اصناف ایمانورزی در رمان برادران کارامازوف اثر فئودور داستایفسکی
الموضوعات :فاطمه ثقفی 1 , مریم بختیاریان 2
1 -
2 - استادیار واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی
الکلمات المفتاحية: داستایفسکی, ایمان, برادران کارامازوف, امر متعالی, اخلاق عملی ,
ملخص المقالة :
ایمانگرایی در طول تاریخ تفکر، همواره مسئلهای مهم و چالشبرانگیز بوده است. فئودور داستایفسکی نویسنده و اندیشمند قرن نوزدهمی روسیه، کوشیده تا با بازتعریف ایمان و اخلاق دینی مبتنی بر مسیحیت، میان وجود انسانی و امر متعالی ارتباط برقرار کند. از منظر او اصل ایمان مقدمهای بر دین، اخلاق عملی و وصول به امر متعالی است که موجب عشق همهشمول و پذیرش مسئولیت همگانی میشود. مقوله اصناف ایمانورزی، مهمترین دغدغه او در آخرین اثرش، رمان برادران کارامازوف است. شخصیتهای اصلی این رمان برحسب نوع ایمانورزی، معنای زندگی را درمییابند و به تبع آن اخلاق عملی متفاوتی از یکدیگر دارند. داستایفسکی اصناف متفاوت ایمان را، با ترسیم شخصیتهای وجودی متفاوت برمیشمارد و از این طریق مسیرهای مختلف رسیدن به امر متعالی را نمایان میسازد. او با طرح این مسئله، تلاش می کند میان ایمان و اخلاق پیوند برقرار کند و کنش و تفکر حاصل شده از این پیوند را مورد ارزیابی قرار میدهد. داستایفسکی با توصیف اصناف ایمانورزی در رمان برادران کارامازوف، باورهای دینی خود را، به تجربههای عینی قابل تصور تبدیل کرده و ایمان را مبنای اخلاق عملی و تنها راه ارتباط با امر متعالی میداند.
ابراهیمی، زانیار، (1401)، دلداده زمین؛ برادران کارامازوف به روایت هیوبرت دریفوس، چاپ سوم، تهران: هرمس#
ستیور، دان آر.، (1393)، فلسفه زبان دینی، ترجمه ابوالفضل ساجدی، چاپ دوم، قم: ادیان#
اندرسون، سوزان لی، (1393)، فلسفه داستایفسکی، ترجمه خشایار دیهیمی، چاپ سوم، تهران: طرح نو#
-، (1398)، فلسفه کییرکگور، ترجمه خشایار دیهیمی، چاپ دوم، تهران: نشر نو با همکاری نشر آسیم#
بیشاب، جان و ایمزبری، ریچارد، (1394)، ایمان و ایمانگرایی؛ دانشنامه استنفورد، ترجمه مریم خدادادی، چاپ اول، تهران: ققنوس#
پترسون، مایکل و دیگران، (1379)، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، چاپ سوم، تهران: طرح نو#
تراویا، هانری، (1388)، زندگی و نقد آثار داستایفسکی، ترجمه حسینعلی هروی، چاپ دوم، تهران: نیلوفر#
جونز، مالکوم، (1382)، "داستایفسکی و دین"، ترجمه ضیاء تاجالدین، مجله اندیشه، س 2، ش 7و8: 173-0140#
حسینی، آزاده و میرانی، ارسطو و میر، محمدعلی، (1399)، "رابطه دین و اخلاق در داستان برادران کارامازوف از فئودور داستایفسکی، فصلنامه علمی جستارنامه ادبیات تطبیقی، س 4، ش 12: 98-0114#
داستایفسکی، فئودور، (1386)، ابله، ترجمه سروش حبیبی، چاپ چهارم، تهران: چشمه#
------، (1403)، برادران کارامازوف، ترجمه صالح حسینی، چاپ بیست و دوم، تهران: ناهید، جلد 1و2#
------، (1392)، برادران کارامازوف، ترجمه پرویز شهدی، چاپ چهارم، تهران: مجید، جلد 1و2#
------، (1393)، دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده، ترجمه ابراهیم یونسی، چاپ دوم، تهران: معین، جلد 1-3#
دباغ، سروش، (1394)، فلسفه لاجوردی سپهری، چاپ اول، تهران: صراط#
ژیلسون، اتین، (1389) ، تاریخ فلسفه مسیحی در قرون وسطا، ترجمه رضا گندمی نصرآبادی، چاپ دوم، تهران: سمت#
شرفی، آرمین و اعوانی، شهین، (1397)، "بررسی جایگاه مساله شر در آثار داستایفسکی و تحلیل پاسخهای او به این مساله"، فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز، د 8، ش 3: 86-0108#
علوی تبار، هدایت و محبتی، مریم، (1391)، "معنای زندگی از دیدگاه داستایفسکی"، پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت)، س ، ش1: 125-0150#
قنبری، حسن و رستمی، یداله، (1396)، "بنیانگذاران ایمانگرایی جدید: کیرکگور و ویتگنشتاین"، اسفار، س 3، ش 5: 61-080#
کاتوو، ژاک، (1398)، داستایفسکی و روند خلاقیت ادبی، ترجمه شاهپور عظیمی، چاپ اول، تهران: نیلوفر#
کار، ادوارد هلت، (1387)، داستایفسکی؛ جدال شک و ایمان، ترجمه خشایار دیهیمی، چاپ سوم، تهران: طرح نو#
کیوپیت، دان، (1396)، دریای ایمان، ترجمه حسن کامشاد، چاپ اول، تهران: فرهنگ جاوید#
گروسمان، لئونید، (1386)، داستایفسکی؛ زندگی و آثار، ترجمه سیروس سهامی، چاپ اول، تهران: نیکا#
مالکوم، نورمن، (1395)، نگاه دینی ویتگنشتاین، ترجمه علی آخوندزاهد، چاپ دوم، تهران: گام نو#
مجتهدشبستری، محمد، (1385)، تاملی در قرائت انسانی دین، چاپ دوم، تهران: طرح نو#
محبتی، مریم . علیزمانی، امیرعباس، (1391)، "معنای زندگی از دیدگاه داستایفسکی"، مجله فلسفه و کلام اسلامی، س 45، ش 1: 171-0197#
ملکیان، مصطفی، (1377)، تاریخ فلسفه غرب، چاپ اول، قم: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، جلد 1و4#
نصری، امیر، (1402)، پوست در برابر پوست؛ خوانش جنایت و مکافات، چاپ چهارم، تهران: چرخ#
------، (1401)، در آغاز رنج بود؛ خوانش برادران کارامازوف، چاپ دوم، تهران: چرخ#
#Cicovacki, Predrag (2012), Dostoevsky and the Affirmation of Life, London: Transacoin Publishers.
Nielson, Kai (2007), The Routledge companion to philosophy of Religion, Chad Meister and Poul Copan (eds), UK: .#Routledge
فلسفه / علمیپژوهشی سال بیستم، بهار و تابستان 1402، صفحه 127 - 103
04 اصناف ایمان ورزی در رمان برادران کارامازوف اثر فئودور داستایفسکی 1
فاطمه ثقفی
دانشجوی دکترای فلسفه هنر، گروه فلسفه، دانشکده حقوق، الهیات و علوم انسانی، واحد علوم و تحقیقات،
دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
fsaghafi89@yahoo.com
مریم بختیاریان
استادیار گروه فلسفه، دانشکده حقوق، الهیات و علوم انسانی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
maryam.bakhtiarian@yahoo.com
ایمانگرایی در طول تاریخ تفکر، همواره مسئلهای مهم و چالشبرانگیز بوده است. فئودور داستایفسکی نویسنده و اندیشمند قرن نوزدهمی روسیه، کوشیده تا با بازتعریف ایمان و اخلاق دینی مبتنی بر مسیحیت، میان وجود انسانی و امر متعالی ارتباط برقرار کند. از منظر او اصل ایمان مقدمهای بر دین، اخلاق عملی و وصول به امر متعالی است که موجب عشق همهشمول و پذیرش مسئولیت همگانی میشود. مقوله اصناف ایمانورزی، مهمترین دغدغه او در آخرین اثرش، رمان برادران کارامازوف است. شخصیتهای اصلی این رمان برحسب نوع ایمانورزی، معنای زندگی را درمییابند و به تبع آن اخلاق عملی متفاوتی از یکدیگر دارند. داستایفسکی اصناف متفاوت ایمان را، با ترسیم شخصیتهای وجودی متفاوت برمیشمارد و از این طریق مسیرهای مختلف رسیدن به امر متعالی را نمایان میسازد. او با طرح این مسئله، تلاش می کند میان ایمان و اخلاق پیوند برقرار کند و کنش و تفکر حاصل شده از این پیوند را مورد ارزیابی قرار میدهد. داستایفسکی با توصیف اصناف ایمانورزی در رمان برادران کارامازوف، باورهای دینی خود را، به تجربههای عینی قابل تصور تبدیل کرده و ایمان را مبنای اخلاق عملی و تنها راه ارتباط با امر متعالی میداند.
