بررسی تاثیر سیاست خاورمیانه ای امریکا در دوره ترامپ بر روند و ساختار اتحادها و ائتلاف ها در خاورمیانه
محورهای موضوعی : جغرافیای سیاسی
1 - علوم سیاسی دانشگاه ازاد تهران مرکز
ایران نهران
کلید واژه: ایالات متحده, ترامپ, اتحاد و ائتلاف, سیاست خارجی, قدرت, امنیت.,
چکیده مقاله :
بررسی تاریخی رویدادها و روندهای اتحادها و ائتلافها خاورمیانه از گذشته تا به امروز، نشان می دهد که هیچ موقع، مدت زمان دوستی ها و دشمنی ها در این منطقه به این کوتاهی نبوده است؛ از همین رو خاورمیانه قدم به دوران جدید ابهام گذاشته است؛ دورانی که حداقل همکاری و ائتلاف و نزدیکی منافع کشورها در آن مشاهده می شود. دراینراستا، قدرتهای منطقهای بیش از سایر بازیگران منطقهای در شکل گیری این قاعده سهیم و بر روند سیاستهای ایالات متحده تاثیر گذار بودهاند. در همین راستا، هدف اصلی آن است که به تحلیل نظری ماهیت تغییر روند این اتحاد و ائتلافهای منطقه ای (خصوصاً در دوره ریاست جمهوری ترامپ)بپردازد؛ و با طرح پرسش اصلی که سیاست خاورمیانه ای آمریکا در دوره ترامپ چه تاثیری بر روند و ساختار اتحادها و ائتلاف ها در خاورداشته است؟ سیاست خاورمیانه ای ترامپ متاثر از راهبردهای کلان سیاست خارجی آمریکا که مبتنی بر شعار “اول آمریکا” بود، روند و ساختار اتحادها و ائتلاف ها در خاورمیانه را بر مبنای تقویت ائتلاف میان اعراب و اسرائیل، تشدید رقابت ها و منازعات سیاسی میان اعراب و ایران، جلوگیری از اجرای و گسترش نوعثمانی گری در خاورمیانه و شکل گیری ائتلاف منطقه ای حول قدرت نرم آمریکا، دچار تغییر کرد؛ در همین راستا پژوهش در فرآیند مطالعات خود با گردآوری دادههای لازم به بررسی، تجزیه و تحلیل روابط دادههای مزبور میپردازد، تا با ارائه پیشنهادها، ماهیت نظری، راهبردی و عملیاتی آن نیز ملموستر باشد.
The historical review of the events and trends of alliances and coalitions in the Middle East from the past to the present shows that the duration of friendships and enmities in this region has never been so short; Therefore, the Middle East has entered a "new era of uncertainty"; An era in which minimum cooperation and alliance and closeness of interests of countries are observed. In this regard, regional powers have contributed more than other regional actors in the formation of this rule and influenced the US policy process. In this regard, its main goal is to theoretically analyze the nature of the changing process of this alliance and regional coalitions (especially during Trump's presidency); And by raising the main question, what is the impact of America's Middle East policy in the Trump era on the process and structure of alliances and coalitions in the East? Trump's Middle East policy is influenced by the grand strategies of American foreign policy, which was based on the motto "America first", the process and structure of alliances and coalitions in the Middle East based on strengthening the alliance between Arabs and Israel, and intensifying political conflicts and competitions between Arabs and Iran. , preventing the implementation and expansion of Ottomanism in the Middle East and the formation of a regional coalition around the soft power of the United States changed; In this regard, the research in its study process collects the necessary data, examines and analyzes the relationships of the said data, so that its theoretical, strategic and operational nature is more tangible by presenting suggestions.
1
فصلنامه جغرافیایی سرزمین، علمی – پژوهشی، سال بیستم و یکم، شماره 82، تابستان 1403
بررسی تاثیر سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره ترامپ بر روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه1
شهریار بیان2*، علیرضا سلطانی3، سیدعلی طباطبایی4
2. دانشجوی دکترای گروه روابط بینالملل، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
3. مسئول مکاتبات، گروه روابط بینالملل، واحد تهران مرکز، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
4. گروه روابط بینالملل، واحد تهران مرکز، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
تاریخ دریافت مقاله: 09/06/1399 تاریخ پذیرش مقاله: 30/10/1399
چکيده
تاریخچه رویدادها و روندهای اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه نشان میدهد که دوستیها و دشمنیها در این منطقه همیشه در حال تغییر بودهاند. خاورمیانه، وارد "دوران جدید ابهام" شده است، که در آن حداقل همکاری، ائتلاف و نزدیکی منافع کشورها قابل مشاهده است. قدرتهای منطقهای در شکلگیری این قاعده بسیار تأثیرگذار بودهاند و در دوران ریاست جمهوری ترامپ نقش مهمی در تغییرات سیاستهای آمریکا در این زمینه ایفا کردهاند. این مقاله به بررسی تأثیر سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره ترامپ بر روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه میپردازد. پرسش اصلی که سیاست خاورمیانه ای آمریکا در دوره ترامپ چه تاثیری بر روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه داشته است؟ سیاستهای خاورمیانهای ترامپ، با تأثیرات شعار "اول آمریکا"، منجر به تقویت ائتلاف میان اعراب و اسرائیل، تشدید رقابتها و منازعات سیاسی میان اعراب و ایران، جلوگیری از اجرای و گسترش نوعثمانیگری در خاورمیانه و شکلگیری ائتلاف منطقهای حول قدرت نرم آمریکا شد. این تحقیق از رویکرد نظری ائتلاف و اتحاد "راجر دینگمن" استفاده میکند و با توجه به رویکرد توصیفی - تحلیلی و مطالعه موردی، از منابع تاریخی و سیاسی به عنوان اطلاعات اصلی استفاده مینماید. هدف نهایی این تحقیق، ارزیابی تحولات اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه به ویژه در دوره ترامپ با تأکید بر تأثیرات آن بر سیاستهای خاورمیانهای آمریکا است. این مقاله با جمعآوری دادههای مورد نیاز، تحلیل و تفسیر روابط دادهها را بررسی کرده و ماهیت نظری، و راهبردهای عملی، تاثیرات این تحولات را بر سیاستهای خاورمیانهای آمریکا بررسی نماید.
کليد واژهها: ایالات متحده، ترامپ، اتحاد و ائتلاف، سیاست خارجی، قدرت، امنیت.
مقدمه
خاورمیانه در سالهای اخیر، به ویژه از سال 2016 که ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده شد؛ حوادث، بازیگران، جنبشها و تحرکات سیاسی، نظامی زیادی تجربه نموده و در این میان عوامل بسیاری باعث فروپاشی نظم منطقه شده است. اما مسئله ای که بیش از هر چیز دیگری خودنمایی میکند این که مرز بین دوستان و دشمنان در خاورمیانه به طرز شگفت آوری کوتاه شده است. تحلیل تاریخی وقایع و روند ائتلافها و ائتلافها در خاورمیانه از گذشته تا امروز نشان می دهد که دوره دوستی و دشمنی در این منطقه هرگز به این کوتاهی نبوده است؛ همانطور که قبلاً، اتحادها و ائتلافها حداقل یک دهه دوام می آوردند. اما امروزه این مدت به حدود دو یا سه سال و گاهی به چند ماه کاهش یافته است. این موضوع به طور فزاینده ای با بی ثباتی یا تغییر سیاستها، تضادها، مواضع و همکاری، یعنی «عدم اطمینان» مشخص میشود. بنابراین ائتلافها یا مواضع منطقهای در درجه اول ماهیت مقوله ای دارند و بخشی از تصمیمات سیاسی و راهبردی قدرتهای جهانی مانند آمریکا و قدرتهای منطقهای مانند عربستان سعودی، ترکیه و غیره در این چند سال تغییر کرده است. بنابراین خاورمیانه وارد «دوران جدیدی از عدم قطعیت» شده دورانی که حداقل همکاری و اتحاد و پایبندی به نزدیکی منافع ملتها از این نظر، قدرتهای منطقهای بیش از سایر بازیگران منطقهای در شکلدهی حاکمیت و تأثیرگذاری بر روند سیاست ایالات متحده مشارکت داشتهاند. خاورمیانه و شمال آفریقا در حال تجربه روزگاری سیال هست؛ در این میان، بر اساس تئوری رئالیسم تهاجمی، حضور قدرت نظامی و سیاسی آمریکا در منطقه با تداوم هژمونی قدرت از گذشته تا امروز سازگار است. که هدف آن مقابله با تهدیدهای بازیگران متخاصم و گروههای تروریستی افراطی و سایر بازیگران مانند ایران است. در واقع، بعد از پایان جنگ سرد، بازیگری مانند ایالات متحده سیاست خارجی خود را بر اعمال قدرت سلطه جویانه تر استوار کرده است(امامزاده فرد،1391)؛ هدف از اتخاذ این استراتژی، ایجاد یک اقتصاد باز بین المللی بر اساس اصل لیبرالیسم با ساختار عملیاتی و اجرایی بر پایه سازمانهای بین المللی قدرتمند بود. بنابراین، سعی کرد جهان را براساس اهداف هژمونیک نقشه راه خود طراحی نماید؛ طرفداران این سیاست به طور گسترده در سیاست خارجی آمریکا بر این باور راسخ هستند که جهان را صلحآمیزتر میکند و به موضوعات دوگانه اشاعه سلاحهای هستهای و تروریسم میپردازد. این روند نقض حقوق بشر را کاهش می دهد و از دموکراسیهای لیبرال در برابر تهدیدات داخلی محافظت میکند. از سوی دیگر، نهادگرایان لیبرال استدلال نظری و فلسفی میکنند که دولتهایی که به سازمانهای بینالمللی میپیوندند، به دلیل پیروی از قوانین سازمانهای بینالمللی، احتمال همکاری بیشتری دارند. از زمان جنگ سرد تا اضمحلال اتحاد جماهیر در سال 1991، آمریکا در جایگاه مناسب و ایده آلی برای دفاع از ایدههای لیبرال قرار داشت. از سوی دیگر، تا زمان روی کار آمدن ترامپ، آمریکا سیاست خارجی بلندپروازانه ای را برای هژمون فراگیر لیبرالیسم در جهان به ویژه در خاورمیانه دنبال می نمود. با این حال، از آنجایی که خاورمیانه یکی از مناطق ژئواکونومیک، ژئواستراتژیک و ژئوفرهنگی جهان است، این ویژگیها این منطقه را در مقایسه با سایر مناطق جهان از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردار نموده است.
