بررسی عوامل سیاسی- اجتماعی تأثیرگذار بر شکل گیری وگسترش شکافهای قومی ایران، با تأکید بر قومگرایی سیاسی1400-1376
محورهای موضوعی : مطالعات توسعه اجتماعی ایران
کاظم لطفیان
1
*
,
احمد جوانشیری
2
,
علی اصغر داوودی
3
1 - دانشجوی دکتری، گروه علوم سیاسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران
2 - استادیار گروه علوم سیاسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران
3 - استادیار گروه علوم سیاسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران
کلید واژه: شکاف قومی, هویت ملی, قوم گرایی سیاسی, حقوق شهروندی, محرومیت نسبی, تبعیض.,
چکیده مقاله :
بسیاری از کشورهایی که دارای ویژگی چندپارگی قومیتی هستند، با بحران شکافهای اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند؛ پدیدههایی مانند ناهمگونی مذهبی و زبانی، بویژه اگر با امتداد فرامرزی همراه باشد، گسترش دامنه تأثیرگذاری و ناملایمات را نیز بهدنبال خواهد داشت. جغرافیای سرزمینی ایران بهدلیل سکونت اقوام پرشمار، با ویژگیهای مثبت فراوان، در معرض شکافهای اجتماعی با زنگار قومی قرار دارد. پس از انقلاب اسلامی، بویژه از 1376 بهاینسو انگارههای قومی برجسته و دغدغههایی بهوجود آورده است. مسایلی مانند: سیاستگذاری نامطلوب قومی، احساستبعیضومحرومیت، نبود شایستهسالاری ودخالت عوامل خارجی، قومگرایی سیاسی را سبب گردیده و این پدیده نیز رویارویی هویتقومی با هویتملی، کاهش مشارکت و افزایش بیثباتی را در پی داشته است. پرسش این است که برای پیشگیری از گسترش شکافهای قومی و سیاسیشدن آن چه راهکاری میبایست دنبال شود؟ سیاستگذاری صحیح قومی و اجرای بهینه آن، کاهش ذهنیت اقوام از رهگذر برقراری عدالت، شایستهسالاری و احترام به فرهنگ، آداب و رسوم آنان به پیشگیری از گسترش شکافهای اجتماعی با گرایش قومی خواهد انجامید. این نوشتار با بهرهگیری از روش اسنادی و کتابخانهای، بهتبیین برخی عوامل تأثیرگذار داخلی و خارجی بر شکلگیری وتعمیق شکافهای قومی کشور در مقطع زمانی 1476 تا 1400 خواهد پرداخت.
Abstract: Many countries that are characterized by ethnic fragmentation are struggling with the crisis of social divisions; phenomena such as religious and linguistic heterogeneity, especially if accompanied by cross-border extension, will also lead to an expansion of the scope of influence and hardships.Due to the settlement of numerous ethnic groups, with many positive characteristics, the territorial geography of Iran is exposed to social divisions with ethnic rust. After the Islamic Revolution, especially since 1997, ethnic stereotypes and concerns have emerged. Issues such as undesirable ethnic policies, feelings of discrimination and deprivation, lack of meritocracy, and interference by external factors have led to political ethnicism, and this phenomenon has led to the confrontation of ethnic identity with national identity, decreased participation, and increased instability.The question is, what strategy should be followed to prevent the spread of ethnic divisions and their politicization? Correct ethnic policy-making and its optimal implementation, reducing ethnic mentality through the establishment of justice, meritocracy, and respect for their culture, customs, and traditions will lead to the prevention of the spread of social divisions with ethnic orientation. Using documentary and library methods, this article will explain some of the internal and external factors that influenced the formation and deepening of ethnic divisions in the country during the period 1376 to 1400.
1. ابرکرامبی و همکاران(1376)، فرهنگ جامعه شناسی، ترجمه پویان، تهران: نشرچاپخش
2. احمدی، حمید (1395)، قومیت و قوم گرایی در ایران از افسانه تا واقعیت، تهران: نشر نی
3. احمدی، حمید (1383) ایران، هویت، ملیت( مجموعه مقالات)، چاپ اول، تهران: مؤسسه تحقیقات وتوسعه علوم انسانی
4. اوزکریملی، اوموت (1383) نظریههای ناسیونالیسم، ترجمه محمدعلی قاسمی، تهران: انتشارات مطالعات ملی
5. بشیریه، حسین(1374) جامعه شناسی سیاسی؛ نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی، تهران: نشر نی
6. پزشکی، محمد و همکاران(1379) انفلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن، تهران: نشر معارف
7. ترنر، هیوم(1384)، حکومتداری، مدیریت و توسعه، چگونه دولت کارامد داشته باشیم، تهران: مرکزآموزش مدیریت دولتی
8. حقگو، جواد(1393) آمریکا و تجزیهطلبی قومی در ایران، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
9. راش، مایکل( 1377)، جامعه و سیاست، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: انتشارات سمت
10. سلیمانی قرهگل، هادی(1399) جامعه، دولت و ایده شکاف قومی در ایران،تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
11. صالحیامیری، سیدرضا (1385)، مدیریت منازعات قومی در ایران: نقد و بررسی الگوهای موجود و ارائه الگوهای مطلوب، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام
12. عزیزی، ستار(1385)، حمایت از اقلیت ها درحقوق بین الملل، همدان: انتشارات نور علم
13. کوزر، لوئیس آلفرد و برنارد روزنبرگ(1378)، نظریه های بنیادی جامعه شناختی، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران: نشر نی
14. گلوردی، عیسی(1391)، اقوام ایرانی و زمینه های همگرایی، تهران: مؤسسه انتشاراتی کمیل
15. مددپور، محمد(1387)، سیر تفکر معاصر، مجموعه آثار، ج2، چاپ سوم، تهران: انتشارات سوره مهر
16. ویمر، آندریاس(1396)، مرزبندی قومیتی، نهادهای قدرت و شبکهها، ترجمه محمدرضا وفایی، تهران: شیرازه
17. هیوز، آونای(1388)، مدیریت دولتی نوین، ترجمه مهدی الوانی و دیگران، تهران: انتشارات مروارید
مقالات
1. اللهوردیزاده، رضا، احمدیپور، زهرا، کریمی، مهدی و صفری، عبداله (1395)، تبیین رابطه بین توسعه سرزمینی و سازههای انسانی مستقر در فضای جغرافیایی با تأکید بر جغرافیای انتقادی و انسانی (مطالعه موردی ایران)، نشریه جغرافیا و برنامهریزی محیطی، شماره 27
2. امامجمعهزاده، سیدجواد؛ رهبرقاضی، محمودرضا؛ عیسینژاد، امید و مرندی، زهره(1391)، بررسی رابطه میان احساس محرومیت نسبی و مشارکت سیاسی در میان دانشجویان دانشگاه اصفهان، دوفصلنامه علمی – پژوهشی دانش سیاسی، سال هشتم، شماره اول
3. بشیریه، حسین و قاضیان، حسین(1380)، بررسی تحلیل مفهوم شکاف های اجتماعی، پژوهش نامه علوم انسانی، تابستان، شماره 30
4. ترابی، فاطمه و رشاوند، مرجان (1399)، اهمیت نسبی تغییرات ساختار سنی در تغییرات میزان بیکاری، نامه انجمن جمعیت شناسی ایران.
5. ترابی، یوسف و مجیدی، يوسفعلی(1393)، مدیریت شکافهای قومی در کردستان جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال سوم، شماره ۱۱
6. تقیلو، فرامرز (1386)، تنوع قومی، سیاست چندفرهنگی و الگوی شهروندی: بررسی موردی ایران معاصر، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال دهم، شماره اول
7. حاجیانی، ابراهیم(1388)، نسبت هویتملی با هویتقومی در میان اقوام ایرانی، مجله جامعه شناسی ایران، دوره نهم شماره 3 و 4
8. حاجیانی، ابراهیم ومحمدزاده، حمیدرضا(1395)، وضعیت هویتهای ملی، دینی و قومی، مجموعه مقالات گزارش وضعیت اجتماعی کشو(ج1)، تهران: وزارت کشور
9. حسابی، احمدعلی (1396)، بررسی رابطه بین همبستگی ملی با گفتمان، سیاستهای قومیتی و تاثیر آن بر قومیت مختلف در خوزستان در دوره اصلاحات، فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه آزاد شوشتر، تابستان 1396
10. خاکپور، بهرام (1385)، ارزیابی میزان توسعهیافتگی روستاهای شیروان برای برنامهریزی منطقهای، فصلنامه جغرافیا و توسعه منطقه ای، شماره4
11. شادرو، محمدرضا و محمدزاده، حسین(1390)، عوامل مؤثر بر پیوستگی و گسستگی قومگرایی سیاسی، فصلنامه علوم اجتماعی شماره 54
12. زرقانی، هادي و رضوينژاد، مرتضی (1395)، بررسی و تحليل الگوي فضایی پراكنش آرا در انتخابات
یازدهم ریاست جمهوري ایران. فصلنامه ژئوپليتيك، سال دوازدهم، شماره دوم
13. زندی، ابراهیم (1380)، بحران قومی و وحدت ملی: الگوی سیاست قومی در ج.ا.ا، فصلنامه
فرهنگ اندیشه، سال اول، شماره سوم و چهارم
14. طالبی، ابوتراب و کریمزاده، علی(1397) هویت خواهی و منازعه قومی، فصلنامه آفاق امنیت ملی، سال 11 شماره 39
15. عبداللهی، محمد وحسینبر، محمدعثمان(1381)، گرایش دانشجویان بلوچ به هویتملی در ایران، مجله جامعه شناسی ایران، شماره 4
16. عرفانی، محرمعلی؛ ذوالقدر، مالک و خوشخطی، مهدی(1401)، بررسی تأثیر موازنه فایده در ظهور و تداوم قوم گرایی در ایران معاصر: مطالعه مورد شمال غرب کشور، فصلنامه علمی جامعه شناسی سیاسی انقلاب اسلامی، دوره 3، شماره 11
17. فیرحی، داود (1377)، مفهوم مشارکت سیاسی، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 1
18. غفاری، مسعود و زرینکاویانی، بهروز(1390)، بررسی روند مشارکت شهروندان استان کردستان در انتخابات ریاست جمهوری 1384- 1376 فصلنامه ژئوپولتیک ، سال هفتم شماره اول.
19. مقصودی، مجتبی(1381)، مشارکت انتخاباتی اقوام در ایران، فصلنامه مطالعات ملی، شماره28، سال هفتم، شماره 4
20. ملک محمدی، حمیدرضا (1383)، سیاستگذاری دانش و روش، نشریه سیاست داخلی، شماره 1
21. میرمحمدی، داود(1383)،گفتارهایی درباره هویت ملی ایران، تهران: مؤسسه مطالعات ملی
منابع انگلیسی
1. Hardin, Russel (2011), Participation, Encyclopedia of Democracy Thought, Paul Barry Clark & Joe Forweraker, London: Routledge
2. Gurr,Ted Robert(1971), Why Men Rebel, Princeton University Press.
Journal of Iranian Social Development Studies (JISDS)
2025 (Autumn), Vol. 17, No. 4
Investigating socio-political factors influencing the formation and expansion of ethnic divisions in Iran, with an emphasis on political ethnocentrism 1376-1400
Kazem Lotfian
PhD Student, Department of Political Science, Mashhad Branch, Islamic Azad University, Mashhad, Iran
Ahmad Javanshiri 1*
Assistant Professor, Department of Political Science, Mashhad Branch, Islamic Azad University, Mashhad, Iran
Ali Asghar Davoudi
Assistant Professor, Department of Political Science, Mashhad Branch, Islamic Azad University, Mashhad, Iran
Abstract: Many countries that are characterized by ethnic fragmentation are struggling with the crisis of social divisions; phenomena such as religious and linguistic heterogeneity, especially if accompanied by cross-border extension, will also lead to an expansion of the scope of influence and hardships.Due to the settlement of numerous ethnic groups, with many positive characteristics, the territorial geography of Iran is exposed to social divisions with ethnic rust. After the Islamic Revolution, especially since 1997, ethnic stereotypes and concerns have emerged. Issues such as undesirable ethnic policies, feelings of discrimination and deprivation, lack of meritocracy, and interference by external factors have led to political ethnicism, and this phenomenon has led to the confrontation of ethnic identity with national identity, decreased participation, and increased instability.The question is, what strategy should be followed to prevent the spread of ethnic divisions and their politicization? Correct ethnic policy-making and its optimal implementation, reducing ethnic mentality through the establishment of justice, meritocracy, and respect for their culture, customs, and traditions will lead to the prevention of the spread of social divisions with ethnic orientation. Using documentary and library methods, this article will explain some of the internal and external factors that influenced the formation and deepening of ethnic divisions in the country during the period 1376 to 1400.
