقانی را از چهار جنبۀ سبکشناسانۀ «مضامین و محتوای متشابه (فکری)»، «استقبال از اشعار خاقانی در همان وزن و قافیه و ردیف»، «آوردن بیت و ابیاتی از خاقانی بعینه و بیکموکاست و یا با اندکی تغییر» و «بیان ترکیبات و عبارات دیوان خاقانی (زبانی و لغوی)» بررسی کرده است.
وجه تمایز پژوهش حاضر با پژوهشهای پیشین آن است که در پژوهشهای قبلی، تأثیرپذیری خوارزمی از شعرای پیشین از چند جنبۀ سبکشناسی، مورد بررسی واقع شده است. درحالیکه پژوهش حاضر اولین کار تحقیقی است که در آن اکثر آموزههای تعلیمی- عرفانی دیوان اشعار خوارزمی، از اول تا آخر دیوان استخراج شده و با ذکر شواهد مثالی از متون نظم و نثر عرفانی و شعرای همعصر شاعر، مورد تحلیل واقع شده است.
2. آموزههای تعلیمی- عرفانی در اشعار کمالالدین حسین خوارزمی
شعر عرفانی را نمیتوان بدون در نظر گرفتن جنبههای تعلیمی آن بررسی کرد و آمیختگی این دو نوع بهدلیل سرشت و هدفشان امری بدیهی است. شعر تعلیمی- عرفانی بخش عظیمی از میراث ادب عرفانی ماست که قصد نخستینِ شاعر در آنها تعلیم همراه با لذت است (ر.ک: بومری و همکاران، ۱۴۰۰: 112-113). عرفان و آموزههای عرفانی از دیرباز با ادبیات پیوندی عمیق داشته است. آموزههای عرفانی در اشعار شاعران برجستۀ عرفانگرا و عارف گذشته، از جایگاه ویژهای برخوردار است. شعر بهترین وسیله برای بیان تجربیات عرفانی است که در ادبیات فارسی نمودی بسیار گسترده دارد و سنایی شاعری است که عرفان را رسماً وارد شعر فارسی کرد و پس از او شاعران بهعنوان یکی از مضمونهای اصلی خویش، از آن بهره جستهاند (ر.ک: سلیمی خراشاد و کیخای فرزانه، 1398: ۱۲3-۱۲4).
عنصر خیال تمثیل (از هر دو نوع گسترده و فشرده = اسلوب معادله)، با تأسی از شعرای پیشین، بهخصوص خاقانی شروانی، در شکلگیری معانی و مضامین و آموزههای تعلیمی- عرفانی خوارزمی نقش مهم و اساسی دارد. تمثیل از مهمترین مختصات سبک هندی است، اما در سبکهای پیش از آن مثل سبک عراقی و سبک خراسانی نیز بهکار رفته است. منتها در سبکهای شعری خراسانی و عراقی، مدّعا در یک بیت و تمثیل هم در بیت دیگر مطرح شده است. عمدهترین تفاوتی که بین تمثیلهای سبکهای پیش از سبک هندی با این سبک به چشم میخورد، در تعداد مصراعهاست. تمثیلهای سبک هندی عموماً در یک مصراع مطرح میشوند و تمثیلهای سبکهای دیگر در بیش از یک مصراع. به عبارت دیگر میتوان تمثیلها را به دو دسته تقسیم کرد: ۱. تمثیلهای فشرده؛ ۲. تمثیلهای گسترده. تمثیلهای سبک هندی، تمثیلهای فشرده، تمثیلهای سبکهای دیگر، عموماً تمثیلهای گستردهاند (ر.ک: محمدی، 1374: 141-143). با عنایت به اینکه خاقانی شروانی ازجملۀ شعرای سبک خراسانی، آذربایجانی و عراقی به شمار میآیند، برخلاف اکثر شعرای همسبک خویش ـ که بسامد تمثیلات گسترده در اشعارشان بیشتر از تمثیلات فشرده است ـ بسامد تمثیلات فشرده (اسلوب معادله) در اشعار و بهخصوص قصایدش از تمثیلات گسترده بیشتر است (ر.ک: توحیدیان، 1384: 63-66). کمالالدین حسین خوارزمی هم که از شعرای سبک عراقی به شمار میآیند، از چهار جنبۀ سبکشناسانۀ «مضامین و محتوای متشابه (فکری)»، «استقبال از اشعار خاقانی در همان وزن و قافیه و ردیف»، «آوردن بیت و ابیاتی از خاقانی بعینه و بیکموکاست و یا با اندکی تغییر» و «بیان ترکیبات و عبارات و اصطلاحات دیوان خاقانی (زبانی و لغوی)»، تحتتأثیر خاقانی قرار گرفته و به تأسی از وی بسامد تمثیلات فشرده (اسلوب معادله) از تمثیلات گسترده بیشتر است (ر.ک: توحیدیان، 1388: 57-75).
در پژوهش حاضر، اکثر آموزههای تعلیمی- عرفانی اشعار خوارزمی، از کلّ دیوان اشعار شاعراستخراج شده و به ترتیب از اول تا آخر، با ذکر شمارۀ صفحه از دیوان اشعار شاعر، آورده میشود.
