تطور روایت عبدالله بن ابی سرح در متون دینی و ادبی
الموضوعات :
صدیقه سلیمانی
1
,
یوسف عالی عباس آباد
2
,
حسین آریان
3
1 - دانشیار دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
2 - دانشیار دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
3 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
الکلمات المفتاحية: قرآن, تحریف, عدم تحریف, عبدالله بن ابی سرح.,
ملخص المقالة :
در این مقاله نخست به عبدالله بن ابی السرح و واکنش او در برابر آیات تـــوصیف خلقت انسان در سورة مؤمنون میپردازیم، سپس به نقل اخباری دربارة او و نوع توصیفی که نویسندگان و ادیبان مختلف دربارة عملکرد او داشتهاند. آیا آن را تأیید کرده و انسان را مجاز به انجام چنین کاری و ابراز چنین واکنشی کردهاند یا رفتار او را نقد کرده، نشان از بیخبری و غلبة نفس شیطانی دانستهاند. دو فرضیة مهم در پژوهش حاضر وجود دارد: 1. شخصی به نام عبدالله ابن مسعود وجود داشت و پس از شنیدن آیات زیبای قرآن به وجد آمده و چنین عملی از وی سر زده است، پیامبر با درایت کامل، مانع چنین عملی شده و اجازه نداده است تا قرآن براساس خواستههای فردی قرائت شود؛ 2. عبدالله بن ابیسرح چنین کاری را انجام نداده است؛ اما پژوهشگران و مفسّران قرآن کریم برای نشاندادن تهدیدهایی که برای ثبت قرآن وجود داشت و مبارزة پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) با این نوع اقدامات، آن را در تاریخ ثبت کردهاند. یافتههای تحقیق پیرامون فرضیههای پژوهش است و آنها را تأیید یا رد میکند. شیوة پژوهش، تحلیل محتوایی (Content Analysis) است. در این روش با استفاده از مطالعة منابع موجود و کسب آگاهیهای لازم دربارة موضوع مورد بحث به تحلیل و بررسی آن میپردازیم.
ابن عبد¬الحکم، عبدالرحمن بن عبدالله مصری. (1411ق.). فتوح مصر و اخبارها، قاهره، مکتبـﺔ ندبولی.
بلاذری، احمد بن یحیی. (1998م.). فتوح¬البدان، بیروت، دار و مکتبـﺔ الهلال.
بل، ریچارد. (1382). درآمدی بر تاریخ قرآن، (بازنگری و بازنگاری ویلیام مونتگمری وات)، ترجمة بهاء¬الدین خرمشاهی، قم، سازمان اوقاف و امور خیریه.
ترمذی، محمد بن عیسی. (1410 ق.). الجامع الصحیح، بیروت، دار الحیاء التراث العربی.
رامیار، محمود. (1384). تاریخ قرآن، تهران، امیرکبیر.
زرین¬کوب، عبدالحسین. (1382). نردبان شکسته، تهران، سخن.
زمانی، کریم. (1398). شرح جامع مثنوی معنوی (دفتر اول)، تهران، اطلاعات.
سيوطي، جلال¬الدين. (1414 ه.). الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دار ابن كثير.
شهیدی، سیّدجعفر. (1351). «عبدالله بن ابی سعد»، یغما، ش 293، 658- 667.
طباطبایی، سید محمد حسین. (1417ق.). المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعة مدرسین حوزة علمیة قم.
طبرسی، فضل بن احمد. (1372). مجمع البیان لعوم القرآن، تهران، ناصرخسرو.
عتیق نیشابوری، ابوبکر. (1381). تفسیر سورآبادی (تفسیر التفاسیر)، به تصحیح سعیدی سیرجانی، تهران، فرهنگ نشر نو.
فیضی، محمدعلی. (1341). دیانت اسلام (از مجموعة تاریخ ادیان)، طهران، بی¬نام.
محمدی، محمدعلی. (1402). «خوانشی انتقادی از گزارش¬های تاریخی تغییر قرآن توسط عبدالله بن ابی سرح»، نشریة علمی پژوهشی مطالعات تاریخ اسلام، سال پانزدهم، شماره 56، بهار، 147- 172.
معرفت، محمدهادی. (1382). تاریخ قرآن، تهران، سمت.
ــــــــــــــــــ . (1388). التمهید فی علوم القرآن، قم، التمهید.
مولوی، جلال¬الدین محمد. (1382). مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد ا. نیکلسون، تهران، هرمس.
میبدی، ابوالفضل رشیدالدین. (1376). کشف¬الاسرار و عدة¬الابرار، معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر.
ناصری طاهری، عبدلله. (1379). فاطمان در مصر، قم، پژوهشکدة حوزه و دانشگاه.
نصیری، محمد. (1389). تاریخ تحلیلی صدر اسلام، قم، دفتر نشر معارف.
واحدی، ابوالحسن علی بن احمد. (1411ق.). اسباب¬النزول القرآن، تحقیق کمالا بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیـﺔ.
هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان. (1383). کشف¬المحجوب، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمود عابدی، تهران، سروش.
یعقوبی، احمد بن اسحاق. (1382). تاریخ یعقوبی، مترجم، ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی.
تطور روایت عبدالله بن ابی سرح در متون دینی و ادبی
تطور روایت عبدالله بن ابیسرح در متون دینی و ادبی
صدیقه سلیمانی1
یوسف عالی عباسآباد2
حسین آریان3
تاریخ دریافت: 20/04/140۳ تاریخ پذیرش: 28/12/140۳، صفحۀ 100 تا 114 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
در این مقاله نخست به عبدالله بن ابی السرح و واکنش او در برابر آیات تـــوصیف خلقت انسان در سورة مؤمنون میپردازیم، سپس به نقل اخباری دربارة او و نوع توصیفی که نویسندگان و ادیبان مختلف دربارة عملکرد او داشتهاند. آیا آن را تأیید کرده و انسان را مجاز به انجام چنین کاری و ابراز چنین واکنشی کردهاند یا رفتار او را نقد کرده، نشان از بیخبری و غلبة نفس شیطانی دانستهاند. دو فرضیة مهم در پژوهش حاضر وجود دارد: 1. شخصی به نام عبدالله ابن مسعود وجود داشت و پس از شنیدن آیات زیبای قرآن به وجد آمده و چنین عملی از وی سر زده است، پیامبر با درایت کامل، مانع چنین عملی شده و اجازه نداده است تا قرآن براساس خواستههای فردی قرائت شود؛ 2. عبدالله بن ابیسرح چنین کاری را انجام نداده است؛ اما پژوهشگران و مفسّران قرآن کریم برای نشاندادن تهدیدهایی که برای ثبت قرآن وجود داشت و مبارزة پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) با این نوع اقدامات، آن را در تاریخ ثبت کردهاند. یافتههای تحقیق پیرامون فرضیههای پژوهش است و آنها را تأیید یا رد میکند. شیوة پژوهش، تحلیل محتوایی (Content Analysis) است. در این روش با استفاده از مطالعة منابع موجود و کسب آگاهیهای لازم دربارة موضوع مورد بحث به تحلیل و بررسی آن میپردازیم.