Keywords: Ethnic divide, nationalidentity, politicalethnocentrism, civil rights, relative deprivation.
[1] * Email: ahmad.javanshiri@iau.ac.ir (Corresponding Author)
بررسی عوامل سیاسی- اجتماعی تأثیرگذار بر شکلگیری وگسترش شکافهای قومی ایران، با تأکید بر قومگرایی سیاسی1400-1376
کاظم لطفیان1، احمد جوانشیری2*، علی اصغر داودی3
تاریخ دریافت مقاله: 20/02/1404 تاریخ پذیرش مقاله: 22/04/1404
چکیده
بسیاری از کشورهایی که دارای ویژگی چندپارگی قومیتی هستند، با بحران شکافهای اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند؛ پدیدههایی مانند ناهمگونی مذهبی و زبانی، بویژه اگر با امتداد فرامرزی همراه باشد، گسترش دامنه تأثیرگذاری و ناملایمات را نیز بهدنبال خواهد داشت. جغرافیای سرزمینی ایران بهدلیل سکونت اقوام پرشمار، با ویژگیهای مثبت فراوان، در معرض شکافهای اجتماعی با زنگار قومی قرار دارد. پس از انقلاب اسلامی، بویژه از 1376 بهاینسو انگارههای قومی برجسته و دغدغههایی بهوجود آورده است. مسایلی مانند: سیاستگذاری نامطلوب قومی، احساستبعیضومحرومیت، نبود شایستهسالاری ودخالت عوامل خارجی، قومگرایی سیاسی را سبب گردیده و این پدیده نیز رویارویی هویتقومی با هویتملی، کاهش مشارکت و افزایش بیثباتی را در پی داشته است. پرسش این است که برای پیشگیری از گسترش شکافهای قومی و سیاسیشدن آن چه راهکاری میبایست دنبال شود؟ سیاستگذاری صحیح قومی و اجرای بهینه آن، کاهش ذهنیت اقوام از رهگذر برقراری عدالت، شایستهسالاری و احترام به فرهنگ، آداب و رسوم آنان به پیشگیری از گسترش شکافهای اجتماعی با گرایش قومی خواهد انجامید. این نوشتار با بهرهگیری از روش اسنادی و کتابخانهای، بهتبیین برخی عوامل تأثیرگذار داخلی و خارجی بر شکلگیری وتعمیق شکافهای قومی کشور در مقطع زمانی 1476 تا 1400 خواهد پرداخت.
واژگان کلیدی: شکافقومی، هویتملی، قومگراییسیاسی، حقوقشهروندی، محرومیت نسبی، تبعیض.
1- کلیات و بیان مسأله
پژوهشهای جامعهشناختی روایتگر آن استکه گسلهای اجتماعی زمینهساز شکاف و شکافها نیز پدیدآورنده گسست، تنش و بحراناجتماعی میباشند. شکافهای ساختاری در همه جوامع وجود دارد، اما شکاف تصادفی، ویژگی جوامع برخوردار از ناهمواریهای اجتماعی است. این شکافها ممکن است منشأ تاریخی، جغرافیایی و یا ریشه در دگرگونیهای اجتماعی شگرف مانند انقلاب داشته باشد. پیکار قانونی سیاسی و مشارکت، نمایانگر کاهش شکاف و بیتوجهی، یا پاسخگویی نامطلوب به مطالبات طبقات جامعه، زمینهساز بروز یا گسترش شکافاجتماعی، گسست و در نهایت خشونت خواهد بود.
منظور از شکافاجتماعی، آندسته از شکافهایی است که خطوط رقابت و منازعه بر سر هنجارها، باورها، ارزشها، شأن و منزلت و اقتدار اجتماعی هستند( بشیریه،99:1374).
جامعه درحالگذار، استعداد بالایی برای بازتولید شکاف دارد. دگرگونیهای صنعتی، پدیدآورنده شکاف اقتصادی و تحولات حغرافیایی نیز شکاف فرهنگی را بهدنبال خواهد داشت. شکاف قومی یکی از کهنترین شکافهایی است که میتواند در قالب این دگرگونیها پدیدار شود. بهگفته روکان: شکاف قومی پیامد انقلاب صنعتی است که یک گروه زبانی را بر گروه دیگر و یک گروه دارا بر یک گروه نادار غالب شوند( ایوبی، 25:1377). این شکاف همچنین پیامد فاصله و نابرابریهایی در واگذاری امتیازات، پردازش حقوق، توزیع امکانات است که در پرتو آن اقلیتهای قومی بهحاشیه رانده و یا حذف میگردند.
گسست بین قومیتها و گروه اکثریت نیز در چهار موضوع مذهب، زبان، آداب قومی و حافظهتاریخی است و بر پایه آگاهی و نوع خوانشی که اقوام از دوست و دشمن دارند استوار خواهد بود.
ایران کشور چندقومیتی است که بیش از نیمی از شهروندان آن را اقوام غیرفارس تشکیل و ناهمگونی مذهبی، زبانی، از مهمترین ویژگیهای آن است. بههمیندلیل، استعداد ایجاد و یا بازتولید شکافهای ایدئولوژی، طبقاتی و مرکز- پیرامون، در نهاد آن وجود دارد، که در فرازوفرود دگرگونیهای شگرف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خودنمایی و یا عمیقترمیشود.
عوامل فراوانی در ایجاد و یا تعمیق شکافها وجود دارد که ابهام در سیاستگذاری انسجامبخش، توزیع ناعادلانه امکانات و احساس محرومیت و تبعیض، جانمایی نامطلوب اقوام در ساختار قدرت، فزونی مطالبات، سیاسیشدن قومیت و دخالت بیگانگان ازجمله آن است. دستیازی به اقدامات خشنونتآمیز، رویارویی هویتملی و قومی و گریز از مشارکت و بیثباتی، پیامدهای طبیعی این رویدادهاست. ناگفته نماند که فراوانی موضوعات در مناطقی که ناهمگونی مذهبی در آن وجود دارد، بیشتر خودنمایی میکند. در این نوشتار عوامل پیشگفته با تمرکز بر قومگرایی سیاسی در بازه زمانی 1376 تا 1400بررسی خواهد شد.
پرسش اصلی: کدامین عوامل سیاسی و اجتماعی بر تعمیق شکافهای قومی ایران پس از انقلاب تأثیرگذار بودهاند؟
فرضیه اصلی: عواملی مانند محرومیتنسبی، تبعیض، میزان پاسخگویی ساختارسیاسی، مشارکت، توزیع امکانات، حقوق شهروندی و عوامل خارجی به قومگرایی سیاسی، بازتولید و تعمیق شکاف قومی میانجامد.
2. روش تحقیق
شیوه گردآوری دادهها، اسنادی و کتابخانهای و روش تحقیق، توصیفی و تحلیلی میباشد. در این پژوهش تلاش میشود با رویکرد حلمسأله، برخی زمینههای بروز شکافهای قومی شناسایی و عوامل فراینده آن بررسی و راهبردهایی نیز ارایه گردد.
3. مبانی نظری پژوهش
عوامل اجتماعی و سیاسی تأثیر شگرفی بر دگرگونی، تولید و گسترش شکافهای قومی دارند. در محیط متکثر اجتماعی، ساحت سیاسی با ساحت قومی پیوندی ناگسستنی و عمیق دارد، چرا که ایندو در تعامل با یکدیگر، پیکر اجتماع را بهوجود میآورند. ایران در یکصد سال اخیر بویژه پس از رویکارآمدن پهلوی اول و سیاست تمرکزگرایی و نوسازی با رویکرد سرزنش آداب و رسوم، لهجه و زبان اقوام ایرانی آغاز و با سیاست یکپارچهسازی قومی و فرهنگی دنبال شد. رضاخان عقیده داشت برای نوسازی، باید از قدغنکردن لباس قومی آغاز کرد( پزشکی و همکاران، 54:1379). تداوم راهبرد تمرکزگرا در کشور، اقوام را بهمنزله "دیگری" قلمداد و با دستاورد نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بنیان شکاف قومی را نهادینه ساخت.
انقلاباسلامی با شعار برابری و توزیع عادلانه امکانات کشور توانست تا حدودی از شکافهای بهجامانده از گذشته را ترمیم نماید، اما تأخیر و یا اجرای ناقص سیاستها و نیز تحرکات قومپایه و دخالت بیگانگان در برخی مناطق قومنشین کشور، زمینه فعالسازی شکاف، سیاسیشدن آن و بحرانهای اجتماعی و امنیتی در کشور گردید. دوران 8 ساله دفاع مقدس اوج همافزایی و انسجام اجتماعی کشور بود، پس از آن بویژه از 1376 بهاینسو گزارههایی با عصاره قومی در شعارهای انتخاباتی و نیز نخبگان قومی هویدا شد که تاکنون نیز سپهر جامعه را بهخود مشغول ساخته است. بهرغم تلاشهای صورتگرفته برای کاهش دغدغهها، رصد شاخصها همچنان بیانگر نابرابریهایی است که نه در مبانی، بلکه بیشتر در پرتو خوانش ساختارهای اجرایی از قانون رقم میخورد. از اینرو شناخت عوامل پدیدآورنده و یا از بینبرنده شکافها کمک شایانی به پیشگیری از بروز بحرانهای قومپایه در کشور خواهد نمود.
در نمودار زیر برخی از مهمترین عوامل تأثیرگذار متقابل سیاسی و قومی کشور ترسیم و مورد بررسی قرار میگیرد.
عوامل کاهش دهنده شکاف قومی |
عوامل گسترش دهنده شکاف قومی |
نمودار 1- عوامل سیاسی تشدید و یا تضعیف کننده شکاف قومی( نگارنده)
3-1. مؤلفههای تاثیرگذار بر شکافهای قومی در ایران
- قومگرایی سیاسی
پدیده"قوم" از مفاهیمی است که از سده نوزدهم و بیستم در ادبیات علوم سیاسی و اجتماعی مطرح و جنبه فرهنگی در این مفهوم غالب است(احمدی، 1379: 31). این مفهوم پیوست دیرین و دائمی زندگی بشر است، که در پرتو تشکیل دولتمدرن بهعنوان پدیده سیاسی در قالب قومگرایی تغییر ماهیت داده است. در این گزاره، افراد بر مبنای ویژگیهای مشترکی که دارند، ساماندهی و بهانجام رشته اقداماتی دست مییازند. هویتقومی عامل اصلی شکلگیری قومگرایی و پاسخی به سؤال من کیستم، چگونه معرفی میشوم و بهکدام گروه از مردم تعلق دارم؟ در قومگرایی صفات مشترک، فرهنگ و تجربیات تاریخی مشترک مدنظر و بستری برای عمل اجتماعی میشود. در لایههای عمیقتر، قومگرایی حتی زمینه را برای شکلگیری احزاب و گروههای ویژه سیاسی نیز فراهم میآورد(هاردین راسل،2011: 28). گروه قومی در رویارویی با ساختار سیاسی در سطح فرهنگی با پیشنهاد پذیرش و جانمایی در هویت فراگیر(ملی) و در سطح سیاسی با پرچم سهمخواهی و در صورت عدم پاسخگویی با اهرم تجزیهطلبی نمایان میشود.
