بررسی تحلیلی استلزام و استقلال از نگاه روایات و اندیشمندان اسلامی متاخر و معاصر
محورهای موضوعی : نشریه پژوهشنامه معارف اهل بیت علیه السلام
1 - عضو هیات علمی، گروه فقه و مبانی حقوق، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
کلید واژه: روایات, ضروری دین, اسلام, کفر.,
چکیده مقاله :
ضروري دين یکی ازاساسی ترین مو ضوع درنظام حقوقي اسلام است التزام به آن سبب مي¬شود فرد از حقوق شهروندی دراسلام بهره¬مند شود؛ و مخالفت با آن موجب مي¬گردد با عناويني هم چون مرتد، كافر و محارب، از حقوق ياد شده محروم گردد. ضروري دين به آن بخش از معارف دين اطلاق مي¬شود كه استناد آن به شريعت محل ترديد نباشد و معيار آن عبارت است از بداهت حكم و موضوعي كه هر مسلماني در ابتدا مي¬داند و پذيرش آن نياز به برهان ندارد چون به منزلة بديهيات عقليه است و مفهوم آن چنان آشکار است حتي غير مسلمان¬ها نیز به آن آگاهند؛ مانند نماز، روزه، حج، توحید، نبوت و معاد. اما درباره اجراي حكم و اثر آن اقوالی وجود دارد.که ا ز احادیث ونظرات اندیشمندان اسلامی استفاده می شود بر خی اعتقاد دارند انكار ضروري دين، به صورت مستقل موجب كفر است، گروهی می گویند انکارضروری دین در صورتی موجب کفراست که سبب تكذيب رسالت باشد.
The essential rules of religion are one of the most fundamental issues in the Islamic legal system. Adherence to it causes a person to benefit from the rights of citizenship in Islam; and opposing it will cause him to be deprived of the mentioned rights with titles such as apostate, kāfir and muḥārib. The essential rulings of religion refer to that part of religious knowledge whose reference to Sharia is not a place of doubt, and its criterion is the improvisation of the ruling and the subject that every Muslim knows at the beginning; and its acceptance does not need proof, because it is a rational axiom, and its meaning is so obvious that even non-Muslims are aware of it, such as prayer, fasting, Hajj, monotheism, prophethood and resurrection. However, there are some sayings about the implementation of the ruling and its effect, based on the hadiths and opinions of Islamic thinkers, some believe that denying the necessary rulings of the religion is an independent cause of disbelief. A group says that denying the essential rules of religion is a cause of disbelief if it is the cause of denying the mission.
قران
[1] آمدي تميمي.ع،(1385)؛ غرر الحكم و درر الكلم، ترجمه علي انصاري، قم، انصاريان.
[2] ابن حجرالهیتمی.ا،(1421ق)؛ سبقه علي تحفه المحتا ج فی شرح المنهاج، بيروت، دارالكتب العلميه.
[3] ابن ابي العزا الدمشقي.ع،(1408ق)؛ شرح العقيدة الطحاویه، با تحقيق و تعليق دكتر عبدالله بن المحسن الزكي، بيروت، مؤسسة الرساله.
[4] ابن العابدين الدمشقي. م، (1419ق)؛ رد المختار علي الدر المختار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
[5] ابن تيميه.ت،(بی تا)؛ مجموعة الرسائل و المسائل، مصر، مطبعة محمدعلي صبيح.
[6] بيروت، مكتبة العصرية.
[7] همو.ا،(1406ق)؛ منهاج السنة، تحقيق محمدرشاد سالم ،بيجا، مؤسسة قرطبه.
[8] همو.،(بی¬تا)؛ مجموع الفتاوي، تحقيق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم الصاي النجدي.
[9]ابن رشد(بی تا)، بدايةالمجتهد، با تعليقة دارالتقريب اسلامي، قم.
[10] ابن زهره حلي، حمزه بن علي(1377)، الغنيه، قم، جامعه مدرسين.
[11] ابن شهرآشوب(1386)، المناقب من آل ابي طالب، قم، ذوي القربي.
[12] ابن عبدالوهاب، سليمان(1399ق)، الصواعق الالهیه في الرد علي الوهابية، استانبول، مكتبة الشبقي.
[13] ابن منظور، محمد بن مكرم(1414ق)، لسان العرب، بيروت، دارالفكر.
[14] ابوحمزه حلي، الوسيله، قم، كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
[15] احمد بن حنبل ، ابو عبدالله، فضائل اهلالبيت من کتاب فضائل الصحابة(1419ق)، قم، دار التقريب اسلامي.
[16] اردبيلي، عبدالغني(1388)، تقريرات درس فلسفه امام خميني، مؤسسة نشر آثار امام خميني(ره).
[17] اشعري، ابوالحسن(1419ق)، مقالات الاسلاميين، تحقيق محييالدين عبدالحميد، بيروت، مكتبة العصرية.
[18] شعرانی، عبدالوهاب(1418ق)، اليواقيت و الجواهر في بيان عقايد الاكابر، بيروت، دارالكتب العلميه.
[19] اصفهاني، محمدتقي، هدایة المسترشدين، قم، جامعه مدرسين.
[20] باقري، جعفر، الخلفاء اثناعشر، قم، دائرة المعارف الاسلاميه.
[21] الباني، محمد ناصرالدين(1418ق)، التخدير من فتنة التكفير، رياض، دار الراية.
[22] بحراني، شيخ يوسف، حدائق الناضره، قم، جامعه مدرسين.
[23] ابو محمد حسن حراني،ا بن شعبه(1377)، تحف العقول، ترجمه احمد جنتي، قم، اسماعيليان.
[24] بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، دارالتعليم.
[25] بدوي، عبدالرحمن، مذاهب الاسلاميين، بيروت، دارالفكر.
[26] برنجكار، رضا(1387)، آشنايي با فرق اسلامي، تهران، كتاب طه.
[27] بغدادي ،ابی منصور عبدالقاهر بن طاهر بن محمد(بی تا)، الفرق بين الفرق، بيجا.
[28] بهجت، محمدتقي، توضيح المسائل.
[29] بيهقي، ابوالفضل (1427ق)، سنن الكبري، بيروت، دارالفكر.
[30] تبريزي، ميرزاجواد(1418ق)، صراط النجاة في اجوبة الاستفتائات، نشر گزينه.
[31] تفتازاني، سعدالدين، شرح المقاصد، قم، انتشارات رضي.
[32] توضيح المسائل چهار مرجع، دفتر نشر آدينه سبز.
[33] جرجاني، سيد شريف، شرح مواقف، قم، انتشارات رضي.
[34] جلالي، محمدرضا، اصول الدين، بيروت، دارالعلم.
[35] جوهري(1378ق)، صحاح اللغه، بيروت، دارالثقافه.
[36] حاكم نيشابوري(1416ق)، المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دارالفكر.
[37] حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، بيروت، آل البيت.