آموزههای تعلیمی- عرفانی که از دیوان اشعار خوارزمی استخراج شده، درمجموع 127 مورد است و به دو دستۀ کلّی ایجابی و سلبی قابل تقسیم است:
الف) آموزههای تعلیمی- عرفانی از نوع ایجابی (تشویقی، ترغیبی)
1. تشویق مخاطب به ترک جان و سر و هستی کردن و فنا و بیگانه از خود شدن (ص1، 2، 6، 7، 11، 12، 17، 32، 83، 87، 88، 93، 94، 108، 117، 147، 177، 182، 187، 188، 190، 191، 198، 202، 204، 219، 236، 239، 244، 245، 249 و 253)؛ 2. تشویق مخاطب به خالی کردن سینه و دل از اغیار (ص1، 32، 46، 60، 67، 68، 82، 91، 139، 177، 178، 188، 204، 211، 222، 228، 234، 235 و 253)؛ 3. تشویق مخاطب به رها کردن عالم صورت و ترک جهان و دیده بر دوختن بر جهان و رجوع به وطن حقیقی (ص1، 2، 5، 6، 11، 12، 31، 54، 91، 93، 97، 102، 107، 124، 136، 143، 144، 145، 146، 163، 182، 183، 193، 194، 199، 208، 219، 221، 230، 239، 248، 252، 253 و 254)؛ 4. تشویق و گوشزد این نکتۀ عرفانی به مخاطب که مقصود هفت چرخ و سلطان هشت خلد هستی (ص2)؛ 5. دعوت و تشویق مخاطب به رضا (ص2، 3، 49 و 70)؛ 6. تشویق مخاطب به درد و سوز و غم عشق (ص2، 15، 33، 91، 94، 96، 107، 116، 138، 182، 187، 188، 189، 220 و 228)؛ 7. دعوت به جمعیت خاطر (ص2)؛ 8. تشویق مخاطب به تجرّد (ص6 و 186)؛ 9. دعوت مخاطب به سیروسلوک درونی و جستوجوی کعبۀ معنی (کعبۀ دل) (ص7، 68، 93، 100، 208، 219، 234 و 252)؛ 10. دعوت مخاطب به اینکه جهان پر از دلبر زیباست، اما عاشق صادق نیست (ص11)، 11. گوشزد این نکتۀ عرفانی به مخاطب که حجاب چهرۀ جانان، وجود خود اوست (ص11، 25، 92، 120، 175، 186، 188، 191 و 198)؛ 12. دعوت مخاطب به نظر نکردن در رخ اغیار و دیده به روی غیر بستن (ص12، 89، 97، 115، 161، 204 و 208)؛ 13. تشویقِ مخاطب به این نکتۀ مهم عرفانی که مرآت صنایع را به چشم عارفان بنگرد (ص13)؛ 14. تشویق مخاطب برای به دست آوردن راهنما و قلاویز در راه عشق و دست ارادت به پیر عشق دادن و اطاعت از پیر طریقت (ص13 و 14، 40، 161، 187، 189 و 197)؛ 15. تشویق مخاطب به اینکه شرط خواستن لقای الهی در فردا، امروز نظر و دید پیدا کردن است (ص13)؛ 16. دعوت مخاطب به همت (ص14، 15، 145، 183 و 187)؛ 17. تشویق مخاطب به ترجیح دادن نیاز بر ناز (ص15 و 234)؛ 18. دعوت مخاطب به فقر معنوی (ص15، 16، 125، 137و 145)؛ 19. تشویق به صبر و صبوری (ص15)؛ 20. تشویق مخاطب به خاموشی و لب بستن (ص15، 19، 146، 163، 175، 188 و 204)؛ 21. دعوت مخاطب به وفاداری (ص17، 52 و 251)؛ 22. دعوت مخاطب به تنهایی و گوشهنشینی (ص18، 86، 182، 194 و 239)؛ 23. تشویق مخاطب به غلام اهل وفا بودن (ص19)؛ 24. تشویق مخاطب به ترجیح عشق بر عقل و خرد (اندیشۀ کشفی و شهودی بر اندیشۀ عقلی و استدلالی) (ص20، 31، 46، 95، 101، 114، 124، 131، 159، 160، 199، 218، 227، 231، 234، 237، 241، 245 و 252)؛ 25. دعوت مخاطب به ادب (ص25 و 251)؛ 26. دعوت مخاطب به دم غنیمت شمردن (ص25)؛ 27. تشویق و گوشزد این نکته به مخاطب که شرط سعادت دیدار دوست یافتن، روی نتافتن از آستانۀ اصحاب درد است (ص25)؛ 28. گوشزد این نکتۀ مهم عرفانی به مخاطب که سرّ توحید از هر ذرّه عیان است (ص27، 28، 32، 48، 169، 173 و 236)؛ 29. شرط برخورداری از عمر آن است که صرف عشق دوست شود (ص33)؛ 30. تشویق مخاطب به بندگی در راه حق و اینکه بندۀ عشق از خلق آزاد است (ص33، 41، 120، 146، 198 و 199)؛ 31. دعوت مخاطب به طلب کردن عمر باقی از عشق (ص33)؛ 32. تشویق مخاطب به دانستن قدر و ارزش خود (ص33)؛ 33. تشویق مخاطب به اینکه در جهان هیچ حاصلی بهتر از دوست نیست (ص50 و 51)؛ 34. گوشزد این نکتۀ مهم عرفانی به مخاطب که بدون حضور معشوق، کشور دل خرابآباد است (ص50)؛ 35. تشویق مخاطب به دیدۀ بینا جستن از دوست (ص51)؛ 36. تشویق مخاطب به این نکتۀ مهم عرفانی که در راه کعبۀ وصل، عشق را بدرقه و راهنمای خود سازد (ص64، 220، 237، 239 و 252)؛ 37. تشویق مخاطب به اینکه بدون لطف پنهانی معشوق، نمیتوان بار بلای عشق را برداشت (ص69)؛ 38. تشویق مخاطب به درویشی و خویشتن را گدای در معشوق ساختن و ترجیح گدایی در جانان به پادشاهی عالم (ص70، 80، 91، 112، 182، 197و 198)؛ 40. دانستن قدر شب وصل دوست (ص72)؛ 39. دعوت مخاطب و سالک راه به حفظ اسرار عشق (ص72، 96، 97، 99، 103، 116، 143، 146، 150، 152 و 239)؛ 40. تشویق مخاطب به اینکه آداب عشق را از عاشق باید پرسید نه از فقیه (ص73)؛ 41. تبدیل مس وجود به کیمیا و زر خالص ازطریق عشق (ص85 و 137)؛ 42. دعوت مخاطب به طلب و جستوجو (ص96 و 239)؛ 43. دعوت مخاطب به عشق حقیقی (ص97)؛ 44. شرط یاری جانان کردن، دشمن جان خود بودن است (ص103)؛ 45. دعوت مخاطب به کشیدن بار عشق (ص103)؛ 46. گوشزد این نکته به مخاطب که شرط دیدار معشوق، خاک پای دوست را در دیده کشیدن است (ص103)؛ 47. ترغیب مخاطب به اینکه شرطِ شفا یافتن از جمال یار، بیمار عشق بودن است (ص103)؛ 48. تشویق مخاطب به اینکه شرط جستن عیش از عمر و زندگانی، نزدیکی به یار است (ص105)؛ 49. ترغیب مخاطب به اینکه خاک در سرای دوست را به روضۀ رضوان ترجیح دهد (ص105)؛ 50. تشویق مخاطب به یکرویی (ص117 و 177)؛ 51. تشویق مخاطب به داشتن سینه و دل صاف (ص13، 186، 189، 190، 194 و 252)؛ 52. ترغیب مخاطب به کرم ایزدی (ص137)؛ 53. گوشزدِ این نکتۀ عرفانی به مخاطب که جان، تنها از عشق است که زندۀ جاویدان است (ص139)؛ 54. ترغیبِ مخاطب به رفتن به جنگ با نفس و شیطان با تیغ و جوشن حکمت (ص143)؛ 55. تشویقِ مخاطب به وحدت و برحذر داشتن از کثرت (ص145، 146، 161،186، 190، 191، 201، 221، 231، 236 و 253)؛ 56. ترغیبِ مخاطب به اینکه برای خودش سایبانی از فضل حق