مهمترین مواردی که منجر به کنشاجتماعی در قالب قومگرایی میشود عبارتند از:
الف) نیازهای قطعی جامعه قومی میبایست از سوی ساختار سیاسی پاسخ داده شود. در صورتیکه نظام پاسخگویی با چالش روبرو و اقوام احساس عدمحضور در عرصه قدرت پیدا کنند، قومگرایی تشدید خواهدشد؛
ب) بهدستآوردن فرصتهای جدید در راستای کسب امتیاز و تغییر در شرایط نابرابر اجتماعی، یکی دیگر از عواملی است که در قومگرایی مدنظر است (هاردین راسل، 2011: 72).
هنگامی که هویتقومی، ماهیت سیاسی پیداکند، قومگرایی سیاسی پدیدار که رابطه آن با هویتملی وارونه و از تقویت همبستگی بهسمت تخریب و رویارویی حرکت خواهد کرد.
قومگرایی سیاسی بیانگر احساس علاقه، تعهد، تفکر، رفتار و تلاش برای خواستهای قومی است. این پدیده که علاوه بر تلاش برای حفظ تمایز فرهنگ قومی، خواهان مشارکت در قدرت سیاسی بر اساس مؤلفه قومی( عزیزی،6:1385). است، پنج ویژگی دارد: احساسِ داشتن یک میهن، اداره امورسیاسی مربوط بهخود، خواست مشارکت سیاسی در مدیریت کلان، خواست داشتن انجمنهای خاص سیاسی قومی و اعتماد به احزاب قومی(شادرو و محمدزاده،227:1390).
از آنجا که مطالبات اقوام همیشه از مسیر مدنی قابل دستیابی نیست، زمینه درگیری و خشونت بهوجود میآید؛ پدیده منازعهقومی در اینراستا قابل تحلیل است. "منازعه قومی" در پرتو قومگرایی بازتولید، که اگر به بحرانقومی بینجامد، دامنه خشونت گسترده و ساحت سیاسی و امنیتی آسیب میبیند.
پارهای از عوامل مؤثر که زمینهساز سیاسیشدن قومیت و بحران آفرینی درمحیط ملی است، که ساختار سیاسی میبایست در رویارویی با آن، چارهاندیشی، تا هویتگرایی قومی به فرصت تبدیل گردد. این عوامل عبارتنداز:
- نابرابری قدرت بین اکثریت واقلیت؛
- انحصار موقعیتهای کلان اجتماعی و سیاسی توسط یک گروه خاص؛
- نبود مشارکت در تصمیمسازی و تصمیمگیری و بستهبودن فضای مدیریتی؛
- ضعف اعتماد بین اقوام و ساختار سیاسی و نبود امید دستیابی به مناصب بالای مدیریتی؛
- عوامل فرامرزی، منطقهای و بینالمللی.
گفتنی است که قومگرایی سیاسی معلول رشته عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است و پدیدارشدن آن نیز زمینهساز کنشهایی خواهد بود، که مقاومتمدنی، ستیز با هویتملی، خشونتگرایی، مشارکتگریزی، جایگزینی اعتراض و یا خروج(بیتفاوتی، خودمختاری، جداییطلبی) بهجای وفاداری از جمله آن است.
در نمودار زیر برخی عوامل و پیامدهای قومگرایی سیاسی به تصویر کشیده شده است.
نمودار2. عوامل و پیامدهای سیاسیشدن قومیت (نگارنده)
پیشینه قومگرایی سیاسی در ایران، پیامد نوسازی دوران پهلوی است، که در پیوند با تبعیض سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بهوجود آمده است. اقوام ایرانی از دیرباز بر این باورند که در ساختار مدیریتی نادیده گرفته شده و امکان رشد آنان بویژه در چرخه مدیریتی وجود ندارد. دردل این نگرش، ستیز با هویتملی، گریز از مشارکت، تشکیل گروههای واگرا و تجزیهطلب با پشتیبانی بیگانگان نهادینه و بحرانهای اجتماعی و امنیتی بهوجود آوردهاند. شورش کردها بهمنظور دستیابی به خودمختاری با فراوانی 1514 درگیری(مقصودی،305:1380)، گروه شمس و حزباتحادمسلمین در بلوچستان با رویکرد مذهبی، خلقمسلمان در آذربایجان، خلقترکمن در شمال و خلقعرب در خوزستان پس از پیروزی انقلاب(1358) ازجمله آن است. قومگرایی سیاسی ایرانیان معلول عواملی مانند: سیاستگذاری قومی نامطلوب، نادیدهانگاری سرمایههای نمادین و حقوقشهروندی و نیز تبلیغات رسانهای بیگانگان، و پیامد آن احساسمحرومیت و تبعیض، تضعیف هویت ملی، کاهش مشارکت، افزایش گرایشات واگرایانه و ضدامنیتی بوده است.
دراینراستا بسیاری از معادلات اجتماعی کشور در رفت و برگشت با قومگرایی سیاسی قابل تحلیل میباشد که برخی مؤلفههای آن در فقرات پیشرو تبیین خواهد شد
- سیاستگذاری قومی
بافت متکثر قومی، مذهبی و فرهنگی در بسیاری از کشورها، تقویت مدیریت اجتماعی و سیاسی را دوچندان نموده است. سیاستگذاری صحیح قومی تنها راه برونرفت از بحرانهای احتمالی بهشمار میرود. سیاستگذاری بهمعنای عام آن عبارتاست از: فرایند یا مجموعهای از فعالیتها و تصمیمهای دولتی که با هدف حل مسأله اجتماعی طراحی شدهاند(ملکمحمدی، 1383: 20). درسیاستگذاری قومیتی نحوه مواجهه، برخورد و تعامل حکومتها با گروههای قومی و فرهنگی درون قلمرو سیاسی و سرزمینی مشخص و وظایف و تکالیف متقابل آنان معین میشود (حسابی، 1396: 374).
این مهم بهعنوان نخستین گام مهندسی اجتماعی و با هدف همبستگی ملی و وفاقاجتماعی بهمنظور ترمیم گسلها و شکافهای قومی، در قلمرو فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و با هدف برقراری عدالت، تأمین نیازمندیهای مشروع و ایجاد هویت مشترک تدوین میگردد. راهبردهای دستیابی به آن نیز پذیرش ناهمواری اجتماعی، توزیع مناسب قدرت و مشارکت میباشد. تقویت اشتراک و توافق اقوام با یکدیگر و نیز هویت مرکزی، تعدیل و حذف نقاط افتراق و تعارض در حوزههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دستاوردهای آن بهشمارمیرود. کوتاهسخن اینکه سیاستگذاری قومی بههمان اندازه که در صورت صحت میتواند، منجر به همبستگی و ثبات جامعه شود، در صورت نقصان نیز به تشدید درگیری و تنشهای قومی خواهدانجامید.
سیاستگذاری قومی در ایران از آبشخورهای گوناگون سرچشمه میگیرد. فراوانی ساختارهای سیاستگذاری یکی از دشوارههای نظام تصمیمگیری کشور بهشمار میرود. ازسوی دیگر غلبه نگاه امنیتی، رفتارهای سلیقهای و یا گرایشهای سیاسی و نادیدهگرفتن سیاستهای کلان، مشکل دیگری است که در سپهر جامعه هویدا شده است. الگوهای سیاستگذاری نیز تأثیر شگرفی بر مدیریت محیط قومی دارد. دولتهای مختلف پس از انقلاب، بویژه از 1376 به اینسو، الگوهای متنوعی را برای مدیریت اقوام در نظر گرفتهاند؛ "تمرکززدایی، توسعهسیاسی، محلیگرایی و توجه بهمناطق کمبرخوردار، حقوق شهروندی، تقویت احزاب و مطبوعات" در دولت اصلاحات و رویکرد تحدیدگرای تودهمحور مبتنی بر نگاه برابر از 1384 و رویکرد حقوق شهروندی و تأکید بر بازگشت به مسیر میانه و بهدور از افراط از 1392 بهاینسو دنبال گردید.
دولتاصلاحات، در گفتمان خود بر مفاهیمی مانند، اعتمادسازی، احترام متقابل، همزیستی مسالمتآمیز و منطق مفاهمه و اقدام و منطق روابط بینالمللی تأکید و سیاستگذاریهای خود را نیز در سطح اعلامی بر مبنای دستیابی به عدالت مردمسالارانه در داخل و ایجاد جامعه مدنی جهانی بر مبنای رویکرد تکثرگرایی، مردمسالاری جهانی و... معرفی میکرد (دهقانی فیروزآبادی، 1384: 147). مفصلبندی گفتمان حاکم بر سیاست قومی در دولت اصلاحات زیرمجموعه شعار توسعهسیاسی مطرح که در آن مفاهیمی مانند همبستگی ملی، مشارکتسیاسی، جامعهمدنی، توسعه فرهنگی و برابری هدفگیری شده بود.
دولت مهرورزی در پرتو نادیدهانگاری برخی پدیدههای اجتماعی و گذر از موضوعات سیاسی و نیز بسط مفاهیم اقتصادی و پیگیری عدالت و واگذاری امکانات بهمناطق محروم، فصل جدیدی را در مناسبات ساختار سیاسی و اقوام گشود.
دولت اعتدال با طرح گفتمانهایی مانند انعطافپذیری، عقلانیت، پرهیز از خشونت، امید و اعتدال پا بهمیدان گذاشت. دولت با پیگیری مفاهیم آزادی، مشارکت و حقوق شهروندی، فضای جدیدی را در این زمینه ایجاد نمود.
دولت یازدهم تنوع قومی را فرصت و سرمایه معنوی ملی قلمداد و بر اساس قانون اساسی در جهت تحقق مطالبات بحق ایشان اقداماتی را انجام داد. رشد و توسعه متوازن مناطقی از کشور که قومیتهای ایرانی در آن سکونت دارند، بخش مهمی از مشی اعتدالی دولت یازدهم قلمداد میشود.
بنابر آنچه گفته شد ساختارهای گوناگون، رویکردهایی را در مسیر مدیریت قومی کشور پیگرفته که نتوانسته شکافهای قومی را بهصورت کامل ترمیم نماید.
دراینراستا پیشنهادهای زیر قابلارایه میباشد:
- سیاستهای کلان با نگاه پذیرش تکثر و معطوف به تقویت همبستگی بهدرستی دنبال و راهبردهای اجرایی بر مبنای آن استوار گردد؛
- سیاستگذاری قومی ارزیابی، بازنگری و آسیبشناسی شود، بهگونهای که فاصله مصوبات با واقعیتهای موجود کمتر شود؛
- جانمایی اقوام در قدرت، در راستای مشارکت فراگیر آنان به درستی انجام شود؛
- زمینه سازش میان تعلقات قومی و هویت ملی و برجستهسازی نقاط مشترک فراهم آید؛
- نگرش فرهنگی و نگاه فرصتانگار به قومیتها در عرصه سیاستگذاری قومی نهادینه گردد؛
- رصد و شناسایی پیوسته جریانهای فعال قومی، بازنمایی چهرههای همگرا و جداسازی تودهها از گروههای واگرا و تجزیهطلب؛
- سیاستها در راستای مرجعیتبخشی به اقوام ایرانی برای ساکنان آنسوی مرزها تدوین گردد؛
- بستر نقشآفرینی فعال نخبگان قومی ایرانی در دیپلماسی علمی با کشورهای پیرامونی را فراهم آورد.
