زیبایی¬شناسی کاربرد حرف عطف «واو» در اشعار سعدی شیرازی
الموضوعات :
حلما اللهویردی
1
,
حسین آریان
2
,
تورج عقدایی
3
,
مهری تلخابی
4
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران. نویسنده مسئول: Arian.h@iau.ir
3 - گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی ،زنجان، ایران.
4 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
الکلمات المفتاحية: حرف عطف «واو», سعدی شیرازی, زیباییشناسی.,
ملخص المقالة :
مبحث حروف از مباحث مهم و تأثیرگذار زبان فارسـی است که اختلاف نظرهای فراوانی در آن دیده میشود. آثار سعدی جلوهگاه قابل ملاحظهای برای نمایش اقسام حروف ربط با معنای و کارکردهای گوناگون هستند. در این پژوهش اشعار سعدی از منظر زیباییشناسی کاربرد حرف عطف «واو» مورد بررسی قرار میگیرد. روش انجام این پژوهش به صورت توصیفی- تحلیلی و به صورت فیشبرداری بوده و اطلاعات مورد نیاز نیز از منابع کتابخانهای استخراج شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که حروف و من جمله حرف ربط «واو» در اشعار سعدی اهمیت خاصی دارند. اما وی در استفاده از حروف زیادهروی نکرده است. حرف ربط «واو» در اشعار سعدی بیشتر در دو حوزۀ نقشآفرینی دستوری و کارکرد معنایی به کار رفتهاند. سعدی با آگاهی تمام از قابلیتها و ظرفیتهای حرف ربط «واو» توانسته است انبوهی از معانی دشوار را در قالب این حرف به روشنی بیان کند. حرف ربط «واو» نقشها و معانی متفاوتی در اشعار سعدی به خود میگیرد، سعدی حرف ربط «واو» را در بهترین و مناسبترین محل خود برای ظهور معانی و یافتن نقشهای مورد نظر خویش قرار میدهد.
منابع و مآخذ
- انوری، حسن و حسن احمدی گیوی( 1374) دستورزبان2، ویرایش دوم، تهران: فاطمی
-دشتی، علی( 1338) قلمرو سعدی، تهران: انتشارات کیهان
-سعدی ، مصلح الدین( 1361) غزلیات سعدی، با تصحیح حبیب یغمایی، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی
-_________________( 1380) کلیات سعدی، با تصحیح محمدعلی فروغی، چاپ دوم: تهران: نشر نامک
-صادقی، مهدی؛ یدالله جلالی پنداری؛ محمدرضا نجاریان ( 1399) لطافت غزلوار در قصاید سعدی، کاوشنامه، شمارۀ 47، صص 153-188
-صیادکوه، اکبر؛ آسیه رئیسی(1395) کارکردهای گسترۀ حرف «واو» در گلستان سعدی، فصلنامۀ هنر زبان، دورۀ 2، شمارۀ 1، صص: 5-32
-فرشیدورد، خسرو( 1392) دستور مفصل امروز، تهران: سخن
-قریب، عبدالعظیم؛ محمدتقی بهار؛ جلال الدین همایی؛ بدیع الزمان فروزانفر؛ رشید یاسمی( 1380) دستور زبان پنج استاد، تهران: اشرفی
-مبارک، وحید؛ مریم رحمانی( 1387) تحول کارکردهای حروف اضافه و ربط در زبان فارسی، پژوهشنانۀ فرهنگ و ادب، شمارۀ 6، صص: 199-218
- موحد، ضیاء، ( 1374) سعدی، چاپ دوم، تهران: طرح نو
-ناتل خانلری، پرویز( 1400) دستور زبان فارسی، تهران: توس
-نوح پیشه، حمیده( 1387) معانی ویژۀ حروف در شعر سعدی، نشریۀ سعدی شناسی، شمارۀ 7، صص: 130-176
-وحیدیان کامیار، تقی( 1382) دستور زبان فارسی 1، تهران: سمت
زیباییشناسی کاربرد حرف عطف «واو» در اشعار سعدی شیرازی
حلما اللهویردی 1
دکترحسین آریان 2 «
دکترتورج عقدایی 3
دکترمهری تلخابی 4
چکیده
مبحث حروف از مباحث مهم و تأثیرگذار زبان فارسـی است که اختلافنظرهای فراوانی در آن دیده میشود. آثار سعدی جلوهگاه قابلملاحظهای برای نمایش اقسام حروف ربط با معنا و کارکردهای گوناگون هستند. در این پژوهش اشعار سعدی از منظر زیباییشناسی کاربرد حرف عطف «واو» مورد بررسی قرار میگیرد. روش انجام این پژوهش بهصورت توصیفی ـ تحلیلی و بهصورت فیشبرداری بوده و اطلاعات موردنیاز نیز از منابع کتابخانهای استخراج شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که حروف و منجمله حرف ربط «واو» در اشعار سعدی اهمیت خاصی دارند. اما وی در استفاده از حروف زیادهروی نکرده است. حرف ربط «واو» در اشعار سعدی بیشتر در دو حوزۀ نقشآفرینی دستوری و کارکرد معنایی به کار رفتهاند. سعدی با آگاهی تمام از قابلیتها و ظرفیتهای حرف ربط «واو» توانسته است انبوهی از معانی دشوار را در قالب این حرف بهروشنی بیان کند. حرف ربط «واو» نقشها و معانی متفاوتی در اشعار سعدی به خود میگیرد، سعدی حرف ربط «واو» را در بهترین و مناسبترین محل خود برای ظهور معانی و یافتن نقشهای موردنظر خویش قرار میدهد.
