اقبال به عالمان در مدار سیاست حاکمان بغداد(با تاکید بر قرن چهارم هجری)
محورهای موضوعی : باحث معرفتی و روش­ شناختی تاریخ پژوهی
1 - استادیار گروه الهیات و معارف اسلامی، واحد مهاباد، دانشگاه آزاد اسلامی، مهاباد، ایران. saeeid.hamidi56@gmail.com
کلید واژه: بغداد, اقبال, عالمان, حاکمیت سیاسی,
چکیده مقاله :
تمایل نظام های سیاسی به تامین نیازمندیهای حکومتی، پیوسته در طول تاریخ توجه دولتمردان را به دانشمندان جامعه معطوف نموده است. چراکه عالمان تواناییهایی دارندکه دولتها در ساختار قدرت بدانها نیازمندند. از این حیث بررسی ارتباط حاکمان اسلامی با نخبگان، بعنوان موضوعی حائز اهمیت در پژوهش های تاریخی محسوب می گردد. بطوریکه مطالعه در این مهم بدون آگاهی از الزامات دولتی تلاشی کم اثر و گاها بی ثمر خواهد بود. حکمرانان بغداد در قرن چهارم هجری دریافته بودند که ایجاد ائتلاف بین قدرت سیاسی و علما، تنها راه تثبیت خلافت آنان خواهد بود. لذا ضمن استقبال از متکلمین و محدثین، با به خدمت گرفتن توانمندی آنان بدنبال گریز از تشنجات سیاسی بودند. براین اساس پاسخ بدین پرسش که کدامیک از ضروریات سیاسیِ بغداد باعث اقبال خلافت از اندیشمندان شده بود، هدف اصلی این پژوهش توصیفی – تحلیلی است.بررسی منابع کتابخانه ای نشان می دهد؛ لزوم کنترل خلفای رقیب در اندلس، ضرورت مهار قدرت فاطمیان مصر، تظاهر به همراهی با عقائد مذهبیِ غالب، تمایل به تجدید حیات اعتزال و بالاخره بهره مندی از ظرفیت تشیع در مواجه با بحران غیبت جملگی باعث توجه حکّام به عالمان و جلب مشارکت آنان گردید.
The tendency of political systems to meet the needs of the government has consistently attracted the attention of government officials to the scientists of society throughout history. Because scholars have the capabilities that governments need in their power structure. In this regard, the study of the relationship between Islamic rulers and elites is considered as an important topic in historical research. Thus, studying this issue without being aware of government requirements will be an ineffective and sometimes fruitless effort.The rulers of Baghdad in the fourth century AH realized that creating an alliance between political power and ulema would be the only way to establish their caliphate. Therefore, while welcoming theologians and narrators, they sought to escape political convulsions by employing their capabilities. Accordingly, the main purpose of this descriptive-analytical study is to answer the question of which of Baghdad's political necessities made the caliphate popular with thinkers.A review of library resources shows; The need to control rival caliphs in Andalusia, the need to curb Egyptian Fatimid power, to pretend to be in line with dominant religious beliefs, the desire to revive Etzal, and finally to take advantage of the Shiite capacity in the face of the crisis of absenteeism all attracted the attention of scholars.
_||_
اقبال به عالمان در مدار سیاستِ حاکمان بغداد )با تأکید بر قرن چهارم هجری)
چکیده
مقارن با قرن چهارم هجری دولتمردان عباسی با هدف کنترل تشنجات سیاسی و مهار گروه های غیر همسو در بغداد، با رویکردی نوآورانه دست به ابتکاری جدید زدند.آنان تأمین اقتدار خلافت را به دست کارساز دانشمندان سپردند؛ چراکه یقین داشتند با مشارکت عالمان و فقیهان قادر خواهند بود بنیان دولت خویش را مستحکم نمایند.بنابراین این عاملان قدرت که خود صاحبان اندیشه بودند، برآن شدند بواسطه حمایت قاطع از متکلمین و محدثین ضمن ایجاد ائتلاف حاکمیت و طبقة نخبگان، بر مرجعیت خویش بیافزایند.
در همین راستا بررسی علل و عوامل تمایل حکمرانان در ایجاد پیوند با نخبگان بغداد ضمن شناساندن اوضاع سیاسی جهان اسلام، بعنوان موضوعی حائز اهمیت در پژوهش های تاریخی محسوب می گردد. لذا پاسخ بدین پرسش که کدام ضروریات سیاسی در قرن چهارم ه.ق باعث اقبال حاکمان بغداد به اندیشمندان زمانه گردید، هدف اصلی این پژوهش توصیفی – تحلیلی است.
بررسی منابع کتابخانه ای نشان می دهد؛ لزوم کنترل خلفای رقیب در اندلس، ضرورت مهار قدرت فاطمیان مصر، تظاهر به همراهی با عقائد مذهبیِ غالب، تمایل به تجدید حیات اعتزال و بالاخره بهره مندی از ظرفیت تشیع در مواجه با بحرانهای دورة غیبت، جملگی باعث توجه حکّام به عالمان و جلب مشارکت آنان گردید.
واژگان کلیدی: اقبال؛ بغداد؛حاکمیت سیاسی؛ عالمان.
مقدمه
بررسی رابطه بین دولت ها بعنوان نهاد سیاست1 و طبقات علمی بعنوان نهادی اجتماعی2، از اهم مطالعات علم و تمدن3 در اسلام محسوب می گردد؛ چرا که نخبگانِ4 جوامع، پیوسته قادرند دولتمردان را در نیل به اهدافشان یاری رسانند.
به تعبیر دیگر اگرحاکمان اسلامی در امور دنیوی به سرداران، والیان و قاضیان نیازمندند، به جهت حفظ مقام دینی نیز به یاری فقیهان، قاریان و حدیث گویان محتاج اند.(جرجی زیدان،1388:131)
تحولات سیاسی در بغداد 5همزمان با سده چهارم ه.ق که مصادف با ضعف خلافت عباسیان(حک:.656-132ه.ق) و نفوذ آل بویه(حک:467-333ه.ق) رقم خورد، موجب گردید ضمن مناسبات طرفین؛ هر دو با آگاهی یافتن بر شرایط سیاسی ، تلاش نمایند تا از کارآیی عرصه علم و ظرفیت عالِمان در جهت تقویت خویش بهره جویند.
هر چند در نگاه اولیه به منابع، نخستین مولفه ای که دولتمردان را در اجرای این تصمیم ثابت قدم کرد و حاکمیت را در استخدام توانمندی های اندیشمندان مصمم کرد، این نکته بود که این عصر، دوره گذر از خفقان اندیشه6 و مصادف با آزادی نسبی عالمان می بود، اما بررسی های دقیق تر در پژوهش حاضر نشان می دهد که حاکمیت چنین فضای آزاد اندیشانه بر بغداد در قرن چهارم ه.ق که بواسطه تساهل و تسامح امیران آل بویه رقم خورد، تنها عامل توجه به اجتماع علمی نبود.بلکه برخی تمایلات سیاسی توانست اقبال از عالمان را به اولویت حکومتگران مبدل سازد.بنابراین با هدف نیل به اهداف سیاسی، گزارشاتی همچون حمایت حکومت از علمای اشعری7،(ابن اثیر،1322ق،ج617:8) مجال مناظره اشاعره با فقهای شیعه،(ابن خلکان،بی تا:6/271) تکریم ابو حامد اسفراینی8 (404-334ه.ق) بعنوان پیشوای شافعی9 عراق (بغدادی،1977:2/561) و اقداماتی نظیر توجه به بالندگی فقاهت تشیع و حمایت از نِحَل فکری و فرق مذاهب بدون تمایز آشکار،)کرمر،43:1375) قابل تفسیر است.
اکنون این نکته، مهم به نظر می رسد که گرچه حضور فِرَق و نحله های فکری و صیرورت آزاد اندیشی در قرن چهارم ه. ق بعنوان علل رشد علمی در بغداد، بارها مورد توجه گزارشات تاریخی قرار گرفته است،لیکن می بایست اذعان نمود پژوهشی مستقل در این سدة تاریخی که به معرفی آندسته از نیازهای سیاسی حکومتگران بغداد که موجبات استقبال دستگاه حکومت از عالمان و فقیهان را فراهم نمود، کمتر به چشم می خورد.
لذا این تحقیق در صدد است تا ضمن بازکاوی اجمالی وضعیت سیاسی بغداد در قرن چهارم ه.ق، برخی از علل و عوامل سیاسی موثر در استقبال حاکمان بغداد از نخبگان و خواص جامعه را مورد بررسی قرار دهد.بعنوان پیش فرض اولیه در تحقیق می بایست مطرح نمود که ضرورت بهره مندی از توانمندی های فقهی و روایی عالمان و توجه دستگاه حکومت به شئونات اجتماعی و مذهبی فقیهان با هدف کنترل جریانات مخالف، عامل اصلی تمایل حکام به ایجاد ائتلاف با عالمان و اندیشمندان بود.چراکه بهره مندی از استعدادهای ذاتی اندیشه گران می توانست ضمن تضمین مقبولیّت و مشروعیّت حاکمان و امیران، مهار گرو های غیر همسو را محقق نماید.
