گفتمانِ مدارا و رویکردِ تعلیمی در شعر فریدون مشیری
الموضوعات :عباس باقی نژاد 1 , برات محمدی 2 , فروغ جلیلی 3
1 - دانشیار زبان و ادبیات فارسی، واحد ارومیه، دانشگاه آزاد اسلامی، ارومیه، ایران(نویسنده مسؤول)
2 - استادیار زبان و ادبیات فارسی، واحد ارومیه، دانشگاه آزاد اسلامی، ارومیه، ایران
3 - استادیار زبان و ادبیات فارسی، واحد ارومیه، دانشگاه آزاد اسلامی، ارومیه، ایران
الکلمات المفتاحية: شعر تعلیمی, مهرورزی, فریدون مشیری, دیگرخواهی, گفتمانِ مدارا,
ملخص المقالة :
فریدون مشیری از شاعران مطرح معاصر است که طی چند دهه شاعری، از شعر خود برای ستایش ارزشهای اخلاقی و اجتماعی سود برده و در جهت ترویج مهرورزی، نوعدوستی، خیرخواهی و صفاتی از این دست کوشیده است. چنین رویکردی ضمن اینکه حکایت از غلبۀ اندیشهای انسانی و آرمانی و نیز گرایشی جامعهشناختی بر محتوای شعر مشیری دارد، کلام وی را از هنجاری تعلیمی برخوردار کرده و زمینۀ تکوین گفتمانی اجتماعی با ویژگیهای منحصربهفرد را در کار او فراهم کرده است؛ گفتمانی شاخصههایی دارد و میتوان رسالت آن را ترویج روحیۀ مدارا و تعلیمِ رواداری ارزیابی کرد. در این نوشتار، ضمن تبیین خاستگاه و ابعاد و عللِ موضعگیری مدارامدارانۀ مشیری در برابر مسائل انسانی و اجتماعی، مؤلفهها و تجلیات گفتمانِ مدارا در شعر وی بررسی و تحلیل میشود. یافتههای این پژوهش نشان میدهد گفتمان مسلط شعر مشیری برآیند نگرش انسانی و روحیۀ تساهل در او و نیز نگاه و موضعگیری مسئولانۀ مشیری در قبال مسائل انسانی است که با ذهن و زبان سادۀ مشیری پیوندی تنگاتنگ یافته است.
_||_
نشريه علمي پژوهشنامه ادبيات تعليمي سال چهاردهم، شمارة پنجاه و ششم، زمستان 1401 |
گفتمانِ مدارا و رویکردِ تعلیمی در شعر فریدون مشیری
دکتر عباس باقینژاد-* دکتر برات محمدی1*- دکتر فروغ جلیلی***
چکیده
فریدون مشیری از شاعران مطرح معاصر است که طی چند دهه شاعری، از شعر خود برای ستایش ارزشهای اخلاقی و اجتماعی سود برده و در جهت ترویج مهرورزی، نوعدوستی، خیرخواهی و صفاتی از این دست کوشیده است. چنین رویکردی ضمن اینکه حکایت از غلبۀ اندیشهای انسانی و آرمانی و نیز گرایشی جامعهشناختی بر محتوای شعر مشیری دارد، کلام وی را از هنجاری تعلیمی برخوردار کرده و زمینۀ تکوین گفتمانی اجتماعی با ویژگیهای منحصربهفرد را در کار او فراهم کرده است؛ گفتمانی شاخصههایی دارد و میتوان رسالت آن را ترویج روحیۀ مدارا و تعلیمِ رواداری ارزیابی کرد. در این نوشتار، ضمن تبیین خاستگاه و ابعاد و عللِ موضعگیری مدارامدارانۀ مشیری در برابر مسائل انسانی و اجتماعی، مؤلفهها و تجلیات گفتمانِ مدارا در شعر وی بررسی و تحلیل میشود. یافتههای این پژوهش نشان میدهد گفتمان مسلط شعر مشیری برآیند نگرش انسانی و روحیۀ تساهل در او و نیز نگاه و موضعگیری مسئولانۀ مشیری در قبال مسائل انسانی است که با ذهن و زبان سادۀ مشیری پیوندی تنگاتنگ یافته است.
واژههای کلیدی
فریدون مشیری؛ گفتمانِ مدارا؛ شعر تعلیمی؛ دیگرخواهی؛ مهرورزی
1ـ مقدمه
«مدارا» واژهای است که در منابع لغت، به معنی «تساهل» (انوری، 1383: 610)، و «صلح و آشتی... رفق، مماشات... تسامح، بردباری، تحمل و ملایمت» آمده است (دهخدا، 1373: ذیل مدارا). این واژه، امروزه بهصورت اصطلاحی جامعهشناختی درآمده و با مفاهیم و موضوعات اجتماعی، مثل «همسازی»، «فیصلۀ اختلافات میان طرفین متخاصم»، «متوقفکردن ستیزه»، «تعدیلکردن رفتار» و «میانجیگری و داوری»، پیوند یافته (روسک و وارن، 1355: 67) و بدین واسطه، ظرفیت و قابلیتِ تبدیلشدن به گونهای گفتمان اجتماعی و تعلیمی را پیدا کرده است؛ گفتمانی که مثل دیگر گفتمانها دارای ژرفساخت اجتماعی و انسانی امروزین است. «مدارا» در قالب یک گفتمان اجتماعی قادر خواهد بود ابعاد مختلفی از نگرش، احساسات و اندیشههای فردی انسان را نمایان کند که «به طریقی به جنبۀ اجتماعی زندگی ارتباط مییابد» (بارون، 1388: 5) و او را در موقعیت یک «انسانِ اجتماعی» قرار میدهد. منظور از «انسانِ اجتماعی»، انسانی است که «در نقطۀ تلاقی فرد و جامعه» قرار میگیرد (دارندُرف، 1377: 35) و «هنجارهای اجتماعی را ملکۀ ذهن خود میسازد» (دیترز، 1384: 509)؛ به بیان دیگر، با کنارنهادنِ فردیّت خویش، مطابقِ انتظارات جامعه رفتار میکند.
