مفهوم گوران در کردستان: بازشناسی مصادیق و فرایند تاریخی تحول و تطور آن
محورهای موضوعی :
کلید واژه: گوران, گورانی, ماچو زبان, کُرد, قبیله, یکجانشین, یارسان.,
چکیده مقاله :
گوران و صفت نسبی آن گورانی، مفهومی است که در نواحی میانی و جنوبی کردستان با مصادیق مختلف و بعضاً متباین رایج بوده است؛ شرقشناسان که پیشگام پژوهش دررابطهبا گوران بودهاند، علیرغم پیچیدگیهای موضوع، عموماً اقدام به سادهسازی گوران و تفسیر آن بهعنوان نامی عام برای گویشورانی خاص در کردستان کردهاند. در پژوهش حاضر این نظریه به پرسش گرفته شده و از طریق مطالعه مصادیق گوران به روش تاریخی- تحلیلی، کوشش شده است که فرایند تاریخی تطور و تکوین مفهوم گوران درک و توضیح داده شود. یافتههای پژوهش نشان میدهد که مفهوم گوران در بافتار قومیت به کار نرفته و منطبق بر گویشورانی خاص نبوده است؛ بلکه گوران که مصادیق آن را میتوان در سه دسته، گوران در مصداق قبیله، گوران در مصداق یکجانشین و رعیت، گوران در مصداق پیروان آیین یارسان، بازشناسی کرد، برگرفته از مفهوم گَبر و گَور به معنای غیر دین و غیرمسلمان است و احتمالاً از سدههای نخستین اسلامی به سبب انتساب به ادیان و فرق غیراسلامی، به گروههای مختلف اجتماعی اطلاق شده و بر آنان باقیمانده است.
Gorani and the adjective Gorani is a concept that has been prevalent in the central and southern regions of Kurdistan with different and sometimes contradictory instances; Orientalists who have pioneered research on Gorani, despite the complexities of the subject, have generally simplified Gorani and interpreted it as a generic name for specific speakers in Kurdistan. In the present study, this theory is questioned and an attempt has been made to understand and explain the historical process of the development and formation of the concept of Gorani through the study of Gorani instances. The findings of the study show that the concept of Gorani was not used in the context of ethnicity and was not consistent with specific speakers; Rather, the term "Gurran", whose examples can be recognized in three categories: "Gurran" in the case of tribes, "Gurran" in the case of monogamous people and serfs, and "Gurran" in the case of followers of the Yarsan religion, is derived from the concept of "gabr" and "gawr" in the general sense of "non-religious" and "non-Muslim". It was probably applied to various social groups from the first centuries of Islam due to its attribution to non-Islamic religions and sects, and it has remained with them.
آزادپور، ناصر (1332). حواشی تاریخ اردلان. نوشته مستوره کردستانی، ماه شرف بنت ابوالحسن، به کوشش ناصر آزادپور، سنندج: بهرامی.
آساطوریان، گارنیک (1374). قوم گوران. ترجمه ماریا آیوازیان، ایران شناخت، (1)، 31-63.
آساطوریان، گارنیک (1381). تاریخچۀ واژۀ گبر. نامۀ پارسی، 8 (1)، 29-31؛
آساطوریان، گارنیک (1397). کردها و خاستگاه آنها، روششناسی مطالعات کُردی. ترجمه صنعان صدیقی، تهران: فرهامه.
ابناثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد (1385). الکامل فی التاریخ. بیروت: دار صادر.
ابناعثم کوفی، احمد بن علی ( 1991). کتاب الفتوح. تحقیق علی شیری، بیروت: دار الاضواء.
ابنبطوطه، محمد بن عبدالله (1417). رحله ابنبطوطۀ. تصحیح عبدالهادی تازی، ریاض: آکادمیه المملکۀ المغربۀ.
ابنبلخی (1374). فارسنامۀ ابنبلخی. بهکوشش منصور رستگار فسایی، بر اساس متن مصحح لسترنج و نکلسون، شیراز: بنیاد فارسشناسی.
ابنحوقل، محمد (1938). صورة الارض. بیروت: دار صادر.
ابنخردادبه، عبیدالله بن عبدالله (1992). المسالک و الممالک. بیروت: دار صادر.
ابنعدیم، عمر بن احمد (1988). بغیة الطلب فی تاریخ حلب. تحقیق سهیل زکار، بیروت: دار الفکر.
ابن فضل الله عمری، احمد بن یحیی (2003). مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار. تحقیق احمد عبدالقادر شاذلی، ابوظبی: المجمع الثقافی.
ابن فقیه، احمد بن محمد (1416). البلدان. تحقیق یوسف الهادی، بیروت: عالم الکتب.
ابن مستوفی اربلی، مبارک بن احمد (1980). تاریخ اربل، المسمّی بناهة البلد الخامل بمن ورده من الاماثل. تحقیق سامی سقار، بغداد: دار الرشید للنشر.
ادموندز، سیسیل جی (1367). کردها، ترکها، عربها. ترجمه ابراهیم یونسی، تهران: روزبهان.
اَزدی، یزید بن محمد (2006). تاریخ الموصل. تحقیق احمد عبدالله محمود، بیروت: دار الکتب العلمیه.
اوتر، ژان (1363). سفرنامه ژان اوتر. ترجمه علی اقبالی، تهران: جاویدان.
ایکلیتون، ویلیم (2007). العشائر الکردیه. ترجمه حسین الحمد اجاف، اربیل: ئاراس.
ئه لماس خانی که نولهیی (2009). شاهنامهی کوردی (ههورامی). جهماوهری و دووباره نووسی موحهمهد رهشیدی ئهمینی، اربیل.
بابانی، عبدالقادر بن رستم (1392). سیر الاکراد در تاریخ و جغرافیای کردستان. به کوشش محمد رئوف توکلی، تهران: انتشارات توکلی.
بدلیسی، شرف الدین بن شمس الدین (1377). شرفنامه، تاریخ مفصل کردستان. تهران: اساطیر.
بروئینسن، مارتن وان (1378)، جامعهشناسی مردم کرد، آغا شیخ دولت. ترجمه ابراهیم یونسی، تهران: پانیذ.
بلاذری، احمد بن یحیی ( 1988). فتوح البلدان. بیروت: دار و مکتبۀ الهلال.
بلعمی، محمد بن محمد (1378). تاریخنامه طبری. به کوشش محمد روشن، تهران: سروش/ البرز.
بورهکهیی، سدیق (2008). میژووی ویژهی کوردی. ههولیر: ئاراس.
پاتس، دنیل (1401). گوریانا و گوران. ترجمه، نقد و تصحیح سید مهد سجادی، تاریخ نو، 12( 31 )، 36-56،.
پاشای جاف، مهحموود (2014). کهشکولی مهحموود پاشای جاف. ئاماده کردن و لیکولینه وه حهسهن جاف، سلیمانی: بنکهی ژین.
پاشای جاف، مهحموود (2022). کهشکولی مهحموود پاشای جاف. ساغکردنهوه و لیکولینهوهی عهبدوللا حهبیبی، سلیمانی: بنکه ی ژین.
پورداود، ابراهیم (1380).آناهیتا، مقالات ایرانشناسی پور داوود. به کوشش مرتضی گرجی، تهران: افراسیاب.
تبریزی طباطبائی، محمدرضا بن عبدالجلیل (1386). هدایۀ الحجاج، سفرنامة مکه 1258- 1259ش / 1297- 1298ق. به کوشش رسول جعفریان، قم: نشر مورخ.
جهانبخت، سید حمید (1396). «سلطان اسحاق». دانشنامه جهان اسلام، ج24، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی.
چمنآرا، بهروز ( 1390). درآمدی بر ادب حماسی و پهلوانی کردی با تکیه بر شاهنامه کردی. جستارهای نوین ادبی، (172)، بهار 1390، 119-148.
چمنآرا، بهروز، و امیری، سیروس (1398). گورانی، زبان محاورهای یا زبان ادبی کردی؟، هونه، (4 و 5)، زانکوی کوردستان، 11-45.
حسینی آبباریکی، سید آرمان ،و صیدی، آسیه (1402). معرفی و نسخهشناسی حماسههای دینی گورانی. پژوهشنامه ادبیات کردی، 9 (2)، 1-31.
حسینی، سید سعید (1396). از دیار عرفان، زندگی، اندیشه و آثار سید عبدالله بلبری کردستانی. تهران: نشر احسان.
حکیم زجّاجی (1383). همایوننامه، تاریخ منظوم حکیم زجّاجی. به کوشش علی پیرنیا، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
حمدالله مستوفی (1362). نزهۀ القلوب. به کوشش گای لیسترانج، تهران: دنیای کتاب.
حهبیبی، عهبدوللا ( 1396). گولزاروو ههورامانی، موناجات، مهدحوو پیغهمبهری (د.خ)، مهولوودنامه، میعراجنامه، موچیاری به ههورامی. ئاماده کهردهی عهبدوللا حهبیبی، سنندج: انتشارات کردستان.
حهبیبی، عهبدوللا (1395). مقدمه دیوانوو بیسارانی. دیوانوو بیسارانی، گلیرهو کهردهی و لهیهکهودای عهبدوللا حهبیبی، سنندج: انتشارات کردستان.
حه¬بیبی، عه¬بدوللا (1398). مقدمه دیوانوو سه¬یدی هه¬ورامی. دیوانوو سه¬یدی هه¬ورامی، گلیره¬و که¬رده¬ی و له¬یه¬که¬ودای عه¬بدوللا حه¬بیبی، سنندج: انتشارات کردستان.
حیدری زادی، رضا (1402). «عبدالرحیم تاوگزی». دانشنامه جهان اسلام، ج32، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی.
حیلمی کاکه¬یی، عه¬باس (1984). کومه¬له شیعری مه¬لا عه¬باس حیلمی کاکه¬یی. کوکردنه¬وه طالب ههرده-ویل کاکه¬یی، بغداد: مطبعۀ اسعد.
خانی، ئه¬حمه¬د (2006). مه¬م و زین. ئاماده¬کردن و په¬راویز نووسینی هه¬ژار، هه¬ولیر: ئاراس.
خه¬زنه¬دار، مارف (2010). میژووی ئه¬ده¬بی کوردی. هه¬ولیر: ئاراس.
دفتر رموز یارستان، گنجینۀ سلطان صحاک «اهل حق» (بی¬تا). گردآورنده قاسم افضلی شاه ابراهیمی، تهران.
دنت، دانیل (1358). مالیات سرانه و تاثیر آن در گرایش به اسلام. ترجمه محمد علی موحد، تهران: خوارزمی.
دیوانَ گَوره (1382). به کوشش سید محمد حسینی، کرمانشاه: باغ نی.
راوندی، محمد بن علی (1364). راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق. به کوشش محمد اقبال، به انضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی، تهران: امیرکبیر.
رحیمی، مهری، و آذر، امیر اسماعیل (1394). معرفی و نحلیل نسخه¬های خطی فرقه اهل حق. پژوهش-های اعتقادی کلامی، (20)، 1-16.
رشیدالدین فضل¬الله همدانی (1384). جامع التواریخ، تاریخ آفرنج، پاپان و قیاصره. به کوشش محمد روشن، تهران: میراث مکتوب.
رودباری اورامی، خدر بن احمد (1386). ده¬وله¬ت نامه، هونراوه¬ی مه¬لا خزری رواری. لیکولینه¬وه و لیکدانه¬وه¬ی جه¬میل فاروقی، تهران: نشر احسان.
روملو، حسن (1384). احسن التواریخ. به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: اساطیر.
ریچ، کلاودیوس جیمز (1429). رحلۀ ریج. بیروت: الدار العربیۀ للموسوعات.
زرار صدیق توفیق (2013). کورد و کوردستان له روژگاری خیلافه¬ی ئیسلامیدا (16-656 ک/ 637-1258ز). هه¬ولیر: ئاویر.طبری
زِرِکلی،خیرالدین (1989). الأعلام، قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین. بیروت: دار العلم للملایین.
زه¬کی، محه¬مه¬د ئه¬مین (2012). خولاصه¬یه¬کی تاریخی کورد و کوردستان. پیداچوونه¬وه و په¬راویز نووسین حوسامه¬دین نه¬قشبه¬ندی، زرار سدیق توفیق و کوزاد محه¬مه¬د ئه¬حمه¬د، ئاماده¬کردن سدیق سالح، سلیمانی: بنکه¬ی ژین.
سجادی، سید مهدی (1401). هورامان آخرین پناهگاه و پایگاه زبان، ادبیات و هویت گورانی، مجموعه مقالات کنفرانس بین المللی هورامان (ص ص 404-425)، ثبت جهانی و توسعه پایدار، کرمانشاه: دانشگاه ارزی.
سعیدی، مدرس (1401). روشنفکری کُرد و لزوم رهایی از میراث شرق¬شناسی درباره گوران. ماهنامه تفکر انتقادی، 2 (16)، 56-59.
سعیدی، مدرس (2022). تیکه¬لی گوران، کورد و هه¬ورامانی دلی ده¬سنویسه¬کانه. Nubihar akademi، 9 (18)، 173-197.
سعیدی، مدرس، و زرگری¬نژاد، غلامحسین (1396). تطور و تکوین معنایی واژه کرد در منابع دوره اسلامی. تاریخ ایران، شماره 21 (9/75)، 91-116.
سلطانی، محمدعلی ( 1379). حدیقة سلطانی، احوال و آثار شاعران برجستة کرد و کردی سرایان کرمانشاه از عهد تیمور تا عصر حاضر. تهران: سها.
سلطانی، محمدعلی (1381). جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ایلات و طوایف کرمانشاهان، شامل اوضاع اقلیمی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بانضمام فرهنگ اصطلاحات. تهران: مؤسسه نشر سها.
سولتانی، ئه¬نوه¬ر (2010). که¬شکوله شیعریکی کوردی گورانی. کوکردنه¬وه¬ی شیخ عه¬بدولموئمینی مه-ردوخی، ساغ کردنه¬وه و په¬راویزنووسینی ئه¬نوه¬ر سولتانی، سلیمانی: بنکه¬ی ژین.
سه¬ججادی، عه¬لائه¬دین (1394). رشته¬ی مرواری. سنندج: آمیار.
سه¬ججادی، عه¬لائه¬دین (1952). میژووی ئه¬ده¬بی کوردی. بغداد: چاپخانه¬ی معارف.
شبانکاره¬ای، محمد بن علی (1381). مجمع الانساب. به کوشش میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر.
شمس، اسماعیل (1402). بازخوانی و نقد تاریخی نظریه مینورسکی درباره گوران و پیوند آن با گیلان و کناره¬های دریای خزر. تاریخ و تمدن اسلامی، 19 (44)، 125-150.
شیدا مردوخی، عبدالله بن عبدالعزیز (1383). تاریخ سلاطین هورامان. به کوشش احمد نظیری، سنندج: پرتو بیان.
شیروانی، زین العابدین بن اسکندر (بی¬تا). بستان السیاحۀ، یا سیاحت¬نامه، تهران: سنایی.
صفاء السلطنه نائینی، علی بن محمد (1366). گزارش کویر، سفرنامۀ صفاءالسلطنۀ نائینی (تحفة الفقرا). به کوشش محمد گلبن، تهران: اطلاعات.
طبری، محمد بن جریر (1967). تاریخ الأمم و الملوک. تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث.
عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق بن اسحاق (1372). مطلع سعدین و مجمع بحرین. به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
عبدی، شاهو (1397). داستان پیدایش هورمزگان رمان ئاته¬ران کوژان. وه¬رزنامه¬ی فه¬رهه¬نگی هایا، 6 (21 و 22).
عبدی، شاهو (1401). نگاهی به مقاله گوران نوشته مینورسکی. ماهنامه تفکر انتقادی، 2 (16)، 60-98.
عبدی، شاهو (1402). شرق¬شناسان و مفهوم گوران. سایت آکادمیا:
https://www.academia.edu/114014129
عرفانی، سمیه، و بیگ¬زاده، خلیل (1393). معرفی ضریرنامة ملا نورعلی ورمزیاری. فصلنامة ادبیات و زبان¬های محلی ایران، 3 (4)، 29-64.
فرهاد میرزا قاجار (1345). زنبیل. تهران: چاپخانۀ افست سلیمانیه.
فواد حمه خورشید (1382). پراکندگی جغرافیایی لهجه¬های زبان کردی. ترجمه محمد شرف بیانی و پیام ذکری، فصلنامه فرهنگ کردستان. 5 (16 و 17)، 124-148.
قه¬ره¬داغی، محه¬مه¬د عه¬لی (2011). که¬شکولی که¬له¬پوری کوردی. هه¬ولیر: ئاراس.
کرمی، سعید (1401). بررسی تفاوت¬های دستوری گورانی (متون گورانی) با هورامی از دیدگاه تماس زبانی. رساله دکتری. دانشکده علوم انسانی. دانشگاه بوعلی سینای همدان.
گلپنارلی، عبدالباقی (1366). قزلباش. ترجمه وهاب ولی، مجله فرهنگ، شماره1، 169-184.
الماس خان کندوله¬ای (1396). جنگ¬نامة نادر. به کوشش مظهر ادوای، تهران: ققنوس.
مجمل التواریخ و القصص (1318). تصحیح محمد تقی بهار، تهران: کلاله خاور.
محبی، محمد امین بن فضل الله (د.تا). خلاصة الأثر فی اعیان القرن الحادی عشر. بیروت: دار صادر.
محمدپور، عادل (1392). طرح، جریان¬شناسی شعر کردی هورامی از ابتدا تا به امروز. تهران: احسان.
مستوره کردستانی، ماه شرف بنت ابوالحسن (2005). تاریخ اکراد. به کوشش جمال احمدی آیین، اربیل: آراس.
مسعودی، علی بن حسین (1409). مروج الذهب و معادن الجوهر. تحقیق اسعد داغر، قم: دارالهجره.
مسعودی، علی بن حسین (د.تا). التنبیه و الاشراف. تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قم: مؤسسۀ نشر المنابع الثقافیه الاسلامیۀ.
مشکور، محمد جواد (1368). فرهنگ فرق اسلامی. مشهد: بنیاد پژوهش¬های اسلامی آستان قدس رضوی.
مقدِسی، مطهر بن طاهر (د.تا). البدء و التاریخ، بورسعید: مکتبة الثقافة الدینیه.
مکری، محمد (1329). گورانی یا ترانههای کردی. بیجا: کتابخانه دانش.
مکنزی، دی، ان (1402). چند شعر غنایی گورانی. ترجمه، نقد و تصحیح سید مهدی سجادی، فصلنامه گویششناسی و فرهنگ عامه، 1 (1)، 217-280.
منشی بغدادی، محمد بن احمد (1367). رحلۀ المنشی البغداد. نقلها عن فارسیه عباس العزاوی، بغداد: شرکۀ التجارۀ و الطباعۀ المحدوده.
منهووهری کاکهیی، خهلیل (2006). دیوانی میرزا خه¬لیل منه¬ووه¬ری کاکه¬یی، کوکردنه¬وه و لیکولینه¬وه¬ی هه-رده¬ویل کاکه¬یی، هه¬ولیر: ئاراس.
موده¬رریسی، عارف (1389). تاریخی به¬نرخ. سنندج: بی¬نا.
مورادی باقلاوایی، ئیره¬ج (1401). مصاحبه.
مورادی باقلاوایی، ئیره¬ج (2020). نوسینه¬وه¬ی ژیانی مه¬لا مسته¬فا بیسارانی پالپشت به چه¬ند قه¬باله¬ی نوی و تویژینه¬وه¬ی مه¬یدانی. ئه¬ده¬بیاتی هه¬ورامی و چه¬ند باسیک (ص ص 102-144)، سلیمانی: کومه-لگه¬ی په¬روه¬رده¬یی مارگریت.
موفتیزاده، محمد صدیق (2017). مقدمه دیوانی مهولهوی. دیوانی مهولهوی، کوکردنهوه و لیکدانهوه و وهرگیرانی موحهمهد صدیقی موفتیزاده، ئامادهکردن و پیداچوونهوه موحهمهد عهلی قهرهداغی، سلیمانیه: ئارا.
مولوی، جلال الدین محمد بن محمد ( 1382). مثنوی معنوی. به کوشش رینولد الین نیکسون، تهران: هرمس.
نالی، خدر بن احمد شاویسی میکائیلی (1385). دیوانی نالی. لیکولینهوه و لیکدانهوهی عبدالکریمی مدرس و فاتح عبدالکریم، سنندج: انتشارات کردسنتان.
نسخه شماره 1067805. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 1120357. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 1276808. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 2422889. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 2941367. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 2949674. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 2/6849. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 17939. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 19/17520. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 2/81173. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 2329. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 6/17680. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 3/3996. کتابخانه و مرکز اسناد دانشگاه تهران.
نسخه شماره 4379. کتابخانه و مرکز اسناد دانشگاه تهران.
نسخه شماره، 120/7. کتابخانة عمومی آیتالله العظمی گلپایگانی، قم.
