واکاوی مؤلفه های نوستالژیک در شعر احمد انصاری فهلیانی
محورهای موضوعی : فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسیعبدالمجيد محققي 1 , سید شاهرخ موسویان 2 , آرمان حیدری 3 , مجيد نگين تاجي 4
1 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد یاسوج، ایران
2 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یاسوج
3 - استادیار دانشگاه یاسوج
4 - دانش آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد یاسوج، ایران
کلید واژه: فولکلوریک, نوستالژی, ادبیات فارسی, شعر محلی, ایل لر, احمد انصاری.,
چکیده مقاله :
نوستالژی در زبان فارسی به غم غربت ترجمه شده و در اصطلاح حس حسرت و دلتنگی انسان نسبت به گذشته و آن چیزهایی است که از دست رفته است. به طور کلی هر کسی از وضع موجود خود رضایت خاطر نداشته، بلکه حسرت ایام گذشته و فرصت های بر باد رفته به نوعی دامن گیرش بوده است. نوستالژی اجتماعی در حوزة ادبیّات، نظر بسیاری از شعرا و ادبا و منتقدان را به خود جلب نموده است. شعر نوستالژیک انصاری فهلیانی - به عنوان شاعر برجسته بومی سرای جنوب لرهای ممسنی-سرشار از غمیادها به ویژه نوستالژی ایل و حرمت-های ایلی و اسطوره ها بوده، آیینة تمامنمای اجتماع قومی و ایلاتی است. شناسایی مؤلفه های متفاوت و تأثیرگذار این شاعر فهلیانی و در نهایت، رسیدن به درک و تصویر درستی از دغدغه های شعر معاصر لری بخصوص واکاوی مؤلفه های نوستالژیکی؛ چون: یاد کرد زندگی روستایی، حسرت بر فضایل ازدست رفته، دریغا گویی بر ملزومات ایلی در گذشته، دل تنگی برای نظام خانوادگی ایلی، غمیاد طبیعت وحشی، یادکرد دولت فقر، مهم ترین دست آورد این پژوهش است.
Nostalgia is translated as homesickness in Persian language, and in Hassan's term, it is human longing for the past and those things that have been lost. In general, everyone is not satisfied with their current situation, but the regret of the past days and the lost opportunities has somehow affected them. Social nostalgia in the field of literature has attracted the opinion of many poets, writers and critics. Nostalgic poetry of Ansari Fahliani - as a prominent native poet for the drunken south of masti, it is full of sorrows, especially the nostalgia of the tribe and the sacredness of apli and myths. Achieving a correct understanding and image of the concerns of Lori's contemporary poetry, especially the analysis of nostalgic components, as he mentioned rural life, regret for the lost virtues, talking about Ili's necessities in the past, nostalgia for Ili's family system.
Ghamyad of the wild nature, mentioned that the state of poverty is the most important achievement of this research.
1- آشوری، داریوش. (1380). فرهنگ علوم انسانی، تهران: مرکز.
2- ابراهیمی تکامجانی، ح. (1391). نوستالژی در شعر دوره بازگشت ادبی. پایاننامه کارشناسی ارشد. استاد راهنما: دکتر بهادر باقری .در تهران: دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم.
3- انصاری فهلیانی، احمد. (1389). فراسو، فصلنامه فرهنگی اجتماعی فارس، سال سوم، شماره پیاپی نهم، بهار.
4- ------------------، ------. (1390). سال چهارم، شماره پیاپی پانزدهم، پاییز.
5- ------------------، ------. (1391). سال پنجم، شماره پیاپی هفدهم و هجدهم، بهار و تابستان.
6- انوشه، حسن. (1376). فرهنگنامه ادبی فارسی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
7- باطنی، محمدرضا و دیگران. (1372). واژههای دخیل اروپایی در فارسی، تهران: فرهنگ معاصر.
8- برقعی، سید محمد باقر. (1373). سخنوران نامی معاصر ایران،تهران: خرم.
9- برومند سعید، جواد. (1379). دگرگونی های آوایی واژگان در زبان فارسی، ج1. واکه ها،کرمان: دانشگاه شهید باهنر.
10- پورافکاری، نصرتالله. (1382). فرهنگ جامع روانشناسی و روان پزشکی انگلیسی- فارسی، تهران: فرهنگ معاصر.
11- جعفری، مسعود. (1378). سیر رمانتیسم در اروپا، چ اول، تهران: مرکز.
12- حجازی، بهجت السادات. کریمی، اکبر. بهار. (1390). گونههایی از نوستالژی عارفانه در مثنوی "مردابها و آبها". فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی. شماره 22 . صص 31-56.
13- خزانهدار لو، محمد علی و خوش ضمیر، مرضیه. (1393). بررسی مفاهیم نوستالزیک در اشعار سیاوش کسرایی، فصلنامه پژوهشهای ادبی و بلاغی (علمی-پژوهشی)، بهار.
14- داد، سیما. (1380). فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید.
15- دهقانی، محمدحسین. (1388). بررسی نوستالژی در شعر فخرالدین عراقی، نامه پارسی، شماره پنجاه.
16- زمردیان، رضا. (1373). فرهنگ واژههای دخیل اروپایی در فارسی، تهران: قدس.
17- ستودیان، مهدی و مسلم رجبی، (1395). نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری، فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، شماره شش، تابستان.
18- شریفیان، مهدی. (1386). بررسی فرآیند نوستالژی در اشعار سهراب سپهری، مجلة زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان.
19- شمیسا، سیروس. (1377). نگاهی به فروغ، تهران: مروارید.
20- صفری، جهانگیر. (1389). بررسی نوستالژی در دیوان ناصرخسرو، پژوهشنامه ادبیّات غنایی، شماره پانزدهم.
21- غفوری، فاطمه. (1389). بررسی پدیدة نوستالژی در شاهنامة فردوسی و آثار شهریار، فصلنامه ادبیّات فارسی، شماره پانزده.
22- فتوحی، محمود. (1385). تصویربلاغت، تهران: سخن.
23- فیروزآبادی، مجدالدین. (1406). القاموس المحیط، بیروت: موسسه الرساله.
24- فورست، لیلیان، (1380). رمانتیسم. ترجمه مسعود جعفری جزی، تهران: مرکز.
25- محمدی، برات و عباس زاده، سمیه. بهار. (1391). از غم و حسرت شاعران کلاسیک تا نوستالژی شاعران رمانتیک. فصلنامه تحقیقات تعلیمی و غنایی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی- واحد بوشهر. شماره 11 - صص 165تا 192.
26- موسوی، سیدکاظم و صفری، جهانگیر. (1391). غم غربت در اشعار منوچهر آتشی، پژوهشنامة ادبیّات غنایی، شماره نوزدهم.
27- نظری، نجمه و کولیوند, فاطمه. (1389). بررسی نوستالژی در شعر حمید مصدق. فصلنامه زبان و ادب پارسی، شماره..46.