به این ترتیب «مدارا» زمینۀ جامعهپذیری، یعنی «حاکمیت قواعد و هنجارهای اجتماعی» (گیدنز، 1383: 149) را میسر میکند و این امر با ایجاد امکان «همنوایی»، اعم از «همنوایی سطحی» و «همنوایی عمقی» (رنآگ، 1357: 157)، یعنی سازگاری ظاهری و باطنی فرد با هنجارهای جامعه محقق میشود. از این رهگذر، میان فرد و «ارزشهای اجتماعی»، یعنی «احساسات... مشترک میان اعضای جامعه»، «عادات و شیوههای رفتار و کردار مرسوم»، «رسوم اخلاقی» و «قوانین» جامعه (کوئن، 1391: 255) نسبت و نزدیکی ایجاد میشود. این نسبت و نزدیکی، همواره بستری برای ورود مفاهیم و مصداقهای گفتمانِ مدارا با رویکرد تعلیمی و اجتماعی را به حوزۀ ادبیات، بهویژه شعر به وجود آورده و شاخصهها و مؤلفههای آن را در قالب مفاهیم، معانی و مضامین شعری به ظهور رسانیده است.
این مؤلفهها در اشعاری که اعتبار جامعهشناختی دارند، جلوۀ پُررنگتری مییابد. مصداق این مدعا در شعر فارسی، بهویژه در اشعاری با وجه تعلیمی بهخوبی و روشنی دیده میشود که به تعبیری، هدف اصلی در آنها «آشکارا تعلیم فنی» است (شمیسا، 1378: 248). مفاهیم و موضوعات این اشعار بهطور طبیعی با مسائل اجتماعی و انسانی پیوند مییابد و محتوای انسانی، اخلاقی و رفتاری آنها با مفهوم مدارا همانند یک ایدئولوژی مسلط، با نشانههای آشکار و پنهان درمیآمیزد. این فرایند، زمینه و پشتوانهای برای تکوین نوعی فرهنگِ فکری و جهانبینی ادبی با محوریت مدارا و رواداری میانجامد که دارای ماهیت و مشخصههای یک گفتمان اجتماعی ـ ادبی است. چنین گفتمانی، مثل هر گفتمان دیگر، دارای اندیشه و موضوع واحد (میلز، 1388: 8) و «سخن غالب» (زرشناس، 1383: 212) و هدفمند است و میتوان شاخصههای خُرد و کلان آن را بهعنوان «گفتمان راواداری» یا «گفتمان مدارا» در ادب فارسی شناسایی و ارزیابی کرد.
2ـ فریدون مشیری
فریدون مشیری از چهرههای شناختهشده و اثرگذار در عرصۀ شعر معاصر و یکی از شاعرانی است که در طول چند دهه اقبال و توجه طیفهایی از شعرخوانان جامعۀ ایران را پذیرا بوده است. مشیری در شعر خود زبانی ساده و شفاف و فهمیدنی و دور از زاویه و ابهام و دشواری به کار بسته است. سادگی زبان مشیری تا جایی است که هر خوانندهای با هر میزان دریافت و دانش شعری با «یک بار خواندن» و در «یک لحظه» میتواند تمام زیباییها و ارزشهای کار او را دریابد (شفیعی، 1366: 14). این ویژگی، نقش زیادی در جلب نظر و نگاه مخاطبانِ او داشته است. شعر مشیری واجد «روح و لحن غنایی» (یوسفی، 1388: 744) و هنجارِ «رمانتیک» (تسلیمی، 1387: 27) نیز هست و بدین واسطه، منتقدان عموماً وی را در ردیف شاعران رمانتیک امروز ازجمله «فریدون توللی و نادر نادرپور» (براهنی، 1380: 128) و گاهی «کسرایی و سایه» قرار دادهاند (حقوقی، 1381: 181). از مشیری با عناوینی مانند شاعری از «مکتب اعتدالیون» (شفیعی کدکنی، 1383: 130)، شاعرِ «نوقدمایی» (لنگرودی، 1378، ج 2: 56) و شاعری دارای «ذهنیتی غنایی» (امامی، 1391: 93) نام بردهاند. این عناوین بدین علت به مشیری تعلق یافته است که او با وجود تمایل به نوآوری، به سنت شعر فارسی توجه کرده و به تعبیری بر آن «احاطه» داشته است (شفیعی، 1390: 115) و تا جای ممکن سعی داشته است از اصول و معیارهای پذیرفتهشدۀ زبانی و محتوایی شعر کلاسیک فارسی عدول نکند. از همین روی، شعر مشیری را «پلی مستحکم» میان شعر کلاسیک و شعر معاصر (ترقی، 1379: 30) تلقی کردهاند؛ زیرا او توفیق یافته است برای شعر نو در میان سنتگرایان و مخالفان این نوع شعر، مقبولیتی پدید آورد.
افزونبر عناوینی که ذکر شد، از مشیری با عنوان شاعری که «بیشترین هواخواه و مخاطب را در میان تودههای وسیع فارسی زبان» دارد (بهبهانی، 1377: 442)، یاد شده است و دربارۀ او صفاتی مانند شاعری با «اندیشهای خوش و دور از غوغا» (زرینکوب، 1363: 229)، «شاعر صافی» (نادرپور، 1366: 10)، شاعر «بیپیرایه و مهربان» (امامی، 1391: 93) و شاعر «بیادعا» (بهبهانی، 1369: 58) به کار رفته است. طرفداران وی بر هماهنگی و ارتباط نزدیکی که میان خصوصیات فردی و «رفتار و کردار» و «گفتار و آثار» مشیری وجود دارد (برومند، 1378: 88) تأکید ورزیده و ادعا کردهاند: «شباهت کاملی میان خودش [مشیری] و آثار او وجود دارد» (نادرپور، 1366: 10).
با وجود طرفداران بسیار، شعر مشیری «بیشترین مخالفان را در میان قشر فشردۀ داعیهداران توضیح و تشریح مبانی شعر نو دارد؛ تاجاییکه برخی از منتقدان منکر نو بودن کلام او میشوند» (بهبهانی، 1377: 442). منتقدان گاهی شعر مشیری را بدون ارزشهای هنری و شعری دانسته و آن را در حد «نثر» ارزیابی کردهاند (حقوقی، 1364: 29). آنان دربارۀ مشیری صفاتی مانند شاعرِ «کلیباف» «سهلانگار»، «احساساتی» و «سطحی» به کار برده (براهنی، 1371: 1129) و ادعا کردهاند که شعر مشیری تنها توانسته طیفی از «خوانندگان احساساتی» (لنگرودی، 1377، ج 3: 557) و «سادهپسند را راضی نگه دارد» (باباچاهی، 1380: 977) و موجب اشاعۀ «ذوقی عقبمانده» شود (براهنی، 1371: 113‑131). بسیاری بر این باورند که با اینکه مشیری بیشتر اشعار خود را در قالب نیمایی سروده، ابعاد و عمق نوآوری نیمایوشیج را درک نکرده و آموزههای اصلی نیما را نادیده گرفته است. آنها مدعی هستند مشیری «در همان نخستین پلههای پیشنهاد نیما متوقف شده (فلاحتی، 1372: 48)؛ یا اینکه «هیچگاه، هیچ تأثیری از نیما نپذیرفته است» (رؤیایی، 1375: 180). این مدعا که مشیری هیچ تأثیری از نیما نپذیرفته، مقبول برخی واقع نشده است؛ چنانکه دکتر شفیعی «تأثیر مستقیم نیما را در کارهای» مشیری مشهود دانسته است (شفیعی، 1390: 180).