واژگان کلیدی: داستایفسکی، ایمان، برادران کارامازوف، امر متعالی، اخلاق عملی.
1. مقدمه
اهمیت ژانر رمان2 به عنوان هنر و تاثیری که در فراخ کردن زیست جهان انسان امروز دارد، برساخته از اموری است که در دوران جدید سر برآوردهاند. از قرن هفدهم و هجدهم به بعد است که با ژانر رمان و اهمیت آن مواجه میشویم. عامل مهم و سرنوشتساز در این زمینه، محوریت یافتن مفهوم فردیت3 در جهان جدید است. از فلسفه پسادکارتی به اینسو، مفهوم سوژه4 (به عنوان انسان سوژه آگاه در این جهان) مطرح شد که اقتضائات آن با مقولاتی نظیر فردیت ارتباط وثیقی پیدا کرد. به نوعی میتوان گفت رمان ژانری است که دغدغهها، تلاطمها، بیمها و امیدهای انسان را به تصویر میکشد و با پررنگ شدن مفهوم فردیت در جهان جدید، مورد توجه قرار گرفته است. امروزه رمان این مجال را فراهم میکند که هویتهای متفاوتی را کشف کنیم، آینهوار خودمان را در آن ببینیم یا با ظرفیتی که انسان میتواند داشته باشد، آشنا شویم.
فئودور داستایفسکی، نویسنده و اندیشمند قرن نوزدهمی روسیه، با تصویر کردن شخصیتهای متفاوت و موقعیتهای جامعالاطراف، توانسته این آینه را مقابل انسان امروز ترسیم کند. آثار متنوع و تاملبرانگیز او، آمیزهای از فلسفه، اخلاق، زیباشناسی و الهیات است. اهمیت او در ادبیات، دین و تفکر مدرن، موجب شده تا روسیه مدرن با اندیشه او و برخی از همعصرانش شناخته شود. زندگی و ایمان مبتنی بر مسیحیت داستایفسکی از یک سو و نقدهای جدی او بر کنشهای مادیگرایانه نهادهای دینی ارتدوکسی از سوی دیگر، فصل مستقلی را در باب رابطه دین و اخلاق میگشاید. یکی از درونمایههای بنیادین در فهم الهیات و اخلاق داستایفسکی ایمان است. تلقی او از ایمان بیشتر احوال ایمانی، تلاطمهای وجودی و اگزیستانسیال است که افراد از سر میگذرانند. از این جهت، از منظر او چه بسا فردی سالها ذیل یک دین از ادیان ابراهیمی، زندگی خود را سامان ببخشد، اما بدین معنا مومن نباشد؛ یعنی پارهای از عادات را مدنظر خود قرار دهد و حتی زیست دینی داشته باشد، اما ایمانورزی را به عنوان دغدغه وجودی تجربه نکند. او معنای مشخصی از ایمان را مراد میکند که حول احوال وجودی میچرخد. این موضوع، بحثی ارزشمدارانه نیست، بلکه تنها نکات روششناسانه داستایفسکی را در باب ایمان روشنتر میکند.
برادران کارامازوف5 که آخرین اثر و منسجمترین رمان داستایفسکی است و در منابع و متون مختلف به عنوان وصیتنامه او از آن یاد شده است، به نیکی این پیوند را عیان میکند. رمان داستان سه برادر و پدر آنهاست. داستان که در فرصت زمانی محدودی میگذرد، روابط پیچیده اعضای این خانواده را روایت میکند. تلقی داستایفسکی از ایمان در این رمان، واقعگرایانه است. او اخلاق عملی را از مظاهر ایمانورزی و پیوند با ساحت قدسی میداند که بر مبنی اخلاق مسیحی، مهمترین نمود آن عشق به «دیگری» و پذیرش مسئولیت همگان است. مبتنی بر همین اندیشه، هر کدام از شخصیتهای اصلی برادران کارامازوف، بر مبنای یکی از اصناف ایمانورزی ترسیم شدهاند و به همین سبب، تلاطمهای وجودی و اخلاق عملی متفاوتی از هم دارند. این پژوهش تلاش میکند تا با واکاوی در اخلاق عملی و دغدغههای وجودی شخصیتهای اصلی رمان، نوع ایمانورزی آنها را بررسی کند.
1-1. پیشینه تحقیق
تاکنون در هیچ پژوهشی به صورت منفک و مجزا، به انواع متفاوت ایمانورزی شخصیتهای آثار داستایفسکی پرداخته نشده است. به این اعتبار، پژوهش حاضر برای نخستین بار تلاش میکند تا با واکاوی دغدغههای وجودی، تجربهها و اندیشههای شخصیتهای اصلی رمان «برادران کارامازوف»، به بازنمایی آرای داستایفسکی پیرامون ایمان و وجوه متفاوت آن دست یابد.
پیش از این، با توجه به تاکید داستایفسکی به مقولههای اخلاقی و دینی، پژوهشگرانی به این سویه از آثار او توجه کردهاند. جونز (1382)، در مقاله «داستایفسکی و دین»، داستایفسکی را به عنوان رماننویسی مسیحی معرفی میکند و بیشتر اختلافنظرهایی را که درباره سرشت دین در دیدگاه او وجود دارد، معطوف به نسبت ایمان به بیایمانی در ادبیات داستانی وی دانسته است. حسینی، میرانی و میر (1399)، در مقاله «رابطه دین و اخلاق در داستان برادران کارامازوف از فئودور داستایفسکی»، نقش مقولات عقل و تجربه واقعگرایی را، در شکلگیری باورهای دینی داستایفسکی مورد بررسی قرار داده است. دین و ایمان را در نزد او، از ویژگیهای مابعدالطبیعی و نیروی کاریزمانیک مسیحی برمیشمارد و امید و انگیزه را پدیدهای فیزیکی و معنوی میداند. علویتبار و محبتی (1391)، در مقاله «معنای زندگی از دیدگاه داستایفسکی»، معنای زندگی را از منظر او به عنوان یک مومن واقعی مورد بررسی قرار داده است که دو اصل ایمان به خدا و اخلاق را معنابخشِ زندگی و جهان میداند. از این منظر، همه انسانها تعالیطلب هستند و بدون وجود خدا، هستی بشریت پوچ و بیمعناست. اخلاق نیز به عنوان امری معنابخش به زندگی، مورد توصیه داستایفسکی قرار گرفته است.
دلیل تمایز این پژوهش با سایر مقالهها، رویکرد روششناختی آن است. بررسی ایمان در رمان برادران کارامازوف در این تحقیق، از منظر کفر و جنبه دینی (فقهی) نیست، بلکه مراد بررسی احوال ایمانی، تلاطمهای وجودی و اگزیستانسیال، چگونگی ارتباط با امر متعالی و به تبع آن گوناگونی اخلاق عملی است.
پژوهش حاضر از نوع نظری و کیفی است. با استناد به منابع کتابخانهای از روش توصیفی-تحلیلی استفاده شده است. مطالعه موردی با استفاده از کتاب برادران کارامازوف اثر فئودور داستایفسکی انجام شده و چارچوب نظری برآمده از اگزیستانسیالیم ایمان به مثابه تجربه وجودی است.
1-2. بیان مسئله
فلاسفه و دینپژوهان در هر سده، تعاریف متفاوتی را از ایمان عرضه کردهاند که به مدد آنها میتوان مفهوم ایمان را در طول زمان بررسی کرد. اما در هنر و ادبیات، شاید شاخصترین شرح پیرامون ایمان و وجوه متفاوت آن، مربوط به آثار فئودور داستایفسکی باشد. او به دلیل تجربه مبارزات سیاسی در دوران حکومت تزار و نیز اشراف به متون مقدس، از منظری دیگر به مقوله ایمان و ارتباط آن با اخلاق پرداخته است. داستایفسکی به عنوان اندیشمندی که با آموزههای ارتدوکسی آشنایی دارد، دین و اخلاق را در آینه ایمان تعریف میکند و خوانشهای متفاوتی از آن را ارائه میدهد. شرح او از وجوه مختلف ایمانورزی، موجب کنشهای متفاوتی از شخصیتهای آثارش میشود.