- احساس محرومیت
یکی از دیدگاههای ارایهشده بهمنظور بررسی دلایل شکلگیری ستیزهای اجتماعی، نظریه"محرومیتنسبی" است. این الگو بر آن است تا احساس محرومیت را بهعنوان ریشه دستیازی افراد به کنشهای همراه با خشونت معرفی نماید. این مفهوم، از دیرباز مورد توجه اندیشوران بوده است؛ ارسطو در نظریه سیاسی خویش بر این اعتقاد بود که انقلابهای سیاسی بر مبنای یک حس نسبی مبتنی بر نابرابری شکل میگیرند. بهگفته مقصودی: در فرایند توسعه و نوسازی، با توجه به تغییر و تحولات سریع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، انجام مقایسه شدیدتر و بیشتر است (مقصودی ،386:1381). در الگوی محرومیتنسبی هرگونه تغییر اجتماعی که موجب ظهور و شکلگیری انتظارات برای زندگی بهتر نزد مردم شود، بدون اینکه وسایل لازم برای تأمین این انتظارات فراهم شود، میتواند به بیثباتی سیاسی بینجامد.
بر اساس این نظریه، شورش و بحران سیاسی زمانی رخ میدهد که معترضان بهاین نتیجه برسند که بنا بهدلایلی از امکانات موجود یا مورد انتظار، کمتر از آنچه حق آنهاست، دریافت میکنند، لذا برای رسیدن به حقوق و منافع بیشتر یا تسکین سرخوردگی ناشی از محرومیت به خشونت سیاسی متوسل میشوند. البته اوضاع بد مادی یا محرومیت مطلق مستقیماً به اعتراض و شوروش منتهی نمیشود، بلکه واکنش ذهنی یا روانی در برابر این حالت تعیینکننده است (صالحیامیری، 121:1385).
تدرابرتگار برای تبیین رابطه محرومیت و خشونت، نظریه محرومیت نسبی را در قالب الگوی علمی معرفی نمود. این نظریه نمونه تعدیلیافته از تئوری توقعات فزانیده است و بیش از آنکه درباره انقلاب باشد، یک نظریه خشونتجمعی است. بهنظر گار نارضایتی همیشه ناشی از وضعیت اقتصادی نیست و از علل دیگری ناشی میشود (بشیریه، 102:1374) بنیان اندیشه گار بر این امر استوار است که نارضایتی اعضای گروه اجتماعی عامل تعیینکننده در وقوع منازعات خشونتآمیز است. وی محرومیتنسبی را برداشت کنشگران از اختلاف انتظارات و سرمایههای ارزشی آنها تعریف میکند، بدین معنا که درک تفاوت میان انتظارات و سرمایههای ارزشی افراد ممکن است بر اساس مقایسه وضعیت کنونی با گذشته و یا آرمانی که برای او ترسیم شده، صورت پذیرد.
رابرتگار، نارضایتیهای جمعی را تابعی از محرومیت نسبی میداند که از اختلاف بین سطوح متفاوت توسعه ناشی میشود. زمانی که "باید"های انسانی با "است"ها در تعارض قرار گیرد و رفاه مورد انتظار یک فرد برای وی محقق نگردد، امکان شکلگیری نارضایتیهای عمومی بالا خواهد رفت. ازاینرو نظریه او از دو مؤلفه زیر پیروی میکند که در آن نارضایتی عمومی علت اصلی ستیز خشونتآمیزخواهد بود:
الف) چگونگی شکلگیری محرومیت در ذهن افراد؛
ب) چگونگی آشکارشدن محرومیت ایجادشده در شکل خشونت سیاسی جمعی (گار، 1971: 364).
تبعیضاجتماعی نیز الگوی فکری است که در آن گروه قومی خود را زیر سلطه اکثریت پنداشته و بهمرور به سمت عقاید ناسیونالیستی فروملی رهسپار میگردد. آنان ممکن است از انجام مناسک فرهنگی خود نیز محروم و آزادی خویش را محدود که زمینهساز عمیقترشدن شکافهای اجتماعی میشود.
به گفته گار: مردم، زمانی که امیدشان در دستیابی به ارزشهای اجتماعی را از دست میدهند، به سمت شورش میل پیدا میکنند و شدت نارضایتی و ناامیدی با میزان خشونت و درگیری همراستا میشود(گار، 1971: 87). بنابراین بین محرومیت و دامنه بسیجسیاسی و الگوهای واگرایانه قومی رابطه مستقیم و مثبتی شکل میگیرد.
تبعیضسیاسی دیگر گزارهای است که بیاعتمادی نسبت به ساختار سیاسی و کاهش مشارکت را بهدنبال دارد. شکلگیری اعتراضات، ناخرسندی، خشونت و بحرانهای واگرایانه از دیگر نتایج آن بهشمار میرود.
تبعیض اقتصادی و محرومیت از امکانات زیربنایی نیز یکی دیگر از زمینههای واگرایی است. چنانچه اقتصاد پویا و توانمند باشد، همگان مواهب آن برخوردار و بهسوی تقویت سرمایه اجتماعی و همگرایی ملی سوق مییابند(خاکپور، 29:1385).
احساس نابرابری و تبعیض در میان اقوام تأثیر مستقیمی بر برجستگی هویتقومی، سیاسی شدن قومیت، واگرایی و تقویت تعصبات و حتی قوممداری دارد( حاجیانی و محمدزاده، 324،:1395). بهیقین نابرابری و یا احساس آن متغیر مهمی است که در ادبیات شکافاجتماعی نقشآفرین است.
محرومیتنسبی نقطه آغاز هویتخواهی قومی است، که با مطالبات قانونی آغاز و در صورت عدم پاسخگویی، راهبردهای جایگزین پیگرفته میشود و بهسمت تعارض پیش میرود. در کشورهایی که درصد محرومیت بالاتر است، میزان فعالیت و اقدام گروههای قومی نیز بیشتر خواهد بود. بهصورت کلی جایگاه مشارکت و سرکوب سیاسی در نوع و میزان محرومیت تأثیر دارد. در محرومیت سیاسی زمانی که کمبودهای سیاسی نسبت به یک قوم رخ دهد و نهادهای مشارکتی نیز در جوامع چند قومی نتوانند بهخوبی مردم را در روندهای سیاسی مشارکت دهند، خشونت قومی رخ میدهد.
محرومیتنسبی در سطح فردی باعث گسترش اضطراب، آشفتگی، بیگانگی و انزوای فرد در اجتماعی میشود، ولی احساس محرومیت در سطح گروهی منجر به کاهش مشارکت بهنجار و گسترش خشونت سیاسی در قالب آشوب، کشمکش داخلی و غیره میگردد ( امامجمعهزاده، 53:1391).
محرومیت تبعیض زمینه پدیداری واژگانی مانند شهروند درجه دو و حذف شده از معادلات اجتماعی و سیاسی و به عمیقترشدن شکافهای اجتماعی میانجامد. بر این اساس جنبشهای قومی بهعنوان پاسخ محض به محرومیت نسبی گسترده شدید تبیین شده که تودهها و نخبگان حاشیهنشین را با هم شامل میشود. ازاینرو مشارکت گسترده و سازماندهی آگاهانه در جهت خشونت فراهم میشود (کورز و روزنبرگ، 621:1378).
احساس تبعیض و محرومیت یکی از دردهای کهن برجای مانده در پیکره اجتماعی ایران و پیشران تحریک گرایشهای قومپایه و مرکزگریز و نیز زمینهساز رقابتهای فزاینده و کشمکش بین طوایف و واگرایی اجتماعی بهشمار میرود. این گزاره از دوران پهلوی بهاینسو جامعه را بهخود مشغول ساخته است؛ چراکه پیش از آن چیزی به نام اقتصاد ملی وجود نداشت. با آغاز عصر نوگرایی انهدام اقتصادهای منطقهای و ذوب آن در اقتصاد ملی آغاز شد. صنعتینمودن کشور بیشتر در پایتخت اعمال گردید و استانهای حاشیهای از ثمرات آن بهره چندانی نبردند. در نیمه سال 1355 از 1/36 درصد کشاورزان ایران تنها8/13 درصد مربوط به استانهای مرکزی بوده و قاطبه مناطق حاشیهای و یا مناطق غیرفارسی کشاورز باقی ماندند. در همین سال 1/66 درصد باسوادها از مناطقمرکزی و مناطق فارسنشین بودند (ایوبی، 12:1377).
از آنجا که الگوی توسعه در ایران از نظریه مرکز-پیرامون پیروی میکند، شکافهای توسعه بهمرور در این الگو افزایش یافته است. بیشترین تأثیر منفی این شکافها در مناطقی وجود دارد که شکافهای قومی و مذهبی فعال دارند. بهاین دلیل باید توسعه در ابعاد ملی پیگیری و بههمه تفاوتها توجه و از رویکرد توسعهیافتگی تکخطی پیروی نکند (اللهوردیزاده و دیگران، 86:1395).
محرومیتنسبی یکی از مهمترین متغیرهای قومگرایی سیاسی است که در ساحت اقتصادی و سیاسی نمود پیدا کرده و پررنگ شدن آن آثار زیانباری برای کشور درپی خواهد داشت. ناگفته نماند که محرومیت نسبی صرفاً برپایه فقرمطلق ظاهر نمیشود، بلکه گاهی پس از یک دوره افزایش رفاه و گسترش ارتباطات بروز مییابد. مانند شورشهای کردستان در سالهای نخست پیروزی انقلاب، درحالی اتفاق افتاد که این استان محرومترین منطقه نبود. بهعبارت دیگر اظهار نارضایتی زمانی آغاز میشودکه بهبود زندگی، امکان و فرصت مقایسه میان اقوام را بهوجود آورد.
اما آنچه از عنوان محرومیت به ذهن تبادر میکند، محرومیتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. برایناساس پیمایشهای انجامشده نشان از پایینبودن شاخصهای توسعه در استانهای قومی دارد. از جمله نرخ بیکاری در تابستان سال ۱۳۹۲ در سیستان و بلوچستان 14.2 درصد و در کردستان 13.4 درصد بوده که در مقایسه با سایر استانها بسیار بالاتر است. همچنین میزان بالای بیسوادی، در مناطق شرقی و غربی ایران که بیشتر اقوام کرد، ترک و بلوچ در آن ساکن هستند، وجود دارد. پژوهش دیگر نشان میدهد در برنامه پنجساله اول (72-68) بالاترین سهم از اعتبارات بخش صنایع به استان اصفهان، بهمیزان ۵۰ درصد اختصاص داده شد و ۱۰ استان کشور مانند ایلام، کرمانشاه، کردستان و... از اعتبارات ملی محروم بودهاند. در مجموع برنامه اول توسعه کشور ۸۰ درصد بودجه به سه استان اختصاص داشته و سهم استان کردستان 9.1 درصد بوده است. بنابراین وجود نابرابری اقتصادی، اجتماعی، مدیریتی و سیاسی در مناطق قومی بیانگر توجه کمتر به این مناطق بوده است (ترابی،10:1391) فعالیت کمفروغ بخش صنعت بهخصوص در مناطق حاشیهای کشور قابل مشاهده است. بهگونهایکه در برخی از استانهای مرزنشین که بیشترین معادن را داراست، کمترین کارخانه فراوری محصولات وجود دارد و بیشتر به سمت خامفروشی پیش رفته است.
دراینراستا پیشنهادهای زیر قابل پیشبینی است:
- ایجاد فرصتهای برابر اجتماعی، کاهش بیکاری و افزایش سرمایهگذاری در مناطق قومی؛
- ایجاد عدالت توزیعی در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در سیاستگذاری عمومی؛
- توجه به شایستهگزینی و رعایت حقوق عمومی در راستای بهبود اصل رعایت عدالت؛
- توازن و هماهنگی میان انتظارات و واقعیتهای اجتماعی؛
- زمینهسازی برای انجام آزادانه مناسک مذهبی پیروان مذاهباسلامی بر مبنای قانون اساسی؛
- از بینبردن زمینههای مقایسه داشتههای اقوام، با امکانات اکثریت جامعه.