نورینژاد، سمیه (1393). بت گوران، معبد هندوها در بندر عباس. جلوه هنر، 6 (12)، 19-32.
نیکیتین، واسیلی (1366). کرد و کردستان، بررسی از نظر جامعهشناسی و تاریخی. ترجمه محمد قاضی، تهران: نیلوفر.
وقایعنگار، علی اکبر، بدایع اللّغه (1369). بدایع اللغۀ، فرهنگ کُردی فارسی. بهکوشش محمد رئوف توکلی، بیجا: ناشر محمد رئوف توکلی.
وهبی، توفیق (2022). شعب گوران. آلاثار الکامله لعلامه توفیق وهبی، اعداد رفیق صالح، طهران: دار جمال عرفان الثقافیه مرکز ژین لتوثیق و الدراسات، 120-152.
هدایت، رضاقلی بن محمد هادی ( 1385). تذکره ریاض العارفین. به کوشش ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ههمهوهند، قادر (1980). کومهلهی شیعری فهقی قادر ههمهوهند. کوکردنهوه و راستکردنهوهی مهلا عبدالکریم مدرس و فاتح عبدالکریم، بهغدا: کوری زانیاری عیراق، دهستهی کورد.
الهی، نورعلی (1366). برهان الحق. بیجا: چاپ سحاب.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله (1995). معجم البلدان. بیروت: دار صادر.
یعقوبی، احمد بن اسحاق (1422). البلدان. تحقیق محمد امین ضناوی، بیروت: دار الکتب العلمیه.
مفهوم گوران در کردستان: بازشناسی مصادیق و فرایند تاریخی تحول و تطور آن1
مدرس سعیدی2
استادیار بنیاد دایرةالمعارف اسلامی (دانشنامۀ جهان اسلام)، تهران، ایران.
چکیده
گوران و صفت نسبی آن گورانی، مفهومی است که در نواحی میانی و جنوبی کردستان با مصادیق مختلف و بعضاً متباین رایج بوده است؛ شرقشناسان که پیشگام پژوهش دررابطهبا گوران بودهاند، علیرغم پیچیدگیهای موضوع، عموماً اقدام به سادهسازی گوران و تفسیر آن بهعنوان نامی عام برای گویشورانی خاص در کردستان کردهاند. در پژوهش حاضر این نظریه به پرسش گرفته شده و از طریق مطالعه مصادیق گوران به روش تاریخی- تحلیلی، کوشش شده است که فرایند تاریخی تطور و تکوین مفهوم گوران درک و توضیح داده شود. یافتههای پژوهش نشان میدهد که مفهوم گوران در بافتار قومیت به کار نرفته و منطبق بر گویشورانی خاص نبوده است؛ بلکه گوران که مصادیق آن را میتوان در سه دسته، گوران در مصداق قبیله، گوران در مصداق یکجانشین و رعیت، گوران در مصداق پیروان آیین یارسان، بازشناسی کرد، برگرفته از مفهوم گَبر و گَور به معنای غیر دین و غیرمسلمان است و احتمالاً از سدههای نخستین اسلامی به سبب انتساب به ادیان و فرق غیراسلامی، به گروههای مختلف اجتماعی اطلاق شده و بر آنان باقیمانده است.
کلیدواژهها: گوران، گورانی، ماچو زبان، کُرد، قبیله، یکجانشین، یارسان.
1. مقدمه
اصطلاح گوران و صفت نسبی آن یعنی گورانی که از گذشته در بخشهای وسیعی از مرکز و جنوب نواحی کُردنشین رایج بوده است، از جمله مفاهیم غامض و پیچیدهای است که در متون و منابع تاریخی و سنت شفاهی مردمان این نواحی با مصادیق و معانی مختلف بهکاررفته است. پژوهش درباره گوران در صدسال گذشته به دلایل مختلف از جمله پیشگامی شرقشناسان، تحت شعاع پژوهشهای شرقشناسانه بوده است. ویژگی نخست و اصلی مطالعات شرقشناسانه درباره گوران گرایش به سادهسازی این مفهوم و تعمیم آن بر گویشوران زبان یا گویشی خاص در کردستان3 است. گویشوران این زبان که در زبان و گویش با اکثریت مردمان پیرامونشان تفاوتهایی دارند، در نواحی مختلف و جدا از هم از جمله در ناحیه کوهستانی هَورامان/ اَورامان و نواحی پراکنده دیگری در مرکز و جنوب نواحی کُردنشین، در نزد شرقشناسان گوران و زبانشان گورانی خوانده شده است. ویژگی دیگر مطالعات شرقشناسانه درباره گوران این است که پس از معرفی گوران بهعنوان مفهومی قومی، عموماً آن را عنصری غیر کُرد به حساب آورده، در این راه دادهها و شواهدی را که حاکی از پیوند این دو است، نادیده گرفته یا تفسیر به رأی کردهاند. در مجموع در سنت شرقشناسی گوران بهعنوان یک عنصر قومشناختی غیر کُرد، و گورانی بهعنوان شناسه و نامی عام برای زبان گورانها معرفی شده است (نک: 3-1). در دهههای اخیر نقدهای بسیاری به نظریه کُرد نبودن گوران نوشته شده، اما تعمیم گوران بر گویشوران زبان/ گویشی خاص در کردستان، وسیعاً بهعنوان یک مفروض مورد پذیرش قرار گرفته است؛ نتیجتاً نظریه دومی شکل گرفت که گوران را همچنان بهعنوان مفهومی عام برای اطلاق بر گویشورانی خاص، اما ذیل و زیرمجموعه مفهوم قومی و کلانتر کُرد تبیّن میکند (نک: 3-2). مرور منابع تاریخی و سنت شفاهی درباره گوران بیانگر آن است که هیچیک از دو الگوی تحلیلی بالا قادر به توضیح پیچیدگیهای موضوع گوران نیست. عمده مردمانی که در پژوهشهای شرقشناسان یا متأثر از شرقشناسی، گوران نام گرفتهاند، از جمله مردمان هورامان، کَندوله، زَنگنه، باجَلان و... در منابع تاریخی و سنت شفاهی خود این مردمان، گوران خوانده نشدهاند؛ از آنسو در بسیاری از جاها که مفهوم گوران رایج است، مصداق آن گویشوران زبانی که در سنت شرقشناسی گورانی خوانده شدهاند، نیستند. مسئله هنگامی غامضتر میشود که به یاد آوریم درحالیکه مردمانی که در سنت شرقشناسی بهعنوان گوران معرفی شدهاند از جمله اهالی هورامان، در منابع تاریخی و سنت شفاهی خود گوران خوانده نشدهاند، ادبیات منظومی که به زبان آنها در دست است به گورانی معروف است. رویهمرفته همچنان خلأ پژوهشی که قادر به توضیح پیچیدگیها و پاسخ به پرسشهای موجود حول مفهوم گوران باشد، به چشم میخورد. در پژوهش حاضر از طریق مطالعه مصادیق تاریخی و فرایند تطور و تکوین معنایی مفهوم گوران، کوشیدهایم که ضمن ارائه چهارچوبی تحلیلی که قادر به تبیین پیچیدگیهای مفهوم گوران باشد، به پرسشهایی اساسی درباره این موضوع پاسخ دهیم.
2. مفهوم ماچو زبان
گوران در تعبیر شرقشناسانه نامی عام برای گویشورانی است که در نواحی مرکزی و جنوبی کردستان از جمله در هَورامان، دهستان کَندولۀ شهرستان صحنه، برخی روستاهای پراکنده در نواحی سرپل زهاب و قصرشیرین، دشت گَرمیان در استان کرکوک و دشت نینوا در استان نینوای (موصل) عراق در میان تیرههای مختلفی چون هورامیها، کاکهای، باجَلان، زَنگَنه و شَبَک رایج است. برخلاف نظریات شرقشناسان و رهیافتهای متاثر از شرقشناسی، در سنت این مردمان و منابع تاریخی اصطلاحی عام از جمله گوران که ضمن دلالت بر کلیّت گویشوران این زبان، آنان را از سایر مردمان کُرد پیرامون خود بازشناسد، رایج نبوده است. گویشوران این زبان در نواحی مختلف برای اشاره به زبان خود از نامهای محلی مختلفی از جمله هَورامی/ اورامی، کندولهای، زنگنهای، باجلانی استفاده میکنند. فعل «ماچو» به معنای «او میگوید»، از واژگان مشترک و پربسامد در گویش مذکور است. به این مناسبت در برخی از نواحی مانند دشت گرمیان واژه «ماچو» اصطلاحاً برای اشاره به گویش مشترکی که تیرههای مختلف این ناحیه مانند کاکهای، زنگنه و باجلان بدان سخن میگویند و اصطلاح «ماچو زبان» برای اشاره به گویشوران آن، رایج است. اگرچه این اصطلاح نیز کاربردی محلی دارد و در کاربرد رایج و عامیانه خود، کلیت مردمانی را که به آن گویش سخن میگویند، در بر نمیگیرد؛ اما ضرورت پژوهش در نسبت میان مفهوم گوران و مردمان یاد شده، ایجاب میکند که از نامی کمکی و قراردادی که حامل هیچگونه پیشفرضی درباره موضوع پژوهش نباشد، برای اشاره به کلیت این مردمان و زبان آنها بهره گرفته شود؛ لذا در ادامه مقاله دو اصطلاح «ماچو زبان» و «زبانِ ماچو» به طور قراردادی به ترتیب برای اشاره به مردمان موردنظر و گویش آنها به کار گرفته شده است.
3. گوران در پژوهشها
1-3. گوران در سنت شرقشناسی
نظریهپردازی درباره گوران در میان اروپائیان تا حدود زیادی متأثر از کلودیوس جیمز ریچ4 انگلیسی است. او که در دهه 1820م/ 1230 ق از نواحی مرکزی و جنوبی کردستان دیدن کرده، از دو قشر اجتماعی متمایز در جامعه کردستان یعنی عشایر کوچرو و دهقانان یکجانشین یاد کرده است. به گفته او دهقانان که با نامهای مختلفی از قبیل گوران و نیز کلاوسپی (کلاهسفید)، مسکین و دیکانی (روستایی) شناخته میشدند (Rich, 1927: 1/152؛ نیز نک: ریچ، 1429: 97، پانوشت)، کاملاً تحت سیطره عشایر بودند و عشایر به چشم تحقیر در آنها مینگریستند (Ibid: 1/88-89,179). ریچ گورانها را کُرد و زبان آنها را نوعی از کُردی خوانده است (Ibid: 1/201)؛ اما اشاره او به متفاوتبودن لهجه گورانها (Ibid: 1/81) و نظریهپردازی اجمالی او درباب منشأ و نژاد متفاوت عشایر و یکجانشینان کُردستان (Ibid:1/153)، تا حدود زیادی رویکرد سیاحان و پژوهشگران غربی را که بعد از او به این موضوع پرداختند، شکل داد. نوشتههای زیادی در نیمه دوم سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی در چهارچوب گفتمان شرقشناسی پدید آمد که فصل مشترک آنان کوشش برای تعمیم مفهوم گوران بر ماچوزبانان یا مفروض گرفتن چنین تعمیمی بود (نک: عبدی ،1402: 17-25). مبنای طرح نظریه مذکور احتمالاَ این واقعیت بوده است که آثار ادبی که به زبان ماچو در دست است، گورانی خوانده میشدند و بسیاری از شاعرانی که به این زبان شعر سرودهاند از گورانی چونان شناسه زبانی آثار خود یاد کردهاند (نک: 9)؛ لذا برخی از شرقشناسان مصداق گوران را مردمانی که با همان زبان و گویش منظومههای شعری (معروف به گورانی)، سخن می گویند، یعنی ماچوزبانان، پنداشتند.
خطوط اصلی سنت شرقشناسی درباره گوران یعنی سادهسازی، تعمیم بر ماچوزبانان و کُردزدایی، در سده بیستم از سوی ولادیمیر مینورسکی5 صورتبندی گردید. مینورسکی که نخستین کسی است اختصاصاً به موضوع گوران پرداخته (عبدی 1402: 26)، در مقاله «گوران»6 که در 1943م / 1321ش منتشر شد، ابتدا اذعان کرده است که گوران در اصل نام ایلی در حوالی کرمانشاه است که وی آنرا برای «سادهسازی» موضوع بر گروههای مختلف ماچوزبان از جمله هورامیها اطلاق کرده است (Monorsky, 1943: 75-76). گذشته از آنکه حتی ایل گوران که مینورسکی نام آن را بر تمام ماچو زبانان تعمیم داده، خود ماچو زبان نیست و به غالباَ به کُردی کرمانشاهی سخن میگویند (نک: سلطانی، 1381: 2-3/320)، در ادامه مقاله او گویی از یاد برده است که تعمیم نام گوران بر ماچو زبانان قرارداد خود او برای سادهسازی موضوع بوده است؛ چنین است که به جای پژوهش در مصادیق مفهوم گوران که لازمه عنوان و موضوع مقاله اوست، اطلاق آن بر ماچو زبانان را مفروض گرفته، به نظریهپردازی درباره منشاء غیر کُردی آنچه خود گوران نامیده، پرداخته است (Monorsky, 1943: 75-103). رویکرد مشابهی را در نوشتههای کسان دیگری که در چهارچوب سنت شرقشناسی به موضوع گوران پرداختهاند، نیز میتوان دید (نک: نیکیتین، 1366: 371-373؛ ایکلیتون، 2007: 52-53، 60-61؛ Oberling, 2002: 11/400-401). این دسته از پژوهشگران پس از تعمیم مفهوم گوران بر ماچوزبانان، با چنین رویکردی به بازخوانی و تفسیر منابع تاریخی پرداخته، هرجا در منابع تاریخی یا سنت شفاهی ذکر گوران یا اشکال مختلف و حتی مشابه این نام رفته است، مصداق آن را ماچوزبانان گرفتهاند. برای نمونه مدلول الجابارقه، الجَورَقان/الجَوزَقان، الکورانیه، گورانان و گوران را در منابع عربی و فارسی دورههای مختلف تاریخی (نک: ابنخردادبه ،1992: 14؛ ابنفقیه ،1416: 387-388؛ مسعودی 1409: 2/99-101؛ همو، د.تا: 78؛ ابناثیر ، 1385: 9/ 351، 424؛ ابنفضل الله عمری، 2003: 3/ 259-260؛ مجمل التواریخ و القصص ، 1318: 398-400؛ بدلیسی،1377: 1/13، 317) و نیز گورانهای گزارش ریچ را به شیوهای مفروض ماچوزبان دانستهاند (نک: پاتس، 1401: 42)؛ در حالی که اساساَ این فرض اثبات نشده است. همچنین در چهارچوب قائل شدن به هویت غیر کُردی برای گوران در این معنای تعمیم یافته، دادههای منابع که حاکی از پیوند هویتی گوران با کُرد است؛ یا به عبارت دیگر گوران را فارغ از بحث مصداقی آن، جزء و زیر مجموعه کُرد به حساب آوردهاند، تفسیر به رأی یا نادیده گرفته شده است. برای نمونه مینورسکی و آساطوریان کوشیدهاند که ذکر گوران ذیل کُرد در منابع را بدین گونه تفسیر کنند که کُرد در این گزارشها به معنای عام کوچنشین و صحراگرد است (Minorsky, 1943: 75؛ آساطوریان، 1374: 39، 41)؛ در حالی که در منابع مورد نظر، به ویژه نزد ابنفضل الله عمری و بدلیسی کُرد به صراحت در معنای قومی آمده است (سعیدی و زرگرینژاد، 1396: 107، 110). از سوی دیگر گورانها که بر اساس نظریات خود این پژوهشگران اساساً و عمدتاً مردمانی یکجانشین و کشاورز بودهاند (Minorsky, 1943: 78؛ آساطوریان، 1374: 40)، نمیتوانند به دلیل فوق، کُرد شمرده شده باشند.
تعمیم مفهوم گوران بر ماچوزبانان به طور وسیعی به حوزه پژوهشهای زبانشناختی هم راه یافت. در زبانشناسی برخلاف مطالعات تاریخی، موضوعِ پژوهش بررسی مصادیق تاریخی مفهوم گوران و گورانی نیست؛ بلکه ضرورت تقسیمبندی و بازشناسی زبانها و گویشها از یکدیگر، ایجاب میکند که نامی عام برای زبانها و گویشهای مختلف به کار رود. بر پایه همین ضرورت، شناسه «گورانی» به مثابه نامی عام برای اشاره به زبان یا گویش گروههای مختلف ماچوزبان، به طور وسیع مورد پذیرش زبانشناسان قرار گرفت (نک :Mackenzie, 1966:4؛ Mackenzie, 2002: 401-402؛ leezenberg, 1993: 5). این امر، اگر آگاهی و اِشعاری بر قراردادی بودن شناسه مذکور در میان بود، به خودی خود تولید اشکال نمیکرد. اما در عمل، در ادبیاتِ زبانشناسانه درباره آنچه گورانی خوانده شده است، چنین آگاهی دیده نمیشود؛ بالعکس به مخاطبان این قبیل آثار چنین القا میشود که گوران نامی اصیل برای گروههای مختلف ماچو زبان، و گورانی شناسهای رایج برای لهجههای مختلف زبان آنها از قبیل هورامی، کندولهای، زنگنهای، باجلانی، شبک و... بوده است. از آنسو طیفی از زبانشناسانِ قائل به «زبان بودن» آنچه در اصطلاح غالب زبانشناسان گورانی خوانده میشود، مفهوم کُرد را که از لحاظ تاریخی هم بر ماچوزبانان صرف نظر از بحث زبان یا گویش بودن زبانشنان، هم بر گوران صرف نظر از مصداق آن، هم بر گویشوران آنچه امروزه کرمانجی و سورانی مینامیم، اطلاق میشده است (نک: ادامه مقاله)، به گویشوران سورانی و کرمانجی فرو کاسته، گورانی را زبانی «غیر کُردی» معرفی کردهاند. در مجموع میتوان گفت که رویکردهای زبانشناسانهِ صرف سهم زیادی در برساخت گوران به عنوان مفهومی قومی داشته است. بدین گونه نام و شناسه گوران و گورانی که در حوزه زبانشناسی اصولاً بنا به ضرورت اطلاق نامی عام بر تمام ماچوزبانان، به کار گرفته شد، به تدریج به مثابه شناسه مسلم تاریخی و هویتی این مردمان و زبان آنها نمایانده شد. این امر جنبههای اجتماعی و سیاسی هم یافته است و در سالهای اخیر برخی در هورامان و سایر نواحی ماچوزبان، اصرار دارند که زبان خود را به جای هورامی، گورانی بخوانند و عبارات و کلید واژگانی از قبیل «زبان گورانی»، «هویت گورانی»، «قوم یا ملت گوران» در بین آنها رواج یافته است (نک: Gholami, 2023: 103-105). مهدی سجادی دانش آموخته زبانشناسی از هورامان که از این طیف فکری است، در مقالهای حتی مدعی شده است که گورانها (هورامیها، باجلانها، زنگنه، شبک و حتی زازاهای نواحی کردنشین ترکیه)، دارای هویت مستقل و متمایز از کُردی به نام هویت گورانی، میباشند (Sadjadi, 2023: 1-2, 23-24).
2-3. بازنگری در نظریه کُرد نبودن گورانها
نخستین محققان کُردی که در سده بیستم درباره گوران نوشتهاند، تا حدود زیادی تحت تاثیر جریان اصلی شرقشناسی که گوران را به مثابه عنصری قومی جدا از کُرد طرح میکرد، بودهاند. کسانی مانند محمد امین زکی و توفیق وهبی تقریباَ به تمام و کمال نظریات جریان غالب شرقشناسان به ویژه مینورسکی را درباره گوران نقل کرده، حتی از طرف خود استدلالهایی در راستای تعمیم مفهوم گوران بر ماچوزبانان و غیر کُرد پنداشتن آنها، بدان افزودهاند (نک: زهکی، 2012: 1/20، 433-434، 439؛ وهبی، 2022: 1/121-126). باوجود این، از میانه سده بیستم به اینسو برخی محققان کُرد، بدون آنکه کوششی جدی و روشمند در نقد نظریات شرقشناسان درباره گوران انجام دهند، کوشیدهاند آنها را تا حدی تعدیل کنند. علاءالدین سجادی ضمن رد نظریات شرقشناسان درباره کُرد نداستن گورانها، یاد آور شده است که در کُردستان از دیرباز ضمن آنکه اصطلاح کُرد به کوچنشینان و اصطلاح گوران به یکجانشینان اطلاق میشده است، در نگاهی کلیتر، هم کردهای کوچنشین و ایلیاتی و هم گورانهای یکجانشینان را کُرد میدانستند. او بدون اشاره مستقیم به ماچوزبان بودن یکجانشینان یا گورانها، یادآور شده است، که تفاوت لهجه و گویش بین دو قشر کوچرو و یکجانشین از یک قوم، در بسیاری از نواحی دنیا وجود دارد (سهججادی، 1952: 44-46). روژبیانی نیز در مقدمهای که در 1990/1368ش بر مقاله عربی توفیق وهبی تحت عنوان «شعب گوران» نوشته، گوران را گویشوران لهجه گورانی از لهجههای زبان کُردی تعریف کرده است (نک: وهبی، 2022: 1/117-118). بسیاری از محققان کُرد نیز در دستهبندیهایی که از گویشها و لهجههای زبان کُردی ارائه کردهاند، گورانی را گویشی از زبان کُردی معرفی کردهاند (نک: خهزنهدار، 2010: 2/18؛ بورهکهیی، 2008: 1/26-27؛ سولتانی، 2010: 43-54). فواد حَمه خورشید گورانی را یکی از گویشهای اصلی زبان کُردی دانسته است که شامل لهجههای فرعی مانند گورانی اصل (برخی ساکنان منطقه کرند، زهاب و جوانرود)، هورامی، باجلانی و حتی زازا است (فواد حَمه خورشید، 1382: 138، 144). به طور کلی در میان محققان کُرد گفتمانی شکل گرفت که در آن از دو پایه اصلی سنت شرقشناسی درباره گوران، یعنی تعمیم گوران بر ماچوزبانان و غیر کُرد دانستن آنها، پایه نخست پذیرفته شد؛ اما پایه دوم آن یعنی کُرد نبودن گورانها مورد قبول واقع نشد و بدون آنکه به طور جدی نقد شود، تجدید نظرهایی در آن صورت گرفت.
