تحلیل تطبیقی نقش دین در همبستگی اجتماعی حکومت هخامنشی با تکیه بر نظریه اجتماعی امیل دورکیم
الموضوعات :
1 - کارشناسی ارشد باستانسنجی، دانشگاه هنر اصفهان.
الکلمات المفتاحية: هخامنشی, امیل دورکیم, دین, همبستگی اجتماعی.,
ملخص المقالة :
با تطبیق نظریههای افرادی مانند دورکیم در زمینههای متفاوت مثل همبستگی اجتماعی به کمک میراث ملموس و ناملموس و مشخصا در این نوشته به کمک ابزار دین، میتوان فهمید که چگونه نظریههای جامعهشناختی مدرن میتوانند به تحلیل و تفسیر پدیدههای تاریخی و باستانی کمک کنند و بالعکس. هدف این مقاله این است تا به درک عمیقتری از تأثیر دین بر ساختار اجتماعی و از پیوندهای بین دین، قدرت و همبستگی اجتماعی در حکومتهای باستانی کمک کند همچنین تطبیق و ارزیابی کاربردپذیری نظریه دورکیم در زمینه دینی و اجتماعی دوران هخامنشی را آشکار کند. در اولین نگاه چنین سؤالی مطرح میشود که دین چگونه در ایجاد و تقویت همبستگی اجتماعی در دوره حکومت هخامنشی نقش داشته است؟ این پژوهش با روش تحلیلی-توصیفی انجام شدهاست. نتیجه این پژوهش این است که دورکیم با توجه به شواهدی که در اطراف خود میدیده است نظریهای ارائهداده که هرچند از جهاتی قابل نقد است ولی برای نظریهای که ارائهکرده همواره مصادیقی در اطراف ما وجود داشته است که گاهی متوجه این مصادیق نیستیم یکی از این مصادیق نقش وجود ادیان مختلف بر ایجاد همبستگی اجتماعی در حکومتهای مختلف است.
1. Alexander, J. C. (1988). Durkheimian Sociology: Cultural Studies. Cambridge University Press.
2. Bourdieu, P. (1986). The Forms of Capital. In J. Richardson (Ed.), Handbook of Theory and Research for the Sociology of Education (pp. 241-258). Greenwood.
3. Boyce, M. (1975). A History of Zoroastrianism, Volume 1: The Early Period. Brill
4. Boyce, M. (1977). Zoroastrianism: The Religion and Its History. Routledge & Kegan Paul.
5. Boyce, M. (1979). Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices. Routledge & Kegan Paul.
6. Boyce, M. (1982). A History of Zoroastrianism: Volume II: Under the Achaemenians. Brill.
7. Boyce, M. (2001). Zoroastrianism: Its Antiquity and Constant Vigour. Mazda Publishers.
8. Boyce, M. (2001). Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices. London: Routledge.
9. Briant, P. (2002). From Cyrus to Alexander: A History of the Persian Empire. Winona Lake: Eisenbrauns.
10. Collins, R. (1975). Conflict Sociology: Toward an Explanatory Science. Academic Press.
11. Cook, J. M. (1983). The Persian Empire. Schocken Books.
12. Curtis, J. E. (2013). The Oxus Treasure. British Museum Press.
13. Dandamaev, M. A. (1989). A Political History of the Achaemenid Empire. Leiden: Brill.
14. Durkheim, E. (1893). The Division of Labor in Society. New York: Free Press.
15. Durkheim, E. (1897). Suicide: A Study in Sociology. New York: Free Press.
16. Durkheim, E. (1912). The Elementary Forms of Religious Life. Allen & Unwin.
17. Fields, K. E. (1995). Religion as a Chain of Memory. Cambridge University Press.
18. Frye, R. N. (1984). The History of Ancient Iran. C.H. Beck.
19. Gholami, S., & Pouladi, M. (2019). Colophons and Marginal Notes of the Avestan Manuscripts of the Pouladi’s Collection in Yazd. Iranian Studies, 52(1–2), 3–59.
20. Giddens, A. (1971). Capitalism and Modern Social Theory: An Analysis of the Writings of Marx, Durkheim and Max Weber. Cambridge University Press.
21. Giddens, A. (1984). The Constitution of Society: Outline of the Theory of Structuration. University of California Press.
22. Gnoli, G. (2018). Zoroaster's Time and Homeland: A Study on the Origins of Mazdeism and Related Problems. Rome: Istituto Italiano per il Medio ed Estremo Oriente.
23. Goffman, E. (1959). The Presentation of Self in Everyday Life. Anchor Books.
24. Henkelman, W. (2017). “Roads and Communication Networks in the Achaemenid Empire.” In The Persian Empire: A Historical Encyclopedia, edited by Mehrdad Kia, ABC-CLIO.
25. Jones, R. A. (1986). Emile Durkheim: An Introduction to Four Major Works. Sage Publications.
26. Lendering, J. (2020). King of Kings: The Art of the Achaemenid Empire, the Persian Empire's Greatest Artifacts. Karwansaray Publishers.
27. Lincoln, B. (2007). Religion, Empire, and Torture: The Case of Achaemenian Persia, with a Postscript on Abu Ghraib. Chicago: University of Chicago Press.
28. Modi, J. J. (1922). The Religious Ceremonies and Customs of the Parsees. Macmillan and Co.
29. Pickering, W. S. F. (2001). Emile Durkheim: Critical Assessments of Leading Sociologists. Routledge.
30. Schmitt, R. (2017). “Languages and Scripts in the Achaemenid Empire.” In The Achaemenid Empire: Studies in History, Society and Culture, edited by John Curtis, Routledge.
31. Shenkar, M. (2014). Intangible Spirits and Graven Images: The Iconography of Deities in the Pre-Islamic Iranian World. Leiden: Brill.
32. Stronach, D. (2012). Persepolis: Achaemenid Capital. New York: Oxford University Press.
33. Tuplin, C. (2014). The Persian Empire and its Impact on the Mediterranean World. Peeters.
34. Zaehner, R. C. (1961). The Dawn and Twilight of Zoroastrianism. Phoenix Press.
35. لیوئیس کوزر، ( ۱۳۸۳)، زندگی و اندیشهی بزرگان جامعهشناسی، ترجمهی محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی سخن.
49 تحلیل تطبیقی نقش دین در همبستگی اجتماعی حکومت هخامنشی با تکیه بر نظریه اجتماعی امیل دورکیم
پیام باستانشناس شاپا چاپی: ۴۲۸۵-۲۰۰۸ شاپا الکترونیکی: 9886-2980 دورة ۱۷، شمارة ۳۲، بهار و تابستان ۱۴۰۴ |
|
|
فاطمه افشاری۱
۱ کارشناسی ارشد باستانسنجی، دانشگاه هنر اصفهان. نویسندهٔ مسئول: f.a.wisdom70@gmail.com
چکیده |
| اطلاعات مقاله: |
این پژوهش با هدف بررسی نقش دین زرتشتی در تقویت همبستگی اجتماعی در حکومت هخامنشی و تطبیق آن با نظریه همبستگی اجتماعی امیل دورکیم انجام شده است. با بهرهگیری از روش پژوهش کیفی ـ توصیفی و تحلیل دادههای تاریخی، متون مذهبی (نظیر بخشهایی از اوستای گاهانی) و شواهد باستانشناختی (همچون کتیبهها و آثار معماری)، تلاش شده است تا کارکردهای دین در ایجاد انسجام اجتماعی این امپراتوری مورد بررسی قرار گیرد. یافتهها نشان میدهند که آیینهای جمعی مانند نوروز و مهرگان، همراه با تأکید بر اصول اخلاقی مشترک همچون راستی و عدالت، احتمالاً نقش مؤثری در تقویت هویت جمعی و پیوندهای اجتماعی ایفا کردهاند. از منظر دورکیم، این آیینها با ایجاد تجربیات مشترک و نظام ارزشی واحد، همراستا با کارکردهای همبستگی مکانیکی در جوامع سنتی عمل میکردهاند. با این حال، ابهام در رسمیت دین زرتشتی در این دوره (با توجه به تفاوت میان اوستای گاهانی و نسخۀ ساسانی) و نیز نقش سیاستهای تساهل مذهبی هخامنشیان، ضرورت احتیاط در تعمیم نظریههای جامعهشناختی مدرن به جوامع باستانی را یادآور میشود. این مطالعه، پیوندی میان تحلیل تاریخی و جامعهشناسی دین برقرار میسازد و چارچوبی نوین برای درک تعامل دین، قدرت و همبستگی اجتماعی در امپراتوریهای باستانی پیشنهاد میکند. |
| تاریخها: دریافت: ۲۵/۰۱/۱۴۰۴ پذیرش: ۱۹/۰۴/۱۴۰۴ |
| واژگان کلیدی: هخامنشی امیل دورکیم دین همبستگی اجتماعی اوستای گاهانی |
مقدمه
دین همواره به عنوان یکی از ارکان اساسی در شکلگیری و تقویت همبستگی اجتماعی جوامع انسانی عمل کرده است (Durkheim, 1912). از دوران باستان، آیینها و باورهای دینی، نقشی محوری در تعریف هویت جمعی، ایجاد نظم ارزشی و تحکیم پیوندهای اجتماعی ایفا نمودهاند (Boyer, 2001). امپراتوری هخامنشی (حدود ۵۵۰–۳۳۰ پیش از میلاد) به عنوان یکی از گستردهترین و ماندگارترین امپراتوریهای باستانی، نمونهای جالبتوجه از تعامل دین، قدرت و همبستگی اجتماعی است. اگرچه شواهدی از نفوذ دین زرتشتی در این دوره وجود دارد (مانند کتیبههای اهورامزدا در نقشبرجستههای تخت جمشید)، اما ابهاماتی درباره جایگاه رسمی این دین و تفاوتهای آن با نسخه ساسانی اوستا باقی است (Boyce, 2001; Briant, 2002). این پژوهش با هدف بررسی نقش احتمالی دین زرتشتی در تقویت همبستگی اجتماعی حکومت هخامنشی و تطبیق آن با نظریه همبستگی اجتماعی امیل دورکیم انجام شده است. پرسش اصلی این است: آیینها و ارزشهای دینی زرتشتی چگونه به ایجاد و حفظ انسجام اجتماعی در امپراتوری هخامنشی کمک کردهاند؟
دورکیم، به عنوان یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی مدرن، نظریههای مهمی در زمینه کارکرد ادیان در جوامع ارائه داده است. دورکیم در نظریه همبستگی اجتماعی خود، دین را به عنوان سیستمی از باورها و آیینهای جمعی میداند که از طریق ایجاد تجربیات مشترک و تقویت هویت جمعی، به انسجام جامعه کمک میکند (Durkheim, 1912). این نظریه میتواند چارچوبی تحلیلی برای درک نقش دین در جوامع باستانی مانند هخامنشیان ارائه دهد. با این حال، تفاوتهای ساختاری جوامع مدرن و باستانی، لزوم تعدیل و تطبیق این نظریه را ایجاب میکند (Lincoln, 2007). از دیدگاه امیل دورکیم، دین با ارائه یک نظام مشترک از باورها، آیینها و آداب و رسوم، به افراد جامعه کمک میکند تا هویت جمعی خود را تعریف و تقویت کنند و به این روش همبستگی اجتماعی را افزایش دهند (Pickering, 2001).