- حقوق شهروندی
حقوقشهروندی، از مفاهیم مهمی است که نهادینهشدن آن از شکلگیری و شدت درگیری و تعارضهای اجتماعی و سیاسی پیشگیری میکند. این حقوق مجموعهای از مزایا، وظایف، اختیارات و حقوق افراد جامعه و بخشی از فرایند حق و تکلیف است که در رابطه با دولت و در سه الگوی مدنی، سیاسی و اجتماعی پیگیری و بهواسطه نهادهای مناسب توسعه مییابد (مقصودی، 1381: 54). الگوی مدنی تأمینکننده آزادیبیان، اندیشه و عقیده و مالکیت؛ الگوی سیاسی تأمینکننده حق مشارکت و الگوی اجتماعی نیز دربرگیرنده رفاه و امنیت است.
هریک از شهروندان، بویژه اگر از مؤلفههای مذهب و گویش اکثریت پیروی نکند و به قومیتی تعلقخاطر داشته باشد، در کنار بهرهمندی از حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، از حقوق فرهنگی نیز برخوردار میشود. حقوق فرهنگی دربرگیرنده مجموعهای از موارد زیر است:
- دستیابی کامل به زبان و فرهنگ اکثریت؛
- حق حفظ زبان و فرهنگ اقلیت؛
- حق داشتن سنتها و شیوههای زندگی متفاوت؛
- برابری آموزشی؛
- حق داشتن ارتباطات بینفرهنگی.
دولتها برای تأمین حقوق پیشگفته، راهبردهایی را در قالب منشور تدوین میکنند که میبایست برخوردار از مؤلفههای زیر باشد.
- نیازها و دغدغههای مناطق قومی را مرتفع سازد؛
- ذهنیت تنگنظرانه اقوام نسبت به دیگر گروههای قومی را کاهش دهد؛
- از شکلگیری و یا تعمیق شکافهای اجتماعی قومی پیشگیری نماید؛
- تضمینکننده برابری اجتماعی و از بینبرنده زمینههای محرومیت و تبعیض باشد.
حقوق شهروندی در ایران پیشینه پرفراز و نشیبی دارد. از دوران مشروطه بهاینسو مبارزه برای حقوق شهروندی در فرایند تبدیل رعیت به شهروند پیگرفته شد. این مهم در جمهوریاسلامی، ریشه در قانوناساسی دارد؛ تساوی حقوق، مصونیت جان، مال و حیثیت، آزادی عقیده، آزادی در انتخاب شغل، تأمیناجتماعی، آموزشوپرورش رایگان بخشی از اصول مرتبط با حقوقشهروندی است. امامخمینیرحمهالله در24 آذر 1362 فرمان هشت مادهای درباره حقوقمردم، قانون، قوهقضاییه و لزوم اسلامیشدن روابط و قوانین صادر کردند. در ادامه قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی اردیبهشت 1382به تصویب مجلس رسید. قانون برنامه چهارم توسعه(ماده100) نیز دولت را موظف به تنظیم منشور حقوقشهروندی نموده که دربرگیرنده محورهای زیر باشد:
- تأمین آزادی و صیانت از آرای مردم، آزادی در حق انتخابشدن و انتخابکردن؛
- صیانت از حریم خصوصی افراد؛
- ترویج مفاهیم وحدتآفرین و احترام آمیز نسبت به گروههای اجتماعی؛
- ارتقای احساس امنیت در مردم و جامعه؛
- پرورش عمومی قانونمداری و رشد فرهنگ نظم و احترام به قانون و آیین شهروندی.
در تاریخ 20/1/1383 رییس قوهقضاییه بخشنامه احترام به آزادیهای مشروع و حقوقشهروندی را ابلاغ و 15/2/1383 طرح قانون احترام به آزادی های مشروع و حقوقشهروندی بهتصویب مجلس رسید و توسط رییسجمهور ابلاغ شد. رییس دولت نهم ستاد صیانت از حریم امنیت عمومی و حقوقشهروندی را تشکیل داد و رییس دولت دوازدهم نیز با هدف استیفا و ارتقای حقوق شهروندان در پرتو اصل 134 قانوناساسی منشور حقوق شهروندی را ابلاغ نمود. این منشور با هدف کاهش آسیبپذیری اقوام در سپهر اجتماعی و سیاسی و امیدافزایی برای دسترسی به حقوق قانونی نگاشته شد. پذیرش تنوع فرهنگی در چارچوب هویتملی، حق ارتباطات بینفرهنگی، مشارکت درحیات فرهنگی و تأسیس تشکل و انجمن، آموزش زبانمحلی، جرمانگاری اشاعه تنفرقومی، حرمت اهانت به مقدسات و رفع تبعیض از جمله بندهای منشور است که بارقه امید و فزاینده اعتماد بهساختار سیاسی میشود.
بهرغم اینکه اسناد تدوینشده بهصورت جامع دربرگیرنده حقوق شهروندی است، اما درعمل همچنان از نارساییهایی رنج میبرد، بهگونهای که بخشی از اقوام ایرانی، محرومیت وتبعیض، بیتوجهی به آداب، سنن و مفاخر، بیعدالتی و نابرابری در توزیع قدرت، نبود شایستهسالاری، نادیدهانگاری در رسانهملی را دستاویزی برای تنظیم مناسبات خویش با ساختار سیاسی قرار میدهند. در لایههای زیرین این نگرش، قومگراییسیاسی تقویت و شکافهای متراکمی بهوجود میآورد که در قالب کاهش مشارکت و افزایش تحرکات واگرایانه پدیدار میگردد.
بهمنظور پردازش بهتر حقوقشهروندی و پیشگیری از شکافهای برآمده از آن، پیشنهاد میگردد:
- شهروندسالاری جایگزین قومیتسالاری شود و حقوقشهروندی جایگزین حقوق اقلیت گردد؛
- میزان همگرایی و واگرایی اقوام با هویتملی بهصورت پیاپی مورد سنجش قرار گیرد؛
- تحکیم مؤلفههای هویتملی در کنار توجه به هویتهای خرد مورد توجه قرار گیرد؛
همانگونه که بیان شد، سیاستگذاری نامطلوب، احساس محرومیت و تبعیض و رعایتنکردن حقوقشهروندی، به قومگرایی سیاسی میانجامد. این پدیده نیز رویارویی با هویت ملی و کاهش مشارکت را بهدنبال خواهد داشت که در ادامه بدان پرداخته خواهد شد.
- هویتملی و هویتقومی
پدیده هویتملی یکی از نتایج قطعی شکلگیری ملت در جغرافیای سرزمینی است. دولتها از طریق ترویج ملیگرایی در تلاشاند تا از مفاهیم قدرت و توان افسانهها، نمادها، احساسات، مذاهب، فرهنگ و...استفاده حداکثری نموده و از طریق بسیج اجتماعی هویتیابی جامعه را امکانپذیر نمایند(مقصودی، 1381: 51).
ملیگرایی حلقه پیوند ساختار سیاسی، با گروههای اجتماعی از جمله اقوام است. در این راستا همگان موظف به پیروی از قواعد حکمرانی ملی میباشند. این نوع از همگرایی، علقه مشترک ملی را بازتولید میکند. ضعف هویتملی باعث میشود گروههای پراکنده اجتماعی، جغرافیای تاریخی مشترک را زیرسؤال برده، قواعد حقوقی و سیاسی را نابرابر و نامشروع قلمداد و محرومیت و تبعیض را دستاورد نظام سیاسی معرفی نمایند. دراینصورت قومیت در رویارویی با ملیت قرار گرفته و بهمرور، اقوام، فرهنگ مشترک خود را بازیابی و آن را در مقابل حاکمیت ملی تعریف میکنند.
بین هویتملی و قومی، سه رابطه همبستگی و تقویتی( ایدهآل نظام سیاسی)، رابطه توازی و رابطه تخریبی و رودرویی برقرار است. در رابطه اول، هویتقومی، زیرمجموعه هویتملی تعریف و مقوّم آن به شمار میآید. در وضعیت دوم ایندو هویت، ارتباطی با همدیگر ندارند، ولی در مرحله سوم بهخاطر سیاسیشدن مسایل قومی، هویتملی با هویتقومی درگیر میشود( طالبی، 87:1397). قومگراییسیاسی رابطه همبستگی و تقویتی را بهرابطه تخریبی دگرگون خواهد ساخت.
تحرکات قومی با نگرشسیاسی، نتیجه شکاف هویتی است که بین مرکز و پیرامون بهدلیل سیاستهای دولت مرکزی ایجاد میشود. این شکاف در صورتی هویتی است که پیوند با دولت، در تعارض با پیوند قومی قرار میگیرد و فرد احساس کند پیوند به دولت با هویتقومی او در تضاد است، در اینصورت اقلیتها برای دفاع از هویتقومی خود بسیج اجتماعی راه انداخته و بهتعارض با کلیت نظام میپردازند.
هویتخواهی قومی و خودآگاهی درونی آنان بهشدت بر خواستهها و نیازهای-واقعی یا خیالی- قومی میافزاید. معمولاً خواستهها از شکلی قانونی، مثل خواستههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و...آغاز و به خواستههای غیرقانونی میرسد که بهضرر منافع نظام سیاسی، دولتملی و انسجامسیاسی و اجتماعی جامعه است(زندی، 48:1380) بههمین دلیل، تضاد میان هویتهای قومی و ملی باید برطرف شود. در این راستا ملیگرایان نباید هویتقومی را نادیده بگیرند، بلکه میبایست آرمانها و ارزشهای مشترک با آنان تعریف و از آن پیروی نمایند تا همپوشانی هویتقومی و هویتملی و تقویت متقابل، که ایدهآل هر نظام سیاسی و عامل انسجامبخش آن است نهادینه گردد.
درباره پیوند اقوام ایرانی و هویتملی دیدگاههای گوناگونی ارایه شده است. شماری از اندیشوران بر این باورند که ملیگرایی ایرانی ماهیتی قومیتزدا دارد و بههمین اعتبار عنصر قومی در ملیگرایی ایرانی حضوری منفی، سلبی و توأم با بدبینی دارد. بهاینمعنا که حداقل درلحظه پیدایی، نهتنها قومیت، بیان شخصیت ملی نیست، که برعکس، عنصر ملی از قِبَل پسزدن و طرد آن قوام مییابد. برایناساس یکی از دعاوی اصلی، ضدقومیبودن ملیگرایی مدرن در ایران و ابتنای آن بر نوعی رمانتیسیسم ناظر بهگذشته باستانی، یا اسلامی است (سلیمانیقرهگل، 14:1399). این پیشینه، هویتقومی را بهعنوان زمینه مقاومت و اعتراض و صفآرایی در برابر هویتملی قرار میدهد.
گروهی نیز بر این باورند که اقوام ایرانی بهدلیل برخورداری از اصالت ایرانی، گرایش ملیگرایی مطلوبی دارند؛ بهگفته حاجیانی، هویتملی و هویتقومی هر دو درمیان اقوام ایرانی، به طور توأمان قوت و برجستگی دارند و میان آنها رابطه تعارضآمیز و قطبی وجود ندارد. در اکثر اقوام ایرانی(به جزکردها و عربها) گرایش به هویتملی از میانگین بالاتر است (حاجیانی، 186:1388).
اقوام ایرانی در پایبندی به هویتملی در وضعیت یکسانی بهسر نمیبرند. پایشهای انجامشده نشانگر آن است که اقوام ایرانی بهترتیب: لرها، بلوچها آذریها، ترکمنها کردها و عربها بیشترین پایبندی به هویتملی را دارا میباشند (حاجیانی، 157:1388). بنابراین همسانی مذهبی نمیتواند متغیری برای پایبندی به هویتملی باشد، مانند آنچه در قوم بلوچ و عرب وجود دارد.