افزونبر ویژگیهایی که برشمرده شد، سادگی ذهن و زبان (حقوقی، 1377: 99) و سرانجام، بیپیرایگی مفاهیم و مضامینِ کلام مشیری یک شاخصۀ مهم و تأثیرگذار بوده و موجب «جذابیت» و «صمیمیت» سخن او شده است (نوذری، 1388: 135). این شاخصه سبب شده است تا شعر مشیری مقبول طیف گستردهای از خوانندگان و مخاطبان قرار گیرد.
3ـ مشیری و گفتمان مدارا
میتوان ادعا کرد همسانی و نسبتِ انکارناپذیری میان ذهن و زبان سادۀ مشیری و روحیۀ تساهل در او وجود دارد؛ بدین واسطه موضعگیری مدارامدارانۀ مشیری در برابر مسائل انسانی و اجتماعی بهصورت یک گفتمان مسلط در شعر او جریان و ظهور یافته و بدان ماهیتی انساناندیشانه و انساندوستانه بخشیده است. مشیری همواره از شعر برای ستایش ارزشهای اخلاقی و اجتماعی سود برده و در جهت ترویج مهرورزی، صلحجویی، نوعدوستی، خیرخواهی و صفاتی از این دست کوشیده است. چنین رویکردی ضمن اینکه حکایت از غلبۀ اندیشهای انسانی و آرمانی و نیز گرایشی جامعهشناختی بر محتوای شعر مشیری دارد، کلام وی را از هنجاری تعلیمی برخوردار کرده است. باید یادآور شد که چنین اندیشهای بهخودیخود، وجه انحصاری شعرِ مشیری به شمار نمیآید؛ زیرا مصداقهای آن را در کلام دیگر شاعران نیز میتوان جُست؛ اما اندیشۀ انسانی جاری در شعر مشیری بهگونهای است که توانسته است پشتوانۀ رویکردی ویژه و انحصاری شود و زمینۀ تکوین گفتمانی اجتماعی با ویژگیهای منحصربهفرد را در کار او فراهم کند؛ گفتمانی که دارای مؤلفههایی است و میتوان رسالت آن را ترویج روحیۀ مدارا و تعلیم رواداری ارزیابی کرد.
گفتمانِ رواداری به معنایی که مدّنظر این نوشتار است، گفتمانی با ابعاد انسانی و اجتماعی و واجد مؤلفههایی با خصلت آرمانی، تربیتی و زیباییجویانه است که میتوان آن را برآیند شخصیت فردی مشیری و روحیه و جهانبینی خاص او دانست؛ زیرا شعر مشیری مثل هر شاعر دیگر با روحیات فردی و شخصیت شاعر آن، دارای پیوند و نسبت است. کسانی که مشیری را از نزدیک میشناختهاند، همواره اخلاق، منش و رفتار وی را ستوده و صفاتی چون «بیادعا» (بهبهانی، 1369: 58)، «بیپیرایه» (امامی، 1391: 93)، «صمیمی و مهربان» (براهنی، 1371، ج 2: 1133)، «خیرخواه» (حقوقی، 1381: 237) و امثال آن را دربارۀ وی به کار بردهاند. این صفات را میتوان خاستگاه اصلی تکوین گفتمان مسلط شعر مشیری تلقی کرد. چنین گفتمانی ضمن اینکه در پاسخ به دغدغههای اخلاقی و انسانی مشیری شکل گرفته، دارای وجه پُررنگ تعلیمی و اجتماعی است و عناصر و مؤلفههایی مانند دیگرخواهی، خودباوری، مهرورزی و انعطافپذیری را در بر دارد.
3ـ1 دیگرخواهی
جلوههای متعدد و متنوعی از نگاه مسئولانه نسبتبه سرنوشت بشر و مسائل انسانی و اجتماعی در کلام مشیری دیده میشود. شاعر در این جلوهها، محور کلام قرار میگیرد؛ او خود را دارای رسالتی انسانی و اجتماعی معرفی میکند و بدین واسطه با گزارههایی خبری که بار تعلیمی و جامعهشناختی و در عین حال عاطفی دارند، در اصلاح بشر و نفعرسانی به عموم افراد جامعه میکوشد؛ گویی عهدهدار هدایت و تعلیم انسانهاست و میخواهد مخاطبانش را متوجه ارزشهای ازدسترفته و زیباییها و خوبیهای گمشده در جامعۀ انسانی کند. در این راستا مشیری موقعیت خود را تا سطح انگارهای آرمانی ارتقا میبخشد که اهداف متعالی انسانی و آمال اخلاقی و معنوی دارد. او طبق الگوی جامعهشناختی ویژهای رفتار میکند و عموماً با هویّت یک «منِ» فارغ از خود و به تعبیر جامعهشناختی، «دیگرخواه» و معترض ظاهر میشود؛ ازاینروی با «فردگرایی» که یکی از «ویژگیهای مشخص جهان مدرن» (کیویستر، 1378: 119) و عامل فرسایش «هویتهای اجتماعی» تلقی میشود (شارعپور، 1389: 114)، در تقابل قرار میگیرد.
