جنبه های زیبایی شناختی اسطوره ( در ذهن و زبان مهدی اخوان ثالث («م ـ امید») )
محورهای موضوعی : ادبیات فارسی
محسن قربانزاده
1
,
محمدرضا شاد منامن
2
*
,
مهدی ماحوزی
3
,
امیر آریان
4
1 - گروه زبان و ادبیات فارسی ،دانشکده علوم انسانی،دانشگاه آزاد اسلامی،زنجان ، ایران.
2 - گروه زبان و ادبیات فارسی،دانشکده علوم انسانی،دانشگاه آزاد اسلامی،خلخال،ایران.
3 - گروه زبان و ادبیات فارسی،دانشکده علوم انسانی،دانشگاه آزاد اسلامی،زنجان ، ایران .
4 - گروه زبان و ادبیات فارسی،دانشکده علوم انسانی،دانشگاه آزاد اسلامی،زنجان ،ایران.
کلید واژه: ذهن و زبان, فردوسی, اسطوره, اخوان, زیباشناسی,
چکیده مقاله :
اخوان ثالث با درکی از تاریخ ایران باستان و شاهنامه فردوسی در حماسه ها و اسطوره ها و روایات اساطیری با ذهن و زبان خود و گاه از نظامی در بزم و از عطار و مولانا، سعدی و حافظ در عشق و عرفان بازسازی می کند. و از ناصرخسرو و اقبال و نیما در بیداری و شهاب الدین سهروردی در پیوند با حکمت و عرفان یا اسطوره های ایران باستان با ادبیات خود اسطوره ها را به زیبایی روایت می کند. با استفاده از آثار اخوان و سایر منابع به این نتیجه رسیدیم که مهمترین هدف اخوان در آثارش بیداری اقشار جامعه بوده است. به سؤال اصلی پژوهش پاسخ داده شده است که زیباییشناسی در اسطورهشناسی اشعار، ذهن و زبان اخوان چه جایگاهی دارد؟ ما به این نتیجه رسیده ایم. اخوان در تاریخ باستان ایران بیشتر تحت تأثیر شاهنامه فردوسی بوده است، اما با اندیشه فردوسی ناب تفاوت ظریف و اساسی وجود دارد که فردوسی اسطورههایی نقل میکند اما در اعتقاد راسخ خود خللی وارد نمیکند. .
The Third Brotherhood, with an understanding of the history of ancient Iran and Ferdowsi's Shahnameh in epics, myths and mythical narrations, reconstructs with its mind and language, and sometimes from Nezami in Bazm and from Attar and Rumi, Saadi and Hafez in love and mysticism and from Naser Khosrow and Iqbal and Nima in Awakening and Shahabuddin Suhrawardi in connection with wisdom and mysticism or myths of ancient Iran with his own literature beautifully narrates the myths.Using the works of the Brotherhood and other sources, we came to the conclusion that the most important goal of the Brotherhood in its works has been to awaken the sections of society. The main question of the research has been answered: what is the place of "aesthetics" in the mythology of the poems, mind and language of the Brotherhood? We have reached this conclusion. The Brotherhood has been more influenced by the Shahnameh of Ferdowsi in the ancient history of Iran.But there is a subtle and fundamental difference with the idea of 'pure Ferdowsi', in which Ferdowsi quotes myths but does not interfere with his firm belief. Be ....
_||_
بررسی جنبههای زیبایی شناختی اسطوره
در ذهن و زبان مهدی اخوان ثالث «م ـ امید»
چکیده
اخوان ثالث با برداشتی از تاریخ ایران باستان و شاهنامه فردوسی در حماسه و اسطوره و روایات اسطورهای با ذهن و زبان خود آنها را بازسازی میکند. با بررسی آثار اخوان به این نتیجه میرسیم که مهمترین هدف اخوان در اشعارش بیدارگری اقشار جامعه بوده است و در این راه از اسطورهها یاری میجوید. در این پژوهش به این سؤال اصلی تحقیق جواب داده شده است که: زیباشناسی در اسطوره پردازی اشعار وذهن وزبان اخوان چه جایگاهی دارد؟ اخوان نگاهش به تاریخ باستان ایران بیشتر از شاهنامۀ فردوسی متأثّر شده است؛ اما با نگاه جدید وتطبیق اسطورهها با جریانات سیاسی عصر خود بدانها پرداخته است. بن مایههای شاهنامه براشعار او سایه افکنده است اما یک تفاوت ظریف واساسی با اندیشۀ ناب فردوسی دارد که فردوسی فقط به نقل اسطورهها میپردازد؛ شاید گاهی اعتراض دارد به عنوان نمونه، چرا جاماسب وزیر گشتاسب که خود را زردشتی اصیل میداند، درگرفتاریهای اسفندیار آن همه دخالت دارد، اما اخوان وقتی از بهرام ورجاوند صحبت میکند اعتقاد قلبی دارد که او بعد از رستاخیز همراه گیو وگودرز وطوس خواهد آمد و وقتی از زردتشت، مزدک و مانی صحبت میکند، به این روایتها اعتقاد راسخی دارد. ضرورت چرایی این پژوهش به خاطر شناخت بیشتر جنبههای زیباشناسی اسطوره در ذهن و زبان اخوان ثالث میباشد.
واژگان کلیدی: اسطوره، زیباشناسی، اخوان، فردوسی، ذهن و زبان.
مقدمّه
اخوان یکی از پرآوازهترین چهرههای درخشان شعر امروز ایران است، که با حضور ارزشمندش در یک فرایند تاریخی از چهرههای مانا و ماندگار شعر معاصر میباشد. هرچند از نوجوانی و جوانی، بیش از دیگر قلمبهدستان همعصر خود به شعر کلاسیک گرایش داشته است. فرازهای مهمی از نابسامانی جامعۀ عصر اخوان در اشعار او رخ مینماید. در حقیقت با شمشیر قلم و تیر زبان کلام خویش به جهاد ناملایمات جامعه رفته است، که فرعونیان عصر بر جامعه تحمیل کردهاند؛ بر سر خفتگان بهظاهر بیدار نهیب درمی دهد و فردوسی وار در سرودن حماسه با پردازش به اسطوره در ادوار مختلف خواهان آن است که مردم را به خیزش و قیام علیه ظلم فراخواند. شعر او در وادی اسطوره بهطور صریح در خط شناختن و شناساندن شیوۀ جدید اساطیر در رهروی «فردوسی»به درجهای از اعتبار میرسد که بهرهگیری و وامگیری او از بسامد بالای واژگان اساطیری در شعرها موجب میشود وی را شاعر اسطورهها و حماسی بدانیم. او دیدگاه خاصی به اساطیر میهن خود دارد: «برای من نگاه به اساطیر میهنم و سخن گفتن با آنان امیدی ست که در این وانفسای ظلم و ستم به زیستن دارم.» (اخوان، 225: 1370) و انباشتگی ذهنی را با مهمترین چشمنوازی جنبه زیباشناختی را خوانشگری میکند.
بیان مسأله
ادبیات فارسی در فرآیند سیر تحوّل نظم و نثر تا به امروز، روندی هزار و اندی ساله را گذرانید. در دورهها و سبکهای گوناگون شعر پس از مشروطه و شعر امروز با ابداع و نوآوری نیما در ساختار، قالب و وزن مطلوب و مناسب برای خلق جهان معنا کوششهای جدی صورت گرفته، بدیهی است رهروان دیگری هم طی بیش از نود و اندی سال از سال 1301 تاکنون تلاشهایی سزاوار انجام دادهاند که میشود از شاخصترین آنها از اخوان، شاملو، سپهری و... نام برد. بهویژه از دهۀ چهل به بعد، در طول چندین دهه پرسشها و جهشها و افتوخیزهای فراوانی که در عصر شعر و سرایش آن وجود داشته است. اخوان ثالث یکی از پرآوازهترین چهرههای شعر امروز معاصر است که با حضور پربارش از دهۀ سی و تقریباً در یک فرآیند تاریخی چهلساله، از چهرههای درخشان شعر امروز معاصر بوده است. اگرچه از نوجوانی و جوانی در قالبهای شعر کهن فارسی بیشتر شعر میسرود، ولی سرانجام از توس خراسان به یوش مازندران پلی زد. «من کوشیدهام از راه میان بری، " اریب وار" از خراسان به مازندران بروم و از خراسان دیروز به مازندران امروز نیز نمیخواهم در ابهام و تیرگی و آبکندها و فرازوفرودهای جنگل تاریک " نُه توی " گم شوم.» (کاخی، 1370: 18) آثار اخوان به غنای فرهنگ ادبی و شعری ادبیات معاصر اعتبار بخشیده است. او از سالهای پایانی دهۀ دوم با چاپ «ارغنون» 1330 تا چاپ آخرین کتاب شعرش «تراای کهن بوم و بر دوست دارم» (1368) و با سرایش آثار دیگری در بین این دو کتاب «زمستان»، «آخر شاهنامه»، «از این اوستا»، «زندگی میگوید»، «در حیاط کوچک پاییز در زندان»، و «دوزخ اما سرد» یکی از کوشندگان جدی شعر معاصر ایران است. زبان شعر اخوان به او تشخصی خاص بخشیده بود که او را، کلاسیک سرای شاعر متجدّد میتوان نامید. اما با نگاه جدید و تطبیق اسطورهها با جریانات سیاسی عصر و با پیروی از فردوسی به دستاوردهایی در عرصۀ اسطورهها رسیده که صاحب سبکی ویژه شده است. وطن دوستی، راست گفتاری باستانگرایی و نگاهی تازه به اسطورههای قدیمی ویژگی خاص شعر اوست.