[38] خلخاني، سيد رضا(1364)، الحج، قم، انتشارات دارالحق.
[39] خميني، روح الله(1380)، اربعین حدیث، مؤسسة نشر آثار امام خميني.
[40] همو، تحرير الوسيله، بيروت، الوفاء.
[41] همو، كتاب الطهاره، قم، مؤسسة نشر آثار امام خميني(ره).
[42] همو، كتاب كشف اسرار، بيجا، بيتا.
[43] خويي، ابوالقاسم، التنقيح، قم، مجموعه آثار.
[44] همو، معجم رجال الحديث، قم، انتشارات آيتالله خويي.
[45] ذهبي، شمس الدين محمد(1413ق)، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب انور و ابراهيم الغرنيق، مؤسسة الرساله.
[46] رخشاد، محمدحسين(1382)، در محضر علامه طباطبايي، مجموعه پرسشها و پاسخهاي چهره به چهره با علامه طباطبايي، قم.
[47] روحاني، محمدصادق، فقه الصادق، قم، مؤسسة دارالكتب.
[48] سبزواري، سيد عبدالاعلي(1383)، مهذب الاحکام فی بیان الحلال والحرام ، قم، امير العلم.
[49] سبزواري، محمدباقر(بی تا)، ذخيره المعاد في شرح الارشاد، قم، مؤسسة آل البيت، چاپ سنگي.
[50] سلفي الافغاني، الشمس(1419ق)، عداء الماتريديه للفقية السلفية، بيروت، مؤسسة الفواد.
[51] سنن نسائي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
[52] سيوطي، جلالالدين(1387)، الاتقان فی علوم القرآن، قم، ذوي القربي.
[53] شاذلي، عبدالمجيد، حد الاسلام و حقيقت الایمان، بيروت، مركز جامع القرآن.
<13> پژوهشنامه معارف اهل بیت (ع)، سال سوم، شمارۀ نهم، پاییز ۱۴۰۳ ش
Research for the Studies of the Ahl al-Bayt (as), Year 3, Issue 9, Autumn 2024
بررسی تحلیلی استلزام و استقلال از نگاه روایات و اندیشمندان اسلامی متاخر و معاصر
عباسعلی رستمیثانی1
تاریخ دریافت: 26/08/140۳ تاریخ پذیرش: 29/08/140۳، صفحۀ 49 تا 63 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
ضروري دين یکی ازاساسی ترین مو ضوع درنظام حقوقي اسلام است التزام به آن سبب ميشود فرد از حقوق شهروندی دراسلام بهرهمند شود؛ و مخالفت با آن موجب ميگردد با عناويني هم چون مرتد، كافر و محارب، از حقوق ياد شده محروم گردد. ضروري دين به آن بخش از معارف دين اطلاق ميشود كه استناد آن به شريعت محل ترديد نباشد و معيار آن عبارت است از بداهت حكم و موضوعي كه هر مسلماني در ابتدا ميداند و پذيرش آن نياز به برهان ندارد چون به منزلة بديهيات عقليه است و مفهوم آن چنان آشکار است حتي غير مسلمانها نیز به آن آگاهند؛ مانند نماز، روزه، حج، توحید، نبوت و معاد. اما درباره اجراي حكم و اثر آن اقوالی وجود دارد.که ا ز احادیث ونظرات اندیشمندان اسلامی استفاده می شود بر خی اعتقاد دارند انكار ضروري دين، به صورت مستقل موجب كفر است، گروهی می گویند انکارضروری دین در صورتی موجب کفراست که سبب تكذيب رسالت باشد.
کلیدواژهها: روایات، ضروری دین، اسلام، کفر.
اسلامشناسان میدانند که دین اسلام یک دین رحمت و کانون مهربانی است، و از همان آغاز در کتاب آسمانی قرآن این شعار عمومی آشکارا بود که خدای این دین، و خود دین، وپیامآور این دین همه مهربان و رحیم عالمند، و عالم سرشار از رحمت و مهرورزی دین اسلام و پیامبر است. امیر مهربانیها در دعای کمیل می فرمایند: (برحمتک التی وسعت کل شیء) یعنی ای کسی که رحمت او عالمگیر است . (مجلسی، محمد باقر، 1423(ق) ص 60)
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست(سعدی)
از دیدگاه او عالم همه زیباست و در زیبایی بی همتا است، چون خالق عالم بی همتا است، خدایی که وظیفة رسول خویش را نسبت به عالم رحمت و مهرورزی دانسته و فرموده: (وما ارسلناک الارحمة للعالمین.) (انبیاء، آیة)
وظیفه شما نسبت به عالم رحمت و مهرورزی است و برخورد شما نسبت به عالم باید مهربانانه باشد: (محمد رسول الله والذین معه اشداءعلی الکفار رحماء بینهم): (فتح، آیة 29) محمد فرستادة خداست آنان که با محمد هستند نسبت به کفار سختگیر و نسبت به خویش رحیم هستند.
او آنچنان مهربان و خوش ا خلاق بود که خدا دربارة او فرمود: (و انک لعلی خلق عظیم) (فتح، آیة4) تو دارای اخلاق بی نظیر هستی.
اصحاب پیامبر و علما که مروج شریعت پیامبر بودند، نسبت به مردم نیزمهربان وهمکار مردم بودند و برای رسیدن بشر به قله کمال و معنویت زحمات زیادی متحمل شدند.و برای اتحاد جهان اسلام، شورای اخوت و یا تقریب مذاهب اسلامی تشکیل دادند همانند بروجردی و شلتوتها و در عصر کنونی نیز امام خمینی كه چهرة تاریخ را سفید و به اسلام آبرو دادند. ولی متاسفانه در این دو دهة اخیرعدهای بنام عالمان دین و مروجین احکام و شریعت، چهرة دیگری از اسلام به جهان معرفی کردند.
سبعیت و درندگی كه خلق و خوی یهود بود، به چهرة اسلام برچسب زده شد.این عده بنام دفاع از دین و مذهب، به راحتی دیگران را غیر مسلمان قلمداد می کنند و دستور قتل آنان را صادر و خود را محک حق و باطل می دانند. این تز فکری نه تنها دنیای غرب را به اسلام جذب نکرد بلکه موجب یک نوع اسلام هراسی در شرق و غرب شد.آنان با کوچکترین چیزی که دیگران بر خلاف عقیده آنان بگویند، او را منکر ضروری دین دانسته و دایرة ضروری دین را آنقدر توسعه دادهاند که گویی چیزي غیر ضروری دین در عالم وجود ندارد. به عبارت دیگر ایشان روایاتی را که از آنها ضروریات دینی استخراج میشود، مقدم بر همة روایات دیگر و سیرة پیامبر واصحاب او و حتی فقهاي جهان اسلام میدانند، درحالی که در بررسی متون اصلی چون قرآن و روایات شیعه و اهل سنت،و فقهای فریقین، چنین چیزی وجود ندارد ودانشمندان فرهیخته درگذشته به ضروری دین و تعریف آن پرداخته اند اما در عصر کنونی، این عده آن را نادیده گرفتهاند،لذا بر همة امت اسلامی و عالمان جهان اسلام لازم است مردم را نسبت به این کج فهمیها آگاه و این عقاید انحرافی را از بین ببرند و خطر این گروهک منحرف را به جهان اسلام كه کمتر از یهود نیست، گوشزد کنند.