تدارک ببیند (ص146)؛ 57. ترغیب مخاطب به اینکه باید دیده از عیب اسرار مردم بدوزد (ص147)؛ 58. دعوت مخاطب به باخبر بودن از سرّ نیستی و هستی (ص148)؛ 59. گوشزد این نکته به مخاطب که ارزش افراد به دارایی و مال و مکنت نیست (ص148)؛ 60. ترغیبِ مخاطب به این نکتۀ والای عرفانی که انسان، آیینۀ حق است (ص149)؛ 61. دعوت مخاطب به فنای افعالی (ص159 و 203)؛ 62. تشویقِ مخاطب به اینکه هرکه از دیوان عشق دوست فرمان یابد، سلطان اقلیم محبت میگردد (ص181)؛ 63. گوشزد این نکتۀ مهم عرفانی به مخاطب که دلی شایستۀ عشق است که از دست محنتها خراب باشد (ص182)؛ 64. شرط جستن ندای قدس در وادی اقدس، همچون موسی(ع) ده سال چوپانی کردن است (ص182)؛ 65. دعوت مخاطب به قناعت و خرسندی (ص182)؛ 66. ترغیب مخاطب به اینکه سلیمانوار با زور بازوی همت خاتم از دست دیو نفسانی بستاند (ص183)؛ 67. تشویقِ مخاطب به اینکه آیینۀ جان را به ذکر حق صیقل دهد (ص183)؛ 68. گوشزد این نکته به مخاطب که شرط راه یافتن به مقصد از این بیدای پرآفت دنیا، توفیقات ربّانی را رهنمای خود کردن است (ص183)؛ 69. کسی که کارش با رحمان بود، از شیطان ترسی ندارد (ص187)، 70. شرط دیدن چهرۀ دوست در آیینۀ دل، روی دل خود آیینه سیما کردن است (ص190)؛ 71. ترغیب مخاطب به اینکه شرط پادشاهی عالم، بندۀ درگاه یار شدن است و گدای در کوی معشوق، سلطان است (ص192، 234، 239 و 240)؛ 72. ترغیبِ مخاطب به اینکه نابرده رنج، گنج به دست نمیآید (ص192 و 239)؛ 73. دعوت مخاطب به اینکه در راه عشق باید خطرات بادیه را تحمل بکند (ص192)؛ 74. ترغیب مخاطب به ویرانی (ص189، 197 و 198)؛ 75. اگر بر جمال کعبۀ مقصود عاشقی، باید قدم در بادیۀ شوق نهی (ص193)؛ 76. ترغیبِ مخاطب به قربان شدن با تیغ عشق (ص199)؛ 77. دعوت مخاطب به مرگستایی (ص201)؛ 78. شرط جستن نشان معشوق، گذشتن از نشان است (ص201، 221، 228 و 241)؛ 79. شرط خلاصی از غم جهان فانی، نوشیدن آب بقا و زلال خضر است (ص201)؛ 80. تشویقِ مخاطب به اینکه جراحتهای راه عشق را راحتی تصور بکند (ص205)؛ 81. اگر کششی از جانب معشوق نباشد، کوشش عاشق سودی ندارد (ص207)؛ 82. دعوت مخاطب به خاکساری (ص217، 220 و 222)؛ 83. دعوت مخاطب به لطف و عنایت خداوندی (ص217)، 84. گوشزد این نکته به مخاطب که هدف خداوند از تخمیر آب و گِل، انسان بوده است (ص219)؛ 85. دعوت مخاطب به اینکه از فیض سبحانی، مشامی روحانی بجوید (ص219)؛ 86. دعوت مخاطب به دل طلبیدن و دل به دست آوردن (ص5 و 220)؛ 87. ترغیب مخاطب به چشم مرحمت گشودن به حال خلق (ص220)؛ 88. ترغیب مخاطب به اینکه تنها با آه نیم شبی و گریۀ سحری میتوان از دوست مراد جست (ص221)؛ 89. بدون همدمان یکدل، زندگی هیچ حاصلی ندارد (ص221)؛ 90. گوشزد این نکتۀ عرفانی به مخاطب که عالم، مظهر حُسن و جمال دوست است (ص225)؛ 91. تشویق مخاطب به آماده کردن زاد راه خویش در این جهان (ص226)؛ 92. بلا، کم از عطا نیست (ص234)؛ 93. عاشقان، از خدا جدا نیستند (ص234)؛ 94. هرکه عاشق نیست، آدمی نیست (ص236)؛ 95. غیر از عشق یار، همدم موافقی نیست (ص236)؛ 96. تشویقِ مخاطب به اینکه از غیر دوست بگسلد (ص252)؛ 97. ترغیب مخاطب به اینکه شرط شناختن رموز ما اوحی، درایت داشتن در آیت و نشانههاست (ص252)؛ 98. عشق ابتدا و انتها ندارد (ص252)؛ 99. فنا و نیستی به ملک جاودانگی راه ندارد (ص254)؛ 100. دو جهان در برابر مُلک جاودانگی، نیم جو نمیارزد (ص254).
ب) آموزههای تعلیمی- عرفانی از نوع سلبی (بازدارندگی)
1. برحذر داشتن مخاطب از کبر و ریا و خویشتنبینی و غرور (ص1، 5، 32، 46، 70، 105، 137، 188، 189، 204، 217، 234، 237 و 252)؛ 2. برحذر داشتن مخاطب از خواب غفلت (ص5، 14، 25، 27، 87، 95، 104، 105، 146، 187، 190 و 191)؛ 3. برحذر داشتن مخاطب از تنپرستی و در قید و بند تن نبودن (ص5، 62، 102، 131، 143، 186، 187و 188)؛ 4. برحذر داشتن مخاطب از هوای نفس و شهوت (ص6، 145، 147، 182، 187، 188، 194 و 195)؛ 5. برحذر داشتن مخاطب از تعلق (ص6، 19، 182، 193 و 194)؛ 6. برحذر داشتن مخاطب از خودپرستی (ص17، 51 و 201)؛ 7. برحذر داشتن مخاطب از اینکه نوش شربت وصل معشوق، بینیش فراق نیست (ص32)؛ 8. تحذیر مخاطب از اینکه با تدبیر انسان، تقدیر عوض نمیشود (ص49)؛ 9. تحذیر مخاطب از اینکه در خاکدان فانی، بقای عمر نیست (ص53)؛ 10. برحذر داشتن مخاطب از اینکه در جهان آب و گِل،گُل مراد نجوید (ص53)؛ 11. برحذر داشتن مخاطب از خندیدن (ص53)؛ 12. برحذر داشتنِ مخاطب از اینکه گریختن از جفا شرط عاشقی نیست و نباید از آزار و جفای معشوق رخ برتابد (ص53 و 69)؛ 13. برحذر داشتن مخاطب از اینکه دوام عیش و بقا میوهای شیرین است، ولی در باغ زندگانی نیست (ص53)؛ 14. تحذیر مخاطب از اینکه هر عاشقی از سرّ عشق خبردار نیست (ص96)؛ 15. تحذیر مخاطب از پرسیدن سرّ قضا (ص108)؛ 16. برحذر داشتن مخاطب از حرص و طمع (ص143)، 17. تحذیر مخاطب از دل شکستن (ص143)؛ 18. برحذر داشتن مخاطب از اینکه از چرخ و ثوابت کم طلب توشه بکند و بر قرص ماه و خورشید اعتنا نکند (ص145)؛ 19. برحذر داشتن مخاطب از رنگ و آوا و دعوت به اینکه با بیرنگی بسازد (ص146)؛ 20. تحذیر مخاطب از ظاهربینی و اینکه مرد معنی را باید از راه قول و فعل شناخت نه از راه ظاهر و لباس (ص147 و190)؛ 21. برحذر داشتنِ مخاطب از دستان و فریب (ص189)؛ 22. برحذر داشتن مخاطب از اینکه به خاطر جنّت عبادت نکند (ص194)؛ 23. تحذیر مخاطب از اعتراض کردن در برابر حکم معشوق ازلی (ص211)؛ 24. تحذیر مخاطب از تلوّن (ص227)؛ 25. تحذیر مخاطب از بتپرستی (ص236 و 244)؛ 26. تحذیر مخاطب از خستن و آزردن دل مردم (ص250)؛ 27. برحذر داشتن مخاطب از شکایت کردن در راه عشق (ص252).