پیشینۀ تحقیق
در بررسی پیشینۀ تحقیق، محقق میبایست به مواردی چند عنایت داشته باشد تا سره از ناسره بازنمایانده شود. در زمینة سرودهها و تراوشات فکری اخوان ثالث تا عصر امروز کتابها و مقالات گوناگونی چون «شعر زمان ما (2)» از محمد حقوقی، «آواز چگور» از محمدرضا محمدی آملی، «حالات و مقامات م ـ امید» از محمدرضا شفیعی کدکنی، «مهدی اخوان ثالث» از حافظ موسوی، «جویبار لحظهها» از محمدجعفر یاحقی، «از زلال آب و آیینه»، از جواد میزبان، «اساطیر و اساطیروارهها»از سیروس شمیسا، «سیمرغ«از علی سلطانی گرد فرامرزی، «پنهان در آینه» از مهدی مطهری ساوجی، «امیدی دیگر، نگاه تازه به شعرهای مهدی اخوان ثالث» از ضیاءالدین ترابی، «آوا و القا رهیافتی به شعر اخوان» از مهوش قویمی و مقالات متعددی نیز دربارۀ اسطوره در شعر معاصر نوشتهشده که میتوان به مقالۀ «نگاهی انتقادی به جریانشناسی معاصر ایران» از زارع و رضوی، «بررسی جنبههای نوین حماسی در شعر نیما یوشیج» از امینی، و از میان رسالههای دانشگاهی، میتوان به پایاننامۀ «حماسه در ادبیات معاصر»از غفاریان و صرافیان اشاره نمود که هرکدام از نوشتههای فوق میتواند در ادب معاصر مفید باشد. حال آنچه دربارۀ کتابها و مقالات گوناگون که عدهای از آنان درجشده است میتوان بیان نمود، این است که اکثر نویسندگان در پژوهشهای خود به تحلیل محتوای زبانی صور خیال و برجستگیهای زبانی، ذهنی و فکری پرداختهاند و به مقوله و مفهوم اسطوره بهطور اخصّ و همراه با نگاه زیباشناسی کمتر پرداخته شده است. لذا در این مقاله کوشش ما بر آن است که اسطورههای کهن و ملی را در اشعار اخوان از دیدگاه زیباشناسی مورد بررسی قرار داده و به نتایجی تازه در این زمینه برسیم.
روش و ابزار پژوهش
این جُستار، پژوهشی توصیفی و تحلیلی از اسطورههای شعر اخوان ثالث است و معیار ما دادهها و اطلاعات کتابخانهای، و مطالعه و فیشبرداری از آنهاست، در راستای این کار، با تکیهبر مباحث نظری تحقیق، متن سرودهها، بهطور دقیق مطالعه و بررسیشده است. ابزار گردآوری اطلاعات در این پژوهش، کتابخانه، یادداشتبرداری و بانک اطلاعاتی و سامانههای رایانهای و اینترنتی بوده است.
اهداف پژوهش
ـ آشنا ساختن پژوهشگران به «زیباشناسی» اسطوره در اشعار «ذهن و زبان» مهدی اخوان ثالث
ـ تبیین و کارکرد اسطوره با نگرشهای زیباشناختی به اشعار فردوسی و تأثیر آنها در ذهن و زبان مهدی اخوان ثالث.
ـ شناخت و تبیین تأثیرپذیری از جامعه، سیاست، حماسه، اسطوره در آثار شاعرانۀ او
ـ شناساندن ویژگیهای اندیشگی، فرهنگی و تاریخی و عاطفی در آثار مهدی اخوان ثالث.
ـ بهرهگیری و راه گشایی اسطوره در دنیای معاصر و هویت ملی
ـ تمسّک به اسطورههای کهن و هویت ملی در اشعار اخوان ثالث با رویکردهای هویت بخشی به جامعۀ معاصر معنی اسطوره و تجلّی آن در ادب فارسی و شعر
اسطوره چیست؟ این واژه که در ظاهر ریخت عربی دارد و چنین مینماید که از ریشۀ سطر به معنای نوشتن گرفته شده باشد، در واقع یک کلمۀ عربی نیست، زیرا اسطوره به فرهنگ شفاهی مردم برمی گردد نه به ادبیات شفاهی، لاجرم باید از زبان دیگری گرفته شده باشد. شاید این کلمه ریشۀ یونانی داشته باشد. در این زبان «هیستوریا» به معنای جست وجو، آگاهی و داستان است که در زبان عربی معنای افسانههای شگفت انگیز و دروغین میباشد. در زبان اروپایی اسطوره «میث» نامیده میشود که از «موتوس» یونانی به معنای شرح، خبر و قصه گرفته شده است. محمد مقدم برای واژۀ اسطوره که عربیست معادل فارسی «میتخت» را پیشنهاد میدهد: «در اوستا میث به معنی دروغ و میث اوخته به معنای گفتۀ دروغین است؛ در پهلوی، به میتخت و دروغ گوشن برگردانده شده است.» (کزازی، 1376: 5)
«سابقۀ کلمه «اسطوره» در زبان و ادبیات فارسی بسیار روشن است، به این معنی که چنین سابقهای وجود ندارد، در سراسر ادبیات قدیم ما تنها جایی که این کلمه را میبینیم بیتی است از خاقانی شروانی در قصیده حکمت و اندرز:
قفلِ اسطوره ارسطو را بر درِ احسن الملل منهید
این مربوط به حدود هزار سال پیشازاین است. پسازآن تا اواسط عصر قاجاریه که در زبان فارسی تألیف فرهنگهای دوزبانه جستهگریخته آغاز میشود، هیچ ردپایی از کلمۀ «اسطوره» در زبان فارسی به چشم نمیخورد. اینکه خاقانی این کلمه را از کجا آورده است، ممکن است برای واژه شناسان بحث جالبی باشد، چون در زبان او " اسطوره" بهعنوان مفرد " اساطیر" نهتنها در زبان فارسی دیده نشد، بلکه در زبان عربی هم جاری نبوده است.» (نجف دریابندری، 1379: 187)
لذا از آن جائی که کلمۀ «اسطوره» در ادبیات فارسی به کار نرفته است، بنابراین
نمیتوان در فرهنگهای کهن فارسی نشانی از این کلمه را ردیابی کرد، البته قابلذکر است که در فرهنگهای سالهای اخیر، آرام آرام چهرۀ «اسطوره» پدیدار و آشکار میشود. اما اسطوره در ادبیات کلاسیک به دلایل مختلفی مورد استفاده قرار میگرفت که در اینجا به بخشی از آنها اشاره میشود:
1ـ واژگان اساطیری برای توصیف، تشبیه، مبالغه در شعر کاربرد دارند، در شعر کهن در اشعار خاقانی ازایندست فراوان است.
کیخسرو آرش کمان شاه جهانبان چون پدر اسکندر آتش سنان خضر نهاندان چون پدر
(خاقانی، 1363: 452)
2 ـ گاه اسطورهها با روایت گویی حوادث و جزئیات نوعی همدلی عاطفی انسان را برمیانگیزد.
اشک داوود ببارد پس از نوحة
نوح تا ز طوفان مژه خون، هدر بگشایید
(همان: 160)
3 ـ اساطیر در ادبیات و شعر بیشتر بهقصد بیان اندیشههای حکمی، اخلاقی و عرفانی و تعلیمی بهکاربرده میشود.
