امکان سنجی ارائه مدلی برای اثر مشارکت اجتماعی بر بازآفرینی بافت های ناکارآمد شهری(نمونه مورد مطالعه شهر مشهد)
الموضوعات : مطالعات جامعه شناختی شهری
1 - استادیار گروه برنامه ریزی شهری دانشگاه پیام نور
الکلمات المفتاحية: بازآفرینی, بافتهای ناکارآمد, مشارکت مدنی, معادلات ساختاری, مشهد,
ملخص المقالة :
طرحهای بازآفرینی شهری، به خصوص در بافتهای ناکارآمد، با تنگناهای متعددی روبرو بوده و یکی از مهمترین دلایل آن، کمبود اعتبارات و کندی روند اجرا میباشد. معدود طرحهای موفق، نشانگر آن است که تعامل سازنده مردم و دولت، میتواند این مشکل را مرتفع کند. به این منظور، بر مشارکت مردم تاکید زیادی میشود. اما تلاش برای متقاعد ساختن مردم برای این حضور، چندان موفق نبودهاست. به همین دلیل، ضرورت دارد تا دلایل این مشکل و زمینههای ترغیب مردم به مشارکت پیگیری شود. به این منظور، تحقیق کنونی برای عوامل موثر بر مشارکت مردم در بازآفرینی بافتهای ناکارآمد مشهد به انجام رسید. چارچوب نظری تحقیق برگرفته از رهیافت مشارکتی با تاکید خاص بر دو نظریه ساختارگرایی و ساختاری-کارکردی است. روش تحقیق از نوع توصیفی و تحلیلی بود و برای گردآوری دادهها از پرسشنامه محقق ساخته(با روایی 79/0)، بهره برداری به عمل آمد. دادههای مورد نیاز از 900 نفر از شهروندان ساکن در بافتهای ناکارآمدی شهری گردآوری شد. نمونه تعیین شده به روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای انتخاب شدند. دادهها با استفاده از ضریب همبستگی، آزمون تی تک نمونهای، آزمون فریدمن، معادلات ساختاری و تحلیل مسیر، ارزیابی شد. نتایج نشان داد که مشارکت اجتماعی و تمامی ابعاد چهارگانه آن(گرایش به نظم اجتماعی(r=0/261)، حس مسئولیت(r=0/290)، احساس امنیت(r=0/278) و بسیج گروهها(r=0/270) بر روی حضور و مشارکت ساکنین در بازآفرینی(r=0/449) اثرگذار بوده و مدل طراحی شده دارای برازش مناسب میباشد. با توجه به مدل طراحی شده و تعیین میزان اثر هر عامل در ابعاد مختلف بازآفرینی، میتوان این روند را با سرعت بیشتری پیگیری نمود.
امکان سنجی ارائه مدلی برای اثر مشارکت اجتماعی بر بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری(نمونه مورد مطالعه شهر مشهد)
.
.
چکیده
طرحهای بازآفرینی شهری، به خصوص در بافتهای ناکارآمد، با تنگناهای متعددی روبرو بوده و یکی از مهمترین دلایل آن، کمبود اعتبارات و کندی روند اجرا میباشد. معدود طرحهای موفق، نشانگر آن است که تعامل سازنده مردم و دولت، میتواند این مشکل را مرتفع کند. به این منظور، بر مشارکت مردم تاکید زیادی میشود. اما تلاش برای متقاعد ساختن مردم برای این حضور، چندان موفق نبودهاست. به همین دلیل، ضرورت دارد تا دلایل این مشکل و زمینههای ترغیب مردم به مشارکت پیگیری شود. به این منظور، تحقیق کنونی برای عوامل موثر بر مشارکت مردم در بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهر مشهد به انجام رسید. چارچوب نظری تحقیق برگرفته از رهیافت مشارکتی با تاكید خاص بر دو نظریه ساختارگرایی و ساختاری-کارکردی است. روش تحقیق از نوع توصیفی و تحلیلی بود و برای گردآوری دادهها از پرسشنامه محقق ساخته(با روایی 79/0)، بهره برداری به عمل آمد. دادههای مورد نیاز از 900 نفر از شهروندان ساکن در بافتهای ناکارآمدی شهری گردآوری شد. نمونه تعیین شده به روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای انتخاب شدند. دادهها با استفاده از ضریب همبستگی، آزمون تی تک نمونهای، آزمون فریدمن، معادلات ساختاری و تحلیل مسیر، ارزیابی شد. نتایج نشان داد که مشارکت اجتماعی و تمامی ابعاد چهارگانه آن(گرایش به نظم اجتماعی(r=0/261)، حس مسئولیت(r=0/290)، احساس امنیت(r=0/278) و بسیج گروهها(r=0/270) بر روی حضور و مشارکت ساکنین در بازآفرینی(r=0/449) اثرگذار بوده و مدل طراحی شده دارای برازش مناسب میباشد. با توجه به مدل طراحی شده و تعیین میزان اثر هر عامل در ابعاد مختلف بازآفرینی، میتوان این روند را با سرعت بیشتری پیگیری نمود.
کلمات کلیدی: بازآفرینی، بافتهای ناکارآمد، مشارکت اجتماعی، معادلات ساختاری، مشهد.
مقدمه
اهمیت و ارزش مشارکت به قدری است که تقریبا هیچکس در رابطه با اهمیت و جایگاه آن، تردیدی به خود راه نمیدهد(Jankauskaitė-Jurevičienė & Mlinkauskienė, 20121: 197). بهطوری که بسیاری از اندیشمندان مهمترین خصیصه جوامع مدرن را پیوند گسستناپذیر آئین شهروندی و مشارکتهای مدنی در یک مرکز سیاسی-جغرافیایی به نام شهر دانستهاند. بدیهی است عواملی وجود دارند که امکان مشارکت را خدشهدار ساخته و تمایل به دخالت را محدود مینمایند. مطابق با نظر پارسونز، ویژگیهای فردی بهویژه خصایص مشارکت کنندگان، از جمله این عوامل هستند. همچنین در نظریه دورکیم، زیمل و وبر، تقویت مشارکت نیازمند آگاهی، جلب اعتماد، احساس رضایت و تمایل به همکاری با نهادهای شهری و برقراری روابط محکم میان شهروندان و مدیران شهری است(حسینزاده و فدائی، 1391: 78). در همین راستا، متخصصین توسعه، کنترل شهروندی را عالیترین سطح و نوع مشارکت تشخیص دادهاند. در اینگونه مشارکت، مردم در تصمیمهایی که زندگی روزانه آنها را تحت تأثیر قرار میدهد، دخالت میکنند. مسأله مهم در تحقق چنین مشارکتی، شناخت متغیرهایی است که موفقیت مردم را در کنترل امور جامعه تضمین میکند(شادیطلب، 1382: 174). به هرحال، استفاده از مقوله ارزشمند مشارکت، پیچیدگیهای خاص خود را دارد. برای رفع این مشکلات و تسهیل حضور مردم در اداره شهرها، بایستی قبل از هر اقدامی، زمینهها و پیششرطهای آن را فراهم ساخت. در حقیقت، خصلت اصلی مشارکت اجتماعی آن است که روابط بین گروهی در قالب انجمنهای داوطلبانه، باشگاهها و اتحادیهها گسترش یابد. شرایطی که خصلتی محلی و غیر دولتی داشته و در شکل سیاستهای اجتماعی، مشارکت و درگیر ساختن مردم در فرایندهای اجتماعی مختلف، عملیاتی میشود(ازکیا و غفاری، 1380: 10). به همین دلیل، عنوان شدهاست که انجمنهای داوطلبانه، اصلیترین عرصه شکلگیری و زمینهساز فعالیتهای مشارکتی در اجتماع محسوب میشوند و این شرایط وقتی محقق میگردد که ابعاد محیطی، کالبدی، اقتصادي و اجتماعي مدنظر بوده و فضاي لازم براي تبادل نظر و گفتگو فراهم آيد. از این نقطه نظر، مشارکت اجتماعی ارتباط بلافصلی با جامعه مدنی دارد(بابک و همکاران، 1398: 142).
اصولا مجموعههای مشارکتی، با جلب مساعدت افراد، شرایط اتصال هر چه بیشتر آنان با جامعه را زمینهسازی نموده و مشارکت فردی در زندگی اجتماعی را وسعت میدهند. در چنین شرایطی است که با توسعه شبکههای اجتماعی و گسترش همبستگی اجتماعی، مشارکت فعالانه و داوطلبانه افراد در جامعه رو به افزایش میگذارد(چلبی، 1382: 290). اما این شرایط تنها در جوامعی ممکن و قابل دسترس است که حداقلی از رفاه، اعتماد و توانمندیهای فردی و اجتماعی موجود باشد. ولی بافتهای فرسوده شهری با وجود بیشترین نیاز به حضور مردم، کمترین بسترهای مشارکتی را در اختیار دارند. در این بخشها، بیشترین تنگناهای اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی وجود داشته و به دلیل فقر گسترده، ساکنین اغلب درگیر نیازهای اولیه خود بوده و به دلیل احساس محرومیت شدید، به دایرهای فراتر از سطوح اول و دوم هرم نیازهای مازلو فکر نمیکنند(صابریفر، 1400: 89). در نتیجه، اولین مرحله در جلب مشارکت مردمی در این مناطق، گشودن چشماندازهای امیدبخش و قابل دسترس و شرایطی است که بتواند افق دید این گروه از شهروندان را از سطح نیازها به خواستهها(انتظارات) و آرزوها وسعت دهد(شکل 1).
