بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در دولت قوام السلطنه و مصدق
محورهای موضوعی : مجله پژوهش های سیاسی و بین المللیحجت اله کرمی 1 , مهدی خوشخطی 2 , مالک ذوالقدر 3
1 - دانشجوی دکترای علوم سیاسی/سیاستگذاری عمومی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
2 - استادیار گروه علوم سیاسی، دانشکده علوم انسانی و اجتماعی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران: نویسنده مسئول
3 - استادیار گروه روابط بین الملل، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران: نویسنده مسئول
کلید واژه: اوضاع سیاسی, اجتماعی, قوام السلطنه, مصدق, ایران, نفت و ملی شدن.,
چکیده مقاله :
تاریخ سیاسی معاصر ایران شاهد نقشآفرینی رجال سیاسی فراوانی میباشد. هرکدام از این رجال در دورهی خود سیاستهای متفاوتی را برای ادارهی کشور در پیش گرفتهاند. در میان قوام و مصدق به عنوان دو شخصیت مطرح و قدرتمند نقش تعیینکنندهای در سرنوشت سیاسی ایران داشتهاند.هدف از پژوهش حاضربررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در دولتهای مصدق و قوام و پاسخ به این سوال کهنقاط اشتراک و افتراق سیاستهای دولت مصدق و قوام چه بودهاست؟میباشد. فرضیه پژوهش مطرح مینماید که هر دو سیاستهای واحدی را نسبت به گروههای مخالف دنبال میکردند ولی سیاستهای دو دولت متاثر از عوامل مختلف مخالفت با شاه تا حدود زیادی یکسان میباشد. روش تحقیق این پژوهش –از نوع مقایسهای بوده و گردآوری دادهها براساس منابع کتابخانهای و اینترنتی میباشد.یافتهها نشان میدهد تفاوتهای این دو غیرقابل انکار بوده اما شباهتهایشان در اهداف و باورهای سیاسی، همچون مشروطهخواهی و برداشت غیرنهادی از سیاست و سیاستورزی هم کم نیست.
During the contemporary political history of Iran, we see the role of many political men. Each of these nobles have adopted different strategies and policies to run the affairs of the country. Among these men, Qavam and Mossadegh, as two prominent and powerful figures, played a decisive role in the political fate of Iran during their prime ministership. The purpose of this research is to investigate the political and social situation of Iran in the governments of Mossadegh and Qavam. The question is whether the policies of the Mossadegh government and the Qawam al-Sultaneh government were different from each other. The research method is library and we reviewed the available information by extracting the vouchers. The findings show that the differences between Mossadegh and Qawam cannot be denied, but their similarities in basic political goals and beliefs, such as constitutionalism and non-institutional perception of politics and politics, are not lacking.
فصلنامه پژوهش های سیاسی و بین المللی دوره 15، شماره 59، شماره پیاپی (59)، تابستان 1403، ص 67 ـ 43 |
مقاله پژوهشی
بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در دولت قوام السلطنه و مصدق
حجت اله کرمی1 مهدی خوشخطی2 مالک ذوالقدر3
تاریخ دریافت: 22/11/1401 تاریخ پذیرش: 29/03/1402
واژگان اصلی: اوضاع سیاسی،اجتماعی،قوام السلطنه،مصدق، ایران. نفت.ملی شدن.
1- مقدمه
همه دولت ها در تاریخ ایران دموکراتیک نبودند،آن دولت هایی دموکراتیک بودند که محصول شکاف سیاسی گروه های نخبه بود..در طول تاریخ سیاسی معاصر ایران شاهد ظهور و نقشآفرینی رجال سیاسی فراوانی هستیم. هرکدام از این رجال در دورهی خود استراتژیها و سیاستهای متفاوتی را برای ادارهی امور کشور در پیش گرفتهاند. در میان این رجال، احمد قوام و محمد مصدق به عنوان دو شخصیت مطرح و قدرتمند در زمان نخستوزیری خود نقش محوری و تعیینکنندهای در سرنوشت سیاسی ایران داشتهاند. این دو در دوران پهلوی دوم به ترتیب در سالهای 1326-1324 و 1332-1330 مسئولیت نخستوزیری را بر عهده داشتند و در مقابل مسائل پیشروی سیاست خارجی حکومت خود استراتژیهای متفاوتی را اساس کار خود قرار دادند. با سقوط حکومت رضاشاه در شهریور 1320، قدرت سیاسی که تا آن زمان از سوی دربار غصب شده بود از حالت تمرکز بیرون آمده، بین نهادها مختلف پخش گردید. از لحظه ای که سقوط رضاشاه قطعیت یافت، بسیاری از کسانی که در خدمت وی بودند به جرگه ی منتقدان او پیوستند. در مورد مجلس، مسئله نخست وزیر از مقررات قانونی و نظام نامه ای خودمجلس و سپس جایگاه آن در چارچوب نهادی – ساختاری نظام سیاسی کشور برمی خاست. در مورد سلطنت و نیز قوه ی مجریه، سهم واقعی آنها در قدرت با اختیارات قانونی و رسمی آن دو تناسب نداشت. ترکیب سیاسی عمومی نخبگان حاکم که عملکرد نهادهای دولت را اداره و کنترل کرده یا به نحو قابل توجهی بر آن تأثیر می گذارد ارتباط نزدیک با شکلی داشت که ترتیبات پارلمانی در عمل به خود می گرفت. ( عظیمی ،1391). در پی اخراج رضاشاه از ایران، محمدرضا شاه ابتکار عمل خود را در تعیین نخست وزیر و هیأت وزیران از دست داد. البته بایستی گفت که طلوع و افول وزیران کابینه بسیار سریع بود و این وضعیت رضایت بخش نبود. این موضوع نشان داد که هر چند مجلس از این ابتکار عمل برخوردار است، اما فاقد احساس مسئولیت است. قوام السلطنه همواره مورد سوءظن شاه بود.چون قوام با رجال قاجاریه و صدر مشروطیت مراوده داشت. لذا از تحریکات شاه بسیار رنج می برد. به این ترتیب بود که عدم حمایت یک حزب اکثریت از نخست وزیران، با مشخص نبودن حمایت شاه از آنان همراه شد، به طوری که نخست وزیران در وضعیت بسیار ضعیفی قرار داشتند (حسینی ،1366)
هنگامي كه دكتر مصدق به نخست وزيري منصوب شد تعجب همگان را برانگيخت. در دوران نخست وزيري دكتر مصدق سه سازمان نظامي فعال بودند. سازمان افسران حزب توده كه از نظر سياسي تابع سياست هاي حزب توده بودند. سازمان افسران ناسيوناليست نقش تعيين كننده اي را در جهت حمايت از نهضت ملي مردم ايران و دولت ملي دكتر مصدق بر عهده داشتند. اما به دنبال اين دو سازمان، كانون افسران تصفيه شده عليه دولت ملي دكتر مصدق بود و اين كانون محلي شده بود براي اعمال نفوذ و توطئه علیه كابينه دكتر مصدق.
با به دست گيري وزارت جنگ توسط دكتر مصدق و اقدام به تصفيه فرماندهان ارتش، جابه جايي فرماندهان عالي اين عمل موجب بروز مشكلاتي در دولت دكتر مصدق شد و از آنجايي كه ارتش پيوند خود را در سلطنت پهلوي مي دانست هرگونه اقدامي را كه به اين پيوند ضربه مي زد، در مقابل آن عكس العمل نشان مي دادند. كودتاي 28 مرداد 1332 نتيجه همكاري شاه، آمريكا، انگليس و افسران تصفيه شد عليه دولت ملي دكتر مصدق بود. علت ناتوانی دولت دکتر مصدق در ایام کودتا به این دلیل بوده است که وی به فکر حفظ سلطنت مشروطه بود و بجای آن که به دنبال دستگیری و سرکوب کودتاچیان باشد به تسامح عمل کرده است. چون دکتر مصدق از این نگران بود که کودتایی از طرف حزب توده انجام شود. در رویدادهای مرداد 1332 امتناع شاه از پذیرش نتیجه همه پرسی انحلال مجلس هفدهم، فرمان عزل دکتر مصدق و انتخاب زاهدی به نخست وزیری در عزم و اراده ی نظامیان به جابجایی دولت دکتر مصدق مؤثر واقع شد. مصدق یکی از پیشگامان نهضت ضداستعماری معاصر بود. از او نه تنها در ایران؛ که در کشورهای جهان سوم هم به عنوان کسی که شجاعانه و با سرسختی تحسینبرانگیزی مقابل استعمار انگلیس ایستاد، نام میبرند او چهره آزادیخواه پرشور و استعمارستیزی بود که با سیاست موازنه منفی الهام بخش رهبران جنبش عدم تعهد بود و بر کشورهای خاورمیانه همچون مصر تأثیر گذاشت. مصدق نخستین دولتمرد خاورمیانه بود که با اجرایی کردن اندیشه ملی شدن صنعت نفت پرچم مبارزه اقتصادی با قدرتهای استعماری را برافراشت. زندگی سیاسی احمد قوام نیز مانند هر رجل مهم و تاریخ ساز دیگری باید بدون حب و بغض مورد بررسی قرار گیرد. همانطور که ساختن اسطوره معصوم از مصدق ما را دچار انحراف خواهد کرد، قضاوت کینهتوزانه درمورد قوام نیز، رهزن عقل و شعور ما در مسیر فهم حقیقت و عبرتآموزی خواهد بود. قوام یک سیاستمدار واقعی بود، با تمام خوبی و بدیها. مردی شیفته ثروت، قدرت و جاهطلبی بود. یکی از خصوصیات اخلاقی احمد قوام این بود که نسبت به همهکس بدبین بود و همهچیز را با عینک سوءظن مینگریست و به همین جهت بود که در بدو زمامداری خود یک سازمان مخفی تشکیل داده بود و تا آخرین روز هم کسی از اسرار این سازمان آگاهی نیافت. احمد قوام هم در دوران قاجار و هم روزگار پهلوی یک سیاست ورز تمام عیار بود؛ پنج بار نخست وزیر ایران شد و القابی چون قوام السلطنه و حضرت اشرف هم شاید برای دستاوردهای داخلی و خارجی اش در تاریخ ایران کم باشد؛ او فرمان مشروطیت را به رشته تحریر درآورد تا مقدمه برپایی حکومت مشروطه برای نخستین بار در ایران فراهم شود. از جمله مهمترین اقداماتش در عرصه سیاست خارجی نیز نقش آفرینی اش در خروج نیروهای شوروی از ایران بود. با وجود تمام لقب هایی که در پنج دوره نخست وزیری بر شانه اش چسبید، یکی از برجسته ترین تاریخ نویسان جهان، او را یک «تردست» تمام عیار می داند؛ مردی که سیاست را می شناخت و با وجود دارایی های اندکی که در اختیار داشت، هوش و زکاوت سرشار خود را چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی به خوبی به نمایش گذاشت. از دیدگاه منتقدان و مخالفان تفاوت مصدق و قوام در این بود که که مصدق بیشتر به دنبال موازنه منفی بود و اینطور استدلال می کرد که چرا اساسا باید به هر قدرت اصلی و بزرگی امتیاز داده شود؛ چراکه وقتی به یک کشور امتیازی اعطا می شود، کشورهای دیگر نیز امتیازهای برابری می خواهند اما قوام دقیقا برخلاف مصدق فکر می کرد و معتقد بود وقتی به یک قدرت امتیازی داده می شود باید به قدرت دیگر هم این امتیاز اعطا شود تا توازن حفظ شود. مصدق و قوام از منظر نوع نگاه به استعمار و تکاپوی انگلستان در ایران دیدگاه متفاوتی داشتند. در پرونده قوام سابقه وابستگی به انگلستان روشن است. قوام فراماسون بود. در لژ بیداری عضویت داشت. در دوران پس از مشروطه دولتهایی را که قوام سرپرستی میکرده تعامل خاص و ویژهای با انگلیس داشتند.