دل اینجا علتی دارد که نضجی نیست دردش
را هنـوز آن روزنش بسته است و او بیمار بحـرانی
هنـوز اسفندیـار من نرفت از هفتخوان بیرون
هنوزش در دژ رویین عـروسـانند زندانـی
(همان: 412)
اسطوره در قرآن کریم
با خوانش این کلام آسمانی این سخنان «اساطیر الاولین» نامیده میشود. این کلمۀ «اساطیر» نُه بار در قرآن کریم آمده است و همهجا در ترکیب «اساطیر الاوّلین» گفتهاند. برای نمونه میتوان گفت:
«و اذا تتلی علیهم ایا تناقالو قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الّا اساطیر الاوّلین»
(سورة انفال: آیۀ 31)
«و منهم من یسمع الیک و جعلنا علی قلوبهم اکنه ان یفقهوه و من اذانهم و ترا و ان یووا کل آیه لا یومنوط بها حتی اذا جائک یجا دلونک یقول الذین کفروا ان هذا الا اساطیر الاولین»
(سورة انعام: آیۀ 25)
این تعبیری است که بار اول یکی از مشرکان به نام «نضربن حارث» دربارۀ قصص قرآن بهکاربرده است، به این معنی که در برابر دعوت پیامبر اسلام بیان میکرده است و داستانهای محمد (ص) بهتر از داستانهای من نیست، داستانهای او مشتی اساطیر الاولین است.... (دریابندری، 1379: 198) بدون شک این سخن، کلامی گزاف بیش نیست. میتوان در مورد این موضوع «اساطیر الاولین» گوشه چشمی به «مثنوی معنوی» داشته باشیم.
مولانا میگوید: مثنوی که سهل است، منکران دربارۀ قرآن هم از این حرفها میزدند و آن را انکار میکردند و مطابق آیۀ 31 سورۀ انفال میگفتند. «ان هذا الاساطیر الاولین»:
این حکایت نیست پیش مـرد کـار |
| وصـف حالست و حضـور یـار غـار |
(مولوی، 1377: 3 / 162 ـ 1159)
دیدگاه صاحبان قلم
از دیدگاه الیاده هیچ جامعهای پیوند خود را با اسطوره به صورت کامل نگسسته است. او اسطوره راآفرینش کودکانۀ انسان ابتدایی نمیداند. بلکه آن را شیوهای بودن در جهان میداند. به اعتقاد او اسطوره داستانی قدسی است که پیدایش جهان، جانوران، گیاهان، انسانها و آداب و رسوم و کلاً شرحآفرینش کون و کاینات را بیان میکند. (الیاده، 1374: 24)
رضا اشرفزاده در کتاب «تجلّی رمز و روایت در شعر عطار نیشابوری» در مورد اسطوره اینگونه بیان میکند: «اسطوره جزء ذخایر ذهنی هر ملتی است، و میتواند مظهر اندیشههای گوناگون قرار گیرد.» (اشرفزاده، 1373: 156)
محمود فتوحی، در کتاب «بلاغت تصویر» نوشته است: «نکتۀ مهم این است که اسطوره با تمثیل، نماد و استعاره هم پیوندی ناگسستنی دارد، یعنی روایت داستانی اساطیری از همان آغاز با " تمثیل" همراه است و موجب میشود شاعران تمثیلهای رمزی را با همان مفهوم تمثیلی و اساطیری بیان کنند، در ضمن پژوهشگران ادبی نخستین روایتهای اساطیری را "تمثیل روایی" خواندهاند.» (فتوحی، 1385: 248)
لذا صور خیال شعر معاصر عاملی میشود برای ره پویی اسطوره، تا شاعر بتواند به کمک آن حرفهای ناگفته خود دربارۀ جامعه را با زبان اسطوره بیان کند. بین ادبیات و اسطوره، یک نوع پیوند در میان منتقدان، صاحبان قلم و نظریهپردازان جدید کموبیش دیده میشود. چرائی آن اینگونه است که ادبیات بهنوعی برخاسته و بالوپر کشیدۀ از نهان و وجود آدمی و بهگونهای بیانگر حالات ردپای جمعی یک قوم است. «نورتروپ فرای بر این عقیده است که اسطوره با ادبیات عجین است که: اسطوره یکی از اصول ساختاری و سازمان دهندۀ قالب ادبی است، و یک صورت مثالی و عنصر اساسی تجربهی ادبی فرد است.» (گورین ویلفرد، 1370: 180)
با بیان تمام مطالب بازهم شاید نتوان تعریف دقیق و روشنی از اسطوره را بیان کرد. بنابراین درنگ زمانی لازم است، چراکه اسطوره وقتی روایت یک «حقیقت» بوده است. یعنی به ما میگوید چگونه چیزی پدید آمده، موجود شده و هستی خود را آغاز کرده است. به خاطر پیوند بسیار گستردۀ اسطوره و ادبیات میتوان بیان داشت شعر نیز از مقولۀ اسطوره است، و سرچشمۀ همان دنیای آبشخور است که اسطوره در شعر موجب باروری واژه میشود، بهگونهای
که واژهها توان آن را دارند که جنبههای پررمز و راز اسطورهها آیینها و باورهای اسطورهای
را در لباس بسیار شیک و زیبا جلوهنمایی کنند. دیدگاه رایج در این مقوله قابلتحمل و تأمل است. «کوششهای تازه در زمینة شعر، بهطور طبیعی منجر به جستوجوی تازهای در باب طبیعت اسطوره میانجامد.» (شفیعی کدکنی، 1391: 236) و یا از دیدگاه دیگر «اسطوره بیانی است که ژرفای آن حقیقتاً تاریخ (در نظر مردم باستان) و روساخت آن افسانه باشد.» (شمیسا، 1383: 86) حال بیجا نیست که گفته شود، به اسطوره باید با دید هنری نگاه شود. اساسیترین ویژگی و خصوصیات اسطوره همینآفرینش نمونههای عبرتآمیز برای تمام جامعه است.
اسطوره در زبان، زایش مییابد؛ ارنست کاسیرر به نقل از ماکس رولر، مینویسد «اگر ما زبان را صورت بیرونی و تجلی اندیشه بدانیم، پس اسطوره باید امری گریزناپذیر، طبیعی و ضرورت ذاتی زبان باشد و درواقع اسطوره سایۀ تاریکی است که زبان بر اندیشه میافکند و این سایه هرگز ناپدید نخواهد شد.» (کاسیرر، 1367: 44)
به قول جلال ستاری «اسطوره در بطن زندگی ما هست نهفقط در ادبیات، بلکه در زندگی ما اسطوره وجود دارد.» (اسماعیلپور و اولاد، 1397: 11)
هر کس بابیان کردن جهان بهگونهای خود را معرفی میکند؛ به کلام دگر ازآنجاکه هر یک از واژههای شعر صرفاً یک واژۀ همان شعر نیست، بلکه یک واژۀ زبان هم هست و درنتیجه واحد معناها و دلالتهای ضمنیای بیرون از بافت شعر هم هست. (مکاریک، 1384: 158)
حقیقتاً در پس و پشت اسطوره یکبار معنایی به بلندای تاریخ نهفته شده است: «سخن ژوزف کمپل که پس از اشاره به زبان آدمی و یادآوری سخن یونگ دربارۀ ارکی تایپها، رؤیا را اسطورهای شخصی و اسطوره را رؤیایی غیرشخصی میخواند، نیز حاکی از رمزی بودن رؤیاها همانند اسطوره است.» (پور نامداریان، 1383: 235)
انواع اسطوره در شعر اخوان ثالث
اخوان دیدگاه خاصی به اساطیر میهن خود دارد و بیان اسطوره در زبانش دارای اهدافی است و رویکرد شاعر به ادب کهن برای پویایی اسطوره و نمایش دادن آن در اشعارش با الگوپذیری از شاهنامه و حکمت خسروانی، بدون شک با رعایت جنبههای زیباشناسی آن است. اسطورههای شعر شاعر را میشود به انواع گوناگون دستهبندی کرد:
1ـ اسطورههای کیهانی مثل اسطورۀآفرینش (آب، باد، خاک، آتش)، اساطیر لاهوت و ناسوت (آسمان، زمین).
2ـ اسطورههای شخصیت (1ـ شخصیتهای اساطیری ملی، زردتشت، اسفندیار، رستم، سیاوش، سهراب، زال، رودابه، تهمینه و...
3ـ اسطورههای مذهبی اسلامی، مسیحی و یهود.
4ـ اسطورههای گیاهی و نباتی مثل سرو، ریواس، گل، گل سرخ و...
5ـ اسطورههای مکان: جابلقا و جابلسا، چپنهود دوزخ، بهشت.
6ـ اسطورههای زمان قیامت (رستاخیز).
7ـ اسطورههای معنوی و انتزاعی مرگ، عشق.
بعضی از پژوهشگران اسطورهها را به انواع دیگر نیز تقسیم کردهاند:
1ـ آیینی 2ـ علت شناختی 3ـ اسطورههای متافیزیکی 4ـ اسطورههای شخصیت 5ـاسطورههای مرگ و پس از مرگ و اسطورۀ تناسخ.