شکل 1، سه سطح از تمایلات انسانی
با وجود آن که تامین ضرورتها و نیازها نیز نیازمند مشارکت و همکاری است، اما این نوع از مشارکت، عمدتا قومی و قبیلهای بوده و در امور غیر رسمی مرسوم است و نمیتواند به سطح جامعه مدنی گسترش پیدا نماید. به بیان دیگر، مشارکت رسمی و فراگیر، نیازمند اعتماد عامگراست، این در حالی است که مشارکتهای غیررسمی و قومی-قبیلهای، تنها به اعتماد خاصگرا متکی است(محمودی میمند و همکاران، 1392: 175). مشارکت عامگرا هم زمانی شکلگرفته و ممکن میشود که هوش اجتماعی تقویت گردد. اما زمینههای شکلگیری هوش اجتماعی در مناطقی که حداقلی از رفاه وجود ندارد، ارتقا پیدا نمیکند. به بیان دیگر، هوش اجتماعی، در پی مراودات اجتماعی با افراد خارج از دایره قوم و قبیله شکلگرفته و وسعت پیدا مینماید(Yamagishi, 2022: 185). این در حالی است که در بافتهای ناکارآمد شهری، چنین شرایطی قابل دسترس نیست. به همین دلیل، در این مناطق، ابتدا بایستی مجموعهای از روابط و پیوندهای اجتماعی را ممکن نموده و زندگی انجمنی را وسعت بخشید. این مهم بسیاری از ابعاد مرتبط با بازآفرینی بهخصوص ابعاد اجتماعی و فرهنگی را تحت تاثیر قرار داده و این بعد نیز سایر ابعاد یعنی اقتصادی-مدیریتی، محیطی-کالبدی و فنی را متاثر میسازد. از نگاه روثستان سرمایه اجتماعی که سنگ بنای مشارکت وسیع و گسترده محسوب میشود، دو جزء اصلی دارد. اول رفتار و فعالیت در شبکههای اجتماعی به صورت داوطلبانه(تولید سرمایه اجتماعی) و دوم، پذیرش این که دیگران قابل اعتماد هستند(باور)(Rothstein, 2020: 47). بر همین اساس، میتوان عنوان داشت که بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری و مشارکت اجتماعی، ارتباط تنگاتنگی با هم داشته و اگر این شرایط به خوبی تبیین و تشریح شود، موانع موجود، بهسرعت مرتفع شده و آثار و ثمرات آن، کل جامعه را در برخواهد گرفت. به همین جهت، هدف اصلی این بررسی آن بود تا به این سوال اساسی پاسخگوید که مشارکت اجتماعی و ابعاد آن چگونه بر نگرش افراد نسبت به بازآفرینی بافتهای ناکارآمد تاثیر گذار میباشد؟ و در مرحله بعدی این که چگونه میتوان برای این منظور، ابعاد موثر در این زمینه را فراهم نمود و آن را در مدلی قابل کاربرد معرفی کرد؟ انجام این بررسی در کلانشهر مشهد از آن روی دارای اهمیت بوده و اولویت محسوب میشود که این شهر بالاترین پهنههای ناکارآمد را در بین کلانشهرهای ایران به خود اختصاص داده و جمعیت ساکن در این پهنهها از کل جمعیت کلانشهر شیراز بیشتر میباشد. علاوه بر آن، در سالهای اخیر برای ساماندهی این بافتها، هزینههای هنگفتی به مصرف رسیده و طبق یافتههای تجربی، دستاوردهای آن، ناچیز و تقریبا صفر بودهاست(صابریفر، 1400: 89). بنابراین، هدف از این مطالعه، بررسی تاثیرات مشارکت اجتماعی بر روند بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری و تعیین شرایطی است که شهروندان انگیزه و شوق شرکت در چنین روندی را پیدا نمايند. مدیران نیز بتوانند با استفاده از مدل پیشنهادی، بیشتر بر عوامل موثرتری که هزینههای اجتماعی و اقتصادی کمتر دارند، تاکید ورزند.
پیشینه و مبانی نظری
در ارتباط با مشارکت و بافتهای فرسوده شهری، تحقیقات مفصل و دامنهداری به انجام رسیدهاست. بررسی سایتهای داخلی و خارجی در این حوزه نشان میدهد که به طور متوسط هر ساله 50 تا 100 تحقیق و پژوهش در همین ارتباط به انجام رسیده و چاپ میشود. از معروفترین نمونهها در این ارتباط در کارهای داخلی صابریفر(1400)؛ صاحبی(1399)؛ سازمان بازآفرینی بیرجند(1399)؛ بابک و همکاران(1398)؛ محمودیمیمند و همکاران(1392) و نژادبهرام(1388) اشاره نمود. در تحقیقات خارجی نیز کارهای یاماگیشی1 (2022)؛ جنکوسکیت2 و میلن کوسکین3 (2021)؛ روسثتاین(2020)؛ تانریکول4 و هوسکارا5 (2019)؛ اونیمبی6 و همکاران(2017)؛ عبدالله و همکاران(2016) و نگوین7 و همکاران(2015) اهمیت بیشتری دارند. با این وجود، اغلب این بررسیها نشان دادهاند که اصولا طرحهای متکی بر مشارکت در بافتهای ناکارآمد شهری با موفقیت همراه نبودهاست(عندلیب و همکاران، 1392: 80). بنابراین، بیشترین مطالعاتی که در این حوزه به انجام رسیدهاست، در سطح توصیف باقیمانده و آنانی که به مرحله تحلیل هم توجه داشتهاند، از ارائه مدلی کارآمد در این زمینه غفلت نمودهاند(میرزایی و همکاران، 1389: 29). سایر تحقیقاتی که به نوعی برخی از اهداف این بررسی را مد نظر قراردادهاند نیز در بخشهای مختلف معرفی شدهاست.
به طور کلی، مقوله مشارکت از جمله مفاهیمی است که قدمت بهرهمندی از آن به درازی حضور انسان بر سطح کره زمین است. در حقیقت، زندگی در غارها و در شرایط ناامن، بدون همکاری و مشارکت غیر ممکن مینماید. اما، کاربرد امروزی این مقوله، به نیمه دوم قرن بیستم باز میگردد. از این زمان به بعد، گذر به شیوه مشارکتی اداره امور، به ضرورتی غیر قابل انکار تبدیل شد. این ضرورت از دو جنبه قابل توجه میباشد. اول آن که ظرفیتها برای مشارکت رو به افزایش گذاشته و دوم این که مسائل و مشکلات جامعه بشری به قدری پیچیده شدهاست که از عهده دولت و یا گروه اندکی از مردم به تنهایی بر نمیآید(رضوانی، 1387: 14). اساسا مشارکت، نوعی همکاری است که باعث سهیم شدن افراد در امور اجتماعی شده و از این طریق، سودی به مشارکت کننده و یا فردی که وی در نظر دارد، میرساند. به همین دلیل، شرکت فعالانه افراد در زندگی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و به طورکلی، تمام جنبههای حیات، به مشارکت تعبیر شدهاست(بیرو، 1370: 568).
حضور و مشارکت شهروندان در فرآیندهای برنامهریزی شهری از زمانی که جین جاکوبز، موضوع برنامهریزی شهری دموکراتیک را طرح نمود(Jacobs, 1961: 123)، به یکی از اصلیترین مباحث نظریههای برنامهریزی تبدیل گردید. از آن زمان تاکنون، روشها و ابزارهای گوناگونی طراحی و مورد آزمایش قرارگرفته است تا حضور و مشارکت بیشتر و بهتر شهروندان را فراهم آورند. نکته جالب توجه آن است که اصول و مبانی پایهای این روشها تقریبا یکسان بوده و همگی اعتقاد دارند که شهر چون برای شهروندان ساخته میشود، خود ساکنین باید در رابطه با نحوه ساخت و برنامهریزی آن، اظهار نظر نموده و مداخله کنند. این ضرورت در برخی از بخشها به خصوص بافتهای ناکارآمد که از تنگناهای متعددی رنج میبرند، اهمیت و جایگاه والاتری به خود اختصاص میدهد.