کلیدواژهها: حرف عطف «واو»، سعدی شیرازی، زیباییشناسی.
1-بیان مسأله
«آموختن دستور هر زبان، آگاهی علمی به آن زبان است. این آگاهی منشأ بسیاری از عملکردهای درست زبانی است؛ عملکردهایی از قبیل استفادۀ مناسب و منطقی از زبان بهعنوان ابزار ساماندهندۀ فکر و ذهن، آموزش درست زبانهای بیگانه و توفیق در برقراری ارتباط گفتاری و نوشتاری؛ و مسلماً آن که زبان را بهتر میشناسد بهتر میتواند از آن استفاده کند.»( وحیدیان کامیار، 1382: 1)
فرشیدورد دستور زبان را دارای فواید زیر میداند: 1ـ کمک به زبانآموزی؛ 2ـ تثبیت زبان و جلوگیری از تحول هرجومرجآفرین آن؛ 3 ـ کمک به یادگیری عروض و نقد ادبی؛ 4 ـ کمک به آموزش علوم دیگر؛ 5 ـ تقویت فرهنگنویسی؛ 6 ـ بالا بردن سطح اطلاعات عمومی؛ 7ـ گسترده شدن و رهبری زبان؛ 8 ـ کمک به لغتسازی و وضع اصطلاحات علمی و فنی؛ 9 ـ کمک به تدوین قواعد املا؛ 10 ـ فهم و تفسیر متون کهن.( ر.ک: فرشیدورد، 1392: 32 ـ 31)
یکی از گونههای کلمه در زبان، حروف است که نسبت به دیگر گونهها گسترۀ محدودتری دارند و بیشتر دستورنویسان زبان فارسی برای آنها طبقهبندیهای مختلفی ارائه کردهاند که در اکثر آنها، حروف را در سه دستۀ ربط، اضافه و نشانه جای دادهاند. در بین انواع حروف اعم از حروف اضافه، اسنادی و ربط، حروف ربط کارکردهای معنایی متعددی دارند. حروف ربط ظرفیتهای متفاوتی دارند و برای نمایش ساختاری روابط منطقی مفاهیم در متن باید آموخته شوند.
حروف ربط از اجزای مهم دستور زبان است که بهرغم آن که در ترکیب جملهها، فضای کوچکی را میگیرد، اما نقش مهمی در دستور و شبکۀ معنایی ایفا میکند. حروف ربط معمولاً درصدد پیوند دادن دو واژۀ هممعنی یا دو جمله یا دو عبارت به قصد ایجاد همپایگی و وابستگی هستند. تقریباً تمامی دستورنویسان تعاریف یکسانی از حرف ربط ارائه دادهاند و آن را کلماتی میدانند که دو کلمه یا دو جمله یا دو عبارت را به یکدیگر ربط و پیوند دهند.(ر.ک: احمدی و گیوی، 1374: 17 ؛ خانلری، 1400: 77؛ قریب، 1380: 117) با بررسی تعاریف متعددی که دستورنویسان در کتب خویش از مبحث حرف ارائه دادهاند، میتوان به این جمعبندی رسید که تمامی آنان، حرف را واژهای میدانند که معنای مستقلی ندارد و تنها زمانی که در یک جمله یا همراه یک کلمه از آن استفاده شود، دارای معنا میشود.
در متون ادبی میتوان انواع جملاتی را مشاهده کرد که با حروف ربط به همدیگر پیوند یافتهاند و با بهرهگیری از نقش دستوری، جملۀ بعد یا دومی را وابستۀ جملۀ اولین کردهاند. اهمیت حروف چه آنجا که در حوزۀ زبان نمود مییابند و منجر به نقشآفرینی دستوری میشوند و چه آنجا که بهعنوان معنینمای، تعقید و پیچیدگیهای لفظی را از یک جمله یا عبارت برطرف میکنند، همواره مدّ نظر متقدمان و بزرگان شعر و ادب فارسی بوده است. بهعلاوه ظرفیت چندگانۀ حروف در گسترۀ معنا نیز امکان استفاده از مفاهیم متعدد حروف را برای شاعران زبردست فراهم کرده است.
سعدی شیرازی که از بلیغترین و گشادهزبانترین سخنوران زبان فارسی محسوب میشود، از این امکان بالقوۀ حروف بسیار بهره برده است، بهگونهای که رویکرد وی به این تکنیک نه از سر تفنن و طبعآزمایی و نه از سر بیمایگی و بیسبکی، بلکه از روی تعمد و اصرار بوده است، زیرا او از رموز و زیباییهای استفاده از حروف در مواقع لزوم بهخوبی آگاه بوده و از آن بهعنوان یک امتیاز و شاخصۀ سبکی بهره برده است. در این پژوهش به بررسی کاربرد حرف عطف «واو» در اشعار سعدی از منظر زیباییشناسی پرداخته میشود.
1-1-هدف پژوهش
این پژوهش قصد دارد به بررسی انواع کارکردهای معنایی و ادبی حرف ربط «واو» از منظر زیباییشناسی بپردازد و حرف ربط «واو» را در اشعار سعدی از منظر زیباییشناسی مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. مهمترين هدفی که اين پژوهش دنبال میکند تلاش برای بازخوانی معنیِ تکواژ يا واژۀ «و» و بازشناسی کارکردهای زبانی و ادبی آن در اشعار سعدی شیرازی است.
1-2-ضرورت و اهمیت پژوهش
این پژوهش از این جهت حائز اهمیت است که علاوهبر آشنایی با انواع کارکردهای حرف ربط «واو» در اشعار سعدی و نقش آنها در انتقال معانی، ما را به درک بیشتر اشعار سعدی رهنمون میشود و گوشهای از زیباییهای سرودههای این شاعر را برای خواننده به نمایش میگذارد.