هدف پژوهش حاضر، کاوش در اصناف ایمانورزی و به تبع آن اخلاق عملی متفاوت شخصیتهای اصلی رمان برادران کارامازوف است. سوالات اصلی که در این پژوهش مطرح میشوند، عبارت است از:
1. ایمان و پیوند آن با اخلاق، در اندیشه داستایفسکی چه جایگاهی دارد؟
2. اصناف مختلف ایمانورزی در شخصیتهای اصلی رمان برادران کارامازوف، چه کنش و تفکری را در پی دارد؟
1-3. اهمیت و ضرورت تحقیق
ایمان از جمله مفاهیم مهم انسانی است که در گستره ادیان ابراهیمی و ادبیات فلسفی و عرفانی به آن پرداخته شده است و متفکران و نویسندگان در برهههای مختلف زمانی آن را به طرق گوناگون تعریف کردهاند. برخی آن را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمیدانند و برخی دیگر آن را به عنوان امری دینی، با کمک گرفتن از قرائن و براهین قابل کاوش میدانند. در این میان فئودور داستایفسکی، با بازتعریف مفهوم ایمان و بازنمایی شقوق مختلف آن، رویکرد متفاوتی را در پیش گرفته است. او در رمان برادران کارامازوف، با بیان اندیشه و کنشهای متفاوت شخصیتهای اصلی، سعی در ارائه اصناف ایمانورزی و رابطه متفاوت هر صنف با اخلاق عملی را دارد. داستایفسکی در این رمان، از منظری تازه به مقوله ایمان مینگرد و آن را مبنای پیوند با امر متعالی و نیز اخلاق عملی میداند. خوانش این اثر از این زاویه، پنجره تازهای را پیرامون نقش کاربردی ادبیات در عرصه مقولات فراادبی و باورهای اعتقادی میگشاید.
1-4. مفاهیم تخصصی تحقیق
ایمان از ریشه یونانی (pistis) گرفته شده و بنابر جامعترین مفهوم آن، به معنای توکل6 است. تمایز اولیهای که در مفهوم ایمان وجود دارد، تلقی آن به عنوان نوعی حالت و کنش است. ایمان ممکن است حالتی باشد که فرد در آن قرار دارد یا به آن وارد میشود؛ همچنین ممکن است ذاتاً دربردارنده کاری باشد که فرد انجام میدهد. ادیان الهی ایمان را هم به عنوان موهبتی الهی و هم به عنوان چیزی که مستلزم واکنش انسانیِ رضا و توکل است میدانند، تا آنجا که ایمان افراد چیزی است که آنها در خصوص آن هم قابل7 و هم فاعل هستند (بیشاب و ایمزبری، 1397: 17-10). ایمانگرایی همانگونه که مفهومی قابل بحث در گستره ادیان ابراهیمی و ادبیات عرفانی و فقهی است؛ از نظرگاههای فلسفی و کلامی هم مورد کاوش قرار گرفته و میتوان احکام و قابلیت آن را از هم بازشناخت.
بعضی ایمان را از جنس عقیده و باور میدانند و مؤلفههای غیرمعرفتی را در پیدایش آن دخیل میشناسند. فرد ایمانگرا از این منظر به گزارههایی نظیر «خدا وجود دارد» باور دارد و آن را موجه و متعلق به معرفت خود میانگارد. برخی دیگر فرد ایمانگرا را دارای احوال باطنی و اگزیستانسیال میدانند که در اثر مواجهه با امر متعالی گونهای از خشیت را تجربه میکند. اما گونههای دیگری هم از ایمان یافت میشود که در آنها احوال وجودی متفاوتی راه داشته باشد (دباغ، 21:1394). برای روشن شدن تلقی واضح از مقوله ایمانگرایی و تعیین حدود و ثغور آن، انواع گوناگون ایمانورزی را از هم جدا کرده و آنها را به پنج دسته تقسیم میکنیم.
1-4-1. ایمان از نوع معرفت
این تلقی از ایمان، از نوع گزارهای8 است. گزارهای که شامل صدق و کذب میشود. میتوان محتوای صدق آن را به گفتگو گذاشت و آن را ارزیابی معرفتی کرد. برای مثال فرد ایمانگرا کسی است که بتواند برای گزارهای نظیر «خدا وجود دارد»، دلیل ارائه دهد تا بهایندلیل، گزاره ذکر شده را موجه دانسته و آن را در شاکله معرفتی خود جای دهد. متکمان مسیحی و مسلمان نظیر توماس آکوئیناس9 و خواجه نصیر طوسی، ایمان را چنین پنداشته و درونمایه معرفتی محکمی برای آن قائل بودند (دباغ: 211:1394).
1-4-2. ایمان از نوع شور وجودی
این جنس از ایمان، از جنس تلاطمهای وجودی، اگزیستانسیال و شور و شوق است و در آن هم قبض وجودی و هم بسط وجودی تجربه میشود. این نوع از ایمان رابطهای با استدلالورزی و مقولات معرفتی ندارد. فرد ایمانگرا با رغبت در ورطه ایمان قدم میگذارد و در جستجوی تجربه کردن فراز و نشیبهای وجودی است. تلاطمهای ایمانی، در این نوع از ایمانورزی، جزئی فرعی نیست، بلکه بخشی از اصل احوال ایمانی محسوب میشود. سورن کیرکگارد10 با طرح مفهوم «جهش ایمانی» ایمانورزی را امری خردگریز و بدون دلیل میداند و فرد ایمانگرا را، در مسیر رسیدن به امر قدسی، مشتاق و امیدوار مییابد (اندرسون، 109:1385).
1-4-3. ایمان از نوع شک
در این نوع از ایمان، فرد دغدغه امر متعالی را دارد، اما ذهن و ضمیر او پر از ابهام و سوال است. در تقسیمبندی فقهی نمیتوان ایمان و شک را در کنار هم قرار داد، زیرا فرد یا در وادی ایمان است و یا از آن خروج کرده است. اما از سوی دیگر میتوان گفت زمانی که فرد دغدغههای ایمانی و سوالات جدی پیرامون امر قدسی داشته باشد؛ رو به حقیقت گشوده و در مسیر ایمان است.
1-4-4. ایمان از نوع حسرت
این نوع از ایمانگرایی فرد را در موقعیتی وجودی قرار میدهد که هستی را عاری از ساحت قدسی تجربه میکند، اما ذهن و ضمیر او از اندیشیدن به ساحت قدسی خالی نیست. او در آرزوی این است که با تحول در احوال وجودیاش، در ساحت قدسی زیست کند. در این جنس از ایمانورزی، فرد از وادی ایمان خارج نشده است، زیرا در ذهن او مقوله ساحت قدسی و اندیشیدن به آن وجود دارد. احوالی که از اواخر عمر دیوید هیوم11 نقل شده، از جنس این نوع احوال ایمانی است (دباغ، 1384 :218-219).
1-4-5. بیایمانی
مادامی که فرد، در هریک از شقوق ذکر شده از ایمان قرار گیرد، از وادی ایمان خارج نشده است؛ اما زمانی که حتی دغدغه زیستن در ساحت قدسی را نداشته باشد و نه تنها تعلق خاطری به امر متعالی ندارد، بلکه آن را غیرموجه بداند؛ از وادی ایمان خارج شده است. فرد بیایمان گشودگی خود را نسبت به حقیقت از دست داده است و یاس در معنای تخالف با ایمان او مینشیند. برتراند راسل12 از نمونههای خداناباورانی بودکه خداباوری و آرای ایمانگرایی را نقد معرفتی میکرد.
2. بحث اصلی
ساحت قدسی و چگونگی ارتباط با آن یکی از مهمترین دغدغههای داستایفسکی و زمینه تحولات اساسی در زندگی او بوده است. او هم در زمان کودکی که با آموزههای دینی و خواندن متون مقدس ارتدوکسی پرورش یافت و هم در دورانی که زندانی بود، کتاب مقدس را همیشه به همراه داشت. بدین سبب، آثار او امکان خوانش جدیدی را در ادبیات روسیه فراهم ساخت و پیوند تازهای را میان اخلاق و زیباییشناسی به وجود آورد.
دین برای داستایفسکی، تنها پارهای از اصول و عقاید نیست، بلکه راهی برای رسیدن به ایمان است. ایمانی که از منظر آن به جهان مینگرد و آن را راهی برای رسیدن به اخلاق مورد نظرش میداند. اخلاق از منظر او پذیرش مسئولیت در قبال «دیگری» است. تجربه او از پذیرفتن مسئولیت همه شمول، اصل امر متعالی را در حکم یک واقعیت در خود جای داده است. این مسئولیتپذیری، عشقی یکپارچه را به دنبال دارد که قادر است تمام انسانها را به وحدت برساند (ایوانف،29:1385-28).