3-3. گوران در پژوهشهای جدید
از چند دهه پیش نظریهای به صورت اجمالی طرح شده است که در آن فرضیه تعمیم مفهوم گوران بر ماچو زبانان، به طور ضمنی رد میشود. مبنای این نظریه قائل شدن به حدی از تفاوت بین زبان محاوره ماچو زبانان و زبانِ ادبیاتی مکتوبی است که به گورانی معروف است (نک: Mackenzie,2002: 401؛ مکنزی،1402: 218؛ مفتیزاده، 2017: 54-58). براساس این نظریه که در سالهای اخیر مورد توجه برخی پژوهشگران حوزه زبانشناسی و ادبیات، قرار گرفته و بسط یافته است، زبان محاوره مردم ماچو زبان که با عناوین مختلفی همچون گورانی محاوره و هورامی از آن تعبیر کردهاند؛ از لحاظ بسیاری از ویژگیهای زبانشناختی با گورانی ادبی، یا زبانی که متون شعری سنت ادبی گورانی با آن نوشته شده است، متفاوت است. طیفی از این پژوهشگران این دو را از لحاظ زبانشناسی، گونههایی از زبان واحدی میدانند. از پژوهشگران اهل هورامان، سید مهدی سجادی گورانی ادبی را به عنوان یکی از لهجههای زبان گورانی دستهبندی کرده است (سجادی، 1401: 411؛ 2023: 2 Sadjadi,). محمدپور و نیز حبیبی در مقدمهای که بر دیوان صیدی هورامی نوشته است، قائل به وحدت زبانشناختی ایندویند؛ اما برخلاف سجادی که هردو را گورانی نامیده، از گونه محاوره این زبان به هورامی و از گونه ادبی آن به گورانی تعبیر کردهاند (محمدپور، 1392: 6-7، پانوشت؛ حهبیبی، 1398: 65-69). به نوشته حبیبی عواملی از قبیل ضرورتها و محدودیتهای سرایش شعر منظوم و رواج و گسترش شعر سرودن به زبان هورامی بین گویشوران دیگر، باعث شد که واژگان و بسیاری از ویژگیهای دستوری زبانهای دیگر از قبیل فارسی و به ویژه گویشهای دیگر زبان کُردی، وارد زبان ادبی شده، گونهای زبان معیار و ادبی بر پایه هورامی به وجود آید که به گورانی معروف شد. او بین زبان مورد استفاده شاعرانی که زبان اصلی آنها هورامی بوده با کسانی که زبان/ گویش اصلی آنها هورامی نبوده، تمایز قائل شده و بر آن است که زبان اشعار دسته نخست به زبان محاوره مردم هورامان نزدیکتر است؛ اما در مجموع از نظر او زبان محاوره ماچوزبانان و گونه ادبی که بر پایه آن به وجود آمد، زبان/گویش واحدی است که از نظر او اولی را باید به طور خاص هورامی خواند و دومی در متون ادبی که به این زبان باقی مانده است، بیشتر به گورانی معروف است (حهبیبی، 1398: 65-69؛ نیز: همو، 1396: 15).
در مقابل برخی گورانی را گونهای زبان ادبی میدانند که به عنوان یک زبان میانجی بین نخبگان کُرد، تکامل یافته است (چمنآرا، 1390: 126-128؛ کرمی، 1401، سراسر اثر). به باور چمن آرا و امیری این زبان ادبی که صرفاَ برای سرودن شعر به کار میرفته و برای نوشتن نثر یا گفتگوی روزانه مورد استفاده نبوده، از لحاظ واژگان و دایره لغات به هورامی و از لحاظ دستور زبان به کلهری (کردی جنوبی) و لری نزدیکتر است؛ ازاینرو از هورامی و سایر لهجههای ماچوزبانان متفاوت است و نمیتوان آن را با هورامی و هیچک از دستهبندیهای مرسوم زبانشناسی قرار داد (چمنآرا و امیری، 1398: 11، 26، 45). به هرروی، فارغ از مباحث زبانشناسی، پژوهشگرانی که نظریه زبان ادبی گورانی را مطرح کردهاند، چه آنان که قائل به وحدت زبانشناختی آن با هورامی و سایر گونههای محاوره ماچوزباناناند؛ چه آنان که آن را گونهای ادبی فاقد گویشور طبیعی تلقی کردهاند، به حوزه مطالعه مصادیق تاریخی مفهوم گوران، فرایند تطور و تحول آن و مهمتر از آن ارتباط مفهوم گوران با گورانی نپرداختهاند. به نظر میرسد مفاهیمی مانند گوران، گورانی، هورامی و... به شیوه غیر دقیق یا به طور قراردادی برای اشاره به موضوعات مورد اشاره، مورد استفاده آنها بوده است؛ چنانکه برای تفکیک گونه محاوره ماچو زبانان و گونهای که ادبیات مکتوب این زبان به آن سروده شده، گاه از دوگانه هورامی- گورانی، گاه گورانی محاوره- گورانی ادبی استفاده کردهاند (نک: Karami& Gholami, 2024: 45-46؛ Shuan Osman karim & Gholami, 2024: 24).
از منظر تاریخی نیز، در سالهای اخیر پژوهشهایی با محوریت نقد نظریات شرقشناسان درباره کُرد نبودن گورانها انجام شده است؛ اما چندان به حوزه مصداقی مفهوم گوران نپرداختهاند و مقوله تعمیم مفهوم گوران بر ماچوز بانان تا حدود زیادی نزد آنان پذیرفته شده، یا به صورت گذرا نقد شده است (نک: عبدی، 1401؛ عبدی، 1402؛ شمس، 1402). نخستین بار نگارنده در سلسله یادداشتهایی در کانال تلگرامی تاریخ هورامان7 بین سالهای 1399-1404ش، یادداشتی در ماهنامه تفکر انتقادی (سعیدی، 1401) و مقالهای با موضوع بررسی رابطه بین مفاهیم گورانی و هورامی در نسخ خطی (سعیدی، 2022) به نقد جنبههایی از فرضیه تعمیم گوران بر ماچو زبانان پرداخت. شهاب ولی هم مصادیق دو واژه کُرد و گوران را منحصراَ در متون دینی اهلحق بررسی کرده، اما در نهایت حتی برخلاف برخی از شواهد و اسنادی که خود ارائه داده، گوران را به عنوان مفهومی دال بر ماچوزبانان، اما زیر مجموعه مفهومی قومی و کلیتر کُرد، تفسیر کرده است (Vali, 2022). سالومه غلامی با آنکه بخشی از پژوهش خود را به بررسی مصادیق گوران اختصاص داده است، بیشتر به بررسی کُرد بودن یا نبودن گورانها از منظر تاریخی و زبانشناسی و بازتابهای هویتی این مساله در جامعه به گفته او گوران پرداخته است. تکرار مکرر عبارات و کلید واژگانی مانند جامعه گوران، گورانها، مردم گوران درباره ماچو زبانان، بیانگر آن است که مسأله تطابق مفهوم گوران با ماچوزبانان تا حدود زیادی نزد او مفروض و پذیرفته بوده است (Gholami, 2023: 67,70,76).
4. پیشینه نام گوران
در شرقشناسی تمایل بسیار و گاه مفرطی به تطبیق نامواژههای باستانی با موضوعات مورد مطالعه مشهود است. درباره گوران نیز عمدتاَ بر پایه مشابهتهای واژگانی، نظریاتی درباره پیوند نامهای ذکر شده در منابع با اصطلاح گوران مطرح شده است. بر این اساس پیشینه ذکر گوران در منابع را گاه به دوران باستان رساندهاند. مستند این نظر معمولاَ گزارش استرابون جغرافیدان رومی سده اول میلادی است که که هنگام ذکر از مردمانی با نام یا صفت سراپری8 (سربُر/ گردن زن)، افزوده است که آنان در آنسوی ارمنیها نزدیک گورانی9 و مادها زندگی میکنند (Strabo, 1966: 5/336-335). مینورسکی گورانیِ گزارش استرابون را، با گوران که خودش آن را مفهومی قومشناختی دال بر ماچوزبانان میداند، مرتبط دانسته است (Minorsky, 1943: 79-80؛ نیز: پاتس، 1401: 39)؛ همو با تکیه صرف بر مشابهتهای لفظی، نامهای گورانشاه و گوراندخت از فرزندان خسرودوم ساسانی را نیز شاهدی از وجود عنصری قومی به نام گوران دانسته و کوشیده است که تضاد این نظر با نظریه خود درباره خاستگاه گورانها، که آنها را بقایای مهاجمان و مهاجرانی از کرانههای جنوبی دریای خزر میداند، احتمالاً با ارجاع زمان مهاجرت آنان به پیش از سده اول میلادی، توجیه کند (Minorsky, 1943: 79-80). توفیق وهبی که آرای او در باب گوران جز حاشیهنویسی بر نظریات مینورسکی و شرقشناسان نیست، با این دو پیشفرض که گوارنیهایِ استرابون اسلاف گوران، و مادها اسلاف کُردهایند، گوران و کُرد را دو عنصر قومی جداگانه دانسته است (وهبی، 2022: 1/121-126). آساطوریان با اذعان به اینکه گورانیهای استرابون را-که احتمالاَ عنصری غیر هندو اروپایی بودهاند- نمیتوان مستقیماَ با گوران مرتبط دانست؛ این نظر را مطرح کرده است که ممکن است نام گورانیهای غیرهندو اروپایی، بعدها به عنصری ایرانی که از کرانههای جنوبی دریای خزر به سرزمین آنها مهاجرت کرده و جایگزین آنها شدند، تعلق گرفته باشد (آساطوریان، 1374: 36-37).
پیداست که با وجود چنین کوششهایی، نمیتوان بین گورانیهای استرابون و مفهوم گوران، ارتباط مشخصی یافت؛ به ویژه که از فحوای گزارش استرابون چنین بر میآید که محل سکونت تیره گورانی نواحی شمالیتر نزدیک به سکونتگاههای باستانی ارمنیها در آناطولی بوده است؛ در حالی که مفهوم گوران سنتاَ در نواحی جنوبیتر، آنجا که امروزه کردستان مرکزی و جنوبی است، رایج بوده است. افزون بر این در هیچیک از منابع دوره باستان، چه منابع پیش از استرابون، از جمله تاریخ هرودوت و حتی در کتیبه مفصل بیستون که در آن نام دهها تیره گوناگون از مردمان این نواحی برده شده (نک: Kent, 1950: 116-134)، چه پس از استرابون به فاصله هفت قرن تا ورود اسلام، نامی که بتوان آن را با مفهوم گوران مرتبط دانست، در منابع نیامده است. حتی در گزارشهای فتوحات اسلامی درباره نواحی مورد نظر، اثری از مردمانی با نام گوران، چه در معنای قومشناختی، چه با مصادیق دیگر به میان نیامده است (نک: بلاذری، 1988: 323-325؛ ابناعثم کوفی، 1991: 1/215-219، 275). از اینرو سرآغاز فرایند تکوین مفهوم گوران را احتمالاَ باید در دوره اسلامی جست (ادامه مقاله).
5. مصادیق گوران
در نواحی میانی و جنوبی کُردستان که مفهوم گوران با مصادیق مختلف رایج است، این واژه در کُردی سورانی و کُردی هورامی، اغلب به صورت گُران و در کُردی کرمانشاهی یا کُردی جنوبی گوران تلفظ میشود. در زبان فارسی هم تلفظ این واژه به شکل گوران رایج است و در نوشتههای فارسی نیز اغلب به همین شکل آمده است؛ اما در منابع عربی به دلایلی از قبیل تصحیف، غلطنویسی، جایگزینی حرف «ج» یا «ک» با «گ» و آمدن آن به شکل جمع مکسر، به اشکال مختلف و گاه متفاوتی ذکر شده است.برای نمونه الجابارقه را در برخی گزارشها جمع مکسر جَبرَق/ جَورَق/ گَورَک و با گوران یکی دانستهاند (نک: ابنخردادبه، 1392: 14؛ ابنفقیه، 1416: 504؛ نیز ادامه مقاله). واژه الجورقان/الجوزقان در برخی دیگر از گزارشها نیز به احتمال زیاد معرب گَورکان یعنی جمع همان واژه گَورَک است (نک: مسعودی، د.تا :78 ؛ ابناثیر، 1385: 9/248، 351، 424)؛ به ویژه که الجورقان/الجوزقان در کتاب فارسی مجمل التواریخ و القصص به شکل جمع «گورانان» آمده است (مجمل التواریخ و القصص ،1318: 398-399). در سده هشتم نیز ابنفضلالله عمری گوران را به شکل «الکورانیه» آورده است ( ابنفضلالله عمری ،2003: 3/260).
صرف نظر از اشکال ضبط گوران در منابع، این مفهوم در منابع با مصادیق گوناگون ذکر شده است. در ادامه، به عنوان گام نخست در درک فرایند تطور و تکوین معنایی مفهوم گوران، کاربستهای مختلف مفهوم گوران در منابع را با توجه به بافتار متن و نشانههای معنایی موجود، در سه دسته گوران به عنوان قبیله، گوران در معنای پیروان دین و آیینی مشخص و گوران در معنای دارندگان شیوه معیشتی خاص، بررسی کردهایم.
1-5. گوران در مصداق قبیله
نخستین گزارشی که بتوان تا حد زیادی آن را با گوران در پیوند دانست، گزارش ابنخردادبه در سده سوم هجری است که هنگام ذکر میزان خراج ولایت حُلوان (در نواحی سرپلزهاب در غرب استان کرمانشاه امروزی) از مردمانی با عنوان «جابارقه و اکراد» یاد کرده است (ابن خردادبه ،1992: 14). مینورسکی که جابارقه را همان گوران دانسته، در راستای اثبات نظریه خود که گوران را مفهومی قومی جدا از کُرد میداند، صرف آمدن «واو عطف» بین دو واژه جابارقه و اکراد در نسخه مورد استناد خود را نشانهای دال بر جدایی هویتی گوران و کُرد، و به طریق اولی دال بر معنای قومی گوران تفسیر کرده است (Minorsky, 1943: 80-81)؛ در حالی که این امر ممکن است ناشی از اشتباه کاتب باشد و در نسخ معتبر کتاب ابنخردادبه که مینورسکی نیز از آنها آگاهی داشته، «کُردهای جابارقه» (الاکراد الجابارقه) آمده است (نک: عبدی، 1401: 75-76). ابنفقیه (د. 365 ق) نیز که گزارش ابنخردادبه درباره خراج ناحیه مذکور را نقل کرده، برای اشاره به مردمان مورد نظر از عبارت «جابارقه و کردهای دیگر» (الجابارقه و غیرهم من الاَکراد) استفاده کرده است؛ همو در جای دیگر از کردهای جابارقه (الاَکراد الجابارقه) که نمک حاصل از دریاچه فراهان در ناحیه همدان را به نواحی و شهرهای مختلف صادر میکردند، سخن به میان آورده است (ابنفقیه، 1416: 387، 504). بنابراین جابارقه یا گوران در این منابع نام و عنوانی برای واحدی مردمشناختی زیر مجموعه کُرد و به احتمال زیاد یکی از قبایل کُرد بوده است. در همین دوره مسعودی (متوفی 346 ق) هرچند الجابارقه و الجورقان را که پژوهشگران اشکال متفاوتی از واژه گوران میدانند، جداگانه ذکر کرده، اما هم جابارقه و هم جورقان را در ذیل فهرست قبایل کُرد آورده است (مسعودی، 1409: 2/99، 101؛ همو، د.تا: 78). در سده ششم مؤلف کتاب فارسی مجمل التواریخ و القصص که خود اهل اسدآباد همدان از حوزههای جغرافیایی حضور گورانها بوده است، نخستینبار از جورقان، در شکل فارسی «گورانان» و «گورانیان» که نزدیک به تلفظ اصلی و بومی این واژه است، یاد کرده است. او در ذیل رویدادهای سال 401، از شورش هلیل/ هلال پسر بدر بن حسنویه بر پدر خود در نواحی دینَوَر یاد کرده و افزوده است که «کُردان بسیاری بر وی جمع شدند»؛ در مقابل بدر نیز از جاهای مختلف یاری خواست، از جمله به «گورانان کس فرستاد» که بسیاری از آنها به یاری او شتافتند (مجمل التواریخ و القصص، 1318: 398-399). مینورسکی از این مقدمات تلویحاً نتیجه گرفته است که طرفداران پسر (هلال) غالباً از کُردها و طرفدارن پدر (بَدر) از عنصر قومی جداگانهای یعنی گورانها بودهاند (Minorsky, 1943: 81-82)؛ در حالی که اشاره به گردآمدن بسیاری از کُردان نزد هلال، صرفاَ به معنای طرفداری شمار زیادی از قبایل کُرد که نیروی اصلی قلمرو بنو حَسَنوَیه بودند، از او بوده و نافی طرفداری شمار زیاد دیگر از آنان از طرف مقابل نیست؛ چنانکه منابع تاریخی کلیت حکومت بنو حَسَنوَیه را «حکومت اکراد» خواندهاند (نک: شمس ،1402: 136). از ادامه گزارش مجمل التواریخ هم معلوم میشود که از میان قبایل کُرد، قبیله شاخص طرفدار هلال بَرزیکانی و قبیله شاخص طرفدار بدر گوران نام داشته است. نویسنده مجمل التواریخ در متن و بافتاری که در آن آشکارا سخن از قبایل است، بارها از برزیکانان ِهوادار هلال در مقابل گورانانِ هوادار بدر یاد کرده است؛ چناکه، بدر پس از غلبه بر لشکر هلال «هرچند برزیکان را که بیافت بفرمود کشتن» و «گورانان را برکشید». بهرغم این، چند سال بعد، در 405، گورانان سپاه بدر شوریده و او را به قتل رساندند (مجمل التواریخ و القصص، 1318: 400). در مجموع برخلاف نظر مینورسکی، در گزارش مجمل التواریخ نیز گوران در مصداق قبیلهای آمده است؛ به ویژه که ابناثیر هم در گزارش از همین رویدادها و رویدادهای دیگر ذیل سالهای 417 و 423، برای اشاره به گورانان از ترکیب الاکراد الجورقان/ الاکراد الجوزقان استفاده کرده است (ابناثیر ،1385: 9/247-248، 351، 424)؛ که بار دیگر نشان میدهد، مصداق گوران در این قبیل گزارشها قبیلهای کُرد بوده است.
از سده پنجم به بعد، به مدت حدود سه قرن ذکری از گوران در منابع نیست که دلیل آن احتمالاً غلبه قبایل ترک و به حاشیه رفتن قبایل کُرد در دوره سلجوقیان بوده است (شمس، 1402: 137)؛ تا اینکه در سده هشتم، ابنفضلالله عمری از کورانیه به عنوان قبیلهای از قبایل کُرد، یاد کرده است. آنان قبیلهای قدرتمند و جنگاور با حدود 5،000 نفر جمعیت بودند که در نواحی کوهستانی بین شهرزور و همدان میزیستند؛ ریادشت و دَرهتَنگ دو مرکز عمده کورانیه و محل اقامت رؤسای آنان بود (ابنفضل الله عمری، 2003: 3/259-260)؛. اولی را نمیتوان به دقت مکانیابی کرد؛ اما درهتنگ در نزدیک حلوان و سرپلزهاب امروزی واقع بوده است.