کلیدواژهها: قرآن، تحریف، عدم تحریف، عبدالله بن ابیسرح.
درآمد
قرآن کریم، کتاب مقدس مسلمانان، در لحظات آغازین بعثت در غار حراء بر قلب حضرت محمد نازل شد. نزول قرآن تدریجی بود، بیستسال طول کشید و آیات اولیه در مکه نازل میشد و پس از مهاجرت به مدینه، ادامه داشت. بدینجهت آیات به آیات مکی و مدنی مشهور هستند. در آیات مختلف مانند آیة 76 سورة مائده از پیامبر درخواست میشود که آنچه به او وحی شده به گوش مردم برساند: یا ایّها الرّسولُ بَلِّغ مَا انزل أِالیکَ من ربّک. در جامعة سنتی و قبیــلهای عربستان و میان طایفة قریش، مسایل مختلفی در زمان ظهور و بعثت پیامبر اتفاق افتاد که بهصورت مفصل در جستارها، مقالهها و کتابها گوناگون بحث شده است. یکی از مهمترین این مسایل، انقطاع وحی4، آیات محکم و متشابه و دیگری دشمنی عدهای از سران و ذینفوذ قبیله با پیامبر و آیات قرآن بود. گروهی آن را کـلامیدروغین میپنداشتند و عـدهای دیگر، با فرشتة وحی دشمنی میورزیدند. خداوند در ضمن آیات قرآن، به این عده نیز پاسخ میدهد. به عنوان نمونه به این آیه اشاره میشود: «قُل مَن کانَ عدواً لجبرئیلَ فأنّهُ نزَّلَه عَلی قلبِکَ بإذن اللهِ مصدقاً لُما بینَ یدیهِ و هدیً و بشری للمؤمنین.» (البقره: 97)؛ خداوند جبرئیل را از هر عیبی مبرّا معرفیکرده و نزول وحی و رساندن آیات قرآن را با اذن و اجازة خداوند مطرح کرده است. دربارة کسانی که با شخص پیامبر دشمنی میورزیدند و معتقد بودند میتوانند مانند محمد (ص)، آیاتی را بیاورند، پیامبر ضمن مناظره، آنان را به تحدّی دعوت میکرد: «وَ أن کُنتُم فی ریبٍ ممّا نزّلناهُ علی عبدنا فَأتُوا بِسورةٍ مِن مثله من دون الله ان کُنتُم صادقین» (البقره: 23)؛ قرآن، کتاب مقدس، آداب و مراتبی برای فهم و قرائت دارد. خداوند در آیاتی به این مهم اشاره کرده، آن را همانند تمدن باشکوهی میداند که برای ارتباط با آن باید اصولی را مراعات کرده با طمأنینه و آرامش و ادب وارد گفتتگوی با قرآن شود. در اینآیة زیبا، قرآن اینگونه توصیف میشود: «لا تُحرِّک بِهِ لِسانِک لُتَعجَلَ بِهِ أِنَّ عَلَینا جَمعَهُ وَ قُرآنَه فَأذا قَرَأناهُ فَآتَّبِع قُرآنَه.» (القیامه: 16- 18)
طرح مسأله
جمعآوری و ضبط قرآن در دورههای مختلف و بهدست افراد و گروههای مختلف انجام یافته است. «ثبت آیات در سورهها چه با نظم طبیعی یا نظم دستوری توقیفی است و با نظارت و دستور خود پیامبر اکرم (ص) انجام گرفته است ... بیشتر محققین و تاریخنویسان براساس روایات واردشده برآنند که جمع و ترتیب سورهها بعد از وفات پیغمبر (ص) برای نخستین بار به دست امیر مؤمنان سپس زید بن ثابت و دیگر صحابة بزرگوار انجام گرفت و تقریباً جمع قرآن به دست صحابه پس از رحلت پیامبر (ص) از امور مسلّم است. علی (ع) نخستین کسی بود که پس ار وفات پیغمبر (ص) به جمع قرآن مشغول شد.» (معرفت، 1382: 55- 56)
در این مقاله ضمن معرفی عبدالله بن ابی السرح و شخصیتی دینی و نظامی او به واکنش او در برابر آیات توصیف خلقت انسان در سورة مؤمنون میپردازیم. بنا به نقل تاریخ و برخی از متون ادبی و متصوفه، وی از شنیدن معجزة خلقت انسان به وجد آمده و عبارت احساسی خود را که در همانموقع به پیامبر وحی میشود به ادامة آیات اضافه کرده است. پیامبر مانع این رفتار عبدالله شده، وی مرتد میشود و به مدینه میگریزد. گرایش نویسندگان به سمت اثبات یا رد ادعای مطرحشده دربارة عبدالله بن سعد نیست؛ بلکه دربارة بازتاب رفتار او در آثار دینی و ادبی است. واکنش نویسندگان و مفسران یا کتابهای تاریخی و فرهنگی دربارة عملی که به نام ابی سرح مطرح شده، چه واکنشی داشتهاند. آیا آن را تأیید کرده یا رد کردهاند. با چه نوع استدلالی این مسئله در کتب گوناگون مطرح شده است؟
پیشینة پژوهش
دربارة عملکرد عبدالله ابن ابی سرح پژوهشهای زیادی انجام نیافته است. دو پژوهش مستقل دربارة او وجود دارد. سید جعفر شهیدی با انتشار مقالهای در مقالهای با عنوان «عبدالله بن سعد ابی سرح» سال1351 در نشریة یغما، ضمن نقد دیدگاه مطرحشده دربارة عبدالله بن سعد معتقد است که قضاوت دربارة رجال صدر اسلام، یعنی از زمان بعثت رسول اکرم تا اواخر قرن سوم ـ عصری که اسناد مکتوب نسبتاً افزایش مییابد کاری دشوار است. شهیدی نیز اصالت خبری که به عبدالله بن سعد نسبت دادهاند نمیپذیرد و معتقد است اینعقیده مبنی بر کتاب استیعاب ابن عبدالبّر باشد و میگوید آنقسمت از داستان که پیغمبر عمل عبدالله را صحیح دانست، در اسناد دیگر دیده نمیشود. «داستان عبدالله بن ابی سرح از نظر روایت و درایت پذیرفتنی نیست. از نظر درایت، مضمون آن با اوضاع و شرایط تاریخی و منطق دینی و سیرت چیغمبر اسلام تطبیق نمیکند و از نظر روایت، گذشته از موثقنبودن راویان، نشانة خلط و تزویر و جعل در مضمون داستان آشکار است.» (شهیدی، 1351: 660- 661)