«منِ» مشیری در بسیاری اوقات، دنیای مدرن و مظاهر و دستاوردهای زندگی امروزین را نکوهش میکند و همگان را از رفتارهای فردمحور و خودخواهانه بازمیدارد. او مخاطبانش را به دیگرخواهی و «اجتماعیشدن»، یعنی درک «وظایف و انتظارات جامعه» «ماسگریو، 1357: 17) توصیه میکند. دیگرخواهیِ مشیری درحقیقت، نوعی موضعگیری جامعهباورانه و نوعدوستانه است که آن را میتوان برآیند نگرش خیرخواهانه و احساس نگرانی همدلانه نسبتبه آحاد جامعه ارزیابی کرد. در قاموس مشیری، فردمحوری و خودخواهی، عموماً به معنای نداشتن دغدغۀ اجتماعی و بیتعهدی در برابر سرنوشت انسانهاست. این رویکرد، خاستگاهِ معانی و مضامین انسانی و اجتماعی متنوع و مختلفی در شعر مشیری شده و زمینۀ سرایش اشعاری را فراهم کرده که در آنها جنبه یا جنبههایی از ماهیت دیگرخواهی مشیری بازتاب یافته است:
«قرن ما/ روزگار مرگ انسانیت است:/ سینۀ دنیا ز خوبیها تهیست/ صحبت آزادگی، پاکی، مروت، ابلهیست!/... روزگار مرگ انسانیت است:/ من که از پژمردن یک شاخه گل،/ از نگاه ساکت یک کودک بیمار،/ از فغان یک قناری در قفس،/ از غم یک مرد در زنجیر ـ حتی قاتلی بر دار ـ/ اشک در چشمان و بغضم در گلوست/ وندرین ایام، زهرم در پیاله، اشک و خونم در سبوست،/ مرگ او را از کجا باور کنم؟» (مشیری، 1391، ج 1: 491).
مفاهیم و مضامین موجود در این پارهشعر را میتوان مصداقی از روحیۀ دیگرخواهی مشیری به شمار آورد. او دنیایی را به رخ میکشد که در آن، انسانها از انسانیت و ارزشهای انسانی محروم ماندهاند؛ سپس در گزارههایی که «منِ» شاعر در آنها نقش محوری یافته است، مدعاهایی انسانی را مطرح میکند؛ مدعاهایی که در آنها شاعر، نقشی مسئولانه ایفا میکند و در قبال همۀ انسانها ازجمله کودکان بیمار، مردانی که در زنجیر اسارات گرفتارند؛ یا بهواسطۀ کشتن دیگری سرشان بر دار میشود، احساس و اظهار دردمندی میکند. طرح چنین ادعاهایی دربارۀ مسائل انسانی که هم دارای بار اخلاقی و تعلیمی است و هم بر منطقی عاطفی تکیه دارد، شیوهای مرسوم در کار مشیری است. او با این رویکرد، ضمن ترغیبِ تلویحی همگان به انسانبودن، عموماً تصویر و ترسیمی دیگرخواه و مصلح از خود به دست میدهد و فرصتی میآفریند تا بتواند در برابر مسائل انسانی، موضعگیری عاطفی و احساسی داشته باشد. مشیری موضعگیری عاطفی خویش را در این شعر با بهکارگیری عباراتی از این دست محقق و میسر کرده است: «اشک در چشمان و بغضم در گلوست/ وندرین ایام، زهرم در پیاله، اشک و خونم در سبوست». گاهی این بُعد از کار مشیری وجه بارزتری مییابد و«منِ» او از موضع عاطفی و احساسی پُررنگتری سخن میگوید. دو مصداق زیر از این گونهاند:
«در زیر این نیلی سپهرِ بیکرانه/ چندان که یارا داشتم، در هر ترانه/ نام بلندِ عشق را تکرار کردم... /من مهربانی را ستودم/ من با بدی پیکار کردم/ پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم/ مرگ قناری در قفس را غصه خوردم/ و ز غصۀ مَردُم، شبی صدبار مُردَم/ شرمنده از خود نیستم گر چون مسیحا،/ آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن؛/ من با صبوری، بر جگر دندان فشردم!» (مشیری، 1391، ج 2: 974).
«من با کدام دل به تماشا نشستهام/ ـ آسوده ـ/ مرگ آب و هوا و نبات را/ مرگ حیات را؟/ من با کدام یارا/ در این غبار سنگین/ مرگ پرندهها را/ خاموش ماندهام؟/ در انهدام جنگل/ در انقراض دریا/ در قتل عام ماهی/ من با کدام مایه صبوری/ فریاد برنداشتهام/ - آی!... ؟» (همان، ج 1: 683).
زمینۀ سرودهشدن هریک از این اشعار را میتوان احساس نگرانی شاعر نسبتبه سرنوشت و حیات انسانها و نوعدوستی و به تعبیر جامعهشناختی «دیگرخواهی» مشیری تلقی کرد. «ستایش مهربانی»، «پیکار با بدی»، «رنجبردن» و «غصهخوردن» برای «پژمردن یک شاخه گل»، «مرگ قناری» و خاموشنماندن در برابر «مرگ پرندهها»، «انهدام جنگل»، «انقراض دریا» و «قتل عام ماهی»، همگی نشانههای زبانی و عاطفی هستند که بهصورت مستقیم و گاه نمادین، دغدغههای مشیری را معلوم میدارند؛ دغدغههایی که فردی نیستند و ارتباط چندانی به زندگی فردی مشیری نمییابند؛ بلکه بهتمامی ماهیت انسانی و اجتماعی دارند و مشیری در مقام یک شاعر اجتماعی و دیگرخواه، خود را مکلف و موظف به بیان آنها میبیند.
3ـ2 خودباوری
دیگرخواهی و احساس تعهد در برابر مسائل انسانی، مشیری را به نوعی خودباوری رسانیده است. وی بر همین اساس در موضعگیریهای تعلیمی و اجتماعی خود، از جایگاه کسی سخن میگوید که به مراتبی از فهم و کمال انسانی دست یافته است. مشیری در اشعار متعددی بهطور ضمنی و گاه آشکار، با خودباوری بارز و اغراقآمیز سخن گفته و در قبال مسائلِ مرتبط با حیات انسانی، موضعگیری مسئولانه و در عین حال مدعیانه داشته است. وی در این اشعار با لحنی اندرزگویانه و خودستایانه، برتریهایی را که خود، مدعی داشتنِ آنهاست، به رخ میکشد و با بیانی مفاخرهآمیز با مخاطبانی سخن میگوید که مشیری گمان میبرد نمیتوانند جایگاه و شأنی چون او داشته باشند. این ویژگی که با هنجار شاعرانۀ بیان مشیری در تعارض است و شعریت کلام وی را دستخوش آسیب میکند، گاهی جایگاه مشیری را تا سطح گویندهای نزول میدهد که دچار خودبرتربینی است.