ویور به همراه بری بوزان منطقه خاورمیانه را یک مجموعه ساختار امنیتی منطقهای با سه زیر شاخه اصلی مجدد بیان نموده اند؛ زیر شاخه مغرب از جمله کشورهای شمال آفریقا (لیبی، تونس و الجزایر)، زیر شاخه شامات که بازیگران اصلی آن اسرائیل، سوریه و مصر هستند و در نهایت زیر شاخه خلیج فارس شامل کشورهای عضو خلیج فارس در شورای همکاری ایران و عراق است. یکی از مهم ترین مسائل خاورمیانه، تشکیل ائتلافها و اتحادهای منطقهای، ائتلافها و اتحادها، یعنی ارتباط میان دولتهاست که هم در سطح درون منطقهای، هم در سطح بین دولتی و هم در سطح بین منطقهای و فرامنطقهای با بازیگران دارای پتانسیل برقرار میشود (اسدی،1397). در این راستا، هدف اصلي آن است که به تحليل نظری ماهيت تغییر روند اين اتحاد و ائتلافهاي منطقه اي (خصوصاً در دوره ریاست جمهوری ترامپ) بپردازد؛ و با طرح پرسش اصلی که سیاست خاورمیانه ای آمریکا در دوره ترامپ چه تاثیری بر روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه داشته است؟ سیاست خاورمیانه ای ترامپ متاثر از راهبردهای کلان سیاست خارجی آمریکا که مبتنی بر شعار “اول آمریکا” بود، روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه را بر مبنای تقویت ائتلاف میان اعراب و اسرائیل، تشدید رقابتها و منازعات سیاسی میان اعراب و ایران، جلوگیری از اجرای و گسترش نوعثمانی گری در خاورمیانه و شکل گیری ائتلاف منطقهای حول قدرت نرم آمریکا، دچار تغییر کرد؛ در همین راستا پژوهش در فرآیند مطالعات خود با گردآوری دادههای لازم به بررسی، تجزیه و تحلیل روابط دادههای مزبور میپردازد، تا با ارائه پیشنهادها، ماهیت نظری، راهبردی و عملیاتی آن نیز ملموستر باشد.
بحث نظری
ائتلاف و اتحاد زمینه خاصی از همکاری سیاسی بین المللی است که با اجماع و وحدت متفاوت است. با این حال، این اصطلاحات در ادبیات روابط بین الملل به جای یکدیگر استفاده میشوند که اشتباه هست؛ "راجر دینگمن" در مقاله «نظریهها و روشهای سیاست ائتلافی» سعی نموده است بین این نظریه ائتلاف و اتحاد از نظر گستره تمایز قائل شود. براساس دیدگاه وی، چرا دولتها تصمیم به ائتلاف گرفتند؟ دو مثال اصلی در این فرآیند وجود دارد که میتوان آنها را کاربردی و مثال زد (بیلیس و اسمیت،1389). در چارچوب مدل پراگماتیک، نظریههای قدرت (منافع قدرت) بیان میکنند که دولتها برای افزایش قدرت یا منافع، ائتلافهای موضوعی تشکیل می دهند.
"دینگمن" اظهار داشته است که دولتها به دلیل افزایش قدرت یا منافع، به ائتلافهای موضوعی میپیوندند. سپس چهار نظریه مختلف برای توضیح تشکیل ائتلافها معرفی شدند. این نظریهها شامل موازنه تهدیدات، ائتلافسازی، موازنه همهجانبه قدرت، و تعادل تهدیدها هستند .در تحلیل نظریها، اهمیت توزیع تهدیدات و ارتباط میان توازن قدرت و تشکیل ائتلافها مورد بررسی قرار گرفت. نظریه موازنه تهدیدات توجه به تهدیدات مشترک دولتها دارد، در حالی که نظریه تعادل تهدیدها به توزیع تهدیدها در سطح جهانی تأکید دارد. همچنین، اهمیت ارتباط میان امتیازات و تشکیل ائتلافها از طریق نظریه ائتلافسازی بیان شده و تعدادی از عوامل مؤثر بر تشکیل این ائتلافها به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. به تعبیر دیگر مشخص شده که تشکیل اتحادها و ائتلافها در سیاست بینالملل به میزان قابل توجهی به عوامل مختلفی از جمله توازن قدرت، توزیع تهدیدات، و امتیازات مرتبط است. این تحلیل مفهومی از تشکیل ائتلافها و اتحادها در سیاست بینالملل را به طور جامع تر نگاهی میاندازد و امکان درک بهتری از مکانیسمها و رفتارهای دولتها در محیط بینالمللی فراهم میکند.
در این بستر و زمینه، 4نظریه، یعنی نظریه موازنه تهدیدات، نظریه ائتلاف سازی، نظریه موازنه همهجانبه موازنه قدرت، قابل تشخیص و شناسایی است. به عنوان مثال تأکید اصلی در نظریه موازنه قوا بر نظام بینالملل است، به گونهای که انگیزه رفتار دولت (در قالب همکاری ائتلافی یا اتحاد) عمدتاً از ساختار، توزیع قدرت و وضعیت روابط بین ملتها ناشی میشود. سیستم بین المللی همانطور که مورگنتا بیان کرد، اتحادها "بر اساس مصلحت شکل می گیرند، نه اصول". به عبارت دیگر، کشورها قدرت و نیروهای خود را برای دستیابی به تواناییهای لازم برای دستیابی به اهداف سیاست خارجی خود ترکیب میکنند. یکی از مهم ترین انگیزههای ایجاد اتحاد، جلوگیری از کسب موقعیت مسلط یک کشور یا گروهی از کشورهاست(دویچ،1382). بنابراین، نظریه موازنه قدرت، انگیزههای تشکیل اتحادها را در درون ویژگیهای نظام بینالملل (منطقهای یا جهانی) و موقعیتها (مانند تهدید توازن قوا، توزیع قدرت، و غیره) قرار میدهد. به این ترتیب ائتلاف و اتحاد ربطی به ویژگیهای ملی کشورها ندارد و با نظام بین الملل پیوند بیشتری دارد.