لازم به توضیح اینکه برخلاف اکثر پژوهش های قبلی که با بکارگیری اصطلاح خلافت در عنوان اصلی، در صدد قرار گرفته اند تا مخاطب را با رویکردها و کنش گری های خلفای بنی عباس مواجه کنند، لیکن در این تحقیق با بکارگیری اصطلاح حاکمان بغداد در عنوان مقاله، جامعه هدف منحصراً به خلفای عباسی منحصر نگردیده است؛ بطوریکه رویکردها و نگرش های سیاسی سایر امرای وقت از جمله امیران آل بویه نیز مورد توجه قرار گرفته است. چرا که هر دو بعنوان دولت حاکم بر بغداد؛ جزئی از ساختار قدرت سیاسی جهان اسلام در قرن چهارم هجری محسوب می شدند. لذا انگیزشهای10 سیاسی خلافت بنی عباس و سایر امراء و سلاطین بغداد به ویژه امیران بویهی، بطور عام و گاها توأمان پیش روی مخاطب قرار گرفته است. همچنین بکارگیری واژه عالمان در عنوان تحقیق بیانگر این نکته است که الزاماً ضرورتی به بررسی علل توجه حاکمیت به یک طبقه از نخبگان جامعه مد نظر نبوده است؛ و بطور عام، دلائل توجه حکام به گرو های متنوع فقیهان، محدثان، متکلمان و... در مسند گزارشات تاریخی بوده است.
پیشینه تحقیق
علی رغم کثرت پژوهشها درباره اوضاع علمی و سیاسیِ تمدن اسلامی؛ لیکن درباره تاثیر شرایط سیاسی قرن چهارم هق در توجه حاکمان بغداد به جایگاه عالمان تحقیقی مستقل مشاهده نمی گردد. البته در برخی مطالعات نیازمندی به تامین مشروعیت بعنوان اصلیترین عامل سیاسی در جلب علما معرفی شده است. چنانکه حاتم قادری(1388) در کتاب تحول مبانی مشروعیتِ خلافت از آغاز تا فروپاشی عباسیان از تاثیر مشروعیت سازی فقیهان در انتقال قدرت عباسیان مطالبی آورده است. واضح است که چنین آثاری اختصاص به قرن چهارم ه. ق ندارند. نوشتارهایی نیز در بیان روابط سیاسی حکام با عالمان، بطور مستقل به ارتباط آنها با علمای یکی از فِرَق مذهبی توجه کرده است.حسینیان مقدم(1393) در مقاله ائتلاف علمای زیدیه با عباسیان ضمن تاکید بر برخی انگیزش های عقیدتی خلفاء، در ذیل عقائد سیاسی به برخی علل استقبال آنان از علمای زیدیه توجه کرده است. واضح است در این آثار ارزشمند کمتر از حیث معرفی دسته ای از دلائل سیاسی که خلفاء و امراء را به استقبال از اصحاب علم ناچار کرد،آنچنان جامعیتی به چشم می خورد؛ هر چند درباره علل سیاسی روابط خلفا با عالمان مطالبی پراکنده به چشم می خورد. به علاوه در بیشتر مواقع مباحث مطرح شده به کارکرد طبقه خاص علمی به ویژه صرفا فقها و آنهم با نگرش خاص مذهبی محدود است.
اما در این پژوهش تلاش گردیده است بطور عام به علل سیاسی اقبال به عالمان از جانب حکمرانان بغداد توجه گردد. خواه محدثان باشند، خواه متکلمین و غیره.
الف) اوضاع سیاسی بغداد مقارن با قرن چهارم هجری
بررسی علل توجه حاکمان به اندیشه وران و آگاهی یافتن از نقش تمایلات سیاسی، در ایجاد مراودات دولتمردان با عالمانه زمانه، بدون بازکاوی شرایط سیاسی آن دوره تاریخی میسر نخواهد بود. چرا که بدیهی است بخش اعظمی از اتخاذ راهبردها از اوضاع سیاسی حکومتگران تبعیت خواهد نمود.
خلفای بغداد از اوایل قرن سوم هق با یک بحران اساسی مواجه گردیدند. بحرانی که در سطوح ساختاری و سازمانی نظام سیاسی آنان قابل مشاهده بود. در حقیقت فرسودگی دستگاه خلافت، بی تدبیری خلفا، دخالت عناصر بیگانه، احیای حس استقلال طلبی ایرانیان و ظهور و بروز قدرت های محلّی و در یک کلام دور شدن از دوران طلایی خلفایی مقتدر چون هارون و مأمون (232-132 هق) عواملی بودند که موجبات تجزیه سیاسی حکومت را فراهم نمود. این موضوع زمانی از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد شدکه مشاهده گردد به دنبال این تجزیه خلافت عباسی و روند روز افزون آن در سده بعد، حکومتهای متعددی برای رهایی از سلطه عباسیان کوشیدند. بطوریکه با پدیدآمدن دولتهای خُرد و کلان قلمرو خلافت درحال تقسیم شدن بود.(ابن اثیر، 1322ق: 6/455)
در همین راستا ضمن به وقوع پیوستن تقسیمات جدید در قلمرو جغرافیای سیاسی عباسیان و ظهور دولت های متعدد در شرق11 و غرب12 سرزمین های اسلامی، ایران نیز که بخشی از این بلاد اسلام بود، با بروز حکومتهای غلبه جویانه، روزگار خاصی را تجربه کرد و برای مسعودی مورخ؛ یادآور ایام ملوک الطوایفی مقدونیان13 و اشکانیان14 شد. ) مسعودی،1414ق:7/207)
در این میان سواحل جنوبی دریای مازندران با موقعیت جغرافیایی منحصر بفرد، تقریبا به مدت دو قرن پس از ورود اسلام به ایران، از حکومت مرکزی دور ماند و در نتیجه دیلمیان اطاعت خلیفه را گردن ننهادند. لذا این سرزمین به پایگاه اقوام و اندیشههای متنوع و مرکزی برای صیانت از سنن و میراث ایران باستان تبدیل شد.
لیکن از قرن چهارم هجری خانواده ای ایرانی نژاد از اولاد بویه پس از جنبشهای استقلال طلبانه، به عنوان دولتی مستقل در ایران جنوبی و حتی عراق فرمانروایی کردند. البته اینان به میراث، نسب15، حیثیت 16و شرافت17 دینی و سیاسی حاکمیت نیافتند. بلکه همچون یعقوب لیث صفاری(265-247) که با نیروی خود به جایی رسید، فرزند یک دیلمی گمنام نیز به سلطنت رسید. (باسورث،93:1381)
چنانچه پیدایش آل بویه را کمتر کسی پیش بینی میکرد وحتی جزئی از عظمت آنان تصور نمی شد. لیکن دولت مزبور بر مقام خلافت استیلا یافت. چرا که اینان امور بلاد عجم و عراق را زیر فرمان گرفتند و از این رو بود که معز الدوله18 همواره به نعمت خود معترف گردید. (ابن طقطقی،1345ق:3/456)
به تعبیری این دولت شیعی مذهب توانست حلقه اتصال میان استیلای اولیه اسلام در ایران و فتوحات ترکان در قرن پنجم را فراهم نماید.(کاهن،30:1379) بطوریکه با تسلط امراء ترک، مستکفی(338-334) به ستوه آمده بود و بیعت احمد بن بویه،(356-334) خرسندی را به او بازگرداند. چنین گزارشی مبنی بر اینکه خلیفه عنوان امیرالامرایی را با لقب معز الدوله به او هدیه نمود،( زرین کوب،81:1373) از یکسو بیانگر تشدید ضعف و زبونی دستگاه خلافت آنهم پس از سپری شدن حدود دو قرن اقتدار بلامنازع آنان بود و از طرفی تاکید می کند که ایام اقتدار و میدان داریِ سیاست برای امیران آل بویه مهیا شده است.
با این اوصاف نکته قابل توجه اینکه به رغم پیدایش چنین تجزیه سیاسی در جهان اسلام و همچنین ایجاد تقارن و همگامی در استقرار خلافت و سلطنت در بغداد سده چهارم هق، نه تنها از دقت نظر و استقبال حاکمیتِ مستقر، نسبت به قشر عالمان، فقیهان و محدثان کاسته نشده است، بلکه بروز تحولات سیاسیِ جدید باعث گردید تا انتخاب ها، انگیزش ها و هدفمندی های دولتمردان در بهره مندی از کارآمدی های صاحبان اندیشه، بیش از پیش سمت و سوی سیاسی گیرد. لذا این ضرورت دولتی به عنوان استراتژی19 موثر، معنادار و جهت دار مورد تاکید حاکمان قرار گرفت. تا جائیکه گاها در اتخاذ چنین رویکردهایی تلاش داشتند تا گوی سبقت را از یکدیگر بربایند.