اصولا در بافتهای ناکارآمد، با پنج گونه مختلف مواجه هستیم. اولین گونه، بافتهای تاریخی هستند که در مورد آنها، مسئله قدمت پررنگ و مهم جلوه میکند(فرهادیان، 1397: 179). معمولا محدوده این بافتها را سازمان میراث فرهنگی کشور تعیین میکند. گونه دوم، بافتهای ناکارآمد میانی است که قبلا تحت عنوان بافت فرسوده شناخته میشد. به استناد مصوبه جلسه مورخ 17/11/84 شورای عالی شهرسازی و معماری ایران، بافتهای فرسوده عبارتند از بخشی از عرصههایی از محدوده قانونی شهرها که به دلیل فرسودگی کالبدی، عدم برخورداری مناسب از دسترسی سواره، خدمات و زیرساختهای شهری، آسیبپذیر بوده و از ارزش مکانی، محیطی و اقتصادی نازلی برخوردارند. این بافتها، به دلیل فقر ساکنین و مالکین آنها، امکان نوسازی خود به خودی را نداشته و نیز سرمایهگذاران انگیزهای جهت سرمایهگذاری در آنها ندارند(سقایی، 1397: 177). گونه سوم، سکونتگاههای غیررسمی(حاشیهنشین) هستند که نمونه مورد مطالعه بررسی از این بخش انتخاب شدهاست . گونه چهارم، بخشهایی از سکونتگاههای غیر رسمی هستند که پیشینه روستایی دارند. یعنی روستاهایی که به شهر اضافه شدهاند. این پهنهها با وجود آن که در داخل شهر قرار دارند، اما هنوز زندگی روستایی خود را رها نکردهاند. گونه پنجم که به آنها بافت ناهمگون شهری اطلاق میشود، شامل بخشهایی هستند که در درون شهر قرار دارند، اما فاقد کارکرد شهری میباشند(بروان فیلد یا زمینهای قهوهای). از جمله نمونههای مشخص این گونه میتوان به پادگانها، کارخانهها و کارگاهها اشاره نمود. بافتهای ناکارآمد شهری، نتیجه حضور و نفوذ شبکههای قدرت در حوزه برنامهریزی و تخصیص امکانات و خدمات به بخشی از شهر و محروم کردن بخشهای دیگری از همین امکانات است. برای شناخت بیعدالتیهای بوجود آمده در روند توسعه فضایی، ضروری است تا برنامهریزی استراتژیک از نو مورد ارزیابی قرارگیرد. به این منظور، اکنون تأکید ویژهای بر عناصر گفتگویی و محاورهای در برنامهریزی و سیاستگذار وجود دارد. چرا که این روند، به بیقدرتان امکان میدهد صدای خود را به سیاستگذاران برسانند(Fischer and Gottweis, 2012: 4). در حال حاضر، شیوههای برنامهریزی مشارکتی نه تنها در کشورهای اروپایی و آمریکایی (Degbelo et al., 2016: 4؛ Conroy and Evans-Cowley 2006: 371)، بلکه در اقتصادهای نوظهوری مانند کنیا (Onyimbi et al., 2017: 85)، آفریقای جنوبی (Lues, 2014: 789)، ویتنام (Nguyen et al., 2015: 34)، مالزی (Abdullah et al., 2016: 33) و چین (Li and Jong, 2017: 1085) هم مرسوم و متداول میباشد. این شیوههای برنامهریزی جدید و تعاملی، تنوع مفاهیم، دانش و سلایق گوناگون موجود در جوامع محلی را تشخیص داده و بر آنها تأکید میکنند (Silva, 2010: 85). اما مشکل اساسی در بافتهای ناکارآمد شهری آن است که ساکنین این مجموعهها، تجربه خوشایندی از روندهای مشارکتی نداشته(عندلیب و همکاران، 1392: 79) و همچنان به نیروهای حاکم بر عرصههای برنامهریزی و سیاستگذاری بدبین میباشند(صابریفر، 1400: 90) و ضروری است که به نحوی این بیاعتمادی و تردید مرتفع گردد. به نظر میرسد با استفاده صحیح و متناسب از شیوههای گفتگویی و برنامهریزی تعاملی که بر پایه مشارکت استوار است، میتوان به اهداف مورد نظر دسترسی پیدا نمود. اما این که بر کدام یک از ابعاد مشارکت تاکید شده و این ابعاد کدام بخش از محرکهای مشارکتی مردم را تحت تاثیر قرار میدهد، مقولهای است که هنوز به درستی مشخص نگردیدهاست.
نظریههای مشارکت
واقعیت آن است در شرایط کنونی اداره جوامع بدون مشارکت غیر ممکن است. اما در شرایط وجود شکاف گسترده طبقاتی در کلانشهرها و علیرغم فواید متعدد، همکاری و مشارکت در سطح فردی، خانوادگی و گروهی و حتی بینالمللی شکل نگرفته و کنشگران حاضر نیستند رفتار همکارانهای را برگزینند(صابریفر، 1399: 149).
به همين دليل، در ارتباط با مشارکت، رویکردها و نظریات متعددی ارائه شدهاست که یکی از مهمترین آنها، نظریه ساختارگرایان است. مطابق این نظریه، آنچه مشارکت را زمینهسازی میکند، ساختار دولت و نهادهایی است که در طلب مشارکت میباشند. بنابراین و با توجه به عملکرد و ساختار دولت و سازمانهای اداری و مدنی، میتوان آنها را در سه گروه کاملا متفاوت قرار داد. گروه اول، نهادها و حکومتهایی هستند که مردم سالار بوده و به شکل دمکراتیک، اداره میشوند. دسته دوم، نهادهای اقتدارگرا هستند که با وجود حذف زمینههای مشارکتی، کاملا به تایید و پذیرش مردم، بیتوجه نمیباشند. در آخرین رده، نهادها و به خصوص دولتهای تمامیت خواه یا توتالیتر قرار دارند که اساسا همه مردم را به یک شکل تصور کرده و مایحتاج آنها را تعیین شده توسط حاکمیت میدانند؛ بنابراین، مسئلهای به نام مشارکت برای آنها معنادار به نظر نمیرسد. بر همین اساس، به جز نهادهای گروه اول، دو نهاد دیگر اصولا یا در پی مشارکت نبوده و یا عملا آن را در سطح فریب پیگیری نموده و تصمیم حاکمیت را به ظاهر به تایید مردم میرسانند. در نتیجه، اگر نهاد و یا دولتی به شکل دمکراتیک اداره نشود، نمیتواند مشارکت و حضور مردم را واقعی تلقی کند(بابک و همکاران، 1398: 152). با توجه به این که اغلب تحقیقات صورت گرفته در این حوزه در ارتباط با حکومتها بودهاست، شاید تصور شود که کاربرد این نظریه در نهادهایی چون شهرداری چندان صحیح نباشد. اما واقعیت آن است که وقتی با مدیران و کارمندان همین نهاد عمومی مصاحبه عمیق صورت میگیرد، آنها در عمل، شهروندان را بیدانش، پرتوقع و ناسپاس تصور کرده و ثمره نظرخواهی از آنها را جز اتلاف وقت نمیدانند. به همین دلیل، به نظر میرسد قبل از این که مردم برای مشارکت آماده شوند، بایستی این افراد به واقع، اهمیت حضور و مشارکت مردم را باور نمایند.
در بسیاری از حوزههای علوم انسانی، نقش ساختار و کنش، در تحلیل تصاویر ذهنی و نظری، جایگاه ویژهای را به خود اختصاص دادهاست. به همین دلیل، رویکردهای ساختاری-کارکردی، کاربرد گستردهای در این قلمرو پیدا کردهاست. به این منظور، این رویکرد یکی از نظریههایی میباشد که قادر است حوزه نظر و عمل را با یکدیگر همراستا نموده و شرایط فکری منتهی به عمل را تبیین نماید. نکته جالب توجه آن که این فعالیتها تاحدود زیادی موثر هم واقع شدهاست. تحلیلهای صورت گرفته در این حوزه، نشان میدهد که پدیدههای اجتماعی صرف نظر از این که در چه حوزهای قرار دارند، نوعی ساختار مشخص و شکل معینی از کنش میباشند که در قالب نگرش ساختاری و کارکردی قابل تشریح هستند. این دسته از متفکران، معتقدند مشارکت هم در همین قالب قرارگرفته و به عنوان یک پدیده اجتماعی، دارای چنین ساختار و کنش به هم پیوستهای بوده و بر مبنای ویژگیهای مترتب بر این نوع تحلیل، تعبیر و تفسیر مشارکت عینیتر انجام خواهد شد(نژادبهرام، 1388: 86).
در رویکرد نظری مورد اشاره، مشارکت همانند کنش اجتماعی، تحت لوای مفهوم ثبات و تعادل ساختاری، تفسیر و تبیین میگردد. در این مدل، اجتماع به عنوان سیستم به هموابسته و متشکل از اجزا و عناصری تقریبا مشابه و همساز، مد نظر است که معمولا محدوده و حریم خود را محفوظ داشته و از این طریق، دائما تعادل و توازن خود را ممکن میسازد. در نتیجه، بقا و دوام جامعه به مشارکت و توافق اعضای آن بر سر ارزشهایی بستگی دارد که بر سر چنین ارزشهایی، وفاق کلی وجود دارد(گیدنز، 1381: 766). دلیل اصلی این امر آن است که هر نظام اجتماعی، اجزا و عناصر مرتبطی داشته و هر بخش با سایر بخشها، ارتباطات آشکار و پنهان متعددی دارند. این مجموعه متشکل، در پی نیل به نوعی تعادل و توازن میباشد. بنابراین، چنانکه هر یک از این بخشها از روند همکارانه خارج شود، امکان حفظ بقا ممکن نخواهد بود. این در حالی است که هر تحول و انحرافی در یک بخش از نظام اجتماعی، به جهت ارتباطات پیشگفته، به سایرین انتقال یافته و کل مجموعه را دست خوش تغییر و انحراف خواهد کرد. بنابراین، تمام تلاش بر سر این است که تحولات ایجاد شده تا حد ممکن حادث نشده و به شکلی کنترل و مدیریت شود که به تغییرات مثبت بیانجامد. در حقیقت، نظام اجتماعی همیشه به دنبال نوعی توازن و تعادل است(بابک و همکاران، 1398: 154) و اصلیترین مسئولیت مدیران و سیاستگذاران این است که چنین توازنی را تامین و تضمین نمایند. البته این هدف تامین نخواهد شد، مگر با مشارکت و حضور واقعی مردم که خود نیازمند ساختاری دقیق و هدفمند است.