1-3-روش پژوهش
این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی کوشیده است به بررسی موضوع زیباییشناسی کاربرد حرف عطف «واو» در اشعار سعدی شیرازی بپردازد. گردآوری دادهها در این جستار از طریق فعالیت کتابخانهای صورت گرفته است.
1-4-پیشینۀ پژوهش
تاکنون پژوهشهای بسیاری دربارۀ زیباییشناسی آثار سعدی منتشر شده است، اما بسیاری از پژوهشها به بررسی « جمله» در آثار سعدی پرداختهاند؛ درحالیکه به نظر میرسد لازم باشد از واحدهای کوچکتر مانند حروف آغاز نمود تا به واحدهای بزرگتر رسید. اما متأسفانه تنها چند پژوهش به بررسی حروف در اشعار سعدی اختصاص یافته است: نوحپیشه( 1387) در مقالۀ «معانی ویژۀ حروف در شعر سعدی» به معانی فراوان حروف اضافه و ربط در اشعار سعدی پرداخته است و صیادکوه و رئیسی( 1395) به بررسی کارکردهای گسترۀ حرف «واو» در گلستان سعدی پرداخته و بسیاری از گونههای «واو» را که دستورنویسان در کتب خویش ثبت کردهاند در گلستان استخراج نمودهاند.
2-یافتهها
3-1-معانیِ ویژة حرف عطف «واو» در اشعار سعدی
تعمق در متون ادبی نشان میدهد که حروف ربط در دو حوزۀ مهم جایگاه ارزشمندی دارند؛ یکی از این موارد، در حوزۀ زبان آشکار میشود. حروف ربط با نقشی که ازلحاظ دستوری در جملهها ایفا میکنند، کارکرد مهم خود را به نمایش میگذارند. دومین نقش مهم آنها، بهعنوان ابزاری برای بیان مفاهیم و معانی مشخص میشود. حروف ربط در متون ادبی میکوشند ابهامات و غوامض الفاظ را از یک جمله بزدایند و مخاطب را در درک یک متن، بیشازپیش یاری دهند.
برای حرف ربط «واو» میتوان به «مفاهیم اضراب، تفسیر و تشریح، تعلیل، حال، مترادف(اگر) برای شرط، مترادف (واو)، عطف، مقصود و منظور، نتیجه، استدراک، مقایسه، مترادف( چنانکه) ، مترادف (چندانکه)، مترادف لیکن، مترادف که، مترادف یعنی که، شک و تردید، تاکید و ... اشاره کرد که مفهوم حروف ربط در متون ادبی و غیرادبی را شامل میشوند.»( مبارک و رحمانی، 1387: 216)
در معنای حرف عطف بین کلمات، ترکیبات و جملات:
حرف ربط «و» يکی از تکواژهای پرتکرار زبان فارسی است. اين صورت زبانی که از عوامل پیونددهندۀ همپايهساز به شمار میرود، تکواژی دستوری است که در ساخت واژههای بسیط دخالتی ندارد، اما در ساخت واحدهای بزرگتر، از قبیل واژه، صورت کلمه، گروه يا جمله نقشی دستوری را در زبان ايفا میکند. اين کلمه در شمار سازههای ربطی و اختیاری زبان است و در صورت کاربرد، واحدهای مختلف زبانی را، از کوچکترين تا بزرگترين واحد، به هم پیوند میدهد و در فرايند واژهسازی و ساخت جملههای غیربسیط (از نوع مرکب) مؤثر است. همچنین در گسترش و باهمآيیهای معنايی، و انسجام و پیوستگی متن نقش ويژه دارد و خود نیز، از ديدگاه معنیشناسی، همچون ديگر واحدهای نظام واژگانی، مشمول فرايندهای ترکیب و انتخاب، تقابل، انتقال، حذف، افزايش و کاهش معنايی، توسیع و تخصیص معنايی و ... میگردد و در گونههای مختلف زبان ازجمله زبان ادب قابلبررسی است.
حرف ربط «و» از منظر کارکردهای دستوری يک همپايهسازِ پرکاربرد است که دو يا چند مقولۀ دستوری يا دو يا چند جمله و عبارت را همپایۀ يکديگر میسازد؛ ازاينرو در ساخت جمله و ساخت واژه و پیوند گروههای نحوی نقشی اساسی دارد و بهعنوان يک عنصر نحوی نهتنها در نحو زبان، که در هر دو دستگاه نحو و صرف زبان رفتوآمدی آزاد و مفید دارد که شناسايی گروه نحوی از سازههای صرفیِ مرکبِ حاصل از اين عنصر نحوی يکی از مسائل پراهمیت دستور زبان فارسی است و در متون ادبی بهويژه شعر سعدی اين مسأله ازاينجهت که يکسانانگاری ساخت نحوی و سازۀ صرفی در پیشبردِ اهداف معنی پراکنیهای مبتنی بر زيبايیشناسی به اوج میرسد، بسیار حائز اهمیت است.