از دیدگاه برخی منتقدین شاید قوام و مصدق ویژگیهای مشترکی داشتند هر دو از دیوان سالاری قاجار برخاسته و سکولاراند. اما قوام دارای پیوندهای قوی با استعمار است. البته مصدق در برخورد با استعمار و استبداد انقلابی نبود اما به روش خود مبارزه میکرد در یک نکته هم اشتراکی بوده که هر دو به دنبال این بودند که اختیارات شاه را کم کنند و شاه را در موضع سلطنت بنشانند و از دخالت در امور حکومت باز دارند. مقاله حاضر به بررسی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در دولت های مصدق و قوام می باشد.و در صدد پاسخ به این سئوال هست که درسیاست های دولت مصدق و دولت قوام السلطنه چه نقاط اشتراک و افتراقی مشاهده می شود؟
2-پیشینه تحقیق
کرکی حجت،خوش خط،مهدی،ذوالقدر،مالک،(1400)، در مقاله ای با عنوان« بررسی مقایسه ای سیاست های دولت های قوام و مصدق نسبت به گروه های مخالف قانونی براساس مدل گروهی» بیان داشتند: برداشت مطلوب مصدق و قوام از مشطروطه برآيندی از حفظ نظم سیاسی موجود در کنار اصلاحات سیاسی و مشروط کردن نهاد سلطنت بود. در حوزه سیاست خارجی مصدق و قوام اهداف يکسان اما روشهای متفاوتی داشتند. هر دو تریت شده مکتب موازنه ايرانی و دلبسته تعادلی میان دو قدرت با هدف استقلال و اقتدار ملی بودند. تفاوتهای مصدق و قوام را نمیشود انکار کرد اما شباهتهايشان به ويژه در اهداف و باورهای سیاسی پايه مثل مشروطه خواهی و دولت ملی و برداشت غیرنهادی از سیاست و سیاست ورزی کم نیست.
تحقیق ساسانی (1381) با عنوان «مقایسه تطبیقی سیاستهای قوام السلطنه و مصدق در قبال حزب توده»که در این تحقیق چنین آمده است که حزب توده ایران به عنوان قوی ترین و منسجم ترین حزب بعد از شهریور 1320 و سقوط دیکتاتوری رضاخان دراثر فضای باز سیاسی شکل گرفت و توانست بیشترین اثرگذاری را در تحولات و رویدادهای بین سالهای 1320 تا 1328 ایفا کند. این حزب از اصل سیاست خارجی حاکم بر همسایه شمالی ایران تاثیر می پذیرفت و موضع گیری هایش درداخل کشور نیز بی تاثیر از این اصل نبود. حزب توده مدعی دفاع از حقوق مردم بود ولی به واقع در جهت سیاستهای شوروی گام بر می داشت.
تحقیق قیصوری (1392) با عنوان «بررسی مقایسه ای سیاست خارجی احمد قوام(1326-1324) و محمد مصدق(1332-13330) بر اساس الگوی هالستی»،یافتههای پژوهش نشان میدهد که از نظر سمتگیریهای سیاست خارجی، قوام با در پیش گرفتن سمتگیری اتحاد و ائتلاف با آمریکا در قالب تز نیروی سوم و مصدق با در پیش گرفتن سمتگیری عدم تعهد محافظهکار، در عرصه سیاست خارجی دارای سمتگیریهای متفاوتی می باشند.
3-چارچوب نظری
اصطلاح نخبه4راي نامیدن گروه هاي اجتماعی برتر و داراي جایگاه و منزلت ویژه، مانند فرماندهان نظامی، اشراف زادگان و نظیر آن به کار گرفته می شد. به نوشته فرهنگ انگلیسی آکسفورد، اصطلاح نخبه تا اواخر قرن نوزدهم به طور وسیع متداول نبود، اما پس از طرح نظریات نخبه گرایانه در دهه هاي آغازین قرن بیستم، کاربرد آن رواج گسترده اي پیدا کرد و عمومیت یافت(باتامور، 2:1377). اصولاً در بحث از نخبه گرایی، ما با مقوله جامع تر نیروهای اجتماعی مواجه هستیم که جایگاه مهمی در مطالعات جامعه شناختی و سیاسی دارند، طوری که عده ای معتقدند اساساً جامعه شناس وظیفه ای جز کشف، وصف، تقسیم بندی و تبیین این نیروها –به همراه شناخت و تحلیل دینامیسم و نیز روابط مختلفی که با حیات سیاسی برقرار میکنند- ندارد. در واقع، از دل رابطه بین نیروهای سیاسی و حیات سیاسی در جوامع بشری است که فرآیندهای سیاسی شکل میگیرند و ظهور می یابند. (Tawney, 1931: 222 ) اندیشمندان نظریه های علوم سیاسی و اجتماعی اغلب بر این باورند که نخبگان، شامل اقلیت کوچکی میشوند که از قدرت نفوذ و تاثیرگذاری بر اکثریت مردمان در جوامع مختلف بشری برخوردارند(طلوعی و تفضلی،29:1400). از یک منظر کلی، نخبگان به چهار گروه عمده تقسیم میشوند: نخبگان سیاسی ، نخبگان اقتصادی؛ نخبگان نظامی و در نهایت، نخبگان فکری)بشیریه، 69:1376). در حوزه سیاست، نخبگان سیاسی کسانی هستند که به انحاء و درجات مختلف تاثیرگذار و ذینفوذ میباشند. به طور کلی میتوان به وجود دو دسته نخبه در هر جامعه ای قائل شد: نخبگان فکری که متفکران، روشنفکران و نظریه پردازان یک جامعه را در بر میگیرند و نخبگان ابزاری که شامل همان صاحبان قدرت و ثروت میشوند(ملکی، 149:1383). گی روشه، نخبگان ابزاری را نخبگان مالکیت می نامد و معتقد است که چیزی که جایگاه این نخبگان را تثبیت میکند همان ثروت و دارایی است که باعث می شود تا آنها با در اختیار داشتن نیروهای مولد جامعه، به قدرت سیاسی و شیوه های اِعمال آن به درجات گوناگون دست پیدا کنند و علاوه بر اکثریت تودهها، بر نخبگان فکری و عملکرد آنها نیز تاثیر بگذارند(روشه، 121:1392). همچنین میتوان این طور برداشت کرد که نخبگان ابزاری صاحب قدرت سیاسی و اقتصادی هستند و نخبگان فکری اندیشه و فکر، روشهای بهینه، تئوری آینده نگری و دوراندیشی تولید میکنند (سریع القلم،61:1381). نخستین و مهم ترین ویژگی دولت های توسعه گرا در سطح نگرشی این است که همگی را نخبگان توسعه گرا هدایت می کنند. در واقع این نخبگان در راستای اهدافی چون تامین امنیت ملی، پیشرفت اقتصادی را در کانون اهداف خود قرار داده اند و به لحاظ شخصی نیز کمتر فاسد هستند و از این رو در راستای دستیابی به اهداف ود به نهادسازی مناسب دست می زنند. در کل چنین نخبگانی بسیار ملی گرا هستند و توجه زیادی به تهدیدات خارجی و داخلی از خود نشان می دهند. از این رو برای کشورهایشان به توسعه اقتصادی به منزله ابزار مقابله با این تهدیدات انگیزه بالایی دارند. همچنین این دولت ها که برای مقابله با محیطط بسیار بی ثبات داخلی و خارجی به اقتدارگرایی روی می آورند در فقدان «مشروعیت نهادی» به «مشروعیت ابزاری» امید می بندند که عمدتا از ططریق عرصه «کالاهای با ارزش اجتماعی» به شهروندان یا صنعتی شدن سریع حاصل می شود(نقیب زاده،1070:1394). دوري از فساد از یک سو و جذب سرمایه هاي داخلی و خارجی از سوي دیگر، یکی دیگر از ویژگی هاي دولت ها و نخبگان توسعه گرا می باشد. اما مطلب شایان بیان این است که فساد گریزي به معناي دوري مطلق از فساد نخواهد بود؛ چرا که به هر حال فساد در هر نوع رژیمی حتی دولت هاي دموکراتیک هم دیده می شود. در مقابل دو مساله در خصوص فساد گریزي از اهمیت ریشه اي برخوردارند. نخست این که فساد در میان نخبگان توسعه گرا حضوري غالب نداشته باشد. دوم این که تلاش و عزم جدي براي از میان برداشتن فساد در میان نخبگان توسعه گرا وجود داشته باشد. یکی دیگر از ویژگی هاي نخبگان توسعه گرا، تلاش براي پیشبرد توسعه و استقلال نسبی آن ها می باشد که در نهایت بستر هاي لازم براي تکوین بوروکراسی هاي قدرتمند و توسعه اقتصادي و اجتماعی را تمهید می نمایند. در واقع، قدرت واقعی نخبگان در توانایی فنی و استقلال آن ها در شکل دادن به سیاست هاي بنیادین توسعه می باشد. نتیجه آن که نظریه نخبه گرایی از دل آراء مختلف و نظریات عمده درباره نخبگان استخراج شده است. در واقع همانطور که اشاره شد، در جریان چرخش ادواری نخبگان، به همراه نخبگان قدیمی، نخبگان جدید به جهت دگرگونی در ساخت جامعه ظاهر شده و قدرت را تصاحب میکنند. ظهور این نخبگان جدید، به کشمکش و رویارویی بین آنها و نخبگان قدیمی منجر میشود که پیچیده و گاهی اوقات نیز خصمانه است .«زیرا در حقیقت نخبگان جدید، طرح و الگوی جدیدی از زندگی، ایدئولوژی و ارزشهایی را ارائه داده و مطرح می سازند که از نظر نخبگان سنتی برای جامعه خطرناک است ولی این حالت نیز میتواند اتفاق بیفتد که نخبگان قدیمی و جدید، موقتاً با یکدیگر علیه دشمن مشترک مثلاً علیه بیگانه یا حکام استعماری متحد شوند »( روشه،176:1392).
گائتانوموسکا اولین اندیشمندي است که در مورد نخبگان به نظریه پردازي پرداخت. وي یک تمایز اصولی بین نخبگان و توده ها به وجود آورد. موسکا معتقد است که انسان به تنهایی و بدون کمک طبقه ویژه نمی تواند حکومت کند و بالطبع، تمام مردم هم هیچوقت نمی توانند به حکومت برسند، زیرا نه لیاقت، نه علاقه و نه عمل مشترك را براي این مهم دارا می باشند. از اینرو مونارشی و دمکراسی در عمل امکانپذیر نیست، بلکه همواره یک اقلیتی که حتی از آریستوکرات ها هم متمایز است، بر اکثریت حکومت می کند(کاوالی،لوچانو،11:1376).
طبقه حاکم اقلیت سازمان یافته اي را تشکیل می دهد که قدرت حکومت را در انحصار داشته و از تمام امتیازاتی که قدرت به همراه می آورد، برخوردار است. به نظر موسکا، ثروت و لیاقت ملاك هاي مهمی براي عضویت در طبقه سیاسی به شمار می روند. موسکا معتقد است که هرگونه دگرگونی و تحول اجتماعی اساساً به اقلیت سازمان یافته مربوط می شود و آنان نقش مهمی در این باره ایفا می کنند. به زعم وی، نخبگان گروهی برگزیده اند که از اقلیتی که قدرت را در یک جامعه به دست گرفته اند تشکیل میشوند. وجه ممیزه کار موسکا، قیاس گروه نخبگان با طبقات اجتماعی است. در واقع نخبگان، برخلاف تودهها که بیشکل و نامتعین و فاقد سازماندهی کافی و مطلوب هستند، از نقطه قوت سازماندهی و نظم برخوردارند که باعث میشود به علت پیوند با مجموعه ای از روابط خویشاوندی، منفعت طلبانه و غیره، به قدرت و سلطه سیاسی برسند و پس از تثبیت خود، آن را حفظ نمایند (Putman, 1976).
گی روشه5 روابط مد نظر بین اقلیت نخبگان در تفکر موسکا را بدین شکل تشریح میکند:« این روابط باعث به وجود آمدن وحدت فکری و همبستگی گروههایی میگردد که مشخصات و خصوصیات یک طبقه را دارند. از طرف دیگر اقلیت نخبه به دلیل قدرت اقتصادی و با توجه به وحدتی که دارند، برخوردار از قدرت سیاسی گشته و تاثیر فرهنگی خود را بر اکثریت سازمان نیافته استوار میسازند. این همان چیزی است که نقش تاریخی نخبگان را توجیه مینماید»(روشه،117:1392). در مجموع می توان گفت از دیدگاه موسکا، نخبگان سیاسی شامل افراد و شخصیت هایی هستند که قدرت سیاسی را اعمال می کنند و یا در اعمال قدرت سیاسی نفوذ چشمگیري دارند.وي همچنین معتقد است حرکت تاریخ اساساً تحت تأثیر منافع و ایده هاي نخبگانِ بر سریر قدرت انجام می گیرد و اینان نقش تعیین کننده اي در تحولات جامعه ایفا می نمایند. یکی از مهمترین متفکرانی که در ارتباط با مفهوم نخبگان نظریه پردازی کرده است، ویلفردو پارتو6، جامعه شناس و اقتصاددان معروف ایتالیائی میباشد. بنا به باور پارتو، در یک گروه اجتماعی، نخبگان به کسانی اطلاق میشوند که از بیشترین شایستگی و لیاقت برخوردارند و در نتیجه نسبت به بقیه، برتری و توفق دارند. پارتو معتقد است برای این شایستگی و لیاقت، معیارهایی مانند هوش، مالکیت، ثروت، تجربه، تخصص و برخورداری از سطح آموزشی بالا و پیشرفته ملاک قرار میگیرند.بنابراین، نخبگان، برگزیدگانی هستند که در مسابقه زندگی، نمره های خوبی را از آنِ خود کرده اند(آرون، 493:1370).