باز طبقهبندیهای دیگری مثل:
1ـ اساطیر حماسی قومیو ملی 2ـ اساطیر دینی ـ مذهبی 3ـ اساطیر طبیعی4ـ اسطورههای رمزگانی 5ـ اسطورههای اجتماعی 6ـ اسطورۀ عشق 7ـ اساطیر عرفانی و غیره هم دستهبندی کردهاند که طرح آن مباحث در این تحقیق ضروری نیست.
پس اسطورههای شعر اخوان را میشود به انواع گوناگون دستهبندی کرد که ما در اینجا به یک طبقهبندی کوتاه، با ذکر چند شاهد بسنده میکنیم اگرچه «وجه غالب اسطورههای او اساطیر ملی ایرانی است و یا روایتهای اساطیری را شامل میشود.» (فولادوند، 1387: 139)
توجه شاعری چون اخوان به اساطیر ایرانی و اروپایی در درجۀ اول و بعد اساطیر اسلامی، با گشتوگذار اخوان در آفاق مضامین اساطیری در فرهنگ ایران است. شاعر گذشتههای آمیخته با سربلندی و پیروزی، ایستایی و پویایی یعنی شوربختیها و سیهروزیها تا شادکامیها و پیروزیها، بهعبارتدیگر هر دو وجه خیر و شر حاکم بر زندگی ساکنان این مرز و بوم را هدف گرفته است. شاعر در شعرش، آنها را بهعنوان درونمایه و جوهر اصلی شعر تحت عنوان بنمایه برمیگزیند. از این نظر حجم قابلتوجهی از اشعار اخوان، به اسطورههای حماسههای کهن ایرانی اختصاص دارد. استفادۀ او از اسطورههای ملی، قومی، اجتماعی، سیاسی و اسطورههای برگرفته از عوامل و عناصر و پدیدههای طبیعی، فیالمثل در شعرهای «قصه شهر سنگستان»، «خوان هشتم و آدمک»، «چاووشی»، «میراث»، «آخر شاهنامه»، «مرد و مرکب»، «مار قهقهه» از نوع اول اسطورههای ملی و سیاسی و اجتماعی است و در شعرهای «زمستان»، «باغ من»، «کتیبه»، «قاصدک»، «آواز کرک»، «مرداب»، «پرستار»، «ناگه غروب کدامین ستاره» از اساطیر وابسته به عناصر طبیعت و هستی سود جسته است.
«برای من نگاه به اساطیر میهنم و سخن گفتن با آنان، امیدی است که در این وانفسای ظلم و ستم به زیستن وادارم میکند.» (اخوان ثالث، 1371: 225)
شیوههای بهرهگیری شاعر از اساطیر چند نوع است:
الف) کاربرد و اشارتهای به اسطورهها در متن شعر به نامهای خاص، پهلوانان، مکانها، نمادها و رمزهای اساطیری و به آیینهای کهن ایرانی.
ب) کاربرد اسطوره یا آن ساختار و بافت کهن تاریخی.
ج) بازآفرینی اساطیری کهن به قصدی که خود شاعر مدنظر دارد.
اخوان در استفاده و کاربرد از اساطیر از چند روش ادبی بهره میبرد:
الف) داستانگویی و عنصر روایت.
ب) استفاده از زبان کهن گونه و باستانگرایانه جهت حماسی نشان دادن آنها.
ج) استفاده از ریتم و موسیقی و اوزان عروضی مناسب در بیان روایت و داستان. گاهی او از اوزانی بهره میگیرد که هجای کوتاهتر و هجای بلند بیشتر داشته باشد، چون وزنهای سنگین با هجای بلند، تفکر برانگیزتر هستند و تأثیر بیشتری بر خواننده دارند.
د) شیوۀ دیگر اخوان در بهکارگیری اجزا و عناصر اسطورههای باستانی تا آنجا پیش میرود که او به یاری آنها جلوۀ اساطیری شعر را پرکنشتر و زیباتر میکند و با استفاده از زبان اساطیری، مخاطب را به داستانگویی شاعرانه میخواند.
از شعر «زمستان»: «سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت: / هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان/ نفسها ابر، دلها خسته و غمگین/ درختان اسکلتهای بلور آجین/ زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه/ زمستانست.» (اخوان، 1381: 107)
وقتی زمستانش را میخوانی، سورت سرمای دی را مانند ظالمی میبینی که چونان طاغوت به هیچکس فرصت هیچ حرکتی را نمیدهد؛ «وه چه سرمایی» چه استعارۀ پر مفهومی! یعنی «وه! چه جنایتی! وای چه طاغوتی!» در میان شاعران معاصر ایران از نیما تا فروغ، شاملو، بیشتر از همه ذهن و زبان اخوان در خدمت مضامین سیاسی و اجتماعی به شکل حماسه و اسطورهای آن بوده است. آنگونه که وی رنج و حرمان مردم زمانه و کشورش را بر کتیبۀ تاریخ مینویسد، و بهصورت نمادین در کارکردی زیبایی شناسانه و هنری در قالب شعر نو میریزد و با مخاطبان همدلی و همگرایی را پدید میآورد.
در یک نتیجۀ نهایی اساطیر اخوان بهطورکلی به دو دستۀ کهن گرایانه و امروزین دستهبندی میشود که اساطیر دستۀ اول او از دل فرهنگ ایرانی و زرتشتی نشأت گرفته و در پژوهشهای انجامشده، نشان میدهد که بهطورکلی اخوان از اسطورههای کیهانی وآفرینش و دیگر آیینهای کهن ایرانی نظیر اساطیر پهلوانی و حماسی بهخوبی و زیباشناسانه بهره بیشتری گرفته است.
مثل اسطورةآفرینش (مشی و مشیانه) و یا آدم و حوا و آب، آتش، باد و خاک از اساطیر ایران و اسلامی و شاید جهانی.
نوع دوم اساطیر قدسی و دینی مثل: زرتشت، هورمزد، اهورا، اهورامزدا، امشاسپندان، سروش.
نوع سوم اساطیر دینی یعنی دین اسلام و شیعه مطابق فرمودۀ قرآن: مثل عیسی(ع)، موسی(ع)، محمد (ص) و از شیعه حضرت علی(ع)، امام علیابن موسیالرضا(ع)، چند و چندین بار در اشعارش بهکاربرده است.
با بررسی و فیشبرداری جداگانه دربارۀ استفادۀ از واژگان اساطیری در شعرهای او بهطور مثال در قیاس با اشعار محمدرضا شفیعی کدکنی، اخوان بیشتر از اسطورههای ایرانی استفاده کرده است در حالیکه، شفیعی کدکنی به اساطیر ملی و ایرانی و اسلامی، بهویژه دینی و مذهبی و عرفانی بیشتر توجه داشته است. دامنۀ واژگان اساطیری شفیعی کدکنی به ترتیب اسطورههای ملی و ایرانی، اسطورههای دینی اسلام و شیعه و سرانجام اسطورههای عرفانی میباشد.
در قیاس دیگر بین اخوان با شاملو باید گفت که بیشترین رویکرد ذهنی شاملو به اساطیر مسیحی و غربی بوده است؛ درحالیکه گسترۀ واژگانی اساطیری اخوان، ایرانی و ملی است. و باز در قیاس با سهراب سپهری، رویکرد سهراب سپهری بیشتر به اساطیر عرفانی ذن و بودیسم و برهمایی است یا بهتر است بگوئیم اساطیر شرق دور و هند میباشد.
استفادۀ اخوان از چند عنصر اساطیری در یک شعر: مثلاً در همین قطعۀ «ایرانشهر»، پور زال زر، گردگُنداومند (رستم)، جهانپهلوان (رستم)، آن خداوند و سوار رخش (رستم) و رخش را یک جا میآورد.
«آه/ دیگر اکنون/ آن عماد تکیه و امید ایرانشهر/ شیر مرد عرصه ناوردهای هول/ گردگنداومند پور زال زر/ جهانپهلوان/ آن خداوند و سوار رخش بر مانند.»
(اخوان، ب، 1368: 77)
بهرامـ بهرام ورجاوند: شاعر در شعر «قصه شهر سنگستان» از کتاب «از این اوستا»، دربارۀ «بهرام ورجاوند» چنین آورده است:
«نشانیهایی که میبینم/ بهرام را ماند/ همان بهرام ورجاوند/ که پیش از روز رستاخیز خواهد خاست.» (اخوان، 1370: 17)
شاعر با زبانی در برابر ستم و ظلمی که بر او و سرزمینش رفته است، فریاد میزند و با واژهگزینی و لحنی حماسی و برگزیدن هجاهای کوتاه، نفرت، انزجار و خشم خویش را نشان میدهد، و دیگران را نیز به شرکت در مبارزه دعوت میکند:
دلیران من!ای شیران/ زنان! مردان! جوانان! کودکان! پیران! (همان: 20)
گاهی شاعر در یکبند، شعر را از واژگان اساطیر لبریز میکند. مثل بهرام، گیو، گودرز، توس، نوذر گرشاسب، انیران، اهریمن، درفش کاویان (همان: 17) و گاه در یک مصراع از صد واژۀ اسطوره بهره میگیرد: «نه جوید زال زر را تا بسوزاند پر سیمرغ و پرسد چاره و ترفند، نه دارد انتظار هفت تن جاوید ورجاوند» (همان: 20)
اخوان حدود 250 واژه با ترکیب میتولوژیک (اساطیری) در آثار خود آورده است و این غیر از نمادهای اساطیری اوست که بر زبانش جاریشده است.
