مقایسه مفهوم عشق در غزلیّات عطّار، مولوی، سعدی و حافظ
الموضوعات : Abstract Articlesعلی اکبر بزی 1 , احمدرضا کیخای فرزانه 2 , بهروز رومیانی 3
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیّات فارسی واحد زاهدان، دانشگاه آزاد اسلامی، زاهدان، ایران.
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیّات فارسی واحد زاهدان، دانشگاه آزاد اسلامی، زاهدان، ایران.
3 - استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی واحد زاهدان، دانشگاه آزاد اسلامی، زاهدان، ایران.
الکلمات المفتاحية:
ملخص المقالة :
چکیده عشق پدیدهای است که تمام احساسات و جریانات درونی عاشق را متحوّل و شخصیّت جدیدی از وی میسازد؛ هدایت او را بر عهده میگیرد و به تناسب هر فرد جلوههای گوناگونی به خود میگیرد. عطّار، مولانا، سعدی و حافظ بهترین شاعرانی هستند که در اوصاف عشق سخن گفتهاند. اینان در اشعار خود از تعبیرات خاصّی بهره بردهاند که نشان از ذوق عاشقانه آنها دارد. با توجّه به اهمّیّت مسأله عشق، این پژوهش با رویکرد توصیفی– تحلیلی، به بررسی عشق و مضامین آن در غزلیات این چهار شاعر بزرگ پرداخته است. براساس نتایج، از جمله نقطه نظرات مشترک بین این چهار شاعر میتوان نمونههای زیر را بیان نمود. از نظر همة آنها همانگونه که معشوق ازلی و ابدی است، عشق نیز آغاز و انجامی ندارد. جهان جلوة معشوق حقیقی است، عشق پدیدهای غیرقابل وصف و بیشرح و بیان بوده و بر عقل برتری دارد. در زمینة تفاوت دیدگاههای این چهار شاعر در مورد عشق نیز این نتیجه حاصل شد که: عطّار و مولانا فقط یک معشوق دارند و آن هم خالق یکتاست که تمام غزلیّات عاشقانه آنان در مورد اوست. امّا در غزل حافظ چهرة متفاوتی از معشوق مشاهده میشود؛ گاهی الهی است، زمانی جسمانی و گاهی نیز اجتماعی میباشد. معشوق سعدی نیز زیبا است، امّا به او اعتنایی ندارد.