بنابراین، از دیدگاه طرفداران نظریه موازنه قدرت، هرگونه کوشش برای برهم زدن توازن قدرت جهانی یا منطقهای منجر به اتحاد علیه آن میشود. نظریه موازنه تهدیدات والت، نظریه توازن قدرت را تغییر می دهد. او نشان می دهد که دولتها علیه بازیگرانی که منشأ بزرگترین تهدید هستند متحد میشوند. این در حالی که لازم نیست دولت یا بازیگران آینده قوی ترین دولتها باشند. نظریه موازنه تهدیدها، برخلاف نظریه موازنه قوا، تنها به مشکل ظرفیت نمی پردازد. به عبارت دیگر، سطح تهدید یک دولت برای دولت دیگر، علاوه بر قدرت، تحت تأثیر نزدیکی جغرافیایی، قابلیتهای تهاجمی و نیات درک شده قرار میگیرد. از دیدگاه والت، نظریه موازنه تهدیدها جایگزین نظریه موازنه قوا نمیشود، بلکه قدرت توضیحی آن را افزایش می دهد. براساس این نظریه، دولتهایی که با تهدید مستقیم روبرو هستند، میتوانند با اتحاد با یکدیگر، آن را متعادل کنند (چرنوف،1395). در حالی که در نظریه موازنه قدرت، توزیع قابلیتها بر اساس جمعیت، داراییها و قدرت نظامی، ظرفیت اقتصادی و انسجام اجتماعی و غیره حائز اهمیت است، در نظریه موازنه تهدید، توزیع تهدید شامل قابلیتها، مجاورت جغرافیایی، قدرت تهاجمی است و مقاصد و نیات در شکل گیری اتحاد مهم است. بنابراین، نظریه تعادل تهدید بر توزیع تهدیدها در یک سیستم جهانی (منطقهای و یا جهانی) تأکید دارد. براساس این نظریه، بازیگرانی که در نظام بین الملل با تهدید یا تهدید مشترک علیه آن مواجه هستند، متحد میشوند. بنابراین، وقتی اتحادها را مطالعه می کنید، باید به دنبال دشمن مشترک باشید. نظریه تعادل جهانی که به کاستیهای نظریههای موازنه قوا و موازنه تهدیدها اشاره دارد که عمدتاً به منشأ فرصتها یا تهدیدهای خارج از مرزهای یک دولت میپردازد، معتقد که به ویژه در جهان سوم، منبع تهدید در داخل یک کشور است. بنابراین در این نظریه علاوه بر تهدیدهای خارجی، به تهدیدات درون حکومتی نیز توجه شده است. بنابراین برخی از اتحادها صرفاً به دلیل وجود تهدید داخلی برای جهان سوم شکل می گیرد و از این رو دولتهای جهان سوم برای حفظ قدرت خود سعی در ایجاد اتحاد با سایر دولتها دارای قدرت دارند. علاوه بر این، نظریه تعادل جامع معتقد که رهبران جهان سوم "با متحدان خارجی دشمنان داخلی خود سازش میکنند" تا نیروهای خود را بر روی تهدید اصلی ذاتی متمرکز کنند. بنابراین این نظریه به تهدیدهای داخلی و خارجی دولتها به ویژه دولتهای جهان سوم به عنوان منبع اتحاد توجه دارد. نظریه ائتلاف که نشأت گرفته و وام دار نظریه بازیها است (به تعبیری لازم که اشاره شود که عمدتاً یک بازی که در آن بازیکنان زیادی وجود دارد و بازی در نهایت با حاصل جمع صفر است)، اغلب نظریه پردازان بر این اعتقادند که دولتها فقط برای برنده شدن (به دست آوردن مزایا و امتیازات) ائتلاف تشکیل می دهند. به عبارت دیگر، بازیگران نظام بین الملل فقط برای گرفتن امتیازاتی به یکدیگر می پیوندند. اگر ائتلافی با یک یا چند دولت وعده امتیازاتی بدهد، ائتلاف تشکیل میشود. در این صورت، اتحاد فرصتها یا فرصتهایی را برای متحدان ایجاد میکند تا به اهداف خود دست یابند. براساس این نظریه، تشکیل اتحاد منعکس کننده نیازهای رهبران دولت (هر چه اتحاد با دولتهای خارجی نیازهای رهبران را برآورده کند، تمایل به تشکیل اتحاد بیشتر میشود) و نیازهای داخلی عمومی (استراتژی و راهبرد اتحاد یک ملت و یا دولت با نیازهای داخلی خود مرتبط است) مانند نیاز به ثبات یا نیازهای اقتصادی است). همانطور که اشاره شد، برخلاف پارادایم رئالیستی، پارادایم ایده آلیستی نیز سعی در توضیح شکل گیری اتحادها داشت که در چارچوب ساختار نظریه آرمان گرایی، این بحث مطرح میشود که ریشه وحدت را باید در ویژگیهای متحدان بالقوه، به ویژه شباهتهای ایدئولوژیک و فرهنگی و اجتماعی آنها جستجو نمود. براساس این فلسفه، هر چه دو کشور بیشتر شبیه یکدیگر باشند، احتمال ادغام آنها بیشتر است. این پارادایم برخلاف پارادایم رئالیستی است که ریشه اصلی اتحادها را در موازنه قوا یا درک تهدید (خارجی یا داخلی) می داند(نقیب زاده،1383). والت یکی از نظریه پردازان این حوزه موضوعی می باشد که به بررسی تأثیر تعهد ایدئولوژیک بر تشکیل ائتلاف و اتحاد پرداخته است. از نظر او نسبیت ایدئولوژیک عبارت است از «تمایل بازیگرانی در نظام بین الملل با ویژگیهای درونی مشابه به همنشینی با یکدیگر، نه با بازیگرانی که ویژگیهای درونی متفاوتی دارند.» والت چندین نکته را شرح و توضیح می دهد که چرا دولتهای مشابه تمایل بیشتری به ایجاد اتحاد و ائتلاف با یکدیگر دارند. اول، ائتلاف با دولتهای مشابه را میتوان راهی برای حمایت سایر بازیگران نظام بین الملل از اصول سیاسی خود دانست. دوم، دولتهایی که شبیه یکدیگر هستند، کمتر از یکدیگر واهمه دارند، زیرا نمیتوانند باور کنند که دولت خوبی مانند دولت آنها به آنها حمله خواهد کرد. ثالثاً، اتحاد با دولت مشابه میتواند مشروعیت دولت را افزایش دهد، زیرا نشان می دهد که این بازیگر بخشی از یک مجموعه بزرگتر است. و بالاخره چهارم اینکه خود نظریه میتواند تشکیل همکاری و اتحاد را توصیه کند. به طور کلی میتوان گفت که نظریههای تشکیل ائتلافها بر دو نوع هستند که میتوان آنها را به فلسفه پارادایمهای رئالیستی (قدرت) و ایده آلیستی (شباهت ارزشها) تقسیم کرد(هالستی،1385). هر یک از این دو مدل با عوامل مختلفی برای توضیح تشکیل ائتلاف سروکار دارند که تحلیل و بررسی اتحادهای مختلف در عرصه بین المللی میتواند این نظریهها را تقویت یا تضعیف نماید.
پیشینه و ادبیات تحقیق
بررسی پیشینه مطالعه برای توضیح مشکل همیشه ضروری است. از این رو، به دلیل محدودیتها، به برخی از مهم ترین پژوهشهای نوشته شده به اختصار اشاره میشود. هر چند ذکر این نکته ضروری هست که با توجه به موضوع پژوهش و جدید بودن آن تحقیقات قابل ملاحظهای یافت نشده است؛ برهمین اساس چند پژوهش قابل تأمل و مرتبط را بیان نموده تا شناخت نسبت به این موضوع بیشتر شود. نقش و جایگاه خاورمیانه در جهان سیاسی و بینالمللی از سدههای گذشته حائز اهمیت بوده است و در یک دهه اخیر خصوصاً پنج سال گذشته (ریاست جمهوری ترامپ) بیشتر مورد توجه قرار گرفته است تحولات عمیقی که در نظام جهانی و سامان جهانی به وجود آمده است؛ سبب شده که تمام ترکیبهای حاکم تغییر نماید؛ حوادث 11 سپتامبر 2001، حمله آمریکا به عراق و افغانستان، روی کار آمدن اسلامگرایان در ترکیه سکولار، رشد بنیادگرایی و تروریسم، تحولات 2010 خاورمیانه و شمال آفریقا که انقلابهای عربی، انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری ایالات متحده همه نشان از سرعت تحولات در جهان پیرامون و خصوصاً منطقه خاورمیانه دارد. همچنین با توجه به اینکه حوزه موضوع مورد پژوهش دوره ریاست جمهوری ترامپ در ایالات متحده هست و افزون بر این در حوزه منابع آکادمیک بسیار محدود بوده و موضوع پژوهش در حال حاضر جاری هست و سیاستهای ابهامی اتخاذ شده توسط ایالات متحده سبب شده است که منابع محدود باشد. با بررسیهایی که انجام داده کتاب جامع با ادبیات فارسی با عنوان سیاست خارجی ترامپ منتشر نشده است. لیکن آثاری به شکل مقاله یا گزارش نشست موجود هست؛ که به عنوان نمونه میتوان به گزارش نشست پژوهشی مرکز تحقیقات استراتژیک با عنوان ملاحظات راهبردی ایران، ایالات متحده، روسیه و چین در خاورمیانه با تاکید بر بحران سوریه توسط آقای ثقفی عامری صورت گرفته است. از این رو، با توجه به محدودیت منابع، تلاش شده تا از میان آثار مهمی که در این زمینه منتشر شده، انتخاب شود. از آن استفاده کنید. همچنین لازم به ذکر که هنوز تحقیقات علمی جدی در این زمینه به زبان فارسی صورت نگرفته است و اکثر آثار روزنامهنگاری و گزارشی بوده و مبنای مطالعات تحلیلی و علمی ندارند؛ اما برخی از آثار در چارچوب جدول ذیل قابل تأمل هست:
ردیف | نویسنده | سال انتشار | عنوان مقاله/کتاب | خلاصه |
1 | جوزف نای | 2020 | “ نقش اخلاق در پیشبرد سیاست خارجی آمریکا” | "نای" معتقد که: اخلاق را نمیتوان از سیاست خارجی آمریکا جدا کرد، اما برای قضاوت صحیح، آمریکاییها باید یاد بگیرند چگونه از معیارهای اخلاقی استفاده درست کنند. دونالد ترامپ هم از این جریان مستثنی نبوده و سیاست «آمریکا نخست» او برگرفته از یک معیار اخلاقی جدید است که تنها شکل آن تغییر یافته است. نای در بررسی نقش اخلاق در سیاست خارجی روسایجمهوری آمریکا نشان داد که آنها بهطور کامل ازسوی ساختار سیستم محدود نشدند و در واقع تا حدودی قدرت انتخاب داشتند. |