External and electronic resources:
28- Ray, yveline, oubliette, nostalgiaen thrapie: va demsnder a mammy , elle te recontera,jornal-Article,1996.
29- https://fa.m.wikipedia.org
30- https://telegram.me/ahmad_ansarifahliani, 1396.
مجله ادبیات فارسی، دوره 20، شماره 37، بهار1403، صفحه 56- 68 |
واکاوی مؤلفههای نوستالژیک در شعر احمد انصاری فهلیانی
عبدالمجید محققی1، سید شاهرخ موسویان2، آرمان حیدری3، مجید نگین تاجی4
1استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، یاسوج، ایران.
2استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، یاسوج. ایران.
3استادیار گروه علوم اجتماعی، یاسوج، ایران.
4دانشآموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، یاسوج، ایران.
نویسنده مسئول: Email: akaveel@yahoo.com
تاریخ دریافت: 25/02/1403 / تاریخ پذیرش: 30/03/1403
چکیده
نوستالژی در زبان فارسی به غم غربت ترجمه شده و در اصطلاح حس حسرت و دلتنگی انسان نسبت به گذشته و آن چیزهایی است که از دست رفته است. بهطور کلی هر کسی از وضع موجود خود رضایت خاطر نداشته، بلکه حسرت ایام گذشته و فرصتهای بر باد رفته به نوعی دامنگیرش بوده است. نوستالژی اجتماعی در حوزة ادبیّات، نظر بسیاری از شعرا و ادبا و منتقدان را به خود جلب نموده است. شعر نوستالژیک انصاری فهلیانی - به عنوان شاعر برجسته بومی سرای جنوب لرهای ممسنی-سرشار از غمیادها به ویژه نوستالژی ایل و حرمتهای ایلی و اسطورهها بوده، آیینة تمامنمای اجتماع قومی و ایلاتی است. شناسایی مؤلفههای متفاوت و تأثیرگذار این شاعر فهلیانی و در نهایت، رسیدن به درک و تصویر درستی از دغدغههای شعر معاصر لری بخصوص واکاوی مؤلفههای نوستالژیکی؛ چون: یاد کرد زندگی روستایی، حسرت بر فضایل ازدست رفته، دریغا گویی بر ملزومات ایلی در گذشته، دلتنگی برای نظام خانوادگی ایلی، غمیاد طبیعت وحشی، یادکرد دولت فقر، مهمترین دستآورد این پژوهش است.
کلید واژه: فولکلوریک، نوستالژی، ادبیات فارسی، شعر محلی، ایل لر، احمد انصاری.
1- مقدمه
واژة فرانسوی نوستالژی (Nostalgia) برگرفته از دوسازة یونانی (Nostos) به معنی بازگشت و (algos) به معنی درد و رنج است (پورافکاری، 1011:1382). در برخی از متون، اینگونه معنی شدهاست: «دلتنگی از دوری میهن، حسرت گذشته، آرزوی گذشته و اشتیاق مفرط برای بازگشت به گذشته و ...» (باطنی،113:1372)؛ (زمردیان،1373 :49)؛ (فورست،53:1380)؛ (آشوری،246:1381). معادل این کلمه در عربی، الاغتراب، الغربه و الحنین است (فیروزآبادی،1630:1406). نوستالژی، شاخهای از آسیب شناسی روانی است که از روانشناسی وارد ادبیات شده و در بررسیهای ادبی به شیوهای از نگارش اطلاق میشود که بر اساس آن، شاعر یا نویسنده در سروده یا نوشتۀ خویش، گذشتۀ مورد نظر یا سرزمینی که یادش را در دل دارد، حسرتآمیزانه و دردآلود ترسیم میکند و به قلم میکشد (شریفیان1386: 65). بنابراین، نوستالژی، اگرچه در اصل یک اصطلاح پزشکی و متعلّق به علم روانشناسی است، امّا قرنها است که درون مایۀ بسیاری از آثار ادبی را به خود اختصاص داده است (نظری و کولیوند، 1389: 50). نوستالژی یک احساس طبیعی و عمومی و حتی غریزی در میانِ تمامی انسانهاست و به لحاظ روانی، تقویت این حس آنگاه صورت میپذیرد که فرد از گذشتة خود، فاصله بگیرد. هرگاه فرد در ذهن خود، به گذشته رجوع کند و با مرور آن، دچار نوعی حالت غم و اندوه توأم با حالت لذّت ِسُکرآور شود، دچار نوستالژی شده که در زبان فارسی، آن را غالباً غم ِغربت و حسرتِ گذشته، تعبیرکردهاند (انوشه،139:1376). نوستالژی در بررسیهای ادبی به شیوهای از نگارش اطلاق میشود که بر پایة آن شاعر یا نویسنده در سروده یا نوشتة خویش، گذشتهای را در نظر دارد یا سرزمینی را که به خاطر سپرده است با حسرت و درد، ترسیم میکند و به تصویر میکشد. در ادبیّات معاصر هم به خاطر پیشرفتهای سریع و حیرت آفرین تمّدن و صنعت و دور افتادن از اصل و اساس آدمی، نوستالژی و غم غربت به وفور به چشم میخورد. تأسف به گذشته از موتیفهای رایج ِشعر فارسی است (شمیسا،137:1377). به اجمال میتوان گفت که مسایل سیاسی، اجتماعی، مشکلات فردی، ویژگیهای روحی و روانی شاعران، تأثیر مدرنیسم و صنعت جهان معاصر بر روابط و روحیة انسانها و عوامل دیگر، موجب بروز غمِ غربت در شعر معاصر ما شده است. "ری"، حس دلتنگی را مهمترین عامل تحولات و ارتباطات خانوادگی میداند (ری، 1996 :82). در شعرِ شعرای معاصر و به دلیل عوامل فردی و اجتماعی، مهمترین مضمونی که جلوهگری میکند، «نوستالژی» است (شریفیان،1386: 56). شعر معاصر بومی ممسنی به دلیل تاریخی کهن، جغرافیایی بکر، و مردمانی اصیل با زیست ایلی و عشیرهای، سرشار از مضامین هویّت اجتماعی است که بخشی از آن در قالب نوستالژی اجتماعی رخ نموده است.«شهرستان ممسني واقع در غرب فارس، از نقاط تاريخي و باستاني، مهد تمدن ايران و بخشي از پايتخت كورش، آوردگاه تمدنها و اقوام مختلف در طول تاريخ است، وفور نقاط تاريخي و باستاني فراوان از جمله: نقش گورنگون مربوط به دورة ايلام، گور دخمة سنگي فهليان مربوط به دورة مادها، گور دخمة داودختر، ته ستونهاي هخامنشي روستاي سروان و آتشكدة ميل اژدها مربوط به دورة اشكانيان، نقش برجستة بهرام گور، شهر توج، شهر نوبندگان و شهر خوبذان مربوط به دورة ساساني مؤیّد تاریخ کهن این دیار و آثار و دست نوشتههاي بجا مانده از هزارة سوم تا هشتم قبل از ميلاد حاكي از آن است كه اوّلين جرقة تمدن ايراني در اين منطقه زده شده است» (خفری، 12:1395) زبان مردم ممسنی لری است که از روزگاران کهن تا به امروز به همین زبان - که تحت تأثیر زبان فارسی و دیگر زبانهای مجاور از اصل خود فاصله گرفته و به فارسی نزدیک شده است- تکلّم مینموده و شعر میسرودهاند؛ ولی به دلیل نبودن رسمالخط واحد، از آثار مکتوب به این زبان اثری نیست؛ آنچه امروزه از شعر و ترانة گذشتگان بهجا مانده، ابیات پراکندهای است که به شکل شفاهی سینه به سینه به نسل امروز رسیده است؛ اما در دوران معاصر، شعر بومی ممسنی به صورتی گسترده و فراگیر از دهة شصت به این سو فعال شد و شاعران زیادی با سرودن به زبان لری پا عرصة ادب نهادند که انصاری فهلیانی به عنوان پرکارترین این شاعران با واکاوی مؤلفه های هویّت اجتماعی قوم ممسنی، جایگاه ویژهای در میان تمام لر زبانان به دست آورده است.