با توجه به اینکه پرداختن به تمامی آموزههای تعلیمی- عرفانی (ایجابی و سلبی) استخراجشده از دیوان اشعار خوارزمی، در محدودۀ یک مقاله امکانپذیر نیست، به مواردی چند از این آموزههای تعلیمی- عرفانی از دیوان اشعار خوارزمی، بهترتیب از اول تا آخر دیوان با ذکر شمارۀ صفحه اشاره میگردد.
2-1. مواردی از آموزههای تعلیمی- عرفانی از نوع ایجابی (تشویقی، ترغیبی)
2-1-1. تشویق مخاطب به ترک جان و سر و هستی کردن و فانی و بیگانه از خود شدن
بگذر از حبس وجود و نامرادی پیشه کن |
| بر قامت تو دوختهاند از بقا قبا
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 1) |
در راه دوست، هستی موهوم تو بلاست |
| هان نفی کن بلای وجود خودت به لا
|
|
| (همان: 2)
|
چون بلای توست هستی، دم ز لای نفی زن |
| تا ابد یابد دل و جانت خلاصی از بلا |
|
| (همان: 6)
|
چرا نمیکنی ای دوست جان خود قربان |
| چو دوست داد تو را عید اکبر از دیدار
|
|
| (همان: 87)
|
بگوی ترک سر و پای از طریق مکش |
| گرت کُشند به زاری و گر کِشند به دار
|
|
| (همان: 88)
|
اندر فنای کلّی دیدم بقای سرمد |
| وز عین بینشانی دریافتم نشانش
|
|
| (همان: 93) |
گر وصل دوست جویی بگذر حسین از خود |
| ورنه کجا توانی گشتن به دوست واصل |
|
| (همان: 108)
|
در میان پاکبازان راه کی یابی حسین |
| تا نبازی جان خود را در ره جانانهای
|
|
| (همان: 177)
|
دلا از جان روان بگذر اگر جویای جانانی |
| که واماندن به جان از دوست بس باشد گرانجانی
|
|
| (همان: 182)
|
و نیز ص7، 11، 12، 32، 94، 187، 188، 190، 191، 198، 202، 219، 236، 239، 244، 245، 249 و 253.
2-1-2. تشویق مخاطب به خالی کردن سینه و دل از اغیار
خوارزمی با تأسی از پیشینیان عرفانی و همنوا با شعرا و عرفای همعصر خویش،1 مخاطب را به تهی کردن و زدودن زنگ اغیار از آیینۀ سینه و دل تشویق میکند:
بزدای زنگ غیر ز عبرت ز روی دل |
| کآیینۀ دل است نظرگاه پادشا
|
|
| (همان: 1)
|
من دلی دارم که در وی جز خیال یار نیست |
| خلوت خاص است و این منزلگه اغیار نیست
|
|
| (همان: 32)
|
زنگ اغیار زدودیم ز آیینۀ دل |
| آینه تحفه بر یوسف کنعان آرید |
|
| (همان: 60)
|
جمال طلعت جانان تواند دید مشتاقی |
| که او آیینۀ دل را ز زنگ غیر بزداید |
|
| (همان: 68)
|
گفتی که حسین از همهکس سینه بپرداز |
| والله که در او غیر تو ای جان نشناسم |
|
| (همان: 139)
|
خلوتسرای دلبر، خالی ز غیر باید |
| تا چند کنج دل را سازی کتابخانه؟ |
|
| (همان: 178)
|
خلوتِ دل که در او یار تو مأوی سازد |
| ادب آن نیست که اغیار در آن دریابی
|
|
| (همان: 222)
|
خانۀ دل ز غیر خالی کن |
| تا در او روی دلستان بینی
|
|
| (همان: 234)
|
و نیز ص46، 67، 82، 177، 188، 204، 211، 228، 235 و 253.
2-1-3. تشویق به رها کردن عالم صورت و ترک جهان و دیده بردوختن بر جهان و رجوع به وطن حقیقی
خوارزمی به تبعیت از پیشینیان عرفانی و همنوا با شعرا و عرفای همعصر خویش،2 مخاطب را به رها کردن عالم صورت و ترک جهان و رجوع به وطن حقیقی تشویق میکند:
چون زنان صورتپرستی کم کن اندر راه عشق |
|
| ||||
|
| جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ | ||||
|
| (همان: 5)
| ||||
زهی حسرت که ای عاشق به صورت دوری از معنی |
|
| ||||
|
| زهی حسرت که ای تشنه به کف محجوبی از دریا
| ||||
|
| (همان: 11)
| ||||
چو در بند صور باشی، همه خاک آیدت گیتی |
|
| ||||
|
| چو از صورت برون آیی، جهان پرگلسِتان بینی
| ||||
|
| (همان: 186) |
در قیود صور مباش حسین |
| تا رسد سرّ این سخن به ظهور
|
که جهان مظهر است و ظاهر دوست |
| همه عالم پر از تجلی اوست
|
|
| (همان: 230)
|
دلا چو دیده بدوزی ز دید هر دو جهان |
| چو شاهباز کنی دیده بر رخ شه، باز |
|
| (همان: 91)
|
آشکارا نظر از خلق جهان دوخت حسین |
| که نهانی نظری با تو همیبازد دل
|
|
| (همان: 107)
|
شش جهتست چون قفس، جای در او نمیکنم |
| طایر لامکانیم من نه اسیر این ششم |
|
| (همان: 136)
|
ای دور مانده از حرم خاص کبریا |
| سوی وطن رجوع کن از خطــــۀ خطـا
|
در خارزار اِنس چرا میبری به سر |
| چون در ریاض اُنس بسی کردهای چرا
|
|
| (همان: 1)
|
اندر فضای گلشن جان است مسکنت |
| در تنگنای گلخن صورت چه لایقی؟
|
|
| (همان: 194)
|
و نیز ص6، 12، 31، 54، 93، 97، 107، 124، 143، 144، 145، 146، 163، 182، 183، 193، 199، 208، 219، 221، 230، 239، 248، 252، 253 و 254.