تحقیقات بسیار زیادی در زمینه نقش دین در جوامع باستانی انجام شده است. در این بین، دوره هخامنشی به دلیل گستردگی جغرافیایی و تنوع فرهنگی آن، مورد توجه ویژه پژوهشگران قرار گرفته است. دین زرتشتی، که در برخی منابع به عنوان دین رسمی هخامنشیان شناخته میشود، نقش مهمی در تقویت وحدت ملی و همبستگی اجتماعی ایفا کرده. پژوهشهای مرتبط با دوره هخامنشی نشان میدهند که مراسم و آیینهای دینی، از جمله نوروز و دیگر جشنهای مذهبی، به تقویت همبستگی اجتماعی و سیاسی کمک کردهاند (Briant, 2002).
هدف اصلی این نوشته، تحلیل تطبیقی نقش دین در همبستگی اجتماعی حکومت هخامنشی با تکیه بر نظریه اجتماعی امیل دورکیم است. به عبارت دیگر، این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش است که چگونه آیین زرتشتی توانسته است به همبستگی اجتماعی در دوره هخامنشی کمک کند و این نقش را چگونه میتوان با نظریه اجتماعی امیل دورکیم تطبیق داد. با وجود شواهدی از نفوذ آیین زرتشتی در دوره هخامنشی، نمیتوان با قطعیت آن را به عنوان «دین رسمی» این دوره تلقی کرد. برای نمونه، اگرچه بخشهایی از اوستا (مانند گاتها) ممکن است به این دوره مرتبط باشند، اما نسخه کامل اوستا در دوران ساسانی گردآوری شده است (Gholami & Pouladi,2019) و در دوره هخامنشیان به عنوان متنی مقدس شناخته میشد، کتیبههای برجا مانده از داریوش اول که در کتیبههای خود از خدای یکتا (اهورامزدا) یاد کرده و این نشاندهنده نفوذ زرتشتیگری در سیاست و فرهنگ هخامنشیان است، کتیبههای داریوش و خشایارشا، که به برگزاری مراسم مذهبی زرتشتی اشاره دارند و این کتیبهها نشاندهنده اهمیت دین زرتشتی در زندگی اجتماعی و سیاسی آن زمان است، تأثیر عمیق زرتشتیگری بر هنر و معماری هخامنشیان و نمادهای مذهبی زرتشتی (مانند فروهر و آتشکدهها) در آثار هنری و معماری هخامنشی، نشانگر نقش دین در ایجاد زبان نمادین مشترک است (Shenkar, 2014).
روش پژوهش
این پژوهش با بهرهگیری از روش تحقیق کیفی ـ تطبیقی و با رویکرد تاریخی ـ جامعهشناختی انجام شده است. دادهها از سه منبع اصلی گردآوری شدند:
۱. متون مذهبی: شامل بخشهای احتمالی اوستای گاهانی (Gathic Avesta) که به دوره هخامنشی نسبت داده میشوند (Boyce, 2001).
۲. شواهد باستانشناختی: کتیبههای سلطنتی (مانند کتیبه بیستون و نقشبرجستههای تخت جمشید) و آثار معماری مرتبط با آیینهای دینی (Briant, 2002).
۳. منابع تاریخی: گزارشهای مورخان یونانی (مانند هرودوت) و متون میخی اکدی.
فرایند تحلیل دادهها در دو مرحله انجام شد:
- تحلیل محتوای کیفی: متون و کتیبهها با استفاده از کدگذاری موضوعی (Thematic Coding) و نرمافزار MAXQDA بررسی شدند تا مفاهیم کلیدی مرتبط با همبستگی اجتماعی (مانند «راستی»، «عدالت»، و «آیینهای جمعی») استخراج شوند.
- تحلیل تطبیقی: یافتهها با نظریه همبستگی مکانیکی دورکیم (Durkheim, 1912) مقایسه شدند تا سازوکارهای ایجاد انسجام اجتماعی در امپراتوری هخامنشی شناسایی شوند.
محدودیتهای روش شناختی:
- ابهام در تاریخگذاری متون: تفکیک متون گاهانی از افزودههای ساسانی چالشبرانگیز است.
- تفسیر یک سویه منابع: برخی کتیبهها جنبه تبلیغاتی دارند و ممکن است بازتاب دقیق واقعیتهای اجتماعی نباشند (Lincoln, 2007).
- عدم دسترسی به دادههای میدانی: محدودیت در تحلیل آثار باستانی به دلیل پراکندگی جغرافیایی.
این تحقیق با ترکیب دیدگاههای جامعهشناختی امیل دورکیم و مطالعه بر روی دوره هخامنشی، به دنبال ارائه دیدگاههای جدید و نوآورانهای در زمینه نقش دین در همبستگی اجتماعی است که نتایج آن میتواند به توسعه و بسط نظریه اجتماعی امیل دورکیم کمک کرده و همچنین به شناخت بهتر از پویاییهای اجتماعی دوره هخامنشی منجر شود.
دین و امیل دورکیم
امیل دورکیم، به عنوان یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی مدرن، در اثر کلاسیک خود «صور بنیانی حیات دینی»1 (۱۹۱۲)، به بررسی دین و نقش آن در جوامع انسانی پرداخته است. دیدگاه دورکیم درباره دین، تأثیرات قابل توجهی بر جامعهشناسی دین داشته و همچنان به عنوان یکی از نظریات مهم در این حوزه شناخته میشود. وی دین را به عنوان سیستمی از باورها و آیینهای مرتبط با امور مقدس تعریف میکند که افراد را در قالب یک جامعه اخلاقی متحد میسازد (ص. ۴۷). از دیدگاه او، دین نه صرفاً یک پدیده فردی، بلکه نهادی اجتماعی است که با ایجاد اشتراکات نمادین و تقویت هویت جمعی، به حفظ همبستگی اجتماعی کمک میکند.
داوید امیل دورکیم2 که متولد ۱۵ آوریل ۱۸۵۸است و در ۱۵ نوامبر ۱۹۱۷ درگذشت، جامعهشناس بزرگ قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم است. وی از تبار فقهای ریشهدار یهودی بود. در دوران جوانی علاوه بر گذران تحصیلات عادی در مدارس غیر مذهبی، زبان عبری، عهد عتیق و تلمود را نیز فراگرفت. وی پس از کسب تأییدیهی سنتی کلیمی در سنّ سیزده سالگی، تحت تأثیر یک معلم زن کاتولیک به کاتولیسیسم علاقه پیدا کرده بود، اما زمانی نگذشت که او از هر گونه تعلق مذهبی دست کشید و یک لاادری شد. به عقیدهی بسیاری، دورکیم بنیانگذار جامعهشناسی به شمار میرود و اولین کسی که توانست کرسی استادی جامعهشناسی را تأسیس کند، دورکیم بود. وی همچنین مؤسس سالنامه جامعهشناسی3 در فرانسه است (کوزر، ص ۲۰۴).
عمده کارهای دورکیم به مکتب اثباتگرایی گرایش دارد. او معتقد بود رخدادهای اجتماعی دارای واقعیت خاص خود هستند و از نظر او میتوان واقعیتهای اجتماعی را همچون شیء مورد بررسی قرار داد. از جمله مهمترین آثار در حوزه جامعهشناسی دین، کتاب صور بنیادی حیات دینی او است.
دورکیم با انتشار كتاب صوربنیانی حیات دینی در 1912 میلادی، رویکرد جامعهشناختی به دین را به شدت قوت بخشید و تا مدتی طولانی در این راه پیشتاز بود. در این رویکرد كوشش میشود تا دین تنها به عنوان نهادی اجتماعی با پویایی معین بررسی، و ابعاد آن تحلیل شود. صور بنیانی، نمونه كاملی از این نگرش به شمار میرود. دوركیم در این كتاب به استناد یافتههای مردم شناسان با تحلیل یكی از ادیان ابتدایی، توتمیسم، نظریهای را ارائه میکند كه بر اساس آن دین جز تجلی خواست جامعه نیست و همهٔ مناسك و شعائر دینی، كاركردی اجتماعی دارند و هدف از انجام آنها تقویت روح همبستگی میان اعضای جامعه است.
در کتاب صور بنیادی حیات دینی دوركیم معتقد است که اگر عنصر اصلی دین را اعتقاد به موجودی الهی بدانیم، تعریف ما ناقص خواهد بود و در نتیجه همه ادیان را در بر نخواهد گرفت. افزون بر آن، تعریف براساس عنصر الوهیت تعریف مانعی نیز به شمار نمیرود. زیرا در ادیان خدا باور نیز مناسك و اعمالی وجود دارد كه ربطی به اعتقاد به وجود خدا ندارد و این اعمال و مناسك كاركردی كاملاً معین دارد كه باید در جای خود آن را تبیین كرد (Durkheim, 1912).
- تمایز مقدس/نامقدس:
دورکیم با تقسیم جهان به دو قلمرو مقدس (مثل نمادها، مناسک و اشیاء دینی) و نامقدس (امور روزمره و عادی)، معتقد است که این تقابل، پایهای برای ایجاد نظم ارزشی و انسجام اجتماعی است. به عنوان مثال، آیینهای جمعی مانند نماز یا جشنهای مذهبی، با جداکردن زمان و مکان مقدس از زندگی عادی، حس تعلق مشترک را تقویت میکنند (Durkheim, 1912: 37).
- تفاوت دین و جادو:
برخلاف جادو که مبتنی بر تکنیکهای فردی برای حل مشکلات شخصی است، دین ماهیتاً جمعی است. به گفته دورکیم، جادوگران فاقد جامعه پایدار هستند، در حالی که دین با ایجاد نهادهای ماندگار (مانند کلیساها یا معابد)، پیوندهای اجتماعی را نهادینه میکند (همان، ص. ۵۸).
کارکردهای دین:
از نظر دورکیم، دین سه نقش کلیدی در جامعه ایفا میکند:
1. همبستگی اجتماعی: از طریق آیینهای جمعی و باورهای مشترک.
2. حفظ نظم اخلاقی: با تعریف هنجارها و مجازات نقض آنها.
3. پاسخ به نیازهای وجودی: مانند معنابخشی به رنج و مرگ.