احمد انصاری فهلیانی، فرزندعبدالله در سال (1343) در روستای فهلیان از توابع شهرستان ممسنی استان فارس زاده شد. بیشتر وقتش صرف مطالعة دیوانهای شعر استادان ادب فارسی گشته و در همین راستا صدها شعر بلند و کوتاه از شاعران بزرگ در حافظه داشته و دارد. در ابتدا به زبان فارسی شعر میگفت؛ اما به قول خودش واژگان زبان فارسی هرگز نتوانست آنچه را که در ذهن و بر زبان محلیاش جاری بود، در خود جا دهد. جغرافیای خاص، زبان ریشه دار و مستحکم لری و کلمات و ترکیبات و استعارات و ضربالمثلهای ناب و غیر قابل ترجمهای که در محیط زندگیش جاری بود، جز به زبان بومیاش جان نمیگرفت. وی از جمله شاعرانی است که شعرش در میان بومی سرایان ایران، بخصوص در میان لرزبانان و جغرافیای جنوب و جنوب غربی، مورد توجه محافل ادبی وهنری قرار گرفته و با استقبال وسیع مردم روبرو شده و تأثیر چشمگیری بر شاعران جوان بومی سرای لرگذاشته است. در این پژوهش نقش شعر شاعر بومی ممسنی با تکیه بر سرودههای این شاعر فهلی، در حفظ، بازنمایی و پاسداری از هویّت اجتماعی تحت عنوان"نوستالژی اجتماعی"نشان داده میشود؛ به این معنی که شعر متعهد بومی، همچنان در برابر هجوم مدرنیته - که با دستآوردهایش، هویّت اجتماعی اقوام را به حاشیه برده و دچار رنگ باختگی کرده است - مقاومت مینماید.
2- بیان مسأله و ضرورت تحقيق
هدف از این پژوهش شناسایی، استخراج و دستهبندی مؤلفههای مهم نوستالژی اجتماعی، فقر، ریاکاری، ناامیدی، به ویژه غمیادهای زندگی ایلی، حرمت ایل و خانواده و طبیعت، سادگی و یکرنگی و جایگاه اسطوره در فرهنگ قومی ایل ممسنی است. اشتراک زبانی پایة بسیاری از اشتراکات فرهنگی-اجتماعی خطة زاگرس است. گویش غالب در این خطة جغرافیایی گویش لری است؛ شعر لری شهرستان ممسنی جایگاه ویژهای در میان قوم لر دارد و احمد انصاری فهلیانی به عنوان پرکارترین شاعر لر در دهههای گذشته تاکنون یکی از شاعران به نام قوم لر است که اشعارش سرشار از نوستالژی اجتماعی است. نوستالژی موجود در سرودههای انصاری فهلیانی به دلیل اشتراکات فرهنگ قومی-ایلی لرها غمیاد مشترک تمام زاگرسنشینان است. ضرورت پرداختن به چنین مسئلهای به علت عدم توجه پژوهشگران بومی به این موضوع، ما را در ارائة این مقاله ترغیب نمود تا این مهم را در شعر این شاعر بومی ممسنی، بررسی نماییم و با تحلیل ویژگیها و کارکردهای آن، عوامل مؤثر در پیدایش این نوع نوستالژی در شعر لری را نشان دهیم. لازم به ذکر است که مبنای مراجعة ما به دلیل عدم چاپ سرودههای شاعر، مجلات و فصلنامههای منطقهای و کانال تلگرام ایشان است. امید است که در پایان پژوهش به این سؤالات پاسخ داده شود:
الف) چه نوع نگاه نوستالژیکی در شعر احمد انصاری یافت میشود؟
ب) چه مواردی را میتوان از مؤلّفههای نوستالژی اجتماعی در شعر احمد انصاری، برشمرد؟
پ) آیا احمد انصاری در شعر خویش از منسوخ شدن ارزشهای بومی در جامعه و رواج ضد ارزشها بعنوان هنجار سخن میگوید؟
ت) آیا احمد انصاری، در سرودن اشعار نوستالژیکی خویش به زندگی ایلی و متعلّقات آن و همچنین باستانگرایی و اسطوره نظر داشته است؟
3- فرضیههای تحقیق
چنین به نظرمیرسد که احمد انصاری به خاطر فراگیر شدن فقر، بیارزش شدن حرمتها، رواج دروغ و ریاکاری و چاپلوسی، ستم به طبیعت و رنگ باختگی ارزشهای ایلی، گسترش دشمنیها و جهل، رواج بیعدالتی و ... ؛ صداقت و راستی، دانایی و آگاهی را گوهر کمیابی دیده است که خیلی کمتر ازگذشته در جامعه مشاهده میشود. با استناد به اشعارش در مییابیم که بسیاری از ارزشها، بیارزش شده و بسیاری از رذایل؛ مثل: ریاکاری، بیحرمتی، فقر، دغلکاری و نیرنگ ارج و منزلت یافته و چنین استنباط میشود که جامعة وی از نادانی و ناراستی، تملّق و دورویی و احساس بیهویّتی، رنج میبرد. به نظر میرسد احمد انصاری با سرودن اشعارش به دنبال هوشیار کردن جامعة غفلتزدة خویشاست؛ گاه با یادکرد ارزشهای ایلی در آرزوی برگشتن به آن روزها است و گاه با یادکرد اسطورههای باستانی در جستجوی قهرمانی است تا جامعة خود را سروسامانی دوباره ببخشد. اگر چه پارهای از این مقولههای ضد ارزشی در گذشته هم وجود داشته، اما با هجوم مدرنیته در دهههای اخیر با شدّت و حدّت بیشتری رخ نشان داده است. در ادامة پژوهش به این پرسشها و فرضیهها، پاسخی روشن و مستدل داده خواهد شد.