جمله «هر کدام از ما در قبال گناه دیگران مسئولیم و من بیشتر از همه» نقل قولی است که بارها در رمان برادران کارامازوف تکرار میشود و نشان دهنده مقوله «دیگری» است. این مسئولیت همه شمول و عشق به کل هستی، ریشه در ایمان مسیحیت دارد. از دیدگاه داستایفسکی، دیانت و در مرکز آن ایمان، زمینه عمل اخلاقی را موجب میکند؛ و تعلقخاطر ایمانی و اعتقاد به جاودانگی روح، انگیزه را برای باید و نبایدهای اخلاقی، با محوریت «دیگری» فراهم میسازد. بر این مبنا، مهمترین ایدهای که در آینه آثار او نمود پیدا کرده، چگونگی ارتباط انسان با امر قدسی و انواع تلاطمهای ایمانی و وجودی است که در این مسیر از سر میگذراند. این ایده به شکلی متعارض و متفاوت، در شخصیتهای آثار او ظهور یافته و تبدیل به یکی از موضوعات اساسی رمانهایش شده است (نصری: 253:1401).
یکی از مهمترین دغدغه داستایفسکی، مسئله پیوند انسان با خدا است؛ اما او برای اثبات وجود خدا تلاش نمیکند، چون دین را امری شهودی میداند که در قالب مفاهیم انتزاعی نمیگنجد. همانطور که در برادران کارامازوف بیان میکند ایمانی که به براهین عقلی و معجزات نیازمند است، ایمان واقعی نیست. به نظر او بسیاری از امور، از جمله رابطه با جهان دیگر پنهان از ما هستند، و بر این مبنا وجود الوهی هم خصلتی مبهم دارد. از این منظر داستایفسکی ایمانگرا13 است و ایمانگرایی او بر کلیه آثارش به ویژه برادران کارامازوف سایه افکنده است .(Cicovacki, 2012:231)
2-1. ایمان در رمان برادران کارامازوف
ایمانگرایی در آثار دیگر داستایفسکی نظیر ابله14 نیز مورد توجه واقع شده، اما در برادران کارامازوف این ایده محوریت یافته است. او در این رمان تلاش کرده تا با یافتن فرمی مناسب، تعارضات اساسی زندگی انسان با جهانِ بیمعنایی را، بیان کند. رمان از سویی به ستایش زندگی و معنای آن و از سویی دیگر به رنجها و مصائب آن پرداخته است و بیش از هر اثر وی به «آری گویی به زندگی» و مفهوم رنج و ایمان توجه دارد (نصری: 9:1401). او در این رمان سعی در بازنمایی تجربههای انسانی داشته و از این منظر به دوراهیها و دشواریهای اخلاقی پرداخته است. ایمان، به همراه نقش عاملیت انسان و اراده آزاد او، در این دوراهیهای اخلاقی محوریت یافته و ایمانگرایی در حکم معیاری اساسی برای سنجش وجودی شخصیتها محسوب میشود.
در این بخش شخصیتهای اصلی رمان برادران کارامازوف، بر اساس عاملیت انسانی و اراده آزادشان، ذیل صنفی از اصناف ایمانگرایی تعریف میشوند و کیفیت و شاخصههای اخلاقیشان، مورد بازخوانی قرار میگیرد.
2-1-1. ایوان کارامازوف: ایمانگرایی از نوع معرفت
ایوان اولین فرزند از همسر دوم و دومین پسر مشروع فئودور کارامازوف است. او و برادرش آلیوشا از مادری با گرایشات و تعلقات مذهبی زاده شدهاند، اما میان دو برادر تفاوت و فاصله عمیقی وجود دارد. این ارثیه مادری، موجب پیدایش خصلت یونانی و علاقه به تجرید در ایوان شده و انفعال و گوشهنشینی را در او بنیان نهاده است. او فلسفه و علوم طبیعی خوانده و برخلاف پدرش مقوله دانستن را رد و انکار نمیکند، بلکه قصد دارد با عبور از آن به ساحت عالی برسد. گویی به دنبال استحالهای است که داستایفسکی آن را رستاخیز و تولد دوباره میداند. شغل او «نوشتن واقعههای خیابانی در روزنامهها با امضای شاهد عینی» است. او همهچیز و همهکس را تبدیل به ابژه15 میکند. کار ایوان نگاه کردن و مقامش مقام تماشاگری است. ایوان جهان را همچون صحنه نمایش میبیند و به همین منوال در هیچکدام از مشاهدات هولناک خود در جایگاه شاهد عینی، مداخلهای نمیکند (ابراهیمی، 28:1401).
ایمان او از صنف ایمان معرفتاندیشانه و گزارهای است. او به عنوان شاهدی منفعل، در جستجوی استدلال و علتی برای امور است. ایمان و به تبع آن اخلاق ایوان، برآمده از اخلاق در تفکر غربی است. او به دنبال علت برای رنج کودکان میگردد و چون در جهان عینی دلیلی برای آن نمییابد، دچار بدبینی معنوی میشود. داستایفسکی با ترسیم ایمانگرایی معرفتاندیشانه ایوان، قصد نشان دادن مرزهای محدودکننده اخلاقیات غربی را دارد که موجب تعارضات درونی میشود و هراس و اضطراب را به همراه میآورد. این جنبههای انسانی در نوع ایمان ایوان و ابعاد وجودی او ظهور پیدا کرده و محل جدال خدا و شیطان شده است. ساحت عقلانی در شخصیت ایوان، موجب درگیر شدن او با افکار و عذابهایی شده که به سبب آنها، قادر به آشتی دادن ساحت عقلانی و معنوی خویش نیست. او در واقع با تمرکز بر استدلالهای معرفتاندیشانه خود، مقوله ایمانگرایی و نسبت آن با معنویت را، تیره مییابد، اما سویه اخلاقیاش را حفظ میکند.
داستایفسکی با نشان دادن خللپذیری ایوان در برابر اموری که تنها با جنبههای عینی و استدلالی نمیتوان آنها را پذیرفت یا حل کرد، سویههای رازآلودی از ایمان را مطرح میکند که فهم آنها تنها با ساحت عقلانی میسر نمیشود. عقل برای داستایفسکی صرفا وسیلهای در باب تامل در ارکان ایمان است و به طریقی به بسط ایمان منجر میشود. از این منظر ایمان برآمده از عقل نیست، بلکه بر فهم تقدم دارد. شکها و تعارضات ایوان بر این نکته تاکید دارد که از مسیر عقل نمیتوان به فهم جامعی از معنویت و الهیات رسید. اگر عقل در فهم و تشریح کامل ارکان ایمان توانا بود، در این صورت ایمان غایت خود را از دست میداد (نصری، 228:1401).
ایوان که نماینده قشر منفعتطلب و روشنفکر روسیه است، در این جدال، با کمرنگ شدن سویههای معنویاش روبهرو است. داستایفسکی با روایت «مفتش اعظم» و جمله «اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است»، ایوان را از دایره ایمانورزی بیرون نمیبیند، بلکه به سبب اخلاق معرفتگرایانه غربی، او را دچار تزلزل و تیرگی در فهم ایمان میداند. این مسئله به این نکته اشاره دارد که اگر حسن و قبح اخلاقی را از دیانت و امر متعالی جدا کنیم و آن را تنها به معرفت و امر عینی مرتبط سازیم، امکان فروریختن اخلاق وجود دارد. بدین معنا تعلق خاطر دینی و ایمان به امر قدسی، پشتوانه محکمی برای اخلاقیات است. ایدههای ایوان مخالف افکار عمومی است و نوعی خودمحوری16 را پیش میکشد. او معتقد است که با به محاق رفتن ایمان و جاودانگی روح، هیچ امری دیگر قبیح نیست و اینگونه ربط و نسبت دین و امر قدسی و به تبع آن دین و اخلاق عملی را مطرح میکند.
«برای هر فردی مثل ما، که نه به خدا عقیده دارد و نه به جاودانگی روح، قانون اخلاقیِ طبیعت، باید کاملا تغییر یافته و جایگزینِ قانونِ مذهبیِ قدیمی گردد و بدین طریق خودپرستی که به درجه شقاوت خواهد رسید، نه تنها باید مجاز باشد، بلکه باید به آدمی با موقعیتی که دارد به منزله ضروریترین و عاقلانهترین و حتی عالیترین آرمانها عرضه گردد.» (برادران کارامازوف، 89:1392 - 87)
از منظر داستایفسکی، ایوان از وادی ایمانورزی بیرون نیست، اما نسبت او با علم و تجربیات معرفتی و شناختیاش، سویه استدلالگرایانه را در او پرورش داده و به این سبب دچار معضلات وجودی شده است. ایوان به دلیل همین معضلات وجودی و بیان ایدههایش، از سوی اسمردیاکوف مسبب قتل فئوودور کارامازوف شناخته میشود. او هم خودش را گناهکار میداند، زیرا نیت کشتن پدر را در سر داشته است. داستایفسکی، در اینجا به نقلی از مسیح در انجیل، پیرامون نیت اشاره میکند که نه تنها عمل قبیح، بلکه فکر کردن به آن را هم جایز نمیداند. داستایفسکی متاثر از اخلاق مسیحیت، آشوب وجودی ایوان را به نیت او در فکرش پیوند میزند.