ـ رستم دستان «رستم دستان، / در تک تاریکتر ژرف چاه پهناور،» (اخوان، 1368: 78)
ـ پهلوان هفتخوان: رستم، پهلوان هفتخوان اکنون (همان: 79)
ـ رخش: رخش زیبا، رخش بیمانند با هزارش یادبود خوب خوابیده است. (همان: 81)
ـ تهمتن: «کُردِ سجستانی، / کوهِ کوهان، مَردِ مردستان» (اخوان، 1368: 78)
ـ شغاد: «و نمیشد... «این شغادِ دون، ؛ شغالِ پست،» (همان: 81)
ـ بیژن: «بیژنم دربند و چاه دشمنان» (اخوان، 1368: 144)
ـ مشی و مشیانه: «باید "امیدا" بیخبر، جستن زمینی را دگر/ پیدا شود آنجا مگر، بهتر مشی مشیانهای» (همان: 317)
ـ اسفندیار: «رسد کاسفندیار این رستمی کیش/ زتیر و تیغ و از کبرم شناسد» (همان: 219)
فردوسی وقتی میخواهد از کسی تعریف کند همۀ مخاطبان خوشذوق را به شخصیت قهرمانهایش مانند: زال و رستم و دیگران جذب میکند. اما وقتی اخوان آن را نقد میکند گویی قهرمان منفی او با همه دشمنی کرده است. بهعنوان مثال کسانی که خوان هشتم را میخوانند از شغاد و همه شغاد صفتان نفرت پیدا میکند. این یعنی هنر یک شاعر، که با ذهن و زبان سیّال و زلال خود مفاهیم اسطورهای و حماسی را آنطور که میخواهد به مخاطبانش انتقال میدهد. این یعنی هنر شاعرانۀ اخوان که به زیبایی از فردوسی و دیگر بزرگان به ارث برده است؛ با به کار گرفتن بلاغت کلام از حماسههای اسطورهای سخن میگوید، و مانند فردوسی به طرز زیبایی اسطوره پردازی میکند.
چگور: نماد اسطورهای شاعر در کتاب از این اوستا و شعر آواز چگور تلقی میشود: «من در چگور تو صدا گریه خود را شنیدم باز» (اخوان، 1370: 58)
چگوری: اینک چگوری لحظه خاموش میماند. (همان: 57)
باغ: به عزای عاجلت بینجابت باغ (همان: 94)
ـ پوستین: پوستینی کهنه دارم من/ یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبارآلود/ سالخوردی جاودان مانند/ ماننده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود» (اخوان، 1363: 33)
ـ باغ بیبرگی: «باغ بیبرگی/ خندهاش خونی است اشک آمیز» (اخوان، 1368: 162)
ـ «قاصدک نماد اسطورهای آگاهیبخش» «قاصدک هان چه خبر آوردی/ از کجا، و از که خبر آوردی؟ خوشخبر باشی، اما، اما/ گرد بام و در من، پی چه میگردی» (اخوان، 1363: 147)
وامگیری زبانی و اسطورهگرایی از فردوسی و استفاده از عناصر حماسی از زبان روایت «ایلیاد و ادیسه» هومر را میشود ردیابی کرد. که روایت خبر در قصهگویی را نشان میدهد.
ـ «کسی راز مرا داند/ که ازاینرو به آن رویم بگرداند» (اخوان، 1370: 13)
حماسهسرایی اخوان اگرچه بازتاب دغدغۀ ملی و تاریخی است و با نگرش به اساطیر ایران سروده شده است و در پرکردن گسست تاریخی بین زمانۀ خود و زمانه فردوسی میکوشد با این تفاوت که شاعر در شعرش موضوعات روز اجتماعی، سیاسی را در قالب زبانی کهن (سبک خراسانی) میسراید، ولی در قالب وفادار نیست؛ بلکه سنت فکری و نظام زبانی و نشانۀ اسطوره پرداز و حماسهساز فردوسی را «با ریتم زیبا» برای خود کهنالگو «سرنمون» میکند که به لحاظ روش بینامتنیت و شیوه درونمتنی به شاهنامه شباهت دارد گویی فقط ما با شاعری در عرصۀ زبان نه در قالب و شکل شعر مواجه ایم این تفاوت آشکار، گاهی هم در زبان حماسی اخوان فیالمثل در سرایش شعر «کتیبه» و دیگر شعرهای حماسی دیده میشود، یعنی جمع را جانشین فرد میکند و از قهرمانان یا پهلوان منفرد گریزان است.
ـ خضر/ چشم حیوان: خضر ره کو، چشم حیوان کجاست» (اخوان، 1368: 144)
بیشک این بند از شعر شاعر یک ردّ پای تاریخی مذهبی را تداعی میکند که در مهندسی فکری و تراوشات ناب شعر اخوان «حافظ» دارای مقام والایی است و ماجرای پایانناپذیر آن (خضر) را میتوان در اسکندرنامه نظامی و تاریخ بلعمی مشاهده کرد. شاعر به این واژه نهتنها نگاه و باور اساطیری دارد که در اساطیر آمده است بلکه با وامگیری از این کلمه، یک نوع زیباشناختی را نیز چشمنوازی میکند.
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
(حافظ، 169: 1369)
باز از اساطیر با وجه تلمیحی مثل لات، عزّی، اهورا و اهورایی هم در شعرهای او آمده است. نوع دوم واژگانی هستند که بهعنوان نماد کارکرد یافتهاند مثل «شب»، «باغ»، «کتیبه»، «سترون»، «پست» و یا واژگانی مانند «سروش»، «امشاسپندان» و غیره مستقیماً از دل فرهنگ اساطیری شاهنامه و ادب حماسی و اساطیری ایرانیان به شعر اخوان ورود کرده است.
دو نکته دربارۀ بحث اساطیر در اشعار اخوان مهم است: یکی اینکه استفاده از اوزان سنگین و پر ضرب مثل «بحر هزج» بهره جسته است تا داستان را با بار موسیقی بهپیش ببرد و حماسی جلوه دهد. مثلاً در شعر «کتیبه» (مفاعلین یا مفاعلین) موسیقی کلام بهواسطۀ ضربآهنگ سنگین آن، با درونمایۀ اندیشمندانه و فلسفی هماهنگی ایجاد کرده است.
نکتۀ دوم استفاده از باستانگرایی زبان در شعر او میباشد که این استفاده عامل همان فخامت و استواری و درشتی زبان در شعر او شده است. در این کارکرد باستان گرایانه شکلگیری و کامل شدن بیان حماسی او تأثیرگذارتر میشود.
سوم کاربرد واژگانی مثل «رُخصت»، «خیل»، «دشنام»، «افتاده»، «افتاده»، که غباری از قدمت و کهنگی بر آنها نشسته است و در خدمت همان کهنگرایی قرارگرفته است. چهارمین مسأله در همین شعر «کتیبه» و دیگر اشعار اساطیری او، نمادین ساختن مفاهیم اساطیری گذشته است و پیوند دادن آن با سمبولهای انسان مدرن و امروز که شعر «کتیبه» با «افسانه سیزیف» قرابت نمادین و موضوعی دارد. (فتاده تختهسنگ آنسویتر) (اخوان، 1370: 9)
بدون اغراق علیرغم رویکرد و توجه اخوان به شعر حماسی «اسطوره پردازی» و تأثیرپذیری از زبان فردوسی و گذشتۀ اساطیری ایران؛ گاه شاعر بهافراط میگراید زیرا بیان و نگاه او با فردوسی تفاوت ماهوی و بنیادین دارد. چون در سراسر شاهنامه، توصیف پهلوانان، قهرمانان حماسی، یا شاهان اساطیری و تاریخی ایران است و یا وزرا، امرا، و پهلوانان؛ ولی در شعر اخوان، او تصویرگر مشکلات و مصیبتهای مردم عامه و جبر و استبداد حاکم بر آنان است. بدین گونه شعر وی جنبۀ زیباشناختی مناسبی برای بازتاب تاریخ وزندگی معاصر مردم ایران و بیانگرآرمانهای ملی مذهبی دارد. اخوان به عنوان شاعر برجستۀ معاصر در تمام آنات شعر خود، دینپروری، وطندوستی، راستگفتاری، رادمردی، داستانگرایی، به عبارتی اندیشۀ کهنالگوهای ایرانی (سرنمون)و اندیشه و فکر ایرانشهری را از فردوسی و سهروردی در شعرش متجلی میسازد. به عنوان مثال چه امتیازی بالاتر از اینکه یکی از استادان سخن او فردوسی است که یک نوع (خود رهایی)از دروغ باهنر بلاغی حوادث و رویدادها را به واقعیت نزدیکتر میکند. آنجایی که فردوسی میگوید: شود کوه آهن چو دریای آب/ اگر بشنود نام افراسیاب، ممکن است، مخاطب این سؤال در ذهنش خطور کند که کوه آهن که آب نمیشود، اما فردوسی گفته است: اگر بشنود. چون توان شنیدن ندارد. مشکلی نیست. یعنی با یک کلمه (اگر)مشکل (غلو و اغراق) را در این بیت و ابیات دیگر حل کرده است. اخوان نیز از این جنبۀ زیباشناختی سودجویی میکند، و وامدار میشود. اگر دست محبت سوی کسی یازی/ بهاکراه آورد دست از بغل بیرون/چقدر مناسب از ادات شرط در زیباسازی و تزیین کاخ معماری سخن هنرمندانه به کار میبندند. و با این هنر؛ در حقیقت با یک تیر دو نشانه میزند، همکلام را زیبا میکند و هم از بار اغراق و غلو در اسطوره پردازی و حماسهسازی کم میکند. تا بهخوبی در ذهن مخاطب فضاسازی کند. در اینجا به بخشی از اشعار او که در آن از اسطورهها کمک گرفته است، اشاره میشود و در ضمن مقایسهای نیز با اشعار فردوسی انجام میگیرد:
پشوتن
پشوتن چنین گفت با مادرش که چندین به تنگی چه گویی درش
(فردوسی، 1377: 756)
پشوتن چنین گفت با میگسار که بیآب جامی میافکن بیاب
(همان: 734)
«مگر دیگر فروغ ایزدی آذر مقدس نیست / مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست / زمین گندید آیا بر فراز آسمان کس نیست؟ / گسسته است زنجیر هزار اهریمنیتر زآن که دربند دماوند است / پشوتن مرده است آیا؟ / و برف جاودان بارنده، سام گُرد را سنگ سیاهی کرده است آیا؟» (اخوان، 1379: 44ـ143)
سیمرغ
نه سیمرغ کشتش نه رستم نه زال تو کشتی مر او را چه کشتی منال
(فردوسی، 1377: 756)
هست ما را پادشاهی بیخلاف در پس کوهی هست آن کوه قاف
(عطار، 1365: 40)
نام او سیمرغ، سلطان طیور او به نزدیک و ما از او دور دور
(همان: 713)
«نه جوید زال زر را تا بسوزاند پر سیمرغ و پرسه چاره و ترفند / نه دارد انتظار هفت تن جاوید ورجاوند»
(اخوان، 1370: 20)
دیو و پری
چو ببرید رستم سر دیو پست بر آن بارة پیل پیکر نشست
(فردوسی، 1377: 433)
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر |
| ز درندگان گرگ و ببر دلیر |
(همان: 9)
ه دیو و نه شیر و نه نره اژدها ز شمشیر تیــــزم نیایــد رها
(همان: 429)
«پاسی از شب رفته بود و برف میبارید / چون پر افشان پرهای هزار افسانة ازیادرفته» (اخوان، 163: 109)
همچو دیوی سهمگین در خواب / پیکرش نیمی به سایه، نیم در مهتاب» (همان: 119)
و نگاهم مثل پروانه / در فضای باغ او میگشت / گشتن غمگین پری در باغ افسانه» (اخوان، 1370: 92)
گیو/ گودرز / توس / نوذر
چو گودرز و چون رستم و گستهم چو گیو و چو رهام کارآزمای |
| چو برزین گرشاسپ از تخم جم |
(فردوسی، 1377: 429)
«هزاران طرفه خواهد زاد ازو بشکوه / پس از او گیو بن گودرز / و با وی توس بن نوذر / و گرشاسپ دلیر آن شیر گند آور»
(اخوان، 1370: 17)
اهریمن
به گیتی نبودش کسی دشمنا |
| مگر بدکنش ریمن آ هرمنا |
(فردوسی، 1377: 8)
«انیران را فروکوبند وین اهریمنی رایات را بر خاک اندازند. بسوزند آنچه ناپاکی ست، ناخوبی ست.»
(اخوان، 1370: 18)
شیطان
چو ابلیس پیوسته دید آن سخن یکی بنـــــد بد را نو افکند بن
(فردوسی، 1377: 15)
«و بسیاری دلیرانه سخنها گفت: اما پاسخی نشنفت / اگر تقدیر نفرین کرد یا شیطان فسون، هر دست یا دستان / صدایی برنیامد از سری، زیرا همه ناگاه سنگ و سرد گردیدند» (اخوان، 1370: 20)
«نام اهریمن مسخ آمده در پای همه / آن ورمکرده ز غم بادش / و آن فرنگ آتشک خاکبهسر، عالم سوز» (اخوان، 1368: 279)
ورجاوند
واژهای فارسی و به معنای مقدس است. یکی از افراد موعود در دین زرتشت، کی بهرام ورجاوند نام دارد.
«نه دارد انتظار هفت تن جاوید ورجاوند / دگر بیزار حتی از دریغاگوئی و نوحه / چو روح جغد گردان در مزار آجین این شبهای بیساحل» (اخوان، 1370: 20)
امشاسپندان / اهورا / ایزدان
بار معنایی «امشاسپندان، مقدسان بیمرگ "نامیرا " است. جلوه دهنده و نموداری از خصلت و صفات اهورامزدا است. در حقیقت مهمتر و برگزیدهتر میباشند. در گاثاها امشاسپندان وجودهایی مطلق و روحانیاند که مظهر اخلاق به شمار میروند، اما بعدها کمکم در سایر بخشهای اوستا و در عصر انحطاط، از شکل روحانی و مجرد به درآمده و تجسم یافتند. (رضی، 1380: 105) شمارۀ امشاسپندان هفت است. که نام ششتای آنها در ضمن ماههای دوازدهگانه مندرج است. بهعنوانمثال: و هومن = بهمن، امرتات = امرداد، هر یک از امشاسپندان مظهر یکی از صفات الهی، پاسبانی و حفظ قسمتی از عالم هستی به او سپردهشده است.
چو شهریورت باد پیروزگر |
| به نام بزرگی و فرر هنر |
(فردوسی، 1377: 456)
به کجا خواندندیش یزدان سرای پرستشگهی بود وفرخونده جای
(همان: 1227)
همه نیکوییها ز یزدان شناخت خرد جست و با مرد دانا بساخت
(همان: 998)
پس آنگاه، خلقت وآفرینش امشاسپندان، اهورامزدا در کارگاه هستی و خلقت ایزدان پرداخت، باید بدانیم که تعداد ایزدان بسیار زیاد است. و هرکدام با بخش و یا عنصری از طبیعت تنگاتنگ پیوند و همبستگی دارند. اما مطلب قابلفهم و درنگ آن است که در آیین اسلامی هیچ زمان از ایزدان سخنی در میان نیامده است. دلیل آن این است که در دین مبارک اسلام خدا یکی است و جز او نیست؛ ولی اخوان از منظر و دیدگاه اساطیری خویش در اشعارش از ایزدانی سخن میگوید که دیرزمانی تکیه بر اریکۀ ذهن و اندیشۀ ایرانی زده بودند و بر همین محور و بینشمندی در توصیف طبیعت آورده است.
اخوان در تراوشات فکریش و نیّتمندی و خلجانهای اندیشگی خود یکچشم نوازی برجسته به این بخش اساطیر دارد و دلیل آن این است که در «قصة شهر سنگستان» با فضاآفرینی اسطورهای و الهامگیری از سرنمونهای کهنالگوی ممتاز و شاخص و مشترک ذهنی بشر بهآفرینش دستزده است و از این مقدسان بیمرگ، به امشاسپندان میپردازد.