2-1-4. تشویق مخاطب به درد و سوز و غم عشق
خوارزمی به تأسی از پیشینیان عرفانی،3 مخاطب را به درد و سوز و غم عشق فرامیخواند:
| مشکوة دل ز شلعۀ مصباح دین ضیا
| |
|
| (همان: 2)
|
الم و درد تو سرمایۀ روح و راحت |
| ستم عشق تو پیرایۀ عدل و داد است
|
|
| (همان: 33) |
کند شادی، بود خرّم، دلی کز عشق دارد غم |
| شود آزاد در عالم هرآنکو شد گرفتارش |
|
| (همان: 94)
|
به زخم عشق او سازم که زخمش مرهم جان است |
| به داغ درد او سازم که درد اوست درمانم
|
غمی کز عشق یار آید، به شادی بر سرش گیرم |
| به هرچه دوست فرماید، غلام بنده فرمانم
|
|
| (همان: 116) |
شادیطلبان از غم جانان بگریزند |
| من شادی جان، جز غم جانان نشناسم |
|
| (همان: 138)
|
به درد عشق او میساز کاندر قصر اقبالش |
| چو حقله پیش در مانی، اگر در بند درمانی |
|
| (همان: 182)
|
بی روی زرد و سوز درون و سرشک لعل |
| در جمع اهل دل نشوی شمع محفلی
|
|
| (همان: 220)
|
دفتر درد، عشق را کافی است |
| در هدایه از او روایت نیست
|
|
| (همان: 252)
|
خوارزمی در جای دیگر، به تأسی از خاقانی شروانی4 و با بهره گرفتن از عنصر و پدیدۀ خیال تمثیل (تمثیل فشرده= اسلوب معادله) (ر.ک: محمدی، 1374: 141-143)، در تشویق مخاطب به داشتن روی زرد، در راه درد عشق معشوق گوید:
اگر در راه درد او بود روی تو زرد اولی |
| که بر خوان شهنشاهی، مزعفر به بود حلوا
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 15)
|
و نیز ص91، 96، 107، 187، 188، 189، 228 و 237.
2-1-5. دعوت مخاطب به جمع و برحذر داشتن از تفرقه
جمع در اصطلاح عارفان، جمعیت خاطر را گویند که مقابل فرق است. فرق احتجاب است از حق به خلق؛ یعنی همه خلق بیند و حق را من کل الوجوه غیر داند. جمع، مشاهدۀ حق است بیخلق؛ و این مرتبۀ فنای سالک است (سجادی، 1389: 290). «لفظ جمع در اصطلاح صوفیان عبارت است از رفع مباینت و اسقاط اضافات و افراد شهود حقتعالی. و لفظ تفرقه اشارت است به وجود مباینت و اثبات عبودیت و ربوبیت و فرق حق از خلق. پس جمع بیتفرقه عین زندقه بود و تفرقه بیجمع محض تعطیل» (کاشانی، 1381: 128). خوارزمی به تأسی از حافظ شیرازی،5 مخاطب را به جمعیت خاطر دعوت میکند و از تفرقه برحذر میدارد:
تا کی ضلال تفرقه جویای جمع شو |
| کز نور جمع ظلمت فرقت شود هبا
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 2)
|
2-1-6. تشویق مخاطب به تجرّد
مراد از تجرید، ترک اعراض دنیوی است ظاهراً و نفی اعواض اخروی و دنیوی باطناً، و تفصیل این جمله آن است که مجرّد حقیقی آنکس بود که بر تجرّد از دنیا طالب عوضی نباشد، بلکه باعث بر آن تقرّب به حضرت الهی بود (کاشانی، 1381: 143). خوارزمی به تبعیت از پیشینیان عرفانی،6 در تشویق مخاطب به تجرّد گوید:
از تعلّق گشت قارون مبتلا زیر زمین |
| وز تجرد رفت عیسی جانب چارم سما
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 6)
|
مجرّد شو ز خویش آنگه در این دریا قدم در نه |
| که چون با خویشتن آیی نهنگ جانستان بینی
|
|
| (همان: 186)
|
2-1-7. تشویق مخاطب به سیروسلوک درونی و جستوجوی کعبۀ معنی (کعبۀ دل)
از دیگر باورها و بینشهای عارفانه که با وحدت وجود و تجلی نیز در پیوند است و همان است که در سخن پارهای از عارفان، «سفر در خود» نام گرفته و یکی از زمینههای درونگرا شمردن شیوههای عرفانی نیز هست، این است که گمشدۀ رهرو سالک ـ گنجی که جایجای را برای یافتنش میکاود و یاری که دربهدر به جستوجویش میتازد ـ در درون خود اوست و نه در بیرون او، و ازاینرو، بر اوست که در درون خود سفر کند و به جستوجوی درونی بیش از جستوجوی بیرونی دل بندد. از برون به درون، از ظاهر به باطن، از دنیا به دل و از آفاق به اعماق رو آورد و آنچه را باید بجوید، در جان بجوید و آنچه را باید بیابد، در دل بیابد. بر پایۀ چنین بینش و برداشت و باورهاست که عارفان آدمی را از سیر آفاق به سیر اعماق، از سفر گِل به سفر دل، از کوشش برون به کاوش درون و از گشت جهان به گلگشت جان فرامیخوانند و «از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی» را شیوه و شعار خویش میسازند (ر.ک: راستگو، 1383: 135-136). محمد بن منوّر در کتاب اسرار التوحید، از ابوسعید ابوالخیر، از زبان حال آسیاب در حال چرخش، در مورد تصوف و سیر و سفر درونی، چنین نقل میکند: «یک روز شیخ ما با جمعی صوفیان به در آسیابی رسیدند. شیخ اسب بازداشت و ساعتی توقف کرد، پس گفت: میدانید این آسیا چه میگوید؟ میگوید: تصوف این است که من دارم، درشت میستانم و نرم بازمیدهم و گرد خود طواف میکنم. سفر در خود میکنم تا آنچه نباید از خود دور میکنم» (توحیدیان، 1386: 126). عینالقضات همدانی در مورد دل و سیروسلوک درونی میگوید: «اما راه خدای تعالی در زمین نیست، در آسمان نیست، بلکه در بهشت و عرش نیست؛ طریق الله در باطن توست؛ "و فی انفسکم افلا تبصرون" این باشد. طالبان خدا او را در خود جویند، زیرا که او در دل باشد و دل در باطن ایشان باشد. تو را عجب آید که هرچه در آسمان و زمین است، همه خدا در تو بیافریده است؛ و هرچه در لوح و قلم و بهشت آفریده است مانند آن در نهاد تو آفریده است. هرچه در عالم الهی است، عکس آن در جان تو پدید کرده است» (همدانی، 1377: 287). خوارزمی با تأسی از پیشینیان عرفانی،7 مخاطب را به سیروسلوک در عالم دل و سفر در خود دعوت میکند:
کعبۀ صورت اگر دور است و ره ناایمن است |
| کعبۀ معنی بجو ای طالب معنی بیا
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 7) |
در جای دیگر، به تأسی از مولانا گوید:
در کعبۀ دل عید تجلّی جمالت |
| ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
|
سرگشته در آن بادیه تا چند بپویید |
| معشوق همینجاست بیایید بیایید
|
چون مقصد اصلی ز حرم کعبۀ وصل است |
| غافل ز چنین کعبۀ مقصود چرایید
|
|
| (همان: 68)
|
جانان مقیم گشته اندر مقام جانم |
| من از طریق غفلت جویـــا از این و آنش
|
|
| (همان: 93)
|
دوست در خانه و ما را خبری نیست دریغ |
| طالع دلشدگان را اثری نیست دریـــــغ
|
|
| (همان: 100)
|
و نیز ص208، 219، 234 و 252.