در واقع، در هر جامعه ای که طبیعتاً از طبقات و اقشار اجتماعی گوناگون تشکیل شده است، به جز تودهها که بدنه اصلی و اکثریتِ طبقات و اقشار مزبور را می سازند و در لایه پائین جامعه قرار دارند، نخبگان که در لایه بالا یا در راس هرم واقع شده اند به نخبگان حکومتی و غیرحکومتی تقسیم میشوند. در این میان، نقش آفرینی نخبگان حکومتی در سیاست و انجام وظایف و تصرف مناصب در امور حکومتی، امری مستقیم است؛ در حالی که نخبگان غیرحکومتی، در تصمیمات سیاسی مستقیماً نفوذ ندارند، بلکه در دیگر حوزه های غیر سیاسی و غیر حکومتی از تاثیرگذاری برخوردارند(کوزر، 523:1393).
پارتو، در ادامه بحث خود، نظریه مهم دیگری را پیش میکشد و آن، گردش نخبگان7 است. بر طبق این نظریه، نخبگان که همیشه در طول تاریخ و در همه جوامع، اداره و نظارت بر زندگی مردمان عادی یا همان تودهها را بر عهده دارند، در یک روندِ ظهور و جانشینیِ مداوم به سر میبرند که از یک طرف، حاصل نابرابری بین انسانهاست و از طرف دیگر، خصلتی چرخشی دارد(عابدی اردکانی، 76:1388). در این زمینه، ذکر دو نکته ضروری است. اول این که افرادی که از یک گروه اجتماعی یه یک گروه اجتماعی دیگر ملحق میشوند، مجموعهای از تمایلات و مدلهای رفتاریِ مشخص که محصول زندگی و کنش آنها در گروه اول است را با خود به گروه دوم منتقل میکنند. جابجائی گروههای مزبور در شرایط و اوضاع ویژهی تاریخی که طی آن دو گروه نخبگان در راس امور جامعه وجود دارد، گردش نخبگان نامیده میشود(Pareto, 1966: 248 ).نکته دوم این که به زعم پارتو، فقط در جوامع باز که برخوردار از تحرکات کامل اجتماعی میباشند مقام نخبه ، با توانایی برتر کاملاً ملازم است. تنها در این شرایط است که قشر نخبگان حکومتی، از افرادی ترکیب میشود که از همه بیشتر برای حکومت شایستگی دارند (طاهری،37:1387). نظریه گردش نخبگان پارتو به نیکی تعارض دائمی میان بازی استعداد فردی و گرایش در جهت ایجاد طبقات و کاستهای موروثی را نشان میدهد(دوورژه،152:1358).
در ایران نیز همانند بسیاري از کشورهاي در حال توسعه، به طور تاریخی جامعه مدنی ضعیف و استبداد حاکم بوده است. لذا نخبگان سیاسی در غیاب نهادهاي مشارکتی کارا و پایدار، از اهمیت بالایی برخوردار بوده اند و مهمترین نقش را در تغییر و دگرگونی یا پویایی و ایستایی جامعه داشته اند. بنابراین، ریشه بسیاري از مسائل و مشکلات، از جمله توسعه نیافتگی سیاسی را باید در عملکرد و خلقیات نخبگان سیاسی جست و جو کرد؛ زیرا آنان نه توسعه یافته بودند، نه توسعه گرا و نه اساساً اعتقادي به مشارکت و نهادهاي مشارکتی داشتند. به همین دلیل از شکل گیري، استقرار و فعالیت آزاد نهادهاي مشارکتی جلوگیري به عمل آورند و فرایند مشارکت سیاسی و نهادینگی سیاسی را مختل و توسعه سیاسی را عقیم ساختند؛ به تعبیر دیگر، نخبگان سیاسی در فرایند توسعه سیاسی ایران نقش بازدارنده اي را ایفا کردند.
نگرش نخبگان سیاسی به مشارکت سیاسی که از ملزومات اصلی توسعه سیاسی است، در گسترش مشارکت سیاسی در جوامع در حال توسعه مؤثر است؛ زیرا آن ها از وسایل و امکانات زیادي براي تشویق مشارکت مردم در فعالیت هاي اجتماعی- سیاسی، یا محدود کردن آن ها برخوردارند(امین زاده، 117:1376). نظام سیاسی ایران در مقطع مورد بررسی این نوشتار با دیدگاه موسکا که در درون طبقه سیاسی حاکم گروه کوچکتري، یعنی نخبگان سیاسی را متمایز می سازد، منطبق تر است.
4-اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان قوام
قوام السلطنه از اواخر سلطنت ناصر الدين شاه وارد دربار شد و تا زمان 5 پادشاه بعد از اوهم داراي مقامات بزرگ بود. قبل از مشروطيت 2 بار صدر اعظم شد و مدتي هم رياست دربار مظفرالدين شاه را بر عهده داشت كه ميزرا احمد خان وزير حضور با پيشكشي پنج هزار اشرفي به مظرالدين شاه اين لق با از آن خود ساخت و معروف شده به ميرزا احمد خان «قوام السلطنه». قوام چندي در دربار ناصرالدين شاه منشي حضوري بود ولي سوداي تحصيل دراروپا داشت بعد از مرگ ناصرالدين شاه تصميم به ادامه تحصيل در اروپا گرفت ولي صدارت امين الدوله دايي او چندي اين تصميم به تعويق انداخت پس از كناره گيري امين الدوله از صدارت، قوام عازم اروپا شد و قريب سه سال به تحصيل پرداخت توقف وي در اروپا در طرزتفكرش اثر گذاشت صاحبنظر و متجدد شد و به اصول دموكراسي اعتقاد پيدا كرد از اين رو در راه استقرار مشروطه كوششهاي زيادي نمود و تا آخر عمر به رژيم مشروطه وفادار ماند. قوام پس از صدور فرمان مشروطيت تا فوت مظفر الدين شاه همچنان رئيس دفتر بود. پس از انتخاب شدن سردار اسعد بختياري به وزارت امور داخله ميرزا احمد خان قوام السلطنه را به معاونت وزارت داخله برگزيد. حضور قوام در عمارت بهارستان و عضويت او در هيئت صدور احكام او را با كميسيون عالي آشنا ساخت و سردار اسعد علاقه زيادي به قوام پيدا. بعد از سردار اسعد مستوفي الممالك نخست وزير شد و او ميرزا احمد خان قوام السلطنه را به وزارت جنگ منصوب كرد. قوام دركابينه صمصام السلطنه وزارت داخله را عهده دار بود. و از همان زمان براي تشكيل ژاندارمري اقدام كرد. واز افسران سوئدي براي اين امر درنظر گرفت (خسرو پناه ،1378).
4-1-قوام فرمانرواي خراسان و سيستان:
كابينه مستوفي الممالك دربهمن 1296 براي اداره امور ايالت پهناور خراسان به قوام السلطنه اختيارات مطلق داد. قوام السلطنه تنها فردي بود كه والي گري خراسان و سيستان را تواماً خواستار شد ازجمله كارهايي كه در طي اين دوران انجام داد:
تاسيس ژاندارمري و تظميم
گارد مخصوص والي
خريد پنچ هزار قبضه تفنگ
مجازات شديد براي شرب مسكر
تعميم و گسترش فرهنگ و معارف
قوام از شهر مشهد كانديداي مجلس چهارم شد.
اجاره داري آستان قدس را بر عهده داشت.
8-درهمين زمان (1300) بود كه بازداشت شد و به مدت 52 روز در زندان كودتاگران عشرت آباد افتاد.
بركناري سيد ضياء الدين و رئيس الوزرائي قوام
هنگاميكه قوام در سال 1300 در زندان عشرت آباد زنداني بود ملك آراء رئيس تشريفات به ملاقات او آمد و قوام را با خود به كاخ فرح آباد برد و قوام در آنجا فرمان رئيس الوزرائي خود را دريافت كرد. درهمين ملاقات بودكه موافقت احمد شاه را براي آزادي زندانيان سياسي كه حدود 200 نفر بودند جلب كرد.
4-2- اقدمات قوام پس از رسيدن به منصب رئيس الوزرايي
قوام از زمانيكه فرمان رئيس الوزرائي را دريافت كرد: (او دركابينه اول خود سردار سپه را به وزارت جنگ منصوب كرد)
ازمجلس براي وزير ماليه اختياراتي دريافت كرد و درامور مالي و اصلاحاتي انجام شد.
براي اولين بار بودجه مملكتي را به مجلس برد و به تصويب مجلس رساند.
قرارداد 1921 كه بين ايران و شوروي بود مدتهابود كه بلاتكليف مانده بود در زمان قوام در 23 آذر 1300 به تصويب مجلس رسيد در 26 فصل تنظيم شد.
قوام در اين زمان قشون متحد الشكلي را مركب از بريگارد مركزي، قزاقها، ژاندارمرها و باقي مانده پليس جنوب بودند و تعداد آنها 30 هزار نفر بود بوجود آورد وپنج لشگر مجهز درمركز وشرق و غرب و جنوب و شمال غربي پي ريزي كرد.
4-3-رئيس الوزرايي قوام السلطنه : (1301-1300)
قوام پس از اينكه براي دومين بار از سوي مجلس به مقام وزرايي انتخاب شد مهم ترين مشكلش در اين زمان تندرويهاي رضاخان سردار سپه بود. قوام كسي نبود كه در مقابل خود سري هاي سردار سپه سكوت كند ابتدا درمقام موعظه و نصيحت با سردار صحبت كرد و سپس به رهبري سيد حسن مدرس درمجلس او را موعظه كرد كه حملات مجلس به سردار سپه ابعاد گسترده اي يافت و درمطبوعات نيز منعكس شد.
4-4-اقدامات قوام در دوره دوم نخست وزيري:
1. بركناري سردار سپه از وزارت جنگ كه تخم كينه و دشمني در دل سردار سپه ايجاد كرد و او قصد از ميان برداشتن قوام را داشت چون فقط قوام دربرابر خواستههاي سردار سپه مي توانست مقاومت كند.
2. قوام مي خواست با بوجود آوردن خط سومي در سياست خارجي ايران را از استثمار دو همسايه شمالي و جنوبي شوروي و انگليس نجات دهد او مي خواست در اصلاح امور اقتصادي از امريكا كمك بگيرد و به همين مناسبت هم منابع نفتي شمال را به يك شركت امريكايي به نام استاندار اويل واگذار كرد و اين امر را با متوليان مجلس و هواداران خود از جمله حسن مدرس، تيمور تاش و نصرت الدوله درميان گذاشت و در روز 20 آبان 1300 اين طرح را به تصويب مجلس رساند.
3. قانون هيأت منصفه و حاكمه وزراء را تقديم مجلس نمود به تصويب رساند.
4. همچنين قانون يا طرح استخدام مستشاران خارجي را براي سامان دادن به اوضاع اسفناك ماليه را نيز به تصويب رساند.
5. قانون تشكيل خزانه داري كل را نيز به تصويب مجلس رساند.
6. قانون ديگري تحت عنوان اعزام محصلين نظامي به اروپا به تصويب مجلس رسانيد. او ابتدا تصميم داشت نيروهايي از فرانسه استخدام كند ولي انگليس موافقت نكرد ونيروهاي نظامي به اروپا اعزام شدند. قوام انتخابات در دوره پنجم (1302) باز هم كانديداي نماينده مجلس شد اما اين بار از تهران آراي لازم را آورد. ولي قبل از افتتاح مجلس به اروپا تبعيد شد و در 16 مهر 1302 توسط وزارت جنگ به اتهام رهبري شبكه ترور رضاخان بازداشت شد و به اروپا تبعيد گرديد (1309-1302) . با بركناري قوام زمينه براي زمامداري سردار سپه فراهم شد و فرمان رئيس الوزرائي وي توسط احمد شاه امضاء شد. احمد شاه پس از امضاي فرمان رئيس الوزرائي سردار سپه عازم اروپا شد. بعد از چهار ماه مجلس پنجم افتتاح گرديد از همين زمان بودكه نغمه تبديل رژيم به جمهوريت نواخته شد ولي با مخالفت شديد مواجه شد بطوريكه سرانجام سردار سپه از برقراري جمهوري صرفنظر كرد. در3 شهريور 1320 با ورود متفقين ازچند طرف به ايران لشكرهاي مرزي از هم پاشيده شد، امنيت ظاهري بهم ريخت بعد از سه هفته از ورود متفقين رضاشاه به طور اجباري از سلطنت كناره گيري كرد واز ايران خارج شد در همين زمان قوام السلطنه كه در لاهيجان بود به تهران آمد و خانه او ميعادگاه مردان سياست پيشه و ستمديدگان دوران ديكتاتوري شد. جرايد تازه انتشار يافته از دولتمرداني مثل قوام السلطنه و مؤتمن الملك و مصدق السلطنه تجليل فراوان مي كردند و آنها را به ميدان سياست مي خواندند. قوام السلطنه هم مثل فروغي اعتقاد به انعقاد قرارداد بين سه كشور كه ضامن بقاء و استقلال ايران مي شد از اين رو دولت فروغي مورد تأييد قرار مي داد البته به شرطي كه قرارداد اتحادبين ايران و دولتين بسته شود درغير اينصورت دولت فروغي هم بايد از بين برود. فروغي از قوام السلطنه خواست تا به عنوان وزير مشاور وارد كابينه شود ودولت از نظر سياست خارجي و داخلي مشاوره دهد ولي قوام اين پيشنهاد را نپذيرفت. وطي اعلاميه اي انصراف خود را از سياست اعلام كرد. بعد از امضاء اتحاد بين ايران و شوروي و انگليس دولت فروغي هم متزلزل شد و دوستان قوام تلاش كردند قوام را به نخست وزيري برسانند.