از آنجا که ایده تعادل و نظم، سنگ بنا و پایه دیدگاههای ساختاری-کارکردی را شکل میدهد، بهترین راهکار برای شناخت نظم دستوری و قوانین حاکم بر نظم اجتماعی، بهرهگیری از نظریه نظم، عمل و خرد بشری است. چرا که تنها از همین طریق میتوان قوانین موجود در جامعه و تاریخ را شناسایی نموده و از آن طریق، نسبت به کنترل انحرافات، ناهنجاریها و تنشها اقدام نمود. بیتوجهی به این قوانین و یا در پیشگرفتن رویکردهایی که با این قواعد هماهنگ و همراستا نیست، بدون شک نتیجهای جز فروپاشی و از هم گسیختگی نظام اجتماعی نخواهد داشت(ریتزر، 1384: 145). به لحاظ جامعهشناختی، مد نظر قراردادن مسئله تعادل و نظم، شکلبندی اجتماعی خاصی را اقتضا میکند. به بیان دقیقتر، توزیع و تقسیم اجتماعی کار در میان افراد اجتماع، به شکل ویژهای و برای حفظ تعادل ساختاری، به تعیین مجموعه مشخصی از وظایف اجتماعی منجر میشود(بابک و همکاران، 1398: 154). این در حالی است که از منظر کارکردگرایان، مشارکت پدیدهای عینی نبوده و مقولهای ذهنی تلقی میشود. به همین دلیل، مشارکت را باید به شکل عقاید، افکار، تمایلات، نیت و قصد مد نظر قرار داد. در این شرایط، برای نهادینه ساختن روحیه و فرهنگ مشارکت، ضروري است تا مجموعه وسیعی از انگارهها و قالبهای پیشساخته ذهنی متحول شده و انواع جدیدی از آنها ایجاد گردد. بر این اساس، متفکران ساختی-کارکردی، تلقی ابزاری از مشارکت داشته و بر این باورند که برای سرعت بخشی به ورود افراد اجتماع به روند مشارکت، باید تحولی اساسی در جهتگیریها و خصایص شخصیتی افراد جامعه بهوجودآید. در این رویکرد، سنتگرایی و مقاومت نسبت به مدرنیزه شدن، به شکل عدم مشارکت در برنامههای توسعه خود را نشان میدهد(سیفزاده، 1375: 341). در این نگاه، تا زمانی که جامعه در تارهای بسته قدیمی گرفتار بوده و آموزههای دنیای مدرن را نپذیرفتهاست، مشارکت هم غیر ممکن خواهد بود. این روند در بافتهای ناکارآمد که با انواع مشکلات به خصوص آموزش و تحصیلات پایین مواجه هستند، با موانع بیشتری روبرو بوده و ضروری است تا آموزشهای لازم برای توانمندسازی در دستور کار قرارگیرد(شکل 2). چرا که قبل از هر اقدامی برای حضور و مشارکت ساکنین بافتهای ناکارآمدی شهری؛ باید قالبهای ذهنی مربوط به بیاعتمادی و بیعملی در آنان را متحول ساخت. شاید از همین روست که اکنون مشخص شدهاست که برای دستیابي به توسعه پایدار، راهکاری به جز تقویت و توسعه نهادهای مدني و اجتماعي موجودنیست(میرزایی و همکاران، 1389: 31).
در ارتباط با بافتهای ناکارآمد چند مولفه اساسی از جمله توان مالی و فکری و تجربیات ناخوشایند قبلی، مسئله مشارکت را با چالشهای بیشتری مواجه میسازد که بایستی به آنها توجه کافی مبذول داشت(عندلیب و همکاران، 1392: 80). بر این اساس، با توجه به اهداف مطرح شده در این بررسی، میتوان مدل مفهومی تحقیق کنونی را در قالب شکل 3، ارائه کرد. در این مدل، ابعاد مشارکت اجتماعی در حضور متغیر واسطهای رضایتمندی در بافتهای ناکارآمد شهری مدنظر قرارگرفته تا اثر آنها در تحول شاخصهای محیطی-کالبدی؛ اقتصادی و مدیریتی و اجتماعی و فرهنگی مورد آزمون قرارگیرد. همانطور که قبل از این بیان شد، هر یک از ابعاد مشارکت اجتماعی و بافتهای ناکارآمد شهری، اجزای فرعی متعددی دارند که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری شدهاست.
شکل 2، نیازهای آموزش در روند توانمندسازی
شكل 3، مدل مفهومي تحقيق
روششناسی
این تحقیق به روش توصیفی و تحلیلی به انجام رسید و به لحاظ هدف، کاربردی است. واحد تحلیل و سطح مشاهده خانواده انتخاب گردید. شیوه گردآوری دادهها ابتدا به صورت بررسی اسناد و متون موجود و بعد از طریق تکمیل پرسشنامه بود. نحوه سنجش و آزمون هر یک از متغیرهای تحقیق با استفاده از سوالات بسته انجام شد و برای امتیازدهی از طیف لیکرت بهرهبرداری شد. دادههای گردآوری شده به این طریق، با آزمون های آماری مرتبط به خصوص روش معادلات ساختاری به کمک مدل AMOS و از طریق نرمافزار SPSS تجزیه و تحلیل گردید. جامعه آماری تحقیق شهروندان مشهدی ساکن در بافتهای ناکارآمد بودند که مطابق با آخرین آمار موجود، بالغ بر یک میلیون 500 هزار نفر اعلام شدهاست(صابریفر، 1400: 75). طبق فرمول کوکران و خطای 5 درصد و مطابق حجم جامعه مورد مطالعه، نمونه مورد نیاز 384 نفر تعیین شد. اما نظر به این که وقتی جهت آزمون از معادلات ساختار و مدل AMOS استفاده میشود، ضرورت دارد که برای هر سوال حداقل 5 پرسشنامه تکمیل گردد، بنابراین، تعداد نمونه به 900 نفر افزایش پیدا کرد. در این بررسی، برای انتخاب مناطق شهر مشهد، از نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای استفاده گردید. در این راستا از بین 156 محله شهر مشهد، صرفا 13 محله که عمده ساکنین آنها از گروههای حاشیهنشین بوده و از نظر کالبدی در شمار بافتهای ناکارآمد شهری تعریف میشدند، انتخاب و مورد مطالعه قرارگرفت. در مرحله بعدی، از بین هر محله، 5 زیر محله برگزیده شده و از بین 5 زیر محله، 10 بلوک به صورت تصادفی انتخاب شدند. در بین این بلوکها، خانوارها بر حسب پلاکهای موجود به شکل تصادفی گزینش و از سرپرست خانوار و یا فردی در خانوار که بالاتر از 20 سال سن داشت، سوالات پرسشنامه پرسیده شد.
برای بررسی اعتبار، از اعتبار صوری بهرهبرداری شد. به این منظور پرسشنامه تهیه شده در اختیار 10 نفر از متخصصان حوزه شهری، جغرافیا و علوم اجتماعی قرارگرفته و بعد از اخذ نقطه نظرات ایشان، پرسشنامه اصلاح و شکل نهایی پیدا نمود. برای تعیین روایی متغیرهای اصلی تحقیق، از فرمول آلفا کرونباخ استفاده شد. ضریب محاسبه شده در این فرمول برای ابعاد مختلف مورد توجه این بررسی از 70 تا 89 متغیر بود و روایی مورد قبول برای اهداف این تحقیق را مشخص کرد. یادآوری میشود که بافتهای ناکارآمد شهری در ایران به 5 گروه تحت عنوان بافتهای تاریخی، بافتهای ناکارآمد میانی، سکونتگاههای غیر رسمی، بافتهای با پشینه روستایی و بافت ناهمگون شهری(زمینهای قهوهای)، تقسیم میشوند(گروه جغرافیای دانشگاه پیام نور، 1398: 185) که در این بررسی عمدتا سکونتگاههای غیررسمی مورد توجه بودهاست(شکل 4). گویهها و ابعاد مورد استفاده در این تحقیق از تحقیقات معرفی شده در بخش پیشینه استخراج شدهاست. از آنجا که این موارد به طور دقیق در این تحقیقات تعریف نظری و عملیاتی شدهاند، از تکرار آنها خودداری شدهاست.
یافتهها
یافتههای توصیفی: همانطور که اعلام شد در مجموع 900 پرسشنامه تکمیل و اطلاعات آنها در تحلیل نهایی وارد شد که از بین پاسخگویان 601 نفر(67 درصد) مرد و 299 نفر(33 درصد) زن بودند. از نظر سنی بیشترین تعداد به گروه سنی 31 تا 40 سال تعلق داشته و سنین 20 تا 30 سال، کمترین میزان را به خود اختصاص دادند. از نظر وضعیت سواد هم تحصیلکردگان کمتر از دیپلم، بیشترین تعداد را شامل شده و بالغ بر 50 درصد شرکت کنندگان بودند. وضعیت درآمدی نمونه مورد بررسی هم در شرایط متوسط قرار داشته و بیشترین تعداد به کسانی اختصاص یافت که درآمدی بین 3 تا 5 میلیون داشتند. هر چند در این بین بیش از 23 درصد کسانی را در بر میگرفت که درآمد خود را کمتر از 2 میلیون ذکر کرده بودند. اغلب ساکنین این بخش خاستگاه روستایی داشته و تنها 47 را کسانی در بر میگرفت که در همین شهر متولد شده بودند. از نظر مدت اقامت نیز ساکنین با 15 سال و کمتر، بیشترین تعداد را در میگرفت.