ابیات تلمیح دارد به آیۀ شریفۀ «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (ق: 16) و نیز اشاره دارد به آیۀ شریفۀ «وَ فِی أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» (ذاریات: 21). همچنین اشاره دارد به حدیث «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه» (فروزانفر، 1376: 471).
2-1-8. دعوت مخاطب به اینکه جهان پر از دلبر زیباست، اما عاشق صادق نیست
جهان پر دلبر زیباست کو یک عاشق صادق |
| فلک پر کوکب رخشاست کو یک دیدۀ بینا
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 11)
|
2-1-9. تشویق این نکتۀ عرفانی به مخاطب که حجاب چهرۀ جانان، وجود خود اوست
خوارزمی به تبعیت از پیشینیان عرفانی8 مخاطب را به این نکتۀ مهم عرفانی تشویق میکند که حجاب چهرۀ جانان، وجود خود اوست:
حجاب طلعت جانان، تویی توست ای نادان |
| حجاب از پیش برخیزد، چو تو از خود شوی یکتا
|
|
| (همان: 11)
|
اگر مشاهده خواهی ز خویشتن بگذر |
| که غیر هستی تو در میانه نیست حجاب
|
|
| (همان: 25)
|
حجاب خویش تویی چون به ترک خود گویی |
| درون خلوت خاصت کنند محرم راز
|
|
| (همان: 92)
|
از من حجاب من همگی از من است و بس |
| برخیزد این حجاب چو من از میان روم
|
|
| (همان: 120)
|
و نیز ص175، 186، 188، 191 و 198.
2-1-10. دعوت مخاطب به نظر نکردن در رخ اغیار و دیده به روی غیر بستن
دو سه روی چو شهبازان، ببند از غیر شه دیده |
| که تا چون چشم بگشایی، ببینی شاه خوشسیما |
|
| (همان: 12)
|
من نیارم که کنم در رخ اغیار نظر |
| گرچه یارم طلبد هر نفسی یار دگر
|
|
| (همان: 89)
|
دلا دو دیده بدوز و به غیر شه منگر |
| اگر ز غیرت او واقفی و از نازش
|
|
| (همان: 97)
|
و نیز ص115، 161، 204 و 208.
2-1-11. تشویقِ مخاطب به این نکتۀ مهم عرفانی که مرآت صنایع را به چشم عارفان بنگرد
تو مرآت صنایع را به چشم عارفان بنگر |
| که در چشم خدابینت نماید هریکی زیبا
|
|
| (همان: 13)
|
صوفیان بیشتر از همۀ اندیشمندان خالق و مخلوق و پدیدهها را زیبا مینگرند. در منظر چشم عارفان همهچیز زیباست و چیزی بیهوده آفریده نشده است. در بینش عرفا هر ذرهای از آفرینش انسان را بهسوی حق میخواند و اصولاً جهانبینی عرفا بر پایۀ زیبایی است و خداوند از نهایت زیبایی خود، هستی را آینه ساخته تا خود را در آن بنگرد. درحقیقت، جهان آیینهزار جمال جمیل حق است. در اعتقاد عرفا هرکس هستی را زشت تصور کند، عیب بینایی دارد و هرکس عیب در هستی ببیند، واقعبین نیست. بنابراین تمام هستی در منظر عرفا، نمایش تعلیم و تعلم و عبرت گرفتن است (ر.ک. برزی، 1376: 18-19). آفرینش به همینگونه که میبینیم نیکوست. آنچه از نظر ما ناپسند و نارواست و خطا میپنداریم، از دیدگاه ماست. تلخ و شیرین، خوب و بد، در کلّ هستی ارزش مشابهی دارند. این تضادها باهم اجزای سازندۀ یک نهاد هستند که آن جهان آفرینش نامیده میشود. هیچیک از این اجزا بر دیگری برتری ندارد؛ مانند شاخ نبات، هرچند در میان آن چوب گذاشته شده است، اما آن چوب را با نبات در ترازو و به یک قیمت میکشند. جهان هستی از خود بودی ندارد، با همۀ کثرتی که در او هست، عکس روی اوست و او نقشبند ازلی است که زیباست و عکس چهرۀ زیبا نیز زیباست و نقصی در او نمیتوان مشاهده کرد (برومند سعید، 1383: 196).
2-1-12. تشویق مخاطب برای به دست آوردن راهنما و قلاویز در راه عشق و دست ارادت به پیر عشق دادن و اطاعت از پیر طریقت
خوارزمی به تأسی از مکتب عرفای پیشین،9 مخاطب را برای به دست آوردن راهمنا و دست ارادت به پیر عشق دادن و اطاعت از پیر طریقت در راه پرغول و پرخطر عشق تشویق میکند:
اگر چشمت خلل دارد قلاویزی به دست آور |
| که بیهمراه این ره را نشاید رفت بر عمیا
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 13)
|
ره پرغول در پیش و تو را نی چشم و نی رهبر |
| اگر بر هم نهی دیده نه سر یابی و نه کالا
|
|
| (همان: 14)
|
آنکس که داد دست ارادت به پیر عشق |
| هیچش خبر ز طعنۀ برنا و پیر نیست
|
|
| (همان: 40)
|
حسین از دامن مردی به چشم جان بکش گردی |
| سری بر پای مردان نه به خاک راه یکسان شو
|
|
| (همان: 161)
|
و نیز ص187، 189 و 197.