محمدعلی محمدی در مقالة «خوانشی انتقادی از گزارشهای تاریخی تغییر قرآن توسط عبدالله بن ابی سرح»، ضمن جستجو در منابع مختلف و بررسی اخبار عبدالله بن سعد به این نتیجه رسیده است که انگارة جملة «فتبارک الله احسن الخالقین» بهوسیلة عبدالله، عمر بن خطاب یا معاذ بن جبل پیشگویی شده و یا به قرآن اضافه شده، از حیث سندی و دلالی مخدوش است. نیز محمدی معتقد است گزارشهای تاریخی موجود در منابع شیعه و اهل سنت مبنی بر اینکه عبدالله بن سعد هنگام نوشتن آیات به جای «والله سمیع بصیر»، «سمیع علیم» مینوشت یا به جای «والله بما تعملون خبیر»، «والله بما تعملون بصیر» مینوشت همگی بدون سند و عاری از حقیقت است. محمدی ضمن بحث و کنکاش دربارة روایتها، سلسلة راویان، راستگو یا دروغگوبودن راویان، کتابهای روایی و تفسیری قرآن و رویکرد نویسندگان آنها، نیز دربارة قاطعیت یا اغتشاشداشتن اسناد روایی، به این نتیجه رسیده است: «ادّعای ما این نیست که عبدالله بههیچوجه وحی را کتابت نمیکرد؛ بلکه معتقدیم وی نویسندة منحصر به فرد هیچ ایه یا سورهای نبوده است که بتواند آن را تغییر دهد و رسول اعظم و سایر نویسندگان وحی هم ساکت بمانند. ممکن است او در کنار دهها تن دیگر از افرادی که وحی را مینوشتند به نگارش وحی همت گماشته باشد؛ ولی این امر بدان معنا نیست که نویسندة منحصر به فرد بوده و به راحتی میتوانیت آیات را تغییر دهد.» (محمدی، 1402: 163)
پرسش پژوهش
عبدالله ابن ابی سرح چه شخصیت تاریخی دارد؟ آیا او کاتب وحی بود و هنگام کتابت قرآن، چنین عملی از وی سر زده است؟ اگر آیاتی را به قرآن کریم اضافه کرده، پیامبر چه واکنشی داشته است؟ در صورت تأیید عملکرد عبدالله بن مسعود، جامعة اسلامی چه واکنشی به رفتار وی داشته است؟ آیا در متنون مختلفی دینی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی بازتاب دارد یا نه؟
معرفی عبدالله بن سعد ابی سرح عامری (م.599- 656 م.)
عبدالله بن سعد بن ابی سرح یکی از چهرههای مهم در تاریخ اسلام و قرآن است. وی فرزند سعد، برادر وهب بن سعد و برادر رضاعی (شیری) عثمان بن عفّان است. سال 23 پیش از بعثت به دنیا آمد. در دوران حیات پیامبر از معدود افرادی بود که سواد خواندن و نوشتن داشت. وقتی به اسلام گروید پیامبر او را به عنوان کاتب وحی برگزید. دربارة او، نقش وی در کتابت قرآن و کارهایی که انجام داده است، بحثهای فراوانی شده است. ظاهراً وی در نوشتن قرآن، جانب امانت را مراعات نکرده، واژگان و عبارتهایی را جابهجا کرده و افزودههایی نیز بر آیات داشته است. عبدالله بن سعد مرتد شد و پیامبر حکم مرگ او را صادر میکند. وی با اظهار پشیمانی و بازگشت به اسلام، به برادر رضاعی خود، عثمان پناه برد و عثمان شفاعت او را نزد پیامبر کرد و پیامبر از حکم مرگ او درگذشت. در نبردهای فتح مصر به رهبری عمرو بن عاص شرکت کرد و پس از فتح مصر به دست عمرو عاص به جای عمرو بن عاص، والی مصر شد. البته ابن عبدالحکم معتقد است وقتی خلیفة دوم وفات کرد مصر به دو بخش علیا و سفلی تقسیم شد. عمرو عاص والی بخش سفلی و عبدالله بن سعد والی بخش علیا بود. (رک، ابن عبدالحکم، 1411: 173)؛ «خلیفة سوم، عثمان، که به قدرترسید عمرو عاص را عزل کرد و عبدالله بن سعد بن ابی سرح را به ولایت مصر گماشت. در زمان همو بود که مصریان علیه او و مخدومش، عثمان بن عفان و به همراه عراقیان ستمدیده قیام کردند. تقاضای آنان این بود که عثمان، عبدالله بن سعد را که برادر رضاعی خلیفه بود از استانداری مصر عزل کند. عثمان با نصیحت امام علی (ع) چنین کرد و محمد بن ابی بکر را به استانداری مصر انتخاب کرد؛ اما با حیلة مروان دوباره حکم استاندار سابق را تأیید و فرمان قتل محمد بن ابی بکر را صادر کرد. مصریان که از وساطت حضرت علی راضی به مصر بازمیگشتند دوباره و با قیادت محمد، خانة عثمان را محاصره کردند، خلیفه را در سیزدهم ذیحجه سال 35 کشتند.» (ناصری طاهری، 1379: 66- 67) عبدالله بن سعد به همراه لشکر اسلام، قبرس را فتح کرد و روم شرقی را در سال 652م. در اسکندریه شکست داد. وی در سال 9 قمری از دنیا رفت. ماجرای نازلشدن وحی بر وی و ارتداد او در کتابهای مختلفی بیان شده است: «... نزلتُ فی عبدالله بن سعد بن ابی سرح کان قد تکلم بالاسلام فَدَعاهُ رسول الله (ص) ذات یوم یکتب له شیئاَ فلما نزلت الآیه التی فی المؤمنین و لقد خلقنا الانسان ... فقال تبارک الله احسن الخالقین. فقال رسول الله (ص) هکذا انزلت علیَّ فَشکَّ عبدالله حینئذ و قال لَئِن کان محمدٌ صادقاً لقد اوحیب الیَّ کما اوحی الیه، و لئن کان کاذباً لقد قلتُ کما قال و ارتدَّ عن الاسلام.» (واحدی، 1411: 224)
عبدالله بن سعد یکی از چهرههای جدلی در دنیای اسلام به شمار میرود. در تاریخ و علوم وابسته به قرآن، نیز در ادبیات و تصوف نیز موضوع و عملکرد او کنکاش و تأویل شده است. برای بررسی اخباری که از وی در کتب مختلف نقل شده و واکنش برخی از چهرههای مهم دینی، عرفانی و ادبی ضمن جستجو در منابع مختلف به دادهها و یافتههای زیر رسیدهایم:
1. متون قرآنپژوهی
در کتابها و منابع مختلف که به پژوهش دربارة قرآن میپردازد از تدوین و کتابت قرآن، حافظان وحی و افراد معتمدی نام برده شده، شیوة جمعآوری قرآن، افرادی که به این کار مأمور شدند و روش تدوین کتاب مقدس عنوان شده است. بهسبب موضوعیت عبدالله ابن السرح ناگزیریم از این منابع استفاده کرده، دربارة رفتار وی با قرآن به نتایح درست و خالی از ابهام برسیم. سیوطی، یکی از مهمترین پژوهشگران علوم قرآنی از افرادی نام میبرد که در روزگار حیات پیامبر قرآن را جمعآوری کردند: «حجّ القرآن علی عهد رسول الله خمسـﺔ من الانصار معاذ بن جبل، عبادﺓ بن صامت، ابی بن کعب، ابی الدرداء و ابن ابی یعقوب.» (سیوطی، 1414: 74)؛ جای دیگر بنا به قول صحیح بخاری از چهار نفر نام میبرد: «ابن ابی کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، ابو زید ثابت بن نعمان.» (همان: 72)؛ در جمعآوری و کتابت قــرآن، نامی از عبدالله بن سعد نمیبرد و او را از جمعآوران قرآن نمیداند.