2 | محمدرضا، بیگدلی | 1400 | “ترامپ: پدیده امریکایی، چالش جهانی” | این اثر در پی پاسخ به این مهم است که چرا بیشتر اعضای جامعهی جهانی و حتی برخی متحدان امریکا از راهیابی ترامپ به کاخ سفید ابراز نگرانی میکنند؟ اگرچه دولت ترامپ متغیر اصلی در این پژوهش محسوب میشود ولی برخی ویژگیها و سیاستهای وی به ویژه در حوزهی سیاست خارجی نه تنها در دیگر دولتهای امریکا نیز سابقه تاریخی دارد بلکه ادامهی این نوع سیاستها از طرف ایالات متحده در هر دولت دیگری نیز میتواند آثار به نسبت یکسانی به همراه داشته باشد؛ لذا کاربرد مطالب این پژوهش صرفاً به دورهی ریاست جمهوری ترامپ محدود نمیشود. در این کتاب تلاش شده است تا در قالب چندین فصل به مهمترین پرسشها در مورد ماهیت و چگونگی تأثیر سیاست خارجی دولت ترامپ بر امنیت بینالملل پاسخ داده شود. |
3 | علیرضا ازغندی/ سعید جهانگیری | 1397 | “واکاوی سیاست خارجی دونالد ترامپ در خاورمیانه و چالشهای پیش روی آن (ابعاد و رویکردها)” | در این مقاله به این جمع بندی رسیده اند که عوامل گوناگونی در تصمیم گیریها و سیاست خارجی ایالات متحده دخیل است، و دولت دونالد ترامپ به منظور پیشبرد اهداف ایالات متحده و دولت خود و بر خلاف شعارهای تبلیغاتیاش و مخالفت وی با سیاستهای رئیس جمهور پیشین و بر اثر عوامل تعیین کنندهای چون؛ فشار لابیهای صهیونیستی، دلارهای عربستان سعودی و عوامل دیگر، از مواضع اعلامی خود عقب نشینی نموده و لاجرم خود را مجبور به دنباله روی از سیاستهای اعصار گذشته (در مورد خاورمیانه) و حتی تلاش جهت افزایش تنشها در این منطقه میبیند. |
4 | طیبه خطیبی | 1396 | “ سیاست امنیتی آمریکا در خاورمیانه و اصلاحات سیاسی” | پایان نامه دانشگاه تهران: پژوهشگر در آن تلاش داشته که بیان نماید که پس از حملات یازدهم سپتامبر به عنوان مطالعه موردی اقداماتی در جهت گشایش فضای سیاسی و سیاست در عربستان سعودی صورت گرفته است که افزایش اعضا و اختیارات مجلش مشورتی، برگزاری انتخابات شهرداریها، اصلاح نظام آموزشی ، بهبود در وضعیت زنان و شیعیان، اصلاحات در نظام قضایی، تشکیل سازمانهای حامی حقوق بشر ، برگزاری کنفرانسهای گفتگوی ملی و توسعه نهادهای صنفی و تخصصی از مهمترین آنهاست. همچنین نتیجه میگیرد که پس از یازدهم سپتامبر پیوندی میان سیاست خارجی آمریکا درخاورمیانه و امنیت ملی آمریکا به وجود آمد و مبارزه با تروریزم در اولویت اهداف سیاست خارجی قرار گرفت و از آنجا که ترویج دموکراسی از راههای مبارزه با تروریزم است |
5 | حسین دهشیار | 1394 | “ سیاست خارجی آمریکا در تئوری و عمل” | محقق در کتاب خود اشاره دارد که نظام تک قطبی متقارن، سه دیدگاه متفاوت1.تعبیر لیبرالی مثبت پایان تاریخ از نظام تک قطبی متقارن: فروپاشی نظام دو قطبی، بوجود آورنده ی نظم سیاسی نوین شده است.2.تفسیر بدبینانه یهابزی از نظام تک قطبی متقارن: در این دیدگاه، اعتقاد بر این است که به دلیل بر هم خوردن ترکیب3.نهادگرایی لیبرال جدید: برخلاف دو دیدگاه فوق، نهادگرایان اعتقاد دارند که نظم،ناشی از وجود یکسری چارچوبها، رویهها و مقررات مشخصی است مجموعهای از رژیمها به صورت متغیرهای واسطه بین التزامهای ساختاری نظام، خصلتها و سرشت قدرتطلب، مناسبترین ابزارها برای ایجاد نظموثبات است.رژیمها درشکل عملیاتی خود به صورت نهادها پدیدار میشوند و شکل رسمی مییابند. قدرت پس از فروپاشی شوروی احتمال وقوع تضاد و برخورد افزایش می یابد. |
اما از آنجایی که در منطقه غرب آسیا به فاصله سالهای 2010 تا 2021 با تحولاتی در جهان عرب (بهار عربی)، انقلاب در لیبی و سقوط قذافی، بحران سوریه، ظهور نسل جدیدی از افراط گرایان مانند داعش و جبهه النصره و در نهایت قدرت گیری ترامپ رییس جمهوری با روحیات متفاوت از روسای جمهور گذشته در ایالات متحده سبب شد که سطح رقابت و همکاری و پیرو آن روند اتحادها و ائتلافهای در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا دچار دگرگونی عمیق شود. همچنین در پی این مسائل پارادایمهای امنیتی بازیگران منطقهای و فرامنطقهای وارد فاز جدیدی شد. از آنجایی که این سطح از تغییرات بر کشور ایران دارای اثرگذاری هست و هر تصمیم و تغییری در این منطقه باید به شکل جدی بررسی و رصد شود؛ لذا پرداختن علمی به این موضوع با دیدگاه متفاوت دیگری و فارغ از نگاههای ایدئولوژیک یا ژورنالیستی در داخل کشور اهمیت انتخاب چنین موضوعاتی را بیش از پیش مینماید و در حقیقت بررسی و تبیین این موضوع یعنی نوع نگاه و سیاستهای ایالات متحده به خاورمیانه و جهان دارای ابعادی مساله محور میشود که این خود یک نیاز پژوهشی را ایجاد می نماید.
روش پژوهش
مقاله با مبنا قرار دادن مطالعه اسنادی_ با روش کتابخانهای و فراتحلیل و با استفاده منابع موجود، تلاش دارد به بررسی این پرسش که سیاست خاورمیانه ای آمریکا در دوره ترامپ چه تاثیری بر روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه داشته است؟ بپردازد؛ فراتحلیل شکافهای موجود در پیشینه، در دانش و برخی موارد، ضعفهای نظری را آشکار میکند و برای تعیین نقاط قوت تحقیق بینش کافی را ایجاد میکند، پژوهش فوق از آنجایی که در دسته تحقیقاتی قرار میگیرد که دادهها باید مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرند از پیش آماده هستند. محقق میتواند نسبت به جمع آوری اطلاعاتی که از قبل تهیه شده اند و در دادههای موجود در مورد سوابق عملکرد سیاست خارجی ایالات متحده موجود است؛ بهره برداری نماید (طیب،1396). درحقیقت «پژوهش اسنادی، پژوهش مبتنی بر شواهد برگرفته از مطالعه اسناد؛ مانند آرشیوها یا آمار رسمی است»؛ روش در این پژوهش برای جمع آوری اطلاعات به صورت فیش برداری از اسناد مرتبط به پیشینه تحقیق و ادبیات موضوع از کتابها و مقالات تخصصی، پایان نامهها و جستجو درکتابخانهها، مراکز اسناد و پایگاههای اینترنتی بوده و از آنها بهره خواهد برد. بر همین مبنا چرایی سیاست خاورمیانه ای ترامپ متاثر از راهبردهای کلان سیاست خارجی آمریکا که مبتنی بر شعار “اول آمریکا” بوده است و در بخش نهایی جمع بندی و این مولفههای نهایی بیان شود که روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه در دوره ترامپ بر مبنای تقویت ائتلاف میان اعراب و اسرائیل، تشدید رقابتها و منازعات سیاسی میان اعراب و ایران و شکل گیری ائتلاف منطقهای حول قدرت نرم آمریکا، دچار تغییر کرده نمود. و از آنجایی که در علوم سیاسی و روابط بین الملل و در شکل کلی رشتههای که با مسائل و پژوهشهای انسانی روبرو هستند؛ دو متد روش پژوهشی کاربرد دارد که معمولاً باهم بهکاربرده میشود، پژوهشهای "ایدوگرافیک" و یا "نوموتتیک" که موقعیتی میانهای دارند یعنی بدین صورت که پژوهشها در علوم مرتبط با انسان، اغلب محدودیت زمانی و مکانی تعریف میشوند و در رشتههای مرتبط با جامعه و سیاست سنت این گونه است که پژوهش روی یک پدیده صورت میگیرد(لمونت،1398)؛ و به یک دوره خاص یا یک دولت و کشور خاص اختصاص دارد؛ بنابراین در حوزه موضوعی بر ابعاد و رویکردهای اصلی اتحادها و ائتلافها و اثرات آن بر مناسبات نظام منطقهای و بین الملل؛ پرداخته و در حوزه مکانی منطقه خاورمیانه و اثرات بر نظم بین المللی؛ را مدنظر قرار داده و به لحاظ زمانی تمرکز بر تحولات شکل گرفته از سال 2016 (قدرت گیری ترامپ) به بعد در منطقه خاورمیانه و سپس نظام بین الملل است. لازم به توضیح که مطالعات سیاست خارجی بازیگران نظام منطقهای و بین الملل خصوصاً مفاهیم جدید تاکید اصلی بر این مفهوم است که پایدار بودن قدرت و برقراری امنیت در مدت زمان طولانی نیازمند دیدی مسئله گرا و پیشگیرانه بوده تا بدینوسیله بتوان علل و عواملی را که با عملکرد نامطلوب خود پایداری قدرت و برقراری امنیت را به ناپایداری مبدل میکنند در ابتدا شناسایی شده و در وهله بعد با تدوین برنامهها و اتخاذ راهبردهای کاربردی برطرف گردند. لیکن در کل فرآیند پژوهش تلاش میشود از هرگونه جانبداری خودداری نموده و مجموع دادهها را خارج نموده تا پژوهش استاندارهای تحقیقات علمی را داشته باشد.