«پسازاین کوه تشنه درهای ژرف است / در او نزدیک غاری تارو تنها چشمهای روشن / ازاینجا تا کنار چشمه راهی نیست / چنین باید که شهزاده در آن چشمه بشوید تن / غبار قرنها دلمردگی از خویش بزداید / اهورا و ایزدان و امشاسپندان را / سراشان با سرود سالخورد نغز بستاند». (اخوان، 1370: 22) «اهورا و ایزدان و امشاسپندان را / سزاشان با سرود سالخورد نغز بستاید / پسازآن هفت ریگ از ریگهای چشمه دارد.» (همان: 22)
«گردون بسان نطع مرصع بود / هر گوهریش آیتی از ذات ایزدی/ آفاق خیره بود به من، تا چه میکنم / من در سپهر خیره به آیات سرمدی / بگریختم / بهسوی شما میگریختم
بگریختم، بهسوی شما آمدم / شما / ای ساقیان سرخوش میخانه الست /ای لولیان مست بهایان کرده پشت، به خیام کرده رو / آیا اجازه هست؟» (همان: 22)
به نام و باد هفت امشاسپندان دردهان چاه اندازد / ازو جوشید خواهد آب / و خواهد گشت شیرین چشمهای جوشان (همان: 23)
عدد هفت
عدد هفت ضمن مقدّس بودن در هفتخوان رستم، هفتخوان اسفندیار بسیار عالی رونمایی میشود. هفتخوان رستم یا هفتخان رستم نام نبردهای هفتگانه در شاهنامه فردوسی هست که رستم پسر زال آنها را به انجام رساند. هفتخوان رستم شامل نبردهایی میشود که رستم برای نجات کیکاووس شاه ایران که اسیر دیو سپید بود، انجام داد. در آغاز حکومت دیوها به فرماندهی دیو سپید در سرزمین مازندران مقیم بودند. ضمن پرداختن به عدد هفتدر شاهنامه، جا دارد است به دو شاعر سترگ اشاره کنیم یعنی عطار و نظامی:
گفت مارا هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی درگه است
(عطار، 1380: 180)
چونکه بهرام شد نشاطپرست دیده در نقش هفتپیکر بست
(نظامی: 180)
و چه زیباشناسانه عدد هفتدر آثار عطار و هفتپیکر نظامی نقش نمایی میکند. و با یک باریکبینی چه زیباشناسانه اخوان از عدد هفت و هشت در اشعارش بهرهوری میکند.
«پسازآن هفت ریگ از ریگهای چشمه بردارد / در آن نزدیکها چاهی است / کنارش آذری افزود و او را نمازی گرم بگذارد / پس آنگه هفت ریگش را / به نام و یاد هفت امشاسپندان دردهان چاه اندازد.» (اخوان، 1371: 177)
خوان هشتم و آدمک
آه... پهلوان کشتن دیو سپید، آنگاه / دید چون دیو سیاهی، غم / کز برایش پهلوانِ ناشناسی بود تا آن دَم ـ پنجه افکنده ست درجانش
(اخوان، 1368: 80)
آری اکنون تهمتن با رخشِ غیرتمند / پهلوانِ هفتخوان، اکنون / طعمة دام و دهانِ خوان هشتم بود / و میاندیشید / که نبایستی بگوید هیچ / بسکه بیشرمانه و پست سست این تزویر / چشم را باید ببندد تا نبیند هیچ.
(اخوان، 1368: 9 ـ 78)
اهورامزدا
به نام خداوند جان و خرد |
| کزین برتر اندیشه برنگذرد |
(فردوسی، 1377: 1)
خـــرد بر فروز در دل و بشتاب با دل روشن بهسوی عالم روشن
(ناصرخسرو، 1363: 34)
توشه تو علم و طاعت است در این راه سفرة دل را به دین دو توشه به پا کن
(همان: 13)
«در آیین زردشت، اهورامزداآفریننده و خالق کل جهان و تنها خدایی است که قابلپرستش و احترام است، در گاثاها از خداوند یکتا، خردِ کل جهان وآفرینندة بیهمتا، با عناوینی چون اهورامزدا، مزدا اهورا، اهورمزد، مزدا و اهورا یاد میشود. اهورامزدا به نظر میرسد ترکیب نهایی و پذیرفتهشدهی دو نام اهورا و مزدا که دو خدای پیشین بودند، معنای این دو نام را "سرور دانا" دانستهاند.» (رضی، 1380: 91)
اخوان با اهورا یک جامعهشناسی خودمانی دارد و شخصیت و نقشآفرینی او را درآفرینش کلّ جهان و بهطور اختصار زمین و آسمان اینگونه معرفی میکند.
«زتو میپرسمای مزدا اهورا / ای اهورامزد / نگهدار سپهر پیر در بالا / بکرداری که سوی شیب این پایین نمیافتد / و از آن واژگون پر غژم خمش حبهای بیرون نمیریزد / نگهدار زمین» (اخوان، 1370: 75)
در قاموس و دیدگاه شاعر تمام پاکیها و روشنایی و سفید پاکی را چه زیباشناسانه از شاهنامه وام میگیرد. و به پردازش این تفکّر بلند ایرانی و عرفانی میپردازد.
«ریا و رشوه نفریبد اهورایِ مرا آری/ خدای زیرکِ بیاعتنای دیگری دارم» (اخوان، 1368: 21)
و بر این اصلی باورمند و اعتقاد پذیر است که او هرگز فریب مکر و حیله ریا و رشوه نمیخورد، چراکه: «درین صبحِ اهورائی / سپهر ژرفِ روشن، خاطری آسوده را ماند / و شهر خیسِ خوابآلود / خمیده زیرِ آوارِ گناهان، چنبری فرسوده را ماند.» (همان: 98)
در خلوتنشینی و شبزندهداری و شب پایی شاعر شب اهورایی با تمام وجودش تبلور خاص دارد.
«امشب دگر به نام صدا میزنم ترا / نام ترا به هر که میرسد میدهم نشان: / «آنجا نگاه کن» / نام ترا به شادی آواز میکنم / امشب بهسوی قدس اهورائی / پرواز میکنم.» (اخوان، 1370: 60)
بهشت، برزخ، دوزخ
یکی بوستان بد در اندر بهشت به بالای او سرو دهقان نکشت
(فردوسی، 1377: 179)
همه سوی دوزخ نهادید روی سیر دید دلها به گفتار اوی
(همان: 23)
«روشن چو چشم دختر من، پاک چون بهشت.» (اخوان، 1381: 90)
«چه گوید، با که گوید، آه / کز آن پرواز بیحاصل درین دیوانة مسموم / چو دوزخ ششجهت را چار عنصر آتش و آتش / همه پرهای پاکش سوخت.» (اخوان، 1381: 148)
«ما چون دو دریچه، روبروی هم / آگاه زهر بگومگوی هم / هرروز سلام و پرسش خنده / هرروز قرار روز آینده / عمر آینهی بهشت.» (اخوان، 1363: 53)
«بیهوا تصویر تاری، کاردستی کور/دوزخ اما سرد/ وز بهشت آرزوها دور.» (اخوان، 1368: 243)
زرتشت
پسین زردهشت پیغمبرش گفت کزو دین ایزد نشاید نهفت
(فردوسی: 1377: 647)
بیامد یکی مزدک به نام سخن گوی بادانش ورای و کام
(همان: 1039)
فروماندمانی مان سخن به گفتار موبد ز دین کهن
(همان: 919)
«این شکسته چنگ بیقانون /... / گاه گویی خواب میبیند / خویش را در بارگاه پرفروغ مهر / طرفه چشم اندازه شاد و شاهد زردشت یا پریزادی چمان سرمست / در چمنزاران پاک و روشن مهتاب میبیند.» (اخوان، 1363: 79)
زمان پادشاهی گشتاسپ مصادف با ظهور زردشت پیامبر و پیامرسان«دین بهی» در ایران باستان است. مزدک نیز یکی از افراد بلندپایۀ دین زردشت و یکی از کنشگران مذهبی بود و باور او تلفیقی از آموزههای زردشت و مانی است.
«به جان پاک پیغمبر باستانت / که پیری ست روشن نگر دوست دارم / گرانمایه زردشت را من فزونتر / زهر پیر و پیغامبر دوست دارم / بشر بهتر از او ندید و نبیند / من آن بهترین از بشردوست دارم» (اخوان، 1368: 225)
مزدُشت
«بهین آزادگر «مزدشت» میوۀ مزدک و زردشت / که عالم را زپیغامش رهایی دیگری دارم.» (اخوان، 1368: 22)
در این شعر اخوان پیوندی بسیار زیبا بین مزدک و زردشت ایجاد کرده است.