وفایی معنای عطف را که «در فارسی مجزّا از ديگر معانی «و» معرفی میشود» متأثر از زبان عربی میداند که با حروف ربط فارسی برابری میکند. (ر.ک: وفايی، 1391: 214)
من ندانستم از اول که تو بیمهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
(سعدی، 1368، 2/744: غزل 509)
در معنای حروف اضافه
خطیب رهبر در شرح خویش بر غزلیات سعدی، هرگاه «و» را در معنای حروف اضافه گرفته است، مقولۀ آن را نیز جزء حروف اضافه دانسته است:
بیزاری دوستان دمساز تفریق میان جسم و جان است
(سعدی، 1368، 1 / 124: غزل 79)
در معنای حرف اضافۀ « از» : تفریق جسم از جان
من ترک وصال تو نگویم الا به فراق جسم و جانم
(همان،2/617: غزل 418)
در معنای حرف اضافۀ « از» : فراق جسم از جان
سعدیا، عشق نیامیزد و عفت با هم چند پنهان کنی آواز دهل زیر گلیم؟
( همان،2/637: غزل 432)
در معنای حرف اضافۀ « با» : عشق با عفت نمیسازد.
ما نتوانیم و عشق پنجه در انداختن قوّت او میکند بر سر ما تاختن
( همان،2/670: 456)
در معنای حرف اضافۀ « با» :
ما با عشق نمیتوانیم پنجه در اندازیم.
در معنای ملازمت و همراهی
گر آستین دوست بیفتد به دست من چندانکه زندهام سر من و آستان دوست
(همان،1/154: غزل 101)
آب حیات من است خاک سر کوی دوست گر دو جهان خرمی است، ما و غم روی دوست
(همان،1/160: غزل 160)
در معنای استبعاد و استفهام
در این معنا بیشتر به شکل استفهام به کار رفته است:
من از کجا و نصیحت کنندگان بیهدهگوی؟ حکیم را نرسد کدخدایی بهلول
(همان،1/513: غزل 350)
لب سعدی و دهانت ز کجا تا به کجا این قدر بس که رود نام لبت بر دهنم
( همان،2/603: غزل 409)
در معنای فوریت
گرم عذاب نمایی به داغ و درد جدایی شکنجه صبر ندارم، بریز خونم و رستی
(همان،2/764: غزل 522)
گله از فراغ یاران و جفای روزگاران نه طریق تست ،سعدی، کم خویش گیر و رستی
(همان،2/766:غزل 523)
در معنای مقابله
مثل زیرکان و چنبر عشق طفل نادان و مار رنگین است
(همان، 1/131 : غزل 85)
چشم اگر با دوست داری، گوش با دشمن مکن عاشقی و نیکنامی سعدیا، سنگ و سبوست
(همان، 1/136: غزل 88)
صبر دیدیم در مقابل شوق آتش و پنبه بود و سنگ و سبوی
(همان، 2/918: غزل 630)
در معنای استدراک و اضراب ( ولی، اما، ...)
آنچه محققان زبان و ادب فارسی و ازجملۀ آنها، خطیب رهبر زير عنوان «استدراک» به «و» فارسی نسبت دادهاند، برآمده از نگاه تطبیقی به کاربرد حروف عطف در زبان عربی است. استدراک در نحو زبان عربی برای رفع ابهام ناشی از کلام سابق استفاده میشود و لغاتی که به اين امر اختصاص يافته، حروفی مانند «اما، ولی، لکن، لیکن، ولیکن و ...» است. در زبان فارسی از اين حروف هم برای رفع ابهام از کلام سابق استفاده میشود. (ر.ک: تقیپور، 1395: 25) اما از آنجا که حرف «و» فارسی در ساختهای متنوع به تنهايی از عهدۀ همۀ اين معانی بر میآيد، برخی ازجمله تقیپور گمان میبرند که «و» در اين مفهوم «از کارکرد اصیل و معروف خود يعنی عطف، فراتر رفته و افادۀ استدراک میکند.»( همان: 25) اما در واقع اين نوع کاربرد از زمرۀ همان کارکردهای مفهومی «تقابل و تصحیح» در همپايهسازی است که فرشیدورد برای «و» برشمرده که در نمونههای زير نمايان است:
در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش ما هیچ نگفتیم و حکایت به در افتاد
(سعدی، 1368، 1/230: غزل 155)
همه عالم سخنم رفت و به گوشت نرسید آری آنجا که تو باشی، سخن ما نرود
(همان، 1/388: غزل 264)
از همه باشد به حقیقت گریز و ز تو نباشد که نداری نظیر
(همان، 1/448: غزل 305)
سر می نهم که پای برآرم ز دام عشق وین کی شود میسرم، ای دوست دست گیر
(همان، 1/451: غزل 307)
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
(همان، 2/759: غزل 519)
یکی زهرۀ خرج کردن نداشت زرش بود و یارای خوردن نداشت
(سعدی، 1363 ، باب دوم: 95)
در معنای حالیه( درحالیکه)
کیست آن ماه منور که چنین میگذرد تشنه جان میدهد و ماء معین میگذرد؟
(سعدی، 1368، 1/ 263: غزل 179)
آستین از چنگ مسکینان گرفتم درکشد چون تواند رفت و چندین دست دل در دامنش
(همان، 1/478: غزل 327)
نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول در سرای به هم کرده از دخول و خروج
(همان، 1/514: غزل 351)
تومیروی و مرا چشم ودل به جانب توست ولـی چـه سـود کـه جـانب نگـه نمیداری؟
(همان،2/824: غزل 565)
به کنجی درون رفت و بنشست مرد جگر گرم و آه از تف سینۀ سرد
(سعدی، 1363 ، باب دوم: 93)
در معنای کسرۀ اضافه
حرف ربط «و» در پیوندِ واحدهای زبان برای گسترش گروههای نحوی، در مواردی ازجمله پیوند مقولههای صفت با صفت و قید با قید، با نشانۀ اضافه تقابل دارد و در پیوند واحدهای اين دو مقوله، تفاوتی در کاربرد اين دو ديده نمیشود و میتوانند بهجای يکديگر به کار روند.(ر.ک: فرشیدورد، 1394: 202 ـ 141)
رواست گر همه خلق از نظر بیندازی که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر خویش
(سعدی، 1368، 1/498: غزل 341)
باغ و لالستان چه باشد؟ آستینی برفشان باغبان را گو بیا، گر گل به دامن میبری
(همان، 2/833: غزل 572)
در معنای قید زمان
يکی از مقولههايی که در لغتنامۀ دهخدا برای «و» در نظر گرفته شده و در پژوهشهای جديد هم به آن پرداخته نشده، «قید» است. (دهخدا،1377، ج15 ذیل واژه)
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است
(سعدی، 1368، 1/ 124: غزل 87)
در بیت بالا میتوان بعداز حرف ربط «و» واحدی در رديف مفهومیِ «خاصه» را کاهش يافته فرض کرد که البته میتواند بر بار معنايی شعر هم بیفزايد.