طرح مسأله
مسئلة ضروري دين از جمله مسائل مهم درنظام حقوقي اسلام است كه اعتقاد و التزام به آن موجب میشود يك فرد از حقوقي كه براي هر شهروند مسلمان مقرر گرديده، بهره مند گردد، و انكار و مخالفت با آن موجب ميشود تا يك فرد، با عناويني همچون كافر، مرتد، و محارب، ازحقوق یاد شده طرد و محروم شود. (ضروريات دين) پايه و ستون اصلي دين را تشكيل ميدهد، و فقيهان در مخالفت با انکار آن كمتر انعطافي از خود نشان ميدهند.
البته تشخيص ضروري و نظري دين كار سادهاي نيست، چراكه در طول تاريخ به جهت ابهام و عدم تعريف درست از مفهوم ضروري دين مثلاً در جريان حكميت، خوارج اما م علي (ع) را متهم به كفر و بيايماني كردند. و اين مسئله يك موضوع تاريخي نيست كه فقط در گذشته رخ داده باشد بلكه در طول تاريخ و امروز شاهد آن هستيم كه فقيهان و مفتيان مخالفان خود را به جهت انكار ضروري دين متهم به كفر و ارتداد ميكنند..با نگاهي اجمالي به فتاواي صادره عليه يكديگر مانند اشاعره عليه معتزله و بالعکس، وفتاواي فرقه و هابيت عليه ديگر گروههاي اسلامي خود تأییدی بر سخن بالاست.در حالي كه محققین منصف ميدانند اسلام يك دين رحمت، محبت و كانون مهرباني است و خداي اين دين و پيام آور آن مهربان و رحيم عالمند.
محل نزاع در انكار ضروري دين از نظر روایات.
در ارتداد منكر ضروري دين درلسان روا یات وبين دانشمندان اسلامی اختلافي نيست بر داشت از روایات ونظریه دانشمندان اسلامی استفاده می شود هر مسلماني يكي از ضروريات دين اسلام را منكر شود، مرتد خواهد شد. محل بحث و اختلاف در اين است که آيا انكار ضروري دين به خودي خود، علت تامة ارتداد است، يا اگر مستلزم تكذيب پيامبر و رسالت او شد، به ارتداد ميانجامد؟
آقا ضياء عراقي از فقيهان بزرگ معاصر، محل نزاع و نتیجة بحث را اينگونه بيان ميكند: « كفرِ منكرِ ضروري آيا به صرف انكار است يا اگر انكار، موجب تكذيب پيامبر شود، فرد كافر خواهد شد؟ ثمرة بحث آنجا ظاهر ميشود که كسي ضروري دين را با اعتقاد به عدم صدور آن از پيامبر منكر شود ویا بر اثر اشتباه، يكي از ضروريات را انكار كند؛ بنا بر قول اول او مرتد و كافر است و آثارکفر بر او جاري ميشود؛ اما بنا بر قول دوم، او محكوم به ارتداد نخواهد شد. اگرچه در كتب فقهي قدما و برخي از متأخرين، دو ديدگاه ذکر شده است، اما با توجه به بررسیهای دقیق به چهار ديدگاه ميرسيم که به بیان هریک از آنها میپردازیم». (نهاية الافكار، 1/96)
انكار ضروري دين در كافر شدن شخص، سببيت تام دارد، همانند انكار خدا و رسالت پيامبر اسلام، هرچند از راه شبهه ویا قصور براي فرد، حاصل شده باشد. اين ديدگاه را كاشف الغطاء به ظاهر اصحاب نسبت داده. سيد جواد عاملي و صاحب جواهر نيز آن را پذيرفتهاند و از آن دفاع کردهاند.( كشف الغطاء، 4/41) طرفداران اين ديدگاه انكار ضروري را در رديف انكار خدا و رسول قرار دادهاند و به دلائلي ، منكر ضروري دین را كافر ميدانند، هرچند مستلزم تكذيب پيامبر نباشد. دلايل این ديدگاه به سه، گروه از روایات استناد شده است.
[1] روايت بريد عجلي و سایر رواياتي كه مشتمل بر معناي اين حدیث است: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ يُونُسَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَی مَا يَكُونُ الْعَبْدُ بِهِ مُشْرِكاً قَالَ فَقَالَ مَنْ قَالَ لِلنَّوَاةِ إِنَّهَا حَصَاةٌ وَ لِلْحَصَاةِ إِنَّهَا نَوَاةٌ ثُمَّ دَانَ بِه»:ئ ( كافي، كتاب الايمان و الكفر باب الشرك، 2/397)
بريد عجلي ميگويد: از امام باقر(ع) سؤال كردم، كمترين چيزي كه بنده به آن مشرك گردد چیست ؟ حضرت فرمود: هركه به هستهاي بگويد سنگريزه و به سنگريزه بگويد هسته و به این مطلب ایمان داشته باشد. حضرت در اينجا به كنايه سخن گفته است یعنی از این روایت استفاده میشود انکار ضروری دین در کفر و ارتداد شخص سببیت نام دارد.
[2] روايت كناني و سایر رواياتي است كه انكار واجبات در حكم به كفر، از آن استنباط می شود: «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ مُؤْمِناً قَالَ فَأَيْنَ فَرَائِضُ اللَّهِ إِلَی أَنْ قَالَ ثُمَّ قَالَ فَمَا بَالُ مَنْ جَحَدَ الْفَرَائِضَ كَانَ كَافِراً» (همان، ص 33؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، 1/23) : امام باقر(ع) فرمود: به اميرمؤمنان(ع) عرض شد: كسي كه به لااله الا الله و محمد رسول الله شهادت دهد، مؤمن است؟ فرمود: پس واجبات خدا كجا ميروند؟ (تا آنجا كه فرمود) پس چرا كسي كه واجبات را انكار كند كافر است.
[3] روايت عبدالله بن سنان و رواياتي كه دلالت دارد بر اينكه هر كس حرامي را مرتكب شد و آن را حلال دانست، از دين خارج ميشود، خواه بداند كه آن عمل حرام است يا نداند و خواه حرمت آن عمل از ضروريات دين باشد يا نباشد : «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرْتَكِبُ الْكَبِيرَةَ مِنَ الْكَبَائِرِ فَيَمُوتُ هَلْ يُخْرِجُهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ أَذْنَبَ وَ مَاتَ عَلَيْهِ أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّل» (همان، ص 388): عبدالله بن سنان گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: اگر مردي گناه كبيرهاي انجام داد [توبه نكرد] و مرد. از اسلام خارج ميشود و اگر عذاب شود، عذابش مانند عذاب مشركان است يا مدت و پاياني دارد؟ فرمود: كسي كه مرتكب يكي از گناهان كبيره شود و عقيده داشته باشد آن حلال است، از اسلام خارج گردد و سخت عذاب شود، ولي اگر اقرار كند كه گناهكار است و بميرد، از ايمان بيرون رود، ولي از اسلام بيرون نرود و عذابش از عذاب اولي سبكتر باشد. اما این دلایل نظریه نخست را اثبات نمیکند».