4- پیشینۀ تحقیق
اگر چه راجع به نوستالژی، تحقیقات و پژوهشهای زیادی صورتگرفته که میتوان به موارد ذیل اشاره نمود: نوستالژی اجتماعی در شعر فریدون مشیری (ستودیان:1395) نتیجة این پژوهش نشان میدهد که دغدغة شاعر التیام بخشی به زخم درون جامعه، تطهیر جامعه از لوث هرگونه آلودگی و تباهیها و یافتن انسان کاملی است تا از او استعانت گرفته و ریشة ظلم و ستم را برای همیشه بخشکاند.
بررسی فرآیند نوستالژی در اشعار سهراب سپهری (شریفی:1386)، این پژوهش به شعری از سهراب سپهری پرداخته که سهراب معتقد است، انسان از خداست و برای بازگشت به مکان اصلی خود که همان جهان ازلی است دلتنگی میکند.
بررسی نوستالژی در شعر فخرالدین عراقی (دهقانی،:1388)، که نشان میدهد نوستالژی عراقی، شکوه از رنج و سختی حاصل از دوری از وطن و رنجهای فراق از محبوب، بیوفایی یار، گذر عمر و ندیدن رخ دلدار است.
بررسی نوستالژی در شعر حمید مصدق (نظری:1389) که بیانگر این است که نوستالژی در شعر مصدق، بیش از همه در عاشقانهها و بهصورت نوستالژی فردی نمود مییابد. هم چنین نوستالژی جمعی در سرودههای سیاسی- اجتماعی او و در یادکرد از روزگار حاکمیت دادگری، آزادی و امنیّت و همچنین، در حسرت به دوران زندگی آدم (ع) در بهشت و آرزوی بازگشت به دوران نخستین بشر است.
بررسی نوستالژی در دیوان ناصرخسرو (صفری: 1389)، که به بررسی مفاهیم نوستالژی در دیوان ناصرخسرو و تحلیل کارکردهای زبــان در نوستالژیک کردن فضای اشعار و ارتباط آن با نوستالژی فردی و همچنین بررسی مؤلفههایی همچون اسطورهپردازی و گرایش به آرمانشهر و پیوند آن با نوستالژی جمعی میپردازد.
بررسی پدیدة نوستالژی در شاهنامة فردوسی و آثار شهریار (غفوری:1389)، این پژوهش بر آن است که نوستالژي در شاهنامة فردوسي و آثار شهريار از يک سو خصيصههاي برجستة مقولة حسرت گذشته و غم غربت است و سپس مشخص مینمايد که علل حسرت گذشته و غم غربت در (شاهنامة فردوسي) با شعر (شهريار) تا حدودي متفاوت بوده، در شاهنامه جنبة ملي داشته، اما در آثار شهريار بيشتر ناشي از احساسات شخصي بوده است.
غم غربت در اشعار منوچهر آتشی (موسوی، صفری: 1391) هدف این پژوهش بازشناسي خصلتهاي مردم جنوب، مبارزة آنها عليه استعمار، افتخارات و زندگي پرشكوه آنها، جدال سنت و تمدن، تقابل طبيعي زيستي با صنعت و مدرنيته و آرمانهاي نهفته در مدينة فاضله است .
هر چند نمونههای دیگری از این دست پژوهش نیز وجود دارد که به دلیل محدودیت حجم مقاله از ذکر آنها خودداری شده، اما پژوهشی که به واکاوی نوستالژی اجتماعی در شعر بومی ممسنی و شعر احمد انصاری فهلیانی بپردازد، هنوز به رشتة تحریر در نیامده است. بدیع بودن موضوع تحقیق که هدف آن حفظ، بازنمایی و پاسداری از هویت اجتماعی در قالب نوستالژی اجتماعی است و نشان دهندة این است که شعر متعهد بومی، همچنان در برابر هجوم مدرنیته - که با دستآوردهایش، هویّت اجتماعی اقوام را به حاشیه برده و دچار تغییر و تحوّل و رنگ باختگی کرده است - مقاومت مینماید، ما را به انجام این پژوهش ترغیب نموده است.
5- شيوه پژوهش
شیوة پژوهش بر توصیف و تحلیل استوار است. ابتدا ابیات مورد نظر از مجلات و فصلنامهها محلی و کانال تلگرام شاعر انتخاب شده و سپس برای خوانش راحتتر حرکتگذاری گردیده است. در ادامه ابیات به شیوة علمی برابر با روش درست آوانگاری نوشته شده است (ā=آ /a =اَ / i=ای /e=اِ/ u=ئو /=اُ// b=ب /Č=چ/δ و d=د /f=ف /g=گ /h=ه-ح /j=ج /k=ک /l=ل /m=م /n=ن /p=پ /q=ق /r=ر /s=ث-س-ص- /š=ش /t=ت-ط /v=و /x=خ /y=ی /z=ز-ظ-ض /ʒ-=ژ /ʔ=ء –ع / =غ/» (برای اطلاعات بیشتر ر.ک. برومند سعید، 1379: ب مقدمه) اشعار به زبان فارسی معیار بازنویسی شده و مفاهیم نوستالژیک آنها مشخص گردیده است. در ضمن، اعتبار این پژوهش، تأیید خود شاعر بر تحلیلهای پیش رو بر اشعار ایشان است.
6ـ نوستالژی در شعر معاصر
«شاعران معاصر، دلگرفتگیها و آزردگیهای ناشی از محیط و زمان فعلی را در لابهلای اشعار خویش گنجانده و امیال و آرزوهایی مانند: بازگشت به خاطرات خوش گذشته، دلتنگی و حسرت برای از دسترفتهها را به تصویر میکشند. ارگانیسم نوستالژی، گاه شخصی است، گاه اجتماعی، گاه عاطفی و گاه فردی، گاه انسانی و گاه هم فلسفی» (ستودیان و رجبی،1395: 74)، امّا در نوستالژی فلسفی، غم شاعر «اندوهِ بودن یا نبودن است، اندوه مرگ و زوال و تلاشی، این اندوه، ناشی از نگرش بدبینانه و پوچ انگارانه به جهان است» (فتوحی، 141:1385). در نوستالژی فردی، شاعر به بیان تنهایی، عشق، زیبایی، هجران و سفر و شکستهای شخصی خود میپردازد. او سرگردان و مضطرب و به قولی «مرثیهگوی دل دیوانة» خویش است. در نوستالژی اجتماعی، غم او جهل اجتماعی و فقر و بیچارگی مردم و ستمگری و خفقان است که دل او را سخت به درد آورده است، مرغ جانش را میآزارد». (همان:142) در بررسیهای جدید ادبی، نوستالژی، به دو گونۀ شخصی و اجتماعی تقسیم میشود. بر پایۀ نوستالژی شخصی، شاعر یا نویسنده به دورهای از زندگی فردی خویش نظر دارد؛ امّا در نوستالژی اجتماعی، فرد موقعیّت اجتماعی ویژهای دارد. (شریفیان،1386: 65)
1ـ6ـ نوستالژی شخصی (خاطرة فردی)
در اینگونه نوستالژی، شاعر یا نویسنده به لحظه یا لحظاتی از زندگی فردی خود میپردازد و بر آن حسرت میخورد بیآنکه دیگران را در این حسرت و اندوه با خود همراه کند. مفاهیمی مانند: ناله و شکایت از دوران پیری، موهای سپید و قد خمیده با یاد کرد حسرتآمیز از جوانی و داشتههای از دست رفته، از جملۀ اینگونهاند (خزانهدارلو و خوش ضمیر، 1391: 62).