در معنای اضراب و ترقی ( در معنای البته)
کامران «واو البتۀ » فارسی را معادل آن دانسته و حرف مقابل آن را از نظر بار معنايیِ منفی، « لا بل» که معادل «نه البتۀ» فارسی است، در نظر گرفته است. (ر.ک: کامران، 1388: 48) حمیديان آن را «واو مقارنه» خوانده است. (ر.ک: حمیديان، 1392، ج4: 3180)
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست به خاک پای تو و آن هم عظیم سوگند است
(سعدی،1368، 1/ 93: غزل 60)
خطیب رهبر «و» را در بیت زير از سعدی، اضراب خوانده و «بلکه» معنی کرده که در واقع آن را کاهشيافته تلقی کرده و به ساختار بازگردانده است. (همان، 2/ 885)
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
(همان، 2/884: غزل 607)
در معنای: «در مقابل آن، درازای آن» :
دعات گفتم و دشنام اگر دهی، سهل است که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
(همان، 1/ 42: غزل 25)
وفـا کـردیم و بـا مـا غـدر کـردند برو سعدی که این پاداش آن است
(همان، 1/ 126: غزل 81)
چو سعدی عشق تنها باز و راحت بین وآسایش به تنها ملک میراند که منظوری نهان دارد
(همان، 1/ 251: غزل 170)
لایق سعدی نبود این خرقة تقوی و زهد ساقیا، جامی بده و این جامه ازسر برکنش
(همان، 1/ 48: غزل 327)
نترسد که نعمت به مسکین دهند وزان بار غم بر دل این نهند؟
(سعدی، 1363، باب دوم: 85)
در معنای بیان تردید مترادف «یا» :
گیرند مردم دوستان، نامهربان و مهربان هر روز خاطر با یکی، ما خود یکی داریم و بس
(سعدی،1368، 1/465: غزل 317)
توآن نه ای که دل از صحبت توبرگیرند و گـر ملول شوی صاحبی دگـر گیرنـد
(همان، 1/342: غزل 231)
گر سر برود، فدای پایت مرگ آمدنی است دیر و زودم
(همان، 2/555: غزل 378)
در معنای «درعینحال»:
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را
(همان، 1/8 : غزل 5)
راست خواهی، نه حلال است که پنهان دارند مثل ایـن روی و نشاید کـه بـه کس بنمایی
(همان،2/735: غزل 503)
در معنای: «درنتیجه، برای همین»:
قوم از شراب مست و ز منظور بینصیب من مست از او چنان که نخواهم شراب را
(همان، 1/16 : غزل 9)
شاهد آیینه ست و هرکس را که شکلی خوب نیست گـــو نگـــه بســـیار درآیـــینۀ روشــن مـکـن
(همان،2/ 687: غزل 468)
یقین، مرد را دیده بیننده کرد شد و تکیه بر آفریننده کرد
(سعدی، 1363، باب دوم: 88)
در معنای«حتی»:
بیا و گر همه بد کرده ای که نیکت باد دعـای نیکـان از چشم بـد نگهبـانـت
(سعدی،1368 ، 1/220: غزل 148)
من از این هر دو کمانخانۀ ابروی توچشم بـرنگـیرم و گـرم چشم بـدوزنـد بـه تـیر
(همان، 1/455: غزل 309)
در معنای«همچنان که»:
رسید نالۀ سعدی به هرکه در آفاق و گر عبیر نسوزد، به انجمن چه رسد؟
(همان، 1/279: غزل 190)
گرم حیات بماند، نماند این غم وحسرت و گر نمیرد بلبل، درخت گل بِبر آید
(همان، 1/413: غزل 281)
آواز دُهــل نـهـان نـمـانـد در زیر گلیم و عشق پنهان
(همان، 2/ 658: غزل 447)
حرف ربط «واو» به شکل مرکب مخفف
ساخت «ور»، «وگر»،
فرشیدورد احتمال میدهد که دو ساخت «ور» و « وگر» ترجمۀ «ولو» و « وَ ان» عربی باشند که در عربی به معنای اگرچه هستند.( ر.ک: فرشید ورد، 1394: 47 ـ 346) اگرچه تقیپور این «و» را زائد میداند.( ر.ک: تقیپور، 1394: 176)
ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم وگر مقابله بینم که تیر میآید
(سعدی،1368، 1/424: غزل 288)
شب هجران دوست ظلمانی است ور برآید هزار مهتابش
(همان،1/468: غزل 319)
ساخت: «ورچه» و «وگرچه»
هزار سرو به معنی به قامتت نرسد وگرچه سرو به صورت بلند بالایی است
(همان، 1/171: غزل 113)
گرچه بخواند، هنوز دست جزع بر دعاست ورچه براند، هنوز روی امید از قفاست
(همان، 1/73: غزل 48)
ساخت « ور زانکه»
»ور زانکه»صورتی است برآمده از «گر زانکه» و از حروفی است که در متون دورۀ رشد و تکوين زبان فارسی از جمله شعر رودکی ديده میشود و در ادوار بعد ترک شده است .(ر.ک: غلامرضایی، 1391: 42)