زیرا در جواب گروه اول از روايات بايد گفت شرك داراي مراتبي است و هميشه مستلزم كفر نيست، وگرنه ريا كننده را باید كافر بدانيم؛ چون ريا در عبادت، شرك است وما هرگز رياكار را كافر نميدانيم؛ اولا شركي كه موجب كفر است، شرك در الوهيت و خداوندي است، دیگر آنکه هيچ فقيهي چنين فتوايي نداده است، افزون بر اين، در روايت، سؤال از هر شرك است نه كفر و ميان این دو تفاوت است، شخص ميخواهد كمترين معناي شرك را بداند. بنابراين، استدلال به این روايات صحيح نيست.
گروه دوم از روايات نيز مانند روايات گروه اول است؛ زيرا معناي «جحد» انكار با علم به حال است؛ همانطور كه در سخن خداي تعالي نيز آمده است «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» (مصباح الفقيه، 1/278– 279؛ التنقيح في شرح عروة الوثقي، ج 3): میدانيم كه انكار هر حكمی از احكام الهی كه در شريعت ثابت است با علم به ثبوت آن، مستلزم تكذيب پيامبر است، خواه آن حكم ضروری باشد يا نباشد، و به هر حال موجب كفر و ارتداد است. پس اين امر مسلم خارج از محل بحث است؛ زيرا ادعاي آنان اين است كه انكار ضروري مستقلاً موجب ارتداد است و حديث مذكور به هيچ وجه بر اين مطلب دلالتي نميكند، بلكه دلالت آن بر استلزام قويتر است.
درباره گروه سوم از روايات و به خصوص روايت صحيح جناب عبداللّه بن سنان، محقق همدانی مطالبی مطرح كرده و محقق خويی بدانها پاسخ گفته. در اینجا اين گفت و گو آورده میشود:
محقق همدانی میگوید: روايت عبداللّه بن سنان با اطلاقی كه دارد شامل احكام ضروری و غيرضروری میشود، و مقتضايش آن است که هر كس گناه كبيرهای را به ادعای حليّت مرتكب شده، كافر است، اما اين مطلب پذيرفتنی نيست، چون لازمهاش نسبت ارتداد هر مجتهدی به مجتهد دیگر است. مثلاً يكی به حرمت نقاشی و ديگری به حليت آن فتوا داده باشد، در اينجا مجتهدی كه قايل به حرمت است، میتواند بگويد: مجتهد دوم گناه كبيرهای را با اعتقاد به حليت مرتكب شده است. همينطور اگر مجتهدی صيغه نكاح به فارسی را جايز بداند و به فارسی عقد بخواند، مجتهد ديگر كه آن را جايز نمیداند، میتواند بگويد مجتهد اول حرامی را به عنوان حلال مرتكب شده است. پس چارهای نيست جز اينكه روايت را به يكی از دو قيد مقيد بكنيم:
1. روايت را مقيد به قيد ضروری كنيم و بگوييم ارتكاب كبيره در صورتی موجب ارتداد است كه آن حكم ضروری باشد.
2. قيد علم را بر روايت بيفزاييم و بگوييم ارتكاب كبيره در صورتی موجب ارتداد است كه فرد، به حرمت آن به طور قطع علم داشته باشد. حال چون روايت مطلق است و مقيد به قيدی نيست و ترجيح يكی از دو قيد مرجحی ندارد، روايت مجمل و از اعتبار ساقط میشود. (مصباح الفقيه، 1/278– 279؛ التنقيح في شرح عروة الوثقي، ج 3)
محقق خويی پس از ذكر مناقشه محقق همدانی میفرمايد: اين مناقشه وارد نيست؛ زيرا امر دائر مدار دو تقييد فوق نيست، بلكه میتوان به اطلاق روايت تمسك جست و به كفر مرتكب كبيره حكم داد، بدون آنكه فرقی بين ضروری و غيرضروری و موارد علم و عدم علم گذارده شود. اگر حكم كردن به كفر و ارتداد در برخی از اقسام صحيح نبود، آن قسمها را از اطلاق روايت خارج میكنيم و روايت را شامل آن موارد نمیدانيم. ما مانعی در تمسك به اطلاق روايت نمیبينيم، مگر در يك صورت، و آن جايی است كه ارتكاب كبيره و حلال شمردن به جهل قصوری مستند باشد، مثلاً مجتهد با اجتهادش به حلال بودن آن پی برده و به آن نيز فتوی داده است. در اينجا نمیتوان او را مرتد دانست، زيرا چه بسا از پرهيزگاران باشد، اما در غير اين موارد میتوان به اطلاق روايت استناد كرد. پس در پاسخ به دسته سوم و صحيحه عبداللّه بن سنان بايد گفته شود:
كفری كه بر ارتكاب كبيره مترتب میشود، كفر در برابر اسلام كه مقصود بحث ماست، نيست، زيرا كفر مراتب بسياری دارد، از جمله كفر در برابر ايمان كه چنين كافری را پاك میدانيم و خون و مال و آبرويش محترم است، جز اينكه در آخرت با او مثل كافر رفتار میشود. ما نام اين گونه افراد را مسلمان دنيا و كافر آخرت نهاده ايم. نمونه ديگر از انواع كفر، كفر در مقابل اطاعت است. در موارد بسياری، كفر را به معنای عصيان میگيرند، همان گونه كه در تفسير آية شريفه «انا هديناه السبيل امّا شاكراً و اما كفوراً» گفته شده كه شكرگزار مطيع است و كافر عاصی.
به هر حال، ارتكاب گناه كبيره از انكار ولايت بالاتر نيست؛ زيرا ولايت از چيزهايی است كه اسلام بر آن بنا شده و در روايت، به اين مهم اشاره شده است و در وسائل الشيعه بابی به نام «بطلان عبادت بدون ولايت» وجود دارد. وقتی انكار ولايت، موجب حكم به نجاست و ارتداد نيست، چطور ارتكاب معصيت موجب ارتداد باشد ؟!( التنقيح، 3/60) در كتاب وسائل الشيعه دو دسته رواياتي ذكر شده كه در مقابل يكديگر قرار دارند:
الف) رواياتی كه بر قول اول دلالت دارند و كمتر است و این روایات عبارت است:
[2] «عن المفيد فی الارشاد قال روت العامة و الخاصة انّ قدامة بن مضعون شرب الخمر، فاراد عُمَر اَنْ يحدّه، فقال: لا يجب علی الحد ان اللّه يقول "ليس علی الذين آمنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا اذا ما اتّقوا و آمنوا" ( مائده، آیة 93) فدرءَ عنه عُمَر الحدَّ، فبلغ ذلك اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ فمشی الی عُمَر فقال: ليس قدامة من اهل هذه الآية ولا من سلك سبيله فی ارتكاب ما حرّم اللّه، ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات لا يستحلّون حراماً فاردد قدامة فاستتبه ممّا قال، فان تاب فاقم عليه الحد و ان لم يتب فاقتله فقد خرج من الملّة» (وسائل الشيعه، 2/33).