نتیجه
مهدی اخوان ثالث با برداشتی خاص از تاریخ ایران باستان و شاهنامه فردوسی در حماسه و اسطوره و روایات اسطورهای، آنها را با ذهن و زبان بازسازی میکند. هر از گاهی از عطار، مولوی، سعدی و حافظ در عشق و عرفان و نظامی در بزم و از ناصرخسرو و اقبال و نیما در بیدارگری و از سهروردی در پیوند حکمت و عرفان یا اسطورههای ایران باستان با ادبیات مخصوص خودش به طرز زیبایی به روایت اسطورهها میپردازد. اخوان زیباشناسی خودش را با نگاهی به اسطوره پردازی فردوسی دارد و بیشتر از فردوسی متاثر شده است. اخوان اسطوره و حماسه را بیشتر به تبعیت از فردوسی با ذهن و زبان خود با ریتمها و عروض آهنگین شعر نو و معاصر با چینش زیبایی در کلام خود چنان به سمط و رشته میکشد، که بلاغتش در اسطوره پردازی و حماسهسازی جان و روح مخاطب را با خود همراه میکند. تا حدی که کلام و سخن او با جان و دل انسان ارتباط برقرار میکند. وقتی از زمستان میگوید خواننده با سخن او احساس سرمای دیجور دی میکند و از اختناق عصر در حیرت فرو میرود، یا وقتی از چاه شغاد میگوید، گویی خوانندۀ خوان هشتم با قهرمان وفادار شاهنامه در چاه مکر نابرادری گرفتارشده است. این انتقال مفاهیم و تجسّم وقایع اسطورهها و حماسهها در ذهن مخاطب، هنری کمنظیر است که از عهدۀ بزرگانی چون فردوسی در شعر کلاسیک و اخوان در شعر معاصر و امثال آنها در مفاهیم دیگر برمیآید. به همین جهت خودبزرگبینان زمان اشعار آنها را نه در عهد فردوسی؛ و در نه عصر اخوان برنمیتابند و به آزار در پوستینشان افتند و این جاذبۀ هنری آنچنان زیبا در دل و جان دوستداران فرهنگ ایرانزمین نقش بسته است که زدودن آن از آیینۀ سینۀ تاریخ غیرممکن مینماید.
منابع
1ـ قرآن کریم
2ـ اخوان ثالث، مهدی. آخر شاهنامه. تهران: انتشارات مروارید، 1363.
3ـ. از این اوستا. تهران: انتشارات مروارید، 1370.
4ـ. از این اوستا. تهران: انتشارات مروارید، 1379.
5ـ. تراای کهن بوم و بر دوست دارم. تهران: انتشارات مروارید، 1368.
6ـ. در حیات کوچک پاییز، در زندان. تهران: انتشارات بزرگمهر، 1374.
7 ـ. در حیاط کوچک پاییز در زندان زندگی میگوید: اما باید زیست... دوزخ، اما سرد، تهران: انتشارات بزرگمهر، 1368.
8 ـ. زمستان. تهران: انتشارات مروارید، 1381.
9 ـ اسماعیلپور مطلق، ابوالقاسم؛ اولاد، فروغ. اسطوره و نماد در ادبیات و هنر، گفتوگوی با جلال ستاری. تهران: نشر چشمه، 1379.
10ـ اشرفزاده، رضا. تجلی رمز و روایت در شعر عطار نیشابوری. تهران: انتشارات اساطیر، 1373.
11ـ الیاده، میرچا. اسطوره، رؤیا، راز. ترجمۀ رؤیا منجّم. تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اوّل، 1374.
12ـ پورنامداریان، تقی. رمز و داستانهای رمزی در ادب فارسی؛ تحلیلی از داستانهای عرفانی، فلسفی ابنسینا و سهروردی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383.
13ـ حافظ، شمسالدین محمد. دیوان حافظ، به تصحیح خلیل خطیب رهبر، تهران: انتشارات صفی علیشاه، 1369.
14ـ حقوقی، محمد. شعر زمان ما، اشعار اخوان ثالث. تهران: انتشارات نگاه، 1371.
15ـ ـــــــــــــ .. شعر زمان ما (2)، اشعار اخوان ثالث. تهران: انتشارات نگاه، 1370.
16ـ خاقانی، افضل الدین بدیل. دیوان، تصحیح ضیاءالدین سجادی. تهران: نشر زوار، 1363
17ـ دریابندری، نجف. افسانۀ اسطوره. تهران: نشر کارنامه، 1379.
18ـ رضی، هاشم. زرتشت، پیامبر ایران باستان. تهران: نشر بهجت، 1380.
19ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا. با چراغ و آیینه در جستجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران. تهران: انتشارات سخن، 1391.
20ـ ـــــــــــــــــــــــ . حالات و مقامات م. امید. تهران: انتشارات سخن، 1391.
21ـ شمیسا، سیروس. انواع ادبی. تهران: نشر فردوس، 1383.
22ـ. اساطیر و اساطیروارهها. تهران: انتشارات هرمس، 1400.
23ـ عطار، فریدالدین. منطقالطیر، (مقامات طیور)، تصحیح تقی پور نامداریان. تهران: انتشارات فرهنگی، 1365.
24ـ فتوحی، محمود. بلاغت تصویر، تهران: انتشارات سخن، 1385.
25ـ فردوسی، ابوالقاسم. شاهنامة فردوسی، تصحیح سعید حمیدیان. تهران: نشر قطره، 1377.
26ـ فولادوند، عزتالله. از چهرههای معاصر (اخوان ثالث، شاملو، سپهری، شفیعی کدکنی و...). تهران: انتشارات سخن، 1378.
27ـ کاخی، مرتضی. صدای حیرت بیدار. تهران: نشر زمستان، 1370.
28ـ کاسیرر، ارنست. زبان و اسطوره، ترجمۀ محسن ثلاثی. تهران: نشر نقره، 1367.
29ـ کزازی، میر جلالالدین. رؤیا، حماسه، اسطوره. تهران، نشر مرکز، 1376.
30ـ گورین، ویلفرد، ال و دیگران. راهنمایی و رویکردهای نقد ادبی، ترجمۀ زهرا میهنخواه. تهران: انتشارات اطلاعات، 1370.
31ـ مکاریک، ابرناریما. دانشنامۀ نظریههای ادبی معاصر، مترجمان مهران نبوی. محمد نبوی. تهران: انتشارات آگاه، 1384.
32ـ مولوی، جلالالدین محمد. مثنوی، به کوشش رینولد نیلکسون، با مقدمۀ محمد عباسی. تهران: طلوع، 1377.
33ـ ناصرخسرو. گزیدۀ اشعار ناصرخسرو، انتخاب و شرح جعفر شعار، تهران: مطبوعات علمی، 1363.
34ـ نظامی گنجوی. هفتپیکر نظامی گنجوی، (متن علمی و انتقادی) به تصحیح برات زنجانی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1380.
35ـ ــــــــــــــ . خسرو و شیرین، تصحیح وحید دستگردی. تهران: انتشارات علمی، بی تا.
36ـ هینلز، جان. شناخت اساطیر ایران، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی. تهران: کتابسرای بابل، 1368.
Aesthetic aspects of myth
In the mind and language of Mehdi Akhavan Sales "M- Omid"
Mohsen Ghorbanzadeh5, Mohammad Reza Shad Manamen Ph.D6*
Mehdi Mahouzi Ph.D7, Hossein Arian Ph.D8
Abstract
The Third Brotherhood, with an understanding of the history of ancient Iran and Ferdowsi's Shahnameh in epics, myths and mythical narrations, reconstructs with its mind and language, and sometimes from Nezami in Bazm and from Attar and Rumi, Saadi and Hafez in love and mysticism and from Naser Khosrow and Iqbal and Nima in Awakening and Shahabuddin Suhrawardi in connection with wisdom and mysticism or myths of ancient Iran with his own literature beautifully narrates the myths. Using the works of the Brotherhood and other sources, we came to the conclusion that the most important goal of the Brotherhood in its works has been to awaken the sections of society. The main question of the research has been answered: what is the place of "aesthetics" in the mythology of the poems, mind and language of the Brotherhood? We have reached this conclusion. The Brotherhood has been more influenced by the Shahnameh of Ferdowsi in the ancient history of Iran. But there is a subtle and fundamental difference with the idea of 'pure Ferdowsi', in which Ferdowsi quotes myths but does not interfere with his firm belief. Be....
Keywords: Myth, Aesthetics, Brotherhood, Ferdowsi, Mind and Language.
[1] 1. دانشجوی دکتری، گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
[2] Email: m.gorban32@gmail.com
2. استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران. (نویسنده مسؤول)
[3] Email: Mr.shadmanamin@gmail.com
3. استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
[4] Email: mahoozi.mehdi1314@gmail.com
4. دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
Email: Arian.amir.20@yahoo.com
تاریخ ارسال: 24/03/1401 | تاریخ پذیرش: 16/06/1401 |
[5] . PhD student, Department of Persian Language and Literature, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran.
Email: m.gorban32@gmail.com
[6] . Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran. (Author)
Email: Mr.shadmanamin@gmail.com
[7] . Professor of the Department of Persian Language and Literature, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran.
Email: mahoozi.mehdi1314@gmail.com
[8] . Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran.
Email: Arian.amir.20@yahoo. com