چنانچه استمرار تضعیف خلافت، زمینه های رقابت حکام محلیِ شیراز، اصفهان، ری و همدان را با دستگاه خلافت فراهم نمود؛ بطوریکه حکام این مناطق که پیشتر تحت شعاع بغداد بودند، در میدان رقابت با دارالخلافة بغداد، درالاماره های خویش را محل رفت و آمد علمای درباری نمودند. (توحیدی،5:1953/671) چراکه لازم بود در جهت حفظ و صیانت از دستآوردهای حکومتی وکسب حیات مقتدرانه، توجه به عالمان و متکلمان فراموش نگردد. لذا با پیگیری های مجدانه سیاست مذکور، حضور دانشمندانی همچون متنبی، سلامی و خوارزمی ا در دارالاماره های حکام محلی( ابن اثیر،1322ق :5/791) دور از انتظار نبود. این بیان ابن اسفندیار20 که« این روزها بازار اهل فضل و بلاغت بود .گویی جهان به علوم آبستن ماند تا به عهدش رسید و طلق وضع کرد و بِزاد»،(ابن اسفندیار،105:1365) حکایت از تمایل و اقبالی است که حکام و والیان به عالمان نشان دادند.
اکنون به تناسب مقصود اصلی پژوهش، به تبیین برخی از نیازمندیهای سیاسی دولتمردان بغداد می پردازیم. آندسته الزام هایی که باعث گردیدند تا عالمان، فقیهان، محدثین و متکلمین21 درکانون توجه قرار گیرند.
1) ضرورت رقابت سیاسی با سه گانگی خلافت
همگام با ضعف حکومت عباسی و تجزیه سیاسی خلافت، جهان اسلام در سه حوزه جغرافیایی شاهد سه خلیفه بطور همزمان گردید. لیکن به رغم بروز چنین شرایطی، خلافت های سه گانه، چه در بغداد، چه در مصر و چه در اندلس، هر سه علاقه وافری به علم و عالِم و کتابت داشتند (آدام متز،201:1388) و مهمتر اینکه آنان دراستقبال از عالمان و صاحب نظران، همگی در رقابت سیاسی با بغداد قرار گرفتند. (التوحیدی،1:1953/450)
لذا تجزیه قدرت نه تنها خلفاء و امراء را از توجه و اتکاء به توانمندی عالمان زمانه باز نداشت، بلکه بروز رقابتهای سیاسی خود عاملی بر تعمیق و توسعه چنین راهبردی گردید. اینکه حکمرانان ضمن احساس خطر از پراکندگی قدرت سیاسی، تلاش داشتند تا در این میدان رقابت به واسطه کلام متکلمین مجهز گردند، نمونه بارزی از این اصل می باشد. چرا که اهل کلام در برابر گروههایی که وجود دو امام را در عصر واحد جائز می دانستند بپا خاسته و مبارزه علنی می کردند.
در نتیجه مبارزه فکری بغداد با فرقه هایی مانند حمزه خارجی22 ( شهرستانی،بی تا: 6/312) و فرقه کرامیه23 (خطیب بغدادی،653:2:1977) توسط متکلم اشعری، معروف به باقلانی24( ابن خلکان،بی تا:3/736) سمت و سوی جدی تری می گرفت. تا جائیکه باقلانی کتابهایی در رد مبانی کلامی خوارج و کرامیه نگاشت. (ذهبی،1413ق:7/280)
به تعبیر لمبتون25، باقلانی می توانست با ردّ قانونی بودن وجود دو یا چند امام هم زمان، این موضوع را خدشه دار نموده و لذا اعتبار ادعای فاطمیان(555-297) و امویان اندلس26 (422-138) را انکار نماید.(لمبتون،56:1380) در واقع باقلانی به سیاست دوگانگی خط بطلان کشید و از نشر اندیشه تجزیه پذیری در سرزمینهای اسلامی جلوگیری کرد. (همان)
ضمنا او کوشید در دفاع از اندیشه های اعتقادی به ویژه نظریه خلافت سنی مذهبان، مشروعیت27 خلفا سنی را به اثبات برساند. چنانچه نگارش کتاب امامت بنی عباس توسط او بدین منظور بود.(ابن خلدون،625:7:1366)
در عهد مکتفی(289-259) با ظهور قرامطه و قدرت یافتن فاطمیان (ابن طقطقی،1345ق :4/1023) و در پی نگرانی علمای سنی از معتزله،جریان دفاع از مبانی اعتقادی با تقویت متکلمان و محدثان ادامه یافت.(ابن جوزی،بی تا،ج555:2)
اگر در سالهای پیش علمایی چون ابو سعید عثمان بن سعید دارمی(280ق) در بغداد بر ضد محمد بن کرام قیام کرد و ردیه هایی علیه کرامیه، جهمیه و بشر مریسی نوشتند،(شهرستانی،بی تا :5/287) لیکن در عصر مکتفی، ابو سعید در مخالفت با فاطمیان تلاش کرد و در گسترش سنت،کتاب مسند کبیر را گردآوری نمود.(طوسی،بی تا: 7/65)
لازم به ذکر اینکه جدا از نقش کلامیّون در کنترل تحرکات داخلی مانند ادعای خلفای مصری- اندلسی، نباید از تاثیر کلامی آنان در رویارویی با همسایه غربی که در جغرافیای روم دلیلی بر نگرانی بغداد بود، غافل گردید. چنانچه باقلانی این دانشمند زیرک و سخنورکه در برابر بیگانگان خارجی از منافع دولت اسلامی دفاع می کرد، از سوی خلافت در قالب سفارت خارجی به روم و بیزانس28 اعزام گردید. (ابن خلدون،1366: 3/571)
برخی معتقدند که قصد خلافت از اعزام باقلانی به نزد امپراطور وقت، باسیلیوس دوم، آشکار شدن رفعت دین اسلام و کاستن از مرتبه مسیحیت بود.(ابن طقطقی،1345ق :5/634)
آورده اند در جریان این سفر که به سال 372ق انجام گرفت، باقلانی مناظراتی با امپراطور روم و کشیشان مسیحی در دفاع از عقائد اسلام برپا داشت.(ابن خلدون،5:1366/589) به طوریکه کتاب المسائل القسطنطنیه در همین مناظرات نگارش شد.(ابن کثیر،2:1998/547) بنابراین توانمندی متکلمین چه در میدان مبارزه با خلفای متقارن جهان اسلام و چه در میدان رقابت با همسایگان خارجی، به مثابه امتیازی بود که پیوسته بغداد از آن بهره می گرفت.
2) احساس خطر از جانب فاطمیان اسماعیلیه
مهمترین نگرانی بغداد از جانب غربی خلافت، تشکیل دولت فاطمیان در حوزه مصر و ترس از بیشترشدن اقتدار خلفای آنان بود. به ویژه فاطمیان بارها نشان داده بودند که دولت تاسیس شده را هیچگاه زیرسلطه عباسیان نخواهند بود.
به علاوه خلفای فاطمی که همگام با عباسیان ادعای خلافت کردند، با تسلط آل بویه، تمایل شان به سرزمین عراق دو چندان شد.(کلود کاهن،73:1379)
سرانجام کار فاطمیان اسماعیلی مذهب چنان بالا گرفت که حتی والیان سرزمین های اسلامی چون بیت المقدس29، مکه و مدینه بنام مستنصر فاطمی خطبه خواندند.(ابن جوزی،بی تا:3/289) خلفای فاطمی آشکارا حق سیادت عباسیان را بر تمام عالم اسلام منکر شدند و به آنان بعنوان غاصبین حق شیعیان نگریستند.(طقوش،250:1380)
ضمنا با قدرت گیری اسماعیلیان و نیز جنبش های قرامطه در مناطقی چون بحرین، این رقابت رنگ مذهبی بیشتری به خود گرفت. در نتیجه دامنه نزاع محدود به عرصه مناسبات دو دولت نماند و رقابت طرفین به میدان فکر و اندیشه و تبلیغ کشیده شد. به اعتقاد برنارد لوئیس30 انگلیسی، فاطمیان با عباسیان در امور دینی رقابت میکردند و در اختلافات از هیچ تلاشی کوتاهی نمی کردند. تا جاییکه خلفای فاطمی با تربیت مبلّغان اسماعیلی، قاهره را به پناهگاه مخالفان بغداد تبدیل کردند.( لوئیس ،56:1362) بدیهی است که پیروزی در عرصه رقابت های تبلیغی منوط به گسترش مناسبات با عالمان و محدثین بود. لذا خلفا دست به کار شدند تا ضمن تقویت همه جانبه علمای طراز اول شیعه بتوانند از آنان در مهار فاطمیان کمک گیرند.اقبال از بزرگان جهان تشیع باعث گردید که به دستور القادر،(422-336) سید رضی(446-354)31 و سید مرتضی(436-355)32 به بغداد فراخوانده شدند و از این دو عالم مشهور خواسته شد تا مکتوبی بنویسند و الحاکم فاطمی و خلفای پیشین را دروغزن و شیّاد معرفی کرده و نسب آنان را انکار کنند. (چلونگر،127:1390)
با این هدفمندی بود که حضور علمایی بزرگ نظیر ابن بطحاوی،ابن ارزق موسوی، ابن الکفانی، ابوالعباس ابیوردی، ابوحامد اسفراینی و ابوالفضل نسوی،کشفلی، قدوری، ضمیری، ابوعبدالله بن بیضاوی و قاضی نعمان در این مجلس گزارش شده است.(ابن اثیر،1322ق: 3/570) گرچه ابن اثیر انکار فقهای شیعه در خصوص عدم انتساب فاطمیان مصر به علویان را از روی ترس یا تقیه و یا عدم آگاهی به علم انساب می داند،(همان:572) و اگرچه شریف رضی که با اجبارِ القادر محضر نامه را امضاء کرده بود ، بعدا با سرودن اشعاری در مدح فاطمیان،انتساب آنان را به آل علی (ع) بر حق دانست،( ابن طقطقی،1345ق:3/644) لیکن برپایی چنین مجالسی با لزوم بهره مندی از بیان و قلم عالمان هیچگاه به فراموشی سپرده نمی شد.