2-1-13. دعوت مخاطب به همت
طریق عشق را ای دل چو همت راهبر گردد |
| روی زین عالم سفلی به سوی ذروۀ اعلا
|
براق برق رفتار است همت در طریق حــق |
| چو او در زیر ران آید به معراج آی از بطحا
|
کسی کز همت عالی طراز آستین سازد |
| کشد دامان عزت را بدین نه طارم مینا
|
اگر از آتش عشقش چراغ همت افروزی |
| ببینی نور ربانی میان لیلۀ ظلما |
|
| (همان: 14)
|
خوارزمی در ادامۀ شعر، از لحاظ خصیصۀ آوایی (وزن و قافیه و ردیف) به استقبال شعر خاقانی10 رفته (ر.ک: توحیدیان، 1388: 62-68) و با وزنی متفاوت از وزن قصیدۀ خاقانی و با حفظ مضمون شعر وی، در تشویق مخاطب به همت گوید:
همای همت ار سایه دمی بر فرقت اندازد |
| کشند از بهر سلطانی هر دو عالمت طغرا
|
تو را از پشتۀ همت پدید آید همه دولت |
| چنان کز پهلوی آدم پدیدار آمده حوّا
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 15)
|
چون همای همتت بگشاد بال کبریا |
| باشد از یک بیضه کمتر پیش او هفت آسمان
|
|
| (همان: 145)
|
سلیما یک نفس بستان سلیمانوار خاتم را |
| به زور بازوی همت ز دست دیو نفسانی
|
|
| (همان: 183)
|
2-1-14. دعوت مخاطب به فقر معنوی
سالک راه حقیقت به مقام فقر که عبارت است از عدم تملّک اسباب نرسد الا بعد از عبور بر مقام زهد؛ چه سالک تا رغبت او از دنیا منصرف نگردد، عدم تملّک از او درست نیاید. و اسم فقر بر کسی که رغبت دارد به دنیا اگرچه ملک ندارد، عاریت و مجاز بود، چه فقر را اسمی است و رسمی و حقیقتی، اسمش عدم تملّک با وجود رغبت و رسمش عدم تملّک با وجود زهد و حقیقتش عدم امکان تملّک، چه اهل حقیقت بهواسطۀ آنکه جمله اشیا را در تصرف و ملکیت مالکالملک بینند، امکان حوالت مالکیت با غیر روا ندارند و فقر ایشان صفتی ذاتی بود که به وجود اسباب و عدم آن متغیر نشود. اگر تقدیراً مملکت عالم جمله در حوزۀ تصرف ایشان آید، همچنان خود را از تملک آن بری دانند. و مترسّمان که از حقیقت فقر اثری و نشانی نیافتهاند و معنی آن در ذات ایشان متجوهر نگشته، صفت فقرشان امری عارضی بود لاجرم به حدوث اسباب متغیّر شود و خود را متملک آن بینند (کاشانی، 1381: 375-376). خوارزمی به تبعیت از پیشینیان عرفانی مخاطب را به فقر معنوی11 تشویق میکند:
به فقر و نامرادی ساز گر سوز غمش داری |
| که دارد نیش با نوش و برآید خار با خرما
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 15)
|
کلیم درگه اویی، گلیم فقر در بر کش |
| ز فرعونی چه میجویی سریر ملک و رایتها
|
|
| (همان: 16)
|
تا سر بر آستانت نهادیم پای فقر |
| بر هفت فرق گنبد دوّار مینهیم
|
|
| (همان: 125)
|
گدای درگه ارباب فقر تا شدهام |
| هزار گونه فراغت ز پادشا دارم
|
|
| (همان: 137)
|
سرمۀ چشم دل از خاک سیاه فقر کن |
| پیش از آن ساعت که گردد استخوانت سرمهدان
|
|
| (همان: 145)
|
2-1-15. تشویق مخاطب به صبر و صبوری
«معنی صبر در عرف حبس مرید است از مراد منهیّعنه یا ربط کاره بر مکروه مأمورٌبه. و اثبات این مقام بعد از مقام فقر، از آن جهت افتاد که از انواع صبر یکی صبر است بر فقر. و صبر یکی از دو قاعدۀ ایمان است؛ چنانکه در خبر است: الایمانُ نصفانِ نِصفٌ صَبرٌ و نصفٌ شُکرٌ، چه هرچه پیش مؤمن آید از نعمت و بلا، داند که نتیجۀ قضا و قدر الهی و حاصل ارادت و اختیار حقّ است پس اگر ازجملۀ مکاره بود بر آن صبر کند و اگر ازجملۀ ملاذٌ و محابٌ بود، بر آن شکر کند» (کاشانی، 1381: 379). «صبر از اصطلاحات کلیدی در عرفان و ادبیات عرفانی و از مراحل و مرتبههای اساسی است که سالک طریق الی الله باید بدان دست یابد و چنان در وجودش متمکّن شود که تبدیل به مقام در وجود او گردد. در متون نثر عرفانی فارسی با توجه به اهمیت صبر، به گونههای مختلف، به بیان نقش و جایگاه صبر در سلوک پرداخته شده است تا جایی که در برخی از آنها، فصل مستقلی به صبر اختصاص یافته است» (طهماسبی و همکاران، 1397: 329). خوارزمی گوید:
صبوری ورز اگر خواهی که کام دل به دست آری |
| سرانجام همه کارت بود از صبر پا بر جا
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 15)
|
اشاره دارد به حدیث معروف «الصَّبرُ مفتاحُ الفرج» (فروزانفر، 1376: 10).