بهرغم آنکه در تمام منابع پیشین گوران به روشنی در مصداق قبیلهای آمده است؛ گزارش شرفنامه در اوایل سده یازدهم، ابهامات زیادی درباره ماهیت و مصداق گوران دارد. بدلیسی گوران را به همراه کَلهُر و کُرمانج و لُر، یکی از چهار دسته و گروه تشکیل دهنده کُردها-که زبان و آداب و رسوم متفاوتی دارند-، دانسته است (بدلیسی، 1377: 1/13)؛ در اینجا به نظر میرسد بدلیسی هریک از گوران، کلهر، کرمانج و لُر را به مثابه مفاهیمی کلانتر از قبیله و خُردتر از قومِ کُرد در نظر داشته است. این تفسیر به نفع نظریهای است که مصداق گوران را گویشوران زبان یا گویشی مشخص، البته ذیل مفهوم کلانتر کُرد میداند (نک:2-3). با وجود این، علاوه بر آنکه برخی آشفتگیهای گزارش بدلیسی از جمله آنکه در ادامه گوران و کلهر را با هم خلط کرده (بدلیسی، 1377: 1/317-319)، اعتبار چنین تفسیری را سست کرده است؛ قراین دیگری مانند دلالت آشکار یکی دیگر از این چهار عنصر یعنی کلهر بر ایل و قبیله، به کار بردن اصطلاحات و مفاهیمی دال بر ایل و قبیله مانند طایفه و عشیرت درباره گوران (نک: بدلیسی، 1377: 1/54، 83، 317) و عطف دادن گوران به مفاهیمی دال بر ایلات و قبایل مانند الوس و احشام (نک: بدلیسی، 1377: 1/54)، نشان میدهد که مصداق گوران در شرفنامه نیز همانند کلهر به احتمال زیاد ایل و طایفهای خاص بوده است؛ به ویژه که این امر با گزارش منابع پیش و پس از شرفنامه که از دو قبیله کُرد جداگانه به نام گوران و کلهر در محدوده استان کرمانشاه امروزی و برخی از نواحی پیرامون آن، یاد کردهاند، سازگار است.
منابع محلی تاریخ کردستان در دوره قاجار (1210-1344ق/ 1795- 1925م)، تحت تأثیر شرفنامه خلط گوران و کلهر را در گزارش خود از رویدادهای دوره صفویه تکرار کردهاند، اما در گزارشهای عصر خود، به روشنی آنها را به عنوان دو ایل از هم تفکیک کردهاند. مستوره کردستانی (متوفی 1264 ق) با اشاره به اینکه «طایفه گوران الآن در کرمانشاه ساکن میباشند»، صراحتاً به دلالت ایلی و قبیلهای گوران اشاره کرده است (مستوره کردستانی، 2005: 5). نویسنده سیر الاکراد در بافتاری قبیلهای از امرای کلهر و «امرای گوران در ماهیدشت»، جداگانه نام برده است (بابانی، 1392: 34). شیروانی (متوفی 1253 ق) نیز باوجود تکرار مطالب شرفنامه مبنی بر تشکیل کُردها از چهار گروه و عنصر اصلی کرمانج، لر، گوران و کلهر، در گزارشی که خود از موضوع داده است کلهر و گوران را به عنوان دو ایل از هم تفکیک کرده است؛ او در حالی که کلهر را یکی از طوایف کُرد شیعه مذهب میداند، گوران را از طوایف کُرد در غرب کرمانشاه معرفی و برای اشاره به مذهب آنان یعنی آیین اهل حق یا یارسان، از اصطلاح نادرست علیاللهی استفاده کرده است (شیروانی، بیتا: 459، 481). امروزه نیز ایلی به نام گوران در این محدوده وجود دارد که افراد آن اغلب پیرو آیین اهلحق یا یارسان بوده و مانند ایل کلهر غالباَ به گویش کُردی جنوبی یا کُردی کرمانشاهی سخن میگویند (سلطانی، 1381، 2-3/320؛ ایکلیتون، 2007: 54). برخی مانند ویلیام ایگلتون بر آنند که ایل گوران در گذشته ماچوزبان بوده است (ایکلیتون، 2007: 54)؛ اما حتی اگر چنین بوده باشد، این فقط بدان معناست که گوران مانند زنگنه و باجلان و عبدالملکی و...یکی از ایلات ماچوزبان بوده است. پیداست که ماچو زبان بودن ایل گوران به معنای تطابق مفهوم گوران بر ماچو زبانان نیست.
2-5. گوران در مصداق دین و آیین
واژه گوران در منابع گاه با مصداق دینی و آیینی آمده است. در متون و سنت دینی یارسان اصطلاح گوران دلالت بر جامعه یارسان یا گروه پیروان آیین اهل حق دارد. به باور شهاب ولی که کاربرد واژه گوران در کلامهای دینی یارسان را بررسی و تحلیل کرده است؛ این واژه در کلامها منحصراَ برای اشاره به پیروان آیین یارسان به کار رفته است (Vali, 2022: 238؛ قس: دیوانَ گَوره، 1382: 223، 552-553). در سندی که به تاریخ 1229ق/ 1881م به کُردی جنوبی یا کُردی کرمانشاهی نگاشته شده، نیز عبارت «خلق گوران» به روشنی بر پیروان آیین یارسان که با توجه به زبان سند احتمالاً از گویشوران کُردی کرمانشاهی بودهاند، دلالت دارد (نک: Dehqan, 2011:73 ). نورعلی الهی (متوفی 1353ش) نویسنده برهان الحق که خود از بزرگان یارسان بوده، از پیروان اهل حق به اهل گوران تعبیر کرده است (الهی، 1366: 452-453). اصطلاح گوران در اشعار عباس حِلمی کاکهای (متوفی 1966/ 1344ش) از شاعران یارسانی نواحی اطراف کرکوک نیز به معنای پیروان آیین یارسان است؛ او در جایی از سید جمشید نامی احتمالاً از بزرگان یارسان به عنوان «سید گوران» نام برده و در جای دیگر در زمینهای دینی و آیینی خود را خدمتگزار «کُردِ گوران» که احتمالاَ منظور کردهای پیرو آیین یارسان است، معرفی کرده است (حیلمی کاکهیی،1984: 191-196). یارسانهای نواحی کرکوک که به کاکهای نیز معروفند، غالباً ماچوزباناند؛ اما همواره چنین نبوده و همانگونه که پیشتر نیز بدان اشاره شد، بسیاری از پیروان آیین یارسان که به گوران نیز معروف بودهاند، به گویشهای دیگر زبان کُردی سخن میگفتند؛ چنانکه در حاشیه نسخهای خطی که در منطقه کرمانشاه نوشته شده، از قول «کُردهای گوران که علی اللهیاند» عباراتی به گویش کُردی کرمانشاهی نقل شده است (نسخه شماره 17939). حتی در میان ترکزبانان آذربایجان نیز برخی از پیروان آیین یارسان وجود دارند که به گوران معروفاند. طایفه گوران که تبریزی طباطبائی در حدود 1297ق/1879م در سفرنامه خود به آنها در حدود قرهباغ اشاره کرده، احتمالاً یارسانهای آذربایجان یا بازماندگان فرقهای غالی بودهاند (تبریزی طباطبائی ،1386: 251). امروزه نیز یارسانهای نواحی شهر ایلخچی از توابع اُسکو در آذربایجان شرقی که تُرکزباناند، به گوران معروفاند (آساطوریان، 1397: 55؛ مشکور، 1368: 7).
آساطوریان که گوران را مفهومی قومی دال بر ماچو زبانان میداند، کوشیده است که مصادیق دینی و آیینی گوران را بدین گونه توضیح دهد که آیین یارسان در میان ماچو زبانان یا به تعبیر او گورانها پاگرفته و ادبیات و کلامهای دینی یارسان هم به زبان گورانی است؛ از اینرو اصطلاح گوران معنایی مجازی و فرعی به معنای پیروان آیین یارسان یافته است (نک:Asatrian, 2009: 16-17). اما این نظریه توضیحی برای عدم اطلاق واژه گوران بر خودِ ماچو زبانان (نک: ادامه مقاله: 6، 7) به دست نمیدهد.
3-5. گوران در مصداق یکجانشینان
اصطلاح گوران در بخشهای وسیعی از نواحی میانی و جنوبی کردستان به یکجانشینان و رعایا، صرف نظر از اینکه به چه گویشی سخن گفته یا چه دین و آیینی داشتهاند اطلاق میشده است. به رغم آنکه اطلاق گوران بر یکجانشینان احتمالاً سنتی بسیار کهن در این نواحی بوده است، نخستین منبعی که با نشانههای معنایی آشکار آن را بازتاب داده، سفرنامه ریچ در حدود 1235/ 1820م است. یکجانشینانی که گوران خوانده شدهاند، نه فقط لزوماً ماچو زبان یا از پیروان آیین یارسان نبودهاند؛ بلکه قرائن و نشانههای زیادی حاکی از آن است که آنان در اغلب موارد به همان گویش عشایر همسایه خود سخن میگفته و مانند آنان مسلمان سنی بودهاند. اشاره ریچ به ظاهر و لهجه متفاوت گورانها (نک: Rich, 1927: 1/ 81) نیز با توجه به کاربردن تعبیر مشابهی از سوی او درباره تفاوت ظاهر و لهجه ایل جاف با دیگر ایلات سورانی زبان منطقه (Ibid: 1/112)، ممکن است ناظر بر اندک تفاوت در لهجه و لحن سخن گفتن یکجانشینان با عشایر منطقه باشد. از اینرو گورانهای مورد اشاره ریچ برخلاف مفروض بیشتر شرقشناسان ممکن است ماچوزبان نبوده باشند؛ به ویژه که او از هیچیک از گروههایی که از ماچوزبان بودن آنها اطمینان داریم، از جمله هورامیها، زنگنهها، باجلانها به عنوان گوران نام نبرده است (نک: Rich, 1927: 1/ 202-203, 2/83, 268). علاوه بر این، امروزه مردم جاهایی که ریچ از حضور گورانها در آنجا سخن گفته از جمله ناحیه سلیمانیه و شهرزور، اطراف روستای جانَوَره در شهرستان مریوان ، سنندج و پیرامون آن (نک:Rich, 1927: 1/ 80-81, 153, 194, 201, 214-215) ماچوزبان نیستند و به گویش سورانی سخن میگویند. در نظریه تطابق گوران بر ماچو زبانان، این واقعیت که نواحی مذکور امروزه ماچو زبان نیستند، با نظریه استحاله توضیح داده میشود؛ بدین گونه که مردمی که در گزارشهایی از قبیل گزارش ریچ با عنوان گوران از آنها نام برده شده، ماچوزبانانی بودهاند که در این فاصله زمانی از لحاظ زبانی در گویش کُردهای عشیرهای استحاله شدهاند (نک: سجادی 1401: 412-420)؛ این در حالی است که با رجوع به حافظه مردمان این نواحی با اطمینان میتوان گفت که دستکم از یک قرن پیش یکجانشینان و روستاییان مناطق مذکور ماچوزبان نبوده و به گویش کُردی سورانی سخن میگفتهاند (نک: بروئینسن، 1378: 53). پذیرش نظریه استحاله با توجه اینکه ریچ از چهار تا پنج برابر بودن نسبت جمعیت یکجانشینان (گورانها) به عشایر در برخی نواحی مانند دشت سلیمانیه و شهرزور خبر داده (Rich, 1927: 1/177)، بدین معناست که در فاصلهای حدود 70 ساله از زمان ریچ تا اوایل سده بیستم میلادی، زبان و گویش اکثریت مطلق جمعیت در اقلیت حل شده باشد که چنین امری چندان منطقی نیست. افزون بر این، بر اساس منابعی مانند کتاب بدایع اللّغه10 مردم شهر سنندج و اعیان اردلان که ریچ در 1820م/1230ق با صفت گوران از آنها یاد کرده است، فقط چند دهه بعد یعنی در میانه این سده، ماچوزبان نبوده و به همین لهجه و گویش امروزی که اردلانی خوانده میشود و زیرمجموعة گویش کُردی سورانی است، سخن میگفتهاند (نک: وقایعنگار، 1369: 26، 41-219)؛ از اینرو پذیرش ماچوزبان بودن کسانی که در گزارش ریچ تحت عنوان گوران از آنها نام برده شده، مستلزم قائل شدن به دگرگونی زبانی طی فقط چند دهه یا یک نسل است که پذیرش آن حتی دشوارتر است. بنابراین بسیاری از مردمانی که در این قبیل گزارشها به عنوان گوران از آنها نام برده شده است، دستکم در زمان گزارش ماچو زبان نبودهاند.
اصطلاح گوران در معنای رعیت و یکجانشین، برای بازشناسی دارندگان این سبک زندگی از سبک معیشت عشایر کوچرو که گاه به طور خاص کُرد خوانده میشدند، نیز به کار میرفته است. گفتنی است واژه کُرد در پربسآمدترین و عمومیترین معنا و کاربرد خود به گروهی قومی فارغ از شیوه معیشت آنها اطلاق میشده است؛ اما از آنجا که در بیشتر دوره های تاریخی شیوه معیشت کوچروی در میان کردها غالب و برجسته بوده است، اصطلاح کُرد به طریق مجاز و در معنایی فرعی و ثانویه به معنای دارندگان شیوه معیشت کوچروی نیز آمده است (نک: سعیدی و زرگری نژاد، 1396: 111-112). دوگانه کُرد و گوران که در سنت شفاهی و اجتماعی برخی از نواحی میانی و جنوبی کُردستان بازتاب یافته است، از مصادیق چنین کاربردی است که در آن منظور از کُرد عشایر و دارندگان شیوه معیشت کوچروی و منظور از گوران یکجانشینان و روستاییان بوده است. گفتنی است دو اصطلاح کُرد و گوران صرفاً در متن و بافتاری که سخن از شیوه معیشت است، در برابر هم به کار رفتهاند؛ در بافتار قومیت یعنی هرگاه که کُرد در معنای قومی ذکر شده است، گوران نیز همواره ذیل کُرد آمده است. تعلق دو مفهوم کُرد و گوران در معنای شیوهی معیشت به مفهوم قومی و کلیتر کُرد، از روایتهایی که درباره تقابل کُرد و گوران در سنت شفاهی نقل شده نیز پیداست (نک: مودهرریسی،1389: 21؛ سهججادی، 1952: 45؛ نیز ادامه مقاله)؛ در نقل قولی نیز که بروئینسن از پیرمردی از اهالی دالاهو کرده، به خوبی بازتاب یافته است؛ به گفته بروئینسن این پیرمرد در تفسیر یکی از منظومههای دینی اهل احق واژه کُرد را به معنای کوچنشین و گوران را یکجانشین معنای میکرد؛ اما در سایر اوقات و در پیوند با مطالب دیگر لفظ کُرد را در مفهومی وسیعتر، در مقام برچسپی قومی یا زبانی به کار میبرد و سپس گورانها را جزو کُردان میآورد (بروئینسن ،1378: 155).
مُلّا عارف مدرّسی (د. 1400ش) در تاریخ بهنرخ ضمن یادآوری این نکته که از قدیم به کُردهای عشیرهای و کوچرو اصطلاحاً کُرد و به کُردهای یکجانشین و روستایی گوران گفته میشده است، داستانهایی را از قول قدیمیهای ناحیه مریوان درباره تقابل کُرد و گوران نقل کرده است که درونمایهی آن زورگویی عشایر جاف به گورانها یا روستاییان منطقه مریوان از جمله اهالی درهتفی، کانیسانان، کانیسپیکه، ینگیجه، بَردَرَشه و بالک است؛ مانند آنکه عشایر جاف که تابستان را در ناحیه مریوان به سر میبردند، آب روستاها را برای دامهای خود منحرف میکردند؛ یا بر سر راه کوچ خود، محصولات زراعی ایشان را پایمال و تاراج میکردند (مودهرریسی،1389: 21-22). زمان این رویدادها را با توجه به نقل قول نویسنده از معمرین مریوان میتوان حدود صد تا صد و پنجاه سال پیش تعیین کرد؛ نکته اینجاست که اهالی روستاهای ناحیه مریوان که در گزارش از آنان با عنوان گوران یاد شده، ماچوزبان نیستند؛ با ارجاع به حافظه مردم و معمرین این ناحیه مسلم است که در زمان گزارش نیز ماچوزبان نبوده و مانند امروز به گویش کُردی سورانی سخن میگفتهاند. در سروده ملا احمد قَسرت (د. 1930م/1348ق) از مردمان روستای قسرت در ناحیه تانجهروی سلیمانیه نیز به تقابل کُرد و گوران و از میان بردن و پایمال کردن مزارع گورانها از سوی عشایر که با عنوان کُرد یا جاف از آنها تعبیر شده، اشاره شده است (نک: قهرهداغی، 2011: 7/105، 125-130). زاویه نگرش این سراینده که گویشور کُردی سورانی بوده و منظومه مذکور را نیز به همان گویش کُردی سورانی سروده است، به نحوی است که گویی سراینده خود گوران است و به شماتت و سرزنش کُردها یا عشایر و شبانکارهها میپردازد. از آنسو نیز مسلم است که روستاییان ناحیه تانجهروی سلیمانیه که با عنوان گوران از آنها یاد شده است، در آن زمان یعنی حدوداً در اوایل سده بیستم میلادی ماچوزبان نبودهاند و مانند عشایر جاف به گویش کُردی سورانی سخن میگفتهاند. در همین زمان به گفته ادموندز سران ایل هَمَوند در ناحیه چَمچَمال سلیمانیه، روستاییان غیر قبیلهای تابع را «گورانهای خود» میخواندند (ادموندز، 1367: 51-53). به گفته برخی از معمرین ناحیه سقز ، در حدود 80 سال پیش کوچنشینان در کنار جاده سقز به بانه چادر میزدند و مردم محل که خود را گوران میدانستند، رمهداران و چادرنشینان را کُرد میخواندند (مرادی باقلاوایی، 1401: مصاحبه). مسلم است که در این زمان روستاییان و شهرنشینان ناحیه سقز و بانه همانند عشایر و کوچنشینان این نواحی به گویش واحدی یعنی کُردی سورانی سخن میگفتهاند.
فرضیه اطلاق نام گوران بر رعایا و یکجانشینان صرف نظر از زبان و گویشی که بدان سخن میگویند، با بررسی و تحلیل محتوای کتاب رشتهی مرواری11 نیز اثبات میشود. واژه گوران در کتاب رشته مرواری 21 بار یا دقیقتر در 21 روایت مختلف ذکر شده است. درونمایه تمام این روایتها دوگانه کُرد و گوران و دیگر پنداری ایندو ، اعم از تقابل و درگیری ناشی از اختلاف در شیوه معیشت، به ویژه غارت و پایمال کردن محصولات روستاییان و یکجانشینان از سوی عشایر یا تعامل و ارتباطات اجتماعی بین این دو گروه است. در این میان صرفنظر از 10 مورد که به جغرافیای وقوع رویدادها تصریح یا اشارهای نشده است، در باقی موارد از روی قراین و نشانههای موجود در روایت، جغرافیای حضور گورانها را میتوان دشت شهرزور، نواحی اطراف کِفری، ناحیه شارباژیر سلیمانیه، اطراف پینجوین، دیواندرّه و سقز تعیین کرد که هیچیک از نواحی مذکور ماچوزبان نیستند و با ارجاع به حافظه مردمان این نواحی میتوان گفت در زمان گزارش هم ماچوزبان نبودهاند. افزون بر این بهرغم رویه کتاب رشته مرواری که هنگام ذکر روایتی درباره تیرهای از مردم در بسیاری از موارد نقلقولی هرچند کوتاه به گویش یا لهجه آنان در روایت گنجانده شده است (نک: سهججادی، 1394: 2/ 207، 217-218، 4/ 412-413، 423، 450، 490، 5/ 548، 6/650، 8/ 847)، در هیچ یک از 21 روایتی که در آن از گوران نام برده شده، گویش یا لهجه خاصی به گورانها نسبت داده نشده است. در 18 روایت اصولاً هیچ نقلقولی صورت نگرفته و در 3 مورد که از زبان گورانها نقلقولی صورت گرفته است، جملات و عبارات همانند متن اصلی کتاب به کُردی سورانی است (نک: سهججادی، 1394: 1/ 34، 2/ 171-172، 219، 221، 245، 264، 3/ 374، 4/ 407- 410، 418، 443، 484-485، 503، 5/ 528، 595، 6/636، 7/ 761، 8/ 858-859). نسبتندادن گویش و لهجهای خاص به گورانها هنگامی معنادارتر میشود که این موضوع دررابطهبا گروههای ماچوزبان مانند هورامیها بررسی شود. برخلاف گورانها که در حکایتهای رشته مرواری هیچگونه گویش و لهجه خاصی به آنان نسبت داده نشده است؛ از مجموع 28 روایتی که به نحوی با هورامیها مرتبط است، در 18 مورد نقلقولی به زبان کُردی هورامی (ماچو) از زبان شخصیتهای روایت صورت گرفته است (نک: سهججادی، 1394: 1/23، 33، 64، 66، 2/ 195، 245، 262، 3/ 293، 301، 373، 379، 4/399، 408، 448، 473، 491-492، 510، 5/ 538، 544، 548، 558-559، 6/ 637، 649، 653- 655، 7/ 795).