این وجه از کار مشیری، بیارتباط با شیوۀ کلی و جاری در شعر او نمیتواند بود و باید آن را بخشی از ماهیت اجتماعی و نوعدوستانۀ کار وی به شمار آورد؛ زیرا مشیری نه به انگیزۀ تفاخر و اظهار برتری، بلکه به قصد بیان دغدغههای انسانی و اجتماعی خود و نیز اثبات موضع مسئولانه و دلسوزانۀ خویش، همچنین اثرگذاری تعلیمی و اخلاقی و معنوی بر خواننده چنین رویهای را در پیش میگیرد. با این وصف، کیفیت اثرگذاری این اشعار بر خواننده، با وجود داشتن محتوای انسانی و اخلاقی، جای تأمل دارد؛ زیرا معمولاً با تمهید شاعرانه و مؤثرِ هنری، ملازم نیستند و بسیار بعید مینماید که خواننده بتواند با شاعر ـ که خود را در جایگاهی والا و فراتر از دیگران قرار داده است و بهطوری قاطعانه دربارۀ حقانیت خویش سخن میگوید ـ به همدلی برسد و با وی همذاتپنداری کند. شعر «بر صلیب» مشیری یک از این دست اشعار است که در آن شاعر خواسته است به تعبیر خود «از زبان مسیحا و مسیحاهای دیگر» با مخاطبانش سخن بگوید:
«بر صلیبم،/ میخکوب!/ خون چکد از پیکرم، محکوم باورهای خویش./ بودهام دیروز آگاه، از فردای خویش./ مهرورزی کم گناهی نیست!/ میدانم،/ سزاوارم، رواست./ آنچه بر من میرسد، زین ناسزاتر هم سزاست/ در گذرگاهی که زور و دشمنی فرمانرواست./ مهرورزی کم گناهی نیست!/ کم گناهی نیست عمری، عشق را،/ چون برترین اعجاز، باور داشتن./ پرچم این آرمان پاک را/ در جهان افراشتن./ ... جای من بالای دار است با این تاج خار!/ در گذرگاهِ شما/ این تاج، تاجِ افتخار/ ... جای من دور از تباهیهای دنیای شماست» (مشیری، 1391، ج 1: 683).
ویژگی نوعدوستانۀ کلام مشیری در این شعر با خودباوری او درآمیخته است؛ زیرا او خود را در جایگاهی چون مسیح میبیند و رسالت خود را در قبال انسانها با رسالت مسیح، همسان مییابد. همانگونه که پیداست مشیری در این شعر، از خود، چهرهای مصلح، فهیم، دلسوز و نهایتاً قربانی راهِ انسانیت، به دست داده است. او با این رفتار، قصد داشته است انسانبودن را به قالب یک آموزۀ شعری و تعلیمی درآورد و مخاطبان را بدان توصیه کند و به آنان بقبولاند که باید همچون شاعر بر مواضع انسانی خود پایبندی داشته باشند.
چنین اشعاری با اینکه محتوای انسانی و تعلیمی و نیز اعتراضی دارند، مثل دیگر اشعار اعتراضی، خواسته یا ناخواسته با وجهی از «خودبرتربینی و خودمصلحبینی» (توکلی، 1389: 367) شاعران معترض و تعلیمگر درمیآمیزند. این ویژگی معمولاً موجب میشود لحنِ شاعر، تحکمآمیز شود و چنین لحنی در اغلب اوقات از نقش همدلانۀ شاعر با مخاطب کاسته و کلام مشیری را از هنجار عاطفی و منطق هنری دور کرده است؛ گاهی نیز اعتبار آن را تا سطح یک شعار و سخن مدعیانۀ بدون پشتوانه تقلیل داده است.
3ـ2 مهرورزی
توصیه به مهربانبودن و گذشت در حق دیگران، بُعد دیگری از وجه تعلیمی و محتوای انسانی و اجتماعی شعر مشیری و نیز جنبهای از اندیشۀ غالب و گفتمان جاری در شعر او به شمار میآید. مضامین و تعابیر بسیاری در اشعار مشیری یافت میشود که موضوع و محتوای آنها اهمیت محبت و مهرورزی نسبتبه انسانها و یا تلاش برای ترویج و تعلیم مهربانی در زندگی انسانی است. مشیری همواره خود را در مقام کسی دیده است که وظیفه دارد مهر و محبت و دوستی را همانند ارزشهایی رواج و تعلیم دهد که بایستۀ انسان و زندگی انسانی در بُعد اجتماعی و در تعامل با دیگران است. او ضمن یادآوری نتایج مطلوب مهربانی، از رفتارهای مهربانانه سخن میگوید و آنها را میستاید؛ ازاینرو میتوان ادعا کرد ترغیب دیگران به مهرورزی، شاخصهای از مَنِش تعلیمی در شعر مشیری است و بهسبب اینکه مشیری همواره درپی ترویج آن است، همانند یک مؤلفه از مؤلفههای گفتمان مدارا در کار او اهمیت خواهد داشت.
براساس نشانههای موجود در شعر مشیری میتوان نتیجه گرفت که برای وی مهرورزی، بنیان و عاملی تعیینکننده و در حد فریضهای عام است؛ فریضهای که میتواند به ترویج و تثبیتِ روحیۀ مدارای جمعی بینجامد و هدف اصلی جامعهشناسانِ «مردممدار» را که پیوستن گروههای مردمی و «استحکام نظام اجتماعی» است (اسکاچپول، 1388: 78)، محقق کند. مشیری بیان و انجام این فریضۀ اجتماعی را به یکی از شاخصههای محتوایی شعر خود بدل کرده است. مشیری بهطور مستقیم و و غیرمستقیم قصد دارد به همگان بباوراند که با مهربانی و دوستی میتوان روحیۀ مدارا را در جامعه ترویج و تحکیم بخشید. او مهربانی را بنیان زندگی جمعی و همزیستی آدمیان معرفی میکند و آن را منشأ خیر و شادی و امیدواری و دوستی یاد میکند:
«من دل به زیبایی، به خوبی میسپارم، دینم این است/ من مهربانی را ستایش میکنم؛ آیینم این است/ من رنجها را با صبوری میپذیرم/ من زندگی را دوست دارم/ انسان و باران و چمن را میستایم/ انسان و باران و چمن را میسرایم./ در این گذرگاه/ بگذار خود را گم کنم در عشق، در عشق/ بگذار از این ره بگذرم با دوست با دوست...» (مشیری، 1391، ج 2: 916).