دل رفت و صبرو دانش ، ما ماندهایم و جانی ور زانکه غم غم توست، آن نیز هم برآید
(سعئی،1368، 1/417: غزل 283)
ساخت « وگرنه»، « ورنه»، « ورنی»
» وگرنه» و «ورنه» مخفف «و اگرنه»هستند که نسبت به اصل خود، در ساخت جملات شرطی در زبان فارسی فعالتر به نظر میرسند. اين گونه از حروف ربط، در قیاس با «اگر»، علاوهبر شرط، از مفهوم تعلیل نیز بهرهمند هستند. اين ساخت در قیاس با ساخت بینشانِ جملۀ شرطی در زبان فارسی، با تأکید بیشتری همراه است؛ بر شرط اصرار بیشتری دارد و تحقق نتیجۀ شرط در آن ملموستر است و گاه حرف استثنای «مگر»، و گاه جملهوارهای امری/ طلبی، تأکید را افزونتر میکنند. البته توزيع جملۀ شرط و نتیجۀ شرط در اين ساختار با ساخت بینشان جملههای شرطی تفاوتی ندارد؛ با اين توضیح که جملۀ نتیجه به دنبال جملۀ شرط میآيد و «تصوير گونگیِ ترتیب» در بازتاب رابطۀ علت و معلولیِ مفهومی، در تحقق «شرط» و «نتیجه»، در اين ساخت هم قابل مشاهده است.(ر.ک: گلفام، 1397: 110)
آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس آدمی خوی شود، ورنه همان جانور است
( سعدی، 1368، 1/103: غزل 66)
ساخت « وین»، « وینان»، «وینچه»
آنکه مرا آرزوست، دیر میسر شود وینچه مرا در سر است، عمر در این سر شود
(همان،1/396: غزل 269)
من قلب و لسانم به وفاداری و محبت وینان همه قلبند که پیش تو لسانند
(همان، 1/365: غزل 249)
ساخت «وان» ، «وانکه»، « وانچه»، « وانگه»
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی، بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را
(همان،1/14 : غزل 8)
ساخت «وز»
«اين حرف از ترکیب "وَ" و "ز" مخفف حرف اضافۀ "از" به دست آمده است. از منظر آواشناسی واجهای v و z هر دو واکدار و سايشی هستند، v سایشی لب و دندانی، و z لثوی است. در تولید آوای اين نشانۀ زبانی، لب و دندان و لثه مشارکت دارند؛ دندانهای بالا لب را برای تولید v میفشارند، دهان اندکی باز میشود تا واج واکهای a را بسازد و سپس دندانهای بالا و پايین روی هم سايیده میشوند تا z شکل بگیرد و فرايند ساخت «وز» تکمیل شود.» (صفوی، 1391: 102-103)
آری خوش است وقت حریفان به بوی عود وز سوز غافلند که جان در مجمر است
( سعدی،1368، 1/101: غزل 64)
کاربرد نحوی حرف ربط «واو» در اشعار سعدی
ضیاء موحد، شعر سعدی را « شعرگفتاری» میداند که در آن بار صنایع لفظی در این شعر بر دوش کلام و اندیشه است و شاعری می تواند آن را بنویسد که بر «زبان» تسلط داشته باشد. (ر.ک: موحد، 1374: 165) همین تسلط او بر زبان باعث شده است که در کاربرد حرف ربط «واو» از جنبۀ نحوی نیز موفق عمل کند.
«حروف در زبان مانند شخصیتهای یک نمایش هستند که میتوانند هرلحظه نقشهای متفاوتی داشته باشند.»(نوح پیشه، 1387: 4) سعدی نیز مانند کارگردانی ماهر است که در اشعارش نقشهای متفاوتی به حرف ربط «واو» بخشیده است، حتی این حرف را در بهترین و مناسبترین محل خود برای ظاهر شدن و اجرای هرچه بهتر نقش خود قرار میدهد. در واقع هم معنای حرف ربط «واو» و هم نحوۀ ظاهر شدن آن برای سعدی از اهمیت بسیاری برخوردار است.
سعدی نهتنها به معانی مختلف حرف ربط «واو» توجه ویژه داشته و در اشعارش آنها را با هنرمندی به کار برده است، بلکه به نظر میرسد به محل قرارگیری اين حرف در بيت و تناسب وزنی و مکانی آن در دو مصراع نيز اهميت میدادهاست. به اين صورت که در بيشتر موارد اگر حرف «واو» در دو مصراع يک بيت تکرار کرده باشد حتما با آن قرينهسازی وزنی میکند:
گرسياست میكند سلطان و قاضی، حاكماند ور ملامت میكند پير و جوان، آسودهايم
(سعدی،1368، 2/ 639: غزل 433)
در ابیات زیر «و» در نگاه اول «واو عطف» به نظر میرسد، اما با خواندن ادامۀ بیت، خواننده متوجه میشود که درواقع «واو ربط» هستند که دو جمله را به هم پیوند دادهاند، این مسأله تعلیق زیبایی را به وجود میآورد.