رویهمرفته میتوان گفت مردمانی که تا حدود صدسال پیش در گسترهای وسیع شامل استانهای کردستان و کرمانشاه در ایران و استانهای حلبچه و سلیمانیه و کرکوک در کردستان عراق امروزی از آنها با عنوان گوران یاد شده است، از جمله گورانهای دشت شهرزور، ناحیه شارباژیر، تانجهرو، چَمچَمال، دشت مریوان، ناحیه کوماسی، دیواندره، ناحیه سقز و بانه، شهر سنندج و نیز ناحیه ییلاخ در شهرستانهای دهگلان و قروه (نک: آزاد پور، 1332: 5، 21، 75 پانوشتها)، در اغلب موارد ماچو زبان نبودهاند؛ بلکه یکجانشینانی بودهاند که به همان گویش یا زبان عشایر پیرامون خود سخن میگفتهاند. در اینجا ممکن است گفته شود که گورانهای یاد شده، ماچو زبانانی بودهاند که پس از استحاله زبانی نیز عنوان قومی گوران بر آنها باقیمانده است. اما اگر گوران عنوان قومی بوده است، چگونه ممکن است بر کسانی که در گویش و زبان دیگری استحاله شدهاند باقی بماند، اما کسانی که همچنان به آن زبان سخن میگویند، بهویژه هورامیها که به گفته زبانشناسان به نابترین و خالصترین شکل گویش مذکور سخن میگویند، عنوان گوران نداشته باشند و در منابع تاریخی هم با چنین نام و عنوانی خوانده نشده باشند؟ (نک: 7).
6. عدم ذکر گوران در بافتار قومیت
بهرغم ذکر فراوان گوران در بافتار قبیله، شیوه معیشت و دین و آیین، این اصطلاح در بافتار قومیت و برای اشاره با قومی خاص به کار نرفته است. از همان سدههای نخستین اسلامی تا سده اخیر، در هیچ منبع عربی، فارسی، ارمنی، سریانی و...از قومی با نام گوران نام برده نشده است. با اینکه قائلین به نظریه قومیت گوران بر آناند که اکثر ساکنین نواحی میانی و جنوبی کردستان در سدههای نخستین اسلامی و حتی تا گذشتهای نهچندان دور از قومیت گوران بودهاند، منابع عربی که اطلاعات مفصلی درباره این نواحی به دست دادهاند، نه در هنگام ذکر رویدادهای مربوط به فتح نواحی میانی و جنوبی کردستان امروزی از قوم و مردمانی با نام گوران یاد کردهاند، نه در شهرها و روستاها و نواحی پیرامونی آنها به مردمانی با این عنوان برخورد کردهاند. هیچ منبعی نیز ساکنان هیچیک از شهرهای این نواحی مانند اربیل، شهرزور، کرکوک، کرمانشاه، حلوان، دینور، سیروان و صیمره را گوران نخوانده است. ساکنان سراسر جغرافیای مذکور که بر اساس نظریه استحاله در آن روزگار بیشتر از ماچوزبانان بودهاند (نک: سجادی، 1401: 412-420)، چه در سازمان قبیلهای و کوچروی و چه به تصریح برخی از منابع درباره ساکنین شهرهایی مانند کرمانشاه، حلوان، شهرزور، اربیل و سنجار (نک: یعقوبی، 1422: 72، 75-76؛ ابنحوقل، 1938: 2/369؛ ابنبطوطه، 1417: 2/85؛ یاقوتحموی، 1995: 1/138) یا کشاورزانِ یکجانشینان برخی نواحی مانند اطراف اربیل (نک: یاقوتحموی، 1995: 1/138)، کُرد خوانده شدهاند. در دوره سلجوقیان هنگامی که بخشی از نواحی موردنظر یک واحد اداری رسمی شد، آن واحد اداری نظر به نام و عنوان ساکنانش که احتمالاً ریشه در عرف هم داشت، کُردستان نامیده شد (نک: حمدالله مستوفی، 1362: 107-108)نه گورانستان یا اصطلاحی ازاینقبیل که به گوران بودن قومیت ساکنانش دلالت داشته باشد.
نام گوران حتی در منظومههای ادبی به گویش ماچو (کُردی هورامی) که به گورانی معروف است (ادامه مقاله←8)، در بافتار قومیت همراه و همردیف مفاهیم قومی دیگر نیامده است. برای نمونه در جنگنامه نادر اثر الماس خان کندولهای (د. ح. 1177 ق) که گزاف نیست آن را دایرةالمعارف اقوام و قبایل دوره خود بدانیم، نام انواعواقسام اقوام و تیرهها که در سپاه نادرشاه افشار بودند، از جمله کُرد و ترک و فارس و عرب و لُر و لَزگی و ارمن و گرجی و افغان و... همچنین نام دهها تیره و طایفه به مناسبت گزارش رویدادها ذکر شده است؛ اما نامی از گوران در ردیف اقوام دیگر برده نشده است (نک: الماس خان کندولهای، 1396: 289-290، 321، 365). در متون دینی اهلحق (یارسان) نیز از گوران بهعنوان یک قوم نام برده نشده است. در دیوانَ گَوره به مناسبت گاه از مفاهیم قومی و زبانی متعددی از جمله کُرد و کُردی، فارس و فارسی، ترک و ترکی، عرب و عربی حتی اقوام و زبانهای دوردست و کمتر شناختهشدهای مانند فرنگ و فرنگی، هند و هندی و بربر و بربری یاد شده است؛ اما در چنین زمینه و بافتاری نامی از گوران در میان نیست (نک: دیوانَ گَوره، 1382: 95، 305-309). ذکر نام گوران در منابع، منحصر به بافتارها و زمینههای است که سخن از قومیت و مفاهیم قومی در میان نبوده است. منابعی که از گوران نام بردهاند، از گوران یا بهعنوان قبیله و اتحادیهای قبیلهای همردیف مفاهیم قبیلهای همسنخ مانند هَکاری، برزیکانی، کلهر و... یا در بافتار دین و آیین بهعنوان پیروان دین و آیینی خاص یا در بافتار شیوه معیشت در مصداق رعایا و یکجانشینان نام بردهاند.
7. رواج نداشتن نام گوران برای ماچوزبانان
تا اینجا نشان دادیم که 1) مردمانی که در بافتار ایلات و قبایل (نک: 5-1)، دین و آیین (نک: 5-2) یا شیوه معیشت (نک: 5-3) از آنها با عنوان گوران یاد شده است، الزاماً ماچوزبان نبودهاند؛ 2) مفهوم گوران در بافتار قومیت و برای اشاره به مردمانی با گویش و زبانی خاص نیز به کار نرفته است (نک: 6). نظریه عدم تطابق مفهوم گوران بر ماچوزبانان به ویژه از آنجا تقویت میشود که 3) قریب به اتفاق مردمان و گروههایی که از ماچوزبان بودن آنها اطمینان داریم ازجمله شَبکها، عبدالملکیها، باجَلانها، زنگنهها، کاکهایهای حوالی کرکوک، اهالی کندوله و بهویژه هورامیها، نه سنتاَ خود را گوران میدانند و نه در منابع تاریخی گوران خوانده شدهاند.
ژان اوتر و ریچ که به ترتیب در نیمه اول سده هجدهم و نوزدهم میلادی از نواحی میانی و جنوبی کردستان دیدن کردهاند، بهویژه ریچ که در بافتار شیوهٔ معیشت بهتفصیل از مردمانی با عنوان گوران یاد کرده است، هیچیک از گروههایی را که از ماچوزبان بودن آنها اطمینان داریم، از جمله باجَلانها، زنگنهها و هورامیها را گوران نخوانده، بلکه با عنوان کُردهای باجلان، کُردهای زنگنه و کُردهای هورامان از آنان نام برده است (نک: اوتر، 1363: 263، 265؛ Rich, 1927: 1/ 202-203, 2/ 83, 268). منشیبغدادی هم که سیاحتنامه خود را در نیمه نخست سده نوزدهم میلادی، همزمان با ریچ نوشته است، از طوایف متعددی در حوزه جنوبی کردستان نام برده که برخی از آنان مانند زنگنه و عبدالملکیها مشخصاً ماچوزبان بودهاند؛ اما از این طوایف با عنوان گوران یاد نکرده، بلکه آنها را فقط کُرد و زبانشان را کُردی خوانده است (منشی بغدادی، 1367: 47). در تاریخ سلاطین هورامان (نگارش 1323ق) نیز که تنها کتاب تاریخی است که در ناحیه هورامان نوشته شده و از چشمانداز و زاویه نگرش مردم هورامان به روایت رویدادها پرداخته است، جزئیات بسیاری پیرامون ناحیه هورامان و مردمان آن آمده است؛ اما نه فقط مردم هورامان گوران خوانده نشدهاند؛ بلکه اصولاً نامی از گوران در این منبع برده نشده است (نک: شیدا مردوخی، 1383: سراسر اثر). گزارش ادموندز در اوایل سده بیستم میلادی هم مؤید این است که درعینحال که یکجانشینان و رعایای غیرماچوزبان در بسیاری از نواحی کردستان گوران خوانده میشدند؛ عنوان گوران برای اطلاق بر هورامیها که از بزرگترین گروههای ماچوزباناند، رایج نبوده است (نک: ادموندز، 1367: 16، 53، 171، 223).
عدم رواج شناسه گوران برای ماچوزبانان را به قرینه عدم ذکر گوران در منابعی مانند جنگنامه نادر هم میتوان دریافت. الماس خان کندولهای (متوفی حدود 1177ق) خود ماچوزبان بوده و جنگنامه مذکور را هم به زبان و گویش خود سروده است. بر اساس نظریه استحاله نیز در آن دوره بیشتر مردمان نواحی میانی و جنوبی کردستان ماچوزبان بودهاند. الماس خان که از فرماندهان مهم سپاه نادرشاه بود بنا به عرف آن زمان احتمالاً فرماندهی دستههایی از مردمان همتبار خود را به عهده داشت؛ پیداست که ماچوزبانان مانند خود الماس خان و نیز ایلات ماچوزبانی مانند زنگنه، عبدالملکی و... در رویدادهای جنگنامه حضور پررنگی داشتند؛ اما ازآنجاکه این گروههای ماچوزبان با نام گوران شناخته نمیشدند، نامی از گوران در جنگنامه نادر نیست (نک: الماس خان کندولهای، 1396: سراسر اثر). میرزا خلیل مُنَوَّر (د. 1923م/ 1301ش)، از شاعران ماچو زبان نواحی کرکوک نیز در اشعار خود از عنوان کُرد بهعنوان برچسبی قومی که هم شامل گروههای ماچوزبان و هم غیر آنهاست، استفاده کرده است؛ اما حتی آنجا که ضرورت بازشناسی ماچوزبانان از سایر کُردها در میان بوده، از اصطلاح گوران استفاده نکرده، بلکه عناوین و اصطلاحاتی مرسوم در جامعه خود مانند ماچوزبان، قوم ماچو، کاکهای و کاکهای زبان را به کار برده است (نک: منهووهری کاکهیی، 2006: 159-160، 290، 299-300، 327-328). به همین ترتیب در سراسر ادبیات مکتوب و کهنی که به گویش ماچو در دست و به گورانی مشهور است، نامی از گوران بهعنوان شناسه عام ماچوزبانان در میان نیست.
علاوه بر منابع مکتوب، سنت و حافظه تاریخی مردمان بسیاری از نواحی ماچوزبان نیز گواه عدم کاربرد نام گوران بهعنوان شناسه قومی در میان آنهاست. نگارنده که خود اهل ناحیه هورامان است بهخاطر ندارد که مردم و قدمای ناحیه هورامان به شمول هورامان تخت و هورامان لهون و ژاوهرود، خود را گوران و زبانی را که بدان سخن میگویند گورانی خوانده باشند. در بسیاری دیگر از نواحی ماچوزبان وضع به همین منوال بوده و آنان نیز سنتاً خود را گوران و زبان خود را گورانی نمیخوانند؛ بلکه از نامهای بومی و محلی مانند هورامی، ماچو، زنگنهای، باجلانی، دفتری، سَیدانه و... برای بازشناسی خود از سایر کُردها و زبان خود از سایر انواع کُردی استفاده میکردهاند (تحقیقات میدانی نگارنده). ایرج احمدی در تحقیقی میدانی نشان داده است که حتی در ناحیه گهوراه که به طور خاص به ناحیه گوران مشهور است، اکثریت قریب به اتفاق مردم دریافت و فهمی از گوران و گورانی به ترتیب به عنوان مفاهیمی قومی و زبانی ندارند (نک:Golami, 2023: 79-81,85, 100-102).
8. مسئله شناسه گورانی
بهرغم عدم رواج شناسه گوران و گورانی در میان ماچوزبانان، در آثار مکتوب و منظومی که به گویش ماچو در دست است، به مناسبت، بهویژه هنگامی که بحث ترجمه از زبانهای دیگر در میان بوده است، از زبانِ اشعار گاه بهعنوان کُردی و گاه بهعنوان گورانی یاد شده است. یکی از قدیمیترین و مشهورترین نمونههای اظهار شناسه زبانی در ادبیات این زبان را میتوان در خسرو شیرین خانای قبادی (د. ح. 1170ق) یافت که سراینده ضمن آنکه زبان اثر خود را با نام کُردی شناسانده، زبان کُردی را مانند فارسی شیرین و حتی شیرینتر خوانده است (نسخه شماره 2941367، ص 9). به همین ترتیب در بسیاری از آثار ادبی که به زبان ماچو در دست است، از زبان آثار با عناوینی چون کُردی، لفظ کُردی، کلام کُردی، لسان کُردی تعبیر شده است. سرایندگان این آثار که در میان آنها هم کسانی بودهاند که خود ماچوزبان بودهاند، مانند نویسنده معراجنامه ژاوهرود (استنساخ در حدود 1317ق) و خلیل منور کاکهای ( د. 1923م/ 1301ش)، هم کسانی که احتمالاً به گویش کُردی دیگری سخن میگفتهاند مانند نورعلی ورمزیاری و علیاکبر خان قمشهای، زبانی را که به آن شعر سرودهاند، کُردی خواندهاند (نک: نسخه شماره 1276808، ص 87؛ منهووهری کاکهیی، 2006: 183؛ عرفانی و بیگزاده، 1393: 35؛ سلطانی، 1379: 3/ 11-12). همچنین در حاشیه و فهرست بسیاری از نسخ خطی ذیل نام و عنوان کُردی، اشعاری به گویش ماچو بازنویسی شده است (نسخه 2329، ص 85-86؛ نسخه شماره 2/6849، ص 35؛ نسخه شماره 2/81173، ص 287؛ نسخه شماره 19/17520، ص 174؛ نسخه شماره، 120/7).
بهموازات کُردی، در برخی از اشعاری که به زبان ماچو در دست است، از زبان آثار با عنوان گورانی یا لفظ گوران/ لفظ گورانی یاد شده است. شاعرانی که از شناسه گورانی یاد کردهاند، همانند آنانی که زبان آثار خود را کُردی خواندهاند، از کسانی مانند الماس خان کندولهای (متوفی حدود 1177ق) و ملا خدر رودباری (د. 1205ق) تا برخی از آثار متأخرتر متعلق به پیش از دوره مدرن مانند مولودنامه شیح محمد نسیم تخته (د. 1315ق ) و ترجمه دقایق الاخبار (استنساخ 1322ق) را شامل میشود (نک: ئهلماس خانی کهنولهیی، 2009: 135؛ نسخه شماره 2422889، ص 157؛ حهبیبی، 1396: 573؛ نسخه شماره 2949674، ص 5)؛ همچنین در میان آنان هم کسانی که خود ماچوزبان بودهاند؛ هم کسانی که زبان محاوره آنان گویش کُردی دیگری بوده است، به چشم میخورند؛ از اینرو نمیتوان بر اساس معیارهایی همچون قدمت ذکر در منابع، ماچوزبان بودن یا نبودن سرایندگان و نیز حتی فراوانی و بسآمد ذکر در منابع، هیچیک از دو شناسه کُردی و گورانی را بر دیگری رجحان داد و برای آن اصالت بیشتری به عنوان شناسه زبانی ماچوزبانان قائل شد. افزون بر این شاعرانی مانند فقیه قادر هموند (متوفی 1304ق) و سید صالح ماهیدشتی (د. 1905م/ 1332ق) در عین حال هم از شناسه کُردی و هم گورانی به موازات هم استفاده کردهاند (نک: ههمهوهند، 1980: 33، 62، 456؛ نسخه شماره 1120357، ص 14، 88)؛ برخی نیز با اینکه از گورانی به عنوان شناسه اشعار خود یاد کردهاند، به نوعی پیوند ضروری و تنگاتنگ بین مفهوم گورانی از یک سو و مفاهیم کُرد و کُردی از سوی دیگر اشاره کردهاند؛ چنانکه ملا خدر رودباری (د. 1205ق) آورده است که اثر خود را به لفظ گورانی برای (مردم) کردستان سروده (نک: رودباری اورامی، 1386: 32) و شیخ عبدالله کلجینی/ بلبری (د. 1356ق/1315ش) هم در اثر خود که برگردانی منظوم از مباحث فقهی مذهب شافعی است، گفته است که فقه شافعی را ( از عربی) به گورانی برگردانده تا برای زمرهی کُرد زبانان قابل فهم و استفاده باشد (حسینی، 1396: 210، 353).
ذکر همزمان دو شناسه کُردی و گورانی در منظومههایی که به زبان ماچو سروده شده است، در نگاه نخست با در نظر گرفتن مفهوم کُردی به عنوان کل و مجموعه و مفهوم گورانی به عنوان جزء و زیر مجموعه قابل تبیین مینماید؛ زیرا شناسه کُردی علاوه بر گویش ماچو برای انواع دیگر کُردی از جمله کورمانجی و سورانی نیز به کار رفته است (نک: خانی، 2008:46؛ نالی، 1385: 106-107). در این چهارچوب تحلیلی گفته میشود سرایندگان هنگام اشاره به کُردی، شناسه کلیتر و کلانتر زبان خود و هنگام اشاره به گورانی شناسه جزئیتر و خردتر آن را در نظر داشتهاند. با وجود این، تحلیل یاد شده کاستیهای مهمی دارد؛ پیش فرض چنین تحلیلی این است که گورانی صفت نسبت به گوران به مثابه مردمانی با زبان یا گویشی خاص (در اینجا ماچو زبانان) است؛ در حالیکه همانگونه که در بخشهای پیشین این پژوهش نشان داده شد (نک: 6، 7)، مفهوم گوران هیچگاه در بافتار قومیت و برای اشاره به مردمانی با زبان یا گویشی خاص به کار نرفته و به ویژه به مثابه نامی عام برای مردمان ماچوزبان رواج نداشته است. اینجاست که پرسش اصلی در رابطه با مفهوم گوران و گورانی رخ مینماید: چگونه با آنکه نام گوران برای ماچوزبانان از جمله هورامیها، زنگنهها، باجلانها، عبدالملکیها و... رواج نداشته و مردمان یاد شده نیز زبان خود را گورانی نخواندهاند، این زبان در برخی آثار ادبی منظوم گورانی خوانده شده است؟
کلید فهم مسأله بالا احتمالاً در توجه به مفهومی همزاد یعنی گورانی به معنای ترانه و آواز نهفته است. در بسیاری از نواحی میانی و جنوبی کردستان اشعاری را که با لحن و آواز خوانده میشوند، صرفنظر از زبان و گویش آنها گورانی گویند (مکری، 1329: 12-13). برای مثال در هورامان، مردم خود را گوران و گویشی را که بدان سخن میگویند، گورانی نمیخوانند؛ بلکه هورامی مینامند؛ اما آوازهایی را که به همان گویش خوانده میشود، گورانی مینامند. در دیگر نواحی میانی و جنوبی کردستان نزد گویشوران سورانی، کرمانشاهی، لکی نیز وضع به همین منوال است و آوازها و ترانهها به گویش خود را گورانی میخوانند. از اینرو گورانی نامیده شدن منظومههای ادبی نیز ممکن است به کاربستی مشابه مفهوم گورانی به معنای ترانه و آواز دلالت داشته باشد؛ به سخن دیگر گورانی نه به کلیت زبان یا گویش ماچو، بلکه منحصراَ به اشعار و منظومههای ادبی با این زبان، گفته شده است. نحوه کاربرد اصطلاح گورانی در برخی منابع نیز معنایی قریب به مفهوم کلی شعر یا منظومه شعری را به ذهن متبادر میکند؛ چنانکه عبدالرحیم تاوگُزی (متوفی 1300ق) مشهور به مولوی کُرد در حاشیه اشعاری که گویا برای یکی از دوستان خود فرستاده، چنین نگاشته است: «توشه دلت را همین ابیات کافی و با اینها سایر گورانیها را نوشتن مصلحت ندانستم» (نسخه شماره 3996/3، ص 253). در کشکول محمود پاشای جاف نیز فهرستی از «گورانیهای مولوی و گورانی سایر (شاعران)» ارائه شده است (پاشای جاف،2014: 1/341). در کشکول شعری دیگری نیز که در 1262ق استنساخ شده است، کاتب علی بن عبدالرحیم نام بعد از نگاشتن شعری نوشته است: «کاشکی خودم آنجا میبودم، این گورانی را خدمت میخواندم»؛ در جای دیگر پس از بازنویسی شعری از میرزا شفیع (پاوهای ) افزوده است «گورانی میرزا شفیع از دست علی قلمی گردید» (نسخه شماره 4379، ص 14، 42). همانگونه که ملاحظه شد در اسناد بالا اصطلاح گورانی در معنایی قریب به مفهوم شعر، و «گورانی نوشتن» و «گورانی خواندن» به ترتیب معادل شعر نوشتن و شعرخواندن به کار رفته است.