ایوان به دلیل گرایشات معرفتاندیشانهاش، بلاتکلیف است. او خود را از رفتن به ورای عقل ناتوان میداند و این را به صراحت میگوید. گویا ابزاری را برای تعین امر قدسی یا عدم وجود آن نیافته است؛ به بیان دقیقتر دلیلی برای له یا علیه خداوند پیدا نکرده است. ذهن او به بیان خودش، «ذهن اقلیدسی» و «برای این جهان» است. بدین سبب رویکرد ایوان نسبت به مسائل، رویکردی عقلی است. او قصد دارد راهحلی منطقی برای مسئلهای نظیر شر یا رنج بیاید، تا از این طریق وجود خدا را بپذیرد (اندرسون،175:1393).
از دیدگاه داستایفسکی، ایوان از وادی ایمان بیرون نرفته، زیرا جدال شک و ایمان و چگونگی ارتباط انسان با ساحت قدسی، از دغدغههای وجودی او است؛ و به دلیل احوال معرفتاندیشانه و جستجوی عقلی، در وادی ایمان به سر میبرد. ایوان در روند و آیند وجودی است؛ گاهی عالم را خالی از ساحت قدسی میبیند و گاهی تردید میکند و ساحت قدسی را باور میکند. همین دغدغه و روند آونگآسا، به یک معنا دغدغه زیستن ایمانی محسوب میشود، هرچند که با تعالیم ارتدوکس فاصله بسیاری دارد.
2-1-2. آلیوشا کارامازوف: ایمانگرایی از نوع شور وجودی
آلیوشا (با نام اصلی الکسی) سومین پسر مشروع فئودور کارامازوف و برادر ایوان است. ارثیه مذهبی بودن که از مادر به او رسیده، برخلاف برادرش ایوان، موجب گرایش او به امر قدسی شده است. او از سالها قبل در صومعهای به عنوان نوآموز دینی مشغول به آموختن بوده و تنها فرزند فئودور کارامازوف است که از او نفرت ندارد (اندرسون، 163:1393). اخلاقیات آلیوشا برخلاف برادرش ایوان، بر مبنای سنت الهیات ارتدوکس و زندگی توده کشاورز شکل گرفته، که نسل به نسل به او انتقال یافته است. او دچار استحالهای مسیحی از جنس خلوص شده و راهی جز سکوت در برابر قلمرو تاریکی نمیبیند. این راهحل در مواجهه با همکلاسیهایش در مدرسه نمایان میشود. آنها او را دست میانداختند، کلمات رکیک در گوشش فریاد میزدنند، اما او با حجبی غیرمعمولی که سر به افراط میگذاشت، با آنها مواجه میشد. این ویژگی آلیوشا برای همکلاسیهایش نامتعارف بود، ولی او را دوست داشتند. او به نحوی پیشاتاملی زندگی میکند و بدون آگاهی به خصوصیاتش، غرق در زندگی است، برخلاف ایوان که بیرون از زندگی ایستاده و نظارهگر است. آلیوشا بدون اینکه بداند بیباک است و بیباکانه میبخشد (ابراهیمی، 40:1401-39).
ایمان آلیوشا ریشه در اخلاقیات دینی و مسیحیت دارد. تلاطمهای وجودی و قبض و بسطهای اگزیستانسیال درونش موجب شده احوال وجودی ثابتی نداشته باشد. به تعبیر کیوپیت17 ایمان او از جنس دریایی است که دچار جزر و مدهای وجودی میشود؛ بدین سبب، دو مولفه خطرکردن و شورمندی اساس ایمانگرایی او شده است.
داستایفسکی با ترسیم ایمانگرایی آلیوشا، به ترسیم حدود اخلاقی او میپردازد، اما ایمان شورمندانه و دینی او را به منزله خودکنترلی نمیداند، بلکه آن را به عنوان امری در جهت تعالی او معرفی میکند. این باور موجب جدایی اندیشه داستایفسکی از اخلاقباوری غربی شده است. آلیوشا با ایمانگرایی شورمندانه و تلاطمهای وجودی متعلق ایمانش، به دنبال باور نظری و استدلالی نیست. او با میل و اشتیاق به سوی امرمتعالی حرکت میکند. بدون اینکه به عواقب عملی یا انگیزههای فردی فکر کند، میبخشد و مهر میورزد. ایمان شورمندانه و قبض و بسطهای وجودی او، موجب شده تا بدون در نظر گرفتن استدلالهای عقلی، خود را در قبال «دیگری» مسئول بداند و رنج «دیگری» را بر دوش بکشد. او با پذیرش مسئولیت اخلاقی همهشمول، سعی دارد بر وجه کارامازوفیاش غلبه کند.
«تنها کار آلیوشا این است که راهی را خلاف راهی که همه مردم برمیگزینند، انتخاب کرده؛ ولی با همان اقدام سریع و با همان شور و علاقهای که دیگران در راههای انتخابی دیگر از خود نشان میدهند، و به مجردی که به طور جدی به این موضوع اندیشیده، به وجود خدا و فناناپذیری روح ایمان آورده است... به او گفته شده بود: اگر میخواهی به کمال مطلوب برسی آن چه داری به دیگران ببخش و به دنبال من بیا...» (برادران کارامازوف،1392: 45-44)
دو وجه نامتجانس کارامازوفی و دینی-مسیحی آلیوشا، که در صومعه تحتتاثیر پدر زوسیما در شکل گرفته، باعث شده که او به دنبال برقراری ارتباط میان پارههای متناقض وجودش باشد. او به ریسمانی چنگ میزند که نگهدارش باشد. این ریسمان ایمان شورمندانه و بی باکانه اوست که به تعبیر کیرکگارد تعهد نامشروط18 را در او پدید آورده است. همین تعهد نامشروط، از آلیوشا در مقابل وسوسهها محافظت میکند (ابراهیمی، 48:1401).
در حقیقت آلیوشا سعی دارد، برای سر و سامان دادن به زندگی متناهی، با ارتباط و اتصال به امر نامتناهی و متعالی، تعادل را در زندگی خود ایجاد کند. ایمان شورمندانه او سبب میشود تا با آزادی و اختیار وجودیاش، به پذیرش حقیقتی متعالی نائل شود که به این جهان تعلق ندارد. از منظر داستایفسکی، درون انسان محل جدال امور متعارض، یا محل جدال خدا و شیطان است و آگاهی اخلاقی انسان، برآمده از این جدال و انتخاب از میان این امور متعارض است. داستایفسکی دو قانون فردیت و عشق را در دوراهی این انتخاب مطرح میکند. قانون فردیت به محرکهای خودمحورانه، شخصی و مادی متعلق است و قانون عشق به پذیرش مسئولیت در قبال همگان و عشقی بیقید و شرط ارجاع دارد. توجه داستایفسکی با مطرح کردن این دو قانون، به سه ساحت حسی، عقلانی و معنوی است. آلیوشا نمونهای از ساحت معنوی انسان است. او بیانگر نظرگاه اخلاقی داستایفسکی است و به عنوان الگویی برای عشق همگانی برشمرده میشود. به هنگام شک نیز، ایمان او محکم و خللناپذیر است. داستایفسکی با توصیف ایمان شورمندانه آلیوشا، میان اخلاق و دین پیوند برقرار میکند، زیرا وجدان اخلاقی آلیوشا که بر پایه عشق به انسان و اصل مسئولیت در قبال همگان است، به واسطه نوع ایمان او شکل گرفته است (نصری، 227:1401).
این نظرگاه در مقابل دیدگاه استدلالی و ایمان معرفتاندیشانه ایوان قرار میگیرد که برای برای دستیابی به امر متعالی و اثبات وجود خدا، در امور اینجهانی به ویژه شر، به دنبال فهمی از جنس استدلال است. اما ایمان شورمندانه و بیباکانه آلیوشا، به خودی خود سرآغاز فهم است. داستایفسکی با ترسیم ایمانگرایی او، به دنبال ایمان برآمده از فهم نیست، بلکه ایمان آلیوشا را مقدم بر فهم میداند و معرفت عقلی را صرفا وسیلهای برای تامل در ارکان ایمان برمیشمارد. اصل شفقت و پذیرش مسئولیت «دیگری» یکی از مهمترین مولفههای برآمده از اخلاق مسیحیت است که در ایمانگرایی شورمندانه آلیوشا تبلور یافته است (نصری، 229:1401-228).