«قدامه بن مضعون شراب نوشيد و عمر خواست او را حدّ بزند. قدامه در جواب عمر گفت: حدّ بر من واجب نيست، چون خداوند میفرمايد: «بر كسانی كه ايمان آوردند و عمل صالح كردند، در آنچه میخورند تا مادامی كه پارسا و مؤمن باشند، باكی نيست». عمر حدّ را از او برداشت. اين خبر به اميرالمؤمنين رسيد. نزد عمر رفته، و فرمود: قدامه مصداق اين آيه نيست و هر كس كه متابعت او كند، نيز از اهل اين آيه نيست. كسانی كه ايمان آوردند و عمل صالح كردند، هرگز حرامی را حلال نمیدانند. قدامه را بازگردان و توبه ده. اگر توبه كرد، حدّ شرب خمر بر او جاری كن و اگر توبه نكرد او را بكش، زيرا از دين خدا خارج شده است.
استدلالكنندگان به اين روايت میگويند: اينكه اميرمؤمنان (ع) فرمود: اگر قدامه توبه نكرد، او را بكش، اعم از اين است كه انكار او از روی شبهه باشد يا نه، بلكه ظاهراً شبهه هم داشته است، زيرا او با استناد به آيه شريفه، گمان میكرد كه شرب خمر اشكالی ندارد.
[3] رواياتی كه دلالت دارند نماز و روزه و زكات و... داخل در حقيقت دين اسلاماند، مانند روايت سفيان بن سمط: «عن ابی عبداللّه(ع) فی الفرق بين الاسلام و الايمان، الاسلام هو الظاهر الذی عليه الناس شهادة ان لا اله الاّ اللّه و انّ محمداً رسول الله و اقام الصلوة و ايتاءِ الزكوة و حج البيت و صيام شهر رمضان فهذا الاسلام» (كافي، 2/24، ح 2)
امام صادق (ع) در فرق بين اسلام و ايمان فرمود: اسلام همان ظاهر است كه مردم با شهادت لا اله الاّ اللّه و محمداً رسول اللّه بر آناند و همچنين اقامه نماز و ادای زكات و حج و روزه ماه رمضان است. پس اين اسلام است.
ب) در مقابل اين روايات، رواياتی نيز عدم كفر منكر ضروری دين را با شبهه بيان میكند:
[1] برخی از اصحاب پيامبر مسئله روزه در سفر را نپذيرفتند و گفتند: در سفر نيز میتوان روزه گرفت. پيامبر اينان را عُصات و گناهكاران ناميد. در اينجا نمیتوان گفت سرباز زدن اين عده از روی علم و آگاهی بوده وگرنه میبايست پيامبر، ايشان را كافر بنامد و به قتلشان دستور دهد، بلكه بايد اين جريان را بر اين حمل كنيم كه اينان به اشتباه و از روی ناآگاهی اجتهاد كردند و پيامبر آنان را «عُصات» ناميد.
[2] طبق رواياتی، عمر مسئله حج تمتّع را نپذيرفت و پيامبر هم او را به حال خود رها كرد و فقط بر او غضب و تندی نمود و فرمود: تو هرگز به اين مسئله ايمان نمیآوری. اگر منكر ضروری به صرف انكار، كافر شود، لازم بود پيامبر عمر را كافر بداند و آثار ارتداد را بر او اجرا نماید.
[3] اميرمؤمنان علی (ع) بعد از جنگ نهروان، از قتل خوارج نهی فرمود، و با وجود اينكه ولايت او از ضروريات دين بود و اگر خوارج شبهه نداشتند، بايد خونشان مباح میبود، زيرا امر ضروری را منكر شده بودند. پس بايد اين جريان را حمل كنيم بر اينكه عدم پذيرش ولايت اميرمؤمنان و قيام بر ضد او، از روی شبهه بوده و هر كس از روی شبهه منكر ضروری دين شود، كافر نيست.
بر اساس اين نظريه، انكار ضروري در صورتي موجب تحقق ارتداد ميشود كه مستلزم انكار اصول دين باشد. محقق اردبيلي گوید: اگر شخصي با علم و آگاهي، منكر ضروري دين شود، اين بدان معناست كه منكر دين و شرع است و شكي نيست كه با اين انكار كافر ميشود. (مجمع الفائدة و البرهان، 13/202)
فاضل هندي نيز در انكار ضروري، چيزي كه بر انكار نبوت و تكذيب رسالت پيامبر دلالت كند موجب ارتداد دانسته است.( كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، 2/235 )كاشف الغطاء در اين باره نظري مشابه ارائه كرده است. (كشف الغطاء، 16/173)
امام خميني(ره) میگوید: آنچه در تحقق اسلام معتبر است، اعتقاد به اصول دين است و اما ساير احكام و قوانين اسلام در ماهيت و حقيقت اسلام دخالت دارد نه در پيدايش و نه در بقاي آن. بنابراين، اگر شخصي به اصول دين اعتقاد دارد و به غير از آن به خاطر شبههاي كه براي او پيش آمد يا اشتباهي كه رخ داده است، عقيده ندارد مسلمان محسوب ميشود، آري، اگر به هيچ حكمي اعتقاد ندارد، اين عقيده با اعتقاد به نبوت پيامبر قابل جمع نيست و انكار او طبعاً مستلزم انكار نبوت پيامبر و موجب ارتداد است، لیکن با وجود شبهه و يا خطا انکارموجب تحقق ارتداد نيست، (كتاب الطهارة، 3/327) گرچه آن حکم ضروری دین باشد. در بررسي دلايل فقهي اين نظريه به اين نتيجه ميرسيم كه روايات اين باب نیز بر دو دسته تقسيم ميشود:
1. رواياتي كه به ظاهر بر كفر هر كس كه امر الهي را ترك كند، دلالت دارد، چنانكه زراره از امام باقر(ع) نقل كرده كه فرمود: هر كس بر خدا جرأت كند و مرتكب گناه كبيره شود كافر است (وسائل الشيعه1/21) و نيز از امام صادق (ع) نقل شده هر كس واجبي از واجبات را ترك كند، كافر است.( وسائل الشيعه1/21)
2.اخباري دلالت دارند ترك واجب اگر از روي انكار و عناد باشد موجب كفر است مانند روايت عبدالرحيم قصير و عبدالله بن سنان که قبلاً ذكر شد و همانند آنها روایات دیگری که در وسائل آمده است. .( وسائل الشيعه1/21) اكنون در مرحلة جمع بين مدلول اين دو روايت، دو راه حل فقهي وجود دارد:
الف) ايمان و كفر، داراي شدت و ضعف و مراتب مختلف است، اگر با این نگاه به روايت مذكور بنگريم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه مفهوم شرك يا كفر در اينگونه موارد به معناي اعلا مراتب ياد شده نیست و هيچگونه دليل و شاهدي وجود ندارد که کفر در این روایات مقابل اسلام و ارتداد اصطلاحي باشد.اين رويكرد به ويژه در مورد روايت دسته اول از شواهد بيشتري برخوردار است. (در روايات بسياري كه وجوه ايمان و كفر در آنها ذكر شده است، براي ايمان و كفر مراتب مختلفي بيان كردهاند، چنانكه عنوان كافر، در موارد گوناگون بر غير امامي، ترك كنندة واجب، كفران كنندة نعمتها، تارك الصلوة، زناكار، شارب الخمر كسي كه به گفتار شيطاني گوش فرا دهد، اطلاق شده است و نيز در بسياري از اخبار، شخص رياكار را نيز مشرك دانستهاند (كافي، 2/ 291 – 297).