بلاذری در کتابت وحی و جمعآوری قرآن ضمن نامبردن از هفدهتن از ابی سرح نیز نام میبرد: «عمر بن الخطّاب، عثمان بن عفّان، علی بن ابی طالب، ابوعبیدة بن جرّاح، طلحه، یزید بن ابی سفیان، ابو حذیفه بن عابه بن ربیعه، حاطب بن عمرو، ابو سلمه بن عبدالاسد المخزومی، اَبان بن سعید بن العاصی بن امیه، خالد بن سعید، عبدالله بن سعد بن ابی سرح العامری، حریطب عبدالعزی العامری، ابوسفیان بن حرب بن امیه، معاویه بن ابی سفیان، حهیم بن السّلت بن مخزمه، علاء بن الخضرمی.» (بلاذری، 1998: 471)؛ فیضی معتقد است: «اول کسی که برای آن حضرت کتابت کرد ابی بن کعب بود و از آنها علاء بن عقبه در کتابت خیانت نموده از اسلام خارج گردید و دیگری عبدالله بن سعد ابن السرح بعد از آنکه مدتی به کتابت آیات مشغول بود به مغرضین پیوسته همه جا میگفت هنگام تحریر آیات برای خود تغییراتی میدادم و این شخص همان است که پیغمبر خون او را هدر نموده بود و بعد از فتح مکه بهشفاعت عثمان که برادر رضاعی او بود از قتل نجات یافت.» (فیضی، 1341: 89- 90)؛ در کتاب تاریخ قرآن، ضمن بحث مفصل دربارة نزول قرآن، شیوة نزول و حافظان آن، ذیل «کاتبان وحی» ـ دوران مکه ـ از ابی سرح قرشی (م. 37 ه.) یاد میکند. «دیگری که حتی گفتهاند نخستین کاتب وحی بود! عبدالله بن سعد بن ابی السَّرح است. خطی خوش داشت و گاهی کتابت میکرد. بعد مرتد شد و از مــدینه به مکه گریخت. در آنجا به خود میبالید که گاهی به جای «سمیعٌ بصیر» مینوشته «سمیعٌ علیم» و یا در جای «خبیر» مینوشته «بصیر». دربارة او بود که آیة (16: 106) و یا (6: 93) نازل شد. یکی از شش نفری بود که روز فتح مکه پیامبر امـــر به کشتنشان فرمود؛ اما عثمان برادر رضاعیاش چند روز بعد او را نزد رسول خدا آورد و اصرار ورزید که برای او تأمین بگیرد. ساعتی رسول خدا درنگ فرمود و بعد او را امان داد. وقتی خارج شدند پیامبر به صحابه فرمود: چرا کسی از شما گردنش را نزد؟ یکی از انصار گفت: چشم دوخته بودیم که اشارهای بفرمایی. پیامبر فرمود: اشارت چشم بر پیامبران نیست. بدینترتیب او هم از طلقاء بود و کرد بعد آنچه کرد.» (رامیار، 1384: 265)؛ متن نوشتار مؤلف تاریخ قرآن نیز همان اخبار مشهوری است که استناد کرده است. دو نکته وجود دارد: او را مرتد میداند که بعدها بهسبب عثمان، مورد بخشش پیامبر واقع شد و دوم اینکه تلویحا او را «خائن» معرفی میکند. پس از ابی سرح، اینگونه مینویسد: «یکی دیگر از این کاتبان خائن را هم ابن ابی داود یاد میکند ...» (همانجا)؛ پس ابیسرح نیز جزء کاتبان خیانتکار به شمار میرود. نویسنده اذعان میکند که «کاتبان همه در یکسطح قرار نداشتند. مؤمنان متّقی مانند علی و سالم و اکثر قریب به اتفاقشان جانبازان پـــاکاعتقادی بودند که هرچه داشتند در راه اسلام ایثار میکردند و خیانت این یک هم به جایی ضرری نزد و تنها ماهیت پلید خود را اظهار داشت.» (همانجا)
طبری نیز در تاریخ خود از تغییراتی که عبدالله بن سعد در متن قرآن انجام میداد گزارش کرده است. به جای «عزیرٌ حکیم»، «عفورٌ رحیم» (طبری، 1412، ج7: 181) مینوشت. یکی از مهمترین مباحثی که در ایننوع گفتمان طرح میشود مسئلة عدم تحریف قــرآن و امینبودن جبرئیل است. جبرئیل مأمور ابلاغ آیات قرآن و فرشتة وحی امین خداوند بود و بهصورت صریح در آیات قرآن به امانت او اشاره شده است: «و إنَّه لتنزیل ربّ العالمین. نزل به الروح الأمین. علی قلبک لتکون من المنذیرن» (شعراء: 192- 194) علامه طباطبایی در تفسیر این ایات مینویسد: «اگر جبرئیل را امین خواند برای این بود که دلالت کند بر اینکه او مورد اعتماد خدای تعالی و امین در رساندن رسالت او به پیامبر اوست. نه چیزی از پیام او را تغییر میدهد و نه جابهجا و تحریف میکند نه عمداً و نه سهواً. نه دچار فراموشی میشود. همچنان که توصیف او در جای دیگر به روح قدس5 نیز به این معانی اشاره دارد. چون او را منزه از اینگونه منقصتها میداند.» (طباطبایی، 1417، ج15: 317)