2-1-3. دیمیتری کارامازوف: ایمانگرایی از نوع حسرت
دیمیتری پسر ارشد خانواده و حاصل ازدواج اول فئودور کارامازوف است. توصیف داستایفسکی از دیمیتری، مجموعهای از صفات متناقض است.
«دیمیتری فئودورویچ مردانه مینمود و نیروی جسمانی فروانی داشت. با این همه، در چهرهاش چیز ناسالمی بود... چشمهایش با حالت او همخوان نبود... کسانی که با او همکلام میشدند گاهی میگفتند: معلوم نیست به چه فکر میکند. کسانی که حالتی اندیشناک و عبوسی در چشمانش می دیدند، از خنده ناگهانیاش یکه میخوردند، چون همان لحظهای که چشمان او غمناک مینمود، خندهاش گواه اندیشههای خوش بود.» (برادران کارامازوف، 100:1392)
تلاش دیمیتری بر این است تا هر دو وجه سفید و سیاه وجودش را در کنار هم حفظ کند، اما راهی برای پیوند این دو بعد متناقض نمییابد. او نه مثل پدرش، فئودور کارامازوف در پی پرتکردن حواس و تمرکز بر جهان مادی است، نه مثل ایوان استدلالگرا و معرفت اندیش است و نه مانند آلیوشا سعی میکند که از گذرگاه تاریکی به روشنی برسد. او سختترین مسیر را انتخاب میکند و سعی دارد تا پارههای متضاد وجودش را کنار هم بگذارد و به موجب همین امر، بیشترین سطح از تناقض را تجربه میکند (ابراهیمی، 75:1401).
شخصیت متناقض دیمیتری، نمایانگر ایمان حسرتگرایانه و آرزومندانه او است. داستایفسکی، با ترسیم تناقض وجودی دیمیتری، تصور از انسانی پرخاشگر و شهوتران را اصلاح میکند. دیمیتری وقتی در حجره پدر زوسیما، توسط پدرش بابت کتک زدن سروان مورد عتاب قرار میگیرد، بیدرنگ از کردهاش احساس پشیمانی میکند. از سخنان او میتوان دریافت که خدا و شیطان در وجودش با هم میجنگند؛ و این جنگ، مسبب ایمان حسرتگرایانه او شده است. این جنگ وجودی و ایمانی، رنجی از جنس پالایش را برای او به همراه آورده است. به سبب همین رنج پالاینده است که زوسیما به او تعظیم میکند. این تعظیم و احترام به خاطر رنجِ قتلی که زوسیما پیشبینی کرده نیست، بلکه به دلیل تلاش و تقلای دیمیتری برای حفظ دو سویه تاریک و متناقض قلب و وجودش کنار هم است (ابراهیمی، 61:1401).
پس از مرگ فئودور کارامازوف و محکوم شدن دیمیتری، او دیگر به دنیایی که در آن جنبش و تکاپو است، تعلق ندارد. پس از واقعه، علیه خودش شهادت میدهد؛ واقعیاتی را که میتواند بیگناهیاش را اثبات کند، دنبال نمیکند و علاقه ای هم به این کار ندارد. او بیرحمانه منافع خودش را نادیده میگیرد، زیرا پس از مرگ پدر، با نگرش انسانی دیگر به آن علایق و منافع مینگرد. رنجهایش را کفاره عادلانه گناهانش میداند و سعی دارد به وسیله آنها به سوی رستگاری حرکت کند (کار، 306:1387).
دیمیتری با توجه به سویه سیاه و سفید و متناقض وجودیاش، جهان را سرد و خاکستری و رازآلود تجربه میکند. به همین دلیل گاه و بیگاه از کردههای خشونتبار خود پشیمان میشود و آونگآسا میان سفیدی و سیاهی در حال آمد و رفت است. او با داشتن ایمان حسرتگرایانهای که در عین حال متفاوت از تلقی متعارف است، به سبب دغدغه زیستن در ساحت قدسی و مایوس نشدن از راه یافتن به آن، از نظر داستایفسکی همچنان ایمانگرا قلمداد میشود.
2-1-3-1. اسمردیکوف: بیایمانی
فئودور کارامازوف علاوه بر سه پسر مشروعش، فرزندی نامشروع به نام اسمردیاکوف (به معنای بوگندو) دارد. اسمردیاکوف از مادری نیمهدیوانه و بیخانمان به دنیا آمده است. اسمردیاکوف نام مشخصی ندارد و همین موضوع موید این نکته است که او اصلا خودی ندارد و به زبانی دیگر، ساحتهای شناختی و عالی در او شکل نگرفته است (ابراهیمی، 65:1401).
اسمردیاکوف در حقیقت، مظهر خامتر، خشنتر و منطقیتر ایوان است. او سعی بر تقلید تفکر ایوان دارد، اما بر مبنای اصول خودش عمل میکند. فئودور کارامازوف به دست اسمردیاکوف به قتل میرسد، اما او ایوان را مسبب این واقعه میداند (کار، 295:1384). وجه استدلالگونه و بیثباتی اعتقادی ایوان پیرامون امر متعالی، به اسمردیاکوف منتقل و موجب القای اندیشه جنایت در او شده است. اما برخلاف ایمان ایوان، ایمان اسمردیاکوف شناختی و معرفتشناسانه نیست. او به سبب ماجرای عجیب تولد و نحوه زیستاش، ظلم پدر و شرایط حاکم بر محیط و روانش، از وادی ایمان خارج شده و ندانمانگار است. او حتی حسرت و دغدغه زیستن در ساحت قدسی را هم ندارد. این ندانمانگاری و عدم طلب ارتباط با امر متعالی، نوعی از کوری را در او پدید آورده که به سبب آن جهان هستی را افسرده مییابد. اسمردیاکوف هرچند از درون تهی است، اما سعی بر آن دارد که بر جلای بیرون بیفزاید (ابراهیمی، 67:1401-66). به همین دلیل او تحتتاثیر ایوان و برای گرفتن تصدیق از او، ایده کشتن پدر را عملی میکند. اسمردیاکوف به سبب عدم پیوند با امر متعالی و خارج بودن از گستره ایمانورزی، به هر استدلالِ این جهانی چنگ میزند و بر این مبنا ایوان را به عنوان نمونهای از عقلانیت اینجهانی میپذیرد. او پس از به قتل، صراحتا ایوان را همدست خود میداند و بر این باور است که ایوان با مطرح کردن ایده «وقتی خدا نباشد همه چیز مجاز است»، این راه را پیش پای او نهاده است.
اسمردیاکوف نه تنها احساس تعلق و دغدغه زیستن در ساحت قدسی را ندارد، بلکه آن را موجه هم نمیداند. خروج از گستره ایمانورزی در چنین نقطهای شکل میگیرد و به زبان کارن آرمسترانگ19 خداناباوری تهاجمی پدید میآید. این خداناباوری تهاجمی و به دنبال آن عدم ایمانورزی به امر متعالی، موجب روی برگرداندن عامدانه اسمردیاکوف از حقیقت شده است. او به دلیل خروج از وادی ایمان، جهان را عاری از امر متعالی میبیند و به تعبیری دیگر مایوس از زیستن در ساحت قدسی است.
2-1-3-2. فئودور کارامازوف: بیایمانی
فئودور پاولوویچ پدر خانواده کارامازوف است. نوع زیست او و گرایشات جسمانی و مادیاش، موجب شده تا قادر به برقراری پیوند میان ساحت اینجهانی و ساحت قدسی نباشد. او با علم به این مقوله، در تلاش است تا حواس خود را پرت کند و فراموش کند که چنین مسئله خطیر و بزرگی را در پیش روی دارد. کسب و کار، زنبارگی و بادهنوشی، سه عنصر مهم برای آسانتر شدن این فراموشی هستند. او این طفرهجویی را در لفافه عمر کوتاه آدمی پنهان میکند (ابراهیمی، 18:1401). همانگونه که در میانه گفتگویی به اسمردیاکوف میگوید:
«احمق جان، بگذار بگویمت که ما همگی در اینجا کمایمانیم، اما تنها از روی بیتوجهی، چون فرصت نداریم... در ثانی، خداوند فرصت بسیار اندکی به ما داده، آدم حتی وقت ندارد خواب سیری بکند، چه برسد به این که از گناهانش توبه کند.» (برادران کارامازوف، 187:1403)
با این حال فئودور کارامازوف احساس گناه و ترس از مجازات را در وجود خود حس میکند. ترس و ابهام وجودی او، مانع از برقراری ارتباط میان پارههای متناقض وجودیاش شده است. او در اوقات ترس و سرد تنهاییاش، از امر متعالی یا عقوبت آخرت یاد میکند؛ ولی برای گریز از این ترس، اصرار به قدم گذاشتن در گستره گناه دارد. او برای سرپوش گذاشتن بر روی عدم ارتباط با امر قدسی، گاهی به انکار پناه میبرد و ترس نداشتن ایمان را، در پوشش صداقتی که گمان میکند خودش بیشتر از دیگران از آن بهره برده، پنهان میکند (ابراهیمی، 19:1401).