مهاجرت فقهای شیعه نظیر ابن عقبه شیبانی و علی بن محمد بن زبیر قریشی که به دعوت القادر از کوفه وارد بغداد شدند،(ذهبی، 1413ق: 2/856) ادله دیگری بر پیشبرد این راهبرد بود. البته در نیل بدین مقصود، عالمان سایر مذاهب نیز مشارکت داشتند. چنانچه قاضی ابوبکر باقلانی با اشاره القادر کتاب کشف الاسرار و هتک الاستار را درباره تبار فاطمیان نوشت و آنان را تا ابد به کفر محکوم کرد. (ابن جوزی، بی تا:1/832)
همچنین به فرمان القائم سندی که بر رد نسبت فاطمیان دلالت می کرد به تایید مشایخ فقه رسید. وی مبارزه خود را با خلفای مصری چنان شدت بخشید که با دیصانی خواندن فاطمیان ،آنان را از دایره اسلام خارج دانست و از فقهاء، قضات و اشراف بغداد خواست که به صحت آن گواهی دهند.( ابن خلدون،1366: 4/602)
به نظر می رسد که چنین اقداماتی اولا بیانگر رفتار زیرکانه و فریبکارانه خلافت بود . چگونه آنان اندیشه نخبگان جامعه را در اختیار مقاصد سیاسی خویش قرار داده و به آن سمت و سو بخشیدند. ثانیا طراحی جنگ روانی بر علیه رقیبان اسماعیلی مذهب بود. بطوریکه با اتخاذ تصمیمات سختگیرانه بر علیه فاطمیان، همواره آنان را تحت فشار قرار داده و حتی با تعقیب به مقابله با عقائدآنان اهتمام داشتند.
چنانچه ادامه این سخت گیریها بر علیه اسماعیلیه باعث گردید که افرادی چون ناصر خسرو(481-394) مجبور به جستن پناهگاهی امن گردند. بطوریکه به نقل از ذهبی مأموران دولتی القائم چندین بار زندگی و کاشانه ناصر خسرو را غارت کردند و سرانجام وی مجبور به اقامت در دره یمکان33 شد.( ذهبی،1413ق:5/127)
به گفته دولتشاه سمرقندی اتهاماتی چون دهری بودن34 و داشتن مذهب تناسخ35 متوجه ناصر خسرو گردید(سمرقندی،1318:ج1/302) و بر اثر همین اتهامات،علمای خراسان به مخالفت صریح با او پرداختند.(بیهقی،1:1375/406)
حتی برخی معتقدند که تبعید ناصر خسرو با اشاره القائم بود.چنانچه از سروده های ناصر خسرو این واقعیت پیداست. ابیاتی که سرود چنین بود:
ای خداوند این کبود خراس بر تو از بنده صد هزار سپاس
داد به من بیمکان بحق بدهی روز حشر از نبیره عباس (دیوان اشعار ناصر خسرو قبادیانی،502:1386)
در همین راستا سلطنت آل بویه نیز به منظور رویارویی با آرمان های توسعه یافته و افکار سلطه جویانه خلفای فاطمی، دو راه را در پیش گرفت. اولا تلاش نمود ند قدرت قرامطه را که قرابت های عقیدتی با فاطمیان داشتند مهار نمایند. بی تردید این تلاش باعث شد از اقتدار فاطمیان نیز کاسته شود. در ادامه سعی نمودند که زیرکانه و هدفمندانه قرامطه را به سوی خویش بکشانند تا در صورت لزوم از وجودشان برای جلوگیری از اعمال توسعه طلبانه فاطمیان در منطقه بهره گیرند.
شاید عملکرد آنها در موسم حج که آل بویه و قرامطه توأمان در مکه خطبه بنام مطیع بالله عباسی خواندند ،( ابن اثیر،1322ق:2/456) دلیلی بر این مدعا باشد .بی تردید بروز عصیان گری قرامطه علیه المعز فاطمی بدون تأثیر پذیری از القائات آل بویه نبوده است. اما راه دوم اینکه به نظر می رسد که آل بویه در کارزار با فاطمیان بهترین مأمن را در دامان شیعیان امامیه یافتند. لذا در این دوران شیعه امامیه در بغداد با درخشش بیشتری جلوه نمود.
در خاتمه نباید فراموش نمود که به رغم تشدید تقابل بغداد و فاطمیان به ویژه در سلطنت عضد الدوله،(372-320) که همه قدرتهای منطقه در مخاطره بودند،(فرای،96:1375) گاها تجاوز بیزانس به مرز مشترک این دو، موجب نزدیکی طرفین با هدف طرد دشمن مشترک می شد.(طقوش،37:1385) در چنین شرایطی، ضرورت میآفت تا فرصت فعالیت برای عالمان و اندیشمندان هر دو جبهه سیاسی مهیا گردد. برای نمونه آزادی تبلیغ داعیان اسماعیلی و گسترش کتب آنان در بین النهرین، در دوره معزالدوله و بالعکس دعوت الحاکم از فقها سنی بغداد، که پا به پای فقیهان اسماعیلی به تدریس مشغول بودند، هر دو اثبات این مدعاست. (چلونگر،172:1390)
3) لزوم تجدد اعتزال و احیاء جریان عقل گرایی
عقل گرایان پس از فشار محنت که درخلافت متوکل و با نفوذ ترکان تحمل کردند، در سده چهارم هق مجددا نفوذ فکری و سیاسی خود را بازیافتند و عصر احیاء خرد گرایی معتزلی- شیعی در مقابل جریان اهل حدیث شکل گرفت.
شاید بتوان گفت که با انتصاب ابن عباد، به وزارت فخرالدوله در سال 366 هق ، مسیر برای معتزله هموارتر شد. (ذهبی،1413ق:7/159) چنانچه در وزارت وی قاضی عبدالجبار از اندیشمندان معتزلی، آزادانه فعالیت علمی کرد.(بهمنیار،117:1344) ضمنا عبدالجبار با تردد دُعات در بازارها، اعتزال را برای بقال، عطار، خباز و... تبلیغ می کرد.(عسقلانی،4:1971/561)
ابوعبدا...بصیری از زیدیان معتزله، در بستر مرگ معزالدوله به عیادتش رفت و درباره اعتقاداتش با او گفتگو کرد.(ابن جوزی،بی تا:4/603) در این مجال، معتزله حلقه های درس ایجاد کرد. حلقه درس عبدالحسین محمد بن طیب بصری در بغداد و تدریس حسن بن رجاء الدهان نمونه هایی است.(شهرستانی،بی تا،3/913)
البته استادان معتزله، غالبا ایرانی مهاجر به بغداد یا ساکن اصفهان بودند. چون معتزله اصفهان،گرایش های شیعی یافتند و لذا برخی شیعیان وارد اعتزال شدند. چراکه آنان مذهب معتزله را به علی (ع) نسبت دادند.(ثعالبی،1377ق:1/543) ضمنا کم اعتنایی معتزلیان به نقلیات با مقاصد شیعه سازگار بود .چنانکه عضدالدوله طبق معتزله عمل کرده و آیین اعتزال در بین متکلمان نفوذ یافت. (ابن مسکویه،1376: 1/770)
این تاثیر گذاری تا حدی بود که نه تنها ابوبکر قفال چاچی از ائمه شافعی، در جدل کتاب نوشت،(ثعالبی،1377ق:6/340) بلکه برخی دانشمندان حنفی همچون ابوالحسن کرخی،(۳۴۰هق)ابوبکر رازی،(۲۷۰هق) و ابوعبدالله صیمری (۴۳۶ هق) معتزلی بودند.(مادلونگ،1375:77) چون بنیاد فکری معتزله بر مناظره و استدلال بود، لذا صاحبان استنباط های مختلف را حقیقت می دانسته و میگفتند: هر دو درست میگویند.(ثعالبی،1377ق:2/885) بنابراین اینکه همگام با دورة رشد معتزلیان، مباحثات کلامی نیز رونق یافتند، این خود عامل مهمی گردید که موجبات جلب نظر بغداد را نسبت به متکلمین فراهم نمود.