همروی هویتملی و قومی با همه فرازوفرودها یکی از دشوارههای کشور بهشمار میرود، که نیازمند توجه بیشتر به مناسبات و روابط میان اقوام با ساختار کلان اجتماعی و نیز رفع سوءتفاهمهاست. از آغازسده 14 شمسی، رشد مؤلفههای ملیگرایی، قومیت را بهدیگریِ منفی تبدیل و هر دو بهموازات یکدیگر رشد قابل ملاحظهای یافتند. نمونه ایرانی ملیگرایی در ابتدای شکلگیری دولت مدرن، نهتنها نتوانسته است دیگریهای خود، مانند مذهب و قومیت را در درون ایدئولوژی ملیگرایی جذب و معنادار کند؛ بلکه به طرد نظاممند آنها در درون صورتبندی سیاسی و اجتماعی ویژه خود پرداخته است(همان،15). اگرچه انقلاب اسلامی توانست تاحدودی از تعارضات هویتی کاسته، اما بهدلیل نهادینه شدن متغیر دائمی "احساس محرومیت و تبعیض" در بین اقوام همچنان زمینه بروز تنش وجود دارد. احساس محرومیت دلایل فراوانی دارد، بدین معنا که توسعهیافتگی دلیلی بر کنارگذاشتن این احساس نمیباشد. استانهای ترکزبان بهرغم همسانی مذهبی با اکثریت، همچنان از رتبه میانی در تعلقات ملی برخوردارند، درحالی که سیستانوبلوچستان و ترکمنصحرا بهرغم ناهمسانی مذهبی از وضعیت بهتری برخوردارند.
در جدولهای زیر اینمهم بهتصویر کشیده میشود.
رتبۀ افتخار به ایرانی بودن و تمایل به مهاجرت به خارج از کشور در استانهای ترکزبان
استان | افتخار به ایرانی بودن (رتبه در کل کشور) | تمایل به مهاجرت به خارج (رتبه در کل کشور) |
آذربایجان شرقی | 18 | ٢٨ |
اردبیل | 16 | 26 |
زنجان | 17 | 6 |
آذربایجانغربی | 25 | 16 |
منبع: سنجش سرمایه اجتماعی کشور، موج 1393
رتبۀ افتخار به ایرانی بودن و تمایل به مهاجرت به خارج از کشور در استانهای کردزبان
استان | افتخار به ایرانی بودن (رتبه در کل کشور) | تمایل به مهاجرت به خارج (رتبه در کل کشور) |
کردستان | 30 | ٢ |
کرمانشاه | 4 | 23 |
ایلام | 17 | 6 |
منبع: سنجش سرمایه اجتماعی کشور، موج 1393
رتبۀ افتخار به ایرانی بودن و تمایل به مهاجرت به خارج از کشور در استان سیستان و بلوچستان و ترکمن صحرا
استان | افتخار به ایرانی بودن (رتبه در کل کشور) | تمایل به مهاجرت به خارج (رتبه در کل کشور) |
سیستان وبلوچستان | 22 | 7 |
ترکمن صحرا | 26 | 1 |
منبع: سنجش سرمایه اجتماعی کشور، موج 1393
توجه به بنمایههای فرهنگی اقوام و دوری از گرایشهای سیاسی آنان تأثیر مثبت در تقویت هویتملی اقوام خواهد داشت.
سیاسیشدن گرایشات قومی در ایران زمینهساز تشکیل گروههای واگرا و تجزیهطلب میگردد، که اقدامات آنان در تقابل با هویتملی است. سربرآوردن کومله، حنبش آزادیبخش ملی آذربایجانجنوبی، پژاک، جیشالعدل و خلقعرب در استانهای کردستان، آذربایجان، سیستان و بلوچستان و خوزستان نشانگر گرایش آنان بهعبور از هویتملی است که میبایست بهصورت جدی تدبیر لازم اندیشیده شود.
به منظور همگرایی هویتاقوام با هویتملی راهبردهای زیر پیشنهاد میگردد:
- تقویت ارکان هویتملی از جمله: دین، تاریخ مشترک، جغرافیا، زبان ملی، فرهنگ، آداب و سنتها؛
- توجه به میراث فکری و اسطورهها در سطوح ملی و قومیتی؛
- ابزارهای مناسب برای نهادینه سازی هویت ملی در مناطق قومی به کارگیری شود؛
- گرایشهای فرهنگی و اجتماعی درونقومی که در تضاد با هویتملی قرار ندارند، تقویت گردد؛
- زمینه سوءتفاهم اقوام، مانند حذف و یا هضم هویت قومی آنان در هویت ملی برطرف گردد.
- مشارکت سیاسی
مشارکت سیاسی و حق تعیین سرنوشت از راهکارهای مهم تحقق دموکراسی و یکی از حلقههای پیوند قومیتها و ساختار سیاسی بهشمار میرود. اقناع افکارعمومی در پرتو کنش مشارکت صورت میگیرد که زمینهساز ثبات سیاسی و توسعه است.
مهمترین موارد تجلی مشــارکت سیاســی بر مبنای مشروعیت، بهقرار زیراست:
- رأیدادن و شرکت در گزینش و انتخاب مسئولان سیاسی و اجتماعی؛
- آزادی بیان و شــرکت در تشــکلهای فعال سیاســی و نقد و ارزیابی عملکرد نهادها، مسئولان و ساختار حکومتی؛
- نامزد شدن برای تصدی مسؤولیتها و کرسیهای سیاسی و فعالیت آزاد انتخاباتی؛
- دخالت و مشارکت در تغییرات و اصلاحات درون ساختاری؛
- اقدام و عمل برای تغییرات بنیادین نهادها و ساختارهای نظام حکومتی(فیرحی،1377: 138).
فعالیت گروههای قومی در عرصه مشارکت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متفاوت است. سطح توسعهیافتگی اقتصادی و میزان بهرهمندیهای اجتماعی در مناطق قومی بر نوع، میزان و موفقیت مشارکت سیاسی تأثیرگذار است. در مشارکت سیاسی صحیح اقوام، اقدامات سیاسی در سطوح مختلف بهسمت گفتوگوی سیاسی، رأیدادن و پذیرش مقام در حزب، تلاش برای کسب قدرت از شیوه مسالمتآمیز سوق مییابد (راش، 1377: 123).
نگرش قومی و میزان تحرک نخبگان قومی، توسعه اقتصادی، فرهنگ قومی، مدیریت بومی از دیگر مؤلفههای مؤثر بر مشارکت بهشمار میرود. بدینمعنا که بههر میزان مشروعیتسیاسی و مشارکت قومیتها کمرنگتر باشد، ثباتسیاسی نظام نیز خدشهدار میشود.
اقوام ایرانی بزرگترین گروه اجتماعی در پیکربندی ساختار سیاسی کشورند که مشارکت فراگیر آنان در سطح ملی، تحکیمبخش پایههای هویت و امنیت ملی و تأثیرگذار در ترمیم و یا گسترش شکافهای اجتماعی است.
تبعیضسیاسی و نادیدهانگاری گروههای قومی در هرم قدرت، از یکسو و محرومیتزدایی وبرقراری عدالت، از دگرسو یکی از گزارههای مهم در برجستهسازی هویتقومی و تأثیرگزار در میزان مشارکت آنان بهشمار میرود. ناگفته نماند مشارکت سیاسی اقوام ایرانی را نباید بهصورت فراگیر و عام تجزیه و تحلیل کرد، بلکه هر قوم بر مبنای شرایط و ویژگیهای خاص تاریخی، فرهنگی و سیاسی نگرش ویژه به موضوع انتخابات دارد. همچنین در مواردی نیز مشارکت تحت تأثیر الگوهای مرکزستیز و برمبنای شکاف و مرزبندی زبان و مذهب قرار میگیرد.
موج شعارهای قومیتی از 1384 بهاینسو در رقابتهای انتخاباتی مطرح شد. در انتخابات سال 1384 سه نامزد مطرح در فرایند تبليغات، با تكيه بر شعارهاي قوميتی بهجلب آرای مردم پرداختند. درنهایت اگرچه در برخی استانها توانستند موفقیت نسبی بهدست آورند، اما در سطح ملی با اقبال اكثریت روبهرو نگشتند. در انتخابات سال 1388 نيز كه نامزدهاي مختلفی حضور داشتند، شعارهایی مبتنی برخواستههاي مذهبی و زبانی براي حمایت ساکنان مناطق قومی مطرح شد كه از آن جمله میتوان به احياي حقوق گروههاي قومی، اختصاص شبكه تلویزیونی سراسري به برخی زبانها، افزایش سطح و سهم مشاركت گروههاي قومی و مذهبی در مدیریت اجرایی خصوصاً مدیریت كلان كشور و... اشاره داشت. در انتخابات سال 1392 شعارهایی با تأكيد بر عدالت جغرافيایی و تلاش بر خروج اقوام از انزواي اقتصادي و اجتماعی مطرح شد (زرقانی و رضوينژاد، 88:1395 ).
با نگاهی بهآمارهای انتخاباتی استانها و مقایسه آماری این نتیجه بهدست میآید که:
اولاً: مناطق و استانهای مرزی در مقایسه با سایر مناطق مشارکت کمتری داشتهاند؛
ثانیاً: استانهای مرزی در مقایسه با هم، از نرخ مشارکت کمتری برخوردارند؛
ثالثاً: رفتار انتخاباتی اقوام تاحدودی با روند کلی کشور مطابقت دارد (اللهوردیزاده و دیگران، 5:1395).
بهعنوان نمونه مشارکت انتخاباتی در استان کردستان، در سه دوره انتخابات تا سال 1384 سیرنزولی داشته بهگونهای که از مشارکت 4/79درصد در انتخابات 1376 به 4/53 درصد در سال 1380 و 6/24درصد در سال 1384 کاهش یافته است. مشارکت دور اول انتخابات ریاست جمهوری نهم، حدود 37درصد گزارش شده، در حالیکه میانگین کشوری حدود 76درصد بوده است. در دوره دوم انتخابات نیز این عدد به 24درصد رسید که از میانگین کشور 75 درصد کمتر بوده است. در انتخابات دور دهم ریاستجمهوری 54درصد از دارندگان شرایط رأی دادهاند که متفاوت با دور گذشته است. مهمترین متغیرهای تأثیرگذار، تحولاتسیاسی با ضریب همبستگی برابر85 درصد، حقوقشهروندی، 82 درصد، متغیر اقتصادی 62درصد، تغییر تحولات کردستان عراق، 61درصد، و رسانهها 37 درصد غفاری و زرینکاویانی، 110:1390).
در تحلیل فضای کلی مشارکت اقوام در کردستان عوامل توسعهیافتگی و آزادیهای سیاسی، مؤلفههای تأثیرگذار در افزایش و کاهش مشارکت بهشمار میرود.
مشارکتسیاسی در استان سیستان و بلوچستان، از الگوی مذهبی، قومی و طایفهای برخوردار و شکاف عقیدتی در آن تأثیر بیشتری دارد. بهاین دلیل ضمن اهمیت شاخصهای توسعه، در گام بعدی قرار میگیرد. در این حالت اصلیترین عاملی که منجر به رأیدهی میشود، آزادیهای مذهبی است.
مشارکت در این استان با پیششرطها و گرفتن امتیازهایی همراه است. در این سامان خواستههای قومی و هویتی و در گام بعدی گرایش مذهبی، عامل تعیینکننده در تحولات و نیز مشارکت سیاسی قلمداد میشود. جامعه قومی بلوچ، خویشتن را از ایرانی اصیل پنداشته و غیریتپنداری با دیگران ندارند. از دگرسو پدیدههای نسبی محرومیت، گزاره تبعیض بهعنوان تابعی از مشارکت و عدم آن بهشمار میرود. بهاین دلیل بهدامان مذهب و در گام بعدی قومیت بلوچ، پناه آورده و آن را پشتوانهای برای اقدام سیاسی خود میدانند. مهمترین عاملی که بر فضای سیاسی در این استان تأثیر دارد، درک تبعیضآمیز از ساختارهای سیاسی بوده است (عبداللهی و همکاران، 52:1381 ).
رابطه بین انسجام قومی و مشارکت در سیستان و بلوچستان و سایر استانهای قومی، رابطه معناداری است بهاین معنا که با افزایش انسجام، مشارکت نیز گسترش خواهد یافت.
در استانهای آذریزبان نیز بهرغم نبود تبعیض در قدرت سیاسی، مسأله ناهمگونی زبانی و توسعه، تأثیر شگرفی در تحولات دارد.
