Political participation of young women in Mazandaran province and social and cultural factors affecting it
الموضوعات :soltani soltani 1 , ابوالقاسم حیدرآبادی 2 , f hashemnejad 3 , m pahlavan 4
1 - دانشجوی دکتری جامعه شناسی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، بابل، ایران
2 - هیات علمی گروه جامعه شناسی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، بابل، ایران
3 - استادیار گروه جامعه شناسی، واحد ساری، دانشگاه آزاد اسلامي، ساری، ایران
4 - هیات علمی گروه جامعه شناسی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، بابل، ایران
الکلمات المفتاحية: political participation, social capital, political socialization, cultural capital, young women.,
ملخص المقالة :
Political participation is one of the most important political and social behaviors of people, which can play an important role in the process of social political development of society. The research method is a survey and the unit of analysis is women over 18 years old. The findings showed that the average political participation in the two dimensions of objective and subjective political participation was average. There is a positive and direct relationship between the variables of social capital, political socialization, the amount of use of mass communication tools, cultural capital, religiosity, and the level of feeling of social security with the level of political participation in the two dimensions of objective and subjective political participation. Regression analysis shows that 41.2% of changes in women's political participation are related to independent variables. The most explanation of the variance and changes of women's political participation has belonged to the variables of political socialization and social capital, respectively. As a result of strengthening and raising the level of social and cultural capital, the feeling of security, socialization and political sociability as well as religious beliefs can play a significant role in the attitude of women towards the level of political participation in the dimensions of subjective political participation and objective political participation, and women To encourage the residents of the cities of Mazandaran province to increase political participation in different scenes of the society.
اينگلهارت، رونالد (1372) تحول فرهنگي در جامعه پيشرفته صنعتي، ترجمه: مريم وتر. تهران: انتشارات كوير.
آذرگون، زهره (1387)، «بررسی عوامل اقتصادی-اجتماعی مرتبط با مشارکت سیاسی جوانان، مطالعه موردی شهر ساری»، فصلنامه تخصصی علوم اجتماعی، سال چهارم، شماره هجدهم، صص149-169.
باباخانی, فرهاد, یزدانینسب, محمد, نوری, مهدی. (1392). بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت نیروهای داوطلب مردمی در زمان بحران. مدیریت بحران, 2(2), 5-13.
بشیریه، حسین (1388)، «جامعه شناسی سیاسی: نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی»، تهران: چاپ هفدهم.
بنی فاطمه، ح؛ و همکاران. (1392). بررسی جامعه شناختی رابطه بین پایگاه هویتی و سلامت اجتماعی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز. پایان نامه کارشناسی ارشد گروه علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی تبریز، گروه علوم اجتماعی.
پاشازاده آذری، فاطمه (1389)، «بررسی تاثیرعوامل اجتماعی بر میزان مشارکت سیاسی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن در سال تحصیلی89-1388»، فصلنامه پژوهش اجتماعی، سال سوم، شماره هفتم.
پناهی، محمدحسین(1384) تاثیر وسایل ارتباط جمعی بر مشارکت سیاسی ، فصلنامه علوم ارتباطات ، دانشگاه علامه طباطبایی شماره 28-29، زمستان 1383-بهار 1384 .
حبیب زاده مرودشتی، فهیمه(1382) بررسی هویت ملی و دینی جوانان و تاثیر آن بر مشارکت سیاسی و اجتماعی آنها، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا.
جعفری¬نیا، غلامرضا(1390). بررسی عوامل اقتصادی- اجتماعی مؤثر بر میزان مشارکت سیاسی شهروندان شهر خورموج، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره 2: 122- 87.
دارابی، مسعود(1394) بررسی عوامل اجتماعی موثر بر مشارکت سیاسی زنان در استان همدان (مطالعه موردی: شهر نهاوند)، فصلنامه مطالعات جامعه شناختی جوانان، سال چهارم، شماره 17، بهار 1394، صص 84-57.
درگاهی، حسین(1393) بررسی میزان تأثیر سرمایه اجتماعی بر مشارکت سیاسی دانشجویان دانشگاه آزاد بابل، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحدبابل.
ذوالفقاری، اکبر ؛ عشایری، طاها ؛ جهان پرور، طاهره ؛ باقری دین آبادی، سمیرا (1401) رابطۀ مؤلفههای سرمایۀ اجتماعی با مشارکت سیاسی: فراتحلیل پژوهشهای بازۀ زمانی 1387 تا 1399، مدیریت سرمایه اجتماعی، تابستان 1401، سال نهم - شماره 2، صفحه 233 تا 260.
راش، مایکل (1377)، «جامعه و سیاست: مقدمه ای بر جامعه شناسی سیاسی»، تهران: چاپ پنجم، سمت.
رضایی، علیاکبر. و زهرهای، محمدعلی. (1390). ابتکار عمل در برنامهریزی و ارزیابی عملکرد فرهنگی. تهران: یادآوران.
سراج زاده ، سید حسین(1368) (بررسی میزان مشارکت مردم در انتخابات بعد از پیروزی انقلاب اسلامی) پایان نامه کارشناسی، دانشگاه تربیت مدرس، 1368
سیدامامی، کاووس؛ افتخاری، اصغر و عبدالله، عبدالمطلب (1385)ارزشها و نگرشها و رفتار سیاسی جوانان، گزارش طرح پژوهشی، سازمان ملی جوانان.
سیدامامی، کاووس(1386)، مشارکت سیاسی دانشجویان: ارزیابی برخی از پیشبینی کنندههای مشارکت سیاسی، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال دوم، شماره 1.
شیخ زاده، حسین (1400) عوامل اجتماعی موثر بر مشارکت مردم تهران در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، جامعه شناسی سیاسی ایران، زمستان 1400، شماره 16، صفحه 54 تا 75.
فاطمی امین، زینب (1388)، «بررسی عوامل اجتماعی و روانی موثر بر مشارکت سیاسی مردم شهر تهران»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال پنجم، شماره اول. صص 226-199.
کوئن، بروس(1386) مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، انتشارات سمت.
گیدنز، آنتونی. (1384). پیامدهای مدرنیت. (مترجم، محسن ثلاثی). تهران: نشر مرکز.
محسنی تبریزی، علیرضا. طباطبایی، قاضی و مرجائی، هادی(1382). مشارکت سیاسی بانوان در 128 استان کشور، وزارت کشور، موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی.
مصطفا، نسرین (1375)، «مشارکت سیاسی زنان در ایران»، تهران: وزارت امور خارجه، موسسه چاپ و انتشارات.
نوابخش، مهرداد؛ حسين زاده حسنارودي، الهام(1401) مطالعه عوامل موثر بر مشارکت سیاسی زنان در انتخابات، مطالعات راهبردی علوم انسانی و اسلامی، بهار 1401، شماره 44، صفحه 1 - 16.
نیک پورقنواتی، لیلا؛ معینی، مهدی؛ احمدی، حبیب (1391). «بررسی عوامل اجتماعی – اقتصادی مرتبط با مشارکت سیاسی»، فصلنامه علمی- پژوهشی جامعهشناسی زنان، سال سوم، شماره اول: 62-39.
همدانی, پریسا, رستمی, روح الله. (1399). نقش مشارکت اجتماعی در بهبود عملکرد مدیریت بحران فضای شهری مطالعه موردی: شهر رباطکریم. فصلنامه شهر پایدار, 3(4), 95-105.
Ashraf A. EL ghannam (2003)" Analytical study of women’s participation in Political life inrbSocieties” Equal opportunities international. Vol 22. Iss: 8. Pp 3853.
Badescu, Gabrial, Sum Paul and Uslaner, Ericm. (2009). Civil society development and democratic Values in Romania and moldova. Easter European Politics and societies. Vol 18: pp 376-341.
Chris Yang Hongwei and DeHart L., Jean (2016) Social Media Use and Online Political Participation Among College Students During the US Election 2012, Social Media + Society, pp: 1-18.
Gailpachco, thomaslange. (2010)" Political participation and life satisfaction: a Cross ErosEurope analysis" international journal of Social Economics Vol 37. Iss: 9. Pp 686702.
NeilcRotheroe. Lizmille (2008)" Innovation in SociaenterProies achieving auser Participation modal" Social enter prisejournal, Vol 4. Iss 3 pp 242280.
Patulny roger (2005)" Social rights and Social Capital Welfare and cooperation in Complex global Society" Australian review if public affairs. Vol 6.no 7 pp 5975.
Pau manning (2010)" pitman and radical Socio economic theory" International journal of Social Economics. Vol 37. Iss3.pp 254269.
Kotler , Berkowitz, L. ( 2005) , “ Friends and Politics: Linking Diverse Friendship Networks to Political Participation” , Pp: 152-170 in The Social Logic of Politics, edited by A. S. Zuckerman , Philadelphia: Temple University Press.
Verba, S., Schlozman, K. L., & Brady, H. E. (1995), Voice and equality: Civic voluntarism in American politics, Cambridge, MA: Harvard University Press.
مشارکت سیاسی زنان در استان مازندران و عوامل اجتماعی فرهنگی موثر بر آن
چكيده
مشارکت سیاسی یکی از مهمترین رفتارهای سیاسی و اجتماعی افراد است که میتواند نقش مهمی در فرایند توسعه سیاسی اجتماعی جامعه داشته باشد. زنان به عنوان نیمی از جمعیت انسانی میتوانند اثرگذاری مهمی در فعالیت های اجتماعی سیاسی کشور داشته باشند. لذا هدف از این پژوهش بررسی و مطالعه عوامل اجتماعی فرهنگی موثر بر مشارکت سیاسی زنان در مازندران میباشد. دیدگاههای رابرت پاتنام، هابرماس، لرنر، میلبراث و لیپست به عنوان چارچوب نظری انتخاب شدند. روش تحقیق، پيمايشي و واحد تحليل زنان بالای 18 ساله است. شیوه نمونهگیری، خوشهای چندمرحلهای است و حجم نمونه طبق فرمول كوكران 384 نفر میباشد. ابزار گردآوري دادهها، پرسشنامه محقق ساخته است. روش تجزيه و تحليل دادهها، ضریب همبستگی پيرسون، تحلیل مسیر و تحليل رگرسيون چندمتغيره با استفاده از نرمافزار SPSS است. از اعتبار صوری جهت سنجش اعتبار استفاده شد و ضریب آلفای کرونباخ برای متغیر وابسته مشارکت سیاسی برابر با 885/0 بوده که نشان دهنده پایا بودن متغیرها است.