طبرسی نیز در تفسیر خود به «امین» بودن جبرئیل تأکید دارد و ذیل این آیات مینویسد: «قرآن فرستادة خداست که جبرئیل که فرشتة امین اوست و در آن تغییر و تبدیل ایجاد نمیکند بر قلب تو نازل کرده است.» (طبرسی، 1372، ج7: 320)
در آیات مختلف قرآن کریم به نوع نزول و وحیانیبودن آن اشارههای فراوانی وجود دارد. خود پیامبر بهعنوان دریافتکنندة وحی، هرچ نوع مداخلهای در آیات، واژگان و حروف عربی آنها نداشته است: «وَ أنزَل الله عَلَیک الکتاب و الحکمه و عَلَّمَکَ مَا لَم تَکُن تَعلَمُ وَ کانَ فضلُ الله عَلیکَ عظیماً» (النساء: 113)؛ و طبق آیة: «یا ایّهاالرسّول بَلِّغ مَا اُنزِلَ إلیکَ مِن رَبّک.» (المائده: 67) همانگونه که به او الهام میشده، به مردم و حافظان وحی میخوانده است. درخصوص عربیبودن زبان قرآن نیز اشکالات و شبهاتی از طرف مخالفان وارد شده است و قرآن کریم و دین اسلام به این شبهات جواب قانعکنندهای داده، اجازه ندادهاند که شکّ و تردیدهای بیپایه، مشکلی را در فهم قرآن کریم پیش بیاورد. نکتة مهمتری که باید به این مقوله افزود تأکید پیامبر بر شیوة نوشتار قرآن کریم است، یعنی بر رسمالخط و نوشتار آیات نیز نظارت کامل داشتهاند. «ابن المبارک از شیخ و استاد خود، عبدالعزیز الدبّاغ، نقل میکند که او گفته است: رسمالخط قرآن سرّی از اسرار خداوند است و تعیین آن از پیامبر (ص) است و آن حصرت امر کرده است که قرآن را به این شکل بنویسند و نــویسندگان بر آنچه از پیامبر شنیدهاند هیچ نیفزودهاند و از آن چیزی هم نکاستهاند. صحابه و دیگران بهاندازة سر مویی در رسمالخط مصحف دخالتی نداشتهاند و آن تعیینشده از جانب پیامبر (ص) است و اوست که فرموده به این شکل تدوین شود.» (معرفت، 1382: 78)
مؤلف «درآمدی بر تاریخ قرآن» جمع و تدوین قرآن در روزگار حیات پیامبر و عثمان، نامی از عبدالله ابن ابی السرح نبرده؛ اما از اختلاف قرائتها سخن گفته است: «درباب نحوة قرائت قرآن بحثها و اختلافاتی پدید آمده بود. این بحثها و اختلافات آنقدر جدی بوده است که فرمانده کل یعنی حذیفه را واداشت تا مسئله را با خلیفه یعنی عثمان در میان بگذارد و از او اکیداً بخواهد که اقداماتی برای پایاندادن به این اختلافات انجام دهد ...» (بل، 1382: 74)؛ لهجه یا گویشی که برای ضبط و ثبت قرآن در نظر گرفته شده بود، لهجة قریش است. عثمان به افرادی که مأمور جمع قرآن بودند سفارش کرده بود اگر در جایی از قرآن اختلافی پیدا شد آن را به لسان قریش بنویسید زیرا قرآن به زبان آنان نازل شده است. (رک، همان: 73- 74)
2. متون تفسیری
1.2. ابوبکر عتیق نیشابوری
عتیق نیشابوری در ذیل تفسیر آیات 12 – 14 سورة مؤمنون مینویسد: «در خبر است که عبدالله بن اسعد بن سرح کاتب وحی رسول بود. رسول این آیت را بر وی املاء میکرد چون بگفت: ثُمَّ أنشأناهُ خَلقاً آخرَ، بر زبان عبدالله برفت که فَتبارک الله أَحسنُ الخالقینَ. رسول گفت: اُکتب هکذا اُنزل. وی به شک شد. قلم و کاغذ از دست بنهاد و برخاست و برفت و گفت: اگر محمد صاحب وحی است من نیز صاحب وحیام. مرتد گشت. در خبر است که عمر خطاب چون این آیت بشنید همی خواند چون به خلقا آخر رسید بر زبان وی برفت که فَتبارک الله أَحسنُ الخالقینَ . نگه کرد خدای عزّ و جلّ بر وفاق وی وحی فرستاده بود.» عتیق نیشابوری، 1381، ج3: 1634)
در تفسیر عتیق نیشابوری سه نکتة مهم وجود دارد:
1. عبدالله بن اسعد (سعد) بن ابی سرح را به عنوان کاتب وحی پذیرفته و اینکه وی آیة چهارده را به زبان رانده، پذیرفته است.
2. بگونهای که از متن نوشتار برمیآید پیامبر نیز سخن ابی سرح را تأیید کرده، آن را همان کلام وحی قلمداد کرده است.
3. عمر بن خطاب نیز این آیه را خوانده است. یعنی یا عبدالله بن سعد این برخورد را با آیات سورة مؤمنون کرده و هم عمر بن خطّاب. بدین جهت نوعی تشکیک در صحت خبر پیش میآید. در صورت موثق بودن خبر، آیا عمر آیة چهاردهم را خوانده است یا عبدالله؟ پیامبر چه واکنشی در برابر خوانش عمر کرده است؟ این مسئله مسکوت مانده است.