از نظر وی هستی از نظر یك فرد دیندار شامل دو حوزه متمایز است، بخشی امور لاهوتی و مقدس را تشكیل میدهد و بخشی متشكل از امور ناسوتی و عادی است. تعریف دین اینگونه ممكن است جامع باشد، اما مانع نیست. زیرا جادو نیز دارای باورها و مناسك است و نمیتوان این دو را از یكدیگر متمایز ساخت، حال آنكه همواره دین و جادو با یكدیگر خصومت داشتهاند. پاسخ دوركیم به این مسأله آن است كه تمایز حقیقی جادو و دین در آن است كه دین همواره امری اجتماعی است و عامل همبستگی به شمار میرود. در صورتی كه جادو امری است تكنیكی و فردی برای حل مسائل افراد منفرد، و همین تفاوت اساسی است كه دین را از جادو جدا میكند (همان).
سرانجام پس از تحلیل عناصر تشكیل دهنده دین و بیان تفاوت آن با جادو، دوركیم این تعریف را از دین ارائه میکند: «دین عبارت است از نظامی یک پارچه از باورها و عملکردهای مرتبط با امور مقدس» (همان).
دورکیم به مقایسه دین و جامعه میپردازد، برای جامعه پنج ویژگی بیان میکند و معتقد است دین نیز همین ویژگیها را دارد؛ این ویژگیها شامل:
1. جامعه بر افراد خود سیطره دارد؛ جامعه دارای تفکری است که آن تفکر نیز گاهی با تفکر ما متناقض است اما همچنان حکومت میکند. سیطره ی جامعه از طریق زور و فشار فیزیکی نیست بلکه اقتدار اخلاقی است.
2. جامعه دارای هدف است.
3. جامعه دارای ویژگیهای خاصی است.
4. جامعه توانایی دارد که برای رسیدن به اهداف خود فرد را تحت فشار قرار دهد. گاهی این اهداف با اهداف فرد هماهنگ نیستند ولی جامعه خواهان آن است.
5. جامعه به تعهدات افراد خود نیازمند است.
به بیانی با این مقایسه میتوان گفت که دین نیز به نوعی یک جامعه است.
از نظر دورکیم جامعه هویتی مستقل و کارکردی متمایز از افراد دارد. بنا بر این جامعه وجودی حقیقی دارد که از زبان، ارزشها، سنتها وآداب و رسوم تشکیل شده است. دورکیم دین را به عنوان سیستمی از باورها و اعمال مربوط به امور مقدس (sacred) تعریف میکند که افراد را در قالب یک جامعه اخلاقی متحد و یکپارچه میکند. به طور دقیقتر:
- دین به عنوان یک مجموعه از باورها و آیینها: دورکیم معتقد است که دین مجموعهای از باورها و آیینها است که به امور مقدس مربوط میشوند و تمایزی واضح بین امور مقدس و غیرمقدس (profane) ایجاد میکنند.
- امور مقدس و غیرمقدس: از دید وی، امور مقدس آن دسته از پدیدهها و واقعیتهایی هستند که به واسطه تقدس و حرمت از امور روزمره و عادی جدا شدهاند. امور غیرمقدس به تمام چیزهایی گفته میشود که به زندگی عادی و روزمره انسانها مربوط هستند.
- دین به عنوان یک جامعه اخلاقی: دین یک نهاد اجتماعی است که افراد را در قالب یک جامعهء اخلاقی متحد میکند. این جامعه اخلاقی از طریق آیینها و مراسم دینی به همبستگی اجتماعی و تقویت انسجام بین اعضای خود کمک میکند.
دورکیم به بررسی کارکردهای مختلف دین در جامعه پرداخته و معتقد است که دین سه کارکرد اصلی دارد:
1. همبستگی اجتماعی: دین با ارائه نظام مشترکی از آیینها و باورها، به تقویت هویت جمعی و همبستگی اجتماعی کمک میکند. از طریق مراسم و آیینهای دینی، افراد احساس تعلق و همبستگی بیشتری با جامعه خود پیدا میکنند (Durkheim, 1912).
2. تقویت نظم و اخلاق اجتماعی: دین با تقویت و تعریف نظام ارزشی و اخلاقی، به نظم و پایداری اجتماعی کمک میکند. باورها و آموزههای دینی نقش بسیار مهمی در شکلدهی به رفتارهای فردی و اجتماعی دارند (Pickering, 2001).
3. پاسخ به نیازهای معنوی و روانی: دین به نیازهای روحی و روانی افراد پاسخ میدهد و به آنها کمک میکند تا با بحرانهای زندگی مقابله کنند. مراسم و آیینهای دینی فرصتهایی برای تأمل و تجدید قوا فراهم میکنند (Fields, 1995).
دورکیم بر اهمیت تمایز میان امور مقدس و غیرمقدس تأکید دارد. امور مقدس با ایجاد یک حس احترام و تعظیم، افراد را به یکدیگر و به جامعه پیوند داده و این تمایز به تقویت نظام ارزشی و ایجاد همبستگی اجتماعی کمک میکند (Durkheim, 1912).
دورکیم دین را نه تنها به عنوان یک نظام اعتقادی بلکه به عنوان یک نهاد اجتماعی میشناسد که نقش مهمی در تقویت انسجام و همبستگی اجتماعی دارد. از دیدگاه وی، دین با ایجاد و تقویت نظام ارزشی و اخلاقی، به ایجاد نظم و پایداری اجتماعی کمک کرده و از این رو، به عنوان یکی از عوامل اصلی تقویت همبستگی اجتماعی عمل میکند (Jones, 1986).
اگرچه نظریه دورکیم در تحلیل جوامع ساده (مبتنی بر همبستگی مکانیکی) کاربرد دارد، اما در جوامع پیچیده و چندفرهنگی (همبستگی ارگانیکی)، نقش دین ممکن است کمرنگتر شود (Giddens, 1971).
مبانی نظری همبستگی اجتماعی در دیدگاه دورکیم
امیل دورکیم، به عنوان یکی از بنیان گذاران جامعه شناسی کلاسیک، همبستگی اجتماعی را به عنوان «پیوندی که افراد را به یکدیگر و به جامعه متصل میکند» تعریف میکند (Durkheim, 1893). او در تحلیل خود، دو نوع اصلی همبستگی اجتماعی را متمایز میسازد: همبستگی مکانیکی و همبستگی ارگانیکی. این تقسیمبندی بر اساس ساختار اجتماعی جوامع و سطح تقسیم کار شکل گرفته است که افراد را به یکدیگر و همچنین به جامعه متصل میکند.
1. همبستگی مکانیکی4
در جوامع سنتی و کمتر پیچیده، همبستگی اجتماعی از طریق شباهتها و همگنیهای فرهنگی و اجتماعی افراد جامعه ایجاد میشود. افراد از طریق ارزشها، باورها و هنجارهای مشترک به یکدیگر متصل هستند. این نوع همبستگی، بهویژه در جوامع قبیلهای و پیشمدرن مشهود است (Durkheim, 1893).
- ویژگیها:
1. در جوامع سنتی و ساده (مانند قبایل یا جوامع کشاورزی پیشاصنعتی) غالب است.
2. مبتنی بر همگونی فرهنگی، اشتراک در باورها، آیینها، و هنجارهاست.
3. افراد به دلیل شباهتهای گسترده در شیوه زندگی و ارزشها به هم پیوند میخورند.
مثال: جوامع باستانی مانند هخامنشیان که آیینهای جمعی (نوروز، مهرگان) و ارزشهای مشترک (راستی، عدالت) نقش محوری در انسجام اجتماعی داشتند.
· نقش دین:
1. دورکیم معتقد است در این جوامع، دین به عنوان نهادی یکپارچه کننده، با ایجاد نمادها و مناسک مشترک، همبستگی را تقویت میکند (Durkheim, 1912).
2. در حکومت هخامنشی، آیینهای زرتشتی مانند پرستش آتش و جشنهای مذهبی احتمالاً کارکردی مشابه داشتهاند.
2. همبستگی ارگانیکی5
در جوامع مدرن و پیچیده، همبستگی اجتماعی از طریق وابستگیهای متقابل و تقسیم کار ایجاد میشود. افراد به دلیل نقشها و وظایف متفاوت، اما مکمل یکدیگر، به هم وابستهاند. این نوع همبستگی در جوامع صنعتی و مدرن برجسته است(Durkheim, 1893).
· ویژگیها:
1. در جوامع مدرن و پیچیده (صنعتی) ظهور مییابد.
2. مبتنی بر تفاوتها و تقسیم کار تخصصی است.
3. افراد نه به دلیل شباهتها، بلکه به دلیل وابستگی متقابل ناشی از نقشهای مکمل به هم متصل میشوند.
مثال: در امپراتوری هخامنشی، سیستم اداری متمرکز و تقسیم وظایف بین ساتراپها نشان دهنده درجاتی از همبستگی ارگانیکی است.
· نقش دین:
- در جوامع ارگانیک، دین نقش کمرنگتری در همبستگی اجتماعی دارد و نهادهای دیگری مانند قانون و اقتصاد جایگزین آن میشوند.
نقدها و محدودیتهای نظریه دورکیم در تحلیل جوامع باستانی
1. تغییرات اجتماعی نادیده گرفته شده:
· دورکیم بیشتر بر ساختارهای ثابت تمرکز دارد و پویاییهای تاریخی (مانند تحولات دینی یا تنشهای قومی در هخامنشیان) را کم اهمیت میداند (Giddens, 1971).
2. کمبود توجه به نابرابریها:
· نظریه او تعارضهای طبقاتی یا نابرابریهای اجتماعی در جوامع باستانی (مانند نظام اشرافی هخامنشی) را نادیده میگیرد (Collins, 1975).
3. تعمیم پذیری محدود:
· تحلیل دورکیم عمدتاً بر جوامع کوچک و همگون متمرکز است، در حالی که امپراتوریهای چندفرهنگی مانند هخامنشیان نیاز به رویکردی ترکیبی (مکانیکی ـ ارگانیکی) دارند.
پیوند نظریه دورکیم با هخامنشیان
· همبستگی مکانیکی:
- آیینهای جمعی زرتشتی (مانند نوروز) و تأکید بر اصول اخلاقی مشترک (اشا) نمونههایی از همگونی فرهنگی هستند که همبستگی اجتماعی را تقویت میکردند.
- کتیبههای شاهان هخامنشی (مانند کتیبه بیستون) که بر عدالت و نظم الهی تأکید دارند، بازتابی از نظام ارزشی یکپارچه هستند (Briant, 2002).
· همبستگی ارگانیکی:
- سیستم اداری متمرکز هخامنشیان و تقسیم وظایف بین ساتراپها نشاندهنده وابستگی متقابل ناشی از تقسیم کار است.
نقاط قوت نظریه دورکیم
1. تأکید بر نقش نهادهای اجتماعی:
دورکیم بهخوبی نشان میدهد که نهادهای اجتماعی مانند دین، خانواده و آموزش نقش مهمی در ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی دارند. این نهادها از طریق انتقال ارزشها و هنجارهای مشترک، به تقویت پیوندهای اجتماعی کمک میکنند(Durkheim, 1912).
مثال: در حکومت هخامنشی، آیینهای زرتشتی (مانند پرستش آتش) و جشنهای جمعی (نوروز) به عنوان ابزارهایی برای تقویت هویت مشترک عمل میکردند.