یافتهها نشان داد که میانگین مشارکت سیاسی در دو بعد مشارکت سیاسی عینی و ذهنی در حد متوسط بوده است. حدود 9/8 درصد میزان مشارکت سیاسی شان در حد خیلی کم است. حدود 7/17 درصد در حد کم، حدود 8/33 درصد در حد متوسط، حدود 4/21 درصد در حد زیاد و حدود 6/14 درصد نیز میزان مشارکت سیاسی را در حد خیلی زیاد میدانند. بین متغیرهای سرمایه اجتماعی، جامعهپذیری سیاسی، میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی، سرمایه فرهنگی، دینداری و میزان احساس امنیت اجتماعی با میزان مشارکت سیاسی در دو بعد مشارکت سیاسی عینی و ذهنی رابطه مثبت و مستقیم وجود دارد. تحلیل رگرسیونی نشان میدهد که 2/41 درصد از تغییرات مشارکت سیاسی زنان به متغیرهای مستقل مربوط میشود. بیشترین تبیین واریانس و تغییرات مشارکت سیاسی زنان به ترتیب متعلق به متغیرهای جامعهپذیری سیاسی و همچنین سرمایه اجتماعی بوده است. در نتیجه تقویت و بالا بردن سطح سرمایه اجتماعی و فرهنگی، احساس امنیت، اجتماعی شدن و جامعهپذیری سیاسی و همچنین باورهای دینی میتواند در نگرش زنان نسبت به میزان مشارکت سیاسی در ابعاد مشارکت سیاسی ذهنی و مشارکت سیاسی عینی نقش بارزی داشته باشد و زنان ساکن در شهرهای استان مازندران را ترغیب به افزایش مشارکت سیاسی در صحنههای مختلف جامعه نماید.
واژگان کلیدی: مشارکت سیاسی، سرمایه اجتماعی، جامعهپذیری سیاسی، سرمایه فرهنگی، زنان.
مشارکت اجتماعی فرهنگی از مهمترین مسائل در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران است. با امروزه مدیریت بحران یک بخش اساسی از مسائل شهری است. قبل از تعقیب هرگونه اهداف بلند، نقش مشارکت اجتماعی برای تضمین ثبات و موفقیت مستمر مدیریت بحران ضروری است. مدیریت بحران مؤثر نیازمند یک رویکرد منظم و نظام مند مبتنی بر مشارکت اجتماعی، حساسیت مدیریتی و یک درک خوب از اهمیت مدیریت بحران از سوی ساکنین است(همدانی و رستمی، 1399: 96). یکی از مقولههای بسیار مهمی که برای هر دولت و ملتی حائز اهمیت است حضور مشارکت مردم در عرصههای مختلف سیاسی و به طور اخص انتخابات است. در واقع مردم در عرصة سیاست و همچنین شرکت آنها در انتخابات مهمترین مولفه در جهت تحکیم دولتها می باشد و هر چه حضور مردم چشمگیرتر باشد بی شک همکاری، همیاری و تلاش آنها نیز در جهت پیشبرد اهداف تعیین شده برای کشور بیشتر و موثرتر میباشد. پديده مشارکت يکي از مهمترين ابعاد توسعه اجتماعي توسعه فرهنگي توسعه اقتصادي و توسعه سياسي در هر جامعه و خصوصاً جامعه رو به رشد ايران است و برخي از مشکلات ساختاري و عملکرد برنامه هاي توسعه ناشي از نارسائيهاي است که در اين حوزه داريم. آنچه در اين ميان بر مسايل موجود مي افزايد اين است که نه مفهوم مشارکت و ابعاد آن در جامعه ما به خوبي تعريف شده است و نه عوامل تقويت کننده و يا در طيف ديگر تضعيف کننده آن موضوع مورد بررسي جدي قرار گرفته است (محسنی،11:1382).
طبق نظریه اجتماعی کییز، مشارکت اجتماعی عبارت است از: ارزیابی ارزش اجتماعی که فرد دارد و شامل این عقیده است که آیا فرد جزئی مهم از جامعه است و چه ارزشی را به جهان خود اضافه میکند. مشارکت اجتماعی با مفاهیم بازدهی و مسئولیت پذیری شباهت دارد. بازدهی فردی به این معنا است که عقیده داشته باشیم میتوانیم رفتار خاصی را از خود نشان دهیم و به اهداف ویژهای برسیم. مشارکت اجتماعی معرف این است که این افراد فکر میکنند آن چه که انجام میدهند، برای جامعه ارزشمند است یا نه؟ این نگرش هم راستا با درون مایهایست که مارکس مطرح میکند مبنی بر اینکه انسانها ماهیتاً زایندهاند(کییز، 1989؛ به نقل از بنی فاطمه و دیگری، 1392: 42). مشارکت سیاسی با مهمترین مباحث مربوط به علم سیاست، نظیر احزاب، گروه های فشار، روابط مردم و حکومت، جامعه مدنی و نظایر آن پیوند عمیق و ناگسستنی دارد. با وجود متون غنی در این زمینه موضوع مشارکت و علل و انگیزه های آن همچنان مورد گفت و گو و مباحثه است و اختلاف در این مقوله محسوس و در خور ملاحظه می باشد و حقیقتا همچنان در هاله ای از ابهام است( ایوبی،1377، 185).
شرکت در انتخابات یکی از انواع مهم مشارکت سیاسی است که خود به آن دسته از فعالیت های ارادی دلالت دارد که از طریق آن ها اعضای یک جامعه در انتخاب تصمیم گیرندگان سیاسی مشارکت و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در شکل دادن به سیاست عمومی نفوذ و دخالت می نمایند. رای دادن در انتخابات معیار عمده اندازه گیری میزان مشارکت سیاسی مردم یک جامعه است. در ایران بالاخص پس از پیروزی انقلاب اسلامی، انتخابات صرف نظر از اهمیتی که به طور معمول در یک نظام سیاسی مبتنی بر آرای مردم دارد. عملا به عنوان شاخص و آزمونی در جهت تثبیت نظام سیاسی و میزان محبوبیت و حمایت آن در بین مردم تلقی می شود.
مشارکت سیاسی1 جزئی از رفتار اجتماعی محسوب میشود چرا که اولاً به منزله یکی از ارکان و شاخصهای عمده توسعه سیاسی به شمار میرود. ثانیاً رابطه تنگاتنگی با مشروعیت نظامهای سیاسی دارد و ثالثاً به میزان زیادی بیانگر نوع نظام سیاسی هر جامعهای است. بنابراین مطالعه مشارکت سیاسی هر جامعهای شناخت رفتار سیاسی مردم آن را میسر میسازد و مشخص میکند که در بسترهای اجتماعی گوناگون میزان مشارکت سیاسی تحت تأثیر چه عواملی تغییر میپذیرد(پناهی، 1383، 91-90). مشارکت سیاسی یکی از مصادیق حضور مردم در تعیین سرنوشت خود است. و یکی از اساسی ترین صورت های روابط اجتماعی بوده و به عنوان یکی از محورهای موضوعی در جامعه شناسی تلقی شده است. دایره المعارف بین المللی علوم اجتماعی، مشارکت سیاسی را فعالیت داوطلبانه اعضای جامعه در انتخاب رهبران و شرکت مستقیم و غیر مستقیم در سیاست گذاری عمومی تعریف کرده است(مصطفا،1375، 19).
رای دهی و مشارکت در انتخابات آشکارترین نوع مشارکت سیاسی برای اغلب شهروندان در جوامع مردم سالار است. رای دادن موثرترین و عملی ترین وسیله برای شهروندان است تا افکار و عقاید خود را در اداره امور عمومی و اجتماعی اعمال کنند. اساسی ترین عملکرد مشارکت رای دهی، فرصت دادن برای جانشینی و انتقال مناصب و مسئولیت ها در جامعه است. بنابراین مشارکت سیاسی به فعالیت های داوطلبانه و آزادانه اعضای یک جامعه(چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی) در امور حکومتی و سیاسی که با هدف تاثیر گذاری مستقیم یا غیرمستقیم بر تصمیم های سیاسی کشور صورت می گیرند اطلاق می شود. این فعالیت ها ممکن است حمایت از سیاست های موجود مقامات دولتی و یا ساختار نظام باشد و یا ممکن است به دنبال تغییر وضع موجود در نظر گرفته شود. مشارکت اجتماعی فرهنگی شهروندان اهمیت خاصی برای ثبات و پویایی جامعه دارد. از این رو دست یافتن به چگونگی نگرش سیاسی شهروندان و توجه هر چه بیشتر به عوامل اجتماعی که به مشارکت اجتماعی فرهنگی این افراد کمک می کند، امری ضروری است. از جمله دلایل مطالعه مشارکت انتخاباتی، بررسی علل و عوامل موثر بر حضور شهروندان در پای صندوق های رای و راه های افزایش این حضور است. بنابراین سوالی که این تحقیق به دنبال پاسخ به آن است، این است که چه عواملی شهروندان را به مشارکت اجتماعی فرهنگی بر می انگیزاند؟
پیشینه تحقیق
ذوالفقاری و همکاران(1401) به مطالعه رابطۀ مؤلفههای سرمایۀ اجتماعی با مشارکت سیاسی: فراتحلیل پژوهشهای بازۀ زمانی 1387 تا 1399پرداختند. مشارکت سیاسی از چشماندازها و سیاستگذاریهای جمعی است که بدون سرمایة اجتماعی محقق نمیشود. بنابراین، این پژوهش قصد دارد اثر سرمایة اجتماعی بر مشارکت سیاسی را با شیوة فراتحلیل بررسی و تبیین کند. روش تحقیق از نوع فراتحلیل است. حجم جامعه 28 سند پژوهشیـ پیمایشی است که در سالهای 1387 تا 1399 انجام شده است. داشتن ضریب همبستگی، سطح معناداری، حجم نمونه، و سال انجام دادن پژوهش از ملاکهای ورود مقالات به نرمافزار فراتحلیل بوده است. یافتهها نشان داد اندازة اثر کلی سرمایة اجتماعی بر مشارکت سیاسی برابر با 46 درصد است. بین مولفههای سرمایة اجتماعی شامل انسجام اجتماعی، مشارکت اجتماعی، تعلق مذهبی، آگاهی اجتماعی، تعلق اجتماعی، اعتماد اجتماعی و گروه مرجع نخبگان با مشارکت سیاسی رابطة معنادار وجود دارد. سرمایة اجتماعی میتواند پشتوانهای محکم و تضمینی برای تحقق مشارکت سیاسی باشد. سرمایة اجتماعی در اجتماعات با ارتباط و انسجام اجتماعی اقوام با اقوام، اقوام با نظام، و شهروندان با حکمرانان سیاسی تقویت میشود.
نوابخش و حسین زاده(1401) به بررسی مطالعه عوامل موثر بر مشارکت سیاسی زنان در انتخابات پرداختند. مشارکت سیاسی، ترکیب وصفی است که دخالت مردم در امور سیاسی یعنی حکومتداری را معنا میکند. مشارکت سیاسی در پی فرایند اجتماعی شدن انسانها و دخالت در امور مدیریت سیاسی کشورها وارد ادبیات سیاسی نظریه پردازان دنیای سیاست شد. هدف از این تحقیق، بررسی عوامل موثر بر مشارکت سیاسی زنان در انتخابات بوده است. تحقیق حاضر با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی انجام شده است. رالف از جمله جامعهشناسانی است که اقتدار را مرتبط با سمت فرد میداند و از نابرابریهای مرتبط با ظاهر و تواناییهای افراد صحبت کرده است. در راستای این تحقیق دریافتهایم که بنا بر صحبت رالف، اقتدار مربوط به جنسیت شخص نیست و زنان در سراسر جهان فارغ از هر نوع نابرابریهای جنسیتی میتوانند مشارکت سیاسی داشته باشند و با بدستآوردن سمتهای سیاسی، اقتدار بدست آورند. انتخابات از جملهی مسائل سیاسی میباشد که زنان با مشارکتشان نشان دادهاند که می-توانند نقش موثری در انتخاب فرد اصلح داشته باشند. و همچنین خودشان نیز میتوانند در جایگاهها و سمتهای سیاسی به بهترین نحو عمل کنند.