«پسر عزیزم الکسی فئودوروویچ، شاید بهتر باشد تو هم بدانی... قصد دارم تا آخر به گناهانم ادامه دهم. چون گناه شیرین است؛ همه از آن بد میگویند، اما آدمها همگی در آن زندگی میکنند، منتها دیگران در خفا انجامش میدهند و من در عیان...» (برادران کارامازوف، 245:1392)
داستایفسکی با طرح طبیعت بنیادین انسان، به پیچیدگی او و تعارضات درونیاش اشاره دارد. از منظر او انسان موجودی مختار است و همین امر موجب مسئولیت پذیری او میشود. او جمع آزادی و مسئولیت انتخاب را زمانی ممکن میداند که همراه با عشق همگانی باشد. از این طریق انسان به پذیرش امر متعالی دست پیدا میکند. ساحتی که به این جهان تعلق ندارد و تنها حقیقتی است که انسان باید خود را با آن تطبیق دهد (نصری: 226-227:1401). فئودور کارامازوف به دلیل دست نیافتن به این حقیقت و عدم برقراری سازش میان دو ساحت اینجهانی و معنویاش، تنها به ساحت حسی و مادی توجه دارد. او راز جهان را درنیافته است. در وادی ایمان نیست، دغدغه زیستن در آن را هم ندارد، اما گاهی از این که حواس خود را پرت جهان مادی میکند، میترسد و احساس گناه میکند. به همین دلیل میخواهد به کسی یا چیزی پنا ببرد. پناه بردن او به مادیات و شهوترانی، بیشتر از ترس نداشتن ایمان است.
اسمردیاکوف و فئودور کارامازوف، هر دو از دایره ایمانورزی بیرون هستند، اما نسبت و نوع برخوردشان با ساحت قدسی متفاوت است. اسمردیاکوف فارغ از امر متعالی و ایمانگرایی است و هستی را تنها در امور اینجهانی معنا میکند. اما فئودور کارامازوف آگاه بر خارج بودن خود از وادی ایمان است و از ترس نداشتن ایمان، به جهان مادی پناه میبرد. بیایمانی اسمردیاکوف با انتقام و خشم به دیگری همراه است و بیایمانی فئودور کارامازوف با ترس و شهوترانی انعکاس مییابد.
داستایفسکی «عشق فعال به دیگری» را ماحصل ایمان میداند و بدون آن پیوند با ساحت قدسی را ناممکن میبیند. از نگاه او عشق و مسئولیت همگانی به عنوان اخلاق عملی، راهی به سوی ایمان است؛ و چون اسمردیاکوف و فئودور کارامازوف در عشق ورزیدن به دیگری، به منزله راهی برای نجات و رستگاری، عاجز هستند، از دایره ایمانورزی بیرون ماندهاند.
3. تحلیل پاسخ داستایفسکی در ضرورت ایمانورزی
از منظر داستایفسکی، ورود به ساحت ایمانورزی، از طریق عمل و با اصلاح زیست فردی امکان میپذیرد و هیچکدام از نظریههای مادی و استدلالی هرچند معقول به نظر برسند، چنین قدرتی را ندارند. اصل بنیادین در ایمانورزی برای او، پذیرش آموزهها یا اصول و عقاید نیست، بلکه اعمال است (مالکوم، 38:1383). فهم ایمان یک رویه عملی و در حقیقت شیوهای از زیستن است (کیوپیت، 281:1376). اعمال و طریقه زیست فرد ایماندار، از طریق عشق به دیگری و بر دوش کشیدن رنج همگانی، موجب پیوند او با ساحت قدسی میشود.
از دیدگاه او، دغدغه ارتباط با امر متعالی در ضمیر همه آدمیان یافت میشود، اما نوع ایمانورزی و اعمالی که در پی آن رخ میدهد، مسیر متفاوتی را برای رسیدن به ساحت قدسی به روی هر کس میگشاید. مطرح کردن اصناف ایمانورزی در شخصیتهای اصلی رمان برادران کارامازوف، نشان دهنده زیست وجودی متفاوت آنها و در نتیجه انتخاب راههای مختلف برای ارتباط با امر متعالی است. او آلیوشا را نمود ایمانورزی اصیل میداند، زیرا بر مبنای اخلاق مسیحی، قبض و بسطهای وجودی را شورمندانه تجربه میکند و استدلالهای اینجهانی را در مقابل امر قدسی جدی نمیبیند. او با ترسیم شخصیت آلیوشا بر این نکته تاکید دارد که با بحثهای نظری و استدلالهای عقلی، کسی نمیتواند شیوه زیست دینی و ایمانگرایی را بپذیرد، بلکه برای فهم این شیوه باید به درون آن پا نهاد و قواعد و اصول ویژه آن را فرا گرفت و به کار بست (Nielsen,2007:424).
اصل مسئولیت در قبال همگان، مؤلفه اصلی نظریه اخلاق داستایفسکی است که وابسته به نگرش ایمانگرایانه او است. نهایت ایمانورزی شورمندانه موجب «وحدت ارگانیک» میشود؛ بدین معنا که من تنها مسئول رفتار خودم نیستم و در قبال دیگران نیز مسئولم. داستایفسکی اینگونه بر پیوند کلیه امور در نظام جهان20 تأکید میکند. این نگاه در مقابل نگرش فردگرایانه ایوان و همسو با رویکرد اخلاقمدارانه دینی آلیوشا است. بر این مبنا با توجه به قدرت ایمان نباید انتظار چیز دیگری را داشت، چرا که ایمان انسان را به عشق همگانی و وصول به ساحت قدسی میرساند (نصری، 230:1401-229).
داستایفسکی رابطه معناداری را میان رنج و گناه پدید میآورد، اما هرگز در دام خطای عامیانه متالهان، که گناه را منشا رنج میدانند، گرفتار نمیشود. او معتقد است که مسئول رنج دیگری بودن، شرط روانیِ ضروری بخشوده شدن گناه است؛ اما این بخشوده شدن نزد دیگران نیست، بلکه فرایندی در وجدان شخص است و از طریق ایمانورزی و پذیرفتن داوطلبانه مسئولیت همگانی میسر میشود. از این طریق نوعی آگاهی پدید میآید که موجب ارتباط با امر متعالی میشود (کار، 301-305:1387).
از منظر داستایفسکی ایمانورزی تنها با عمل نمود پیدا میکند و این عمل با پذیرش مسئولیت همگان پدیدار میشود. در اینجا تراژدی حقیقی فقط با یک جهانبینی عمیقا واقعگرایانه امکانپذیر است و کشمکش تراژیک باید میان اعمالی صورت بگیرد که ریشه در واقعیت دارند. در میان این واقعیات، علاوه بر واقعیت مطلق خداوند، هویتهای ذاتی نیز جای دارند که شخصیتهای انسانی به آنها تعلق دارند. با این وجود داستایفسکی به هیچ وجه شکلها و چهرههای بیرونی را توصیف نمیکند؛ بلکه او در پی آشکار کردن شباهتهای درونی انسانهاست. (ایوانف، 51:1385-49)
4. نتیجهگیری
رمان به عنوان ژانری هنری در جهان امروز، بسیار حائز اهمیت است، زیرا در مسیر کشف هویتهای جدید و پدیدار شدن تلاطمهای وجودی انسان، گام برمیدارد. فئودور داستایفسکی، نویسنده و اندیشمند قرن نوزدهمی روسیه، از رمان به منزله نمایشگر افکار و وجوه متفاوت انسانی بهره گرفته است. مهمترین ایده او در این مسیر، ترسیم دغدغههای وجودی انسان و پیوند آن با دین و اخلاق بوده است. در این پژوهش تلاش شده تا اصناف ایمانورزی و نقش ایمان در چگونگی پیوند دین و اخلاق در واپسین رمان او برادران کارامازوف مورد ارزیابی قرار گیرد. اصناف متفاوت ایمانورزی در این رمان مسیرهای متفاوتی را برای رسیدن به ساحت قدسی و نیز اخلاق عملی، پیش پای شخصیتها میگذارد. داستایفسکی با طرح ایمانورزی شورمندانه آلیوشا که بهره گرفته از اخلاق مسیحی است؛ بر پذیرش مسئولیت همگانی تاکید میکند. او با طرح ایمان معرفتگرایانه ایوان، که بر پایه عقل اینجهانی و استدلالگرایی شناختی است، منتقد علم و تفکر جدید غربی است و آن را برای ارتباط با امر متعالی، مانع بزرگی میداند. عدم برقراری ارتباط میان پارههای متناقض وجودی دیمیتری، موجب ایمان حسرتگرایانه او میشود و این عدم ارتباط، سبب شده تا او علیرغم باور به امر متعالی، در اخلاق عملی و رسیدن به ساحت قدسی موفق نباشد. خروج از وادی ایمانورزی در اسمردیاکوف و فئودور کارامازوف نمود پیدا کرده که هر دو شخصیت به این دلیل، قادر به پذیرش مسئولیت همگانی و عشق به دیگری نیستند و در برقراری ارتباط با ساحت قدسی ناتوان میمانند.