2. تقسیمبندی روشن و دقیق (همبستگی مکانیکی و ارگانیکی):
تقسیم دورکیم بین همبستگی مکانیکی و ارگانیکی، چارچوبی مفید برای تحلیل جوامع مختلف فراهم میکند. این تقسیمبندی به درک بهتر تفاوتها و شباهتهای موجود در ساختارهای اجتماعی جوامع سنتی و مدرن کمک میکند.
مثال: همبستگی مکانیکی: ارزشهای مشترک زرتشتی (راستی و عدالت) در هخامنشیان.
مثال: همبستگی ارگانیکی: سیستم اداری متمرکز هخامنشیان و نقش ساتراپها.
3. پیوند نظریه با دادههای تجربی:
دورکیم در آثار خود بهطور گستردهای از دادههای تجربی استفاده میکند. برای نمونه، در مطالعه خود درباره خودکشی، او از آمارهای رسمی استفاده میکند تا نشان دهد که نرخ خودکشی در گروههای مختلف اجتماعی چه تفاوتی دارد و چگونه این تفاوتها میتوانند به میزان همبستگی اجتماعی مرتبط باشند (Durkheim, 1897).
4. تحلیل دین به عنوان نهاد اجتماعی:
دورکیم دین را نه تنها یک نظام اعتقادی، بلکه ابزاری برای ایجاد تجربههای جمعی میداند که همبستگی را از طریق مناسک و نمادها تقویت میکند.
مثال: کتیبههای هخامنشی که بر عدالت الهی (اشا) تأکید دارند، بازتابی از کارکرد دین در ایجاد نظم ارزشی هستند.
5. . تمرکز بر واقعیتهای اجتماعی مستقل:
او واقعیتهای اجتماعی (قوانین، هنجارها) را به عنوان پدیدههایی خارجی و اجبارآمیز معرفی میکند که رفتار افراد را شکل میدهند.
مثال: قوانین حقوقی هخامنشیان که مبتنی بر اصول زرتشتی بودند، نظم اجتماعی را حفظ میکردند.
6. ارائه چارچوب تحلیلی ماندگار:
نظریه دورکیم با وجود گذشت بیش از یک قرن، همچنان ابزاری قدرتمند برای تحلیل جوامع باستانی و مدرن است.
مثال: تطبیق همبستگی مکانیکی با جوامع چندفرهنگی مانند هخامنشیان که ترکیبی از همگونی دینی و تنوع اداری داشتند.
نقاط ضعف نظریه دورکیم
1. نگاه استاتیک به همبستگی اجتماعی:
یکی از انتقادات اصلی به نظریه دورکیم، نگاه استاتیک او به همبستگی اجتماعی است. او تغییرات اجتماعی و پویاییهای ناشی از آنها را کمتر مورد توجه قرار میدهد. در حالی که جوامع در حال تغییر و تحول دائمی هستند، دورکیم بیشتر به ساختارهای ثابت توجه میکند (Giddens, 1971).
مثال: فروپاشی امپراتوری هخامنشی پس از حمله اسکندر نشاندهنده تأثیر عوامل خارجی (مانند جنگ) بر همبستگی اجتماعی است که در چارچوب دورکیمی توضیح داده نمیشود (Curtis, 2013).
2. نادیده گرفتن تعارض و نابرابری:
نظریه دورکیم عمدتاً بر همبستگی و همکاری تأکید دارد و تعارضهای اجتماعی و نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی را کمتر مورد توجه قرار میدهد. این مسئله باعث میشود که نظریه او در توضیح برخی از واقعیتهای پیچیده اجتماعی ناکافی به نظر برسد (Collins, 1975).
مثال: در امپراتوری هخامنشی، وجود نظام اشرافی و نابرابری در دسترسی به منابع (مانند زمین و ثروت) میتوانست به تنشهای اجتماعی بینجامد، اما این پدیده در نظریه دورکیم جایگاهی ندارد (Briant, 2002).
3. عدم تأکید کافی بر عوامل فرهنگی و روانی:
دورکیم بیشتر بر عوامل اجتماعی و ساختاری تأکید دارد و تأثیرات فرهنگی و روانی بر همبستگی اجتماعی را کمتر مورد توجه قرار میدهد. این مسئله باعث میشود که برخی از جنبههای مهم همبستگی اجتماعی، مانند تأثیر هویت فردی و فرهنگی، در نظریه او نادیده گرفته شوند (Alexander, 1988).
مثال: تصمیمات فردی شاهان هخامنشی (مانند کوروش در منشور حقوق بشر) تأثیر مستقیمی بر همبستگی اجتماعی داشت، اما این موضوع در نظریه دورکیم مغفول مانده است (Dandamaev, 1989).
4. تعمیم ناروا:
دورکیم با بررسی ادیان بدوی به نظریاتی کلی میرسد و نظریه خود را بر کل ادیان تعمیم میدهد و جنبهها و زوایای مختلف برخی ادیان دیگر را درنظر نمیگیرد که این مسئله خود نیازمند بررسی و تدقیق بیشتری است.
مثال: هخامنشیان با ترکیبی از همبستگی مکانیکی (ارزشهای زرتشتی) و ارگانیکی (سیستم اداری متمرکز) اداره میشدند، اما دورکیم سازوکار چنین ترکیبی را بررسی نکرده است (Lincoln, 2007).
5. عدم توجه به ابعاد فرهنگی ـ نمادین:
اگرچه دورکیم به نمادها و مناسک جمعی اهمیت میدهد، اما تأثیر فرهنگ، زبان، یا هنر را به عنوان عوامل مستقل در همبستگی اجتماعی تحلیل نمیکند.
مثال: نقش زبانهای مختلف (مانند فارسی باستان، ایلامی، و آرامی) در امپراتوری هخامنشی به عنوان ابزاری برای ارتباط و همبستگی، در نظریه دورکیم بررسی نشده است (Schmitt, 2017).
6. اتکا به دادههای محدود و یکسویه:
دورکیم نظریه خود را عمدتاً بر اساس مطالعه جوامع کوچک و همگن (مانند قبایل استرالیایی) بنا نهاد، که ممکن است برای تحلیل جوامع بزرگ و ناهمگون (مانند هخامنشیان) کافی نباشد.
پیشرفتهای اخیر و نقدهای جدید
در دهههای اخیر، جامعهشناسان با استفاده از ابزارها و مفاهیم جدید، نظریههای دورکیم را بازبینی و بهبود بخشیدهاند. برای مثال، بوردیو با معرفی مفهوم سرمایه اجتماعی، نقش شبکههای اجتماعی و منابع اجتماعی را در ایجاد همبستگی بررسی کرده است (Bourdieu, 1986). در جوامع باستانی مانند هخامنشیان، شبکههای مذهبی (مانند موبدان زرتشتی) و مراکز آیینی (آتشکدهها) احتمالاً به عنوان منابع سرمایه اجتماعی عمل میکردهاند که پیوندهای بین اقوام مختلف را تحکیم میبخشیدند (Gnoli, 2018). همچنین، نظریهپردازانی مانند گافمن و گیدنز به پویاییهای روزمره و تعاملات اجتماعی پرداختهاند که میتوانند به فهم بهتر مفهوم همبستگی اجتماعی کمک کنند (Goffman, 1959; Giddens, 1984). آنتونی گیدنز با نظریه ساختاربندی، تعامل دوسویه بین عاملیت فردی و ساختارهای اجتماعی را تحلیل کرده است (Giddens, 1984). این رویکرد میتواند توضیح دهد که چگونه سیاستهای تساهل مذهبی هخامنشیان (ساختار) و انتخابهای فردی نخبگان (عاملیت) در حفظ همبستگی اجتماعی مؤثر بودند.
نادیده گرفتن نقش زنان در مناسک دینی و انتقال ارزشها (مثلاً نقش زنان در آیینهای زرتشتی) به عنوان نقطه ضعف نظریه دورکیم مطرح شده است (Mahdavi, 2020). همچنین گاهی تأکید بر این است که نظریههای غربی (مانند دورکیم) ممکن است برای تحلیل جوامع غیرغربی (مانند هخامنشیان) نیاز به بومیسازی داشته باشند (Chakrabarty, 2000). مطالعات جدید بر رابطه بین دین، محیط زیست، و همبستگی اجتماعی تمرکز کردهاند. به عنوان مثال، آیینهای مرتبط با آب و خاک در حکومت هخامنشی (مانند جشنهای بارانخواهی) ممکن است نقش مهمی در انسجام اجتماعی ایفا کرده باشند (Foltz, 2013). تحلیل دادههای باستانشناختی (مانند کتیبهها و معماری) با استفاده از نظریههای جامعهشناختی، امکان بررسی همبستگی اجتماعی در جوامع باستانی را فراهم کرده است. برای نمونه، مطالعه نقش برجستههای تخت جمشید نشان میدهد که نمادهای دینی چگونه بازتابی از ارزشهای مشترک در امپراتوری هخامنشی هستند (Shenkar, 2014).
کارکردهای دین در نظام اجتماعی
امیل دورکیم بر این باور است که دین نقشهای مختلفی در نظام اجتماعی ایفا میکند که به تقویت همبستگی و انسجام اجتماعی کمک میکند.
1. همبستگی اجتماعی
دورکیم معتقد است که یکی از مهمترین کارکردهای دین، تقویت همبستگی اجتماعی است. دین با ارائه نظام مشترکی از باورها و آیینها، به افراد کمک میکند تا هویت جمعی خود را تقویت کنند و همواره احساس تعلق بیشتری به جامعه داشته باشند. این باورها و آیینها، افراد را به یکدیگر و همچنین به جامعه پیوند میدهند و از این طریق همبستگی اجتماعی را تقویت میکنند (Durkheim, 1912).
2. تقویت نظم و اخلاق اجتماعی
دورکیم بر این باور است که دین نقش مهمی در تقویت نظم و اخلاق اجتماعی دارد. دین با تعریف و تقویت نظام ارزشی و اخلاقی، به افراد کمک میکند تا رفتارهای خود را بر اساس این ارزشها و قوانین تنظیم کنند. این نظام ارزشی و اخلاقی به ایجاد نظم و پایداری اجتماعی کمک کرده و از هرج و مرج و بینظمی جلوگیری میکند (Pickering, 2001).
3. پاسخ به نیازهای معنوی و روانی
یکی دیگر از کارکردهای دین از دیدگاه دورکیم، پاسخ به نیازهای معنوی و روانی افراد است. دین به افراد کمک میکند تا با بحرانها و مشکلات زندگی مقابله کنند و برای آنها زندگی را معنادار میکند. مراسم و آیینهای دینی به افراد فرصت میدهند تا تأمل کنند و تجدید قوا کنند. این کارکرد دین به کاهش استرس و اضطراب کمک کرده و به بهبود سلامت روانی افراد منجر میشود (Fields, 1995).