یافتهها
اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه براساس منافع عيني نه ادراک مشترک
سیال بودن نظام بین الملل شده، بهگونهای که کمتر انتظار میرود نظمی مستقر شکل بگیرد؛ ناشی از دیالکتیک اموری به ظاهر متضاد است که در نهایت، منجر به بروز سنتزی معیّن و مشخص نشده است. این امور بهظاهر متضاد، میتواند شامل دیالکتیک عام و خاص، نیروهای گریز از مرکز و گرایش به مرکز، بازیگران فروملّی، ملّی و فراملّی، تأثیرگذاری عمودی یا افقی، تأثیرگذاری از بالا به پایین یا از پایین به بالا، تک قطبی و چند قطبی، یکجانبهگرایی و چند جانبهگرایی، رقابت و همکاری، یکپارچگی و گسست، جهانی شدن، منطقهای شدن و محلّیشدن، میان کنش و مواردی از این دست در سه عرصة بازیگران، عوامل و عرصهها باشند، که هماره در حال رقابت برای تحکیم و تثبیت نقش و جایگاه خود در نظام بینالملل هستند (Allinson,2016).
هدف تحقیق بر این مبنا قرار گرفته که در روابط بینالملل واقعگرايان و نوواقعگرايان اتحادها را براساس عامل و اصل منفعت جويي بازيگران عقلاني و ناشي از مصلحت ميان آنها دانسته و اصليترين و مهمترين انگيزه تشکيل اين اتحاد و ائتلافها را ارتقاء امنيت دولتها در برابر تهديدات خارجي فوري يا تهديدات بالقوه آينده مي دانند. بنابراين، طبق اين ديدگاه، دولتها از آن رو به دنبال اتحاد هستند که از طريق همبستگي با ساير دولتها توانمنديهاي خود را ارتقاء و افزايش، نفوذ خود را در منطقه تهديدآميز گسترش و در برابر قدرت يا تهديدات ايجاد موازنه کنند؛ به تعبیر ديگر، اتحادها در اين نگرش تا زماني بادوام هستند که منافع بازيگران به خصوص منافع و قدرت اقتصادي آنها را حفظ نمايند (Kamrava,2018).
جهانیشدن، منجر به بستر و زمینه ای شده که تا ماهیت قدرت در نظام بینالملل از قدرت سخت به قدرت نرم جهت یابد، بنابراین قدرت برای با ماهیت چندجانبهگرا و هدفمند برای دستیابی به توسعه، جایگزین قدرت بر با ماهیت یکجانبهگرا شده، گرچه قدرت “هوشمند” یا “ترکیبی” نیز در دنیای درحالگذار از اهمیت برخوردار است؛ در عصر جهانیشدن، فرایندها مهمتر از ساختارها هستند. این فرایندها میتوانند افقی، از پایین به بالا و نیز مبتنی بر رقابت، اتحاد، ائتلاف، همکاری یا همگرایی در عین واگرایی یا یکپارچگی در عین گست باشند. از اینروست که امکان بروز جنگهای کلان و بزرگ به حداقل رسیده و منازعههای میان بازیگران، محدود به جنگهای داخلی، یا جنگهای نیابتی خصوصاً در خاورمیانه شده است (Haas,2014). از اینروست که دیالکتیک همکاری و رقابت در عصر جهانیشدن، موجب تحقق فرایندهای تلفیقی ائتلاف و همکاریجویانه رقابتی شده است.
کشورهای غیردموکراتیک و خودکامه خاورمیانه با نداشتن ارزشهای مشترک به مانند آنچه در جوامع دموکراتیک شاهد آن بوده هم ذات پنداري ضعيف و اتحادها و ائتلافها براساس منافع عيني و در جهت دفع تهديد شکل ميگيرند که غالباً بسيار شکننده و آسيب پذير ميباشند. در حقیقت، به دليل نبود هنجارهاي تنظيم کننده و تکوين بخش به مثابه آنچه در اتحاديه اروپا شاهد آن هستيم، ضعيف است و از اين رو، درک و انتظار مشترکي از رفتار مطلوب در قبال متحدان يا دشمنان نيز وجود ندارد؛ بازیگران این منطقه برخلاف کشورهای غربی، یکدیگر را دوست یا رقیب نمی دانند، بلکه دشمن و تهدید یکدیگر هستند و ایجاد اتحاد و ائتلاف با یکدیگر به رفع تهدیدها و ایجاد تعادل و موازنه قدرت می باشد؛ از سوي ديگر، در الگوي موازنه قواي منطقه خاورميانه که ائتلافها و اتحاد، در چارچوب آن قابل تشریح و بررسي است، هيچ بازیگری به طور دائم دوست يا دشمن ديگري شناخته نميشود و با توجه به تغيير در ادراک از تهديد، برداشتها سيال و تغييرپذير ميباشند. بنابراين، تفاوتی ندارد که چه شخصی در ایالات متحده رییس جمهور میباشد بلکه هرچه هست تلاش براي توازن قدرت و دفع تهديد ميباشد و ادراک مشترک از تهديد نيز مبناي هويتي مشترک ندارد (Gause,2015). بنابراين، اين همکاريها که همواره براساس منافع عيني و ضرورتهاي استراتژيک ميان دولتهاي خاورميانه شکل گرفته، بسيار شکننده بوده و به دليل نبود پايههاي محکم، مطابق با ديدگاه همکاري در وضعيت آنارشي خواهد بود.
سیاستهای ترامپ و اثرگذاری بر ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه
اغلب در تاریخ خاورمیانه منشا اتحادها در چهار عامل مهم خلاصه میشود، نخستین و قطعیترین آنها تهدیدهای خارجی هستند که علت قریب به اتفاق تشکیل اتحادیههای بین المللی نیز هست. دلیل دوم موازنه سازی که به مراتب شایع تر از سیاست همراهی است. سوم این که دولتها منحصرا علیه قدرت موازنه سازی نمیکنند، بلکه همان طور که پیش از این گفته شد، آنها علیه تهدید به موازنه سازی اقدام میکنند. در حالی که قدرتهای بزرگ متحدین خود را در وهله اول، به منظور موازنه سازی علیه یکدیگر، انتخاب میکنند، قدرتهای منطقهای نسبت به موازنه قدرت جهانی بی تفاوت هستند. در مقابل، دولتها درخاورمیانه اکثرا اتحادها را در واکنش به یک تهدید از سوی دیگر بازیگران منطقهای تشکیل می دهند. و چهارم این که تواناییهای تهاجمی و نیات تهاجمی، تمایل دیگران را برای پیوستن نیروها به جبهه مخالف افزایش می دهد. گرچه تأثیر دقیق این عوامل را به دشواری میتوان اندازه گیری نمود (میراحمدی،1395).
در خاورمیانه و جهان عرب، مهم ترین منبع قدرت، توانایی دستکاری کردن در تصویر خود و تصویر رفتار دیگران در ذهن نخبگان دیگر عرب است. رژیمهای عرب قدرت و مشروعیت خود را زمانی به دست می آورند که در پذیرفتن اهداف اعراب صادق باشند و این مشروعیت را در صورت فاصله گرفتن از مسایل مورد اجماع اعراب از دست خواهند داد. در نتیجه یک راهکار موثر برای مقابله با رقبایشان، تلاش برای جذب متحدین است تا این امکان را به وجود آورد که خود را به عنوان رهبر (یا حداقل مطابق با) هنجارهای جماعت عرب مطرح کند. در نتیجه با دو نوع کلی موازنه سازی مواجه شده؛ یک موازنه سازی که از طریق ابزارهای نظامی و برای رسیدن به اهداف خاص نظامی است و موازنه سازی که با ابزارهای سیاسی هدایت شده برای ایجاد تصویر مثبت در ذهن طرفداران و کسب مشروعیت است (Darwich,2018). در هر دو نوع موازنه سازی، تمایل برای دستیابی به حمایت دیگران در واکنش به یک تهدید خارجی شایع است.