4) عصر غیبت و لزوم پیوند با تشیع
خلفای بغداد که در آغاز غیبت رقیب سرسختی در پیش نمی دیدند، با فقها و شیعیان امامی سیاست معتدلی داشتند.چون تشیع امامی می توانست فرقه مناسب برای رسیدن به توافق با اکثریت سنی باشد. چرا که اسماعیلیه و زیدیه با امام مشهود برای خلافت تهدیدی بالقوه محسوب میشدند. لیکن امامیه از سال ۳۲۹ هق امامی ظاهر نداشت. امام حاضر از نظرها غایب و شیعیان در انتظار ظهور بودند.(کرمر،109:1375)
مضافا اعتماد به علم امامت و اعتقاد به امام معصوم(ع)، چه در حیات و چه غایب از نظر، سایر منابع علم را در معرض تردید قرار داد. با این اندیشه شکاکیت، مباحثات علمی گسترش یافت و میدان برای برخورد افکار باز شد.(همان:115)
احتمالا حمایت معتضد(289-242) و مقتدر عباسی(321-282) از ورود علنی دیوانیانِ شیعی مانند آل فرات36 و آل نوبخت37 (جرجی زیدان،851:1372) نتیجه چنین تصوری بود. بطوریکه حسن بن موسی نوبختی توانست با حمایت خلافت،کتاب الآرا و الریانات را در بغداد به نگارش درآورد.( همان)
ضمنا به نظر می رسد دو عامل دیگر بر مدارای توأمان خلافت و عالمان شیعی باعث گردید.
اولا مقارن با غیبت، فقهای شیعی به تصمیم سرنوشت سازی رسیدند.آنان دریافتند که برای حفظ موجودیت تشیع و تشکل بخشی بدان، به جای مبارزه صریح ،سیاست رفق و تقیه در پیش گیرند.(شهرستانی،بی تا:5/129)
ثانیا در آغاز غیبت صغری، مدعیان بابیت امام زمان(عج) و مخالفان نواب و وکلای ائمه(ع) باعث فتنه مذهبی در بغداد شدند. اینان با سوء استفاده از مشکلات عصر غیبت و تنگناهای سیاسی جامعه شیعه، ادعای نمایندگی امام و دعوی نادرست کردند و بر تشنجات بغداد افزودند. از مدعیان دروغین این عرصه می توان به ابومحمد شریعتی که از اصحاب امام دهم بود، اشاره کرد.(همان:137)
در چنین شرایطی پیوسته تبیین مبانی امامت، دفع شبهات فرق رقیب، مقابله با فتنه انگیزی درون مذهبی و کنترل مدعیان و مهار جریان بابیت امام زمان(عج) راهبرد مهمی به نظر می رسید. لذا می طلبید که خلافت برخورد آرام با عالمان شیعی را سرلوحه کار خویش قرار دهد تا بتواند از کارکرد آنان در بین توده مردم بهره گیرد.
بطوریکه اقبال از فقهایی چون شیخ طوسی38 در جهت رهایی از بحران غیبت و تالیف کتاب الخلاف با تاکید بر مشترکات شیعه و سنی، (دائره المعارف،1369: 14/352) این اصل را توجیه می نماید.
حمایت از بزرگانی چون سید رضی و سید مرتضی نیز ناشی از این نگرش بود. ثعالبی شاعر معاصر سید رضی می گوید« شیخ سرآمد علما و دارای شرافت نسب و افتخار حسب است.» (ثعالبی،1377ق:7/169) به اظهار منابع، سید رضی در لوای حمایت از فقهای تشیع بود که ضمن گردآوری نهج البلاغه، کتابهایی در معانی قرآن نگاشت که مانند آن کمتر یافت میشود. (خطیب بغدادی،بی تا:8/822)
همچنین جلسات مناظره وکرسی تدریس شیخ مفید در بغداد برگ زرین علم و فقاهت را آراست. بطوریکه خطیب بغدادی از قدرت منطق و کلام وی اظهار تعجب میکند. (همان:842) وی اشاره دارد که شیخ مفید از سوی القادر،کرسی کلام را در بغداد بر عهده گرفت و شاگردانش بیش از سیصد تن بودند. (همان:860)
بعلاوه ملاحظه می گردد که هرگز خلافت با متکلم و شاعر اهل بیت(ع) بنام عبدالله وصیف معروف به ناشیءالاصغر(م365ق) برخورد جدی نکرد و درصدد تعطیلی مجالس او قرار نگرفت.(ابن خلکان،بی تا:6/271)
وی از شاعران محب اهل بیت علیهم السلام،متکلمی زبردست و دارای تألیفات فراوان بود. ذهبی می گوید« وی متکلمی بارع و از اکابر شیعه بود».( ذهبی،1413ق:9/814) همچنین عدم سخت گیری خلافت نسبت به مهیار دیلمی که شاعری در مدح و ثنای اهل بیت(ع) و نیز شاگرد سیدرضی و شهره در کلام بود،(همان:819) حکایت از استراتژی مذکور است.
باید توجه نمود که ایجاد فضای مغتنم برای فعالیت عالمان تشیع، نتیجه مهمی را در پی داشت. آن پیوند بین علمای معتزله و تشیع بود که خود باعث استقبال حکمرانی از اجتماع علمی بغداد گردید.
مثلا همکاری معتزله و امامیه در عصر غیبت به مثابه استاد و شاگردی موجب شد تا شیخ مفید و سید مرتضی استادانی معتزلی مذهب داشته باشند.(شهرستانی،بی تا: 5/737)
اگر از دهه های گذشته توجه به خاندانهای عالِم شیعی مانند نوبختی از تعامل شیعیان و معتزلیان و اندیشه منسوب به آنان نشأت گرفته بود، اکنون در فرصت مقتضی شیخ مفید به رهیافت معتزله [که از طریق نوبختیان وارد اندیشه شیعه شده بود ] نیرویی تازه بخشید. چنانچه شیخ آشکارا با معلم خود ابن بابویه که سخنگوی اصلی مکتب قم بود، به مخالفت برخاست.(شیخ مفید،1415ق:3/109)
در این نهضت تجدد معتزله می توان از دانشمندانی چون ابوالقاسم تنوخی(447ق)، حسین بن حسن بندار انماطی، محمد بن وشاح الزیبنی و صاحب بن عباد39 (385-326) نام برد که جملگی نمادی از اتحاد تشیع و اعتزال شدند.(بهمنیار،1344:78) بعلاوه حلقه درس عبدالحسین محمد بن طیب بصری در بغداد و تدریس کلام معتزلی توسط حسن بن رجاء الدهان (ابن مسکویه،2:1376/890) نمونه این اتحاد بود.
بی شک از جریان احیاء معتزله، عالمان سنی هم بی نصیب نماندند و اثرات شگرفی در شکوفایی بحث و جدل برجای گذاشتند. چنانچه ابوبکر قفال چاچی از ائمه شافعی نخستین کسی بود که در این عهد اقدام به نگارش کتاب در موضوع جدل نمود.(بغدادی،1977/785:3) ضمنا گرایش به اعتزال در بین برخی دانشمندان حنفی همچون ابوالحسن کرخی(۳۴۰ق) ابوبکر رازی(۲۷۰ق) و ابوعبدالله صیمری (۴۳۶ق) گزارش شده است. (مادلونگ،76:1375)
مطالعه این مصادیق تاریخی خواننده را با یک نکته اساسی مواجه می کند. اینکه چگونه جهت دهی حاکمیت بغداد توانست ضمن تقویت ائتلاف عالمانِ اعتزال و تشیع، به حضور دانشمندان آنان در بغداد معنا و جهت سیاسی ببخشد.
5) ضرورت صدور سند حکومتی )مشهور به فرمان قادریه(
در بررسی آندسته از الزام های سیاست بغداد که باعث استقبال حکمرانان از صاحبنظران گردید، نباید سیاست سختگیری القادر را نسبت به معتزله و در نتیجه حمایت وی از علمای اهل حدیث را فراموش نمود. اولا اِعمال فشار بر معتزله بیانگر بروز ضعف آل بویه در بغداد است. ثانیا تمایل به مهار معتزله40 اتکای خلافت را بیش از گذشته به جانب اهل حدیث فزونی خواهد داد. دقت نظر القادر به عالمان حدیثی زمانی دو چندان خواهد بود که ضمانت اجرایی فرمان مشهور خلیفه موسوم به فرمان قادریه صرفا با تائید محدثان و راویان محقق گردد.
القادر در فرمان خود به سال 408 هق فقیهان حنفی و کسانی را که گرایش معتزلی داشتند، از تدریس، مباحثه و مناظره درباره اعتزال و اهل رفض و باورهای ناسازگار با اسلام ( به گمان خلیفه) پرهیز داد و سرپیچی کنندگان را به تعقیب و مجازات تهدید نمود.( ابن جوزی،بی تا:5/873) بطوریکه قضات حنفی و شهود رسمی مظنون به اعتزال، وادار به انکار علنی آن شدند و تدریس کلامی معتزلیان محدود شد.(همان:890)
این فرمان به سرعت در اجتماع تاثیرات خود را بروز داد. چنانچه در همان سال فقهای معتزلی در جهت اظهار پشیمانی و دوری جستن از اندیشه اعتزال فشارهای سختی را متحمل شدند و افراد متخلف را کیفر دادند.( ابن مسکویه،5:1376/591)ضمنا پس از صدور این فرمان یکی از قضات معروف حنفی با نام صیمری مجبور گردید که تقبیح اعتزال را بعنوان پیش شرطِ انتصابش به منصب قضای بغداد بپذیرد.