«در زیر این نیلی سپهرِ بیکرانه/ چندان که یارا داشتم، در هر ترانه/ نام بلندِ عشق را تکرار کردم.../ من مهربانی را ستودم/ من با بدی پیکار کردم/ پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم/ مرگ قناری در قفس را غصه خوردم/ و ز غصۀ مَردُم، شبی صد بار مُردَم/ شرمنده از خود نیستم گر چون مسیحا،/ آنجا که فریاد از جگر باید کشیدن؛/ من با صبوری، بر جگر دندان فشردم!» (همان: 974).
«من از زبان آب، پرنده، نسیم، ماه/ با مردم زمانه سخنها سرودهام/ من از زبانِ برگ/ درد درخت را/ در زیر تازیانۀ بیدادِ برق و باد/ در پیش چشمِ مردم عالم گشودهام/ من از زبانِ باران/ غمنامۀ بلند،/ بسیار خواندهام/ تا از زبان صبح، نور امید را به ما ارمغان کنم،/ شبهای بیستاره/ بیدار ماندهام!/ ... من با همین زبانِ شما/ با همین کلام/ هرجا رسیدهام سخن از مهر گفتهام» (همان: 980).
«دلم میخواست دنیا خانۀ مهر و محبت بود/ دلم میخواست مردم در همه احول با هم آشتی بودند/ طمع در مال یکدیگر نمیکردند/ کمر بر قتل یکدیگر نمیبستند/ مراد خویش در نامرادیهای یکدیگر نمیجستند/ از این خونریختنها، فتنهها، پرهیز میکردند/ ... چه شیرین است وقتی سینهها از مهر آکندهست/ چه شیرین است وقتی آفتاب دوستی،/ در آسمان دهر تابندهست» (همان، ج 1: 366).
«مراد از زندهماندن، امتدادِ خورد و خوابم نیست/ توان دیدن دنیای ره گمکرده در رنج و عذابم نیست/... جهان بیمار و رنجور است/ دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست/ اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است/ نمیخواهم بمیرم تا محبت را به انسانها بیاموزم/ بمانم تا عدالت را برافرازم، بیفروزم/ خرد را مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم/ به پیش پای فرداهای بهتر، گل برافشانم» (همان، ج 2: 963).
شواهدی از این دست، ضمن اینکه نشان میدهد مشیری عمیقاً به رفتار و کُنشهای مهرورزانه باور دارد، معلوم میکند مشیری به نقش انسانی و اجتماعیِ مهر و دوستی و محبت در حیات آدمی آگاه است؛ ازاینرو در تعلیم آن میکوشد و از آن بهصراحت سخن میگوید. مشیری طی اشعار مختلفی کوشیده است بر همگان بباوراند که خود، دوستدار مهربانی و دوستی است و حاضر است بهجای انسانهای دیگر، متحمل رنج و دشواری شود و در برابر مصائب مختلف بردباری کند. از این رهگذر، مهرورزی که مفهوم و معنایی پُربسامد در کار مشیری است، در شعر او حکمِ یک مؤلفۀ گفتمانی و نیز یک شاخصۀ تعلیمی یافته و جنبههایی از محتوا و زیباییشناختی شعر او را تحت تأثیر قرار داده است.
3ـ4 انعطافپذیری
دیگر مؤلفۀ گفتمانِ مدارا، رویکرد انعطافپذیرانه در رویارویی با امور اجتماعی و فرهنگی است که تجلیات آن را در شعر مشیری دیده میشود. شواهد شعری متعددی بر این موضع مشیری دلالت دارند و نشان میدهند او باور دارد که سعادت انسانها تنها از رهگذر تساهل و با توسل به انعطافپذیری و گذشت در برابر دیگران میسر خواهد شد. مشیری طیفهای اجتماعی مختلفی را مخاطب بالقوۀ کلام خویش فرض میکند؛ ازاینرو، شیوهای را برای گفتوگو برمیگزیند که با منطق جامعهشناسان «مردممدار» که عموماً «با گروههای اجتماعی وارد بحث و گفتوگو میشوند» (بوراووی، 1394: 4)، همانندی و همخوانی دارد. از این رهگذر، طبقات و اقشار متنوع و متفاوتی از آحاد جامعه بهصورت مستقیم و غیرمستقیم در شعر مشیری خطاب قرار میگیرند. او با این تمهید، مسیر گفتوگویی یکسویه را برای خود هموار میکند؛ گفتوگویی که به مشیری امکان میدهد اهمیت و کارکردِ برخی کُنشهای اجتماعی، ازجمله خویشتنداری و برخورداری از روحیۀ انعطافپذیری را همانند یک امر ضروری در همزیستی و در حیات جمعی انسانها یادآور شود.
مشیری طبقهبندی و فاصلههای موجود میان انسانها را ـ که عموماً برآیند شرایط جغرافیایی، اعتقادی و فرهنگی متفاوت دنیای بشری است ـ نادیده میانگارد و از این طریق، میکوشد تا جهانی تازه و نوآیین ترسیم کند؛ جهانی که موجودیّت آن، بر همزیستی و همدلی انسانها استوار است و در آن، زندگی مسالمتآمیز و همدلانه اصلی بنیادین و ازلی مطرح میشود. این جهان را همان مدینۀ فاضلهای میتوان تلقی کرد که قرنها پیش از این، سعدی در بیت معروف «بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند» (سعدی، 1390: 54)، موجودیّت و اعتبار آن را اعلام داشته است.
بر این اساس، نگرش همزیستیجویانه و تساهلگرایانۀ مشیری را بهگونهای میتوان تداومِ حکمت و اندیشۀ انسانی سعدی در روزگار حاضر به شمار آورد؛ اندیشهای نوشونده و پویا که امروزه به اشکالی دیگر در شعر مشیری بازتاب مییابد و خود را اینگونه نشان میدهد: «ما پارهای ز جانِ جهانیم، بیگمان/ بودیم پیش از این،/ در تار و پودِ آن/ هستیم بعد از این/ همراه او روان» (مشیری، 1391، ج 2: 1107). مشیری همین معنا را در سرودهای دیگر بازگو میکند و با تأکید بر آموزۀ سعدی، دشمنی و بیگانگی انسانها را در عصر خویش مینکوهد. او میسراید:
«در اصل، یک درخت کهن، "آدم"/ از بهشت،/ آورد در زمین و درین پهندشت کشت!/ ما شاخۀ درخت خداییم./ چون برگ و بارِ ماست از یک ریشه و تبار!/ هریک تبر به دست چراییم؟» (همان: 1206).