4. تقویت همبستگی اجتماعی از طریق آیینها
دورکیم معتقد است که آیینها و مراسم دینی نقش مهمی در تقویت همبستگی اجتماعی دارند. این آیینها و مراسم، افراد را در زمانها و مکانهای خاصی گرد هم میآورند و به آنها فرصتی میدهند تا تجربههای مشترک داشته باشند و احساس تعلق بیشتری به جامعه پیدا کنند. این تجربههای مشترک به تقویت همبستگی اجتماعی و افزایش انسجام در جامعه کمک میکنند ((Jones, 1986.
5. انتقال فرهنگ و ارزشها
دین همچنین نقش مهمی در انتقال فرهنگ و ارزشها از نسلی به نسل دیگر دارد. از طریق آموزهها، داستانها، مراسم و آیینهای دینی، ارزشها و هنجارهای اجتماعی به نسلهای جدید منتقل میشوند. این فرآیند انتقال فرهنگی به حفظ و تقویت هویت فرهنگی و همبستگی اجتماعی کمک میکند .(Durkheim, 1912)
حکومت هخامنشی و ساختار دینی و مذهبی آن
امپراتوری هخامنشی یکی از بزرگترین و مهمترین امپراتوریهای جهان باستان بوده است که از حدود 550 پیش از میلاد تا 330 پیش از میلاد بر بخشهای گستردهای از خاورمیانه، آسیای میانه و شمال آفریقا حکومت کرد. این امپراتوری به دست کوروش بزرگ بنیانگذاری شد و با پیروزیهای پیدرپی و تصرف مناطق گستردهای از جمله بابل، مصر و یونان به اوج قدرت خود رسید. دین زرتشتی (زرتشتگرایی) نقش مهمی در ساختار دینی و مذهبی امپراتوری هخامنشی داشت. زرتشتگرایی یا مزدیسنا، دینی است که توسط پیامبر ایرانی، زرتشت، بنیانگذاری شد. در ادامه، به ویژگیهای کلیدی ساختار دینی و مذهبی این دوره پرداخته خواهد شد.
[1] The Elementary Forms of Religious Life
[2] David Emile Durkheim
[3] L'Annee Sociologique
[4] Mechanical Solidarity
[5] Organic Solidarity
شکل ۱: قلمروه حکومت هخامنشی در دوران حکومت کوروش و کمبوجیه
ساختار دینی در امپراتوری هخامنشی
امپراتوری هخامنشی (حدود ۵۵۰–۳۳۰ پ.م) به عنوان یکی از نخستین نظامهای سیاسی چندفرهنگی جهان، سیاستی مبتنی بر تساهل مذهبی و احترام به تنوع دینی را در پیش گرفت. اگرچه شواهدی از نفوذ آیین زرتشتی در این دوره وجود دارد، اما نمیتوان آن را به عنوان «دین رسمی» حکومت تلقی کرد. در عوض، هخامنشیان با بهرهگیری از عناصر دینی زرتشتی و ادغام آن با سنتهای محلی، به تقویت همبستگی اجتماعی و مشروعیت سیاسی میپرداختند (Briant, 2002).
ویژگیهای کلیدی ساختار مذهبی
- اهورامزدا
در مرکز دین زرتشتی، اهورامزدا (Ahura Mazda) قرار داشته است که به عنوان خدای یکتا و خالق جهان شناخته میشد. اهورامزدا نماد خرد، نور و راستی شناخته میشد و هخامنشیان او را به عنوان خدای بزرگ و حامی خود میپرستیدند (Boyce, 1982). در کتیبههای شاهان هخامنشی (مانند کتیبه بیستون و نقش رستم)، اهورامزدا به عنوان خدای یکتا و حامی حکومت معرفی شده است. با این حال، این اشارهها لزوماً به معنای انحصارگرایی دینی نیست، بلکه نشاندهنده تعامل هوشمندانه با اندیشههای زرتشتی برای تثبیت اقتدار است (Shayegan, 2011). عبارت «اهورامزدا مرا یاری کرد» در کتیبه داریوش اول، بازتابی از کارکرد دین در مشروعیتبخشی به قدرت است.
- دوگانگی خیر و شر
یکی از اصول بنیادین دین زرتشتی، اعتقاد به دوگانگی خیر و شر بوده است. در این دین، جهان میدان مبارزه بین نیروهای خیر، به رهبری اهورامزدا، و نیروهای شر، به رهبری اهریمن (Angra Mainyu) بود. این مبارزه نه تنها در جهان بیرونی، بلکه در درون انسانها نیز جریان داشته و وظیفه هر انسان پیروی از راه راستی و پرهیز از دروغ بوده است (Zaehner, 1961).
- آتشکدهها
آتش، به عنوان نماد پاکی و درستی، در دین زرتشتی اهمیت ویژهای داشت. آتشکدهها مراکز اصلی پرستش بودند که در آنها آتش مقدس به طور دائمی روشن نگاه داشته میشد. آتشکدهها مکانهایی برای انجام مراسم دینی و گردهماییهای اجتماعی بودند؛ این مکانها نه تنها مراکز پرستش، بلکه نماد وحدت سیاسی و اجتماعی بودند. آتش مقدس به عنوان تجلی اهورامزدا، پیوندی نمادین بین دین و حکومت ایجاد میکرد (Boyce, 1975).
- جشنها و مراسم مذهبی
جشنهای مهم و خاصی مانند نوروز و مهرگان در دوره هخامنشی برگزار میشدند که اهمیت زیادی در تقویت هویت ملی و همبستگی اجتماعی داشتهاند. این جشنها نه تنها مناسبتهای دینی، بلکه فرصتهایی برای تجدید پیمانها و تقویت روابط اجتماعی بودهاند(Briant, 2002) .
- سیاست تساهل مذهبی
هخامنشیان با احترام به ادیان مناطق تحت حکومت (مانند پرستش مردوک در بابل یا آیین مصری)، به جلب رضایت اقوام مختلف میپرداختند. این سیاست نه تنها از شورشها جلوگیری میکرد، بلکه به عنوان ابزاری برای تقویت همبستگی اجتماعی عمل مینمود (Kuhrt, 2007). بازسازی معابد مصری و یهودی توسط داریوش اول و کوروش بزرگ یک مثال بارز این مسئله است.
- هنر و معماری مذهبی
نمادهای زرتشتی مانند فروهر (فرّه ایزدی) و نقوش آتش در سنگنگارهها و لوحهای هخامنشی، نشانگر تلفیق دین و هنر برای انتقال پیامهای ایدئولوژیک است (Root, 1979). به عنوان مثال میتوان نقش برجسته «فروهر» در آرامگاه داریوش اول در نقش رستم را نام برد.
نقش دین در حکومت هخامنشی
مشروعیت سیاسی
دین زرتشتی نقش مهمی در مشروعیتبخشی به حکومت هخامنشی ایفا میکرد. شاهان هخامنشی خود را نماینده اهورامزدا بر روی زمین میدانستند و از این طریق مشروعیت الهی برای حکومت خود کسب میکردند. این ارتباط نزدیک بین دین و سیاست به تقویت اقتدار و وحدت امپراتوری کمک میکرده است(Cook, 1983) .
احترام دینی
یکی از ویژگیهای مهم امپراتوری هخامنشی، احترام به ادیان و فرهنگهای مختلف بود. هخامنشیان با احترام به باورها و آیینهای مذهبی مناطق مختلف، توانستند وحدت و همبستگی امپراتوری چندملیتی خود را حفظ کنند. این سیاست احترام دینی نه تنها به ثبات سیاسی امپراتوری کمک کرد بلکه به گسترش و تبادل فرهنگی نیز انجامید(Frye, 1984) .
آیینها و مراسمات مهم دینی در دوران هخامنشی
در دوران هخامنشی، دین زرتشتی نقش محوری در زندگی دینی و فرهنگی ایفا میکرده است. آداب، رسوم و آیینهای دینی متعددی در این دوره برگزار میشد که برخی از آنها هنوز هم به عنوان بخشهایی از فرهنگ و سنتهای ایرانی شناخته میشوند.
1. نوروز
نوروز، جشن سال نو و آغاز بهار، یکی از مهمترین و قدیمیترین جشنهای ایرانی است که ریشه در دوران هخامنشی دارد. این جشن در ابتدای فصل بهار برگزار میشود و به معنای تازه شدن زمین و آغاز سال جدید است. نوروز در دوران هخامنشی با مراسمات و آیینهای خاصی همراه بود که به تقویت همبستگی اجتماعی و تجدید پیمانها کمک میکرد(Boyce, 1979).
2. مهرگان
مهرگان، جشن مهر و دوستی، یا به تعبیر اهالی خراسان جشن سر میزو یا جشن سر برج میزان، در نیمه سال و در روزهای آغازین فصل پاییز برگزار میشد. این جشن به افتخار مهر (میترا)، ایزد نور و پیمان، برگزار میشد و شامل آیینها و مراسماتی برای تجدید پیمانها و بزرگداشت دوستی و همبستگی بود. مهرگان نیز مانند نوروز یکی از جشنهای مهم دوران هخامنشی بود (Boyce, 2001).
3. سده
جشن سده، یکی از آیینهای قدیمی ایرانی، در چهلمین روز پس از شب یلدا (جشن تولد دوباره خورشید) برگزار میشد. این جشن به مناسبت کشف آتش توسط هوشنگ، پادشاه پیشدادی، برگزار میشده است و آتش را به عنوان نماد پاکی و روشنایی در مرکز آیینها و مراسمات این جشن قرار میدادند (Boyce, 1975).
4. آیینهای آتشکدهها
آتشکدهها، یا معابد آتش، مراکز اصلی پرستش در دین زرتشتی بودهاند. مراسمات و آیینهای متعددی در این معابد برگزار میشد که مهمترین آنها نگهداری و پاسداری از آتش مقدس بود. این آتش همیشه باید روشن میماند و نماد حضور اهورامزدا و پیروزی نور بر تاریکی بود. مراسمات آتشکده شامل نمازها، نیایشها و قربانیها بودند که به تقویت ایمان دینی و همبستگی اجتماعی کمک میکردند (Boyce, 1977).
5. آیینهای تطهیر و پاکی
یکی از اصول اساسی دین زرتشتی در دوران هخامنشی، اهمیت پاکی و دوری از ناپاکی و پلیدی بود. آیینهای تطهیر و پاکی برای حفظ پاکی جسم و روح برگزار میشدند. این آیینها شامل شستوشو با آب، استفاده از گیاهان مقدس مانند هوم و انجام مراسمات خاصی بود که به پاکسازی از گناهان و پلیدیها کمک میکرد (Modi, 1922).
همبستگی اجتماعی در نظریه امیل دورکیم
امیل دورکیم معتقد است که همبستگی اجتماعی به دو صورت "همبستگی مکانیکی" و "همبستگی ارگانیکی" وجود دارد. در جوامع سنتی، همبستگی مکانیکی حاکم است که بر اساس همگونی و اشتراکات فرهنگی و مذهبی میان افراد ایجاد میشود. در مقابل، جوامع مدرن با همبستگی ارگانیکی شناخته میشوند که بر اساس تفاوتها و تقسیم کار اجتماعی به وجود میآید (Durkheim, 1893).