2ـ6ـ نوستالژی اجتماعی(خاطرة جمعی)
در نوستالژی اجتماعی، فرد به موقعیّت اجتماعی ویژهای که دارد، اهمیّت میدهد. از منظر جمعی، آنچه بر زبان شاعر میآید غصّهها و دردهایی است که خاطر مردم منطقهایی را آزرده و ایشان را در حقیقتی ناگوار مشترک ساخته است به طوریکه یاد کرد دوران خوب گذشته از زبان شاعر، حسرتی همگانی را در اذهان زنده میکند. بنابراین، در نوستالژی جمعی، شاعر یا نویسنده به موقعیّت اجتماعی خاص و ویژهای توجّه دارد (خزانه دارلو و خوش ضمیر، 1391: 62).
7- عوامل ایجاد نوستالژی در اثر ادبی
در منابع مختلف، نگاههای متفاوتی به نوستالژی شده است. برخی این واژه را، معادل حسرت میدانند. عدّهای آنرا، هم معنی خاطره میآورند. بعضی، از آن با عنوان غم غربت یا دوری از وطن یاد میکنند و برخی دیگر به آن دلتنگی میگویند. چنین نگاههای متفاوتی ناشی از عوامل گوناگونی است که به شکلگیری حالت نوستالژیک در مؤلف میانجامد (جعفری و قدیمی،1396: 3).
در ادامه به تفصیل عوامل بروز نوستالژی در اشعار احمد انصاری را بررسی میکنیم.
8- نوستالژی اجتماعی در شعر احمد انصاری فهلیانی
یکی از شعرای معاصر بومی جامعهگرا که اشعارش را میتوان آیینة تمامنمای دردها و دغدغههای نوستالژیک قوم لر دانست، احمد انصاری فهلیانی است. شعر او شعری اجتماعی با لحنی حماسی – غنایی است که سرشار از اوصاف بکر و پرمعنی بومی است. زبان شعرش بلیغ و آهنگ شعرش گوش جان را مینوازد و به قول خودش چون نفس مسیحا در کالبد مرده جانی تازه میدمد:
اگر چه در شعر من آب و نانی یافت نمیشود ؛ ولی چون دم جان بخش مسیحا به مردهها جان میبخشد.
اگــــر نی منِ شعرِ مُو اَو وُ نون |
| ولی طهرِ عیسی وَ مُردَی دِ جون | (انصاری فهلیانی،1396) |
agar ni mene šʔre mo ao vo nun/vali tahre isā va mordiδe jun.
شعر احمد انصاری، سرشار از احساسات عمیق و تصویرهای غنی در مورد افتقادات و انتقادات نسبت به جوامع و ارزشهای فراموش شده است. تصاویر طبیعت در این شعر جلوگاه ابراز عواطف و ارزشهای انسانی است. مقایسهها و تصاویر برجستهی چنین شعری، نوعی ترغیب به تفکر و اندیشه و نقد از وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعهی به اصطلاح متمدّن کنونی دارد که با آهنگ دلنشین و لحن منتقدانه و حماسی خاص خود تلاش برای تجدید زندگی -دور از دروغ و ریا و آراسته به صفا و مهر گذشته- را در مخاطب بر میانگیزاند؛ چراکه آن زمان، اگر چه شرایط بسیار سخت و غیر قابل تحملی در بعد اقتصادی بر جامعهی روستایی حاکم بوده است به گونهای که از تنها گاوی برای تأمین معیشت چند خانهی کنار همدیگر استفاده میشده است؛ اما عصر غرب زدهی فعلی آدم بی شیله پیلهی فقیر روستایی و با معنویت قبلی را با پیشرفت صرفاً مادی خود دچار نوعی بیرحمی ظلمانی و ارتباطات بسیار ضعیف انسانی نموده است؛ چون در زندگی ساده و زیبای روستایی ارزشهای انسانی؛ مانند: غیرت، احترام و ارادت به ایل و مردمانش مهم بوده است و اکنون با از دست رفتن این ارزشها و تبدیل شدن جامعه به یک جامعهی بیارزش و بیاحساس، ناراحتی و حسرت برای شخصیتهای متعدد همان جامعه بوجود آمده است. این شعرِ با طراوت و روحبخشِ شاعرِ لر زبان، با واژهها و تصاویر زیبا، احساسات و اندیشههای عمیقی را به تصویر میکشد. این نوع اشعار معمولاً انتقادی از وضعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه بوده، و احساسات جریحه-دار شخصی شاعرخوش قریحه را واکاوی میکند و به صفا و صداقت و سلامت مردم منطقۀ عشایری محل سکونت ایام کودکی و نوجوانی وی در ابعاد اجتماعی، حماسی، غنایی، اشاره مینماید. این شعر به موضوعات انسانی و اجتماعی عمیقی پرداخته و از زخمهای روحی مردم با صداقت و بیکینهای که به زبان شیرین لری تکلم میکنند، و نیز از گذشتۀ مشترک ایلات قوم لر بزرگ در مناطق مختلف جنوب ایران؛ شامل: فارس کهگیلویه و بویر احمد، خوزستان، بوشهر، چهار محال بختیاری و همۀ عشایر زاگرسنشین، سخن به میان میآورد. آهنگ دل نواز، تصاویر بدیع و رنگ محلی خاص چنین شعری، محبت و رقّت به همۀ مخلوقات را - که در تار و پود سرایندۀ خود ریشه دوانیده و نیز خیرخواهی و مهربانی او را با همۀ آنها- در مصراعها و بیتهای خویش به منصۀ ظهور میآورد:
زخم ناشی از هر دردی را که بگویی دلم را به درد میآورد. -حتی- نالة بزغالة بی مادر هم دلم را میخراشد.
زَخمِ هَر دَردَ بِگَی هَی دِلِمَ وَیرچِمَنِ |
| کارَ یِ کَهرَیِ بِی دَی دِلِمَ وَیرچِمَنِ | (همان) |
zaXme har darda begai hai delema vairČemane/ kāraye kahraye bi dai delema vairČemane.