شكل 4، محدودههای 13گانه مورد بررسی
جدول 1، اطلاعات زمینهای نمونه شرکت کننده در تحقیق
شرح | تعداد | درصد | شرح | تعداد | درصد | ||
جنسیت | مرد | 601 | 67 | سن | 20-30 | 126 | 0/14 |
زن | 299 | 33 | 31-40 | 237 | 3/26 | ||
سواد | ابتدایی | 146 | 2/16 | 41-50 | 206 | 9/22 | |
راهنمایی | 157 | 4/17 | 51-60 | 175 | 4/19 | ||
دبیرستانی | 182 | 2/20 | 61+ | 156 | 3/17 | ||
دیپلم | 179 | 9/19 | محل تولد | شهر | 421 | 8/46 | |
لیسانس | 130 | 4/14 | روستا | 479 | 2/53 | ||
| کارشناسی ارشد و بالاتر | 106 | 8/11 | مدت اقامت(سال) | 10- | 131 | 6/14 |
میزان درآمد(میلیون تومان) | 2- | 210 | 3/23 | 10 تا 15 | 221 | 6/24 | |
2 تا 3 | 218 | 2/24 | 16 تا 20 | 219 | 3/24 | ||
3 تا 5 | 271 | 1/30 | 21 تا 30 | 189 | 0/21 | ||
5+ | 201 | 3/22 | 31- | 130 | 4/14 |
یافتههای استنباطی: در این بررسی بازآفرینی بافتهای ناکارآمد(حاشیهنشین) به عنوان متغیر وابسته و مشارکت اجتماعی به عنوان متغیر مستقل مد نظر قرارگرفت. برای دستیابی به نتایج دقیقتر، بازآفرینی با 3 بعد و مشارکت اجتماعی نیز با چهار بعد اصلی مد نظر بود. برای این منظور، در اولین قدم، رابطه بین مشارکت اجتماعی و وقوع بازآفرینی مورد آزمون قرارگرفت.(جدول 2).
جدول 2، آزمون رابطه بین مشارکت اجتماعی و بازآفرینی شهری
متغیرها | تعداد پاسخگویان | انحراف معیار | میانگین | R | Sig |
بازآفرینی | 900 | 5/4 | 2/26 | 449/0 | 001/0 |
مشارکت اجتماعی | 900 | 9/3 | 8/47 |
مطابق اطلاعات ارائه شده در جدول 2، مشارکت اجتماعی بر میزان وقوع و موفقیت بازآفرینی شهری تاثیرگذار است. میزان همبستگی برای این دو متغیر حدود 45/0 به دست آمده و جهت ارتباط نیز مثبت و از نظر آماری معنادار میباشد. بنابراین، هر چقدر مشارکت اجتماعی افزونتر گردد، نگرش به بازآفرینی بافتهای ناکارآمد بیشتر خواهد شد.
برای آزمون تاثیر مشارکت بر ابعاد مختلف بازآفرینی یعنی ابعاد محیطی، اقتصادی و اجتماعی نیز از ضریب همبستگی بهره برداری شد. نتایج محاسبات صورت گرفته به این منظور در جدول 3 ارائه شدهاست.
جدول 3، رابطه مشارکت اجتماعی و ابعاد سهگانه بازآفرینی شهری
ابعاد بازآفرینی | مشارکت اجتماعی | ||
همبستگی | معناداری | تعداد نمونه | |
ابعاد اقتصادی | 233/0 | 000/0 | 900 |
ابعاد اجتماعی | 330/0 | 000/0 | 900 |
ابعاد محیطی | 192/0 | 000/0 | 900 |
مطابق اطلاعات ارائه شده در جدول 3، مشارکت اجتماعی بر تمام ابعاد بازآفرینی موثر میباشد. این میزان برای بعد اقتصادی، 233/0 بوده و جهت رابطه مثبت و در سطح 000/0 معنادار میباشد، اما شدت آن زیاد نیست. به بیان دیگر، با افزایش مشارکت اجتماعی، تمایل به مشارکت در بعد اقتصادی افزایش پیدا میکند.
در زمینه تاثیر مشارکت اجتماعی بر ابعاد اجتماعی بازآفرینی نیز شرایط مورد اشاره صادق است. چرا که میزان همبستگی دو متغیر مورد نظر در حد 330/0 میباشد. از آنجا که جهت رابطه مثبت و شدت آن متوسط ارزیابی شده و معناداری هم 000/0 تعیین شدهاست، مشخص میگردد که با افزایش مشارکت اجتماعی، تمایل به حضور در ابعاد اجتماعی در ساکنین تقویت میگردد.
بررسی رابطه مشارکت اجتماعی با ابعاد محیطی بازآفرینی نشانگر آن است که میزان همبستگی 191/0 بوده و از نظرآماری نیز این ارتباط معنیدار است و جهت رابطه مثبت و شدت آن در حد نسبتا ضعیف ارزیابی میشود. مطابق این نتایج، با افزایش مشارکت اجتماعی، وضعیت ابعاد محیطی در بافتهای ناکارآمد شهری، بهبود پیدا میکند.
برای آن که وضعیت اجزا و ابعاد مشارکت اجتماعی بر بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری مشخص گردد، رابطه این پارامترها با کلیت بازآفرینی بافتهای ناکارآمد مورد سنجش قرارگرفت. نتایج محاسبات این بخش در جدول 4 ارائه شدهاست.
جدول شماره 4، رابطه بین ابعاد مشارکت اجتماعی و بازآفرینی بافتهای ناکارآمد
شرح | بازآفرینی شهری | ||
همبستگی | معناداری | تعداد نمونه | |
گرایش به نظم | 261/0 | 000/0 | 900 |
حس مسئولیت پذیری | 290/0 | 000/0 | 900 |
احساس امنیت | 278/0 | 000/0 | 900 |
بسیج گروهها | 270/0 | 000/0 | 900 |
مطابق اطلاعات جدول فوق، رابطه گرایش به نظم اجماعی و سایر اجزایی که در این بخش قرار میگیرد با بازآفرینی بافتهای فرسوده مثبت است. با توجه به این که ضریب 261/0 محاسبه شده، میتوان این رابطه را در حد متوسط ارزیابی نمود. چون سطح معناداری محاسبه شده 000/0 است، همبستگی از نظر آماری معنادار میباشد. مطابق این نتیجه، میتوان عنوان نمود که با افزایش تمایل به نظم اجتماعی در بین ساکنین بافتهای ناکارآمد، امکان وقوع بازآفرینی بافتهای فرسوده بیشتر خواهد شد. این وضعیت برای بعد حس مسئولیتپذیری افراد و بازآفرینی بافتهای ناکارآمد هم برقرار است. به این ترتیب که ضریب همبستگی 290/0 و سطح معناداری 000/0 مشخص میسازد که این رابطه دارای جهت مثبت بوده و شدن آن نیز در حد متوسط میباشد.
ارتباط حس امنیت اجتماعی و بازآفرینی شهری نیز از نوع مثبت است و با توجه به ضریب محاسبه شده برای این ارتباط یعنی 278/0 و سطح معناداری، مشخص میگردد که این رابطه از آماری معنادار بوده و شدت آن نیز متوسط ارزیابی میشود. این وضعیت برای بسیج گروهها برای مشارکت در زندگی اجتماعی و اقتصادی و بازآفرینی بافتهای ناکارآمد مطرح بوده و میزان همبستگی 270/0 است. با این ضریب و علامت آن، مشخص میگردد که جهت رابطه مثبت و شدت آن نیز متوسط بوده و با توجه به سطح 000/0 معناداری، از نظر آماری نیز معنادار ارزیابی میگردد.
وضعیت مطلوبیت متغیرها
برای ارزیابی مطلوبیت نگرش افراد به بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری و مشارکت اجتماعی و ابعاد آن، از آزمون t تک نمونهای استفاده شد. البته به دلیل آن که تعداد گویههای متغیرها برابر نبودند، ابتدا نمرات استاندار گردید. بنابراین، دلیل آن که نمرات به شکل درصد درآمدهاست، به جهت استاندارسازی بودهاست. با توجه به درصدی شدن نمرات، میانه فرضی نیز 50 مد نظر قرارگرفت.
جدول شماره 5، آزمون t تک نمونهای متغیرهای مشارکت اجتماعی و بازآفرینی شهری
شرح | نماد | میانه فرضی 50 درصد(درجه آزادی، 899) | |||
| T | معناداری | میانگین | تفاوت میانگین | |
ابعاد اجتماعی | F1 | 34/26- | 000/0 | 10/31 | 88/16- |
ابعاد اقتصادی | F2 | 52/53- | 000/0 | 71/30 | 27/17- |
ابعاد محیطی | F3 | 61/2 | 000/0 | 30/51 | 31/1 |
بازآفرینی شهری | F4 | 25/46- | 000/0 | 59/34 | 39/13- |
گرایش به نظم | F5 | 19/18- | 000/0 | 00/42 | 94/5- |
مسئولیت پذیری | F6 | 69/28 | 000/0 | 60/61 | 55/11 |
حس امنیت اجتماعی | F7 | 10/18 | 000/0 | 60/61 | 60/11 |
بسیج گروه ها | F8 | 23/8 | 00/0 | 00/54 | 00/4 |
مشارکت اجتماعی | F9 | 0/17 | 000/0 | 30/54 | 30/4 |
مطابق نتایج ارائه شده در جدول 5، مشخص میشود که برای متغیرهای مقوله بازآفرینی بافتهای ناکارآمد و ابعاد سه گانه آن، صرفا بعد ابعاد محیطی در سطح مطلوبی قرار داشته و ابعاد اجتماعی و اقتصادی و همچنین متغیر نگرش به بازآفرینی، وضعیت چندان مطلوبی نداشتهاست. چرا که میانگینهای محاسبهشده، پایینتر از میانگین نظری بهدست آمدهاست. این وضعیت برای متغیر مشارکت اجتماعی و ابعاد آن نیز نشان میدهد که این مقوله و ابعاد حس مسئولیتپذیری، احساس امنیت و بسیج گروهها برای مشارکت در زندگی اجتماعی و اقتصادی شرایط مطلوبی داشته، ولی بعد نگرش به نظم اجتماعی در سطح مطلوبی قرار ندارد.