چنین نگرشی، مشیری را به نفی برخی سنتهای خصمانه و کُنشهای نامطلوب اجتماعی واداشته است. کینخواهی از دشمنان یا کسانی که ازسوی فرد یا افراد، سزاوار انتقامجویی شناخته میشوند، یکی از سنتهای دیرپایی است که مشیری مخاطبانش را از آن بازمیدارد. این رویکرد که با مؤلفۀ انعطافپذیری و نهایتاً با گفتمان مدارا در شعر مشیری، نسبت و نزدیکی تنگاتنگ مییابد، به موضوعی جاری در شعر مشیری بدل شده و او در مجالهای مختلف بدان پرداخته است.
مشیری همواره کوشیده موضوع انتقامجویی را که در جوامع بشری سابقۀ طولانی دارد و به تعبیر فروید، یک «رسم تابویی» است (فروید، 1351: 53)، رویهای مذموم، منسوخ و غیرانسانی معرفی کند و به انکار موضوعیت آن در روزگار ما بپردازد. او این امر را با ترویج روحیۀ آشتیجویی و صلحطلبی و نیز دلسوزی و دلرحمی در حق انسانها، صرفنظر از تفاوتهای فرهنگی، اقلیمی و اعتقادی آنها، دنبال میکند:
«دلم میخواست: مردم در همه احوال با هم آشتی بودند./ طمع در مال یکدیگر نمیکردند./ کمر بر قتل یکدیگر نمیبستند/ مرادِ خویش را در نامرادیهای یکدیگر نمیجستند،/ از این خونریختنها، فتنهها، پرهیز میکردند،/ چو کفتاران خونآشام، کمتر چنگ و دندان تیز میکردند!/ چه شیرین است وقتی سینهها از مهر آکندهست/ چه شیرین است وقتی آفتابِ دوستی، در آسمانِ دهر تابندهست./ چه شیرین است وقتی، زندگی خالی ز نیرنگ است» (مشیری، 1391، ج 1: 366).
دعوت به تساهل و تسامح و برحذرداشتن مخاطبان از تعصبورزی و کینهجویی ، درونمایۀ اصلی و آشکار این پارهشعر و اشعار بسیاری است که مشیری در دورههای مختلف شاعری خود با همین مایه و موضوع سروده است. این اشعار گواهی میدهند که مشیری همواره بر اصل انعطافپذیری و پرهیز از دشمنی و تعصب تأکید دارد و آرزومندِ دستیابی به دنیایی است که در آن، همۀ انسانها ازجمله خودِ او به ظرفیتی دست یابند که فراتر از اکنون آنان باشد؛ یعنی بتوانند در برابر کینهتوزی دیگران بردباری کنند و بیمهری و خصومت آنان را با دوستی و گذشت پاسخ گویند؛ تا به منزلتی دست یابند که مدّنظر مشیری است؛ درحقیقت او میخواهد ما انسانها به آن درجه از توانِ رواداری و مدارا برسیم که «اگر تیغ ببارند، جز از مهر نگوییم./ وگر تلخ بگویند،/ سخن از شکر آریم./ ... ازین عالم تاریک/ دلافروزتر از صبح،/ جهانی دگر آریم!» (مشیری، 1391، ج 2: 1323).
4ـ نتیجهگیری
اشعار مشیری با وجود داشتن تنوع محتوایی، واجد گونهای هدفمندی اخلاقی و معنوی است که میتوان آن را ویژگی سبکی کار وی تلقی کرد. شعر مشیری بهواسطۀ سادگیای که در مفاهیم، مضامین و زبان آن وجود دارد، برای طیف وسیعی از مخاطبانِ شعر در دنیای امروز جذابیت داشته و از تأثیرگذاری فراگیری برخوردار بوده است. هدفمندی اخلاقی و معنوی از شاخصههای اصلی کار مشیری است و توانسته است به آثار وی، اعتبار انسانی و اجتماعی بارز ببخشد و شعر او دارای گفتمانی انحصاری کند؛ گفتمانی دارای ماهیت اخلاقی و مبتنی بر معیارهای جامعهشناختی فرهنگی کشور ما که مدارا و رواداری، محور تکوین آن است. خاستگاه چنین گفتمانی، دغدغههای انسانی و اجتماعی و نگرش خیرخواهانۀ مشیری نسبتبه آحاد جامعه و نیز توجه وی به مصالح اجتماعی است. مؤلفههای اصلی این گفتمان، همان ارزشهای اخلاقی و انسانی و نیز هنجارهای مقبول اجتماعی است که در روزگار ما فراموش و یا کمرنگ شده است. در این راستا شعر مشیری به امکانی برای ستودن زیبایی، انسانیت و فضایل انسانی و مجالی برای ترویج مدارا و توصیۀ مخاطبان به داشتن اخلاق متعالی و رفتارهای مطلوب بدل شده است. بر این اساس، بخشی از شعر مشیری را با وجود تفاوتهایی که با شعر تعلیمی مرسوم در ادب فارسی دارد، میتوان گونهای خاص از شعر تعلیمی به شمار آورد و نمونههای موجود در میان اشعار وی را مصداقهای شعر تعلیمی در روزگار ما ارزیابی کرد؛ زیرا مشیری مانند شاعران تعلیمی گذشته، با بیان آموزهها و اندرزهای خود در جهت شکلدادن به دنیایی آرمانی و انسانی و عاری از بیاخلاقی و نامردمی کوشیده است.
منابع
1. اسکاچپول، تدا (1388). بینش و روش در جامعهشناسی تاریخی، ترجمۀ هاشم آقاجری، تهران: مرکز.
2. امامی، صابر (1391). شعر معاصر ایران (تا انقلاب اسلامی)، تهران: سمت، چاپ دوم.
3. انوری، حسن (1383). فرهنگ روز سخن، تهران: سخن.
4. باباچاهی، علی (1380). گزارههای منفرد (کتاب دوم)، تهران: سپنتا.
5. بارون، رابرت؛ بیرن، دان؛ برنسکامب، نایلا (1388). روانشناسی اجتماعی، مترجم: یوسف کریمی، تهران: نشر روان.