ب) در مورد روايت دستة اول، توجيه فوق به كار برده میشود و روايات دستة دوم ويژه مواردي است كه انكار حكمي معلوم از دين، مستلزم انكار الوهيت خدا يا رسالت پيامبر يا تكذيب آن حضرت باشد، چنانكه شواهد فراواني بر اين مطلب در متن هر يك از آنها وجود دارد. بنابراين، از روايت فوق به هيچ وجه، كفر و ارتداد منكر ضروري دين به طور مستقل استفاده نميشود و ميتوان گفت راهحل دوم براي سامان دادن به مسئله و جمع بين روايات ترجيح دارد.
سومین دیدگاه
تفصيل بين انكار عقايد ضروري و نظري-. اين نظريه از كلمات شيخ انصاري و مرحوم حكيم استنباط ميشود. به نظر شيخ انصاري انکار اعتقادات ضروري مانند ايمان به خدا، يگانگي خداوند، رسالت پيامبر(ص) و امثال آن بدون شك مرتد است و در اين مورد فرقي بين جاهل مقصر و قاصر نيست، ولي در مورد اعتقادات نظري كه نياز به بررسي و استدلال دارد، هرگاه دليل خاصي بر كفر منكر در دست نباشد، انكار كننده مرتد نیست، اما در مورد احكام عملي ضروري دين، مانند وجوب نماز، روزه، حج و مانند آن، اگر انكار آن مستلزم انكار توحيد يا نبوت پيامبر شود، قطعاً موجب ارتداد خواهد بود، ولي اگر به انكار اصول دين منجر نشود. در اين صورت، بين جاهل قاصر و مقصر فرق است. اگر شخص منكر، جاهل مقصر باشد، طبعاً به حكم عامد است و مرتد محسوب ميشود، ولي اگر قاصر باشد، به مجرد انكار مرتد نخواهد شد. (كتاب الطهارة، ص 356)
آنچه در نقد كلام شيخ ميتوان گفت اين است كه آيا در تحقق ارتداد، علم منكر به آنچه انكار كرده، شرط است يا نه؟ اگر چنين است، در اين صورت جهل، هرچند جاهل مقصر باشد، ارتداد حاصل نخواهد شد و از اين نظر فرقي بين جاهل قاصر و مقصر نيست؛؛ زيرا تحقق ارتداد با انكار ضروري بصورت مستقل ثابت نيست و در نظرية استلزام، علم منكر بدون شك در تحقق ارتداد شرط است و اگر علم منكر را شرط ندانيم، باز فرق بين آنها وجهي ندارد، در حالي كه شيخ انصاري، در مورد انكار ضروري، علم منكر را شرط ندانسته است. (فوايد الاصول1/ 280)
چهارمین دید گاه
مرحوم حكيم دربارة ملاك تحقق ارتداد گفته است: حكم به كفر منكر مسائل اعتقادي، اعم از ضروري و نظري، بر واجب بودن اعتقاد به آن مسئله متوقف است. بنابراين، اگر با دليل كافي وجوب اعتقاد به يك مسئلة اعتقادي ثابت شده، هرچند آن مسئله ضروري نباشد، انكار آن موجب كفر و ارتداد خواهد بود، ولي در غير اين صورت، انكار يك اصل اعتقادي موجب كفر نيست، حتي اگر ضروري دين باشد، مگر اينكه انكار ضروري را مستقلاً موجب كفر و ارتداد بدانيم كه چنين مطلبي ثابت نشده است. اما در مسائل علمي، حكم به كفر منكرمشروط به ضروري بودن واستلزام انكارنبوت است .2 (مستمسك العروة الوثقي 1/378 – 380)
بنا بر آنچه از كلام حكيم بر ميآيد ملاك اصلي در تحقق ارتداد انكار اصول اعتقادي حصول علم و يقين به اثبات آن عقيده در دين است و از اين نظر بين ضروري و غير ضروري فرقي نيست. در تحليل نظرية ايشان ميتوان گفت از آنجا كه جمع بين نقضين محال است، هرگاه شخص به خدا و پيامبر اعتقاد داشته باشد، قطعاً اين باور با نفي اين اعتقاد قابل جمع نيست و انكار يك اصل اعتقادي ثابت شده، قطعاً موجب ارتداد خواهد شد.
شايان ذكر است كه اين تغيير عقيده براي اهل دانش، زمانی ممكن است تفاق بيفتد كه قبلاً دلائل آن مسئله را بررسي كرده و حقيقت براي او روشن شده باشد. از اينرو، ملاك اصلي در تحقق ارتداد انكار شيء پس از حصول علم تفصيلي به حقانيت آن است.
استقلال يا استلزام از نگاه فقیهان معاصر
از معاصران، سيد طباطبايي نيز، همانند قدما، از باب احتياط فتوا دادهاند به اينكه منكر ضروريات دين مطلقاً كافر است، خواه آن انكار منتهی به انكار رسالت بشود يا نشود. «الاحوط الاجتناب عن منكر الضروري مطلقاً و ان لم يكن ملتفتاً الي كونه ضرورياً» (العروة الوثقي، ج 1، ص 67): احتياط دوري گزيدن از منكر ضروري دين است،اگرچه به ضروری بودن آن توجه نداشته باشد.