بنابرآنچه گفته شد مسأله مذهب، زبان و هویت عوامل تعیینکننده در مشارکت اقوام بهشمار میرود. گروههای قومی با گرایش مذهبی و زبانی در صورتی که نقش تعریفشدهای در قدرت نداشته باشند، بهسوی سیاسیشدن رهسپار و در پرتو آن شکاف اجتماعی فراگیر و با گزاره مشارکت، میزان رضایتمندی و نارضایتی خویش را نشان میدهند.
بهمنظور ترمیم شکافها و افرایش مشارکت راهکارهای زیر پیشنهاد میگردد:
- دیوار بیاعتمادی اقوام، با گزاره مسؤولیت پذیری و پاسخگویی به مطالبات منطقی از سوی ساختار سیاسی ترمیم شود؛
- حلقههای انحصار در عرصه مدیریت شکسته و شایستهسالاری نهادینه گردد؛
- عدالت در تمامی ابعاد نهادینه و جایگزین گزاره شوم تبعیض و نابرابری گردد؛
- فضای رقابت انتخابات فراگیر، بهگونهای که برای همه سلیقهها امکان انتخاب فراهم گردد.
- نقش عوامل خارجی در قومگرایی سیاسی
پس از تبیین گزارهها و نیز پیامدهای قومگرایی سیاسی در ابعاد داخلی، نباید از عوامل خارجی در تحرکات قومپایه نیز غفلت شود. در این راستا نقش این عوامل بهاختصار بررسی میگردد.
یکی از ویژگیهای اقوام ایرانی ازجمله: بلوچها، کردها، عربها، ترکمنها و آذریها امتداد فرامرزی و اشتراکات فرهنگی با ساکنان آن سوی مرز است. بههمین دلیل از پدیدههای جهانی و عوامل خارجی بهعنوان یکی از مؤلفههای مهم تأثیرگذار بر مسایل قومی کشور یاد میشود.
جهانیشدن از متغیرهای مهم فرازوفرود کنشهای قومی است که با موضوع تضعیف دولت- ملت، تقویت هویتخواهی قومی و کاهش مرزهای جغرافیایی بر مسایل قومی سایه میافکند. تقویت هویتخواهی قومی، نه با اتکای به سرزمین، بلکه بهصورت فضایی بروز میکند. جهانیشدن با الویتبخشی به هویتهای فروملی در مقایسه با هویت ملی موجب تقویت گرایشهای گریز ازمرکز، یا قومگراییافراطی را فراهم میآورد.
عوامل خارجی نیز حمایت از گروههای معترض و واگرا، تقویت پانها، با گرایش وحدت فرامرزی اقوام را دستاویز دخالتها قرار میدهند. در اینراستا نخبگان قومی ابزار مهم ارتباطگیری و تحریک اجتماعی هستند، چراکه آنان در طول مبارزه خود علیه دولت مدرن تمرکزگرا و اقتدارطلب بر سر کسب قدرت در تلاش برای شکلدادن به هویتقومی و سیاسیکردن مسایل زبانی- مذهبی نقش اساسی ایفا کردهاند( احمدی، 22:1395). مهمتر اینکه نخبگان قومی چون منابع مالی، نظامی، استراتژیک و سیاسی کافی ندارند، معمولاً برای مبارزه با دولت مرکزی درصدد جلب حمایت خارجی برمیآیند(احمدی، 173:1383). در این رهگذر عوامل خارجی با حمایت سیاسی، مالی، رسانهای و اطلاعاتی، تبلیغ نادیده انگاری حقوق اقوام، بیتوجهی ساختارسیاسی به خواستههای آنان، با وعدههایی چون خودمختاری زمینه پیدایی و دخالت در تحرکات قومپایه را فراهم و نخبگان نیز با گزارههای تظلمخواهی، یکسانپنداری، مطالباتحقطلبانه، رفعتبعیض و محرومیت، برخورداری از مزایا و اداره کشور در قالب فدرالیسم بهمیدان کارزار قدم مینهند. نقش نخبگان از این جهت دارای اهمیت است که بهباور اندیشمندان اجتماعی، بسیاری از موارد یادشده، پیشازآنکه بهگفتمان عمومی اقوام تبدیل شود توسط نخبگان پیگرفته میشود. بهعنوان نمونه بحث درباره فدرالیسم، بیشتر از آنچه مورد خواست تودگان گروه قومی باشد، محدود به نخبگانی شده که خود را برگزیده گروه قومی خاص میدانند و بهگفته هابسباوم گرفتار" پیشملیگرایی خلقی و مردمی" هستند (احمدی، 173:1383).
سیاست بینالملل چه در سطح منطقهای و چه در سطح فرامنطقهای گزاره دیگری است که نقش قاطع در ایجاد سازمانهای سیاسی یا ترغیب نخبگان قومی در اینجهت داشته است (احمدی، 371:1383). دخالتهای بینالمللی در قالب ظهورحرکتهای خودمختاری و تجزیهطلبانه قابل تحلیل است، چراکه موضوعاتی مانند فدرالیسم، ناسیونالیسم قومی و خودمختاری حرکتهای هدایتشده از بالاست، نه حرکتی از سطح پایین در سطح تودهها.
مجموعههای بینالمللی مانند یونسکو نیز با تأکید بر زبان اول و اهمیت آن و نیز تحصیل به زبان مادری و حقپنداری آن و همچنین تدوین و انتشار اعلامیه جهانی حقوقبشر، حقوقزبانی، حقوق اشخاص متعلق به اقلیتهای قومی، زبانی و مذهبی، به سیاسیشدن گرایشهای قومی کمک نموده است.
جغرافیای سرزمینی ایران بهدلیل قرار گرفتن در نقطه حساس جنوب غرب آسیا از یکسو و امتداد فرامرزی اقوام از سوی دیگر، مورد تهدید قدرتهای بزرگ و نیز برخی کشورهای همسایه قرار دارد. کشورهای همسایه و قدرتهای محلی با تحریک و تشویق گروههای قومی منافع آنی و آتی خود را در تضعیف ساخت حکومتی دولتهای رقیب و بروز تنشهای قومی جستجو میکنند(مقصودی،72:1380). برخی کشورهای همسایه ایران آرمان تشکیل کشور واحد و فراگیر با بهرهگیری از ظرفیت اقوام ایرانی را پیگرفتهاند. این آرمان در عرصه سرزمین، اقتصاد و فرهنگ دنبال می شود. تلاش برای صدور ارزشهای فرهنگی و یا گسترانیدن نظام ارزشی و حمایت از همکیشان در کشور همسایه در شمار منابع ژئوکالچر محسوب میشود (کریمیپور، 22:1380)
برخی عوامل منطقهای تأثیرگذار بر قومیت ایران عبارتند از:
1. تراکم حوزههای ژئوپولوتیک پیرامونی؛
2. ایران مکمل استراتژیهای ژئوپولوتیک کشورها و قدرتهای پیرامونی در جذب و تداوم ناامنیها؛
3. مناطق شکننده و بیثبات پیرامونی ناشی از علایق و منافع قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای؛
4. استراتژیهای جدید ملتسازی در کشورهای همجوار؛
5. تحولات بنیادین دولتسازي در همسایگان ایران با مشارکت فراگیر همه اقوام و گروهها؛
6. سیاستهای منطقهای آمریکا با تعابیری مانند دموکراتیزاسیون در خاورمیانه و سیاست حقوقبشر؛
7. تغییر نظام سیاسی کشورهای توتالتیر و متمرکز منطقه به نظام فدرال؛
8. تداخل و درهمآمیختگی قومی، زبانی و مذهبی حاشیه فضاهاي سرزمینی ایران و فضاهاي سرزمینی قومی - مذهبی کشورهاي همجوار (گلوردی، 370:1391).
شرقشناسان از دیگر گروههای فرابخشی است که با ادبیات فرهنگی در خلق هویتهای جدید نقشآفرین و به نخبگان قومی آگاهی سیاسی بخشیدهاند. به گفته مددپور: ناسیونالیسم ایرانی در واقع فرزند مشروع شرقشناسی و ایرانشناسی و القای قومانگاری رایج در غرب بود که بهاقتضای اوضاع خاص اروپا، پس از انقلاب فرانسه و فتوحات ناپلئون تکوین یافت (مددپور، 204:1387)
دولتهای استعماری از دیگر مجموعههایی است که چنانچه نتوانند بر ملت یکپارچه تسلط یابند، از طریق خردههویتها و سیاسیکردن آن، با ایجاد مرزهای ساختگی میان اقوام و ترویج اندیشه تکثرگرا، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و نیز واگراییهای قومی- مذهبی، مجموعههای کوچک بهوجود آورده و از این رهگذر بر آنان تسلط می یابند. در اینراستا نقش سیاستهای بینالمللی در کشمکش قومی در ایران و نقش قدرتهای خارجی در ظهور ناسیونالیسم پارسی بهآسانی قابل تشخیص و ردیابی است (عرفانی و همکاران، 217:1401). این نقشآفرینی پساز انقلاب اسلامی نیز با اقدامات نرم و تمرکز بر موضوعاتی مانند: حقوقبشر، حقوقاقلیتها، جامعهمدنی، دموکراسی، رسانههای مستقل، تنوع فرهنگی و... تداوم یافته است.
بهگفته احمدی: هیچیک از نظریههای بسیجقومی بهتنهایی نمیتواند سیاسیشدن مسایل قومی در ایران را بهاندازه کافی تبیین کند. در دیدگاه وی، ظهور دولت تمرکزگرای مدرن در ایران، نخبگان قدرتمند ایلات را به چالش کشید و قدرت اجتماعی آنها را از بین برد. نخبگان ایلی بهمنظور مقاومت در برابر سیاستهای تمرکزگرایانه به مقولات و علایق کهن مانند زبان و مذهب متوسل شدند تا مردم را علیه دولت مرکزی بسیج کنند. در عینحال نیروهای بینالمللی در ابعاد سیاسی و فرهنگی، جنبشهای ناسیونالیستی را در میان گروههای اقلیت قومی، مذهبی و زبانی تشویق و حمایت کردند (احمدی، 176:1395).
آمریکا و اروپا از بیشترین سهم دخالت در تحرکات قومپایه کشور برخوراندند. در سالهای اخیر، آمریکاییها برای ایجاد تحرکات و چالشهای قومی در ایران، انواع مختلفی از سیاستهای نرم( طرح خاورمیانه جدید، سرمایهگذاریهای هنگفت برای قومیتهای مختلف ایرانی، ایجاد تبلیغات رسانهای و سوء استفاده از حقوق بشر) و سخت (عملیات تروریستی، آدمربایی و بمبگذاری) را دنبال کردهاند (حقگو، 11:1393).
حمایت ایالاتمتحده از تشکلهایی نظیر "کنگره ملتهای ایران"که شعار اصلی خود را تجزیه ایران قرار دادهاند در این راستا قابل طرح است. راهاندازی شبکههایی مانند "الاحوازیه" که در شلوغیهای سال 1384 خوزستان راهاندازی گردید، باحمایتهای یک شبکه ماهوارهای وابسته به آمریکا پخش شد (حقگو، 199:1393).
پیگیری طرح «ریگا»-برگرفته از پایتخت لتونی و مرکز فعالیتهای جاسوسی، روانی و امنیتی علیه شوروی- بهمنظور پیوند میان دستگاههای دولتی باکو و آمریکا با گروههای تجزیهطلب قومی، بویژه آذریها از دیگر اقدامات ایالاتمتحده بهشمار میرود.
پایهگذاری پانایرانیسم، پانترکیسم، پانعربیسم و اشاعه باور نژادی آریا، ترک و سامی، دقیقاً به فعالیتهای استعماری دولتهای انگلستان، فرانسه، و آلمان مربوط میشود (میرمحمدی، 122:1383).