اینگونه اشعار، در صدد زدودن ناپاکی و نادانی و جایگزینی مهربانی و دانایی در جامعه است:
درچنین جامعة وی نه تنها صداقت و صفا و یکرنگی گذشته از جامعه رخت بربسته، و نفاق و دورویی، سرزنش و ملامت، بخل و حسادت جای آنها را گرفته؛ چنانکه در سوگ یکرویی و سلامت ذاتی و صدق و صمیمیّت و گسترش دروغ و دزدی و غل و غش باید فریاد زد :
شیله پیله رونق گرفته و دزدی و دروغ ارجمند شده است؛ جانم فدای شیرمردی باد که در ذاتش ذرّهای غش نیست.
رَو گِرُهتِ شِیلَ پِیلَ قُرب دارِ دِز دِرُو |
| جُونُمَو شِیری کِ مِن ذاتِش نَبُوِهِ غِل غَشی | (همان) |
rou gerote šila pila qorb dāre dez dru/ Junomou širi ke men zāteš nabuhe γel γaši.
در چنین فضایی مردم نباید دچار رخوت شوند بلکه بایدکالبد زندگی خود روح حرکت و نشاط ببخشند.
برخیزید و بر بلندیها فریاد بزنید و هم نفسی را فرا بخوانید شاید که با این فریاد به خود آییم و توانی مضاعف برای دروی گندمها- که نشان زندگی و امید است- به دست آوریم.
وَری بُنگَیَ هُمدِرُنگی بِزَن |
| سَرِی مازَ، وَیسا یَ بُنگی بِزَن | (همان) |
vari bonga ya homderongi bezan/ sari māza vaisā ya bongi bezan.
یَ بُنگی کِ شایَد تَکُونُم بِیِی |
| حِریمی وَ گَندُم بِرُوُنم بِیی | (همان) |
ya bongi ke šāyad takunom beδe/herimi va gandomberunom beδe
.
9ـ بارزترین مؤلّفههای نوستالژی اجتماعی در شعر احمد انصاری فهلیانی
1-9ـ یادکرد زندگی روستایی
یکی از اندوه سرودههای شاعر، برچیده شدن بساط نشاط و شادی زندگی روستایی و هجوم قاطبة مردم به زندگی شهرنشینی و رخت بربستن روحیة امید به زندگی از کالبد اجتماع کنونی خویش است. حسرت از دست دادن سرخوشیهای زندگی روستایی از عمق وجودش وی را به ناله واداشته:
درکورههای آتش، نشانی از گرمی، حرارت، روشنی و دودی نمانده است، همهجا سخن از سرد شدن آن کانون با محبّت وتسلّط ناامیدی است.
مِنِ کُورَی تَشِی اَصلا تَش و دیِیی نیِسی |
| گَــــــــپِ نَی میِدییَ وُ کَورَ امییی نِیسی | (همان) |
mene kurai taši aslā tašo diδi nisi/gape naimiδiya vo kura omiδi nisi.
آری مردم مصرفکنندگانی صرف شدهاند و دیگر از تولید و شیرینی محصولاتی که با دسترنج اهالی روستا به دست میآمد خبری نیست و زندگی ماشینی و پیشرفت تکنولوژی فرهنگ بیگانه چنان فضای جامعه را تنگ و تاریک نموده که گویی دیگر هرگز آن شور و شوق ایام گذشتهاش بر نمیگردد؛ چرا که نا امیدی بر دروازة آبادی جای گرفته (لم داده) و مایهی مرگِ زندگی با صفای ما شده است.
لَم دادِ نَی مِیدی دَمِ درواز یِ مال |
| یَعنی کِ روحِ زندگی وابیِدِ پامال | (همان) |
lam dāδe naimiδi dame darvāzaye māl yʔni ke ruhe zendagi vābiδe pāmāl
.
2-9- حسرت بر فضایل ازدست رفته
اگر چه حسرتِ ازدست رفتهها صفت روحی فردی و جمعی بشر در طول تاریخ بوده، اما به طور خاص نیز، این حسرت صفت روحی سرآمدان و روشنفکران سنّتی در برخورد با دنیای مدرن تلقی میگردد. نوستالژی از پدیدههای عصر جدید و حاصل سرخوردگی روشنفکران از دنیای مدرن و حسرت ارزشها و سنّتهای ازدست رفته است. شاعران بیشتر از هر چیز، وارستگی، صداقت و عشق به خوبیها را میستایند و نگران فراموش شدن آنها و حاکمیت بیتفاوتی، پوچگرایی و تبعیت کورکورانه از دیگر فرهنگها، به جای انس و الفت با دانش، باورها و ارزشهای سرزمین خود هستند (حجازی و کریمی،43:1390).
هماره روح شاعر سرشار از سادگی و صداقت و قناعت و مهربانی است. همان خصلتهایی که از مؤلّفههای مهم هویّت اجتماعی قومش بودهاند، اما اکنون سادگی و صداقت و مهربانی و قناعت از میان رفته و دغلکاری و فریب در اجتماع، رواج یافته است؛ به همین سبب وی با اندوه و آهی از سویدای ضمیر خویش از صفای باطن و یکرنگی مردمان گذشته که امروز جای آنها را، ریا و دورویی و دروغ نامردان قرن حاضرگرفته است یاد میکند:
یاد روزگاری که ساده بودیم و برای رفتن به کوه آماده میشدیم؛ نان خورشتمان ماست بود و دوغ و جنس در خانههایمان از جنس آبرو بود؛کسی ناامید از در خانهای بر نمیگشت، نه اگر دست نیاز برای لقمه نانی دراز کرده که حتی اگر به طلب جان آمده بود.
یایِ اُو دَورَ، کِ ساده بِییِیم |
| سِی وَ کُه رَفتَن آمادَ بییم | (انصاری فهلیانی،1396) |
yāδe u doura ke sāδa biδim / si va koh raftan Amāδa biδim.
قاتِغِ نُونِمُون ماس و دُو بی |
| جنسِ دَرِ هُونَ مُون آبرو بی | (همان) |
qāteγe nunemun māso du bi / jense dar hunamu āberu bi.
او همچنان روزگاری را به یاد میآورد که فضای اجتماعش مملو از یکرنگی بوده ؛ اما امروز از آن همه راستکاری نشانی نیست، شاعر با واژگان ناب محلی که هر واژه برای خود ماجرایی نوستالژیک دارد از این درد مینالد:
سادگی رخت بربست؛ دروازه دروغ و کلک بر ما گشوده شد و دست علفهای هرز برای پیچیدن به دور ساقة شالیزار دلم باز گردید.
سادگی رَفت و دَرِ دُوز و کَلَک وازآبِی |
| دَورِ چَلتیکِ دِلُم دَهسِ گَرَک وازآبی | (همان) |
sāδagi raftā o dare duzo kalak vāzābi /dowre Čaltike delom dahse garak vāzābi.
از دیگر موضوعات اندوه سرودههای شاعر رواج یافتن و رونق گرفتن ریاکاری است. از آنجا که پاکی و سادگی در رفتار و گفتار جزو هویّت اجتماعی مردمی بوده است که روزگار کودکی و نوجوانی شاعر با آنها شکل گرفته است؛ اکنون که بازار ریاکاری پر جوش خریدار شده و سادگی یکرنگی ریشهکن گشته است، با حسرت و غم آلوده میسراید:
به هر طرف که بنگری کسی نیست که با تو یک رنگ باشد؛ یعنی امروز حتی یک دل ساده بیآلایش پیدا نمیشود.