صدور این فرمان تنها در جماعت معتزله ساکن در بغداد تاثیر نداشت. بلکه این استراتژیک القادر باعث گردید سایر معتزلیان هم طعم تلخ محرومیت و انزوا را بچشند. چنانچه محمود غزنوی در خراسان برای اجرای فرمان خلیفه به قتل عام معتزله، قرامطه، جهمیه و شیعیان پرداخت و ضمن سوزاندن کتب اعتزال ، جهت لعن معتزلیان بر منبر ها و تبعید آنان فرمان صادر نمود.(ذهبی،1413ق:5/640)
تاکید بیشتر اینکه بر طبق این اعلامیه که در سال 409ق مجددا قرائت شد، قادر تمایل خود را به اهل حدیث و سنت نشان داد و از فقهای معتزلی حنفی خواست تا ضمن دوری از اعتزال ، به اهل حدیث بپیوندند.(همان:652)
این اِعمال نفوذ صریح دستگاه خلافت تا جایی پیش رفت که القادر در مورد معترفین به خلق قرآن قائل به کفر شد.
قادر عباسی آنان را از کلام و تدریس در مباحث اعتزال و شیعه و نیز تألیفات مخالف اهل حدیث نهی کرد و اعلام داشت در صورت تخطی، به عذاب و عقوبت دچار خواهند شد.(همان)
ضمنا در همین سال (409ق) فرمان مجدد مبنی بر حلال بودن ریختن خون معتقدان به مخلوق بودن قرآن صادر شد.به واقع چنین فرمانی تهدید بزرگی برای برخی اندیشه های اهل سنت نیز بود.(همان:670)
باید توجه داشت که هر کدام از این فرمان ها اهداف دیگری را تکمیل می کرد.چنانچه فرمان سال 408ق بیشتر از دیدگاه اجتماعی معتزله را محدود می کرد. بطوریکه با فشار آوردن به عالمان اهل سنت، آنان را به کاستن روابط اجتماعی خویش با معتزله وا می داشت. از سویی این فرمان نوعی محدودیت مذهبی محسوب می گردید. بطوری که همگان را به دوری جستن از اندیشه اعتزال وادار می کرد.
لیکن مقصود اصلی القادر از صدور سند سال بعد یعنی به سال 409 هق، نوعی اِعمال اقتدار سیاسی و تکیه بدان بود. چرا که اعلان حلال شمردن خون معتزلیان، در دورن مایه خود یک پیام اساسی داشت و آن اصرار براحیای قدرت بود که در سال های گذشته به ورطه فراموشی سپرده شده بود.
چندی بعد القادر به سال 420 هق مکتوبه ای جدید تحت عنوان اعتقاد نامه قادری را صادر کرد. بطوریکه در این مراسم اشراف، قضات، فقهاء، واعظان، زاهدان و محدثان گرد آمدند و ابوالحسن حاجب مکتوبه را قرائت نمود. این سند اعتقاد مسلمانان را باز شناساند و همه حضّار آنرا تایید کرده و رأی بر کفر و الحاد مخالفان دادند.(ابن جوزی،بی تا،4/647)
القادر که شافعی مذهب بود و فقه را از ابو بشر هروی شافعی فرا گرفته بود، به اصحاب حدیث گرایش داشت. وی خود بر پایه مذهب حدیث، کتابی درباره فضائل صحابه و عمر بن عبدالعزیز نوشت (ابن خلدون،4:1366/302)
بنابراین بدون تردید انگیزه های او از صدور چنین فرامین و اسنادی ، پیگیری و اجرای سیاست دفاع از اندیشه سنت در برابر متفکران معتزلی و غیر همسو بود.
اعتقاد نامه قادری هر جمعه در جامع المهدی ، برای توده مردم و اهل حدیث خوانده می شد (شهرستانی،بی تا:8/555) سختگیری نسبت به تشکیل کرسی تدریس اعتزال به قوت ادامه می یافت.
چنانچه گروهی از اصحابِ فردی بنام عبد الصمد، به حلقه درس ابوعلی بن ولید در مسجد جامع بغداد حمله کردند و پس از این ماجرا در جامع المنصور نیز مدرسان سنت ، عالمان معتزلی را لعن و نفرین کردند.(ابن مسکویه،4:1376/460)
ابن ولید از علمای برجسته معتزلی و شاگرد ابوالحسن بصری بود که مداومت وی بر تدریس مبانی معتزلی، باعث گردید تا به دستور خلیفه شماری از علما گرد آمده و مجددا قرائت اعتقاد نامه در حضور وی انجام شد. معروفترین آنان فقیهانی همچون شریف ابوجعفر و ابو مسلمه لیثی بودند که در مسجد جامع بغداد به فرمان خلیفه عمل کردند.( ابن جوزی، بی تا:5/901)
در خبر است که اغلب کسانی که به معتزله حمله ور بودند در مساجد منصور و مهدی سازمان دهی می شدند. چرا که این دو مسجد کرسی درس اصحاب حدیث به ویژه درس حنابله بود.(ابن خلدون،6:1366/1046)
محبوس بودن پنج ساله ابن ولید در خانه (فرای،1375:143) و عدم اطلاع از مرگ ابن بنداری معتزلی (439 ق) که به مدت دو شبانه روز پیکرش در خانه ماند و کس از مرگ او آگاهی نیآفته بود (ابن اثیر،4:1414/305) اثبات می کند که القادر توانسته بود با اقدامات فریبکارانه و مغرضانه در صدد کاستن از امتیاز اجتماعی معتزلیان گام بردارد.
چنانچه به گفته آدام متز پس از محنت روزگار مامون، این اولین بار بود که خلیفه ای با هدف نقطه پایان بر تحولات علم کلام، عقیده رسمی اسلام را اعلان کرد. بطوریکه هر شخص تیزبین و مطلع بر مباحث کلامی در هر کلمه اعلامیه می تواند ریشه منازعات چند قرنی متکلمان را دریافت نماید.(آدام متز، 89:1388)
القائم بالله عباسی (422-467هق) نیز به تاسی از قادر عباسی و با هدف رد اندیشه اسماعیلیه، گرد همایی هایی در تشریح اعلامیه قادری بر پا می کرد. چنانچه در یکی از این جلسات، وزیر خود بنام ابن جهیر را به همراه برخی علمای سنی نظیر شریف ابو جعفر و ابو مسلم اللیثی گرد آورد و جملگی علاوه بر قرائت اعلامیه قادری، لعن و نفرین خود را بر رافضیان اعلام کردند.( ابن جوزی،بی تا:7/611)در اخبار است که این فشارها به هجرت شماری از معتزلیان به بیرون بغداد منجر گردید.(لمبتون،146:1380) اما بودند اندک عالمان معتزلی مانند ابویوسف قزوینی که همچنان به اندیشه خود افتخار می کردند. چنانچه در دوره سلجوقیان ابویوسف هنگام رفتن به خانه نظام الملک (488ق)، گفته بود: اذن دهید، ابو یوسفِ معتزلی وارد شود. (ذهبی،1413ق:7/324) البته با این اوصاف حیات اعتزال به پایان نرسید و معتزله همچنان تبلیغ شد. چرا که به قول مادلونگ آلمانی ، مکتب اعتزال به رغم تحمل فشار از جانب اصحاب حدیث به ویژه از طرف گروه حنبلی ها، لیکن پیوسته از پشتیبانی ها و حمایت های عمومی برخوردار بود.( مادلونگ،1375:35) چنانچه عقیده به اعتزال تا استیلای مغول بر بلاد اسلامی پیروانی داشت. تبعیت علامه جارالله زمشخری و عبدالحمید بن ابی الحدید(شارح نهج البلاغه) از این مذهب (ذهبی،1413ق:3/402) نشانه این تداوم شد.