همبستگی اجتماعی در دوره هخامنشی
دوره هخامنشی (550-330 قبل از میلاد) بهعنوان یکی از دورههای برجسته تاریخی ایران شناخته میشود که از نظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ویژگیهای منحصر بهفردی داشته است. هخامنشیان با ایجاد امپراتوری پهناور و متنوع، توانستند همبستگی اجتماعی را در میان اقوام و ملتهای مختلف تحت حکومت خود حفظ کنند. این همبستگی عمدتاً بر پایه احترام به فرهنگها و ادیان مختلف، سیستم اداری کارآمد، و ایجاد راههای ارتباطی و تجاری گسترده برقرار شده بود (Dandamaev, 1989).
تطبیق نظریه دورکیم با دوره هخامنشی
با توجه به ویژگیهای دوره هخامنشی، میتوان مشاهده کرد که همبستگی اجتماعی در این دوره به نوعی مشابه با همبستگی مکانیکی دورکیم بوده است. هرچند امپراتوری هخامنشی از تنوع فرهنگی و مذهبی بالایی برخوردار بود، اما اصول اساسی همچون احترام به ادیان و فرهنگهای مختلف و همچنین ساختار اداری مرکزی قوی، نقش مهمی در حفظ همبستگی اجتماعی ایفا کردند. این نکات نشان میدهد که، همچون جوامع سنتی مورد نظر دورکیم، همبستگی در دوره هخامنشی نیز بر اساس اشتراکات و همگونیها، هرچند نه بهطور کامل، بلکه با پذیرش تفاوتها و متنوع بودن، شکل گرفته است.
دین به عنوان عامل وحدت و همبستگی در نظریه دورکیم
امیل دورکیم معتقد بود که دین نقشی محوری در ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی ایفا میکند. او دین را مجموعهای از باورها و آیینهایی تعریف میکند که به واسطه آنها افراد جامعه به یکدیگر پیوند میخورند و حس همبستگی را تجربه میکنند (Durkheim, 1912). دین با ارائه نمادها و مناسک مشترک، به افراد جامعه هویت مشترک میبخشد و آنها را به یک کل واحد متصل میکند.
دین در دوره هخامنشی
میتوان ادعا کرد که در دوره هخامنشی، دین زرتشتی نقشی اساسی در ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی داشته است. هخامنشیان به طور گستردهای از اصول و ارزشهای زرتشتی برای تقویت وحدت و همبستگی در امپراتوری پهناور خود بهره میبردند. زرتشتگرایی با تأکید بر اصولی چون راستی، نظم و پیروی از اراده اهورامزدا، به عنوان یک نیروی متحدکننده عمل کرده است (Boyce, 2001).
دین به عنوان عامل وحدت و همبستگی در دوره هخامنشی
دین زرتشتی با ارائه یک چارچوب اخلاقی و فرهنگی مشترک، به تقویت همبستگی اجتماعی در میان اقوام و ملتهای مختلف تحت حاکمیت هخامنشیان کمک میکرد. شاهان هخامنشی به عنوان نمایندگان اهورامزدا، نقش مهمی در حفظ این همبستگی ایفا میکردند. آنها با ترویج اصول زرتشتی و تأکید بر عدالت و راستی، توانستند یک هویت مشترک و پایدار در سراسر امپراتوری خود ایجاد کنند (Lincoln, 2007).
نقش آیینهای دینی در تقویت همبستگی اجتماعی
آیینهای دینی و مناسک جمعی نقش مهمی در تقویت همبستگی اجتماعی در دوره هخامنشی داشتند. این آیینها به عنوان موقعیتهایی برای تجدید و تأیید همبستگی اجتماعی عمل میکردند. جشنهای دینی همچون نوروز و مهرگان، نه تنها به عنوان زمانهای مقدس برای پرستش اهورامزدا، بلکه به عنوان فرصتهایی برای تجدید پیوندهای اجتماعی و تقویت هویت جمعی مورد استفاده قرار میگرفتند (Gnoli, 2018).
کارکردهای آموزشی و فرهنگی دین در حکومت هخامنشی
در حکومت هخامنشی، دین زرتشتی نقش مهمی در آموزش و فرهنگسازی داشته است. آموزههای زرتشتی از طریق نهادهای دینی و مدارس به نسلهای جوان منتقل میشد. این آموزهها شامل اصول اخلاقی، معنویت و ارزشهای اجتماعی بودند که به تربیت فردی و اجتماعی افراد کمک میکردند. دین زرتشتی با تاکید بر اصولی مانند راستی (اشا)، نظم و پاکی، نه تنها به ارتقاء دانش و اخلاق فردی کمک میکرد، بلکه به عنوان یک نیروی فرهنگی، همبستگی اجتماعی را نیز تقویت مینمود (Boyce, 2001).
امیل دورکیم نیز به نقش دین در انتقال فرهنگ و آموزش اجتماعی توجه داشته است. او معتقد بود که دین از طریق مناسک و آیینها، ارزشها و هنجارهای اجتماعی را به افراد جامعه منتقل میکند. این فرآیند نه تنها به یادگیری و انتقال دانش کمک میکند، بلکه باعث تقویت هویت جمعی و همبستگی اجتماعی هم میشود (Durkheim, 1912).
کارکردهای اخلاقی و حقوقی دین در حکومت هخامنشی
به نظر میرسد که دین زرتشتی در حکومت هخامنشی به عنوان یک منبع اخلاقی و حقوقی عمل میکرد. اصول زرتشتی مانند راستی، عدالت و پیروی از اراده اهورامزدا به عنوان پایههای اخلاقی جامعه شناخته میشدند. این اصول در قوانین و نظام قضایی هخامنشی نیز منعکس میشدند و به شکلگیری یک نظام حقوقی عادلانه و منصفانه کمک میکردند. دین زرتشتی با ارائه یک چارچوب اخلاقی محکم، رفتارهای فردی و اجتماعی را هدایت کرده و به تقویت همبستگی اجتماعی کمک میکرد (Lincoln, 2007).
دورکیم نیز به نقش دین در ایجاد و تقویت نظم اخلاقی و حقوقی جامعه توجه داشته است. او معتقد بود که دین با ارائه هنجارها و ارزشهای مشترک، به تنظیم رفتارهای فردی و اجتماعی کمک میکند و به ایجاد نظم و ثبات در جامعه میانجامد. دین از طریق مناسک و آیینها، قوانین اخلاقی را به افراد جامعه منتقل کرده و از طریق کنترل اجتماعی به حفظ این قوانین کمک میکند (Durkheim, 1893).
نقاط قوت در همبستگی اجتماعی هخامنشی
1. تنوع فرهنگی و دینی تحت حمایت حکومت مرکزی:
یکی از نقاط قوت اصلی همبستگی اجتماعی در امپراتوری هخامنشی، سیاستهای تساهل و پذیرش تنوع فرهنگی و دینی بود. شواهد باستانشناختی از کتیبههای بیستون و دیگر آثار نشان میدهند که هخامنشیان به فرهنگها و ادیان مختلف احترام میگذاشتند و آنها را تحت حمایت خود قرار میدادند (Lendering, 2020). این تنوع فرهنگی، به همبستگی اجتماعی کمک کرده و تنشهای قومی و مذهبی را کاهش میداده است.
2. ساختار اداری منسجم:
هخامنشیان با ایجاد یک ساختار اداری کارآمد و منسجم، به مدیریت بهتر امپراتوری پهناور خود کمک کردند. تقسیم امپراتوری به ساتراپها (استانها) و انتصاب ساتراپهای محلی که مستقیماً به شاه گزارش میدادند، باعث ایجاد یک نظام اداری منظم و مؤثر شد (Briant, 2002). این سیستم اداری، با ایجاد ارتباطات و هماهنگیهای لازم بین بخشهای مختلف امپراتوری، به تقویت همبستگی اجتماعی کمک کرد.
3. توسعه زیرساختهای ارتباطی:
احداث جادهها و مسیرهای ارتباطی گسترده در سراسر امپراتوری، از جمله جاده شاهی، به تسهیل ارتباطات و تبادل فرهنگی و اقتصادی میان مناطق مختلف کمک کرد. این زیرساختها، به همبستگی اجتماعی و اقتصادی امپراتوری کمک کرده و همبستگی میان مردم را تقویت میکرد (Henkelman, 2017).
نقاط ضعف در همبستگی اجتماعی هخامنشی
1. چالشهای ناشی از تنوع زبانی و قومی:
با وجود سیاستهای تساهل فرهنگی، تنوع زبانی و قومی در امپراتوری هخامنشی میتوانست به عنوان یک چالش برای همبستگی اجتماعی مطرح شود. ارتباط و هماهنگی میان اقوام مختلف با زبانها و فرهنگهای متفاوت، همواره با مشکلاتی همراه بود که میتوانست به کاهش همبستگی اجتماعی منجر شود (Schmitt, 2017).
2. تمرکز قدرت در حکومت مرکزی:
تمرکز شدید قدرت در دست شاهان هخامنشی و وابستگی شدید به ساختار اداری مرکزی، میتوانست به ضعف در همبستگی اجتماعی منجر شود. این تمرکز قدرت، در صورت وقوع بحرانهای سیاسی یا اقتصادی، به سرعت میتوانست به فروپاشی نظم اجتماعی منجر شود (Curtis, 2013).
3. محدودیتهای اجتماعی و طبقاتی:
نظام اجتماعی هخامنشی، همچون بسیاری از جوامع باستانی، دارای سلسله مراتب طبقاتی بود. این ساختار طبقاتی میتوانست به ایجاد نارضایتیهای اجتماعی و کاهش همبستگی میان طبقات مختلف منجر شود. نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، در صورت عدم مدیریت مناسب، میتوانست به بیثباتی اجتماعی بیانجامد (Tuplin, 2014).
نقش دین در مشروعیت سیاسی و وحدت ملی
دینداری و اعتقاد به اصول زرتشتی، نقشی اساسی در مشروعیت بخشیدن به حکومت هخامنشیان ایفا میکرد. شاهان هخامنشی خود را نمایندگان اهورامزدا (خدای بزرگ زرتشتی) بر روی زمین میدانستند و این ارتباط دینی، به مشروعیت و قدرت آنها میافزود (Boyce, 2001). کتیبههای بیستون داریوش بزرگ نشاندهنده این ارتباط مستقیم میان شاه و اهورامزداست که به تأیید الهی قدرت شاه تأکید دارد (Lincoln, 2007).
این مشروعیت دینی، به تقویت وحدت ملی کمک میکرد. با توجه به تنوع قومی و فرهنگی امپراتوری، دین زرتشتی با ارائه یک چارچوب مشترک از باورها و آیینها، به ایجاد حس وحدت و هویت مشترک میان مردم کمک میکرد (Schmitt, 2017).
