بررسی مفهوم بدن آگاهی از منظر موریس مرلوپونتی و تحلیل آن درآثار سبک امپرسیونیسم: با تکیه برآثارکلود مونه
محورهای موضوعی : پژوهشهای معرفت شناختی
الهام عسگری ابیانه
1
,
محمدرضا شریف زاده
2
*
,
ابوالفضل داودی رکن آبادی
3
,
مصطفی مختاباد امرائی
4
1 - فلسفه هنر،دانشکده هنر،واحدتهران مرکز، دانشگاه ازاد اسلامی ،تهران،ایران
2 - گروه هنر، واحد تهران مرکزی، دانشگاه ازاد اسلامی ،تهران، ایران
3 - استاد،گروه طراحی لباس ،واحدیزد،دانشگاه آزاد اسلامی،یزد،ایران
4 - استاد ادبیات نمایشی،دانشگاه تربیت مدرس،تهران،ایران
کلید واژه:
چکیده مقاله :
مرلوپونتی همچون دیگر فیلسوفان اگزیستانسیالیست بر این باور است که هر انسانی دارای وضعیت، موقعیت و زیسته خاصی در جهان است که این زیسته محصول بودن- در- جهان است و از طرف دیگر انسان از منظر او با بدن آگاهی موقعیت خاص و بودن - در- جهان را تجربه میکند. و بدن موجب میشود که انسان زیسته خویش و هستی خود را بیابد. در این مقاله تلاش بر این است که نگرش مرلوپونتی را درباره دو مفهوم پیشین در آثار و نگرش امپرسیونیستها و به عنوان نمونه آثار کلود مونه مورد ارزیابی قرار دهیم. آثار مونه بیانگر تجربه بدن آگاهانه مرلوپونتی است که بر اساس زیسته و بودن - در - جهان خاص به تصویرگری موقعیتی می پردازند که آن را ادراک میکند. در واقع این بودن _ در _ جهان به تعبیر مرلوپونتی همان نحوه زیستی است که امپرسیونیستها آن را برای تصویرگری استفاده میکنند و به سبک نقاشی آنان تبدیل شده است. سوال اصلی مقاله این است که با توجه به اینکه مرلوپونتی معتقد است، ارتباط انسان با عالم خارج مبتنی بر ادراک حسی است و از طرف دیگر هنر به ویژه نقاشی تجلی ادراک حسی است آیا نگرش امپرسیونیست ها و از جمله کلود مونه نیز در ترسیم عالم خارج همچون نگرش مرلوپونتی است یا خیر؟ زیرا کلود مونه نیز در آثار نقاشی خود با بکارگیری نور به نوعی ادراک حسی و بصری خاص از عالم خارج می رسد و این امر مونه را همسو با تفکر مرلوپونتی می سازد.
Merleau-Ponty, like other existentialist philosophers, believes that every human being has a special situation, position and existence in the world, that this existence is a product of being-in-the-world, and on the other hand, man, from his point of view, is a special situation and being-in-the-world. - Experiences the world. And the body makes the living man find himself and his existence. In this article, an attempt is made to evaluate Merleau-Ponty's attitude about the two previous concepts in the works and the attitude of the Impressionists and the works of Claude Monet as an example. Monet's works express Merleau-Ponty's conscious body experience, which portrays the situation he perceives based on living and being-in-the-world. In fact, this being in the world, in Merleau-Ponty's interpretation, is the same way of life that the impressionists use for illustration, and it has become their painting style. The main question of the article is that considering that Merleau-Ponty believes that human connection with the outside world is based on sensory perception, and on the other hand, art, especially painting, is a manifestation of sensory perception, is the attitude of the Impressionists, including Claude Monet, also in drawing the outside world? Is it like Merleau-Ponty's attitude or not? Because Claude Monet also achieves a special kind of sensory and visual perception of the outside world by using light in his paintings, and this makes Monet aligned with Merleau-Ponty's thinking.