ضرورت های سیاسی حکمرانانِ بغداد در اقبال از عالمان | راهبردهای اتخاذ شده از سوی حکام | دانشمندان نقش آفرین | دستآوردها |
ضرورت رقابت سیاسی با خلفای رقیب
| 1.جلوگیری از نشر اندیشه تجزیه پذیری در سرزمینهای اسلامی 2.دفاع از مبانی اعتقادی بغداد در میدان رقابت با مصر 3.دعوت از متکلمین و بهره مندی از قدرت کلامی آنان 4.اعزام متکلمین جهت برگزاری مناظرات و دفاع از عقائد 5.دفاع از مبانی سنت و جماعت | ابوبکر باقِلّانی اشعری بصری (م.403هق) ابوسعید بن سعید دارِمی (م.380هق) | - تالیف ردیه هایی علیه کرامیه و جهمیه - تالیف کتاب امامت بنی عباس - تالیف کتاب مسند کبیر |
احساس خطر از جانب فاطمیان اسماعیلی مذهب | 1.دعوت از علمای شیعه به بغداد 2.تشکیل جلسات در ردّ نسب فاطمیان 3.اعمال سختگیری به پیروان اسماعیلیه 4.کمک به رشد تشیع امامیه به دست آل بویه | سید رضی (م.406هق) سید مرتضی (م.436هق) شیخ مفید (م.413هق) ابوبکر باقِلّانی
| -ترویج مبانی تشیع -تالیف کتاب کشف الاسرار و هتک و الاسرار |
|
|
|
|
لزوم تجدد اعتزال و احیای جریان عقل گرایی | 1. آزادی عمل برای عالمان معتزله 2.کمک به رشد کلام معتزله 3.حمایت از جلسات متکلمین اعتزال | قاضی عبدالجبار(م.415هق) ابوبکر قفال چاچی (م.417هق) حسن بن رجاء الدهان (نامعلوم) عبدالحسین محمد بن طیب بصری)م.436هق)
| -تالیف کتب جدلی -حلقه درس برای تبیین مبانی اعتزال |
لزوم پیوند با تشیع در عصر غیبت | 1.اتخاذ سیاست متعادل با توده شیعیان 2.حمایت از ورود دیوانیان شیعی به بغداد 3.تلاش برای رهایی از بحران غیبت 4.عدم تعطیلی مراکز ادبی شیعیان 5. کمک به پیوند بین اعتزال و تشیع | آل فرات ( خاندانی معروف) آل نوبخت(خاندانی معروف) شیخ طوسی (م.460هق) سید رضی سید مرتضی شیخ مفید | -برگزاری کرسی تدریس شیخ مفید در بغداد -حضور اکابر شیعه در دارالخلافه -تالیف کتاب الخلاف و تاکید بر مشترکات شیعه و سنی از زبان طوسی |
ضرورت صدور فرامین و اسناد حکومتی خلافت القادر بالله | 1.حمایت از اهل حدیث 2.تمایل به کنترل معتزله 3. صدور سند قادریه 4. اصرار بر اعلان عقیده رسمی دولتی 5. دعوت از اهل حدیث | شریف ابوجعفر ابومسلمه لیثی | -سخت گیری بر اعتزال -تالیف کتاب درباره فضائل صحابه
|
سیاست های کلی حکومت بغداد در اقبال از عالمان | 1.رعایت اصل انتفاع دولت از عالمان و فقیهان 2.به خدمت گرفتن توانمندی های اندیشه گران 3.لزوم تقویت جریان های همسو 4.تاکید بر کنترل جریان های مخالف 5.مدیریت ایدئولوژیک مذاهب |
نتیجه گیری
حکّام بغداد از اوایل قرن سوم ه.ق با یک بحران جدی مواجه گردیدند. بحرانی که در سطوح ساختاری و سازمانی نظام سیاسی آنان قابل مشاهده گردید. فرسودگی دستگاه خلافت، دخالت عناصر بیگانه، احیای حس استقلال طلبی ایرانیان و ظهور و بروز قدرت های محلّی عواملی بودند که موجبات تجزیه سیاسی خلافت را فراهم نمود. از سوئی دیگر ایجاد فرصت تحرک برای رقیبان غیر همسو مانند فاطمیان در مصر و امویان اندلسی، نگرانی سیاسی بغداد را دو چندان نمود.
لیکن چنین فضای سیاسی آکنده از تجزیة قدرت، نه تنها خلفاء و امرای وقت را از توجه به توانمندی عالمان و فقهای بلاد اسلامی باز نداشت، بلکه بروز رقابت های فی مابینِ اقطاب سیاسی و همچنین ضرورت دستگاه خلافت در صیانت از مرجعیت و آمریت خویش، عاملی گردید تا حکمرانان بیش از گذشته بر لزوم ائتلاف دستگاه حکومت با طبقه نخبگان و خواص جامعه بیندیشند.
برای نمونه، حکمرانان بغداد در سدة چهارم ه.ق با جدیّت بیشتر تلاش داشتند تا در میدان نزاع فکری با گروه های غیر همسو در مصر و اندلس و با هدف جلب اعتماد عامه، به فقاهت فقهاء و احادیث محدثان متوسل شوند. ضمنا با قدرت گیری اسماعیلیان و نیز جنبش قرامطه در مناطقی همچون بحرین، این رقابت ها رنگ مذهبی بیشتری به خود گرفت. بطوریکه دامنه نزاع محدود به عرصه مناسبات سیاسی نماند و رقابت طرفین در میدان فکر و اندیشه و مجادلات کلامی ردیابی شد. چنانچه تشدید این رقابتِ نوظهور باعث گردید تا منازعین قدرت تلاش نمودند میدان رقابت خویش را با توانمندی های کلامیّون، فلاسفه و محدثان تجهیز نمایند. در بازکاوی آندسته از الزامات سیاسی بغداد که باعث استقبال حکمرانان از صاحبنظران گردید، نبایست اتخاذ سیاست سختگیرانة القادر نسبت به معتزله و در مقابل، حمایت وی از علمای اهل حدیث را فراموش نمود. چنانچه ضمانت اجرایی فرمان ضد معتزلیِ خلیفه القادر بالله، موسوم به فرمان قادریه صرفا با تائید محدثان و تاکید راویان محقق می گردید.
از سوئی دیگر حاکمان سنّی مذهب بغداد می دانستند که بحران های حاصل از غیبت امام (ع) بر شدت عمل شیعیان در مواجه با دستگاه حکومت افزوده است. لذا ضرورت تبیین قواعد حاکم بر مبادی امامت و دفع شبهات عصر غیبت، همچنین مقابله با کنشگران شیعی و نیز کنترل مدعیان نوظهور نظیر جریان بابیت امام زمان(عج)، جملگی دل نگرانی هایی بودند که حکام بغداد صرفاً با چنگ زدن به دامان عالمان شیعه می توانستند در مهار آنها توفیقی کسب نمایند. لذا برخورد آرام و زیرکانه با عالمان شیعی، به ویژه اقبال نظر به کرسی تدریس آنان بدون سوگیری های تند، سرلوحه کار قرار گرفت؛ تا بلکه توانمندی اجتماعی و شئون مذهبی بزرگانی همچون شیخ مفید به استخدام اهداف حکومتی درآید.
بنابراین می توان اذعان نمود که اهتمام بر اصل انتفاع از مشاهیر علمی، پیوسته بعنوان راهبرد مسلّم در قرن چهارم هجری مورد توجه حکام بغداد قرار گرفت.چنانچه علاوه بر برخی تمایلات شخصی وگاهاً علائق و سلایق امراء، لیکن ضرورت بهره مندی از فرهیختگان جامعه بعنوان کارآمدان عرصه سیاست، مهمترین بایسته های بغداد در اتکاء به اندیشه گران گردید. به علاوه توجه به شأن اجتماعی عالمان و آگاهی از ضریب اثر گذاری فقیهان در میان توده پیروان، به مانند گذرگاهی بود که می توانست ضمن جهت دهیِ زیرکانه به ارتباط دولت و مردم، در مدیریت ایدئولوژی مذاهب نقش آفرینی نماید.در نتیجه دقت نظر بر قوام سیاست داخلی و مدارا با جایگاه انکار ناپذیر علما در راستای هدایت اذهان عامّه، عاملی بود که باعث گردید حکّام بغداد تقریباً در سراسر سدة چهارم ه.ق از نقش اندیشه گران غفلت نورزند.
منابع و مآخذ
قرآن کریم
1.ابن اسفندیار،محمد،(1366)،تاریخ طبرستان،تصحیح عباس اقبال،چاپ دوم،تهران،انتشارات خاور.
2.ابن خلدون،عبدالرحمن،(1366)،العبر و المبتداء و الخبر،ترجمه عبدالمحمد آیتی،تهران،موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
3.ابن خلکان،(بی تا)،وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان ،تحقیق احسان عباس، بی جا ،دارالثقافه.
4.ابن اثیر،عزالدین ابی الحسن،(1322ق)،الکامل فی التاریخ،به کوشش عمر عبدالسلام تدمری،دارالکتب العلمیه،بیروت،چاپ سوم.
5.ابن جوزی،المنتظم،(بی تا)، به تصحیح نعیم زرزور،بیروت،دارالکتب العلمیه.
6.التوحیدی،ابو حیان علی بن محمد بن العباس،(1953)،الامتاع و الموانسه،به کوشش احمد امین و احمدالزین،بیروت،منشورات دار مکتبه الحیاه.
7 .ابن مسکویه،ابو علی،(1376)،تجارب الامم،ترجمه علینقی منزوی،تهران،توس.
8.ابن طقطقی،محمد بن علی بن طباطبا،(1345ق)، الفخری فی آداب السلطانیه و دول الاسلامیه،مصر.
9.العسقلانی، ابو الفضل شهاب الدین احمد بن حجر،(1971)،لسان المیزان،بیروت،موسسه الاعلمی للمطبوعات.
10.ابن العبری،(1363)،مختصرالدول،ترجمه محمد علی تاج پورو حشمت الله ریاضی،تهران،انتشارات اطلاعات.