4-5-سومين دوره نخست وزيري قوام : (مهر تا بهمن 1321)
آغاز سومين دوره نخست وزيري قوام مقارن بود با جنگ جهاني دوم و توقف نيروهاي نظامي خارجي درايران كه مشكلات فراواني بوجود آورده بود از آن جمله بي امنيتي و كمبود غذا و خوار وبار بود وقوام درپي برداشتن اين مشكلات وحفظ مصالح كشور كه مورد توجه اكثريت و تأييد مجلس شوراي ملي قرار گرفت. اقدامات قوام در اين دوره به شرح زیر بود:
تاسيس وزارتخانه اي به نام وزارت خوار و بار كه به علت داشتن رئيس نالايق ناموفق ماند.
وزير مختارهاي انگليس و شوروي دائم از ايران تقاضاي ريال مي نمودند و قوام براي رفع اين بحران تقاضاي اختيارات نمود ولي مجلس اين تقاضا را رد كرد.
براي سرو صورت دادن به وضع مالي كشور، دكتر ميلسپوامريكائي رابراي رياست كل دارايي استخدام كرد وبه دنبال آن درهمين دوره قوام لايحه تعليمات اجباري را به مجلس تقديم كرد.
قوام دربحراني ترين زمان روي كارآمد بطوريكه مردم از موفقيت او نيز مأيوس شده بودند و كار مملكت را تمام شده مي دانستندقوام از لحظه اي كه رأي اعتماد گرفت بازي هاي سياسي خود را آغاز كرد اولين بازي كه با موفقيت انجام گرفت مماشات با مجلس چهاردهم بود كه مزاحمتي براي او فراهم نسازد.
دراين مجلس افرادي مثل سيد ضياء الدين، علي دشتي، دكترطاهري، سيد كاظم جليلي كه طرفدار انگليس بودند حضور داشتند و با قوام سرسختانه مبارزه مي كردند چون عمر مجلس چهاردهم روبه پايان بود قوام سعي كرد دراين مدت برخوردي بامجلس نداشته باشد پس از 18 روز وزيران خود را به شاه و مجلس معرفي كردو فرداي آن روز به مسكو عزيمت نمود.
قوام دراين مسافرت با چند مسأله مواجه بود: تخليه ايران از قواي نظامي شوروري كه بايد تا شش ماه پس از خاتمه جنگ انجام ميگرفت. نجات آذربايجان از دست دموكرات فرقه سي بود كه آنهم مورد موافقت واقع نشد. روسها خواستار امتياز نفت شمال بودند آن هم نه بصورت شركت مختلط. درتمام مدتي كه قوام و هيئتش درمسكو بودند هيچگونه موافقتي با خواسته هاي مشروع و قانوني قوام السلطنه به عمل نيامد. قوام پس از بي نتيجه ماندن مذاكراتش با روسها به فكر افتاد كه بايد به امريكائيها نزديك شود. سفير جديد شوروي سادچيكف درتهران در روز 29 اسفند وارد تهران شد و از سوم فروردين مذاكرات خود را با قوام آغاز كرد درهمين زمان موضوع تخليه ايران درشوراي امنيت مطرح بود. بالاخره مذاكرات قوام و سادچيكف 15 فروردين 1325 پايان يافت و موافقت نامه هايي بين طرفين امضاء شد. روسها طبق مقاوله نامه امضاء شده درموعد مقرر خاك ايران را تخليه كردند و قوام نيز براي ترضيه خاطر شوروي امتيازاتي به آذربايجان داد و از آنها براي مذاكرات حضوري به تهران دعوت نمود. دراين زمان قوام در مورد اعتماد كامل شورويها بود و حزب توده ايران و شوراي متحد كارگري و احزاب چپ نما از او حمايت و پشتيباني ميكردند و قوام دست به اقداماتي ميزد كه رضايت بيشتر حزب توده رافراهم كند ازجمله به بازداشت عده اي از مخالفين روسها كه متهم به همكاري با انگليسي ها بود اقدام نمود مانند : سيد ضياء الدين طباطبائي، علي دشتي، دكتر طاهري. قوام پس از بازگشت از مسكو بازيهاي سياسي خود را آغاز كرد اولين قدم او باز گرفتن قدرت از حزب توده وتشكيل شوراي عالي كار بود و شوراي عالي اقتصاد را بوجود آورد وبراي روابط زارع و مالك مقرراتي وضع كرد و بالاتر از همه تشكيل يك حزب سياسي به نام حزب دموكرات ايران بود. زيرا او خوب مي دانست كه براي مقابله با جمعيت موجود يك جمعيت مشابه لازم دارد.
بالاخره قوام در 29 مهر 1326 درمجلس حضور يافت گزارش خود را از مسافرت مسكو تنظيم مقاوله نامه نفت را قرائت كرد اين طرح در مجلس رد شد و اين امر باعث شد باب گفتگويي با شركت نفت ايران و انگليس گشوده شود. رسانه هاي گروهي حملات خود را به قوام شروع كردند و او را عامل ارتجاع خواندند! از همين زمان بود كه توطئه ها از هر طرف عليه قوام آغاز شد و شاه رهبري اين مخالفين را به عهده گرفت. همه كسانيكه طرفدار و وفادار به قوام بودند حالا برضد قوام به پا خواستند، شاه به قوام تكليف استعفا كرد قوام پاسخ داد با راي مجلس آمده ام و با رأي مجلس ازكار خارج خواهم شد.
قوام در مجلس حضور يافت و طبق نطق مفصل و مستندي درباره 22ماه زمامداري خود توضيحات لازم را برشمرد و از مجلس تقاضاي راي اعتماد كرد و مجلس را ترك نمود از 112 نفر حاضر در مجلس 46 رأي مثبت و 38 رأي كبود به مجلس داده شد درنتيجه دولت قوام پس از 22 ماه سقوط كرد.
5-اوضاع سیاسی و اجتماعی در دوران محمد مصدق
مصدق بدون هيچ ترديد و شبه هاي از دولتمردان معروف ايران است و بيش و كم بيشتر از پنجاه سال در ميدان سياست فعاليت داشته است وهيچ رجل سياسي مانند او با شاه درنيفتاده است، و تا روزي كه خانه اش تاراج شد همواره ميگفت شاه طبق قانون اساسي بايد سطنت كند نه حكومت،محمد مصدق ملقب به مصدقالسلطنه، از رجال سیاسی دو عصر قاجار و پهلوی و نخستین ایرانی دارای دکترای رشته حقوق و طرفدار انقلاب مشروطه بود که دخالت پادشاه مشروطه در امور کشور را خلاف قانون اساسی مشروطه میدانست و بر این نظر بود که «در مملکت مشروطه رئیسالوزرا مهم است نه پادشاه». او به دلیل اینکه پادشاهی رضاخان را شکستی برای مشروطه و بازگشت دوران استبداد میدانست، با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی مخالفت ورزید، و پس از جلوس او بر اریکه سلطنت از منتقدان سرسخت او شد تا حدی که هزینه مخالفتورزیاش با رضاشاه را با تبعید و رفتن به زندان پرداخت کرد(دولتآبادی، 1362: 325 – 342). مصدق پس از فوت پدر مستوفي اول خراسان شد و در مدت كوتاهي تمام فنون و رموز كار را فرا گرفت به طوري كه پس از يك سال تمام مستوفيان درجة دوم و سررشته داران اشكالات فني خود را با او در ميان نهاده و از اطلاعات او بهرهمند ميشدند. پس از عزل «امين الدوله »ميرزا علي اصغرخان امين السلطان با لقب جديد «اتابك اعظم » صدراعظم شد و درنتيجه عده اي از اطرافيان مظفرالدين شاه را كه موجب عزل او شده بودند، از كار بركنار كرد(عاقلی،1380). پس از صدور فرمان مشروطيّت و آغاز انتخابات خود را كانديداي طبقة اعيان اصفهان نمود و وارد مجلس شد، ولي اعتبارنامة او به علت نرسيدن به نصاب قانوني رد شد. او در 1325قمري، قبول عضويّت در جامع آدميّت يا انسانيّت كه توسط عباسقلي آدميّت پدر دكتر فريدون آدميّت تأسيس شده بود به مجمع انسانيت پيوست .ليكن پس از چندي كناره گيري كرد و در 1326 قمري براي انجام تحصيلات عاليه عازم اروپا شد. سپس به مدت 14 ماه معاون وزارت ماليه بود، تا اينكه در دولت وثوق الدوله از كار كناره گيري كرد و عازم اروپا شد و در استانبول محمدعلي ميرزا شاه مخلوع را ملاقات كرد و به سويس رفت. مصدق تا سقوط كابينة سيد ضياء در خاك بختياري ميزيست. پس از استعفاي سيد ضياء و تبعيد او به خارج كشور احمد قوام روي كار آمد ودكترمصدق به سمت وزير ماليه معرفي گرديد. او پس از معرفي به مجلس و درنخستين روزهاي وزارت خود براي اصلاح ماليه مملكت، ماده واحدهاي به مجلس برده و تقاضاي اختيارات نمود و با وجود مخالفت فراكسيون دموكرات لايحه براي مدت سه ماه تصويب شد ولي قبل از اتمام سه ماه، كابينه سقوط و وزارت مالية او منتفي شد(عاقلی،1380).
از اين تاريخ زندگينامة دكتر مصدق را به سه قسمت عمده بايد تقسيم كرد:
1-دوران وكالت مجلس در دورههاي پنجم و ششم قانونگذاري كه نقش اقليت را بازي كرد و تدريجاً در بين وكلاء وزنه اي شده بود و نطق هاي تاريخي او به نيكنامي در تاريخ معاصر ثبت شده است.
2ـ نمايندگي دورة شانزدهم قانونگذاري كه با رهبري هوشمندانة او باداشتن رياست كميسيون ويژة نفت از هجده نفر نمايندگان اكثريت و اقليت بالأخره موفق شد لايحة گس - گلشائيان را ملغي كند و به جاي آن منابع نفت ايران راملّي نمايد. پس از بركناري رضاشاه و تبعيد او به جزيرة موريس نمايندة اول تهران انتخاب گرديد. و در اين دوره دو كار او درخشان بود: الف ـ مخالفت با اعتبارنامة سيد ضياءالدين طباطبائي نمايندة يزد كه بعد از تبعيد به خارج از كشور از فلسطين به ايران باز گشت. مصدق طي نطقي طولاني انتقادات خود را از كودتاي 1299و نقطه ضعفهاي سيد ضياء را تشريح كرد البته سيّد هم جواب مشروح داد، كه در مجلس داشت اعتبارنامهاش تصويب شد.
ب ـ دومين كار مهم مصدق در دورة چهاردهم طرح لايحه اي بود كه تا زماني كه ايران در اشغال نيروهاي خارجي است اعطاي هرگونه امتياز نفت به دول بيگانه مجاز نيست و هر نخست وزير و يا وزيري با دول خارجي براي اعطاي نفت وارد مذاكره شود، به چندين سال حبس محكوم خواهد شد. و همين قانون دست قوام را باز گذارد كه به روسها بگويد من براي امتياز نفت شمال حرفي ندارم، ولي مجلس سدّ راه من است و از اين قانون نميتوانم تخطّي كنم (عاقلی،1380). از 1304كه سلسلة قاجاريه منقرض شد تا 1320با اينكه در اوايل سلطنت رضاخان مصدق از كساني بود كه در كميسيوني مركب از دولتمردان مورد مشورت قرار ميگرفت و رضاشاه به او اعتماد داشت، اما كمكم مصدق مورد شك و ترديد قرار گرفت و مدتي در بيرجند زنداني بود.