2.2. رشیدالدین میبدی
رشیدالدین میبدی در بخش «النوبـﺔ الثانیـﺔ» کشفالاسرار و ذیل تفسیر آیه مینویسد: «قوله تعالی: و مَن اَظلَم ممّن افتری علی الله کذباً ... «وَ من قال سأنزل مثل ما انزل الله» این یکی عبدالله بن سعد بن ابی سرح القرشی است از بنی عامیر بن لوی هامشیرة6 عثمان عفان. لختی از قرآن و وحی بنوشت به املاء رسول خدا و گهگاه از خواتیم آیت که نامهای خداوند است عزّ و جلّ، چیزچیز تبدیل میکرد «عزیز حکیم»، «علیم حکیم« مینوشت و آنچه به این ماند و رسول خدا (ص) آن را میدید و خاموش میبود و تغییر نمیکرد. عبدالله بهسکوت رسول (ص) به شکّ افتاد در ایمان خویش که اگر راست میگوید که وحی است چـــرا تغییر نمیفرماید چون میبیند که من تبدیل میکنم؟ و ذلم انّه کان (ص) امیّاً لایکتب. پس مرتد شد و به مکه بازگشت و گفت: «سأنزل مثل ما انزل الله» من قرآن فروفرستم یعنی گویم چنانکه الله فروفرستاد. و گفتهاند که چون این آیت آمد که: و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین» رسول خدا املا میکرد و وی مینوشت. چون اینجا رسید که: «ثمّ أنشأناه خلقاً آخر» عبدالله تعجب کرد از تفضیل خلقت آدمی بر آن ترتیب و بر آن نظم. و از یر آن تعجب گفت: «تبارک الله احسن الخالقین». رسول خدا گفت: «اُکتبها فهذا نزلت» عبدلله آن ساعت به شک افتاد، گفت: «لئن کان محمد صادقاً، لقد اوحی الیّ کما اوحی الیه و لئن کان کاذباً لقد قلت کما قال. و از آن پس کافر گشت و به مکه بازشد. رسول خدا (ص) وی را گفت: «لا تقبله الارض» فقال ابوطلحه: اتیت الارض التی مات فیها، فوجدته منبوذا، فقلت: مأ شأن هذا؟ فقالو: دفناه فلم تقبله الارض» (میبدی، 1376، ج3: 429)
یعقوبی در تاریخ خود سخنی را که از میبدی نقل کردیم تأیید کرده و در جریان فتح مکه مینویسد: «... پیغمبر همه را امان داد مگر پنج نفر مرد که فرمود آنها را، اگرچه به پردههای معبه آویخته باشند بکشند و چهار زن را. مردان اینها بودند: عبدالله بن عبدالعزی بن خطل از بنی تمیم الأدرم بن غالب که رسول خدا او را همراه مردی از نثار فرستاده بود او بر نصاری تاخت و او را کشت و گفت تو را و محمد را فرمانبردنی نیست و عبدالله بن سعد بن ابی سرح عامری که برای رسول خدا مینوشت پس به مکه رفت و گفت: من هم چنانکه محمد میگوید، میگویم. به خدا قسم محمد پیامبر نیست. راستی که او به من گفت: بنویس «عزیز حکیم» و من مینوشتم «لطیف خبیر» و اگر پیامبر بود میدانست. پس عثمان که برادر رضاعی او بود او را جای داد و نزد رسول خدا آورد و دربارة او با آن حضرت سخن میگفت و رسول خدا خاموش بود. سپس گفت: هلّا قتلتموه؟ چرا او را نکشتید؟ گفتند: منتظر بودیم اشارخ فرمایی. گفت: ان الانبیاء لا تقتل بالایماء. همانا پیمبران با اشاره نمیکشند.» (یعقوبی، 1382، ج1: 419)
3. متون ادبی
1.3. علی بن عثمان هجویری
هجویری در باب «السماع و بیان انواعه» دربارة موضوع ابی سرح اظهار نظر کرده، او را از گمراهان میداند: «و آنانکه اندر مزامیر مفتون شوند و به هوی و لهو مقرون شوند از آن است که می به خلاف آن بشوند که هست. اگر بر موافقت حکم آن سماع کنندی از همه آفات آن برهندی. ندیدی که اهل ضلالت کلام خدای ـ تعالی ـ بشنیدند و ظلالتشان بر ضلالت زیادت شد؟ چنانکه نضر بن الحارث گفت: «هذا اساطیر الاولین» و عبدالله بن سعد بن ابی سرح ـ که کاتب وحی بود ـ گفت: «فتبارک الله احسن الخالقین» (14/ المؤمنون) و گروهی دیگر «لاتدرکه الابصارٌ» (103/الأنعام) را دلیل نفی رؤیت ساختند ...» (هجویری، 1383: 588- 589)
2.3. جلالالدین محمد مولوی
جلالالدین مولوی در دفتر اول مثنوی و ذیل «مرتدشدن کاتب وحی» این مسئله را مطرح و تفسیر میکند:
پیش از عثمان یکی نسّــــاخ بود کاو به نسخ وحـی جدّیمینمود
وحی پیغمبر چو خواندی در سبق او همان را وانبشتی بـــــر ورق
پرتو آن وحــــــی بر وی تافتی او درون خــویش حکمت یافتی
عین آن حکمت بفرمـودی رسول زین قدر گمراه شد آن بوالفضول
کانچه میگــــوید رسول مستنیر مر مرا هست آنحقیقت در ضمیر
پرتو اندیشهاس زد بـــــر رسول قهر حق اورد بر جانش نــــزول
(مولوی، 1382: 144)
مولوی اسمی از این فرد نمیبرد و فقط به تاریخ زندگی او اشارهای میکند. پیشتر از عثمان به کتابت وحی اشتغال داشت و فردی امانتدار بود. بهسبب جدیّتی که داشت و ملازم قرآن و حوزة وحی الهی بود، حکمتی در درون خود را همنوا با کلام وحیانی مییابد و دچار عُــجب و غرور میگردد. این فرد به جای اینکه منبع نورا پیدا کند و با اشراقی که بر حان او جاری گشته، آشنا شود، راه شیطان را برمیگزیند و این نوع جکمت را جوشیده از وجود خود و عقل خویش میداند ادعای هماوردی با رسول خدا دارد. بدینجهت پیامبر با تشخیص درست، در نگاه اول او را طرد کرده، رفتار او را غلط میپندارد و ضمن راهنمایی یا هشدار به او، او را به خطای خود آگاه میکند. مولوی از دیدگاه جامعهشناسی و تربیتی، راهکارهای نوین و خردورزانهای را پیش میکشد و شکّ، دلایل بروز تردید و راههای غلبه بر آن را یادآوری کرده، انسانها را از وجود مــــوانع و خطراتی آگاه میسازد که ممکن است باعث شقاوت و بدبختی آنان گردد. میتوان روش عبدالله بن سعد را «شبههسازی» نامید. مولوی تفاوت میان نور واقعی و نور عاریتی را شرح داده، تذکر میدهد که نباید دلباختة نورهایی بود که بهواسطة نور دیگر به وجود آمدهاند و شرط بقای آنها به خود فرد بازبسته نیست. بازتاب و شناخت نور رحمانی میتواند فرد را سعادتمند سازد:
عکس حکمت آن شقی را یاوه کرد خود مبین تا بـــــرنیارد از تو گَرد
ای برادر بر تو حکمت جاریه است آن ز ابدال است و بر تو عاریهاست
گرچه در خود خانه نوری تافتهست آن ز همسایة منـــــــوّر تافتهست
شکر کن غــــــرّه مشو بینی مکن گوش دار و هیچ خـــودبینی مکن
صد دریغ و درد کـــــاین عاریّتی امّــــتان را دور کــــــرد از امّتی
من غلام آنکه اندر هر ربــــــــاط خویش را واصل نــداند بر سماط ...