11.ابن ندیم،ابوالفرج محمد بن ابی یعقوب اسحاق،(بی تا)،الفهرست،تحقیق رضا تجدد،نشر محقق.
12.آدام متز،(1388)، تمدن اسلامی در قرن چهارم، ترجمه علیرضا ذکاوتی،تهران، انتشارات امیرکبیر.
13.آندرولنگی،(1392)،اروپا در قرون وسطی،به همت معصومه زارع،تهران،انتشارات سبزان.
14.باسورث،کلیفورد ادموند،(1381)،تاریخ سیاسی و دودمانی ایران،کمبریج،ویراستاری جی بویل،ترجمه حسن انوشه،چاپ پنجم،تهران،امیر کبیر.
15.بهمنیار ،احمد ،(1344)، صاحب ابن عباد،انتشارات دانشگاه تهران ،چاپ اول .
16.بغدادی،ابو منصور عبدالقادر،(1977)،الفرق بین الفرق،بیروت،دارالافاق الجدیده.
17.بیهقی،تاریخ بیهقی،(1375)،به تصحیح دکتر علی اکبر فیاض ،با مقدمه محمد جعفر یاحقی،انتشارات دانشگاه فردوسی،چاپ سوم.
18.ثعالبی،ابو منصور عبدالملک محمد اسماعیل،(1377ق)،یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر،محی الدین عبد الحمید،قاهره،مطبعه السعاده.
19.چلونگر،محمد علی،(1390)،تاریخ فاطمیان و حمدانیان،تهران،انتشارات سمت.
20.حلبی،علی اصغر،(1373)،تاریخ فلسفه ایران از آغاز اسلام تا امروز،تهران.
21.خضری،سیداحمد رضا،(1388)،تاریخ تشیع،تهران،انتشارات سمت.
22.خطیب بغدادی،ابی بکر احمد بن علی،(بی تا)،تاریخ بغداد،بیروت،دارالمکتب العلمیه.
23.دائره المعارف بزرگ اسلامی،(1369)،زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی،تهران،چاپ دوم.
24.دولتشاه سمرقندی،(1318)،تذکره الشعراء،چاپ ادوارد براون،لیدن.
25.ذهبی،(1413)،تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام،تحقیق عمر عبدالسلام تدمری،بیروت،دارالکتب العربی.
26.زرین کوب،عبدالحسین،(1373)،تاریخ مردم ایران،تهران،امیرکبیر،چاپ چهارم.
27.زیدان،جرجی،(1372)،تاریخ تمدن اسلامی،ترجمه علی جواهر کلام،تهران،امیر کبیر،چاپ هفتم.
28.شهرستانی،محمد بن عبدالکریم،(بی تا)،الملل والنحل،تحقیق محمد سید گیلانی،بیروت،دارالمعرفه.
29.شیخ مفید،(1415ق)،المقنعه،نشر پیام امام هادی،قم،چاپ اول.
30.صفا،ذبیح الله،(1378)،تاریخ ادبیات ایران،انتشارات فردوس،تهران،چاپ پانزدهم.
31.طوسی،محمد بن حسن،(بی تا)،الفهرست،شریف رضی،قم.
32.فدایی عراقی، غلامرضا،(1388)،حیات علمی در آل بویه ، انتشارات دانشگاه تهران،چاپ دوم.
33.فرای،ریچاردن،(1375)،عصر زرین فرهنگ ایران،ترجمه مسعود رجب نیا،انتشارات سروش،چاپ سوم.
34.فقیهی،علی اصغر،(1365)،آل بویه و اوضاع زمان ایشان،تهران،انتشارات صبا،چاپ دوم.
35.قبادیانی،ناصرخسرو،(1386)،دیوان اشعار،سید حسن تقی زاده،انتشارات اساطیر،چاپ اول.
36.قدیانی،عباس،(1376)،تاریخ ادیان و مذاهب در ایران،تهران،انتشارات انیس.
37.قزوینی،زکریا بن محمد،(1373)،آثار البلاد و اخبارالعباد،سید هاشم محدث،تهران،امیر کبیر.
38.کرمر،جوئل،(1375)، احیای فرهنگی در دوره آل بویه ، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران ،مرکز نشر دانشگاهی ،چاپ اول.
39.کلود کاهن،(1379)، بویهیان و مذهب،ترجمه یعقوب آژند،انتشارات امیر کبیر.
40.لمبتون،آن کی اس،(1380)،دولت و حکومت در اسلام،ترجمه سید عباس صالحی و محمد فقیهی،موسسه چاپ و نشر عروج.
41.مادلونگ ،ویلفرد،(1375)، مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانی، ترجمه جواد قاسمی ،آستان قدس رضوی ،چاپ اول .
[1] .Instiution
[2] .Social Institioun
[3] .civilization
[4] .Elite
[5] .Baghdad
[6] 4. از دوره متوکل عباسی دوره رکود علم به ویژه در عرصه علوم نقلی آغاز گردید؛ بطوریکه پس از پایان دوره خلافت مامون این شرایط مشهود است.
[7] 7.علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری(324-260) مشهور به اشعری؛ متکلّم و بنیانگذار مکتبی در عقائد اسلامی که پیروانش اشاعره خوانده شدند.
[8] 8.از رجال بزرگ و شهیر عهد سامانیان و غزنویان.
[9] 9.نام یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت و جماعت و از مذاهب فقهی پیرو ادریس شافعی(204-146) .
[10] .Motivations
[11] .East
[12] .West
[13] 3.منظور مقدونیه باستان که در سده پنجم و ششم میلادی پیش از میلاد در شمال جزیره یونان در بالکان فرمانروایی داشتند.
[14] 4.نام دودمانی ایرانی تبار و یکی از قدرتهای سیاسی و فرهنگی ایران زمین که حدود 471 سال بر قسمت اعظم غرب آسیا حکمرانی کردند.
[15] .Descent
[16] .Prestige
[17] .Dignity
[18] 5. احمد دیلمی ملقب به معزالدوله از امیران بویهی که در سال 334هق موفق به شکست خلیفه عباسی المستکفی شد.
[19] .Strategy
[20] 2.بهاء الدین محمد بن حسن بن اسفندیار مورخ قرن ششم و هفتم هجری و زاده آمل که با تالیف تاریخ طبرستان مشهور گردیده است
[21] .Theologians
[22] 1.حمزه پسر آذَرَک شاری معروف به حمزه بن عبدالله خارجی یکی از ایرانیانی است که در اواخر قرن دوم هجری علیه خلفای عباسی در سیستان قیام کرد.(حمزه آذرک، شهرت ابوخُزیمه حمزه بن عبدالله و از رهبران خوارج در سیستان).
[23] 2.سردمداران این فرقه ابوعبدالله محمد بن کرام بود.آنان معتقد بودند که ایمان جزء اقرار و تصدیق لسانی(شهادتین) نیست.آنان قائل به تجسیم بودند و برای پروردگار جسم و جهت متصوّر بودند.
[24] 3.ابوبکر محمد بن طیب بن محمد باقلانی، اشعری بصری و از دانشمندان مسلمان اشعری و عالم به کلام و نحو در سده چهارم هجری.
[25] .Ann – Lambton
[26] 5.در قرطبه (کوردوبای امروزی در اسپانیا)
[27] .Legitimacy
[28] .Byzantin
[29] .Jerusalem
[30] .Bernard Lewis
[31] 3. ابوالحسن محمد بن حسین موسی معروف به سید رضی و شریف رضی، از شاعران و فقیهان قرن چهارم هق و گردآورنده نهج البلاغه.
4.فقیه و متکلّم مشهور امامی و از شخصیت های پرنفوذ تشیع در دوره آل بویه.
[33] 1.روستایی در ولایت بدخشان(افغانستان کنونی) که محل دفن ناصر خسرو است.
2.منسوب به دهر و روزگار.آنکه خدایی جزء در روزگار ندارد و عالم را قدیم داند و به حشر و نشر و قیامت معتقد نباشد .
3.اصطلاحی کلامی، فلسفی و عرفانی به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگ و بازگشت دوباره به دنیا. واضح است که این باور با آموزه های دین اسلام سازگاری ندارد .
[36] 1.از خاندان های مشهور شیعی مذهب از قرن سوم هجری و معاصر غیبت امام دوازدهم(عج). از این خاندان دوتن از وزرای عباسی شدند و در تحولات سیاسی بغداد برای چند دهه نقش آفرینی داشتند.
[37] 2.خاندان مشهور ایرانی و معروف شیعه که با روی کار آمدن منصور عباسی (136-156) از شهرت فراوانی برخوردار شدند.
3.معروف به شیخ الطائفه، از علمای ایرانی شیعی در قرن چهارم هجری و صاحب آثاری چون التبیان، تهذیب الاحکام و الاستبصار.
[39] 1.نویسنده، شاعر و وزیر شیعی مذهب دربار رکن الدوله
[40] 1. می توان گفت که یکی از رویکردها و تغییر در موضع سیاسی است که در زمان القادر بالله قابل رویت است.