روی درخاک رفت و سر نه عجب کـه رود هـم در ایـن هـوس بـر باد
(همان، 1/329، غزل 154)
منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش
(همان، 1/496: غزل 340)
مـن بـر از شاخ امـیدت نتوانم خوردن غـالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
( همان،2/884 : غزل 607)
کاربرد بلاغی حرف ربط «واو» در اشعار سعدی
دشتی معتقد است که «سعدی از آن گویندگانی است که قوت زبان آنها در کیفیت ترکیب جمله هاست نه در توسل به استعاره، تشبیه و سایر صنایع بدیعیه.» (دشتی،1338: 24)؛ اما بااینحال او توانسته است در کاربرد حروف، به خلق زیباییهای ادبی نیز نائل شود. در واقع «ایجاز و سهل و ممتنع بودن زبان سعدی که همگان به آن اذعان دارند و آن را مهمترین هنر سعدی در سطح زبانی به شمار میآورند، در واقع ریشه در رفتار وی با حروف دارد.» ( نوح پیشه، 1387: 3)
خلق تضاد:
تـو ملولی و دوستان مشتاق تو گـریزان و ما طلبکارت
(سعدی،1368 ،1/57: 36)
ز هرچه هست گزیراست و ناگزیراز دوست به قول هرکه جهـان ، مهر برمگیر از دوست
( همان،1/ 147: غزل 96)
درویش را که نام بـرد پـیش پادشاه؟ هیهات از افتقارمن و احتشام دوست
( همان، 1/156: غزل 100)
باد، خاکـی ز مقــام تو بیاورد و ببرد آبِ هرطیب کـه در کلبۀ عطاری هست
(همان،1/168: غزل 111)
سعدیـا گوشهنشینی کن و شاهـدبازی شاهد آن است که بر گوشهنشین میگذرد
(همان،1/264: غزل 179)
چو هرچه میرسد از دست اوست، فرقی نیست مــیان شــربت نــوشـین و تــیغ زهــرآلود
(همان، 1/373: غزل 255)
ناگزیر است تلخ و شیرینش خار و خرما و زهر و جلّابش
(همان،1/468: غزل 319)
نـفسی بـیا و بـنشین، سـخنی بگـوی و بشنو که قیامت است چندان سخن ازدهان خندان
(همان،2/661: غزل 449)
سعدی گاه دو مفهوم متضاد را در تقابل با یکدیگر قرار میدهد و آن را در دو مصراع میآورد، بدین ترتیب ارتباط مصراعها را قوت میبخشد، توجه به جای حروف در شکل گرفتن این هنرمندی اهمیت فراوان دارد و پیوند میان دو مصراع و ارتباط درونی بیت را حفظ میکند.
خلق ایجاز با حذف « واو» عطف :
گاهی حرف «واو» یا جملات پساز آن حذف میشود و این مسأله باعث ایجاد ایجاز میشود.
زهد پیدا، کفر پنهان بود چندین روزگار پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را
(همان،1/18: غزل 10)
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
(همان، 1/154: غزل 101)
خون همهکس ریزی، از کس نبود بیمت جرم همهکس بخشی، از کس نبود باکت
(همان،1/211: غزل 142)
ايجاد تقارن، تقابل، غناي معنايي و موسيقيايي :
حروف معمولاً در بهترین مکان در یک بیت یا مصراع قرارمی گیرند و با ایجاد تقارن به غنای معنا و تناسب موسیقیایی بیت کمک میکنند. «سعدی با ذکاوت شاعرانه در انتقال معنا، تاکید بر مفهوم، انتقال احساس و افزایش موسیقی از نغمۀ حروف تاحدّامکان و اعتدال بهره گرفته و بر لطافت قصاید خود افزوده است.»( صادقی و دیگران ، 1399: 184)
سال وصال با او يک روز بود گويی واكنون در انتظارش روزی به قدر سالی
(سعدی، 1368، 2/ 866: غزل 595)
سعدی در این بیت دو مفهوم متضاد «وصل و انتظار» را در تقابل با یکدیگر قرار میدهد و آن را در دو مصراع میآورد؛ «سال وصل در نظر او یک روز است و روز انتظار، سالی». فعلهای «بود» و «است» که حذف شدهاند «گذشته و حال» و «سیر تاریخی» میان وصل و انتظار را بهخوبی بیان میکنند. حرف «و» در ابتدای مصراع دوم معنی «درحالیکه» میدهد. بیت موسیقی روانی دارد و تکرار صدایِ « ی» واجآفرینی کرده است.
نتیجه
انتخاب حروف و بخشیدن معانی خاص به آن در لطافت زبان سعدی مؤثر است. حروف ربط و در این پژوهش حرف ربط «واو» در اشعار سعدی جلوۀ خاص و ظرفیتهای متنوع و گوناگونی دارند که سعدی در اشعارش از آنها بهره برده است. او از معدود شاعرانی است که به اهمیت کاربرد حروف ربط آگاه است و با استفاده از آنها در اشعارش، معانی سخنش را توسعه بخشیده است. سعدی شیرازی ازآنجاکه به ظرفیتها و قابلیتهای بالقوۀ زبان آگاه است و در استفاده از آن تبحر خاصی دارد، توانسته با بهکارگیری کارکردهای مختلف حرف ربط «واو» هنر خویش را بهزیبایی عرضه کند.
کمتر شاعری مانند سعدی در ادب فارسی میبینیم که در استفاده از حروف موفق بوده و با استفاده از حروف بهنوعی یک سبک شخصی ایجاده کرده باشد. او با استفاده از حرف ربط «واو» تقابل دو موضوع، برابری دو موضوع و ... را به روشنی برای خواننده بیان میکند و بدین شکل از کارکرد حروف استفاده میکند. سعدی از حرف ربط «واو» برای بیان ملازمت، مباینت، ربط بین کلمات و جملات و عبارات و معانی مختلف دیگر استفاده کرده است.