شیخ زاده (1400) به بررسی عوامل اجتماعی موثر بر مشارکت مردم تهران در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی پرداخت. موضوع این مقاله بررسی تاثیر عوامل اجتماعی بر مشارکت شهروندان تهرانی در انتخابات مجلس یازدهم میباشد که بر اساس نظریههای پوتنام، کلمن و بوردیو و با استفاده از روش پیمایش مورد بررسی قرار گرفتهاست؛ فرضیه پژوهش عبارت است از اینکه : شاخصهای اجتماعی مانند: سرمایه اجتماعی، تحصیلات، طبقه اجتماعی، محل سکونت، شغل، قومیت و اعتماد عمومی تاثیر معناداری بر رفتارهای انتخاباتی دارد. با این حال به دلیل مغایرت عملکرد برخی منتخبان پیشین با شعارهای انتخاباتی آنها، در این دوره مساله اعتماد از اهمیت ویژه برخوردار بوده است. برای آزمون این فرضیه تعداد 430 پرسشنامه محقق ساخته میان ساکنان مناطق مختلف شهر تهران توزیع شد. بر اساس یافتههای پژوهش، عوامل اجتماعی تاثیر معناداری بر مشارکت سیاسی و رفتار رای دهندگان در انتخابات مجلس یازدهم داشته است و از میان عوامل اجتماعی، اعتماد اجتماعی بیشترین تاثیررا داشته است. تغییر کامل رفتار رای دهندگان باعث شد تا تعداد منتخبان منتسب جناح حاکم د ردولت و مجلس دهم به شدت کاهش یابد.
باباخانی و همکاران(1392) به بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت نیروهای داوطلب مردمی در زمان بحران پرداختند. پژوهش حاضر تلاشی است در جهت بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت مردمی در زمان بحران. بنابراین ابتدا تعریفی از مشارکت و بحران به صورت مفهومی ارائه شد. سپس با مرور پیشینه و تئوریهای موجود در این زمینه، چهار متغیر اعتماد اجتماعی، انزوا، پایگاه طبقاتی و احساس آنومی تبیینکنندههای مشارکت شناخته شدند. پژوهش حاضر بر مبنای روش پیمایش استوار است. ابزار سنجش پرسشنامه است و برای تعیین حجم نمونه از روش نمونهگیری چند مرحلهای با استفاده از روش سهمیهای و تصادفی استفاده شده است. حجم نمونه نیز 319 نفر شهروند تهرانی است. نتایج آزمونهای توصیفی از میانگین نسبتاً بالای تمایل مردم به مشارکت در هر دو بعد خبر میدهد؛ به طوری که میانگین مشارکت در زمان جنگ 55/65 و در حوادث طبیعی94/68 است. نتایج آزمونهای آماری تحلیلی نیز در نهایت سه متغیر احساس آنومی، اعتماد اجتماعی و انزوای فردی را مهمترین عوامل تأثیرگذار بر مشارکت مردم در زمان بحران معرفی میکنند.
نیک پورقنواتی، معینی و احمدی(1391) در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که محل تولد، تحصیلات، شغل، طبقه اجتماعی، جهتگیری مذهبی، درآمد، استفاده از رسانههای جمعی، سیاسی بودن خانواده، سیاسی بودن دوستان و علاقه به برنامههای سیاسی با مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری دارند. نتایج حاصل از پژوهش جعفرینیا (1390) حاکی از آن بود که میزان تمایل به مشارکت سیاسی شهروندان در حد متوسط بوده که میزان مشارکت سیاسی مردان بیشتر از زنان است و با افزایش تحصیلات، میزان تمایل به مشارکت سیاسی نیز افزایش مییابد. طبقات اجتماعی بالا نسبت به طبقات اجتماعی پایین، تمایل بیشتری به مشارکت سیاسی داشتند. فقیهزاده گرجی و گودرزی(1390) نشان دادند بین متغیرهای سن، جنس، تحصیلات، وضعیت تأهل، طبقه اجتماعی، میزان استفاده از وسایل ارتباطجمعی، مشروعیت سیاسی، نوع نگرش به دنیای سیاست، میزان اطلاعات سیاسی و اثربخشی سیاسی با مشارکت سیاسی رابطه معنادار دارد.
امامجمعهزاده و همکاران(1391) نشان داد با تقسیم سرمایه اجتماعی به سه متغیر(اعتماد اجتماعی، هنجارهای اجتماعی و شبکههای اجتماعی)، به همراه در نظر گرفتن دو وجه از مشارکت سیاسی یعنی عوامل روان شناختی– نگرشی و شیوه مشارکت(رسمی یا غیررسمی)، مشاهده میشود که همبستگی معناداری بین ابعاد سرمایه اجتماعی و میزان مشارکت سیاسی پاسخگویان وجود دارد. موحد و همکاران(1387) درپژوهشی به بررسی رابطه میان سرمایه اجتماعی و مشارکت سیاسی زنان پرداختند. با تقسیم سرمایه اجتماعی به چهار بعد، به همراه در نظر گرفتن دو وجه از مشارکت سیاسی یعنی نگرش نسبت به مشارکت و شیوه مشارکت، مشاهده می شود که همبستگی معناداری میان ابعاد سرمایه اجتماعی و میزان مشارکت سیاسی پاسخگویان وجود دارد. با توجه به یافته های موجود لزوم فراهم آوردن بستر مناسب برای زنان جهت گسترش شبکههای روابط اجتماعی و تقویت پیوندهای ارتباطی مبتنی بر صمیمیت و علاقه خصوصاً در خانواده ضروری به نظر می رسد.
بر مبناي برآوردهاي طرح ملي بررسي مشارکت سیاسي زنان که در 28 مرکز استاني کشور توسط محسني تبریزي و قاضي طباطبایي و مرجایي به سفارش دفتر امور بانوان وزارت کشور و با همکاري وزارت علوم، تحقیقات و فناوري در سال 83-1382 با هدف بررسي گستره و ابعاد مشارکت سیاسي زنان در ایران و عوامل مؤثر بر آن به اجرا درآمده است، در بحث عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسي زنان پنج بعد کلي شامل: عوامل سیاسي، فرهنگي، اجتماعي، خانوادگي و ارزیابي از ویژگيهاي حکومت وگروههاي سیاسي اجتماعي مورد مطالعه قرار گرفته است. در این پژوهش همچنین به عوامل و محرکهاي دروني و فردي موثر بر مشارکت سیاسي زنان پرداخته شده است. همچنین پژوهش عمده ای توسط محسنی تبریزی با عنوان بررسی رابطه مشارکت سیاسی و بیگانگی سیاسی سرپرستان زن شهر تهران صورت گرفته است که جزو طرح های پژوهشی معاونت پژوهشی دانشگاه تهران است.
همچنین پاشازاده آذری در سال 89-1388 تحقیقی با عنوان بررسی تاثیر عوامل اجتماعی بر میزان مشارکت سیاسی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن انجام داد. متغیرهای مستقل میزان آگاهی سیاسی دانشجویان، پایگاه اجتماعی والدین دانشجویان، میزان ارتباط دانشجویان با همسالانشان، میزان فعالیت های دانشجویان در تشکل های سیاسی دانشگاهی، جنسیت دانشجویان، وضعیت تاهل دانشجویان، رشته تحصیلی دانشجویان با مشارکت سیاسی دانشجویان رابطه معناداری دارند. به عبارتی این فرضیات تایید و عوامل استفاده دانشجویان از رسانه های جمعی و سن دانشجویان با مشارکت سیاسی دانشجویان رابطه معناداری ندارند (پاشازاده،1389: 73).
دارابی(1394) نشان میدهد که بین مشارکت سیاسی زنان و متغیرهای سرمایه اجتماعی، موقعیت طبقاتی، وسایل ارتباط جمعی، تجربه مشارکت سیاسی و اثربخشی سیاسی رابطه معناداری وجود دارد، اما بین متغیر عضویت در سازمانهای مدنی و دسترسی به شخصیتهای سیاسی با مشارکت سیاسی زنان رابطه معنادار وجود ندارد. نتایج تحلیل رگرسیونی حاکی از آن است که به ترتیب متغیرهای سرمایه اجتماعی، موقعیت طبقاتی، وسایل ارتباط جمعی، تجربه مشارکت سیاسی و اثربخشی سیاسی در مجموع 12% درصد از تغییرات مشارکت سیاسی زنان را تبیین میکنند. نمودار تحلیل مسیر نیز نشان داد که متغیر سرمایه اجتماعی نسبت به دیگر متغیرها دارای تأثیر بیشتری بر مشارکت سیاسی زنان بود.
درگاهی(1393) نشان داد که بین دو متغیرسرمایه اجتماعی و مشارکت سیاسی دانشجویان رابطه معناداری وجود دارد. با توجه به میانگین بدست آمده مشارکت سیاسی دانشجویان بر اساس جنسیت آنها(مؤنث و مذکر) طبقه اجتماعی(تحصیلات والدین و درآمد خانواده، متفاوت است. با توجه به میانگین بدست آمده مشارکت سیاسی دانشجویان بر اساس تأهل آنها متفاوت است و از لحاظ میزان تحصیلات والدین و رشته تحصیلی تفاوتی نیست. بین سرمایه اجتماعی و بین رسانههای جمعی، میزان آگاهی سیاسی مشارکت سیاسی معناداري وجود دارد. کریس یانگ و دهارت (2016) نشان داد که سرمایه آنلاین اجتماعی، خودکارآمدی سیاسی، و مشارکت گروهی در فیس بوک جزء پیش بینی کننده های مثبت مشارکت سیاسی آنلاین بودند، در حالی که اعتماد اجتماعی تاثیر مستقیمی برمشارکت سیاسی آنلاین نداشت. استفاده سیاسی عمومی از فیس بوک و توییتر یک پیش بینی کننده مثبت مشارکت سیاسی آنلاین بود. با این حال، استفاده گسترده از فیس بوک و توییتر پیش بینی کننده منفی بودند.
مبانی نظری
رویکرد اجتماعی یا تبیین جامعه شناختی، از رویکردهای عمده در تبیین مشارکت سیاسی به شمار می رود. از مهمترین نظریه پردازان این رویکرد می توان به لیپست اشاره کرد. او در آثار مختلفی به بررسی عوامل تاثیر گذار بر مشارکت پرداخته است. لیپست معتقد است الگوهای شرکت در انتخابات در کشورهایی نظیر آلمان، سودان، امریکا، نروژ ، فنلاند و برخی از کشورهای دیگر مشابه هستند. در این کشورها مردان بیشتر از زنان، تحصیلکردگان بیشتر از بیسوادان، شهرنشینان بیشتر از روستانشینان، متاهلین بیشتر از مجردین، افراد دارای منزلت بالاتر بیشتر از افراد دارای منزلت پایین تر، اعضای سازمان ها بیشتر از غیر اعضا در فرایندهای سیاسی- اجتماعی مشارکت دارند.
متغیرهای مورد نظر لیپست در تبیین مشارکت سیاسی را می توان در سه دسته کلی تقسیم بندی کرد: 1) موقعیت اقتصادی خانواده که متغیرهایی چون سطح درآمد، شغل، محل سکونت، منزلت را در بر می گیرد. این متغیرها از نظر لیپست به عنوان متغیرهایی پایه ای عمل می کنند که به طور غیر مستقیم از طریق برخی از متغیرهای دیگر نظیر ایدئولوژی سیاسی، عضویت حزبی و... رفتار سیاسی افراد را تحت تاثیر قرار می دهند. 2) موقعیت اجتماعی فرد که متغیرهایی چون وضعیت تاهل، مشارکت در نهادهای سیاسی- اجتماعی شهری یا روستایی بودن، مهاجر یا بومی بودن، سطح تحصیلات، میانسال یا جوان بودن را در بر می گیرد. 3) موقعیت سیاسی- مذهبی فرد که متغیرهای این دو وجه تاثیر متقابلی بر یکدیگر دارند. متغیر هایی چون ایدئولوژی سیاسی فرد که ارتباط تنگاتنگی با میزان مذهبی بودن دارد که به نوبه خود متاثر از ویژگی سیاسی خانواده نیز هست( فاطمی امین،1388، 206)
هانتينگتون و نلسون مشاركت سياسي را از عوامل اصلي توسعه سياسي ميدانند. آنان مشاركت سياسي را تابع دو عامل نگرش و اولويتهاي نخبگان سياسي و وضع گروهها و انجمنها و نهادهاي اجتماعي واسطه در خود جامعه ميدانند و معتقدند كه فرايند توسعه اقتصادي و اجتماعي از طريق دو مجرا ميتواند سرانجام به گسترش مشاركت سياسي و اجتماعي بيانجامد:
الف) مجراي تحرك اجتماعي به اين معني كه كسب منزلتاي بالاتر اجتماعي به نوبه خود در فرد احساس توانايي و نگرشهاي معطوف به توانايي و تأثير نهادن بر تصميمگيريهاي دستگاههاي عمومي را ايجاد ميكند و اين عوامل ذهني در مجموع ميتواند مشوق مشاركت در سياست و فعاليتهاي اجتماعي باشد. در اين حالت منزلت اجتماعي بالاتر و احساس توانايي و مؤثر بودن از نظر سياسي به عنوان متغيرهاي مياني، مشوّق مشاركت اجتماعي و سياسي ميشود. به نظر اين دو نويسنده، از ميان متغيرهاي منزلتي، ميزان سواد يا تحصيلات فرد بيشترين تأثير را بر مشاركت سياسي دارد.
ب) مجراي سازماني يعني عضويت و مشاركت فعّال در انواع گروهها و سازمانهاي اجتماعي (اتحاديههاي شغلي و صنفي، گروههاي مدافع علائق خاص و نظاير آنها) است كه احتمال مشاركت در فعاليت اجتماعي و سياسي را بيشتر ميكند. اين عوامل در جوامعي كه فرصتهاي تحرك فردي در آنها محدودتر است، اهميت بيشتري دارد زيرا همانطور كه گفته شد فرد براي رسيدن به وضع اجتماعي و اقتصادي بهتر به عنوان آخرين راه حل به فعاليت در سازمانهاي اجتماعي يا احزاب سياسي ميپردازد اما بطور كلي دخالت در فعاليت سازمانها در تبيين تفاوت سطح مشاركت سياسي، از منزلت اجتماعي ـ اقتصادي مهمتر است (رضايي، 1375: 56ـ54).
پري (1977) تبيينهاي مشاركت سياسي را به دو نوعِ نظريههاي ابزاري و نظريههاي تكاملي تقسيم ميكند. نظريههاي ابزاري، مشاركت را وسيلهاي براي يك هدف يعني براي دفاع يا پيشبرد يك فرد يا گروهي از افراد، و سدي در برابر جباريت و استبداد در نظر ميگيرند. بنابراين نظريهپرداز ابزارگرا استدلال ميكند كه افراد بهترين داور منافع خودشان هستند، حكومتي كه مردم در آن مشاركت داشته باشند كارآمدتر است، افرادي كه از تصميمات تأثير ميپذيرند حق دارند در گرفتن تصميمات شركت داشته باشند و مشروعيت و حكومت بر مشاركت استوار است. بنابراين وارثان نهايي نظريه ابزاري فايدهگرايان و كثرتگرايان هستند.
نظريه تكاملي استدلال ميكند كه شهروند آرماني يك شهروند مشاركتكننده است و بنابراين مشاركت، اعمال مسئوليت اجتماعي در نظر گرفته ميشود. مشاركت يك تجربة يادگيري است كه شهروند را نهتنها آگاه از حقوق خود، بلكه آگاه از وظايف و مسئوليتهايش پرورش ميدهد. چنين ديدگاهي در نوشتههاي ارسطو، جان استوارت ميل، دوتوكويل و روسو يافت ميشود و نيز بخش مهمي از انديشههاي محافظهكارانه و سوسياليستي است. اما براي محافظهكار، تأكيد بر فرد شهروند مسئول و بنابراين بر عمل فردي، و براي سوسياليست تأكيد بر مسئوليت جامعه در قبال فرد و بنابراين بر عمل جمعي است (راش،1377: 139-140).
يكي از راههايي كه نظام به حمايت از خود و حفظ خود ميپردازد از طريق جامعهپذيري سياسي ميباشد لذا هر نظام سياسي كه به دنبال بقاي خود باشد؛ بايستي در ميان اعضاي خود انتظارات حمايتي را رشد دهد. به همين لحاظ به اعتقاد آلموند فرايند جامعهپذيري سياسي اساساً تعيينكننده ثبات فرهنگ سياسي و ساختار جامعه در گذر زمان ميباشد. از نظر آلموند جامعهپذيري سياسي هرگز واقعاً پايان نميپذيرد و در سراسر زندگي فرد ادامه مييابد.
آلموند و وربا در كتاب فرهنگهاي مدني مفهومي از فرهنگ سياسي به دست ميدهند كه به معناي نظام سياسي تعريف شده است، آنگونه كه در شناخت، احساسات و ارزيابيهاي مردم دروني گرديده است و به منزله الگوي نگرشها و جهتگيريهاي فردي نسبت به سياست در ميان اعضاي يك نظام سياسي است. در آن كتاب، با سه نوع فرهنگ سياسي روبهرو ميشويم: الف) محدود، ب) انقيادي، ج) مشاركتي (نقيبزاده، 1379: 76؛ كامروا، 1993: 142).
فرهنگ سياسي كوتهبينانه با آگاهي اندك از حكومت، انتظارات اندك از حكومت و ميزان مشاركت سياسي اندك مشخص ميشود. فرهنگ سياسي ذهني با ميزان آگاهي و انتظار بالاتر اما ميزان مشاركت اندك و فرهنگ مشاركتي با ميزان آگاهي و انتظار و مشاركت بالا مشخص ميشود. آلموند و وربا جهت بررسي مشاركت سياسي در پنج كشور ايتاليا، انگليس، امريكا، مكزيك و آلمان از نظريه اجتماعيشدن سياسي استفاده كردند و طي آن سه نهاد اجتماعيكنندة خانواده، مدرسه و شغل را از نظر ميزان الگوي مشاركت بررسي كردند. «استدلال آلموند و وربا در نهايت اين است كه هر چقدر سه نهاد اجتماعي كننده فوقالذكر، الگوي مشاركت قويتري را نهادينه كرده باشند و فرد در درون اين سه نهاد اجتماعيكننده مشاركت بيشتري داشته باشد در مراحل بعدي زندگي مشاركت سياسي بيشتري خواهد داشت و جامعة مربوط از نظر فرهنگ سياسي به فرهنگ مشاركتي نزديكتر خواهد بود» (عرفاني، 1383: 76). در اين نظريه بر نقش الگوي اقتدار در بيرون از نظام سياسي، يا به عبارتي بر يادگيري سياسي از الگوهاي حاكم بر نهادهاي اجتماعي ـ يا تجربههاي سازنده برآمده از موقعيتهاي نهادي ـ و نخبگان سياسي و تأثير نهادها و نخبگان بر فرهنگ سياسي مردم بسيار تأكيد ميشود (اينگلهارت، 1372: 479؛ داياموند، 1994: 235).
آلموند و وربا از دادههاي خود نتيجه ميگيرند كه الگوي مشاركت در درون گروههاي طبقاتي مختلف تفاوتهاي معنيداري دارد و كساني كه در طبقات اجتماعي بالاتر قرار دارند مشاركت بيشتري نيز دارند. به نظر آنها، يكي از دلايل قابليت سياسي اندك كساني كه اطلاعات و آموزش مناسبي ندارند، اين است كه از نظر طبقاتي در خانوادههايي رشد ميكنند كه در آنها انتظار و توقع اينكه هر كس با تصميمي مخالف است، ميتواند مخالفتاش را اعلام كند، پرورش نمييابد.
ماکس وبر چهار نوع آرمانيِ تبيينهاي كنش و رفتار اجتماعي و بنابراين سياسي مانند مشاركت را مطرح كرد. دو نوع از آنها عقلاني هستند: كنش «عقلاني در رابطه با هدف» و كنش «عقلاني در رابطه با ارزش» و دو نوع غيرعقلاني (اما نه نامعقول): «كنش عاطفي» و «كنش سنتي» (1947: 115ـ118؛ همچنين ر. ك.: گيدنز، 1971: 152ـ154). رفتار عقلانيِ در رابطه با هدف، رفتاري است كه در آن فرد كنشي احتمالي را بر حسب هزينهها و منافعِ وسايل و هدفها ارزيابي ميكند؛ در صورتي كه رفتار عقلانيِ در رابطه با ارزش، هدفها را مورد سؤال قرار نميدهد، بلكه هزينهها و منافعِ وسايل معيّني را ارزيابي ميكند. رفتار اقتصادي عقلانيِ به حداكثر رساندن منافع و به حداقل رساندن هزينهها براي دستيابي به يك هدف مورد نظر، نمونهاي از كنش عقلانيِ در رابطه با هدف است. پذيرفتن يك آرمان مذهبي يا ايدئولوژيك به منزله يك هدف و جستجوي مؤثرترين وسايل دستيابي به آن، البته مشروط به هر محدوديتي كه به وسيلة اين آرمان تحميل ميشود، نمونهاي از كنش عقلاني با ارزش است. كنش عاطفي تحت سلطة عواطف و كنش سنتي تحت سلطة رسم و عادت است. اگرچه تبيين نتوع آرماني وبر از كنشها و رفتار اجتماعي را ميتوان بهدليل ناتواني در توضيح چگونگي تغييرات رفتاري، يعني حركت از يك نوع كنش به نوعي ديگر، مورد انتقاد قرار داد، آشكارا اهميت ارزشها و برآوردن نيازهاي فردي را باز ميشناسد (راش، 1377: 141).
به طور کلی در جامعه شناسی سیاسی وبر از آنجا که زندگی انسان دستخوش نیروهای عقلانی و غیر عقلانی است و بسیاری از رفتارهای اجتماعی، غیر عقلانی به شمار می روند، بنابراین مبانی غیر عقلانی رفتار در زندگی سیاسی نیز نیرومندند. رفتار سیاسی یکسره رفتاری عقلایی نیست یعنی بر حسب محاسبه علایق اقتصادی و اجتماعی صورت نمی گیرد، بلکه انسان به عنوان موجودی پیچیده به غیر از این علایق، علایق و زندگی غیرعقلانی عمیقی نیز دارد که طبعا بر حوزه های گوناگون زندگی او و از جمله بر رفتارهای سیاسی موثر واقع می شوند. سیاست و سلطه در هر یک از انواع سه گانه آن کنش و رفتاری گروهی است که در آن حکم و اطاعت به دلایل مختلف صورت می گیرد. وبر در بررسی سه نوع مثالی سلطه یا سیاست ( اقتدار سنتی، اقتدار کاریزماتیک، اقتدار عقلانی) که از دیدگاه او تنها انواع سلطه و سیاست به شمار می آیند به روندهای اجتماعی و تاریخی مرتبط با هر یک توجه داشته و بدین سان از دیدگاه جامعه شناسی سیاسی به بررسی آنها پرداخته است (بشیریه، 1388: 59).
فرضيه های پژوهش
1. به نظر می رسد بین اثربخشی سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد.
2. به نظر می رسد بین جامعه پذیری سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد.
3. به نظر می رسد بین باورهای دینی و مذهبی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد.
4. به نظر می رسد بین مسئولیت پذیری اجتماعی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد.
5. به نظر می رسد بین طبقه اجتماعی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد.
روش تحقيق
پژوهش حاضر از نوع همبستگی و به صورت پيمايشي انجام شده است. جامعه آماري پژوهش را شهروندان جوان 18 تا 35 سال استان مازندران تشکیل میدهد که تعداد آنان طبق آمار سرشماری برابر با 65240 نفر است. با استفاده از فرمول کوکران تعداد 380 نفر به روش نمونهگيري خوشهاي چندمرحلهاي بهعنوان نمونه آماری انتخاب گرديدهاند. حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران تعیین گرديد. نمونهگیری عبارت است از مجموعه اقداماتی که برای انتخاب تعدادی از افراد جامعه به نحوی که معرف آن باشند، انجام میپذیرد. در قسمت روش نمونهگيري، نمونهگيري خوشهاي چندمرحلهاي به کار گرفته شد. انتخاب افراد در مناطق مربوطه بدین شکل بوده است که ابتدا شهرها به چند منطقه اصلی تقسیم شده، و در هر منطقه، تعداد منزل در نظر گرفته و با اولین کسی که جلوی درب منزل حاضر میشد به شرط اینکه فرد مورد نظر حاضر به مصاحبه باشد و نفر سومی هم (به عنوان مزاحم) حضور نداشته باشد و همچنین پاسخگوی مورد نظر در رده سنی مورد نظر قرار داشته باشد آنگاه جریان مصاحبه صورت گرفت. از تکنیک پرسشنامه که رايجترين تکنيک مورد استفاده در تحقيق پيمايشي است استفاده شده است. در بحث اعتبار وسيله اندازهگيري چندين نوع مختلف اعتبار ميتوان متصور بود که هر کدام با بعد متفاوتي از موضوع اندازهگيري سروکار دارند. اما در این تحقیق ما از اعتبار صوري و اعتبار سازه ای استفاده شد. برای اطمینان از پایایی ابزار تحقیق از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شده است.
جدول ضرايب آلفاي كرونباخ براي پايايي متغيرها
نام متغير | تعداد گویهها | ضريب آلفاي كرونباخ |
اثربخشی سیاسی | 9 | 943/0 |
مشارکت اجتماعی فرهنگی | 35 | 946/0 |
جامعه پذیری سیاسی | 12 | 932/0 |
مسئولیت پذیری اجتماعی | 12 | 972/0 |
باورهای دینی و مذهبی | 28 | 881/0 |
مقدار آلفای کرونباخ متغیرهای مستقل و وابسته مورد بررسی بین 881/0 تا 972/0 میباشد و نشانگر آن است که همبستگی و همسازی درونی بین گویههای مربوط به متغیرها مناسب و قابل قبول میباشد. به عبارت دیگر از پایایی و قابلیت اعتماد برخوردار است. به عنوان مثال مقدار ضریب آلفای کرونباخ متغیر مستقل جامعه پذیری سیاسی برابر با 932/0، مسئولیت پذیری اجتماعهی برابر با 972/0 و برای متغیر اثربخشی سیاسی برابر با 943/0 بوده است. مقدار ضریب آلفای کرونباخ مشارکت اجتماعی فرهنگی برابر با 946/0 میباشد که در حد بسیار بالایی است و گویههای آن توانستهاند از همسازی درونی لازم برخوردار باشند. از آنجا که ضرایب بهدست آمده برای پرسشنامه، بالای میباشد میتوان نتیجه گرفت که ابزار پژوهش، ابزاری پایا و اعتمادپذیر میباشد.
تعریف مفاهیم
اثربخشی سیاسی
اثربخشی سیاسی عبارت است از تصور فرد از میزان موثر بودن مشارکت اجتماعی فرهنگی وی در جامعه(پناهی، 1386؛ 115). برای سنجش میزان اثربخشی سیاسی از معرفهای، رای دان مردم در انتخابات، میزان اثرگذاری فعالیتهای سیاسی در این پژوهش استفاده که از طریق پنج گویه در قالب طیف لیکرت سنجیده شد.
باورهای دینی و مذهبی
باورهای دینی و مذهبی نشانگر میزان اعتقادات افراد جامعه به ارزشهای دینی است و اینکه چقدر افراد مشارکت در امور سیاسی جامعه خودرا به عنوان یک وظیفه یا تکلیف شرعی قلمداد می کنند.
مشارکت اجتماعی فرهنگی (متغیر وابسته): به باور میلبراث مشارکت، رفتاری است که اثر میگذارد و یا قصد تأثیرگذاری بر نتایج حکومت را دارد(مصفا، 1375، 21) منظور پناهی از مشارکت اجتماعی فرهنگی هر نوع فعالیت سیاسی داوطلبانه در رابطه با احراز، انتخاب کردن و انتخاب شدن برای پستهای سیاسی جامعه، اثرگذاری در شکلگیری و برنامههای عمومی و در نهادها و نظام سیاسی جامعه است(پناهی، 1386؛ 88). همچنین لستر میلبراث، مشارکت اجتماعی فرهنگی را، مجموعه ای از فعالیتها و اعمال شهروندان برای اعمال نفوذ بر حکومت و حمایت از نظام سیاسی می داند. در این تعریف، حیطه عمل مردم در امر مشارکت اجتماعی فرهنگی شامل: اعمال فشار، رقابت و تأثیرگذاری از یک سو و حمایت و پشتیبانی از سوی دیگر است(وثوقی،1383: 110). بنابراین تعریف مورد استفاده در تحقیق حاضر در چارچوب تعریف میلبراث و پناهی قرار میگیرد.
در این پژوهش برای مشارکت اجتماعی فرهنگی دو بعد در نظر گرفته شده است که عبارتند از: مشارکت اجتماعی فرهنگی انتخاباتی، مشارکت اجتماعی فرهنگی فعال یا غیر انتخاباتی.
طبقه اجتماعی: طبقه اجتماعی به بخشی از اعضای جامعه اطلاق میشود که از نظر ارزشهای مشترک، حیثیت، فعالیتهای اجتماعی، میزان ثروت و متعلقات شخصی دیگر، از بخشهای دیگر جامعه تفاوت داشته باشند(کوئن،1386: 193).
مسئولیت پذیری اجتماعی
مسئولیتپذیری اجتماعی" به احساس تعهد و رفتار مسئولانهای که افراد به عنوان کنشگران اجتماعی(جوانان) در قالب نقشهای خود (شهروندان) نسبت به جامعه و ارزشهای جمعی آن در ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی، زیستمحیطی، فرهنگی و اجتماعی داشته، یا دارند، دلالت میکند.»(طالبی، ۱۳90: ۲23). برای سنجش متغیر مسئولیتپذیری از چهار بعد جامعهای، فرهنگی، اقتصادی و زیست محیطی که سوالات بصورت محقق ساخته میباشد. طراحی و سوالات هر مولفه بر اساس طیف لیکرت طراحی شد.
جامعهپذیری سیاسی:
تئوریهای جامعهپذیری، خانواده و به ویژه والدین را به عنوان قویترین عامل در آشنا ساختن فرزندان با ارزشهای پذیرفته شده جامعه، می داند. لذا از این منظر خانواده ها در کنار فرایند جامعهپذیری، درک ارزشهای خانواده و درونی کردن ارزشهای جامعه بزرگتر را از طریق فراگیری هنجارها، الگوها و نظم های اجتماعی به کودکان و نوجوانان خود می آموزند.
جامعهپذیری به معنای همسازی و همنوایی فرد با ارزشها، هنجارها و نگرشهای گروهی و اجتماعی است، یا به مفهوم دیگر، اجتماعی شدن فراگردی است که به واسطه آن، هر فرد، دانش و مهارتهای اجتماعی لازم برای مشارکت مؤثر و فعال در زندگی گروهی و اجتماعی را کسب میکند. مجموعه این ارزشها، هنجارها و نگرشها فرد را قادر میسازد که با گروه ها و افراد جامعه، روابط و کنشهای متقابل داشته باشد. فراگرد اجتماعی شدن، امری مستمر و به اعتباری مادامالعمر است. فراگرد جامعهپذیری از طریق برآوردن خواستها و آرزوها یا ممانعت از دستیابی بدانها برای فرد هویت2 میآفریند. در گذشته، هر فردی هویت خود را بنا به سابقه خانوادگی و طبقه اجتماعی به دست میآورد(ساروخانی، 1376: 937). متغیر جامعهپذیری از طریق شاخصها و مولفه های زیر عملیاتی شده است: اعتماد کردن به دیگران، همکاری کردن، داشتن نظم و انضبط در زندگی، یادگیری هنجارهای جامعه، احترام گذاشتن به بزرگترها، افزایش یادگیری دانش و مهارتها، سازگاری داشتن، رعایت قوانین و مقررات، شکلگیری شخصیت و داشتن روابط عاطفی.
جدول تعریف نظری و عملیاتی متغیرها
متغيرها | تعریف نظری | تعریف عملیاتی |
اثربخشی سیاسی | تصور فرد از میزان موثر بودن مشارکت سیاسی وی در جامعه. | میزان اثربخشی فرد در فعالیتها و مشارکتهای سیاسی مانند انتخابات. |
باورهای دینی و مذهبی | میزان اعتقادات افراد جامعه به ارزشهای دینی است و اینکه چقدر افراد مشارکت در امور سیاسی جامعه خودرا به عنوان یک وظیفه یا تکلیف شرعی قلمداد میکنند. | انجام اعمال و مناسک دینی در هفته یا ماه شامل نماز، روزه، مسجد رفتن، نماز جماعت و جمعه، مشارکت در فعالیتهای دینی و مذهبی، کمک خیرخواهانه به دیگران. |
مسئولیتپذیری اجتماعی | به احساس تعهد و رفتار مسئولانهایی که افراد به عنوان کنشگران اجتماعی (جوانان) در قالب نقشهای خود (شهروندان) نسبت به جامعه و ارزشهای جمعی آن در ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی، زیست محیطی، فرهنگی و اجتماعی داشته، یا دارند، دلالت می کند. | برای سنجش مسئولیتپذیری از چهار بعد جامعهایی، فرهنگی، اقتصادی و زیست محیطی که سوالات بصورت محقق ساخته میباشد طراحی و سوالات هر مولفه بر اساس طیف لیکرت طراحی شد. |
مشارکت اجتماعی فرهنگی | هر نوع فعالیت اجتماعی داوطلبانه در رابطه با احراز، انتخاب کردن و انتخاب شدن برای پستهای سیاسی جامعه، اثرگذاری در شکلگیری و برنامههای عمومی و در نهادها و نظام سیاسی جامعه است. | دو بعد دارد: مشارکت اجتماعی فرهنگی انتخاباتی، مشارکت اجتماعی فرهنگی فعال یا غیر انتخاباتی. مشارکت انتخاباتی:شرکت فرد در انتخابات و حضور وی در پای صندوقهای رأی و شرکت در یک واقعه سیاسی مهم. مشارکت فعال: میزان ارتباط حضوری و غیرحضوری(تلفنی، مکاتبه و غیره) با هر یک از نهادها و سازمانهای سیاسی. |
جامعه پذیری سیاسی | جامعه پذیری به معنای همسازی و همنوایی فرد با ارزشها، هنجارها و نگرشهای گروهی و اجتماعی است. | اعتماد کردن به دیگران، همکاری کردن، داشتن نظم و انضبط در زندگی، یادگیری هنجارهای جامعه، احترام گذاشتن به بزرگترها، افزایش یادگیری دانش و مهارتها، سازگاری داشتن، رعایت قوانین و مقررات، شکلگیری شخصیت و داشتن روابط عاطفی. |
طبقه اجتماعی | به بخشی از اعضای جامعه که از نظر ارزشهای مشترک، حیثیت، فعالیتهای اجتماعی، میزان ثروت و متعلقات شخصی دیگر، از بخشهای دیگر جامعه تفاوت داشته باشند. | میزان درآمد، هزینه ماهیانه، نوع مسکن، میزان تحصیلات |
يافتههاي پژوهش
یافتههای توصیفی
مطابق با یافتههای تحقیق 5/51 درصد از کل پاسخگويان مرد و داراي بيشترين درصد بودهاند. همچنين 5/48 درصد از پاسخگويان زن و داراي کمترين درصد ميباشند. کمترين سن برابر با 18 سال و بيشترين سن 29 تا 35 سال بوده است. حدود 5/60 درصد از کل پاسخگويان متاهل و داراي بيشترين فراواني بودهاند. همچنين 5/0 درصد از پاسخگويان نيز وضعیت تاهلشان را همسر فوت شده اعلام کرده و داراي کمترين فراواني ميباشند. 9/32 درصد را در اين بررسي پاسخگوياني تشکيل دادهاند که داراي سطح تحصيلات کارشناسی بوده و بيشترين فراواني را به خود اختصاص دادهاند و 4/2 درصد پاسخگویان داراي سطح تحصيلات ابتدایی بوده و کمترين فراواني را به خود اختصاص دادهاند.
بررسی طبقه اجتماعی افراد نشان میدهد که اکثر افراد(1/54 درصد) در طبقه متوسط روبه پایین بوده، حدود 9/30 درصد در طبقه متوسط روبه بالا و 7/9 درصد نیز در طبقه اجتماعی پایین قرار دارند. حدود 3/5 درصد جزو طبقه اجتماعی بالا هستند. حدود 16 درصد میزان مسئولیتپذیری اجتماعی را در حد خیلی کم میدانند. حدود 7/21 درصد در حد کم، حدود 9/13 درصد در حد متوسط، حدود 1/29 درصد در حد زیاد و حدود 4/19 درصد نیز میزان مسئولیتپذیری اجتماعی را در حد خیلی زیاد میدانند.
میانگین مشارکت اجتماعی فرهنگی از عدد پنج(حداقل یک و حداکثر پنج) برابر با 36/3 بوده که نشانگر مشارکت اجتماعی فرهنگی متوسط به بالا است. در مجموع حدود 8/16 درصد میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی را در حد خیلی زیاد می دانند. حدود 3/25 درصد در حد زیاد، حدود 7/24 درصد ددر حد متوسط، حدود 9/18 درصد در حد کم و حدود 2/14 درصد نیز میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی را در حد خیلی کم میدانند.
جدول توزیع پاسخگویان بر حسب میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی
میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی | فراوانی | درصد |
خیلی زیاد | 64 | 8/16 |
زیاد | 96 | 3/25 |
متوسط | 94 | 7/24 |
کم | 72 | 9/18 |
خیلی کم | 54 | 2/14 |
جمع | 380 | 100 |
یافتههای استنباطي (آزمون فرضیات تحقیق)
فرضیه اول: به نظر می رسد بین اثربخشی سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد.
با توجه به سطح سنجش و آزمون نرمال بودن داده ها در متغيرهاي اثربخشی سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی، براي بررسي رابطه متغيرها از ضريب همبستگي پيرسون استفاده گرديد. بررسي رابطه متغيرها گوياي اين است كه بين دو متغير همبستگي معناداری وجود دارد و لذا فرضيه صفر رد و فرضیه تحقیق پذیرفته یا تایید مي شود. بنابراين ميتوان گفت كه بین اثربخشی سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد. اما این رابطه مثبت و مستقیم می باشد. بدین صورت که هر چه میزان اثربخشی سیاسی بیشتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی بیشتر خواهد شد و برعکس هر چه میزان اثربخشی سیاسی کمتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی کاهش می یابد. این همبستگی مستقیم با احتمال بیش از 99 درصد معنادار است.
جدول ضریب همبستگی پیرسون بین ميزان اثربخشی سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی
مقدار ضریب همبستگی پیرسون | سطح معنی داری | نتیجه |
655/0 | 000/0 | همبستگی مثبت معنادار و رد |
ضريب همبستگي پيرسون بین ميزان اثربخشی سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی برابر با 655/0 و سطح معناداري آن صفر است. به دليل اين كه سطح معناداري در ضريب همبستگي کمتر از پنج درصد است، لذا رابطه معناداری بين دو متغير ميزان اثربخشی سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی وجود دارد و فرض رد شده و فرض مورد تأييد است.
فرضیه دوم: به نظر می رسد بین جامعه پذیری سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد.
با توجه به سطح سنجش و آزمون نرمال بودن داده ها در متغيرهاي ميزان جامعه پذیری سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی، براي بررسي رابطه متغيرها از ضريب همبستگي پيرسون استفاده گرديد. بررسي رابطه متغيرها گوياي اين است كه بين دو متغير همبستگي معناداری وجود دارد و لذا فرضيه صفر رد و فرضیه تحقیق پذیرفته یا تایید مي شود. بنابراين ميتوان گفت كه بین میزان جامعه پذیری سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد. اما این رابطه مثبت و مستقیم می باشد. بدین صورت که هر چه میزان جامعه پذیری سیاسی بیشتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی بیشتر خواهد شد و برعکس هر چه میزان جامعه پذیری سیاسی کمتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی کاهش می یابد. این همبستگی مستقیم و قوی با احتمال بیش از 99 درصد معنادار است.
جدول ضریب همبستگی پیرسون بین ميزان جامعه پذیری سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی
مقدار ضریب همبستگی پیرسون | سطح معنی داری | نتیجه |
660/0 | 000/0 | همبستگی مثبت معنادار و رد |
ضريب همبستگي پيرسون بین ميزان جامعه پذیری سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی برابر با 660/0 و سطح معناداري آن صفر است. به دليل اين كه سطح معناداري در ضريب همبستگي کمتر از پنج درصد است، لذا رابطه معناداری بين دو متغير ميزان جامعه پذیری سیاسی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی وجود دارد و فرض رد شده و فرض مورد تأييد است.
فرضیه سوم: به نظر می رسد بین باورهای دینی و مذهبی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد.
با توجه به سطح سنجش و آزمون نرمال بودن داده ها در متغيرهاي ميزان باورهای دینی و مذهبی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی، براي بررسي رابطه متغيرها از ضريب همبستگي پيرسون استفاده گرديد. بررسي رابطه متغيرها گوياي اين است كه بين دو متغير همبستگي معناداری وجود دارد و لذا فرضيه صفر رد و فرضیه تحقیق پذیرفته یا تایید مي شود. بنابراين ميتوان گفت كه بین میزان باورهای دینی و مذهبی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معناداری وجود دارد. اما این رابطه مثبت و مستقیم می باشد. بدین صورت که هر چه میزان باورهای دینی و مذهبی بیشتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی بیشتر خواهد شد و برعکس هر چه میزان باورهای دینی و مذهبی کمتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی کاهش می یابد. این همبستگی مستقیم و قوی با احتمال بیش از 99 درصد معنادار است.
جدول ضریب همبستگی پیرسون بین ميزان باورهای دینی و مذهبی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی
مقدار ضریب همبستگی پیرسون | سطح معنی داری | نتیجه |
672/0 | 000/0 | همبستگی مثبت معنادار و رد |
ضريب همبستگي پيرسون بین ميزان باورهای دینی و مذهبی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی برابر با 672/0 و سطح معناداري آن صفر است. به دليل اين كه سطح معناداري در ضريب همبستگي کمتر از پنج درصد است، لذا رابطه معناداری بين دو متغير ميزان باورهای دینی و مذهبی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی وجود دارد و فرض رد شده و فرض مورد تأييد است.
فرضیه چهارم: به نظر میرسد که بین مسئولیتپذیری اجتماعی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معنادار وجود دارد.
یکی از متغیرهایی که میتواند زمینه را برای مشارکت اجتماعی فرهنگی افراد ایجاد نماید، مسئولیتپذیری اجتماعی است. با توجه به سطح سنجش و آزمون نرمال بودن دادهها در متغيرهاي میزان مسئولیتپذیری اجتماعی و مشارکت اجتماعی فرهنگی، براي بررسي رابطه متغيرها از ضريب همبستگي پيرسون استفاده گرديد. بررسي رابطه متغيرها نشان داد كه بين دو متغير همبستگي معناداری وجود دارد و لذا فرضيه صفر رد و فرضیه تحقیق پذیرفته یا تایید ميشود. بنابراين ميتوان گفت كه بین میزان مسئولیتپذیری اجتماعی و مشارکت اجتماعی فرهنگی آنان رابطه وجود دارد. اما این رابطه مثبت و مستقیم میباشد. بدین صورت که هر چه میزان مسئولیتپذیری اجتماعی بیشتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی در بین آنان افزایش مییابد و برعکس هر چه میزان مسئولیتپذیری اجتماعی کمتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی در بین آنان کاهش مییابد. این همبستگی مثبت با احتمال بیش از 99 درصد معنادار است. ضريب همبستگي پيرسون بین میزان مسئولیتپذیری اجتماعی و مشارکت اجتماعی فرهنگی برابر با 616/0 و سطح معناداري آن صفر است. به دليل اين كه سطح معناداري در ضريب همبستگي کمتر از پنج درصد است، لذا رابطه معناداری بين دو متغير میزان مسئولیتپذیری اجتماعی و مشارکت اجتماعی فرهنگی وجود دارد و فرض رد شده و فرضمورد تأييد است.
جدول ضریب همبستگی پیرسون بین مسئولیتپذیری اجتماعی و مشارکت اجتماعی فرهنگی
مقدار ضریب همبستگی پیرسون | سطح معناداری | نتیجه |
616/0 | 000/0 | همبستگی مثبت معنادار و رد |
فرضیه پنجم: به نظر میرسد که بین موقعیت طبقاتی شهروندان و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معنادار وجود دارد.
جدول ضریب همبستگی اسپیرمن بین موقعیت طبقاتی و مشارکت اجتماعی فرهنگی
متغیرها | ضریب همبستگی اسپیرمن | سطح معناداری | نتیجه آزمون |
موقعیت طبقاتی و مشارکت اجتماعی فرهنگی | 168/0- | 000/0 | همبستگی منفی معنادار و رد |
با توجه به سطح سنجش متغیرهای موقعیت طبقاتی شهروندان(ترتیبی) و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی که کمی بوده و همچنین نرمال بودن متغیرها، از ضریب همبستگی اسپیرمن استفاده شد. ضريب همبستگي اسپیرمن بین موقعیت طبقاتی شهروندان و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی برابر با 168/0- و سطح معناداري آن صفر است. به دليل اين كه سطح معناداري در ضريب همبستگي کمتر از 5% است، لذا رابطه معناداری بين دو متغير موقعیت طبقاتی شهروندان و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی وجود دارد و فرض رد شده و فرض مورد تأييد است. هر چه موقعیت طبقاتی شهروندان بالاتر باشد، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی کمتر ميشود و برعكس هر چه موقعیت طبقاتی شهروندان پایین تر باشد، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی افزایش خواهد يافت. رابطه و همبستگي منفی و معکوس بين دو متغير مشاهده ميشود كه با احتمال بيش از 99 درصد معنادار مي باشد.
بررسي رابطه بين متغير وابسته و متغيرهاي مستقل با رگرسيون چندمتغیره
در این پژوهش برای بررسی و آزمون فرضیات تحقیق علاوه بر ضرایب همبستگی از تحلیل رگرسیونی و جداول آنالیز واریانس استفاده شده است. تحلیل رگرسیونی این امکان را به محقق میدهد تا تغییرات متغیر وابسته میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی را از طریق متغیرهای مستقل پیش بینی و سهم هر یک از متغیرهای مستقل را در تبیین متغیر وابسته تعیین نماید. رگرسیون چندمتغیره یکی از پرکاربردترین روشها در مطالعات اقتصادی و اجتماعی محسوب میشود. در این پژوهش از روش رگرسیونی چندمتغیره به شیوه همزمان یا توأم(اینتر) استفاده شده است.
مقدار ضریب همبستگی چندگانه برابر با 788/0 بوده که نشان دهنده رابطه در حد بالای بین متغیرهای مستقل و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی است. مقدار ضریب تعیین برابر با 622/0 بوده و بیانگر این حقیقت است که 2/62 درصد از تغییرات میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی به این متغیرهای مستقل(اثربخشی سیاسی، باورهای دینی و مذهبی و جامعهپذیری سیاسی) مربوط است. نتایج آزمون دوربین واتسون نشانگر استقلال دادهها از یکدیگر بوده و مقدار آن 76/1 است. اعداد 5/1 تا 5/2 برای این آزمون مطلوب هستند.
جدول خلاصه نتایج رگرسیون چندمتغيره میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی
ضریب همبستگی چندگانه | ضریب تعیین | آماره F | سطح معناداری | آزمون دوربین واتسون |
788/0 | 622/0 | 97/13 | 000/0 | 76/1 |
تجزیه واریانس نیز معنادار بودن رگرسیون و رابطه خطی بین متغیرها را نشان داده که سطح معناداری آن را تأیید میکند. آنالیز واریانس نشان می دهد مقدار F برابر با 97/13 بوده و با سطح معناداری صفر میتوان گفت که به احتمال بیش از 99 درصد اطمینان بین متغیرهای مستقل (اثربخشی سیاسی، باورهای دینی و مذهبی و جامعهپذیری سیاسی) و متغیر وابسته میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی اختلاف معناداری وجود دارد.
مقادیر ضرايب رگرسيوني نشان میدهد که متغیر طبقه اجتماعی در سطح 99 درصد و متغیرهای باورهای دینی و مذهبی و جامعه پذیری سیاسی در سطح بیش از 95 درصد معنادار است. به ازای هر واحد تغییر در میزان باورهای دینی و مذهبی، حدود 477/0 واحد در میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی تغییر به وجود میآید. این میزان تغییر در متغیر وابسته مشارکت اجتماعی فرهنگی برای متغیر جامعه پذیری سیاسی برابر با 456/0 واحد است. با توجه به مقادیر بتا متغیر باورهای دینی و مذهبی بیشترین و متغیر اثربخشی سیاسی کمترین تاثیر را بر روی مشارکت اجتماعی فرهنگی دارد.
جدول ضرایب رگرسیونی متغیر مستقل با میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی
متغيرها | ضریب رگرسیون | خطای استاندارد | بتا | آزمون t | سطح معناداری |
مقدار ثابت | 085/5 | 391/18 | - | 276/0 | 785/0 |
اثربخشی سیاسی | 713/0 | 439/0 | 296/0 | 624/1 | 124/0 |
باورهای دینی و مذهبی | 115/1 | 386/0 | 477/0 | 891/2 | 010/0 |
جامعه پذیری سیاسی | 183/1 | 428/0 | 456/0 | 763/2 | 013/0 |
مسئولیت پذیری اجتماعی | 085/0 | 080/0 | 088/0 | 075/1 | 283/0 |
طبقه اجتماعی | 375/0 | 085/0 | 125/0 | 432/4 | 000/0 |
بحث و نتیجهگیری
مشارکت مفهومی است چند بعدی و پیچیده که هر جامعه ای نسبت به قوام خود، از سطوح مختلفی از آن در ابعاد مختلف برخوردار است. بر همین اساس جوامع مختلف به دنبال ایجاد و افزایش مشارکت شهروندان در عرصه های گوناگون اجتماعی هستند تا بدین طریق، همبستگی اجتماعی و پیوندهای اجتماعی شان را محکم و از فروپاشی اجتماعی جلوگیری کنند. با توجه به اینکه انسان ها به خودی خود پتانسیل مشارکت را با هدف دستیابی به خئاسته های فردی، جمعی، دستیابی به عدل، همبستگی، امنیت، کنترل محیط خود و ... دارا هستند. احساس تعلق و درگیر شدن در ساخت و ساز امور جامعه، یک «هویت جمعی» را در جامعه شکل می دهد که به عنوان عامل انگیزش اصلی برای مشارکت است. احساس تعلق افراد به اجتماعشان بیشتر در جوامعی مدنظر است که همبستگی ارگانیکی در آنها کمتر است و در نتیجه نیاز به جوشش احساسات عاطفی و واکنش های «هویت جمعی» برای پیشبرد برنامه ریزی ها در ابعاد مختلف آن وجود دارد.
مشارکت اجتماعی فرهنگی یکی از مباحث مهم در جامعه شناسی سیاسی است و یکی از شاخه های توسعه سیاسی در کشورها به شمار می رود. مشارکت اجتماعی فرهنگی هر عمل ارادی (داوطلبانه) موفق یا نانوفق، سازمان یافته یا غیر سازمان یافته، گاه گاهی یا مستمر، شامل به کارگیری مشروع و یا نامشروع که هدفش تاثیر بر انتخاب سیاستها و خط مشی های کلی کشور، اداره ی امور مملکت و انتخاب رهبران سیاسی در هر حکومت خواه محلی یا ملی است. امروزه بحث توسعه و روند حرکت به سمت ارتقای کمی و کیفی شاخصه های پیشرفت و توسعه از جمله عوامل بسیار مهمی است که تمام تلاش تصمیم گیرندگان و سردمداران کشورها بخصوص جهان سوم را به خود مشغول داشته است.
داده های بدست آمده از وضعیت مشارکت اجتماعی فرهنگی شهروندان نشان می دهد که میانگین نمره مشارکت اجتماعی فرهنگی برای افراد مورد مطالعه برابر 36/3 است که این نمره در مقایسه با دامنه نمره (1 تا 5) در حد متوسط رو به بالا است. در این تحقیق نیز با مشاهده نتایج فرضیهها میتوان چنین گفت که مشارکت اجتماعی فرهنگی جوانان بر اساس آنچه نظریه پردازانی مانند لیپست، میلبراث و گوئل، لرنر و ... بحث می کنند بسته به عواملی چون انگیزه های سیاسی، موقعیت اجتماعی و ویژگیهای شخصی می باشد. يافتههاي پژوهش نشانگر آن هستند که متغیرهای مستقل اثربخشی سیاسی، جامعه پذیری سیاسی و باورهای دینی و مذهبی با متغیر وابسته مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معنيداري دارند. این پنج متغیر مجموعاً 2/62 درصد از تغییرات مشارکت اجتماعی فرهنگی را تبیین نموه و نقش عملکرد مسئولین بیشتر از دو متغیر دیگر است. هر چه موقعیت طبقاتی شهروندان بالاتر باشد، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی کمتر ميشود و برعكس هر چه موقعیت طبقاتی شهروندان پایین تر باشد، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی افزایش خواهد يافت. بسياري از تحقيقات رابطه مستقيمي را ميان وضعيت اقتصادي و شغلي و مشاركت سياسي نشان مي دهند. افرادي كه در شرايط اقتصادي و شغلي بالاتري هستند ، غالباً تمايل بيشتري به شركت در انتخابات از خود نشان مي دهند. اگر چه در عمل مي توان شواهد قابل ملاحظه اي براي اين امر نشان داد اما وجود رابطه خطي و علت و معلولي ميان اين دو مورد ترديد است. پاتريك لوكومت و برنارد دوني از جمله كساني هستند كه ارتباط اينگونه را منكرند و معتقدند كه طبقه متوسط نسبت به ديگر طبقات اجتماعي غالباً حضور فعالتري در صحنه هاي سياسي از خود نشان مي دهند(لوكومت و دوني، 1086: 146). رویکرد انتخاب عامه که زیر مجموعه نظریه انتخاب عقلانی می باشد تأمین منافع اقتصادی فردی را مهمترین انگیزه افراد برای رأی دادن می داند. بر اساس این دیدگاه مردم انتظار دارند از مزایای اقتصادی دولت بهره مند شوند و لذا احزاب یا کاندیدایی را بر میگزینند که بتوانند در این راه از آنها منتفع شوند. نظریه منابع یکی از نظریههای جامعهشناختی است که در آن ادعا میشود برخی منابع اجتماعی اقتصادی از جمله تحصیلات، شغل و درآمد بر مشارکت اجتماعی فرهنگی افراد تأثیر میگذارند. بنابراین رفتار مشارکتی افراد را باید برحسب عضویت آنان در گروههای شغلی، درآمدی، تحصیلی و غیره توضیح داد. نتایج دارابی(1394) نشان میدهد که بین مشارکت اجتماعی فرهنگی زنان و متغیرهای سرمایه اجتماعی، موقعیت طبقاتی، وسایل ارتباط جمعی، تجربه مشارکت سیاسی و اثربخشی سیاسی رابطه معناداری وجود دارد. يافتههاي پژوهش محسنی تبریزی و دیگران(1395) نشانگر آن هستند که متغیر مستقل پایگاه اقتصادی اجتماعی با متغیر وابسته مشارکت سیاسی رابطه معنيداري دارد. در تحقیق حبيب زاده مرودشتي(1382) ملاحظه گرديد كه جواناني كه از پايگاه اقتصادي- اجتماعي بالاتري برخوردار بودند، ميزان مشاركت سياسي-اجتماعي آنها ضعيف تر بود.
بین مسئولیتپذیری اجتماعی و میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی رابطه معنادار وجود دارد. هر چه میزان مسئولیتپذیری اجتماعی بیشتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی در بین آنان افزایش مییابد و برعکس هر چه میزان مسئولیتپذیری اجتماعی کمتر شود، میزان مشارکت اجتماعی فرهنگی در بین آنان کاهش مییابد. نظريه تكاملي استدلال ميكند كه شهروند آرماني يك شهروند مشاركتكننده است و بنابراين مشاركت، اعمال مسئوليت اجتماعي در نظر گرفته ميشود. مشاركت يك تجربة يادگيري است كه شهروند را نهتنها آگاه از حقوق خود، بلكه آگاه از وظايف و مسئوليتهايش پرورش ميدهد. چنين ديدگاهي در نوشتههاي ارسطو، جان استوارت ميل، دوتوكويل و روسو يافت ميشود و نيز بخش مهمي از انديشههاي محافظهكارانه و سوسياليستي است. اما براي محافظهكار، تأكيد بر فرد شهروند مسئول و بنابراين بر عمل فردي، و براي سوسياليست تأكيد بر مسئوليت جامعه در قبال فرد و بنابراين بر عمل جمعي است(راش،1377: 139-140). دارابی(1394) نشان میدهد که از دیگر متغیرهای مورد بررسی میزان اثربخشی سیاسی بوده و بیش از 2/57 درصد پاسخگویان رأی دادن مردم در انتخابات را در سرنوشت جامعه اثرگذار میدانستند و حدود 5/57 درصد آنان فعالیتهای سیاسی خودشان را کمی یا خیلی اثرگذار معرفی کردند. با توجه به مقادیر بتا متغیر باورهای دینی و مذهبی بیشترین و متغیر اثربخشی سیاسی کمترین تاثیر را بر روی مشارکت اجتماعی فرهنگی دارد. نتایج به دست آمده با یافته های دارابی(1394) و درگاهی(1393) مطابقت دارد.
منابع و ماخذ
اينگلهارت، رونالد (1372) تحول فرهنگي در جامعه پيشرفته صنعتي، ترجمه: مريم وتر. تهران: انتشارات كوير.
آذرگون، زهره (1387)، «بررسی عوامل اقتصادی-اجتماعی مرتبط با مشارکت سیاسی جوانان، مطالعه موردی شهر ساری»، فصلنامه تخصصی علوم اجتماعی، سال چهارم، شماره هجدهم، صص149-169.
باباخانی, فرهاد, یزدانینسب, محمد, نوری, مهدی. (1392). بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت نیروهای داوطلب مردمی در زمان بحران. مدیریت بحران, 2(2), 5-13.
بشیریه، حسین (1388)، «جامعه شناسی سیاسی: نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی»، تهران: چاپ هفدهم.
بنی فاطمه، ح؛ و همکاران. (1392). بررسی جامعه شناختی رابطه بین پایگاه هویتی و سلامت اجتماعی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز. پایان نامه کارشناسی ارشد گروه علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی تبریز، گروه علوم اجتماعی.
پاشازاده آذری، فاطمه (1389)، «بررسی تاثیرعوامل اجتماعی بر میزان مشارکت سیاسی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن در سال تحصیلی89-1388»، فصلنامه پژوهش اجتماعی، سال سوم، شماره هفتم.
پناهی، محمدحسین(1384) تاثیر وسایل ارتباط جمعی بر مشارکت سیاسی ، فصلنامه علوم ارتباطات ، دانشگاه علامه طباطبایی شماره 28-29، زمستان 1383-بهار 1384 .
حبیب زاده مرودشتی، فهیمه(1382) بررسی هویت ملی و دینی جوانان و تاثیر آن بر مشارکت سیاسی و اجتماعی آنها، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا.
جعفرینیا، غلامرضا(1390). بررسی عوامل اقتصادی- اجتماعی مؤثر بر میزان مشارکت سیاسی شهروندان شهر خورموج، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره 2: 122- 87.
دارابی، مسعود(1394) بررسی عوامل اجتماعی موثر بر مشارکت سیاسی زنان در استان همدان (مطالعه موردی: شهر نهاوند)، فصلنامه مطالعات جامعه شناختی جوانان، سال چهارم، شماره 17، بهار 1394، صص 84-57.
درگاهی، حسین(1393) بررسی میزان تأثیر سرمایه اجتماعی بر مشارکت سیاسی دانشجویان دانشگاه آزاد بابل، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحدبابل.
ذوالفقاری، اکبر ؛ عشایری، طاها ؛ جهان پرور، طاهره ؛ باقری دین آبادی، سمیرا (1401) رابطۀ مؤلفههای سرمایۀ اجتماعی با مشارکت سیاسی: فراتحلیل پژوهشهای بازۀ زمانی 1387 تا 1399، مدیریت سرمایه اجتماعی، تابستان 1401، سال نهم - شماره 2، صفحه 233 تا 260.
راش، مایکل (1377)، «جامعه و سیاست: مقدمه ای بر جامعه شناسی سیاسی»، تهران: چاپ پنجم، سمت.
رضایی، علیاکبر. و زهرهای، محمدعلی. (1390). ابتکار عمل در برنامهریزی و ارزیابی عملکرد فرهنگی. تهران: یادآوران.
سراج زاده ، سید حسین(1368) (بررسی میزان مشارکت مردم در انتخابات بعد از پیروزی انقلاب اسلامی) پایان نامه کارشناسی، دانشگاه تربیت مدرس، 1368
سیدامامی، کاووس؛ افتخاری، اصغر و عبدالله، عبدالمطلب (1385)ارزشها و نگرشها و رفتار سیاسی جوانان، گزارش طرح پژوهشی، سازمان ملی جوانان.
سیدامامی، کاووس(1386)، مشارکت سیاسی دانشجویان: ارزیابی برخی از پیشبینی کنندههای مشارکت سیاسی، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال دوم، شماره 1.
شیخ زاده، حسین (1400) عوامل اجتماعی موثر بر مشارکت مردم تهران در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، جامعه شناسی سیاسی ایران، زمستان 1400، شماره 16، صفحه 54 تا 75.
فاطمی امین، زینب (1388)، «بررسی عوامل اجتماعی و روانی موثر بر مشارکت سیاسی مردم شهر تهران»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال پنجم، شماره اول. صص 226-199.
کوئن، بروس(1386) مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، انتشارات سمت.
گیدنز، آنتونی. (1384). پیامدهای مدرنیت. (مترجم، محسن ثلاثی). تهران: نشر مرکز.
محسنی تبریزی، علیرضا. طباطبایی، قاضی و مرجائی، هادی(1382). مشارکت سیاسی بانوان در 128 استان کشور، وزارت کشور، موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی.
مصطفا، نسرین (1375)، «مشارکت سیاسی زنان در ایران»، تهران: وزارت امور خارجه، موسسه چاپ و انتشارات.
نوابخش، مهرداد؛ حسين زاده حسنارودي، الهام(1401) مطالعه عوامل موثر بر مشارکت سیاسی زنان در انتخابات، مطالعات راهبردی علوم انسانی و اسلامی، بهار 1401، شماره 44، صفحه 1 - 16.
نیک پورقنواتی، لیلا؛ معینی، مهدی؛ احمدی، حبیب (1391). «بررسی عوامل اجتماعی – اقتصادی مرتبط با مشارکت سیاسی»، فصلنامه علمی- پژوهشی جامعهشناسی زنان، سال سوم، شماره اول: 62-39.
همدانی, پریسا, رستمی, روح الله. (1399). نقش مشارکت اجتماعی در بهبود عملکرد مدیریت بحران فضای شهری مطالعه موردی: شهر رباطکریم. فصلنامه شهر پایدار, 3(4), 95-105.
Ashraf A. EL ghannam (2003)" Analytical study of women’s participation in Political life inrbSocieties” Equal opportunities international. Vol 22. Iss: 8. Pp 3853.
Badescu, Gabrial, Sum Paul and Uslaner, Ericm. (2009). Civil society development and democratic Values in Romania and moldova. Easter European Politics and societies. Vol 18: pp 376-341.
Chris Yang Hongwei and DeHart L., Jean (2016) Social Media Use and Online Political Participation Among College Students During the US Election 2012, Social Media + Society, pp: 1-18.
Gailpachco, thomaslange. (2010)" Political participation and life satisfaction: a Cross ErosEurope analysis" international journal of Social Economics Vol 37. Iss: 9. Pp 686702.
NeilcRotheroe. Lizmille (2008)" Innovation in SociaenterProies achieving auser Participation modal" Social enter prisejournal, Vol 4. Iss 3 pp 242280.
Patulny roger (2005)" Social rights and Social Capital Welfare and cooperation in Complex global Society" Australian review if public affairs. Vol 6.no 7 pp 5975.
Pau manning (2010)" pitman and radical Socio economic theory" International journal of Social Economics. Vol 37. Iss3.pp 254269.
Kotler , Berkowitz, L. ( 2005) , “ Friends and Politics: Linking Diverse Friendship Networks to Political Participation” , Pp: 152-170 in The Social Logic of Politics, edited by A. S. Zuckerman , Philadelphia: Temple University Press.
Verba, S., Schlozman, K. L., & Brady, H. E. (1995), Voice and equality: Civic voluntarism in American politics, Cambridge, MA: Harvard University Press.
[1] - Political Participation
[2] - Identity