لیکن با قدرت گیری ترامپ فضای سیاسی آمریکا بعد از به قدرت رسیدن به شدت متعصبانه و دوقطبی شده است؛ جمهوری خواهان و دموکراتها در بسیاری از موارد، به طور فزاینده ای، انعطاف ناپذیر شده اند؛ ترامپ به عنوان یک رئیس جمهور پوپولیست با درخواست فزاینده مردم در حوزه اقتصاد مواجه است و این امر باعث اهمیت یافتن محیط داخلی آمریکا شده است تا جایی که بعضی آن را سیاست انزواگرایی جدید در آمریکا نام نهاده اند. سیاست نخستین دولت ترامپ بی توجهی به معاهدات و قواعد حقوقی بین المللی و نادیده گرفتن نظم جهانی پدیدآمده بعد از جنگ جهانی دوم بود (Pompeo,2018). از دیدگاه ترامپ، باتوجه به تعهدات روزافزون آمریکا نسبت به متحدانش و تحمیل این هزینهها بر مردم آمریکا ضرورت تغییر جدی در سیاست خارجی آمریکا احساس میشود و این استراتژی نشان دهنده یکجانبه گرایی و انزواطلبی در سیاست خارجی ترامپ است. انزواگرایان، بر خلاف بین الملل گرایان، اهداف ملی را بر اهداف بین المللی ترجیح می دهند، بر کشورها و مناطق جغرافیایی خاص تمرکز میکنند، نقش رهبری محدود و یک جانبه را ایفا میکنند، با دخالت در تجارت بین الملل مخالف هستند، به جای ضد نظامی گری، طرفدار غیرنظامی و عدم مداخله گرایی هستند. مخالفان سرسخت جهانی شدن در عرصه اقتصاد یا ضد مداخله گرایی به شمار می رود و در نهایت از دیدگاه وی تعهدات خارجی هزینههای جدی در داخل به همراه دارد (Pompeo,2018). نوانزواگرایی خواستار پایان دادن یا محدود کردن برخی تعهدات سیاست خارجی است؛ اما در عين حال با ادامه برخي از آنها موافقت ميكند و تصويب تعهدات جديدي را نيز پيشنهاد ميكند؛ به عبارت دیگر، نوانزواگرایی نوعی بین الملل گرایی گزینشی است، نه انزواطلبی مطلق، نوانزواگرایی به عنوان سیاست خارجی مبتنی بر منافع یا استراتژی نیز شناخته میشود. نوانزواگرایان هرگز ادعا نمیکنند که ایالات متحده باید خود را از کشورهای دیگر منزوی کند، بلکه از نظر آنها بهترین راه برای تامین منافع ملی تمرکز آمریکا بر اهداف مفهوم ملی آمریکا اول است، یعنی: اجرای آن فقط به منافع ملی ایالات متحده محدود میشود که شامل حفاظت فیزیکی از قلمرو و مردم ایالات متحده و رونق اقتصادی آن کشور میشود.
الگوی رفتاری ترامپ و گروههای امنیتی محافظه کار آمریکایی را میتوان در استراتژی افندی ردیابی و طبقهبندی کرد. اساس اندیشه ژئوپلیتیکی و سیاسی این گونه گروهها استفاده از حداکثر نیرو برای مقابله با حداقل تهدیدات است. ایدهای مبتنی بر مسائل امنیتی و ژئوپلیتیکی به عنوان محرکهای اصلی اقدامات تهاجمی ترامپ در دوره جدید بوده است. اما هرگونه تحول ژئوپلیتیکی و سیاسی تابعی از معادله قدرت، ساختار و الگوی کنش بازیگران است (شاپوری،1395). به طور کلی طیف گسترده ای از بازیگران و نیروهای سیاسی وجود دارند که در فرآیند تصمیم گیری و تدوین سیاستهای راهبردی تأثیر و قاطعیت خواهند داشت. اگرچه اهداف کلی قدرتهای بزرگ نسبتاً ثابت است، اما هر یک از روسای جمهور و رهبران سیاسی کشور سعی میکنند از سازوکارهای مختلفی برای بهینه سازی معادله قدرت استفاده کنند (Rumer,2017). الگوی عمل ترامپ استفاده از مکانیسمهای مبتنی بر تهاجم، فریب و پنهان کاری برای تغییرات ژئوپلیتیکی بوده است. ایالات متحده از زمان پایان جنگ سرد تاکنون هفت جنگ داشته است و از 11 سپتامبر در وضعیت جنگ مداوم قرار داشته است. مبنای اصلی تفکر گروههای تهاجمی این است که آمریکا باید هر چه بیشتر در فضای منطقه قدرت بگیرد. بنابراین از نظر ترامپ قدرت ماهیت و عملیاتی و ساختاری دارد و محور اصلی اندیشه امنیتی و سیاسی او را سازوکارهای استفاده از قدرت تعیین میکند. بر اساس این نگرش، دولت باید مسبب تغییر موازنه کنش شود؛ در این میان ترامپ از مکانیسمهای تهاجمی علیه الگوهای ساختاری استفاده می نمود (دهشیار،1395). در واقع همان طور که عوامل ساختاری نقش تعیین کننده ای در ژئوپلیتیک دارند، نقش عوامل فردی در تسریع چنین فرآیندی اجتناب ناپذیر خواهد بود. ترامپ به آن گروه از رهبران آمریکایی تعلق دارد که امنیت در ایالات متحده را تابعی از اقدامات تهاجمی، یکجانبه و توسعه طلبانه می دانند. به گفته ترامپ، "هر چیزی که رشد نمیکند شروع به پوسیدگی میکند." بیان این نگرش به این معناست که آمریکا باید هر روز خود را برای یک چالش جدید آماده کند. به گفته ترامپ، دستیابی به تحرک بیشتر قدرت و امنیت یک ضرورت مهم استراتژیک و ژئوپلیتیکی است (یزدان فام،1397).
بسیاری از ائتلافها در خاورمیانه ماهیتاً نامتقارن در طول تاریخ معاصر نامتقارن بوده اند و آمریکا همواره با چالشهای زیادی از سوی اتحادهای نامتقارن خصوصاً از سوی ایران و گروههای مقاومت در منطقه و تشکیل گروههای امنیتی جدید در فضای منطقه مواجه بوده است. سیستم امنیتی جدید نقشی خارج از مناصب و وظایف دولتی ایفا خواهد کرد. تفکر ژئوپلیتیک ترامپ مبتنی بر پویایی استراتژیک برای تغییرات در موازنه قدرت استراتژیک و ژئوپلیتیک است. چنین فرآیندهایی میتوانند آرام و مخاطره آمیز باشند. ترامپ همواره اشاره داشته که هرگونه توازن قوا بر اساس فعالیتهای عملیاتی و استراتژیک حاصل میشود. اساس تفکر ترامپ در مورد توسعه منطقهای در غرب آسیا (خاورمیانه) که هدف سیاست منطقهای علیه ایران است، به رویکرد ژئوپلیتیکی "تامن" مربوط میشود. به گفته نظریه پردازانی مانند "تامن"، همه چالشهای منطقهای شکل جدیدی از توازن قدرت را ایجاد می نمایند. ترامپ همچنین خاطرنشان می نمود که اگر آمریکا از ابزار تعیینکنندهتری در سیاست امنیتی منطقهای استفاده کند، نه تنها چالشها کاهش مییابد، بلکه نقش هژمون آمریکا نیز تضمین میشود، یعنی صلح پایدار نتیجه هژمونی قدرت سلطهخواهانه خواهد بود؛ در غیر این صورت انتقال قدرت و چالشهای بازیگران منطقهای اجتناب ناپذیر خواهد بود (Ryan,2019). بنابراین، هرگاه بازیگری بتواند معادله قدرت را بر اساس قابلیتهای ابزاری، فناوری و اقتصادی خود تغییر دهد، در آن شرایط، زمینهای برای علائم عدم تعادل وجود دارد. لذا هرگونه محیط استراتژیک و امنیتی مبتنی بر عدم تعادل را پرریسک و پرخطر می داند. بنابراین تغییر در موازنه قوا ناگزیر به درگیری بین بازیگران منطقهای و قدرتهای بزرگ منجر میشود. چنین فرآیندی توسعه جغرافیایی را در قالب زیرساختهای یکجانبه گرایی و ژئوپلیتیک پسااستعماری اجتناب ناپذیر میکند.
در دوران ترامپ، سیگنالهای امنیتی منطقهای در خاورمیانه تغییر زیادی نمود و تحولات مربوط به بهار عربی بر درگیریهای منطقهای و ملی و حتی بر خشونتهای فرقهای تأثیر گذاشته است. در این عصر، امنیت و قدرت در بسیاری از کشورهای خاورمیانه در حال افزایش است، بنابراین ترامپ سعی میکند؛ نقش جدیدی را برای آمریکا در سیاست جهانی ایفا کند. ترامپ برای رسیدن به این اهداف از سیاستهای امنیتی، سیاسی، اقتصادی، ژئوپلیتیک و استراتژیک زیادی در روابط با کشورهای مختلف به ویژه کشورهای عربی خاورمیانه استفاده نموده است. مدل اقدام استراتژیک و امنیت ترامپ مبتنی بر استفاده از مکانیسمهای قدرت یکجانبه برای تأثیرگذاری بر ژئوپلیتیک منطقه است. تاریخ نشان میدهد که دولتهای قدرتمندی مانند ایالات متحده اغلب از قدرت نیروی نظامی برای دستیابی به اهداف خود و دسترسی به منابع و همچنین برای تضمین امنیت بیشتر قدرت اقتصادی، سیاسی و جنگی خود استفاده میکنند (Rumer,2017). سیاست امنیتی ترامپ مبتنی بر درگیری و یکجانبه گرایی است. استقرار نیروهای نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس، دریای عمان و دریای عرب نشان می دهد که تهدید امنیتی آمریکا خصوصاً علیه ایران به طور فزاینده ای در حال گسترش است. کاربرد سیاست قدرت در رفتار سیاسی و بین المللی دونالد ترامپ از این جهت حائز اهمیت است که تغییرات روانی لازم را ایجاد و بسترسازی میکند که قدرت مازاد و یکجانبه گرایی را اجتناب ناپذیر میکند؛ تا زمانی که چرخه تسلط ترامپ در سیاست خارجی ادامه داشته باشد، تنشهای بین المللی افزایش خواهد یافت. الگوی رفتاری ترامپ نشانههایی از ارعاب علیه سایر فعالان را نشان می دهد. از نظر ترامپ، تنها ایران یک مشکل امنیتی تلقی میشود. بازیگرانی مانند روسیه، چین و حتی اتحادیه اروپا در این فضا قرار دارند. ترامپ تصویری خصمانه و رقابتی نسبت به سایر بازیگران دارد. موضع ترامپ مبتنی بر «آنارشی گسترده و کامل» است. نتیجه این نگرش این است که اهداف در سیاست جهانی ناسازگار تلقی میشوند. الگوی رفتاری ترامپ را میتوان بخشی از آرایش و شخصیت آمریکا در سیاست جهانی دانست. چنین فرآیندی بر فرآیندهای سیاسی و سیاست خارجی آمریکا تأثیر خواهد گذاشت. الگوی رفتاری آمریکا در دوره ترامپ ناگزیر نوع جدیدی از تعادل را ایجاد میکند که به وضوح از الگوهای گذشته فعالیت رقابتی متمایز است (Sune,2019). به عنوان مثال یکی از عوامل اصلی قراردادهای بزرگ اقتصادی و نظامی ترامپ با کشورهای خاورمیانه و منطقه خلیج فارس را میتوان نتیجه معادله مالی نفت کشورهای ثروتمند دانست. از آنجا که اولی قبلاً ماهیت جهانی دارد، دومی بر علائم اسلامی در سطح جهانی استوار است. سوم، ما میتوانیم تاثیر قدرت مالی در حال ظهور را در نظر بگیریم. در واقع، قدرت مالی بیش از حد کشورهای عربی در خاورمیانه، درگیریهای منطقهای را برای یک دهه دیگر حمایت و تقویت کرد.