6. براهنی، رضا (1371). طلا در مس (سه جلدی)، جلد دوم، تهران: نویسنده.
7. براهنی، رضا (1381). بحران رهبری نقد ادبی و رسالۀ حافظ، تهران: دریچه.
8. برومند، ادیب (1378). «مشیری شاعری است که رفتار و کردار را با گفتار و آثار هماهنگ ساخته است»، ماهنامۀ دنیای سخن، تیر و مرداد، شمارة 86، 88‑89.
9. بهبهانی، سیمین (1369). «هر تجرۀ تازهای با ذهنهای آسانطلب غریبی میکند، گفتگویی با سیمین بهبهانی، محمد معلم»، دنیای سخن، شمارة 39، 30‑35.
10. بهبهانی، سیمین (1377). یاد بعضی نفرات، تهران: البرز.
11. ترقی، بیژن (1379). به نرمی باران (جشننامۀ فریدون مشیری)، بهکوشش علی دهباشی، تهران: سخن، چاپ دوم.
12. تسلیمی، علی (1387). گزارههایی در ادبیات معاصر ایران (شعر)، تهران: اختران، چاپ دوم.
13. توکلی، زهیر (1389). «تطورات شعر دفاع مقدس...»، مقولهها و مقالهها، بررسی ادبیات دفاع مقدس، جلد اول، بهکوشش محمدقاسم فروغی جهرمی، تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، 347ـ401.
14. حقوقی، محمد (1364). شعر نو از آغاز تا امروز، تهران: یوشیج، چاپ پنجم.
15. حقوقی، محمد (1377). مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز 2 ـ نظم شعر، تهران: قطره.
16. حقوقی، محمد (1381). حد همین است، تهران: قطره.
17. دارندُرف، رالف (1377). انسان اجتماعی، ترجمۀ غلامرضا خدیوی، تهران: آگه.
18. دهخدا، علیاکبر (1373). لغتنامه دهخدا (دورۀ جدید)، تهران: دانشگاه تهران.
19. دیترز، جورج (1384). نظریۀ جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران: علمی، چاپ سوم.
20. رن، آگ؛ کوف، نیم (1357). زمینۀ جامعهشناسی، اقتباس: ا. ح. آریانپور، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ یازدهم.
21. روسک، جوزف؛ وارن، رولند (1355). مقدمهای بر جامعهشناسی، ترجمۀ بهروز نبوی و احمد کریمی، تهران: فروردین، چاپ دوم.
22. رؤیایی، یداله (1357). از سکوی سرخ، تهران: مروارید.
23. زرشناس، شهریار (1383). واژهنامۀ فرهنگی، سیاسی، تهران: کتاب صبح.
24. زرینکوب، عبدالحسین (1363). شعر بیدروغ شعر بینقاب، تهران: جاویدان، چاپ چهارم.
25. سعدی شیرازی (1390). کلیات سعدی، براساس نسخۀ تصحیحشدۀ محمدعلی فروغی، بهکوشش سیدحسین ابوترابی، تهران: الهام، چاپ دوم.
26. شارعپور، محمود (1389). جامعهشناسی شهری، تهران: سمت، چاپ سوم.
27. شفیعی کدکنی، محمدرضا (1366). چشمانداز شعر امروز ایران، برگزیدههای شعر فریدون مشیری، تهران: بامداد، چاپ چهارم.
28. شفیعیکدکنی، محمدرضا (1383). ادوار شعر فارسی، تهران: سخن، چاپ دوم.
29. شفیعی کدکنی (1390). با چراغ و آینه، در جستجوی تحول شعر معاصر ایران، تهران: سخن.
30. شمیسا، سیروس (1378). انواع ادبی، تهران: فردوس، چاپ ششم.
31. کوئن، بروس (1391). مبانی جامعهشناسی، ترجمه و اقتباس غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: سمت، چاپ هجدهم.
32. کیویستر، پیتر (1378). اندیشههای بنیادی در جامعهشناسی، ترجمۀ منوچهر صبوری، تهران: نی.
33. گیدنز، آنتونی (1383). جامعهشناسی، ترجمۀ منوچهر صبوری، تهران: نشر نی، چاپ یازدهم.
34. فلاحتی، مهدی (1372). «معنای معاصر شعر»، ماهنامۀ آدینه، شمارۀ 84/ 85، آبان ماه.
35. لنگرودی، شمس (1378). تاریخ تحلیلی شعر نو (چهارجلدی)، جلد دوم، تهران: مرکز، چاپ سوم.
36. لنگرودی، شمس (1378). تاریخ تحلیلی شعر نو (چهارجلدی). جلد سوم. تهران: مرکز، چاپ سوم.
37. ماسگریو، پ دابلیو (1357). جامعهشناسی تعلیم و تربیت، ترجمۀ ناهید فخرائی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
38. مشیری، فریدون (1391). بازتاب نفس صبحدمان، کلیات اشعار مشیری، جلد 1، تهران: چشمه، چاپ سیزدهم.
39. مشیری، فریدون (1391). بازتاب نفس صبحدمان، کلیات اشعار مشیری، جلد 2، تهران: چشمه، چاپ سیزدهم.
40. میلز، سارا (1388). گفتمان، ترجمه فتاح محمدی، زنجان: هزارۀ سوم، چاپ دوم.
41. نادرپور، نادر (1366). چشمانداز شعر امروز ایران، برگزیدههای شعر فریدون مشیری، تهران: بامداد، چاپ چهارم.
42. نوذری، سیروس (1388). کوتهسرایی (سیری در شعر کوتاه معاصر)، تهران: ققنوس.
43. یوسفی، غلامحسین (1388). چشمۀ روشن (دیداری با شاعران)، تهران: علمی، چاپ دوازدهم.
[1] * دانشیار زبان و ادبیات فارسی، واحد ارومیه، دانشگاه آزاد اسلامی، ارومیه، ایران(نویسنده مسؤول)
a.baghinezhad@iauarmia.ac.ir ** استادیار زبان و ادبیات فارسی، واحد ارومیه، دانشگاه آزاد اسلامی، ارومیه، ایران
barat.mohammadi@iau.ac.ir
*** استادیار زبان و ادبیات فارسی، واحد ارومیه، دانشگاه آزاد اسلامی، ارومیه، ایران F.jalili@iaurmia.ac.ir
تاریخ وصول12/5/1401 تاریخ پذیرش1/9/1401