2-1-16. دعوت مخاطب به گوشهنشینی و تنهایی
عزلت: گوشهگیری، کنارهگیری از خلق. مشایخ طریقت، عزلت و خلوت و انقطاع و انزوا را از آن جهت اختیار کردهاند تا حواس ظاهر بسته شود و از اعمال خود معزول گردند؛ زیرا هر حجابی که به روح انسانی رسد، او را از مشاهدۀ جمال مولی محجوب گرداند... کسی که بخواهد دینش پاک بماند و دل و بدنش بیاساید و اندوهش اندک شود، باید که از خلق کناره جوید (ر.ک: سجادی، 1389: 579). خوارزمی با تأسی از پیشینیان12 در دعوت مخاطب به عزلت و تنهایی گوید:
چو به دوست اُنس یابی دل خود ز اِنس برکن |
| مشناس هیچکس را چو شناختی خدا را
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 18)
|
به اهل دهر میامیز و گوشهای بنشین |
| که همدمان وفاپیشه گزین رفتند
|
|
| (همان: 86)
|
به دارالملک مصر جان، اگر خواهی شهنشاهی |
| به خلوتخانۀ عزلت، چو یوسف باش زندانی
|
|
| (همان: 182)
|
با هیچکس مواصلت اندر جهان مجوی |
| کز هرچه هست در همه عالم مفارقی
|
|
| (همان: 194)
|
گوشهای گیر و گوش دار حسین |
| تا ز هر گوشه این ندا یابی
|
که مراد از همه جهان عشق است |
| همه عالم تن است و جان عشق است
|
|
| (همان: 239)
|
2-1- 17. گوشزد این نکتۀ عرفانی به مخاطب که بدون حضور معشوق، کشور دل خرابآباد است
کشور دل، بیحضور او خرابآباد شد |
| رو به ویرانی نهد، مُلکی که در وی شاه نیست
|
|
| (همان: 50)
|
2-1-18. تشویق مخاطب که در راه کعبۀ وصل، عشق را بدرقه و راهنمای خود سازد
خوارزمی با تأسی از مکتب خاقانی شروانی،13 از مخاطب میخواهد که در راه کعبۀ وصل و رسیدن به خدا، عشق را بدرقۀ خود سازد:
تا کی ضلال تفرقه جویای جمع شو |
| کز نور جمع ظلمت فرقت شود هبا
|
|
| (همان: 2)
|
کسی که بدرقهاش عشق شد به کعبۀ وصل |
| نه خوف یادیه دید و نه رنج راه کشید
|
|
| (همان: 64) |
از عشق ساز بدرقۀ راه ای حسین |
| بیراهبر کسی نبرد پی به منزلی
|
|
| (همان: 220)
|
به خدا هیچ طالبی به خدا |
| ره نبرده است بیهدایت عشق
|
|
| (همان: 237)
|
اگر از عشق پیشوا یابی |
| ره به درگاه کبریا یابی
|
|
| (همان: 239)
|
دامن عشق گیر در ره دوست |
| که جز او رهبر هدایت نیست
|
|
| (همان: 252)
|
2-1-19. تشویق مخاطب به اینکه آداب عشق را از عاشق باید پرسید نه از فقیه
خوارزمی به تأسی از حافظ شیرازی14 مخاطب را به این تشویق میکند که آداب عشق را از عاشق بپرسد نه از فقیه:
ز من بپرس تو آداب عشق را نی ز فقیه |
| از آنکه علم و ادب را ادیب میداند
|
|
| (همان: 73)
|
2-1-20. تشویق مخاطب به داشتن سینه و دل صاف و عاری از کینه
زندگی فقط در سایۀ مهربانی، عطوفت و گذشت دوام میآورد. از این گذشته حقد و کینه تا پیش از آنکه بعد اجتماعی بیابد و بر زندگی دیگران تأثیر مفنی بر جای بگذارد، درون کینهجو را ویران میکند و آرامش او را زایل میسازد. اساساً حقد و کینه محصول مستقیم تناقضهای درون و از نشانههای بیماری نفس است (توحیدیان، 1404: 110).
نخستین دیده کن روشن به نور سینۀ صافی |
| که تا بینی کلیمآسا شناسی قدس در سینا
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 13)
|
دلا تا کی ز نادانی همه نقش جهان بینی |
| صفا ده دیدۀ خود را که تا دیدار جان بینی
|
چو دل از در خرم شد دل از دلدار برتابی |
| چو قلب از عشق صافی شد، جهان اندر جنان بینی
|
|
| (همان: 186)
|
دل به آب مژه و آه جگر صافی کن |
| تا چو آیینۀ پاکیزه مجلّی بینی |
|
| (همان: 190)
|
بیرون سپید و دل سیهی همچو آینه |
| یکرنگ و صاف گرد و رها کن منافقی
|
|
| (همان: 194)
|
عشق جز پرتو ولایت نیست |
| جز صفای دل و عنایت نیست
|
|
| (همان: 252)
|
2-1-21. تشویق مخاطب به وحدت و برحذر داشتن از کثرت
اندیشه و تفکر وحدت وجودی یا وحدت در عین کثرت، در کنار مبحث تجلی، بهعنوان امهات معارف عرفانی، در شکلگیری تمامی مکاتب عرفانی و بالاخص عرفان ایرانی- اسلامی از گذشته تا به حال، نقش مهم و اساسی را ایفا کرده است. عارفان وحدتاندیشی چون بایزید بسطامی، جنید بغدادی، حلاج، شبلی و...، دربارۀ اندیشۀ وحدت وجودی داد سخن ادا کردهاند. این اندیشه و باور عرفانی، بهطور گسترده و جامع در قرن ششم هجری، توسط ابنعربی با عرفان عملی و نظری وی، وارد عرصۀ عرفان اسلامی گردیده، همو بود که مبانی این نگرش عمیق عرفانی را استحکام بخشیده، اصول و قواعد آن را بر پایۀ قوانین و معیارهای استواری وضع کرد. بعد از او این اندیشه و باور عرفانی، بهوسیلۀ شاگردان و پیروانش از قبیل صدرالدین محمد قونوی، عبدالرزاق کاشانی، مؤیدالدین جندی، داوود قیصری، سید حیدر آملی، شاه نعمتالله ولی، شمس مغربی، فخرالدین عراقی، عبدالرحمن جامی و دیگران مطرح گردیده است (ر.ک: توحیدیان، 1387: 87-94). خوارزمی با تأسی از مکتب عرفانی ابنعربی و پیروان وی، در تشویق مخاطب به وحدت و برحذر داشتن از کثرت گوید:
بر در و دیوار کثرت آتش دل چون زنی |
| یابی از توفیق حق بر بام وحدت نردبان
|
|
| (منصور حلاج، 1375: 146)
|
اگر خواهی که ره یابی به خلوتخانۀ وحدت |
| ز اُنس اِنس دل بگسل چو جن از خلق پنهان شو
|
|
| (همان: 161)
|
ز کثرت جان خرّم را غم و اندوه میزاید |
| به وحدت آی تا خود را همیشه شادمان بینی
|
|
| (همان: 186)
|
گر به باران نگری، قطره فزون است از حد |
| چون به دریا برسد، خود همه دریا بینی
|
|
| (همان: 190)
|
و نیز 191، 201، 221، 231، 236 و 253.
2-1-22. ترغیبِ مخاطب به این نکتۀ والای عرفانی که انسان، آیینۀ حق است
خوارزمی به تبعیت از پیشینیان عرفانی و عرفای همعصر خویش15 مخاطب را به این نکتۀ عرفانی دعوت میکند که انسان آیینۀ حق است:
[1] . استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد سلماس، دانشگاه آزاد اسلامی، سلماس، ایران
تاریخ وصول: 20/11/1403 تاریخ پذیرش:25/03/1404