5-1- دوران نخست وزيري
مجموعاً دكتر مصدق 28ماه زمامداري كرد و از ترس اينكه ترور شود دفتر نخست وزيري را به منزل شخصي خود در خيابان كاخ جنوبي برد وهمانجا هيئت وزيران براي جلسه تشكيل مي دادند. و كلية هزينة نخست وزيري را از جيب خود پرداخت كرد. زمامداري او را به دو قسمت بايد تقسيم كرد:
الف ـ تا واقعة 30تير 1331و استعفاي دكتر مصدق از نخست وزيري، چون شاه با اعطاي سمت وزارت جنگ، به او مخالف بود، و استعفايش را پذيرفت و چند روزي قوام السلطنه نخست وزير شد و آن بيانيّة شديد را از راديو ايراد كرد، كه مردم ايران را به شورش كشاند و به زعامت آيت الله ابوالقاسم كاشاني دستور داد مردم تهران به خيابان ريختند و با نيروهاي انتظامي و پليس درگير شدند .و درنتيجه قوام كناره گيري كرد و دكتر مصدق با فرمان شاه مجدداَ نخست وزير شد(عاقلی،1380). پس از شهریور 1320ش با سقوط رضاشاه به عرصه سیاست بازگشت و در یکی از شاخصترین اقدامات خود با همکاری کریم سنجابی و حسین فاطمی جبهه ملی ایران را تشکیل داد. تکاپوهای ملی شدن صنعت نفت در میان تعدادی از سیاسیون به جریان افتاد. بدین لحاظ الگوی مبارزه با استبداد و استعمار در بسیاری از کشورهای جهان و به خصوص در منطقه خاورمیانه شد. مصدق قویاً معتقد بود که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. لذا با پایبندی تمام به قانون اساسی مشروطه در اقدامات سیاسی دوره نخستوزیری خود کوشید تا قدرت شاه را در چارچوب قانون اساسی مشروطه محدود و در مقابل، نهادهای مدنی را تقویت کند. از اینرو این مسئله تا پایان دوران نخستوزیریش ـ که کودتای انگلیسی، آمریکایی 28 مرداد 1332ش، به آن خاتمه داد ـ چالش اصلی او با محمدرضاشاه را به وجود آورد. در طول دوران زمامداریش، خانواده سلطنتی به ویژه اشرف پهلوی هم در زمره مخالفین سرسخت او قرار گرفتند.
5-2-تهاجم روس و انگلیس
اشغال ایران در شهریور 1320 به سقوط دولت رضا شاه منجر شد و این اشغال باعث تضعیف ارتش، امنیه و شهربانی شد. نیروهای بریتانیا و شوروی بی آن که با مقاومت پایداری از سوی ارتش رو به رو شوند بخش های وسیعی از خاک کشور را به اشغال خود در آوردند.
در بامـداد روز سـوم شهـریور سال 1320 سفرای انگلیس و شـوروی طـی یادداشت های جداگانه به نخست وزیر علی منصور اعلام داشتند: «چون دولت ایران در انجام درخواست های فوری و مهم دو کشور همسایه که در یادداشت های مورخه 28 تیر و 25 مرداد سال 1320 به طور مبسوط و واضح به آنها اشاره شده بود، سهل انگاری کرده و سیاست مبهمی در این موقع باریک و خطرناک پیش گرفت و اظهارات و تذکرات دوستانه ما را نخواست با حسن نیت تلقی کند، و در بیرون کردن عمال آلمانی هیچ گونه اقدامی نکرده به این سبب دولتهای شوروی و انگلیس خود را ناگزیر دیدند به نیروهای مسلح خود دستور دهند که از مرزهای ایران عبور کنند و اینک با کمال تأسف به آقای نخست وزیر اطلاع می دهیم که واحد های شوروی و انگلیس طبق دستور ستادهای مربوط وارد خاک ایران شده مشغول پیشروی هستند».(بصیرت منش،1387). با این حال حضور اتباع آلمانی را برای موجه جلوه دادن حمله خود به ایران بهانه قرار دادند و حمله خود را در شهریور 1320 به ایران آغاز کردند. هدف اصلی متفقین حفظ منافع استراتژیک و نفتی انگلستان در منطقه و در اختیار گرفتن راه های کمک رسانی به اتحاد شوروی بود. در سحرگاه روز سوم شهریور 1320 (25 اوت 1941) کشور بی طرف ایران از شمال، جنوب و غرب مورد تهاجم نیروی های نظامی بریتانیا و اتحاد شوروی قرار گرفت. نیروهای انگلیسی حملات خود را از ناحیه غرب و جنوب غربی آغاز کردند، انگلیسی ها با کمک سربازان هندی در نیمه شب سوم شهریو ماه از اروند رود گذشتند و بندر شاهپور، آبادان و خرمشهر را مورد حمله قرار دادند. در چهارم شهریور نیروی هوایی انگلیس پادگان آبادان و فرودگاه اهواز را بمباران کردند و تعدادی از هواپیماهای ایرانی را در روی زمین از کار انداختند. دسته دیگری از نیرو های انگلیسی از طریق مرز خسروی، قصر شیرین و گیلان غرب به خاک ایران تجاوز کردند. از سوی دیگر نیروهای شوروی مرکب از شش لشکر پیاده نظام و زرهی از چند نقطه وارد ایران شدند. ماکو نخستین شهری بود که به اشغال روس ها در آمد. پس از تصرف جلفا و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کردند و به سوی تبریز روانه شدند. یک لشکر از بندر آستارا وارد خاک ایران شد و به سوی اردبیل و بندر انزلی هجوم آوردند.(عاملی،1380). در روز سوم شهریور، ستاد ارتش اولین اقدام خود را برای تشکیل«قرارگاه کل بزرگ ارتشتاران فرمانده منتشر کرد». رئیس ستاد جنگ، نخستین و آخرین اعلامیه ستاد جنگی ارتش را در بعد از ظهر چهارم شهریور ماه درباره تجاوز ارتش شوروی در شمال و ارتش انگلیس در باختر که از راه های زمینی، دریایی و بمباران هوایی شهرها آغاز کرده بودند را صادر گردید. در بند پنجم این اعلامیه آمده است «واحد های ارتش شاهنشاهی که غافلگیر شده اند در حدود امکان به استقبال آنها شتافتند و در نقاط مختلف با آنها تماس حاصل نموده و به دفاع پرداختند و دو ارابه زره پوش مهاجم در منطقه باختر مورد اصابت و از کار افتاده و پیش روی مهاجمین را متوقف ساخته اند.»(رهبری،1383). در پنجم شهریور رضا شاه دستور داد نخست وزیر حسن علی منصور، علی سهیلی وزیر امور خارجه و وزیر راه و چند وزیر در جلسه شورای عالی جنگ حاضر شوند و در مورد ادامه یا توقف جنگ تصمیم گرفته شود. بعد از صحبت های حاج علی رزم آرا و سرتیپ عبد الله هدایت در مورد کمبودها و احتیاجات ارتش و پس از این که امرای ارتش8 به ترک مقاومت رأی دادند صورت جلسه ای را تنظیم کردند «چون مواضع دفاعی مهم به دست نیروی بیگانه افتاده و امر مقاومت هیچ گونه فایده ای را برای کشور شاهنشاهی نخواهد داشت، در صورتی که اگر امروز اعلامیه ای از طرف دولت مبنی بر ترک مقاومت صادر و به سفارت خانه ها ابلاغ شود بیشتر احتمال می رود از مذاکرات سیاسی که فعلاً در جریان است نتیجه بهتری به دست آید»و به تمامی واحد های نظام ارتش به ترک مقاومت، طبق اعلامیه ششم شهریور ماه صادر و ابلاغ شد. (کاظمی،)
ضمناً رضا شاه از دولت آمریکا و شخص پرزیدنت روزولت رسماً خواست که برای رفع خصومت های بین ایران و دولتین روس و انگلیس وساطت کند (بشریه،1381) باید گفته شود که در مطبوعات غربی درباره حمله ناگهانی نیروی های انگلیس و شوروی به ایران مطالبی مطرح شده بود که در 22 اوت 1941 (31 مرداد 1320) روزنامه نیویورک تایمز در عنوان اصلی خود نوشت که «انگلیسی ها و روس ها برای تجاوز به ایران موضع گرفته اند.» در سر مقاله روزنامه پیش بینی شده بود انگلیس و شوروی با نیروهای نظامی بر ضد ایران، در صورت امتناع از پذیرش خواسته های آنها متوسل شود. روز پنجم شهریور، دولت منصور استعفاء داد و محمد علی فروغی مأمور تشکیل کابینه شد.
با حمله نیروهای متفقین به ایران میزان صحت و اعتبار نیروی نظامی ایران به طور کلی «ارتش نوین ایران» برای همگان روشن و تصورات و ادعاهای بی اساس رضا شاه و اعلامیه هایی که ستاد ارتش اعلام می کرد بر ملا شد. با سقوط رضا شاه ارتش جدیدی که او ایجاد کرده بود از هم پاشید. در دوره رضا شاه ارتش پیوستگی زیادی با سلطنت داشت. به عبارت بهتر ارتش پشتیبان سلطنت محسوب می شود. اما با حضور نیروهای بیگانه بعد از شهریور 1320 ارتش مجالی برای قدرت نمایی پیدا نکرد. در شمال نیروی دریایی با صدماتی که به تجهیزات آن زده شد از میان رفت. نیروهای انگلیس ناوهای کرکس، شاهرخ، شهباز، سیمرغ را تصرف و ناوهای پلنگ و ببر را انهدام کردند. فرمانده نیروی دریایی، دریادار غلامعلی بایندر با گروهی از افسران و سربازان ایرانی کشته شدند. وضعیت نیروی هوایی هم مناسب تر از نیروی دریایی نبود و تعداد زیادی از هواپیماهای ارتش نابود شدند. «از تاریخ [1320] تا 1325 دوره رکورد بلا تکلیفی نیروی هوایی ایران است که بارها تهدید به انحلال می شد. ». تلفات نیروی زمینی در جبهه های نبرد وسیع و گسترده بود. «صبح سوم شهریور لشکر 3 تبریزبه تمام معنی غافلگیر و گرفتار بمباران هوایی گردید»(عراقی،1322) فرمانده لشکر سوم تبریز سرلشکر ایرج مطبوعی با آغاز نبرد گریخته بود. لشکر رضائیه نیز وضعیتی بهتر از لشکر تبریز نداشت و فرمانده آن از کمبود سرباز و اسلحه و مهمات رنج می برد. پادگان شهر تخریب شده بود و بیمارستان شهر مملو از مجروحان و اجساد بود. در روز پنجم شهریور رضائیه توسط نیروهای ارتش روس اشغال شد. «بر خلاف تمام قسمتهای کشور که از روز سوم شهریور ماه تجاوز شروع شد در منطقه خراسان صبح روز پنجم شهریور ماه از مرزهای سرخس و باجگیران و بعد از تمام نقاط مرزی با تلفن بمرکز لشکر «مشهد» اطلاع داده می شود که واحد های شوروی از مرزها عبور کردند.»(سرشار،1381) همچنین در همین روز لشکر دهم گرگان تسلیم روس ها شدند. لشکر یازدهم گیلان با توجه به کمبود تجهیزات و نفرات اندک با فرماندهی سرتیپ قدر در مقابل روس ها در نواحی گرگان دست به مقاومت زد. اما فرماندهان نظامی در تهران از لشکر یازده خواستند به مازندران عقب نشینی کند، ولی پیش از اینکه عقب نشینی آغاز شود فرمان ترک مقاومت به آنها داده شده بود(عاقلی،1380). نیروهای انگلیس در جنوب بنادر شاهپور، خرمشهر، آبادان، را تصرف کردند و اهواز را درمحاصره خود گرفتند لشکر اهواز روز های چهارم و پنجم شهریوراز خود مقاومت نشان دادند و به ناچار تسلیم شدند.