اشعاری که با عنوان گورانی از آنها یاد شده است، تماماَ در قالب مثنویهای ده هجایی سروده شدهاند. محمود پاشای جاف در فهرست کشکول خود ذیل عنوان « فهرست گورانیهای مولوی و گورانی سایره»، اشعار ده هجایی زیادی را، طبعاَ بیشتر به گویش ماچو، بازنویسی کرده است؛ اما همه اشعاری که ذیل عنوان گورانی آورده است به گویش ماچو نیستند و در میان آنها مثنویهای ده هجایی از غلامشاه خان والی کردستان و شیخ محمد فخر العلماء به گویش سورانی هم دیده میشود (نک: پاشای جاف،2014: 1/178، 184-186؛ قس پاشای جاف 2022: 1/438، 440). به رغم این سنت شعرنویسی (گورانی نوشتن) در قالب مثنوی ده هجایی که کهنترین سنت ادبی مکتوب در میان کُردهاست، تقریباً تماماً به گویش ماچو است. اشعار بسیار اندکی به گویشهای دیگر کُردی در قالب مثنوی ده هجایی نوشته شده است؛ تا آنجا که شعر نوشتن در قالب مثنویهای دههجایی در نواحی میانی و جنوبی کردستان، با گویشی خاص یعنی گویش ماچو ترادف و همپوشانی تام یافته بود. از اینرو گورانی را در اساس میتوان سنتی ادبی به (یکی از شیوههای) زبان کُردی (گویش ماچو ) دانست که بر مبنای مثنویهای ده هجایی تکامل یافته است. البته از آنجا که تا پیش از ظهور نالی (1178-1293ق) و پیدایی شعر عروضی به گویش سورانی، تقریباَ تمام ادبیات مکتوبی که در جغرافیای میانی و جنوبی کردستان به کُردی پدید آمده است، در قالب مثنویهای ده هجایی به گویش ماچو بوده است (نک: خهزنهدار،2010: 3/47، 53-54)، اصطلاح گورانی که در اصل برای سنت ادبی مبتنی بر اشعار هجایی رواج یافته بود، کارکرد شناسه زبانی را هم یافت و به عنوان شناسۀ زبانی این منظومههای شعری به کار رفت. چنانکه همانطور که پیشتر اشاره شد، اشاره به لفظ گورانی در شعر کسانی مانند الماس خان کندولهای و ملا خدر رودباری، به ویژه در آثاری که ناظر از ترجمه از زبانهای دیگر (به گورانی) است، نشانگر رواج اصطلاح گورانی به عنوان شناسه زبانی، البته در کنار و به موازات کُردی است.
بااینهمه رواج شناسه زبانی گورانی، همچنان به حوزه شعر و ادبیات و برای اشاره به زبان منظومههایِ ادبی به گویش ماچو منحصر ماند و زبان محاوره مردمان ماچوزبان گورانی خوانده نشده است. در معدود منابعی مانند بدایع اللغة وقایعنگار و زنبیلِ فرهاد میرزا قاجار نیز که از زبان مردمان ماچو زبان مانند هورامان و ژاوهرود تحت عنوان گورانی یاد شده است (نک: وقایعنگار، 1369: 21-23؛ فرهاد میرزا قاجار، 1345: 169) یا در مولودنامه شیخ نسیم تخته که از «گوران زبانان» سخن رفته (نک: حهبیبی، 1396: 573)، به نظر میرسد نوعی نظریهپردازی و نتیجهگیری انجام شده است؛ بدین شکل که نظر به نام و عنوان منظومههای شعری که گورانی خوانده میشد، این عنوان تعمیم یافته و برای اطلاق بر زبان مردمانی که به همان زبانِ منظومههای شعری سخن میگفتند، به کار رفته است. به رغم این، اطلاق شناسه گورانی به زبان محاوره ماچوزبانان تا پیش از ظهور شرقشناسان، در میان نویسندگان رواج نداشت و در میان عامه مردم ماچوزبان نیز هیچگاه مرسوم نبوده است (نک:7).
به هر روی، آنچه در بالا آمد یعنی تحلیل «گورانی» بهعنوان سنتی ادبی و در مرحله بعد شناسه زبانی منظومههای هجایی، تنها تحلیلی است که تا حد زیادی قادر به توضیح پیچیدگیهای مسئله است؛ بهویژه میتواند پاسخی درخور به پرسش طرح شده در ابتدای این مبحث بدهد که چرا باوجود عدم اطلاق نام گوران بر ماچوزبانان و عدم رواج گورانی بهعنوان شناسه زبانی در میان آنان، اشعار و منظومههای ادبی که به این زبان نوشته شده است، گورانی خوانده شدهاند؟
9. نخستینه مفهوم گوران
درباره ریشه واژه گوران نظریات مختلفی، عموماً بر مبنای مشابهتهای واژگانی ابراز شده است؛ اما این ریشهشناسیها که معمولاً در خدمت توجیه نظریاتی خاص است، هیچ یک در تفسیر علمی ریشه واژه گوران و از این راه ارائه چهارچوبی تحلیلی بهمنظور تبیین فرایند تطور مفهوم گوران و اشتقاق مصادیق مختلف آن، راهگشا نیست. مار12 (1864-1934م) از شرقشناسان معتقد به کُرد بودن گورانها، واژه گوران را تحریف و تبدیلی از واژه کُرد میدانست (نک: نیکیتین، 1366: 278). به باور مینورسکی نام گوران برگرفته از نام حیوان گاو و نیز گاوبارگان، سلسلهای باستانی در نواحی جنوبی دریای خزر است (Minorsky, 1943: 81)، که این نظر نیز آشکارا برای توجیه نظریه مهاجرت گورانها از کرانههای دریای خزر بیان شده است. در میان نویسندگان کُرد نیز علاءالدین سجادی نام گوران را برگرفته از مصدر کُردی (سورانی) «گوران» (با رای غلیظ) به معنای تغییر و دگرگونی دانسته و بر آن است پس از آنکه گروهی از کُردها از زندگی کوچنشینی دست کشیده و شیوه زندگی آنان به یکجانشینی تغییر و دگرگونی یافت، نام گوران به آنها اطلاق شد (سهججادی، 1952: 45).
در این میان، نظریه پیوند گوران با واژه گَبر که در برخی از زبانهای ایرانی از جمله گویشهای کُردی به صورت گَور تلفظ میشود، در میان محققان همواره مطرح بوده است؛ مینورسکی و آساطوریان ضمن طرح اجمالی این نظر، احتمالاَ به دلیل ناسازگاری آن با مفروضات خود مبنی بر به معنای قومشناختی گوران از کنار آن گذشتهاند (نک: Minorsky, 1943: 77-81؛ آساطوریان، 1374: 38-39). برخی پژوهشگران متاخر نیز بهرغم اشاره گذرا به احتمال اشتقاق مفهوم گوران از مفهوم اولیه گَبر و گُور، به مطالعه فرایند تطور مفاهیم یاد شده، بازشناسی مصادیق تاریخی گوران و چگونگی اشتقاق این مصادیق از نخستینه گبر نپرداختهاند (نک: شمس، 1402: 144؛ محمدپور، 1392: 6).
واژه گبر یا گَور که ریشه در زبانهای سامی دارد، احتمالاَ از دوران پیش از اسلام وارد زبانهای ایرانی شده است. این واژه که به باوری همریشه با واژه عربی کفر به معنای بی دین (نک: پورداود، 1380: 298، 310)، و به باوری از ریشه آرامی «گبر»13 به معنای مرد، مجازاً روحانی زردشتی گرفته شده است (نک: آساطوریان، 1381: 29-30) ، در دوران پس از اسلام به طور خاص و شیوهای تحقیر آمیز برای اشاره به بقایای زردشتیان به کار رفت. در متون فارسی دوره اسلامی واژه گَبر و جمع آن گَبران علاوه بر پیروان دیانت زردشت (نک: بلعمی، 1378: 1/6، 2/856؛ ابنبلخی، 1374: 61، 90، 147؛ راوندی، 1364: 71، 83؛ شبانکارهای، 1381: 1/138، 160)، به معنای عام غیر مسلمان و غیر دین، از جمله درباره مشرکان مکه (نک: بلعمی، 1378: 3/1454)، مسیحیان و یهودیان (نک: عبدالرزاق سمرقندی،1372: 1/943؛ روملو، 1384: 2/ 1118، 3/1275)، حتی اقوام مشرک شمال اروپا (نک: رشید الدین فضل الله همدانی، 1384: 76، 99، 105) و پیروان بابک خرم دین (نک: حکیم زجّاجی، 1383: 1/561، 564، 581) و... نیز به کار رفته است.
برخی از اشکال کهن ضبط گوران مؤید پیوند آن با مفهوم گَبر/گَور است. برای مثال الجبارقه که در برخی منابع عربی برای اشاره به گوران آمده، جمع مکسر جَبرَق/جَورَق و شکل اصلی آن به احتمال زیاد گَبرک/گَورک بوده است. واژه الجَورقان نیز که در برخی دیگر از منابع عربی برای اشاره به گوران به کار رفته است، معرب گَورکان/ گبرکان یعنی شکل جمع واژه گَبرَک/گُورَک است. افزون بر این از منظر واژهشناسی اشتقاق گوران از گبر و گَور/گاور که جمع آن در فارسی و برخی دیگر از زبانهای ایرانی از جمله کُردی به ترتیب به صورت گَبران و گَوران/گاوران است، بسیار محتمل مینماید؛ زیرا گَوران/گاوران نیز به مرور و به سبب کثرت استعمال تبدیل به گوران میشود. علاوه بر کردستان، در زبان و گویش بسیاری از مناطق ایران نیز واژه گبر فارسی به صورت گَور و جمع آن گوران تلفظ میشود. در بسیاری از نواحی ایران جاینامهای قدیمی منتسب به غیر مسلمانان یا محلههای زردشتیان را به گوران یا گبران نسبت میدادند (صفاءالسلطنه نائینی، 1366: 110). در بندر عباس تا همین اواخر اصطلاح گَور و گَبر به مهاجران هندوی ساکن اینشهر اطلاق میشد و عبادتگاه هندوان آنجا را بَت گوران یا بَت گبران میخواندند (نورینژاد، 1393: 19، 22-23). در نواحی میانی و جنوبی کردستان نیز واژه گبر به صورت گاور یا گَور و جمع آن گاوران/گَوران یا گوران تلفظ میشود. از جمله در برخی از آثار سنت ادبی گورانی نیز شکل جمع واژه گَور (گبر) به شکل گَوران یا گوران آمده است. در جنگنامه خالد بن ولید که نسخه خطی آن در حدود 1317ق کتابت شده ( حسینی آبباریکی و صیدی، 1402: 9-11)، گوران به معنای غیرمسلمانان و کافر آمده و تعابیری مانند گوران پلید و دینِ گوران به کار رفته است (نک: نسخه شماره 6/17680، ص 18، 23، 27). در خاورنامه،شرح منظوم جنگهای خیالی حضرت علی در خاورزمین به زبان کُردی هورامی (ماچو) که نسخه آن در 1296ق در یکی از روستاهای سنندج کتابت شده است (حسینی آبباریکی و صیدی، 1402: 13)، نیز علاوه بر تعابیر پیشین، از وصول خراج گوران پس از پیروزی مسلمانان بر آنها سخن رفته است (نک: نسخه شماره 1067805، ص 88، 254). در مجموع میتوان گفت که واژه گبر یا در کُردی گَور که اصل به معنای غیر دین و غیر مسلمان بود، در شکل جمع یعنی گوران به معنای عام غیر دین و غیر مسلمان نیز رایج بوده است.
10. اشتقاق مفاهیم از نخستینه گوران
گوران به معنای غیر دین و غیر مسلمان، احتمالاً همان نخستینهای است که معانی و مصادیق دیگر مفهوم گوران در نواحی میانی و جنوبی کردستان از جمله گوران در معنای قبیله (نک: 5-1)، گوران در معنای پیروان آیین یارسان (نک: 5-2)، گوران در معنای رعیت و یکجانشین (نک: 5-3)، همچنین گورانی به عنوان سنتی ادبی و در مرحله بعد شناسه زبانی منظومههای هجایی (نک: 8)، از آن منشعب شدهاند؛ زیرا صفت و نام گوران در معنای غیر دین و غیر مسلمان، ممکن بود به گروههای مختلف اجتماع نسبت داده شود. از اینرو میتوان گفت که پدیدار شدن مفهوم گوران در برخی از نواحی کردستان با فرایند گسترش اسلام قرین و همزاد بوده است. اسلامپذیری کُردها که پس از فتح نواحی آنان به دست اعراب مسلمان آغاز شد، گمان میرود که از شتاب و سرعت نسبتاً زیادی برخوردار بوده باشد؛ چنانکه از سده دوم و سوم هجری بسیاری از قبایل کُردِ مسلمان، چه به عنوان طرفدار خلافت اموی و سپس عباسی و چه به عنوان هوادار و متحد جنبشهای مخالف مانند خوارج و علویان، در تحولات سیاسی و نظامی نقش ایفا میکردند (نک: ازدی، 2006: 1/273، 2/135؛ نیز: زرار صدیق توفیق، 2013: 60-65، 79-80، 85-88، 95-105)؛ در حالی که برخی همچنان بر آیینهای کهن باقی بودند یا آنچنان تحت تاثیر باورهای کهن قرار داشتند که از سوی مسلمانان به کفر و زندقه منسوب میشدند که معادل آن در زبانهای محلی گَور و گاور (گبر) بود. در بسیاری از نواحی کردستان از جمله در روستای اجدادی نگارنده یعنی َشرَکان در هورامان، جاینامهایی به گاوران (گبران) منسوب است، از جمله قلعه گاوران ( قهلاو گاورا/گاوران) و پرتگاه گاوران (سولهو گاورا/گاوران) که احتمالاَ خاطرهای از حضور دو گروه مسلمان و غیر مسلمان در منطقه در دوران کهن را بازتاب میدهد. گاه نیز داستانهایی از جنگهای مسلمانان و گاوران (گبران) حول این جاینامها بر سرزبان است. بههرروی در چنین زمینهای، مشخصاَ در سدههای نخستین اسلامی، اصطلاح گوران که شکل جمع و صیقل یافته گَور و گاور است، از سوی مسلمانان منطقه، برای اطلاق بر کسانی که بر آیینهای کهن باقی بودند، به کار رفت. کسانی که از سوی مسلمانان گوران خوانده میشدند، ممکن بود به قبیله یا اتحادیهای از قبایل که بر دیانت قدیم باقی مانده بودند (قبیله گوران)، یا قشری از اجتماع که سنتها و آیینهای کهن در میان آنها استمرار و نمود بیشتری داشت (یکجانشینان)، تعلق داشته باشند و حتی پس از گرویدن بر اسلام نیز نام گوران بر آنها باقی بماند.
1-10. تکوین گوران در مصداق قبیله
در خصوص گرایشهای دینی قبیلهای که در سدههای نخستین اسلامی گوران خوانده میشدند و منابع عربی از آنان به الجبارقه و الجورقان یاد کردهاند، اطلاع چندانی در دست نیست؛ اما مسلم است که در مناطقی که قبیله گوران حضور داشتند، یعنی استان کرمانشاه کنونی و برخی نواحی پیرامون آن، سنتها و آیینهای پیش از اسلام بسیار نیرومند بوده و حتی پس از گرویدن به اسلام، در شکل گرایشهای باطنی استمرار داشته است (نک: طبری، 1967: 8/ 677)؛ چنانکه حتی در سده چهارم، از این نواحی در زمره مراکز خرمدینان یاد شده است (مسعودی، د.تا: 306؛ مقدسی، د.تا: 4/ 31) در چنین زمینهای محتمل است که قبیلهای به سبب انتساب به باورهای غیر رسمی و غیر اسلامی گوران خوانده شده باشند یا تیرهها و قبای مختلفی حول این باورها متحد شده، در شکل قبیله یا اتحادیهای از قبایل سامان یابند؛ آنگاه به سبب منسوب بودن به باورهای غیر اسلامی نام گوران بر آنان اطلاق شود. گواه این سخن گزارش مسعودی است که از قبیله کُردی به نام جورقان (گوران) در نواحی شمالی موصل نام برده است که مسیحی بودهاند (مسعودی، 1409، 2/101)؛ حال چنانچه جورقان نواحی موصل را که مسعودی به مسیحی بودن آنان تصریح کرده است، قبیلهای جدا از جورقان نواحی کرمانشاه بدانیم، این امر به معنای این است که دو قبیله در دو ناحیه جدا از هم، احتمالاً به سبب غیرمسلمان بودن، گوران خوانده شدهاند؛ اگر هم جورقان مسیحی موصل شاخهای )مهاجر) از جورقان کرمانشاه بوده باشند، فرضیه غیر مسلمان بودن جورقان (قبیله گوران) و به طریق اولی دلیل اطلاق نام گوران بر آنها، تقویت میشود. همچنین علاوه بر جورقان یا قبیله گورانِ سدههای نخستین اسلامی، در سدههای متاخر نیز ایلی به نام گوران در نواحی غربی استان کرمانشاه حضور داشتهاند که پیوند میان آن دو روشن نیست (نک: سلطانی، 1381: 2-3/ 322-327)؛ اما ویژگی مهم ایل گوران متأخر نیز انتساب به یکی از فرق غیر مسلمان (اهلحق/یارسان) است (نک: شیروانی، بیتا: 481؛ ایکلیتون، 2007: 54). لذا اگر ایل گوران امروزی را بازمانده و استمرار جورقان یا قبیله گوران سدههای نخست اسلامی بدانیم، فرضیه غیر مسلمان بودن جورقان یا گورانهای سدههای نخست و از این طریق سبب اطلاق نام گوران بر آنان، تقویت میشود؛ اگر نیز قائل به جدایی و عدم وجود پیوند میان قبیله گوران سدههای نخستین و ایل گوران امروزی باشیم، این امر بیانگر آن است که دو قبیله و ایل جدا در دو مقطع مختلف تاریخی، به احتمال زیاد به سبب انتساب به باورهای غیر رسمی و غیر اسلامی، گوران خوانده شدهاند.
2-10. تکوین گوران در معنای یکجانشین و رعیت
اطلاق عنوان گوران به یکجانشینان در برخی نواحی کردستان نیز ممکن است بازتابی از فرایند اسلامپذیری در میان اقشار مختلف اجتماعی باشد. شواهد و قراین بسیاری وجود دارد که نشان میدهد قبایل کُرد با وجود رویارویی و جنگهای نخستین با عربهای مسلمان در برخی نواحی مانند شهرزور و موصل (نک: بلاذری، 1988: 323-325)، در مجموع بسیار زود پذیرای آیین اسلام شدند؛ چنانکه پس از مقطع فتوحات، منابع تقریباً همواره از قبایل کُرد چونان مسلمان یاد کردهاند. از سده دوم نیز بسیاری از قبایل کُرد فعالانه وارد تحولات سیاسی و نظامی شدند و به عنوان بخشی از جامعه اسلامی به ایفای نقش پرداختند (نک: ازدی، 2006: 1/ 273، 2/ 135؛ نیز: زرار صدیق توفیق، 2013: 60-65، 79-80، 80-85، 95-105). اسلامپذیری پرشتاب قبایل کُرد تا حدی زیادی ممکن است ناشی از ضعف سنتهای دینی پیش از اسلام در میان آنان باشد؛ زیرا قبایل به طور کلی، به اقتضای شیوه معیشت کوچروی میانه چندانی با آیینها و مناسک دست و پاگیر ادیان مختلف نداشتند و باورهای دینی در میان آنان سطحیتر بود؛ این خود زمینه مناسبی برای پذیرش باورها و ادیان جدید، به ویژه هنگامی که پای منافع قبیله و سران آن در میان بود، فراهم میآورد. از آنسو فاتحان عرب نیز احتمالاً علاقه بیشتری به مسلمان کردن قبایل داشتند؛ زیرا قبایل دارای نیرو و توان نظامی بودند که در صورت آمیختن با تضادهای دینی تهدیدی مضاعف به باور میآورد. پذیرفتن اسلام از سوی سران قبایل کُرد منافع مشترکی آنان با فاتحان عرب را تأمین میکرد و گسترش سریع اسلام در میان اعضای قبیله را نیز به دنبال داشت. در مقابل هیچیک از دلایل پیشگفته مبنی بر احتمال گسترش پرشتاب اسلام در میان قبایل کُرد، درباره یکجانشینان این نواحی صادق نیست. یکجانشینان به طورکلی از سنن دینی نیرومندتری به نسبت قبایل برخوردار بودند، نهادها و مناسک دینی در میان یکجانشینان همواره نیرومندتر از قبایل بوده است؛ لذا زمینههای فرهنگی دست کشیدن از آیین کهن و گرویدن به اسلام در میان یکجانشینان کمتر فراهم بوده است. از آنسو فاتحان نیز به دلایل سیاسی و اقتصادی انگیزههای کمتری برای تشویق یا الزام آنان به تغییر دین داشتند؛ یکجانشینان حتی اگر بر دین پیشین خود باقی میماندند، برخلاف قبایل خطری برای حکمرانی مسلمانان ایجاد نمیکردند؛ در حالیکه با ماندن بر آیین کهن ملزم به پرداخت جزیه بودند و از این طریق منافع مالی سرشاری عاید فاتحان مسلمان میکردند (نک: دنت،1358: 32، 62). رویهم رفته بهرغم آنکه دادههای منابع برای پرداختن به جزئییات و ابعاد این موضوع آشکارا ناکافی است؛ اما به طور کلی میتوان این فرضیه را به طور مشخص درباره ناحیه مورد نظر پژوهش حاضر یعنی نواحی میانی و جنوبی کردستان، مطرح کرد که در آنجا قبایل کوچرو زودتر از دهقانان و یکجانشینان به آیین اسلام گرویدهاند. دادههای برخی از منابع تاریخی هم مؤید چنین فرضیهای است. برای نمونه در حالی که همانگونه که پیشتر آمد، منابع دستکم از سده دوم هجری، همواره از قبایل کُرد منطقه در بافتاری که حاکی از مسلمان بودن اکثریت قریب به اتفاق آنان است، سخن گفتهاند، برخی منابع حتی در سده چهارم از مهرجانقذق و ماسبذان در ناحیه مورد نظر به عنوان سرزمین خرمدینان یاد کردهاند (نک: مسعودی، د.تا» 306؛ مقدسی، د.تا: 4/31). بنابراین میتوان در مقطعی تاریخی، مشخصاَ در سدههای نخستین اسلامی و پیش از فراگیر شدن دین اسلام در این نواحی، قائل به وضعیتی بود که بیشتر قبایل منطقه به اسلام گرویده، در حالی که سنتها و آیینهای پیش از اسلام در میان یکجانشینان همچنان نیرومند بوده است. در چنین زمینهای اصطلاح گوران به معنای غیر مسلمان، با این قشر اجتماعی قرین شد و یکجانشینان منطقه گوران خوانده شدند. این نام و عنوان حتی پس از فراگیر شدن اسلام میتوانست بر این قشر اجتماعی و منسوبان آن باقی بماند. لقب گورانی (الکورانی) و کُردی گورانی (الکردی الکورانی) که در پسوند نام بسیاری از علمای (مسلمان) نواحی مورد نظر آمده است و نمونههای آن حدوداً از سده نهم هجری در منابع ثبت شده است (نک: محبی، د.تا: 1/110؛ زرکلی، 1989: 1/35، 2/8) )، احتمالاً از چنین زمینهای برخاسته است. گمان میرود که در مقابل برخی از علما و شخصیتها که خاستگاه قبیلهای داشتند و عنوان قبیله آنها به همراه قومیت (کُردی) در القابشان ذکر میشد، مانند الکردی البُشنَوی، الکردی الزَرزاری، الکردی الهَزبانی و الکردی الکَلالی (گلالی) (نک: ابنفضل الله عمری، 2003: 3/24؛ ابنمستوفی اربلی، 1980: 1/ 38؛ ابنعدیم، 1988: 2/ 983؛ زرکلی، 1989: 2/62)، شخصیتها و علمای کُردی که خاستگاه قبیلهای نداشتند با عنوان گورانی از آنان متمایز شدهاند. بههروی لقب گورانی (الکورانی) را بهویژه به آن سبب که در شکل کُردی گورانی (الکردی الکورانی) نیز به فراوانی ذکر شده است، نمیتوان دال بر قومیت این شخصیتها دانست؛ زیرا تعلق داشتن یک شخص به دو قومیت در زمان واحد، از لحاظ منطقی ممکن نیست و نمونه دیگری نیز نمیتوان برای آن ذکر کرد.
3-10. تکوین گوران در معنای پیروان آیین یارسان
واژه گوران در معنای عام غیر دین و غیر مسلمان، حتی پس از فراگیر شدن اسلام، به ویژه از دوره مغول که برخی گرایشهای تندروی صوفیه پیدا شدند، به عنوان برچسپ و نامی برای برخی از فرق و نحلههای مسلمان که از نگاه مخالفانشنان از دین خارج بودند، یا فرق غالیّه به کار رفت؛ چنانکه در اوایل شکلگیری حکومت صفویه (907- 1135ق)، در تبریز یکی از نامهایی که احتمالاَ از طرف اهل تسنن به قزلباشها اطلاق میشد، گوران بوده است (گلپنارلی، 1366: 171). این نام در نواحی میانی و جنوبی کردستان به طور خاص برای پیروان آیین اهل حق یا یارسان به کار رفت (مشکور، 1368: 78)؛ تا جایی که به تدریج گوران به عنوان یکی از نامها و عناوین پیروان آیین یارسان مطرح شد و حتی از طرف پیروان این آیین برای اطلاق بر خود به کار رفت. پذیرش عنوان گوران از سوی جامعه یارسان، بیش از هر چیز ممکن است در نتیجه فراوانی کاربرد آن از سوی جوامع مسلمان و اهل سنت برای اشاره به پیروان یارسان باشد. همچنین ممکن است ریشه در جنبههای صوفیانه و عارفانه آیین یاری داشته باشد؛ زیرا در سلسله مراتب عرفان، مرحلهای وجود دارد که عارف تفاوتی بین مسلمانی و کفر نمیبیند؛ در ریاض العارفین گبر و کافر به عنوان عارفی آمده که یکرنگ وحدت شده است (نک: هدایت، 1385: 38). عارف در مقام فنا از جایگاه مخلصانه دینداری به وادی گبر و گبران میافتد (مولوی، 1382: دفتر دوم، بخش 72، ص718). بههرترتیب واژه گوران که در ابتدا دلالت بر بیدینان و غیرمسلمان داشت، به طور گسترده هم از سوی مسلمانان برای اطلاق بر پیروان آیین یارسان و هم از سوی جامعه یارسان برای نامیدن خود به کار رفت.
4-10. اشتقاق گورانی از یارسان
اصطلاح گورانی در معنای سنتی ادبی و سپس شناسه زبانی منظومههای ده هجایی، همچنین گورانی به معنای ترانه و آواز (نک: 8)، احتمالاً برگرفته از گوران در معنای پیروان آیین یارسان است. پژوهشگران تاریخ ادبیات کُردی در این نکته اتفاق نظر دارند که سرآغاز ادبیات به گویش ماچو و به طور کلی ادبیات کُردی را باید در میان پیروان آیین یارسان جست (نک: خهزنهدار، 2010: 1/258-260؛ بورهکهیی، 2008: 1/ 47-81؛ محمدپور، 1392: 29؛ چمنآرا و امیری، 1398: 13-14). البته گاه قطعه شعری ده هجایی مشهور به هرمزگان که مضمون آن نکوهش حمله اعراب و سوگواری برای آیین کهن و ویرانی آتشگاهها است، به عنوان کهنترین نمونه ادبیات بازمانده به این گویش و به طور کلی ادبیات کُردی معرفی میشود؛ اما امروزه عدم اصالت این شعر که سند ادعایی آن در جایی یافت نشده و به احتمال زیاد تحت تأثیر گفتمان باستانگرایی اوایل سده بیستم میلادی جعل شده، محرز است (نک: Asatrian, 2009: 17؛ عبدی، 1397: سراسر اثر). صرف نظر از این، تمامی اشعاری که به عنوان نمونههای آغازین و یا کهنتر ادبیات به گویش ماچو مطرح است، از جمله اشعار منسوب به بهلول ماهی در میانه سده دوم هجری، بابا سرهنگ دَودانی در سده چهارم و شاه خوشین و بابا ناووس در سده پنجم، در چهارچوب ادبیات آیینی یارسانان قرار میگیرد و سرایندگان آن در زمره بزرگان آیین یارساناند (نک:خهزنهدار، 2010: 1/258-260، 266، 292، 317؛ محمدپور، 1392: 29). با آنکه این اشعار به مدت چندین سده به صورت شفاهی منتقل میشدند و تنها در چند سده اخیر مکتوب شدند (رحیمی و آذر، 1394: 5-7؛ الهی، 1366: 187-188)، همچنین به رغم آنکه اساساً ممکن است که در دورههای بعد، به ویژه از سده هفتم به اینسو که آئیین یارسان با ظهور سلطان اسحاق برزنجی (675-798 ق) مهمترین مرحله از فرایند پیدایش و تکوین خود را پیمود، سروده و به شخصیتهای منسوب به این آیین در سدههای نخست اسلامی منسوب شده باشند؛ اما مسلم است که سنت شعر سرودن در قالب مثنویهای ده هجایی که ریشه در پیش از اسلام دارد، در میان کُردهای غیر مسلمان استمرار یافته و به یارسانها رسیده است. طبیعتاً بهرهگیری از زبان بومی در حوزههای دینی و فرهنگی در میان کُردهای غیر مسلمان و اهل طریقتهای تندرو که کمتر از نخبگان مسلمانِ کُرد در قید سنن رایج به زبانهای عربی و فارسی بودند، زمینه بروز مساعدتری داشت. بههرروی سلطان اسحاق که به اعتباری میتوان او را بنیانگذار آیین یارسان دانست (نک: جهانبخت، 1396: 214-215)، بر اساس متون دینی یارسان، برای در امان ماندن از دشمنان خود به پِردیور در کنار رود سیروان در منطقه کوهستانی و صعب العبور هورامان پناه برد و آنجا را مرکز جنبش دینی و فرهنگی خود کرد. در این دوره که در ادبیات دینی یارسانها به دوره پردیور/پردیوری معروف است (نک: دیوانَ گَوره، 1382: 662، 730-735؛ دفتر رموز یارستان، بیتا: 16؛ جهانبخت، 1396: 214). گویش ناحیه هورامان که تا کنون هم مهمترین نواحی ماچوزبان است، به عنوان زبان جنبش دینی و فرهنگی یارسانها تثبیت گردید و حتی پس از آنکه بر اساس روایتهای یارسانی، یارسانها بر اثر شکست از نیرویی مسلمان ناچار به خروج از هورامان و استقرار مرکزیت دینی خود در ناحیه دالاهو شدند (Ghilami, 2023: 77)، گویش ماچوی رایج در هورامان که به هورامی معروف است، اهمیت خود را به عنوان زبان دینی آنها حفظ کرد؛ حتی متون مقدس آیین یارسان یا اصطلاحاَ کلامها به این گویش سروده شده است. یارسانها که به سبب انتساب به باورهای غیر اسلامی گوران خوانده میشدند (نک:5-2) ، ادبیاتی غنی به این گویش پدید آوردند که مبتنی بر مثنویهای ده هجایی و درونمایه آن عمدتاً مفاهیم و آموزههای آیین یارسان بود (محمدپور، 1392: 28). این اشعار و کلامها در مراسم مذهبی آنها که به جَم معروف است، با لحن و آواز، معمولاً همراه با ساز تنبور خوانده میشد (Dehqan, 2011: 39؛ رحیمی و آذر، 1394: 2). سنن و رسوم مذکور از مهمترین شاخصههای جامعه یارسان بود؛ تا جایی که به تدریج هم سنت سرودن اشعار ده هجایی به گویش ماچو، هم ترانهسرایی و آوازخوانی به پیروان آیین یارسان و جامعه یارسان که به گوران مشهور بودند، منتسب گردید و گورانی خوانده شد.
سرودن شعر به گویش ماچو، شاید به مدت چند سده در انحصار یارسانها بود (نک: خزنهدار، 2010: 1/258-317) ؛ اما به تدریج کسانی بیرون از جامعه یارسان در میان مسلمانان سنی و شیعه این سنت ادبی را اخذ و به تقلید از آن با همان سبک و گویش رایج در میان یارسانان شعر سرودند. نام و اشعار نخستین کسانی که در خارج از جامعه یارسان اقدام به سرودن شعر به گویش ماچو کردند، به دست ما نرسیده است؛ اما از اوایل سده دهم هجری شاعران برجستهای مانند ملا مصطفی بیسارانی (متوفی 1050ق)، خانای قبادی (متوفی 1170ق)، الماس خان کندولهای (متوفی 1177ق)، ملا خدر رواری (متوفی 1205ق) در خارج از جامعه یارسان برخاستند که با همان گویش و سبک ادبی که نزد یارسانها تکوین یافته بود، شعر میسرودند (نک: خهزنهدار، 2010: 2/51-52، 73-74؛ حهبیبی، 1395: 33-40؛ مورادی باقلاوایی، 2020: 136). اینان هرچند مسلمان سنی (و گاه شیعه) بودند؛ اما از آنجا که با همان سبک و گویشی شعر میسرودند که در میان یارسانان مرسوم و به گورانی معروف شده بود، آثار آنان نیز گورانی خوانده شد. از آن پس درونمایههای جدیدی از جمله غنایی و عاشقانه، وصف طبیعت، حماسی، تعلیمی به این سنت ادبی افزوده شد (محمدپور، 1392: 50-51؛ چمنآرا و امیری، 1398: 17-19). بعدتر سنت ادبی گورانی از حمایت خانقاه نقشبندی هورامان برخوردار گردید و نزد شاعرانی مانند عبدالرحیم تاوگزی مشهور به مولوی کُرد (متوفی 1300ق) به اوج غنای خود رسید (نک: حیدریزادی، 1402: 483-484).
گورانی به معنای منظومههای شعری و گورانی به معنای ترانه و آواز، هردو به سبب انتساب به جامعه یارسان به این نام خوانده شدهاند. اما سنت ادبی گورانی یا اشعار ده هجایی، تقریباً منحصراً به گویش ماچو است؛ ازاینرو، در حوزه شعر و ادبیات نام گورانی تا حد زیادی با شناسه زبانی این منظومهها ترادف یافت و (در کنار کُردی) به عنوان شناسه زبانی این آثار به کار رفت. اما گورانی در معنای آواز و ترانه، منحصر به گویش خاصی نبود و به گویشهای مختلف کُردی مانند سورانی و لکی و کلهری نیز ترانهسرایی و آوازخوانی رایج بوده است. از این رو در نواحی میانی و جنوبی کردستان آواز و ترانه را به هر گویشی گورانی میخوانند؛ حتی این مفهوم از نظر معنای بسط یافته و ترانه و آوازها به هر زبانی از جمله فارسی و عربی و ترکی و ...را نیز گورانی میخوانند.
نتیجه
نظریه تطابق گوران بر ماچوزبانان که شرقشناسی در طرح، صورتبندی و ترویج آن سهم بهسزایی داشته است، نظریهای فراگیر و پذیرفته شده در میان پژوهشگران بوده است. پژوهشگرانی که با این رویکرد به بازخوانی منابع تاریخی میپردازند، هرجا در منابع مکتوب تاریخی یا سنت شفاهی با واژه گوران مواجه شدند، مصداق آن را به شیوهای مفروض ماچو زبانان میپندارند؛ در حالی که این مفروض یعنی انطباق مفهوم گوران بر ماچوزبانان اساساً ثابت نشده است. بسیاری از مردمان و گروههای ماچوزبان، به طور سنتی خود را گوران و زبانی را که بدان سخن میگویند گورانی نمیخواند. افزون بر این اصطلاح گوران در منابع هیچگاه در کنار و ردیف مفاهیم قومشناختی دیگر از جمله کُرد و ترک و عرب نیامده است؛ بلکه موارد ذکر گوران در منابع منحصر به بافتارهای غیر قومی بوده است که به طور کلی میتوان آن را در سه دسته جای داد. 1) بافتار قبیلهای که در آن گوران به عنوان قبیلهای از قبایل کُرد ذکر شده است؛ 2) بافتار دین و آیین که در آن گوران به معنای غیر مسلمان و به طور خاص پیروان آیین یارسان آمده است؛ 3) بافتار شیوه معیشت که در آن مصداق گوران یکجانشینان و رعایای برخی نواحی کردستان بوده است. مردمانی که در بافتار ایلات و قبایل، دین و آیین یا شیوه معیشت از آنها به عنوان گوران یاد شده است، لزوماً ماچو زبان نبودهاند؛ حتی در موارد بسیاری به طور مشخص به گویشهای دیگر کُردی از جمله سورانی و کُردی کرمانشاهی سخن میگفتهاند. گذشته از ماچوزبان نبودن بسیاری از مردمانی که در منابع از آنان به عنوان گوران یاد شده، بسیاری از مردمانی نیز که در ماچو زبان بودن آنها مسلم است، از جمله هورامیها، در متون تاریخی و نیز سنت شفاهی خود، گوران خوانده نشدهاند. در مجموع میتوان نتیجه گرفت که رابطه گوران و ماچوزبانان به قول اهل منطق «عموم و خصوص من وجه» بوده است. به عبارت دیگر بسیاری از مردمانی که گوران خوانده شدهاند، ماچو زبان نبوده، اما برخی از آنها ممکن است ماچو زبان بوده باشند؛ همچنین بسیاری از ماچو زبانان گوران خوانده نمیشدهاند؛ اما برخی دیگر ممکن است به واسطه تعلق به قبیله یا اتحادیه قبیلهای گوران، پیروی از آیین یارسان یا حتی در بافتار شیوه معیشت به سبب مناسبات رعیت-اربابی با قبایل کوچرو، گوران خوانده شده باشند.
کتابنامه
آزادپور، ناصر (1332). حواشی تاریخ اردلان. نوشته مستوره کردستانی، ماه شرف بنت ابوالحسن، به کوشش ناصر آزادپور، سنندج: بهرامی.
آساطوریان، گارنیک (1374). قوم گوران. ترجمه ماریا آیوازیان، ایران شناخت، (1)، 31-63.
آساطوریان، گارنیک (1381). تاریخچۀ واژۀ گبر. نامۀ پارسی، 8 (1)، 29-31؛
آساطوریان، گارنیک (1397). کردها و خاستگاه آنها، روششناسی مطالعات کُردی. ترجمه صنعان صدیقی، تهران: فرهامه.
ابناثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد (1385). الکامل فی التاریخ. بیروت: دار صادر.
ابناعثم کوفی، احمد بن علی ( 1991). کتاب الفتوح. تحقیق علی شیری، بیروت: دار الاضواء.
ابنبطوطه، محمد بن عبدالله (1417). رحله ابنبطوطۀ. تصحیح عبدالهادی تازی، ریاض: آکادمیه المملکۀ المغربۀ.
ابنبلخی (1374). فارسنامۀ ابنبلخی. بهکوشش منصور رستگار فسایی، بر اساس متن مصحح لسترنج و نکلسون، شیراز: بنیاد فارسشناسی.
ابنحوقل، محمد (1938). صورة الارض. بیروت: دار صادر.
ابنخردادبه، عبیدالله بن عبدالله (1992). المسالک و الممالک. بیروت: دار صادر.
ابنعدیم، عمر بن احمد (1988). بغیة الطلب فی تاریخ حلب. تحقیق سهیل زکار، بیروت: دار الفکر.
ابن فضل الله عمری، احمد بن یحیی (2003). مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار. تحقیق احمد عبدالقادر شاذلی، ابوظبی: المجمع الثقافی.
ابن فقیه، احمد بن محمد (1416). البلدان. تحقیق یوسف الهادی، بیروت: عالم الکتب.
ابن مستوفی اربلی، مبارک بن احمد (1980). تاریخ اربل، المسمّی بناهة البلد الخامل بمن ورده من الاماثل. تحقیق سامی سقار، بغداد: دار الرشید للنشر.
ادموندز، سیسیل جی (1367). کردها، ترکها، عربها. ترجمه ابراهیم یونسی، تهران: روزبهان.
اَزدی، یزید بن محمد (2006). تاریخ الموصل. تحقیق احمد عبدالله محمود، بیروت: دار الکتب العلمیه.
اوتر، ژان (1363). سفرنامه ژان اوتر. ترجمه علی اقبالی، تهران: جاویدان.
ایکلیتون، ویلیم (2007). العشائر الکردیه. ترجمه حسین الحمد اجاف، اربیل: ئاراس.
ئه لماس خانی که نولهیی (2009). شاهنامهی کوردی (ههورامی). جهماوهری و دووباره نووسی موحهمهد رهشیدی ئهمینی، اربیل.
بابانی، عبدالقادر بن رستم (1392). سیر الاکراد در تاریخ و جغرافیای کردستان. به کوشش محمد رئوف توکلی، تهران: انتشارات توکلی.
بدلیسی، شرف الدین بن شمس الدین (1377). شرفنامه، تاریخ مفصل کردستان. تهران: اساطیر.
بروئینسن، مارتن وان (1378)، جامعهشناسی مردم کرد، آغا شیخ دولت. ترجمه ابراهیم یونسی، تهران: پانیذ.
بلاذری، احمد بن یحیی ( 1988). فتوح البلدان. بیروت: دار و مکتبۀ الهلال.
بلعمی، محمد بن محمد (1378). تاریخنامه طبری. به کوشش محمد روشن، تهران: سروش/ البرز.
بورهکهیی، سدیق (2008). میژووی ویژهی کوردی. ههولیر: ئاراس.
پاتس، دنیل (1401). گوریانا و گوران. ترجمه، نقد و تصحیح سید مهد سجادی، تاریخ نو، 12( 31 )، 36-56،.
پاشای جاف، مهحموود (2014). کهشکولی مهحموود پاشای جاف. ئاماده کردن و لیکولینه وه حهسهن جاف، سلیمانی: بنکهی ژین.
پاشای جاف، مهحموود (2022). کهشکولی مهحموود پاشای جاف. ساغکردنهوه و لیکولینهوهی عهبدوللا حهبیبی، سلیمانی: بنکه ی ژین.
پورداود، ابراهیم (1380).آناهیتا، مقالات ایرانشناسی پور داوود. به کوشش مرتضی گرجی، تهران: افراسیاب.
تبریزی طباطبائی، محمدرضا بن عبدالجلیل (1386). هدایۀ الحجاج، سفرنامة مکه 1258- 1259ش / 1297- 1298ق. به کوشش رسول جعفریان، قم: نشر مورخ.
جهانبخت، سید حمید (1396). «سلطان اسحاق». دانشنامه جهان اسلام، ج24، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی.
چمنآرا، بهروز ( 1390). درآمدی بر ادب حماسی و پهلوانی کردی با تکیه بر شاهنامه کردی. جستارهای نوین ادبی، (172)، بهار 1390، 119-148.
چمنآرا، بهروز، و امیری، سیروس (1398). گورانی، زبان محاورهای یا زبان ادبی کردی؟، هونه، (4 و 5)، زانکوی کوردستان، 11-45.
حسینی آبباریکی، سید آرمان ،و صیدی، آسیه (1402). معرفی و نسخهشناسی حماسههای دینی گورانی. پژوهشنامه ادبیات کردی، 9 (2)، 1-31.
حسینی، سید سعید (1396). از دیار عرفان، زندگی، اندیشه و آثار سید عبدالله بلبری کردستانی. تهران: نشر احسان.
حکیم زجّاجی (1383). همایوننامه، تاریخ منظوم حکیم زجّاجی. به کوشش علی پیرنیا، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
حمدالله مستوفی (1362). نزهۀ القلوب. به کوشش گای لیسترانج، تهران: دنیای کتاب.
حهبیبی، عهبدوللا ( 1396). گولزاروو ههورامانی، موناجات، مهدحوو پیغهمبهری (د.خ)، مهولوودنامه، میعراجنامه، موچیاری به ههورامی. ئاماده کهردهی عهبدوللا حهبیبی، سنندج: انتشارات کردستان.
حهبیبی، عهبدوللا (1395). مقدمه دیوانوو بیسارانی. دیوانوو بیسارانی، گلیرهو کهردهی و لهیهکهودای عهبدوللا حهبیبی، سنندج: انتشارات کردستان.
حهبیبی، عهبدوللا (1398). مقدمه دیوانوو سهیدی ههورامی. دیوانوو سهیدی ههورامی، گلیرهو کهردهی و لهیهکهودای عهبدوللا حهبیبی، سنندج: انتشارات کردستان.
حیدری زادی، رضا (1402). «عبدالرحیم تاوگزی». دانشنامه جهان اسلام، ج32، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی.
حیلمی کاکهیی، عهباس (1984). کومهله شیعری مهلا عهباس حیلمی کاکهیی. کوکردنهوه طالب ههردهویل کاکهیی، بغداد: مطبعۀ اسعد.
خانی، ئهحمهد (2006). مهم و زین. ئامادهکردن و پهراویز نووسینی ههژار، ههولیر: ئاراس.
خهزنهدار، مارف (2010). میژووی ئهدهبی کوردی. ههولیر: ئاراس.
دفتر رموز یارستان، گنجینۀ سلطان صحاک «اهل حق» (بیتا). گردآورنده قاسم افضلی شاه ابراهیمی، تهران.
دنت، دانیل (1358). مالیات سرانه و تاثیر آن در گرایش به اسلام. ترجمه محمد علی موحد، تهران: خوارزمی.
دیوانَ گَوره (1382). به کوشش سید محمد حسینی، کرمانشاه: باغ نی.
راوندی، محمد بن علی (1364). راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق. به کوشش محمد اقبال، به انضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی، تهران: امیرکبیر.
رحیمی، مهری، و آذر، امیر اسماعیل (1394). معرفی و نحلیل نسخههای خطی فرقه اهل حق. پژوهشهای اعتقادی کلامی، (20)، 1-16.
رشیدالدین فضلالله همدانی (1384). جامع التواریخ، تاریخ آفرنج، پاپان و قیاصره. به کوشش محمد روشن، تهران: میراث مکتوب.
رودباری اورامی، خدر بن احمد (1386). دهولهت نامه، هونراوهی مهلا خزری رواری. لیکولینهوه و لیکدانهوهی جهمیل فاروقی، تهران: نشر احسان.
روملو، حسن (1384). احسن التواریخ. به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: اساطیر.
ریچ، کلاودیوس جیمز (1429). رحلۀ ریج. بیروت: الدار العربیۀ للموسوعات.
زرار صدیق توفیق (2013). کورد و کوردستان له روژگاری خیلافهی ئیسلامیدا (16-656 ک/ 637-1258ز). ههولیر: ئاویر.طبری
زِرِکلی،خیرالدین (1989). الأعلام، قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین. بیروت: دار العلم للملایین.
زهکی، محهمهد ئهمین (2012). خولاصهیهکی تاریخی کورد و کوردستان. پیداچوونهوه و پهراویز نووسین حوسامهدین نهقشبهندی، زرار سدیق توفیق و کوزاد محهمهد ئهحمهد، ئامادهکردن سدیق سالح، سلیمانی: بنکهی ژین.
سجادی، سید مهدی (1401). هورامان آخرین پناهگاه و پایگاه زبان، ادبیات و هویت گورانی، مجموعه مقالات کنفرانس بین المللی هورامان (ص ص 404-425)، ثبت جهانی و توسعه پایدار، کرمانشاه: دانشگاه ارزی.
سعیدی، مدرس (1401). روشنفکری کُرد و لزوم رهایی از میراث شرقشناسی درباره گوران. ماهنامه تفکر انتقادی، 2 (16)، 56-59.
سعیدی، مدرس (2022). تیکهلی گوران، کورد و ههورامانی دلی دهسنویسهکانه. Nubihar akademi، 9 (18)، 173-197.
سعیدی، مدرس، و زرگرینژاد، غلامحسین (1396). تطور و تکوین معنایی واژه کرد در منابع دوره اسلامی. تاریخ ایران، شماره 21 (9/75)، 91-116.
سلطانی، محمدعلی ( 1379). حدیقة سلطانی، احوال و آثار شاعران برجستة کرد و کردی سرایان کرمانشاه از عهد تیمور تا عصر حاضر. تهران: سها.
سلطانی، محمدعلی (1381). جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ایلات و طوایف کرمانشاهان، شامل اوضاع اقلیمی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بانضمام فرهنگ اصطلاحات. تهران: مؤسسه نشر سها.
سولتانی، ئهنوهر (2010). کهشکوله شیعریکی کوردی گورانی. کوکردنهوهی شیخ عهبدولموئمینی مهردوخی، ساغ کردنهوه و پهراویزنووسینی ئهنوهر سولتانی، سلیمانی: بنکهی ژین.
سهججادی، عهلائهدین (1394). رشتهی مرواری. سنندج: آمیار.
سهججادی، عهلائهدین (1952). میژووی ئهدهبی کوردی. بغداد: چاپخانهی معارف.
شبانکارهای، محمد بن علی (1381). مجمع الانساب. به کوشش میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر.
شمس، اسماعیل (1402). بازخوانی و نقد تاریخی نظریه مینورسکی درباره گوران و پیوند آن با گیلان و کنارههای دریای خزر. تاریخ و تمدن اسلامی، 19 (44)، 125-150.
شیدا مردوخی، عبدالله بن عبدالعزیز (1383). تاریخ سلاطین هورامان. به کوشش احمد نظیری، سنندج: پرتو بیان.
شیروانی، زین العابدین بن اسکندر (بیتا). بستان السیاحۀ، یا سیاحتنامه، تهران: سنایی.
صفاء السلطنه نائینی، علی بن محمد (1366). گزارش کویر، سفرنامۀ صفاءالسلطنۀ نائینی (تحفة الفقرا). به کوشش محمد گلبن، تهران: اطلاعات.
طبری، محمد بن جریر (1967). تاریخ الأمم و الملوک. تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث.
عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق بن اسحاق (1372). مطلع سعدین و مجمع بحرین. به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
عبدی، شاهو (1397). داستان پیدایش هورمزگان رمان ئاتهران کوژان. وهرزنامهی فهرههنگی هایا، 6 (21 و 22).
عبدی، شاهو (1401). نگاهی به مقاله گوران نوشته مینورسکی. ماهنامه تفکر انتقادی، 2 (16)، 60-98.
عبدی، شاهو (1402). شرقشناسان و مفهوم گوران. سایت آکادمیا:
https://www.academia.edu/114014129
عرفانی، سمیه، و بیگزاده، خلیل (1393). معرفی ضریرنامة ملا نورعلی ورمزیاری. فصلنامة ادبیات و زبانهای محلی ایران، 3 (4)، 29-64.
فرهاد میرزا قاجار (1345). زنبیل. تهران: چاپخانۀ افست سلیمانیه.
فواد حمه خورشید (1382). پراکندگی جغرافیایی لهجههای زبان کردی. ترجمه محمد شرف بیانی و پیام ذکری، فصلنامه فرهنگ کردستان. 5 (16 و 17)، 124-148.
قهرهداغی، محهمهد عهلی (2011). کهشکولی کهلهپوری کوردی. ههولیر: ئاراس.
کرمی، سعید (1401). بررسی تفاوتهای دستوری گورانی (متون گورانی) با هورامی از دیدگاه تماس زبانی. رساله دکتری. دانشکده علوم انسانی. دانشگاه بوعلی سینای همدان.
گلپنارلی، عبدالباقی (1366). قزلباش. ترجمه وهاب ولی، مجله فرهنگ، شماره1، 169-184.
الماس خان کندولهای (1396). جنگنامة نادر. به کوشش مظهر ادوای، تهران: ققنوس.
مجمل التواریخ و القصص (1318). تصحیح محمد تقی بهار، تهران: کلاله خاور.
محبی، محمد امین بن فضل الله (د.تا). خلاصة الأثر فی اعیان القرن الحادی عشر. بیروت: دار صادر.
محمدپور، عادل (1392). طرح، جریانشناسی شعر کردی هورامی از ابتدا تا به امروز. تهران: احسان.
مستوره کردستانی، ماه شرف بنت ابوالحسن (2005). تاریخ اکراد. به کوشش جمال احمدی آیین، اربیل: آراس.
مسعودی، علی بن حسین (1409). مروج الذهب و معادن الجوهر. تحقیق اسعد داغر، قم: دارالهجره.
مسعودی، علی بن حسین (د.تا). التنبیه و الاشراف. تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قم: مؤسسۀ نشر المنابع الثقافیه الاسلامیۀ.
مشکور، محمد جواد (1368). فرهنگ فرق اسلامی. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
مقدِسی، مطهر بن طاهر (د.تا). البدء و التاریخ، بورسعید: مکتبة الثقافة الدینیه.
مکری، محمد (1329). گورانی یا ترانههای کردی. بیجا: کتابخانه دانش.
مکنزی، دی، ان (1402). چند شعر غنایی گورانی. ترجمه، نقد و تصحیح سید مهدی سجادی، فصلنامه گویششناسی و فرهنگ عامه، 1 (1)، 217-280.
منشی بغدادی، محمد بن احمد (1367). رحلۀ المنشی البغداد. نقلها عن فارسیه عباس العزاوی، بغداد: شرکۀ التجارۀ و الطباعۀ المحدوده.
منهووهری کاکهیی، خهلیل (2006). دیوانی میرزا خهلیل منهووهری کاکهیی، کوکردنهوه و لیکولینهوهی ههردهویل کاکهیی، ههولیر: ئاراس.
مودهرریسی، عارف (1389). تاریخی بهنرخ. سنندج: بینا.
مورادی باقلاوایی، ئیرهج (1401). مصاحبه.
مورادی باقلاوایی، ئیرهج (2020). نوسینهوهی ژیانی مهلا مستهفا بیسارانی پالپشت به چهند قهبالهی نوی و تویژینهوهی مهیدانی. ئهدهبیاتی ههورامی و چهند باسیک (ص ص 102-144)، سلیمانی: کومهلگهی پهروهردهیی مارگریت.
موفتیزاده، محمد صدیق (2017). مقدمه دیوانی مهولهوی. دیوانی مهولهوی، کوکردنهوه و لیکدانهوه و وهرگیرانی موحهمهد صدیقی موفتیزاده، ئامادهکردن و پیداچوونهوه موحهمهد عهلی قهرهداغی، سلیمانیه: ئارا.
مولوی، جلال الدین محمد بن محمد ( 1382). مثنوی معنوی. به کوشش رینولد الین نیکسون، تهران: هرمس.
نالی، خدر بن احمد شاویسی میکائیلی (1385). دیوانی نالی. لیکولینهوه و لیکدانهوهی عبدالکریمی مدرس و فاتح عبدالکریم، سنندج: انتشارات کردسنتان.
نسخه شماره 1067805. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 1120357. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 1276808. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 2422889. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 2941367. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 2949674. کتابخانه ملی ایران.
نسخه شماره 2/6849. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 17939. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 19/17520. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 2/81173. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 2329. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 6/17680. کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نسخه شماره 3/3996. کتابخانه و مرکز اسناد دانشگاه تهران.
نسخه شماره 4379. کتابخانه و مرکز اسناد دانشگاه تهران.
نسخه شماره، 120/7. کتابخانة عمومی آیتالله العظمی گلپایگانی، قم.
نورینژاد، سمیه (1393). بت گوران، معبد هندوها در بندر عباس. جلوه هنر، 6 (12)، 19-32.
نیکیتین، واسیلی (1366). کرد و کردستان، بررسی از نظر جامعهشناسی و تاریخی. ترجمه محمد قاضی، تهران: نیلوفر.
وقایعنگار، علی اکبر، بدایع اللّغه (1369). بدایع اللغۀ، فرهنگ کُردی فارسی. بهکوشش محمد رئوف توکلی، بیجا: ناشر محمد رئوف توکلی.
وهبی، توفیق (2022). شعب گوران. آلاثار الکامله لعلامه توفیق وهبی، اعداد رفیق صالح، طهران: دار جمال عرفان الثقافیه مرکز ژین لتوثیق و الدراسات، 120-152.
هدایت، رضاقلی بن محمد هادی ( 1385). تذکره ریاض العارفین. به کوشش ابوالقاسم رادفر و گیتا اشیدری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
ههمهوهند، قادر (1980). کومهلهی شیعری فهقی قادر ههمهوهند. کوکردنهوه و راستکردنهوهی مهلا عبدالکریم مدرس و فاتح عبدالکریم، بهغدا: کوری زانیاری عیراق، دهستهی کورد.
الهی، نورعلی (1366). برهان الحق. بیجا: چاپ سحاب.
یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله (1995). معجم البلدان. بیروت: دار صادر.
یعقوبی، احمد بن اسحاق (1422). البلدان. تحقیق محمد امین ضناوی، بیروت: دار الکتب العلمیه.
Asatrian, Garnik (2009). Prolegomena to the study of the Kurds. Iran and Caucausus, Brill, no 13. PP: 1-58.
Dehqan, Mustafa (2011). an Ahl-I Haqq Kurdish folio on music. Wiener zeitschrift fur die kunde des morgenlandes, vol. 101, 69-74.
Golami, Saloumeh (2023). Unpacking the complexity of Guran identity, an interdisciplinary analysis of historical and cultural sources. Brill journal of religious minorities under muslim rule 1, 67-112.
Karami ,Saeed & Gholami, Salomeh (2024). Examining the structural differences and similarities between literary Gorani and Hawrami through the lens of diglossia. Gorani in its historical and linguistic context (PP. 45-97), edited by: Shuan Osman Karim ans Salomeh Gholami, Berlin,Boston: European research council.
Kent, Ronal. G ( 1950). Old Persian, grammar, texts, lexicoan. American oriental society, NEW Haven.
Leezenberg, Michiel (1993). Gorani influence on Central Kurdish: substratum or prestige borrowing?. Institute for Logic, language and computation, university of Amsterdam, ILLC prepublication Series X- 93-03.
Mackenzie, D. N (1966). The dialect of Awroman: grammatical sketch, texts, an vocabulary. Kobenhavn: Ejnar munksgaard.
Mackenzie, D. N. (2002). GURANI. Iranica. Vol.11, 401-403.
Minorsky, Vladimir Ferdorovich (1943). the Guran. Bulletin of the school of Oriental and African studies . vol .11, no.1, 75-103.
Oberling, Pierre ( 2002). GURAN. Iranica, vol.11, 400-401.
Rich,Claudus james (1927). Narative of a residence in koordestan and on the site of ancient Ninevah, with journal of a voyage down the Tigris to Bagdad and an account of visit a to Shirauz and Persepolis. London.
Sadjadi, Sayyed Mahdi (2023). Gorani: a distinct and independent language not a variety of the so-called Kurdish. International journal of languistics, vol 10, no 3.
Shuan Osman Karim & Gholami, Salomeh (2024). Gorani in its historical and linguistic context. Gorani in its historical and linguistic context (PP. 3-42), edited by: Shuan Osman Karim ans Salomeh Gholami, Berlin,Boston: European research council.
Strabo (1966). The geography of Strabo, with an English translation by Horace Leonard Jones, London
Vali, Shahab (2022). Wateya peyven Kurd u Goran di metnen dini yen Yarsan da. Nubihar akademi,9(18), 229-245.
[1] . تاریخ دریافت: 08/12/1403 ؛ تاریخ پذیرش: 20/05/1404
[2] . رایانامه: m.seidi2009@gmail.com
[3] . مراد از کردستان در سراسر این مقاله، کردستان در مفهوم و معنای تاریخی یا نواحی کردنشین بهطورکلی، است نه واحدهای اداری و سیاسی امروزی مانند استان کردستان در ایران یا اقلیم کردستان در عراق که هریک بخشهایی از نواحی کردنشین را شامل میشوند.
[4] . Claudus james Rich
[5] . Minorsky, Vladimir
[6] . the Guran
[7] . @horamanhistory
[8] . Saraparae.
[9] . Guranii.
[10] . فرهنگ لغتی کُردی به فارسی، اثر علیاکبر وقایعنگار کردستانی (متوفی 1317ق/ 1899م) است؛ که به گفته نویسنده در آن زبان مردم سنندج اساس قرار گرفته است. لغات و اصطلاحات کُردی سنندجی که در این کتاب معادل فارسی آنها ذکر شده نشان میدهد که گویش مردم سنندج در زمان تألیف کتاب و طبیعتاً دستکم چند دهه پیشتر نیز، همانند امروز کُردی اردلانی یا سورانی بوده است (نک: وقایعنگار، 1369: سراسر اثر).
[11] . کتاب رشتهٔ مرواری اثر علاءالدین سجادی در هشت جلد بهمرور بین سالهای 1950 تا 1982م/ 1330 تا 1360ش به زبان کُردی سورانی منتشر شده است. در این کتاب حکایتها و سخنان پندآمیز و فکاهی که در نواحی مختلف کردستان بر سرزبان مردم بوده، گردآوری شده است. ازاینرو میتوان واقعیت و ذهنیت موجود در لابهلای این متون را - حتی روایتهایی را که از زبان شخصیتهای کهنتر تاریخی است - انعکاس ذهنیت و واقعیت یک تا دو سده پیش دانست. زبان اصلی کتاب رشتهٔ مرواری کُردی سورانی است؛ اما از ویژگیهای روایت در این کتاب که در تحلیل موضوع به کمک ما میآید، این است که سجادی در بسیاری از موارد جملات و عباراتی هرچند کوتاه از زبان شخصیتهای روایت به شیوه نقلقول مستقیم آورده است. در این نقلقولها ویژگیهای زبانی و گویشی مردمانی که روایت درباره آنهاست، انعکاس پیدا کرده است.
[12] . Marr, Nikolai
[13] . GBR.