مرحوم آقاي ميلاني و شاهرودي و نجفي نيز نظریه سید را تأیید کردهاند، بيان ايشان درعروه الوثقی «خصوصاً في المعاد و الكبائر الضرورية بل الاقوي الاجتناب فيها» : به خصوص بايد دوري گزيده شود از منكر معاد و مرتكبين گناهان كبيره و اقوي دوري گزيدن از مرتكبين گناهان كبيره است. سيد يزدي و امام خميني(ره) ( عروة الوثقي، ص 24؛ تحرير الوسيله، ج 1، ص 102. ) به نظرية استلزام فتوا دادهاند. حضرت امام (ره) نيز در تحريرالوسيله نظریه استلزام را مورد تأكيد قرار داده است با يك عنوان روشنتري كه قلمرو ضروری دين نيز از آن فهميده ميشود. دهم از نجاسات كافر است و آن كسي است كه مسير غير از اسلام را برگزيده يا در ابتدا مسير اسلام را برگزيده سپس منكر اسلام يا يكي از ضروريات اسلامي شده است، به طوري كه انكار او به انكار رسالت و يا تكذيب پيامبر برگردد يا او شريعت مطهر را ناتمام دانسته باشد، يا عملی از او سر بزند كه همراهي اعمال كفار است، آن عمل در گفتار باشد يا در كردار، هر دو در اينجا بين مرتد و كافر تفاوتي نيست، حربي باشد و يا ذمي. اما نواصب و خوارج كه خداوند اين دو طايفه را لعنت كند، نجسند و فرقي بين هر دو تا نيست؛ زيرا عمل اين طايفه برگشت به انكار رسالت است، اما غلات اگر غلوشان برگشت به انكار الوهیت يا توحيد يا نبوت باشد، كافرند. (تحرير الوسيله، ج 1، ص 118)
اما سایر فرق غير از دوازده اماميها، زماني كه صب و دشمنی اهلبيت(ع) از آنان ديده نشود، ولو خودشان اعتقاد به امامت آنان نداشته باشند طاهرند، اما در صورتي كه از آنان دشنام و دشمنی شود، آنان مثل ساير نواصب نجس هستند. ( همان، ص 119) مرحوم خويی(ره) در كتاب حج نيز نوشته است: «ادعا شده است كه انكار ضروری به صورت مستقل موجب كفر است. اين ادعا مردود است، به دليل آنكه در بحث نجاسات گفتيم كه ميزان در كفر و اسلام سه چيز است: شهادت به يگانگی خداوند و رسالت پيامبر گرامی اسلام و اعتقاد به معاد. هر كس به اين سه امر اعتراف كند، حكم مسلمان را خواهد داشت و هم، آثار اسلام بر او جاری میشود و هر كس يكی از اين امور را منكر شود، كافر خواهد شد و انكار ضروری، از جمله اين اصول سه گانه نيست. تنها در صورتی كه به انكار رسالت منجر شود، باعث كفر است و تا مستلزم تكذيب رسالت نشده، كفرآور نيست. كسی كه احكام اسلام را نمیداند و از روی جهل انكار میكند، كافر نيست». (جعفري، رضا خلخالي، 1/10)
هرگاه شخصي وجوب حج يا نماز را منكر شود و در مورد اوادعاي شبهة و بياطلاعي صحیح باشد محكوم به ارتداد نيست. علامه حلي گوید. ( تذكرة الفقهاء، 5/8) اگر شخصی از وجوب زكات بيخبر باشد چون در روستاها و نقاط دوردست زندگي ميكرده يا تازه مسلمان شده محكوم به كفر نخواهد شد؛ شهيد اول نيز در دروس ( دروس، 1/229) گفته هر كس وجوب زكات را رد كند كافر است، مگر اينكه ادعاي شبهه در مورد او ممكن باشد. علامه در قواعد (قواعد الاحكام، 2/275) فرموده اگر منكر ضروري بگويد شبهة مرا حل كنيد، ممكن است به او مهلت داده شود تا شبهه او برطرف شود. فاضل هندي نظري مشابه نظر علامه دارد. ( كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، 2/436) همانند اين مطلب را شهيد ثاني، محقق اردبيلي، صاحب مدارك، فاضل هندي، كاشف الغطاء ( روض الجنان، ص 354؛ مجمع الفائدة و البرهان3/ 198؛ مدارك، الاحكام5/ 7؛ كشف اللثام و الإبهام عن قواعد الأحكام، 2/435؛ كاشف الغطاء، كشف الغطاء، 1/173. )و ديگران گفتهاند، اما شيخ انصاري چنين تفصيل داده است طبق نظرية استلزام، وجود شبهه، موجب ارتداد منکر نيست؛ زيرا انكار موجب تكذيب رسالت نمي شود، ولي اگر انكار ضروري دين را سبب مستقل براي ارتداد دانستيم.دو نظريه مطرح ميشود:
[1] استثنا: به اين معنا كه انكار ضروري به جهت وجود شبهه موجب ارتداد نيست؛ زيرا جاهل قاصر نسبت به اين اعتقاد مواخذه نميشود.
[2] عدم استثنا: يعني نصوص و فتاوي اطلاق دارند و بين جاهل مقصر و قاصر فرقي نيست. (طهارت، ص 375)
در اينجا كلام شيخ خالي از اشكال نيست؛ زيرا در صورتي كه انكار ضروري را سبب مستقل براي تحقق ارتداد بدانيم، باز اين از موارد استثناست و موجب ارتداد نيست و وجه دوم، يعني فرق نگذاشتن بين جاهل قاصر و مقصر وجهي ندارد؛ زيرا با وجود شبهه كه موجب درء حد است. «ادرأو الحدود بالشبهات» (وسائل الشيعه، 18/336) همة اين موارد از كليت انكار ضروري استثنا ميشود و احكام ارتداد مترتب نخواهد بود. نظرية استقلال در مرحلة ايجابي با نظرية استلزام نتيجهاي متفاوت دارد و در مرحلة سلبي آن به موجب قاعدة درء، پيامد خاصي نخواهد داشت. بنابراين، در صورتي كه شخص متهم به ارتداد ادعاي شبهه كند و امكان آن در مورد او وجود داشته باشد، محكوم به ارتداد نخواهد بود و اگر درخواست مهلت براي حل شبهه كرد، بايد مهلت داده شود و نكتة مهم در اين حكم چنانكه مكرراً ذكر شد، اين است كه انكار ضروري هرگاه از روي علم و آگاهي به آن صورت گيرد، سبب تحقق ارتداد خواهد بود و وجود شبهه به مفهوم عدم قطعيت تحقق علم به ضروري بودن يك حكم است كه با وجود آن اثبات جرم ممكن نيست.