5-4- اشغال پایتخت و کنارگیری رضا شاه
روز ششم شهریورپس از روی کار آمدن دولت جدید تصمیم خود را درباره ترک مقاومت به استحضار سفیران دولت انگلیس و شوروی می رساند که آنها عملیات جنگی را متوقف و به پیشروی خود خاتمه دهند. رضا شاه در ششم شهریور تصمیم گرفت خانواده خود را به اصفهان بفرستند. او قصد داشت در صورتی که اوضاع پایتخت بحرانی شود به همراه ستاد جنگ به اصفهان عزیمت کنند. رضا شاه در حالی که آماه ترک تهران بود سپهبد امیر احمدی را به کاخ سعد آباد دعوت کرد تا نظم و امنیت را در تهران برقرار کند و گفت «حکومت نظامی تهران را به شما واگذار می کنم» در ششم شهریور شاه تصمیم گرفت به اصفهان برود و همچنین از تعدادی از افسران ستاد ارتش خواسته شد برای تشکیل ستاد جنگ به اصفهان بروند. اما هنوز وضعیت پادگان ها، نفرات و سربازان در هاله ای از ابهام قرار داشت، ولی رضا شاه در همان روز دستور مرخص کردن سربازان پادگان تهران را داده بود. در «عصر هشتم شهریور ماه .... از طرف خود اعلی حضرت پادشاه سابق به ستاد ارتش امر می شود که فوراً و بلافاصله افراد لشکر یکم و دوم مرکز را با نگاه داشتن عده قلیلی مرخص نمایند از طرف ستاد ارتش حسب الامر مفاد این امریه فرماندهان دو لشکر ابلاغ و به سرعت هر چه تمام به موقع اجرا گذاشته شد». به علت اینکه امکان دارد نیروهای شوروی و انگلیس داخل تهران شوند باید تعداد افراد پادگان مرکز هر هنگ پیاده به یک گروهان و هر هنگ سواره به یک اسواران کاهش یابد و مرخص شوند. «پس از آنکه افراد با وضع آشفته ای سربازخانه ها را ترک گفتند .... انبارهای خواربار و آذوقه و لباس خالی گردید... از این آشوب عده زیادی شبانه استفاده کردند». در هشتم شهریور شرایط ترک مقاومت را سفرای روس و انگلیس به دولت ایران تسلیم کردند که از دولت ایران خواسته شده بود که:
1- در مغرب و جنوب قسمتهایی از خاک کشور و در شمال از قشون ایرانی تخلیه شود تا نیروی نظامی متفقین آن نواحی را اشغال کنند.
2- در ظرف یک هفته کلیه اتباع آلمانی به جز اعضای رسمی سفارت آلمان از ایران خارج شوند.
3- شرایط لازم برای حمل و نقل تجهیزات نظامی با استفاده از راه آهن و جاده ها فراهم شود.
آنها تأکید کردند در صورت پذیرش خواسته های آنها از قزوین به سمت تهران حرکت نخواهند کرد. با مذاکراتی که بین نخست وزیر و وزیر امور خارجه با سفرای روس و انگلیس انجام شد و با اشغال نکردن پایتخت توسط متفقین به شاه گفتند «چون نیروی خارجی به پایتخت نخواهد آمد حرکت اعلی - حضرت دیگر ضرورتی ندارد. شاه هم متقاعد و از عزیمت منصرف می شود9.» دولت فروغی بر ای تحویل ندادن آلمانی ها شروع به مذاکره کرد زیرا قصد داشت به جای تحویل آلمانی ها به نیروهای متفقین آنها را خود از راه ترکیه روانه آلمان سازد. بالاخره رفتار دولت ایران منجر به آن شد که متفقین خواسته های خود را شدید تر کنند. آنها خواستار تحویل اتباع آلمانی و اخراج اتباع کلیه دول محور- ایتالیا، بلغارستان، مجارستان و رومانی شدند.
روز هجدهم شهریور ماه دولت ایران با تعطیلی سفارت خانه های مورد نظر موافقت کرد. اما در 19 شهریور روزنامه اطلاعات در سر مقاله خود با انتقاد از متفقین به رابطه ایران و کشورهای محور اشاره کرد و نوشت که سفارت خانه های ما در پایتخت این کشورها دایر بر روابط سیاسی ما با آنها برقرار خواهد ماند. متفقین انتشار این مقاله را بهانه قرار دادند و خواستار تسلیم آلمانی ها شدند در غیر این صورت تهران را اشغال خواهند کرد. آنها در 24 شهریور به دولت اطلاع دادند فردا تهران را اشغال خواهند کرد. اما در روز بیست و پنجم شهریور قبل از اینکه نیروهای متفقین وارد تهران شوند رضا شاه به توصیه سفارت انگلیس از سلطنت استعفاء داد و به نفع ولیعهد کناره گیری کرد. متن استعفاء در صبـح روز بیست و پنجم شهریور توسـط فروغی نوشته شـد و رضا شاه بعد از امضای آن به طرف اصفهان حرکت نمود. در روز بیست و ششم شهریور نیروهای متفقین وارد تهران شدند و روز بعد در خیابان های تهران رژه می رفتند.
پس از تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور 1320 و از هم پاشیده شدن ارتش تحولاتی اساسی در ساختار و سازمان ارتش ایران ایجاد شد و حامیان اصلی بازسازی ارتش شاه و دربار بودند. در ابتدای مجلس و دولت از احیای قدرت ارتش در دوگانگی به سر می بردند چون تصور می کردند محمد رضا شاه هم از ارتش در تحکیم قدرت خود استفاده خواهد کرد و دوباره استبداد سلطنتی را احیا خواهد کرد. اما با فرپاشی و تضعیف دولت مـرکزی درباره شـورش های محـلی در نقـاطی از ایران آغاز شد؛ شـروع شورش های آذربایجان و کردستان بر اهمیت این مهم در بقای وحدت ملی و تمامیت ارضی تأکید شده پس از مدتی نه تنها شاه و دربار بلکه دولت و مجلس نیز از بازسازی و توسعه ارتش حمایت کردند.
الف- سازمان لشکرها، ستاد و آموزش
بازسازی و توسعه ارتش در آبان 1320 شروع شده و به دستور شاه جدید مقرر گردید که ستاد ارتش مأمور تهیه طرحهایی درباره امور استخدامی، انتقالات، ترفیعات، آموزش، حمل و نقل، تدارکات و بسیج همگانی تهیه شد. بر اساس تجدید نظر در سازمان ارتش تحولاتی اساسی در سازمان ارتش به وجود آمد. بعد از شهریور 1320 تمامی لشکرهای ارتش منحل شده بودند. در سال 1322 ده لشکر و دو تیپ در نیروی زمینی تشکیل شد:
1- لشکرهای یک و دو تهران.
2- لشکر سه آذربایجان خاوری (مرکز شهر تبریز).
3- لشکر چهار باختر (سنندج)
4- لشکر پنج جنوب باختری (خرم آباد)
5- لشکر شش جنوب (شیراز)
6- لشکر هفت جنوب خاوری (کرمان)
7- لشکر هشت خاور (مشهد)
8- لشکر نه (اصفهان)
9- لشکر ده خوزستان (اهواز)
10- دو تیپ مستقل سوار مکانیزه در تهران.(کاظمی،)
همچنین در مناطق مختلف کشور برای هماهنگی، هدایت و اداره یگان های مستقر قرارگاه های عمده ای ایجاد شد. کشور از لحاظ نظامی به پنج ناحیه تقسیم شد:
ناحیه یک مرکز
ناحیه دو آذربایجان
ناحیه سه باختر
ناحیه چهار جنوب
ناحیه پنج خاور
در سال 1324 شاه یک تجدید نظر کلی در سازمان نیروهای مسلح به عمل آورد و نیروی هوایی و دریایی از تابعیت ارتش خارج و هر یک از نیروهای سه گانه زمینی، هوایی و دریایی، ستاد جداگانه ای تشکیل و از نظر هماهنگی تابع ستاد کل گردیدند. در همین سال تیپ مستقل سوار مرکز به لشکر سواره تبدیل شد و در سال 1326 لشکر سوار منحل و افراد آن به لشکر دو مرکز و گارد شاهنشاهی منتقل شدند و لشکر یک مرکز به لشکر یک گارد شاهنشاهی تغییر نام یافت. مهمترین نقش شاه در اختیار داشتن فرماندهی کل نیروهای مسلح بود، که از قدرت انتخاب وزیر جنگ و تعیین رئیس ستاد ارتش برخوردار بود.
انتصاب این مقامات از شهریور 1320 تا 30 تیر 1331 و پس از سرنگونی و سقوط دولت مصدق بر عهده شاه بود. وظیفه رسمی شاه تعیین نخست وزیر بود.(عظیمی،)پس از شهـریور 1320 آمـوزش ارتش در دانشـکده افسری انجام می گـرفت. در سـال 1330 به دستور اعلی حضرت «دانشکده نظام» تأسیس شد. این دانشگاه در ابتدای تشکیل، شامل 9 دانشکده برای ارائه آموزش های تخصصی، دانشکده زرهی، پیاده، توپخانه، مهندسی مخابرات، ترابری، دژبان، سواره و خدمات فنی بود «که هر دانشکده آموزش دسته مربوطه را بر عهده داشت.» در سال 1326 دانشکده جنگ دوباره شروع به کار کرد به علت اینکه در سال 1322 تعطیل شده بود. (حقیقت،1387).
پس از شهریور 1320 بازسازی ژندارمری با دستور شاه در دوم مهر ماه آغاز شد این دستور درباره انتزاع واحدهای امنیه لشکرهای ارتش می بود. بر طبق این دستور کلیه واحـدها امنیه نفرات و وسایل خـود را به وزارت کشور منتقل کردند و سرتیپ فضل اللّه زاهدی به ریاست اداره امنیه منصوب شد. کشور به هشت ناحیه مرکز، آذربایجان، خراسان، کرمان، فارس، خوزستان، غرب و اصفهان تقسیم و هر ناحیه امنیه شامل بیست هنگ و پانزده گردان مستقل امنیه ایجاد شد. در سازمان و تشکیلات جدید امنیه دوایر اداری، دفتر، تنظیمات، بازرسی، امور جزائی، حساب داری، کارپردازی، سررشته داری، بهداری، دامپزشکی، قرارگاه آموزشگاه گروهبانی برنامه ریزی شده بود. اداره حراست از امور کلانتران مرزاز وظایف لشکرها منتزع و به ژاندارمری کل کشور «امنیه» واگذار شد و «برای اجرای مأموریت های لازم مرزبانی، 24 کلانتر مرزی و معاونت کلانتری مرزی در مرزهای ایران تشکیل گردید. » برای بهبود وضع ژاندارمری و تقویت و توسعه آن از سال 1321 مستشارانی از آمریکا دعوت و استخدام شدند. از دهم آذر سال 1322 ریاست ژاندارمری به سرتیپ سطوتی محول شد. از آذر 1322 « اداره امنیه کل مملکتی» به ژاندارمری تغییر نام نهاد و جز در دوران کوتاهی از نخست وزیری قوام که ژاندارمری به «نگهبانی» تبدیل شد، به همین نام باقی ماند.(دولت آبادی،1351).
اقدامات لازم برای تشکیل دوباره نیروی دریایی و هوایی از اواسط دهه 20 شروع شد. نیروی دریایی ایران بلافاصله پس از شهریور 1320 با از دست دادن ناوها و ناوچه های ایرانی در خلیج فارس و دریای مازندران منحل شد. زمانی که سپهبد جهانبانی وزیر کشور در سال 1325 راجع به گسترش قاچاق در خلیج فارس گزارشی را به هیأت دولت تقدیم نمود، به فرمان شاه مقرر گردید که ازدولت انگلیس خواسته شود به جای کشتی های ایرانی که غرق نموده اند کشتی های جدیدی به دولت ایران داده شود. دولت انگلیس پذیرفت که چهار ناو 320 تنی که در سال 1320 تصرف کرده بود تحویل دهد ولی سرانجام با تحویل دو ناو به جای ناوهای غرق شده موافقت خود را اعلام کرد. با دریافت چهار ناو 360 تنی و تحویل دو ناو جدید نیروی دریایی ایران در آذر 1325 فعالیت خودش را در جنوب آغاز کرد. روس ها هم که ناوچه های شمال را برده بودند پس از تخلیه ایران چهار ناوچه ایرانی را تحویل دادند10.
نیروی هوایی ایران هم بعد از شهریور 1320 در بلا تکلیفی به سر می برد. به طور کلی به خلبان ها نیروی هوایی اجازه پرواز داده نمی شود به علت اینکه از فرار احتمالی خلبانها با هواپیما به شوروی جلوگیری شود، چون هنوز آثار تبلیغات دموکراتها باقی بود. در سال 1327 تعداد کارکنان نیروی هوایی ایران 341 نفر بود که تنها 59 نفر از آنها تحصیلات عالی داشتند و فقط 29 تن از آنها قادر به پرواز با هواپیما های جنگی بودند، در سال 1327 رزم آراء رئیس ستاد ارتش خواستار طرحی برای انحلال نیروی هوایی می شود.(رضاییان،1370). اما از آنجایی که سرگرد غلامرضا رحمانی مأمور تهیه طرح انحلال نیروی هوایی بود توانست رزم آرا را متقاعد کند به جای انحلال این سازمان نیروی هوایی را تقویت کند و برای آن یک فرمانده تعیین شود. برای تجدید و توسعه سازمان نیروی هوایی، دانشکده خلبانی، آموزشـگاه فنی، مکانیک و اداره هواشناسی راه اندازی می شود. همچنین گروهی از خلبانهای نیروی هوایی برای تکمیل آموزش های خود به ایالات متحده و گروهی نیز به انگلیس اعزام شدند. کارکنان نیروی هوایی در سال 1331 به 3780 نفر رسید که صدها تن از این افراد در آمریکا و انگلیس آموزش دیده بودند. همچنین نخستین واحد چتر بازی و هوا برد ارتش در اواخر سال 1329 ایجاد شد و فرماندهی آن را در اختیار سروان منوچهر خسرو داد نهاده شد.