بحث و نتیجهگیری
سیاست خاورمیانه ای آمریکا بر پایه همان چارچوب ساختاري است که نظام تصمیمگیري پیچیده اي دارد که به عوامل استمرار و ادامه قدرت بیشتري میدهد. عناصر تغییر و تداوم گاهی اوقات این قوانین مغایر با منافع آمریکاست؛ اما در سیاست خارجی ایالات متحده بسیار مهم تلقی میشود. سياست خارجي آمريكا در هر نقطه از جهان، به ويژه در خاورميانه، در گذشته ادامه داشته است و براساس اصول ساختاری اش با توجه به شرایط بر تداوم استوار بوده است. ورود ترامپ به کاخ سفید تحولی اساسی در سیاست آمریکا در خصوص تداوم مشروعیت سیاستهای گذشته آمریکا در جهان ایجاد کرده است.
بنابراین سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره ترامپ تأثیرات متنوعی بر روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه داشته است. با وجود پیچیدگی محیط بینالمللی و تعدد بازیگران، خاورمیانه در یک وضعیت پیچیده قرار دارد که تأثیرات سیاست آمریکا در این منطقه را به چالش کشیده است. یکی از نتایج مهم سیاست ترامپ در خاورمیانه، تقویت ائتلاف میان اعراب و اسرائیل بوده است. این ائتلاف با تأکید بر اشتراک منافع در مواجهه با چالشهای مشترک، مانند تهدید ایران، به یکی از ابزارهای اصلی سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است. این تقویت ائتلاف به وضوح نقش اهمیتزا در تعیین ساختار منطقهای و حتی اتحادها بازی کرده است. به علاوه، سیاست ترامپ منجر به تشدید رقابتها و منازعات سیاسی درون منطقه شده است. ترامپ با تأکید بر برخوردهای مستقیم با ایران و حمایت از حلقه دوستانه درون منطقه، موجب تشدید تنشها و تضادها شده و بر ساختار اتحادها تأثیر گذاشته است. همچنین، سیاست ترامپ با جلوگیری از گسترش نوعثمانیگری در خاورمیانه و ترویج ائتلاف منطقهای حول قدرت نرم آمریکا، به وضوح نشاندهنده اراده آمریکا برای ایجاد تغییرات در تشکیلات سیاسی منطقه است. این تغییرات نه تنها تأثیرات مستقیم بر ائتلافها و اتحادها داشتهاند بلکه در تعیین نوع روابط بین المللی و نظام بینالمللی نیز نقش مهمی ایفا کردهاند. در حقیقت تحقیق تلاش دارد که نشان دهد خاورمیانه وارد "دوران جدیدی از عدم قطعیت" شده است که در آن همکاری، ائتلاف و نزدیکی منافع کشورها به نحو مشهودی افزایش یافته است. این تحقیق با تأکید بر اهمیت اتحادها و ائتلافها به عنوان ابزارهایی برای درک مکانیسمها و رفتارهای دولتها در محیط بینالمللی، به نکات مهمی اشاره میکند.
اما در بخش نهایی در تفسیر و تحلیل و تبیین روابط دادههای پژوهش فوق میتوان به چند نکته مهم و کلیدی توجه نمود:
1- نظریات تشکیل ائتلافها: مقاله به چهار نظریه برای تشکیل ائتلافها اشاره کرده است: موازنه تهدیدات، ائتلافسازی، موازنه همهجانبه قدرت، و تعادل تهدیدها. این نظریات نشاندهنده اهمیت توزیع تهدیدات و توازن قدرت در تشکیل ائتلافها هستند. برای تبیین این موارد در زمینه سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره ترامپ، باید به تهدیدات مشترک دولتها، روابط دوجانبه و چندجانبه، و توازن قدرتها در منطقه توجه کرد.
2- تغییرات در دوران ترامپ: مقاله به تأثیرات شعار "اول آمریکا" در سیاستهای خاورمیانهای ترامپ اشاره کرده است. این تغییرات شامل تقویت ائتلاف میان اعراب و اسرائیل، تشدید رقابتها و منازعات سیاسی میان اعراب و ایران، جلوگیری از اجرای و گسترش نوعثمانیگری و شکلگیری ائتلاف منطقهای حول قدرت نرم آمریکا است. برای تحلیل این تغییرات، میتوان به مسائلی نظیر تغییر در تعهدات آمریکا نسبت به منطقه، نقش ائتلافهای منطقهای، و ارتباطات اقتصادی و امنیتی پرداخت.
3- راهبرد ائتلافها: از دیدگاه نظری راجر دینگمن، اهمیت ارتباط میان امتیازات و تشکیل ائتلافها از طریق نظریه ائتلافسازی مطرح شده است. برای تبیین این موضوع در سیاست خاورمیانهای ترامپ، میتوان به نقش امتیازات، اهداف ائتلافها، و فعالیتهای مشترک اشاره کرد.
4- عدم اطمینان و تغییرات در اتحادها: مقاله به عدم اطمینان در روابط منطقهای اشاره کرده و آن را به تغییرات سیاستها، تضادها، و مواضع متغیر نسبت به همکاریها و اتحادها در خاورمیانه نسبت میدهد. بررسی دلایل و اثرات این عدم اطمینان در دینامیک ائتلافها و روابط منطقهای اهمیت دارد.
5- نقش قدرتهای منطقهای: نقش قدرتهای منطقهای مانند عربستان سعودی و ایران در تشکیل ائتلافها و تغییرات منطقهای مورد بررسی قرار گرفته است. برای تحلیل این نقش و تأثیرات آن بر روابط بینالمللی و اتحادها، باید به تعهدات و سیاستهای این قدرتها در زمینههای سیاستی، اقتصادی و نظامی توجه کرد.
در خاتمه ضرورت دارد اشاره شود که اکنون که خاورمیانه در وضعیت پیچیدگی برخلاف وضعیت کلاسیک که فقط قدرت نظامی را شامل میشد، دربرگیرنده تنوعی در حوزه قدرت است. به طور کلی در وضعیت پیچیدگی، قدرت نظامی در خاورمیانه فاکتور تعیین کننده ای است، اما ابعاد دیگر قدرت که در این منطقه مهم هستند عبارتند از: جمعیتی: میزان جمعیت (کشورهایی که بیش از80 میلیون نفر جمعیت دارند عبارتنداز: مصر، ترکیه و ایران)؛ ژئوپلیتیکی: موقعیت استراتژیکی کشورها (مصر، ترکیه، ایران)؛ اقتصادی: موفقیت مدلهای اقتصادی (ترکیه، کشورهای پادشاهی حوزه خلیج فارس)؛ تکنولوژی: میزان ابتکارات؛ دیپلماتیکی: اهمیت اتحادها (آمریکا، روسیه، چین و اتحادیه اروپا)؛ روابط غیررسمی: کاربرد شبکههای فراملی (فرهنگ، مذهب و قومی)؛ قدرت نرم: کاربرد ابزارهای دیگر (الجزیره قطر). با توجه به ابعاد قدرت، قطبهای قدرت در منطقه عبارتند از: ایران، ترکیه، عربستان سعودی، مصر و اسرائیل.
- ایران: انقلابی، دارای آرمانهای منطقهای، حضور فعال در منطقه، سعی در حمایت از محور مقاومت به منظور دستیابی به موقعیت امنیتی خود در منطقه.
- عربستان: محافظهکار، بسیار حسابگر با سیاست خارجی بسیار فعال، حمایت مالی، تکنولوژیکی، دیپلماتیکی و نظامی از گروههای فراملی تهاجمی به منظور دستیابی به وضعیت مطلوب در منطقه.
- ترکیه: سیاست خارجی جدید، دارای آرمانهای منطقهای، هدایت انقلابات و تحولات منطقه و بهره گیری از قدرت نرم.
- مصر: در حال حاضر ضعیف است، اما همچنان بازیگر مهمی در منطقه است.
- اسرائیل: بازیگر قدرتمندی در منطقه به نیابت از آمریکاست.
مجموعه خاورمیانه در وضعیت پیچیدگی دارای چند قطب منطقهای است. بین قطبهای این مجموعه نوعی رقابت در حوزه اتحاد و ائتلاف و یارگیری برای دستیابی به قدرت منطقهای و نفوذ در گروههای پیوندی وجود دارد. این مجموعه دشمنان استراتژیک را نیز دربر میگیرد؛ در حالی که بین رقبای استراتژیک نوعی رقابت وجود دارد، دشمنان استراتژیک در این مجموعه هیچ نوع اتحاد و ائتلافی با هم ندارند و سیاست خارجی آنها در تقابل با یکدیگر قرار دارد. همراهان و متحدان استراتژیک نیز تکمیلکننده مجموعه فازی سیاست خارجی در خاورمیانه هستند. راهبردهای سیاست خارجی بازیگران در مجموعه فازی ثابت نیست، بلکه بسته به نوع بازیگران، راهبردها متنوع است و بازیگران از راهبردهای مختلفی بهره میبرند؛ بنابراین تنوع راهبردی نیز از دیگر ویژگی مجموعه فازی سیاست خارجی در خاورمیانه است که تعیین کننده اتحادها و ائتلافها هست. در همین راستا بود که سیاست خاورمیانهای ترامپ روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه را بر مبنای تقویت ائتلاف میان اعراب و اسرائیل، تشدید رقابتها و منازعات سیاسی میان اعراب و ایران، جلوگیری از اجرای و گسترش نوعثمانی گری در خاورمیانه و شکل گیری ائتلاف منطقهای حول قدرت نرم آمریکا، دچار تغییر کرد.
فهرست منابع
اسدي، علي اکبر(١٣٩7)، رويکرد دونالد ترامپ به نظم بين المللي (عناصر و پيامدها)؛ ماهنامه آينده پژوهي، شماره ٤٤.
امامزاده فر، پرويز(١٣٩1)، سـياست خاورميانه اي آمريکا در سالهاي پس از جنگ سرد: از واقع گرايي تا آرمانگرايي؛ فصلنامه مطالعات مـنطقه اي اسراييل شناسي.
بیلیس،جان و استیو اسمیت(1389)،جهان شدن سیاست: روابط بین الملل در عصر نوین،ترجمه ابولقاسم راه چمنی و دیگران،تهران:ابرار معاصر.
چرنوف، فرد(١٣٩5)، نظريه و زبرنظريه در روابط بين الملل، مفاهيم و تفسيرهاي متعارض؛ مترجم: عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ سوم.
دویچ،کارل و دیگران(1382)، نظریههای روابط بین الملل، ترجمه وحیدی،تهران:جهاد دانشگاهی.
دهشيار، حسين (١٣٩٥)، از نـيويورک تا کليولند: رونالد ترامپ پيروز بـدون حزب در آمريکاي امروز؛ فصلنامه مطالعات منطقه اي اسرائيل شناسي آمريکاشناسي، تهران : مرکز پژوهشهاي علمي و مـطالعات اسـتراتژيک خاورميانه، سال هجدهم، شماره ١.
دهشيار، حسين(١٣٩٥)، تـرامپ و محوريت توانمنديهاي اقتصادي و نظامي در قلمرو سياست خارجي؛ فصلنامه علمي پژوهشي پژوهشهاي روابط بين الملل، تهران : انجمن ايراني روابط بين الملل، دوره نخست، شماره ٢٢.
شاپوري، مهدي(١٣٩٥)، پيروزي دونالد ترامپ؛ تداوم يا تغيير در سياست خارجي آمريکا؛ تحليل ديده بان امنيت ملي، شماره ٥٦.
طاهري، ابوالقاسم و ترابي، قاسم(١٣٨٩)، جايگاه نفت در سياست خارجي و امنيتي ايالات متحده آمريکا؛ فصلنامه مطالعات سياسي، دوره ٣، شماره ١٠.
طیب، علیرضا(1396)، روش پژوهش در روابط بین الملل، نشر: چاپخش، چاپ دوم.
لمونت، کریستوفر(1398)، روشهای پژوهش در روابط بین الملل؛ مترجم: علیرضا ثمودی پیله رود، نشر دانشگاه مفید، چاپ اول.
ميراحمدي، فاطمه سادات(١٣٩٥)، مينيماليسم پرخاشگرانه: دولت ترامپ و منطقه خاورميانه؛ نگاه ديگران، ديده بان امنيت ملي، شماره ٥٧.
نقیبزاده،احمد(1383)،نظریههای کلان در روابط بین الملل،تهران:نشر قومس.
هالستی،کی.جی(1385)،مبانی تحلیل سیاست بین الملل، ترجمه بهرام مستقیمی و مسعود طارم سری،تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
يزدان فام ، محمود (١٣٩٦)، راهبرد دولت ترامپ در مورد ايران ؛ اهداف و سازوکارها؛ فصلنامه مطالعات راهـبردي، شماره ٧٥.
يزدان فام ، محمود (١٣٩7)، سياست خارجي ترامپ ؛ تقابل يا تعامل ؛ پژوهشکده مطالعات راهبردي، ماه نگار راهبردي، ديده بان امنيت ملي، شماره ٦٥.
يزدان فام، محمود (١٣٩6)، سياست خارجي ترامپ و جمهوري اسلامي ايران؛ فصلنامه مطالعات راهبردي، سال نوزدهم ، شماره ٤، شماره مسلسل ٧٤.
Allinson, Jamie (2016) The Struggle for the State in Jordan: The Social Origins of Alliances in the Middle East. London: I.B. Tauris.
Darwich, May (2018) Great and Regional Powers in the Middle East: The Evolution of Role Conceptions, The Project on Middle East Political Science (POMEPS), No.34 March, 2019.
Gause, F. Gregory (2015) Ideologies, alliances, and underbalancing in the new Middle East Cold War,” in International Relations Theory and a Changing Middle East, Project on Middle East Political Science (POMEPS) Studies, Vol. 16.
Haas, Mark L. (2014) Ideological Polarity and Balancing inGreat Power Politics, Security Studies. Vol.23, No. 4.
Kamrava, Mehran (2018) Hierarchy and Instability in the Middle East Regional Order, International Studies Journal (ISJ), Vol. 14, No. 4.
Lynch, Marc (2016) The New Arab Wars: Uprisings and Anarchy in the Middle East. New York: PublicAffairs.
Pompeo, Michael R (2018), Confronting Iran; The Trump Administration’s Strategy, Foreign Affairs, Vol. 97, No. 6, November and December.
Rumer, Eugene, Richard Sokolsky and Andrew S Weiss (2017), Trump and Russia; The Right way to manage relations, Foreign affairs, Vol. 96, No. 2, March / April.
Ryan, Curtis R. (2016) Shifting alliances in the Middle East, in Great Decisions, 2016 Edition, New York: Foreign Policy Association.
Ryan, Curtis R. (2019) Shifting Alliances and Shifting Theories in the Middle East, in Shifting Global Politics and the Middle East, Project on Middle East Political Science (POMEPS) Studies, Vol. 34.
Sune, Engin (2019), Internationalization, global capitalism and the integrations of Iran, Third world Quarterly; 41(2): 359-377.
Valbjorn, Morten (2019) Global/Regional IR and changes in global/regional structures of Middle East international relations, The Project on Middle East Political Science (POMEPS), No.34 March,2019.
Explaining the Factors of Insecurity in Iraq and its Effects on the National Security of the Islamic Republic of Iran
Shahriar Bayan 1, Alireza Soltani 2*, Seyed Ali Tabatabai 3
1. Ph.D. student of International Relations Department, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
2. Department of International Relations, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
3. Department of International Relations, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
Abstract
The history of events and trends in alliances and coalitions in the Middle East shows that friendships and enmities in this region have always been changing. The Middle East has entered a "new era of ambiguity," where minimal cooperation, alliances, and closeness of interests can be seen. Regional powers have been very influential in the formation of this rule and have played an important role in the changes in American policies in this field during the Trump presidency. This article examines the impact of America's Middle East policy in the Trump era on the process and structure of alliances and coalitions in the Middle East. The main question is: What has been the impact of America's Middle East policy during the Trump era on the process and structure of alliances and coalitions in the Middle East? Trump's Middle East policies, with the effects of the "America First" slogan, led to the strengthening of the alliance between the Arabs and Israel, the intensification of political conflicts and rivalries between the Arabs and Iran, the prevention of the implementation and expansion of Ottomanism in the Middle East, and the formation of a regional alliance around the soft power of the United States. This research uses "Roger Dingman's" theoretical approach of coalition and alliance, and according to the descriptive-analytical approach and case study, it uses historical and political sources as the main information. The final goal of this research is to evaluate the developments of alliances and coalitions in the Middle East, especially in the Trump era, emphasizing their effects on American Middle East policies. By collecting the required data and analyzing and interpreting data relationships, this article examines the theoretical nature and practical strategies of the effects of these developments on American Middle East policies.
Keywords: United States, Trump, Alliance and coalition, Foreign policy, Power, Security.
[1] این مقاله مستخرج از رساله دکتری شهریار بیان دانشجوی دکترای روابط بین الملل با عنوان" بررسی تاثیر سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره ترامپ بر روند و ساختار اتحادها و ائتلافها در خاورمیانه" در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی است.
*نویسنده عهده دار مکاتبات: a.abbasi1353@gmail.com