نتیجه
از مجموع بحثهاي مطرح شده ميتوان نتيجهگيري كرد كه تحقق ارتداد، موجبات مختلفي مانند انكار الوهيت، يگانگي خداوند، رسالت پيامبر، معاد، سب النبي، اهانت به مقدسات اسلامي و انكار ضروريات دين دارد و در مورد ضروري دين و حدود و مشخصات آن بين فقها اختلاف نظرهاي بسياري وجود دارد و با توجه به ادلة فقهي وارد شده در اين مسئله و فتاواي فقها به اين نتيجه ميرسيم كه علم و آگاهي شخص منكر به آنچه انكار ميكند، در تحقق عنوان ارتداد و ترتب احكام آن نقش اساسي دارد و با اين رويكرد، برخي از اختلاف نظرهاي فقها قابل جمع و سامانپذير خواهد بود. منابع
علاوه بر قرآن کریم،
1. تميمي آمدی، عبدالواحد ابن محمد (1385)، غرر الحكم و درر الكلم، ترجمه علي انصاري، قم، انتشارات انصاريان.
2. ابن حجرالهیتمی. 1421ق)، سبقه علي تحفه المحتاج فی شرح المنهاج، بيروت، دارالكتب العلميه.
3.ابن ابي العزا الدمشقي.ع،(1408ق)، شرح العقيدة الطحاویه، با تحقيق و تعليق دكتر عبدالله بن المحسن الزكي، بيروت، مؤسسة الرساله.
4.ابن العابدين الدمشقي. م، (1419ق)، رد المختار علي الدر المختار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
5. ابن تيميه.ت، (بی تا)، مجموعة الرسائل و المسائل، مصر، مطبعة محمدعلي صبيح.
6.بيروت، مكتبة العصرية.
7. همو.ا،(1406ق)، منهاج السنة، تحقيق محمدرشاد سالم ،بيجا، مؤسسة قرطبه.
8. همو.،(بیتا)، مجموع الفتاوي، تحقيق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم الصاي النجدي.
9. ابن رشد(بی تا)، بدايةالمجتهد، با تعليقة دارالتقريب اسلامي، قم.
10. ابن زهره حلي، حمزه بن علي(1377)، الغنيه، قم، جامعه مدرسين.
11. ابن شهرآشوب(1386)، المناقب من آل ابي طالب، قم، ذوي القربي.
12. ابن عبدالوهاب، سليمان(1399ق)، الصواعق الالهیه في الرد علي الوهابية، استانبول، مكتبة الشبقي.
13. ابن منظور، محمد بن مكرم(1414ق)، لسان العرب، بيروت، دارالفكر.
14. ابوحمزه حلي (بیتا)، الوسيله، قم، كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
15.احمد بن حنبل ، ابو عبدالله (1419ق)، فضائل اهلالبيت من کتاب فضائل الصحابة، قم، دار التقريب اسلامي.
16. اردبيلي، عبدالغني(1388)، تقريرات درس فلسفه امام خميني، مؤسسة نشر آثار امام خميني(ره).
17. اشعري، ابوالحسن(1419ق)، مقالات الاسلاميين، تحقيق محييالدين عبدالحميد، بيروت، مكتبة العصرية.
18.شعرانی، عبدالوهاب(1418ق)، اليواقيت و الجواهر في بيان عقايد الاكابر، بيروت، دارالكتب العلميه.
19. اصفهاني، محمدتقي (بیتا)، هدایة المسترشدين، قم، جامعه مدرسين.
20. باقري، جعفر (بیتا)، الخلفاء اثناعشر، قم، دائرة المعارف الاسلاميه.
21. الباني، محمد ناصرالدين(1418ق)، التخدير من فتنة التكفير، رياض، دار الراية.
22. بحراني، شيخ يوسف (بیتا)، حدائق الناضره، قم، جامعه مدرسين.
23. ابو محمد حسن حراني، ابن شعبه (1377)، تحف العقول، ترجمه احمد جنتي، قم، اسماعيليان.
24. بخاري، محمد بن اسماعيل (بیتا)، صحيح بخاري، دارالتعليم.
25. بدوي، عبدالرحمن (بیتا)، مذاهب الاسلاميين، بيروت، دارالفكر.
26. برنجكار، رضا (1387)، آشنايي با فرق اسلامي، تهران، كتاب طه.
27. بغدادي ،ابی منصور عبدالقاهر بن طاهر بن محمد(بی تا)، الفرق بين الفرق، بيجا.
29. بهجت، محمدتقي (1426ق)، توضيح المسائل.
30. بيهقي، ابوالفضل (1427ق)، سنن الكبري، بيروت، دارالفكر.
31. تبريزي، ميرزاجواد(1418ق)، صراط النجاة في اجوبة الاستفتائات، نشر گزينه.
32. تفتازاني، سعدالدين (بیتا)، شرح المقاصد، قم، انتشارات رضي.
33. توضيح المسائل چهار مرجع (1430ق)، دفتر نشر آدينه سبز.
34. جرجاني، سيد شريف (بیتا)، شرح مواقف، قم، انتشارات رضي.
35. جلالي، محمدرضا (1435ق)، اصول الدين، بيروت، دارالعلم.
36. جوهري(1378ق)، صحاح اللغه، بيروت، دارالثقافه.
37. حاكم نيشابوري(1416ق)، المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دارالفكر.
38. حر عاملي، محمد بن حسن (بیتا)، وسائل الشيعه، بيروت، آل البيت.
39. خلخاني، سيد رضا(1364)، الحج، قم، انتشارات دارالحق.
40. خميني، روح الله(1380)، اربعین حدیث، مؤسسة نشر آثار امام خميني.
41. همو، تحرير الوسيله، بيروت، الوفاء.
42. همو، كتاب الطهاره، قم، مؤسسة نشر آثار امام خميني(ره).
43. همو، كتاب كشف اسرار، بيجا، بيتا.
44.خويي، ابوالقاسم، التنقيح، قم، مجموعه آثار.
45. همو، معجم رجال الحديث، قم، انتشارات آيتالله خويي.
46.ذهبي، شمس الدين محمد(1413ق)، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب انور و ابراهيم الغرنيق، مؤسسة الرساله.
47. رخشاد، محمدحسين(1382)، در محضر علامه طباطبايي، مجموعه پرسشها و پاسخهاي چهره به چهره با علامه طباطبايي، قم.
48. روحاني، محمدصادق (بیتا)، فقه الصادق، قم، مؤسسة دارالكتب.
49.سبزواري، سيد عبدالاعلي(1383)، مهذب الاحکام فی بیان الحلال والحرام ، قم، امير العلم.
50.سبزواري، محمدباقر(بی تا)، ذخيره المعاد في شرح الارشاد، قم، مؤسسة آل البيت، چاپ سنگي.
51. سلفي الافغاني، الشمس(1419ق)، عداء الماتريديه للفقية السلفية، بيروت، مؤسسة الفواد.
52. سنن نسائي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
53. سيوطي، جلالالدين(1387)، الاتقان فی علوم القرآن، قم، ذوي القربي.
54.شاذلي، عبدالمجيد (بیتا)، حد الاسلام و حقيقت الایمان، بيروت، مركز جامع القرآن.
[1] . عضو هیات علمی، گروه فقه و مبانی حقوق، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران: abbasalirostamisani39@gmail.com