تعیین اولویتها
محاسبات انجام شده برای اولویتبندی ابعاد سهگانه بازآفرینی بافتها ناکارآمد، در جدول 6، آمدهاست. همانطور که از دادههای ارائه شده در این جدول مشخص است، در اولویتبندی ابعاد سهگانه بازآفرینی، شاخص محیطی با میانگین 61/2 در رتبه اول، ابعاد اقتصادی با میانگین 68/1 در رتبه دوم و ابعاد اجتماعی با میانگین 62/1 در رتبه سوم جای گرفتهاند. در محاسبات مربوطه به ضریب خی دو مشخص گردید که این میزان 774/454 بهدست آمده و چون سطح معناداری نیز کمتر از 01/0 می باشد، اولویتبندی انجام شده از نظر آماری معنادار میباشد.
جدول شماره 6، میانگین رتبهبندی شاخص های بازآفرینی
بازآفرینی شهری | نماد | تعداد | میانگین رتبه | خی دو | درجه آزادی | معناداری |
ابعاد اجتماعی | F1 | 900 | 62/1 | 774/454 | 2 | 000/0 |
ابعاد اقتصادی | F2 | 900 | 68/1 | |||
ابعاد محیطی | F3 | 900 | 61/2 |
محاسبات مورد اشاره در ارتباط با مشارکت اجتماعی و شاخصهای آن نیز به انجام رسیده و نتایج آن در جدول 7 ارائه شدهاست. مطابق محاسبات ارائه شده در این جدول که با آزمون فریدمن بهدست آمدهاست، در اولویتبندی، شاخص مشارکت اجتماعی، حس مسئولیتپذیری با میانگین 01/3 در رتبه اول، شاخص حس امنیت با میانگین 96/2 در رتبه دوم، شاخص بسیج گروهها، با میانگین 33/2 در رتبه سوم و گرایش به نظم اجتماعی با میانگین 38/1 در رتبه چهارم جای گرفتهاند. با توجه به مقداری خی دوی محاسبه شده(22/767) و سطح معناداری که پایینتر از 01/0 بهدستآمده، میشود ادعا نمود که این اولویتبندی از نظر آماری معنادار میباشد.
جدول شماره 7، مقایسه میانگین رتبهبندی شده شاخصهای مشارکت اجتماعی
مشارکت | نماد | تعداد | میانگین رتبه | خی دو | درجه آزادی | معناداری |
گرایش به نظم | F5 | 900 | 38/1 | 22/767 | 3 | 000/0 |
حس مسئولیت پذیری | F6 | 900 | 01/3 | |||
حس امنیت | F7 | 900 | 96/2 | |||
بسیج گروه ها | F8 | 900 | 33/2 |
بررسی برازش مدل و تحلیل مسیر
یکی از بخشهای اساسی این مطالعه، تعیین وضعیت برازش مدل و تحلیل مسیر بود. برای این منظور، تمام متغیرهای مورد بررسی وارد مدل شده، مقادیر خی دو بر اساس درجه آزادی8، مجذور خطای برآورد شده9، شاخص برازش تعدیل شده10، شاخص برازش مقایسهای11 و شاخص برازش افزایشی12 محاسبه و تعیین گردید. نتایج نهایی حاصل از این مدل در شکل 5 و جدول 7، ارائه شدهاست.
مطابق اطلاعات ارائه شده در جدول فوق، برازش مدل تایید شده و امکان کاربرد مدل طراحی شده در ارتباط با بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری وجود دارد. در حقیقت، از آن جا که مقادیر خی دو بر اساس درجه آزادی، کمتر از عدد 5 است(که نفطه برش در نظر گرفته میشود)، میتوان گفت این شاخص در وضعیت نسبتا مناسبی قرار دارد. علاوه بر آن، شاخص مجذور خطای برآورد شده نیز بین 05/0 تا 10/0 در نظر گرفته میشود و عدد بدست آمده در این بررسی، کمتر از حد نهایی تعیین شده میباشد. بنابراین، از این نقظه نظر نیز ضریب محاسبه شده مورد تایید قرار دارد. در سایر شاخصها هر چه عدد به دست آمده به صفر نزدیکتر باشد، بیانگر برازش بهتر است. معمولا عددی بین 05/0 تا 10/0 به عنوان نقطه برش مد نظر قرار میگیرد. شاخصهای برازش تعدیل شده، برازش مقایسهای و برازش افزایشی، به ترتیب با مقادیر 94/0؛ 90/0 و 93/0 هر سه مقادیری بالاتر از نقطه برش کسب کردهاند و نمیتوان آنها را مردود اعلام کرد.
شکل شماره 5، مدل اندزهگیری شاخصهای متغیر مشارکت اجتماعی با بازآفرینی
جدول شماره 7، شاخص های برازش مدل
شاخص نیکویی برازش | ||||
CMIN/DF | RMSEA | NFI | CFI | IFI |
565/4 | 093/0 | 94/0 | 90/0 | 93/0 |
برای تعیین اندازه نهایی اثر شاخصهای اصلی مشارکت اجتماعی بر بازآفرینی شهری نیز مدل ارائه شده در شکل 5، طراحی شدهاست. این مدل به خوبی روابط بین ابعاد چهارگانه مشارکت را با بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری در حضور مولفه رضایت، نشان میدهد. برای ارزیابی برازش این مدل نیز جدول شماره 8 تهیه و تدوین شدهاست. در این جدول نیز مقادیر محاسبه شده همگی در حد مورد قبول بوده و به همین دلیل، میتوان ادعا نمود که مدل برای این منظور قابل استفاده بوده و نتایج حاصل از آن در سطحی قرار دارد که میتواند اهداف مطرح شده در این بخش را تامین نماید.
جدول شماره 8، شاخصهای برازش مدل
شاخص نیکویی برازش | ||||
CMIN/DF | RMSEA | NFI | CFI | IFI |
43/1 | 085/0 | 89/0 | 88/0 | 90/0 |
در آخرین مرحله و برای برآورد میزان واریانس متغیر بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری، جدول 9 تهیه و تنظیم شد. مطابق محاسبات انجام شده، مقدار برآورد این شاخص نیز در حد 297/0 تعیین گردید. این عدد که مقدار ضریب تعیین تعدیل شده را مشخص میکند، نشانگر آن است که شاخصهای متغیر مشارکت اجتماعی حدود 30 درصد نگرش پاسخگویان در رابطه با بازآفرینی را تبیین مینمایند.
جدول شماره 9، واریانس تعیینشده بازآفرینی شهری توسط شاخصهای مشارکت اجتماعی
متغیر | واریانس برآورد شده |
بازآفرینی شهری | 297/0 |
شکل شماره 6، اندازه نهایی شاخصهای مشارکت اجتماعی و بازآفرینی شهری
بحث و نتیجهگیری
سوال اصلی این پژوهش در مورد احصاء عوامل موثر بر مشارکت اجتماعی بود. همانطور که بیان شد، مشارکت از جمله مقولاتی است که از قدیم مورد توجه انسان بوده و به خصوص برای گروههای پایین جامعه، زمینهساز بقا محسوب میشدهاست. به همین دلیل، امروزه هم مشارکت غیررسمی و به خصوص در سطح خویشاوندی از جایگاه ویژهای برخوردار است. بنابراین، اگر جوامع کنونی هم بتوانند اعتماد و اطمیناني همانند آنچه در بین اعضای گروه خویشاوندی وجود دارد را ایجاد نمایند، میتوانند از ثمرات مشارکت اجتماعی بهرهبرداري كنند. اما دولتها و سازمانهای مختلف، بدون تامین این زیرساخت، در پی آن بودهاند که از این قابلیت در بالاترین سطح و کم هزینهترین شکل، منتفع شوند. اما استفاده از مشارکت در بخشهایی که بیشترین نیاز به آن است و در عین حال کمترین اعتماد به دولت و سازمانهای عمومی وجود دارد، اگر نگوییم غیر ممکن، حداقل بسیار مشکل است(صابریفر، 1400: 96). به خصوص این شرایط را در بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری به خوبی شاهد هستیم. در این بخشها، به دلیل بیاعتمادی مردم به دولت از یک طرف و بیاعتمادی مردم به یکدیگر، از طرف دیگر، دستیابی به مشارکت گسترده و فراگیر بسیار مشکل بوده و به همین دلیل، نمونههای موفق این حوزه حتی در سطح جهان اندک و در ایران تقریبا نادر است(عندلیب و همکاران، 1392: 79). شاید به همین دلیل است که تلاشهای زیادی صورت گرفتهاست که این مشکل مرتفع گردد. اما معضلات فردی و اجتماعی متعددی در این حوزه مطرح است که همچان لاینحل باقیمانده است(بابک و همکاران، 1398: 141). واقعیت آن است که در بافتهای ناکارآمد شهری، حضور ساکنین در طرحهای بازآفرینی به معنای قمار بر سر تمام زندگی خانوار است. بنابراین، اگر ساکنین به توانمندی، مهارت و صداقت مسئولین اعتماد نداشته باشند، به هیچ عنوان دست به ریسک نخواهند زد(صابریفر، 1400: 95). از همینرو، در این مطالعه، تاثیرات مشارکت اجتماعی بر روند بازآفرینی بافتهای ناکارآمد شهری مورد ارزیابی قرارگرفت. از آنجا که برای انجام بازآفرینی، حضور و مشارکت مردم نقظه آغاز تلقی میشود، لازم است شرایطی فراهم آید که شهروندان بپذیرند که در چنین اقدامی حضور پیدا نمایند. در واقع، مشارکت در بازآفرینی شهری، همانند تشکیل کار و کسب اشتراکی است که اگر طرفین آوردهای را به میان نیاورند، اصولا چنین مجموعهای شکل نمیگیرد. نکته بسیار مهمتر آن است که در اغلب موارد مردم به دلیل دید کوتاه مدتی که به موضوع دارند، اهمیت و ضرورت بازآفرینی را آن طور که باید و شاید، مدنظر قرار نمیدهند. به همین دلیل، حتی در زمانی که دولت امتیازات عمدهای را در اختیار آنها قرار میدهد، باز هم حاضر به مشارکت نمیباشند(گروه جغرافیای دانشگاه پیام نور، 1398: 179). در نتیجه، یکی از تقاضاهای اصلی دولت و سازمانهای متولی این امر، آن بودهاست که راهکارهایی جست و جو شود که این حضور ممکن شده و ضمن ساماندهی زندگی ساکنین این بخش، تهدیدهای سطح کلانشهر نیز رفع گردد. به همین منظور، در این بررسی به مسئله هوش اجتماعی تاکید ویژهای شدهاست. در این معنا، عوامل هوش بین فردی، شامل فهم احساسات دیگران، افکار و رفتارهای آنها، تغییر علامت غیر گفتاری، انجام وظایف فردی و انجام عمل بهینه در موقعیت میباشد. در واقع، تا زمانی که ساکنین این مناطق تنها با همگروهیهای خود ارتباط و تماس داشتهباشند، این قابلیت وسعت پیدا نمیکند. در این شرایط و به دلیل آن که مفهوم مشارکت به صورت صحیح، عمیق و غیر دستوری در افراد نهادینه نشدهاست، بنابراین، ضرورت دارد که شهروندان برای مشارکت بیشتر در شهر، آموزشهای عمیق و عملی ببینند.
در این بررسی تلاش شد تا سهم متغیر مشارکت اجتماعی و ابعاد آن در نگرش ساکنین بافتهای ناکارآمد شهری نسبت به بازآفرینی مورد بررسی قرارگیرد. به این منظور، اثر هریک از ابعاد چهارگانه مشارکت اجتماعی به صورت مجزا بر نگرش نسبت به بازآفرینی مورد ارزیابی قرارگرفت. یافتهها نشان داد که مشارکت اجتماعی و ابعاد مختلف آن، بر روی نگرش ساکنین بافتهای ناکارآمد، نسبت به بازآفرینی اثرگذار میباشد. به بیان دقیقتر، مشارکت اجتماعی بر روی ابعاد سهگانه بازآفرینی شهری(اقتصادی، اجتماعی و محیطی) اثر مثبت دارد. با این وجود، ابعاد محیطی بیشترین اثرپذیری را نشان دادهاست. این یافتهها با نتایج بحرینی و همکاران(1392: 14) که بر ابعاد محیطی و به خصوص هویت محلی تاکید داشتند، همخوانی دارد. با وجود آن که در بعد محیطی این بررسی، مقولات متعددی مد نظر بود، اما کلیت نتایج به دست آمده در این ارتباط با یافتههای صاحبی(1399: 112) که نشان داد ابعاد زیستمحیطی بالاترین اولویت را در بازسازی بافتهای فرسوده دارند، تطابق دارد.
در اولویتبندی صورت گرفته برای اثر گذاری مشارکت اجتماعی بر سایر ابعاد خود نیز جایگاه ابعاد متفاوت بوده و بهترین وضعیت برای احساس مسئولیتپذیری، احساس امنیت و بسیج گروهها تعیین شد. مطابق محاسبات صورت گرفته میزان اثر این متغیر بر بعد گرایش به نظم اجتماعی شرایط مطلوبی را نشان نداد. در اولویتبندی انجام شده مشخص گردید که در مبحث بازآفرینی، بعد محیطی در اولوبت اول و وضعیت اقتصادی و اجتماعی در ردیفهای بعدی جای میگیرند. این وضعیت برای مقوله مشارکت اجتماعی هم انجام شده و مشخص گردید که احساس مسئولیتپذیری شهروندان در ردیف اول و احساس امنیت، بسیج گروهها وگرایش به نظم در جایگاه دوم تا چهارم قرار میگیرند. این یافته با نتایج به دست آمده در کار بابک و همکاران(1398: 141) که عنوان نمودند مشارکت اجتماعی و تمامی ابعاد آن بر روی نگرش شهروندان نسبت به توسعه سیاسی تاثیر مثبتی دارد، هماهنگ میباشد. به طورکلی، نتایج این بررسی، با تحقیقات قبلی خود هماهنگ بوده و مشخص میسازد که هیچ نوع فعالیتی بدون مشارکت مردم در شهر به موفقیت نخواهید رسید(Jankauskaitė-Jurevičienė & Mlinkauskienė, 20121: 197) و این ضرورت در بافتهای ناکارآمد شهری که با تنگناهای مختلفی روبروست، بسیار بیشتر احساس میشود. این در حالی است که مطابق مصاحبههای صورت گرفته در این بررسی، اغلب افراد مسئول در این حوزه، اگرچه به مشارکت و حضور مردم اعتراف دارند، صرفا ابعاد مادی این مقوله را در کانون توجه دارند، اما اظهار نظر و ارائه مشاورههای فکری را از سوی ساکنین نه تنها مدنظر ندارند، بلکه آن را زیانآور قلمداد میکنند. همین شرایط باعث شدهاست که جمعت ساکن در این بافتها، با مقایسه خود با شهروندان اصلی، خود را محروم از برخی از خدمات و امکانات تلقی نموده، دسترسی به اهداف خود را غیر ممکن تصور کنند و عامل این بیعدالتی را مدیریت شهری بدانند. به این ترتیب، چنین افرادی، سلامت اجتماعی خود را از دست داده و ضمن بیعملی در فعالیتهای جاری، هزینههای اضافهای را بر سیستم اداره شهر تحمیل نمایند. در چنین سیستمی، دستیابی به توسعه پایدار عملا غیرممکن میشود. چرا که دستیابی به توسعه پایدار بدون اعتدال مادی و معنوی ممکن نبوده و یکی از معیارهای اساسی این تعادل، بهزیستی اجتماعی است. یعنی تا زمانی که انسانها از نظر ذهنی به این باور نرسند که مدیران و سیاستگذاران همه آحاد جامعه را یکسان در نظر میگیرند، جامعه روی آرامش را نخواهد دید(صابریفر، 1400: 20) و در چنین محیطی صحبت از مشارکت و همکاری بیمعناست.
مطابق نتایج بهدست آمده در این پژوهش، میتوان عنوان نمود که از حیث نظری یافتههای این بررسی تا حدودی با رویکردهای ساختارگرایی هماهنگ است؛ ولی بیشترین انطباق را با نگرش ساختاری و کارکردی داشته و با این نظریات بهتر قابل تبیین میباشد. چرا که در شرایط معمول، وضعیت بافتهای ناکارآمد شهری به نحوی است که مردم به صورت خود به خودی در روند مشارکت حاضر نشده و بایستی پیششرطها و زمینههای این مهم از قبل فراهم آید. با این وجود چون در این مناطق بدعهدیهای فراوانی صورت گرفتهاست، جلب اعتماد مردم بسیار سخت است(رهنما، 1387: 157). چرا که هویتی که افراد در این مناطق پیدا کردهاند، عدم مشارکت را تقویت میکند. این هویت در عادت وارده یا سبکی که ساکنان در منطقه محل زندگی انتخاب کردهاند، بازتاب مییابد. آنچه این تقویت هویتی را ممکن میکند، مجموعهای از پیوندهای قوی و ضعیف است که یک اجتماع یا شبکهای از منابع را ایجاد میکند. به عنوان مثال، مورد تایید اجتماع بودن، مبنایی برای گردآوری سرمایه اجتماعی ایجاد میکند که میتواند برای بهرهمندی بیشتر ما از شهر استفاده شود. فرایند طرد، خرده فرهنگها و عادت واره افراد مطرود را یکپارچه کرده و مبنای شکلگیری سرمایه اجتماعی، شبکههای شغلی و حمایت اجتماعی را برای آنان فراهم میکند که گرچه میتواند برای خود آن گروه تاثیرات مثبتی به همراه داشتهباشد، اما برای امنیت کل شهر خطرناک خواهدبود. چرا که چنین پیوندهایی نوعی عادتواره مقاومت، جرم و مناسک تحقیر، هزلگویی و دیوارنویسی در سرتاسر بدنه شهر ایجاد میکند(باندز، 1395: 391) که خود بر بیاعتمادیهای موجود افزوده و بر میزان مشارکت اثر منفی بر جای میگذارد. به همین دلیل، ابعاد محیطی و کالبدی نیز به طور مستقیم و غیر مستقیم بر حضور و همکاری مردم، اثربخش بوده و اگر این موارد مدیریت و کنترل شود، با افزایش رضایتمندی در چنین محیطهایی، امکان همکاری نیز ارتقا پیدا خواهد کرد.
از تنگناهای اساسی این تحقیق میتوان به عدم تفکیک ابعاد کلان محیطی، اجتماعی و اقتصادی به شاخصهای خردتر اشاره کرد. بدون شک، هر یک از این ابعاد را میتوان در قالب شاخصهای خردتری چون ابعاد مدیریتی، کالبدی، فنی، فرهنگی و ...به صورت مستقل مورد ارزیابی و مطالعه قرار داد. اما به دلیل محدودیتهای مختلف مادی و زمانی، این مهم در این مطالعه به انجام نرسید. به همین دلیل، پیشنهاد میشود این ابعاد در مطالعات بعدی مورد توجه قرارگیرد. علاوه بر آن، از مجموع 5 نوع بافت ناکارآمد شهری، این بررسی عمدتا بر بافتهای ناکارآمد حاشیهای(سکونتگاههای غیررسمی)، تاکید داشت. با وجود آن که سهم 4 نوع بافت ناکارآمد دیگر بسیار اندک بوده و در مقایسه با بافتهای حاشیهای قابل ملاحظه نمیباشد، اما مطالعه این بخشها نیز نکات قابل توجهی را در اختیار مدیران قرار میدهد. به همین دلیل، امیدوار است در مطالعات بعدی این بافتها هم در کنار بافتهای حاشیهای مورد بررسی قرارگیرند.
منابع
بابک، ارسیا؛ ساعي، احمد؛ طاهري،ابوالقاسم و ازغندي، عليرضا(1398). ارائه مدل اثرگذار مشارکت اجتماعی بر نگرش به بازآفرینی شهری(مورد مطالعه: مردم شهر تهران). پژوهشهاي سياسي و بينالمللي. (10) 38. صص. 167-141.
باندز، مایکل(1395). نظریه اجتماعی شهری. ترجمه صدیق سروستانی. موسسه چاپ و انتشارات. تهران.
حسینزاده، علیحسین و فدائی، حمید(1391). بررسی عوامل اجتماعی موثر بر مشارکت شهروندان در امور شهری(مطالعه موردی، شهر شهر کرد). مطالعات جامعهشناختی شهری، (2) 5. صص. 82-59.
رهنما، محمدرحيم(1387). اثرات اجراي طرحهاي بهسازي و نوسازي مركز شهر مشهد بر محله پايين خيابان. جغرافيا و توسعه. 11( 3). صص. 180-157.
ریتزر، جرج(1384). نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر. ترجمه محسن ثلاثی. انتشارات علمی. تهران.
سازمان بازآفرینی شهر بیرجند(1399). گزارش اولیه بازآفرینی شهر بیرجند. بیرجند: سازمان عمران و بازآفرینی شهر بیرجند.
سریعالقلم، محمود. (1371). سنت، مدرنیسم و فرهنگ توسعه. اطلاعات سیاسی-اقتصادی، 7(2 و 3). صص. 18-1.
سقایی، مهدی. (1397). شناسایی و اولویتبندی بافتهای فرسوده شهری در راستای کاهش آسیبپذیری ناشی از زلزله، مطالعه موردی: منطقه 5 اصفهان. فصلنامه اطلاعات جغرافیایی سپهر، 12(105)، صص. 182-171.
سیفزاده، حسین(1375). مدرنیته و نظریههای جدید علم سیاست. نشر میزان. تهران.
شادیطلب، ژاله(1382). مشارکت اجتماعی زنان. زن در توسعه و سیاست. (1) 3. صص. 176-141.
صابریفر، رستم. (1400). بررسی اثر احساس محرومیت بر بهزیستی اجتماعی در بافت های ناکارآمد شهری(نمونه موردی شهر مشهد). مطالعات جامعهشناختی شهری، (11) 38. صص. 98-72.
صابریفر، رستم(1399). واکاوی احساس نابرابری و اثر آن بر مشارکت شهروندان در اداره کلانشهرها(مورد شناسی: شهر مشهد). فصلنامه جغرافیا و آمایش شهری-منطقهای، (10) 35. صص. 63-42.
صاحبی، الهه(1399). بازسازی بافتهای قدیمی در شهرهای میانه(مورد مطالعه شهر تربت حیدریه). پایان نامه کارشناسی ارشد رشته جغرافیا و برنامهریزی شهری. منتشر نشده. دانشگاه پیام نور.
عندلیب، علیرضا؛ اشکان، بیات و رسولی، لیلا (1392). مقایسه و تطبیق بازآفرینی بافتهای فرسوده بلوک خیام شهر تهران و پروژه لیورپول. آمایش محیط. (6) 23. صص. 104-79.
فرهادیان، امیر. (1397). طراحی مدلی متعارف از رابطه بین شاخصهای شناسایی بافت فرسوده و توسعه پایدار شهری در بافت فرسوده اطراف حرم مطهر رضوی. پژوهشهای اقتصادی و توسعه منطقهای، 25(16)، صص. 193-177.
گروه جغرافیای دانشگاه پیام نور(1398). ارزیابی سیاست های مسکن و بازآفرینی شهری. دانشگاه پیام نور. تهران.
گیدنز، آنتونی(1381). جامعهشناسی. ترجمه منوچهر صبوری. تهران. نشر نی.
محمودیمیمند، محمد؛ شیره پزآران، علی اصغر؛ نوایی، میثم و کاظمی بیدگلی، عباس(1392). شناسایی عوامل موثر بر اعتماد عام گرایانه در سازمان ها (مطالعه موردی : سازمان های دولتی و عمومی شهرستان کاشان). پژوهشنامه مدیریت تحول. (5) 9. صص. 195-172.
میرزایی، مینو؛ لطفی، حیدر؛ وزیرپور، شببو و عدالتخواه، فرداد(1389). بحران حاشیهنشینی و سکونتگاههای غیررسمی در مدیریت. جغرافیای انسانی. (2) 2. صص 42-29.
نژادبهرام، زهرا(1388). موانع مشارکت سیاسی در ایران. رساله دکتری. منتشر نشده. دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات، تهران.
Abdullah, J., Ahmad, C.B., Saad, M., Rahayu, S. & Wahab, A. (2016). Public Participation: KL
Draft City Plan 2020. AjBeS.1(3).pp. 33-41. doi:10.21834/ajbes.v1i3.35.
Conroy, M.M. & Evans-Cowley, J. (2006). E-ParticipationinPlanning:AnAnalysisofCitiesAdopting
On-LineCitizenParticipationTools. Environment and Planning. C, Government & Policy. 24(3). pp 371–384. doi:10.1068/c1k
Degbelo,A., Bhattacharya, D., Granell, C. & Trilles, S. (2016). Toolkits for Smarter Cities: A BriefAssessment. In Ubiquitous Computing and Ambient Intelligence. Cham. Springer International Publishing. doi:10.1007/978-3-319-48799-1_47.
Fischer, F. & Gottweis, H. (2012). The Argumentative Turn Revisited. Duke University Press.
doi:10.1215/9780822395362.
Jacobs, J. (1961). The Death and Life of Great American Cities. Random House.
Jankauskaitė-Jurevičienė, L. & Mlinkauskienė, A. (2021). Community Participation in Decision Making Processes in Urban Planning: The Case of Kaunas. Journal of Contemporary Urban Affairs. 5(2). pp.197– 208.
Li, H. & Jong, M. (2017). Citizen Participation in China. Seco-citydevelopment,Will‘new-typeurbanization’ generate a break through in realizingit? Journal of Cleaner Production.162. pp. 1085–1094. doi:10.1016/j.jclepro.2017.06.121.
Lues, L. (2014). Citizen Participation as acontributor to sustainable democracy in South Africa. International Review of Administrative Sciences. 80(4). pp.789–807. doi:10.1177/0020852314533450.
Nguyen, T.V. Le, C.Q., Tran, B.T. & Bryant, S.E. (2015). Citizen Participationin City Governance:Experiences fromVietnam.PublicAdmin. Dev. 35(1). pp. 34–45. doi:10.1002/pad.1702.
Onyimbi, J.R., Koeva, M. & Flacke, J. (2017). Public Participation Using 3D City Models. E-Participation Opportunitiesin. Kenya.
Rothstein, Bo. (2020). Social traps and the problem of Trust.Cambridge University press.
Silva, C. N. (2010). Handbook of research on e-planning. ICTs for urban development and monitoring. IGIGlobal. doi:10.4018/978-1-61520-929-3.
Tanrikul, A. & Hoskara, S. (2019). A New Framework for the Regeneration Process of Mediterranean Historic City Centres. Sustainability, 11(16), 44-83.
Yamagishi, T. (2022). Trust as a Form of Social Intelligence Trust in Society, Russell Sage Foundation, New York.
[1] 1. Yamagishi
[2] 2. Jankauskaitė-Jurevičienė
[3] 3. Mlinkauskienė
[4] 4. Tanrikul
[5] 5. Hoskara
[6] 6. Onyimbi
[7] 7. Nguyen
[8] 8. CMIN/DF
[9] 9. RMSEA
[10] 10. NFI
[11] 11. CFI
[12] 12. IFI