بهرغم اینکه ایران، برخلاف بسیاری از کشورهای جنوب غرب آسیا از پیشینه چندهزارساله برخوردار و تمامی ساکنان آن بومی سرزمینی بهشمار میروند و هویت، ملیت و قومیت آن بسیار ریشهدارتر از سایر کشورهاست، اما نباید دخالت عوامل منطقهای، سازمانهای بینالمللی و قدرتهای استعماری را نادیده گرفت. دراینراستا میبایست با انجام رشته اقدماتی در داخل و خارج کشور، روزنه نفوذ بیگانگان در تحولات اجتماعی و قومپایه کشور را مسدود نمود.
بدینمنظور پیشنهاد میشود:
- خدمات فراگیر و توسعه متوازن مناطق قومی با جدیت پیگیری شود؛
- محرومیتزدایی، نهادینهسازی برابری و عدالت، شایستهسالاری، رعایت حقوقشهروندی، احترام به باورها و سنتهای اقوام، بهگونهای که زمینه مقایسه با آن سوی مرز از بین برود.
- جاذبههای هویت ایرانی تا بدانجا بالا رود، که آرزوی فراگیری هویت قومی در همافزایی با اقوام آنسوی مرز از بین ببرد و تعلقخاطر سایرین به هویت ایرانی فزونی یابد؛
- پایش مستمر فعالیتهای فرامرزی بویژه گروههای تجزیهطلب و دیپلماسی فعال برای مبارزه و خنثیسازی اقدامات آنان از طریق دولت میزبان؛
- آگاهیبخشی نسبت به توطئه دشمنان و آمادگی برای دفاع از تمامیت ارضی کشور.
- نتیجهگیری
همانگونه که بیان شد، مجموعهای از عوامل داخلی، منطقهای و بینالملی بر شکافهای قومی تأثیرگذارند. آنچه بهعنوان عوامل فزاینده شکافهای قومی است، در قامت"قومگراییسیاسی"، فاصله از ملیگرایی و تقویت الگوهای فروملی، افزایش تحرکات قومپایه و گاه خشونتآمیز هویدا میگردد. هماوردی هویتهای خرد با هویتکلان، ضعف مشارکت در فرآیندهای ملی، احساس تبعیض و محرومیت جامعه از نشانهها و یا نتایج قومگرایی سیاسی است. انباشت نارضایتی سیاسی، توسعهای و اقتصادی نیز در تشدید فاصله اقوام از ساختار سیاسی نقشآفرین است.
عوامل فراوانی در تولید و یا عمقبخشی به شکافهای اجتماعی با پایه قومی در جامعه ایران - بویژه سه دهه اخیر- وجود دارد؛ احساس محرومیت و تبعیض، دستیابی دشوار به ساختارهای قدرت، نادیدهانگاری حقوقشهروندی، نابرابری در توزیع امکانات و پایمالشدن عدالت، کاهش سرمایهگذاری و توسعه نامتوازن از جمله عواملی است که زمینه همبستگی اقوام و صفآرایی آنان در برابر ساختار مرکزی را فراهم و انگاره سیاسیشدن قومیت را شتاب بخشیده است. دخالت پدیدههای جهانی و نیز عواملخارجی در تحریکپذیری اقوام آشکار است. افزایش تحرکات قومپایه، تشکیل گروههای خشونت طلب، واگرا و تجزیهطلب، کاهش مشارکت و تهدید ثبات سیاسی از پیامدهایی است که در دهههای اخیر قابل مشاهده است. بدین منظور میبایست در ساختار و پیگیری سیاستگذاری قومی تجدیدنظر و ظرفیت گفتگو و پاسخگویی ساختار سیاسی نیز بالا رود، عدالت در همه سطوح نهادینه و امکانات عمومی نیز بهصورت یکسان توزیع گردد. همچنین زمینه نقشآفرینی بیشتر نخبگان قومی و مشارکت فراگیر همگان فراهم و رخنههای احساس محرومیت و تبعیض مسدود گردد. در همین راستا میبایست حقوقشهروندی جایگزین حقوققومی و هویتملی نیز جایگزین هویتقومی گردد.
دیپلماسی فعال منطقهای و بینالمللی نیز زمینه دخالت دیگران در مسایل داخلی بویژه اقوام کشور را از بین خواهد برد.
منابع
کتابها
1. ابرکرامبی و همکاران (1376)، فرهنگ جامعه شناسی، ترجمه پویان، تهران: نشرچاپخش
2. احمدی، حمید (1395)، قومیت و قوم گرایی در ایران از افسانه تا واقعیت، تهران: نشر نی
3. احمدی، حمید (1383) ایران، هویت، ملیت( مجموعه مقالات)، چاپ اول، تهران: مؤسسه تحقیقات وتوسعه علوم انسانی
4. اوزکریملی، اوموت (1383) نظریههای ناسیونالیسم، ترجمه محمدعلی قاسمی، تهران: انتشارات مطالعات ملی
5. بشیریه، حسین (1374) جامعه شناسی سیاسی؛ نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی، تهران: نشر نی
6. پزشکی، محمد و همکاران (1379) انفلاب اسلامی، چرایی و چگونگی رخداد آن، تهران: نشر معارف
7. ترنر، هیوم (1384)، حکومتداری، مدیریت و توسعه، چگونه دولت کارامد داشته باشیم، تهران: مرکزآموزش مدیریت دولتی
8. حقگو، جواد (1393) آمریکا و تجزیهطلبی قومی در ایران، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
9. راش، مایکل (1377)، جامعه و سیاست، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: انتشارات سمت
10. سلیمانی قرهگل، هادی (1399) جامعه، دولت و ایده شکاف قومی در ایران،تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
11. صالحیامیری، سیدرضا (1385)، مدیریت منازعات قومی در ایران: نقد و بررسی الگوهای موجود و ارائه الگوهای مطلوب، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام
12. عزیزی، ستار (1385)، حمایت از اقلیت ها درحقوق بین الملل، همدان: انتشارات نور علم
13. کوزر، لوئیس آلفرد و برنارد روزنبرگ (1378)، نظریه های بنیادی جامعه شناختی، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران: نشر نی
14. گلوردی، عیسی (1391)، اقوام ایرانی و زمینه های همگرایی، تهران: مؤسسه انتشاراتی کمیل
15. مددپور، محمد (1387)، سیر تفکر معاصر، مجموعه آثار، ج2، چاپ سوم، تهران: انتشارات سوره مهر
16. ویمر، آندریاس (1396)، مرزبندی قومیتی، نهادهای قدرت و شبکهها، ترجمه محمدرضا وفایی، تهران: شیرازه
17. هیوز، آونای (1388)، مدیریت دولتی نوین، ترجمه مهدی الوانی و دیگران، تهران: انتشارات مروارید
مقالات
1. اللهوردیزاده، رضا، احمدیپور، زهرا، کریمی، مهدی و صفری، عبداله (1395)، تبیین رابطه بین توسعه سرزمینی و سازههای انسانی مستقر در فضای جغرافیایی با تأکید بر جغرافیای انتقادی و انسانی (مطالعه موردی ایران)، نشریه جغرافیا و برنامهریزی محیطی، شماره 27
2. امامجمعهزاده، سیدجواد؛ رهبرقاضی، محمودرضا؛ عیسینژاد، امید و مرندی، زهره (1391)، بررسی رابطه میان احساس محرومیت نسبی و مشارکت سیاسی در میان دانشجویان دانشگاه اصفهان، دوفصلنامه علمی - پژوهشی دانش سیاسی، سال هشتم، شماره اول
3. بشیریه، حسین و قاضیان، حسین (1380)، بررسی تحلیل مفهوم شکاف های اجتماعی، پژوهش نامه علوم انسانی، تابستان، شماره 30
4. ترابی، فاطمه و رشاوند، مرجان (1399)، اهمیت نسبی تغییرات ساختار سنی در تغییرات میزان بیکاری، نامه انجمن جمعیت شناسی ایران.
5. ترابی، یوسف و مجیدی، يوسفعلی (1393)، مدیریت شکافهای قومی در کردستان جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال سوم، شماره ۱۱
6. تقیلو، فرامرز (1386)، تنوع قومی، سیاست چندفرهنگی و الگوی شهروندی: بررسی موردی ایران معاصر، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال دهم، شماره اول
7. حاجیانی، ابراهیم (1388)، نسبت هویتملی با هویتقومی در میان اقوام ایرانی، مجله جامعه شناسی ایران، دوره نهم شماره 3 و 4
8. حاجیانی، ابراهیم ومحمدزاده، حمیدرضا (1395)، وضعیت هویتهای ملی، دینی و قومی، مجموعه مقالات گزارش وضعیت اجتماعی کشو (ج1)، تهران: وزارت کشور
9. حسابی، احمدعلی (1396)، بررسی رابطه بین همبستگی ملی با گفتمان، سیاستهای قومیتی و تاثیر آن بر قومیت مختلف در خوزستان در دوره اصلاحات، فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه آزاد شوشتر، تابستان 1396
10. خاکپور، بهرام (1385)، ارزیابی میزان توسعهیافتگی روستاهای شیروان برای برنامهریزی منطقهای، فصلنامه جغرافیا و توسعه منطقه ای، شماره4
11. شادرو، محمدرضا و محمدزاده، حسین (1390)، عوامل مؤثر بر پیوستگی و گسستگی قومگرایی سیاسی، فصلنامه علوم اجتماعی شماره 54
12. زرقانی، هادي و رضوينژاد، مرتضی (1395)، بررسی و تحليل الگوي فضایی پراكنش آرا در انتخابات
یازدهم ریاست جمهوري ایران. فصلنامه ژئوپليتيك، سال دوازدهم، شماره دوم
13. زندی، ابراهیم (1380)، بحران قومی و وحدت ملی: الگوی سیاست قومی در ج.ا.ا، فصلنامه
فرهنگ اندیشه، سال اول، شماره سوم و چهارم
14. طالبی، ابوتراب و کریمزاده، علی (1397) هویت خواهی و منازعه قومی، فصلنامه آفاق امنیت ملی، سال 11 شماره 39
15. عبداللهی، محمد وحسینبر، محمدعثمان (1381)، گرایش دانشجویان بلوچ به هویتملی در ایران، مجله جامعه شناسی ایران، شماره 4
16. عرفانی، محرمعلی؛ ذوالقدر، مالک و خوشخطی، مهدی (1401)، بررسی تأثیر موازنه فایده در ظهور و تداوم قوم گرایی در ایران معاصر: مطالعه مورد شمال غرب کشور، فصلنامه علمی جامعه شناسی سیاسی انقلاب اسلامی، دوره 3، شماره 11
17. فیرحی، داود (1377)، مفهوم مشارکت سیاسی، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 1
18. غفاری، مسعود و زرینکاویانی، بهروز (1390)، بررسی روند مشارکت شهروندان استان کردستان در انتخابات ریاست جمهوری 1384- 1376 فصلنامه ژئوپولتیک ، سال هفتم شماره اول.
19. مقصودی، مجتبی (1381)، مشارکت انتخاباتی اقوام در ایران، فصلنامه مطالعات ملی، شماره28، سال هفتم، شماره 4
20. ملک محمدی، حمیدرضا (1383)، سیاستگذاری دانش و روش، نشریه سیاست داخلی، شماره 1
21. میرمحمدی، داود (1383)،گفتارهایی درباره هویت ملی ایران، تهران: مؤسسه مطالعات ملی
منابع انگلیسی
1. Hardin, Russel (2011), Participation, Encyclopedia of Democracy Thought, Paul Barry Clark & Joe Forweraker, London: Routledge
2. Gurr, Ted Robert (1971), Why Men Rebel, Princeton University Press.
[1] دانشجوی دکتری، گروه علوم سیاسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران، kazem.lotfian@iau.ac.ir
[2] استادیار گروه علوم سیاسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران(نویسنده مسئول): (ahmad.javanshiri@iau.ac.ir (E mail:
[3] استادیار گروه علوم سیاسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران، Ali.Davoudi@iau.ac.ir