رِی وَ هَر لَت کِ بنی تا کِ یَکی نیسی بات |
| یعنی اُمرُو یَ دِلِ سادِیِ بی غَش نیسی | (همان) |
ri va har lat ke beni tā ke yaki nisi bāt / ya’ni omru ya dele sāδaye bi γaš nisi.
صداقت ریشهکن شده و عشق نیمه جان گشته و ما برای نامردان منافقِ بسان ِگراز و گرگ و کفتار دلبری میکنیم.
ریشَ کَن وابی صِیاقَت نیمَ جون وابِیدِ عشق |
| سِی گِراز و گرگ و کفتار ایِکِنیمُو دلبری | (همان) |
riša kan vabi seδāγat, nima jun vābiδe ešq / si gorāz o gorg o kaftār ikenimu delbari.
3-9- دریغاگویی بر ملزومات ایلی در گذشته
حرمت های هر منطقهای جزو علایق فرهنگی و از نمادهای هویّتی مردم آن منطقه است. زندگی ایلی و عشیرهای در مناطق لر نشین به دلیل پیوستگیهای قومی و بومی، حریمهای اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی خاصی داشته، که رعایت این حرمت ها- که از مؤلّفههای شاخص هویّت ایلی است- نماد تعهد، بزرگی و نجابت بوده و بیتفاوتی در برابر این حرمتها، عملی زشت، ناپسند و نابخشودنی بوده است. شاعر زمانی که از فرهنگ و تمدّن زمان خود خسته باشد و بخواهد از آن خلاصی یابد؛ به گذشته رجوع میکند تا شاید بتواند هویّت گمشدۀ خود را از فرهنگ و تمدن گذشتة خود باز یابد (همتی و موسوی،14:1391).
از آنجا که ایل و زندگی ایلی سرشار خاطره است؛ «خاطرهای که سبب نوستالژی شود، نیازی به خاص بودن و تفاوت داشتن ندارد؛ چرا که دلتنگی برای روزهای خوب گذشته و اندوه و حسرت آن، در حال اتّفاق میافتد» (ابراهیمی تکامجانی،15:1391). بیتردید یکی از بارزترین غم یادها در شعر بومی ممسنی نوستالژی ایل است. مردمی که سالهای متمادی عمرشان در کوچ سپری شدهاست، ییلاقها و قشلاقهایی سرشار از خاطرات جمعی و فردی در ذهن خود تداعی میکنند که هر کدام برای خود داستانی جداگانه دارد.
ای ایلاتی! حرمت آن کلگ و دوغ کجا رفته و بگو پس تفنگ برنویت کجاست؟
پَ چِ وابی حُرمتِ اُو کَلگ و دُو |
| ایلیاتی پَ بِگو بِرنوتَ کُو | (انصاری فهلیانی،8:1391) |
Pa Če vābi hormate u kalgo du/iliyāti pa bego bernowta ku.
کجایند پسران شاهنامه خوان و کجاست داستان_های کهن؟ دیگر تبوتابی در تن ایل نمانده و کسی گلهها را ُشبانه به چرا نمیبرد.
کُو کِرِ شانومَه خُون و کُو مَتِیل |
| شَوکَنی نِی تَپ تِخاری نِی وَه ایل | (همان) |
ku kere šānuma Xun o ku matil/šow kani ni tap teXāri ni va il.
دلم برای صدای درای ایل هنگام سفر، برای قوچ جلودار گله و پازن و اسب و سوار، تنگ شده است.
لَک زَدِ دل سِی دِرُنگَی اِیلَ بار |
| سِی شِهاز و پازَن و اسپ و سوار | (همان) |
lak zaδe del si derogai ila bār/si šehāz o pāzan o asp o sovār.
از دیگر دلایل گرایش به نوستالژی ایل، فراموشی ابهت و شکوه زندگی ایلی در مراودات و مناسبات امروزی به علت گسترش شهرنشینی است.«شاعران رمانتیک بر این باورند که تمدّن جدید، محبّت و صمیمیّت گذشته را از بین برده و در عوض، قساوت قلب، بیرحمی، کشتار و ... را به ارمغان آوردهاست. آنها شهر و شهرنشینی را زائیدۀ تمدّن جدید میدانند که برای آنها، امر جذّاب و جالبی نیست؛ چرا که باعث از هم گسستن صمیمیّتهای گذشته شده و کدورتها و جدایی-ها جای آنها را گرفته است» (محمدی و عباس زاده،179:1391).
یاد آن روزهایی به خیر که دلها به درختان سبز دخیل میبستند و مردم به نام ایل قسم میخوردند.
دارِ سوزَ یبدِ وَ سِی هَر دل دخیل |
| مَردم ایِخَردِن قسم سَر نُومِ ایل | (انصاری فهلیانی،8:1391) |
dāre sowzai bi va si har del daXil/mardom eiXarden qasam sar nume il.
[آن روزگار] هیچکس به ایل و مردمانش پشت نمیکرد و ایل نزد کوچک و بزرگ ارجمند بود.
کَس وَ ایل و ایلیاتی نیِک ِ پُشت |
| ایل قُربی داشت تَی خُرد و دُرُشت | ..................... (همان) |
kas va ilo iliyāti nike pošt/il qorbi dašt tai Xord o derošt.
[دریغا که] غیرت ایلی گم شد و وارگه ایلی مرد. کاش دل من هم در حسرت این داغ میمرد!
غیرتِ ایلی وِل آبی وُرد مُرد |
| کاش دل سَر داغِشون جون ایسِپُرد | (همان) |
γirate ili velābi vord mord/kāš del sar dāγešun jun eisepord.
شاعر حرمان زده از رنگ باختگی رسوم ناب و غنی گذشته در التهاب است؛ چرا که «عصر مدرن و ماشینی انسان را از فرهنگ و رسوم غنی گذشته دور کرده است و همین امر موجب شده که بسیاری از افراد در پی یافتن فرهنگ غنی ملّت خود به گذشته بازگردند و دچار افسوس و حرمان شوند» (جعفری و قدیمی،1396:11).
کاش دوباره بر بلندای کوه آتشی به پا میشد و ایلاتیها با آن آتش همسفر میشدند./ [کاش] ایل با صدای ساز سحر بار سفر میبست و اسب کهر چهار نعل به تاخت مینشست.
تَش بِر ایبی کاش ازنو مِن کَمر |
| ایلیاتی بَی تَش ایبی همسفر | (انصاری فهلیانی،8:1391)
|
taš berai bi kāš az noe men kamar/iliyāti bai tašaibi hamsafar.
مال بار اِیکِرد بَی سازِ سحر |
| چارنعل ایِتازَنا اسپِ کِهَر | (همان) |
māl bār eikerd bai sāze sehar/ Čār nʔl eitāzanā aspe kehar.