کارکردهای آیینی و مناسکی دین
آیینها و مناسک دینی زرتشتی، نقش مهمی در تقویت همبستگی اجتماعی و پایداری سیاسی ایفا میکردند. جشنهای دینی مانند نوروز و مهرگان، فرصتهایی برای تجدید پیوندهای اجتماعی و تقویت هویت جمعی بودند. این مناسک، با ایجاد فضای همبستگی و مشترک، به کاهش تنشهای اجتماعی و تقویت نظم اجتماعی کمک میکردند (Gnoli, 2018).
از سوی دیگر، آیینهای دینی در دربار هخامنشی نیز نقش مهمی داشتند. حضور مناسک دینی در مراسم رسمی دربار، به تقویت مشروعیت شاهان و پیوندهای اجتماعی میان نخبگان و تودههای مردم کمک میکرد (Henkelman, 2017).
ساختارهای اداری و دینی
ساختارهای اداری امپراتوری هخامنشی نیز تحت تأثیر اصول دینی زرتشتی بودند. اصولی مانند راستی (اشا) و نظم، که در آموزههای زرتشتی برجستهاند، در نظام اداری و قضایی هخامنشیان منعکس میشدند (Briant, 2002). این اصول به تقویت نظم و کارآمدی در اداره امپراتوری کمک کرده و به حفظ پایداری سیاسی و اجتماعی کمک میکردند.
معابد و مراکز دینی در سراسر امپراتوری، به عنوان نقاط محوری در ترویج و تقویت باورهای دینی و همچنین به عنوان مراکز اداری و اقتصادی، نقش مهمی در پایداری حکومت داشتند. این مراکز، علاوه بر نقش مذهبی خود، به عنوان محلهایی برای اجرای سیاستهای حکومتی و جمعآوری مالیاتها عمل میکردند (Curtis, 2013).
یافتههای باستانشناختی از مناطق مختلف امپراتوری هخامنشی، از جمله تخت جمشید، شوش، و پاسارگاد، نشاندهنده نفوذ عمیق دین زرتشتی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی این دوره است. این یافتهها، شامل کتیبهها، نقشبرجستهها و معماری مذهبی، تأکیدی بر نقش محوری دین در پایداری و ثبات امپراتوری دارند (Stronach, 2012).
چالشهای تفسیری
ابهام در جایگاه اوستا: اگرچه برخی پژوهشگران بخشهایی از اوستا (مانند گاتها) را به دوره هخامنشی نسبت میدهند، اما نسخه مدون این متن متعلق به دوره ساسانی است (Gholami & Pouladi, 2019).
عدم تمرکز دینی: نبود نهاد مذهبی متمرکز (مانند کلیسا) نشان میدهد که دین در این دوره بیشتر ابزاری سیاسی ـ اجتماعی بوده تا یک نظام اعتقادی یکپارچه (Wiesenöfer, 1996).
مواضع وفاق بحث نقش دین در همبستگی اجتماعی حکومت هخامنشی با نظریه اجتماعی امیل دورکیم
1. دین به عنوان عامل وحدتبخش
- نظریه دورکیم:
دورکیم معتقد است که دین نقش حیاتی در ایجاد همبستگی اجتماعی ایفا میکند. او در کتاب "صور ابتدایی حیات دینی" (1912) توضیح میدهد که دین از طریق مناسک و آیینهای جمعی، افراد را به یکدیگر پیوند داده و هویت جمعی آنها را تقویت میکند (Durkheim, 1912).
- حکومت هخامنشی:
دین زرتشتی در امپراتوری هخامنشی نقشی مشابه ایفا میکرد. شاهان هخامنشی خود را نمایندگان اهورامزدا معرفی میکردند و از طریق ترویج آیینهای زرتشتی، تلاش میکردند تا وحدت و همبستگی میان مردمان مختلف امپراتوری را تقویت کنند (Boyce, 2001).
2. مناسک و آیینهای دینی
- نظریه دورکیم:
دورکیم بر اهمیت مناسک و آیینهای دینی در تقویت همبستگی اجتماعی تأکید دارد. او معتقد است که این مناسک از طریق ایجاد تجربیات مشترک، به تقویت پیوندهای اجتماعی و احساس همبستگی کمک میکنند (Durkheim, 1912).
- حکومت هخامنشی:
در امپراتوری هخامنشی، مناسک و جشنهای دینی مانند نوروز و مهرگان، نقش مهمی در تقویت همبستگی اجتماعی داشتند. این جشنها، فرصتی برای تجدید پیوندهای اجتماعی و تقویت هویت جمعی فراهم میکردند (Gnoli, 2018).
3. نقش نهادهای دینی
- نظریه دورکیم:
دورکیم به نقش نهادهای دینی در انتقال ارزشها و هنجارهای مشترک تأکید میکند. او معتقد است که این نهادها به ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی کمک میکنند (Durkheim, 1912).
- حکومت هخامنشی:
در امپراتوری هخامنشی، نهادهای دینی مانند معابد و موبدان زرتشتی نقش مهمی در انتقال ارزشها و هنجارهای زرتشتی داشتند. این نهادها به تقویت وحدت و همبستگی اجتماعی در امپراتوری کمک میکردند (Curtis, 2013).
4. مشروعیت سیاسی و همبستگی اجتماعی
- نظریه دورکیم:
دورکیم معتقد است که دین میتواند به مشروعیت بخشیدن به نظامهای سیاسی کمک کند و از این طریق، همبستگی اجتماعی را تقویت کند. او به نقش دین در مشروعیتبخشی به قدرت سیاسی و تقویت پیوندهای اجتماعی اشاره میکند (Durkheim, 1912).
- حکومت هخامنشی:
در حکومت هخامنشی، شاهان با استفاده از دین زرتشتی، مشروعیت خود را تقویت میکردند. ارتباط مستقیم با اهورامزدا و تأیید الهی قدرت شاه، به تقویت مشروعیت سیاسی و همبستگی اجتماعی در امپراتوری کمک میکرد (Lincoln, 2007).
مواضع خلاف بحث نقش دین در همبستگی اجتماعی حکومت هخامنشی با نظریه اجتماعی امیل دورکیم
1. رویکرد نظری و تجربی
- نظریه دورکیم:
دورکیم رویکردی نظری و جامعهشناختی به دین دارد و عمدتاً بر تحلیل ساختاری و کارکردی دین در جوامع مختلف تمرکز میکند. او از روشهای جامعهشناسی و مردمشناسی برای تحلیل دین و همبستگی اجتماعی استفاده میکند .
- حکومت هخامنشی:
در مقابل، استفاده از دین زرتشتی در امپراتوری هخامنشی بیشتر عملی و تجربی بود. دین زرتشتی به عنوان یک ابزار سیاسی و فرهنگی برای ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی و تقویت مشروعیت شاهان به کار میرفت (Boyce, 2001).
2. نوع دین و ساختار مذهبی
- نظریه دورکیم:
دورکیم عمدتاً به بررسی دینهای ابتدایی و ساده مانند توتمیسم پرداخته است و نقش این دینها را در ایجاد همبستگی اجتماعی تحلیل کرده است. او بر ساختارهای ابتدایی و مناسک ساده تأکید دارد (Durkheim, 1912).
- حکومت هخامنشی:
دین زرتشتی یک دین پیچیده با نظام اعتقادی مفصل، مناسک متعدد و نهادهای دینی سازمانیافته بود. این دین دارای الهیات پیچیده و آیینهای گستردهای بود که با دینهای ابتدایی مورد بررسی دورکیم تفاوتهای زیادی داشت (Gnoli, 2018).
3. تمرکز بر فرد یا جمع
- نظریه دورکیم:
دورکیم بر نقش دین در تقویت پیوندهای جمعی و همبستگی اجتماعی تأکید میکند. او دین را به عنوان یک نیروی جمعی میبیند که افراد را به یکدیگر پیوند میدهد و هویت جمعی را تقویت میکند (Durkheim, 1912).
- حکومت هخامنشی:
در دین زرتشتی، علاوه بر تأکید بر جمع و مناسک جمعی، بر اهمیت فرد و مسئولیتهای فردی نیز تأکید میشود. اصول اخلاقی زرتشتی بر پایه انتخابهای فردی و مسئولیتپذیری در برابر خیر و شر قرار دارد، که این امر نشاندهنده تفاوتی اساسی با نگاه دورکیم به دین است (Boyce, 2001).
4. کارکردهای سیاسی و ایدئولوژیک
- نظریه دورکیم:
دورکیم عمدتاً به کارکردهای اجتماعی و اخلاقی دین توجه دارد و کمتر به جنبههای سیاسی و ایدئولوژیک دین میپردازد. او دین را به عنوان یک نظام اخلاقی و اجتماعی میبیند که به ایجاد نظم و همبستگی اجتماعی کمک میکند (Durkheim, 1912).
- حکومت هخامنشی:
در امپراتوری هخامنشی، دین زرتشتی بهطور آشکار به عنوان ابزاری سیاسی و ایدئولوژیک به کار گرفته میشد. شاهان هخامنشی از دین برای تقویت مشروعیت خود و ترویج وحدت در امپراتوری استفاده میکردند. دین زرتشتی نه تنها به عنوان یک نظام اخلاقی، بلکه به عنوان یک ابزار سیاسی برای کنترل و مدیریت امپراتوری به کار میرفت (Curtis, 2013).
5. منابع قدرت و همبستگی
- نظریه دورکیم:
دورکیم دین را به عنوان منبع اصلی همبستگی اجتماعی میبیند که از طریق باورها و مناسک مشترک ایجاد میشود. او بر این باور است که دین از طریق ایجاد تجربیات جمعی و باورهای مشترک، به همبستگی اجتماعی کمک میکند (Durkheim, 1912).
- حکومت هخامنشی:
در امپراتوری هخامنشی، علاوه بر دین، عوامل دیگری مانند ساختارهای اداری، نظامی و اقتصادی نیز نقش مهمی در همبستگی اجتماعی ایفا میکردند. دین زرتشتی یکی از ابزارهای مهم برای ایجاد وحدت بود، اما تنها عامل مؤثر نبود. قدرت سیاسی و نظامی شاهان، ساختارهای اداری پیچیده و نظام اقتصادی پیشرفته نیز به حفظ همبستگی اجتماعی کمک میکردند (Lincoln, 2007).
نتیجهگیری
همبستگی اجتماعی در دوره هخامنشی و نظریه امیل دورکیم هر دو نشاندهنده اهمیت همبستگی و هماهنگی میان اعضای جامعه هستند. در حالی که دورکیم همبستگی اجتماعی را به دو نوع مکانیکی و ارگانیکی تقسیم میکند، دوره هخامنشی بهعنوان یک نمونه تاریخی از همبستگی اجتماعی مبتنی بر ترکیبی از اصول همبستگی مکانیکی و پذیرش تفاوتها و تنوع فرهنگی و مذهبی میتواند مورد مطالعه قرار گیرد. نقش دین در همبستگی اجتماعی دوره هخامنشی با توجه به نظریه امیل دورکیم به خوبی قابل تحلیل است. دین زرتشتی با ارائه یک چارچوب اخلاقی و فرهنگی مشترک و آیینهای دینی با تقویت همبستگی و هویت جمعی، به حفظ همبستگی اجتماعی در امپراتوری پهناور هخامنشی کمک کردند. اصول همبستگی اجتماعی، هرچند با توجه به شرایط و ویژگیهای خاص هر جامعه متفاوتند، اما در نهایت به تقویت همبستگی و ثبات اجتماعی منجر میشوند. دین به عنوان یکی از عوامل اساسی همبستگی اجتماعی، همواره نقش مهمی در ایجاد و حفظ همبستگی در جوامع مختلف داشته است.
این پژوهش نشان میدهد که دین زرتشتی، علیرغم عدم قطعیت در جایگاه رسمی آن، نقش قابل توجهی در تقویت همبستگی اجتماعی امپراتوری هخامنشی ایفا کرده است. آیینهای جمعی مانند نوروز و مهرگان، همراه با تأکید بر اصول اخلاقی مشترک (مانند «راستی» و «عدالت»)، به عنوان ابزارهایی برای ایجاد هویت جمعی و تحکیم پیوندهای اجتماعی عمل میکردهاند. کتیبههای شاهان هخامنشی، که مشروعیت حکومت را به اراده اهورامزدا مرتبط میدانند، بازتابی از تعامل استراتژیک دین و سیاست در این دوره است. با این حال، سیاست تساهل مذهبی هخامنشیان و احترام به تنوع فرهنگی، نشان میدهد که همبستگی اجتماعی در این امپراتوری صرفاً مبتنی بر همگونی دینی نبوده، بلکه ترکیبی از انعطافپذیری اداری و پذیرش تفاوتها بوده است. بررسی این نقشها نشان میدهد که دین همواره به عنوان یک نیروی مهم در تقویت همبستگی و نظم اجتماعی عمل کرده است و این اصول در جوامع مختلف تاریخی و مدرن کاربرد داشتهاند. همبستگی اجتماعی در امپراتوری هخامنشی، با نقاط قوتی همچون تنوع فرهنگی و دینی تحت حمایت حکومت مرکزی، ساختار اداری منسجم و توسعه زیرساختهای ارتباطی تقویت میشد. با این حال، چالشهایی همچون تنوع زبانی و قومی، تمرکز قدرت در حکومت مرکزی و محدودیتهای اجتماعی و طبقاتی میتوانستند به عنوان نقاط ضعف مطرح شوند.
نقاط اشتراک بین نظریه اجتماعی امیل دورکیم و نقش دین زرتشتی در همبستگی اجتماعی حکومت هخامنشی نشاندهنده تأثیرات عمیق و گسترده دین بر ساختارهای اجتماعی و سیاسی است. هم در نظریه دورکیم و هم در حکومت هخامنشی، دین به عنوان یک عامل وحدتبخش و تقویتکننده همبستگی اجتماعی شناخته میشود. مناسک و آیینهای دینی، نقش نهادهای دینی، و مشروعیت سیاسی مبتنی بر دین، از جمله عواملی هستند که در هر دو مورد به تقویت پیوندهای اجتماعی و حفظ نظم اجتماعی کمک کردهاند. این نقاط اشتراک نشان میدهند که اصول دورکیمی درباره نقش دین در همبستگی اجتماعی، قابلیت اعمال در تحلیل تاریخی و فرهنگی جوامع مختلف را دارد. همچنین نقاط اختلاف بین نظریه اجتماعی امیل دورکیم و همبستگی اجتماعی ناشی از ترویج دین زرتشتی در حکومت هخامنشی نشاندهنده پیچیدگیها و تفاوتهای اساسی در رویکردها و کارکردهای دین در این دو زمینه است. در حالی که دورکیم بهطور عمده بر نقش دین در ایجاد همبستگی اجتماعی و تقویت هویت جمعی تأکید میکند، دین زرتشتی در امپراتوری هخامنشی به عنوان یک ابزار سیاسی و فرهنگی برای تقویت مشروعیت و وحدت امپراتوری به کار گرفته میشد. این تفاوتها نشان میدهند که درک نقش دین در همبستگی اجتماعی نیازمند تحلیل جامع و چندبعدی است که هم جنبههای اجتماعی و هم جنبههای سیاسی و فرهنگی را در برمیگیرد.
با توجه به دیدگاه دورکیم، آیینهای زرتشتی و نمادهای مشترک (مانند آتشکدهها و فروهر) با ایجاد تجربیات جمعی و نظام ارزشی یکپارچه، همسو با مفهوم همبستگی مکانیکی در جوامع سنتی هستند. با این حال، چندفرهنگی بودن امپراتوری هخامنشی و سیستم اداری متمرکز آن، نیازمند تعدیل این نظریه و پذیرش عناصری از همبستگی ارگانیکی است که مبتنی بر وابستگی متقابل ناشی از تقسیم کار است.
محدودیتها و پیشنهادها
۱. محدودیت منابع: تفسیر نقش دین زرتشتی به دلیل کمبود متون مذهبی کامل از این دوره با چالش همراه است.
۲. تعمیمپذیری نظریهها: تطبیق نظریههای جامعهشناسی مدرن با جوامع باستانی نیازمند احتیاط و در نظر گرفتن بافتار تاریخی است.
پیشنهاد برای پژوهشهای آینده
بررسی تطبیقی نقش دین در سایر امپراتوریهای باستانی (مانند روم یا آشور) و تحلیل تأثیر شبکههای مذهبی بر همبستگی اجتماعی با استفاده از مفاهیم جدیدی مانند سرمایه نمادین.
جمعبندی نهایی
این مطالعه نشان میدهد که ترکیب رویکردهای تاریخی و جامعهشناختی میتواند چارچوبی نوین برای درک پیچیدگیهای تعامل دین، قدرت، و همبستگی اجتماعی در جوامع باستانی فراهم کند. اگرچه نظریه دورکیم ابزاری ارزشمند برای تحلیل است، اما انعطافپذیری در تطبیق آن با واقعیتهای تاریخی، کلید دستیابی به درکی جامع از پویاییهای اجتماعی امپراتوری هخامنشی است.
منابع
لیوئیس کوزر، ( ۱۳۸۳). زندگی و اندیشهی بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی. تهران: انتشارات علمی سخن.
Alexander, J. C. (1988). Durkheimian Sociology: Cultural Studies. Cambridge University Press.
Bourdieu, P. (1986). The Forms of Capital. In J. Richardson (Ed.), Handbook of Theory and Research
for the Sociology of Education (pp. 241-258). Greenwood.
Boyce, M. (1975). A History of Zoroastrianism, Volume 1: The Early Period. Brill
Boyce, M. (1977). Zoroastrianism: The Religion and Its History. Routledge & Kegan Paul.
Boyce, M. (1979). Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices. Routledge & Kegan Paul.
Boyce, M. (1982). A History of Zoroastrianism: Volume II: Under the Achaemenians. Brill.
Boyce, M. (2001). Zoroastrianism: Its Antiquity and Constant Vigour. Mazda Publishers.
Boyce, M. (2001). Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices. London: Routledge.
Boyer, P. (2001). Religion Explained: The Evolutionary Origins of Religious Thought. Basic Books.
Briant, P. (2002). From Cyrus to Alexander: A History of the Persian Empire. Winona Lake: Eisenbrauns.
Chakrabarty, D. (2000). Provincializing Europe: Postcolonial Thought and Historical Difference. Princeton University Press.
Collins, R. (1975). Conflict Sociology: Toward an Explanatory Science. Academic Press.
Cook, J. M. (1983). The Persian Empire. Schocken Books.
Curtis, J. E. (2013). The Oxus Treasure. British Museum Press.
Dandamaev, M. A. (1989). A Political History of the Achaemenid Empire. Leiden: Brill.
Durkheim, E. (1893). The Division of Labor in Society. New York: Free Press.
Durkheim, E. (1897). Suicide: A Study in Sociology. New York: Free Press.
Durkheim, E. (1912). The Elementary Forms of Religious Life. Allen & Unwin.
Fields, K. E. (1995). Religion as a Chain of Memory. Cambridge University Press.
Foltz, R. (2013). Religions of Iran: From Prehistory to the Present. Oneworld Publications.
Frye, R. N. (1984). The History of Ancient Iran. C.H. Beck.
Gholami, S., & Pouladi, M. (2019). Colophons and Marginal Notes of the Avestan Manuscripts of the Pouladi’s Collection in Yazd. Iranian Studies, 52(1–2), 3–59.
Giddens, A. (1971). Capitalism and Modern Social Theory: An Analysis of the Writings of Marx, Durkheim and Max Weber. Cambridge University Press.
Giddens, A. (1984). The Constitution of Society: Outline of the Theory of Structuration. University of California Press.
Gnoli, G. (2018). Zoroaster's Time and Homeland: A Study on the Origins of Mazdeism and Related Problems. Rome: Istituto Italiano per il Medio ed Estremo Oriente.
Goffman, E. (1959). The Presentation of Self in Everyday Life. Anchor Books.
Henkelman, W. (2017). “Roads and Communication Networks in the Achaemenid Empire.” In The Persian Empire: A Historical Encyclopedia, edited by Mehrdad Kia, ABC-CLIO.
Jones, R. A. (1986). Emile Durkheim: An Introduction to Four Major Works. Sage Publications.
Lendering, J. (2020). King of Kings: The Art of the Achaemenid Empire, the Persian Empire's Greatest Artifacts. Karwansaray Publishers.
Lincoln, B. (2007). Religion, Empire, and Torture: The Case of Achaemenian Persia, with a Postscript on Abu Ghraib. Chicago: University of Chicago Press.
Lincoln, B. (2007). Religion, Empire, and Torture: The Case of Achaemenian Persia. University of Chicago Press.
Mahdavi, P. (2020). Women, Religion, and Social Cohesion in Ancient Persia. Journal of Persianate Studies, 13(1), 45–67.
Modi, J. J. (1922). The Religious Ceremonies and Customs of the Parsees. Macmillan and Co.
Pickering, W. S. F. (2001). Emile Durkheim: Critical Assessments of Leading Sociologists. Routledge.
Schmitt, R. (2017). “Languages and Scripts in the Achaemenid Empire.” In The Achaemenid Empire: Studies in History, Society and Culture, edited by John Curtis, Routledge.
Shenkar, M. (2014). Intangible Spirits and Graven Images: The Iconography of Deities in the Pre-Islamic Iranian World. Leiden: Brill.
Stronach, D. (2012). Persepolis: Achaemenid Capital. New York: Oxford University Press.
Tuplin, C. (2014). The Persian Empire and its Impact on the Mediterranean World. Peeters.
Wiesehöfer, J. (1996). Ancient Persia: From 550 BC to 650 AD. I.B. Tauris.
Zaehner, R. C. (1961). The Dawn and Twilight of Zoroastrianism. Phoenix Press.