سعدی در اشعارش سعی میکند با استفاده از سپردن انواع معانی و کارکردهای مختلف به حرف ربط «واو» علاوهبر زیبایی بخشیدن به اشعارش، از ظرفیتهای متنوع حرف ربط «واو» استفاده کرده و ابهامات موجود در سخنانش را برطرف نماید. حرف ربط «واو» در نظر سعدی غنیمتی باارزش محسوب میشود که از آن برای حمل معانی و کارکردهای متفاوت بهره برده است. او حتی از تکرار حرف ربط «واو» نیز در ایجاد موسیقی استفاده کرده است. با هنرمندی تمام این حرف را در یک مصراع یا بیت تکرار میکند و یا اینکه در طول یک بیت مناسبترین محل را برای آن در نظر میگیرد و با بخشیدن معانی و کارکردهای متفاوت به آن، به صنایع و آرایههای بسیاری گریز میزند.
سعدی در استفاده از حرف ربط «و» در اشعارش تعادل را رعایت کرده است و با استفاده از این حرف، آرایهها و صنعتهای متنوعی خلق کرده است.
منابع
انوری، حسن؛ احمدی گیوی، حسن،( 1374)، دستورزبان2، ویرایش دوم، تهران: انتشارات فاطمی.
حمیدیان، سعید، (1392)، شرح شوق(شرح و تحلیل اشعار حافظ)، چاپ دوم، تهران: نشر قطره.
دهخدا، علیاکبر، (1377)، لغتنامه، چاپ دوم از دورۀ جدید، تهران: مؤسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
دشتی، علی،( 1338)، قلمرو سعدی، تهران: انتشارات کیهان.
سعدی، مصلح الدین، (1363)، بوستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، چاپ سوم، تهران: انتشارات خوارزمی.
ــــــــــــــــــــــــ، (1368)، دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب رهبر، چاپ سوم، تهران: انتشارات سعدی.
صادقی، مهدی؛ جلالی پنداری، یدالله؛ نجاریان، محمدرضا، ( 1399)، «لطافت غزلوار در قصاید سعدی» ، نشریۀ کاوشنامه، دورۀ 21، شمارۀ 47، صص 188 ـ 153.
صیادکوه، اکبر؛ رئیسی، آسیه،(1395)، «کارکردهای گستردۀ حرف "واو" در گلستان سعدی»، فصلنامۀ هنر زبان، دورۀ 2، شمارۀ 1، صص 32 ـ 5.
فرشیدورد، خسرو،( 1394)، دستور مفصل امروز، تهران: انتشارات سخن.
قریب، عبدالعظیم؛ بهار، محمدتقی؛ همایی، جلال الدین؛ فروزانفر،بدیع الزمان ؛ رشید یاسمی، غلامرضا، ( 1380)، دستور زبان پنج استاد، تهران: انتشارات اشرفی.
کامران، ماشاءالله، (1388)، «نسخهبدلی به نام واو اضراب و ترقی در بیتی از حافظ»، نشریۀ حافظپژوهی، شمارۀ 63، صص 48 ـ 47.
گلفام، ارسلان،(1397)، اصول دستور زبان، چاپ ششم، تهران: سازمان سمت.
مبارک، وحید؛ رحمانی، مریم،( 1387)، «تحول کارکردهای حروف اضافه و ربط در شعر معاصر»، نشریۀ پژوهشنامۀ فرهنگ و ادب، دورۀ 4، شمارۀ 6، صص 218 ـ 199.
موحد، ضیاء، ( 1374)، سعدی، چاپ دوم، تهران: انتشارات طرح نو.
ناتل خانلری، پرویز،( 1400)، دستور زبان فارسی، تهران: انتشارات توس.
نوح پیشه، حمیده،( 1387)، «معانی ویژۀ حروف در شعر سعدی»، نشریۀ سعدیشناسی، شمارۀ 11، صص 176 ـ 130.
وحیدیان کامیار، تقی،( 1382)، دستور زبان فارسی 1، تهران: سازمان سمت.
وفایی، عباسعلی،(1391)، دستور تطبیقی، تهران: انتشارات سخن.
Aesthetics of the Use of the Conjunction "Wow" in the Poems of Saadi Shirazi
Abstract
The topic of letters is one of the important and influential topics in the Persian language, which is subject to many differences of opinion. Saadi's works are a significant platform for displaying various types of conjunctions with different meanings and functions. In this study, Saadi's poems are examined from the perspective of the aesthetics of the use of the conjunction "Wow". The method of this research is descriptive-analytical and in the form of a questionnaire, and the required information has been extracted from library sources. The results of the study show that letters, including the conjunction "Wow", are of particular importance in Saadi's poems. However, he did not overdo it in using letters. The conjunction "Wow" in Saadi's poems is used mostly in two areas: grammatical role-playing and semantic function. Saadi, with full awareness of the capabilities and capacities of the conjunction "wow", has been able to clearly express a multitude of difficult meanings in the form of this word. The conjunction "wow" takes on different roles and meanings in Saadi's poems, Saadi places the conjunction "wow" in its best and most appropriate place for the emergence of meanings and finding the roles he wants.
Keywords: Conjunction "wow", Saadi Shirazi, Aesthetics,
[1] helma.a@gmail.com حلما اللهویردی دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران
[2] arian.amir20@gmail.com دکترحسین آریان دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران. نویسنده مسئول
[3] Dr.aghdaie@gmail.com دکترتورج عقدایی دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی ،زنجان، ایران
mehri.t@gmail.com دکترمهری تلخابی استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران 4
تاریخ ارسال 19/11/1403 تاریخ پذیرش22/12/1403