1-3-9- دلتنگی برای نظام خانوادگی ایلی
در زندگی ایلی و عشیرهای سنگ بنای خانواده بر حرمت بزرگترها نهاده شده بود. پدر و مادر از احترام ویژهای برخوردار بوده به گونهای که کسی روی حرفشان حرفی نمیزد. مادران ایل دارای چنان جایگاهی بودند که به حرمت کهنة (روسری) سرشان خونی بخشیده میشد. حتّی دزدان گردنهگیر هنگام غارت در قشلاق و ییلاق به کاروانهایی که زنی در آن بود دستبرد نمیزدند. قسم به شیر مادر والاترین قسم رایج در میان مردم بود. در دعواهای محلی هیچکس دست روی زنی بلند نمیکرد. حتّی اگر از او زخم زبانی میخورد، اما در روزگار کنونی این حرمتها زیر ارّابة مدرنیته شکسته شده و شاعر دلتنگی خود را با یادکرد آن همه حرمت رنگ باخته و فراموش شده، چنین بیان میکند:
تمام دلها از جنس سنگ شده و بیعاطفه گشتهاند؛ دیگر حرمتی میان پدر و پسر نمانده و نمیدانم چه باید کرد.
سَنگی و سِهیَن و بی عاطفَ هَرچِی کِه دِلِ |
| حُرمتی نیِسیَ مابَینِ کُرو بَو چِ کنم؟ | (همان) |
sangiyo sehyano bi ātefa har Či ke dele/hormati nisiya mābaine koro bow Če konom.
اکنون میدانم که هیچ چیزی سرجای خودش نیست و حتی یک نفر پیدا نمیشود که به فکر بدستآوردن دل پدر و مادر خویش باشد.
هیچی اَلانَ دَ دونُم کِ سَرِ جَی خُش نِی |
| یَ نفر هیچ وَ فکرِ دلِ بَو دَی خُش نِی | (همان) |
hiČi alāna da dunom ke sare jay Xoš ni/ya nafar hiČ va fekre dele day bow Xoš ni.
زندگی را به بازی گرفتهایم و هیچ جایی حرمت مادر را نگه نمیداریم.
وَ بازی گِرُفتیمِ زِندَی نَ حَیف |
| نَیاریم جَی حُرمتِ دَی نَ حَیف | (همان) |
va bāzi geroftime zendai na haif/naδārim jai hormate dai na haif.
2-3-9- غمیاد طبیعت وحشی
زمینة نابودی ارزشها، تا حدّ زیادی به مدرنیسم و مقابلة آن با سنّت و گرفتاری انسان در عصر آهن و سرعت مربوط میشود. بازگشت به گذشته و زنده نمودن سنّتها و ارزشها و سرکشی بر نظام سرمایهداری و جامعة صنعتی مدرن را میتوان در رمانتیسم مشاهده کرد. در آثار شاعران و نویسندگان رمانتیسم مانند گسز، میتوان عشق به طبیعت و زندگی چوپانی و آرزوی سعادت رؤیائی را مشاهده کرد (نظری و کولیوند،1389: 35). ژان ژاک روسو نیز بر این باور است « که تمدّن، فساد را در پیدارد و راهچارۀ آن، بازگشت به طبیعت است. بازگشت به چیزی که حالت اجتماعی اولیّه نامیده میشود» (همان:11). زندگی قوم لر عموماً و خطة زاگرس به طور خاص پیوستگی و آمیختگی بسیاری با طبیعت و عناصر گونهگون آن داشته است. طبیعت زیستگاهی حیاتی این مردم بوده و درخت، پرنده، چشمه، کوه و کمر برایشان قداست خاصی داشتهاست. آتش خانههایشان از درختان خشکیده و خوراک گلههایشان از برگ درختان سبز و گیاهان کوه و در و دشت بودهاست. سقف خانههایشان به همّت چوب درختان سرپناهشان بوده و سایه سار درختان و ترنم چشمه ساران صفای زندگی چوپانان و کشاورزانش بودهاست؛ به همین دلیل طبیعت و عناصر آن در میانشان از حرمتی خاص برخوردار بودهاست.
از دیگر زیر مجموعههای نوظهور نوستالژی طبیعت، نوستالژی حیوانات است.«شاعر یا نویسنده به دلیل علاقۀ زیاد به طبیعت و حیوانات، در اشعار خود به آنها اشاره میکند و یا اینکه، اهمیّت دادن شاعر به حیوانات در اشعارش میتواند ناشی از بیتوجّهی دنیای مدرن به حیوانات و انقراض آنها باشد» (خزانه دارلو و خوش ضمیر،73:1391). با ورود مدرنیزم، طبیعت هم، دستخوش بیمهری شد. شاعر در اندوه روزهای خوب از دسترفته، حسرت و دلتنگی خود را این گونه بیان میکند:
دلتنگ شانة کوه هستم و به پرواز درآمدن، ای آن که دو بال منی، بیا با هم به پرواز درآییم.
دلتنگِ مازَی کُه یَمُ و بالَ ر گِرُهتَن |
| با یَک بِیُو بالَ ر گِریم ای هر دو بالُم |
| (انصاری فهلیانی،1396) |
deltange māzai kohyamo bālar gerohtan/bā yak beyow bālar gerim ay har do bālom.
ای وای که بلوط و بادام و بن ریشهکن شدهاند،اگر تمام کوه را بگردی، درخت کله خنگی(پسته وحشی) نخواهیدید.
بَلی و بادُم و بَن، ریشَه کَن آبِیدِ ای وای |
| سَرِ کَف کُهنَ بِگَردی کَلَخُنگی نیِسی | (همان) |
baliy o bāδom o ban riša kanābi ai vāy/sare kaf kohna begardi kalaXongi nisi.
4-9- یادکرد دولت فقر
کانت باور داشت که نوستالژی یک بیماری ناشی از تبعید نیست، بلکه فقر مسبب آن است و دارایی و موقعیّتهای اجتماعی میتواند آن را از بین ببرد (جعفری و قدیمی،1396:11). در گذشته همه مثل هم بودند و مقایسهای به شکل کنونی، با این همه شدّت و حدّت وجود نداشت؛ به بیان دیگر فقر عینی و کمبود درآمد، همه احساس رضایت و خوشبختی میکردند، مردم ثروتمند به فقرا کمک مینمودند، همسایةدارا به همسایة نادار سر میکشید و مثل دورهی مدرن بیتفاوت از کنار هم نمیگذشتند ؛ اما ورود به عصر جدید روح قناعت و متانت را از همه گرفته و سادهزیستی را از میان آنان برداشتهاست. هجوم شهرنشینی و تکنولوژی زندگی سادۀ شبانی و برزیگری را طرد کرده و به جای آن بدبختی دامنگیر مردم سادهدل شدهاست؛ لذا شاعر با حسرت از ایام گذشته که ماده گاوی نان چندین خانواده را میداد، چنین میسراید: