جریانشناسی گفتمانهای هویتی؛ با تأکید منازعات معنایی و تحوّلات اجتماعی در ایران
محورهای موضوعی : تحولات سیاسی در ایرانویدا یاقوتی 1 , مجید توسلی رکنآبادی 2 , علی اشرف نظری 3
1 - دانشجوی دکترای علوم سیاسی، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
2 - دانشیار گروه علوم سیاسی، دانشکده حقوق الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
3 - دانشیار گروهِ علومِ سیاسی، دانشگاهِ تهران، تهران، ایران
کلید واژه: جریانشناسی, گ فتمان, هویت , منازعات, تحولات, اجتماع,
چکیده مقاله :
خارج شدن یک گفتمان از نظم گفتمانی خود و ورود آن به نظم گفتمانی سیاسی، به واسطه تحریک شدن آن توسط یکی از گفتمانهای فعال در نظم گفتمانی سیاسی صورت میپذیرد. منظور از تحریک شدن، آن است که این گفتمانِ غیرفعال، در نظم گفتمانی سیاسی در رابطه-ای غیریتسازانه با گفتمانِ حاکم قرار میگیرد و گفتمانِ حاکم سعی میکند با طردِ آن، هویت پیدا کند. از فردای انقلاب مشروطه تا امروز روایتهای مختلف و متضادی از تحول مفهوم هویت ارائه میشود، در این میان، شاهد گسترش گروههای هویتپایه در قالب کنشگران و کارگزاران منفرد (سوژه کنشگر)، انجمنها، فرقهها، نحلهها و اشکال مختلف ملیگرایی و احساس تعلق مذهبی، فرهنگی، قومی و سیاسی هستیم. در این پژوهش رویکرد و درکی از سیاست در قالبِ الگوی تحول گفتمانی ارائه میشود که بنا بر آن، تحولات جامعهشناسی و نظمهای جدید در جامعه و آزادکردنِ تواناییهای سوژه که از طریق تأسیس هویتهای ازپیشمعیّن و روابط اجتماعی کاملاً عینی که سرکوب شدهاند. امکان ظهور مییابد. : متأثّر از اهمّیت یافتنِ ایدههای محوری در زمینۀ تحقّقِ حقوق فردی و مدنی، و نیز محوریتیابیِ اندیشههای نو و انتقادی در خصوصِ آزادی و حق انتخابِ شهروندان، شاهد افزایش بیش از پیشِ عطفِ نظر به فردیّتیابی شهروندان و سوژگی [فردی] آنها میباشیم .
A discourse leaving its own discourse order and entering the political discourse order takes place due to its stimulation by one of the active discourses in the political discourse order. The meaning of being provoked is that this inactive discourse is placed in an alienating relationship with the ruling discourse in the political discourse order, and the ruling discourse tries to find an identity by rejecting it. From the day of the constitutional revolution until today, different and conflicting narratives of the evolution of the concept of identity are presented. We are different types and forms of nationalism and sense of religious, cultural, ethnic and political belonging. IN this research, an approach and understanding of politics is presented in the form of the "discourse transformation" model, according to which, sociological developments and new orders in society and the liberation of the subject's abilities, which through the establishment of pre-identities Certain and completely objective social relations that have been suppressed. It is possible to appear. : Affected by the importance of central ideas in the field of individual and civil rights, as well as the centralization of new and critical thoughts regarding citizens' freedom and right to choose, witnessing an increase in the focus on citizens' individuality and subjectivity. [Individual] We are them.
جریانشناسی گفتمانهای هویتی؛ با تأکید بر منازعات معنایی و تحوّلات اجتماعی در ایران
ویدا یاقوتی1
مجید توسلی رکن آبادی2
علیاشرف نظری3
چکیده
خارج شدن یک گفتمان از نظم گفتمانی خود و ورود آن به نظم گفتمانی سیاسی، به واسطه تحریک شدن آن توسط یکی از گفتمانهای فعال در نظم گفتمانی سیاسی صورت میپذیرد. منظور از تحریک شدن، آن است که این گفتمانِ غیرفعال، در نظمِ گفتمانی سیاسی در رابطهای غیریتسازانه با گفتمانِ هویتی ساختار حاکم قرار میگیرد و ساختار سعی میکند با طردِ آن، هویتِ مدنظر خود را تحمیل کند. در نقطه مقابل ساختار، سوژۀ کنشگری قرار دارد که خود حامل هویت است. بنابراین، پس از انقلاب مشروطه شاهد گسترش گروههاي هويتپايه در قالب کنشگران و کارگزاران منفرد (سوژه کنشگر)، انجمنها، فرقهها، نحلهها و اشکال مختلف مليگرايي و احساس تعلق مذهبي، فرهنگي، قومي و سياسي هستیم. پرسش کانونی مقاله این است: تحول گفتمانهای هویتی چگونه بر منازعات معنایی و تحوّلات اجتماعی در ایران اثرگذاشتهاند؟ مقالۀ پیشرو نشان میدهد که چگونه ایران از فردای انقلاب مشروطه تاکنون: متأثّر از اهمّیت یافتنِ ایدههای محوری در زمینۀ تحقّقِ حقوق فردی و مدنی، و نیز محوریتیابیِ اندیشههای نو و انتقادی در خصوصِ آزادی و حق انتخابِ شهروندان، شاهد افزایش بیش از پیشِ عطفِ نظر به فردیّتیابی شهروندان و سوژگی [فردی] آنها میباشیم مفهوم هویت به عنوان یک برساخت گفتمانی که میان دو چهره از سوژه: سوژههای گوینده که درون بسترهای اجتماعی مورد گفتوگو قرار میگیرد و شکل سوژگی و احساس تعلق به یک فرهنگ یا جامعه در آن پدید میآید. و سوژههایی که بر ویژگیهای شخصیتی و آزادیهای فردی نظارت دارند و هویتهای برآمده از این انگارهها در تعامل و تقابل با ساختار قرار میگیرند. پژوهش حاضر میکوشد با بهرهگیری از چارچوب تحلیل گفتمان این اشکال نوین از کنش را شناسایی و تبیین نماید. . روش گردآوری دادهها در این پژوهش اسنادی و ابزار گردآوری دادهها، فیش برداری از منابع اصیل و دارای اعتبار علمی است.
واژگان کلیدی: جریانشناسی،گفتمان، هویت، منازعه، تحول.
1. مقدمه
شکلگیری احساس تعلق و هویتیابی، بازتاب تحولاتی است که در دوران مدرن سربرآورد. هویت به عنوان تأثیر و تأثراتی از روابط، از طریق بیان تفاوت ها معنا مییابد. اگر این تفاوت ها وجود نداشت، ما نمیتوانستیم به طور متمایز و همبسته موجودیت یابیم. هویت برای تبیین و استقرار الگوهای رفتاری خود نیازمند تفاوت است و در ادامه هر گفتمان هویتی، تفاوتها را به یک «دیگری» یا «غیرِخودی» تبدیل میکند تا از قطعیات و مسلمات خود دفاع کند. به این ترتیب، برای بررسی تغییر و تحوّل در گفتمانها، همانطور که بیان شد، ابتدائاً بایستی به شناسایی گفتمانهایِ متخاصم پرداخته و سپس دالهایِ مفصلبندی شده در این گفتمانهای متخاصم را در دورههای تاریخیِ متفاوت، شناسایی و با هم مقایسه کرد؛ سپس، میتوان به بررسی تاریخی تحوّلات سیاسی-اجتماعی پرداخت.
در واقع، هدف از تحلیل گفتمانی، روایتِ صرفِ رویدادهای تاریخی نیست، بلکه باید این رویدادهای تاریخی و تحولات اجتماعی را در سایۀ تحوّلات معنایی بررسی کرد. بنابراین، هنگامی که به گفتمانهای هویتی در جامعه ایرانی نظر میافکنیم، شاهد هستیم که سوژه در کشاکشِ مناسباتِ خود با ساختار آرام آرام نقش پررنگتری بازی میکند. هویت و هویتیابی در این معنا «برساختهای اجتماعی» است که در آن عاملان و کارگزاران اجتماعی با توسل به مؤلفهها و عناصر هویت بخش خود که ریشه در میراث دینی، تاریخی، فرهنگی و اجتماعی آنها دارد، به ترسیم ابعاد هویتی خویش میپردازند. انسانها به عنوان «سوژه شناسا»، به طور مداوم در حال ساختن و بازبینی مستمر هویت های خویش هستند و تلاش می کنند تا به ارتقای نحوه بودن و هویت یابی خویش یاری رسانند1. البته باید در این رابطه جانب احتیاط را نگه داشت و متأثر از مفروضات فلسفی نظریة گفتمان، نقش ساختار را به نحوی مؤثر در نظر داشت. موضع اصلی پژوهش، رهیافتی دربارة تحول گفتمانها و در نتیجه تغییر در جهان فرهنگی و اجتماعی و سیاسی به عنوان شاکلههای اصلی هویت است. نکته نوآورانه و محوری؛ نکته نوآورانه و محوری مقاله حاضر توجه به این واقعیت مهم نظری است که هر قدر از نظریه گفتمان به معنای فوکویی آن به سمت نظریة گفتمان ارنستو لاکلاو و شانتال موف، تحلیل گفتمان انتقادی و سپس روانشناسی گفتمان حرکت میکنیم، نگرش کاملاً ساختارگرایانه کم رنگ تر میشود و نقش سوژه پررنگ تر میشود. در واقع، اگر بخواهیم نسبت سوژه و ساختار را در نظریههای گفتمان به صورت مدرج نشان دهیم، به هر میزان که از نظریة گفتمان فوکو، ارنستو لاکلاو و شانتال موف و تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف به سمت روانشناسی گفتمان میرویم، سوژه نقش فعال و سازندهتری بازی میکند. به نحوی که با قائل شدن به عاملیت سوژه، امکان تفسیر یا رمزگشایی متفاوت از آنچه متن بر اساس آن رمزگزاری شده را به سوژه میدهد. همچنین، میتوان نسبت متعاملتر و سازندهتری بین این دو تصور کرد، به نحوی که تعیینکنندگی یکجانبه ساختار گفتمانی در نظریة گفتمان لاکلاو و موف، جای خود را به برهمکنشی/ کناکنش دو سویة سوژه و ساختار در روانشناسی گفتمان میدهد.
این نکته از آن روی حائز اهمیت است که به هر میزان که از عصر مشروطه به عنوان نقطه عزیمت بحث حاضر به سمت گفتمان پهلوی اول و دوم و سپس جمهوری اسلامی حرکت می کنیم در می یابیم که هر یک از این مقاطع صرفاً با بهرهگیری از یک رویکرد گفتمانی قابل توضیح است. زیرا به تدریج شاهد هستیم که از نقش ساختار کاسته می شود و سوژه نقشی خلاقانهتر بر عهده میگیرد. چنان که در سالهای دهه ۱۳۹۰ هجری شمسی شاهد سربرآوردن کنشهای هویتی سوژههای فعال در قالب جنبشهای جدید اجتماعی هستیم، دوگانگیهای ساختاری چپ و راست –به مثابه الگوهای ساختاری هویت یابی سیاسی- تضعیف شده است و سوژه – ازبدنمندی سوژه در قالب نوع پوشش تا بازتولید الگوهای متفاوت جامعه پذیری- به عنوان محور کنشگری هویتی بازنمایی میشود.
2. پیشینه پژوهش
فرض اغلب پژوهشهای مربوط به منازعات اجتماعی این است که بسیج، سازماندهی و کنش، در چارچوب یک سرزمین ملی و محصور رخ میدهد، حتی اگر لزوماً معطوف به دولت-ملت هم نباشد. این فرض اکنون تا حد زیادی به واسطة افزایش پدیده جهانی شدن زیر سوال رفته است. در حالیکه پژوهش اندکی در این زمینه صورت گرفته است. به این ترتیب، حداقل از چهار جنبه باید جنبشهای اجتماعی را در رابطه با جهانی شدن تئوریزه نمود. اول اینکه همانطور که مطالعه ساشا روزنیل(۱۹۹۷)۲ نشان داد بسیاری از جنبشها در ارتباط با مشکلات جهانی بسیج میشوند، که مهمترین آنها جنبشهای زیست محیطی، جنبش صلح و جنبش زنان میباشد. در حقیقت همانطور که سیدنی تارو نیز اشاره میکند، جنبشهای اجتماعی صبغه فراملی طولانی داشتهاند، که در این مورد میتوان به جنبش ضد بردگی(anti-slavery movment)، جنبش حق رأی زنان(women suffrage movement)، در قرن نوزدهم و جنبش کارگری بینالمللی اشاره نمود که همة اینها در مبارزات و مبادلاتی درگیر بودهاند که هدف آنها دولت-ملتها بوده اما خودشان را به مرزهای ملی محدود نساخته-اند(نش،۱۳۹۰: ۱۸۴-۱۸۵).
ماریان یورگنسن و لوئیز فیلیپس(۱۳۸۹) در کتاب نظریه و روش در تحلیل گفتمان به نحوی بنیادین رویکردهای گفتمانی را به صورت نظری مورد نظر قرار دادهاند. درک مفهوم گفتمان در روایتهای فوکویی، لاکلا و موف، فرکلاف، میشل پشو، ونداک و روث ووداک در قالب رویکردهای سهگانه نظریة گفتمان ارنستو لاکلاو و شانتال موف و تحلیل گفتمان انتقادی و روانشناسی گفتمان محور اصلی بحث در این کتاب است.
محمدرضا تاجیک(۱۳۸۳)؛ گفتمان، پادگفتمان و سياست.در این اثر متن سخنرانیهای "محمدرضا تاجیک" در محل موسسه تحقیقات وتوسعه علوم انسانی درباره مسائل فکری جامعه با این موضوعات و عناوین گردآوری شده است: "گفتمان، سیاست و اجتماع"، "پسا مارکسیسم: گفتمان یا پاد گفتمان؟"، "گفتمان، پاد گفتمان و قدرت"، "عدم قطعیت و ارجحیت سیاست"، "مدرنیسم، پسا مدرنیسم و معمای هویت"، "شورش دانشهای تحت انقیاد"، "فن سالاری مستبدانه"، "پاد گفتمانهای رهایی"، "هترو توپیا و سیمیا"، "گفتمانهای سیاسی کلام محور"، "اصلاحات: گفتمان یا پاد گفتمان"، "مردم سالاری دینی: به سوی یک گفتمان مسلط"، "حکومتهای دینی حداکثری" واقعا موجود و دردسرهایشان"، دانشجوی ایرانی و جنبش دانشجویان ۱۹۶۸" و "بیطرفها ساخته میشوند".
نورمن فرکلاف(۱۹۹۵) نیز در کتاب تحلیل گفتمان انتقادی میکوشد به بررسی و تحلیل گفتمان در سطحی فراتر از جمله بپردازد تا هم جنبههای زبانی و هم جنبههای اجتماعی گفتمان را آشکار کند. بر این اساس نورمن فرکلاف گفتمان را در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین بررسی کرده است.
کریستین مری ویدون(۲۰۰۴) در کتابی با عنوان؛ هویت و فرهنگ: روایت تفاوت و تعلق. جوامع پسااستعماری را بامثالهایی از تاریخ، سیاست و تصاویر بصری برای بررسی روابط قدرت اجتماعی که موقعیتهای موضوعی و اشکال هویتی را ایجاد میکنند، استفاده میکند. ویدون در این اثر به تحلیل این موضع میپردازد که چگونه متون و شیوههای فرهنگی اشکال جدیدی از هویت و عاملیت ارائه میدهند. با این حال درآثار فوق هیچگونه تحلیلی در زمینه نسبت سنجی سوژه و تحول ابر روندهای جهانی شدن با استفاده از رویکردهای تلفیقی مد نظر ما ارائه نشده است.
در باب هویت و نگاه به تاریخ معاصر ایران نیز منابعی وجود دارد که شایسته استفاده علمی است، برای مثال: حمید احمدی(۱۳۸۳) در کتاب ایران: قومیت، هویت و ملیت. به عواملی مانند: دلمشغولی دستاندرکاران نظام سیاسی به موضوعات عمدتا مذهبی و کشمکشهای درونی بر سر قدرت و موقعیت که باعث شده است تا چالش قوم گرایانه به درستی موضوع شناخته نشود میپردازد و سیاستگذاری مناسبی نیز در جهت تقویت همبستگی و هویت ملی ایران صورت نگیرد. در این مجموعه در دسترس ارائه آثار برجستهترین پژوهشگران بحثهای هویت ملی، ملیت و قومیت در ایران، چالشهای مذکور را مورد بررسی قرار داده و در پرتو نظریههای مدرن و پژوهشهای واقعگرایانه تاریخی و جامعه شناسی درک بهتری از مسائل فوق به دست دهد".
3. چارچوب نظری پژوهش
بر اساس نظریۀ گفتمان، تمامی تحولاتِ اجتماعی حاصلِ منازعات معنایی میان گفتمانهاست. گفتمانها همواره در تلاش برای حفظِ معنای «خودی» و طرد معنای «دیگری» میباشند. اهمّیتِ معنا در نظریۀ گفتمان از آنروست که تنها از طریق استیلای معنایی بر ذهن سوژههاست که چهرۀ قدرت طبیعی و مطابق با عقل سلیم، جلوه میکند و به همین دلیل مورد مؤاخذه قرار نمیگیرد؛ از این رو، سلطۀ معنایی بر افکار عمومی بهترین و مؤثرترین شیوۀ اعمال قدرت است. گفتمانها همواره به واسطۀ سازوکارهای معنایی بر سر تصاحبِ نقش با هم در حال رقابتند و سایر تحولات اجتماعی تابع منازعات معنایی هستند.
نظریههای گفتمان با این ایدة پساساختارگرایانه آغاز میکند که گفتمان، جهان اجتماعی را در قالب معنایی خاصی بر میسازد و از آن جا که زبان به نحوی بنیادین بیثبات است، معنا به هیچ وجه نمیتواند برای همیشه ثابت بماند. هیچ گفتمانی یک پدپدة بسته نیست؛ بلکه به واسطة تماس با سایر گفتمانها دستخوش تغییر میشود. به همین دلیل، منازعه/ کشمکش گفتمانی یکی از واژههای کلیدی این نظریه است. تحلیل گفتمان یکی از روشهای کیفی مطرح در حوزه های مختلف ارتباطات، زبان شناسی انتقادی، علوم سیاسی و احتماعی به شمار می رود. نظریه ها و روشهایی برای مطالعه تجربی روابط میان گفتمان و تحولات اجتماعی و فرهنگی قلمروهای مختلف اجتماعی در اختیارمان قرار می دهد(یورگنسن و فیلیپس، ۱۳۸۹: ۲۱-۲۶).
نکتة مهم دیگری که باید به آن اشاه داشت این است که برخلاف تصور رایج که متأثر از گفتمان به معنای فوکویی آن است، نظریة گفتمان لاکلاو و موف، تحلیل گفتمان انتقادی و روانشناسی گفتمان با این برداشت که جامعه تحت حاکمیت ایدئولوژی واحد و فراگیری است، مخالفاند. این رویکردها درست همانگونه که نگرش فوکو به رژیمهای دانش را که آنها را یک واحد یکپارچه به شمار می-آورد، با الگوی رژیمهای متکثر و چندپارة گفتمانها عوض کردند. آنها نظریة آلتوسر را که بر مبنای آن ایدئولوژیای واحد تمامی گفتمانها را کنترل میکرد، کنار گذاشتند. نتیجه این که سوژه تنها در یک موضع فراخوانده نمیشود، گفتمانهای مختلف مواضع متفاوت و احتمالاً متناقض برای سخن گفتن در اختیار سوژه قرار میدهند... در نتیجه، ممکن است گفتمانهای جدید تلفیقی شکل بگیرند. با شکلگیری چنین گفتمانهایی افراد نقش عاملان تغییر گفتمانی و فرهنگی را ایفا میکنند.
فرکلاف این نکته را به این صورت بیان کرده است که «انباشت اَعمال [کنش] خلاقانة فردی موجب شکلگیری نظمهای از نو ساختیافتة گفتمان میشود».بر این اساس، مقاومتها، جنبشهای جدید اجتماعی، سیاستِ رهاییبخشی، فرآیندهای خودتحقّقبخشی و... از موضوعات این حوزۀ میباشند. در واقع، پروژههایی سیاسی که هدفشان طرحافکنی نوع و نحوههای دیگری از بودنِ-در-هستی سبک زندگی و سلطهپذیری در روابط اجتماعی و سیاسی است. گفتمانها ساختارهای نامرئی و خود آگاه و ناخودآگاه است که در پی اندیشه های منفرد، نظریه ها و سخنان روزمره نهفته است.
هرگفتمان بر پایه انگاره دانایی خاص( اپیستمه) شکل می گیرد که پایه های آن نگاهی خاص را به جهان را فراهم میآورد. از این منظر، هر عصر تاریخی، سامان و انگاره دانایی (اپیستمه) خاص خود را دارد و انواع مشخص گفتمانها، دارای تاریخییت خاص خود هستند و جهان پیرامون نیز در قالب همین گفتمانهای خاص قابل شناسایی است. بنابراین، گفتمان رساننده معنا، پیام، ایده و اندیشه هاست (نظری، سازمند، ۱۳۸۷: ۳۶-۳۵).
روش تحلیل گفتمان، بحث اصلی خود را واکاوی زمینههای هویتی مستقر در جامعه از طریق فهم سازوکارهای چگونگی تثبیت «انگارهها» و «معانی»(Images & Meaning) بر پایه منطق درونی آن گفتمان میداند. در تحلیل گفتمان، هویت سیاسی واجد نشانهها، رمزگان و کنش های نمادینی است که حاملان آن گفتمان را به صورت یک کل همبسته در ارتباط با هم نگه میدارد. «نمادها و نشانههای فرهنگی به تولید مفاهیم جدید، اشکال جدید اجتماعی، روش جدید تفکر و کنش، نگرشهای نو و واقعیات اجتماعی در زمینه هویت سیاسی یاری میرسانند.» فرایندی که بر اساس آن، این توانایی در مردم ایجاد میشود که با به کارگیری نمادها، نشانهها، و زبانی مشترک به تعامل با یکدیگر بپردازند (نظری و سازمند، ۱۳۸۶). غالب رویکردهای موجود به تحلیل گفتمان برداشت فوکو از گفتمان را سرمشق خود قرار دادهاند و آن را مجموعهای قاعدهمند از گزارهها قلمداد میکنند که محدودیتهایی برای معنادار بودن [گزارهها] وضع میکنند. آنها همچنین متکی بر این ایدة فوکو هستند که حقیقت چیزی است که دست کم تا حد زیادی به نحو گفتمانی برساخته شده است. با این حال، تمامی این رویکردها برخلاف فوکو اعتقادی ندارند که در هر دورة تاریخی صرفاً یک رژیم گفتمانی وجود داشته است؛ آنها در مقابل تصویری پرتعارض ارائه میکنند که در آن گفتمانهای مختلف در کنار یکدیگر و یا در رقابت با هم برای کسب حق تعریف حقیقت یا ایجاد «احساس حقیقت»(True effects)ز طریق سیستمی متشکل از رویههای تولید، قاعدهمند کردن و اشاعة گزارهها به سر میبرند. به علاوه، فوکو بود که سنگبنای برداشت تحلیل گفتمانی از سوژه را گذاشت. سوژه شناسا به معناي پذيرش انسانها به عنوان حاكم بر خود، داراي منطق و خودآگاهي تحققيافته است كه در كنترل زبان، معنا و ايدئولوژي است(Weedon 2004: 5).
به نظر فوکو، سوژهها در گفتمان خلق میشوند و «گفتمان بسط تجلیات باشکوه سوژهای نیست که میاندیشد، میداند و سخن میگوید». از نظر فوکو، سوژه در چنبره قدرت شکل میگیرد و در واقع گفتمان تجلی آشکار سوژه متفکر، دانا و سخنگو نیست، بلکه برعکس کلیتی است که در آن پراکندگی سوژه و گسستگیاش با خودش ممکن است تعیُن یابد. به گونهای که دیگر «خود» از زبان برای بیان خودش بهره نمیگیرد، بلکه زبان به واسطه فرد سخن میگوید (سلطانی، ۱۳۸۴: ۴۸-۶۲). این برداشت فوکو از سوژه که متأثر از آرای استادش «لویی آلتوسر»(Louis Althusser) بود، به کلی متفاوت از برداشت متعارف غربی از سوژه به منزلة یک هستی خودآئین(autonomous) و خودفرمان(sovereign) است و به قول فوکو، سوژه مرکززدایی(decentred) شده است (یورگنسن و فیلیپس، ۱۳۸۹: ۳۶-۳۹).نظریة گفتمان لاکلاو و موف تا حدودی به تأسی از فوکو، ساختارها را تعیین کنندة هویت سوژه میداند. در حالی که تحلیل گفتمان انتقادی و روانشناسی گفتمانی بیشتر با این شعار «رولان بارت» (Roland Barthes) همدلاند که آدمیان همزمان «اربابان و بردگان زباناند»( (people are both ‘masters and slaves of language (یورگنسن و فیلیپس، ۱۳۸۹: ۴۲). اما در آخرین اثر موف با عنوان در دفاع از پوپولیسم چپ (۲۰۱۸) بر اساس رویکرد ضدذات گرایی این ایده را مطرح میکند که کارگزار اجتماعی توسط مجموعه ای از "موقعیتهای گفتمانی" ایجاد میشود که هیچوقت کاملاً نمیتواند در نظام متصلبی از تعارضات تثبیت شود. بنابراین، هویت سوژه متناقض و چندگانه و همواره اقتضایی، مخاطرهآمیز است و به طور موقت در مرکز آن گفتمانها تثبیت میشود و بر اشکال خاصی از هویتیابی ابتنا دارد. بنابراین، تحرک دوگانه ای وجود دارد: از طرفی، یک جنبش مرکزیتزدایی که مانع تثبیت مجموعهای از موقعیتها حول مرکز از قبل ایجاد شده میشود؛ و از طرف دیگر، در نتیجه، این عدم تثبیت ضروری جنبش مخالفی وجود دارد: نهاد مراکز کانونی، تثبیت نسبی که تغییر مدلول تحت دال را محدود میکند. اما این دیالکتیک تثبیت/عدم تثبیت صرفاً به دلیل اینکه تثبیت از قبل داده نشده است، امکانپذیر است، زیرا هیچ مرکز ذهنیتی بر هویتیابیهای سوژه مقدم نمیباشد. انکار رابطه ضروری پیشینی بین موقعیتهای سوژه به معنای عدم وجود تلاش مداوم برای برقراری رابطه تاریخی، اقتضایی و متغیر بین آنها نیست. این نوع از رابطه که بین موقعیتهای گوناگون یک رابطه از قبل معین نشده و اقتضایی برقرار میکند چیزی است که "مفصلبندی" نامیده میشود (Mouffe, 2018).اگرچه پیوند ضروری بین موقعیتهای سوژه گوناگون وجود ندارد، در عرصه سیاست همیشه گفتمانهایی وجود دارند که از چشم اندازهای مختلف سعی در فراهم کردن مفصل بندی دارند. به همین دلیل هر موقعیت سوژه درون یک ساختارگفتمانی ضرورتاً بیثبات ایجاد میشود، زیرا آن به رویههای مفصلبندی کننده گوناگونی ارائه میشود که به صورت مداوم آن را واژگون میکند و تغییر و تحول میدهد(Mouffe, 2018 ).
نورمن فرکلاف در قالب تحلیل گفتمان انتقادی، به نقش فعال گفتمان و نمونههای خاصی از کاربرد زبان بر پایة ساختارهای گفتمانی پیشینی در ساختن جهان اجتماعی تأکید میکند. ساختارهایی که کاربران زبانی بر اساس معانی از پیش تثبیت شده ساختهاند. فرکلاف با استفاده از مفهوم بینامتنیت(Intertextuality) یعنی نحوة اقتباس یک گفتمان از مؤلفهها و گفتمانهای سایر متون و ارائه ترکیب جدیدی از گفتمانها- توجهاش را بر این امر متمرکز میکند (یورگنسن و فیلیپس، ۱۳۸۹: ۲۶-۲۷). هدف روانشناسی گفتمانی، مطالعه دربارة این است که افراد چگونه گفتمانهای در دسترس را با انعطاف به کار میگیرند تا از طریق گفتوگو -در حین تعامل؛ بازنماییهای جهان و هویتها را خلق کرده و دربارة آنها به توافق برسند و در عین حال پیامدهای اجتماعی این امر را نیز مطالعه میکند. البته کانون توجه روانشناسی گفتمانی شرایط درونی و روانی فرد (به صورت منفرد و منزوی) نیست، بلکه نحوة شکلگیری خویشتن و احساسات افراد و تحول آنها در متن تعاملات اجتماعی و بررسی نقش این فرایندها در تغییر و بازتولید فرهنگی و اجتماعی، وجهی جامعوی((Societal است. هویت در این معنا که بیشتر خصلتی فردی می یابد، دربردارنده تلاشهایی جهت فهم «کیستی» ما و اتخاذ و تبیین مواضع و پویش ها در مقابل دیگران است. هویت حالتی از خودفهمی است که از طریق مردم در روایت های روزمره بیان می شود (تاجیک،۱۳۷۹: ۱۶۱).
4. بازیابی مفهوم سوژگی و پیامدهای اجتماعی و سیاسیِ
ریشه مفهوم «سوژه» را بایستی در سنت دکارتیِ تفکیک میان ذهن/عین یا سوژه/ابژه و عقل/ طبیعت بازیافت. به طوری که سوژۀ دکارتی در فضای رو به رشدِ مفاهیمی اومانیستی چون انسانگرایی، فردگرایی، خودمختاری و آزادی و عاملیت انسانی در مقام فاعلِ شناسا و به عنوان مرکز جهان، مقرّر گشته بود تا «حاکم و مالک بر طبیعت» گشته و هر چیز دیگری را در هستی به عنوان ابژه، مورد شناخت، سلطه و بهرهوری خود قرار داده و بدینترتیب نقش فعّالانه و خلّاقانۀ خود را در تاریخ رقم زند. این رویکرد را دکارت در گفتار در روش، ذیل کوگیتوی دکارتی که میتوان آن را اصل اساسی و محور کانونی فلسفه وی در نظر داشت، بدینگونه شرح میدهد: «... برخوردم به اینکه در همان هنگام که من بنا را بر موهوم بودن همه چیز گذاشتهام، شخص خودم که این فکر را میکنم، ناچار باید چیزی باشم و توجه کردم که این قضیۀ «میاندیشم، پس هستم» حقیقتی است چنان استوار و پابرجا که جمیع فرضهای غریب و عجیب شکاکان هم نمیتواند آن را متزلزل کند. پس معتقد شدم که بیتأمل میتوانم آن را در فلسفهای که در پی آن هستم، اصل نخستین قرار دهم» (دکارت،۲۴۴:۱۳۷۲).
بدینترتیب، موج اول مدرنیته بر معیارِ محوریت انسان و سوژگی وی در سیطرۀ مطلق و بیچونوچرا در ابژههای طبیعت بنا نهادهشد. آدمی به عنوان محورِ عالم میتوانست در هر چیزی دخل و تصرّف کرده، جهان را به میل خودش تغییر داده و نقش مورد پسند خود را بر آن حک نماید. امّا دیری نپایید که این درک و تصوّر از سوژۀ مستقل، آزاد و آگاه، از جانب اندیشمندان و جریانهای فکری گوناگون با چالش مواجه گردید. در مارکسیسم، مرکز ثقل و محوریّت تحوّلات اجتماعی و دگرگونیهای تاریخی از فردِ انسان به مناسبات تولید، روابط اجتماعی و آگاهی طبقاتی معطوف شد. از سوی دیگر، ايدئولوژی بورژوازی نیز که در ابتدا موافقت خود را در جهتِ انباشت سرمایه با سودجویی فردی نشان داده و محوریّت انسان را پذیرفته بود، با افزايش عظيم منابع ثروت و شکلگیریِ تضادهای طبقاتی، کمتر به گذشتۀ اومانيستی خود ارجاع میداد. لذا، انسانِ اقتصادی به مثابه دريافت نهائیِ سرشت واقعیِ انسان و قوانين طبيعت، جايگزين اومانيسم شد. «يکبار ديگر انسانها تبديل به قربانیهای منفعلِ نيروهای فوقبشری و فرای کنترلشان شدند. از طريق تابع ساختن تمام تلاشهای انسانی به بُت نوينِ توليد سرمايه، فرآيند انسانیشدن که همراه بود با عروج سرمايه-داری، مبدّل شد به يک فرآيند جديد و قدرتمند غيرانسانیشدن» (ماتیک،۲:۱۹۶۵).
به اعتقاد آلن تورن، اقتصادهای غربی از جوامع صنعتی به جوامع فراصنعتی منتقل شدهاند، به تدریج به دلیل وجود "وضعیت پسا اجتماعی" شاهد تولد نوع جدیدی از جامعه هستیم. در این پیکربندی نوظهور جدید، «بازیگران» خود را از سیستم جدا کردهاند. در این شرایط جدید، تنها امید برای حل بحران، توسل به یک سوژه اجتماعی است که با «حق داشتن حقوق» در برابر الزامات «جهانیسازی اقتصادی» تعریف میشود. در جامعه صنعتی و فرا صنعتی، منبع اصلی تضاد، «تغییر منابع فیزیکی» و «تولید« بود. اما، ارتباطات «روابطِ جدیدی» را بین «چارچوبِ ذهنی ارتباط دهنده» و «اطلاعات منتقل شده» معرفی کرد. در سراسر این پیکربندیها، بازیگران اجتماعی میتوانند از «نهادهای اجتماعی» برای بالا رفتن از سلسله مراتب اجتماعی و همچنین «تقویت ظرفیت خود برای انجام اقدامات اجتماعی» استفاده کنند. با این حال، با تسلط «جهانیسازی اقتصادی» مالی و بحران مداوم آن، تورن استدلال میکند که شکاف عمیقی بین «جهان اقتصادی و نهادهای اجتماعی» پدید آمده است. به طور خلاصه، دولتها، اگرچه میتوانند بحران را مدیریت کنند، اما دیگر قادر به ایجاد تمهیداتِ نهادی نیستند که قادر به ایجادِ تعادل بین تضادِ اجتماعی و ظرفیتهایِ اقتصادی باشند. این ما را به سمت یک موقعیت پسااجتماعی سوق می دهد. به این ترتیب، نمی توان بازیگران را بر اساس روابط اقتصادی آنها تعریف کرد و این پایانی است بر آنچه که تورن «تصور اجتماعی-اقتصادی از علوم اجتماعی» می نامد. در این موقعیت پسااجتماعی، دیگر نمیتوانیم توصیف کنیم که چگونه بازیگران «با جایگاهشان در روابط اجتماعی» شناسایی میشوند، بلکه باید آنها را بر حسب «رابطهشان با خودشان و با مشروعیت شخصیشان» مفهومسازی کنیم.
5. رهیافتی بر منازعات معنایی و تحوّلات اجتماعی در ایران معاصر
در ادامۀ بحثهای پیشین و درک و منظوری که از مفهوم سوژه ارائه گردید، در راستای اهداف پژوهش حاضر، موضوع جریان شناسی گفتمان هویتی را مورد مُداقه قرار خواهیمداد که در مضمونی مشترک با رویکرد ما تحول گفتمان هویتی و منازعات معنایی جای میگیرد. برخلاف ادبیات کلیشهای گذشته در حوزة رفتارشناسی سیاسی که «عقلانيت» و «خردباوري» را محور اصلی عرصة حيات انساني میدانست، بسياري از تحقيقات روانشناختي جدید مؤید اين است که شناختِ بدون جانبداري، ممکن نيست و محرکهاي شناختي و هيجاني گوناگوني نظیر دوست داشتن، تنفر، شادي، ناراحتي، خشم، گناه، قدرداني، بيزاري، انتقامجويي، شور و شعف، ناامني، ترس و اضطراب بر رفتار و کنش سیاسی ما تأثیرگذارند. همین امر، بر نحوه شکلگیریِ هویت سوژهها و اثرگذاری بر مناسبات سوژه و ساختار بسیار حائز اهمیت است. در جامعه ایرانی که مسائل و رخدادهای هویتی در گذشته و حال بر تمام جنبههاي زندگي خصوصي و عمومي سايه افکنده و به اصطلاح روایتهای مختلف و متضادی ارائه میشود، شاهد گسترش گروههاي هويتپايه در قالب کنشگران و کارگزاران منفرد (سوژه کنشگر)، انجمنها، فرقهها، نحلهها و اشکال مختلف مليگرايي و احساس تعلق مذهبي، فرهنگي، قومي و سياسي هستیم. ارائة پاسخي شايسته براي مواجهه با چنين وضعيتي زماني بيشتر اهميت مييابد، که در یک دهه آینده احتمالاً شاهد چندپاره شدن تجارب هویتی، خاصگرايي (با تأکید بر استقلال اقليتها و جماعتهای قومی)، سياليت و تغيير مداوم هویت ملی و اهميتيابي کنشهای فنآورانه و رسانهاي به جاي نهادها هستيم.
حاصل این تحول، ظهور ايدة سوژة کنشگر4 و «سوژة شخصي»5 بیانگر نوعی تحول هویتی در جامعه و در مقام تحقق بخشي به آزادي در قالب «سياست سوژه»6، به خصوص در حوزه زندگی روزمره است. کنشگراني که تلاش ميکنند در قامت سوژه ظاهر شوند و با دفاع از زندگي شخصي، مجال ظهور و بروز بيابند. «سوژة شخصي يعني ميل تمام افراد به کنشگر وجود خويش بودن، به داشتن زمان و فضايي براي خود، به اين که بتوانند با وجود مداخلههاي مداوم نيروهاي بيروني، زندگی و برنامههاي خود را داشته باشند. سوژهاي که شجاعت فردي براي ايستادگي در برابر قدرت را نشان ميدهد و داراي توانايي کنش جمعي براي پاسداري از حقوق فردي، تحقق آزادي و ابراز وجود است. در این جا، پيوندي ميان انگارة سوژه و انگارة جنبش اجتماعي وجود دارد و تولد سوژه نه به مثابه تجربهاي دروني، بلکه شکلي از اراده به شاد بودن، مقاومت و مبارزه براي ابراز وجود است و هيچ جنبش اجتماعي بدون ارادة سوژه معطوف به رهايي وجود نخواهد داشت. «اين جنبشها فقط بر پاية اصول اخلاقي شکل نميگيرند، بلکه متضمن اصول اجتماعي نيز هستند. آنها بيش از اين که به دنبال ايجاد يا استقرار برنامهاي سياسي باشند، به دنبال کسب حقوق انسانياند» (تورن، ۱۳۹۸: ۱۳۰). در نتیجه، با انباشت اَعمال وکنشهای خلاقانة نسل جدید و پس زدن و منکوب کردن آن، گفتمانهای جدید تلفیقی به صورت اجتماعی- فرهنگی- سیاسی شکل گرفته است.
الياس کانتي در کتاب «توده و قدرت» ، معتقد است که عقلگرايي مدرن با ناديده گرفتن شور، عواطف و احساسات انساني به عنوان «عناصر برانگيزانندة هويت» و تأکيد بر عقلانيت صرف موجب شده جايگاه شور و هيجان در متن زندگي انسانها ناديده گرفته و ضرورت درک منشهاي متعصبانه و جانبدارانه و واقعيتهاي سياسياي نظير پوپوليسم و ناسيوناليسم و توجه به اميال و رؤياهاي مردم را نادیده گرفته است. واکنشهای غیر قابل پیش بینی، احساسی و هیجانی، ضرورتی است که ما را وا میدارد از ملاحظات و تحلیلهای کلیشهای که در آن غالباً جنبشهای اجتماعی و شورشهای جمعی بر پایه عقلانیت تحلیل میکنیم، فاصله بگیریم. این بدان معناست که بسياري از پديدههاي سياسي متضمن هيجان و احساس است، تا اين که صرفاً مبين تجزيه و تحليل اطلاعات به صورت "خنثي يا منفعلانه" و یا عقلایی باشند. در واقع، تمام مفاهيم سياسي در معرض هيجانات مثبت يا منفي (شناخت فعالانه) قرار دارند. کانتّی از مفهوم «شور» در تحلیل خود استفاده میکند، تا نشان دهد که رانههای اصلی در پیوستن فرد به توده از شور و احساسات او بر میخیزد و نه از تصمیم عقلانی او. این بدان معنی است که برخلاف تصور عقلگرایانه از سیاست چهبسا مردم از خودمختاری در هراس باشند و ترس از خودمختاری آنان را به عضویت در توده فرا خواند. بدین ترتیب، کنش سیاسی از نگاه کانتّی تمام تناقضهای روانشناختی انسان را برای جذب در گروه باز مینمایاند (کانتی، ۱۳۸۸).
با توجه به تحولات اخیر در ایران از مشروطه تا امروز، آنچه در بازنمایی گفتمان هویتی میبینیم، پذیرش این امر است که در این مرحله سوژه دارای نوعی «نیروی پیشبرنده» است. در مقابل؛ مسئلة هویت در دو دهه اخیر با فراز و فرودهای فراوانی مواجه شد و همین امر موجب شد تا فرآیند تحولخواهی و اصلاحات در ایران به جای اینکه مانند گذشته در سطحی محدود و در میان نخبگان و تا حدودی، تحصیلکردگان اشاعه یابد. ابنبار از سطح جامعه ظهور یابد، بنابراین تحرکاتی که در سطح جامعه برای تحولخواهی رخ داد همزمان با اتکا به نیروی نخبگان و جریانهای فکری آن دوره بود. بدین ترتیب، در این دوره، هویتیابی خودآگاه و در جهت حفظ دستاوردهای خود مشارکت مستمر و فعال داشته باشد و به قول مارکوزه در اثر خرد و انقلاب «سامان مقرر چیزها را فرا گرفته باشد». چراکه شرط تحقق سوژگی برای انسان آزادی است و شرط تحقق آزادی، خودآگاهی و شناخت است و این امر خود شناسای سوژۀ بالفعل تاریخ است.
با تمام تفاسیر و سر برآوردن سوژه و ایفای نقش در دگرگونیهای سیاسی ـ اجتماعی سوژه این دوره توانایی غلبه بر شرایط را تا حدی به دست آورده است. و توانسته ساختار را با چالش مواجه سازد. با اندکی تغییر در نظام آگاهی و طبقاتی سوژه دیگر همانند گذشته سرنوشت تاریخی خود را نمیپذیرد. واقع امر این است که نقش ابرروندهای جهانی و تغییر در نگرش مردم به زندگی و معنای آن در ایران، متفکران و کنشگران اجتماعی را وادار خواهد کرد برای برخوردی فعالانه با تکانههای چالشزای جهانی شدن، به سنجشگری ریشهها و بنیانهای هویتی جامعه بپردازند و در صدد برآیند با درک این جریان جدید، فرایند «هویتیابی» را مورد بازتعریف قرار دهند. به این معنا که هویت را بر اساس «داشتههای» خود و «فراگرفتههای» مدرن استوار نمایند و «بودن» خود را در متن تاریخ ثبت کنند(نظری،۱۳۹۰: ۱۲).
هر هویتی که پدید میآید و شکل میگیرد، همراه خود آسیبپذیریها و فرصتهای خاصی را نیز نمایان میکند؛ پس، هنگامی که از در هم تنیدگی خرده گفتمانها و خرده فرهنگها، فرهنگی فراگیر سایه میگستراند، گونهای فرا فرهنگ جان میگیرد؛ متافرهنگ پدید میآید؛ که البته آسیبپذیریهای ویژه خود را داراست. اینکه معماری این جغرافیای مشترک چگونه انجام پذیرفته است؛ بستگی به این دارد که هریک خرده فرهنگهایِ درون جامعه، تا چه اندازه بازتاب دقایق گفتمانهای خویش را در گفتمان تازه پدید آمده میبیند؛ سپس باید دریابد که تا چه اندازه تولید و بازتولید دقایق گفتمان خویش را، درون گفتمان مسلط خواهد دید. در ابتدای راه گفتمان، بر سر شراکت توافق هست، فرصت شراکت داده میشود، اما در تداوم راه، اجازه تولید و بازتولید به برخی دقایق گفتمان را نمیدهند(میرمحمدی،۱۳۸۳: ۳۰۷).
بنابراین، با در نظر گرفتن تحولات یک قرن اخیر؛ وقوع دو انقلاب در ایران، به مرور از نگاه جوهرگرا نسبت به مسئله هویت باید فاصله گرفت و نگاهی سازهانگارانه به مسئله هویت داشت. نگاهی که هویت را بیشتر به عنوان یک شالوده یا سازه اجتماعی در نظر میگیرد و تأکیدش بر این است که هویت جنبه ذهنی دارد، نه طبیعی. بر مبنای این تلقی از هویت، هویتها در جریان مراودات و آمیزشهای اجتماعی شکل میگیرند. طبعا در چنین تلقیای، هویت مفهوم سیالتری پیدا میکند و بسیاری از عناصری که قبلا به صورت اخلاقی یا مفهومی به هویت نسبت داده میشد، از آن زدوده شده و به جای آن بر مرزبندی و غیریتسازی تأکید میشود(میرمحمدی،۱۳۸۳: ۴۴).
در وضعیت آنتاگونیستی که هویتی به هویت دیگر وابسته است. سوژه در وضعیتی دائما متزلزل قرار دارد. هویتها همچون امرِ اجتماعی ضروری دارای هویتِ قطعی نیستند و این امر دلالت بر «تصمیمناپذیری» ساختار دارد. یافتن سوژه تازه به سوژه انسجام میدهد و تصمیمناپذیری و ممکن بودن آن محو میشود.یعنی سوژه توسط محصول خودش نابود و تبدیل به مواضع سوژه تازه میشود بدینترتیب، تمایز میان سوژه و مواضع سوژه که در هژمونی و استراتژی ساختار تولید معنا آشکار نبود. اینک در تبیین، تولید و انتقال هویت اجتماعی و نیاز به سوژه آشکار میشود. لاکلاو جایی برای عاملیت در منطق دال و گفتمان باز میکند و حدی از آزادی برای سوژه قائل میشود که سازگار با محدودیتهای اینهمانیاش است. سوژه ی سیاسی نه صرفاً توسط ساختار تعیین میشود و نه ساختار را میسازد، بلکه سوژهی سیاسی زمانی که هویتهای اجتماعی در بحران هستند، ساخته میشود؛ بدینطریق که وقتی ضرورت ساختار از بین میرود و « فاصلهی از بین نرفتنی ساختار از خودش» اتفاق میافتد، ساختارها نیازمند بازسازی و مجبور به تصمیمگیری هستند.(تاجیک و شکورزاده،۱۳۹۸: ۵۸-۵۹).
گذار از نوعی جامعه به جامعة دیگر میتواند در رأس هرم زندگی اجتماعی رخ دهد یا برعکس، مبتنی بر دگرگونیهایِ درونی در قاعدة زندگی اجتماعی باشد. غرب درونزاترین نوع تغییر را به وجود آورد؛ و این تغییر همواره با هژمونی بر دیگر بخشهای جهان همراه بود. و فرهنگ نخستین حوزة تغییر در الگوی غربی توسعه بوده است: ابتدا دانش جدید و فنون جدید پیدا میشود و شاهد تغییر در اداب و رسوم و نیروهای تولیدیم: سپس کنشگران اجتماعی جدیدی پا به عرصة وجود میگذارند، که شیوة کنش مخصوص به خود را دارند. در حال حاضر، در آستانة قرن بیست و یکم فرهنگ ما متحول شده است؛ علم و فناوری از یکسو، و اخلاق از سوی دیگر متحول شدهاند و در آخر شکلهای تولید در حال جهشند. الگوهای فکری، رفتاری و کاری ما دیگر برآمده از جامعه صنعتی نیست، اما شکلهای کنش و ایدئولوژیهای سیاسی ما همچنان به گذشته تعلق دارند؛ هرچند در مسیر زوالی برگشتناپذیرند. در میانة فرهنگی به ظاهر تحول یافته و شکلهای سازمان و اندیشة اجتماعی{تحول نیافته} و متعلق به گذشته، ظهور کنشگران را دشوار میشود. اما، ما در حالحاضر در مرحلة جهش به سر میبریم: مرحلهای که نشانگر گذار از نوعی تاریخمندی و عبور از الگوهای فرهنگی است(تورن،۱۴۰۰: ۲۳۶-۲۳۸).
6. نتیجه گیری
در این پژوهش بر آن بودیم تا به جریانشناسی گفتمانهای هویتی ایرانِ معاصر، با تأکید بر منازعات معنایی و تحولات اجتماعی بپردازیم. از این جهت، در ابتدای امر ناگزیر دیدیم تا مراد و منظور خود را از مفاهیم و مضامینِ سوژه کنشگر به روشنی بیان نماییم؛ که در راستای تحقّق این هدف، با نگرشی نو به تحول گفتمانی، به بحث ورود نمودیم. از این منظر، سوژه کنشگر وهویّت و مفهوم «منازعات معنایی» از طریق رهیافتهای گفتمانی مدنظر قرار گرفت. همچنین، نشان داده شد؛ مقاومتها، مشارکت در جهت خودسامانی و خودفرمانی، سیاستِ رهایی، آزاد کردن تواناییها از طریق تأسیس هویتهای جدید، فرآیندهای خودتحقّق-بخشی و... از موضوعاتِ تحول کفتمان هویتی در بستر جامعه ایرانی هستند. در ادامه با توضیح سه رهیافت گفتمانی، نشان دادیم. که تلفیق رویکردهای گفتمانی تا چه اندازه در بررسی تحول گفتمانهای هویتی و مناسبات سوژه و ساختار و همچنین در ساخت دیگری در گفتمانها، از طریق افزودن چشماندازهای جدید در این پژوهش به کمک ما بیاید.
در دو دهه اخیر با توجه به پیشرفت تکنولوژی مناسبات اجتماعی نیز دچار تحول شده و هویت سوژهها را تحت تأثیر خود قرار داده است. در نتیجه، امروزه در جامعه ما مشاهدهپذیرترین کنشگران در جامعة آن دسته از جوانانی هستند که تا حدود زیادی از چرخة تعلق خانوادگی، بازار کار، جامعه و فرهنگ رسمی کنار گذاشته شدهاند، اما به زندگی شخصی خود و خودبیانگری به مثابة سوژة کنشگر تکیه میکنند. میل به سوژه شدن به آنها جانی تازه میدهد و این شور جدید در میل به زندگی و دفاع از خودهویتی تجلی مییابد. دفاع از جامعة مدنی جای خود را به دفاع از زندگی شخص میدهد. سوژة شخصی یعنی میل تمامی افراد به کنشگر وجود خویش بودن، به داشتن زمان و فضایی برای خود، به اینکه بتوانند با وجود تمام مداخلههای بیرونی، خاطرات و برنامههای خود را داشته باشند. سوژههایی که به واسطة ذائقه و نوعی سبک مصرف به زندگی خود معنا و هويت داده و الگوهای اولیة مقاومت آنان به جای آن که همانند نسل پیشین مبارزه نظامی با قدرت سياسی و مخالفت آشکار با ساختار باشد، سوژهاي که داراي توانايي کنش جمعي براي پاسداري از حقوق فردي، تحقق آزادي و ابراز وجود است. تولد سوژه نه به مثابه تجربهاي دروني، بلکه شکلي از اراده به شاد بودن، مقاومت و مبارزه براي ابراز وجود است و در این وضعیت، هيچ جنبش اجتماعي بدون ارادة سوژه معطوف به رهايي وجود نخواهد داشت. به تعبير تورن، «سوژة شخصي يعني ميل تمام افراد به کنشگر وجود خويش بودن، به داشتن زمان و فضايي براي خود، به اين که بتوانند با وجود مداخلههاي مداوم نيروهاي بيروني، خاطرات و برنامههاي خود را داشته باشند. گرچه مداخلههاي حوزههاي بيروني ميتواند فريبنده يا ترساننده است. سوژة شخصي تلاش ميکند آنها را به شکل تجربة زيسته يا تاريخ شخصي درآورد. کاميابي يا ناکامي در اين برنامههاي شخصي بيش از هر چيز در گروِ بازشناسيِ جمعي حقوق سوژگي است. اما اين بازشناسي جمعي فقط زماني ممکن است که مطالبة جمعي آزادي خلاق به زندگي سياسي جاني دوباره ببخشد».
بنابراین، مسئلة محوری در اینجا، توجه به خود در مقام سوژه و تحلیل معنایی است که انسانها به رفتارهای خود میدهند، شیوهای که رفتارشان را در استراتژیهای کلی ادغام میکنند و نوع عقلانیتی که در کردارها و نهادها و الگوها و رفتارهای متفاوتشان بازمیشناسند. اما مادامی که نسبت سوژه را با ساختار تعیین نشده باقی مانده باشد در مسئله هویتیابی، در سرگردانی و تردید خواهد بود. از اینرو ،مدیریت و کنترل و مهار جريانها و نیروهاي متعارض و خشونتبار در یک دهة آینده امر بسیار خطیری است و از رهگذر طراحی سازوکارهای حل و فصل مسالمتآمیز منازعات مدنی شايد بتوان فرصتهاي ساختاري لازم را براي ثبات و همبستگي جمعي در ایران آینده فراهم آورد.
پینوشت
۱.برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به: ویلیام کانلی(۲۰۰۲). کانلی در کتاب: هویت/تفاوت؛ درکی متمایز از رابطه بین هویت شخصی و سیاست دموکراتیک، به ویژه در حوزه های دین، اخلاق، جنسیت و قومیت ارائه میکند.
۲. نگاه کنید به اثر ساشا روزنیل با عنوان: جهان مشترک: پویایی جهانی، محلی و شخصی جنبش صلح زنان در دهه ۱۹۸۰.
منابع
احمدی، حمید(۱۳۸۳). ایران: قومیت، هویت و ملیت. تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
برمن، مارشال(۱۳۸۶): تجربه مدرنیته، ترجمه: مراد فرهادپور، تهران: طرح نو.
تاجیک، محمدرضا و شکورزاده، پریسا(۱۳۹۸). « تأملی بر امکان سوژه سیاسی با توجه به نظریه ارنستو لاکلاو». فصلنامه رهیافتهای سیلسی بینالمللی، دوره ۱۰، شماره ۳. بهار.
تورن، آلن(۱۳۹۸). برابری و تفاوت: آیا میتوانیم با هم زندگی کنیم، ترجمه سلمان صادقیزاده، تهران: ثالث.
تورن، آلن(۱۴۰۰). بازگشت کنشگر: نظریه اجتماعی در جامعه پساصنعتی، ترجمه سلمان صادقیزاده، تهران: ثالث.
دکارت، رنه (۱۳۷۲)، «گفتار در روش»، در سیر حکمت در اروپا، ترجمۀ محمدعلی فروغی، تهران: زوار
سلطانی، علی اصغر(۱۳۸۴). قدرت، گفتمان و زبان سازوکارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی ایران. تهران: نی.
فرکلاف، نورمن (۱۳۷۹). تحلیل انتقادی گفتمان. گروه مترجمان. تهران: مرکز مطالعات و تحقیق رسانه ها.
فکوهي، ناصر(۱۳۷۸). خشونت سياسي: نظريات، مباحث، اشکال و راهکارها. تهران: پيام امروز.
فوکو، میشل (۱۳۸۹)، سوژه و قدرت، در تئاتر فلسفه، ترجمۀ نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی.
کانتی، الیاس(۱۳۸۸). توده و قدرت، ترجمه هادی مرتضوی، تهران: قطره.
ماتیک، پُل (1965)، «اومانیسم و سوسیالیسم»، ترجمۀ وحید تقوی، قابل دسترسی در: http://www.kavoshgar.org
موف، شانتال(۱۳۹۸). بازگشت امر سیاسی، ترجمه: جواد گنجی، تهران: نی.
میر محمدی، داود(۱۳۸۳). گفتارهایی درباره هویت ملی در ایران. تهران: تمدن ایرانی.
نش، کیت(۱۳۹۰). جامعه شناسی سیاسی معاصر: جهانی شدن، سیاست، قدرت، ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران: کویر.
نظری، علی اشرف و سازمند، بهاره (۱۳۸۶). گفتمان، هویت و انقلاب اسلامی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
نظری، علیاشرف (۱۳۸۶). «هویت مدرن و ظهور گفتمان مدرن در ایران». فصلنامه مطالعات ملی. سال هشتم شماره۴: ۳۰-۵۴.
نظری، علیاشرف (۱۳۹۰). مدرنیته و هویت سیاسی در ایران. تهران: میزان.
نظری، علیاشرف(۱۳۸۷). « تبیین مفهوم هویت از چشمانداز گفتمانی» فصلنامه راهبرد، دوره شانزده، شماره ۳، ص: ۱۶۲-۱۸۰.
یورگنسن، ماریان و فیلیپس، لوئیز(۱۳۸۹). نظریه و روش در تحلیل گفتمان، ترجمه هادی جلیلی، تهران: نی
Calhoun, C (1994). Social Theory and the Politics of Identity. London: Blackwell.
Connoly, W, (2002). Identity / Difference. University of Minnesota Press...
Laclau, Ernesto (1990). New reflections on the revolution of our time, Brooklyn; Verso.
Mouffe, Ch. (2018). For a Left Populism. London – New York: Verso.
Stoddart, Mark C. J (2007). Ideology, Hegemony, Discourse: A Critical Review of Theories of Knowledge and Power, Social Thought and Research. Vol. 28, Pp: 191-225.
Weedon, C (2004). Identity and Culture: Narratives of Difference and Belonging, Berkshire: Open University Press.
Young, T. R, (2013). New Sources of Self: Pergamon General Psychology Series, Arnold P. Goldstein and Leonard Krasner. Oxford: Pergamon.
Vida yaghouti. PhD Student in Political Science, Faculty of Law, Theology and Political Science, Research Sciences Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran. v.yaghooti@yahoo.com
Majid Tavassolli. Associate Professor, Department of Political Science, Faculty of Law, Theology and Political Science, Research Sciences Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran. tavasoli@gmail.com 09123907142
Aliashraf Nazari. Associate Professor of Political Science, Faculty of Law and Political Science, University of Tehran, Tehran, Iran. aashraf@ut.ac.ir
[1] دانشجوی دکترای علوم سیاسی، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران. v.yaghooti@yahoo.com
[2] دانشیار گروه علوم سیاسی، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران(نویسنده مسئول). tavasoli@gmail.com
[3] دانشیار علوم سیاسی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.
[4] .Actor
[5] . Personal Subject
[6] . the politics of subject