داستایفسکی وجود خداوند را به عنوان امر متعالی، ذات ایمان و مقدم بر هر چیز میداند. او از ایمان بهره میگیرد تا باور به وجود خدا و بازنمایی آن در اخلاق عملی را پدیدار کند. در اندیشه او، خداوند ورای حواس انسانی و فارغ از امور و استدلالهای اینجهانی است؛ اما باورهای ایمانی خود را، با مطرح کردن اصناف ایمانورزی، به تجربههای قابل تصور تبدیل میکند. ایمانی که برآمده از واقعگرایی است و هر نوع از آن، تجربهها و اخلاق عملی متناسب با خود را به دنبال دارد و باعث ارتباط متفاوت با ساحت قدسی و خداوند میشود.
منابع
ابراهیمی، زانیار (1401)، دلداده زمین؛ برادران کارامازوف به روایت هیوبرت دریفوس، چاپ سوم، تهران: هرمس
ستیور، دان آر. (1393)، فلسفه زبان دینی، ترجمه ابوالفضل ساجدی، چاپ دوم، قم: ادیان
اندرسون، سوزان لی (1393)، فلسفه داستایفسکی، ترجمه خشایار دیهیمی، چاپ سوم، تهران: طرح نو
اندرسون، سوزان لی (1398)، فلسفه کییرکگور، ترجمه خشایار دیهیمی، چاپ دوم، تهران: نشر نو با همکاری نشر آسیم
بیشاب، جان و ایمزبری، ریچارد (1394)، ایمان و ایمانگرایی؛ دانشنامه استنفورد، ترجمه مریم خدادادی، چاپ اول، تهران: ققنوس
پترسون، مایکل و دیگران (1379)، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، چاپ سوم، تهران: طرح نو
تراویا، هانری (1388)، زندگی و نقد آثار داستایفسکی، ترجمه حسینعلی هروی، چاپ دوم، تهران: نیلوفر
جونز، مالکوم (1382)، "داستایفسکی و دین"، ترجمه ضیاء تاجالدین، مجله اندیشه، س 2، ش 7و8: 173-0140
حسینی، آزاده؛ میرانی، ارسطو و محمد علی میر (1399). «رابطه دین و اخلاق در داستان برادران کارامازوف از فئودور داستایفسکی»، فصلنامه علمی جستارنامه ادبیات تطبیقی، س 4، ش 12: 98-0114
داستایفسکی، فئودور (1386). ابله، ترجمه سروش حبیبی، چاپ چهارم، تهران: چشمه
(1403). برادران کارامازوف، ترجمه صالح حسینی، چاپ بیست و دوم، تهران: ناهید، جلد 1و2
(1392). برادران کارامازوف، ترجمه پرویز شهدی، چاپ چهارم، تهران: مجید، جلد 1و2
(1393). دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده، ترجمه ابراهیم یونسی، چاپ دوم، تهران: معین، جلد 1-3
دباغ، سروش (1394). فلسفه لاجوردی سپهری، چاپ اول، تهران: صراط
ژیلسون، اتین (1389). تاریخ فلسفه مسیحی در قرون وسطا، ترجمه رضا گندمی نصرآبادی، چاپ دوم، تهران: سمت
شرفی، آرمین و اعوانی، شهین (1397). «بررسی جایگاه مساله شر در آثار داستایفسکی و تحلیل پاسخهای او به این مساله»، فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز، د 8، ش 3: 86-0108
علوی تبار، هدایت و محبتی، مریم (1391). «معنای زندگی از دیدگاه داستایفسکی»، پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حکمت)، س ، ش1: 125-0150
قنبری، حسن و رستمی، یداله (1396). «بنیانگذاران ایمانگرایی جدید: کیرکگور و ویتگنشتاین»، اسفار، س 3، ش 5: 61-080
کاتوو، ژاک (1398). داستایفسکی و روند خلاقیت ادبی، ترجمه شاهپور عظیمی، چاپ اول، تهران: نیلوفر
کار، ادوارد هلت (1387). داستایفسکی؛ جدال شک و ایمان، ترجمه خشایار دیهیمی، چاپ سوم، تهران: طرح نو
کیوپیت، دان (1396). دریای ایمان، ترجمه حسن کامشاد، چاپ اول، تهران: فرهنگ جاوید
گروسمان، لئونید (1386). داستایفسکی؛ زندگی و آثار، ترجمه سیروس سهامی، چاپ اول، تهران: نیکا
مالکوم، نورمن (1395). نگاه دینی ویتگنشتاین، ترجمه علی آخوندزاهد، چاپ دوم، تهران: گام نو
مجتهدشبستری، محمد (1385). تأملی در قرائت انسانی دین، چاپ دوم، تهران: طرح نو
محبتی، مریم . علیزمانی، امیرعباس (1391). «معنای زندگی از دیدگاه داستایفسکی»، مجله فلسفه و کلام اسلامی، س 45، ش 1: 171-0197
ملکیان، مصطفی (1377). تاریخ فلسفه غرب، چاپ اول، قم: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، جلد 1و4
نصری، امیر (1402). پوست در برابر پوست؛ خوانش جنایت و مکافات، چاپ چهارم، تهران: چرخ
------ (1401). در آغاز رنج بود؛ خوانش برادران کارامازوف، چاپ دوم، تهران: چرخ
Cicovacki, Predrag (2012). Dostoevsky and the Affirmation of Life, London: Transacoin Publishers.
Nielson, Kai (2007). The Routledge companion to philosophy of Religion, Chad Meister and Poul Copan (eds), UK: Routledge.
01 Varieties of Faith in Fyodor Dostoevsky’s Novel
The Brothers Karamazov 21
Fatemeh Saghafi
Philosophy of Art PHD student, Department of The philosophy, Divinity and Political Science, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.
fsaghafi89@yahoo.com
Maryam Bakhtiarian
Assistant professor, Department of The philosophy, Faculty of Law, Divinity and Political Sci-ence, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.
maryam.bakhtiarian@yahoo.com
Faith has always been a significant and challenging issue throughout the history of thought. Fyodor Dostoevsky, the 19th-century writer and thinker, sought to redefine faith and religious ethics based on Christianity to establish a connection between human existence and the sacred realm. From his point of view, the principle of faith serves as a prelude to ethics and the attainment of the sacred, with universal responsibility and all-encompassing love as its outcomes. A key focus in his final novel, The Brothers Karamazov, is the exploration and classification of various forms of faith. The main characters in this novel discover the purpose and essence of life according to their particular type of faith, which subsequently leads to differing practical ethics. Dostoevsky categorizes different kinds of faith by developing existential characters, revealing multiple paths to the transcendent. Through this research, he aims to build a relationship between religion and ethics and explores the acts and reflections that result from this connection. Dostoevsky portrays these many expressions of faith in The Brothers Karamazov, transforming his religious convictions into possible, concrete experiences. He regards faith as the foundation of practical .ethics and the sole means of connecting with the transcendent.
Keywords: Dostoevsky, faith, The Brothers Karamazov, transcendence, practical ethics
[1] { تاریخ دریافت: 22 / 9 / 1403 تاریخ پذیرش: 4 / 10 / 1403
[2] 1.novel
[3] 2.Individuality
[4] 3.Subject
4 Fyodor dostoevsky
5. existential
[5] . The Brothers Karamazov
[6] . Trust
[7] . Receptive
[8] . Propositional
[9] . Tommaso Aquinas
[10] . Soren Kierkegaard
[11] . David Hume
[12] . Bertrand Russell
[13] . Fideism
[14] . The Idiot
[15] . Object
[16] . Egoism
[17] . Don Cupitt
[18] . Commitment Unconditional
[19] . Karen Armstrong
[20] . Cosmos
[21] { Reccived: 2024/12/19 Accepted: 2024/12/24