عدم توانایی سازمانها و دستگاه های دولتی ایران در برخورد و مقابله با مشکلات ناشی از جنگ یک بار دیگر مسئله استخدام مستشاران خارجی را برای وزارت خانه ها و سازمان های مختلف دولتی ایران مطرح نمود. بازسازی ارتش و نیروهای مسلح پس از شهریور 1320 به طور کلی در همه زمینه ها با کمک مستشاران آمریکایی انجام شد. به طور کلی هدف ایالات متحده از تقویت نهادهای نظامی در ایران در مرحله اول مقابله با کمونیسم و در درجه دوم، دستیابی به منافع اقتصادی بود. دردی 1320 اواخر دسامبر 1941 برای اولین بار پیشنهاد استخدام مستشاران خارجی برای دولت ایران توسط سرریدر بولارد به فروغی نخست وزیر پیشنهاد کرد تا ایران برای حل مشکلات خود مستشاران آمریکایی را استخدام کند. وظیفه اصلی مستشاران نظامی و دیگر اعضائ هیأت تحقیق و پیشنهاد طرح برای بهبود وکمک به اداره ارتش و ادارت تابعه وزارت جنگ در امور مالی، سر رشته داری، مهندسی، بهداشتی، دامپزشکی، استخدام، نظامی، قضایی، ترابری و نظارت بر اجرای این طرح ها بود.(رزاقی،1381). همچنین قرار دادی در 4 آذر 1332 (27 نوامبر 1943) برای تجدید سازمان ژاندارمری ایران توسط هیأت مستشاری آمریکا در ژاندارمری که «جنمیش»خوانده می شود به امضاء محمد ساعد وزیر امور خارجه ایران، و لوئیس دریفوس وزیر مختار آمریکا در ایران رسید. از تاریخ دهم آذر 1322 به موجب تصویب نامه هیأت وزیران سرهنگ نورمن شوار تسکف به ریاست سازمان ژاندارمری کل کشور منصوب گردید و «با هیأت خود که به تدریج عده آنها به هفت نفر رسید مشغول به کار شد». دولت ایران همچنین از آمریکا درخواست مشاورین و مستشاران نظامی برای بازسازی نیروی پلیس (شهربانی) را نمود. دولت آمریکا در سال 1321 یک غیر نظامی به نام «تایمرمن»را به ایران گسیل داشت «وظیفه آن کارشناس تجدید تشکیلات اداری و سازمانی پلیس ایران، تأسیس دانشکده پلیس، سازمان دادن اداره زندانهای کشور و تجدید نظر در قوانین و مقررات نیروی پلیس کشور بود»
5-7- بحران آذربایجان و کردستان
در آذربایجان و کردستان رهبران محلی از خروج نیروهای اتحاد شوروی از ایران و تضعیف موقعیت سیاسی ومحلی خود نگران بودند. در شهریور 1324 فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری جعفر پیشه وری مرامنامه خود را منتشر کرد. در این مرامنامه نه بر استقلال بلکه خود مختاری داخلی آذربایجان تأکید شده بود.وقتی که در اواسط شهریور پیشه وری که اعتبار نامه اش را مجلس رد کرده بود، به تبریز برگشت و به همراه همکاران کهنه کاربا قی مانده از فرقه کمونیست قدیمی و قیام خیابانی، تشکیل سازمان جدید «فرقه دموکرات آذربایجان» را اعلام کرد. نخست وزیر سهیلی تصمیم گرفت برای اعمال اقتدار دولت مرکزی دو گردان پیاده، یک گردان تانک و یک گردان ژاندارم به تبریز بفرستد اما مقامات نظامی شوروی آنها را متوقف کردند. به طور کلی فرقه دموکرات، توانست لشکر سه آذربایجان با وجود مقاومت هایی، تیپ های اردبیل و خوی بدون مقاومت تسلم شدند اما لشکر چهار رضائیه مقابل دموکرات ها مقاومت کرد و در 25 آذر رضائیه به محاصره دموکرات ها در آمد و سرانجام تسلیم شدند. پیشه وری به حکومت مرکزی هشدار داد «اگـر کار بـدین منوال پیش بـرود ما چاره ای جز این که تماماً از تهران جدا شده و دولت مستقل تشکیل دهیم نداریم». فرقه دموکرات خواستار سه اقدام اصلاحی بودند: استفاده از زبان آذری در مدارس و ادارات دولتی، صرف درآمدهای مالیاتی منطقه برای رشد و توسعه خود منطقه و تشکیل انجمن های ایالتی در قانون اساسی.
با انتخاب احمد قوام در بهمن 1324 به نخست وزیری بحران آذربایجان گشوده شد. پس از مذاکرات قوام با استالین در مسکو در 16 فروردین 1325 دو دولت برای تخلیه کامل ایران به توافق رسیدند با این توافق فرقه دموکرات آذربایجان حامی خودش را از دست داد و نیروهای دولتی در 19 آذر از سه طرف به استان آذربایجان هجوم آوردند با فرار دسته ای از رهبران فرقه دموکرات به اتحاد شوروی و دستگیری تعداد دیگری از آنها، بحران آذربایجان پایان یافت. در مهاباد نیز ناسیونالیستهای کرد به تشویق شوروی فرقه دموکرات کردستان را تشکیل دادند. فرقه دموکرات کردستان رابطه ای نزدیک با فرقه دموکرات آذربایجان داشت و خواستار به رسمیت شناختن زبان کردی به عنوان زبان رسمی مردم کردستان بود و حقوق و مزایای مشابهی را برای آن منطقه خواستار شدند. با تصرف آذربایجان توسط نیروی دولتی رهبران فرقه دموکرات کردستان چاره ای جز تسلیم نداشتند. آنها شهر مهاباد را تخلیه و در 24 آذر 1325 خود را به نیروهای دولتی تسلیم کردند.
5-8-دولت مصدق و کودتای 28 مرداد
انگلستان برای پیشگیری از ضرر هولناکی که از رهآورد قانون ملی شدن صنعت نفت ایران، دچار اقتصاد کشورش میشد، مسیرهای مختلف را طی کرد تا دولت دکتر مصدق را ساقط کند. اول به شورای امنیت شکایت برد اما شورا با رأی به عدم صلاحیت خود، شکایت را به دیوان بینالمللی دادگستری لاهه ارجاع داد. دیوان هم با دفاعی که دکتر مصدق ارائه داد و مسئله ملی شدن نفت را امری مربوط به حق حاکمیت ایران دانست، رأی به عدم صلاحیت خود داد. بدین ترتیب، بریتانیا و شرکت نفت که از مجراهای قانونی بینالمللی نتوانستند با ملی شدن نفت مقابله کنند، فشارها برای عزل او را از طریق مجراهای قانونی داخلی تشدید کردند. اما با برگزاری رفراندوم و انحلال مجلس، بریتانیا نیز این بار خلع سلاح شد و دیگر معلوم بود که باید دست از اقدامات قانونی بردارد و به طور مستقیم ولی با حفظ ظاهر قانونی مصدق را ساقط کند. دولت انگلستان در پروژه ساقط کردن دولت مصدق نیاز به همراهی ایالات متحده داشت. بنابراین تلاش بسیاری کرد تا دولت آمریکا را برای برانداختن دولت مصدق با خود همداستان کند. چرا که از تأمین مالی نقشه کودتا ناتوان بود. لذا برای مجاب کردن دولت آمریکا به این همراهی تلاش کرد تا خطر کمونیسم در ایران را بسیار پررنگ و جدیتر از حد واقع در نظر دولت آمریکا بنمایاند و بالاخره موفق شد در پاییز 1331ش، نظر دولت آمریکا را برای همراهی جلب کند. از سوی دیگر، دکتر مصدق در ارتباط با آمریکا دچار اشتباه شد. تصور او این بود که دولت آمریکا از ترس خطر کمونیسم، پشتیبانی خود از دولت ایران را بر مناسبات دوستانه خود با انگلستان ترجیح خواهد داد. اما در واقعیت، خطر سلطه کمونیسم بر ایران بدان حد که دکتر مصدق در مورد آن اغراق میکرد، نبود و اهمیت راهبردی همپیمانی آمریکا با انگلستان به اندازهای بود که نمیتوانست تحتالشعاع مسئله کمونیسم در ایران قرار بگیرد. هنگامی که مصدق در سفر به نیویورک به کمکهای مالی آمریکا امیدوار بود، با اشتباهی دوچندان تلاش کرد دولت آمریکا را از یک فروپاشی سیاسی در ایران با بروز یک انقلاب کمونیستی بترساند. او با بزرگنمایی خطر تهدید کمونیستها در ایران امیدوار بود از کمکهای مالی آمریکا بهرهمند شود. اما این اقدام مصدق بهانه به دست حامیان سیاست انگلیس در آمریکا داد تا با تأکید بر ناتوانی دولت دکتر مصدق در کنترل اوضاع، زمینه اقدام مستقیم بر ضد او را فراهم کنند. برای اجرای نقشه کودتا به سازمان سیا اختیار تام داده شد و بودجهای بالغ بر یک میلیون دلار برای این سازمان در نظر گرفته شد تا برای سرنگون کردن دولت مصدق هزینه کند. در اواخر فروردین 1332ش، سازمان سیا، سرلشگر فضلالله زاهدی را به عنوان رئیس دولت بعد از مصدق تعیین کرد و برای ارتش این تکلیف را در نظر گرفت که ابتدا مصدق و یاران او را دستگیر کند. سپس مکانهای نظامی از قبیل شهربانی و ژاندارمری را متصرف شود و رادیو، مخابرات و پست و تلگراف را هم به تصرف درآورد. تسخیر خانه مصدق و بانک ملی هم در رأس برنامه قرار داشت. پیش از شروع نقشه نیز، سیا، اشرف پهلوی و نورمن شوارتسکف را مأمور جلب رضایت محمدرضا شاه کرد. حتی روزولت در تیرماه 1332ش، با محمدرضا شاه دیدار و گفتگو کرد و توانست رضایتش را برای اجرای بینقص کودتا جلب کند. سیا بخشی از بودجه را صرف تخریب چهره مصدق و شورش و تبلیغ علیه دولت او کرد و با خریدن مخالفانش سعی کرد دولتش را بیثبات نشان دهد. مخالفان مصدق در مجلس که با پولهای سیا خریداری شده بودند در روند کار مجلس اختلال ایجاد کردند و او مجلس را منحل کرد. محمدرضا شاه که در دیدار با روزولت مجبور به پذیرش طرح سیا شده بود، فرمان عزل دکتر مصدق و نخستوزیری زاهدی را امضا کرد. در روز 24 مرداد 1332ش، سرهنگ نصیری افسران را به کاخ سعدآباد فراخواند و با ایراد سخنرانی در مورد نفوذ و گسترش کمونیسم در کشور به آنان ابلاغ کرد که شاه برای نجات مملکت از خطر کمونیسم و حل این بحران مصدق را از نخستوزیری عزل کرده است. سپس تعدادی از یاران دکتر مصدق را دستگیر کرد و نیمه شب همان روز با فرمان شاه به خانه مصدق رفت و ضمن ابلاغ فرمان عزل او از نخستوزیری درصدد برآمد وی را دستگیر کند. اما با اقدام به موقع نیروهای وفادار مصدق در ارتش، گارد سلطنتی خلع سلاح و شبکه نظامی کودتا متلاشی شد. محمدرضا شاه به عراق و سپس به رم رفت. این واقعه که کودتای اول 25 مرداد نام گرفت، به شکست انجامید. اما سه روز بعد اوضاع کاملاً برعکس شد. از ساعت 9 صبح روز 28 مرداد 1332ش، جمعیتی را که سیا بر ضد مصدق سازماندهی کرده بود با فریاد مرگ بر مصدق به خیابانها آمدند و دولت ملی سقوط کرد.
مهمترین اقدام دولت مصدق اجرای طرح ملی کردن صنعت نفت و مبارزه با دولت انگلستان بود که حتی به گفته خودش تا پیش از تصویب ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در مجلسین، دولت خود را تشکیل نداد. و تا پیش از آنکه دولت انگلیس اصل ملی شدن صنعت نفت را به رسمیت بشناسد، میانجیگری آمریکا برای مذاکره بر سر نفت را هم نپذیرفت. معادن نفت را هم از تصرف بیگانگان خارج کرد. همچنین کارشناسان و کارمندان تبعه انگلیس را از کشور اخراج کرد. اینها به گفته خودش ابتکارات دولت او بود و مبارزهاش را بر دو محور استقلال سیاسی و اقتصادی استوار کرد. استقلال سیاسی او نیز که بر اساس سیاست موازنه منفی یعنی مخالفت با دادن هر نوع امتیاز به بیگانگان تعریف میشد، الهامبخش رهبران جنبش عدم تعهد شد. او سعی کرد دموکراسی را در کشور مستقر و نهادینه کند(نجاتی، 1364: 150).
مصدق در مواجهه با مقتضیات جدید سیاست ایران، روش دیگری داشت. از اساس به سیاست حزبی و نهادی معتقد نبود و آن را مناسب ایران نمیدانست. خلقیاتش هم با انضباط سازمانی و تن دادن به رأی هممسلکان سیاسی جور درنمیآمد. از همان مجلس چهاردهم علاقهای به تشکیل سازمان سیاسی یا حتی فراکسیونی منضبط نشان نداد و تنها در ۱۳۲۸ و پس از تقلب دولت در انتخابات مجلس ۱۶ حاضر شد وارد یک تشکیلات سیاسی شود. جالب آنکه حتی پس از تشکیل کابینه هم حاضر نشد دولتی حزبی را رهبری کند یا به جبهه ملی اجازه دهد در انتخابات مجلس ۱۷، از نام او استفاده کند. در میان دو گزینه سیاستورزی حزبی یا تودهای، مصدق دومی را ترجیح میداد. مواجهه مستقیم و چهره به چهره و فارغ از شبکههای حزبی با توده مردم را میپسندید و البته که در رهبری و تهییج افکار عمومی برجسته بود و به طور ذاتی، رمز و راز چیرگی بر احساسات و علائق تودهها را میشناخت. میگفت هر جا مردم هستند مجلس همان جاست و این یعنی دنبال کردن سیاست در حوزهای جدا از نهادهای سیاسی یا حلقههای قدرت. گفتن ندارد که فضای ملتهب آن سالهای ایران چنین برداشتی از سیاست و سیاستورزی را تسهیل میکرد. در مجموع کنش سیاسی مصدق در دهه ۲۰ را میتوان نتیجه ترکیب پیچیدهای از مشروطهخواهی کلاسیک و رویکرد تودهگرای رایج در دهه ۲۰ ایران دانست. در مقابل قوام رویکردی نخبهگرا همراه با برداشتی محدود از سیاستورزی حزبی را ترجیح میداد و از آوردن سیاست به میان مردم امتناع داشت.
نتیجه گیری
در این پژوهش با تاکیدي که بر نظرات گائتانو موسکا به بررسی سیاست های دولت های مصدق و قوام پرداخته شده است. نگاه مصدق و قوام نسبت به مشروطیت پی گیری و انجام اصلاحات در کنار حفظ وضع موجود بوده است. در حوزه سیاست خارجی مصدق و قوام اهداف يکسان اما روشهای متفاوتی داشتند.نگاه قوام و مصدق به دين و روحانیون يکسان بود و هر دو به شدت به جدايی سیاست از ديانت اعتقاد داشتند و در عمل هم بسیار جدی اين نگاه را دنبال میکردند. اختلاف قوام و مصدق، سرفصل دوگانگی جمهوريخواهی و مشروطه خواهی بود. قوام هوادار جمهوريخواهی بود ولی مصدق ملزومات جمهوريخواهی را فراهم نمی ديد و بر تبار مشروره خواهی استوارتر بود؛ مصدق از پشتیبانی سه پايگاه روحانیت، بازار و مردم برخوردار بود و قوام از پشتیبانی شاه و بريتانیا .
مصدق در راستای اداره کردن اقتصاد کشور به شیوه حذف نفت در راستای فعالیتهای استعمارزدایی ایشان بود که تحقق پیدا کرد اما این حرکت منافع دیگری هم برای کشور از سوی فردی که هدایت کلی جامعه را برعهده گرفته بود به دنبال داشت و اولین گام آن آزادی بود، آزادی در همه زمینه ها؛ با تصویب قانون برای مطبوعات، نه تنها بیشترین رواداری را در قبال مخالفان پیشبینی شد بلکه، دستگاههای دولتی نیز از برخورد با مطبوعاتی که با دولت مخالفت یا از شخص نخست وزیر انتقاد کنند، منع شدند. به همین سبب است که دوره حکومت دکتر مصدق را عصر مطبوعات آزاد دانسته اند.
مصدق در دوره ۲۸ ماهه نخست وزیری خود کشور را تقریباً بدون هیچ درآمد ی از نفت، استوار نگه داشت و نه تنها خدشه ای بر اقتصاد وارد نیامد، بلکه اقتصاد ایران که پیش از این دوره بحران زده و گرفتار رکورد و حتی ورشکستگی بود، سلامت خود را بازیافت و به صورت اقتصادی متوازن و متعادل درآورد. این شاخصه ها نشان میدهد که مجموعه برنامه ها، عملکردها و اعتقادات مصدق بیشترین قرابت را با شاخصهای توسعه سیاسی دارد.
قوام در دورههایی با چپها، ملیون، روحانیون و دربار ارتباط، همدلی و همگامی و یا تقابل و مواجهه داشته است. اما در مجموع به هیچکدام از اینها باج چندانی نداد و همراهی راهبردی نداشت. او در کابینهی ائتلافی که در سال ۱۳۲۵ تشکیل داد، سه وزیر و چند معاونِ وزیر تودهای داشت. او وقتیکه میخواست با شوروی و استالین مذاکره کند، به تودهایها امتیاز داد. اما در کل با روحانیون رابطهی خوبی نداشت چون در دورهها و جاهای مختلف بهعنوان وزیر و والی عملاً هیچوقت روحانیون را به بازی نگرفت اما در زمان والی گری در مشهد روابط او با روحانیون مشهد خوب بود اما در دوران نخستوزیری دستور دستگیری و تبعید آیت الله کاشانی را میدهد، ولی بعدها به مناسبتی از او عذرخواهی کرد. قوام در کل با روحانیون از موضع بالابهپایین ارتباط داشت. احمد قوام با ملیون نیز همیشه رابطهی خوبی نداشت. بخشی از این رابطه نامناسب، به دلیل رویارویی که کلنل محمدتقی پسیان در خراسان با او داشت و شکست خیزش و قتل کلنل بود. ملیون و چپگرایان با طعنه از قوام به عنوان غلام بچهی عین الدوله یاد میکردند، حال آن که او با افتخار، خود را کاتب فرمان مشروطیت به امضای مظفرالدین شاه میدانست. قوام تا زمانی که مجبور نمیشد با گروههای سیاسی دیگر تعاملی جدی برقرار نمیکرد؛ علاوه بر چپها، روحانیون و ملیون و طرفداران شاه و دربار هم با او ارتباط خوبی نداشتند. سلطنتطلبها هم با او خوب نبودند، شاه نیز همیشه از او با تلخی و طعنه یاد میکرد. مصدق وزیر کابینه قوام بود. بهطورکلی مشی آنها با هم یکی نبود. مصدق، دست کم در آغاز زمام داری، متکی به پارلمان و آرای مردم بود اما قوام پارلمان و مردم را ابزار میدانست. اما در نهایت هر دو رأی مردم و پارلمان را وسیلهای برای رسیدن به آمال خود قرار دادند . ولی نهایتاً قوام به رای مجلس پانزدهم برای تصمیم گیری درباره امتیاز نفت شمال و سپس رای به برکناری خود تمکین کرد، ولی مصدق که مانند بقیه نخست وزیران مشروعیت و اعتبار خود را از مجلس گرفته بود، همه پرسی انحلال مجلس هفدهم را برگزار کرد. در مجموع سیاستهای مصدق و قوام در کنار شباهتهایشان، تفاوتهایی نیز در شیوه عم و روش مشاهده می شود.
منابع و ماخذ:
ابراهامیان، پرواند (1382) ایران بین دو انقلاب،ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی(تهران، نشر نی).
امین زاده، محسن،(1376)، توسعه سیاسی، اطلاعات سیاسی و اقتصادي، شماره 117-118
آرون، ریمون،( 1377)، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه: پرهام، تهران:علمی و فرهنگی.
اردکانی، محمد عابدی،(1393)، توسعه نیافتگی سیاسی از منظر فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران، پژوهشنامه علوم سیاسی، دوره 9 ، شماره 4 .
بشیریه، حسین،(1376)، جامعه شناسی سیاسی، تهران:نگاه معاصر.
بشيريه،حسین،(1381)، جامعهشناسي سياسي ايران، تهران، نگاه،.
باتامور، تی بی،(1377)،نخبگان و جامعه، ترجمه:علیرضا طیب، چاپ اول، تهران:شیرازه.
حسيني استرآبادي، حسن بن مرتضي،(1366)، از شيخصفي تا شاه صفي از تاريخ سلطاني. بهاهتمام احسان اشراقي. چاپ دوم. تهران: انتشارات علمي.
حقیقت، سید صادق؛(138)، روششناسی علوم سیاسی، قم، انتشارات دانشگاه مفید، چاپ دوم.
خسرو پناه، محمد حسين،(1378)، سازمان افسران حزب توده ايران1333-1323، تهران، مؤسسه نشر و پژوهش شیرازه، چاپ دوم.
دولتآبادی، یحیی؛(1362)، حیات یحیی، جلد چهارم، تهران.
دوورژه، موریس،(1358)، جامعه شناسی سیاسی ترجمه: قاضی، تهران:جاویدان.
دولت آبادی، حسام الدین ،(1351)، مجله وحید (خاطرات)، سیاست و تلاش: دولت احمدقوام و حزب دموکرات انتخابات دوره ی 15 سرنوشت زندانیان سیاسی.
رزاقی ، ابراهیم ،(1381)،آشنایی با اقتصاد ایران،نشرنی ، تهران.
رضاییان علی؛ (1370)،تجزیه و تحلیل و طراحی سیستمها، تهران، چ اول.
رهبری ، مهدی،(1383)،اقتصاد و انقلاب اسلامی ایران ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،چاپ دوم ، تهران .
روشه، گی،( 1392)، تغییرات اجتماعی، ترجمه:م. وثوقی، تهران:نی.
سرشار، هما، (1381)،خاطرات شعبان جعفري، تهران، نشر ثالث، چاپ چهارم.
عاقلی، باقر ،(1380)، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران ،تهران، نشر گفتار.
عاقلی، باقر،( 1371)، میرزااحمد خان قوام السلطنه در دوران قاجاریه و پهلوی، انتشارات جاویدان، چاپ اول .
سریع القلم، محمود ،( 1381)، عقلانیت و آینده توساعه یافتگی ایران، تهران: مرکز.
طاهری، مازیار،(1387)، نشانه های نخبه و نخبه گرایی ، آموزش اجتماعی، شماره 39 ، صص 32-42.
طلوعی،سوسن،تفضلی،حسین،(1400)، جایگاه نخبه گرایی در توسعه سیاسی با نگاهی به دو گفتمان سازندگی و اصلاحات در جمهوری اسلامی ایران،رهیافت انقلاب اسلامی، سال پانزدهم، شماره 54 ،صص21-42.
فخرالدين عظيمي، (1372)،بحران دموکراسي در ايران، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، البرز.
كاتوزيان، محمد علي همايون ،(1387)، اقتصاد سياسي ايران از مشروطيت تا پايان سلسله پهلوي، ترجمه محمد رضا نفيسي و كامبيز عزيزي، نشر مركز، چاپ چهاردهم.
کاوالی،لوچانو،(1376)،دگرگونی اجتماعی از دیدگاه گائتانوموسکا، ترجمه: حسین افشار، چاپ اول، تهران: دانشگاه علامه طباطبائی.
کوزر، لوئیس آلفرد ،(1399)، زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی، تهران:علمی.
ملکی، بهنام ،( 1383)، نخبگان و توسعه، نشریه انقلاب اسلامی، شماره 11 و 12 ، صص 146-156
نجاتی، غلامرضا؛(1364)، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332، تهران: شرکت سهامی انتشار.
نقیب زاده،احمد،دل افروز،محمد تقی،(13934)،بررسی فرایند توسعه اقتصادی کره جنوبی در چارچوب الگوی دولت توسعه گرای غیر دموکراتیک،مجله سیاست، دوره 45 شماره 4 صص 1032-1015
-Tawney, R. H. (1931), Equality, London: Allen & Unwin.
-Pareto, Vilfredo (1966), Political Elites, London: Pall Mall.
.
[1] دانشجوی دکترای علوم سیاسی، واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
[2] گروه علوم سیاسی،واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران(نویسنده مسئول).
[3] گروه علوم سیاسی،واحد زنجان، دانشگاه آزاد اسلامی، زنجان، ایران.
[4] Elit
[5] - Guy Rocher
[6] -Vilfredo Pareto
[7] -Circulation of elite