هر در و دیوار گــــــوید روشنم پــــــــرتو غیری ندارم این منم
پس بگوید آفتاب ای نـــــارَشید چونکه من غارب شوم آید پدید
(همان: 145)
مولوی با تکیه بر استدلالهای گوناگون، تشبیهاتی که میان دنیای عقلانی و دنیای بیرونی ایجاد میکند و مواردی دیگر، سعی دارد نهایت و عمق مسئله را نشان داده، فرضیات احتمالی را نیز مطرح کند که ممکن است سدّ راه و مانع تفکر درست و تشخیص سره از ناسره باشد. زمانی در تفسیر مثنوی و ذیل «یاوه کرد»، از اصطلاح «اهل/ ناهل» استفاده میکند: «سایهای از حکمت الهی آن مرد نگونبخت را گمراه کرد. یعنی آن کاتب وحی که به دام غرور و خودبینی افتاد، چون ظرفیت و اهلیت نداشت پرتوی ازط حکمت الهی او را به کژی کشاند.» (زمانی، 1398، ج1: 939)
در ادامة همین مبحث مولوی از طبیعت کمک میگیرد و با استفاده از رویش سبزه و گیاهان، اینگونه نتیجه میگیرد:
نطق آب و نطق خاک و نطق گِل هست محسوس حواس اهل دل
فلسفی منکر شود در فکر و ظن گو بَرو سر را بر این دیــوار زن
گوید او که پــرتو سودای خلق بس خیالات آورد در رای خـلق
بلکه عکس آن فساد و کــفر او این خیال منکری را زد بـــر او
(مولوی، 1382: 145)
با توجه به استدلال مولوی، بازتاب وحی در جان کاتب قرآن، میتواند نتیجهای از خیالات، خودبزرگبینی، غرور و فهم نادرستی از مقولة خداشناسی و فهم کلام قدسی نیز باشد. بدینجهت با ذکر ادلّة فراوان، میخواهد ایننوع انحرافات نامحسوس را نیز نشان دهد. «مولانا به فلسفی که نطق آب و خاک و وجود عالم ماورای حسّ را انکار میکند میتازد و نشان میدهد که معرفت آن بیچاره از پرتو نور عارف است. درون خود او جز کفر و تیرگی نیست. وقتی باطن وی برملا میشود معلوم میگردد که او نیز مثل ابلیس با تمام دعوی که دارد جز رسوایی عایدش نیست.» (زرینکوب، 1382: 191)
گروهی از صاحبنظران، عبدالله بن سعد بن ابی السرح را اولین کتب وحی دانستهاند و از صفات نیکوی او مانند خوشخط و باسوادبودن یاد کردهاند. گروهی دیگر از او با عنوان کاتب فرعی یاد کردهاند و تأکید عمدهشان بر انحراف فکری ابی سرح و مداخلهای است که در متن قرآن انجام داده است. مانند علی بن عثمان هجویری. چنانکه ذیل مبحث «متون قرآنپژوهی» عنوان کردیم در منابع مختلف از کاتبان وحی، اصلی و فرعیبودن آنان، کتابت وحی در زمان پیامبر، ابوبکر و عثمان و نظارت حضرت علی (ع) بر کتابت کاتبان سخن گفته شده است. میتوان گفت در هیچ یک از منابع از عبدالله ابی السرح بهعنوان اولین کاتب قرآن سخنی به میان نیامده است. «از انس بن مالک سوال کردم چه کسی قرآن را جمعآوری کرد او گفت: چهار نفر که همگی از انصار بودند ابن ابی کعب، زید بن ثابت، معاذ بن جبل و ابوزید.» (ترمذی، 1410، ج5: 331)
«عثمان پرسید: کدام بهتر مینویسد؟ گفتند: زید، سپس پرسید: کدام فصیحتر هستند: گفتند: سعید. آنگاه گفت: سعید املا کند و زید بنویسد و برای املا از ابی بن کعب کمک گرفتند.» (معرفت، 1388، ج1: 339)
نکتة دوم اینکه، داستان افزودن آیهای به متن قرآن کریم، برساختة مخلفان شکلگیری تمدن اسلامی در جامعة سنتی عربستان بدوی باشد. در مطالعة تاریخ سیاسی صدر اسلام به این نوع مزاحمتها یا ایجاد شکّ و تردید در قرآن و شخصیت پیامبر برمیخوریم مانند: «تحریم شنیدن قرآن ... ایجاد هیاهو و جنجال هنگام شنیدن قرآن، اسطوره، افسانه و شعر شمردن قرآن، سرگرمکردن مردم بهوسیلة معرکهگیرانی چون نضر بن حارث و نقل داستانهای مردمپسند، تردید در وحیانیبودن قرآن، ترویج افسانههای منطقستیزی چون افسانة غرانیق.» (نصیری، 1389: 89- 90)
«نضر بن حارث حارث آن حضرت نشسته حکایات و روایات تاریخی ایرانی را که فراگرفته بود برای آنها خوانده میگفت حکایات من بهتر از قصههای محمد است.» (فیضی، 1341: 26)
نتیجه
در تحلیل اخبار و نظر نویسندگان، ادیبان، شاعران و عارفان مختلف به سه نتیجة مهم دست مییابیم. 1. برخی وجود ابی سرح و عملی را که انجام داده کاملاً قبول کرده، دست به داوری دربارة او زدهاند. وجود او یا کار او را نفی نکردهاند؛ اما نظریههای مختلفی را بیان داشتهاند. نویسندة تاریخ قرآن، همانند دیگر اخبار یا حقایق صدر اسلام، به شخص او و عملی که انجام داده اشاره کرده، حسّ درونی و اعتقادی خود را به وی نیز بیان کرده است. مولوی، این رفتار او را نتیجة نوعی بازتاب اشراقی و عرفانی میداند و معتقد است که همنشینی با کان وحی یا تابش اشعههای وحی نبوی، وجود ابی سرح را با نور خداوند آمیخته و جسارتی در وی ایجاد کرده تا چنین ادعای وحیانی کند و خود را همردیف پیامبر پندارد. نکتة مهمی که در روایتهای مربوط به ابی سرح در منابع وجود دارد این است که تقریباً روایتها و نوع روایتها یکسان هستند، یعنی در دیدگاه تمام راویان، کاری که عبدالله بن سعد انجم داده، اضافهکردن آیة 14 به سورة مؤمنون است و تغییر در تعدادی از عبارتهای قرآنی؛ اما اینکه این حبر موثق است و چنین فردی و چنین عملی حتما وجود داشته است، اظهار نظر کرده، فقط به ذکر آن پرداخته و عبور کردهاند.
2. با توجه به تفسیرها، روایتهای مفسّران با فرقهها و گرایشهای مختلف فلسفی و عقیدتی، نیز کتابهایی دربارة تاریخ قرآن و مسایل مربوط به آن، نامی از عبدالله ابن ابی السرح برده نشده است. به سخن دیگر، بهصراحت نامی از او برده نمیشود. عدم نامبردن از وی، علتهای مختلفی دارد: این فرد هویت تاریخی خاصی ندارد. 2. ممکن است اختلافاتی که در ضبط یا خوانش قرآن در دورة اولیة جمعآوری آن وجود داشت، منجر به وقوع داستانپردازی و خلق افراد و واکنشها یا عملکردهای آنها شود. 3. ممکن است این فرد وجود تاریخی داشته باشد و از اولین کاتبان وحی به شمار میرفته است؛ اما قرائتی که از آیات آفرینش انسان داشته و به تمجید خداوند زبان گشاده است، اهمیت تاریخی نداشته و نویسندگان و محققان با پی بردن به کماهمیتبودن موضوع از ذکر آن خودداری کردهاند.
3. با در نظر گرفتن این حادثة تاریخی و با توجه به عصمت قرآن و راهنیافتن تحریف و تغییر در کوچکترین اجزاء آن، نمیتوان پذیرفت که آیهای، کلمهای، عبارتی یا حرفی را غیر از وحی خداوند در قرآن کریم وارد شده است از طرف دیگر، آیة 14 سورة مؤمنون، از آیات قرآن به شمار میرود و هیچ نفیی دربارة آن وجود ندارد. با تـــوجه به این مسایل و دیگر جنبههای آن به نظر میرسد نظر جلالالدین محمد مولوی صائبترین و درستترین دیدگاه باشد. او نیز عبدالله بن سعد را کافر و گمراه تلقی کرده، اعتراض خود را به وی بیان داشته است؛ اما پیشدستی کردن بر خوانش آیه پیش از آنکه پیامبر بخواند و او بنویسد، ناشی از پرتو وحی میداند. آیه را جبرئیل امین بر قلب پیامبر نازل کرده است؛ اما عبدالله بن مسعود بهسبب غرقشدن در دریای نور الهی و پژواک اشعة وحی و حریم خداوندی بر جان او، نوعی الهام را در خود احساس کرده، آیة نازلشده را خوانده است. از دیدگاه دینی یا ایدئولوژی نمیتوان همة مردم را ذیل این نوع احساسات جمع کرد و بروز ایننوع حالتها را روا دانست؛ اما چون عبدالله در پیشگاه پیامبر و زیر سایة وحی الهی املاء میکرد این اتفاق نادر در جهان اسلام افتاده و پیامبر با اینکه بر این فرد خشم گرفته، او را رانده است و عبدالله نیز خود به شکّ افتاده، ادعای نزول وحی داشته است؛ اما هیچ عبارت یا آیهای غیر از کلام وحی در قرآن وارد نشده است.
منابع
1. عبدالحکم، عبدالرحمن بن عبدالله مصری (1411ق.)، فتوح مصر و اخبارها، قاهره، مکتبـﺔ ندبولی.
2. بلاذری، احمد بن یحیی (1998م)، فتوحالبدان، بیروت، دار و مکتبـﺔ الهلال.
3. بل، ریچارد (1382)، درآمدی بر تاریخ قرآن، (بازنگری و بازنگاری ویلیام مونتگمری وات)، 4. ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، قم، سازمان اوقاف و امور خیریه.
5. ترمذی، محمد بن عیسی (1410 ق)، الجامع الصحیح، بیروت، دار الحیاء التراث العربی.
6. رامیار، محمود (1384)، تاریخ قرآن، تهران، امیرکبیر.
7. زرینکوب، عبدالحسین (1382)، نردبان شکسته، تهران، سخن.
8. زمانی، کریم (1398)، شرح جامع مثنوی معنوی (دفتر اول)، تهران، اطلاعات.
9. سيوطي، جلالالدين (1414ق)، الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دار ابن كثير.
10. شهیدی، سیّدجعفر (1351)، «عبدالله بن ابی سعد»، یغما، ش 293، 658- 667.
11. طباطبایی، سید محمد حسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعة مدرسین حوزة علمیة قم.
12. طبرسی، فضل بن احمد (1372)، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، ناصرخسرو.
13. عتیق نیشابوری، ابوبکر (1381)، تفسیر سورآبادی (تفسیر التفاسیر)، به تصحیح سعیدی سیرجانی، تهران، فرهنگ نشر نو.
14. فیضی، محمدعلی (1341)، دیانت اسلام (از مجموعة تاریخ ادیان)، طهران، بینام.
15. محمدی، محمدعلی (1402)، «خوانشی انتقادی از گزارشهای تاریخی تغییر قرآن توسط عبدالله بن ابی سرح»، نشریة علمی پژوهشی مطالعات تاریخ اسلام، سال پانزدهم، شماره 56، بهار، 147- 172.
16. معرفت، محمدهادی (1382)، تاریخ قرآن، تهران، سمت.
17. معرفت، محمدهادی (1388)، التمهید فی علوم القرآن، قم، التمهید.
18. مولوی، جلالالدین محمد (1382)، مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد ا. نیکلسون، تهران، هرمس.
19. میبدی، ابوالفضل رشیدالدین (1376)، کشفالاسرار و عدةالابرار، معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر.
20. ناصری طاهری، عبدلله. (1379). فاطمان در مصر، قم، پژوهشکدة حوزه و دانشگاه.
21. نصیری، محمد (1389)، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، قم، دفتر نشر معارف.
22. واحدی، ابوالحسن علی بن احمد (1411ق)، اسبابالنزول القرآن، تحقیق کمالا بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیـﺔ.
23. هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان (1383)، کشف المحجوب، مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمود عابدی، تهران، سروش.
24. یعقوبی، احمد بن اسحاق (1382)، تاریخ یعقوبی، مترجم، ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی.
[1] . دانشیار دانشگاه پیام نور، تهران، ایران. s_soleymani@pnu.ac.ir
[2] . دانشیار دانشگاه پیام نور، تهران، ایران. yosefaali@pnu.ac.ir
[3] . دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران، (نویسنده مسئول): arian.amir@iauz.ac.ir
[4] . سه سال تأخیز نزول وحی در 27 رحب، 13 سال چیش از هجرت بود. (معرفت، 1382: 29)
[5] . قُل نزلَه روح القدس من ربّک بالحق. (نحل: 102)
[6] . هامشیره، تلفظی از همشیره است.